یکشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۵

ناتو و نژاد!




نخست از سیاوش زبان برگشاد
ستودش فراوان و نامه بداد
چو نامه برو خواند فرخ دبیر
رخ شهریار جهان شد چو قیر
به رستم چنین گفت گیرم که اوی
جوانست و بد نارسیده بر اوی
[...]‌
ندیدی بدی‌های افراسیاب
که گم شد ز ما خورد و آرام و خواب
[...]‌
به صد ترک بیچاره و بدنژاد
[...]

به ادعای آخوندها،   «قرآن،  کلام الهی است» و پیروان قرآن می‌باید نه فقط برتری غائی محمد صاد که برتری نسبی موسی و عیسی،   و در نتیجه برتری پیروان‌شان را بر دیگر ادیان بپذیرند.  و دقیقاً جهت تأمین همین «برتری» است که اینان ابتذال ادیان ابراهیمی را به اسطوره‌های اقوام ایرانی تزریق می‌کنند،   تا اوباش «متعهد» و «مکتبی» که هنر را «در خدمت» منافع ارباب می‌خواهند بتوانند «نژادپرستی،  یهود‌ستیزی‌،  زن‌ستیزی و فئودالیته» را به مفاخر ادبیات ایران نسبت دهند و شاهنامة فردوسی را «عامل تفرقه» معرفی کنند:

«[...] بخشهائی از مطلب "هفت خوان رستم" مصداق بند ۴ ماده ۶ تشخیص داده شد و مقرر شد ضمن تذکر کتبی به نشریه فوق،  پرونده آن به دادگاه ارجاع شود [...] ‌بر اساس بند ۴ این ماده نیز ایجاد اختلاف مابین اقشار جامعه،  به ویژه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی ممنوع است.»
منبع:  ایرنا،  مورخ 25 ژوئیه 2016  

از بدو تخلیة خمینی و حواریون‌اش در تهران،  تهاجم ملایان به ملت ایران و فرهنگ ایرانی آغاز شد.   ابتدا تغییر نام میدان فردوسی تهران بر سرزبان‌ها افتاد،  سپس مجسمة ‌فردوسی مخالف «اسلام» شمرده شد.  تا نهایت امر نوبت رسید به احمد شاملو،  شاعر «مردمی» و محبوب کانون به اصطلاح نویسندگان ایران!   کانونی که همچون آخوند همیشه در کنار «مردم» قرار گرفته،  باشد تا ارتش ناتو بتواند با کودتا بر علیه دولت شاپور بختیار،  از استقرار دمکراسی در ایران ممانعت به عمل آورد.   اینک،  38 سال پس از این کودتا،   زال‌ممد،  مترسک استعمار غرب بر علیه شاهنامة فردوسی خردجال به راه انداخته.                

به راه انداختن کاروان خردجال بر علیه شاهنامة فردوسی؛   نامه‌نگاری اوباش جمکران به حسن روحانی جهت تبدیل دانشگاه به مکان «فعالیت سیاسی»؛   بازاریابی بوق نهضت‌عاظادی برای آخوند طالقانی حرمسرادار؛  همزمان با تهاجم عملة آیرون‌ساید به میهمانی‌های مختلط بخوبی نشان می‌دهد که محفل نفرت‌فروش شیخ‌وشاه،   برای نفی «ایرانی و ایرانی‌ات»،  جهت حفظ منافع لندن و واشنگتن به «اجماع» رسیده.

در پی کودتای ناکام ارتش ناتو در ترکیه،   شرایط اینکشور به دوران نکبت‌بار صدارت شیخ مهدی بازرگان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.  رجب اردوغان هر روز بالای منبر می‌رود؛  هر روز دامنة دستگیری روزنامه‌نگاران و تعطیلی روزنامه‌ها و «پاکسازی» در ادارات و شرکت‌ها گسترش می‌یابد،  و ... و اخیراً نیز کاروان خردجال «مرگ برآمریکا» در ترکیه به راه انداخته‌اند،‌   تا رجب اردوغان یقة فتح‌الله گولن را رها کرده،  و بدون اشاره به نقش بریتانیا ـ  این کشور علیرغم برکسیت،  همچنان رئیس اتحادیة اروپاست ـ   انگشت اتهام را به سوی آمریکا و سیا و «اف.  بی. آی» بگیرد.  جالب اینجاست که هر روز یک ژنرال آمریکائی هم   حمایت خود را از این کودتا تکذیب می‌کند.  و تعجبی هم ندارد؛   کودتای کذا شکست خورده و آمریکا نمی‌خواهد در جمع شکست‌خوردگان بنشیند.

در واقع قرار نبود این کودتا شکست بخورد!   همانطور که در وبلاگ «از اورلاندو تا استانبول» هم گفتیم در میعاد «جادوئی» 15 ژوئیة سالجاری،  قرار بود «امام زمان» ظهور کند.   از اینرو ایتالیا با ده‌ها قربانی سانحة قطار مسافربری به پیشواز ایشان شتافت،‌   و دبیرکل سازمان ملل هم در مورد عدم رعایت مفاد برجام توسط حکومت جمکران گزارشی ویژة «کودتای موفق» تنظیم نمود!   ولی بعد که کودتا شکست خورد،   سامانتا پاور،   نمایندة یانکی‌ها در شورای امنیت سازمان ملل ناچار شد هم‌صدا با روسیه به این گزارش اعتراض کند!   باری،‌   شکست این کودتا خیلی تلخ و سنگین بود و دلیل هم اینکه،   طی سدة اخیر میعاد 15 ژوئیه در کشورهای اطریش،  ویتنام و قبرس برای محافل برتری‌طلب غرب،   و به ویژه برای واتیکان،   از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده.

در تاریخ معاصر جهان،  سرکوب سوسیال دمکرات‌های اطریش توسط کاتولیک‌ها در سال 1927،  آغاز عملیات خرابکارانة آمریکا و ویتنام جنوبی بر علیه ویتنام شمالی در سال 1966،   و از همه مهم‌تر،  ‌کودتای قبرس در سال 1974 در همین میعاد «طلائی» ـ  15 ژوئیه ـ  به ثبت رسیده.

این کودتا که زمینة‌ تجزیة‌ قبرس به دو بخش ترک و یونانی را فراهم آورد،  در واقع به محفل تروریست «کارتر ـ برژینسکی» امکان داد تروریسم اسلام سیاسی را ابتدا در پاکستان،  و سپس در ایران به حاکمیت برساند،‌  و در کوتاه‌مدت کل منطقه را به طویلة اسلام و مسلمین تبدیل کند.   جای تعجب نیست که پیش از برگزاری نمایش «برکسیت»،   نوازشریف،  نخست‌وزیر پاکستان را به بهانة جراحی قلب به لندن آوردند و چنین وانمود می‌کردند که حداقل تا 2 ماه دیگر نمی‌تواند به پاکستان بازگردد!   جالب اینجاست که نوازشریف چند روز پیش از کودتای ترکیه،  ‌ در سکوت کامل رسانه‌ای به لاهور بازگشت و یک هفته پس از کودتا نیز بی‌سروصدا به پایتخت،  یعنی اسلام‌آباد وارد شد:

«[...] نخست‌وزیر پاکستان [...] ‌پس گذراندن دوره نقاهت [...] در لندن،  حدود 10 روز پیش  به اقامتگاه خود در لاهور منتقل شد و بالاخره امروز به پایتخت بازگشت[...]»
منبع:  ایرنا،‌  مورخ31 تیرماه سالجاری،   کدخبر:‌82158571 

بله،  ایرنا بجای تاریخ دقیق می‌نویسد،  حدود 10 روز پیش از 31 تیرماه!  به عبارت دیگر،   «حدود» چند روز پیش از کودتای 15 ژوئیه!   هر چند موضوع وبلاگ ما شیوة‌ «اطلاع رسانی» بوق رسمی حکومت جمکران نیست،  ولی پیش از ادامة مطلب بگوئیم،‌  خبر فاقد تاریخ دقیق،   ایجاد ابهام می‌کند.   این نوع عملیات با «خبر رسانی» ارتباطی ندارد؛  بی‌بی‌گوزک بافی و روایت گستری است.    و می‌دانیم که گسترش ابهام و بی‌بی‌گوزک‌سالاری ـ  باورها و تعصبات جمع ـ   محور اصلی سیاست‌ آتلانتیست‌ها در کشورهای مسلمان‌نشین شده.   چرا که ابهام باورها و تعلقات جمع با مدرنیته و نظم دمکراتیک و روابط حقوقی انسان‌محور در تضاد آشکار قرار می‌گیرد.   و اینروزها که آتلانتیسم در سوریه ابتر شده،‌  و کودتای طلائی‌اش نیز در ترکیه شکست خورده،‌   حکومت تروریست شیعی‌مسلکان که با توسل به ترهات قبائل سامی برای خود نیز «تقدس»  قائل شده و ایرانیان را سرکوب می‌کند،   وظیفه دارد دامنة توحش را بیش از پیش گسترش دهد.  در همین راستاست که این حکومت مفلوک شاهنامة فردوسی را به ابزار نفرت‌فروشی و گله‌سازی تبدیل کرده.   جهت تحقق این هدف «مقدس» نمی‌باید راه دور رفت،   کافی است از شاهنامه فردوسی همان استفاده‌ای را صورت دهیم که طی چند دهة‌ اخیر ملایان از قرآن کرده‌اند!

به عبارت دیگر،‌   همانطور که زوج «آخوند ـ‌ اوباش» جهت لاپوشانی تاراج استعماری،  از زمان و مکان ـ  کشور ایران در هزارة سوم ـ  خارج شده،  و به جفنگیات قرن هفتم میلادی و حدیث و روایت و ترهات قبائل صحرای عربستان پناه برده،   با توسل به شاهنامه و اسطوره‌های زمان‌گریز آن هم می‌خواهد زمینه‌ساز تجزیة ‌کشور و درگیری میان اقوام ایرانی شود.   روند این است که با تکیه بر سخنان پرسوناژهای شاهنامه،  به طور مثال اشارة‌کیکاووس به «ترکان بدنژاد» را «تحقیر آذری‌های ایران» به شمار‌ آورند،  تا از این راه عوامل حکومت مفلوک جمکران برای جا انداختن پیزی ارباب‌شان،  در تبریز و رضائیه دست به سربازگیری زده و خردجال به راه بیاندازند!   البته از آنجا که این عملیات خرکی هول‌هولکی و از روی بی‌اطلاعی هم صورت گرفت،  در جفنگیات اینان «رستم» بجای «کیکاووس» نشست!   ولی خوب این «جزئیات» هیچ اهمیتی ندارد،  ‌ مهم این است که حکومت زال‌ممد بتواند شاهنامة ‌فردوسی را در ردة «منهیات» قرار دهد:

«[...] گروهی از شهروندان تبریزی به چاپ مطلبی "توهین‌آمیز" در روزنامه "طرح نو" اعتراض کردند. در این مطلب از زبان رستم،  پهلوان شاهنامه ترک‌ها "بدنژاد" لقب داده شده‌اند [...]»
منبع:  صدای آلمان،  مورخ 5 مردادماه سالجاری   

همانطور که می‌بینیم،   پرسوناژ شاهنامه‌ای که یک‌هزار سال پیش سروده شده می‌گوید،   «ترک بدنژاد»،  و در هزارة‌ سوم این نوشتار «توهین» به آذری‌ها تلقی می‌شود!   بله،  تا ابله در جهان هست،  مفلس در نمی‌ماند!   و چه نشسته‌اید که این روزها از زمین و آسمان «مفلس» می‌بارد،   هر چند مفلس اصلی،  همان است که در سوریه و ترکیه صحنه را باخته و به همین دلیل دو هفته ‌است که زبان نوکران‌ جمکرانی‌اش هم بند آمده!

دو هفته پس از شکست کودتای ارتش ناتو در ترکیه،   و در پی استعفای دو ژنرال بلندپایة اینکشور،   داوات اوغلو،  ‌نخست وزیر اسبق ترکیه،   اعلام داشت تهاجم به جنگندة روسیه ـ 24 نوامبر 2015 ـ   به فرمان وی صورت گرفته!   به عبارت دیگر،  نیروی هوائی ترکیه که تحت نظارت مستقیم سرفرماندهی آمریکائی ارتش ناتو عمل می‌‌کند،  به دستور داوات‌اوغلو،   نخست وزیر پیزوری اردوغان، ‌ به جت جنگندة روسی حمله‌ برده!   حال این پرسش مطرح می‌شود که دلیل اظهارات مضحک داوات اوغلو چه می‌تواند باشد؟   پاسخ روشن است؛  خلق «مجرم»،  و «سلب مسئولیت» از آمریکا،  یعنی از فرماندة واقعی ارتش ناتو!

جالب اینکه،   همین روند سلب مسئولیت را به صور «متفاوت» در اظهارات اخیر صدراعظم آلمان نیز بازمی‌یابیم.  آنجلامرکل  می‌گوید،  «آلمان سیاست پذیرش پناهجویان را تغییر نخواهد داد!»    البته اگر از نقش فعال آلمان در سیاست‌های جنایتکارانة‌ آمریکا آگاه نباشیم، ممکن است به این توهم دچار شویم که صدراعظم آلمان نوع‌دوست تشریف‌ دارند!    ولی واقعیت این است که ترورهای آلمان هیچ ارتباطی با «پناهجویان» ندارد.   اگر چنین ارتباطی میان «ترور و پناهجو» وجود می‌داشت،   منطقاً کشور ایتالیا که بیشترین تعداد پناهجو را پذیرا شده،  می‌بایست به صحنة ترور تبدیل می‌شد،  و شاهدیم که چنین نیست!

فقط در بلژیک، آلمان و فرانسه است که به ادعای رسانه‌ها،  «پناهجو»،  و به طور کلی «خارجی» دست به ترور می‌زند!   انگیزة ارتکاب به این جنایات،‌   همچنانکه در وبلاگ «رجب و رامبو» هم گفتیم،  «ارعاب مردم»،  جهت ایجاد «اجماع» بر محور «نفرت» است.  و با تکیه بر این اجماع جادوئی برخی محافل دست به «شیطان‌سازی» زده‌اند و در چارچوب این نفرت‌پراکنی از جنایت و تجاوز و هرگونه روابط «ضدحقوقی» نهایت امر تصویر دلپذیر ارائه می‌دهند.   در همین راستا،   هم محافل مختلف در ترکیه،   از «آخوند گولن» شیطان می‌سازند،   و هم بوق‌های آتلانتیسم «روسیه» را در جایگاه «شیطان بزرگ» می‌نشانند!  پر واضح است که حکومت زال‌ممد هم طبق معمول در این مسابقات حماقت شرکت فعال داشته باشد،  و به شیوة مرضیة ملایان چماق تکفیر بر علیه «ایرانی و ایرانی‌ات» بالا ببرد،‌  باشد تا ضمن دم‌جنبانی برای صحرانشینان عربستان،  در واقع به محافل «برتری‌طلب» غرب که این روزها بیش از مسلمانان سنگ «جهان اسلام» را به سینه می‌کوبند،  کرنش و تعظیمی کرده باشد.

البته لگدپرانی حکومت لات و آخوند به فردوسی و شاهنامة فردوسی،  با تخلیة‌ خمینی در ایران آغاز شد،   و دلیل هم اینکه،   در شاهنامه شیوة زندگی ایرانیان با رسم و رسوم قبائل صحرانشین عرب به هیچ‌عنوان هم‌خوانی نشان نمی‌دهد!  از سوی دیگر،‌  تصویر زن،  و به ویژه پرسوناژ شاهزادة‌ ایرانی،   سیاووش با قبیله‌نوازی‌ و گوسفندسالاری رایج در ادیان ابراهیمی در تضاد کامل قرار می‌گیرد!  در شاهنامه پیوندهای قومی و قبیله‌ای و برده‌داری رایج نیست؛‌  ایرانیان به مناسبت نوروز جشن می‌گیرند و شراب می‌نوشند؛   تهمینه،  به رستم ابراز عشق می‌کند؛   همانند مردان،  به گردآفرید فنون نبرد را آموخته‌اند؛  گردآفرید برای دفاع از خاک میهن،  لباس رزم بر تن می‌کند و به جنگ سهراب می‌رود،  و ... و در این میان از همه مهم‌تر پرسوناژ سیاووش است!   

سیاووش بر خلاف پدرش کیکاووس،  به هیچ عنوان اهل کینه‌جوئی و پیمان‌شکنی نیست؛  به سنت پدر پشت می‌کند،‌  و از «صلح و دوستی» استقبال به عمل می‌آورد؛‌  «مسئولیت‌پذیر» است!   از اینرو در شاهنامه،  سیاووش علیرغم تمایل پدرش که خواهان جنگ با تورانیان است،   به پیمانی که با پادشاه توران بسته وفادار می‌ماند و پدر را ترک می‌گوید.   بله،  اشتباه نکنیم،  اگر آخوند از شاهنامه نفرت دارد به دلیل عبارت «ترک بدنژاد» نیست؛  شاهنامه ریشة دین بی‌ریشة اسلام را به آتش می‌کشد؛  فرزند برومند پادشاه را نشان می‌دهد که در برابر پدر می‌ایستد؛‌   زن را نشان می‌دهد که آزادانه با مرد محبوب خود هم‌بستر می‌شود،  و ...  این‌هاست دلیل نفرت ملا و جمکرانی و شعارسرایان «مردمی» از شاهنامة فردوسی!   شاهنامه همة آن‌چیزی است که در ادیان گوسفندپرور ابراهیمی اصولاً وجود خارجی نداشته و ندارد؛   شاهنامه نوید «فردی‌ات» زن؛   استقلال رأی فرزند،  و ارائه تصویر مضحک از ‌رستم جهان پهلوان  است.  پهلوانی که آئین پهلوانی را در راه «خدمت به شاه» زیرپا می‌گذارد، ‌  به نیرنگ و فریب متوسل می‌شود و فرزندش،  سهراب را ندانسته به قتل می‌رساند.   شاهنامه داستان زندگی ملتی است که هنوز به زنگار «تقدس»آنحضرت و اینحضرت ادیان ابراهیمی آلوده نشده بود.