یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۲

8 مارس و همهمۀ‌ سوداگران

 

 

به روز جهانی زن ـ 8 مارس ـ  در امریکا و اکثر کشورهای اروپای غربی ـ  به استثناء فرانسه ـ  چندان اهمیتی نمی‌دهند!  ولی‌ در روسیه،   روز جهانی زن تعطیل عمومی اعلام شده،  و در این روز به همه زنان تبریک می‌گویند و به آنان گل هدیه می‌دهند.   در ایران اسلام‌زده نیز نیازی نیست به روز جهانی زن اشاره کنیم؛   اسلام زن‌ستیز است و حکومت اسلامی و کلیۀ مخالف‌نمایان‌اش ‌هم از این روند مستثنی نیستند.

 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم واژۀ «زن»،  از منظر حقوق معاصر به «انسان آزاد» از زنجیر تعلقات و تعصبات دینی و بومی ارجاع می‌دهد.   بی‌دلیل نیست که حکومت نئاندرتال‌های شیعی برای خود یک روز «زن مذهبی» ـ   زن نسبی ـ  اختراع کرده‌،   باشد تا کنیز و بردة مرد و باورها و اعتقادات تازیان قرن هفتم میلادی با تکیه بر این نوع «زن» به ارزش گذاشته شده،   ابزاری شود جهت تحکیم حاکمیت مشتی لات‌واوباش و آخوند!   البته اشتباه نکنیم،   زن نسبی‌ الزاماً نماد بردگی بر سر ندارد؛   ‌می‌تواند بی‌حجاب و حتی برهنه هم باشد،  از قبیل انواع متفاوت زنان بی‌حجاب دوران پهلوی!   

 

در هر حال زن نسبی،  ‌با حجاب و بی‌حجاب،  در جوامع بدوی از حقوق بی‌شماری  برخوردار است:  حق به اجاره رفتن،  حق ازدواج در کودکی،  حق ‌کتک خوردن،  حق مورد تجاوز قرار گرفتن،  حق همسریابی برای «آقا»،   خصوصاً حق «نصف مرد» بودن و محبوس شدن در خانه،   و حق مطلقه شدن و محرومیت از حضانت فرزندان و ...  خلاصه،  رشتۀ این «حقوق ضدانسانی» سر دراز دارد.  از اینرو مخالف‌نمایان حکومت آخوند و در رأس‌شان کشتزار تقی محمدی و چند فروند زندانی رسانه‌ای دیگر تلاش دارند،   با توسل به عبارت مبهم «آپارتاید جنسیتی»،   نقش احکام توحش اسلام در سرکوب سازمان‌یافتة‌ زن ایرانی را به حاشیه رانده،   با پرروئی و دریدگی خود را «مدافع حقوق زن» جا بزنند!   پیش از ادامة مطلب نیم نگاهی داشته باشیم به سرکوب زن ایرانی پس از انقلاب اسلامی «سیا!»   

 

پس از پیروزی «انقلاب سیا»،   همانطورکه شاهد بودیم شیخ مهدی بازرگان ـ  نوچة آخوند طالقانی در سازمان تبلیغات اسلامی ـ  دولت موقت تشکیل داد و تلویزیون هم تحت نظارت صادق قطب‌زاده قرار گرفت.  ایشان یکی از اراذل صادراتی آریامهر به آمریکا بودند و همچون روح‌الله خمینی مورد حمایت‌ سفارتخانه‌ها قرار داشتند.   شغل ایشان،   به گفته خودشان «انقلاب کردن» بود!   در هر حال این انقلابی حرفه‌ای که در هفته نامة‌ فکاهی آهنگر ـ چلنگر سابق ـ   به «قفل‌زاده» معروف شده بود،   بلافاصله «احترام برومند»،  ‌‌ قصه‌گوی محبوب کودکان را به دلیل مخالفت‌اش با آن تکه پارچه که زن ایرانی را به کنیزآخوند و استعمار تبدیل می‌کند،  اخراج کرد.

 

در پی عملیات قهرمانانة «قفل‌زاده»،   ‌ زوزة اشراقی و خمینی و دیگر اعضای «ثقتی‌کلاب» بر علیه زن به آسمان برخاست و یک دسته از هالو‌ها و خوش‌خیال‌ها که «انقلاب» باورشان شده بود،   جهت‌ اعتراض به بساط حجاب‌پرستی،   در برابر کاخ دادگستری و نخست وزیری  ـ   نهادهای تحت نظارت حکومت اوباش ـ  تجمع کردند!   نهایت امر شاهد راهپیمائی تاریخی زنانی بودیم که برای اعتراض به این شرایط ضدانسانی،  روزجهانی زن ـ  8 مارس ـ  را برگزیدند.

 

این تظاهرات،   همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز به‌کرات اشاره کرده‌ایم،  با خفقان گروه‌های به اصطلاح «مترقی» در جبهه‌های چپ و راست و لال‌مانی شعارسرای شهیر شیعی‌ها ـ سیمین بهبهانی ـ  و به ویژه اعتراض پرسوناژ‌های محفلکی از قماش هما ناطق ـ  ایشان گویا متخصص تاریخ دوران مشروطه در دانشگاه تهران بودند ـ  روبرو شد.

 

بله،  سرکار خانم «دکتر» هما ناطق با زمینة تخصصی‌شان یعنی «تاریخ مشروطه» بعداً سروکله‌شان در پاریس پیدا شده،  به یک‌باره تبدیل شدند به استاد ادبیات در سوربن!  در هر حال این شخصیت همه فن حریف در اواخر عمر،  و پس از دریافت حکم بازنشستگی از وزارت آموزش‌عالی فرانسه،   ضمن انتساب زبان ابتذال آخوند به صادق هدایت،   از خوش‌رقصی‌‌شان در راه تأمین منافع استعمار در ایران ابراز ندامت فرمودند!   ابلهان هم ابراز ندامت‌اش را حسابی باور کردند!

 

باری تظاهرات 8 مارس 1979 که از دانشگاه تهران آغاز شد و تا میدان شهیاد ادامه یافت، چند ویژگی داشت.   نخست اینکه وزارت کشور دولت شیخ مهدی بازرگان با چراغ سبز سفیر آمریکا و استقبال سفرای اروپائی و ماشاالله قصاب و زهراخانوم،   اراذل و اوباش را برای «همراهی» با تظاهرکنندگان در پیاده‌روهای دو طرف خیابان آیزنهاور بسیج کرده بود!  دیگر آنکه فاصلة جماعت لات و اوباش با زنان 8 مارس زنجیرة دفاعی مردان غیرمسلح بود،   و از همه مهم‌تر اینکه خبرنگاران خارجی که در پاترول‌‌های سفیدرنگ کمیته‌های انقلاب «سیا» در سمت چپ خیابان آیزنهاور حرکت می‌کردند به «احترام اسلام و سازمان سیا» نه تنها هیچ گزارشی از این شرایط اسف‌بار منتشر نکردند که پس از قرائت قطعنامه پایانی تظاهرات،   تهاجم لات و چاقوکش‌های وزارت کشور دولت شیخ مهدی بازرگان به زنان بی‌دفاع را نیز نادیده گرفتند.  از همه جالب‌تر اینکه،   دکان خبرسازی آسوشیتد‌پرس با انتشار یک تصویر «نیست در جهان» به ملت‌های «متمدن» غرب اطلاع داد که روز 8 مارس 1979،   در تهران برف می‌بارید!  حال آن‌ که آنروز آسمان تهران آبی بود.

 

از آنجا که «مدفوعات» غرب برای شیعی‌ها مرجعیت الهی دارند،   کیهان تهران ـ  داداش کوچیکة کیهان کودتای 28 مرداد 1332 در لندن ـ  که آنزمان توسط «رحمان هاتفی»،  از اعضای داس‌الله اداره می‌شد،   بارش برف 8 مارس را در تهران مورد تأئید قرار داد!  ولی علیرغم این خوش‌خدمتی‌ها تاواریش هاتفی که سوراخ دعا را عوضی گرفته بود،  دست در دست دیگر «رفقا» پس از مدتی دستگیر و اعدام شدند،  و جای‌شان را آورام یزدی و شرکاء،   اتباع آمریکا و پادوهای وفادار سازمان سیا گرفتند.

 

اینک که 45 سال از تظاهرات 8 مارس در تهران می‌گذرد،   مقامات وزارت امورخارجة حکومت «مسجد ـ‌ روسپی‌خانۀ» شیعی خودشان کارشناس حقوق زن شده‌اند،   و اسرائیل را به نقض حقوق زن متهم می‌کنند!  از سوی دیگر،  سفارت‌خانه‌هائی که 45 سال پیش تظاهرات 8 مارس و سرکوب وحشیانه و آشکار زنان ایرانی را نادیده گرفتند،  اینک ذکر 8 مارس گرفته و روزجهانی زن را به زبان فارسی تبریک  می‌گویند!   ‌منبع توئیتر رادیوفردا،  ‌مورخ 8 مارس سالجاری

 

با اینهمه،   تصویر موهوم آسوشیتدپرس از روز برفی 8 مارس 1979 در تهران،   علاوه بر کیهان لندن ـ   داداش بزرگة کیهان جمکران ـ   در سایت فارسی زبان  رادیو فرانسه همچنان پا برجاست!   آنهم به عنوان زینت‌بخش یک بی‌بی‌گوزک کودکستانی که راوی آن آغاز تظاهرات را از درون دانشگاه تهران به مقابل دانشگاه آورده؛  تعداد تظاهرکنندگان را افزایش داده،   لگدی هم نثار نخستین تظاهرات 8 مارس در ایران کرده.   تظاهراتی که از منظر تاریخی بر انقلاب سیا و قلع وقمع انجمن‌ها و سرکوب رسانه‌ها و اهل قلم توسط دستگاه کودتای سوم اسفند ـ  میرپنج‌ایسم ـ  تقدم تاریخی دارد:

 

«[...]  در سال 1300 خورشیدی،  مراسمی به مناسبت روزجهانی زن در گیلان برگزار شد که در آن گروهی از زنان ایرانی و زنان مهاجرآذربایجان شوروی شرکت داشتند.»

منبع:  رادیوزمانه،  مورخ 8 مارس 2024

 

یادآور شویم راوی بی‌بی‌گوزک کذا ظاهراً یک فروند «پژوهشگر و روزنامه‌نگار» مونث است که تلاش دارد با نقل حدیث و روایت از زبان دیگر «خواهران»،   تظاهرات 8 مارس 1979 را به حساب همه،  از جمله چپ‌گرایانی که در آن روزها لال‌مانی گرفته بودند،   و خصوصاً گلة کنفدراسیونی‌هائی بگذارد که اکثراً به بوسیدن نعلین روح‌الله خمینی مشغول بودند.   اینهمه برای اینکه کودتای دستگاه جیمی کارتر را به عنوان «انقلاب» به مخاطب حقنه کند:

 

«انقلاب که شد همه در تدارک برگزاری 8 مارس بودند [...]  تعدادی از آن‌ها را بخوبی می‌شناختم که اعضای کنفدراسیون دانشجویان بودند و برخی‌ هم از گروه‌های وابسته به گروه‌های کوچک سیاسی چپ بودند [...]»     

منبع:  سایت فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه،   مورخ 8 مارس 2024

 

حال ببینیم «انقلاب که شد» چه بوده؟!  آخوندی پدوفیل و خرفت و دریده از برکت  سیاست اوباش‌پروری دربار پهلوی به شخصیت سیاسی تبدیل شده،   با حمایت غرب در رأس دستگاه کودتائی 28 مرداد 1332 نشسته و ملت ایران را سرکوب می‌کند،  و این«پژوهشگر شیعی» کشف کرده که «انقلاب شد!»   مسلماً اگر روزی کشتزار تقی محمدی نیز که همچون کشتزار رضا خندان،   در راستای همان نوع سیاست‌های اوباش‌پروری به شخصیت سیاسی تبدیل شده‌اند،‌ در رأس دستگاه کودتائی 22 بهمن 1357 قرار گیرند،   همین خواهر پژوهشگر کشف خواهد کرد که «انقلاب» شده است!   خوشبختانه همانطور که شاهدیم،   شیعی‌ها از «تفکر» و شناخت تاریخ ایران بی‌نیازند!   کافی است بوق‌های غرب آروغی برای‌شان بزنند تا  همه طوطی‌وار آن را تکرار کنند،   و به آن زنگوله و منگوله بیاویزند!  چه نشسته‌اید که حضرات این کودتای استعماری را در ایران با «انقلاب فرانسه» هم طاق زده‌اند!  حال که به «انقلاب فرانسه» رسیدیم،   بد نیست نیم‌نگاهی بیاندازیم به قلم‌فرسائی یک فروند شیعی دیگر در گویانیوز ـ که عزیزی از دست شده آن را «مستراح گویا» می‌خواند:

 

قلم‌زن گویانیوز با اشاره به تصمیمات دولت فرانسه در مورد زنان ـ گنجاندن حق سقط جنین در قانون اساسی فرانسه ـ  خواستار حق سقط جنین برای زنان ایرانی هم شده!  با این «خیرخواهی» نمایشی،  هم خیزش «زن،  زندگی، آزادی» را که در پی قتل مهسا امینی رخ داد بجای 8 مارس نشانده،   و هم اهداء جایزۀ محفلی نوبل به کشتزار تقی رحمانی را به حساب «صحه گذاشتن جهان بر اهمیت مبارزات زنان» نوشته:

 

«صحه‌گذاشتن جهان براهمیت مبارزات زنان با برنده شدن جایزۀ صلح نوبل توسط نرگس محمدی [...]»

 منبع: گویانیوز،   مورخ 8 مارس سالجاری!

 

بله،   ماچه نئاندرتال شیعی که گویا در لندن لنگر انداخته،   می‌پندارد محفل اسلام‌پرست نوبل مدافع «حقوق زن» است!  ولی برای آشنائی بیشتر با میزان شارلاتانیسم این نئاندرتاله،   بد نیست نیم‌نگاهی بیاندازیم به «مبارزات» نرگس محمدی.

 

فراموش نکرده‌ایم که در مرحلۀ نخست،  عضویت وی در دکان آمریکائی«حقوق بشر» حاجیه   شیرین عبادی به ثبت رسید.   یادآور شویم این دکان توسط دولت آمریکا  در ایران افتتاح شده؛  دولتی که کنوانسیون‌های بین‌المللی منع خشونت و تبعیض علیه زنان و کودکان را امضاء نکرده،   و منطقاً و به گواهی عملکردش،   به ویژه در کشور ایران،   «دشمن حقوق‌ انسانی» است!

 

باری پس از عضویت در دکان کذا،   تظاهر به بیماری و ناتوانی و ایفای نقش زین‌العابدین بیمار،   و خصوصاً عکس‌گرفتن با «واکر» برای وی الزامی می‌شود!   درگام بعد،  وارد مرحلۀ اهداء جایزه حقوق بشر به حسینعلی منتظری،‌  آخوند پدوفیل و دو کشتزاره می‌شویم که در واقع مهم‌ترین بخش «مبارزات» نرگس محمدی جهت تأمین حقوق زن می‌باید تلقی گردد!   در مرحلة چهارم لنگر انداختن ایشان در جایگاه دلپذیر «زندانی زینتی» است.   البته این زندانی زینتی و رسانه‌ای از امکانات فراوانی برخوردار است؛   افتتاح دکان نگارش نامه‌های سرگشاده به جهانیان؛  شرکت فعال در بساط رأی‌گیری حکومت ملایان در زندان،  و حمایت از نامزدی آخوند ساواکی به نام حسن روحانی!

 

یادآور شویم «نرگس‌جان»،   خواهرزادۀ شیخ مهدی بازرگان،   تا همین چندی پیش در زندان اوین،   دست‌دردست یکی دیگر از کنیزالاسلام‌های سرشناس،   به حسن روحانی رأی داده بود!   به عبارت دیگر،  کشتزار تقی محمدی هیچ مشکلی با حکومت زن‌ستیز آخوند و معرکه‌ای که تحت عنوان «انتخابات» به راه می اندازند نداشته و ندارد.  جریان از این قرار است که شرایط تغییر کرده،   و در پی این تغییرات حکومت ملایان ناچار شده برای این تحفۀ نطنز یک جایزۀ صلح نوبل ابتیاع کند،  باشد تا در مرحلة پنجم،  تحفۀ کذا بتواند با تحریم بساطی که حکومت ملایان به عنوان «انتخابات» به راه می‌اندازد توسط محافل آخوندپرست اروپا و آمریکا به عنوان «مدافع دمکراسی» پای به میدان سیاست کشور بگذارد.  

 

جالب اینجاست که کشتزار تقی رحمانی که حمایت بی‌قید و شرط غرب از توحش اسلام را نادیده گرفته،   هرگز احکام توحش اسلام ـ   برده‌داری،  پدوفیلی،  تعدد زوجات و قیمومت مرد بر زن را محکوم نکرده،  و  با توسل به عبارت مبهم «آپارتاید جنسیتی»، تلاش می‌کند   هم آخوندجماعت را در حاشیه امن قرار دهد،  هم توحش اسلام را:

 

«آپارتاید جنسیتی در رژیم جمهوری اسلامی [...] با توسل به اصول حکومت‌های‌ دینی، فرودستی و تبعیض علیه زن را عمق می‌بخشد و تشدید می‌کند.»

منبع:  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 8 مارس سالجاری 

   

بله در سطور فوق همچنانکه می‌بینیم هیچ اثری از آخوندنوازی استعمار،   و ماهیت ضدانسانی دین اسلام و ... وجود ندارد!   فقط «آپارتاید جنسیتی» که اخیراً توسط کنیزالاسلام‌های مخالف‌نما سر هم شده به چشم می‌خورد که گویا با توسل به اصول حکومت‌های دینی ـ  و نه با تکیه بر احکام توحش اسلام ـ  فرودستی و تبعیض علیه زنان را تشدید ‌کرده!   و همه باید بدانند که آپارتاید کذا در دیگر کشورهای مبتلا به طاعون اسلام،   از قماش ترکیه و عراق و فاکستان و مصر و ... که بدون استثناء تحت اشغال علنی و زیرجلکی ارتش آمریکا روزگار می‌گذرانند وجود خارجی ندارد!  چرا که طبق فرمایشات حاجیه شیرین عبادی،   نخستین تحفۀ برگزیدة محفلک نوبل،   «اسلام با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!»  مسلم بدانیم نوچة عبادی هم جز این نخواهد گفت،   و جهت به ارزش گذاردن اسلام و «احترام به احکام توحش اسلام» است که محافل غرب او را به عنوان «مدافع دمکراسی» شناسائی کرده‌اند؛ همان محافلی که پیشتر در جبین یک پدوفیل روان‌پریش،‌  یعنی روح‌الله خمینی که رسماً جیره‌خوار دربار پهلوی بود،   «رهبر ضداستبداد» رویت کرده بودند.

 

 

 

 

 


دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۴۰۲

پتوسلطنه و کفش ملی!

 

 

وبلاگ امروز را به پیش‌درآمد‌های انتخابات ایالات متحد،  در فرانسه،   روسیه،  اسرائیل و «فاکستان» و ایران اختصاص می‌دهیم. 

 

از فرانسه آغاز کنیم.  دولت فرانسه ضمن گنجاندن حق سقط جنین در قانون اساسی،  یک آخوند پدوفیل و برده‌فروش را پس از 40  سال «خدمات صادقانه» به محافل آنگلوساکسون ـ  تبلیغ اسلام سیاسی و اهانت به پرچم فرانسه ـ  اخراج کرد،  و به این ترتیب دو پیام روشن و صریح  به اسلام‌نوازان آنگلو‌ساکسون‌ در دوسوی آتلانتیک ارسال نموده،  باعث انبساط خاطر همایونی ما شد!   یادآور شویم درست یک‌ماه پس از خودزنی حاکمیت اسرائیل، ‌ رئیس‌جمهور فرانسه طی سخنرانی در مقر لُژ «گراند اوریانت» با تأکید بر «ارزش برابر زندگی انسان‌ها»،   رسماً کشتار جمعی فلسطینیان و عملیات انتقامجویانۀ ارتش اسرائیل را محکوم کرد:

 

«هر زندگی، فقط یک زندگی است [و نه بیشتر]»   

منبع: سخنرانی امانوئل مکرون،  مورخ 7 نوامبر 2023 

 

حال نگاهی بیاندازیم به پیش درآمد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در روسیه که به دلیل ناخشنودی دستگاه بایدن از مصاحبۀ تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین،  به قتل آلکسی ناوالنی در زندان منجر شد!  اینچنین بودکه همچون سال گذشته،  نشست امنیتی مونیخ را تبدیل کردند به تریبون «تکفیر ولادیمیر پوتین»،   و البته تاجگزاری همسر بسیار«محترم» ناوالنی،  که ژست بیوۀ سوگوار گرفته بود ولی چشمان‌ا‌ش از شدت خوشحالی برق می‌زد!  هر چند که این بساط آنقدرها دوام نیاورد.

 

پس از انتشار خبر مرگ ناگهانی آلکسی ناوالنی و تاخت‌وتاز بیوة سوگوار،  مادر مقتول پتة عروس فرصت‌طلب را حسابی بر آب انداخت،   و او را به دلیل بهره‌برداری سیاسی از مرگ پسرش نکوهش کرد.  خلاصه کاشف به عمل آمد که بیوة ماتم‌زده،   پس از بالا کشیدن اموال همسر دلبندش،  دو سالی است که با مرد دیگری در انظار عمومی ظاهر می‌شود و با همسر زندانی‌اش دیدار و تماسی نداشته!   در نتیجه،   بیوة مذکور ناچار شد رخت عزای رسانه‌ای از تن به در کرده و با پیراهن سرمه‌ای به پابوس بایدن برود!   در مرحلۀ بعد،   مشخص شد که مرگ ناگهانی ناوالنی نیز در آستانۀ آزادی‌ وی و دو زندانی دیگر آمریکائی پیش آمده است:

 

«[...]‌ الکسی ناوالنی و دو شهروند آمریکائی در زندان‌های روسیه قرار بود با وادیم کراسیکوف مبادله شوند [...]»

منبع:  رادیوفردا،  مورخ 7 اسفندماه سالجاری 

  

به گزارش رادیوفردا،   روز 15 فوریه قرار بود آلکسی ناوالنی و دو زندانی آمریکائی با «وادیم کراسیکوف»،  شهروند روس که به جرم قتل در آلمان زندانی است مبادله شوند!  به اسنتباط ما قتل آلکسی ناوالنی در زندان،   برای مخالفان پوتین در داخل و خارج مرزها منفعت بیشتری داشت!  در داخل مرزها به استثناء بیوة ناوالنی،   مخالفان پوتین را نمی‌شناسیم،  ولی اینان در خارج مرزها شهرت بین‌المللی دارند.  کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به انفجار خط لولة نوردستریم؛  موش‌دوانی بریتانیا در مذاکرات صلح روسیه و اوکراین؛   شلیک موشک به هواپیمای حامل اسرای جنگی که قرار بود با اسرای روس مبادله شوند،   و خصوصاً موش‌دوانی در تبادل زندانیان آمریکائی از طریق قتل الکسی ناوالنی در زندان!   

 

شاید «آمران قتل» که بلافاصله پوتین را به عنوان قاتل شناسائی کردند،  انتظار داشتند در آستانة انتخابات روسیه،  میلیون‌ها نفر در اعتراض به این قتل ناجوانمردانه بر علیه ولادیمیر پوتین تظاهرات کنند و پرزیدنت زین العابدین فایزر را به آرزوی دیرینه‌‌اش برسانند!  ولی دیدیم که در نخستین روز ماه مارس،   حضور چند هزار تن در مراسم خاک‌سپاری آلکسی ناوالنی نهایت امر تبدیل شد به یک رفراندوم معکوس به نفع پوتین!  و شاید به همین دلیل سفیر بریتانیا نیز از حضور در این مراسم خودداری کرده،  سفرای فرانسه و آلمان و آمریکا را تنها گذاشت!    اما همزمان با این رفراندوم معکوس در روسیه،   ارتش اسرائیل هم با قتل ده‌ها غیرنظامی فلسطینی که برای دریافت آرد صف کشیده بودند،   یک رفراندوم جهانی بر علیه اسرائیل برگزار کرد!

 

باید بگوئیم موفقیت این رفراندوم چندان قابل پیش‌بینی بودکه پیش از برگزاری آن،  کانال 4 بریتانیا با اهداء تریبون به امیرعبدالهیان ـ پیشخدمت وزارت امورخارجة آمریکا در ایران  ـ به وی امکان داد تا ضمن قیاس صورتک شیعی استعمار با استعمارگر،  حکومت قرون وسطائی ملایان را دمکراسی و «مدافع حقوق بشر» معرفی کند!   آنهم حقوق بشری که فاقد چارچوب حقوقی معاصر است و از هزاران سال پیش ریشه در «اعتقادات» ایرانیان داشته:

 

 «[...]‌دمکراسی و حقوق بشر در ایران،  ریشه در اعتقادات و تمدن چند هزار ساله ایرانی دارد [...] دمکراسی و حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران به مراتب قوی‌تر از دمکراسی و حقوق بشر در انگلیس است [...]»

منبع:  ایرنا،  مورخ 29 فوریه سالجاری 

 

این مختصر را گفتیم باشد تا آن‌ها که ظاهراً از درون زندان اوین،  برای «جامعة جهانی» نامه می‌نویسند و کمک می‌طلبند، و در واقع  به تطهیر جهان غرب مشغول‌اند، بدانند که دریدگی و خودفروختگی‌شان  از چشم کسی پنهان نمی‌ماند!  ایرانیان نیک می‌دانند که این به اصطلاح جامعة جهانی ـ  جهان غرب ـ   طی سدة اخیر در ایران جز حمایت از جنایتکار و متجاوز سیاست دیگری دنبال نکرده.   حال که به ایران رسیدیم نیم نگاهی بیاندازیم به نمایش مهوعی که حکومت قرون وسطائی ملایان هر از گاه تحت عنوان «انتخابات» به راه می‌ا‌ندازد.  

 

بله،  این نمایش مهوع نیز سرانجام در نخستین روز ماه مارس برگزار شد و به ادعای بوق‌های شیعی،  حدود 40 درصد از ایرانیان در این بساط شرکت کردند.   خوشبختانه ظاهراً این آمار کشکی مورد تأئید بوق‌های غرب نیز قرار گرفته!  دلیل هم اینکه علاوه بر زندانیان رسانه‌ای،  دو جنایتکار شناخته شده ـ  میرحسین موسوی و ملاممد گوبلز اردکانی،  همان عوامل محفل کودتای 22 بهمن 1357 ـ   این مضحکه را تحریم کرده‌ بودند!   از اینرو بعضی‌ها به این توهم دچار شده‌اند که در افکار عمومی می‌توان مخالفان آخوندیسم را طرفداران ایندو جنایتکار‌ معرفی کرد!   بله،   عوامل کودتای سر سایمون گس ـ  میرحسین موسوی  و ملا ممد گوبلز ـ  پس از قتل مهسا امینی گویا قهر کرده،  در «انتخابات» شرکت نکرده‌اند.  از اینرو بر اساس یک حساب سرانگشتی،  60 درصد ایرانیان می‌باید فرضاً طرفدار ایندو مزدور استعمار به شمار آیند! 

       

همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز به کرات گفته‌ایم،   «انتخابات» همچون «انقلاب» ‌یک روند معاصر و «زمینی» است؛   هیچ ارتباطی با عرصة توهمات و باورهای قرون وسطائی و در رأس‌شان «زن‌ستیزی»  ندارد.   از اینرو حکومت مدعی تقدس الهی که خود را «انقلابی» می‌خواند و احکام توحش اسلام ـ  پدوفیلی،  برده‌داری،  تعدد زوجات و سنگسار و قصاص و روسپی‌خانه‌داری و جنایت و تجاوز ـ  را به عنوان «قانون» به اجرا در آورده،   نه می‌تواند «انقلابی» شمرده شود،   نه می‌تواند «انتخابات» داشته باشد.   البته مدفوعات آنگلوساکسون‌ و  زیرمجموعة شیعی‌شان،  45 سال است که،   هم از این حکومت بدوی و دست‌نشانده به عنوان «حکومت انقلابی» یاد می‌کنند،  و هم در مورد انتخابات‌اش «آسمان و ریسمان» می‌بافند:

 

«آیا شهروندان در انتخابات شرکت می‌کنند؟ حضور گستردة مردم در انتخابات ایران [...] انتخابات ایران شفاف و عادلانه نیست [...] در دوران خمینی،  مشارکت در انتخابات ایران گسترده‌تر بود [...] چرا مردم با انتخابات قهر کرده‌اند [...] تحریم انتخابات،  دشمنی با ملت است[...]‌ نتیجة انتخابات هرچه باشد به نفع ملت ایران است [...]انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود و...»

 

این بساط را «بمباران تبلیغاتی» می‌خوانند.   بمبارانی که با کشاندن مخاطب به هزاران بیراهه،  توانائی «تفکر» را از او سلب خواهد کرد!   به عنوان مثال،   در سال 1977که عرعر جیمی‌کارتر در مورد حقوق بشر به آسمان برخاسته بود،   روشنفکران رسانه‌ای ایران خواهان «فضای باز سیاسی» شدند!  در این میان علی‌اصغر حاج سیدجوادی نیز یکی دو نامة سرگشاده خطاب به پهلوی دوم قلمی کرد.  ولی در آن فضای آکنده از تخیلات و توهمات و تبلیغات،   چند پرسش‌ اساسی هرگز مطرح نشد!

 

نخست اینکه چگونه جیمی کارتر می‌تواند در جایگاه «مدافع حقوق بشر» بنشیند،  در حالی که ایالات متحد هرگز کنوانسیون‌های «منع خشونت و تبعیض علیه زنان و کودکان» را امضاء نکرده؟!   دیگر آنکه،   چگونه روشنفکران رسانه‌ای مرز پرگهر از این موضوع اطلاع‌ ندارند؟    و از همه مهم‌تر اینکه،   چرا علی اصغر حاج سیدجوادی که از نخستین گویندگان رادیو تهران  ـ رادیوی کودتای 28 مرداد 1332 ـ  بود،  و بعدها به افتخار قلمزنی درکیهان،   بوق همان کودتا نائل آمد،   بلافاصله پس از زوزه‌های حقوق بشری جیمی کارتر،  خواهان «رفتن شاه» می‌شود؟!   کسی نمی‌پرسید چگونه خادم دستگاه کودتای 28 مرداد،   بر علیه نماد این کودتا ـ  پهلوی دوم ـ  قد علم کرده،   و ساواک هم مزاحم‌اش نمی‌شود؟  کسی هم نمی‌گفت «مگر شاه صاحب اختیار و تصمیم‌گیرنده است که با رفتن‌اش مسائل و مشکلات ایرانیان حل شود؟!»   کسی به گوسفندالله نمی‌گفت،   «سیاست ایران را محمدرضا شاه تعیین نمی‌کند.   ایشان،  مانند جانشین‌شان مجری سیاست آمریکا در ایران‌ هستند!»   بله «بمباران تبلیغاتی» محلی از اعراب برای تفکر و تعمق نمی‌گذارد!   و این روزها نیز بعضی‌ها می‌پندارند «در» بر همان پاشنۀ دوران نکبت‌بار کارتر می‌چرخد؛   البته سخت کور خوانده‌اند!

 

نخست اینکه در دوران کارتر،  ‌ اتحاد جماهیر شوروی همچنان پابرجا بود؛   بلشویک‌ها با شعار مبارزه با امپریالیسم،  راه تاخت‌وتاز را برای امپریالیسم باز گذاشته بودند و پورسانتاژ می‌گرفتند!   امپریالیسم هم هوای‌شان را داشت!  هیزاکسلنسی «ریچارد هلمز»،   سفیر محترم ایالات متحد در ایران یک کارخانه «کفش ملی» به راه انداخته بود،   و محصولات‌اش را به اتحاد جماهیر کذا،   صادر می‌کرد و با یک تیر دو نشان می‌زد.   هم کفاشی‌های ایران را به ورشکستگی می‌کشاند و کفش‌های ماشینی را بجای کفش‌های چرم دست‌دوز می‌نشاند، و هم به سرکوب مخالفان بلشویسم کمک می‌کرد.

 

مسکویت‌های بخت‌برگشته که موظف بودند هر روز صبح جهت طواف مقبرة «رهبر انقلاب وارداتی» ـ  همان کچل تُک‌زبونی  ـ   در میدان سرخ مسکو ‌صف بگیرند،   کفش ملی می‌پوشیدند و اگر چشم ماموران «کا.گ. ب» را دور می‌دیدند زیر لب تبلیغات کفش ملی در تلویزیون مرزپرگهر را هم زمزمه می‌کردند:

 

ما می‌ریم به مدرسه،

با الفانتن شوهه، 

ما می‌ریم به مدرسه

با الفانتن شوهه،

 

ناگفته نماند که از همان روزها،   الفانتن شوهه‌ها «هوشمند» بودند،   و در صف زائران مقبرة لنین،   اطلاعات ذیقیمتی از اینان به سفارت آمریکا در تهران مخابره می‌کردند.  اطلاعاتی که دستگاه‌های شنود آمریکا در نوشهر هم نمی‌توانستند به دست آورند!   سفارت آمریکا هم با تکیه بر اخبار دریافتی از الفانتن شوهه‌ها،   مخالفان بلشویسم را به «کا.گ. ب»  لو می‌داد و پورسانتاژ می‌گرفت.   آن روزها الکسی ناوالنی هنوز متولد نشده بود،   خانواده‌اش هم ساکن اوکراین کنونی بودند.   آن روزها در مرز پرگهر کسی برای «انتخابات» معرکه نمی‌گرفت،  ‌ بوق‌های آتلانتیسم نیز بر طبل «انتخابات ایران و میزان مشارکت مردم» در این بساط خررنگ‌کن نمی‌کوفتند!  پیک نت،   مورخ  3 مارس سالجاری هم نمی‌توانست این گربه‌رقصانی را به ابزار بازاریابی برای یک تروریست شناخته شده  ـ   بهزاد نبوی ـ  تبدیل کند!

 

به ادعای بوق «داس‌الله»،   «بهزاد نبوی که به عنوان مذهبی و مخالف شاه در زندان بوده،  و بعد هم به دلیل حمایت از میرحسین موسوی 5 سال زندانی شده»،  در این انتخابات شرکت کرده!  ولی محض اطلاع داس‌الله و دیگران بگوئیم،   بهزاد نبوی به دلیل واردکردن یک کامیون نارنجک به ایران،   دستگیر و  زندانی شد.   این جانور درنده منطقاً می‌بایست اعدام می‌شد،   ولی خوب از آنجا که محفل «دکتر ادبار» به تروریست نیاز داشت،‌   بهزاد نبوی نه تنها اعدام نشد،   که برخلاف دیگر زندانیان‌ مورد الطاف ویژة بازجو‌های اوین هم قرار نگرفت.   وی پس از «انقلاب سیا»،  تبدیل شد به «شخصیت سیاسی» که در پیش‌وقوقیه‌های جمعه برای دارودستۀ رجوی خط‌و‌نشان می‌کشید.

  

این شخصیت فرهیخته تحت نظارت ارباب،   بمب‌گزاری در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را با موفقیت به انجام رساند و تبدیل شد به نورچشم میرحسین موسوی و اکبر قاتل و شرکاء!    سپس همان طور که بر علیه آمریکا زوزه می‌کشید،   توله های‌اش را هم به کانادا و آمریکا ارسال کرد.   بی‌دلیل نیست که داس‌الله برای‌اش طبل می‌زند؛   شیعی جماعت «زباله‌پرست و خشونت طلب» است.  پس داس‌الله را در آغوش نوچة محفل دکتر ادبار رها می‌کنیم،‌  و پیش از ادامۀ مطلب نیم نگاهی می‌اندازیم به کشور خلق‌الساعة فاکستان!

 

همانطور که می‌دانیم دولت فاکستان اخیراً ناچار شده با احداث «خط لوله صلح» موافقت کند. و با توجه به ماهیت حاکمیت سرسپردة فاکستان به نظر می‌رسد اربابانش که خواهان ایجاد «بلوچستان بزرگ» بودند نیز ناچار به عقب‌نشینی شده‌ ‌باشند.  این عقب‌نشینی به استنباط ما پیامد تحولات اوکراین است که لندن و واشنگتن را در موضع ضعف قرار داده و آشفته بازار «انتخابات» حکومت جمکران در واقع انعکاس ضعف ارباب در ایران است.

 

در پایان،   به مناسبت سالگرد شهادت جانگداز دکتر محمد مصدق،   معروف به «پتوسلطنه» بخشی از سرودۀ‌ جهان‌شمول احمد شاملو را تقدیم اعضای محفل فدائیان اسلام می‌کنیم. می‌گویند شاملو این «شعر» را در سوگ فروغ فرخزاد سروده،   هر چند گویا دلیلی ندیده که نامی از وی ببرد!  در نتیجه  مقامات حکومت ملایان آن را برای مرگ حاج قاسم نیز مورد «استعمال» قرار داده‌اند:                

 

[...]

نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آفتاب مي‌گذرد

متبرك باد نام تو

[...]

و ما همچنان

دوره مي‌كنيم

شب را و روز را!

 

یادآور شویم در نگارش مرثیة معروف «مستر» شاملو برای فروغ فرخزاد،  هیچ «اشتباهی» پیش نیامده. 

 

 


شنبه، بهمن ۲۸، ۱۴۰۲

از صادق هدایت تا حاجیه آقا!

 

 

«[...] انجمن از شما قدردانی خواهد کرد [...] سعی بکنید که در مجامع عمومی [...] رسوخ بکنید و به خصوص فراموش نکنید که شهرت‌هائی بر ضد روس‌ها بدهید [...] سربسته به شما میگم که ما تنها نیستیم و دستگاه بزرگی از ما حمایت می‌کنه [...] دستگاه حاکمه [...] هم از خودمانه [...] »

منبع:  صادق هدایت،‌  رمان «حاجی آقا».

 

در گیرودار رقابت‌های انتخاباتی «ترامپ ـ بایدن»،   مصاحبۀ تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین و عقب‌نشینی اوکراین ـ  عقب نشینی ناتو و اتحاد جماهیر نوکری ـ  از منطقة کلیدی آودیئیفکا،  تولید قریب الوقوع واکسن سرطان توسط روسیه نیز مطرح شد. و همانطور که انتظار می‌رفت غربی‌ها و سگ‌های هار و وفادارشان ـ  ترک و عرب وعجم ـ  را به یاد رهنمودهای «جوزف گوبلز» انداخت!  اینچنین بود که 60 مین نشست امنیتی مونیخ،  از قضای روزگار، با سالگرد ورود ارتش سرخ به  «خارکف» و صدور فرمان دولت ویشی‌ست برای ایجاد «سرویس کار اجباری» ـ اعزام شهروندان فرانسه به آلمان جهت کار برای ارتش این کشور ـ‌  و مرگ آلکسی ناوالنی تقارن زمانی یافت! 

 

اگر فراموش نکرده باشیم،  مسمومیت ناوالنی در سال 2020 نیز از یک‌سو با آغاز خلافت هیتلر ـ  19 اوت 1934 ـ   و خدمات «جنسی ـ  ایدئولوژیک» مصدق و میراث‌خواران‌ا‌ش همزمان شده بود،   و از سوی دیگر خبر تولید واکسن کرونا توسط روسیه  ـ 11 مه 2020 ـ  با مسمومیت فرضی ناوالنی حدود 3 ماه فاصله داشت!  و جالب اینجاست‌که مرگ ناوالنی که با مسمومیت فرضی وی علائم یک‌سان داشت،   تبدیل می‌شود به ابزارصیقل زدن ماتحت آخوند شیعی و ارباب غربی‌اش توسط مجیزگوی ملاممد خاتمی،  کنیزالاسلام نسرین ستوده.

 

کشتزار رضا خندان که مانند خواهرزادۀ شیخ مهدی بازرگان،  در راستای سیاست اوباش‌پروری حکومت ملایان به «مخالف سیاسی» تبدیل شده، و  صد البته «زندانی» هم هست،  به مناسبت مرگ ناوالنی یک بیانیة خاله زنکی‌ صدوریده.   پامنبری محمد خاتمی در این بیانیه از یک‌سو به دولت لائیک روسیه پارس می‌کند،   و از سوی دیگر در کمال بی‌شرمی حکومت «مسجد ـ  روسپی‌خانة» شیعی را با حاکمیت روسیه به قیاس می‌کشد و ... و از همه مهم‌تر،  ناوالنی را ـ این فرد به محافل نژادپرست روسیه نزدیک بود ـ  در جایگاه شخصیت محبوب بسیاری از ایرانیان و «مردم روسیه» می‌نشاند!  

 

کشتزار رضاخندان به این ترتیب، از یکسو با تعمیم نژاد‌پرستی ناوالنی به ملت روسیه، در واقع آنان را مورد تهاجم لفظی قرار ‌داده .  و از سوی دیگر،  به گفتۀ خودش «به همراه بسیاری از  ایرانیان» در سوگ فردی ‌نشسته که رسماً از اتباع مسلمان روسیه به عنوان «سوسک و شپش و حشره موذی» یاد می‌کرد:                

 

«[...] بسیاری از ما در ایران در غم از دست دادن مردی هستیم که شخصیت و شجاعت او الهام بخش میلیون‌ها نفر در روسیه و سراسر جهان بود.   ما عمیق‌ترین تسلیت خود را به خانوادۀ ناوالنی و مردم روسیه ابراز می‌کنیم.»

منبع:  نوحه‌خوانی کنیزالاسلام شیعی برای نژادپرست روس!

 

هر چند مشخص نیست که عبارت مبهم «بسیاری از ما در ایران»،   گذشته از شخص کنیز‌الاسلام ستوده، کاسب دکان حقوق‌بشر،   به چه افراد و گروه‌هائی ارجاع می‌دهد،‌  ولی می‌توان گفت که نسرین ستوده،  به عنوان «حقوق‌دان و مدافع حقوق بشر» با تجلیل از فردی که غیراروپائی،  از جمله ایرانیان را «انسان» به شمار نمی‌آورد،   وقاحت و دریدگی و حماقت و خشونت‌پرستی را از حد گذرانده،‌   و به راستی این «حاجیه آقا»،  ویراست مادینۀ پرسوناژ رمان صادق هدایت شایستة دریافت «نوبل صلح» است.

   

 به مناسبت صدوبیست و یکمین سالگرد تولد «صادق هدایت»،   مغضوب پهلوی،‌  منفور ملایان، و قربانی بریتیش پترولیوم.   

       

 

 

 


دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۴۰۲

انقلاب سیا!

 

 

 

در پی مخالفت کنگرة آمریکا با دستگاه بایدن پیرامون حمایت نظامی از اوکراین و اسرائیل،  یک خبرنگار آمریکائی ـ تاکر کارلسون ـ  به مسکو شتافت و در کاخ کرملین با ولادیمیر پوتین مصاحبه ‌کرد.  به ناگاه دستگاه بایدن و رعایای اروپائی‌اش،  هم‌صدا با وغ‌وغ‌ساهاب‌های ناتو بر علیه کارلسون که وظیفة خبرنگاری‌اش را انجام داده بود بسیج ‌شدند!   جان کربی مخاطبان را «نصحیت» می‌کرد تا «دروغ‌های پوتین را باور نکنند»؛  بعضی‌ها فتوی می‌صدوریدند که «کارلسون حرفة خبرنگاری را تخریب کرده»،   و ...  دلیل هم اینکه این مصاحبه در واقع پوششی بود جهت «پذیرش شکست نظامی در اوکراین!»     

 

از اینرو در پی سفر تاکر کارلسون به مسکو و انتشار خبر مصاحبة ‌قریب الوقوع وی با ولادیمیر پوتین،  هم کابینة‌ فرانسه ترمیم شد،  هم کاخ باکنیگهام در کنار بساط پروستات اعلیحضرت  یک سرطان برای کینگ چارلز ثالث پیدا کرد،  باشد تا ایشان به بهانۀ «ننه من مریضم»،  از مهلکه بگریزند!   به یاد داریم که چارلز سوم،  پس از تاجگزاری راهی فرانسه شد و طی سخنرانی در سنای اینکشور بر حمایت همه جانبه از اوکراین تأکید کرد!  حال که ورق برگشته،  جز سرطان راه نجاتی برای ایشان باقی نمانده!   ولی خوب بریتانیا نمی‌تواند برای مستعمرة سابقش ـ ایالات متحد ـ  امکانات مشابهی فراهم کند.  از اینرو لندن،   صدراعظم جرمانی را جهت پابوسی و دست‌لیسی و بل‌بل‌زدن برای جوزف بایدن که ‌رسماً از تخریب و کشتار در غزه حمایت می‌کند به واشنگتن فرستاد.   و نیازی نیست که بگوئیم شولتز،   همچون تمامی صدراعظم‌های وظیفه‌شناس جرمانی وظیفه‌اش ـ  ستایش جنایتکار و متجاوز ـ  را بخوبی انجام داد!   ولی گویا «ابراز بندگی» شولتز کارساز نبوده،  چرا که پاشنه‌آهنی‌ها ناچار شدند ژنرال لوید آستین را هم به بخش مراقبت‌های ویژه بفرستند و آنطورکه می‌گویند مدت زمان لنگر انداختن ایشان در سنگر «سی. سی. یو» نامعلوم خواهد بود!   حال از بلاد غرب خارج ‌شویم و نگاهی بیاندازیم به «اتحاد جماهیر نوکری»،  یا همان زیرمجموعة‌ اسلامی ارتش ناتو.

 

همانطورکه می‌دانیم طی چند روز گذشته در شبه‌کشور فاکستان ـ  نخستین چاهک استعمار بریتانیا که «جمهور» را به توحش اسلام و نسبیت شرع آلود ـ  «انتخابات سراسری» بر پا شده!   و به گزارش ایندیپندنت و بی‌بی‌سی ـ  به ترتیب مورخ اول و 6 فوریه سالجاری ـ‌  برای برگزاری این «انتخابات»،  ترور کاندیدای حزب مخالف و منفجر کردن ده‌ها غیرنظامی بلوچ ـ غیرپشتون ـ  الزامی می‌نمود.  از اینرو فرماندة ارتش فاکستان از این بساط تحجر و توحش به عنوان «انجام موفق انتخابات» ابراز رضایت کرد،   و بوق سازمان سیا هم بیانات مضحک  «فرماندة‌ ارتش قدرتمند» فاکستان را در بوق گذاشت:

 

«[...] فرماندۀ ارتش اینکشور در بیانیه‌ای رسمی "انجام موفق" انتخابات را به مردم تبریک گفت.  در این بیانیه  [وی] تأکید کرده است که کشور نیاز به "دست‌هائی بی‌لرزش" داشت تا آن را از سیاست "هرج و مرج و قطبی‌سازی" دور کند.»

منبع‌: رادیوفردا،  مورخ  21 بهمن‌ماه سالجاری. 

 

و شاهدیم که «دست‌های بی‌لرزش فرماندۀ قدرتمند و به ویژه تحصیلکردۀ» فاکستان به ارادۀ ارباب نتیجۀ «انتخابات» را به صورتی مشخص کرده که ‌امکان بازتولید کودتائی از نوع کودتای ژنرال ضیاالحق وجود داشته باشد.   چرا که تحولات فاکستان نتیجه‌اش هر چه باشد بلافاصله به کشور ایران هم سرایت خواهد کرد.

 

  یادآور شویم هدف از ایجاد کشور خلق الساعة فاکستان،   سرکوب ملت ایران و تبدیل کشورمان به طویلة اسلام و پشت جبهة تروریسم بود که این «امر الهی» با همت و پشتکار دستگاه پهلوی دوم و سازمان سیا در چندگام سرنوشت‌ساز محقق شد!   به محض ایجاد لجنزار پاک‌ها،  دربار پهلوی دوم «راه صلاح و فلاح» را پیدا کرد:  خودزنی،‌ ترور نخست‌وزیرها،  اوباش‌پروری و تبدیل جنایت‌کار به رهبر سیاسی!  پیش از ادامة ‌مطلب برای اشاره به نقش مخرب پاکستان در کشورمان یک مینی‌پرانتز باز ‌کنیم.

 

این نقش مخرب در نخستین گام به خودزنی پهلوی در دانشگاه تهران ـ 15 بهمن ماه 1327 ـ  منجر شد.  سناریوئی که زمینه‌ساز سرکوب مخالفان سیاسی بود.   عجیب آنکه‌ هیچ یک از مورخان و نوابغ شیعی و سنی و ...  به ارتباط این سناریو با ایجاد کشور خلق‌الساعة فاکستان اشاره نمی‌کنند!   ولی به گواهی رخدادهای تاریخی،  بساط 15 بهمن‌ماه،  پیش درآمدی شد بر ترور رزم‌آرا؛   آغاز خوش‌رقصی‌های‌ محمد مصدق برای آنگلوساکسون‌ها،   و نهایت امر تبدیل دانشگاه تهران به آبریزگاه آخوند.   ناگفته نماند که در این زمینه،   منوچهر اقبال که در اثر سعید نفیسی،  «نیمه راه بهشت» از او به عنوان «دکتر ادبار» یاد شده،   نقش سرنوشت‌سازی بر عهده داشت.      

 

باری در فرخنده میعاد 22 مهرماه 1345 «فیلد مارشال» ایوبخان،  ژنرال 4 ستارة‌ آمریکا در فاکستان،  جهت افتتاح مسجد کذا در نخستین دانشگاه مدرن ایران،  وارد کشورمان شد،  و همچنان که شاهد بودیم،   دانشگاه تهران به سرعت تبدیل شد به «طویلة ‌اسلام»،   یا بهتر بگوئیم عرصۀ تاخت وتاز لات‌واوباشی که مکان علمی را با مکان «عبادی ـ سیاسی» و صحرای کربلا  اشتباه گرفته بودند.   دردسرتان ندهم از بهمن‌ماه 1327،  دستگاه پهلوی دوم موفق شد در دو گام سرنوشت‌ساز،   دانشگاه تهران را به دیگر مراکز اوباش‌پروری‌‌ای که اهدائی دستگاه پهلوی اول به ملت ایران بود ـ  حوزة‌ علمیه قم و سازمان تبلیغات اسلامی ـ  بیافزاید.   به این ترتیب سه‌پایه‌ای‌ مستحکم جهت گسترش توحش و تحجر در اختیار اوباش،  ملایان و دربار پهلوی قرار گرفت!

 

شگرد دربار پهلوی زمانیکه جهت تأمین منافع لندن و واشنگتن با مشکل روبرو می‌شد کاملاً روشن بود،  یا نخست‌وزیر را ترور می‌کرد،  یا دانشگاه را به آشوب می‌کشید،  یا «طلاب قم» را برای تظاهرات و حفظ بیضۀ اسلام به خیابان‌ها هی می‌کرد،   و دانشجونمایان را نیز برای حمایت از «طلاب» به اعتصاب فرامی‌خواند.   ولی مهم‌ترین عملیات دربار پهلوی،  تبدیل روح‌الله خمینی به رهبر سیاسی بود!

 

خمینی که طی خوش‌رقصی‌های مصدق و کودتای 28 مرداد خفقان گرفته بود،   ناگهان به ارادۀ کارفرمایان اسدالله علم ـ   نخست‌وزیر وقت ـ  دگردیسی یافت؛  در جایگاه معترض و مخالف قرار گرفت!   اینچنین بودکه در میعاد سرنوشت‌ساز 13 آبان‌ماه 1343،  روح‌الله را به هزینۀ دربار ابتدا به ترکیه و سپس به نجف فرستادند تا جیره‌خوار دربار تبدیل شود به «مخالف تبعیدی!»   پس از اینکه خمینی در این جایگاه عوام‌فریب تثبیت شد،  ‌ بعضی‌ها دریافتند که حسنعلی منصور هم می‌باید جایش را به امیرعباس هویدا بسپارد!

 

ترور منصور،  نخست وزیر وقت در تاریخ 6 بهمن‌ماه 1343 با موفقیت انجام شد،  و رسیدیم به دوران استبداد سیاه!   در این دوران «طلائی» بود که مسجد‌سازی و حسینیه‌سازی «توسعه» فراوان یافت و مملکت آنقدر «پیشرفت» ‌کرد که اعلیحضرت هوس سیستم «تک‌حزبی» هم به دل‌شان اوفتاد!   در این گیرودار علی بوتو در فاکستان «حزب مردم» را تأسیس کرد و در انتخابات پیروز شد.   و از آنجا که از «حزب مردم» آنطور که باید و شاید رایحۀ تعفن اسلام به مشام نمی‌رسید،   ارتش «تحصیل‌کردۀ» فاکستان و اربابانش در لندن و واشنگتن سخت نگران شدند که مبادا این بساط «کفرآلود» به ایران سرایت کند!  به همین دلیل در سال 1977،  یک جانور وحشی به نام ضیاءالحق بر علیه دولت قانونی بوتو کودتا کرد.       

 

باری پس از کودتای ژنرال ضیاالحق بر علیه نخست‌وزیر منتخب ـ  علی بوتو ـ  ‌و عادی‌سازی اجرای «حد شرعی» در ملاءعام در اینکشور،  جیمی‌کارتر با شعار «حقوق بشر» به ایران تشریف‌فرما شده،  فرمودند «از پاکستان بیاموز اخلاص عمل!»   بلافاصله بوق کودتای سوم اسفند ـ  روزی‌نامة اطلاعات ـ  معنا و مفهوم «حقوق بشر» را درک کرده،   با انتشار مطلبی سرشار از بلاهت و ابتذال به امضاء «رشیدی مطلق»،   طلاب و لات‌های هوادارشان را به «تظاهرات» فراخواند!

 

سپس با صدارت جمشید آموزگار،  آدم‌سوزی در سینما رکس آبادان در میعاد 28 مردادماه به اجرا در آمد و ... و پس از ارسال خمینی به فرانسه،  لات و اوباش را در میعاد 13 آبان‌ماه به خیابان هی کردند تا اعلیحضرت «صدای انقلاب» را حسابی بشنوند.  سرانجام در میعاد 16 ژانویه،  پس از رأی اعتماد مجلس شورای‌ ملی به دولت شاپور بختیار،  فرماندة کل قوا کشور را در واقع به سازمان سیا و اراذل و اوباش تحت فرمان این سازمان واگزار کرده،  وظیفه‌شان را جهت رعایت شایستۀ «حقوق بشر» ـ   حق مسلم لندن و واشنگتن برای سرکوب و غارت ملت ایران ـ  به انجام رسانده،  فرار را بر قرار ترجیح دادند.   

 

مسلم بود که دولت بختیار بدون حمایت ارتش از هیچ اهرمی جهت مهار اراذل و اوباش و امت خشونت‌پرست برخوردار نبود!   و کودتای یک ارتش خائن و وطن‌فروش در این مقطع می‌توانست به اهداف استعمار جامۀ عمل بپوشاند،  و چنین هم شد.   حتی انتشار نامة مصطفی رحیمی در مخالفت با تحمیل احکام توحش اسلام به «جمهور»،   نزد گلة روشنفکران رسانه‌ای از قماش پرهام، حاج سیدجوادی و اوباشی که «استاد دانشگاه» شده بودند هیچ انعکاس مثبتی نیافت.   روشنفکران رسانه‌ای که باد سازمان سیا در بادبان‌شان اوفتاده بود،  بختیار را تداوم حکومت شاه معرفی می‌کردند.   گلۀ اوباش هم با عرعر «مرگ بر بختیار» در خیابان‌ها برای اینان پامنبری می‌خواند.  

 

بله،  بختیار از اعدام و حدشرعی و آخوندبازی و زن‌ستیزی و تعدد زوجات و پدوفیلی و سنگسار و قصاص و ... حمایت نمی‌کرد؛  سازمان سیا و پیادۀ نظام‌اش نیز جز این‌ها نمی‌خواستند.   و از آنجا که «حقوق بشر» مطلوب دستگاه کارتر از پائین تنة آخوند و اجرای احکام توحش اسلام فراتر نمی‌رفت،   جهت تخلیة خمینی و اوباش همراهش در فرودگاه مهرآباد درنگ جایز نبود!  شاه «صدای انقلاب» شنیده بود،  پس می‌بایست در ایران «انقلاب» می‌شد!   اینچنین است که طی 45 سال اخیر رسانه‌های استعماری و مخالف‌نمایان حکومت آخوند،  کودتای دستگاه کارتر برای سرنگونی دولت بختیار را «انقلاب» می‌خوانند و خدمات «جنسی ـ ایدئولوژیک» دولت مهدی بازرگان به دستگاه کارتر را نیز «رفراندوم!»  اینچنین بود که کمتر از یک هفته پس از «خدمات» ارزندۀ شیخ مهدی بازرگان،   ارتش فاکستان نیز 30 امین سالگرد تأسیس سازمان ناتو را با اعدام علی بوتو جشن گرفت!‌ 

 

ولی امروز شرایط عوض شده.  اگر در دوران صدارت شاپور بختیار،  روح الله خمینی،   جیره‌خوار دستگاه پهلوی را در ایران تخلیه کردند،  و خردجال میلیونی و زوزة مدفوعات غرب‌ و مقالات شکمی امثال حاج سیدجوادی و همپالکی‌های‌اش دیوار دودی جهت به حاشیه راندن کودتای دستگاه جیمی کارتر به راه انداخته بود،   امروز پرده‌ها فرو افتاده.   اینبار ارتش جنایتکار آمریکا برای تثبیت و تقویت حکومت آخوند در ایران دیگر پرده‌پوشی را هم کنار گذاشته.  جالب اینکه،   جهت ارائۀ تصویر «دشمن» از مترسک‌ اسلامی‌اش میعاد آزادی استالینگراد توسط ارتش سرخ را برگزیده!

 

بله،  تاکنون در میعادهای پیروزی ارتش سرخ بر آلمان نازی،   شیپورهای ناتو با جنجال و هیاهو پیرامون پیشرفت‌های چشمگیر پاسداران دلار در زمینه‌های نظامی و فضائی و فوق‌فضائی و ... از تشکل دست‌ساز آمریکا،   تصویر قدرقدرت ارائه می‌دادند.  ولی این روزها به دلیل شکست ضدحملة‌ 50 کشور بر علیه ارتش روسیه در جبهۀ اوکراین،   و چرخش پکن ـ  حمایت رسمی وزیر جدید دفاع از عملیات ویژه روسیه در اوکراین ـ   ارتش جنایت‌کار آمریکا جهت تأمین پرستیژ برای صورتک شیعی‌اش در ایران،   روز دوم فوریه را برگزیده!       

 

  در این میعاد،   ارتش آمریکا پس از 5 روز هارت‌وپورت برای مترسک‌ شیعی‌اش در ایران،‌   غیرنظامیان بخت‌برگشتة ‌عراقی و سوری را به عنوان «نیروهای نیابتی ایران» بمباران کرد!  و به این ترتیب همه می‌باید این دروغ‌ محوری را باور کنند که حکومت اوباش‌‌سالاری شیعی «دشمن آمریکا است!»   وقتی این «دروغ محوری» به مخاطب حقنه شد،  برای باوراندن هزاران دروغ‌ کلیدی دیگر زمینة مناسب فراهم آمده است.    نخستین دروغ کلیدی این است که در کشور ایران «انقلاب» شده و حکومت آخوند به هیچ عنوان تداوم منطقی پهلوی نیست! در نتیجه اگر لندن و واشنگتن بتوانند با تکیه بر اوباش‌سالاری شیعی با به راه انداختن چند خردجال، صورتک آخوندی‌شان را با یک صورتک فکل‌کراواتی جایگزین کنند،   نان‌شان در روغن خواهد بود.   البته به این شرط که فرماندۀ «قدرتمند» ارتش فاکستان هم بتواند همچون ضیاءالحق دست به کودتا بزند،   و بار دیگر در میعاد 4 آوریل نخست‌وزیر سابق،  عمران‌خان را که به «گناه» سفر به مسکو و ادای احترام به آرامگاه سرباز گمنام برکنار و زندانی شده،   اعدام کند.