نوروز و «هیچ» در کنسرت!
جمشید ملک هیئت،
خورشید ملک هیبت
یک هندسة رایاش معمار همه عالم
(خاقانی)
خیام در «نوروزنامه» میگوید: «آفتاب
در هر سیصد و شصت و پنج شبانه روز و ربعی،
به اول دقیقه برج حمل باز آید، و
چون جمشید این روز را دریافت، آن را نوروز
نامید و جشن بزرگی بپا کرد.»
در تاریخ 22 ماه مارس، سالن کنسرت «کروکوس» در حومة مسکو مورد تهاجم
مسلحانه قرار گرفت و این عملیات تاکنون بیش از 130 قربانی برجای گذاشته:
«[روز جمعه 22 مارس] افراد
مسلح ناشناس به یک سالن کنسرت به نام «کروکوس» در حومه غربی مسکو، پایتخت روسیه، که مملو از تماشاگر بود حمله
کردند و دهها نفر را کشتند [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 23 مارس سالجاری
بلافاصله بساط «کی بود، کی
بود؟» پهن شد و دولت پوشالی اوکراین انگشت اتهام را به سوی دولت روسیه گرفت؛ ارباب
آمریکائیاش هم سگ دستآموزش ـ داعش ـ. را به عملیات تروریستی در روسیه متهم
کرد. رسانههای غرب هم
برای ارائۀ تصویر دلپذیر از پاشنهآهنیها اعلام کردند، «ایالاتمتحد از دو هفته پیش در مورد عملیات
تروریستی به روسیه هشدار داده بود و از اتباعش در روسیه نیز خواسته بود از حضور در
تجمعات خودداری کنند!» البته به استنباط
ما، دو هفته پیش، ایالاتمتحد رسماً روسیه را به انجام عملیات
تروریستی تهدید کرده بود، و روز جمعه هم
این تهدید را به مورد اجراء گذاشت! از
اینرو «خبر» تهاجم مسلحانه به سالن کنسرت را به این ترتیب تصحیح میکنیم:
امسال نخستین وقوقیة جماعت «رمدان»، به امامت جهادی جوزف بایدن در سالن کنسرت
«کروکوس» در حومة مسکو برگزار شد. بله، برگزاری کنسرت، آنهم در ماه مبارک «رمدان»، و در
میعاد وقوقیة جماعت، به شدت «امت مسلمان»
و اربابانش را خشمگین کرد! میدانیم که سگهای دستآموز عموسام دشمن تمدن و فرهنگ
و لائیسیتهاند و از هرگونه فعالیت هنری، به ویژه از کنسرت نفرت دارند. همچنین میدانیم که لندن و واشنگتن به
«اعتقادات» سگهای هار و وفادارشان بینهایت احترام میگذارند. در
نتیجه تهاجم سگهای دستپروردة عموسام به سالن کنسرت در حومة مسکو و کشتار
غیرنظامیان، حداقل برای نویسندة این وبلاگ
هیچ تعجبی ندارد! همانطورکه تهاجم
نئاندرتالهای شیعی به نوروز هم هیچ تعجبی نداشته و ندارد!
جنسی به ستم برساز از صورت ناجنسان
کاین نقش به صد دوران یکبار پدید آید
[...]
سالهاست که «نوروز» برای نئاندرتالهای
شیعی در داخل و خارج مرزها تبدیل شده به ابزاری جهت ابراز وجود و تهاجم به آئینها
و مراسم اقوام ایرانی! این تهاجم به چندین
و چند طریق صورت میپذیرد.
نخست سیاسی کردن و پوچسازی! این عمل که با تزریق روضه و زوزه به نوروز و
با توسل به زبان ابتذال و حقارت آخوند صورت میپذیرد، بهترین نمونهاش در پیام نوروزی شهبانو فرح
پهلوی ـ سایت بیبیسی، مورخ 20 مارس
سالجاری ـ مشاهده میشود. راه دیگر،
تزریق شعارهای سیاسی به پیام
نوروزی است که رضا پهلوی آن را در پیش گرفته. البته امکانات تهاجمی بهتری هم وجود دارد؛ به عنوان نمونه تبدیل هفتسین نوروزی به ابزار
لگدپرانی به شاهناهة فردوسی!
برای انجام چنین عملیات قهرمانانهای
کافی است یک جلد شاهنامة «غیرمنظوم» ـ به نثر ـ در سفرة هفت سین بگذارید تا همه
بدانند 30 سال تلاش فردوسی برای به نظم کشیدن اسطورهها و افسانههای ایران باستان
به زبان «پارسی» فاقد اهمیت است! تحمیل ترهات اشغالگر عرب به نوروز هم که از دیرباز
رایج بوده.
پیش از ادامة مطلب یادآور شویم در
دوران پهلوی، هنگام تحویل سال ناچار
بودیم، پیش از شنیدن پیام شاهنشاه، عرعر «یامقلب القلوب...» را از رادیو بشنویم! سپس اعلیحضرت نوروز را به حاشیه رانده، «عید سعید باستانی» را به ما تبریک میگفتند. خلاصه
سعی بر این بود که مبادا نوروز و جشنهای نوروزی، خدشهای به ناندانی سنتی آنگلوساکسونها، یعنی «اسلام عزیز» وارد کرده، باعث کسادی دکان بیبیسی شود. دکانی
که بیش از 100 سال است از انواع جنایتکار و متجاوز و اوباش «تصویر دلپذیر» ارائه
میدهد!
به عنوان نمونه، ارائه تصویر دلپذیر
«ایراندوست» از خلبان ارتش جنایتکار آمریکا، یاسمین مقبلی.
این خلبان مامانی که بمباران داوطلبانه و مکرر غیرنظامیان افغان در کارنامهاش
میدرخشد، و از برکت همین جنایات از آموزشهای
فضانوردی ناسا نیز بهرهمند شده، «فضانورد ایرانیتبار» و شیفتۀ ایران از آب
درآمده! فضانوردی که علاوه بر قورمه
سبزی، یک «هفتسین» مزین به قرآن را هم به فضا برده! حال آنکه مأموریتاش، طبق
برنامه، پیش از نوروز به پایان میرسید!
خلاصه بگوئیم یک خلبان شیعی ارتش
آمریکا به این ترتیب موفق شد با «قورمه سبزی و قرآن»، هم
فضانوردی را به ابتذال بیالاید و هم به آخوند پدوفیل و برده فروش و ارباب آمریکائیاش
ـ دشمنان ملت ایران ـ ابراز ارادت نماید،
و خصوصاً گوسفندالله را مفتخر سازد و دم
مفصلی برای علی روضهخوان بجنباند!
همانطور که میدانیم علی روضهخوان، همچون تمامی اسلامگرایان از جشنهای نوروزی و
دیگر مناسبتهای ایرانی نفرت دارد. به
همین دلیل در میعاد نوروز، در توهمات پای
منقلیاش «تمدن و فرهنگ اسلام» رویت میکند!
البته علی روضهخوان در واقع ترهات
پروفسور نصر را بازنشخوار میکند. یعنی چرندیات
نابغۀ جهاناسلام و رئیس دفتر علیاحضرت فرح پهلوی را. ایشان پس از تحقیقات «کشکی ـ شکمی» رایج در دانشگاههای ینگهدنیا یک «کتاب
دعا» تحت عنوان «سه حکیم مسلمان» قلمی فرمود.
جناب پروفسور در نخستین صفحه کتاب
کذا ادعا میکندکه پیش از اسلام «هیچ» تمدن و فرهنگی در منطقه وجود نداشته؛ دین اسلام یک «تمدن» است و پس از آنکه «وحی»
اسلام جنبة ملموس یافت، علم و ادب و فلسفه نیز به اوج کمال رسید:
«[...] پس از آنکه وحی اسلامی چنان به
صورت مجسم و ملموس در آمد که بتواند به تمدن جدید [...] رنگ مشخص اسلامی بدهد
[...]علم و ادب و فلسفه به اوج خود رسید[...] استحکام جامعة اسلامی که پس از آن پیش
آمد، یکی از سریعترین و قطعیترین پیشامدهای تاریخ است [...]»
ص. 1
بله،
نیست در جهانی به نام «جامعة اسلامی»، به زعم
پروفسور حسین نصر «قطعیترین» پیشامد «تاریخ» است که پس از تجسم «وحی» تحقق یافته! دلم
برای احمد آرام میسوزد که ناچار شده هذیانات «دانشمندی» را به فارسی ترجمه کند که
ادعا دارد، «وحی» نه تنها «وجود» دارد که میتواند تمدنساز
هم باشد! البته «تمدنی» که جناب پروفسور به آن اشاره میکند، از
پدوفیلی و بردهداری و سنگسار و قصاص و کشورگشائی و غارت و تخریب و تجاوز تحت لوای
«وحی» فراتر نمیرود؛ در واقع تبلور توحش
مطلق است!
باری، مسلماً به ارادۀ خداوند خونخوار ابراهیم و خواست
سازمان سیا چنین معجزاتی در «تاریخ» به وقوع پیوسته! باید
ببینیم پروفسور نصر که اینچنین شیفتة توحش و بدویت بوده و هستند، چرا در میعاد 6 ژانویه1979، یعنی
پیش از فرار پرافتخار پهلوی دوم، از ایران
خارج شده و در ینگه دنیا اقامت گزیدهاند؟ مگر اسلام مطلوب خمینی، پدوفیل جیرهخوار دربار پهلوی با اسلام مطلوب ایشان
تفاوتی داشته؟ به هیچ عنوان! در واقع «مأموریت» مستر نصر در ایران به پایان
رسیده بود و ایشان میبایست حداد عادل،
آفتابهدارش را بجای خود مینشاند و پشت دخل دکان عرفان در ینگه دنیا مینشست
تا نیویورکتایمز از زبان شاگردانشان به ما بگوید، «اسلام
دین خشونت نیست؛ هرگز نگفته زنان را در صورت عدم تمکین کتک بزنید؛ "اضربوهن" یعنی ترکشان کنید!»
بیدلیل نیست که «رابرت سلیتر»، مدیر
مرکز تحقیقات در ادیان جهانی پوچپردازیهای پروفسور نصر را «بحث» و «تحقیق» خوانده
و از آن استقبال گرمی به عمل آورده ـ وبلاگ «داس و نرگس»، مورخ 28 مهرماه 1389.
یادآور شویم تحقیقات شکمی دکتر نصر 45
سال است که توسط سازمان تبلیغات اسلامی در وقوقیههای جماعت بازنشخوار میشود، و تمامی
پیشوقوقیههای جمعه و وعظ و خطابههای «مقامات حکومت اسلامی» از همین مرداب متعفن
الهام میگیرد. مردابی که در آن پروفسور نصر با توسل به اصل
جادوئی «ترادف کلی» نه تنها هیچ و پوچ «دین» را با «تمدن» در ترادف قرار داده که با
پرتاب تمامی مفاهیم معاصر به دورۀ موهوم «صدراسلام»، به آن رسمیات تاریخی هم اعطا کرده! به
عبارت دیگر، تاریخ را با توهم و باور در ترادف قرار داده. و به دلیل همین اختراعات «علمی» ایشان در مورد
«هیچ»، سازمان سیا هوای ایشان را سخت
داشته و دارد! در
اهمیت واژۀ «هیچ» همین بس که با نصب تندیساش،
نمای رویائی خانة علاءالسلطنه در
دزاشیب را مخدوش کردهاند!
بین خودمان بماند، این
«هیچ»، در واقع همان دین اسلام است که موجودیتاش در
گرو ایجاد سکون از طریق تخریب فرهنگ و تمدنی است که بر او تقدم تاریخی دارد! به
عنوان نمونه برای مشاهدة «هیچ»، کافی است
به خفقان جایزهبگیران «زندانی» در مورد مراسم چهارشنبه سوری و جشن سده و ... نیم
نگاهی بیاندازیم. و یا زوزة اخیر کشتزار
میرحسین موسوی را در نظر بگیریم که در پی بازداشت یک ماچهآخوند ـ صدیقه وسمقی ـ با تشبیه موی زن به «طناب دار دیکتاتور»، در واقع موی زن را با «ابزار جنایت» در ترادف
قرار داده. فراموش نکنیم که زهرا خانوم و صاحب جنایتکارش از شیفتگان تحمیل حجاب
بودند و نهایت امر در دوران صدارت میرحسین موسوی، تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی تبدیل شد به
قانون! حال در پی تیز و آروغ اخیر کشتزار میرحسین، معلوم
شده تمامی این بساط برای قایم کردن «طناب دار دیکتاتور» از چشم امت اسلام بوده!
ولی بهترین نمونة «هیچ»، گذشته از محکوم کردن تهاجم مسلحانه به سالن
کنسرت «کروکوس» توسط حامیان شناخته شدة تروریسم ـ آمریکا و اتحاد جماهیر نوکری ـ تحلیلهائی است که این کشتار را به روسیه نسبت
میدهد! حال آنکه کشتار غیرنظامیان شگرد شناخته شدۀ
ساختار جنایتکار و جبونی است که شهامت پذیرش شکست از ارتش روسیه را ندارد، و با
هدف تداوم «جنگ برای جنگ»، به کشتار جمعی غیرنظامیان روسیه ـ تهاجم به مدارس، مراکز خرید و اخیراً سالن کنسرت ـ روی آورده.
همین ساختار از پذیرش مسئولیت جنایاتش نیز سر
باز میزند! در نتیجه نوچهاش، داعش ناچار میشود برای حفظ آبروی نداشته ارباب، مسئولیت این جنایات را بپذیرد! البته این ویراست مورد تأئید کرملین قرار
نگرفته، ولی هیچکس نمیپرسد، مگر داعش به عنوان مخلوق سازمان سیا و خادم وفادار
ایالات متحد، میتواند بدون چراغ سبز و
امکانات و تجهیزات ارباب آمریکائیاش دست به عملیات بزند؟!
در پایان بد نیست از زاویۀ دیگری به
فاجعۀ 22 مارس بنگریم. تهاجم 22 مارس، گذشته از نابودی انسانها و سالن
کنسرت «کروکوس»، به نابودی پروپاگاندی منجر شد که حکومت ملایان
را طرفدار روسیه معرفی میکرد! چرا که در اکثر کشورها، به علامت ابراز همدردی دستههای گل و گاه
عروسک ـ به یاد کودکان قربانی این عملیات ـ در کنار دیوار سفارت روسیه انباشته شده. در کشور اسلامزدۀ ایران که در مدفوعات غرب
«طرفدار روسیه» معرفی میشود، انتظار میرفت نشانههای این همدردی چشمگیرتر
باشد، ولی به هیچ عنوان چنین نبود! از شما چه پنهان همدردی در دوران خودزنی 11
سپتامبر با یانکیها به مراتب چشمگیرتر بود! جوجه
شیعیها شمع به دست و اشک ریزان در میدان محسنی تجمع کرده بودند! بله، هر چه باشد آمریکا برایشان حکومت آخوند آورده؛ اوباش و جنایتکار از قماش محمد خاتمی و
میرحسین موسوی را برایشان به اوپوزیسیون
تبدیل کرده، و ... و خلاصه اینان را به
توسری خوردن و تحقیر شدن «عادت» داده. چرا راه دور برویم؟! همین دیروز بود که اینستاگرام وزارت امور خارجۀ
یانکیها، تولۀ اکبر قاتل رفسنجانی، فائزه را در جایگاه «مدافع حقوق زنان ایران»
نشانده بود!
از آنجا که رمان «آقای سخاوتمند»، 5 سالی است که با نوروز همقدم شده، میخواستم
نخستین وبلاگ نوروز را به نقد و بررسی این رمان و نقش مأمور امنیتی آمریکا در
ایران ـ پرسوناژ یکشنبه ـ اختصاص دهم! شاید در فرصتی دیگر.
<< بازگشت