سمفونی و خودزنی!
[...]
دنیائی كه هروقت خداش
تو كوچههاش پا میذاره،
یه دسه خاله خانباجی از عقب
یه دسه قدارهكش از جلوش میاد
(فروغ فرخزاد)
در مورد خودزنی حکومت ملایان در 13 دیماه سالجاری، بیبیسی، مورخ 14 دیماه میپرسد، «چرا بعضی کاربران هورا کشیدند؟» به
عبارت دیگر، چرا بعضیها برای تروریسم و جنایتکار هورا میکشند؟! برای پاسخ به این پرسش میباید نیمنگاهی بیاندازیم به هواداران
کودتای سر سایمونگس که همچنان پشت سر جنایتکاری به نام میرحسین موسوی ـ مدافع بازگشت به دوران نورانی امام روشن ضمیر
ـ ایستادهاند و...و از قضای روزگار در
آغاز سال 2024 ، پورنستار صادراتیشان، «و.ب» ـ گویا این فرد در تاجگزاری چارلز ثالث هم
حضور داشته ـ راهی اسرائیل شده و جنبش سبز
میفروشد:
«شما یک ارتش 80 میلیون نفری ایرانی دارید که تشنۀ آزادی و دموکراسی
بوده و از 15 سال پیش در تلاش سرنگونی حکومت است»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 3 ژانویه24 20
این بیانات چنین القاء میکند که، «ارتش 80 میلیونی» کذا تا قبل از کودتای
سرسایمونگس با حکومت ملایان مخالف نبوده،
و فقط جهت «بازگشت به دوران نورانی خمینی»
خواهان براندازی این حکومت شده بود! حال بهتر
مشخص میشود که «هورا کشیدن برای تروریسم» چه مفاهیمی میتواند داشته باشد. هوراکشان محترم که خود را «مخالف حکومت آخوند»
تلقی میکنند، نهایت امر خود به آخوندها شباهت پیدا کردهاند:
وحشی، شارلاتان، تهی از انسانیات و خلاصه بگوئیم هنجارشکن و انسانستیز!
البته مشکل
جامعۀ ایران متأسفانه به این طیف محدود نمیشود؛ طی سدۀ اخیر سلطۀ «فاشیسم دستنشانده» بر جامعه،
طیف اوپوزیسیون را ـ فارغ
از هر گونه گرایشات سیاسی ـ به فاشیسم وتمامیتخواهیآلوده کرده است! و شاهدیم که در این سقوط به منجلاب فاشیسم، هوراکشان
برای تروریسم و جماعت به اصطلاح «مخالف»، دقیقاً
درکنار امثال زینب سلیمانی ایستادهاند. آدمخواری که به صراحت از کشتار کرمان استقبال کرده
است! بله همانطور که در دورۀ صدارت بختیار
هم شاهد بودیم، تروریسم همواره صفوف
تروریستها را فشردهتر میکند؛ به
تقویت و گسترش تروریسم منجر میشود، و همۀ
خشونتپرستان، تمامیتخواهان، دشمنان دمکراسی ـ مخالفان حاکمیت نظم انسانمحور ـ را درکنار یکدیگر مینشاند. وجه مشترک این جماعت «نسبیتگرائی» است؛ با
تفکر و استدلال منطقی و به طورکلی با «مدرنیته» سرستیز دارند. نگرش
اینان به انسان، همان نگرش انسانستیز
آخوند است که از عرصۀ توحش «حق و باطل و نور و ظلمت و...» و خلاصه از روند «یک بام
و دوهوا» فراتر نمیرود. در این راستا بد نیست نیم نگاهی داشته باشیم به واکنش
فاشیستها به مرگ دو ورزشکار ایرانی؛ امید
پایدار و ملیکا محمدی.
امید پایدار،
متولد 1383، عضو تیم ملی کشتیفرنگی و برندۀ مدال طلا برای
تأمین معاش به همراه پدرش به کارگری روی آورده بود. وی در
تاریخ 29 آذرماه سالجاری به دلیل استنشاق مونوکسیدکربن در چادر کارگران چشم از
جهان فروبست. میدانیم که بودجة فدراسیون
کشتی ایران توسط اوباش حیفومیل میشود و در آن جائی برای رسیدگی به معاش ورزشکار
پیشبینی نشده؛ کشتی بر خلاف فوتبال «گلهساز»
نیست، و برای اوباشسالاری هیچ منفعتی
ندارد! از اینرو مرگ این کشتیگیر جوان به
سکوت برگزار شد، برخلاف مرگ ملیکا محمدی!
در تاریخ سوم دیماه سالجاری، ملیکا
محمدی، بازیکن تیم ملی فوتبال زنان ایران، در یک سانحة رانندگی در شهر بم جان باخت. برخلاف امید پایدار، حکومت ملایان پیکر ملیکا را سه بار تشییع کرد: در محل سانحه؛ در شهر شیراز؛ و هفت روز بعد در استادیوم آزادی با حضور «اصلاحطلبان
ورزش دوست!» خلاصه اوباش حکومت، جسد
فوتبالیستی را که حق بازی در این ورزشگاه را ندارد به این استادیوم آورده بودند تا
دارودستة ملاممد گوبلز آن را به ابزار تبلیغات برای «انتخابات مجلس اسلامی» تبدیل
کنند. به گزارش رادیو فردا، مورخ 10 دیماه سالجاری، ملیکا محمدی گویا تبعة آمریکاست و قرار شده
در آمریکا دفن شود! پاسداران دلار هم در
رقابت با اصلاحطلبان به دور این جسد پرمنفعت جمع شده، و با خودشیرینی نزد یانکیها میخواستند از این
پیکر بیجان چند لقمهای هم برای اصولگرائی بردارند!
از اینرو، فوتبالیستها را در یک سالن جمع کردند، تا حسن
سلامی برایشان بالای منبر برود! گویا منبر حسن سلامی آنچنان که باید مورد
استقبال اهالی فوتبال قرار نگرفت، و
نتوانست آبی برای انتخابات مجلس میمونها گرم کند! اینچنین بودکه با توجه به تحولات منطقه، و آغاز فعالیت انتخاباتی پرزیدنت زینالعابدین
فایزر، لازم آمد تا سناریوی «گرامیداشت قاسم سلیمانی و
بمبگزاری در حوالی آرامگاه وی» به روی صحنه برود. باری دو
انفجار به فاصلة حدود 20 دقیقه از یکدیگر تاکنون 91 مقتول ـ اکثراً کودک و نوجوان
ـ و صدها مصدوم و مجروح برجای گذارده و اعضای گروه
امداد هم که برای کمک به مجروحان در محل
حضور یافته بودند، هدف انفجار دوم قرار
گرفتند! خلاصه مأبونسالاری شیعی برای خودزنی و خوشخدمتی
به ارباب یانکیاش سنگ تمام گذاشته بود.
حکومت ملایان پس از خودزنی در کرمان، فوراً در جایگاه قربانی تروریسم نشست و اربابان
آمریکائی و اسرائیلیاش را مسئول این جنایت معرفی کرد. بلافاصله سخنگوی وزارت امورخارجۀ آمریکا هرگونه
دخالت ایالاتمتحد و اسرائیل را در این جنایت مردود شمرد! میدانیم که آمریکا فقط از سوی خودش حرف نمیزند، سخنگوی
دولت اسرائیل هم هست! ولی نیازی نیست که
بگوئیم حکومت ملایان مانند داعش و طالبان و ... ساختة دست آمریکاست، و برای
جنایت بر علیه ملت ایران به دخالت اربابانش هیچ نیازی ندارد! باری
24 ساعت پس از انفجارهای کرمان، داعش برای کمک به حکومت ملایان و همچنین سلب مسئولیت
از اربابان آمریکائی و اسرائیلیاش، مسئولیت
انفجارها را برعهده گرفت و نمایش مهوع مظلومنمائی ملایان هر چه بیشتر مهوع شد!
به یاد داریم که پس از ترور قاسم
سلیمانی در عراق، سپاه پاسداران دلار
«وعدة انتقام سخت» داد و همانطور که شاهد بودیم 5 روز پس از آن هواپیمای مسافربری
اوکراین را هدف حملة موشکی قرار دادند و 176 سرنشین آن را که اکثراً ایرانی بودند، به قتل
رساندند! اینبار نیز پاسداران دلار میخواستند
«انتقام قتل رضی موسوی» را بگیرند، و این
انتقام در کرمان گرفته شد. البته اینبار موفقیتشان چشمگیر بود، احدی انگشت اتهام به سوی ملایان نگرفت!
به مصداق «کار نیکو کردن از پر کردن است»، پاسداران کوکاکولا هم شیوة انتقام گرفتنشان
را بهینه کردهاند! اینان بجای شلیک موشک به هواپیمای مسافربری و لو
رفتن و از دست دادن «پرستیژی» که هرگز نداشتهاند، با بمبگزاری در کرمان، دهها
کشته و زخمی به پیشگاه «امت همیشه در صحنه» تقدیم کردند، و بمبگزاری
را هم به حساب «آمریکا و اسرائیل و دشمن و داعش و ضدانقلاب و غیره» نوشتند! جای
تعجب نیست که بمبگزار فرضی تبعۀ کشور
فارسیزبان تاجیکستان ـ عضو پیمان
شانگهای ـ معرفی شده! حال آنکه این بمبگزاری نوعی «نعمت الهی» بود که
طبق معمول منافعاش فقط نصیب مأبونسالاری شیعی و اربابان آمریکائیاش میشود!
حکومت ملایان پس از این جنایت فجیع میتواند
ضمن لنگر انداختن در سنگر «قربانی تروریسم»،
همۀ مطالبات انسانی و جشنهای ایرانیان
را به حاشیه براند و تا مدتها عربدهجوئی کند؛ بساط
روضه و زوزه و ماتم برای قربانیان جنایتی که خود مرتکب شده به راه اندازد؛ در
سراسر کشور «سرنخ عاملان جنایت» به دست آورد، و به قلعوقمع مخالفان «ولایتفقیه» مشغول شود! ازاینرو احدی نخواهد پرسید، چرا در
مراسم گرامیدشت قاسم سلیمانی در کرمان، نه
بازماندگانش حضور داشتند، نه مقامات کشوری و لشکری، و نه
مداحان و بادمجان دورقابچینان مأبونسالاری شیعی؟! البته
در این رابطه پرسشهای زیادی مطرح است.
نخست اینکه چرا پس از کشتار بیرحمانة افرادی که
برای گرامیداشت قاسم سلیمانی عازم «گلزار شهدا» بودند، احمد وحیدی لبخند بر لب داشت و برق شادی در
چشماناش میدرخشید؟! یا چرا صبیة قاسم
سلیمانی این جنایت ددمنشانه را «مفید» ارزیابی کرده:
«[...] دشمنان بدانند که این شهادتها
به مردم ما انگیزه میدهد، این خونها بیشتر
میجوشد و مردم ما قدر این شهادتها را میدانند و بیشتر به میدان میآیند، بجای اینکه منفعل شوند.»
منبع: بیبیسی، مورخ 4 ژانویه 2024
همانطور که میبینیم صبیۀ قاسم سلیمانی
مانند هوراکشان محترم، رضایتاش را پنهان
نمیکند؛ از تعدادکثیر قربانیان این جنایت
ذوق زده شده. «این خونها مردم را به
میدان میآورد» مسلماًً به میدان خررنگکن «انتخابات مجلس میمونها!» پس «نئاندرتالۀ»
شیعی و تشنه به خون را در آغوش هوراکشان محترم رها میکنیم و میرویم به سراغ محمد
موحدی آزاد، دادستان کل مأبونسالاری شیعی تا ببینیم به چه دلیل، پس از
انتشار خبر این جنایت، بجای تحقیق در مورد نقش مقامات و محافلی که
زمینة این بمبگزاری را فراهم آوردند، به بازنشخوار فضولات باربارا اسلاوین در صدای
آمریکا مشغول شده ـ منبع: ایندیپندنت
فارسی، مورخ 15 دیماه سالجاری ـ و همچون ایشان انگشت اتهام را به سوی «دشمنان
قاسم سلیمانی» گرفته؟! توگوئی «قاسم سلیمانی» هنوز در قید حیات است که
برایاش «دشمن» شناسائی کردهاند! البته بر اساس ترهات شیعیها، «شهید» همیشه زنده است؛ فراموش
نکنیم که جماعتی برای پرسوناژ موهوم حسین ـ فرزند پرسوناژ موهوم علی و شهید بیبیگوزک کربلا ـ
همه ساله حسابی بساط عرعر و روضه و
زوزه به راه میاندازند.
در نتیجه، قاسم سلیمانی که زیر خروارها خاک مدفون شده، هنوز
برای کارفرمایان بارابارا اسلاوین همچنان «زنده» است و نفس میکشد، و میباید در کارزار «انتخاباتی» نقش تعیینکنندهای
ایفا نماید! از اینرو صبیة قاسم سلیمانی را با چادرسیا از
تالار رودکی بیرون کشیده به کرمان پرتاب کردند،
تا بازماندگان «قربانیان مفید» را
مورد «تفقد ملوکانه» قرار دهد!
بله،
شیعیها خیلی دوست دارند از خودشان «تصویر
متمدن» و انساندوست ارائه دهند. ولی
خوب با چادرسیا و ابراز رضایت از تعداد کثیر قربانیان، تنها
تصویری که از این آدمخواران ارائه میشود،
تصویر غارنشینی است که با درک و
فهم غارنشینان به هزارة سوم پرتاب شده و میپندارد با حضور در کنسرت تالار رودکی
متمدن و بافرهنگ شده. اینهم حکایت «کتودامن» پوشیدن نرگس محمدی است؛ هر چند میدانیم که «عینک سواد نمیآورد!» حال صحنة مهوع فعالیتهای سیاسی شیعیها را ترک کرده،
انفجارهای کرمان را از زاویة دیگری بنگریم، از
زاویة «واکنش غریزی» به تحولات!
همانطور که در وبلاگ «بینالملل پسروی»
هم گفتیم، بیانیة «بالفور ـ روتچیلد» مبنی بر اخراج
یهودیان از اروپا و ایجاد «خانة یهود» واکنش غریزی استعمار بریتانیا به مدرنیته
بود. مدرنیتهای که نگرش و پایه و اساس توحش ادیان نفرتفروش
ابراهیمی را تهدید میکرد. در برابر
مدرنیته، قصۀ آفرینش جهان و رانده شدن آدم
و حوا از بهشت و ... و دوقطبیهای کاذب نور و ظلمت و حق و باطل و ترهات مشابه رنگ
میباخت. و منافع امپراتوری بریتانیا
ایجاب میکرد تا با توسل به «مدرنیزاسیون»، مدرنیته را از میدان به درکند. همانطورکه شاهد بودیم نخستین مکان سرکوب مدرنیته،
کشور ایران بود که به طاعون «پهلویسم» ـ پسروی ـ مبتلا شد. به عبارت دیگر، کشورمان در دامان حکومت نظامیانی اوفتاد که تحت
نظارت استعمار با صورتک «شاه» به میدان آمده بودند. این
حکومت پس از کودتاهای 28 مرداد 1332 و 22
بهمن 1357 تغییر صورتک داد، و به «حکومت شیخ»
تبدیل شد. و اینک بیش از چهار دهه است که با نفی ملت
ایران، مدام بر طبل پدیدة مبهمی به نام «اسلام» میکوبد: اسلام راستین؛ اسلام واقعی؛
اسلام ناب محمدی؛ اسلام انقلابی؛ اسلام رحمانی؛ اسلام مترقی و...
پر واضح است که حکومت شیخ، همچون اسلاف سلطنتینمایاش، برای مقابله با تحولات جامعة ایران، پیوسته
به «پسروی» روی خواهد آورد. یعنی با بحرانسازی و خودزنی در جایگاه مظلوم و قربانی
لنگر میاندازد، و با عربدة «اسلام، اسلام، دشمنان اسلام و...» دامنة ارعاب و
سرکوب و تاراج را گسترش خواهد داد.
ولی اینبار ملایان یک «شاتآپ» آبدار از تشکلهای
حماس و الفتح ـ پاسداران دلار توفان
الاقصاء را به حساب خودشان گذاشته بودند ـ دریافت کردند.
و از سوی دیگر ترور رضی موسوی
و العروری، بساط دلالیشان را برای آمریکا و اسرائیل در
لبنان و غزه بهم ریخت و... و نهایت امر، عضویت
ایران در بریکس حالشان را گرفت. چرا که
این رخداد از آندسته تحولات است که به مذاق حکومت شیخ و اربابانش به هیچ عنوان خوش
نمیآید!
اصولاً آبادی و آبادانی برای آخوند
جماعت ـ مأبون و مأبونه ـ زجر و شکنجه است؛ اینان به قوادی و راهزنی و
زمینخواری و جیببری و دلالی و بردهفروشی و لشکرکشی خیابانی بیشتر تمایل دارند تا فعالیتهای اقتصادی. حال آنکه در سازمانهای بریکس و شانگهای هیچ جائی
برای این قماش فعالیتهای «حلال» پیشبینی نشده!
<< بازگشت