جمعه، مهر ۰۷، ۱۴۰۲

مهرگان و مأبون‌استیت!

 

 

پس از پیروزی تاریخی تیم فوتبال زنان اسپانیا بر رقیب بریتانیائی،  جنی هرموسو را می‌بینیم که روبیالس را در آغوش می‌گیرد و روبیالس هم لب‌هایش را می‌بوسد،  در حالی که جنیفر هرموسو همچنان او را در آغوش می‌فشارد.   طی کمتر از 24 ساعت،   رسانه‌های غرب با تکیه بر حماقت آخوندک‌های فمینیست و مأبونه‌هائی که در جایگاه قیم جنیفر هرموسو نشسته‌ بودند،  موفق شدند این بوسه را به «بوسة اجباری» و «آزارجنسی» تبدیل کرده،   خواهان استعفای روبیالس شوند!

 

به این ترتیب چند پیام به جهانیان ارسال شد،   نخست اینکه پیروزی بر تیم بریتانیا مجازات سختی دارد!  دیگر آنکه فوتبالیست زن حق ندارد،  جنس مخالف را در آغوش گیرد؛‌  می‌باید تفکیک جنسیتی و همجنس‌نوازی را رعایت کند!   باری این جنجال آنقدر ادامه یافت تا جنیفر هرموسو هم تحت فشار به ناچار«اعتراف» کرد که او را به زور بوسیده‌اند!   در ادامة این افتضاح یک مربی زن برای تیم فوتبال زنان اسپانیا در نظر گرفته شد،   و «شکار جادوگر» آنقدر ادامه یافت تا قوۀ قضائیه اسپانیا هم برای خوش‌خدمتی پای به میدان گذارده ـ  یورونیوز مورخ 15 سپتامبر سالجاری ـ  و حکم صادر کردکه  «روبیالس به دلیل تجاوز تحت تعقیب است و می‌باید فاصله 200 متری را با جنیفر هرموسو رعایت کند!»

 

خلاصه بگوئیم سلطنت پرافتخار چارلز ثالث و سوابق هم‌خوری و دم‌خوری ایشان با امثال «جیمی ساویل» و دیگر انواع پدوفیل و متجاوز از قماش ملاممد خاتمی و ...  فیفا را به عرصة مأبون‌سالاری و مأبونه‌پروری تبدیل کرده است.   جای تعجب نیست که در آستانة سالگرد قتل مهسا امینی،   اعلیحضرت رضا پهلوی نیز فرصت را غنیمت شمرده،   و در هنگامة برگزاری 78مین نشست عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک،   برای حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانة» شیعی یک پامنبری شاهانه بخوانند،   و ارادت ملوکانه‌شان را به احکام توحش اسلام: زن ستیزی،  برده‌داری، سنگسار و قصاص و پدوفیلی و ... ابراز فرمایند،  باشد تا داماد علم‌الهدی بتواند در سازمان ملل یک مجلد از مزخرفات قبائل عرب قرن هفتم میلادی را هوا کند! 

 

فراموش نکنیم که سرکوب زن،  پایه و اساس سیاست استعماری جهت تحمیل روابط ضداجتماعی و خفقان بر جامعه است!   و آنگلوساکسون‌ها که یکصدسال است در ایران نان نفرت‌فروشی و مرگ‌پرستی و آخوندنوازی و زن‌ستیزی سق می‌زنند،  امروز تمامی امکانات‌شان را به کار گرفته‌اند تا زمینه را جهت استقرار یک دیکتاتور آخوندنواز و اسلام‌پناه و البته «فکل ـ کراواتی» از قماش رضا پهلوی فراهم آورند!

 

دلیل هم روشن است؛   ‌خیزشی که پس از قتل مهسا امینی با شعار هستی‌بخش «زن،  زندگی، آزادی» در ایران آغاز شد،   و با شعار محوری «آخوند باید گم بشه» ادامه یافت،  چنان ضربه‌ای به آنگلوساکسون‌ها و عنترهای شیعی‌شان وارد آورده که یکسال است تلاش می‌کنند شعارهای محوری این جنبش را مخدوش کرده،  یا به حاشیه برانند!   و در رأس جریان «تخریب شعار»،  شخص رضا پهلوی را می‌بینیم که با ابداع شعارهای عو‌ام‌پسند از قماش «ایران معبد ما است»،   «ایرانو پس می‌گیریم»،   «نه به جمهوری اسلامی»،  و خصوصاً انتشار ستایش‌‌نامه و غرغره کردن افتخار به پدر و پدربزرگش می‌کوشد تا شعارهای صریح جنبش را در نفی و ابهام مغروق کند!   نیازی نیست که بگوئیم تحرکات پهلوی ثالث در واقع زیرمجموعة‌ سیاست آخوندپرستانة دستگاه چارلز ثالث است!   

 

سلطنت چارلز سوم که با تابوت‌‌گردانی الیزابت دوم آغاز شد،   علاوه بر تحمیل تفکیک جنسیتی در عرصة فوتبال ـ   جنجال پیرامون بوسة روبیالس و یک بازیکن زن ـ  شهر نیویورک و مجمع عمومی سازمان ملل را نیز رسماً به طویلة نازیسم و اسلام تبدیل کرده است!  دبیرکل سازمان ملل رسماً از لائیسیته در فرانسه انتقاد می‌کند و به یک مدافع نازیسم ـ  زلنسکی ـ تریبون می‌دهد.  شاهدیم که رئیس دولت مأبون‌سالاری،  ابراهیم رئیسی نیز امکان یافت تا از تریبون سازمان ملل مزخرفات مجلد اشغالگران تازی ـ قرآن ـ  را علم کند و ... و چه نشسته‌اید که اخیراً عرعر موذن هم در نیویورک پخش می‌شود!  از سوی دیگر،  وزارت امور خارجة آمریکا با آغوش باز از اراذل و اوباش حکومت مأبون‌سالاری استقبال به عمل آورد و‌ اینبار حتی کنیز آخوند رئیسی ـ دختر علم الهدی ـ   را نیز با چادرسیا جهت عادی‌سازی سرکوب و خشونت به نیویورک راه دادند.  در حالی که بر اساس قوانین جاری، اگر آمریکا نمی‌تواند ورود مقامات دولت‌های خارجی را به مرکز شهر نیویورک ممنوع کند، هیچ دلیلی وجود نداشت که برای ورود کشتزار رئیسی به نیویورک مجوز صادر نماید!   ولی محافل ایران‌ستیز،  به حضور این جانور وحشی در شهر نیاز داشتند!    

 

یک خبرنگار را هم راهی هتل میلنیوم کردند،   تا با کشتزار رئیسی،   مصاحبه به عمل آورد!   البته در رسانه‌ها از جمیله علم‌الهدی به عنوان «همسر رئیسی» یاد می‌کنند،   ولی واژۀ «همسر» مقوله‌ای حقوقی است؛ ‌ معنای تحت قیمومت مرد نمی‌دهد.   همسر، کالا نیست و خرید و فروش هم نمی‌شود؛   برای خروج از خانه یا از کشور،  به مجوز پدر، شوهر،  برادر،  عمو، دائی و ... نیاز ندارد و... خلاصه بگوئیم،  استفاده از این واژه برای پیروان ادیان ابراهیمی که   «زن» را به عنوان انسان ـ آزاد و مختار ـ به رسمیت  نمی‌شناسند،   و او را در جایگاه کنیز و کشتزار و کالا قرار می‌دهند،   تبلیغات آنگلوساکسون‌‌هاست.  «جونم براتون بگه» اگر به کشتزار رئیسی ویزای ورود و تریبون دادند،  بی حکمت نیست!

 

فراموش نکرده‌ایم که پس از قتل مهسا امینی نیز مرتباً نایاکی‌ها و دیگر انواع نئاندرتال‌های  مادینه و نرینه در فرنگ تریبون می‌گرفتند تا در ارتباط اندام‌وار احکام توحش اسلام با سرکوب سازمان یافتة زن ایجاد گسست نمایند؛   مبادا به اسلام عزیزشان «صدمه‌ای» وارد شود!  هدف این بود که با تقلیل مطالبات ایرانیان به مشکلات اقتصادی و تاکید مکرر و طوطی‌وار  بر موارد خشونت بر علیه زنان در دمکراسی‌های غرب،   شعارهای محوری جنبش یعنی «زن،  زندگی، آزادی و آخوند باید گم بشه» را به حاشیه برانند.   بدون اینکه در نظر بگیرند در دمکراسی‌ها تحمیل قیمومت مرد،   و احکام تحجر دین بر زنان از منظر حقوقی جرم شناخته می‌شود.   پس بگذریم و بازگردیم به 78مین مجمع عمومی سازمان ملل که با عرعر رئیسی و زلنسکی ـ   ملیجک‌های لندن و واشنگتن ـ آغاز شد،  و در فرانسه با خودنمائی واتیکان و دربار بریتانیا تقارن یافت‌‍!

 

رهبر واتیکان در شهر مارسی ـ مرکز شبکة فرنچ‌کانکشن ـ  بساط وعظ و خطابه و دعا و ثنا به راه انداخت؛  چند سطل اشک تمساح هم برای آوارگان و قربانیان تروریسم‌پروری آنگلوساکسون‌ها سرازیر نمود،   بدون اینکه به «مسئولان» آوارگی اشاره کند.  پادشاه جدید و و «آک‌بند» بریتانیا هم که گویا قرار نیست در امور سیاسی کوچک‌ترین دخالتی داشته باشد،   برای نخستین بار،   و تکرار می‌کنم برای نخستین بار،  در مجلس سنای فرانسه بالای منبر رفته،   برای سیاست کشور میزبان تعیین تکلیف فرمود:

 

«[...]  ما باید از اوکراین حمایت کنیم [...]»  

منبع: فرانس پرس،  مورخ 21 سپتامبر سالجاری   

 

خلاصه با مرگ الیزابت دوم،   کاخ بی‌بی‌گوزکی‌های ادعائی بریتانیا مبنی بر «عدم دخالت دربار در سیاست» فروپاشید!    از سوی دیگر،  مجلس عوام کانادا نیز استقبال گرم و پرشوری از یک نظامی نازی به راه انداخت تا زلنسکی تنها نماند!   ولی نهایت امر چنان افتضاحی به راه افتاد که رئیس مجلس مجبور به استعفا شد تا جاستین ترودو بتواند راه تروریسم پروری را ادامه دهد.  خلاصه اوضاع  نشان می‌دهد که دربار بریتانیا قصد دارد به هر ترتیب که شده «عظمت گذشته» را بازیابد! 

 

به همین دلیل بود که برای اعلیحضرت چارلز ثالث ضیافتی در کاخ ورسای بر پا کردند و نام دسر این ضیافت هم «شیرینی اصفهان» بود!  اینهمه به این امید که کینگ چارلز ثالث طعم شیرین آن روزهای نورانی را بچشند!  همان روزهائی را می‌گوئیم که مرکز مخابرات ارتش آلمان نازی،   تحت نظارت بریتانیا،   در مرکز شهر اصفهان فعال بود و دولت بریتانیا در برابر متفقین ادعا می‌کرد،   «دولت ایران با اخراج مستشاران نظامی آلمان» مخالف است!

 

باری آن روزها همانطور که می‌دانیم به کودتای شهریور1320،  اخراج پهلوی اول و آغاز خلافت اسلامی «ارنست پرون» منجر شد که در وبلاگ «نازیسم و 19 اوت» به آن پرداخته‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم.  پس باز ‌گردیم به صرف «شیرینی اصفهان» در ضیافت کاخ ورسای.    هنوز شیرینی کذا زیر دندان ‌مصنوعی‌های اعلیحضرت خرت و خورت می‌کرد که ایالات متحد با صدور یک بیانیه در مورد 3 جزیرۀ خلیج‌فارس،  «شیرینی اصفهان» را به زهر هلاهل تبدیل کرد!

 

جریان از اینقرار بودکه اول مهرماه سالجاری،   ایالات متحد نیز به پیروی از چین و روسیه در مورد اختلاف حکومت ملایان و شیخک‌های عرب پیرامون 3 جزیرة کذا،   نئاندرتال‌های عرب و عجم را به روابط متمدنانه و «حقوقی» فراخواند و دکان پر رونق بحران‌سازی‌های بریتانیا را در خلیج فارس مورد تهدید قرار داد!   نیازی نیست که بگوئیم برخلاف بیانیة‌ روسیه که با زوزة مأبون‌سالاری شیعی و اعتراض شدید «شاه‌الله» وطن‌پرست روبرو شد ـ‌  وبلاگ ویرجین و ابوموسی ـ   شاهد سکوت سنگین «شیخ‌وشاه» در مورد اعلام مواضع واشنگتن هستیم!  صدا از سنگ شنیدید از این‌ها هم می‌شنوید!   البته سکوت کذا به مصداق «هر چه آن خسرو کند،  شیرین بود» تا حدودی به دلیل کام‌گیری فرضی محفل «شیخ‌وشاه» از مواضع جدید هم هست.

 

اعضای محفل «شیخ‌وشاه» محاسبات «دقیقی» زیر سبیل‌شان کرده‌اند،  اینان می‌پندارند که اعلام مواضع آمریکا به احساسات ناسیونالیستی شیعی‌ها دامن زده،   در بدنة ارتش و سپاه پاسداران دلار ایجاد نارضایتی خواهد کرد و ... و خلاصه با توجه به نارضایتی‌های عمومی،   به ویژه پس از قتل مهسا امینی،  زمینه مناسب برای تکرار دورباطل فراهم می‌شود.  فرصتی خواهد بود که شیخ مأبون جایش را به شاه اسلام پناه و مأبون‌پرور ‌بسپارد و بریتانیا نیز آنطور که باید و شاید «عظمت گذشته» را باز یابد!  البته این محاسبات شیرین همان حکایت «کور و کوزه شیره» است!

 

از سوی دیگر در آستانة سالگرد قتل مهسا امینی،   مجلس مأبون‌سالاری نیز بیکار ننشست،  و برای تحریک افکار عمومی بساط حجاب و عفاف پهن کرد!   البته با توجه به افشاگری‌های رادیو گیلان،  و رسوائی مدافعان این بساط،   همچون رضا ثقتی و چادرسیاها،   مجلسیون جهت حفظ آبروی نداشته‌شان از رأی‌گیری عمومی برای این لایحه جلوگیری به عمل آورده،   آن را به کمیسیون فرستادند!    باشد تا احدی نداند چه کسانی مجلس را رسماً به گندابۀ محافل پدوفیل آنگلوساکسون تبدیل کرده‌اند.  البته اهمیتی هم ندارد؛   در هرحال،  طی سدة اخیر،  «مجلس» همچون دوران پهلوی و دستگاه خمینی،  ابزار تبدیل مطالبات محافل مذکور به «قوانین و مقررات» در ایران بوده و هست.   «قوه قضائیه» و «قوة مجریه» شیعی‌ها نیز بازوهای کمکی همین مجموعة استعماری‌اند.   مجموعة کذا طی سدة اخیر موفق شده در سه گام «یک ملت ایران برون‌مرزی» نیز ایجاد کند!   

 

گام اول در آغاز خلافت آیرون‌ساید و میرپنج با سرکوب مخالفان استبداد آغاز شده،  به مهاجرت گستردۀ آزادی‌خواهان انجامید!   سپس رسیدیم به دستگاه خلافت ارنست پرون،  و مهاجرت «اجباری ـ  اختیاری» دوران آریامهر به آمریکا و اروپا.  عملیاتی که ثمرة درخشانش،  یعنی مأبون‌سالاری شیعی، 45 سال است بر کشورمان حاکم شده.   جالب اینکه مأبون‌سالاری شیعی در ایجاد این ایران «برون‌مرزی» که امروز چند میلیون جمعیت دارد نقش اساسی ایفا کرده.  حکومت خود فروخته‌ای که ضمن تحمیل تحریم‌های اقتصادی و 8 سال جنگ استعماری به ملت ایران،  ‌ لحظه‌ای از اهداء نفت رایگان به کدخدا و سرکارگر چینی‌اش غافل نماند،  و به این ترتیب میلیاردها دلار سرمایه کشور را بانک‌های غرب و یا کشورهای اشغال‌شده توسط ارتش آمریکا ـ  ژاپن، کرۀ جنوبی و آلمان و عراق  ـ سرازیر نمود!   از همه مهم‌تر،  سلسلۀ مأبونیان شرایطی هم  به وجود آورده‌ که ایرانی را اینک به عنوان «نیروی کار ارزان قیمت» به بلاد ارباب صادر می‌کند.   به عنوان نمونه،  طی یکسال اخیر ـ  پس از اعتراضات به قتل مهسا امینی ـ  حدود سه میلیون نیروی متخصص ایران را ترک کرده‌اند ـ   منبع: رادیوفردا،  مورخ 17 سپتامبر سالجاری.

 

و باز هم نیازی نیست که بگوئیم،   پاداش این خوش‌خدمتی‌ها علاوه بر «الواح گلی هخامنشی»،  تریبون دادن به شیعی‌ها جهت تبلیغ اسلام،   یا بهتر بگوئیم عادی‌سازی جنایت و تجاوز و تاراج بوده است.  جالب اینکه،  در رأس مبلغین اسلام می‌باید از شاهزاده رضا پهلوی یاد کنیم!   ایشان در آستانة نخستین سالگرد  جنبش «زن،  زندگی، آزادی» بالای منبر رفته و ضمن ایجاد ترادف میان توحش ادیان ابراهیمی و تمدن،   هم‌صدا با امثال احسان طبری و اعضای تشکل تروریست فدائیان اسلام،   بر «استقبال ایرانیان از اسلام» تأکید می‌فرمایند؛  ‌ از توحش دین بیابان‌گردهای مسلمان به عنوان «تمدن» یاد می‌کنند،   و از همه مهم‌تر مدعی می‌شوند که در جنبش اعتراضی اخیر،  زنان به فرمودة مردان نماد بردگی از سر برداشته‌اند:

 

«[...] زنان با تشویق مردان روسری خود را در شهرهای مختلف ایران برداشتند [...] ایران در برابر تمام تمدن‌‌های بزرگ دوران گذشته نبرد کرده: یونانی‌‌ها،  رومی‌‌ها،  مصری‌‌ها،  اعراب [...] ایرانیان نیز در کنار اعراب از اسلام استقبال کردند [...]»

منبع:  کیهان لندن،  ‌مورخ 7 سپتامبر سالجاری 

بیانات رضا پهلوی سه پیام ایران‌ستیز و استعمارنواز به مخاطب می‌فرستد.   نخست اینکه  زن ایرانی از منظر اعلیحضرت تحت قیمومت و مطیع اوامر مرد است؛  به خواست مرد، نماد بردگی‌اش را برمی‌دارد!  دیگر آنکه توحش اسلام در نظام شاهنشاهی مورد نظر ایشان یک «تمدن» به شمار می‌رود!  و از همه مهم‌تر اینکه ایرانیان مشتی افراد بی‌وطن و بی همه چیز‌اند   که حاضرند از متجاوزان و اشغالگران کشورشان استقبال هم به عمل بیاورند!

 

جای بحث و گفتگو ندارد!  با چنین نگرش بدوی‌ای از جامعه،  تمامی شعارهای فریبندة‌ «حقوق بشر و دمکراسی و...» از منظر پهلوی ثالث می‌باید در چارچوب توحش «اسلام» و پروپاگاند ایران‌ستیز استعمار محدود بماند.   چرا که به ادعای استعمارگران و مستشرقین و خصوصاً رضا پهلوی،  «مردم ایران با آغوش باز از اسلام استقبال کرده‌اند.»   و این مردم ایران که گویا از اشغال‌گر و تاراج‌گر عرب استقبال کرده‌اند،  «نیاکان ما» بوده‌اند!  و اصل مطلب همین جا است.  

 

از آنجا که سلطنت بر اساس احترام به نیاکان ریشه می‌گیرد،  ما نیز می‌باید به نیاکان‌مان احترام گذارده،  به آنان افتخار ‌کنیم،  در نتیجه حق نداریم پدوفیلی،  برده‌فروشی،  تعدد زوجات،  سنگسار و قصاص و دیگر احکام این اسلام «عزیز» را به زیر سئوال ببریم!   و باز هم از آنجا که رضا پهلوی در حال ستایش عملکرد پدر و پدربزرگش در جا می‌زند،   ما هم می‌باید به تبلیغات استعمار احترام بگذاریم و خون رستم فرخزاد و صدها هزار ایرانی را که در میدان جنگ  بر علیه راهزنان مسلمان بر زمین ریخته لگدمال کنیم،  و ایرانیانی را که پس از سلطه عرب بر کشورمان در  عرصة علم و فرهنگ،‌  با توحش و تحجر اسلام مبارزه کردند،  تخطئه کنیم!  

 

ایرانیانی از قبیل بابک خرمدین و مازیار و حسن صباح که جان بر سر حمایت از ایران و ایرانی‌ات گذاردند.  سخنورانی از قبیل  خاقانی،  فردوسی،  نظامی گنجوی،  رودکی و... که به زبان اشغالگر شعری نسروده‌اند!  دانشمندان و فلاسفه‌ای همچون محمد زکریا رازی،   ابوریحان بیرونی،  ابن‌سینا، ...  و حکیم عمر خیام،  از منظر اعلیحضرت حتماً ایرانی نیستند؛  خائن‌اند!  بله،  اگر در جامعۀ دوران پهلوی که اینهمه مورد ستایش پیوستۀ اعلیحضرت قرار می‌گیرد میرزاده عشقی،  ایرج میرزا،  فرخی یزدی،  صادق هدایت،  فروغ فرخزاد و ... و خصوصاً مصطفی رحیمی،  و به ویژه شاپور بختیار جائی ندارند،  دلیل دارد!

 

از بختیار بیشتر بگوئیم!   از بختیاری که پدر و پدربزرگش قربانی پهلوی شدند،  و طی 37 روز دوران صدارتش حاضر نشد پشت سر آخوند پدوفیل و برده فروش بایستد و با گلة وحش هم‌صدا شود و در برابر سیاست لندن و واشنگتن سر تعظیم فرود آورد.   بختیاری که در خارج مرزها هم حاضر نشد از «استبداد» حمایت کند و به همین دلیل به قتل رسید.  در حالی که احدی مزاحم اراذل و اوباش آخوندپرست از قماش بنی‌صدر و حاج سیدجوادی و رجوی و مهاجری و ... نشده و نمی‌شود!   همانطور که شاهدیم در بلاد غرب،  برای همة‌ دشمنان دمکراسی و لائیسیته حاشیة امن ایجاد شده.

 

با اینهمه حمایت آنگلوساکسون‌ها از اسلام‌گرایان و سرکوب و ارعاب و حتی ترور مخالفان عوام‌گرائی و پوپولیسم در داخل و خارج ایران،   نمی‌تواند «عظمت گذشته» را به بریتانیا  بازگرداند.   خلاصه بگوئیم،  کینگ چارلز ثالث و پهلوی ثالث،  هر دو ول معطل‌اند!  هر چند نباید جانب انصاف را رها کرد؛‌   در مقایسه با حکومت اسلامی،  خلافت آیرون‌ساید این مزیت را داشت که «زال‌ممد و ساکنان شهرنو و پااندازان» محدودة مشخصی داشتند؛  جایزۀ صلح نوبل و سیمون دوبووار نصیب‌شان نمی‌شد؛   در سازمان ملل و هتل میلنیوم نیویورک تریبون نمی‌یافتند؛  در مورد مسائل هسته‌ای و «حقوق زن» نیز اظهار نظر نمی‌کردند،  و بعد هم چند تن «الواح هخامنشی» پلاستیکی بارشان  نمی‌کردند تا به مقصد برسانند!                   

 

جشن مهرگان بر همة‌ ایرانیان خجسته باد.