پتوسلطنه و کفش ملی!
وبلاگ امروز را به پیشدرآمدهای
انتخابات ایالات متحد، در فرانسه، روسیه،
اسرائیل و «فاکستان» و ایران اختصاص میدهیم.
از فرانسه آغاز کنیم. دولت فرانسه ضمن گنجاندن حق سقط جنین در قانون
اساسی، یک آخوند پدوفیل و بردهفروش را پس
از 40 سال «خدمات صادقانه» به محافل
آنگلوساکسون ـ تبلیغ اسلام سیاسی و اهانت
به پرچم فرانسه ـ اخراج کرد، و به این ترتیب دو پیام روشن و صریح به اسلامنوازان آنگلوساکسون در دوسوی
آتلانتیک ارسال نموده، باعث انبساط خاطر
همایونی ما شد! یادآور شویم درست یکماه
پس از خودزنی حاکمیت اسرائیل، رئیسجمهور فرانسه طی سخنرانی در مقر لُژ «گراند
اوریانت» با تأکید بر «ارزش برابر زندگی انسانها»، رسماً
کشتار جمعی فلسطینیان و عملیات انتقامجویانۀ ارتش اسرائیل را محکوم کرد:
«هر زندگی، فقط یک زندگی است [و نه
بیشتر]»
منبع: سخنرانی امانوئل مکرون، مورخ 7 نوامبر 2023
حال نگاهی بیاندازیم به پیش درآمد
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در روسیه که به دلیل ناخشنودی دستگاه بایدن از
مصاحبۀ تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین، به
قتل آلکسی ناوالنی در زندان منجر شد! اینچنین
بودکه همچون سال گذشته، نشست امنیتی مونیخ
را تبدیل کردند به تریبون «تکفیر ولادیمیر پوتین»، و
البته تاجگزاری همسر بسیار«محترم» ناوالنی،
که ژست بیوۀ سوگوار گرفته بود ولی چشماناش از شدت خوشحالی برق میزد! هر چند که این بساط آنقدرها دوام نیاورد.
پس از انتشار خبر مرگ ناگهانی آلکسی
ناوالنی و تاختوتاز بیوة سوگوار، مادر
مقتول پتة عروس فرصتطلب را حسابی بر آب انداخت،
و او را به دلیل بهرهبرداری سیاسی
از مرگ پسرش نکوهش کرد. خلاصه کاشف به عمل
آمد که بیوة ماتمزده، پس از بالا کشیدن اموال همسر دلبندش، دو سالی است که با مرد دیگری در انظار عمومی
ظاهر میشود و با همسر زندانیاش دیدار و تماسی نداشته! در
نتیجه، بیوة مذکور ناچار شد رخت عزای رسانهای از تن به
در کرده و با پیراهن سرمهای به پابوس بایدن برود! در
مرحلۀ بعد، مشخص شد که مرگ ناگهانی ناوالنی نیز در آستانۀ آزادی وی و دو زندانی
دیگر آمریکائی پیش آمده است:
«[...] الکسی ناوالنی و دو
شهروند آمریکائی در زندانهای روسیه قرار بود با وادیم کراسیکوف مبادله شوند
[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 7 اسفندماه سالجاری
به گزارش رادیوفردا، روز 15 فوریه قرار بود آلکسی ناوالنی و دو زندانی آمریکائی
با «وادیم کراسیکوف»، شهروند روس که به
جرم قتل در آلمان زندانی است مبادله شوند! به اسنتباط ما قتل آلکسی ناوالنی در زندان، برای مخالفان پوتین در داخل و خارج مرزها
منفعت بیشتری داشت! در داخل مرزها به
استثناء بیوة ناوالنی، مخالفان پوتین را نمیشناسیم، ولی اینان در خارج مرزها شهرت بینالمللی
دارند. کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به
انفجار خط لولة نوردستریم؛ موشدوانی
بریتانیا در مذاکرات صلح روسیه و اوکراین؛
شلیک موشک به هواپیمای حامل اسرای جنگی که قرار بود با اسرای روس مبادله
شوند، و خصوصاً موشدوانی در تبادل زندانیان آمریکائی
از طریق قتل الکسی ناوالنی در زندان!
شاید «آمران قتل» که بلافاصله
پوتین را به عنوان قاتل شناسائی کردند،
انتظار داشتند در آستانة انتخابات روسیه،
میلیونها نفر در اعتراض به این قتل ناجوانمردانه بر علیه ولادیمیر پوتین
تظاهرات کنند و پرزیدنت زین العابدین فایزر را به آرزوی دیرینهاش برسانند! ولی دیدیم که در نخستین روز ماه مارس، حضور
چند هزار تن در مراسم خاکسپاری آلکسی ناوالنی نهایت امر تبدیل شد به یک رفراندوم
معکوس به نفع پوتین! و شاید به همین دلیل
سفیر بریتانیا نیز از حضور در این مراسم خودداری کرده، سفرای فرانسه و آلمان و آمریکا را تنها گذاشت! اما همزمان با این رفراندوم معکوس در روسیه، ارتش
اسرائیل هم با قتل دهها غیرنظامی فلسطینی که برای دریافت آرد صف کشیده بودند، یک
رفراندوم جهانی بر علیه اسرائیل برگزار کرد!
باید بگوئیم موفقیت این رفراندوم
چندان قابل پیشبینی بودکه پیش از برگزاری آن، کانال 4 بریتانیا با اهداء تریبون به
امیرعبدالهیان ـ پیشخدمت وزارت امورخارجة آمریکا در ایران ـ به وی امکان داد تا ضمن قیاس صورتک شیعی
استعمار با استعمارگر، حکومت قرون وسطائی
ملایان را دمکراسی و «مدافع حقوق بشر» معرفی کند!
آنهم حقوق بشری که فاقد چارچوب
حقوقی معاصر است و از هزاران سال پیش ریشه در «اعتقادات» ایرانیان داشته:
«[...]دمکراسی و حقوق
بشر در ایران، ریشه در اعتقادات و تمدن
چند هزار ساله ایرانی دارد [...] دمکراسی و حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران به
مراتب قویتر از دمکراسی و حقوق بشر در انگلیس است [...]»
منبع: ایرنا، مورخ 29 فوریه سالجاری
این مختصر را گفتیم باشد تا آنها
که ظاهراً از درون زندان اوین، برای
«جامعة جهانی» نامه مینویسند و کمک میطلبند، و در واقع به تطهیر جهان غرب مشغولاند، بدانند که دریدگی
و خودفروختگیشان از چشم کسی پنهان نمیماند! ایرانیان نیک میدانند که این به اصطلاح جامعة
جهانی ـ جهان غرب ـ طی سدة اخیر در ایران جز حمایت از جنایتکار و
متجاوز سیاست دیگری دنبال نکرده. حال که به ایران رسیدیم نیم نگاهی بیاندازیم به نمایش
مهوعی که حکومت قرون وسطائی ملایان هر از گاه تحت عنوان «انتخابات» به راه میاندازد.
بله، این نمایش مهوع نیز سرانجام در نخستین روز ماه
مارس برگزار شد و به ادعای بوقهای شیعی، حدود 40 درصد از ایرانیان در این بساط شرکت کردند. خوشبختانه ظاهراً این آمار کشکی مورد تأئید بوقهای
غرب نیز قرار گرفته! دلیل هم اینکه علاوه
بر زندانیان رسانهای، دو جنایتکار شناخته
شده ـ میرحسین موسوی و ملاممد گوبلز
اردکانی، همان عوامل محفل کودتای 22 بهمن
1357 ـ این مضحکه را تحریم کرده بودند! از
اینرو بعضیها به این توهم دچار شدهاند که در افکار عمومی میتوان مخالفان آخوندیسم
را طرفداران ایندو جنایتکار معرفی کرد! بله، عوامل
کودتای سر سایمون گس ـ میرحسین موسوی و ملا ممد گوبلز ـ پس از قتل مهسا امینی گویا قهر کرده، در «انتخابات» شرکت نکردهاند. از اینرو بر اساس یک حساب سرانگشتی، 60 درصد ایرانیان میباید فرضاً طرفدار ایندو
مزدور استعمار به شمار آیند!
همانطور که در وبلاگهای پیشین نیز به
کرات گفتهایم، «انتخابات» همچون «انقلاب» یک روند معاصر و
«زمینی» است؛ هیچ ارتباطی با عرصة توهمات و باورهای قرون
وسطائی و در رأسشان «زنستیزی» ندارد. از
اینرو حکومت مدعی تقدس الهی که خود را «انقلابی» میخواند و احکام توحش اسلام ـ پدوفیلی، بردهداری، تعدد زوجات و سنگسار و قصاص و روسپیخانهداری و
جنایت و تجاوز ـ را به عنوان «قانون» به اجرا
در آورده، نه میتواند «انقلابی» شمرده شود، نه میتواند
«انتخابات» داشته باشد. البته مدفوعات آنگلوساکسون و زیرمجموعة شیعیشان، 45 سال است که،
هم از این حکومت بدوی و دستنشانده
به عنوان «حکومت انقلابی» یاد میکنند، و
هم در مورد انتخاباتاش «آسمان و ریسمان» میبافند:
«آیا شهروندان در انتخابات شرکت میکنند؟
حضور گستردة مردم در انتخابات ایران [...] انتخابات ایران شفاف و عادلانه نیست
[...] در دوران خمینی، مشارکت در انتخابات
ایران گستردهتر بود [...] چرا مردم با انتخابات قهر کردهاند [...] تحریم
انتخابات، دشمنی با ملت است[...] نتیجة
انتخابات هرچه باشد به نفع ملت ایران است [...]انتخابات به دور دوم کشیده میشود
و...»
این بساط را «بمباران تبلیغاتی» میخوانند.
بمبارانی
که با کشاندن مخاطب به هزاران بیراهه، توانائی «تفکر» را از او سلب خواهد کرد! به
عنوان مثال، در سال 1977که عرعر جیمیکارتر در مورد حقوق بشر
به آسمان برخاسته بود، روشنفکران رسانهای ایران خواهان «فضای باز
سیاسی» شدند! در این میان علیاصغر حاج
سیدجوادی نیز یکی دو نامة سرگشاده خطاب به پهلوی دوم قلمی کرد. ولی در آن فضای آکنده از تخیلات و توهمات و
تبلیغات، چند پرسش اساسی هرگز مطرح نشد!
نخست اینکه چگونه جیمی کارتر میتواند
در جایگاه «مدافع حقوق بشر» بنشیند، در حالی
که ایالات متحد هرگز کنوانسیونهای «منع خشونت و تبعیض علیه زنان و کودکان» را
امضاء نکرده؟! دیگر آنکه،
چگونه روشنفکران رسانهای مرز
پرگهر از این موضوع اطلاع ندارند؟ و از
همه مهمتر اینکه، چرا علی اصغر حاج سیدجوادی که از نخستین گویندگان
رادیو تهران ـ رادیوی کودتای 28 مرداد
1332 ـ بود، و بعدها به افتخار قلمزنی درکیهان، بوق
همان کودتا نائل آمد، بلافاصله پس از زوزههای حقوق بشری جیمی کارتر، خواهان «رفتن شاه» میشود؟! کسی نمیپرسید چگونه خادم دستگاه کودتای 28
مرداد، بر علیه نماد این کودتا ـ پهلوی دوم ـ
قد علم کرده، و ساواک هم مزاحماش نمیشود؟ کسی هم نمیگفت «مگر شاه صاحب اختیار و تصمیمگیرنده
است که با رفتناش مسائل و مشکلات ایرانیان حل شود؟!» کسی به
گوسفندالله نمیگفت، «سیاست ایران را محمدرضا شاه تعیین نمیکند. ایشان، مانند جانشینشان مجری سیاست آمریکا در ایران هستند!» بله
«بمباران تبلیغاتی» محلی از اعراب برای تفکر و تعمق نمیگذارد! و این
روزها نیز بعضیها میپندارند «در» بر همان پاشنۀ دوران نکبتبار کارتر میچرخد؛ البته
سخت کور خواندهاند!
نخست اینکه در دوران کارتر، اتحاد جماهیر شوروی همچنان پابرجا بود؛ بلشویکها
با شعار مبارزه با امپریالیسم، راه تاختوتاز
را برای امپریالیسم باز گذاشته بودند و پورسانتاژ میگرفتند! امپریالیسم
هم هوایشان را داشت! هیزاکسلنسی «ریچارد
هلمز»، سفیر محترم ایالات متحد در ایران یک کارخانه
«کفش ملی» به راه انداخته بود، و محصولاتاش را به اتحاد جماهیر کذا، صادر میکرد
و با یک تیر دو نشان میزد. هم کفاشیهای ایران را به ورشکستگی میکشاند و
کفشهای ماشینی را بجای کفشهای چرم دستدوز مینشاند، و هم به سرکوب مخالفان
بلشویسم کمک میکرد.
مسکویتهای بختبرگشته که موظف بودند
هر روز صبح جهت طواف مقبرة «رهبر انقلاب وارداتی» ـ همان کچل تُکزبونی ـ در میدان سرخ مسکو صف بگیرند، کفش
ملی میپوشیدند و اگر چشم ماموران «کا.گ. ب» را دور میدیدند زیر لب تبلیغات کفش
ملی در تلویزیون مرزپرگهر را هم زمزمه میکردند:
ما میریم به مدرسه،
با الفانتن شوهه،
ما میریم به مدرسه
با الفانتن شوهه،
ناگفته نماند که از همان روزها، الفانتن شوههها «هوشمند» بودند، و در
صف زائران مقبرة لنین، اطلاعات ذیقیمتی از اینان به سفارت آمریکا در
تهران مخابره میکردند. اطلاعاتی که
دستگاههای شنود آمریکا در نوشهر هم نمیتوانستند به دست آورند! سفارت
آمریکا هم با تکیه بر اخبار دریافتی از الفانتن شوههها، مخالفان بلشویسم را به «کا.گ. ب» لو میداد و پورسانتاژ میگرفت. آن روزها
الکسی ناوالنی هنوز متولد نشده بود، خانوادهاش
هم ساکن اوکراین کنونی بودند. آن روزها در مرز پرگهر کسی برای «انتخابات»
معرکه نمیگرفت، بوقهای آتلانتیسم نیز
بر طبل «انتخابات ایران و میزان مشارکت مردم» در این بساط خررنگکن نمیکوفتند! پیک نت،
مورخ 3 مارس سالجاری هم نمیتوانست این گربهرقصانی
را به ابزار بازاریابی برای یک تروریست شناخته شده ـ بهزاد نبوی ـ تبدیل کند!
به ادعای بوق «داسالله»، «بهزاد
نبوی که به عنوان مذهبی و مخالف شاه در زندان بوده، و بعد هم به دلیل حمایت از میرحسین موسوی 5 سال
زندانی شده»، در این انتخابات شرکت کرده! ولی محض اطلاع داسالله و دیگران بگوئیم، بهزاد نبوی به دلیل واردکردن یک کامیون نارنجک
به ایران، دستگیر و
زندانی شد. این جانور درنده منطقاً میبایست اعدام میشد، ولی
خوب از آنجا که محفل «دکتر ادبار» به تروریست نیاز داشت، بهزاد
نبوی نه تنها اعدام نشد، که برخلاف دیگر
زندانیان مورد الطاف ویژة بازجوهای اوین هم قرار نگرفت. وی پس
از «انقلاب سیا»، تبدیل شد به «شخصیت
سیاسی» که در پیشوقوقیههای جمعه برای دارودستۀ رجوی خطونشان میکشید.
این شخصیت فرهیخته تحت نظارت ارباب، بمبگزاری
در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را با موفقیت به انجام رساند و تبدیل شد به
نورچشم میرحسین موسوی و اکبر قاتل و شرکاء! سپس همان
طور که بر علیه آمریکا زوزه میکشید، توله هایاش را هم به کانادا و آمریکا ارسال کرد. بیدلیل
نیست که داسالله برایاش طبل میزند؛ شیعی جماعت «زبالهپرست و خشونت طلب» است. پس داسالله را در آغوش نوچة محفل دکتر ادبار رها
میکنیم، و پیش از ادامۀ مطلب نیم نگاهی
میاندازیم به کشور خلقالساعة فاکستان!
همانطور که میدانیم دولت فاکستان
اخیراً ناچار شده با احداث «خط لوله صلح» موافقت کند. و با توجه به ماهیت حاکمیت
سرسپردة فاکستان به نظر میرسد اربابانش که خواهان ایجاد «بلوچستان بزرگ» بودند
نیز ناچار به عقبنشینی شده باشند. این
عقبنشینی به استنباط ما پیامد تحولات اوکراین است که لندن و واشنگتن را در موضع
ضعف قرار داده و آشفته بازار «انتخابات» حکومت جمکران در واقع انعکاس ضعف ارباب در
ایران است.
در پایان، به مناسبت سالگرد شهادت جانگداز دکتر محمد مصدق،
معروف به «پتوسلطنه» بخشی از سرودۀ جهانشمول
احمد شاملو را تقدیم اعضای محفل فدائیان اسلام میکنیم. میگویند شاملو این «شعر»
را در سوگ فروغ فرخزاد سروده، هر چند گویا دلیلی ندیده که نامی از وی ببرد! در نتیجه
مقامات حکومت ملایان آن را برای مرگ حاج قاسم نیز مورد «استعمال» قرار دادهاند:
[...]
نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني
آفتاب ميگذرد
متبرك باد نام تو
[...]
و ما همچنان
دوره ميكنيم
شب را و روز را!
یادآور شویم در نگارش مرثیة معروف
«مستر» شاملو برای فروغ فرخزاد، هیچ «اشتباهی»
پیش نیامده.
<< بازگشت