انقلاب سیا!
در پی مخالفت
کنگرة آمریکا با دستگاه بایدن پیرامون حمایت نظامی از اوکراین و اسرائیل، یک خبرنگار آمریکائی ـ تاکر کارلسون ـ به مسکو شتافت و در کاخ کرملین با ولادیمیر
پوتین مصاحبه کرد. به ناگاه دستگاه بایدن
و رعایای اروپائیاش، همصدا با وغوغساهابهای
ناتو بر علیه کارلسون که وظیفة خبرنگاریاش را انجام داده بود بسیج شدند! جان
کربی مخاطبان را «نصحیت» میکرد تا «دروغهای پوتین را باور نکنند»؛ بعضیها فتوی میصدوریدند که «کارلسون حرفة
خبرنگاری را تخریب کرده»، و ...
دلیل هم اینکه این مصاحبه در واقع پوششی بود جهت «پذیرش شکست نظامی در
اوکراین!»
از اینرو در
پی سفر تاکر کارلسون به مسکو و انتشار خبر مصاحبة قریب الوقوع وی با ولادیمیر
پوتین، هم کابینة فرانسه ترمیم شد، هم کاخ باکنیگهام در کنار بساط پروستات اعلیحضرت
یک سرطان برای کینگ چارلز ثالث پیدا کرد، باشد تا ایشان به بهانۀ «ننه من مریضم»، از مهلکه بگریزند! به یاد
داریم که چارلز سوم، پس از تاجگزاری راهی
فرانسه شد و طی سخنرانی در سنای اینکشور بر حمایت همه جانبه از اوکراین تأکید کرد!
حال که ورق برگشته، جز سرطان راه نجاتی برای ایشان باقی نمانده! ولی
خوب بریتانیا نمیتواند برای مستعمرة سابقش ـ ایالات متحد ـ امکانات مشابهی فراهم کند. از اینرو لندن،
صدراعظم جرمانی را جهت پابوسی و
دستلیسی و بلبلزدن برای جوزف بایدن که رسماً از تخریب و کشتار در غزه حمایت میکند
به واشنگتن فرستاد. و نیازی نیست که بگوئیم شولتز، همچون
تمامی صدراعظمهای وظیفهشناس جرمانی وظیفهاش ـ ستایش جنایتکار و متجاوز ـ را بخوبی انجام داد! ولی
گویا «ابراز بندگی» شولتز کارساز نبوده، چرا که پاشنهآهنیها ناچار شدند ژنرال لوید
آستین را هم به بخش مراقبتهای ویژه بفرستند و آنطورکه میگویند مدت زمان لنگر
انداختن ایشان در سنگر «سی. سی. یو» نامعلوم خواهد
بود! حال از بلاد غرب خارج شویم و نگاهی بیاندازیم
به «اتحاد جماهیر نوکری»، یا همان
زیرمجموعة اسلامی ارتش ناتو.
همانطورکه میدانیم
طی چند روز گذشته در شبهکشور فاکستان ـ نخستین چاهک استعمار بریتانیا که «جمهور» را به
توحش اسلام و نسبیت شرع آلود ـ «انتخابات
سراسری» بر پا شده! و به گزارش ایندیپندنت و بیبیسی ـ به ترتیب مورخ اول و 6 فوریه سالجاری ـ برای برگزاری این «انتخابات»، ترور کاندیدای حزب مخالف و منفجر کردن دهها
غیرنظامی بلوچ ـ غیرپشتون ـ الزامی مینمود.
از اینرو فرماندة ارتش فاکستان از این
بساط تحجر و توحش به عنوان «انجام موفق انتخابات» ابراز رضایت کرد، و بوق
سازمان سیا هم بیانات مضحک «فرماندة ارتش
قدرتمند» فاکستان را در بوق گذاشت:
«[...] فرماندۀ ارتش اینکشور در بیانیهای رسمی "انجام
موفق" انتخابات را به مردم تبریک گفت. در این بیانیه
[وی] تأکید کرده است که کشور نیاز به "دستهائی بیلرزش" داشت تا
آن را از سیاست "هرج و مرج و قطبیسازی" دور کند.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 21
بهمنماه سالجاری.
و شاهدیم که «دستهای
بیلرزش فرماندۀ قدرتمند و به ویژه تحصیلکردۀ» فاکستان به ارادۀ ارباب نتیجۀ «انتخابات»
را به صورتی مشخص کرده که امکان بازتولید کودتائی از نوع کودتای ژنرال ضیاالحق وجود
داشته باشد. چرا که تحولات فاکستان نتیجهاش هر چه باشد
بلافاصله به کشور ایران هم سرایت خواهد کرد.
یادآور
شویم هدف از ایجاد کشور خلق الساعة فاکستان،
سرکوب ملت ایران و تبدیل کشورمان
به طویلة اسلام و پشت جبهة تروریسم بود که این «امر الهی» با همت و پشتکار دستگاه
پهلوی دوم و سازمان سیا در چندگام سرنوشتساز محقق شد! به محض
ایجاد لجنزار پاکها، دربار پهلوی دوم
«راه صلاح و فلاح» را پیدا کرد: خودزنی، ترور
نخستوزیرها، اوباشپروری و تبدیل جنایتکار
به رهبر سیاسی! پیش از ادامة مطلب برای
اشاره به نقش مخرب پاکستان در کشورمان یک مینیپرانتز باز کنیم.
این نقش مخرب در
نخستین گام به خودزنی پهلوی در دانشگاه تهران ـ 15 بهمن ماه 1327 ـ منجر شد. سناریوئی که زمینهساز سرکوب مخالفان سیاسی بود. عجیب آنکه
هیچ یک از مورخان و نوابغ شیعی و سنی و ...
به ارتباط این سناریو با ایجاد کشور خلقالساعة فاکستان اشاره نمیکنند! ولی به
گواهی رخدادهای تاریخی، بساط 15 بهمنماه،
پیش درآمدی شد بر ترور رزمآرا؛ آغاز
خوشرقصیهای محمد مصدق برای آنگلوساکسونها،
و نهایت امر تبدیل دانشگاه تهران
به آبریزگاه آخوند. ناگفته نماند که در این زمینه، منوچهر
اقبال که در اثر سعید نفیسی، «نیمه راه
بهشت» از او به عنوان «دکتر ادبار» یاد شده،
نقش سرنوشتسازی بر عهده داشت.
باری در
فرخنده میعاد 22 مهرماه 1345 «فیلد مارشال» ایوبخان، ژنرال 4 ستارة آمریکا در فاکستان، جهت افتتاح مسجد کذا در نخستین دانشگاه مدرن
ایران، وارد کشورمان شد، و همچنان که شاهد بودیم، دانشگاه
تهران به سرعت تبدیل شد به «طویلة اسلام»،
یا بهتر بگوئیم عرصۀ تاخت وتاز لاتواوباشی
که مکان علمی را با مکان «عبادی ـ سیاسی» و صحرای کربلا اشتباه گرفته بودند. دردسرتان
ندهم از بهمنماه 1327، دستگاه پهلوی دوم
موفق شد در دو گام سرنوشتساز، دانشگاه تهران را به دیگر مراکز اوباشپروریای
که اهدائی دستگاه پهلوی اول به ملت ایران بود ـ حوزة علمیه قم و سازمان تبلیغات اسلامی ـ بیافزاید. به این
ترتیب سهپایهای مستحکم جهت گسترش توحش و تحجر در اختیار اوباش، ملایان و دربار پهلوی قرار گرفت!
شگرد دربار
پهلوی زمانیکه جهت تأمین منافع لندن و واشنگتن با مشکل روبرو میشد کاملاً روشن
بود، یا نخستوزیر را ترور میکرد، یا دانشگاه را به آشوب میکشید، یا «طلاب قم» را برای تظاهرات و حفظ بیضۀ اسلام
به خیابانها هی میکرد، و دانشجونمایان را نیز برای حمایت از «طلاب» به
اعتصاب فرامیخواند. ولی مهمترین عملیات دربار پهلوی، تبدیل روحالله خمینی به رهبر سیاسی بود!
خمینی که طی خوشرقصیهای
مصدق و کودتای 28 مرداد خفقان گرفته بود، ناگهان به ارادۀ کارفرمایان اسدالله علم ـ نخستوزیر
وقت ـ دگردیسی یافت؛ در جایگاه معترض و مخالف قرار گرفت! اینچنین بودکه در میعاد سرنوشتساز 13 آبانماه
1343، روحالله را به هزینۀ دربار ابتدا
به ترکیه و سپس به نجف فرستادند تا جیرهخوار دربار تبدیل شود به «مخالف تبعیدی!» پس از
اینکه خمینی در این جایگاه عوامفریب تثبیت شد،
بعضیها دریافتند که حسنعلی منصور هم میباید جایش را به امیرعباس هویدا
بسپارد!
ترور منصور، نخست وزیر وقت در تاریخ 6 بهمنماه 1343 با
موفقیت انجام شد، و رسیدیم به دوران
استبداد سیاه! در این دوران «طلائی» بود که
مسجدسازی و حسینیهسازی «توسعه» فراوان یافت و مملکت آنقدر «پیشرفت» کرد که
اعلیحضرت هوس سیستم «تکحزبی» هم به دلشان اوفتاد! در این
گیرودار علی بوتو در فاکستان «حزب مردم» را تأسیس کرد و در انتخابات پیروز شد. و از آنجا که از «حزب مردم» آنطور که باید و
شاید رایحۀ تعفن اسلام به مشام نمیرسید، ارتش «تحصیلکردۀ» فاکستان و اربابانش در لندن و
واشنگتن سخت نگران شدند که مبادا این بساط «کفرآلود» به ایران سرایت کند! به همین دلیل در سال 1977، یک جانور وحشی به نام ضیاءالحق بر علیه دولت
قانونی بوتو کودتا کرد.
باری پس از
کودتای ژنرال ضیاالحق بر علیه نخستوزیر منتخب ـ
علی بوتو ـ و عادیسازی اجرای «حد
شرعی» در ملاءعام در اینکشور، جیمیکارتر با
شعار «حقوق بشر» به ایران تشریففرما شده،
فرمودند «از پاکستان بیاموز اخلاص عمل!»
بلافاصله بوق کودتای سوم اسفند
ـ روزینامة اطلاعات ـ معنا و مفهوم «حقوق بشر» را درک کرده، با انتشار مطلبی سرشار از بلاهت و ابتذال به
امضاء «رشیدی مطلق»، طلاب و لاتهای هوادارشان را به «تظاهرات» فراخواند!
سپس با صدارت
جمشید آموزگار، آدمسوزی در سینما رکس
آبادان در میعاد 28 مردادماه به اجرا در آمد و ... و پس از ارسال خمینی به فرانسه،
لات و اوباش را در میعاد 13 آبانماه به
خیابان هی کردند تا اعلیحضرت «صدای انقلاب» را حسابی بشنوند. سرانجام در میعاد 16 ژانویه، پس از رأی اعتماد مجلس شورای ملی به دولت شاپور
بختیار، فرماندة کل قوا کشور را در واقع
به سازمان سیا و اراذل و اوباش تحت فرمان این سازمان واگزار کرده، وظیفهشان را جهت رعایت شایستۀ «حقوق بشر» ـ حق مسلم
لندن و واشنگتن برای سرکوب و غارت ملت ایران ـ به انجام رسانده، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
مسلم بود که
دولت بختیار بدون حمایت ارتش از هیچ اهرمی جهت مهار اراذل و اوباش و امت خشونتپرست
برخوردار نبود! و کودتای یک ارتش خائن و
وطنفروش در این مقطع میتوانست به اهداف استعمار جامۀ عمل بپوشاند، و چنین هم شد.
حتی انتشار نامة مصطفی رحیمی در
مخالفت با تحمیل احکام توحش اسلام به «جمهور»،
نزد گلة روشنفکران رسانهای از
قماش پرهام، حاج سیدجوادی و اوباشی که «استاد دانشگاه» شده بودند هیچ انعکاس مثبتی
نیافت. روشنفکران رسانهای که باد سازمان
سیا در بادبانشان اوفتاده بود، بختیار را
تداوم حکومت شاه معرفی میکردند. گلۀ اوباش هم با عرعر «مرگ بر بختیار» در خیابانها
برای اینان پامنبری میخواند.
بله، بختیار از اعدام و حدشرعی و آخوندبازی و زنستیزی
و تعدد زوجات و پدوفیلی و سنگسار و قصاص و ... حمایت نمیکرد؛ سازمان سیا و پیادۀ نظاماش نیز جز اینها نمیخواستند.
و از آنجا که «حقوق بشر» مطلوب دستگاه
کارتر از پائین تنة آخوند و اجرای احکام توحش اسلام فراتر نمیرفت، جهت تخلیة
خمینی و اوباش همراهش در فرودگاه مهرآباد درنگ جایز نبود! شاه «صدای انقلاب» شنیده بود، پس میبایست در ایران «انقلاب» میشد! اینچنین است که طی 45 سال اخیر رسانههای استعماری
و مخالفنمایان حکومت آخوند، کودتای
دستگاه کارتر برای سرنگونی دولت بختیار را «انقلاب» میخوانند و خدمات «جنسی ـ
ایدئولوژیک» دولت مهدی بازرگان به دستگاه کارتر را نیز «رفراندوم!» اینچنین بود که کمتر از یک هفته پس از «خدمات»
ارزندۀ شیخ مهدی بازرگان، ارتش فاکستان نیز 30 امین سالگرد تأسیس سازمان
ناتو را با اعدام علی بوتو جشن گرفت!
ولی امروز
شرایط عوض شده. اگر در دوران صدارت شاپور
بختیار، روح الله خمینی، جیرهخوار
دستگاه پهلوی را در ایران تخلیه کردند، و خردجال
میلیونی و زوزة مدفوعات غرب و مقالات شکمی امثال حاج سیدجوادی
و همپالکیهایاش دیوار دودی جهت به حاشیه راندن کودتای دستگاه جیمی کارتر به راه
انداخته بود، امروز پردهها فرو افتاده. اینبار
ارتش جنایتکار آمریکا برای تثبیت و تقویت حکومت آخوند در ایران دیگر پردهپوشی را
هم کنار گذاشته. جالب اینکه، جهت ارائۀ
تصویر «دشمن» از مترسک اسلامیاش میعاد آزادی استالینگراد توسط ارتش سرخ را
برگزیده!
بله، تاکنون در میعادهای پیروزی ارتش سرخ بر آلمان
نازی، شیپورهای ناتو با جنجال و هیاهو پیرامون پیشرفتهای
چشمگیر پاسداران دلار در زمینههای نظامی و فضائی و فوقفضائی و ... از تشکل دستساز
آمریکا، تصویر قدرقدرت ارائه میدادند. ولی این روزها به دلیل شکست ضدحملة 50 کشور بر
علیه ارتش روسیه در جبهۀ اوکراین، و چرخش پکن ـ حمایت رسمی وزیر جدید دفاع از عملیات ویژه روسیه
در اوکراین ـ ارتش جنایتکار آمریکا جهت تأمین پرستیژ برای
صورتک شیعیاش در ایران، روز دوم فوریه را برگزیده!
در این میعاد،
ارتش آمریکا پس از 5 روز هارتوپورت
برای مترسک شیعیاش در ایران، غیرنظامیان بختبرگشتة عراقی و سوری را به
عنوان «نیروهای نیابتی ایران» بمباران کرد!
و به این ترتیب همه میباید این دروغ محوری را باور کنند که حکومت اوباشسالاری
شیعی «دشمن آمریکا است!» وقتی این «دروغ محوری» به مخاطب حقنه شد، برای باوراندن هزاران دروغ کلیدی دیگر زمینة
مناسب فراهم آمده است. نخستین دروغ کلیدی این است که در کشور ایران
«انقلاب» شده و حکومت آخوند به هیچ عنوان تداوم منطقی پهلوی نیست! در نتیجه اگر
لندن و واشنگتن بتوانند با تکیه بر اوباشسالاری شیعی با به راه انداختن چند
خردجال، صورتک آخوندیشان را با یک صورتک فکلکراواتی جایگزین کنند، نانشان
در روغن خواهد بود. البته به این شرط که فرماندۀ «قدرتمند» ارتش
فاکستان هم بتواند همچون ضیاءالحق دست به کودتا بزند، و بار دیگر در میعاد 4 آوریل نخستوزیر
سابق، عمرانخان را که به «گناه» سفر به
مسکو و ادای احترام به آرامگاه سرباز گمنام برکنار و زندانی شده، اعدام کند.
<< بازگشت