شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۷


کنفرانس خرکی!

...

گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟
[...]

عاقبت خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، برکناری پورمحمدی، وزیرکشور را با اکراه تمام منتشر کرد! پورمحمدی که در زمان حاکمیت اصلاح طلبان یا دوران وحشت قتل‌های زنجیره‌ای قائم مقام آخوند دری‌نجف آبادی بود، با ظهور احمدی‌نژاد در صحنة سیاست ارتقاء مقام یافته، به پست وزارت کشور دست یافت. ولی عاقبت، پرزیدنت مهرورزی ناچار شد یکی دیگر از مهره‌های اصلی شبکة سرکوب استعماری را از دولت کنار بگذارد. همانطورکه گفتیم برکناری سردار زارعی پیامدهای سنگینی برای حکومت اسلامی خواهد داشت و حکایت به پورمحمدی ختم نخواهد شد. هر چند وزارت اطلاعات جمکران تلاش بسیار به خرج داد تا جهت حفظ شرایط موجود انفجارهای شیراز را سازمان دهد. ولی شاهد بودیم که توطئة وزارت اطلاعات نتیجة واژگونه به بار آورد، و ساواک منفور جمکران، که در آستانة سفر علیاحضرت «ناخداکلمب» به ترکیه ادعا می‌کرد تروریست‌ها قصد انفجار کنسولگری روسیه را داشتند، پس از دریافت توسری در بغداد، ناچار شد انفجارهای شیراز را هم به اربابان خود در آمریکا و انگلیس نسبت دهد.

ما بر زمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه می‌باریم
ما «هیچ» را در راه‌ها دیدیم

و انگلستان عاقبت برچسب تروریست را از پیشانی مجاهدین خلق برداشت. البته پیشتر هم به دلیل خوش رقصی برای ملایان بود که حاکمیت انگلیس سازمان مجاهدین خلق را در فهرست سازمان‌های تروریست قرار داده بود. چرا که دخالت این سازمان در هیچیک عملیات تروریستی به اثبات نرسیده. ساواک حکومت اسلامی خرابکاری و تصفیه‌های درون حکومتی را به مجاهدین خلق نسبت می‌داد تا بتواند به سرکوب گسترده بپردازد. ولی باید بدانیم که رفع اتهام تروریسم از سازمان مجاهدین خلق می‌تواند تبدیل به دستاویزی برای حکومت ملایان شود تا انگلستان را حامی این سازمان بخوانند. و با در نظر گرفتن نفرت مردم ایران از حاکمیت انگلستان باید بگوئیم که چنین تبلیغاتی برای یک سازمان سیاسی در میان مردم ایران جنبة منفی دارد. اما تصمیم دادگاه انگلستان را می‌توان به صورت دیگری نیز تعبیر کرد. شاید بتوانیم این تصمیم را نشانة تیرگی روابط صمیمانة حاکمیت انگلستان با دولت جمکران بدانیم. به عبارت دیگر به نظر می‌رسد خیمه‌شب‌بازی اربابان گاردین پیرامون بحران دست‌ساز هسته‌ای به پایان خود نزدیک می‌شود. ساده تر بگوئیم در پی شکست دولت سینیوره در لبنان، و تضعیف سازمان ناتو در منطقه، حاکمیت انگلستان ناچار به عقب نشینی از سیاست بحران هسته‌ای شده.

ماه سرخ است و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فروریختن است
ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظة باریدن را گوئی منتظراند

و اوضاع آنچنان اسفبار است که همزمان با سفر بوش به منطقه، پادوهای سازمان سیا به رهبری بن‌لادن، شعارهای جنگ‌پرستانة خود را از سر گرفته‌اند. «فرانس پرس» می‌گوید، حضرت بن‌لادن که جهت ادامة «جهاد» پول توجیبی خود را از سازمان ناتو دریافت می‌کند، شدیداً به دولتمردان غربی که در سالگرد تأسیس اسرائیل شرکت کرده‌اند حمله فرموده‌اند! البته بن‌لادن که چون دیگر پادوهای سازمان سیا در بلاهت و حماقت شهره ‌است، ادعا کرده مراسمی که دولت ‌اسرائیل به راه انداخته «مراسم یهودیان» است. به عبارت دیگر اربابان بن‌لادن همچنان بر سیاست یهودستیزی خود پافشاری می‌کنند. حال آنکه بسیاری از یهودیان در غرب، در خاورمیانه و در اسرائیل با دولت اسرائیل و سیاست‌های وحشیانه‌اش ‌مخالف‌اند. منتهی قرار دادن دولت اسرائیل در «شرایط ویژه» این امکان را فراهم می‌آورد که مخالفان جنگ و خشونت در داخل اسرائیل هم به سکوت کشانده شوند. و شاهدیم که مهم‌ترین عامل فراهم آوردن زمینة «شرایط ویژه» برای اسرائیل، فعالیت‌های حکومت اسلامی جمکران است. زمانیکه اربابان حکومت اسرائیل نمی‌توانند زمینه تهاجم نظامی را فراهم آورند، گورکن‌ها به جبران مافات پرداخته، زبان به تهدیدهای پوچ و مضحک علیه اسرائیل می‌گشایند. «نابودی اسرائیل»، «پاک کردن اسرائیل» و ... خلاصه بگوئیم، فروپاشی اسرائیل از اجزاء ثابت سخنرانی‌های احمدی نژاد و دیگر گورکنان بلندپایة جمکران به شمار می‌رود. در مقابل نیز، قلم به مزدهای سازمان سیا مانند شوسودوسکی، فردهالیدی و شرکاء پیوسته از قدرت نظامی اسرائیل و تهاجم قریب‌الوقوع این «ابر قدرت» بینوا به ایران برای‌مان مقاله می‌نویسند و به ما حالی می‌کنند که اگر آمریکا حمله نکند، اسرائیل حتماً حمله خواهد کرد. و همین «بلوف‌ها» کارساز حکومت مفلوک جمکران و دولت مفلوک‌تر اسرائیل شده.

گوش کن
وزش ظلمت را [...]
[...]
پشت این پنجره شب می‌لرزد

بازارگرمی نوکران آمریکا برای یکدیگر از طریق جنگ زرگری، ‌ مانند شیوة مقدس «شبیه سازی» پدیده‌ای شناخته شده است. سی ‌سال پیش سازمان جنایتکار ناتو جهت مقابله با نفوذ اتحادشوروی با ایجاد شبکة تروریستی القاعده، در واقع اقدام به شبیه سازی جنبش‌های ضدامپریالیست چپ‌گرا در منطقه کرد، تا به این ترتیب هم جنبش‌های چپ را ابتر کند و هم ابتکار عمل در مبارزات ضدامپریالیستی را به دست گیرد. سازمان ناتو علیرغم فروپاشی اتحادجماهیر شوروی هنوز بر این سیاست مزورانه پافشاری می‌کند. به همین دلیل است که دیروز بن‌لادن به سنگر مبارزات مردم فلسطین وارد شد تا در تنور سیاست‌های جنگ‌طلبانة ایالات متحد بدمد. به این ترتیب در حالیکه ملت فلسطین خواستار بازگشت اسرائیل به مرزهای سال 67 شده، بن‌لادن، در نقش کاسة داغ‌تر از آش، و «رهبر» مسلمانان جهان می‌خواهد تمامی خاک فلسطین را از اسرائیل پس بگیرد! همانطورکه خمینی دجال هم، جهت تداوم جنگ با عراق «کشف» کرده بود که «راه قدس از کربلا می‌گذرد»!

گوش کن
وزش ظلمت را
[...]
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و تست

جالب اینجاست که همزمان با حضور جرج بوش در منطقه، شبکة طالبان منطقه نیز فعال شده! در این راستا آخوند جنتی راهی اسلام‌آباد شد تا ضمن ملاقات با طالبان پاکستان آن‌ها را در جریان استقرار «عدالت» در ایران قرار دهد! حنازرچوبه، مورخ 28 اردیبهشت‌ماه سالجاری می‌نویسد، جنتی در نشست شورای ایدئولوژیک اسلامی پاکستان با گورکن‌های پاکستان در مورد اتحاد مسلمانان و مهم‌ترین مسائل جهان گفتگو کرد. جنتی در این نشست ادعا کرده:

«اسلام [...] سعادت بشریت را تضمین می‌کند [...] برخلاف تبلیغات دین‌ستیزان، اجرای قوانین اسلامی به توسعه، ثبات و امنیت جوامع اسلامی منجر می‌شود [...] جامعة ایران نمونه‌ای مطلوب از اجرای قوانین [...] و پیشرفت در همة ابعاد مرهون اجرای قوانین اسلامی است[...]»


بله پیشرفت‌هائی که در جمکران مشاهده می‌کنیم، از جمله قحطی، بیکاری، فرار سرمایه، فرار مغزها، و فساد مالی و سرکوب، همگی ناشی از اجرای قوانین این دین جامع و کامل است که اگر برای ملت ایران جز مصیبت هیچ نیاورده، سعادت امثال جنتی و دیگر زباله‌های بازیافتی کارخانة رجاله پروری را خوب تأمین می‌کند. جنتی در ادامة ترهات خود تأکید کرده که وجود شورای نگهبان باعث شده که ایران از چنین «عدالتی» برخوردار شود. آخوند جنتی که حق و حساب خود را از واردات دریافت می‌کند، بر «پیشرفت‌های اقتصادی» حکومت اسلامی نیز تأکید کرده. و پس از سخنان ابلهانة جنتی، خالد مسعود، رئیس شورای ایدئولوژیک پاکستان خواهان استفاده از تجربیات گورکن‌های جمکران شده! خوشبختانه ملت افغانستان نیازی به گورکن‌های جمکران ندارد. به گزارش نیویورک تایمز، مورخ 17 ماه مه 2008، جرج بوش جهت استقرار هر چه بیشتر دمکراسی در این کشور تصمیم به ساختن یک زندان بزرگ و جادار گرفته که به احتمال زیاد مخارج آنرا هم قبیلة بن‌لادن پرداخت خواهد کرد.

ما در تمام میهمانی‌های قصر نور
از وحشت آوار می‌لرزیم

در پی اظهارات بن لادن، زهرا مصطفوی، دختر خمینی دجال به نقش ملت‌های آزادیخواه در مبارزه با اسرائیل اشاره کرده‌اند. تولة رهبرکبیر انقلاب اسلامی به عنوان «دبیرکل اتحادیة بین‌المللی سازمان‌های غیردولتی حامی حقوق مردم فلسطین» به اندونزی سفر کرده، و حنازرچوبه، مورخ 28 اریبهشت‌ماه سالجاری ضمن انتشار یک عکس «سکسی» از دختر امام سیزدهم مصاحبه‌ای هم با ایشان ترتیب داده. زهرا مصطفوی در این مصاحبه تأکید کرده که پدرش معتقد بود، اگر هنگام تأسیس اسرائیل، مراجع تقلید آنزمان «مواضع اصولی» و «فقهی» اتخاذ می‌کردند، امروز اسرائیل وجود نداشت! بله، فعلة فاشیسم «تاریخ» را با «اگر» می‌نویسد و «جغرافیا» را هم با تفسیر قرآن. و اینهم گوشه‌ای است از میزان درک و فهم روح‌الله خمینی و توله‌اش که می‌پندارد 60 سال پیش «مراجع تقلید»، که همگی ریزه‌خوار استعمار انگلستان بودند، می‌توانستند سیاست‌های استراتژیک منطقه را تعیین کنند. زهرا خمینی پس از این اظهارات «مشعشعانه» دستورات لازم را نیز جهت مبارزه با اسرائیل صادر کرده، می‌گوید باید تولیدات اسرائیل را تحریم کنیم. مسلماً برای چنین کاری می‌باید زهرا خمینی را در گمرک جمکران استخدام کرد چرا که شامة قوی برای تشخیص تولیدات اسرائیلی دارند! در ضمن بجای وارد کردن تولیدات اسرائیل بهتر است آن‌ها را به چند برابر قیمت از آمریکا و اتحادیة اروپا وارد کنیم که پورسانتاژ بالاتری هم نصیب قوم و قبیلة گورکن‌ها بشود. چون تولیدات اسرائیل را می‌توان در بسته‌بندی‌هائی با برچسب دیگر کشورها هم به فروش رساند. اگر زهرا مصطفوی حماقت را از پدر به ارث برده، تولیدکنندگان اسرائیلی به هیچ عنوان ابله نیستند. ولی جالب اینجاست که سخنان «دلپذیر» دختر خمینی در جاکارتا، توسط آخوند دری نجف آبادی، دادستان کل جمکران تکرار می‌شود.

گوش کن
وزش ظلمت را [...]
[...]

دری نجف آبادی که داماد و دخترش طبق افشاگری‌های عبدالله شهبازی، جاسوس سازمان سیا در ایران بودند، و مسلماً خودش هم نوکر این سازمان است، خواستار تحریم کالاهای اسرائیلی شده! «دری» که در تالار فردوسی دانشگاه تهران سخنرانی می‌کرد، نه تنها خواستار تحریم کالاهای اسرائیل است، که می‌خواهد دست اربابان خود را نیز از منابع انرژی کوتاه کند! البته این معجزات زمانی صورت پذیرفت که پرزیدنت بوش و اربابان‌شان در پنتاگون دریافتند که انرژی مورد نیاز اسرائیل را دیگر از طریق اعضای اوپک نمی‌توانند تأمین کنند. در نتیجه، دری نجف‌آبادی خواهان شناسائی شرکت‌های اسرائیلی در «جهان اسلام» شده، و آشکارا از هرگونه اقدامی علیه امنیت اسرائیل حمایت می‌کند. ولی می‌دانیم که بلبل زبانی‌های آخوند نجف آبادی شیرین‌زبانی برای اربابان است، تا بتوانند با توسل به ابزار «تهدید امنیت اسرائیل» متقابلاً به تهدید ملت ایران بپردازند.

[...]
ما در تمام میهمانی‌های قصر نور
از وحشت آوار می‌لرزیم
[...]
ما «هیچ» را در راه‌ها دیدیم
ما بر زمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه می‌باریم

می‌دانیم که دولت روسیه رسماً از ایالات متحد در خواست کرد به ایران تضمین امنیتی بدهد. و به یاد داریم که سخنگوی کاخ سفید، گوردون جاندرو نیز رسماً اعلام داشت آمریکا سیاست تهدید و ارعاب را ادامه خواهد داد! همانطورکه گفتیم اگر ابزار ارعاب و تهاجم نظامی از دست گورکن‌ها و اربابان شان در غرب گرفته شود، امکان سرکوب داخلی از سرداران سلب شده و فروپاشی حکومت جمکران غیر قابل اجتناب خواهد بود. به همین دلیل سفیر گورکن‌ها در روسیه، طی یک کنفرانس خبری در راستای تأئید مواضع حاکمیت آمریکا اعلام داشته، ما قدرتمندیم و نیازی به تضمین امنیتی نداریم! به گزارش حنازرچوبه، مورخ 27 اردیبهشت‌ماه سالجاری، انصاری، سفیر حکومت اسلامی در روسیه، به مناسبت هشتادوهشتمین سالگرد روابط دیپلماتیک تهران و مسکو ضمن پرت‌وپلاگوئی‌های مرسوم فعلة فاشیسم، در مورد پیشنهاد روسیه مبنی بر دادن تضمین امنیتی به ایران می‌گوید:

«ایران در زمینة امنیتی نه درخواستی داشته و دارد و نه اصلاً نیازی به چنین تضمینی دارد، به نظر ما کسی که نیاز به تضمین امنیتی دارد آمریکاست که در گرداب عراق گرفتار شده.»

بله «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! حکومت دست نشاندة جمکران نیازی به تضمین امنیتی ندارد، چون ایالات متحد امنیت‌اش را از طریق تهدید پیوستة ملت ایران تضمین کرده. حداقل تاکنون در بر این پاشنه چرخیده. واضح‌تر از این نمی‌توان مزدوری و نوکری حکومت اسلامی برای گاوچران‌ها را آشکار کرد. ولی گورکن‌ها دیگر نمی‌توانند به روال سنتی برای آنگلوساکسون‌ها خوش‌خدمتی کنند. چون ایالات متحد نمی‌تواند از طریق نوکران‌اش انرژی مورد نیاز اسرائیل را تأمین کند، در نتیجه اسرائیل به ناچار جهت تأمین انرژی مورد نیاز خود دست به دامن روسیه خواهد شد. و به دلیل تقابل سیاست روسیه با اعضای ناتو، دولت اسرائیل ناچار است با سیاست توحش سنتی خداحافظی کند. و می‌دانیم که تضعیف اسرائیل به معنای تضعیف حکومت رمالان تهران خواهد بود. و فراموش نکرده‌ایم که اوج قدرت دولت اسرائیل از نظر زمانی در تقارن با استقرار حکومت اسلامی و جنگ ایران با عراق قرار گرفت. و امروز که اسرائیل تضعیف شده، گورکن‌ها نیز ناچار به بازنگری در مدیریت وزارت کشور، مرکز سرکوب استعماری در ایران شده‌اند. و این آغاز سیر قهقرائی حکومت اسلامی است.

دیروز اعلام شد که الیزابت دوم با کفش صندل سفید وارد مسجد شده. برای کسانی که در به در به دنبال «نشانه‌ها» و «نمادها» می‌دوند، تا به کشف معانی «مطلوب» بپردازند، خبر بسیار بدی داریم! 20 سال پس خروج ارتش سرخ از افغانستان، حاکمیت دین پناه انگلستان ناچار شده رسم و رسوم مسلمین را در «خانة خدا» و در کشور ترکیه رأساً به چالش بطلبد. در غیر اینصورت چنین «خبری»‌ هرگز منتشر نمی‌شد.

«در انتظار دره‌ها رازی ‌است»
این را به روی قله‌های کوه
بر سنگ‌های سهمگین کندند
آن‌ها که در خط سقوط خویش
یک‌ شب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند






جمعه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۷



شیخ و آبریزگاه!

...

گورکن جماعت همانطورکه می‌دانیم وقیح، ابله، وحشی، شیاد و مزور است؛ از این نظر شباهت فراوانی به اربابان غربی خود دارد. غربی‌ها سه دهة پیش مشتی اوباش و جنایتکار را در رأس هرم قدرت در ایران قرار دادند، و امروز سعی دارند تا هم اینان و یا فرزندان‌شان را به عنوان مدافعان آزادی معرفی کنند. به عنوان نمونه می‌توان به سوسیالیست شدن رمالان و دفاع حاج اکبر سازندگی از آزادی مطبوعات نگاهی داشت، و یا برافراشتن پرچم آزادی زنان توسط فاطمه صادقی، دختر شیخ صادق خلخالی را مد نظر قرار داد. آخوند خلخالی، حاکم دادگاه‌های «انقلاب»، در هنگام معرکة اصلاح طلبی، بلافاصله در خیمة محمد خاتمی قرار گرفت، و حتی از میانه‌روی‌های وی «انتقاد» هم می‌کرد، و امروز صبیة ایشان که مانند همة توله آخوندها خوردن نان به نرخ روز را در مکتب پدر آموخته‌، مخالف حجاب شده!

در اردیبهشت‌ماه سال 1359 فدائیان اسلام به رهبری صادق خلخالی با بیل و کلنگ و جرثقیل و دیگر وسائل «لازم» تخریب بنای تاریخی آرامگاه رضاشاه را آغاز کردند. خلخالی در پی این اقدام وحشیانه اعلام کرد که می‌خواهد در این مکان «آبریزگاه عمومی» درست کند. به جنایات صادق خلخالی که 14 سال در مکتب روح‌الله خمینی رموز توحش و نفس‌کش طلبی آموخته بود، اشاره نمی‌کنیم، چرا که این وحشی‌گری‌ها تماماً بر روی شبکة اینترنت موجود است. ولی امروز که شیخ صادق خلخالی زمین را از وجود پلیدشان پاک کرده‌ا‌ند، صبیة محترم ایشان فاطمه صادقی، ‌ با بیانات «کلنگی» به جان حقوق و مطالبات زنان ایران افتاده، و سایت رادیو زمانه هم با کمال افتخار دختر شیخ صادق خلخالی را به عنوان یکی از رهبران جنبش آزادی زنان ایران برگزیده! چون کل مطالبات فاطمة خلخالی به برداشتن همان روسری کذا محدود می‌شود. به عبارت دیگر، شیخ فاطی خلخالی، «حق انتخاب پوشش» را به عنوان کل حقوق و مطالبات زنان ایران مطرح کرده‌ا‌ند و اهالی سایت زمانه هم ترهات فاطی‌خانم را با شوق و ذوق انتشار داده‌اند.

شیخ فاطی یکی از زنان فرهیختة حکومت گورکن‌هاست که چندی پیش در مورد اگزیستانسیالیسم یک سخنرانی جامع و بسیار کشکی ایراد کرده، گفته بودند، «آخرش هم ژان پل سارتر با سیمون دوبووار ازدواج نکرد!» البته صبیة خلخالی را دستکم نگیریم، مانند همة توله آخوندها یک مدرک دکترا به دستش داده‌اند تا در دانشگاه فقرفرهنگی اگزیستانسیالیسم، ویراست حوزة علمیة قم تدریس کند. و به همین دلیل سایت رادیوزمانه بیانات مضحک وی را منتشر کرده، تا ما با «آزادی زنان» بهتر آشنا شویم، و بدانیم که حق و حقوق زن در قاموس فلاسفة بزرگ از قبیل فاطمة صادقی، به برداشتن همان روسری محدود می‌ماند.

پیشتر گفتیم که نشاندن جزء بجای کل، از شیوه های رایج فاشیست‌هاست. پیام سفر علیاحضرت «ناخداکلمب» به ترکیه این ویژگی را به صراحت نشان می‌دهد. جایگزین کردن حقوق و آزادی‌های فردی، به ویژه حقوق زنان در ترکیه، با یک جام شامپانی! همانطور که در تصویر مضحک وبلاگ «گورکن و ناخداکلمب» دیدیم، خیرالنساء، همسر عبدالله گل، با حفظ حجاب کامل، جام شامپانی هم در دست گرفته! این همان تصویر مضحکی است که استعمار غرب در کمال بلاهت تلاش دارد از «حقوق زن» در کشورهای اسلامی ارائه دهد. حقوقی که به «ظواهر» محدود می‌شود، و دینی که در همان «ظواهر» قرون‌وسطائی مدفون شده! به عبارت دیگر، «اسلام مترقی» و مورد تأئید ناخداکلمب همان مضحکه‌ای است که در کشور ترکیه شاهدیم. تهدید پیوستة مردم کشور توسط یک حاکمیت سرکوبگر، سرکوب مستقیم اقلیت‌ها به ویژه کردها توسط ارتش ناتو، حاکمیت قوانین نانوشتة «نیمه اسلامی» ولی تماماً فاشیستی، تحت لوای یک «لائیسیتة» فرضی ویراست استعمار انگلستان، و ... و البته اینجا می‌باید تذکر دهیم که حاکمیت ترکیه هیچ ارتباطی با لائیسیته، در مفهوم یک نظریة حکومتی ندارد، «لائیسیته» برای این حاکمیت چماقی شده که با آن مردم کوچه و خیابان را سرکوب می‌کند! به عبارت دیگر، هر چند ظاهراً دولت‌های آنکارا و تهران کاملاً متخالف به نظر می‌رسند، هر دو «حاکمیت» خود را بجای «ملت» نشانده‌اند!

استعمار انگلیس، سال‌ها پیش با کودتای کلنل آیرون‌ساید، سیاستی مشابه ترکیه را بر ملت ایران نیز تحمیل کرد، و به موازات گسترش چپاول اقتصادی که با تدابیر خائنانة محمد مصدق و در دو گام بر ملت ایران تحمیل شد، حاکمیت ایران هر چه بیشتر به دامان دین فروافتاد. پیشتر گفتیم که محمد مصدق پس از پایان جنگ دوم، ابتدا منابع نفتی ایران را در انحصار غرب قرار داد، سپس با همکاری فدائیان اسلام نفت را «ملی» کرد، تا هم بار تعهدات مالی به دولت ایران را از شانة انگلستان بردارد و هم از جیب ما ملت به اربابان‌اش خسارت بپردازد. همزمان با چپاول اقتصادی، وزیر فرهنگ دولت مصدق «زنانه ـ مردانه» کردن جامعة ایران را نیز با تعطیل مدارس مختلط آغاز کرد. البته این خیانت‌ها همه با «شعار استقلال» صورت می‌گرفت، همچنان که بعداً براندازی 22 بهمن، اشغال سفارت آمریکا و جنگ با عراق ضامن «استقلال» ملی ما شد! ولی پیش از ادامة مطلب می‌باید این مهم را در خاطر داشته باشیم که نمی‌توان شرایط ترکیه را با ایران مقایسه کرد، هر چند که یک سیاست واحد استعماری بر هر دو کشور حاکم باشد. و امروز شاهدیم که افلاس ناتو، چگونه نقاب از چهرة لائیسیتة کشکی ترکیه فرو افکنده، و با بیرون کشیدن دارودستة عبدالله گل از صندوق‌های مارگیری، ترکیة «لائیک» را به ویترین حکومت «اسلام مترقی» در منطقه تبدیل کرده.

استعمار غرب علاقة عجیبی به ویترین‌سازی برای آبریزگاه‌های دینی دارد. در امارات هم یک ویترین بازاری و مدرن جهت هم‌میهنان گرامی علم کرده که از دروازه‌های تمدن بی‌بهره نمانند. چرا که شرایط در ایران با کمک سازمان سیا و ظهور امام سیزدهم به قرون وسطی بازگشته. هر چند جرج بوش در اسرائیل ضمن بلبل زبانی‌های احمقانة مرسوم ادعا کرده مهرورزی می‌خواهد منطقه را به قرون وسطی بازگرداند، اما مهرورزی نه عراق را اشغال کرده و نه افغانستان را! و مستر پرزیدنت گاوچران‌ها بهتر است جنگ زرگری و مهوع با نوکران خود را تعطیل کنند. امروز همه می‌دانند حکومت گورکن‌ها مانند حاکمیت «مستقل» اسرائیل، سر در آخور سازمان دین‌پناه سیا دارد. به همین دلیل همه روزه در ایران، دین در مقام جزء، به کل جامعه تحمیل می‌شود. با این تفاوت که رأس هرم حاکمیت در ایران مانند عبدالله گل و شرکاء فکل کراواتی نیست. در ایران مشتی لات و اوباش و جنایتکار حکومت می‌کنند که به توحش خود مفتخراند. البته حکومت‌های منطقه با اربابان خود در شیوة انسان‌ستیز فاشیسم مشترک‌اند.

«مقالة» فاطمه صادقی دقیقاً بازتاب همین انسان‌ستیزی است. چرا که بجای پرداختن به حقوق انسان‌ها، استدلال منطقی را بر احساسات شخصی خود استوار کرده! دختر شیخ صادق خلخالی در شهر قم در سنین کودکی از اینکه روسری به سر کند «احساس حقارت» می‌کرده. البته باید به این مدافع دلسوختة آزادی زنان بگوئیم مطالبات ما، جهت رفع احساس حقارت دختربچه‌ها نیست! ما آزادی‌های اجتماعی را حق مسلم افراد بشر می‌دانیم. و حقوق زنان از جمله حق انتخاب پوشش ارتباطی با «احساسات» ندارد. ساده‌تر بگوئیم قوانین را جهت رعایت احساسات کسی وضع نمی‌کنند. «احساسات» در حوزة فقرفرهنگی اهمیت پیدا می‌کند، چرا که هر گاه منافع کارخانة رجاله پروری مورد تهدید واقع شده، یکی از آیات عظام «احساس تکلیف» کرده و خواهان استقلال و عزت و سربلندی مسلمین می‌شود! همچنان که در مورد قرارداد رژی تنباکو، ملی شدن نفت، بهمن‌ماه 57، اشغال سفارت آمریکا و جنگ ایران و عراق «احساس‌سالاری»، منافع استعمار غرب را به خوبی تأمین کرد. ولی احساسات در تضاد کامل با عقل سلیم قرار دارد؛ قوانین حقوقی بر مبنای عقل سلیم تدوین می‌شود نه بر مبنای احساسات. البته منظور ما در اینجا تدوین قوانین در نظام‌های انسان محور است. چون در نظام خدا محور، قوانین براساس توحش وضع خواهد شد، ‌ همچنانکه در ایران شاهدیم.

دختر صادق خلخالی در ادامة مطلب خود ادعا می‌کند، در سلسله مراتب قدرت «آریستوکراتیک» روحانیت جای داشته و پوشش وی تعیین کننده هویت او بوده. البته قصد مچ‌گیری نداریم و نام روحانیون را هم نمی‌بریم ولی فرزندان روحانیت آریستوکراتیک ایران، با چادر و چاقچور هزاران سال نوری فاصله داشتند. و امثال صادق خلخالی و روح‌الله خمینی به هیچ عنوان در این آریستوکراسی فریبنده نمی‌توانستند حضور داشته باشند. روحانیت هنگامی آریستوکراتیک است که شاخه‌ای از سلطنت سنتی باشد. تا آنجا که ما به یاد داریم بساط سلطنت سنتی را کلنل آیرون‌ساید «اسلام پناه» برچید و کلنل میرپنج هم یک قشر روحانی ویژه از لات و اوباش بازار تشکیل داد تا استقلال و عزت کشور حفظ شود. بگذریم!

صادقی ضمن نکوهش حجاب اجباری تأکید می‌کند که آیات عظامی هم وجود دارند که با حجاب اجباری مخالف‌اند، و در ادامه به تمجید و ستایش از زنان بی‌حجاب پرداخته می‌گوید، زنان با حجاب سهمی در «انقلاب» نداشتند! خلاصة مطلب صادقی تلویحاً از ما دعوت می‌کند جهت رفع بحران اجتماعی حجاب به خیابان‌ها بیائیم چرا که، نخستین مطالبات زنانی چون صدیقة دولت آبادی، تاج السلطنه و مهرانگیز منوچهریان همان «کشف حجاب» بوده. باید به دختر شیخ صادق خلخالی بگوئیم متأسفانه برای این مبارزات حق‌طلبانه کمی دیر شده، چون مطالبات ما به برداشتن روسری و گرفتن مدرک دانشگاهی محدود نمی‌شود، ما هویت خود را در یک نظام فاشیستی که با زور سرنیزة ناتو بر ملت ایران حاکم شده در یک پوشش تحمیلی نمی‌بینیم، چون هویت ما را دولت امام زمان و سازمان ناتو تعیین نمی‌کند. مطالبات ما، بر خلاف آخوندپرستان شیفتة غرب که روسری را تنها مانع تقلید میمون‌وار از ابتذال هولیوود می‌بینند، بر حقوق فردی و اجتماعی کل زنان تمرکز یافته. و از آنجا که این حقوق در چارچوب قانون اساسی فعلی قابل استیفا نیست، خواهان برگزاری رفراندوم برای تغییر قانون اساسی «نظام مقدس» هستیم. و به همین دلیل به زنان مخالف حکومت نیز توصیه می‌کنیم قوانین جاری را رعایت کنند تا امکان سرکوب حاکمیت را کاهش دهند. رعایت قوانین برخلاف آنچه گروه عبادی و اربابان‌شان در محفل نوبل تبلیغ می‌کنند، نشانة موافقت با حکومت نیست، نشانه بلوغ جنبشی است که نیک می‌داند از طریق شورش و ایجاد درگیری حقوق خود را به دست نخواهد آورد. برخلاف ادعای خانم صادقی، باطوم خوردن و شب را در بازداشتگاه گذراندن به هیچ عنوان افتخاری نبوده و نخواهد بود. نتیجة این عملیات گسترش روند سرکوب، و نهایت امر جایگزینی یک نظام سرکوبگر نوین با نوع قدیمی است؛ ما چنین سیاستی را ساختة دست استعمار می‌دانیم، شما چطور؟!

ما شاهد بودیم که زنان، نخستین قربانیان شورش سازمان یافته توسط ساواک بودند. شورشی که با استفاده از نارضایتی مردم به براندازی بهمن سال 57 انجامید. ولی در هر حال باید خدمت امثال فاطمه صادقی‌ها بگوئیم که «حق انتخاب پوشش» جزئی است از کل حقوق افراد که در ایران منحصر به زنان هم نمی‌شود. سخنان عوامفریبانة توله‌آخوندها فقط کسانی را مجذوب می‌کند که می‌پندارند با برداشتن روسری، زمینه‌های فرهنگی سنگسار، قصاص، تعدد زوجات و دیگر احکام توحش اسلامی نیز از جامعه رخت برخواهد بست، حال آنکه چنین نیست. چارچوب قوانین حکومت ایران توحش اسلامی است و تا زمانی که این چارچوب از طریق قانونی شکسته نشود، نه تنها زنان که مردان ایران نیز به حقوق انسانی خود دست نخواهند یافت. سرکار خانم صادقی! مطالبات زنان و حقوق اجتماعی مردم ایران، آرامگاه رضاشاه کبیر نیست که شما به پیروی از پدر جنایتکارتان آنرا به «آبریزگاه عمومی» تبدیل کنید.



پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۷



گورکن و ناخداکلمب!


...
حاکمیت انگلستان عاقبت نقاب از چهرة طالبان‌پرور خود برداشت و الیزابت دوم را برای حمایت از طالبان «مدرن» راهی ترکیه کرد. برخی حیوانات ـ وحشی و اهلی ـ از طریق ادرار کردن قلمرو خود را مشخص می‌کنند، و مقامات کشورها نیز از طریق مسافرت! نظر به اهمیت مسافرت الیزابت دوم به ترکیه، وبلاگ امروز را به پروپاگاند استعمار انگلیس در راه اعتلای «اسلام مترقی» اختصاص می‌دهیم. چرا که حاکمیت انگلستان شکم خود را برای بازگشت به سیاست‌های قرن نوزدهم در منطقه، به ویژه در ایران، صابون مفصلی زده و جهت اعمال این سیاست‌ها نیاز فراوان به دین اسلام دارد؛ بله، منطقه مسلمان نشین است! اما پیش از پرداختن به سیاست دین‌فروشی انگلستان در منطقه لازم است پیرامون سیاست‌های بانک مرکزی ایران جهت گسترش فقر توضیح مختصری بدهیم.

در ادامة وبلاگ دیروز پیرامون سیاست‌های بانک مرکزی در ایران، با تکیه بر «فرهنگ رضایت طلبی» اثر گالبرایت، تأکید می‌کنیم که بانک مرکزی ایران پیرو سیاست‌های بانک مرکزی آمریکاست و جهت تداوم منافع اقتصادی غرب در ایران با کاهش نرخ بهرة بانکی مخالفت می‌کند، چرا که سیاست‌های بانک مرکزی در خدمت رانت‌خواری قرار گرفته. بنابراین پرزیدنت مهرورزی که گرانی مواد غذائی را به گردن آمریکا می‌اندازند، هم کاملاً حق دارند، و هم کاملاً مهمل می‌گویند.

ایشان کاملاً حق دارند، چون حکومت اسلامی دست نشاندة آمریکاست و می‌باید از سیاست‌های اربابان خود پیروی کند، در نتیجه با نابودی کشاورزی و دامداری در ایران دست اربابان را باز گذاشته تا برای میزان خوراک و نوع غذای ما ملت هم تصمیم بگیرند. ساده‌تر بگوئیم، حکومت عزت و سربلندی خمینی دجال کار را بجائی رسانده که غرب هر لحظه اراده کند می‌تواند بدون تهاجم نظامی، با حاکم کردن قحطی بر ملت ایران هر چه می‌خواهد به کشور دیکته کند. از سوی دیگر حکومت عزت و استقلال و سه دهه «پیشرفت»، این فرصت را داشت که با پرداخت یارانه به کشاورزان و دامداران، ایران را از نظر تولید گندم، برنج و گوشت قرمز به مرحلة خودکفائی برساند. ولی سیاست استعمار غرب چنین مصلحت نمی‌دید و مسلماً هنوز هم چنین مصلحتی در کار غرب نخواهد بود. در نتیجه، در زمینة مردمفریبی فعلی، فردی به نام احمدی نژاد به خود اجازه می‌دهد با کمال وقاحت سیاست اقتصادی استعماری حکومت اسلامی را انکار کرده، ادعا کند غربی‌ها مواد مورد نیاز مردم فقیر را احتکار کرده‌اند! از پرزیدنت مهرورزی که ضمن قیاس به نفس ما را ابله پنداشته، می‌باید بپرسیم، آیا زمین‌های کشاورزی ایران را هم غربی‌ها از چشم حکومت نکبت و ادبار امام سیزدهم پنهان کرده بودند، که پس از سی سال عربدة استقلال و مبارزه با آمریکا امروز از اطریش و امارات برنج وارد می‌کنید؟ راستی در این شرایط حال و احوال همسر دکتر فاطمی که از زمان ریاست سرکار بر قوة مجریة جمکران، پیرانه‌سر هوای جوانی کرده بودند چطور است؟ همچنان حال‌شان بهتر و بهتر می‌شود؟! نکند قرار است پس از ملی شدن پرافتخار نفت، «گاز» را هم به شیوة مصدق «ملی» کنید؟

پیشتر در مورد ملاقات همسر حسین فاطمی با مهرورزی گفتیم که کارخانة رجاله پروری جهت کسب وجهه برای احمدی نژاد، این نمایش مهوع را به راه انداخته. و با توجه به تقارن سفر الیزابت دوم به ترکیه و اکتشافات اژه‌ای پیرامون تروریست‌هائی که به ادعای وزارت اطلاعات جمکران قصد انفجار کنسولگری روسیه در رشت را داشتند، باید بگوئیم که حاکمیت انگلستان همزمان با نوازش سروگوش دولت اسلامی ترکیه، از طریق وزارت اطلاعات ایران به تهدید روسیه هم پرداخته، ولی از زبان آخوند اژه‌ای! البته هم‌اکنون گزارشاتی حاکی از ترور چهار دیپلمات جمکران در بغداد بر روی خطوط خبری جهان قرار گرفته! با در نظر گرفتن این ترورها باید بگوئیم، تروریست‌های کذا وزارت اطلاعات گورکن‌ها را به قول امام سیزدهم «بازی‌» داده بودند، هدف‌شان کنسولگری روسیه در رشت نبوده! بگذریم! از نظر تاریخی، تهدید روسیه توسط انگلستان از طریق ملایان دست پروردة کارخانة رجاله پروری در ایران، به سال 1829 میلادی باز می‌گردد.

روز 22 بهمن‌ماه 1207 شمسی، اوباش به فتوای ملایان 37 کارمند سفارت روسیه در تهران به قتل رسانده، جسدشان را هم تکه، تکه می‌کنند، چون دو زن مسیحی که جزو اموال یکی از آیات عظام به شمار می‌رفتند به سفارت روسیه پناهنده شده بودند. و می‌دانیم که با نوامیس حجج اسلام نمی‌توان شوخی کرد، هر چند که طبق ترهات فمینیست‌های دینی و آخوند قرائتی، زنان در اسلام از مردها هم آزادترند! در هر حال آنزمان هنوز روسیه بلشویک نبود و آیات عظام نمی‌توانستند روس‌ها را «ملحد» بخوانند، و خون‌شان را مانند بهائیان «مباح» اعلام کنند. پیش از ادامة مطلب لازم است یک پرانتز باز کنیم و بگوئیم آخوند حسینیان از زبان خمینی دجال به تبلیغ برای بهائیان هم پرداخته.

بله، یکی از پژوهندگان علوم «کشک و پشم»، در سایت مرکز اسناد گورکن‌ها، نامه‌ای از امام سیزدهم منتشر کرده که در آن خمینی دجال به ملایان توصیه می‌کند، همبستگی را از بهائیان بیاموزند! به نظر می‌رسد روح‌الله، به بهائیان که اینهمه هم لعن و نفرین‌شان می‌کرد خیلی نزدیک بوده و فقط بر اساس تقیه، فحاشی‌ می‌کرده! در ضمن مرکز اسناد گورکن‌ها در مورد فریدون آدمیت هم به افشاگری‌های مضحکی پرداخته که حکایت از حماقت مقام ریاست این مرکز یعنی همان آخوند حسینیان دارد. این رمال «فرهیخته» در ضمن ادعا کرده طرح مأموریت «شاپور ریپورتر» برای انگلستان، نافی نقش آمریکا در بحران‌های ایران «است»! و بر اساس این منطق حماقت، هر که بگوید ریپورتر برای انگلستان کار می‌کرده، طرفدار آمریکا خواهد بود! و فراموش نکنیم که حسینیان مانند دیگر آخوندها پیش از تولد هم در رکاب امام زمان به مبارزه با آمریکا اشتغال داشته! حال بازگردیم به سفر ناخدا کلمب و همراهان به ترکیه.

سفر قبلی الیزابت دوم به ترکیه، در ماه اکتبر 1971 انجام پذیرفت. این سفر در واقع واکنشی بود به نزدیک شدن ایران به اتحاد جماهیر شوروی از طریق افتتاح بزرگترین خط لولة گاز جهان، که در سال ده میلیارد متر مکعب گاز ایران را که توسط کنسرسیوم سوزانده می‌شد، به اتحادجماهیر شوروی صادر می‌کرد. در مورد این خط لوله پیشتر توضیح دادیم و گفتیم که کشورهای غربی با احداث کارخانة ذوب آهن در ایران مخالفت می‌کردند و ارز حاصل از فروش نفت ایران را نیز در بانک‌های خود مسدود کرده بودند تا دولت ایران نتواند از کشورهای بلوک شرق اقدام به خرید صنایع ذوب‌آهن کند. اتحادجماهیر شوروی با احداث کارخانة ذوب آهن در ایران از طریق پایاپای در واقع سیاست اعضای ناتو را در ایران ابترکرد. همانطور که گفتیم هدف سازمان جنایتکار ناتو تبدیل کشورهای منطقه به یک «بازار مصرف» است. تنها تولیدی که اعضای ناتو برای منطقه مجاز می‌شمارند، تولید شیخ، اوباش و مواد مخدر است. در این چارچوب تنها تجارتی که خاج پرست‌ها برای ما می‌پسندند، تجارت مواد مخدر و برده فروشی است. بی‌جهت نیست که بانک مرکزی گورکن‌ها طی سه دهه موفق به نابودی‌ سرمایه گذاری و تولید در ایران شده تا واردات، به ویژه از طریق امارات، رونق گیرد و منافع تاج و تخت انگلیس خدشه‌دار نشود.

البته یادمان نرود که، همزمان با سفر الیزابت دوم به ترکیه در سال 1971، روح الله خمینی هم روح تازه‌ای در کالبدش دمیده شده بر ضد جشن‌های پرسپولیس فتوی صادر ‌کرد. برای آن‌ها که در جریان نیستند بگوئیم الیزابت دوم، ملکة انگلستان و ژرژ پمپیدو، رئیس جمهور فرانسه از شرکت در جشن‌های پرسپولیس خودداری کردند، و همسران‌شان را به ایران اعزام کردند، تا محمدرضا شاه بداند، شاهنشاهی هخامنشی مورد تأئید جنتلمن‌های نزول‌خوار غرب، به ویژه شاخة فرانسوی «آل روتچیلد» که ژرژ پمپیدو را از یک ده کوره در فرانسه به کاخ ریاست جمهوری پرتاب کرده بود، نیست.

روزنامة لوموند، مورخ 16 ژوئن 2007، به مناسبت درگذشت «گی دو روتچیلد» در تاریخ 12 ژوئن ضمن مداحی فراوان از ایشان می‌نویسد، وی در سال 1940 در لندن به دوگل پیوست و از سیاستمداران دست راستی فرانسه از جمله پمپیدو و ژاک شیراک حمایت کرد. خاندان شریف روتچیلد را همه می‌شناسیم، بانکداران مادرزاداند، و می‌دانیم که قبیله‌شان در کشورهای مختلف اروپای غربی به ویژه در انگلستان لانه کرده. داستان ما به اینجا رسید که سفر الیزابت دوم به ترکیه هر بار جهت مشخص کردن قلمرو حاکمیت انگلستان در واکنش به سیاست‌های روسیه انجام گرفته. و اینبار حاکمیت انگلستان چهرة اسلام پرست خود را آشکارا به نمایش گذارده.

در تصاویری که از سفر ناخدا کلمب و همسرشان به ترکیه انتشار یافت، الیزابت دوم را می‌بینیم که یک تکه پارچه بر سرش انداخته و در مسجد سبز بر صندلی جلوس کرده. رعایای‌اش هم روی زمین چمباتمه زده‌اند، درست مثل رعایای خودمان که وقتی به دیدن ارباب می‌آمدند، گیوه‌های‌شان را در می‌آوردند و نه روی صندلی، نه روی فرش، که روی زمین، دو زانو بر زمین زده، زبان به سپاسگزاری می‌گشودند. لبخند می‌زدند و دعا به جان ما می‌کردند. تئاتر «الیزابت در مسجد» هم دقیقاً همین صحنه را تداعی می‌کند، با یک تفاوت، آنکه پائین صندلی الیزابت دوم بر زمین نشسته همسر رئیس جمهور ترکیه، خیرالنساء خودمان است. در تصویر دیگر، همین خیرالنساء که چندین متر پارچه سفید به کله‌اش پیچیده تا مبادا اشعة گیسوان افشان‌اش پرنس فیلیپ را از راه به در کند، یا آب سیاه به چشم علیاحضرت بیاورد، گیلاس شامپاین را به سلامتی خاندان جلیل سلطنت انگلستان بالا برده، و به زبان ترکی سره می‌گوید، «چین»! تا خیال الیزابت دوم از روسیه راحت باشد و بداند که محور چین، اسرائیل، ترکیه هنوز برقرار است!

در مورد حضور الیزابت در مسجد با روسری لازم است توضیح دهیم که حضور زنان در خانة خداوند ابراهیم بدون آن تکه پارچه مرسوم نیست. در کلیسای کاتولیک و ارتدوکس زنان روسری کذا را به سر می‌کنند و اگر مدرن باشند کلاه بر سر می‌گذارند! چرا راه دور برویم همین الیزابت دوم وقتی در سال 1992 از ترس فروپاشی اتحاد شوروی به دیدار پاپ شتافت، یک روسری سیاه سرش انداخته بود که تا کمرش می‌رسید! خلاصه فکر نکنید که روسری و حجاب را سلمان فارسی از طریق جبرئیل به محمد هدیه کرده! ادیان ابراهیمی همه زن‌ستیزاند و آن‌ها که جهت حقنه کردن دین اسلام به ما، ادیان ابراهیمی را با بودیسم مقایسه می‌کنند، کمی شارلاتانیسم و فریب‌کاری در کارشان به چشم می‌خورد! بگذریم و بازگردیم به دیدار ناخدا کلمب با عبدالله گل.

علیاحضرت «ناخدا کلمب»، به محض ورود به ترکیه ضمن ابراز ارادت به آتاتورک که با حمایت استعمار انگلیس بنیانگذار ترکیة مدرن شد، اعلام داشتند، ترکیه پلی است بین شرق و غرب و این امر برای ما بسیار اهمیت دارد! ولی همانطور که در وبلاگ دیروز هم گفتیم، حاکمیت انگلستان کمی دیر جنبیده. چون انتشار تصاویر خیرالنساء و اردوغان با گیلاس شامپاین برای اینان کسب وجهه نخواهد کرد. کاملاً بر عکس، اسلام پرستان را ناامید، و لائیک‌ها را هم به خنده خواهد انداخت. درست است که در ترکیه بساط لات‌بازی حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلک‌ها بر پا نشده، ولی نوشیدن مشروبات الکلی در کتاب به اصطلاح «مقدس» مسلمین حرام است. مگر اینکه سربازان علیاحضرت حین غارت کشور عراق یک قرآن خطی کشف کنند که با دست‌خط پیامبر گرامی نوشته شده باشد، و درآن نوشیدن مشروب را برای مؤمنان در حضور علیاحضرت ملکة انگلستان مجاز دانسته باشد! هر چند پیامبر مسلمانان سواد خواندن و نوشتن نداشت، ولی از آنجا که خداوند بر همه چیز «قادر» است، به ایشان این امکان را خواهد داد که در صورت لزوم، حداقل جهت خشنودی ملکة کهن‌سال انگلستان از اینکارها بکنند. می‌دانیم که خداوند ابراهیم در معجزه استاد است. ولی اینبار خداوند کذا هرچه معجزه بفرمایند، و هر چه جرج بوش و اولمرت با احمدی نژاد جنگ زرگری به راه اندازند، اوضاع به نفع اسلام‌پرستان استعمارگر چرخشی نخواهد کرد.

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
[...]
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
[...]
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
[...]
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد


چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۷

جنگ «شیرین»!


...
بنگر این بیغوله را از دور
طاق‌هایش ریخته، دروازه‌های‌اش رو به ویرانی
پایه‌های‌اش آیه‌هائی از پریشانی
وصف آبادانی‌اش در داستان‌های کهن، مستور

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، یادآور می‌شویم که از هیچ تجمع و تظاهراتی پشتیبانی نخواهیم کرد. وزارت اطلاعات حکومت اسلامی با حمایت اربابان غربی خود سعی دارد از طریق ارعاب و تحریک افکار عمومی مردم را به خیابان‌ها بکشاند.

«مبارزه با روسری» و درگیری با سگ‌های هار جمکران یک برنامة استعماری است که از طریق تشویق «قانون شکنی» تلاش بر گسترش سرکوب اجتماعی و پایمال کردن مطالبات زنان ایران دارد. نخستین قانون شکنی سازمان یافته، همان «تجمع غیرمجاز» گروه عبادی در 22 خرداد بود که بسیار هم مورد تشویق محافل استعماری در غرب قرار گرفت. محافلی که با شکست گروه 14 مارس در لبنان، پایگاه‌شان در منطقه و به ویژه در ایران تضعیف شده. چند روز پیش از درگیری‌های لبنان، سعدالدین حریری در کویت زبان به تعریف و تمجید از ایران گشوده بود، و خبرگزاری حنازرچوبه نیز با شوق و ذوق فراوان «بیانات» وی را منتشر کرد. ولی امروز به دلیل شکسته شدن محور استعماری ایران، عربستان، لبنان و اسرائیل، سعدالدین حریری تغییر عقیده داده! همزمان شاهدیم که،‌ شیرین عبادی و دارودسته‌اش نیز که از مدافعان «شکمی» حقوق بشر به شمار می‌روند، به تدریج مواضع واقعی خود را آشکار می‌کنند.

به دلیل تحولات وسیع منطقه‌ای که پس از درگیری‌های لبنان به شکسته شدن محور ایران، عربستان، لبنان و اسرائیل انجامید، پایه‌های سنتی حاکمیت استعمار در ایران به لرزه درآمده، و تا فروپاشی‌ فاصله‌ای ندارد. به همین دلیل نیروهای ریزه خوار سازمان سیا در داخل و خارج کشور جهت حفظ پایگاه اربابان خود ضمن فعال کردن محافل «هنری» دوران حاکمیت پهلوی، جنگ روانی تمام عیاری بر علیه ما ملت آغازکرده‌اند. مسلم است که پروپاگاند جنگ از سوی آنگلوساکسون‌ها رهبری می‌شود، و بر محور ایجاد بحران پیرامون امنیت اجتماعی، اقتصادی و ملی متمرکز شده. تهدید به تهاجم نظامی نخستین و مهم‌ترین ابزاری است که سازمان سیا جهت تداوم سرکوب و تهدید امنیت اجتماعی و اقتصادی در دست دارد. و به همین دلیل، امروز «گوردون جاندرو»، سخنگوی کاخ سفید، پیش از دریافت پیشنهادات ایران برای حل بحران هسته‌ای تأکید کرد، آمریکا دست از ارعاب و تهدید به تهاجم نظامی بر نخواهد داشت! و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» هم با شادی و شعف تمام، موضع‌گیری گاوچران‌ها را منعکس کرد تا تلویحاً موافقت حاکمیت انگلستان را نیز با مواضع کاخ سفید اعلام دارد.

همانطور که می‌بینیم دولت انگلستان مواضع خود را مستقیماً نمی‌تواند اعلام کند، چرا که سازمان ناتو پس از دریافت تو سری اخیر در لبنان مواضع سنتی خود را در دریای مدیترانه از دست داده، و همزمان با انفجارهای زنجیره‌ای در هند، الیزابت دوم به همراه اهل بیت، هیئت و پرچمدار و علمدار سینه‌زن راهی ترکیه شده، تا پس از نثار تاج گل بر مزار آتاتورک، و ادای احترام به بنیانگزار ترکیة به اصطلاح «لائیک»، حاکمیت انگلستان بر دریای مرمره، دریای اژه و دریای سیاه را در سرجهازی خود محفوظ نگاه دارد. البته به عقیدة ما دربار انگلستان کمی دیر جنبیده! به یاد داریم که ماه سپتامبر سال گذشته، وزیر دفاع انگلستان ضمن حمایت آشکار از طالبان و حاکمیت اسلامی،‌ سخن از چند دهه حضور اسلام و طالبان در منطقه به میان آورده بود، و عبدالله گل به دلیل همین برنامه‌های درازمدت استعمار انگلیس در منطقه، موفق شد با نقض صریح قانون اساسی ترکیه در جایگاه ریاست جمهوری این کشور قرار گیرد! با این وجود ما معتقدیم که، امروز برای تغییر موضع و نثار تاج گل بر مزار آتاتورک دیگر دیر شده! ولی درک این مسائل برای فعلة فاشیسم به ویژه نوع جمکرانی آن مشکل است. به همین دلیل گروه عبادی، سرداران، ‌ ملایان و توله‌آخوندها همزمان به تحریک افکار عمومی برخاسته‌اند.

بنگر این بیغوله را از دور
طاق‌هایش ریخته، دروازه‌های‌اش رو به ویرانی
مار در او هست، اما گنج؟

نخست از دستاربندان شیاد آغاز می‌کنیم که باز هم جهت به پا کردن آشوب «در کنار مردم» قرار گرفته و از عدم آزادی مطبوعات، عدم امنیت و مشکلات معیشتی مردم ابراز نگرانی فرموده‌اند. مشکلاتی که گویا در زمان میرحسین موسوی و سردار سازندگی وجود خارجی نداشت و امروز ناگهان از آسمان بر مردم ایران نازل شده! بله سرداراکبر که دوران پرافتخار ریاست‌اش بر قوة مجریه جمکران هرگز فراموش نخواهد شد، اخیراً مدافع آزادی مطبوعات هم شده‌اند! همزمان با مواضع نوین لوطی اکبربهرمانی، سایت رادیو زمانه، مصاحبة شیرینی با مهاجرانی، عنترشان در لندن ترتیب داده، تا بلندگو به دست‌شان بدهد و ایشان هم سخت از آزادی مطبوعات حمایت کنند. البته «آزادی» مطلوب آخوند و توله‌آخوند بجز آزادی در ترویج «ابتذال» نیست، و انتشار «خاطرات» پروین غفاری در زمان وزارت مهاجرانی شاهدی است بر این مدعا. می‌بینیم که حاج اکبر در ایران و مهاجرانی در لندن شانه به شانه در سنگر آزادی مطبوعات به مبارزه مشغول شده‌‌اند. در نتیجه، سیدمهدی طباطبائی پلید که هم نمایندة تهران در مسجد جمکران است و هم حجت الاسلام‌والمسلمین، ضمن مصاحبه با آفتاب نیوز، مورخ 25 اردیبهشت ماه سالجاری مبارزه را در سنگر اقتصاد آغاز کرده، و مدافع حقوق معیشتی مردم شده. سیدمهدی مزور که مانند همپالکی‌های‌اش نان کشتار و چپاول ملت ایران را می‌خورد، اینک سوسیالیست شده، مسکن و رفاه را «حق مسلم» مردم می‌داند. همزمان با سیدمهدی خبیث، علیخانی، نماینده بوئین زهرا در همان «مسجدشوربا» به خبرنگار آفتاب نیوز می‌گوید، ‌مردم از نظر مواد غذائی در مضیقه‌اند،‌ گرانی بیداد می‌کند، اوضاع در زمان خاتمی خیلی بهتر بود! و البته مهم‌تر از همة این مدافعان علم اقتصاد، طهماسب مظاهری، رئیس کل بانک مرکزی ایران است که وظیفه دارد سیاست‌های دیکته شده از سوی بانک مرکزی ایالات متحد را در ایران مو به مو اجرا کند، تا منافع اربابان حکومت اسلامی خدشه‌دار نشود.

بنگر این بیغوله را از دور
هرچه می‌بینی در او مرگ است و ویرانی
عرصة جاوید آشوب و پریشانی

مظاهری همان کسی است که به محض برکنار شدن پورمحمدی، وی را به عنوان معاون خود در بانک مرکزی «استخدام» کرد، تا راه چپاول این مغز متفکر اقتصادی و بازرگانی مسدود نشود. همین مظاهری امروز با کاهش نرخ بهرة بانکی مخالفت کرده! به گزارش مهرنیوز، ‌ مورخ 25 اردیبهشت‌ماه سالجاری، مظاهری گفته، تغییر مدیرعاملان بانک‌های دولتی باید با موافقت بانک مرکزی و تغییر مدیرعاملان بانک‌های خصوصی نیز باید زیر نظر بانک مرکزی انجام گیرد! همانطور که پیشتر هم با تکیه بر مطالب «فرهنگ رضایت طلبی» اثر «گالبرایت» گفتیم، «بانک مرکزی» ایالات متحد به هیچ عنوان بی‌طرف و مستقل نیست، و بانک مرکزی ایران، به دلیل وابستگی «اقتصادی ـ سیاسی» حکومت جمکران به غرب مستقیماً تابع سیاست‌های بانک مرکزی آمریکاست. دلیل شاخ‌وشانه کشیدن مظاهری برای دولت مهرورزی وجود همین تکیه‌گاه مستحکم استعماری است. پیشتر گفتیم که نرخ بالای بهره در ایران یکی از مهم‌ترین اهرم‌های چپاول اقتصادی ‌است، چرا که مانع سرمایه گذاری و تولید در داخل شده، واردات را رونق می‌دهد. البته نقش وزارت کشور جمکران را در این میان دستکم نگیریم!

سرمایه‌گذاری در داخل بدون امنیت امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر، وقتی در کشوری روزها با انفجار بمب و درگیری در اماکن عمومی آغاز می‌شود، سرمایه گذاری امکانپذیر نخواهد بود. در نتیجه همزمان با مخالفت بانک مرکزی جمکران با کاهش نرخ بهره، وزارت کشور، عدم امنیت اجتماعی را نیز تضمین می‌کند. و امروز پورمحمدی و سرداران تحت نظارت‌اش، مبارزه در سنگر امنیت و عدالت یا همان ارعاب مردم را آغاز کردند.

پورمحمدی که گفته می‌شود بزودی با زباله‌ای فاقد دستار، به نام سیدمهدی هاشمی جایگزین خواهد شد، می‌گوید، اجرای عدالت فقط بر عهدة قوه قضائیه نیست، ما هم باید عدالت را اجرا کنیم! به عبارت دیگر با این افاضات، وزارت کشور دست سرداران را برای سرکوب مردم کاملاً باز کرده. و از این پس سگ‌های هار جمکران بجای اینکه مجریان قوانین باشند، خود رأساً در جایگاه قاضی قرار گرفته، پس از تشخیص جرم، مجرم را هم مجازات خواهند کرد، تا امنیت و عدالت مورد نظر استعمار در ایران استقرار یابد. پورمحمدی در ادامة سخنان عدالت‌طلبانة خود، مانند آخوند طباطبائی، علیخانی و شرکاء وجود مافیای اقتصادی را کاملاً تکذیب می‌کند. البته اینان حق دارند چون همگی از اعضای همین مافیا به شمار می‌روند. پورمحمدی علاوه بر این ترهات که متن کامل آن در «مهرنیوز» موجود است، زبان به تمجید از عملکرد وزارت کشور در بلوچستان و فارس هم گشوده! به ویژه در مورد انفجارهای شیراز باید گفت عملکرد وزارت کشور جمکران حرف نداشت! وزارت کشور که خود عامل اصلی انفجار بود، پس از ضدونقیض‌گوئی فراوان، تصمیم گرفت این انفجار را به سلطنت طلبان نسبت دهد تا تبلیغاتی هم برای «دوستان» به راه انداخته باشد.

ولی حکایت به اینجا ختم نشد! امروز خبر رسید که همان گروهی که در رابطه با انفجارهای شیراز دستگیر شده‌، قصد داشته از شیراز خود را به رشت رسانده و کنسولگری روسیه را هم در این شهر منفجر کند! بله، می‌بینیم که این سلطنت طلبان ساخته و پرداختة ذهن «پوکویاما» چه شباهت عجیبی به گروه‌های تروریستی ساخته و پرداختة ساواک جمکران دارند! هم با روسیه مخالف‌اند، هم با مردم ایران! چون اگر گروه خرابکاری با فعالیت‌های آخوند انجوی شیرازی مخالف بود، بمب را جائی می‌گذاشت که انجوی را نابود کند. البته این استدلال منطقی با منطق ستیزی عملة فاشیسم در تضاد قرار می‌گیرد، چون همانطورکه گفتیم هدف از انفجارهای شیراز گسترش دامنة سرکوب مردم به ویژه اقلیت‌های مذهبی بوده. و چون نتوانستند نتیجة مطلوب را از این جنایت فجیع بگیرند، آنرا به سلطنت طلبان نسبت دادند. و به دنبال چنین افتضاحی، این انفجار را تبدیل به ابزاری کرده‌اند تا دوبرابر شدن نیروهای سرکوب ارشاد در فضای شهری را توجیه کنند.

چون ساواک جمکران ناچار است کمبود ماشالله قصاب و الله‌کرم، یا به قول خودش، «مردم همیشه در صحنه» را با نیروهای ارشاد جبران کند. وظیفة این نیروها همانطورکه می‌دانیم ایجاد مزاحمت برای مردم است، و سرداران هم اعلام داشته‌اند که با جادوگر وشیطان‌پرست و مبلغان خرافه وگروه‌های مبتذل غربی موسیقی «رپ» حسابی مبارزه خواهند کرد! خوشبختانه دین اسلام به ویژه مسلک تشیع، هیچ نوع خرافه‌ و ابتذالی ندارد! به توضیح‌المسائل آیات عظام که می‌نگرید، و یا «وق‌وقیه‌های» رهبر را که می‌شنوید، خطبه‌های نماز حماقت را که هر هفته مستقیماً برایتان پخش می‌کنند، و مثلاً می‌گویند محمد با اسب به آسمان رفت، زینب، فلورانس نایتینگل صحرای حجاز بود، اصلاً خرافه و مهمل نیست. «حقایق» تاریخی است!‌ و یا وقتی همسر الهام افاضات می‌فرمایند که، بی‌حجابی نشانة بی‌شعوری زنان است، ورود زنان به استادیوم ورزشی باعث فساد می‌شود، و زنی که خود را می‌آراید ممکن است خریدار پیدا نکند، و اینکه تعدد زوجات نشانة عدالت است، چرا که به قول ایشان، بعضی گوسفندان مؤنث روی دست پدرشان می‌مانند، به هیچ عنوان وقاحت و ابتذالی در کار نیست! در نتیجه همة این سخنان مبتذل از دهان همسر الهام، رهبر زنان آخوندپرست جمکران، یا «زن برتر»، در رسانه‌ها بازتاب وسیع می‌یابد، ‌ چون همین مهملات باعث می‌شود مطالبات زنان به برداشتن روسری و ورود به استادیوم ورزشی محدود بماند. ولی ابتذال آخوندپرستان درونمرزی چون همسر الهام فقط یک روی سکه است! روی دیگر سکة زن‌ستیزی و آخوندپرستی، مسلماً امثال مهرانگیز کار در ینگه دنیا هستند.

با چنین شطرنج نفرین کردة تاریخ
هیچ دستی نیست تا بازی کند، هیهات!

مهرانگیز کار، در ظاهر هیچ شباهتی به همسر الهام ندارد، ولی هر دو در سنگر آخوندپرستی به مبارزه با حقوق زنان مشغول‌اند. آخوند مهرانگیز کار در سایت مفتضح «روزآنلاین» مورخ 24 اردیبهشت‌ماه سالجاری، ضمن سینه چاک دادن برای حق و حقوق مردم و زنان، از ظلم و ستمی که بر آخوند صانعی روا داشته‌اند ابراز ناخشنودی کرده، به این نتیجه رسیده که به دلیل فشار بر مراجع «مترقی» با اجتهاد نمی‌توان کاری به پیش برد! چون آیت‌الله صانعی پس از 30 سال ناگهان مترقی شده و به همین دلیل نمی‌تواند مواضع خود را اعلام کند! عجب! چه دوره و زمانه‌ای شده! کجا رفتند این طلاب شیردل که در رکاب امام سیزدهم با آمریکا می‌جنگیدند و از مرگ هم نمی‌ترسیدند؟ کجا رفتند آن دجالانی که عربدة «نه سازش، نه تسلیم» سر می‌دادند تا جوانان این مملکت را در سه راهی جنگ و تبعید و زندان به نابودی بکشانند؟ کجا رفتند آن آیت‌الله صانعی‌های دوران جنگ سرد که مهرانگیز کار اینچنین از اجتهاد ناامید شده؟ ولی اگر مهرانگیز کار از اوضاع دلسرد شده، همپالکی‌اش شیرین عبادی ناچار است تا دم مرگ امیدوار باشد و برای اربابان دم بجنباند.

[...]
ای که آواز عزایت را درین ویرانه می‌خوانی
[...]
بنگر این بیغوله را از دور
هرچه می‌بینی در او مرگ است و ویرانی

عبادی که چند روز پیش در «سن ژوزه» کالیفرنیا آزادی را در مدینه یافته بود، یک مصاحبة نان و آبدار کرده که در سایت سرداراکبر هم منتشر شده. در این مصاحبه، عبادی در تداوم سیاست ارعاب ملت ایران، به ما می‌گوید خطر تهاجم نظامی افزایش یافته! بله عبادی که برای ایراد سخنرانی در ایالات متحد به سر می‌برد، گویا ملاقات مخفیانه‌ای هم با سران پنتاگون داشته و آبدارچی پنتاگون به زبان فارسی در گوش شیرین جان زمزمه کرده: جنگ نزدیک است!

در این مصاحبه که پاسخ‌ها را از پیش به دست نوبل همدان داده بودند، امید معماریان از عبادی می‌پرسد، فکر می‌کنید خطر جنگ افزایش یافته؟ عبادی هم پس از «من، من» کردن‌های معمول،‌ پاسخ می‌دهد، بعله! «شواهد» و دلائل محکمه پسند عبادی عبارت است از هارت وپورت کردن عیال بیل کلینتون، و ژنرال محتضر، مک‌کین در معرکه‌گیری‌های انتخاباتی‌شان! می‌بینیم که عبادی نه تنها در عرصة «حقوق‌بگیری» که در زمینة «سیاست‌باره‌گی» نیز تخصص دارد. البته خود عبادی با فروتنی بسیار می‌گوید، زمینه تخصصی‌اش «حقوق بشر»است! آنهم به دلیل اینکه نخستین اعلامیة حقوق بشر را «پاپابزرگشان»، کوروش کبیر، صادر کرده و ژن «حقوق بشر» کوروش کبیر به عبادی در هگمتانه رسیده.

پیشتر گفتیم که مزدوری، پیشه‌ای است موروثی. امروز با توجه به سخنان پربار عبادی می‌باید بگوئیم حقوق بشر هم گویا موروثی شده و ما نمی‌دانستیم. منتها در مسئلة ارث و میراث و ورثه یک نکته مهم را باید در نظر گرفت، و آن اینکه هنوز همخوانی «دی‌ان‌ای» کوروش کبیر با «دی‌ان‌ای» عبادی به اثبات نرسیده. به عبارت دیگر از نظر علمی ثابت نشده که شیرین عبادی، دین پرست و متخصص حقوق بشر نسبی، با کوروش کبیر خویشاوندی داشته باشد. و به همین دلیل است که احمدی نژاد خبیث می‌خواهد آرامگاه کوروش را در آب‌های سد سیوند غرق کند تا این مسئله را تا ابد در ابهام نگاه دارد. و به همین دلیل است که عبادی هم در مصاحبة کذا صریحاً گفته «من به احمدی نژاد رأی ندادم»، تا همه بدانند کسی که مدافع حقوق بشر است الزاماً باید به کروبی یا رفسنجانی رأی بدهد! علاوه بر این ترهات، یک توضیح‌المسائل دین یهود هم به عبادی داده‌اند تا آداب طلاق در دین یهود را برای‌مان توضیح دهد، که نادان از این جهان نرویم. در انتهای این مصاحبة دینی، عبادی می‌گوید از آنجا که خطر جنگ وجود دارد، باید جامعه مدنی را تقویت کرد تا مردم بتوانند از کشور خود دفاع کنند.

ولی ما به عبادی می‌گوئیم، حاج‌خانم! نخودپران‌تان را غلاف کنید! آنچه در لبنان گذشت، آنچه در ترکیه و پاکستان می‌گذرد، مرگ سیاست آخوندپروری ناتو را در کل منطقه نوید می‌دهد. شاید بهتر باشد در همان آمریکا برای خودتان دکه‌ای به نام «سوپر بشر» باز کنید، تا آخر عمری، زیر نظر مهرانگیز کار بتوانید به کسب و کار واقعی‌تان مشغول شوید.

[...]
ای که آواز عزای‌ات را درین ویرانه می‌خوانی
[...]
بنگر این بیغوله را از دور
هرچه می‌بینی در او مرگ است و ویرانی
عرصة جاوید آشوب و پریشانی
مهرة شاه‌اش از این لشکرکشی‌ها مات
[...]
سرستون‌های نگون بر خاک او
چون مهره‌های کهنة این بازی شیرین
[...]
هیچ دستی نیست تا بازی کند، هیهات!
نادر نادرپور



سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۷




جنبش و جادو!


...

در راستای «زنانه ـ مردانه» کردن فضای اجتماعی کشورمان که با پیروی از دمکراسی، ویراست ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان اعمال می‌شود، اخیراً شهرداری تهران هم «بوستان» ویژة زنان باز کرده تا به ادعای سردار قالیباف، که مانند ابتکار و شرکاء پیشتر در سنگر ساواک می‌جنگید، و اکنون از طریق چپاول اهالی پایتخت به مبارزات خود ادامه می‌دهد، «بانوان محترم» هم بتوانند به فضای شهری وارد شوند! نمی‌دانستیم فضای شهری برای بانوان به صورت رسمی تا به حال «ممنوع» بوده! جالب است بدانیم که فلاسفة گرانقدر جمکران نیز از قبیل آقای نیکفر، بر اساس همین الگو، «سکولاریزاسیون زنانه» را با حفظ «تقدس» به ملت ایران ارائه داده‌اند. ساده‌تر بگوئیم ایشان «سکولاریزاسیون دینی» و «زنانه» اختراع کرده‌اند که شامل مردان نمی‌شود! ظاهراً آقای نیکفر و شرکاء می‌پندارند که در حکومت جمکران آنچه بر مردان اعمال می‌شود، سکولاریزاسیون نام دارد و فقط زنان هستند که از این نعمت «سکولار» محروم شده‌‌اند! در نتیجه، بر اساس نظریات مشعشعانة این «فلاسفه»، مردان ایران با احکام توحش حکومت اسلامی هیچ مشکلی ندارند؛ مشکل برای زنان است. و از همین رو متفکران سعی دارند زنان را نیز از «نعمت» سکولاریزاسیون مردان ایران، بهره‌مند کنند!

این تبلیغات مزورانه در واقع تداوم همان تبلیغاتی است که تلاش دارد، قانون اساسی جمکران، یا همان چارچوب قانونی حکومت اسلامی را به هر ترفند ممکن حفظ کند، تا با ایجاد جنجال پیرامون «برابری حقوق» زنان و مردان، نقائص این «قانون اساسی»، که پایة اصلی تبعیض و نابرابری‌ها در جامعه ایران است از دید مردم پنهان بماند. طبیعی است که در راه این هدف مقدس از محفل نوبل تا مدرسة فمینیستی همه را بسیج کرده‌اند، و جامعه شناسان و فلاسفة عوامفریب و ایرانی‌نما ضمن هیاهو و جنگ زرگری در دفاع از سنگر لائیسیته، آتش بیار معرکة فاشیسم بین‌الملل شده‌اند. خوشبختانه عبدالکریم سروش وارد این هیاهو نشده، چرا که مدتی است بیل به دست گرفته و با آیات عظام و دیگر اوباش به نبش قبر محمد و آل‌محمد مشغول است، تا به همه ثابت کند قرآن «الهامی» بوده، نه «وحیانی!» ولی آقای نیکفر که گویا در مراسم نبش قبر پیامبر گرامی حضور داشته‌اند، به محض مشاهدة اسکلت آنحضرت، و شنیدن سخنان شیرین عبادی در «سن ژوزه» دریافتند که، محمد در مدینه نخستین حکومت سکولار را بنیانگزاری کرده!

جناب نیکفر که پیشتر هم به مقالات فلسفی‌شان در این وبلاگ اشاراتی داشتیم، از جمله متفکرانی‌اند که تلاش خود را بر «بومی کردن» مفاهیم فلسفة مدرن متمرکز فرموده‌اند، تا کسادی دکان «تقدس دینی» را با رونق دکان «تقدس بومی» جایگزین کنند. به یاد داریم که حاج آبراهام یزدی نیز در یکی از دانشگاه‌های ینگه دنیا خواستار «دمکراسی بومی» شده بودند. همچنین به یاد داریم که یکی از مدعیان مؤنث لائیسیته در فرنگ که جنگ زرگری مختصری هم با حاج سید جوادی به راه انداخته بود، طی مصاحبه با مدرسة فمینیستی بر «فمینیسم بومی» تأکید کرده بود. بله، همانطور که گفتیم به دلیل ورشکستگی «دکان دین»، پادوهای فاشیسم بین‌الملل طرح سرشار از نبوغ «دکان بومی» را در شیپور گذاشته، در آن می‌دمند. بازگردیم به مصاحبة آقای نیکفر که در سایت رادیو زمانه و «مدرسة فمینیستی» همزمان انتشار یافته. آقای نیکفر در این مصاحبه به یکی از مقاله‌های خود، «طرح یک نظریة بومی در بارة سکولاریزاسیون» اشاره می‌کنند که 4 سال پیش در یکی از رسانه‌های جمکران انتشار یافته. ایشان در مقدمة مقالة کذا چنین فرموده‌اند:‌

«روش مقاله [...] بازاندیشی مفهوم از اندرون وجودی ـ تاریخی کنونی انسان خطة فرهنگی ماست.»

و ما هم از همین آغاز سخن به آقای نیکفر بگوئیم که، «باز اندیشی» مفهوم سکولاریزاسیون، مانند بازنویسی «تاریخ» در واقع به معنای تحریف آن است. چرا که سکولاریزاسیون برخاسته از تحولات تاریخی غرب است و ملت ایران در روند تاریخی غرب اصولاً جائی نداشته. در نتیجه فلاسفه و جامعه شناسان جمکران بهتر است وقت خود را بیهوده تلف نکنند و جهت «بومی کردن» مفاهیم فلسفة غرب رنج بازنگری و بازاندیشی در این مفاهیم را بر خود هموار نفرمایند! و بجای سرقت مفاهیم و تحریف آن‌ها در چارچوب تداوم سرکوب ملت ایران، بهتر است شغل شرافتمندانه‌ای برای خود دست و پا کنند.

آقای نیکفر که مانند همفکران‌شان «ناب‌گرا» هم تشریف دارند، و در به در به دنبال «پدیده‌های ناب» یا همان «حقیقت» و «خداوند» کذائی می‌‌دوند، در این مصاحبه می‌فرمایند، «معیار شناخت‌شناسانة ناب» در اختیار نداریم که «داوری» کند، تا بگوید در مورد تعریف سکولاریزاسیون چه کسی «راست» می‌گوید! و با توجه به این استدلال «منطقی ـ کشکی»، آقای نیکفر شخصاً آستین‌ها را بالا زده، سکولاریزاسیون را فقط برای زنان، و نه برای جامعة ایران، به زبان خود چنین تعریف می‌کنند:

«سکولاریزاسیون در خطة فرهنگی ما یعنی آزادی زن [...] سکولاریزاسیون با بعثت آغاز می‌شود [...] پیش برندة آزادی زن حرکت جوانان است [...] .

و جهت اثبات این نظریه که حتماً «منسجم» هم هست، جناب نیکفر دست برده،‌ یقة «ماکس وبر» بیچاره را می‌گیرند، و می‌فرمایند، بر پایة بینش «ماکس وبر» می‌توانیم بگوئیم، سکولاریزاسیون در بلاد اسلام با بعثت شروع می‌شود! در نظر ایشان، آنزمان که محمد به بت پرستان گفت، خداوند به من مأموریت داده دین جدیدی بیاورم و بر اساس این دین شما که بت می‌پرستید جادوگرید، کار «سکولاریزاسیون‌» محمدی را هم آغاز کرده‌! جهت پرهیز از اطالة کلام بررسی نظریة ماکس وبر در باب سکولاریزاسیون را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم، و بازمی‌گردیم به بیانات شگفت‌انگیز آقای نیکفر.

با در نظر گرفتن سخنان ایشان می‌باید نتیجه گرفت که سکولاریزاسیون، ویراست نیکفر در واقع جایگزینی یک تقدس است با تقدسی دیگر! حال آنکه سکولاریزاسیون، بنا بر تعریف، تمامی تقدس‌ها را به حاشیه رانده، تا فضای مناسبی جهت رشد «قوانین بشری» در جایگزینی «قوانین الهی» ایجاد کند. البته در این میان یک مسئلة انحرافی نیز توسط «پسامدرن‌ها» که می‌دانیم سر در کدام آخور دارند «خلق» شده. مسئله‌ای انحرافی که عنوان می‌کند، اگر تمامی تقدس‌ها را با یک نظریه می‌توان به انزوا راند، پس این نظریه خود نوعی تقدس پیدا می‌کند! در نتیجه سکولاریزاسیون هم «دین» است! این همان نقطة کور استدلال پوزیتویست‌هاست، و بالاجبار پاسخگوئی به این «سفسطه‌» را می‌باید به بعد موکول ‌کنیم. حال به این مطلب باز می‌گردیم که، اگر سخنان آقای نیکفر را یک مرحلة منطقی به پیش برانیم، خواهیم دید در چارچوب اظهارات ایشان حکومت اسلامی هم در مقام خود یک حکومت «سکولار» می‌تواند تلقی شود، چرا که در داخل ایران حجتیه، دراویش، بابیان، بهائیان و اعتقادات مذهبی بسیاری از گروه‌های دیگر از طرف این حکومت به رسمیت ‌شناخته نمی‌شود؛ و اگر همچون دوران «خوش» محمدی آنان را به «جادوگری» متهم نمی‌کنند، اعتقادات‌شان را مخدوش می‌دانند. البته می‌باید در همینجا بگوئیم که، آقای نیکفر در واقع خود را به آن راه زده‌اند، تا بحث سکولاریزاسیون و ابعاد وسیع اجتماعی و فرهنگی آن را به خیال خود به جانب «نبرد» فرضی میان دو تقدس منحرف کرده، و ادعا کنند که پس از بعثت محمد «جادو زدائی» با دین‌ دارای کتاب و قانون آغاز می‌شود!

البته بر اساس همان علم «سکولار» تاریخ می‌دانیم که، قرآن دو سده پس از مرگ محمد «ظهور» کرده، و نسخه‌ای که امروز در دست است، فرضاً حاوی آیاتی است که خداوند محمد طی 23 سال آن‌ها را یک به یک به دست آنحضرت رسانده! از طرف دیگر، سخنان آقای نیکفر چنین القاء می‌کند که گویا پیش از ظهور محمد قبایل عرب فاقد «قانون» بوده‌اند! این برداشت از طرف فردی که خود را «نظریه‌پرداز» معرفی می‌کند «سبک‌سرانه» است. می‌دانیم که پیش از «بعثت»، در شبه جزیرة عربستان در کنار اقوام بت‌پرست، مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان نیز زندگی می‌کرده‌اند. عنوان این مطلب که دین «اسلام»‌ تنها دین دارای کتاب و قانون است، نه تنها به منزلة اهانت به دیگر ادیان که مردمفریبی و شارلاتانیسم هم خواهد بود. چرا که جامعة پیش از «بعثت» در عربستان مسلماً نظم و قانونی از آن خود داشته. و آقای نیکفر در مقام «نظریه‌پرداز»، و یا حتی یک جامعه‌شناس آماتور، نمی‌توانند ادعا کنند که اگر این «نظم» و قانون به دل محمد و آل‌محمد نمی‌نشسته، دلیل بر «مخدوش» بودن آن است. این استدلال از زبان یک جامعه‌شناس شنیده نمی‌شود، این کلام یک آخوند حوزة فقر فرهنگی است!‌ از طرف دیگر، در نشان دادن ارتباط مستقیم متفکرانی از قماش نیکفر و «ناسیونالیست‌های» ایرانی‌نمائی که در عمل نوچه‌های ارتش یانکی‌ها هستند، جای دوری نمی‌باید رفت؛ تصویر عرب سوسمارخواری که دختران‌اش را زنده به گور می‌کند، تا چه حد از تصویر جامعة بی‌قانونی که جناب نیکفر با تکیه بر «دانش» نداشته‌اش از تاریخ و فلسفه برای خواننده ترسیم می‌کند تفاوت دارد؟ البته با در نظر گرفتن الهامات چنین «نظریه‌پردازانی» که در واقع آتش‌بیاران معرکة ارتش ناتو هستند، نمی‌باید تعجب کرد که،‌ در زمان «پیروزی» کودتای 22 بهمن، میراث‌خواران محمد‌ابن عبدالله در ایران، درست پای جای پای همان حضرت بگذارند؛ شرایط جامعه را بکلی نادیده بگیرند؛ قوانین نوشته یا نانوشتة حاکم بر جامعه را به «سخره» گیرند؛ و همزمان تاریخچة شبه‌جزیرة عربستان، پیش از «ظهور» بت معبودشان محمد‌ابن‌عبدالله را نیز در تصاویری مخدوش از مشتی عرب وحشی خلاصه کنند! این همان علم «تاریخ» استعماری است که پیش از کودتای 22 بهمن از حلقوم «ناسیونالیست‌های» ایرانی‌نما بیرون می‌آمد، و امروز با حشو و زوایدی تبدیل به نکتة اصلی در کلام فیلسوف دل‌خستة امام و امت، جناب آقای نیکفر شده. فیلسوف ما به خود اجازه می‌دهند که این نوع برخورد استعماری با «علم» را، خصوصاً با علم تاریخ، «سکولاریسم» تعریف کنند! از طرف دیگر، طبیعت «ضدتاریخی» این نوع «علم» شکمی و اختراعی، به هیچ عنوان ایشان را آزار نمی‌دهد، به عبارت دیگر، ریش و قیچی را استعمار به دست خودشان داده!‌

با بازگشت به شرایط فعلی، درمی‌یابیم که چرا احکام توحش محمدی می‌باید توسط آیات عظام، شیرین عبادی، مرضیه مرتاضی و بنی‌صدر به عنوان دین آزادی زن، دین دمکراسی و دین حقوق بشر توجیه شود. نیازی به توضیح نیست که چنین ترهاتی فقط از زبان فعلة فاشیسم شنیده می‌شود. جناب نیکفر در ادامة نبرد دین و جادو به این نتیجه می‌رسند که بر مبنای نظریة «ماکس وبر»، می‌توان در ایران نظریه‌ای منسجم با معیارهای علوم انسانی بدون تناقض در مورد دنیویت ارائه داد. و ما هم به جناب نیکفر می‌گوئیم، یقة ماکس وبر را رها کنید! ماکس وبر آخوند نیست که جنابعالی زیر عبایش چمباتمه زده‌اید، وبر یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان علوم اجتماعی در تاریخ معاصر بشری است، و آویزان شدن به نام ماکس وبر برای جنابعالی «مقبولیت» نمی‌آورد. حضرتعالی اگر مرد این میدان هستید، بجای گرفتن یقة وبر، در گام نخست چارچوب معیارهای علوم انسانی مورد نظر خود را مشخص کنید. اگر حکومت اسلامی تمام تلاش خود را بر ارائة شعارهای پوچ در باب «معنویت» به خرج می‌دهد، به جنابعالی می‌گوئیم که این حکومت هیچگونه تضادی با «دنیویت» ندارد! دنیویت این حاکمیت استعماری از لحظه‌ای شروع شد که در راه پیشبرد اهداف آمریکا سرکوب استعماری ملت را آغاز کرد. این حکومت دارای نظریه‌ای تماماً منسجم و کامل است، نظریه‌ای که پای بر «تقدس» می‌فشارد و طبق وق‌وقیه‌های رهبرش، همة آزادی‌ها را نیز گویا در خود جمع کرده، در حالیکه «دنیویت» آن را در عملکرد سه دهة گذشته‌اش به صراحت می‌توان دید. البته حجت‌الاسلام نیکفر هم جز این نمی‌گویند. ایشان می‌فرمایند:

«بنیان‌گذاری دین آغاز سکولار شدن جهان ما است. ابطال این نظر ناممکن است »


البته در همینجا بگوئیم، شیخ نیکفر که حوزة تخصصی‌شان همان باطل کردن سحر و جادو باید باشد در واقع جفنگ می‌گویند! چون بنیانگذاری دین، به ویژه دین اسلام در عمل آغاز چپاول سازمان یافته‌ای بود که به نام «خدا» و تقدس الهی صورت می‌گرفت، و هیچ ارتباطی با سکولاریسم نداشته و ندارد. مگر اینکه ایشان، در دنبالة تفحصات‌شان میان این دو «فعل» نیز ارتباطی اندام‌وار دیده‌ باشند! از طرف دیگر، ما صلاح نمی‌دانیم که چنین ترهات و پریشانگوئی‌هائی را فردی که فاقد هر گونه تخصص و شناخت از افکار ماکس وبر است، به نام وی به خورد مردم ایران بدهد. از اینرو بهتر است در اینجا یک نکتة پیش پا افتاده را به نیکفر و همکاران‌اش یادآور شویم. ایرادی که ماکس وبر بر کارل مارکس وارد می‌دانست این بود که به عقیدة وبر، ماتریالیسم نیاز اساسی انسان‌ها را نادیده می‌گرفت؛ و این همان «نیازی» است که به جهان معنا و مفهوم اعطا می‌کند. ولی ماکس وبر در مقام یک مدافع آزادی‌های فردی نمی‌تواند وسیلة تبلیغات مشتی فاشیست جهت توجیه قوانین قرون وسطائی و وحشی‌گری‌های یک دین ابراهیمی شود. اگر کسی بتواند در نظریة ماکس وبر، «تقدس» بیابد، مسلم بدانیم که در مرتبط کردن این «تقدس» نظری، با تقدس در مقام دینی و «الهی» خیلی اشکال خواهد داشت. خلاصه بگوئیم، نمی‌توان با توسل به ماکس وبر، که خود از مدافعان آزادی‌های فردی است، ادعا کرد که بعثت محمد سکولاریسم بوده! البته پیشتر این سخنان مضحک را استعمار در دکان استاد مطهری به فروش رسانده. و «استاد» فقید هم که از راه دور چیزهائی به گوش‌شان خورده بود و شنیده بودند که لیبرالیسم با مارکسیسم در تضاد قرار دارد، از آنجا که در چنتة فقر فرهنگی اسلامی‌شان هیچ نبود، برای نبرد با مارکسیسم، ورد لیبرالیسم آورده‌ بودند؛ بدون آنکه بدانند لیبرالیسم با «حجاب»، «قصاص»، «سنگسار» و «حفظ نوامیس» هیچگونه ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد! خلاصه بگوئیم، سروصدائی که عملة فاشیسم در اطراف ماکس وبر به راه انداخته‌اند، بیش از آنچه جهت استخراج عقاید این نظریه‌پرداز قدرتمند علوم اجتماعی باشد، ابزاری است جهت خدمت به اربابان؛ دیروز در دست آخوند مطهری، امروز در کف نیکفر.

همانطور که گفتیم، سخنان گهربار آقای نیکفر نهایت امر ما را به همان دکة کاسبی استاد مطهری رهنمون می‌شود. و می‌بینیم که در افکار این قماش «نظریه‌پرداز»، جنبش زنان در ایران، فقط می‌تواند به شیوة برخورد تودة زنان با روسری کذا و نهایت امر به «انقلاب جنسی» محدود بماند! هر چند حضرت نیکفر سریعاً «انقلاب جنسی» را هم در ایران کاملاً منتفی می‌دانند! و سکولاریزاسیون را هم در شرایط فعلی فقط متعلق به «زنان آگاه» دانسته، عنوان می‌کنند که این نوع «سکولاریسم» نمی‌تواند با جنبش «واقعی زنان»، یعنی همان‌ «جنبشی» که درگیری با گشت‌های منکرات را به راه می‌اندازد، پیوندی داشته باشد. اما همانطور که شاهدیم، ایشان این زحمت را برخود هموار نمی‌کنند که یک «جنبش مترقی» هم در کنار دیگر «صورتبندی‌ها» برای زن ایرانی در همینجا تعریف کنند! ولی ما معتقدیم که، ‌ اگر «زنان آگاه» از حیطة مسائل اجتماعی به دور مانده‌اند، حتماً دلیلی دارد، و این امر نمی‌تواند نتیجة «بعثت» آنحضرت باشد!

آقای نیکفر در ادامه می‌فرمایند که فمینیست‌های غرب توانستند «انقلاب فکری» خود را در پیوند با «انقلاب جنسی» قرار دهند!‌ و همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، بر اساس «نظریات» نیکفر، این نوع «انقلاب» در ایران هیچگونه شانسی ندارد! پس به این نتیجه می‌رسیم که در چنین ساختار محدود شده‌ای، فقط آنچه به گفتة ایشان «تحرکات جوانان» است، می‌باید آزادی زن را به پیش راند! و جای تعجب نیست که این «تحرکات» همان قانون شکنی زنان جوان در رابطه با حجاب باشد! اینجاست که جناب نیکفر پس از یک «سخن‌پرانی» فلسفی، توانسته‌اند در اصل «مقدس» قانون‌شکنی، «نمادهای» مطلوب خود را پیدا کنند! ساده‌تر بگوئیم، آقای نیکفر «جنبش زنان» در ایران را مجموعه‌ای از سرکشی‌ها در برابر حاکمیت می‌دانند! سرکشی‌هائی که به جز تشدید سرکوب هیچ دستاوردی نداشته و نخواهد داشت. البته نگران نشوید جناب نیکفر از سرکشی در عرصة پوشش فراتر نمی‌روند! به عبارت دیگر، ایشان اصولاً به مسائل حقوق قانونی، آزادی‌های اجتماعی مردم، دخالت‌ بنیادهای استعماری، و به ویژه حمایت استعمار از یک حاکمیت دینی و قرون‌وسطائی اصلاً کاری ندارند! برای این قماش «متفکر»‌ نظام‌های حاکم، همراه «آنحضرت» و‌ به دست جبرئیل بر سر ملت می‌افتند؛ و نمونه‌های این نوع «نظریه‌پرداز» را پیشتر ما ایرانیان فراوان دیده‌ایم. مشخص است که در چارچوب بحث عمیق «آزادی زن»، می‌باید امروز شاهد ویراست تکراری استعمار باشیم، و اینبار از زبان فردی به نام نیکفر، که حقوق زن ایرانی را عملاً به همان «توسری، بی روسری» یا «آزادی بومی» زن ایرانی محدود می‌کند. آنان که ابعاد اقتصادی و مالی چنین «آزادی‌خواهی‌های» سازمان‌یافته را به درستی درک نمی‌کنند، می‌باید به حساب‌های بانکی سرمایه‌داران جهانی نگاهی بیاندازند، یا مانند آقای نیکفر، در دام «جادو» گرفتار شده و عمری را به کوری بگذرانند.




دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۷



رقص مرگ!

...

[...]
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمة ماتم است
نمی‌خواهم این ناخوش‌آهنگ را

ژنرال شریعتمداری سرپرست کیهان، در صفحة نخست این روزنامه، مورخ 23 اردیبهشت‌ماه به نقل از رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل در روزنامة «هاآرتز» تیتر زده‌اند:

«ملت‌ها موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند.»

پاسدار شریعتمداری گویا نمی‌دانند که هر دولتی باید از سوی «ملت خود» و «دولت‌های دیگر» به رسمیت شناخته شود. شرایط حکومت اسلامی از این نظر یک تفاوت مهم با دولت اسرائیل دارد؛ ملت ایران حکومت جمکران را به رسمیت نمی‌شناسد، ولی خوشبختانه همة استعمارگران این حکومت را به رسمیت می‌شناسند، و پادوهای‌اش را نیز «جایزه باران» می‌کنند. پس آسوده بخوابید! سایت «بیلدربرگ» بیدار است.

رادیو زمانه مورخ 22 اردیبهشت‌ماه سالجاری مصاحبه‌ای با یدالله رویائی انتشار داده. گفته می‌شود ایشان شاعراند، ولی متأسفانه با سروده‌های‌شان آشنائی نداریم، پس به مصاحبة آقای رویائی با رادیوزمانه می‌باید اکتفا ‌کرد. مصاحبه‌ای که با شعری از ایشان نیز آغاز شده. شعری که مانند متن مصاحبه تحت تسلط ایزوتوپی‌های «تقدس» و مفاهیم حوزوی است، و مصاحبه‌ای که تأکید بر «پست‌ مدرنیته» دارد. نامی که بعضی‌ها ترجیح می‌دهند به جای استفاده از آن به صفت «پست مدرن» متوسل شوند، با اینکار می‌توان گذار از «مدرنیته» را فاکتور گرفت و هر گونه گسستی را «مدرن» نمایاند، و این «بساط» منفعت بیشتری نصیب بعضی‌ها می‌کند.

متن مصاحبه در کمال تأسف بی‌نهایت شکسته، آشفته و کسالت‌آور است تا حدی که این پرسش برای خواننده مطرح می‌شود که آقای رویائی با این زبان شکسته بستة فارسی، چگونه به شعر و شاعری می‌‌پردازند؟ چرا که برای سرودن شعر شناخت زبان شرط لازم است. در هرحال متن کامل مصاحبه روی سایت بیلدربرگ موجود است و ما به نقل ایزوتوپی‌های تقدس و مفاهیم حوزوی که از زبان الکن امثال سروش، خاتمی و ... فراوان شنیده‌ایم اکتفا می‌کنیم:

جامعه، عرف، عدالت، شک، واژه‌های مقدس، ازل، دروازة جهنم، بهشت، مرگ، اخلاق تازه، حرمت انسان،‌ ظلمت روح، و ...

و آقای رویائی تعاریف عجیب و کودکانه‌ای هم از رئالیسم و رمانتیسم ارایه داده‌اند که آدم واقعاً شاخ در می‌آورد! ایشان گفته‌اند هر کس برون را روایت کند، رئالیست، و هر کس درون را روایت کند، رمانتیک «است»! سخنان آقای رویائی شباهت فراوانی به درافشانی‌های «گلی ترقی» در باب حرکت شعر فروغ به سوی «معنویت» دارد. البته قصد جسارت به جناب رویائی را نداریم، ولی می‌باید بگوئیم ایشان حتماً در «رویاهای» خود چنین تعاریف عجیبی را یافته‌اند! چرا که یک هنرمند، شاعر، نویسنده و غیره می‌تواند با انتخاب «نقطه نظر ذهنی»، متن رمانتیکی از واقعیت برونی ارائه کند، همانطور که می‌تواند با انتخاب «نقطه نظر عینی» متن رئالیستی از درون ارائه دهد. در واقع این «تمایز» و مرزبندی میان درون و برون خود نشانه‌ای از تکیة «شاعر» ما بر مفروضاتی است که در تضاد با «پسامدرن» خودشان هم قرار می‌گیرد. ولی آقای رویائی تعریف نوینی هم از بینش فاشیستی «پسامدرن» ارایه کرده‌اند، و بر اساس آن «فتوی» داده‌اند که «پسامدرن» همان «مدرن» است! البته شاعر گرانقدر فارسی زبان پس از سخن‌پراکنی به شیوة احسان نراقی و دوخت و دوز نام فلاسفة شناخته شده‌ای چون هوسرل، هایدگر و دیگران به درافشانی‌های خود، می‌گویند تمام مکاتب سمبولیسم، رمانتیسم، و ... یا برای نقل «واقعیت» است، یا برای استفاده از واقعیت برای «پرش به جهان‌های دیگر»! چقدر این سایت «بیلدربرگ» آموزنده ‌است! تازه آقای رویائی فرموده‌اند وارد بحث تئوریک هم نمی‌خواهند بشوند! ولی با در نظر گرفتن آنچه ایشان بر زبان آورده‌اند می‌باید بگوئیم این سخنان در کمال تأسف فاقد هر گونه پایة تئوریک است. متوجة «منظور» که می‌شویم؟ پس بهتر است هرچه زودتر از این مصاحبة «رویائی» که بر اصل جادوئی «ترادف کلی» و ابله پنداشتن مخاطب تکیه دارد خارج شده، به مسائل مهم‌تری بپردازیم که در «تفکر» خمینی، مال خر است! ساده‌تر بگوئیم به مسائل «اقتصادی».

زندگی بر کام گنجشک است و سار
کبک اگر بانگی زند شهباز نیست
هرکه پا بودش از این سامان گریخت
جز من اینجا مرغ بی‌پرواز نیست

پیشرفت سریع گورکن‌ها در امور اقتصادی به راستی حیرت انگیز است. البته فقط در امر مقدس «واردات»! چون رمالان با «تولید» اصولاً بیگانه‌اند. تنها تولید گورکن‌ها، تولید آخوند جهت گسترش توحش است. به عنوان نمونه همین آخوند انجوی شیرازی را که به گفته خودش «کار اخلاقی» می‌کند در نظر بگیریم. وی با بودجة دولت تحت نظارت حائری شیرازی، نمایندة علی خامنه‌ای به توطئه و تبلیغ برضد بهائیان مشغول است! آنهم در کشوری که مسلمانان شیعه هم از حداقل حقوق انسانی محرومند! مجسم کنید در چنین کشوری، شرایط یک اقلیت مذهبی که به رسمیت هم شناخته نشده تا چه حد غیرانسانی است. آنوقت یک دستاربند مفتگو و مفتخور، به نام انجوی شیرازی از بودجه و تریبون برخوردار می‌شود، تا ضمن بسیج مردم از همه جا بی‌خبر، شرایط ارعاب دائم بر ضد بهائیان هم به راه بیاندازد؛ یک اقلیت مذهبی که فاقد هرگونه حقوق انسانی در این حاکمیت‌ است. بعد هم آخوند انجوی جهت بازارگرمی، همان مردمی را که پای منبر به مزخرفات‌‌اش گوش فرا می‌دهند با بمب منفجر می‌کند، تا شاید بتواند انفجار را به بهائیان نسبت دهد! گمانه زنی‌های جمیله کدیور، سگ مؤنث نازی آباد را که به یاد داریم!

مرد و مرکب هر دو گم شد در غبار
رستمی بر رخش گردون‌ تاز نیست
[...]
من دگر با شهر خود بیگانه‌ام
زانکه یک‌تن با دلم دم‌ساز نیست

ولی اگر انجوی و شرکاء موفق نشدند بمب‌گذاری خود را به بهائیان نسبت دهند، در عوض موفق شده‌اند تحت عنوان خدمات به خانواده‌های مقتولین و مجروحین، بودجة بنیاد شهید در استان فارس را افزایش داده، نهایت امر «نانی به کف آرند، و به جنایت بخورند!» این یکی از راه‌های پیشرفت اقتصادی در حکومت اسلامی است، که رمالان حکومتی در آن واقعاً استاداند: جنایت و غارت! البته اینان راه‌های دیگری هم بلد‌اند، که در وبلاگ «شیرین و مدینه» به یکی از آن‌ها اشاره کردیم: نابودی تولیدات داخلی جهت گسترش وابستگی به واردات! گویا در وزارت بازرگانی این شیوه را «مفتح» بر عهده دارد، نمی‌دانیم با آن مفتح «شهید» چه نسبتی دارد، به احتمال زیاد باید از توله آخوندهای «پساانقلابی» باشد که در وزارت بازرگانی، از طریق توسعة واردات و دریافت پورسانتاژ به مبارزه با امپریالیسم مشغول‌اند. دیروز هم به نقل از «فارس نیوز» اشاره کردیم که، حکومت «استقلال، پیشرفت و عزت و افتخار» تحت نظارت امام زمان، چگونه تولید چغندر قند را به یک چهارم رسانده تا هم کارگران بیکار شوند، و هم امثال «مفتح» به نان و نوائی برسند. ولی مدیریت امام زمان به چغندر قند محدود نمی‌شود! آنحضرت به تولیدات استراتژیک توجه خاصی مبذول داشته و دارند. در نتیجه، پس از تأمین استقلال و سربلندی در امور چغندر قند، چشم چپ‌شان به برنج افتاده که تولید آنهم باید نابود شود، تا سیدمهدی خاموشی بتواند با ارز حاصله از تاراج نفت، همة مزارع برنج کشورمان را هم به مسجد تبدیل کند!

نمی‌دانم این چنگی سرنوشت
چه می‌خواهد از جان فرسوده‌ام
کجا می‌کشانندم این نغمه‌ها
که یکدم نخواهند آسوده‌ام

مهرنیوز مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری می‌نویسد، واردات برنج از پاکستان سه برابر شد! گورکن‌ها تاکنون روزی هزار تن برنج از پاکستان وارد می‌کردند، از این پس روزی سه هزار تن برنج وارد خواهند کرد! افتخار این واردات نیز مانند واردات شکر به نام همان مفتح ثبت شده. البته حکومت مفلوک جمکران ادعا می‌کند واردات برنج را محض خاطر اقشار آسیب پذیر افزایش داده! پس بهتر است بدانیم برنج پاکستان که طعم خاک و کاغذ هم می‌دهد،‌ در بازار زاهدان کیلوئی 900 تومان به فروش می‌رسد! در نتیجه اقشار آسیب پذیر در تهران باید همین برنج غیرقابل خوراک را به چند برابر بهای فوق ابتیاع کنند. البته به گفتة استاندار سیستان و بلوچستان، گوشت، میوه و سیب زمینی هم جهت تنظیم بازار داخلی از پاکستان وارد می‌شود! به گفتة ایشان برای نوروز، 200 هزار تن سیب زمینی، 60 هزار تن مرکبات و 10 هزار تن گوشت فقط از پاکستان وارد شده!

فارس نیوز مورخ 23 اردیبهشت‌ماه سالجاری می‌نویسد، وزارت بازرگانی برای شکستن قیمت برنج در بازار از تایلند، اروگوئه و حتی اطریش و امارات برنج وارد کرده! البته با کسب «مجوز شرعی» از معاون وزیر بازرگانی، همان محمدصادق مفتح! بله دولت امام زمان راه ساده و بی‌دردسری یافته. مواد غذائی تولید داخل را تحت نظارت سرداران امام زمان احتکار می‌کند، تا قیمت آن‌ها افزایش یابد. بعد روزی‌نامة کیهان از گرانی گزارش منتشر می‌کند، و «پیشنهادات مردم» برای مهار قیمت را به پیشگاه دولت امام زمان تقدیم می‌دارد، اینجاست که مفتح، مجوز شرعی برای افزایش واردات دریافت کرده، با یک اقدام ضربتی با پرداخت یارانه و کاهش تعرفه برای کالاهای وارداتی تیر خلاص را بر تولیدات داخلی شلیک می‌فرمایند. به گفتة «فارس نیوز»، محمد صادق مفتح به حنازرچوبه گفته، برنج و روغن نباتی وارداتی در قالب سبد کالا به کارمندان دولت، نیروهای مسلح و اقشار آسیب پذیر فروخته می‌شود! می‌بینیم که با نفت بشکه‌ای 120 دلار، حکومت مفلوک اسلامی مردم را در شرایط جنگی قرار داده! وقتی خامنه‌ای دجال می‌گوید تحریم‌ها باعث پیشرفت می‌شود، حتماً منظورش از پیشرفت، نابودی تولید کالاهای استراتژیک در داخل و گسترش فقر باید باشد. چون در چنین شرایطی است که زباله‌هائی چون خمینی، خامنه‌ای یا اکبر بهرمانی در رأس هرم قدرت کشور ایران قرار می‌گیرند، و یک ثانیه هم به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم رضایت نخواهند داد! چون ممکن است سنگینی تحریم‌ها از دوش ملت ایران برداشته شود و گاوچران‌ها ابزار جادوئی بحران‌سازی را از دست بدهند.

[...]
در این واپسین لحظة زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست

به همین دلیل «فارس نیوز» به نقل از خبرگزاری «اینترپرس سرویس» از کشور انگلستان می‌نویسد، حتی تهدید به جنگ هم تهران را از غنی‌سازی اورانیوم منصرف نخواهد کرد. بله، به صراحت می‌بینیم آنگلوساکسون‌ها که خود طرح تحریم ملت ایران را به شورای امنیت پیشنهاد می‌کنند، به گورکن‌ها هم دستور می‌دهند تا از «حق مسلم» خود چشم پوشی نکنند، چون عزت و استقلال مسلمین خدشه‌دار می‌شود! فردا، 24 اریبهشت‌ماه، سالگرد فتوای خائنانة آخوند شیرازی است. عملی که به مقروض شدن بانک نوپای شاهی به حاکمیت انگلستان انجامید. به موجب قرارداد «رژی تنباکو» با دولت ایران، «رژی» موظف بود یک چهارم سود سالانة خود را به دولت ایران پرداخت کند. ولی کارخانة رجاله پروری ریزه خواران خود را بر ضد این قرارداد بسیج کرد، و آخوند شیرازی ناگهان متخصص امور اقتصادی شده، کشف کردند که این قرارداد منافع مسلمین را نادیده می‌گیرد، چرا که تبلیغات کارخانة رجاله پروری چنین بود. در بارة فتوای میرزای شیرازی و سرکوب مردم در پایتخت توسط اوباش در وبلاگ‌های پیشین توضیح داده‌ایم، و گفتیم لغو قرارداد «رژی» توسط دولت ایران، در عمل تأمین کنندة منافع انگلستان بود، همچنانکه ملی کردن نفت توسط دولت مصدق و اشغال سفارت آمریکا توسط اوباش ساواک. البته تعجبی ندارد که نظر اهالی مهرنیوز جز این باشد. مهرنیوز پس از لاف و گزاف بی‌اساس پیرامون آنچه تبلیغات استعمار به نام «نهضت تنباکو» به ما ملت حقنه کرده، ادعا می‌کند، آخوند جماعت همواره مدافع منافع مردم و حلال مشکلات‌شان بوده:

«روحانیون آگاه در طول زمان همواره راهنما و رهبر کارآمدی برای توده‌های مردم بوده‌اند و هر گاه منافع مردم در خطر قرار داشته توانسته‌اند با درایت خود و حمایت‌های مردمی مشکلات را به بهترین صورت ممکن حل نمایند.»


و امروز هم شاهدیم که دجالانی چون خامنه‌ای و بهرمانی با حمایت گاوچران‌ها، ضمن مخالفت با تعلیق غنی‌سازی اورانیوم، و تشویق واردات برنج از پاکستان، اطریش و امارات، توانسته‌اند مشکلات سازمان ناتو را در منطقه به بهترین صورت ممکن حل نمایند. و در حل این مشکلات تا آنجا پیش رفته‌اند که مدعی‌اند «ملت‌ها» موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند!

دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیایم به هوش
[...]
نمی‌خواهم این ناخوش ‌آهنگ‌ را


یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۷


شیرین و مدینه!

...


کیهان جمکران، مورخ 22 اردیبهشت‌ماه سالجاری، در بخش «گفت‌وشنود» خود مطلبی دارد تحت عنوان «گوساله»، که مسلماً بازتابی است از پروپاگاند ابتذال اربابان‌اش در«هریتیج کلاب». «سرگروهبان» شریعتمداری در این «گفتگوی توحش‌ها»، ضمن نمک‌پاشی، به هتاکی و لیچارگوئی به حسنی مبارک پرداخته وی را از طریق «لطیفه» به «گوسالة احمق» و «احمق گوساله» تشبیه کرده‌اند! چرا که رئیس جمهور مصر، در چارچوب پروتکل دیپلماتیک، سالگرد تأسیس اسرائیل را به دولت این کشور تبریک گفته! البته الیزابت دوم از نخستین کسانی بود که برای اسرائیل پیام تبریک فرستاد، ولی پاسدار شریعتمداری و سران جمکران جرأت لیچارگوئی به اربابان خود را ندارند. همچنان که «مقامات» اسرائیل هم هرگز به دولت آمریکا اعتراض نمی‌کنند که چرا از گورکن‌ها حمایت می‌کند. ساده‌تر بگوئیم جنگ «زرگری»‌ که بر سر آوارگان فلسطین به راه افتاده، جنگی است «بین‌ال‌نوکرین»، و جهت تقویت نوکران جنگجو! سازمان سیا هم جهت دمیدن در تنور آن به انتشار خاطرات کشکی از برژینسکی، کارتر و دیگر فرهیختگان ینگه دنیا روی آورده، تا از طریق بزرگ‌نمائی اسرائیل، خوراک تبلیغاتی مناسب برای گورکن‌ها فراهم آورده، مردم اسرائیل، و نه دولت‌شان را، به سپر بلای کاخ‌سفید تبدیل کند.

البته به نظر ما هر کشوری در جهان می‌تواند دولت اسرائیل را به دلیل جنایاتی که در فلسطین مرتکب می‌شود، جنایاتی که با حمایت سازمان ناتو صورت می‌گیرد، سرزنش کند. به نظر ما هر فردی جنایات این دولت را نه تنها در فلسطین که در لبنان نیز می‌باید محکوم کند. ولی حکومت اسلامی جمکران در جایگاهی نیست که بتواند خود را حامی «مستضعفین» جا بزند، و برای فلسطینیان سینه چاک دهد. جنایات این حکومت بر علیه ملت ایران به مراتب از جنایات جنگی اسرائیل در فلسطین و لبنان وحشیانه‌تر است. این حکومت منفور که به جز کشتار مردم ایران و چپاول ثروت‌های ملی ما هیچ دستاورد دیگری ندارد، همین چند روز پیش در شهر شیراز و در میان مردم بمب منفجر کرده، تا بتواند آنرا همزمان به ابزار سرکوب مردم و تبلیغ برای سلطنت طلبان تبدیل کند. سلطنت طلبانی که طی سه دهه اقامت در فرنگ، به جز لات بازی، نامه نگاری به آیات عظام، مصاحبه‌های مضحک و ابلهانه، بدگوئی از شاه، و فحاشی به شاپور بختیار هیچ فعالیت دیگری نداشته‌اند. حال نگاهی داشته باشیم به سخنان مقامات جمکران تا ببینیم «گوسالة احمق» در واقع کیست؟ هر چند که تشبیه نخبگان حکومت اسلامی به حیوانات، در واقع توهینی است به این موجودات بی‌آزار.

اما پیش از ادامة مطلب، سری بزنیم به سایت «رادیو زمانه» که در حال بازنویسی تاریخ و اختراع شخصیت‌های تاریخی است. سایت «بیلدربرگ»، پس مصاحبة توفانی با «جامعه شناس تیزبین» و معروف جهان، احسان نراقی، از زبان ایرانیان ناشناس حوادث ماه مه سال 1968 را برایمان نقل می‌کند. البته روایات ایرانیان کذا شباهت فراوانی به قصه‌های خاله سوسکة نراقی دارد! ساده‌تر بگوئیم، چندین نفر همزمان به لجن پراکنی مشغول شده‌اند، تا تصاویر واژگونه‌ای از افراد و وقایع ارائه دهند. به عنوان نمونه، اینان تلویحاً به مخاطب از همه جا بی‌خبر این امر را القاء می‌کنند که «پیر پائولو پازولینی» طرفدار پلیس و مخالف جنبش دانشجویان بوده! وقت را برای بررسی نمونه‌های دیگر از قبیل «رژیس دبره» و «بن بلا» هدر نمی‌دهیم، چون امروز مواضع واقعی هر دو مشخص شده. ولی نظر به اهمیت پازولینی به بیلدربرگی‌ها یادآور می‌شویم که، پازولینی توسط مافیا به قتل رسید، جسدش مثله شد، و قوة قضائیه ایتالیا هم بررسی پروندة این جنایت را وسیلة لجن‌پراکنی به پازولینی کرد، تا هنرمندان دیگر بدانند سرانجام پازولینی می‌تواند سرانجام همة آنان باشد. چرا که مافیا و کلیسا «آزادی‌بیان» را به رسمیت نمی‌شناسند. و به این ترتیب بود که کلیسای کاتولیک توانست آسوده بخوابد! حال «بیلدربرگی‌ها» را به حال خود رها می‌کنیم، تا بن‌لادن، ‌بنی‌صدر، بازرگان و حتی الله‌کرم را در صف مبارزان چپ‌گرای سال 1968 «رویت» کنند! و می‌پردازیم به دمکراسی در مدینه، آخرین محصول «دوزندگی» شیرین عبادی!

روز چهارم ماه مه، شیرین عبادی در «سن ژوزه»، در نشست «جمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر»، ضمن تطبیق الگوی دمکراسی خود بر الگوی محمد خاتمی شیاد، به طبل زدن برای دین اسلام پرداخته می‌گوید، اسلام آزادی فردی را به رسمیت می‌شناسد، و هر که با آزادی فردی مخالفت کند، اسلام را نقض کرده! البته این سخنان همانقدر ارزش دارد که چرندیات آخوند تقوی در باب مخالفت محمد با برده‌داری! ولی از آنجا که عبادی چند جایزه هم دریافت کرده و در فرنگستان روسری را برمی‌دارد تا زمینه ساز تداوم توسری بر مردم ایران شود، درافشانی‌های‌اش را بررسی می‌کنیم. بالاخره می‌باید قبول کنیم که محفل نوبل به هیچ ترتیبی از اسلام دست نمی‌شوید، چرا که فاشیست‌ها بدون تقدیس و تقدس کاری از پیش نخواهند برد. در نتیجه، عبادی که مدعی حقوقدانی ‌است، اسلام شناس شده و اسلام نوینی هم اختراع کرده، که در آن آزادی فردی به رسمیت ‌شناخته می‌شود، ولی الگوی این دمکراسی را می‌باید در مدینه و در صدر اسلام جستجو کرد! همان الگوئی که محمد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم در جمکران «لاف» آنرا می‌زنند.

گویا محمد در شهر مدینه حکومت دمکراتیک تشکیل داده بود، و ما نمی‌دانستیم. البته مردم‌سالاری محمدی که اصلاح طلبان و دیگر عملة فاشیسم به آن اشاره دارند، ‌ مربوط به زمانی است که محمد از ترس اهالی مکه به مدینه فرار فرمود و مانند تمامی عملة زور، به دلیل قرار گرفتن در موضع ضعف، نمی‌توانست به زور شمشیر اموال و زمین‌های مردم را غصب کرده، آنان را به اسلام دعوت کند! در نتیجه آنحضرت با گروهی از مردم مدینه «بیعت» فرمودند. و چون زورشان نمی‌رسید، نتوانستند مزاحم کسانی شوند که مایل به بیعت با ایشان نبودند. و به زعم حاجیه شیرین عبادی، دمکراسی یعنی همین! عبادی سخنان خود را از دمکراسی آغاز کرده تا بتواند بر این دروغ بزرگ تأکید کند که چهارده سده پیش درشبه جزیرة عربستان، آزادی به مفهوم مدرن کلمه وجود داشته! به عبارت دیگر زمانی که آزادی‌های اجتماعی هنوز «تعریف» نشده بود، محمد آن‌ها در مدینه اعمال می‌کرد!

عبادی از دمکراسی تعریف جامع، احمقانه ‌و بی‌اساسی هم ارائه داده تا بگوید در صدر اسلام، در مدینه مردم از آزادی‌های دمکراتیک برخوردار بوده‌اند و آزادانه زندگی می‌کردند:

«دمکراسی به معنای احترام به ارادة مردم و حرمت انسانی است. کسی که به اسم امنیت فرهنگی مخالف آزادی فردی می‌شود، برخلاف اسلام عمل کرده، زیرا که اسلام تناقضی با دمکراسی ندارد. رسول اکرم هم وقتی به مدینه رفتند، با همه بیعت کردند اما اگر کسی هم با ایشان بیعت نکرده بود می‌توانست آزادانه در مدینه زندگی کند.»

بله این است محصول فقرفرهنگی استعماری، آمیخته به شیادی و عوامفریبی. چون مردم مدینه هر جور زندگی کرده باشند، نمی‌توانسته‌اند از آزادی‌های فردی، در مفهومی که در هزارة سوم تعریف می‌کنیم برخوردار شوند، ‌چرا که این مجموعه حقوق انسانی فقط پس از انقلاب صنعتی در غرب تعریف شده. ولی حاجیه عبادی، به دلیل جوایزی که زیر بغل‌شان گذاشته‌اند، به ناچار می‌باید به تبلیغ برای امت اسلام بپردازد. در واقع چرندیات عبادی بازتولید خطبة «وق‌وقیة» رهبر فرزانه در استان فارس است که در وبلاگ «وق‌وقیه در فارس» به آن اشاره کردیم. وقتی شیرین عبادی این سخنان مضحک را بر زبان رانده، بعضی از حاضران شدیداً «نگران» شده ایشان را گفته‌اند، ای منتسکیوی بلاد همدان، ممکن است با این زبان سرخ سر سبز خویش بر باد دهید! و در این‌هنگام منتسکیوی هگمتانه که در ضمن نوادة کوروش هم هست، به آنان گفته، آسوده بخوابید، مبنای سخنان من قوانین مدون جمکران است! و به جز این ترهات هیچ نمی‌گویم. پس حاضران نفسی به راحت کشیده، به جویدن آدامس‌های «لایت» ادامه دادند. گزارش کامل این نشست پربار در سایت «رادیوزمانه»، مورخ 21 اردیبهشت‌ماه سالجاری منتشر شده. پس علاقمندان می‌توانند به مطالعة آن بپردازند، و ما هم شیرین را در کالیفرنیا رها می‌کنیم، و می‌پردازیم به حکایت قندوشکر در جمکران که واقعاً شیرین‌تر است!

به گزارش فارس نیوز، مورخ 22 اردیبهشت‌ماه سالجاری، بهمن دانائی، رئیس انجمن صنفی کارخانجات قند و شکر اظهار داشته که «مفتح»، معاون توسعة‌ بازرگانی گفته، قند و شکر تولید داخل گران تمام می‌شود، بهتر است از خارج وارد کنیم. البته مفتح حق دارد! چون تولید داخلی «پورسانتاژ» به جیب مفتح و امثال وی سرازیر نمی‌کند، در حالیکه «واردات» نه تنها برای‌شان پورسانتاژ به دلار دارد که ارز حاصل از چپاول نفت را هم مستقیم به جیب اربابان حکومت اسلامی می‌ریزد. «مفتح» گفته، بهای هر کیلو شکر وارداتی 400 تومان است، و بهای هر کیلو شکر تولید داخل 600 تومان، پس هیچ مجوز شرعی برای تولید شکر در داخل وجود ندارد! ولی طبق اظهارات بهمن دانائی، برای هر کیلو شکر وارداتی مردم ایران 800 تومان پرداخت کرده‌اند، البته در این موقع، «مفتح» گویا در حال شمردن پورسانتاژ دریافتی و ستایش از مجوز شرعی بوده. در نتیجه، هیچکس مزاحم این مدیر نخبه و باتجربه در تاراج کشور نشده! در شرایطی که دولت آمریکا هر سال میلیاردها دلار «یارانه» برای حفظ تولیدات استراتژیک،‌ از قبیل گندم، گوشت قرمز، قند، و ... به تولیدکنندگان داخلی پرداخت می‌کند، شاهدیم که مشتی بچه آخوند چپاولگر از قماش «مفتح» و شرکاء جهت نابودی تولید یک محصول استراتژیک چون قند، چگونه «مجوز شرعی» صادر می‌کنند.

بهمن دانائی در ادامة سخنان خود به سیاست‌های تاراج دولت در سال‌های اخیر اشاره کرده که با کاهش تعرفة شکر وارداتی در واقع تیشه به ریشة تولید داخلی زده، و به این دلیل کشت چغندر قند نسبت به سال 1384 به یک چهارم رسیده. و شاهدیم که همین حکومت بی‌کفایت و چپاولگر، که با پیروی از سیاست‌های استعماری، کشور ایران را به بازار مکارة تولیدات غرب تبدیل کرده، دم از پیشرفت هم می‌زند. و سخنگوی وزارت امور خارجه همین دولت غارتگر امروز در نشست خبری هفتگی خود با کمال وقاحت اعلام داشته، اتحادیة اروپا از تحریم‌های اقتصادی بیش از تهران ضرر کرده!

حال می‌باید به سرپرست کیهان بگوئیم «گوسالةاحمق» و «احمق‌گوساله»، حسنی مبارک نیست. گوساله واقعی کسی است که در چنین شرایط اسفباری از تحریم اقتصادی ملت ایران استقبال می‌کند، کسی که مفتح ها را در وزارت بازرگانی به کار می‌گمارد، و کسی که دمکراسی در اسلام رویت می‌کند. و می‌باید انصاف داشت، کسی که یک رسانة رسمی را به دست اوباشی چون خاتمی، هرندی و شریعتمداری می‌سپارد، از همه این‌ها می‌باید احمق‌تر و گوساله‌تر باشد.