شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۶



دلار و «عدالت»!
...
ساواک تلاش همه جانبه‌ای برای تحریف تاریخ و مخدوش کردن مرز مفاهیم به کار می‌برد تا زمینة مساعد برای تبلیغات سیاسی فاشسیت‌ها فراهم شود. رسانه‌های تصویری، نخستین و مناسب‌ترین ابزار تبلیغات ساواک به شمار می‌روند. چرا که در یک برنامه تلویزیونی، توجه بیننده در درجة نخست به تصویر جلب می‌شود، در نتیجه «گفتار» در مقام دوم اهمیت قرار می‌گیرد، و همین امر می‌تواند اهداف تبلیغاتی ساواک را تأمین کند! چرا که نمی‌باید از نظر دور داشت، در هر حال، کل برنامه ـ تصاویر و گفتار ـ اهداف مشخصی را دنبال می‌کند، و حتی اگر بیننده توجه چندانی به گفتار نشان ندهد،‌ تأثیر آن بر ضمائرش باقی خواهد ماند. یکی از راه‌های رایج ردیابی تبلیغات ساواک این است که گفتار موجود در یک برنامه تلویزیونی را ضبط کرده و آنرا به دفعات و با دقت گوش دهیم، به این ترتیب می‌توان به محتوای کل «تبلیغات» دست یافت. پس از رسانه‌های تصویری،‌ روزنامه‌ها و مجلات، کتاب‌ها و به طور کلی هر آنچه منتشر می‌شود، ‌ و هر آنچه جهت بازارگرمی، «ممنوع» اعلام می‌شود، ابزار تبلیغات فاشیسم استعماری در ایران است. اخیراً وبلاگ‌های «فرهنگی» حکومتی نیز به صف مبلغین استعمار پیوسته‌اند.

این وبلاگ‌ها، نقش موریانه را در خرد کردن فرهنگ بر عهده دارند. به این ترتیب که تخریب فرهنگی را در مقیاس محدود، ولی به صورتی مداوم صورت می‌دهند. نقش اینان بیشتر بر «تحریف فرهنگ غیرمذهبی غرب» متمرکز شده. به عنوان نمونه در این وبلاگ‌ها، سعی بر این است که «رولان بارت» را طرفدار نوعی «ادبیات متعهد» معرفی کنند! حال آنکه تضاد اصلی در نظریة «رولان بارت» با فلسفة «ژان پل سارتر»، در مورد «نویسنده»، به عنوان «آفرینندة متن» بود. رولان بارت می‌گوید، ‌قلم نویسنده‌ای که به هر نوع ایدئولوژی «متعهد» باشد، از هیچ آزادی برخوردار نیست. از اینرو رولان بارت، «نویسندة متعهد» را در زبان فرانسه، «اکریوان» یا «نویسان» نامیده. بنابراین، آن‌ها که اخیراً «رولان بارت» دینی کشف کرده‌اند، بهتر است پژوهش‌های ارزندة خود ‌را همان‌جائی بگذارند که شایستة آن است! برای خوانندة فارسی زبان که به نوشته‌های «رولان بارت» به زبان اصلی دسترسی ندارد، چنین وبلاگ‌هائی ارزش «مرجعیت» پیدا می‌کنند، و به مرور زمان ایرانیانی که قربانی فاشیسم استعماری می‌شوند، «می‌آموزند» که «رولان بارت» از طرفداران ادبیات متعهد بوده! و مسلم است که وابستة فرهنگی فرانسه در ایران نیز به چنین مهملاتی اعتراض نخواهد کرد! حال بازگردیم به چارچوب کلی تبلیغات «فرهنگی» ساواک.

در چارچوب تبلیغات فرهنگی ناتو در ایران، این تبلیغات از یکسو القاء می‌کند که «دین» در ترادف با «فرهنگ»، «تمدن» و «هویت» ملی است، و از سوی دیگر، «غرب» را در تقابل با «دین» قرار می‌دهد! به عبارت دیگر این تبلیغات،‌ «هویت»، «تمدن» و «فرهنگ» غرب را نفی می‌کند! در حالیکه، تعریف «فرهنگ» و «تمدن»‌ بر حسب ملاحظات سیاسی و اقتصادی صورت نمی‌پذیرد. فرهنگ و تمدن مجموعه‌ای است که دین را در بر می‌گیرد. و هیچ دینی نمی‌تواند در ترادف با فرهنگ و تمدن باشد. چرا که دین جزئی است از مجموعة تمدن بشری. و «جزء» هرگز نمی‌تواند «کل» را شامل شود. این یک اصل «منطقی» و «علمی» است. حال باید ببینیم چرا تبلیغات استعماری ساواک در ایران، این اصل علمی و منطقی را نفی می‌کند؟ دلیل روشن است، ساواک در جهان سوم، به همان فقرفرهنگی مبتلا است، که خود زائیدة آن است، و ماموریت اصلی‌اش همانا تقویت همین «فقرفرهنگی» است. به عبارت دیگر،‌ هرچه فقرفرهنگی در ایران گسترش یابد، بر قدرت ساواک افزوده خواهد شد، و پایه‌های استعمار استحکام بیشتری می‌یابد. به همین دلیل است که سرپرست رسانة کیهان، یک بازجوی ساواک، با سواد ششم ابتدائی است، که به «فلسفه» و«تاریخ» و «تحلیل سیاسی» هم می‌پردازد، و در ضمن «مشاور» رهبرفرزانه نیز هست! البته مشخص نیست در چه اموری؟! بهتر است از این بازجوی ساواک بگذریم، و به بازجوی دیگر ساواک، محسن آرمین بپردازیم.

محسن آرمین همانطور که پیشتر گفتیم، مانند دیگر اعضای ساواک، گذشتة مبهمی دارد. وی ناگهان در کنار بهزاد نبوی، یک عضو محترم دیگر ساواک، ظهور کرد. و از ابتدای استقرار حکومت اسلامی، عضو کادر رهبری سازمان شبه نظامی مجاهدین انقلاب اسلامی است. پیشتر گفتیم که این سازمان، یک سازمان خرابکار و تروریست است، و هر گاه منافع استعمار ایجاب کند، جهت بمب‌گذاری و تصفیه‌های خونین‌ وارد صحنه می‌شود. جهت گیری‌های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی طی 28 سال اخیر،‌ حمایت از تداوم جنگ با عراق، حمایت از سرکوب و ارعاب و اعدام‌های گسترده، و خلاصة مطلب، حمایت از منافع استعمار غرب در ایران بوده. و در همین راستا، امروز محسن آرمین، سخنگوی فالانژهای شیعی مسلک ایران، در سایت نوروز، «دین‌دموکراتیک» برای ما ملت «کشف» کرده!

ویژگی این دین دموکراتیک را «محسن‌آقا»، طی پژوهش‌های‌شان در فاصلة دو بازجوئی، در آثار شیخ محمد عبده یافته‌اند! شیخ محمد کذا، به ادعای آرمین، در اواخر دورة عثمانی تلاش کرده، حکومتی ارائه کند که با نیازهای آنروز جامعة اسلامی هماهنگ باشد! البته محسن آرمین فراموش کرده که نیازهای «آنروز» امپراطوری عثمانی ارتباطی به نیازهای امروز حکومت دست نشاندة اسلامی در ایران نمی‌تواند داشته باشد! در هر حال ویژگی حکومت مورد نظر آرمین این است که حکومت دینی «مقدس نیست»، و تنها روشنفکران حق دارند آنرا به نقد کشند! آنهم نه همة روشنفکران، فقط روشنفکران حکومتی و جیره خوار ساواک! بله، این دستور کار نوین استعمار است که هم مناسب حال پاسدار اکبر و هم مورد پسند پاسدار محسن آرمین است. چرا که در راستای چنین برخوردی، به طور مثال افرادی چون «سروش» می‌توانند تا ابد «ارکان حاکمیت» را به «نقد» کشند!

بازجوی ساواک که در اردوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در اردبیل «سخن‌پرانی» می‌کرده، عنوان داشته که، «دین‌حکومتی» با «حکومت‌دینی» تفاوت دارد، ایشان سپس می‌فرمایند، حکومت دینی باید «حکومت» باشد! گویا بعضی‌ها در «حکومت» بودن آن تردید نشان داده‌اند، و خبرش به محسن آرمین رسیده! بله،‌ محسن آرمین، با الهام از آثار شیخ محمد عبده،‌ و در راستای مهملات پاسدار اکبر، می‌خواهد حکومت «دموکراتیک اسلامی» برقرار کند! چرا که در این 28 سال، حکومت «اسلامی دموکراتیک» داشتیم! که خوشبختانه اگر برای هیچکس دموکراتیک نبود، برای اعضای سازمان بهزاد نبوی بسیار دموکراتیک بود! آرمین چنان وقیح و بی‌شرم است که پس از 28 سال حاکمیت توحش و تحجر ملایان، 28 سالی که نتیجه‌اش برای ملت ایران به جز فقر و آواره‌گی و سرکوب هیچ نبوده، ادعا می‌کند، هدف دین ایجاد عدالت اجتماعی است! و حکومت باید ابزاری باشد جهت تحقق چنین اهدافی! و البته شاهدیم که آن 10 میلیون نفری که در ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، طعم «عدالت اجتماعی» را بخوبی چشیده‌اند! هر چند هنوز به معنای واقعی دین دست نیافته باشند! و خوشبختانه محسن آرمین حضور دارد، تا برایمان «توضیح» ‌دهد:

«دین دارای اهدافی است که یکی از اهداف آن ایجاد قسط و عدالت اجتماعی در جامعه است و این که بستری فراهم شود که انسان بتواند آزادانه و آگاهانه مسیر کمال را طی کند [...] در قرآن تأکید شده است [...].»


بله در قرآن بر بسیاری از امور تاکید شده! امور متناقض! و جهت استقرار یک حاکمیت «پوپولیست»، بهترین منبع قوانین، همین متون متناقض است! چرا که در تقابل کامل با نص‌صریح یک قانون اساسی غیرمذهبی قرار می‌گیرد! و دلیل پافشاری پادوهای استعمار بر «دینی» بودن حکومت نیز همین نکتة پیش‌پاافتاده است! به همین دلیل، ‌آخوند موسوی بجنوردی نیز در قرآن، «حقوق شهروندی» کشف کرده و اکتشاف خود را در اختیار «ایسنا» گذارده! آخوند بروجردی فرموده، ‌از ویژگی‌های فقه شیعه این است که خداوند در قانون‌گذاری عادل است! و البته نتیجه عدل خدواند شیعی مسلکان فاجعه‌ای است که گریبانگیر ملت ایران شده، ولی برای امثال بروجردی، واقعیت از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نیست، «معنویت» را دریابید، که بروجردی در آن «شناور» شده:

«حقوق و فقه ما در بستر عدالت اجتماعی است[...] ذات خداوند در قانونگذاری، عادل است و این یکی از ویژگی‌های فقه شیعه است. شریعت همواره دائر بر مدار عدل است و عدالت جزو اصول ما قرار گرفته.»

حال جهت آشنائی بیشتر با «عدالت فقه شیعه» بهتر است نگاهی به صورت دارائی‌های دستاربندان عدالت پیشه در بانک‌های غرب بیاندازیم! سایت فرانسه زبان «ایران رزیست»، مورخ 24 ژانویه 2007 جدول «قسط و عدالت اجتماعی» شیوخ را به این ترتیب منتشر کرده:
فهرست کامل در جدول پائین صفحه آورده شده! ولی برای نمونه:

ـ علی جنتی، فرزند آخوند جنتی عضو شورای نگهبان، 220 میلیون دلار
ـ آخوند ابولقاسم خزعلی، ‌ عضو سابق شورای نگهبان، 275 میلیون دلار از قاچاق دریائی، واردات کاغذ و فروش کتاب
ـ آخوند محمد یزدی، رئیس سابق قوه قضائیه، 330 میلیون دلار
ـ آخوند محمدعلی تسخیری، ‌ متولد عراق، 330 میلیون دلار
ـ آخوند مشکینی، 3 میلیارد ریال از تجارت قند و شکر و نشر صنعتی
ـ محسن رضائی 660 میلیون دلار از دریافت رشوه و قاچاق در خلیج فارس.
«ایران رزیست» می‌نویسد محسن رضائی ملقب به «سردار درصد»، بندر ویژة ارسال کالاهای قاچاق خود در خلیج فارس دارد. یاد آوری می‌شود که سردار رضائی، در ارتباط نزدیک با سازمان «عدالت اجتماعی» بهزاد نبوی است!
ـ آخوند واعظ طبسی، 770 میلیون دلار از تجارت قند و شکر، خرید و فروش املاک در قم و در مرکز ایران و مدیریت آستان‌قدس رضوی
ـ آخوند اکبر رفسنجانی، 15 میلیارد دلار از انحصار پسته، شرکت‌های نفتی، چندین هتل در کانادا و کالیفرنیا، یک کازینو در لاس‌وگاس، بازار تلفن‌های موبایل و...

یاد آور شویم که از تاریخ 24 ژانویة 2007، هیچ اعتراضی به انتشار مطلب فوق نشده! چرا که در این صورت سایت «ایران رزیست» طبق قوانین فرانسه، ناچار به «حذف» این خبر می‌شد، و می‌بایست پوزش ‌طلبیده، و احیاناً جریمة نقدی نیز بپردازد! ولی عدم اعتراض ملایان «قسط و عدالت»، مانع از این نیست که به گفتة محسن آرمین، «روشنفکران»، ارکان حکومت را «نقد» کنند!


لینک ایران رزیست

جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶

آستان «سفاکیه»!
...
سه دهة پیش، جهت براندازی حاکمیت چنین لازم شده بود که، «اعتراض» و «تظاهرات» از سوی فعلة ساواک در شهر قم آغاز شده، به شهرستان‌ها سرایت کند، تا در مرحلة آخر به پایتخت برسد. اینبار حرکت براندازانه باید مسیر عکس بپیماید؛ از تهران آغاز شود! به این ترتیب، امر مقدس براندازی پیشرفت سریع‌تری خواهد داشت. چرا که امروز تظاهرات در قم و شهرهای مذهبی بجای جذب مردم باعث ایجاد نفرت در میان آنان خواهد شد، و کسی با تظاهرکنندگان ساواک همراهی نخواهد کرد. دلیل آنکه، 28 سال است حاکمیت مذهبی بر مردم ایران تحمیل شده و فاجعه‌ای که استعمار به کمک مشتی روضه‌خوان و دستاربند بی‌سواد برای ملت ایران آفرید، در برابر چشمان‌شان قرار دارد. ولی نمی‌باید اشتباه کرد، اگر مسیر حرکت براندازانه تغییر کرده، عوامل براندازی همان عوامل سابق‌اند: ساواک و نیروهای انتظامی، رسانه‌ها و ملایان، که اینبار مستقیماً حاکمیت را تشکیل ‌داده‌اند. امروز نقش دربار در سال‌های براندازی را حوزة علمیه عهده‌دار شده. «ملایان ساواک»، هر هفته از طریق خطبه‌های نماز جمعه، سیاست اربابانشان را گام به گام ‌پیش می‌رانند.

پیشتر گفتیم که متن خطبه‌های نماز جمعه را «ساواک» تهیه می‌کند، و این خطبه‌ها بازگو کنندة خواسته‌های استعمار در ایران است. به همین دلیل است که اخیراً خطبه‌های نماز جمعه بر محور تحریک مردم به شورش تمرکز یافته. به زبان ساده‌تر، ساواک در پی زمینه‌سازی برای براندازی حاکمیت جمکران است، و خطبه‌های نماز جمعه همواره نقش مهمی در اعمال سیاست استعمار داشته و دارند. در گذشته این خطبه‌ها بر محور ارعاب، تهدید مردم، و حمایت از ادامة «نبرد با آمریکا» تمرکز داشت، ولی امروز نیروهای انتظامی آشکارا دست به ارعاب و سرکوب مردم زده‌اند، و به بهانة «مبارزه با اوباش»، گروه، گروه مردم را دستگیر می‌کنند و به دنبال آن، «رسانه‌های» حاکمیت خبر از اعدام «اوباش» می‌دهند. گاه تصاویری هم از اوباش «فرضی» در کنار چوبه‌دار منتشر می‌شود، و جرم‌های محکمه پسندی نیز در رسانه‌ها به خورد مردم داده می‌شود. ولی در واقع مشخص نیست چه کسانی دستگیر می‌شوند، و مهم‌تر از آن، معلوم نیست چه کسانی اعدام می‌شوند. در عمل، آنچه واقعیت دارد و در عرصه اجتماع مشاهده می‌‌شود، یورش وحشیانة نیروهای انتظامی به مردم است، و اینکار فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد، «تحریک افکار عمومی» از طریق یورشی سراسری و روزانه که باید در آخرین روز هفته، با پخش خطبه‌های علفزار در سراسر کشور به اوج خود برسد، و باعث شود مردم با خاطر پریشان و افکار آشفته هفتة نوینی را آغاز کنند.

البته مهم‌ترین هدف تبلیغات شهر تهران است. نخبگان ساواک در «اتاق افکار احمقانه و ابلهانة» خود، به این نتیجه رسیده‌اند که اگر برنامه‌های تهاجم روزانه و ارعاب رسانه‌ای به همین ترتیب ادامه یابد، با در نظر گرفتن این نکتة مهم که گرمای شدید تابستان در تهران خود یکی از عوامل افزایش عصبیت است، دیر یا زود می‌توان با «هی» کردن گروهی از اوباش خشمگین و معترض به خشونت، تهران را به آشوب کشید،‌ چرا که مردم عادی نیز منتظر فرصت‌اند تا خشم خود را به ترتیبی بروز دهند. و اگر تهران به آشوب کشیده شود، به زعم اینان کار تمام است. گرفتاری فعلة استعمار در ساواک این است که مانند اربابان خود ابله‌اند، و هنوز متوجه نشده‌اند که مردم عادی دیگر از «آشوب طلبان»،‌ نه در خیابان و نه در دانشگاه، پشتیبانی نخواهند کرد! خاطرة براندازی و کودتای سال 57 هنوز از اذهان مردم زدوده نشده. امروز مردم ایران، نیک می‌دانند،‌ چه کسانی در عربده‌جوئی و اعتراض به حاکمیت «پیشگام» شده‌ و زمینه‌ساز آشوب و براندازی می‌شوند. ولی این نکته پیش‌پاافتاده را ساواک و اربابانش هنوز درک نکرده‌اند. و جای هیچ تعجبی نیست. استعمار به این دلیل سفله‌پرور است که خود در جایگاه «سفله‌گان» قرار دارد، و همواره، جهت تأکید برتری خود، نیازمند سفله‌تر از خویش خواهد بود. و ساواک جمکران خطبه‌های نماز جمعه را در همین راستا تنظیم می‌کند! حال یک پرسش مطرح می‌شود، اگر استعمار امثال رفسنجانی و خامنه‌ای را کنار بگذارد، سفله‌تر از اینان را در داخل ایران نخواهد یافت! و ناچار است گزینه‌های خود را بر ریزه‌خواران اینان، از قبیل گنجی، سازگارا، مهاجرانی و شرکاء متمرکز کند! به این ترتیب است که می‌بینیم، «مقالات» آشفته و بی‌سروته پاسداراکبر و همپالکی‌‌هایش، قدم به قدم از «تشیع جمکران» فاصله می‌گیرند، و به بازارگرمی برای «تشیع مرغوب» می‌پردازند، تشیعی که گویا مدافع حقوق بشر است و دموکراتیک! و همزمان، تمامی خطبه‌های نمازهای جمعه بر طبل اسلام می‌کوبند و وحدت اسلامی را گوشزد می‌کنند! نقطة شورش، که ساواک پیش‌بینی کرده، نقطة تلاقی «تشیع مرغوب» با «تشیع جمکران»، در قلب شورش‌های خیابانی تهران خواهد بود.

حال بپردازیم به بررسی خطبه‌های «تشیع جمکران» در تهران و مشهد. اما پیش از بررسی لازم است یادآور شویم که حوزة علمیة خراسان و حوزة علمیة قم همواره با یکدیگر در رقابت بوده‌اند. ابتدا یک «ولیعهد» شهید برای خلیفه عباسی اختراع کردند که به دلیل خوردن چند کیلو انگور «مسموم» شدند! سپس خواهر همان شهید «راه انگور» را، جهت کسب در آمد، در قم «پیدا» کردند! چون همانطورکه می‌دانیم «دین» دکانی است که روحانی جماعت جهت سرکیسه کردن مردم باز کرده. و تنها دکانی است که هر چه کالای بنجل‌تری ارائه کند، مشتری بیشتری خواهد داشت. اصل اساسی سرمایه داری، که بر سود حداکثر از سرمایه حداقل استوار است، از نظام اقتصادی ادیان ابراهیمی ملهم شده، با این تفاوت که نظام «ابراهیمیسم» نیازی به سرمایه‌گذاری ندارد،‌ فقط سود می‌برد! به همین دلیل نوع پیشرفته کاپیتالیسم را «ابراهیمیسم» می‌نامیم. هر گاه سرمایه‌داری دچار بحران شده، دست نیاز به سوی خداوند غدار قهار و مکار و بخشندة‌ مهربان ابراهیم دراز کرده، و خداوند هم فرانکوئی، هیتلری، «رهبری» برایش فرستاده، تا «اوباش» را اعدام و «ملحدان» را معدوم کرده، امنیت «کسب و کار» دینی را تأمین فرمایند! و در این راستا، حوزة علمیة خراسان که در تیررس تبلیغات اتحادجماهیر شوروی قرار داشت، هرگز افتخار میزبانی از خمینی را نیافت. ممکن بود «کمونیست‌ها» امام را از راه به در کنند! ولی امروز که در حوزة خراسان خطری متوجه اسلام و مسلمین نیست، ساواک ابلهانه‌ترین خطبه‌های نماز جمعه را در زمینة سیاست خارجی به امام جمعة تهران، و در زمینة سیاست داخلی، به امام جمعة مشهد تقدیم می‌کند!

در تهران،‌ خطبه‌های علفزار، این ‌هفته توسط امامی کاشانی روخوانی شد. در این خطبه‌ها به عراق، افغانستان و فلسطین، محل پادوئی حاکمیت جمکران در راه خدمت به ایالات متحد اشاره شده، و به صورت غیرمستقیم حسادت حاکمیت ایران به عربستان سعودی و اسرائیل، پادوهای دیگر ایالات متحد ابراز شده است! چرا که به دلیل فشار جبهه نامرئی ـ همان جبهه‌ای که سال گذشته در لبنان پس گردنی مختصری به ارتش اسراییل زد ـ پادوهای شیعی مسلک ایالات متحد، نمی‌توانند مورد الطاف مستقیم ارباب واقع شوند! و چند میلیارد دلار اسقاطی‌های ارتش آمریکا را دریافت کنند،‌ تا آن 10 میلیون نفری که در ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند،‌ بتوانند به زندگی خود افتخار کنند! در نتیجه قرار است جبهه متحد اسلامی تشکیل شود:

«تا در سایة این وحدت، افغانستان، عراق، فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی نجات پیدا کنند[...]»

می‌بینیم که در خطبه‌های علفزار هیچ اشاره‌ای به عربستان نشده! چرا؟ چون عربستان فعلاً «نجات» پیدا کرده! آنکه «نجات» پیدا نکرده، حاکمیت جمکران است،‌ که به مرور زمان ناچار به اطاعت از خداوند دیگری خواهد شد! چرا که تحقق هلال شیعی کذا، که رویای پادوهای سازمان سیا در ایران بود، دیگر میسر نیست! و برنامة تجزیه عراق و جنگ شیعه و سنی در منطقه شکست خورد! به همین دلیل «امامی کاشانی» می‌گوید:

«در اسلام شیعه و سنی مطرح نیست. این استکبار است که می‌خواهد بین آن‌ها تفرقه بیندازد[...]»

و صد افسوس برای این حاکمیت که، در عرصة سیاست، خواستن، توانستن نیست! ادامة سخنان کاشانی به این صورت خواهد بود، چرا که با در نظر گرفتن شرایط مسلمانان سنی در ایران که حتی اجازه ساختن مسجد در تهران را ندارند، می‌توان دریافت که ساواک «حق» دارد، و در اسلام، سنی و شیعه نداریم! حداقل در ایران، شیعه بر ضد سنی است! اما چون اربابان حاکمیت جمکران نتوانستند در عراق، قسمت شیعی نشین را ضمیمة جمکران کنند، خطبه‌های‌ نماز علفزار به این ترتیب تنظیم شد که، آمریکا و بیگانگان بدخواه مسلمانان‌اند، چرا که، به ما سلاح مدرن نفروختند. این فروش سلاح به عربستان، ساواک جمکران را سخت پریشان خاطر کرده، تا آنجا که خطاب به حاکمیت عربستان می‌گوید موعظه‌های خدا را گوش کنند! نمی‌دانستیم خدا موعظه می‌کند! حتما از زبان امامی کاشانی موعظه می‌کند. و چه خدای بی‌اطلاعی است که اینگونه سخن می‌گوید! گویا نمی‌داند ارز حاصل از فروش نفت به کشورهای تولیدکنندة نفت تعلق ندارد! گویا نمی‌داند، فروش اسلحه به کشورهای جهان سوم در هر حال برای حفظ منافع صاحبان صنایع نظامی است و گویا نمی‌داند توحش نظام سرمایه‌داری تنها گریبانگیر مسلمانان نیست، توحشی است که بر همة ملت‌های جهان تحمیل ‌شده:

«آمریکا و صهیونیست [منظور صهیونیسم باید باشد] بدبختی مسلمانان و کشورهای عربی را می‌خواهند کشورهای اسلامی [...] باید به موعظه‌های خداوند[...] گوش فرا دهند. [...] آمریکا می‌خواهد کارخانه‌های اسلحه سازی خود را بر پا نگهداشته پول‌ها را از کیسه مسلمانان خارج کرده به کیسه اسرائیل غاصب بریزد.»


بله، گویا خدای مورد اشارة کاشانی، آفریدة ذهن نخبگان جمکران باید باشد، که اینچنین از مرحله پرت می‌نماید! در هر حال، خدائی است که با خطیب نماز جمعه در ارتباط «مستقیم» قرار دارد، و مراتب نارضایتی خود را از خرید اسلحه توسط عربستان سعودی ابراز داشته! گویا خداوند که باید از احوالات درونی بندگانش با خبر باشد، نمی‌داند حاکمیت عربستان، مانند دیگر حکومت‌های دست‌نشاندة جهان سوم، ‌فقط اطاعت کورکورانه در دستورکارش قرار گرفته! بله، خداوند امامی‌کاشانی چون نمی‌داند جریان چیست، مسلمانان را سرزنش می‌کند و امامی کاشانی هم که نمی‌داند جریان از چه قرار است، هر چه ساواک نوشته تکرار می‌کند:

«خداوند مسلمانان را از اینکه در برابر دشمنان اسلام بیدار نیستند، ملامت می‌کند.»

البته این ملامت‌های الهی شامل حال حکومت جمکران نمی‌شود، چون این حکومت در برابر دشمنان اسلام سخت بیدار و هوشیار است! محمدخاتمی «ملحد» می‌گیرد، هاشمی «تضارب افکار دینی» توصیه می‌کند، نیروهای امنیتی هم «اوباش» می‌گیرند و اعدام می‌کنند! اوباشی که نه سیمین بهبهانی برایشان اسب و قبا می‌فرستد، نه شیرین عبادی از حقوق‌شان دفاع می‌کند! چون کسی حتی نام و نشان اینان را هم نمی‌داند! بنابراین «آدم» به حساب نمی‌آیند! و آن‌ها که در جمکران «شهروند» یافته بودند و شیپور «حقوق شهروندی» برایمان می زدند، همگی «خفقان» گرفته‌اند! تا عربده‌های «علم‌الهدی‌ها» به گوش همه برسد.

«علم الهدی»، در خطبه‌های نماز جمعه مشهد خواستار اعمال توحش بیشتری نسبت به مردم شده، زنان را عامل اصلی ایجاد اوباش در جامعه می‌خواند. «احمد علم الهدی» که «سید» هم هست و از تبار دین‌آور تازیان، جامعه شناسی و روانشناسی گروه را در چاهک حوزه فرا گرفته، و به صورت مستدل و علمی دلایل پیدایش «اراذل» را به زبان سلیس «اوباش» برایمان توضیح می‌دهد، و تأکید می‌کند که رفاه اقتصادی و این حرف‌ها هیچ اهمیتی ندارد! «امنیت ناموسی» باید حفظ شود! و اگر تار موی زن‌ها پدیدار نشود، اراذل و اوباش به وجود نمی‌آیند! به عبارت دیگر آن 10 میلیون نفر که زیر خط فقر زندگی می‌کنند، از اینکه «امنیت ناموسی سید احمدها» محفوظ باشد، سپاس ایزد گویند! چون اگر خطبه نویس ساواک نمی‌داند، بسیاراند آن‌ها که می‌دانند نان امثال «علم الهدی» و دیگر شرکای حکومت از تجارت زنان و کودکان تأمین می‌شود. و اگر «فساد» نباشد، حکومت اسلامی هم نخواهد بود. به قول راوی «توپ مرواری»، کل فلسفه اسلام بر همان یک وجب پایین تنه استوار شده. ولی «علم الهدی» که فلسفة اسلام را نمی‌شناسد، علم الهدی،‌ «جامعه‌شناس» و «روانشناس» آستان‌‌قدس است، و می‌گوید، اگر کسی زن بی‌حجاب ببیند، تمایل جنسی پیدا می‌کند و اراذل و واباش می‌شود! البته ایشان قیاس به نفس کرده‌اند، چرا که «تمایل» جنسی بیشتر ریشه در ذهنیات دارد تا در مشاهدات. ولی شاید در حوزة «علمیه» دروس «عملی» خلاف این امر را ثابت کرده، و باعث شده علم الهدی چنین بلبل زبانی ‌کند:

«[وی] از بی‌حجابی و بدحجابی به عنوان مهم‌ترین عامل پیدایش فساد و بی‌بندو باری و معضل اراذل و اوباش در جامعه یاد کرد.[...]وی افزود برخی جوانان با دیدن مظاهر بی‌حجابی[...] شهوت در درونشان شعله‌ور شده و به اراذل و اوباش تبدیل شده و به دنبال کارهای فساد در جامعه می‌روند و امنیت ناموسی جامعه را مختل می‌کنند.»

و خلاصة مطلب، بهتر است «سرداران» با شدت بیشتری طرح مبارزه با اراذل و اوباش را به پیش برند چرا که امنیت اراذل واقعی، یا همان نخبگان حاکمیت جمکران، گویا در خطر افتاده!



پنجشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۶


انجمن «پای‌چپ»!
...

پس از درگذشت رئیس مجلس «خفتگان»، طی دیداری با اعضای انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، اکبر رفسنجانی، از آنان خواسته معرف پیشرفت‌های ایران پس از براندازی بهمن 57، در بخش‌های مختلف باشند و فضای مناسب برای ابراز آزاد عقاید فراهم آورند. البته دچار توهم نشویم، منظور شیخ اکبر، ابراز عقاید در چارچوب دین اسلام بوده! چرا که، از اسلام مهم‌تر هیچ موضوعی وجود ندارد، که بتواند شایستة اتلاف وقت گرانبهای فعلة خارج نشین جمکران باشد! و به همچنین است در داخل مرزها! سراسر ایران زمین «خیمة اسلام» است، و این «خیمه» که «ستونش» فروشکسته ایران زمین را هم به زیر آوار خود مدفون کرده! حال بپردازیم به پیشرفت‌های حکومت جمکران که از چشم جهانیان پنهان مانده، و اعضای انجمن‌های اسلامی، یا همان ساواکی‌های با استعدادی که گله، گله، جهت کارآموزی به فرنگ اعزام می‌شوند، ‌باید «معرف» آن باشند.

در زمینة «پیشرفت‌های ایران»، پس از کودتای 22 بهمن،‌ اصولاً نیازی به «توضیح» نیست، پیشرفت‌هائی در صنایع اسلامی صورت گرفته: حجاب، لچک و مقنعه، اعدام، سنگسار، قصاص و دریافت رشوه! پیشرفت‌های سیاسی نیز کم نداشتیم، و «صنایع مخالف‌سازی»، از طریق اعزام غلام‌بچگان و کنیزکان حکومتی به غرب، و بازداشت همکاران فرنگ نشین حکومت، به عنوان برانداز، از رونق شایسته‌ای برخوردار شده. پیشرفت در «فناوری دریافت تو سری» از چین، روسیه، اروپا و حتی امارات هم می‌باید براین «پیشرفت‌ها» افزوده شود. در ضمن پیشرفت‌های بزرگ در زمینة تجارت برده و مواد مخدر را فراموش نکنیم. پیشرفت‌های فراوانی در زمینة تأمین امنیت «شهروندان جمکران» هم صورت گرفته، که از طریق حذف فیزیکی دوستان «دردسرساز» حاکمیت، و سرکوب مردم ایران در برنامة مبارزه با «اوباش» متبلور شده! در خارج از مرزها نیز پیشرفت‌های فراوانی داشتیم. از آنجمله، پادوئی برای ارتش آمریکا در افغانستان و عراق، و دریافت توسری از ایالات متحد! در زمینه «فرهنگی» نیز پیشرفت‌های چشمگیری نصیب اسلام و مسلمین شده، به ویژه تبدیل دانشگاه به علفزار نمازجمعه، و محل تشییع جنازة شیوخ. همچنین، تبدیل تیغ‌کش‌های حوزه و بازار به هنرمند، فیلمساز، شاعر، روشنفکر و مخالف‌نما! در ضمن، در زمینة علوم انسانی شاهد تحریف‌های بسیار «پرمغزی» در زمینة تاریخ هستیم، که طریق جمع‌آوری اسناد و مدارک جعلی در کتب فراوان محقق شده. ولی مهم‌ترین پیشرفت ما، پیشرفت‌های اجتماعی بوده، از طریق توسعة اقتصاد اسلامی و گسترش فقر و گرسنگی! همین «توسعه»، که باعث شده 10 میلیون نفر در ایران زیر خط فقر زندگی کنند، به تمامی غلامان سفارت، از قبیل نژادحسینیان، امکان می‌دهد، مدافع «منافع ملی» باشند، و با احداث خط لولة صلح هم مخالفت کنند. اینک بپردازیم به توصیة اکبر رفسنجانی در باب «آزادی» بیان دینی! وی از اتحادیة «نخبگان اسلامی» مقیم اروپا خواستار شده:

«تمهیدات لازم جهت تبادل آرا و تضارب افکار و عقاید در حوزه مسایل دینی را فراهم آورده و همواره در راستای عظمت و سربلندی ایران و اسلام گام بردارد.»


یادآور شویم فعالیت انجمن‌های اسلامی دانشجویان اعزامی به غرب، 41 سال سابقه دارد و محصول فعالیت استعماری این انجمن‌های به اصطلاح دانشجوئی، امثال سعید امامی‌ و وحید گرجی بوده‌اند. بله، تشکیل این «انجمن‌ها» در واقع انتقال ارز حاصل از فروش نفت به خارج، جهت آموزش جنایتکار، بازجو، خبرچین و انواع «غلام سفارت» است. که فعلاً به در خواست اکبر رفسنجانی می‌باید در باب اسلام به «تبادل» و «تضارب» افکار بپردازند! به گزارش «ایسنا»، نگرانی عمده دبیر این اتحادیه این است که:

«مسئولان کشور[...] از عهده حفظ و پیگیری اهداف انقلاب مانند گذشته برآیند.»
منبع: ایسنا، کد خبر: 8605 ـ 06096

بله، «مسئولان کشور» یا در واقع، حامیان غربی آنان، به پشتیبانی از دعانویسان ادامه دهند، تا جیره خواران استعمار بتوانند در «انجمن‌های اسلامی» به «انجام وظیفه» بپردازند، و در مورد اسلام، «آزادانه» تبادل نظر کنند! به «نخبگان جمکران» توصیه می‌کنیم جهت یافتن موضوع مناسب بحث و تبادل آرا،‌ به «توپ مرواری» مراجعه کنند، که هم تصویر کاملی از حاکمیت جمکران ارائه داده، و هم در مورد اسلام نظرات جامع و مستدلی ابراز داشته که جهت «بحث آزاد» می‌تواند مورد استفاده «نخبگان» قرار گیرد. به طور مثال:

«مذهب آن‌ها سیکیم خیاردی است، معجون دل بهم زنی از آراء و عقاید متضادی است که از مذاهب و ادیان و خرافات سلف، هول هولکی و هضم نکرده، استراق و بی‌تناسب به هم درآمیخته شده است و دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زور چپان کرده‌اند، یعنی شمشیر بران و کاسه گدائی است. یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را می‌بریم. هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند، آثار هنری ما را از بین بردند و هنوز هم دست بردار نیستند. هر جا رفتند همین کار را کردند. ما که عادت نداشتیم دختران‌مان را زنده بگور بکنیم[...] ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمی‌دانستیم، همة این‌ها را از ما گرفتند و به جایش فقر و پریشانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تاسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلا رفتن برایمان آوردند. همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چسناله است؟ چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه‌اش سروکار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده‌ها باید تمام عمر به سرشان لجن بمالند و گریه و زاری کنند.[...] همه‌اش زیر سلطه اموات زندگی می‌کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می‌نمایند. کاری که پست‌ترین جانور نمی‌کند. عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی و هنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه و استحاضة قلیله و کثیره و متوسطه بحث کنند. این مذهب برای یک وجب پایین تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته شده انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل می‌کرده و نه سر قدم می رفته. خدا آخرین فرستادة برگزیده خود را مأمور اصلاح این امور کرد. تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام رویهم می‌غلطد و دیگر مفهومی ندارد.»

صفحات 15 به بعد

«توپ‌مرواری» مسائل مهمی در مورد اسلام مطرح کرده، از جمله معرفی کتاب معروفی در باب نجاست! در واقع، در «توپ مرواری» همه چیز هست:

«همینکه به راهنمایی غلام سفارت کارش گرفت[...] فرمود شرعیات و فقهیات به اطفال نا بالغ در دبستان‌ها بیاموزند[...] ملا باجی‌ها در مکتب‌خانه‌های شنگول و منگول مسایل مهمی راجع به شک میان دو و سه و استحاضه کبیره و متوسطه و قلیله و مبطلات روزه، و طی و مقاربت [...] مطرح می‌کردند[...] و در منافع تعدد زوجات و تقیه و محلل و خواص تربت اصل داد سخن می‌دادند. شیخ پشم الدین کتابی در نجاست تألیف کرد که حاوی هزار و پانصد مساله در باب آداب خلا و کونشوئی بود. خواص آب کر و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه[...]»
صفحه 110


چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۶

«گاز» پرافتخار!
...
ایجاد یک آشوب دانشجوئی، به بهانة حفظ «منافع ملی»، پروژه‌ای است که در محافل استعمار انگلیس پی‌ریزی شده، و با اظهارات مهمل و بی‌پایة‌ «نژادحسینیان»، پیرامون «خط لولة صلح» در «بی‌بی‌سی» و «ایسنا» فعالانه پیگیری می‌شود! ابزار تبلیغات هم طبق معمول «منافع ملی» و مستضعفین‌اند! بنگاه تبلیغاتی حاکمیت انگلیس، «بی‌بی‌سی»، اخیراً اقدام به انتشار سخنان «نژادحسینیان» در مخالفت با قرارداد «خط لولة صلح» کرده، و رسانه‌های «شرق»، «روزآنلاین» و دیگر جیره‌خواران استعمار غرب، این سخنان بی‌اساس را با آب و تاب منعکس کرده‌اند. هدف از پخش و نشر چنین مهملاتی این است که از یکسو، «شبه‌دولت» احمدی‌نژاد را طرفدار این قرارداد جلوه دهند، و از سوی دیگر با توسل به فریب و نیرنگ وانمود کنند، چنین قراردادی میلیاردها دلار خسارت برای ملت ایران به همراه خواهد داشت! استدلال و منطق سراپا فریب، بر این امر استوار است که گاز ایران 30 در صد ارزانتر به هند و پاکستان فروخته می‌شود! حال آنکه می‌دانیم، تعیین کنندة بهای انرژی، دولت‌ها و ملت‌ها نیستند! بلکه چندملیتی‌هائی‌‌اند که در بهره‌برداری از این منابع سرمایه گذاری می‌کنند. و احداث «خط لولة صلح» منافع برخی از همین چندملیتی‌های غربی، به ویژه «بریتیش پترولیوم» و «داچ شل»، حامیان طالبان در منطقه را تهدید می‌کند!

در عمل، این قرارداد، موجودیت محافل «طالبان» در ایران و پاکستان را به خطر انداخته. و این محافل که موجودیت‌شان در گرو جنگ و بحران است، اکنون از برقراری صلح پایدار به هراس افتاده و از طریق شیپورهای تبلیغاتی‌شان به شایعه پراکنی پیرامون «خط لولة صلح» پرداخته‌اند. شایعه پراکنی طبق معمول از «بی‌بی‌سی» آغاز شد، و به دیگر ارگان‌های طالبان شیعی مسلک: «روزآنلاین»، «شرق» و ... نهایت امر گروه کارگزاران سرایت کرد! بله، مرگ دارودستة سرداراکبر و شرکاء نزدیک است، و دست اربابان‌شان، همان آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، در پوست گردو افتاده! و به همین دلیل دوباره، یکی از پادوهای استعمار به یاد «منافع ملی» و ایرانیانی افتاده که زیر خط فقر زندگی می‌کنند! نام ایشان محمد هادی نژادحسینیان است که سه دهه، در رأس تشکیلات حکومت اسلامی، قرار داشتند و «خفقان» گرفته‌ بودند، تا ناگهان، در سایت رعایای الیزابت دوم، زبان به «اعتراض» گشایند!

واقعیت این است که «خط لولة صلح» مرگ طالبان منطقه، شیعی و سنی را نوید می‌دهد، ‌ به همین دلیل،‌ ناگهان بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، و سپس سایت «روزآنلاین»، متخصصان «ویژه‌ای» همچون «نژادحسینیان» را از عطاری استعمار بیرون کشیده، نظرات سرشار از «تخصص» ایشان را برای‌مان بازگو می‌کنند. رعایای الیزابت دوم، و دیگر محافلی که از اواخر دورة قاجار تاکنون، از طریق قاچاق مواد مخدر، برده فروشی و فروش اسلحه به گروه‌های دست پرورده خود در منطقه، به ویژه در منطقة سیستان و بلوچستان، در پاکستان و ایران، منافع سرشاری به هم زده‌اند، «خط لولة صلح» را مانعی در راه «اقتصاد اسلامی» خود می‌بینند.

از هنگام ایجاد «شبه کشوری» به نام پاکستان، استعمار انگلیس سعی بر حفظ هرج و مرج در گستره‌ای به وسعت ایران، افغانستان و پاکستان داشته. به یاد داریم که به محض اقدام اتحادجماهیر شوروی جهت احداث خط لولة نفت به هند از طریق افغانستان، طاعون طالبان شیعی مسلک در ایران و پاکستان، زمینه ساز حاکمیت طالبان در افغانستان شد. این مسئله نشانگر اهمیت حفظ «هرج و مرج» در منطقه جهت تامین منافع استعمار انگلیس است. و در این راستا در بطن این منطقة «هرج و مرج»، مناطق «هرج و مرج» دیگری قرار دارند که بلوچستان در پاکستان و ایران از آن جمله‌‌اند. حال اگر «خط لولة صلح»، گاز ایران را از طریق پاکستان به هند برساند هرج و مرج در بلوچستان ایران و پاکستان باید پایان گیرد. و همین امر ضربة جبران ناپذیری به منافع انگلیس خواهد بود. و البته طبق قوانین وحش‌سالاری، انگلیس به تنهائی نمی‌تواند از این منافع بهره‌مند شود، و لازم است شرکای دیگر نیز سهمی از این منافع داشته باشند. و شریک اصلی بریتانیا در تاراج منطقه، تاکنون ایالات متحد بوده، که از ایجاد هرج و مرج در مرز هند، چین و اتحاد جماهیر شوروی سابق، حمایت کرده. ولی امروز تغییرات وسیعی در حال شکل گیری است که تداوم «هرج و مرج» را بر‌نمی‌تابد. از یکسو کشورهای هند، چین و روسیه به یکدیگر نزدیک می‌شوند، کشورهائی که از رشد سریع اقتصادی برخوردار شده‌اند، و از سوی دیگر نفوذ ایالات متحد و جبهة ناتو در منطقه به شدت رو به ضعف گذارده. شکست ارتش اسرائیل در لبنان نوید بخش آغاز سیر قهقرائی استعمار غرب در منطقه بود. و با گذشت زمان، سرعت این سیر قهقرائی افزایش خواهد یافت. مسائلی که در ارتباط «نظامی ـ امنیتی» میان فدراسیون روسیه، اروپا و ایالات متحد پیش آمد، خود شاهدی است بر این مدعا. و در همین چارچوب است که «منطقة امن» تامین منافع استعماری انگلیس در پاکستان و ایران از طریق احداث «خط لولة صلح» مورد تهدید قرار گرفته.

پیشتر گفتیم که محل عبور نفت و گاز محل امن به شمار می‌رود. چرا که در غیر اینصورت نقل و انتقال منابع انرژی غیرممکن خواهد شد. پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی به تنگة هرمز در دوران جنگ استعماری 8 ساله میان ایران و عراق بیاندازیم.

به یاد داریم که تبلیغات ساواک از زبان دعانویس‌های حاکم بر ایران، آمریکا را مسئول تهاجم نظامی به ایران معرفی می‌کرد. به یاد داریم که همین حاکمیت دست نشانده، که ادعای ضدامپریالیست بودن هم داشت، هرگز اجازه نیافت، «بستن تنگه هرمز» را حتی در شعار، مطرح کند. چرا که طی 8 سال جنگ، نفت ایران به قیمت هر بشکه، 9 دلار به حراج گذارده شد، تا منافع غرب تأمین شود، و مسیر عبور «نفت حراجی» تنگة هرمز بود. و نژادحسینیان که در سایت رعایای الیزابت دوم از «خط لولة صلح» انتقاد کرده، از ابتدای براندازی 22 بهمن، از ایالات متحد به ایران بازگشت، تا در جبهة حکومت «عدل‌علی» از این وزارتخانه به آن‌ وزارتخانه در حرکت باشد! ایشان طی سه دهه، کور و کرو لال بودند، و منافع ملی را هم نمی‌شناختند! و اخیراً مسیح دستی به سرشان کشیده و زبان باز کرده‌اند، آنهم در مقابل میکروفون «بی‌بی‌سی»! حال ببینیم «نژاد حسینیان» کیست؟!

نژادحسینیان مانند دیگر شخصیت‌های ساواک، گذشتة روشنی ندارد، و در تمامی زمینه‌ها صاحب تخصص است! وی متولد سال 1947 است، به عبارت دیگر اکنون 60 سال دارد. ظاهرا در دانشگاه تهران در رشته مهندسی مدرکی گرفته و پیش از براندازی 22 بهمن، در ایران مشاور بخش خصوصی بوده. ولی همین نژاد حسینیان، در سال 1979 مسلح به مدرک دکترا از دانشگاه جرج واشنگتن به ایران باز می‌گردد! از سال 1980 تا 81، نژادحسینیان معاون سازمان برنامه و بودجه است، از سال 1981 تا 1985، وزیر راه و ترابری است. از 1985 تا 1989 معاون وزیر نفت در زمینه مهندسی و پروژه است، و از سال 1989 تا سال 1994، نژاد حسینیان، معاون وزیر نفت در مسائل خارجی، وزیر صنایع سنگین و رئیس کمیته‌های اقتصادی در رابطه با کشورهای مختلف است. از تاریخ 13 مارس 1998، مدتی پس از انتصاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری، نژادحسینیان را در مقام «نمایندة دائم» ایران در سازمان ملل، مشغول به «انجام وظیفه» می‌بینیم. نژادحسینیان را می‌توان، مانند حسن حبیبی، محمد خاتمی و بسیاری دیگر، از مزدوران امنیتی ایالات متحد در ایران به شمار آورد. و از سوی دیگر می‌توان ایشان را عضو شبکه‌ای دانست که محمد خاتمی را به ریاست جمهوری رساند. شبکة روتاری‌کلاب انگلیس. بی‌جهت نیست که ابتدا بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» در بازتاب نظرات این «متخصص» بسیار برجسته پیشگام شده!

نژادحسینیان هنگامی که تداوم جنگ، منافع اربابانش را تأمین می‌کرد، به یاد «منافع ملی» نبود! اخیرا چون منافع استعمار انگلیس تهدید می‌شود، نژادحسینیان و برخی دیگر به یاد «منافع ملی» افتاده‌اند! البته «منافع ملی» در قاموس اینان، منافع ایران نیست! اشتباه نکنیم! «منافع ملی» برای ریزه خواران استعمار، منافع اربابان‌شان است! همانطور که «گاردین» از آب‌گیری «سد سیوند» ‌نگران بود و آرامگاه کوروش را در خطر می‌دید، نژادحسینیان و شرکاء هم از احداث خط لوله گاز به هند شدیداً آشفته خاطر شده‌اند! پادوهای غرب، هر وقت منافع اربابان‌شان به خطر می‌افتد، یاد مستضعفین می‌کنند! و همانطور که میرحسین موسوی چندی پیش برای کودکان بی‌خانمان تهران اشک تمساح می‌ریخت، از چشمان نژادحسینیان هم چند لیتر از همان اشک‌ها سرازیر شده! اشک‌هائی که بدرقة راه ایرانیانی می‌شود که در واقع، به دلیل وجود امثال رفسنجانی‌ها و نژادحسینیان‌ها زیر خط فقر زندگی می‌کنند! نژاد حسینیان می‌گوید، چرا وقتی 10 میلیون نفر در ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، و ترکیه می‌تواند گاز ایران را به اروپا صادر کند، ما باید به هند گاز ارزان قیمت بفروشیم؟! سئوال ایشان در واقع به این صورت می‌باید صورتبندی شود که، واقعاً چرا وقتی منافع غرب از طریق ترکیه می‌تواند تأمین شود، ما منافع غرب را تامین نکنیم‌؟! نژادحسینیان، با بیان این سخنان، قیاس به نفس کرده و مخاطب را هم ابله پنداشته، به چند دلیل! نخست آنکه پادوهای غرب، اگر ابله و خودفروخته نباشند به افتخار پادوئی نائل نمی‌شوند، نمونه‌اش ابراهیم یزدی است! دیگر آنکه بهای نفت و گاز را دولت‌ها و کشورهای تولید کننده نفت و گاز تعیین نمی‌کنند. قیمت نفت و گاز را چندملیتی‌ها تعیین می‌کنند. و اگر قیمت گاز صادراتی به هند و پاکستان به ادعای نژادحسینیان و شرکاء، از قیمت صادراتی به اروپا کمتر تعیین شده به این دلیل است که «بریتیش پترولیوم» جهت احداث این خط لوله سرمایه گذاری نمی‌کند، تا بتواند ارزحاصل از فروش گاز را در بانک‌هایش انبار کند، و با بهره‌های 70 درصد در سال به ایران «وام» بدهد! بله، در صورت افتتاح این خط لوله، منافع «بریتیش پترولیوم» به خطر می‌افتد، همان «منافع ملی» نژاد‌حسینیان‌ها که ناگهان در سایت رعایای الیزابت دوم، به یاد «کشورما» افتاده‌اند، و می‌گویند:

«اگر بنا داشتیم گاز را ارزان بفروشیم خیلی زود قرارداد نهائی می‌شد اما آیا درست است که در این قرار داد ده‌ها میلیارد دلار تخفیف بدهیم در حالی که در کشور ما 10 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند[...]»


این سخنان چقدر آن‌هائی را که زیر خط فقر هم زندگی نمی‌کنند، به یاد شعارهای روح‌الله خمینی و دیگر دعانویس‌های دجال جمکران می‌اندازد! ده‌ها میلیارد دلار را بر 10 میلیون تقسیم می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که به هر نفر حد اقل 1000 دلار می‌رسد، که شخص نژاد حسینیان به درخانه‌شان آورده تحویل خواهد داد! همانطور که خمینی‌ پول‌های نفت را دم در خانه‌ها به «مستضعفین» تحویل داد؛ به صورت بمب، گلوله و موشک! بله، ده‌ها میلیارد دلار از حساب بانکی ما ایرانیان بر می‌دارند و به حساب هندی‌ها واریز می‌کنند! این امری است که «بی‌بی‌سی» سعی دارد از زبان نژادحسینیان به شنونده القاء کند! ولی در واقع آنکه ده‌ها میلیارد دلار و شاید در دراز مدت صدها میلیارد دلار ضرر می‌کند، همان حاکمیت انگلیس است. هنگامی که بساط قاچاق مواد مخدر در بلوچستان ایران و پاکستان تعطیل شود، هنگامی که استعمار انگلیس ناچار به جمع‌آوری شبکه‌های تجارت برده و مواد مخدر در منطقه شود، میزان خسارت به مراتب از میلیاردها دلار بیشتر خواهد بود. ولی نژادحسینیان‌ ، فاقد درک ابعاد چنین «فاجعه‌ای» است! استعمار چنان سفله پرور و بلاهت گستر است، که امثال نژادحسینیان، علیرغم حضور در وزارت نفت، هنوز نمی‌داند قیمت نفت و گاز را «فروشنده» تعیین نمی‌کند، «خریدار» تعیین می‌کند! کارشناس برجستة انرژی حکومت اسلامی، در «بی‌بی‌سی» اظهار داشته:

« باید در تعیین قیمت گاز قراردادهای گاز مایع [...] در منطقه ملاک قرار گیرد[...] که حدود 11 دلار برای هر واحد[...] است در حالی که قیمت توافق شده[...] کمتر از 6 دلار و پنجاه سنت در نظر گرفته شده است. »


کسی که در سخنانش از «باید» استفاده می‌کند، کسی است که قادر به تحقق «بایستن» امر خود باشد! حاکمیت ایران در چنین موضعی نیست، و به طریق اولی، یک «کارگزار» حکومت جمکران، از این گنده‌گوئی‌ها نمی‌تواند ‌کردن! ویژگی گورکن جماعت این است که عادت کرده دهانش را بیش از حد خود باز کند. این امر را در مورد همپالکی‌های‌اش نیز انجام می‌دهد. چند روز پیش، «حنا زرچوبه» ـ همان ایرنای خودمان ـ نوشته بود، ارتش ترکیه گفته، برای حمله به «پ‌ک‌ک»، از آمریکا اجازه نمی‌گیریم! بله، ارتش ترکیه، مانند ارتش اسرائیل ارواح شکمش مستقل است و از آمریکا اجازه هم نمی‌گیرد! ما هم می‌دانیم! آمریکا به ارتش ترکیه «فرمان» می‌دهد و ارتش ترکیه هم فرمان را اجرا می‌کند! حال بازگردیم به نژادحسینیان و رسانه‌های اربابانش!

برای «شرق»، نژاد حسینیان یکی از همان هزاران «مدیر باتجربه‌ای» ‌است که توسط احمدی نژاد کنار گزارده شدند. ولی در واقع با تضعیف سیاست غرب در ایران، حکومت جمکران ناچار شد فدائیان ایالات متحد را با فدائیان دیگری تعویض کند که درجة «فدائیت‌شان» کمی رقیق‌تر باشد! «شرق»، جهت تحمیق مخاطب می‌نویسد، جانشین نژادحسینیان، غنیمی‌فرد، جهت حفظ مقام خود قبول کرده چنین قراردادی منعقد شود! و به این ترتیب نتیجه می‌گیریم که قراردادهای نفتی هم مانند قوانین اسلام شکمی است، و به میل و خواستة وزیر مربوطه «منعقد» می‌شود! ولی در این میان، از همه جالب‌تر اظهار عقیده «کارگزاران» است! اینان که همگی از نوچه‌های اکبر رفسنجانی به شمار می‌روند، به زبان بازاری خود اظهاراتی فرموده‌اند که ترجمة آن به زبان فارسی چنین است:

«درست است که این خط لوله باعث صلح میان پاکستان و هند می‌شود، ولی چرا بهای صلح را ایران بپردازد، همة صلح‌طلبان جهان باید بهای صلح را بپردازند!»

این نمونه‌ای است از «بینش سیاسی» پادوهای رمالان در ایران! در واقع اگر صلح میان هند و پاکستان برقرار شود، صلحی است که منافع آن در درجة نخست نصیب ملت ایران، ‌به ویژه مردمان محروم بلوچستان خواهد شد. و تا آنجا که شناخت نویسندة این وبلاگ اجازه می‌دهد، «صلح طلبان جهان» که در دموکراسی‌های ثروتمند سکونت دارند، موجودیت خود را مدیون جنگ و کشتار در کشورهای جهان سوم‌اند! متأسفانه این «واقعیت» بار دیگر، با تهاجم به عراق و افغانستان به اثبات رسید! و اگر به وقایع اخیر ایران، به ویژه جنجال پیرامون اعترافات تلویزیونی همکاران حاکمیت ایران بنگریم، ابعاد واقعی چنین صلح‌طلبی‌هائی را بهتر مشاهده خواهیم کرد. همانطور که با مطالعة دقیق سخنان نژادحسینیان در مورد «افتخارآمیز» بودن قرارداد خط لوله صلح:

«با توجه به افزایش قیمت نفت و گاز، امضای این قرارداد دستاوردی افتخارآمیز نیست زیرا با این قرارداد ایران متعهد می‌شود گاز خود را با قیمت ارزان بفروشد.»

و البته نژادحسینیان، به قراردادهای 25 سالة «افتخارآمیز» فروش نفت که با شرکت‌های «دوست و برادر» منعقد شده، و همچنین به دریافت «رشوه‌های افتخارآمیز» این قرار دادها هیچگونه اشاره‌ای نکرده! چون در این‌صورت می‌توانستیم معنای دقیق «دستاورد» پر‌افتخار یا به زبان الکن ایشان «افتخارآمیز» را دریافته، و آنرا برای 10 میلیون ایرانی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند، و میلیون‌ها ایرانی دیگر که افتخار جیره‌خواری استعمار را ندارند، بهتر از این‌ها توضیح دهیم!




سه‌شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۶

بازار «فرصتیه»!
...
چقدر این میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان فیلم «آگراندیسمان» وقت شناس بود! همزمان با مشکینی، رئیس مجلس خبرگان رهبری، ما را از افتخار حضور خود محروم کرد! مشکینی هم در واقع جزئی از یک «آگراندیسمان» بود که بسیاری از نوسوادان می‌پنداشتند کارگردان آن هستند ولی در واقع خود بازیگرانش بودند! پاسداراکبر که در سایة حاج عباس میلانی روزگار به بطالت می‌گذارند، اخیراً دچار «احساس رهبری» شده و خطاب به «ملت‌‌اش» یک نامة اختصاصی برای «روز آنلاین» فرستاده، که در سایت دیگری هم که هیچ ارتباطی با اکبر رفسنجانی ندارد منتشر شده! روز آنلاین، در ضمن متن مصاحبة «یان ریشار» با رادیو فرانسه را منتشر کرده، «یان ریشار» به رادیو فرانسه فرموده‌اند:

«در سال‌هائی که دولت خاتمی بر سر کار بود، زنان یک آزادی واقعی داشتند.»

و البته این «یک آزادی واقعی» را فقط شخص «یان ریشار» مشاهده کرده‌اند، و یا شیخ حسن جمکرانی در رویاهای‌اش دیده! شیخ حسن قادر بود در رویاهای‌اش هر چه به نفع دکان اسلام بود، ببیند! و به همین دلیل در قرن چهارم هجری امام زمان را به خواب دید! و به این ترتیب بود که مسجد جمکران بر پا شد! شاید «یان ریشار» هم قصد برپا کردن «مسجد آزادی زنان» در جمکران داشته که چنین سخنانی بر زبان رانده! و اما بازگردیم به کسروی و تاریخ مشروطة ایران. از قرار معلوم در دوره‌ای که محمد علی‌میرزا ولیعهد بوده، کسی خواب‌نما نمی‌شد! همه «پراگماتیست» بودند و با الهام از سروش و پاسداراکبر «دین عقلانی» را اعمال می‌کرده‌اند.

احمد کسروی دو نمونه از «عقلانیت دینی» محمدعلی‌میرزا و نزدیکانش را در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» آورده. مواردی که مسلما پاسدار شریعتمداری در کیهان ازآن‌ها خبر ندارد! کسروی می‌نویسد، محمدعلی‌میرزا در دوران ولیعهدی خود علیرغم مال و مقامی که داشت از مردم وام می‌گرفت و باز پس نمی‌داد. و کسانی که به پستی و وقاحت محمد علی‌میرزا پی برده بودند، با پرداخت پول و یا از راه‌های دیگر به او نزدیک شده، و به پشت‌گرمی او به مردم ستم می‌کردند. کسروی در صفحة 190 تاریخ مشروطه، به دو مورد اشاره دارد، غصب املاک «عباس لاکه دیزجی» توسط «حاجی محمدتقی صراف» و غصب اموال «میرزا حسن‌خان صدر الوزرا»، توسط «شیخ محمد یزدی.»

«صراف» و «یزدی»، هر دو از نزدیکان محمدعلی‌میرزا بودند. محمدتقی‌صراف از دولت زمین‌های خالصه «لاکه دیزج» را خریداری کرده، و زمین‌های دیگر منطقه را نیز غصب می‌کند. از جمله املاک «حاجی عباس لاکه دیزجی» را، ‌ که در برابر وی مقاومت می‌کند. «صراف» به محمد‌علی‌میرزا شکایت می‌برد، و او هم جهت اجرای «عدالت علوی»، دستور می‌دهد پسر حاج عباس را زندانی کنند، زمین‌هایش را هم به زور گرفته به صراف واگذار نمایند، تا «کارآفرینی» کرده باشد! «حاج عباس» به علما متوسل می‌شود، و فقط یکنفر ازآن‌ها به نام «حاج صادق» دست‌نوشته‌ای به وی می‌دهد. «حاج عباس» با آن راهی عالی‌قاپو شده دست‌نوشته را به محمدعلی‌میرزا می‌دهد. و محمدعلی‌میرزا هم که بسیار «دیندار» بوده، دستور می‌دهد، پسر حاج عباس را بیاورند و در برابر پدر شکنجه دهند. به این ترتیب که روغن بر پاهای او ریخته پاهایش را روی آتش می‌گیرند. پسر حاج عباس در اثر شکنجه می‌میرد، و خود حاج عباس را نیز به زندان می‌افکنند. یکروز که وی را با دیگر زندانیان برای کار در گل‌کاری‌های دولتی بیرون آورده بودند، می‌گریزد و به خانه حاج میرزا جواد مجتهد رفته بست می‌نشیند و تا آغاز جنبش مشروطه در آنجا می‌ماند، سپس به مشروطه خواهان می‌پیوندد. نمونة دوم، حکایت «سید محمد یزدی» است.

سید محمد یزدی، چون عمویش، «سیدعلی»‌ از علمای به نام بود، جهت دعا و رمالی و غیره به اندرون محمدعلی میرزا راه یافت. و در اندک زمان دارائی اندوخت. در همان سال‌ها «میرزا حسن‌خان صدر الوزرا»، از توانگران تبریز درگذشت، و از او یک زن و چند فرزند صغیر بجای ماند. سیدمحمد یزدی، یکی از خانه‌های او را خرید، و چون دریافت بیوة حسن خان قیمومت فرزندان را بر عهده دارد، و مال و اموال فراوان دارند، شبی با نردبان از دیوار خانة آنان بالا رفت و خود را به بالین بیوه میرزا حسن خان رسانید و صیغه عقد را جاری کرد! و اختیار اموال آنان را به دست گرفت و از پول و ملک هرچه بود صاحب شد! و چون از نزدیکان ولیعهد بود، کسی نمی‌توانست مانع او شود. پس از پیروزی جنبش مشروطه، دختر بزرگ حسن‌خان این داستان را به روزنامه‌ها نوشت و از انجمن ایالتی دادخواهی کرد، و انجمن، کسانی را فرستاد تا دست سیدمحمد یزدی را از دارائی‌های آنان کوتاه گردانید. کسروی می‌نویسد، به اینهمه باید نمایش‌های دیندارانه محمد علی‌میرزا را بیفزائیم:

« همه ساله در دهه محرم تکیه به پا کردی. شب عاشورا پای برهنه به کوچه‌ها افتاده به چهل مسجد شمع بردی. در رمضان در یکی از سه روز «احیا» به مسجد حاجی شیخ محمد حسین آمده در پشت سر او نماز خواندی. کتاب‌های دعا به چاپ رسانیدی. همان سال که مشروطه برخاست، حاجی شیخ محمد حسین یک روایت نوین از زیارت عاشورا پیدا کرده بود. محمدعلی‌میرزا با شتاب آنرا در چاپخانة ویژه خود به چاپ رسانید و میان مردم پراکند.»

صفحه، 193.

در راستای چنین کردار سراسر تزویر و ریائی است که سیدمحمد تقی هراتی، که پس از ورود به مجلس، ناگهان از طرفداران شیخ فضل‌الله نوری شده بود! که به قول کسروی «از دین شمشیری ساخته با آن زبان هر کسی را می بریدند»،‌ در مورد قانون اساسی چنین گفت:

«ما مردم باید بدانیم که مسلمانیم و قانون ما قانون مقدس اسلام است[...]»
همان منبع، صفحه، 318.

و یک سده پس از جنبش مشروطه، قانون اساسی ایران هنوز «قانون مقدس اسلام» باقی مانده! و جهت حفظ همین قانون مقدس است که جبهة غرب و پادوهای‌اش در داخل ایران بسیج شده‌اند. کیهان به تبلیغ برای مشارکت می‌پردازد و ساواک، جهت بازارگرمی برای محمد خاتمی، شیخ فضل‌الله نوری هزاره سوم، افسار رجانیوز را رها کرده، تا همسر الهام «آزادی بیان» داشته باشد! و سایت «پیک‌نت» هم بنویسد، دولتی‌ها از سخنرانی محمد خاتمی در کاشان و يزد به هراس افتاده‌اند! البته منظور «پیک نت»، همان سخنرانی‌هائی است که در آن‌ها خاتمی در برابر «الحاد» ایستادگی می‌کرد، و به شیوه علی «کارآفرینی» می‌نمود، و با وقاحت خواستار حذف خدمات اجتماعی شده بود! همین سخنان، به ادعای «پیک نت» دولتی‌ها را به هراس انداخته! چرا که دولتی‌ها به اصطلاح «حجتیه» هستند! اصلاح طلبان شیاد هم که می‌دانیم «فرصتیه» هستند! و منتظر «فرصت‌اند»، تا همانطور که خاتمی در کاشان وعده داده، به شیوة امام علی،‌ سرزمین‌های فراوانی را آباد کنند و به دست مردم بسپارند! ولی افسوس که «ستاد باغ قلهک» عزم جزم کرده که کارآفرینی را به صورت دیگری انجام دهد! این ستاد قصد دارد فضای سبز باغ قلهک را از سفارت انگلیس پس گرفته، و برج‌های بدترکیب پیش‌ساخته بجای آن‌ها به هوا برده، شهر تهران را زشت‌تر از اینکه هست بنماید! واقعاً چه می‌توان گفت؟! به نظر نویسندة این وبلاگ، اگر ادارة شهر تهران را به سفارت انگلیس می‌سپردند، بهتر بود. حداقل شعور شهرسازی و حفظ آثار باستانی را دارند. اگر این‌ها نبودند، امروز نیاکان فضل‌الله نوری‌ها، جهت «کارآفرینی»، لوحة حقوق بشر کوروش کبیر را با خاک یکسان کرده بودند! بله، این همان برنامة اقتصادی اصلاح‌طلبان است! بی‌دلیل نبود که روح الله خمینی ‌گفت:

«اقتصاد مال خر است!»

اظهار نظر ایشان در مورد چنین اقتصادی بود! اما اهالی «پیک نت» با اقتصاد کاری ندارند، با سیاستی کار دارند که همین «اقتصاد» را بر ملت ایران حاکم کرده. فعلاً مردم ایران باید به دعواهای مضحک روح‌الله خمینی و حجتیه سرگرم باشند! چون اکنون در ایران،‌ از این اختلافات مسخره هیچ موضوع مهم‌تری وجود ندارد! خمینی در سال 56 گفته در نیمه شعبان جشن نگیرند، حجتیه قبول نکرده‌اند! و پس از سه دهه، محمد خاتمی با تکیه بر این مهملات می‌گوید، این‌ها همان تندروهائی هستند که مخالف اصلاحات‌اند. و البته اصلاحات مورد نظر محمد خاتمی را هم که می‌دانیم چیست: اسلام! سیاست اقتصادی این اسلام هم همان سیاست اقتصادی علی است، که البته از سوی غرب به ملت ایران تحمیل می‌شود. و آن عبارت است از چپاول هرچه بیشتر ثروت‌های ملی، و گسترش فقر. پس محمد خاتمی و شرکاء در این میان چه حرفی برای گفتن دارند؟ برای ما احمدی نژاد با محمد خاتمی هیچ تفاوتی ندارد. هر دو پادوی استعماراند، و هر دو منفور. اگر محمد خاتمی و دارودسته‌اش برای چپاول ثروت‌های ملی خیز برداشته‌اند، دعوای میان دو جناح غارتگر، یک دعوای حکومتی است. حکومتی که خود هیچ مشروعیتی ندارد. «تندرو» و «کندرو» در این حکومت، شامل دو گروه دعانویس و رمال جنایتکار است که با حمایت استعمار 28 سال است، حکومت مشروعة استعماری تشکیل داده‌اند. و هرچه زمان می‌گذرد، دریده‌تر و وقیح‌تر می‌شوند. امروز محمد خاتمی ادعا می‌کند روح‌الله خمینی «افکاری» داشته که افکار جامعه ایران است و «تفکر» تندروها در تضاد با این افکار قرار دارد! نمی‌دانستیم روح‌الله قادر به «تفکر» هم بود! و نمی‌دانستیم «تفکر» خمینی با تفکر«جامعه» یکسان بوده! و به دلیل همین «ندانستن‌های» ما است، که محمد خاتمی خواهان «آزادی‌های اساسی» شده تا در مقابل «الحاد» ایستادگی کرده، و باقی‌مانده غیرمذهبی‌ها را هم به سرنوشت «پوینده» و «مختاری» دچار کند:

«این تفکر[...] می‌خواهد نظام و جامعه را به نفع اوهام خود که در تضاد بنیادی با افکار امام و جامعه است مصادره کند[...] تفکری وجود دارد که اصلاحات اصیل را براندازی قلمداد می‌کند و هر گونه تحول خواهی را الحاد می‌داند[...] ما می‌خواهیم در مقابل براندازی و الحاد بایستیم[...]»


اتفاقا آمریکا هم می‌خواهد در برابر «الحاد» بایستد! و به همین دلیل با چنگ و دندان از اسلام حمایت می‌کند. هرچه دوام حکومت اسلامی بیشتر باشد،‌ خرافات و حماقت و اوهام بیشتر در جامعه رسوخ می‌کند. نمونه‌اش رونق دکانی است به نام مسجد جمکران!

مسجد جمکران بر پایه رویای شیخ حسن جمکرانی بر پا شده! شیخ حسن خواب دیده که امام زمان به او گفته هر که در این مکان مقدس نماز بخواند، مانند آن است که در کعبه نماز خوانده باشد! شیخ حسن امام زمان را هم می‌شناخته، چون در رویای‌اش فهمیده کسی که چنین دستوراتی صادر می‌کند امام زمان است! در ضمن شیخ حسن این رویا را زمانی دیده که دریافته همه توانائی رفتن به مکه را ندارند! و بهتر است کعبه، شعبه‌ای هم در محل اقامت ایشان داشته باشد! بله در قرن چهارم هجری، طبق یکی از همان قصه‌های «بی‌بی‌گوزک»، رقابت اقتصادی با دکان کعبه آغاز شد. و امروز بجز گروه حجتیه و دارودستة خاتمی،‌ یک عده هم بحث انحرافی نوینی را آغاز کرده‌اند، که طبق معمول از چاهک حوزه فراتر نمی‌رود! اینان می‌گویند، این شیعه‌ای که در ایران حاکم است، شیعه واقعی نیست، شیعه جمکرانی است! بهتر است برویم به سراغ شیعه علوی و شیعه شریعتی! بله «گزینه‌ها» در برابر ملت ایران فراوان شده! انواع و اقسام گزینه‌های دینی در بازار سیاست استعمار عرضه می‌شود،‌ تا مبادا کسی به یاد آورد که در مملکت، بجز «دین»، آنهم دین اسلام و مسلک شیعه، از مقولة دیگری هم می‌توان سخن به میان آورد! و این مطلب کذا نیز در «پیک نت» افتخار انتشار یافته! ظاهرا نویسنده از اینکه «جمکران» جایگزین «کعبه» شود نگران بوده! همانطور که خاتمی نگران است دکان «تفکر» خمینی تعطیل شود، و مهملات حجتیه، بجای مهملات «فرصتیه» پورسانتاژی از چپاول را به خود اختصاص دهد. دلیل نامه نگاری پاسدار اکبر به «ملت‌اش» نیز همین است! گنجی در نامة ویژه «روزآنلاین» در همان پاراگراف اول اصل مطلب را بیان کرده:

«ما را چه می‌شود[...] چرا این همه دروغ می‌بافیم[...]»

و ما هم به پاسدار اکبر و شرکاء می‌گوئیم، واقعاً شما را چه می‌شود، که اینهمه دروغ به هم می‌بافید؟ نکند شما هم مانند شیخ حسن جمکرانی، امام زمان را در خواب دیده‌اید؟! نکند امام زمان به شما گفته، دکان مسجد جمکران کساد شده، وقت بر پا کردن مسجد تشیع علوی، و مسجد شیعه شریعتی است، شاید وقت آن رسیده که «برخیزید» و «کارآفرینی» کنید!



دوشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۶

شیخ و «خبر»!
...
از نتایج پنهان مذاکرات گورکن‌ها و اربابانشان در بغداد چنین بر می‌آید که ایالات متحد جهت حفظ ملایان در حاکمیت، تمام سعی و کوشش خود را به کار گرفته. نتایج حمایت یانکی‌ها از پادو‌های‌شان در ایران را در مقالات کیهان می‌توان به چشم دید. کیهان، همزمان به تحریف تاریخ مشروطه پرداخته، و به احمد کسروی تهمت و افترا وارد می‌کند، و از سوی دیگر، هم‌صدا با رسالت، به بازارگرمی برای دارودستة خاتمی پرداخته. پیشتر گفتیم که مطالب رسانة کیهان،‌ به عنوان ارگان استعمار ایالات متحد، اهمیت فراوان دارد، و مانند خطبه‌های نماز جمعه بازتاب خواسته‌های استعمار در ایران است، ولی از طریقی دیگر. رسانة کیهان، جهت انعکاس سیاست‌های حاکمیت ایالات متحد، معمولا به زدن نعل وارونه می‌پردازد. همانطور که در مورد دستگیری هاله اسفندیاری به چنین شیوه‌ای متوسل شد، تا وانمود کند امثال وی، شریک حاکمیت نیستند، بلکه خواهان براندازی این حاکمیت‌‌اند. نتیجه‌ای که اربابان حاکمیت ایران می‌خواستند از دستگیری هاله اسفندیاری و شرکاء بگیرند، این بود که هر کس سخن از دموکراسی، حقوق شهروندی و جامعة مدنی بر زبان آورد، مزدور بیگانه است، و در خدمت منافع بنیادهای «پژوهشی» ایالات متحد. همان بنیادهائی که می‌دانیم جهت حفظ منافع حاکمیت آمریکا، اکنون جانشین سازمان سیا شده‌اند. منتهی، بنیادهای مذکور در کشورهائی چون «کوبا»‌، که حاکمیت‌شان دست پروردة سازمان سیا نیست، براندازی حاکمیت را پیگیری می‌کنند، و در ایران، تقویت حاکمیت را. به عبارت دیگر، ایالات متحد سعی دارد با حفظ ساختارهای استعماری «نظامی ـ امنیتی» از قبیل ساواک، بسیج و سپاه پاسداران،‌ فقط رویة حاکمیت را تغییر دهد. دقیقاً همان‌کاری که در بهمن 57 انجام داد. آنزمان نیز کیهان، ‌ جهت تحریک افکار عمومی و ارعاب مردم، جنجال «کودتا» به راه انداخته بود. حال آنکه، کودتای واقعی، بی‌سروصدا و در مذاکرات میان هویزر، ساواک و شهربانی در جریان بود. و اکنون نیز کیهان به روال گذشته، جهت رد گم کردن، به هیاهو پیرامون برنامة حزب حکومتی مشارکت پرداخته. و رسانة «نوروز» نیز جهت تبلیغ برای «مشارکتی‌ها»، مقالة کیهان را منعکس کرده! می‌بینیم که مقالة کیهان در زمینه تبلیغات سیاسی چه «فواید» فراوانی یافته!

کیهان در سرمقالة مورخ 8 مردادماه 1386، ابتدا تأکید می‌کند که برنامة حزب مشارکت همان بوده که هاله اسفندیاری و شرکاء قصد انجام آنرا داشته‌اند! حال آنکه می‌دانیم حزب حکومتی مشارکت،‌ هیچ برنامه‌ای جز فریبی به نام «فلسفة حکومت امام علی» نداشته، ندارد و نخواهد داشت. مشارکتی‌ها اگر جز ارعاب، جنجال، آدم‌ربائی قتل و چپاول برنامه‌ای داشتند، طی 8 سالی که قوة مقننه و مجریه در اختیارشان بود، این «برنامه» را به اجرا می‌گذاردند. واقعیت این است که رسانة کیهان سعی تمام دارد، چنین برنامه‌ای را به حزب مشارکت «نسبت» دهد. و به زبان ساده‌تر، کیهان تهمت «دموکراسی» به مشارکت می‌زند، به این امید که «شوتان» باور کنند! و «نوروز» هم پس از ابراز مراتب سپاسگزاری پنهان به درگاه کیهان، به نقل از همین رسانه می‌نویسد:

«این روزنامه[کیهان] می‌افزاید، حزب مشارکت در بیانیه خود رسماً تأیید می‌کند که برنامه‌های اعلام شده‌اش همان‌هاست که مأموران به راه انداختن انقلاب مخملین در ایران مأمور به انجام آنها بوده‌اند. و سپس از صدا و سیما و نهادهای امنیتی گله می‌کند چرا برنامه‌ای را پخش کرده‌اند که وجود این هماهنگی تقریبا صددرصدی را از رسانه‌ای چون تلویزیون به اطلاع مردم ایران رسانده است! مشارکتی‌ها در واقع دست پیش را گرفته‌اند که پس نیفتند.»

باید گفت آنکه دست پیش را گرفته که پس نیفتد، تنها حزب مشارکت نیست، کل حاکمیت ملایان است، که مشارکت فقط جزئی از آن به شمار می‌رود. و به نظر نمی‌رسد مشارکتی‌ها و رسانه کیهان بتوانند با جنجال برای هیچ به مردمفریبی 28 ساله ادامه دهند. در مورد «برنامه سیاسی اصلاح طلبان» کافی است، سخنان محمد خاتمی را در کاشان بررسی کنیم. محمد خاتمی بر پایة «اقتصاد علی» قصد استقرار «عدالت» فرموده‌اند! برای طالبان شیعی مسلک، علی هم نظریه‌پرداز سیاست است، هم اقتصاددان، و هم حقوقدان! و 28 سال است ملت ایران طعم شیرین عدالت، سیاست و اقتصاد علی را می‌چشد و از هر چه «شیرینی» است بیزارشده! شنبه 6 مردادماه، محمد خاتمی طی سخنانی در کاشان ادعا کرده آزادی با ولنگاری تفاوت دارد! و البته می‌دانیم که در سخنان «شیادان»، آزادی هرگز «تعریف» نخواهد شد! خاتمی در ادامه، حاکمان را نمایندة «امام علی» خوانده و تأکید کرده اگر عدالت اقتصادی از «راه علی» جدا شود، قابل قبول نیست! در ضمن جدیداً، محمد خاتمی در قرآن یک خداوند عادل و «ضداستبداد» هم کشف کرده! که با ظلم اقتصادی «مخالف» است! ولی همین خداوند، سنگسار، قصاص و خرید و فروش برده را گویا هنوز ممنوع نکرده! و از همینجا می‌توان به میزان «عدالت‌اش» پی ‌برد! ولی آنچه در سخنان محمد خاتمی اهمیت دارد، نفی خدمات اجتماعی است! محمد خاتمی وجود پدیده‌ای به نام بیکاری را نادیده گرفته، و بیشرمانه ارائه خدمات اجتماعی از سوی دولت را نفی کرده می‌گوید، بر اساس «عدل علی» هرکه توانائی کار کردن دارد باید کار کند!

«عدلی که علی دارد برای توانمندی جامعه است نه صدقه دادن [...] البته [...] باید به کسانی که از کار می افتند و مشکل دارند، بصورت صدقه و مستقل کمک کرد[...]»


نظریه اقتصادی «علی» که قرار است دارودستة خاتمی بر اساس آن جامعة ایران را اداره کنند، این است که بین مردم زمین تقسیم کنند، تا کار ایجاد شود! بله، همة کسانی که شریک حاکمیت در چپاول منابع نفتی کشور نیستند، بروند «کشاورزی» کنند! به ویژه همان ده‌ها هزار پزشک، مهندس و نیروهای متخصصی که، به دلیل اعمال سیاست «عدل علی»،‌ بیکار مانده‌اند، تا محمد خاتمی و شرکاء بتوانند همچنان به «عدل شیعی» خود ادامه داده، به شیوة علی «کارآفرینی» کنند:

«[خاتمی] همچنین گفت: در زندگی امیرالمومنین می‌بینیم حضرت آنقدر مزارع و سرزمین‌های آباد ایجاد و آن‌ها را میان جامعه توزیع کرده تا هم کار کنند، هم درآمد ایجاد کنند و هم زندگی کنند و این یعنی کار آفرینی.»


بله و اینهمه نیست جز حماقت و وقاحت و بلاهت! خاتمی شخصاً دیده که علی چه مزارع سر سبزی در صحرای حجاز ایجاد کرد، و آن‌ها را «میان جامعه» تقسیم نمود! تا جامعه به قول خاتمی «سوسیالیسم زده» نشود! «جامعة سوسیالیسم زده»، جامعه‌ای است که در آن کارگران حق و حقوقی داشته باشند، و این حق و حقوق است که امروز با «راه علی» در تضاد قرار ‌گرفته! ولی بیگاری، خرید و فروش و اجاره زنان و کودکان، فروش کلیه، فقر، بی‌خانمانی و ... هرگز با «راه علی» در تضاد قرار نمی‌گیرد، و نخواهد گرفت. مهم این است که جامعة ما از «سوسیالیسم» نجات پیدا کند! این «سوسیالیسم» را مسلماً خاتمی همان‌جائی مشاهده کرده، که علی مزارع سر سبز خود را در صحرای برهوت میان مردم تقسیم می‌کرد و «کارآفرینی» می‌فرمود:

«مسائل ما در یک قرن گذشته تحت تاثیر شعارهائی که جناح چپ[...] داده، قرار داشته[...] برای همین سوسیالیسم زده شده‌ایم[...]»


بله جامعه ایران که 28 سال است وحش‌سالاری را در تمام ابعاد آن تجربه می‌کند، به زعم محمد خاتمی «سوسیالیسم زده» شده! ولی ما در واقع به طاعونی به نام «فاشیسم اسلامی» مبتلا شده‌ایم، مرض هولناکی که از حمایت کامل استعمار غرب نیز برخوردار است. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری در کیهان به «بازنگاری» تاریخ مشروطه پرداخته. این تاریخ نوین مشروطه، ویراست گورکن‌ها، مانند حدیث و روایت، برحسب اقتضای زمان و مکان تغییر می‌کند! فعلاً ماموریت کیهان، مداحی و ستایش از ملایان و به ویژه شیخ فضل‌الله نوری است. «مورخ» کیهان، بدون ارائة سند و مدرک تاریخی، به نقل از یک «فرد» ادعا می‌کند، ‌ احمد کسروی مدارک تاریخی موجود نزد نوة فضل‌الله نوری را برداشته و آن‌ها ‌را تحریف کرده! سند و مدرک این فرد هم، اظهارات خودش است که می‌گوید:

«من خبر دارم»!

و همین ادعای بی‌پایه و اساس، جهت به زیر سئوال بردن اعتبار احمد کسروی و کتاب «تاریخ مشروطه ایران» برای روزی‌نامة کیهان، «مستدل» و «مستند» است! به ویژه در مورد «اعتبار» و «شرافت» شیخ فضل‌الله نوری!

شیخ فضل الله نوری کسی است که مخارج پانصدتن از ملایان و اوباش را که در عبدالعظیم بست نشسته بودند تأمین می‌کرد. و کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» می‌نویسد، روز سوم تیر، یکی ازبست‌نشینان به نام «ملامحمد آملی» تلگرافی به علمای نجف و کربلا ارسال کرد، که در آن به شورش زنادقه و ملحدان اشاره شده بود:

«به واسطه طغیان زنادقه و دعوت آنها به الحاد و زندقه در منابر و مجالس علنا و جهارا و عدم رادعی، تمام علما الا دو نفر سه شب است در زاویه حضرت عبدالعظیم مقیم[...]»

بله مشروطه طلبان، «زندیق» و «ملحد» بودند، و عربده‌جوئی‌های اخیر محمد خاتمی، جهت مبارزه با «الحاد» را در همین راستا می‌توان بررسی کرد. 4 روز پس از ارسال تلگراف فوق، شیخ فضل‌الله نوری به همراه چند شیخ دیگر، تلگرافی به تمامی شهرهای ایران فرستادند و یادآور شدند که اسلام در «خطر» است:

«[...] دین متزلزل جهت پیشامد غیر معهود اغلب حکما به حکم تکلیف مهاجر به زاویه مقدس عازم عتبات موقع اقدامات لازم[...]»

کسروی می‌نویسد، به دستور شاه، تلگرافخانه، تمامی تلگراف‌ها را به رایگان ارسال کرد! و ملایان به شاه نوشتند:

«ما به قم خواهیم رفت و در آنجا علما را گرد آورده با شما خواهیم کوشید[...] مجلس به اصول اربعه ما کار نداشته باشد توحید، نبوت، امامت، معاد.»

منبع: تاریخ مشروطه ایران: صفحه 391.

به گفتة کسروی، همین شیخ فضل‌الله نوری، پیش از چنین اقداماتی به آیت‌الله طباطبائی تعهد کتبی داده بود که با مشروطه مخالفت نکند:

«شادروان طباطبائی بالای منبر رفت و چنین گفت: حاجی شیخ فضل‌الله چند روز پیش با من پیمان بسته که دیگر دشمنی با مشروطه نکند[...] و همین را نوشته و به من سپرده. این را گفته، نوشته را بیرون آورد و به همه نشان داد[...]»
همان منبع، صفحه 390.

اگر پاسدار شریعتمداری و «مورخین» کیهان، مدارکی دارند که فضل‌الله نوری مزدور را از چنین اتهامی مبرا کند، ارائه دهند! از خیانت فضل‌الله نوری، مدارک فراوان، نزد افراد دیگری موجود است که مزدوران «تاریخ‌ساز» از آن «خبر» ندارند.


یکشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۶


«هری پاتر» در جمکران!
...

جبهة آزادی بخش «هری پاتر» در حال حاضر تنها «جبهة دموکراسی» در کشور طاعون زدة اسلام به شمار می‌رود. از امروز اصلاح طلبان مدافعان «هری پاتر»، و اصولگرایان مخالفان آن‌اند و در نتیجه «شوتان» باید نتیجه بگیرند که، «هری پاتر» خودش به تنهائی همان «دموکراسی» است! در غیر اینصورت دکان «کیهان» و «بی‌بی‌سی» کساد خواهد شد! ‌ تعجب نکنید! پاسدار شریعتمداری که فعلاً بجای محمد خاتمی، تبلیغات انسان ستیز «هریتیج کلاب» را سرپرستی می‌کند، به روال مرسوم نعل وارونه می‌کوبد، و به شدت با «هری پاتر» مخالفت می‌کند، دامنة این مخالفت آنچنان بالا گرفته که به بنگاه خبرپراکنی رعایای الیزابت دوم هم رسیده! ولی این بنگاه جهت بازارگرمی برای «هری پاتر»، شیوة دیگری دارد! شیوه‌ای ظریف و کمی پیچیده‌تر از شیوه قماش پاسدار شریعتمداری‌ها!

جماعت «سرداران» در پژوهش‌های فرهنگی خود آنچنان خرفت و خشن‌اند که «ادبیات فاخر» پاسدار اکبر گنجی اخیراً سروصدای یکی ازپژوهشگران ایرانی مقیم لندن را در آورده بود! ایشان طی مقاله‌ای درگویانیوز، تلویحاً به پاسدار اکبر توصیه کرده‌اند، «کمی سواد یاد بگیرد»، بعد اقدام به قلمفرسائی کند، تا باعث آبروریزی دوستان و شرکاء خودش نشود! البته، روی سخن ایشان با «نویسنده‌ای» است که به نام پاسداراکبر دست به قلم می‌برد! ولی «مصلحت» ندیدند پرده دری کنند! بله، همه چیز را که نمی‌توان نوشت! پس بهتر است بازگردیم به «هری پاتر»، نماد دموکراسی در حاکمیت گورکن‌ها، و شیوة تبلیغات بی‌بی‌سی.

سایت رعایای الیزابت دوم، مورخ 26 ژوئیه 2007، جهت بازار گرمی برای کتاب کذا، مطلبی در مورد مخالفت ارتدوکس‌های یهودی در اسرائیل را به مخالفت اهالی کیهان با «هری پاتر» پیوند زده، حال آنکه دلایل مخالفت به هیچ عنوان یکسان نیستند. حزب‌الله یهودی می‌گوید چرا روز تعطیل مذهبی کتابفروشی‌ها باز شده‌اند تا «هری پاتر» بفروشند؟ در حالیکه اهالی کیهان می‌گویند «هری پاتر» ارزش‌های والای «چاهک جمکران» را تهدید کرده، بر «ذهن جوان» تاثیرات سوء می‌گذارد! چرا که به زعم اینان، خارج از توضیح‌المسائل و حدیث و روایت، و دیگر قصه‌های بی‌بی‌گوزک، هیچگونه «ادبیات فاخری» نباید در دسترس جوانان قرار گیرد! چون ممکن است دکان جمکران کساد شود! پیشتر گفتیم که اسلام رقابت را در هیچ زمینه‌ای نمی‌پذیرد. ولی زمانی که کار به امثال «هری پاتر»، و سرمایه گذاری‌های‌کلان اربابان می‌رسد، پادوهای استعمار در جمکران، اعتراضات‌شان بیشتر «نمایشی» است.

بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، در مطلبی تحت عنوان «انتقاد از فروش هری پاتر در تهران» می‌نویسد که، تندروها به انتشار این کتاب در ایران سخت اعتراض کرده‌اند. البته پیش از ادامة مطلب لازم است بپردازیم به «آگهی تجارتی»، که شیوة اقتصادی شناخته شده‌ای ‌جهت فروش کالاست. هدف اصلی آگهی تجارتی، از میان بردن «بی‌تفاوتی» نزد‌ مخاطبان و «جلب توجه» آنان است. جهت نیل به این «اهداف»، تمام راه‌های ممکن قابل بهره‌برداری است، راه‌هائی که همگی مستقیماً باعث واکنش‌های احساسی می‌شوند: شادی، غم، نفرت، حیرت، سر درگمی و ... و همین‌ها کفایت خواهد کرد. چرا که ایجاد هریک از این واکنش‌ها در مخاطب، نشانگر آن ‌است که عامل «بی‌تفاوتی» مغلوب شده. حال بازگردیم به «هری پاتر»، رهبر برگزیدة انقلاب آینده، توسط «کیهان» و «بی‌بی‌سی»، که هر دو وابسته به محافل آنگلوساکسون‌های جنگ‌پرست در دو سوی آتلانتیک‌اند.

سایت رعایای الیزابت دوم،‌ با استناد به «مطالب وزین» در «کیهان»، ادعا می‌کند، کتاب «هری پاتر» بدون نظارت و بررسی به ایران وارد شده، ترجمه شده و بدون نظارت و بررسی هم منتشر شده! از آنجا که این روزها معجزات فراوانی در مملکت امام زمان به وقوع می‌پیوندد، این امر را به حساب همان‌ معجزه‌ها باید گذاشت! در کشوری که «ساواک» تمام رسانه‌ها را زیر نظر دارد، و کتاب‌های با ارزشی که بتوانند زمینة هر گونه ارتقاء فرهنگ را باعث شوند، سال‌ها است در وزارت «ارشاد» گورکن‌ها در انتظار دریافت مجوز نشر خاک می‌خورند، یک شبه، یک کتاب عامه پسند، بدون نظارت وارد ایران می‌شود، و بدون «نظارت» منتشر شده و در دسترس مخالفان «اسلام انسان ساز» قرار می‌گیرد! اگر این معجزه نیست، پس چیست؟ این همان «آگهی تجارتی» از طریق ایجاد نفرت است! نفرت از کیهان و از اصولگرایانی که از طریق مخالفت با «هری پاتر»، رهبر کبیر دموکراسی عوامفریبی، حق و حسابی دریافت می‌کنند، تا بازار فروش کتاب کذا را گرم‌تر کرده و سهم رهبری نیز افزایش یابد! بله، در واقع به این ترتیب است که هرچه بیشتر کتاب «هری پاتر» به فروش برسد، مخالفت کیهان و اصولگرایان شدیدتر می‌شود، تا پورسانتاژ هم بیشتر شود. این دور باطلی است که بسیاری را می‌تواند به دام خود گرفتار کند. به همین دلیل کیهان محل فروش «هری پاتر» را «دامگه» نامیده، و می‌نویسد:

« ایران هم تبدیل به حوزه فعالیت پروژه‌ای شده که میلیاردها دلار از محافل صهیونیستی پای آن‌ ریخته می‌شود، تا ذهن و روح جوانان و نو جوانان عالم را به تسخیر در آورد.»

اما در واقع «دامگه» اصلی همان مطالب کیهان و بی‌بی‌سی، در مورد «هری پاتر» است! واقعیت این است که بازاریابی برای کتاب «هری پاتر»، قسمتی از واقعیت را به صورت «واژگونه» بازتاب می‌دهد تا بیشتر «جلب توجه» کند! بله، واقعیت دارد که ایران تبدیل به حوزة فعالیت پروژه‌ای استعماری شده، ولی این پروژه، «هری پاتر» نیست، این پروژه، بیش از 8 دهه حاکمیت ابتذال «مدرنیزاسیون» و «سنت» است که با حمایت استعمار بر ملت ایران تحمیل شده، و کیهان، اطلاعات و دیگر رسانه‌های ایران خود جزئی از همین پروژه‌اند! و به همین دلیل است که بی‌بی‌سی نیز به نقل قول از «کیهان» پرداخته، ادعا دارد، هری پاتر با «امدادهای غیبی» وارد ایران شده و به انتشار رسیده:

«[...] کیهان [...] به نیروی انتظامی، گمرک و حراست فرودگاه و تشکیلات صدور مجوز چاپ و نشر کتاب در ایران به خاطر فروش شبانگاهی کتابی که به گفته نویسنده مقاله کیهان بدون هیچگونه نظارت و بررسی وارد ایران و به مردم عرضه شده است، انتقاد کرد. نویسنده مقاله، محل فروش کتاب جدید هری پاتر را دامگه نامیده[...]»

بله مأمور ممیزی وزارت ارشاد، زمانی که «هری پاتر» وارد وزارتخانه کذا شده تا با «قلم الهی» ترجمه شود، یا ترجمه نشده و مجوز بگیرد، «هری پاتر» جادوگر را ندیده! و از آنجا که «هری پاتر» جادوگر است، خود را به صورت توضیح‌المسائل علامه مجلسی در آورده بود، و به این ترتیب، با شناسنامة جعلی وارد وزارت «ارشاد گوسفندان به راه بندگان» شده! از سوی دیگر، مترجم هری پاتر، همان توضیح المسائل را ترجمه کرده، و ناشر نیز کتاب آداب غسل و وضو را منتشر کرده، ولی زمانی که توضیح‌المسائل به «دامگه»، یا همان کتاب‌فروشی رسید، ناگهان نقاب از چهره بر افکند، و در اینجا بود که کتاب فروش متوجه شد،‌ ای دل غافل! از سوی «محافل صهیونیستی» اغفال شده! و اما نخستین کسی که توسط «محافل صهیونیستی» اغفال شد، ‌همین نویسندة مقاله کذا در کیهان است، که هنوز ترجمة کتاب را در دست ندارد، و نمی‌داند جریان چیست، چرا که انگلیسی نمی‌داند، و خطاب به مسئولین وزارت ارشاد می‌نویسد، شاید متن این کتاب مناسب با ارزش‌های جامعة ما نباشد! البته «ارزش‌های جامعه» قلم به مزدهای کیهان، ارزش‌های جامعة ما نیست، همان ابتذال چاهک جمکران است، که به زور سرنیزة استعمار، از طریق «رهبر» و «اکبر» و «پاسدار» و «نوبل» و «هاله» و «رامین» و ... بر ملت ایران تحمیل شده. و اکنون که حتی لوموند دیپلوماتیک هم ناچار شده بنویسد،‌ بنیادهای «فرهنگی» ایالات متحد جایگزین سازمان سیا شده‌اند، کیهان هم جهت تبلیغ برای «هری پاتر» ارزش‌های‌اش به خطر افتاده، و ساواکی‌های مقیم ارشاد را مورد عتاب و خطاب قرار داده، که اگر ما انگلیسی نمی‌دانیم، آن‌ها چرا انگلیسی نمی‌دانندکه به ما پاسخ دهند:

«آیا لزومی ندیده‌اند که سری به محتوای کتاب بزنند، شاید عبارات و جملات و کلمات مخرب یا نامطلوب و یا نامناسب و مغایر با شئونات و فرهنگ و ارزش‌های جامعه ما در آن وجود داشته باشد که بر ذهن مخاطب جوان سوء تاثیر بگذارد؟»


همین چند خط نشانگر تقابل با «فرهنگ» در تمامی ابعاد آن ‌است! نویسندة این سطور کسی است که با تکیه بر سنت ابتذال و توحش، به خود «حق» می‌دهد در مورد مطالبی که دیگران می‌خوانند تصمیم گرفته، و تأثیر مطالب بر ذهن دیگران را نیز پیش‌بینی کند! گویا چون ادیان ابراهیمی بر وحدانیت و یگانگی خداوند ساختگی‌اشان تأکید دارند، مردم هم باید از متن برداشت «توحیدی» و مطابق با درک و فهم نخبگان ساواک داشته باشند! نخبگانی که مأموریت الهی دارند مردم را به راه راست بردگی و حقارت و ذلت راهنمائی کنند، تا مبادا مطلبی بر ذهن جوانان «تاثیر سوء» داشته باشد! مگر بیش از ابتذال حاکمیت جمکران، ‌پدیده‌ای می‌تواند بر ذهن جوان ایرانی تاثیر سوء بگذارد؟ و از قضای روزگار، در تقابل با متن الکن نویسندة کیهان، نام «دامگه»، یا مکانی که «هری پاتر» در آن به زبان انگلیسی به فروش می‌رسد،‌ «بیان سلیس» است! عرضة کتاب هری پاتر همزمان در سراسر جهان آغاز شد، به شیوة بمباران! و می‌توان اطمینان داشت که جهت بازاریابی برای این کتاب سرمایه گذاری کلانی شده، همچنانکه برای جنگ‌ها سرمایه‌گذاری‌های کلان می‌شود! بنابراین با اطمینان می‌توان گفت که «حکومت اسلامی» نیز جزئی از این برنامه به شمار می‌رود. و جزء هرگز نخواهد توانست در برابر «کل» ایستادگی کند! سایت رعایای الیزابت دوم آب در هاون می‌کوبد، اگر می‌پندارد با انتشار اعتراض و تأئید نمایشی «اصولگرایان» و «اصلاح طلبان»، می‌تواند جبهة واحد فاشیسم مذهبی را به دو گروه «کاذب» تقسیم کرده، در میان خوانندگان «هری پاتر» برای دارودستة «اصلاح طلب» وجهه‌ای دست و پا کند:

«در حالی که روزنامه‌های منسوب به خط فکری تندرو نسبت به توزیع این کتاب اعتراض کرده‌اند، روزنامه‌های نزدیک به طیف اصلاح طلبان، عرضه همزمان کتاب هری پاتر را خروج جوانان ایرانی از انزوا عنوان کرده و از این اتفاق ابراز شادمانی کردند.»

بله، اتفاقاً خریداران این «شاهکار» ادبیات جهانی، طرفداران اصلاح طلبان هم هستند، اینان کسانی‌اند که ساعت دو بامداد جهت خرید کتاب هری پاتر در نوبت می‌ایستند، توانائی پرداخت حدود 45 دلار برای یک جلد کتاب «بازاری» را دارند، و تعدادشان هم از 100 نفر بیشتر نیست! یکی از فدائیان «هری پاتر» که 28 سال دارد، 6 جلد کتاب قبلی سری هری پاتر را دست کم 4 بار به فارسی و انگلیسی خوانده و جهت ابتیاع جلد هفتم آن در صف کذا بوده، و توصیه می‌کند:‌

«جهت درک معنای لذت همه باید هری پاتر را بخوانند!»

آری! بی‌جهت نیست که رهبر دموکراسی آینده ایران همین «هری پاتر» باید باشد! چون همانطور که در هیاهوی 22 بهمن، شناخت «روح‌الله» جهت درک معنای «نکبت و ذلت و ابتذال» بر همه لازم آمده بود، امروز هم «جهت درک معنای لذت»، ‌بر همه واجب است «هری پاتر» بخوانند! می‌بینیم که در عمل، تفاوتی بین این خوانندة هری پاتر و آن نویسندة کیهان نیست! هر دو می‌پندارند واکنش همة خوانند‌گان به یک متن یکسان باید باشد. اولی به دلیل تاثیر «بد»، خواندن «هری پاتر» را نهی می‌کند، و دومی جهت لذت بردن مطالعه همین کتاب را به همه توصیه می‌کند. اگر عامل «استعمار فرهنگی» را در این میان کنار بگذاریم، خواهیم دید چنین تقابل «فرهنگی» ریشه در «امر به معروف و نهی از منکر» دارد، که خود از واجبات «فرهنگ جمکرانیان» است! حال یک پرسش مطرح می‌شود: در میان این ملت گرفتار به طاعون استعمار، آیا کسی هست که بپذیرد دیگران حق دارند مطالبی را که می‌خوانند «آزادانه» انتخاب کنند، و هر کس حق دارد، واکنش ویژة خود را به مطلبی که می‌خواند، داشته باشد؟!