شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۷

گنجشک فتنه‌گر!

...


اتحادیة اروپا که تا چندی پیش مدافع‌ «آزادی بیان» بود، یک صدا با دبیرکل سازمان رسوای ملل فیلم «ویلدرس» را محکوم کرده! بله امسال همانطور که کارخانة رجاله‌پروری از زبان رهبر گورکن‌ها اعلام کرد، سال نوآوری است! و مهم‌ترین نوآوری‌های امسال ارائه «تصویر دلپذیر» از اسلام توسط همان «ویلدرس» معروف‌ است که شاهکاری به نام «فتنه» خلق کرده! ایشان که «از درد لاعلاجی، به خر می‌گویند خانم‌باجی»، قرآن را با کتاب «نبرد من» یکسان دانسته‌اند! حال آنکه اگر کسی قرآن را خوانده باشد،‌ می‌داند که چرندیات آدولف هیتلر در برابر آیات آشفتة قرآن، یک اثر منسجم و فلسفی است! ولی در واقع «ویلدرس» از قرآن هیچ نمی‌داند، نادانی امثال «ویلدرس» و تعصبات‌شان شرط لازم و کافی برای تبدیل اینان به ابزار پروپاگاند برای اسلام و حکومت‌های اسلامی‌است، و چه جائی مناسب‌تر از هلند، خاستگاه بنیاد «بیلدربرگ» برای حفظ سنگر اسلام و تداوم راه بن‌لادن؟‌

علیرغم پروپاگاند ابلهانة حاکمیت هلند، ما همچنان از آزادی بیان حمایت می‌کنیم، ‌ و نیک می‌دانیم که استعمار غرب به رهبری حاکمیت هلند تمام کوشش خود را به کار می‌برد تا از طریق فیلم «ویلدرس»، فضای رسانه‌ای کشورهای مسلمان نشین را با «احترام به مقدسات» اشغال کند، و افکار عمومی را با نفرت از آزادی بیان زهرآگین! در این راه، حاکمیت هلند گذشته از همکاری نوکران سنتی استعمار یا حکومت‌های اسلامی، از کمک‌های شایان نیویورک تایمز و سایت‌های فارسی زبان، به ویژه رادیوفردا و رادیوزمانه بهره‌مند می‌شود. پیشتر در مورد هلند توضیح دادیم و گفتیم بنیاد بیلدربرگ در این کشور ایجاد شد تا با «خطر» کمونیسم مبارزه کند، و اکنون که اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، این حاکمیت تلاش خود را بر مبارزه با لائیسیته متمرکز کرده، تا به این ترتیب فاشیسم اسلامی را تداوم بخشد.

در این راستا سایت «رادیوزمانه»، ‌ با «رونالد سورنسن»، دبیر حزب «روتردام شهر قابل زندگی» مصاحبه کرده. ایشان با «ویلدرس» موافق‌اند. اما نه به دلیل اینکه از آزادی بیان حمایت می‌کنند، بلکه به این دلیل که از جنگ مذاهب لذت می‌برند! رونالد سورنسن فرموده‌اند،‌ در قرآن از مسیحیان بدگوئی شده و مسلمانان باید از این کتاب دوری کنند و چرندیاتی از این قماش. در واقع مشکل هلندی‌ها این نیست که قرآن یک مجموعه نامنسجم از احکام وحشیانه است، که به ایدئولوژی حاکم بر کشورهای جهان سوم تبدیل شده تا زمینة چپاول هرچه بیشتر این کشورها فراهم آید، مشکل هلندی‌ها این است که اگر دست از تحریک افکارعمومی و پروپاگاند مضحک ضداسلامی خود بردارند، نوکران‌ خود را در جهان اسلام تضعیف می‌کنند، و میدان از دست سرمایه‌سالاری جهانی به در خواهد رفت.

تلاش محافل فاشیست غرب این است که «مسیحیت» را دین «صلح» و «تمدن» وانمود کنند، دینی که طبیعتاً در تقابل کامل با اسلام قرار خواهد گرفت. حال آنکه اگر نگاهی به کتاب مقدس مسیحیان بیندازیم خواهیم دید که در برابر احکام توحش مسیحیت، اسلام واقعاً دین رحمت و عطوفت است!

و چرا راه دور برویم؟ بازگردیم به همان آیة 19 از سورة 22 در کتاب «مهاجرت» که می‌گوید، «جزای همخوابگی با حیوانات، بجز مرگ نیست.» حال ببینیم علمای اسلام در اینمورد چه می‌گویند؟ بر اساس دین رحمت و عطوفت، اگر فردی با الاغ خود عمل جنسی انجام دهد، باید آنرا در ولایت دیگری به فروش برساند. و به این ترتیب فرد مذکور پس از ارضاء تمایلات جنسی خود، هم گشت و گذاری می‌کند و هم پولی به جیب می‌زند. بله! بی‌جهت نیست که ورد زبان گورکن‌ها، «بسم‌الله» معروف یا «به نام خدای بخشندة مهربان» است! گردش و تفریح و کسب و کار کجا، مجازات مرگ کجا؟ الله کجا، و یهوه کجا؟ حالا این «خاج پرست‌ها» با این کتاب مقدس‌شان به اسلام و مسلمین درس «میانه روی» هم می‌دهند! مگر سنگسار و قصاص را محمد از شکم مادرش آورده؟‌ همة این چرندیات و بسیار بیش از این‌ها در کتاب مقدس مسیحیان موجود است. چرا امثال «ویلدرس» و «سورنسن» نگاهی به احکام توحش مسیحیت نمی‌اندازند؟‌ مگر قوانین کشور هلند از احکام کتاب مقدس استخراج شده؟ و چرا همزمان با پخش شاهکار هنری «ویلدرس»، سازمان سیا، بن‌لادن را از بایگانی بیرون می‌کشد و پیام تهدیدآمیز می‌فرستد؟ و چرا سریعاً نوکران آمریکا به رهبری پاکستان و جمکران با بن‌لادن هم‌صدا می‌شوند؟ و به چه دلیل شورای حقوق بشر سازمان رسوای ملل قطعنامة احترام به اسلام تصویب می‌کند؟ دلیل بسیار روشن است، سرمایه‌سالاری جهانی حاضر نیست ابزار مقدسات اسلامی را، که نان‌آور خوبی است، از دست بدهد.

وزیر امورخارجة هلند در مصاحبه با «رادیو زمانه»، با استفاده از فرصت طلائی‌ای که پخش فیلم «ویلدرس» فراهم آورده، زبان به ستایش از اسلام و ادیان گشوده‌اند! ایشان می‌گویند، ما با این فیلم مخالف‌ایم، چون تصویر نادرستی از اسلام ارائه می‌دهد. بله، به زعم دولت هلند نیز، اسلام دین رحمت و عطوفت شده. البته برای حاکمیت هلند، اسلام دین رحمت و عطوفت هم هست، چون در غیر اینصورت دکان چپاول اصحاب کلیسا در مناطق مسلمان‌نشین حسابی ‌کساد خواهد شد. وزیر امورخارجة هلند در این مصاحبه با بیشرمی موجودیت گروه‌های لائیک را کاملاً نادیده گرفته و می‌گوید:

« [این فیلم] اسلام را با خشونت یکی می‌کند. ما با این تعبیر کاملا مخالفیم[...] دیدگاه رسمی دولت هلند[...] این است که پیروان ادیان گوناگون باید بتوانند بدون مشکل در کنار یکدیگر زندگی کنند [...] ما خواستار احترام به ادیان هستیم [...]»

منبع: سایت رادیو زمانه،‌ مورخ 9 فروردینماه سالجاری.

اتفاقاً ما هم نیک می‌دانیم که حاکمیت هلند و دیگر محافل سرمایه سالاری جهانی دست از احترام به ادیان نخواهند شست، چرا که توحش سرمایه سالاری می‌تواند در توحش ادیان تکیه‌گاه مناسب و مطمئنی بیابد. در آغاز هزارة سوم، شاهدیم که چگونه انسان ستیزی سرمایه‌سالاری مکمل انسان ستیزی ادیان ابراهیمی شده. سرمایه سالاری جهانی بدون تکیه بر مقدسات قادر به ادامة حیات نخواهد بود، چرا که بدون مقدسات، سرکوب و چپاول جهان سوم میسر نمی‌شود. «توجیه» مقدسات توسط وزیر امورخارجة هلند ریشه در امر مقدس «چپاول» دارد. در غیراینصورت سردستة نوکران شناخته شدة غرب، حکومت مفلوک پاکستان اجازه نمی‌یافت سفیر هلند را «احضار» کند! یا اینکه، «ماهاتیر محمد» بینوا، که موجودیت‌اش را مدیون استعمار غرب است، نمی‌توانست به گزافه‌گوئی ‌افتد؛ و حنازرچوبه، مورخ 10 فروردینماه سالجاری به نقل از «فرانس پرس»، چرندیات‌ نخست وزیر پیشین مالزی را انتشار ‌دهد.

«ماهاتیر محمد» می‌فرمایند، یک میلیارد مسلمان متحد شوند، و کالاهای هلندی را تحریم کنند! و حنازرچوبه هم اعلام کرده شرکت‌های هلندی «شل»، «فیلیپس»، و ... از این تهدیدات به هراس افتاده و قصد دارند از « ویلدرس» شکایت کنند! بله درست می‌فرمایند ولی، نام واقعی این نوع گفتگوها «نان قرض دادن» است. چون اگر حنازرچوبه نمی‌داند، ما می‌دانیم که حکومت‌های قدرقدرت یک میلیارد مسلمان کذا، به یک اشارة چند ملیتی‌هائی چون شل و فیلیپس چگونه در عرض 24 ساعت زیر پایشان خالی می‌شود و به قهقرا می‌روند. آیا 22 بهمن را به یاد دارید؟ ظهور ملاعمر و پرویز مشارف و عبدالله گل را فراموش کرده‌اید؟ پس حنازرچوبه هم بهتر است با تکیه بر چرندیات «فرانس پرس» برای ما ملت گزافه‌گوئی نکند. اگر تنها مورخ ایران، ‌فریدون آدمیت، امروز چشم از جهان فرو بست، تاریخ هنوز به پایان نرسیده! «تاریخ»، حرکت انسان‌ها است در زمان و مکان، و تا زمانی که انسان‌ها وجود دارند، دوام تاریخ تضمین خواهد شد! و فرانس پرس و اربابانش هر چند رویای بازگشت به جهان سحرآمیز جمال‌الدین اسدآبادی در سر داشته باشند، تاریخ حرکتی است رو به آینده! پس فعلة گرامی فاشیسم! «نوآوری‌های» خود را به سوی آینده تنظیم کنید. چه در غیر اینصورت خداوند بخشندة مهربان، با ترکش خمپاره شما را هم به سوی آینده رهنمون خواهد شد!

بله، پس از اینکه یکشنبة گذشته، سفارتخانه‌های آنگلوساکسون‌ها در منطقة سبز بغداد هدف حملات متوالی خمپاره‌ قرار گرفت، روز 28 مارس 2008، حضرت «جو استورک»، در سازمان دیده‌بان حقوق بشر ناگهان از خواب غفلت بیدار شدند، و به یاد آوردند که سگ‌های هار سازمان سیا در جمکران، روزهای 28 و 29 فوریه، پس از هجوم به منازل شخصی، 30 مرد را به جرم همجنس‌گرائی بازداشت و زندانی کرده‌اند! بله! یکماه از دستگیری این 30 نفر می‌گذرد. اینان دسترسی به وکیل ندارند، و نه تنها دیده‌بان حقوق‌بشر از این دستگیری بی‌خبر مانده بود، که طی این مدت، اصل خفقان و پفیوزی بر «اوپوزیسیون» رشید و مبارز ایران نیز حکومت می‌کرد. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! بله، همه چیز در سکوت کامل و بر وفق مراد می‌گذشت تا اینکه ارتش دمکراسی پرور آمریکا ناچار شد دست و پای مقتدی صدر و اوباش ارسالی ایشان از قم و کاشان را در بصره جمع و جور کند! با اینکار، فریاد و فغان آخوند جنتی در نماز علفزار به آسمان بلند شد، و حضرت «جو استورک» هم به یاد آوردند که علیرغم بلبل زبانی‌های دبیرکل سازمان کذا، علیرغم چرندیات وزیر امورخارجة هلند و اتحادیة اروپا، گورکن‌ها اصولاً حریم خصوصی افراد و حقوق فردی انسان‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند، و برخوردهای اجتماعی این حاکمیت در مغایرت کامل با اعلامیة جهانی حقوق بشر قرار می‌گیرد. در این راستا، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 29 مارس 2008، به نقل از بیانیة دیده‌بان حقوق بشر چنین می‌گوید:

«برخورد با میهمانی‌ها یکی از مواردی است که از سوی دولت ایران تحت عنوان مبارزه با فساد صورت می‌گیرد[...]»

ظاهراً دیده‌بان حقوق بشر فراموش کرده‌اند که هجوم سگ‌های هار سازمان سیا به خانه‌های مردم در ایران از زمان استقرار حکومت اسلامی، یعنی از سه دهة پیش رایج شده! و این عملیات مبارزه با «فساد» به هیچ عنوان به میهمانی‌ها هم محدود نمی‌شود! البته وزارت امورخارجة انگلستان پیش از دیده‌بان حقوق بشر، زبان به انتقاد از نوکران‌اش در جمکران گشوده. سایت رادیو فردا، مورخ 29 مارس 2008، می‌نویسد، در آستانة شصت‌امین سالگرد صدور اعلامیة جهانی حقوق بشر، ‌ وزارت امورخارجة بریتانیا از وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد کرده. که از قدیم گفته‌اند «هرکه دارد در جهان پول مفت، می‌تواند حرف‌های خوب گفت!»

از آنجمله ‌است گزارش «نیویورک تایمز» در شمارة ویژه این‌هفته، که در سایت رادیو فردا نیز انتشار یافته. به گفتة نیویورک تایمز، «ویلدرس» ضمن مقایسة محمد با هیتلر، قرآن را نیز با «نبرد من» در ترادف قرارداده می‌گوید، اگر محمد امروز زنده بود، یک جنایتکار جنگی به شمار می‌آمد. بله! چه بهتر و کارسازتر از حماقت امثال ویلدرس‌، کسانی که خود را مرید آزادی بیان هم معرفی می‌کنند، و در عمل جهت تأمین منافع فاشیست‌های غرب فعال می‌شوند. که از قدیم‌گفته‌اند، «یک مرید خر، به از یک ده شش دانگ.»

و چرندیات همین مریدان خر است که میدان را به دست مسلمانان به اصطلاح «میانه‌رو» داده. یکی‌ از این بندگان میانه‌رو فرموده‌اند، «محمد 14 قرن پیش زندگی می‌کرده!» اتفاقاً ما هم می‌دانیم محمد 14 قرن پیش زندگی می‌کرده، ولی نمی‌دانیم به چه دلیل امروز مقدس شده! در ادامة مطلب نیویورک تایمز، یک فقره مقاله نویس ساکن هلند به نام «یوسف اصغری» طی مصاحبه‌ای فرموده‌اند، توهین به محمد، توهین به مسلمانان است! می‌بینیم که در هلند بجز «اسلام ستیز» و «اسلام پرست» هیچ وجود ندارد! چون سیاست حاکمیت هلند بر تمرکز مسلمانان پیرامون همین دو قطب کذا محدود می‌شود. به زبان ساده‌تر،‌ اگر مسلمانان ساکن هلند پیرامون این دو قطب فاشیستی تمرکز یافته‌اند، به دلیل همنشینی ‌است، که گفته‌اند « اسب و خر را که یکجا ببندند، اگر هم بو نشوند، هم‌خو می‌شوند.»

و همانطور که در ابتدای این وبلاگ گفتیم، شخص «ویلدرس» هم نمی‌تواند طرفدار آزادی بیان باشد. ایشان در ردة اسلام ستیزانی قرار می‌گیرند، که دمکراسی را در انحصار غرب و خصوصاً مسیحیتی می‌خواهند که گویا «مادر» دمکراسی معرفی می‌شود! «ویلدرس» می‌پندارد مطالبات حقوق انسانی ارث پدری غربی‌ها است، و خارج از محدودة جغرافیائی کلیسا کسی نمی‌تواند خواهان دمکراسی و آزادی بیان و تفکر شود. البته جای تعجب ندارد که این سخنان دقیقاً همان ترهات گورکن‌ها و دیگر نوکران سازمان سیا در کشورهای مسلمان نشین باشد؛ جنایتکارانی که دموکراسی را پدیده‌ای مسیحی و اروپائی خوانده، می‌گویند، «هویت ما» اسلامی است، غربی نیست! و جای تعجب نیست که «ویلدرس» هم جز این نمی‌گوید:‌

«اسلام و قرآن بخشی از یک ایدئولوژی فاشیستی هستند و می‌خواهند عقایدی را که ما در جهان دموکراتیک غربی به آن باور داریم از بین ببرند[...] قرآن باید در هلند ممنوع اعلام شود[...]»

اگر «ویلدرس» می‌پندارد که در تداوم راه جنجال سلمان رشدی، با چنین ترفندهای ناشیانه‌ای می‌توان باز هم تنور اسلام حکومتی و فاشیسم دینی را در مناطق مسلمان نشین همچون دهة 1980 گرم نگاهداشت، سخت در اشتباه است، چون بر سر مبارک ایشان همان خواهد آمد که بر سر آن گنجشک بلندپرواز آمد؛ که گفته‌اند:

‌گنجشک با باز پرید، افتاد و ماتحت‌اش درید!

اربابان «ویلدرس» نیز اگر می‌پندارند با انتساب محمد به هیتلر می‌توانند در جهان اسلام و به ویژه در ایران محبوبیتی برای محمد دست و پا کنند، حسابی کور خوانده‌اند. حکایت شیفتگی آخوندها و کلنل رضاخان بر جمال بی‌مثال هیتلر، دیگر داستان مهوع و کهنه و پوسیده‌ای شده. از مرگ کلنل آیرون‌ساید اسلام‌پناه دهه‌ها می‌گذرد و برخلاف آنچه گفته‌اند،

«اینبار مرگ خر، عروسی سگ نخواهد بود.»





جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۷

نوآوری در علفزار!

...

به محض اینکه سازمان سیا نوار تهدیدآمیز نوکر وفادار خود، اسامه بن‌لادن را بر روی شبکة اینترنت گذاشت، شورای «حقوق بشر» سازمان ملل هم قطعنامة پیشنهادی کشورهای اسلامی را که همگی به افتخار نوکری برای گاوچران‌ها نائل آمده‌اند، به تصویب رساند! این است دیالوگ توحش‌ها، تحت نظارت مستقیم گاوچران‌ها! فاشیست‌های غرب آثار محمدی خلق می‌کنند، حکومت‌های اسلامی اعتراض می‌کنند، بن‌لادن پیام ویدئوئی می‌فرستد، و شورای «حقوق بشر» در تأئید تحرکات این مجموعة فاشیستی، متشکل از ادیان مسیحی و اسلام، قطعنامه تصویب می‌کند. بی‌جهت نیست که حاجیه «گلی یزدی» سر از دکان «حقوق بشر نسبی» آمریکا در آورده. پیشتر هم گفتیم، آمریکا روند استعماری «تبدیل زباله به شخصیت سیاسی» را دهه‌هاست همزمان در ایران و در خارج از ایران دنبال می‌کند. طی این «روند» جادوئی، در ایران امثال خمینی و منتظری به شخصیت تبدیل می‌شوند، و در ایالات متحد،‌ گلی یزدی، هوشنگ امیراحمدی و شرکاء. حال بازگردیم به قطعنامة کذا!

شورای «حقوق بشر» سازمان ملل با تصویب این قطعنامة فاشیستی، ضمن نفی «آزادی بیان»، رسماً اعلامیة جهانی حقوق بشر را نقض کرده! البته به گزارش حنازرچوبه، مورخ 28 مارس 2008، بعضی از کشورها از جمله فرانسه، انگلستان، آلمان و کانادا با این قطعنامه «مخالفت» کرده‌اند، ولی بهتر است بدانیم دولت کانادا که تحت الحمایة انگلستان است، در قندهار به ساختن مدارس قرآنی، یا بهتر بگوئیم، مراکز «تولید» طالبان اشتغال دارد! روزنامة فیگارو، مورخ 17 مارس 2008، به نقل از «لودوویک هیرتزمان» از شهر مونترال گزارش می‌دهد که، دولت کانادا اعلام کرده مبلغ قابل توجهی برای ساختن 50 مدرسه در قندهار اختصاص خواهد داد. گزارشگر فیگارو می‌افزاید دولت کانادا به هیچ عنوان حاضر نشد پاسخ دهد که چه مقدار از مبلغ فوق برای ساختن مدارس قرآنی اختصاص خواهد یافت!

در ادامة همین مطلب، فیگارو به گزارش از «فرانس پرس» می‌نویسد، در نیمة ماه مارس سالجاری، یک دبیرستان مختلط با 1200 دانش‌آموز در قندهار به آتش کشیده شد. و طی 18 ماه گذشته در افغانستان، 183 مدرسه در آتش سوخت و طی اینمدت 61 دانشجو و استاد به قتل رسیده‌اند. بله، مدارس غیرقرآنی مورد تأئید طالبان نیست، چون تنها راه نابود کردن فرهنگ یک ملت، توسعة مراکز آخوندپروری ‌است، چرا که بدون آخوندجماعت حفظ «مقدسات» و «نوامیس» امکانپذیر نخواهد بود. بی‌دلیل نیست که در نماز علفزار این ‌هفته فریاد و فغان گورکن‌ها از قلع و قمع لات و اوباش مقتدی صدر در شهر بصره به آسمان رفته!

تا پیش ‌از درگیری‌ها، اوضاع عراق بر وفق مراد گورکن‌ها بود. دارودستة مقتدی صدر به جنایت و قاچاق در شهر بصره مشغول بودند، و حق و حساب ارتش انگلستان را هم می‌پرداختند. شخص مقتدی صدر هم جهت اخذ تخصص در امور جنایت و باجگیری به حوزة فقرفرهنگی قم مشرف شده بودند! ایشان خود را برای «رهبری» جمهوری اسلامی عراق آماده می‌کردند که اصابت خمپاره‌های کذا به سفارت‌خانة اربابان حکومت اسلامی چرت رمالان جمکران را حسابی پاره ‌کرد. و سازمان تبلیغات اسلامی به ریاست سیدمهدی خاموشی یک‌باره کشف کرد که حضور نظامی آمریکا در عراق نه برای عراقی‌ها و نه حتی برای گاوچران‌ها هیچ «خاصیتی» نداشته. البته سیدمهدی فراموش کرده که حضور نظامیان آمریکا در عراق برای گورکن‌ها هم «خاصیتی» نداشته! چون همکاری سپاه پاسداران با ارتش یانکی‌ها را بر ملا کرد!

به گزارش حنازرچوبه مورخ 28 مارس سالجاری، آخوند جنتی که سیرک نماز علفزار این هفته را اجرا می‌کرد خواستار بازگشت سرمایه‌ها به کشور شده! و فرموده:

«ما با ثروت مخالف نیستیم، منتهی با زورگوئی و حق‌کشی مخالف هستیم.»


بله آخوند جنتی و دیگر گورکن‌ها با زورگوئی و حق‌کشی‌مخالف‌اند. این گنده‌گوئی‌ها در چارچوب فرامین رهبر رمالان باید ردیف شده باشد؛ ایشان خواستار «نوآوری» شده بودند! سیدمهدی خاموشی هم بلافاصله «نوآوری» کرده، و این ترهات را ردیف می‌کند و می‌دهد به دست جنتی، تا این حکومت بیشتر از این‌ها مضحکه شود! ولی نوآوری‌های سازمان استحماری تبلیغات اسلامی به این مختصر محدود نمی‌ماند. سیدمهدی به درخواست اربابان‌اش، جهت ماست‌مالی کردن نوروز، یک «عید» دیگر هم در روزهای نوروزی «جاسازی» کرده. و این «عید سعید» جدید، همان روز 12 فروردین، و به گفتة‌ جنتی سالروز تأسیس حکومت اسلامی است.

بله روز 12 فروردین برای هر که «عید» نباشد، برای سازمان جنایتکار ناتو و نوکران‌اش که حتماً «عید» است. در چنین روزی بعضی‌ها از لج پهلوی‌ها به جمهوری اسلامی «آری» گفتند، بدون اینکه اصلاً بدانند اسلام، مانند همة ادیان ابراهیمی در تضاد با «جمهور» قرار می‌گیرد. و به مناسبت گرامیداشت روز «شوتان و پرتان»، آخوند جنتی می‌خواهد «عید» بگیرد! چون به زعم ایشان در روز 12 فروردین، نظام 2500 ساله شاهنشاهی فروریخته! به زبان ساده‌تر سازمان استحماری تبلیغات اسلامی کودتای کلنل آیرون‌ساید را نادیده می‌انگارد، تا بتواند سلطنت استعماری پهلوی را به سلطنت سنتی تاریخ ایران پیوند بزند، و دخالت اربابان‌اش را هم در کودتا انکار کند. این «نوآوری» را باید به سیدمهدی و اربابان‌اش واقعاً تبریک گفت، چون از این پس، روز 12 فروردین دوبار عید به شمار خواهد آمد؛ هم سالگرد «شوت و پرتی» بعضی‌هاست، و هم عید حماقت و بلاهت سیدمهدی خاموشی‌ و شرکاء! کسانیکه ادعا می‌کنند حکومت اسلامی، نه قطبی است و نه اقماری. فراموش نکنیم این همان حکومتی است که مانند دیگر انواع اسلامی آن تاکنون جرأت نکرده از جنایات دارودستة اسامه بن‌لادن،‌ نوکر وفادار سازمان سیا کوچکترین «انتقادی» صورت دهد:

«در این روز کنگرة 2500 سالة نظام شاهنشاهی فرو ریخت و قدرت جدیدی به نام اسلام و پابرهنگان در کشور شکل گرفت و به همه جهانیان ثابت شد که می‌توان نظامی شکل بگیرد [تشکیل داد] که نه قطبی و نه اقماری باشد.»

بله، وقتی اسلام و پابرهنگان قدرت تشکیل دهند، «تاریخ» را هم با همان «اسلام» و «پابرهنه‌ها» و در کمال حماقت خواهند نوشت. آخوند جنتی کاملاً حق دارد، حکومت اسلامی نه قطبی است و نه اقماری، بلکه استعماری ‌است، و مانند همه حکومت‌های استعماری یک حکومت پوشالی است که هیچ ارتباطی با ملت ایران ندارد، چون مشروعیت خود را از بیگانگان کسب کرده. ظاهراً سید مهدی نمی‌داند که حکومت اسلامی در تداوم منطقی کودتاهای 1921 و 1953 قرار می‌گیرد. کودتاهائی که کوچکترین ارتباطی با تاریخ شاهنشاهی 2500 سالة ایران ندارد، چون تا آنجا که ما به یاد داریم، شاهنشاهی در تاریخ ایران زمین، هرگز استعماری نبوده!






پنجشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۷

فرعون و سوگلی!

...

ظاهراً اصابت چند خمپاره به سفارتخانه‌های آنگلوساکسون‌ها در منطقة سبز بغداد، تبلیغات بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» را از مسیر احترام به ادیان و مقدسات، به راه تحریک افکار عمومی و ضدیت با همان مقدسات منحرف کرده. البته نیازی به تذکر نیست که، هر دو مسیر یک هدف واحد را دنبال می‌کند: تبلیغ «مقدسات» و تحمیل آن بر افکار عمومی. اگر هوچی‌های بنگاه کذا فراموش کرده‌اند، ما فراموش نکرده‌ایم که دوقطبی کردن فضا شیوه‌ای است فاشیستی جهت فراهم آوردن زمینة خشونت. و «هنر» خشونت نزد «جهان سومی‌ها است و بس»، به ویژه آن‌ها که از دوران سیدضیاء تاکنون خشونت را نهادینه کرده‌اند: ایرانیان!

«هنر نزد ایرانیان است و بس»، ولی در هزارة سوم هنر اصلی ایرانیان، همان ریزه خواری محافل فاشیستی غربی است. اینبار نوبت به احسان جامی، یکی از ریزه خواران اکبر بهرمانی در هلند رسیده که «کارتون محمد» بسازد و تنور فاشیست‌ها را گرم و داغ کند، تا اگر بخت‌شان یار شود بتوانند بازهم یک پیام ویدئوئی دیگر از بن‌لادن بر شبکة اینترنت بچسبانند. که دیگر کسی به خطا نپندارد، ایرانی‌نمایان مرده‌اند، و آمریکا دست تنها مانده! بله، این روزها هلند به مرکز تولید آثار «محمدی» تبدیل شده. و اگر سایت آن فاشیست هلندی را مسدود کردند، یک جوجه فاشیست «هلندی‌نما» دست یاری به سوی ارباب دراز کرده، و رعایای الیزابت دوم هم به دست افشانی و پایکوبی پرداخته‌اند، چون می‌پندارند کسی احسان جامی را نمی‌شناسد. احسان جامی همان کسی ‌است که چندی پیش با هیاهوی رادیوزمانه از دین اسلام خروج فرمودند و ظاهراً مورد تهاجم دو مراکشی هم قرار گرفتند. با اینهمه حاج احسان دلیر «شیر ژیان را به کس نگرفت»، و گفت نیازی به محافظ ندارد! همانطور که گفتیم در هزارة سوم هنر ریزه خواری محافل فاشیستی نزد ایرانیان است و بس. و «هنر» پروپاگاند جنگ هم نزد رعایای الیزابت دوم در بنگاه کذا.

البته خط تبلیغاتی بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» را همه می‌شناسند، و تحریک افکار عمومی یا بهتر بگوئیم «پروپاگاند جنگ» از قدیم، سنت مقدس رسانة حاکمیت انگلستان بوده. ولی رسانه‌های گورگن‌ها از قماش «حنازرچوبه» و «فارس نیوز»، سیاست دیگری دارند! یادمان نرود که، گورکن‌ها از 22 بهمن سال 57 تا همین لحظه مشغول «نبرد با آمریکا» هستند. در نتیجه وقتی در رسانه‌های‌شان مدعی می‌شوند که «شورشیان» خط لولة نفت بصره را منفجر کرده‌اند، در حین گزارش یادشان می‌رود که قرار بوده «طرفدار» چه کسانی باشند، و می‌افزایند،‌ «جنایتکاران» منطقة سبز بغداد را هدف حملات خود قرار داده‌اند! اینجاست که متوجه می‌شوید، مسدود کردن راه چپاول اشغالگران، یا تهاجم به مقر آنان در بغداد، در قاموس حکومت رمالان و سرداران «جرم» و «جنایت» است. چون نباید فراموش کنیم که از نظر گورکن‌ها، اشغالگران در واقع «خودی» هستند. و به این ترتیب به عمق مبارزات سردار الله‌کرم‌ها و رحیم‌صفوی‌ها با «آمریکای جهانخوار» پی ‌می‌برید. و از دلائل واقعی هجوم ناگهانی «زائران» ایرانی به عراق هم آگاه می‌شوید. بله، دولت گورکن‌ها در پی تهاجم به منطقة سبز بغداد، که از روز یکشنبة گذشته آغاز شده، اعزام نیرو به کشور عراق را شروع کرده، و از دولت عراق هم می‌خواهد که از «زوار» ایرانی انگشت‌نگاری نشود! تا نیروهای کمکی هر چه سریع‌تر به مقصد برسند، و «امنیت» را در عراق برقرار کنند.

به گزارش حنازرچوبه مورخ 27 مارس سالجاری، جرج بوش در نیویورک فرموده‌اند، دولت عراق باید بودجة نیروهای امنیتی این کشور را تأمین کند. با توجه به امنیتی که در عراق حکمفرماست باید بگوئیم جرج بوش کاملاً حق دارد چنین تقاضائی داشته باشد. چرا که از یک سو نظامیان آمریکا را جهت استقرار «دموکراسی» به عراق اعزام کرده، و از سوی دیگر گروه مقتدی صدر را تجهیز می‌کند تا با انفجار بمب در اماکن عمومی و ایجاد ناامنی حضور اشغالگران را توجیه کرده باشد. به موازات حضور گروه‌های جنایتکار یانکی و شیعی، عموسام ماموران امنیتی هم به عراق اعزام می‌کند، تا دموکراسی عراق عیب و نقصی نداشته باشد. در نتیجه، کاملاً طبیعی‌است که والکر بوش، فرزند جرج بوش کبیر، از عراق طلبکار باشد! در این روند دموکراتیک، دولت ایالات متحد هم مالیات «شهروندان» خود را افزایش می‌دهد، و پول‌ها را به جیب صاحبان صنایع نظامی آمریکا سرازیر می‌کند، و هم با چپاول ثروت‌های عراق بر مزایای اهالی پنتاگون و شرکت‌های نفتی خود می‌افزاید. پس دیگر دلیلی ندارد که بار تأمین امنیت مردم عراق هم بر دوش دولت دمکراسی پرور گاوچران‌ها قرار گیرد! یانکی‌ها آمده‌اند که دمکراسی برقرار کنند، نیامدند امنیت مردم عراق را تأمین کنند!

بله اگر داستان مهاجرت ابراهیم و بانو را به مصر به خاطر داشته باشیم، خواهیم دید که آنگلوساکسون‌ها در هزارة سوم از نظر بیشرمی و وقاحت، دقیقاً در مسیر پدر معنوی خود ابراهیم خلیل‌الله گام بر می‌دارند! به یاد داریم که طبق روایات کتاب مقدس، حضرت ابراهیم همسر خود را در اختیار فرعون قرار داد تا مال و منالی به دست آورد. البته در کتاب مقدس تدابیر الهی به کار رفته تا کوچکترین سرزنشی متوجة حضرت ابراهیم و سارا نشود، و در مقابل، همة بلاها بر سر فرعون بیاید که از «منطق ابراهیمی» تا این حد «بی‌خبر» بوده.

ولی در هزارة سوم شرایط کمی تغییر کرده. به این ترتیب که آنگلوساکسون‌ها که نقش ابراهیم را بازی می‌کنند، همسران متعددی دارند که هر یک را جداگانه نزد فرعون می‌فرستند. و این همسران برخلاف سارا که می‌بایست خود را خواهر ابراهیم معرفی کند، وظیفه دارند خود را «ضد ابراهیمی» نشان دهند. ساده‌تر بگوئیم، همسران عموسام، امروز وظیفه دارند، جهت حفظ جان همسرشان، ضمن چسبیدن به لیفة تنبان فرعون هزارة سوم، یا دولت روسیه، سخنرانی‌های ضدامپریالیستی هم ایراد فرمایند. و می‌دانیم که در چنین شرایطی، حکومت جمکران به عنوان سوگلی حرمسرای عموسام، «وظیفة» بسیار سنگینی بردوش دارد. البته این سوگلی مجموعه‌ای است از دلبرکان پشمالو و ریشو، آشفته موی و آغشته به لجن فاشیسم که در روسیه و کشورهای اطراف روسیه، از قبیل تاجیکستان و ژاپن به انتقاد از غرب و دلبری از «فرعون روسی» مشغول‌اند.

این هفته، نخستین دلبرک ابراهیمی که به فرعون روسی چشمک زد، منوچهر متکی بود که از تاجیکستان ندا داد، گورکن‌ها می‌خواهند به پیمان شانگهای بپیوندند. می‌دانیم که تمامی تشکل‌های «نظامی ـ امنیتی» حکومت جمکران زیرمجموعه‌های سازمان ناتو است، و اعضای ناتو حق ندارند به عضویت پیمان شانگهای درآیند. در واقع، منوچهر متکی این چرندیات را تحویل خبرنگاران داده، تا حکومت اسلامی را که از ریشه به آمریکا وابسته ‌است حاکمیتی نزدیک به روسیه جلوه دهد! به زبان ساده‌تر، وزیر امور خارجة گورکن‌ها، به شیوه اربابان‌اش به لجن پراکنی پرداخته، آنهم لجن پراکنی به روسیه. البته کسی که باور کند گورکن‌ها گرایش به روسیه دارند، «حماری است چهار دست و پای نعل شده!» و می‌دانیم که وفور چنین حمارهائی، خود یکی از مزایای گسترش مردم‌سالاری دینی ‌است. بنابراین بسیاری از مخالف‌نمایان حکومت اسلامی که حقوق و مزایای «مخالف‌خوانی‌ها» را به دلار از سازمان سیا دریافت می‌کنند، سعی تمام دارند لجن حکومت اسلامی، به ویژه نکبت و ادبار پرزیدنت مهرورزی را بر چهرة دولت روسیه پاشیده، از این طریق «نانی به کف آرند و به غفلت بخورند.» ولی اینان در لجن‌پراکنی تنها نیستند، ساواکی‌های جمکران نیز در هماهنگی کامل با مخالف‌نمایان کذا حرکت می‌کنند.

امروز «ضرغامی»، رئیس صدا و سیمای کریه جمکران، در مسکو کنفرانس مطبوعاتی داشت. می‌دانیم که «صدا و سیما» به عنوان ارگان تبلیغاتی سازمان ناتو در کشورمان، تحت نظارت مستقیم ساواک فعالیت می‌کند. بجز نوکران مورد اطمینان سازمان سیا کسی در جایگاه ریاست شیپور تبلیغاتی استعمار غرب نمی‌تواند قرار گیرد. و اگر به یاد داشته باشیم، قبل از ضرغامی غلامبچة سفارت کذا، لاریجانی رئیس این «دستگاه» بود، و قبل از او هم برادر اکبر بهرمانی و در شروع کار، شهید منفور قطب‌زاده در این جایگاه به انجام وظیفه مشغول بودند. و امروز نوبت به ضرغامی رسیده.

به گزارش سایت «نووستی» مورخ 27 مارس 2008، ضرغامی در مسکو می‌گوید:

«آمریکا و غرب مانع توسعة روابط ایران و روسیه می‌شوند.»

بله! این گورکن‌ها که ادعای استقلال و عظمت می‌کردند، به دلیل دخالت آمریکا حتی حق ندارند روابط خود را با همسایگان‌شان گسترش دهند. نتیجة منطقی چنین سخنانی آیا بجز این است که حکومت اسلامی نوکر آمریکاست؟‌ خیر! نیک می‌دانیم که حکومت‌های اسلامی بدون استثناء نوکران غرب‌اند و با چرندبافی و شعار دادن، این «واقعیت» را نمی‌توان تغییر داد. البته رسانه‌های روس مسلماً به این وابستگی‌ها اشارة مستقیم نخواهند کرد، ولی سکوت روس‌ها نیز در اصل مطلب تغییری ایجاد نمی‌کند. هنوز یک هفته از انعقاد قرارداد خفت‌بار گاز به یک سوم بهای بازار با کشور سوئیس، مرکز پولشوئی مافیای غرب نمی‌گذرد که، دلبرک ریشوی عموسام اینچنین به گزافه‌گوئی افتاده.

دلبرک دیگر عموسام، سفیر گورکن‌ها در ژاپن، «سیدعباس عراقچی» ‌است، و ایشان که گویا بجای «عراق» اشتباهاً به «ژاپن» رفته‌اند، در توکیو به بلبل زبانی افتاده‌اند. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 27 مارس 2008، سیدعباس، سفیر جمکران در نشستی با خبرنگاران در ژاپن ضمن اختراع تاریخ هفت هزار ساله برای کشور ایران، به زبان ابتذال گورکنی چنین فرموده‌اند:

«مردم ایران اعتماد خود را نسبت به آمریکا و کشورهای غربی از دست داده‌اند [...] ایران با دارا بودن فرهنگ و تاریخ غنی هفت هزار ساله کشوری قدرتمند و تأثیرگذار است[...]»


البته سید عباس، «سفیر» گورکن‌ها حق دارد، مردم ایران به غرب دیگر اعتماد ندارند، ولی حاکمیت گورکن‌ها هم که بجز غرب پشت و پناهی ندارد! به زبان ساده‌تر، حکومت ایران هیچ ارتباطی با مردم ایران ندارد، چون حکومتی‌ است دست نشاندة استعمار. در ضمن، خدمت سیدعباس، «سفیرالله» بگوئیم، هفت هزار سال پیش کشوری به نام ایران وجود نداشته! کوروش کبیر امپراطوری هخامنشی را 2500 سال پیش بنیان گذارده، و تاریخ ایران از پادشاهی کوروش هخامنشی آغاز می‌شود. بله، سیدعباس گرامی! سرکار و اربابان‌تان خیلی کور خوانده‌اید، اگر می‌پندارید که مبداء تاریخ ایران را می‌توان با این ترفندها جابجا کرد! در عوض، ملت ایران امثال شما و اربابان‌تان را به زودی به زباله دان تاریخ 2500 سالة خود پرتاب می‌کند.

فراموش نکنید که اگر گاوچران‌ها به پیروی از ابراهیم در کتاب مقدس‌شان شما را به «فرعون» ارزانی داشتند، تا منافع‌شان تأمین شود، «فرعون» هزارة سوم چهرة کریه شما را نمی‌پسندد! چون نیک می‌داند شما که هستید و چه نوع پیوندی با ابراهیم هزارة سوم دارید. و از آنجا که این فرعون نیز مانند گاوچران‌ها مسیحی‌ است، بر اساس آیة 19 از سورة 22 در کتاب «مهاجرت»، مجوز قتل عموسام را از خداوند ابراهیم دریافت کرده:‌

«هر کس با حیوانی همخوابگی کند، جزای‌اش جز مرگ نیست.»





چهارشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۷

فرعون و فاشیسم!

...
در کتاب «تولد فلسفه در عصر تراژدی یونان»، انتشارات «گالیمار»، نیچه می‌گوید، «در سرچشمه‌ها و ریشه‌ها جز بربریت و زشتی هیچ نیست.» البته این اظهارات نیچه در واقع پاسخ به کسانی بوده، که تأکید داشتند، یونان باستان خاستگاه فلسفه نیست، و فلاسفة یونان از فلسفة ایران باستان و مصر الهام گرفته‌اند. همانطور که پیشتر هم گفتیم مسیحیت با چندهزار لیتر «چسب مایع» خود را به فلسفة یونان چسبانده، و به دروغ ادعا دارد که «تمدن» اروپا، تداوم تمدن یونان باستان، و فلسفة اروپا نیز تداوم فلسفة یونان باستان است. البته پیشتر هم اشاره کردیم که اروپای غربی، به دلیل اینکه دینی از آن خود ندارد، و مسیحیت را از شرق وارد کرده، تمدن به معنای واقعی کلمه به شمار نمی‌رود. یک تمدن، همواره دین ویژه‌ای از آن خود داشته. و اروپا اگر چه از نظر علم، فرهنگ و صنایع، منطقه‌ای ا‌ست پیشرفته، ولی فلسفه و دین خود را مدیون «غیراروپائی‌ها» است، چرا که هر دو را از شرق گرفته. دین اروپا ریشه در ادیان سامی، و فلسفه‌اش ریشه در ایران باستان دارد. این واقعیتی است که کلیسا، به ویژه کلیسای کاتولیک سعی تمام دارد تا از طریق تحریف شواهد و مدارک تاریخی، و پژوهش‌های «شبه‌علمی‌» آن را واژگونه جلوه دهد. و سخنان نیچه،‌ در مقام یک مسیحی اروپائی، از این روند مستثنی نیست.

نیچه چون نمی‌تواند تأثیر زرتشت، پیامبر ایران باستان را بر افلاطون، پدر فلسفة یونان با دلایل مستدل و منطقی مردود شمارد، «بربریت» ریشه‌ها را در اینجا مطرح می‌کند. می‌دانیم که یونانیان، نیاکان والاتبار ما را «بربر» می‌خواندند، چون غیریونانیان از نظر اینان «بربر» بوده‌اند. و در این چارچوب، نیاکان والاتبار اقوام دیگر هم به افتخار بربریت نائل می‌شدند. اما در دوران نیچه، چنین صحبت‌هائی صرفاً رایحة تند کلیسائی دارد. این مختصر را گفتیم تا مشخص شود وقتی یک فیلسوف، آنهم فیلسوفی والامقام چون نیچه، سخنان‌اش را بر پایة تعصب مذهبی استوار ‌کند، نه تنها از مسیر فلسفه، که از چارچوب عقل و منطق متعارف نیز خارج می‌شود، و عملاً به پریشان‌گوئی می‌افتد.

نیچه در جامعه‌ای می‌زیست که از دروغ‌پردازی‌های آخوندهای مسیحی اشباع شده بود. بنابراین «بربر» خواندن ریشه‌های فلسفه، از سوی فیلسوف مدرنیته صرفاً بازتاب نفرت حاکم بر جوامع مسیحی از ایرانیان باستان و پیامبرشان، زرتشت است. البته نفرت کلیسا نسبت به «مانی»، دیگر پیامبر ایرانی نیز بسیار ریشه‌دار است، و دین مانی هم از تحریف آخوندهای مسیحی و تبلیغات کلیسا در امان نمانده، تا جائی‌که در زبان فرانسه، «مانیکه‌ایسم» به خطا، «مطلق‌نگری» معنا گرفته. اما زرتشت نزد اصحاب کلیسا منفورتر از دیگران است، چرا که فلسفة افلاطون ریشه در بینش پیامبر ایران باستان دارد، به زبان ساده‌تر، فلسفة غرب مدیون زرتشت است. همانطور که اسطوره‌های ادیان ابراهیمی، به ویژه حکایت توفان نوح شباهت فراوانی به افسانه‌های بابل دارد. البته زمانیکه شرق‌شناسان در عراق به اسناد تاریخی‌ای دست یافتند که این واقعیت «تلخ» را علنی کرد، تلاش غربی‌ها بر این بود که دروغ‌های گذشته را دست نخورده محفوظ دارند، و عنوان کنند که این داستان‌ها را فرزندان «آدم و حوا» از زبان «یهوه» نقل کرده‌اند، و متعلق است به ادیان الهی! حال آنکه در واقع بسیاری از اسطوره‌های ادیان ابراهیمی نیز از افسانه‌های بابل اقتباس شده! ولی مگر فرزندان ابراهیم رضایت می‌دهند! «دروغ» قسمت عمده‌ای از ارزش‌های ادیان ابراهیمی ‌است.

دروغ یکی از فضائل بندگان خداوند است. بله! دروغ در چارچوب ادیان ابراهیمی از فضائل مؤمنان به شمار می‌رود. برای اثبات این امر باز می‌گردیم به سرچشمة ادیان ابراهیمی، به کتاب مقدس و شخص ابراهیم! به عبارت دیگر باز می‌گردیم به ریشه‌های «فرهنگی» نیچه و دیگر بندگان خداوند ابراهیم، تا بربریت و زشتی را از نزدیک مشاهده کنیم. طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» دینی، در «کتاب آفرینش» آمده ‌است که ابراهیم ترک دیار کرده، به مصر رفت تا از قحطی در امان بماند. آنحضرت وقتی به مصر می‌رسند به همسرشان سارا چنین می‌گویند: تو زن زیبائی هستی و اگر مردان بدانند که تو همسر منی، ممکن است به خاطر تصاحب تو قصد جان من کنند. پس بهتر است به کسی نگوئی که همسر من هستی. و منهم به همه خواهم گفت که تو خواهر منی. به این ترتیب کسی به خاطر تو مرا نخواهد کشت و جان من در امان خواهد بود! بله، فراموش نکنیم که این موجود شگفت، پدر یهودیت، مسیحیت و اسلام هم به شمار می‌آید!

در ادامة این داستان «شیرین» آمده است که آوازة زیبائی سارا دهان به دهان گشت تا به گوش فرعون رسید. و فرعون فرمان داد تا این مهروی مه پیکر را به دربار بیاورند. و چون وی را نزد فرعون آوردند، وی از خود سخاوتمندی فراوان نشان داد و به ابراهیم تعداد قابل توجهی گاو و گوسفند و الاغ و شتر و غلام و کنیز اهداء کرد. پس از اینکه ابراهیم از قبل زیبائی سارا به نان و نوائی رسید، «یهوه» به خاطر سارا، بیماری و بلا بر دربار فرعون نازل کرد! اینهم «عدالت» خداوند ابراهیم است که بجای مجازات ابراهیم دروغگو، فرعون از همه جا بی‌خبر را تنبیه می‌کند! ظاهراً یهوه به فرعون می‌گوید که چرا چنین بلائی بر او نازل کرده! چون آنوقت‌ها، یهوه گویا مستقیماً با همه «گپ» می‌زده، و خدم و حشم و جبرئیل نداشته. بله، فرعون پس از اینکه در جریان قرار می‌گیرد، خشمگین شده، ابراهیم را احضار می‌کند و از او می‌پرسد، چرا نگفتی که سارا همسر توست؟ چرا او را خواهر خود معرفی کردی؟ من حتی می‌خواستم او را به همسری اختیار کنم! و چون حضرت ابراهیم در پاسخ فرعون خفقان گرفته بودند، فرعون به ایشان می‌گوید: بیا همسرت را بردار و برو! فرعون برای اینکه از کم شدن شر آنحضرت اطمینان حاصل کند، به سواران خود فرمان می‌دهد تا ابراهیم و بانو را به همراه خدم و حشم تا دروازه‌های مصر همراهی کنند. و به این ترتیب بود که ابراهیم که از قحطی گریخته بود، با ثروت فراوان به دیار خود بازگشت! و داستان پدرسوختگی خود و بدجنسی یهوه را برای همة هم‌ولایتی‌های‌اش نقل کرد. به همین دلیل است که «دروغ»، تبدیل به یکی از ارکان ادیان ابراهیمی شده. حال بپردازیم به چند نمونه از دروغ‌های پیروان ادیان الهی.

سایت رعایای الیزابت دوم، دیروز لات و اوباش گروه مقتدی صدر را متهم کرده بود که به قاچاق فرآورده‌های نفتی در بصره مشغول‌اند. حال آنکه بدون حمایت ارتش جنایتکار انگلیس که مانند یهوه در خارج شهر خیمه زده، قاچاق و دیگر تجارت‌های سنتی ارتش ناتو امکانپذیر نخواهد بود. البته بعضی اوقات خود دروغگوها به دلیل حماقت دروغ خود را فاش می‌کنند. حنازرچوبه، خبرگزاری رسمی گورکن‌ها که مانند دیگر رسانه‌های رمالان جمکران چند ماه است نقاب مبارز ضدآمریکائی بر چهرة کریه عبدالله گل و رجب اردوغان افکنده، امروز، ندانسته پرده از دروغ خود برداشت! حنازرچوبه، مورخ 7 فروردین‌ماه سالجاری، در مطلبی پیرامون اوضاع «قاراشمیش» ترکیه می‌نویسد، مشاجرات بین دولت و قوة قضائیه باعث نگرانی «جامعة ترکیه» شده.

گویا دولت فاشیست‌های فکل کراواتی رویای «بگیروببندهای» رایج در حکومت جمکران در سر دارد. چون یک «جریان مخرب» در ترکیه کشف کرده، به نام «ارکنگن»، که از قضای روزگار ضدآمریکائی است! و به ادعای حنازرچوبه ، این جریان مخرب قصد کودتا دارد! و عجیب اینکه تاکنون چندین نویسنده، رهبر حزب کارگر، و مسئولان یک شبکة تلویزیونی به جرم ارتباط با این «جریان» دستگیر شده‌اند! چون دستگیرشدگان دولت اردوغان را به همکاری با آمریکا و اسرائیل جهت پیاده کردن طرح خاورمیانة بزرگ و تجزیة ترکیه متهم کرده‌، می‌گویند دولت اردوغان در پی تضعیف لائیسیته‌ است. در واقع پس‌ از مطالعة مطلب حنازرچوبه خوشحال شدم که در ترکیه زندگی نمی‌کنم، چرا که در غیراینصورت مرا هم به جرم ارتباط با همان جریان مخرب تا حال دستگیر کرده بودند. چون دولت اسلامی ترکیه همکاری‌های «نظامی‌ ـ‌ امنیتی» خود را با اسرائیل گسترش داده. و می‌دانیم که ناآرامی‌های عراق، علاوه بر گورکن‌ها از سوی ترکیه و اسرائیل نیز رهبری می‌شود. اما، رجب اردوغان در پاسخ به این جریان مخرب فرموده: «اقدامات شما بر ضد دمکراسی است، ما با 47 درصد آراء انتخاب شده‌ایم!»

بله، وقتی از سطل زباله‌دان و تیم فوتبال «فنربچه»، نخست وزیر و رئیس جمهور بیرون می‌کشند، دمکراسی را هم این حضرات در 47 درصد آراء خود مشاهده خواهند کرد! این «منتخبین» فراموش می‌کنند که شرط دمکراسی رعایت حقوق مخالفان است، در غیر اینصورت در همة قبایل وحشی آمازون که اکثریت اهالی پیرو رئیس و جادوگر قبیله‌اند، «دمکراسی» برقرار شده! اینان فراموش می‌کنند که، آنچه فقط بر رأی اکثریت تکیه دارد دمکراسی نیست، پوپولیسم است. و پوپولیسم یعنی تحمیل رأی موافقان حاکمیت بر مخالفان. البته از این امر نمی‌توان چشم پوشی کرد که، «دمکراسی» اردوغان شباهت فراوانی به حکومت گورکن‌ها در ایران پیدا کرده. چون تمام تلاش خود را برای نقض قانون اساسی به کار می‌گیرد، تا قوة قضائیه نتواند با تکیه بر شواهد و مدارکی که خلاف‌های سنگین حزب عدالت و توسعه را به اثبات می‌رساند، این حزب ساخته و پرداختة سازمان سیا را غیرقانونی اعلام کند. بله اردوغان که سابقاً فوتبالیست بوده، گویا توپ سیاست را محکم در قانون اساسی کشور شوت کرده، تا بتواند از تعطیلی دکان فاشیست‌های اسلامی به هر ترتیب ممکن جلوگیری کند. مخالفان اردوغان و حزب ایشان، دولت اسلامی ترکیه را متهم می‌کنند که دیکتاتوری حزبی بر پا کرده. چون هیچ دولتی حق ندارد قانون اساسی و قانون و مقررات را به نفع خود تغییر دهد. حنازرچوبه که از مشاهدة این شرایط در ترکیه ذوق کرده، بند را آب می‌دهد، و در انتهای مطلب خود می‌نویسد:

«حمایت‌های آمریکا، اتحادیه اروپا و مجامع مالی جهانی از سیاست‌های دولت اردوغان، وی را در مقابل مخالفان‌اش در موضع برتر قرار داده»

اتفاقاً ما هم با حنازرچوبه کاملاً موافق‌ایم، بدون حمایت آمریکا و اتحادیة اروپا و محافل سرمایه‌داری جهانی، دولت فاشیست رجب اردوغان که از سوی بنگاه «بی‌بی‌سی» و کاغذپاره‌های گورکن‌ها، «ضدآمریکائی» خوانده می‌شود، در برابر مخالفان یک روز هم دوام نخواهد داشت.

و اما بپردازیم به مهم‌ترین «دروغ» فرزندان ابراهیم! «پطر گونچاروف»،‌ مفسر سیاسی، در سایت نووستی مورخ 26 مارس 2008 می‌نویسد، برای مبارزه با القاعده و طالبان لازم است جهان اسلام همکاری کند. وی می‌افزاید، این جهان اسلام که برای یک کاریکاتور اینگونه بسیج می‌شود هرگز در مورد نوارهای تهدیدآمیز بن‌لادن که به صورت منظم بر روی شبکة اینترنت قرار می‌گیرد اظهار نظری نمی‌کند! البته مفسر سیاسی سایت نووستی مسلماً می‌داند چرا جهان اسلام در برابر تهدیدهای نوکر فراری سازمان سیا خفقان گرفته. چرا که گونچاروف در ادامة مطلب، القاعده و سازمان‌های مشابه آن را منبعث از «ایدئولوژی خونین فاشیستی» به شمار می‌آورد. و همه می‌دانند که فاشیسم جهانی برخاسته از ایتالیاست، و ریشه در مغرب زمین دارد. بی‌دلیل نیست که امروز در ایتالیا، یک کشیش کاتولیک برای ساختن مسجد مسلمانان کاسة گدائی به دست گرفته. نام این کشیش اسلام‌پناه «جورجو بوتورینی»‌ است، و جهت گرم کردن بازار این کشیش «نازنازی»، اسقف به ایشان دستور داده «کارشان» را تعطیل کنند، چون هر گروه مذهبی خودش باید مستقلاً گدائی کند! این خبر مهم را نیز حنازرچوبه به نقل از «لارپوبلیکا»، روزنامة ایتالیائی انتشار داده. تلویحاً باید از چنین ترهاتی نتیجه بگیریم که اصحاب کلیسا با آخوندهای مسلمان دشمنی دارند، ولی واقعیت این است که اسقف هم به پیروی از ابراهیم، پیوند زناشوئی خود را با اسلام پنهان می‌کند. همچنان که سازمان جنایتکار ناتو، در کمال بیشرمی پیوند خود را با ایدئولوژی فاشیسم منکر می‌شود.





سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۷

قــم و قلــم!

...


امسال از آن سال‌های شگفت‌انگیز است که نمونه‌اش را زیاد نمی‌توان یافت! چرا که سالگرد تولد زرتشت با تولد محمد گویا متقارن شده! از وقتی گاوچران‌ها در سربالائی عراق و افغانستان به نفس نفس افتاده‌اند، قرار شده نوکران‌شان در جمکران صلح دوست و مهربان، و خصوصاً عزیز کودکان معرفی شوند! به همین دلیل، ساواک از زبان اکبر بهرمانی و دیگر اوباشی که معمولاً «یاران امام» معرفی می‌شوند، دست به «گورکنی» زده، صفات و خصائل و فضائل نداشته‌ای جهت «رهبرکبیر» و ضدامپریالیست حکومت اسلامی دست و پا می‌کند. این مسیر دقیقاً در خلاف جهت کسانی قرار گرفته که این روزها جهت لجن پراکنی، به نام فروغ فرخزاد و به زبان ابتذال خود «یادداشت» می‌نویسند، و یا در مورد صادق هدایت به چرندبافی اشتغال دارند. بله، گروه اول لجن را از چهرة امام سیزدهم می‌زداید، و گروه دوم با کمک سایت‌های «هفتان»، «رادیوزمانه» و همکاران‌شان لجن استخراج شده از چهرة «امام» را، به صورت ‌مفاخر فرهنگی ایرانیان پرتاب می‌کند، تا از این راه، با ارتقاء فرهنگی اوباش و امام اوباشان، فرهنگ ایران را هم خوب به ابتذال بکشاند. البته گروه دیگری هم به فعالیت شدید مشغول است، و با هدف تحریف فرهنگ اقوام ایرانی، اسطوره‌های سامی را به اسطوره‌های ما ملت «پیوند» می‌زند! بله، بر اثر تلاش‌های گروه اول، که آنان را «لجن زدا» می‌نامیم، روح‌الله خمینی که در توحش گوی سبقت از الله‌کرم و ماشاالله قصاب می‌ربود، امروز تبدیل به یک «شاعر»، «صلح دوست» و ... خلاصه هر آنچیزی شده که هرگز نبوده.

به موازات همین «لجن‌زدائی»‌ از چهرة کریه روح‌الله، گروهی مأمور ارائة «تصویر دلپذیر» از پیامبر مسلمانان شده‌اند، که در رأس آنان حنازرچوبه، خبرگزاری رسمی حکومت گورکن‌ها از مقامی شامخ برخوردار است! منتهی از آنجا که گفته‌اند، دشمن دانا بلندت می‌کند، بر زمین‌ات می‌زند نادان دوست، مطالب حنازرچوبه به مراتب از کاریکاتور روزنامه‌چی‌های دانمارکی مضحک‌تر و خنده‌دارتر است. چون در گزافه گوئی و چرندبافی مرزهای «منطق» را یکی پس از دیگری در هم می‌شکند. حنازرچوبه، مورخ 6 فروردین‌ماه سالجاری، به مناسبت تولد محمد، پیامبر مسلمانان مطلبی انتشار داده که بیشتر به جوک شباهت دارد، چون از قلم کسی تراوش کرده که با سواد ششم ابتدائی قصد نگارش قطعه‌ای ادبی داشته! طبیعی است که نتیجة کار چنین «نویسنده‌ای» بیشتر پریشانگوئی و ردیف کردن واژگان نامربوط در کنار یکدیگر خواهد بود.

این شاهکار ادبی، گویا در قم «تولید» شده، و به احتمال زیاد، یکی‌ از «بزرگان» حوزه‌های فقرفرهنگی جهت ارائة یک تصویر فوق‌العاده هنرمندانه دست به قلم برده‌اند؛ ایشان به دلیل شکسته نفسی و فروتنی خواسته‌اند ناشناس هم بمانند! بله، امسال روز ششم فروردین که همیشه روز تولد زرتشت بود، به اشغال « ‌محمد» درآمده! در نتیجه، یک نوسواد از قم جهت ستایش از ایشان، زرتشتیان را به دشنام بسته‌اند. بین خودمان بماند، از آنجا که پیامبر اسلام و دین مبین‌شان جز توحش هیچ در چنته ندارند، طبیعی است که پیروان آنحضرت جهت بزک کردن چهرة کریه اسلام به ادیان دیگر بتازند! به عنوان نمونه، روح‌الله خمینی در «شاهکار» فلسفی و تاریخی خود، «صحیفة نور»، جهت توجیه چپاول اموال یهودیان عربستان توسط محمد، در کمال حماقت یهودیان چهارده سدة پیش را «صهیونیست» ‌خوانده‌اند! و می‌دانیم که تاریخچة «صهیونیسم» کذا، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شده! البته این مهملات فقط نشانگر فقرفرهنگی حاکم بر حوزه‌های به اصطلاح علمیه‌ای است که در آن‌ها «آخوند» تولید می‌شود. بگذریم! و بازگردیم به شاهکار همان نویسندة قمی که در هنگام تولد محمد، گزارش دقیقی هم از شرایط جوی ارائه می‌دهد! به زبان ساده‌تر، نوعی «هواشناسی دینی»!

بله تفاوت هواشناسی با هواشناسی دینی این است که در هواشناسی دینی به شما می‌گویند وضعیت شیطان و فرشته در آسمان چگونه‌ است! و بجای اینکه بگویند هوا ابری است یا آفتابی، باران می‌بارد، یا برف؛ وضعیت تمامی پرسوناژهای «بی‌بی‌گوزک‌های» ادیان ابراهیمی را از قماش فرشته و شیطان و نورالهی برایتان توضیح می‌دهند. البته یادمان نرود که، این «مهم» در 1400 سال پیش روی می‌دهد! چون همانطور که گفتیم فعلة فاشیسم زمان و مکان نمی‌شناسند، در نتیجه یک طلبة قمی امروز می‌تواند به آسمان قم بنگرد و گزارش کامل هوای مکه را در شب تولد محمد به ما «اطلاع» بدهد. گویا آنشب «آسمان کفر» رنگ از رخسارش پریده بود، و حال «شیطان» هم تعریفی نداشت! چون به گفتة ادیب قمی ما، شیطان به هراس افتاده بود. البته شیطان بینوا حق داشته بترسد، چون در «آن شب»، به نوشتة «ادیب قم»، نور درخشان خورشید هم به چشم می‌خورده! شما بودید نمی‌ترسیدید؟ وقتی کسی در تاریکی شب نور خورشید ببیند حتماً مواد توهم زا مصرف کرده، یا اینکه نویسندة قمی ما در حنازرچوبه به هذیان‌گوئی افتاده:

«آسمان ظلمانی کفر و پلیدی، رنگ و روئی دیگر نداشت، و آن شب صدای ضعیف شیطان شنیده می‌شد. اما نور خورشید[...] دیگر رمقی برای او باقی نگذاشته بود. آنشب ابلیس وحشت کرده بود.»

بله ابلیس کاملاً حق داشت که وحشت کند، شاید خداوند از روی بدجنسی، «ال.اس.دی» در غذای شیطان ریخته بود. و شاید اصلاً نویسندة مطلب فوق خودش مواد توهم‌زا مصرف کرده، چون در ادامة قصة خود، همانطور که به آسمان مکه زل زده‌اند، ناگهان چشم مبارک‌شان به کاخ ساسانی و آتشکدة فارس هم می‌افتد! و مشاهده می‌فرمایند که کنگره‌های کاخ خسرو پرویز فرومی‌ریزد و آتشکدة فارس هم خاموش می‌شود. ظاهراً ایشان هنگام نگاشتن این چرندیات جام جهان نما به دست داشته‌، یا در یکی از ماهواره‌های‌ جاسوسی «ناسا» نشسته بودند، که همه جا را زیر نظر داشته‌اند. بله قصة فروریختن کنگره‌های کاخ ساسانی از همان «بی‌بی‌گوزک‌هائی» ‌است که اسلام شناسان غربی در آثار مهملی چون «پیامبر» و «محمد، پیامبری که باید از نو شناخت»، استفراغ فرموده‌اند، آنگاه نوبت به آیات عظام رسیده که این «تولیدات فرهنگی» را در حوزه‌های «علمیه»‌ نشخوار کنند. و اتفاقاً مهاجرانی، غلام‌بچة دستغیب، بهرمانی و دیگران، در پاسخ به استیضاح خود، به نشخوار همین ترهات پرداخت. گویا این «شناخت علمی» را ضمن برقراری روابط عاشقانه با آیت‌الله دستغیب در لیفة فضل و دانش ایشان یافته بود. بگذریم! حنازرچوبه تأکید می‌کند که وقتی طاق کسری فروریخت و آتشکدة فارس خاموش شد، البته در توهمات شیعی مسلکان، جادوی جادوگران هم «باطل» شد!

اصلاً همین است «احترام به ادیان» در قاموس گورکن‌ها! اینان هنوز بیشرمانه در رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی به اعتقادات زرتشتیان توهین می‌کنند، و دین زرتشت را در ترادف با جادوگری قرار می‌دهند، و از سوی دیگر با مشاهدة کاریکاتور پیامبرشان، مثل گلة کفتار گرسنه زوزه می‌کشند که چرا به مقدسات ما توهین می‌کنند. کشیدن کاریکاتور هم به زعم فعلة فاشیسم «توهین» است! ولی زمانی که یک نوسواد از حوزة «جهل و تعصب» قم، آشکارا به دین زرتشت توهین می‌کند، تو گوئی اصلاً «توهینی» در کار نیست! چون دین گورکن‌ها، دین «برحق» است، و دین دیگران کفر و جادو! طلاب «محترم» قم! خجالت نمی‌کشید؟ مگر با هتاکی به اعتقادات زرتشتیان می‌توان توحش محمد و دین اسلام را پنهان داشت؟ با جادوگر خواندن زرتشت، آیا کشتار و غارت محمد را می‌خواهید «پنهان» نگاه دارید؟ چرا که، محمد تنها «پیغمبری» است که به زور شمشیر دین خود را به دیگران تحمیل کرده، و این سبعیت را با توهین به زرتشت، از چهرة پیامبر «گرامی» اسلام‌تان نمی‌توانید بزدائید:

«آتشکده فارس بعد از هزاران سال خاموش، و جادوی جادوگران باطل شد.»

بجز کتاب‌دعاهای رمالان شیعه، آیا در یک منبع تاریخی معتبر، سخنی از فرو ریختن کاخ ساسانی و خاموش شدن آتشکدة فارس به میان آمده، که مشتی آخوند نادان و بی‌شرم، اینچنین با «اطمینان کامل»، به تکرار ترهات تولید «غرب» مشغول شده‌اند؟ در ضمن، اگر تاریخ ظهور زرتشت را در آن‌حوزة جهل و حماقت مطالعه کنید، خواهید دید که چهارده سدة پیش، از عمر آتشکدة فارس «هزاران سال» نمی‌گذشته! حکایت مقالة تاریخی نوشتن در حنازرچوبه و شهر «مقدس» قم، درست حکایت بوزینه است و نجاری؛ نویسنده از شدت گزافه‌گوئی کارش به جفنگ گوئی کشیده. اگر زرتشتیان به این هتاکی آشکار اعتراض کنند، آیا وزارت ارشاد گوسفندان در بلاد گورکن‌جماعت که، ارواح شکم‌شان «مردم‌سالاری دینی» هم به پا کرده‌اند، به اعتراض اقلیت زرتشتی ترتیب اثر خواهد داد؟ البته که نه! هرچند زرتشتیان به وقاحت و بیشرمی آخوند جماعت عادت دارند. یادمان نرفته که در دورة پرافتخار سلطنت قاجار، دستاربندان هنوز از زرتشتیان ایران «جزیه» می‌گرفتند. و امروز محمد را هم «پیامبر صلح و دوستی» می‌خوانند. اگر صلح و دوستی، باج گرفتن از اقلیت‌های مذهبی و توهین رسمی به آنان است، پس جنگ و دشمنی دیگر چیست؟ از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به متن شاهکار ادبی تولیدی در چاه جمکران. همانطور که گفتیم، این متن «جادوئی»، توسط یکی از «فضلای» حوزه به رشتة تحریر در آمده، ولی فاضل کذا گویا تازه پای به دوران «تفتیش عقاید» گذاشته‌اند، و در به در به دنبال شیطان و شیطان‌پرست می‌گردند تا به شیوة کشیش‌های پلید، جادوگران و شیاطین را در آتش بیاندازند:

«آخرین فرستادة خدا متولد شد [...] نامش‌ از گذشته تا امروز بر پیکرة [پیکر] شیطان و شیطان پرستان لرزه می‌اندازد»

ایشان سپس اضافه می‌فرمایند که، محمد بشردوستی و انسانیت و حقوق انسانی را به جهانیان معرفی فرموده، تا بشریت به ایشان افتخار کند:

«محمد بشارت دهندة دوستی[...] انسانیت، بشر دوستی، فریاد کنندة حقوق انسانی[...]»

بله به این ترتیب، تا چند سال دیگر گورکن‌ها محمد را بجای کوروش کبیر می‌گذارند و خیال همه را راحت می‌کنند. مستشرقین هم بلافاصله یک لوحة «حقوق» کنیز و برده و صیغه و نکاح با دختران 7 ساله، از زیر شن‌های صحرای حجاز بیرون خواهند کشید، که محمد وقتی از شکم مادر بیرون آمد، گویا آنرا در دستانش می‌فشرده! و تازه اینهمه در برابر «خاطرات»آمنه، مادر آنحضرت، اصلاً رنگ می‌بازد. گویا آمنه به نویسندة مقالة حنازرچوبه شخصاً فرموده‌اند:

«شنیدم کسی ندا داد که تو آقای زمان را زادی [زاده‌ای] نامش را محمد بگذار»

بله «آقای زمان» همان «مردسال» باید باشد! مجلة تایم همه ساله برایمان یک مرد سال «گل‌چین» می‌کند! مهرورزی هم یکی از همین مردان «سال» بودند! فقط تفاوت «مردسال» با «آقای زمان» باید در این باشد که «مردسال» پس از یکسال جای خود را به دیگری می‌سپارد، ولی محمد جای خودش را به کسی نمی‌دهد. اگر ایشان جای خود را به دیگری بدهند، دیگر چه کسی حقوق انسانی برای‌مان «فریاد» کند، و دستور سنگسار و قصاص بدهد؟ اگر محمد، «بشارت دهندة دوستی» جای خود را به دیگری بسپارد، مقتدی صدر چگونه خواهد توانست با حمایت نظامیان جنایتکار انگلیس در بصره به قاچاق فرآورده‌های نفتی بپردازد، و از اسلام هم دفاع کند؟ می‌بینید که لازم است محمد، آقای زمان باقی بماند، تا عموسام هم بتواند ارباب پیروان «آقای زمان» باشد. چون هر دو پیام‌آور دوستی و صلح‌اند! و حقوق انسانی را هم خوب «فریاد می‌کنند»! فقط نگاهی به عراق بیافکنید تا «حقوق انسانی»، ویراست آمریکا و نوکران شیعی مسلک‌اش را به صراحت مشاهده کنید.

پنجسال پیش، در چنین روزهائی در همسایگی ما ملتی را به مسلخ بردند، ‌و پیروان شیعی مسلک محمد در عراق و در جمکران کارگزاران چنین جنایتی شدند، و امروز همین جنایتکاران سخن از صلح و دوستی می‌گویند و پیامبرشان را، پیامبر صلح دوستی می‌خوانند، پیامبری که «امسال» در فصل بهار متولد شده:

«فصل بهار[...] منتظر مقدم مبارکی بودند تا شکوفه‌ها را به ثمر نشاند و دل‌ها را بهاری کند.»

البته فصل بهار در صحرای عربستان باید خیلی دیدنی باشد! شکوفه‌ها در گرمای چهل درجة سانتیگراد، فقط در ذهن علیل طلبه‌های نادان و نوقلم قم، به ثمر می‌نشیند. تمامی این تلاش‌های ابلهانه از سوی دستاربندان، به پیروی از محمد خاتمی، جهت نادیده انگاشتن نوروز جمشیدی صورت می‌گیرد و بس! اینان هر چه در این مسیر به پیش می‌روند، حقارت و حماقت خود را بیشتر برملا می‌کنند. پدر و مادر محمد را «جوانمرد» می‌خوانند، و شخص محمد را هم دانشمندترین و باسوادترین انسان روی زمین، که از دوردست‌ها، همه به «خدمت‌اش» می‌آمدند! محمد را در جایگاه «شاعر» قرار می‌دهند، و یک دیوان شعر هم برایش اختراع می‌کنند. البته هنوز مدرک دکترای آنحضرت را در جامعه‌شناسی کشف نکرده‌اند! ولی ما به فضلای قم اطمینان می‌دهیم که آنحضرت دکترای‌شان را از «استنفورد» دریافت داشته، و به احتمال زیاد با «گلی یزدی» روی یک نیمکت می‌نشسته‌اند.

هر چند عیال جمشید عامری، مدتی در سوربن بوده و «اشتغال ‌ورزی» می‌فرموده‌اند! اصولاً دلیل برگزیده شدن «گلی عامری»، از سوی جرج بوش همان هم‌صحبتی وی با «پیامبر صلح و دوستی» بوده. چون جرج بوش خودش هم پیام‌آور صلح و دوستی است. به ویژه در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و ایران که خیلی پیام صلح آورده! و شاهدیم که چگونه همة گورکن‌ها از دوردست‌ها به خدمت‌اش می‌آیند! ولی برخلاف چرندیات حنازرچوبه کسی از دور دست‌ها به «خدمت» محمد نرفته! این هم الگو برداری از «حکایت» حضور سه پادشاه در هنگام زایمان مریم باید باشد، که گفته‌اند، «خلق را مرجع تقلیدشان بر باد داد!»

محمد در حوالی مکه و مدینه به خدمت قبائل دیگر می‌رفته تا به نام «الله» غارت‌شان کند. «الله» که در واقع نام بت بزرگ مکه بوده: «ال‌لات»! شاید نویسندة محترم، محمد را داریوش کبیر تصور کرده‌اند! بعید هم نیست، بالاخره اگر محمد می‌تواند به کوروش کبیر شباهت داشته باشد، چرا نتواند داریوش کبیر بشود؟ فقط ایشان داریوش کبیر صحرای حجاز بودند، و بجای تخت جمشید خیمه داشتند، ولی برخلاف داریوش کبیر که اهورامزدا داشته و از ارزش‌های والای اخلاق زرتشت پیروی می‌کرده، محمد خداوند خونخوار و قهاری داشته که جز دو فعل «اقتلوهم» و «اضربوهن» و صدور فرامین بندگی و ذلت امت در برابر خداوند، هیچ نمی‌شناخته. در هر حال حنازرچوبه ویراست نوینی از محمد برای‌مان ارائه داده، که از «پدر و مادر» زاده می‌شود، نه از «مادر»! و از ازدواج او با خدیجة ثروتمند، از ازدواج او با عایشة 7ساله، و از همه مهمتر از حرمسرای‌ آنحضرت هم هیچ اثری بر جای نمانده. گویا محمد نوین مانند «مسیح» مجرد بوده! محمد، در ویراست اخیر، محمدی است تنها و شریف،‌ که در فقر به سر می‌برد، و جبرئیل هم بر او نازل می‌شود، تا تبدیل بشود به افلاطون، شاعر، دانشمند و رهبر امت اسلام! اصلاً جنگی هم درکار نیست، از غارت اموال یهودیان و نصرانیان، و دریافت جزیه هم هیچ خبری نیست:

«از پدر و مادری جوانمرد زاده شد[...] جبرئیل نازل شد[...] و این چنین جوان امی مکه به دانشمندترین و باسوادترین انسان روی زمین تبدیل شد که از دور دست‌ها به خدمتش می‌آمدند تا لحظه‌ای در خدمتش جلوس کنند [...] پیامبر پاکی و مهربانی [...] حضرت خود ابیاتی با نغمه‌ای دلنشین می‌سرود [...] دارلخلافه‌اش همان مسجد بود[...] او رهبر امت اسلامی بود[...] پیام‌آور لطف و رحمت[...] رسالت‌اش سعادت بشر بود [...]»

بله، می‌باید اذعان داشت که با در نظر گرفتن شرایط «امت» در صدر اسلام، و مقایسه آن با وضعیت «امت» در هزارة سوم، آنحضرت در رسالت‌شان واقعاً شکست خورده‌اند. ولی آخوند جماعت در پرروئی از سنگ پای قزوین هم پیشی می‌گیرد:

«او علت آفرینش جهان بود [...] آمد تا [...] انسان به عبادت خالق مشغول باشد.»

بله و در همان حال که «انسان» به عبادت خالق مشغول است، دستاربندان هم جیبش را می‌زنند. و حق و حساب خالق را هم پرداخت می‌کنند، تا خالق از خلقت خود رضایت خاطر کامل داشته باشند:

«و اینچنین خدا به خود آفرین گفت به خاطر آفرینش چنین انسانی.»

«آفرین» کم است، خدا باید به خودش «صدآفرین» بگوید! چون به خاطر آفرینش چنین موجوداتی، فعلاً بیش از یکصدسال است که استعمار غرب، خداوند ابراهیم را غرق «آفرین» کرده! پنجسال پیش در چنین روزهائی، ارتش جنایتکار ناتو به عراق آمد، تا انسان به بنده تبدیل شود، و به عبادت خالق مشغول باشد. و اینچنین عموسام به خود «آفرین» گفت! به خاطر آفرینش چنین ارتشی! ارتش پاکی و مهربانی، ارتش صلح و دوستی.





دوشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۷

گورکن و اردکان!

...



«حکومت اسلامی، آری یا نه؟» دو ماه پس از تخلیة خمینی در مهرآباد، این انتخاب تک گزینه‌ای، روز 12 فروردین‌ماه سال 1358، به ملت ایران «پیشنهاد» شد! نتیجه‌اش هم توحش و چپاولی است که حدود سه دهه، نه تنها بر ایران که بر عراق، افغانستان، پاکستان و ترکیه تحمیل می‌شود. اخیراً بعضی‌ها، از جمله پادوهای «ریچاردپرل» در داخل و در خارج از مرزها، دوباره زمزمة «رفراندوم» سر داده‌اند. به این حضرات یادآور می‌شویم که بدون مشخص کردن نوع حاکمیت، و ارائة پیش‌نویس قانون اساسی، رفراندوم هیچ مفهومی نمی‌تواند داشته باشد.

اما پیش‌از ادامة مطلب لازم ‌است در مورد علاقة فاشیست‌های اروپای غربی به خلق آثار «هنری» پیرامون محمد، پیامبر مسلمانان، یادآور شویم که این اقدامات دقیقاً برای فراهم آوردن زمینة سرکوب در کشورهای مسلمان‌نشین، و محدود کردن آزادی بیان در اروپای غربی صورت می‌گیرد. فاشیست‌ها، اثر «هنری» خلق می‌کنند، بن‌لادن اعلامیه می‌دهد، و اراذل و اوباش سازمان‌های امنیتی در کشورهای مسلمان‌نشین به بهانة اعتراض به «توهین» به مقدسات‌شان، فضای شهرها را به اشغال خود در می‌آورند. اگر این نمایندة فاشیست هلندی، یا آن روز‌نامه‌چی راست افراطی در دانمارک می‌پندارند که به این وسیله می‌توان به تحریک افکار عمومی ادامه داد، کور خوانده‌اند! ملت‌ها از «آزادی بیان» حمایت می‌کنند، و نیک آگاه‌اند که فاشیست‌های اروپا، صرفاً جهت گرم نگاهداشتن تنور «مقدسات» است که اخیراً تا این حد به خلق آثار «محمدی» علاقمند شده‌اند.

ما از آزادی بیان حمایت می‌کنیم و نیک آگاه‌ایم که واتیکان، دست در دست ارتش جنایتکار آمریکا سعی دارد مسیحیان عراقی را از کشورشان به مناطق دیگر کوچ دهد! همچنانکه طی سه دهة اخیر، استعمار غرب در همگامی کامل با حکومت‌های اسلامی منطقه، از طریق ارعاب اقلیت‌های مذهبی سعی داشته، منطقه را به صورت یک‌دست به مسلمانان اختصاص دهد،‌ تا موجودیت استعماری حکومت‌های اسلامی بتواند در تمامی ابعاد ممکن «توجیه» شود. بر اساس منطق استعمار غرب، کشورهای منطقه، اگر مسیحی نیستند، پس مسلمان‌اند! و یهودیت نیز در این چارچوب‌ها نمی‌گنجد! اسرائیل تنها نمونه‌ای است که فضای دمکراتیک را حتی طی دوران جنگ حفظ کرده. طی جنگ 33 روزه، همزمان با تهاجم ارتش جنایتکار اسرائیل به لبنان، ‌ در کشور اسرائیل شاهد تظاهرات مخالفان جنگ بودیم. پنتاگون سعی دارد به هر ترتیب ممکن، کشورهای مسلمان‌نشین را از فضای دمکراتیک دور نگاه دارد، چرا که، در غیر اینصورت برای چپاول ثروت‌های منطقه با اشکال روبرو خواهد شد. چون چپاول ملت‌ها بدون سرکوب فراگیر و کشتار مردم، امکانپذیر نیست.

بله جهان سوم و جهان سومی بودن کار هر کسی نیست! این افتخاری است که امروز نصیب ما شده، آنرا دستکم نگیریم‌! به دلیل برخورداری از نعمت جهان سومی بودن است که یک مسلمان، مسیحی می‌شود! و کاردینال راتزینگر برای آزادی‌اش صلیب می‌کشد. در واقع مسلمانی که مسیحی می‌شود، میزان توحش خود را به میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد، چنین موجود بینوائی برای فرار از چنگ توحش اسلام به توحش مسیحیت پناه می‌برد! چون می‌پندارد دمکراسی و آزادی‌های اجتماعی در جوامع غربی برخاسته از مسیحیت است! و این دروغ بزرگ همان است که محافل فاشیستی غرب قصد تحمیل آن را به افکار عمومی دارند، به ویژه در جهان سوم. چون به این ترتیب در کشور مصیبت‌زدة ایران، یا کشور مصیبت‌زده‌تری چون افغانستان، هر کس دم از دمکراسی و حقوق بشر بزند، آخوند جماعت بلافاصله چماق تکفیر برایش بالا خواهد برد، به این بهانه که دمکراسی و حقوق بشر مال مسیحی‌هاست، و ما مسلمانیم! اگر به یاد داشته باشیم چندی پیش اسقف کانتربری، عالیجناب ویلیامز، نعلین مبارک‌شان را در این مسیر به حرکت در آوردند، ولی موفقیت چندانی نصیب‌شان نشد! چون سیاست آخوند پروری به آخر خط رسیده. اما مگر «رادیو زمانه» به این مسائل اهمیت می‌دهد؟

هرچه گورکن‌ها قراردادهای خفت‌بارتری با اربابا‌ن‌شان منعقد می‌کنند، جنجال بوق‌های سازمان سیا پیرامون ضربات شدید نعلین بر چکمة گاوچران‌ها شدت می‌گیرد، و سایت «رادیوزمانه» بیش از پیش شیفتة محمد خاتمی و نوچه‌های‌اش می‌شود. روز دوم فروردین‌ماه سالجاری، سایت رادیو زمانه یک گفتگوی ویژة نوروزی با نوچة محمد خاتمی، محمدعلی ابطحی ترتیب داده بود. متن کامل این مصاحبه را ناچار شدم از سایت گویانیوز بگیرم، چون روی سایت رادیو بیلدربرگ هر چه بیشتر گشتم کمتر یافتم. بله، بازگردیم به ابطحی نوچة خاتمی!

همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، روابط آخوندجماعت با اطرفیان‌اش ابعاد انسانی ندارد و منطبق است بر روابط میان حیوانات. به این ترتیب که یک آخوند، یا نوچة آخوندی قوی‌تر از خودش است، یا خودش رأساً نوچه پروری می‌کند. «حکایت»، دقیقاً داستان کلاه مخملی‌ها است؛ یا ارادت به لات‌تر از خود دارند، یا گله‌ای از «مریدان» به دنبال. بله، بازگردیم به مصاحبة ابطحی با رادیو زمانه، که توسط مینو صابری انجام شده، و چند عکس با لبادة سکسی نیز از ابطحی ضمیمة آن بود:‌

گردن و سینه در شکم مُدغم
پای تا سر چو خُم تمام شکم
هیچ نه جز عمامه و شکمی
کلمی ضُخم برفراز خُمی
ریش انبوه پر ز اشپش و کک
زیر او اوفتاده تحت‌حَنک

بله، این جناب ابطحی است که چند دهة پیش توسط «عارف قزوینی» به صورت فوق، بخوبی توصیف شده‌اند. ولی متن مصاحبه حکایت دیگری است! مینو صابری از ابطحی می‌پرسد، شما عید نوروز را دوست دارید؟ و ابطحی که در بلاهت و چرندگوئی دست خاتمی را از پشت بسته، پاسخ می‌دهد، نوروز فصل بامزه و شادی ‌است! نمی‌دانستیم نوروز «فصل» است! خصوصاً فصلی «بامزه»! و نمی‌دانستیم ابطحی فرهیخته، تفاوت جشن و فصل را اصلاً نمی‌داند! ابطحی، در این مصاحبه، فتوی داده که افرادی هم که نان ندارند بخورند، شادی کنند:‌

«حتی افرادی که ندارند، با همان نداشتن‌ها، شاد بودن را [...] از پروتکل‌ها و سنت‌های نوروز بدانند [...] و از زندگی خودشان لذت ببرند [...] چه دارا و چه ندار، بحث دارا و نداری نیست.»

بله بحث دارا و نداری نیست، چون امثال ابطحی از این نظر مشکلی ندارند. و بقیه اگر مشکل فقر دارند، خودشان می‌دانند و «ارادة الهی»! چپاول استعمار و ریزه خواران‌اش در این میان اصلاً دخیل نیست. فکر می‌کنم همین مقدار از سخنان شیوای ابطحی جهت دریافت میزان توحش ایشان کافی باشد. پس بازگردیم به سایت «رادیوزمانه» که در چارچوب شیفتگی بر نعلین و عمامه، مطلبی هم از ایسنا، مورخ 23 مارس 2008 منتشر کرده، با یک عنوان عوامفریب: «مردم می‌توانند حکومت را تغییر دهند»! البته فراموش نکنیم که، این شعارهای مردم‌فریب همگی تولید آبدارخانة «ریچارد پرل» است، که اخیراً کارکنان‌ صدیق‌اش، که هنوز در 12 فروردین‌ماه سال 1358 یخ زده‌اند، پیشنهاد رفراندوم تک‌گزینه‌ای کرده‌اند: «حکومت اسلامی، آری یا نه؟»

ولی متن ترهات شیاد اردکان را که بخوانید متوجه خواهید شد پادوی کهنه‌کار سازمان سیا ‌با توسل به اصل مقدس «ترادف کلی»، «دولت» را نیز با «حکومت» در ترادف قرار داده. حال آنکه می‌دانیم، دولت فقط بخشی از حاکمیت‌ است؛ بخش قابل رویت! پیشتر گفتیم که یکی از ویژگی‌های مهم شعارهای فاشیستی، قرار دادن «جزء» در مقام «کل» است. و جای تعجب نیست که آخوند محمد خاتمی، رهبر فاشیست‌های جمکران، و نوک حملة سیاست استعمار از چنین ترفندهای ابلهانه‌ای استفاده کند، و باز هم جای تعجب نیست که سایت «رادیوزمانه» در همین مسیر تبلیغاتی گام بردارد. و سخنان خاتمی را که لبریز از مقدسات شیعی مسلکان‌ است، سخنانی «دمکراتیک» جلوه دهد!

شیخ محمدخاتمی به پریشانگوئی پیرامون ارتباط «بهار» و امامان شیعه پرداخته، و سالگرد تولد محمد را نیز «بهار» نامیده، تا بتواند با «حذف» نوروز، فصل بهار را جانشین آن کند! یادمان نرفته که نوچه‌اش ابطحی نیز نوروز را «فصل» نامیده بود. بله، این نوآوری‌های مورد نظر عموسام است که امسال در کاخ‌سفید، هفت سین بازاری و بسیار پرشکوهی هم برایمان چیده بود. می‌بینیم که سخنرانی‌های فعلة فاشیسم همگی از یک منبع واحد سرچشمه گرفته، و‌ همگی یک مسیر واحد را دنبال می‌کند: «حذف» و «تحریف» سنت‌های اقوام ایرانی. به یاد داریم که در سخنرانی فیروزه نهاوندی نیز چنین تحریفی عملاً «جاسازی» شده بود، و ایشان در مقام «صاحب‌نظر»، آدم و حوا و شیطان را از اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی به اسطوره‌های ایرانی «وارد» کرده بودند! حال ببینیم هدف از تحریف سنت‌های اقوام ایرانی چیست؟

هدف از چنین تحریفی، ‌ممانعت از تشکیل یک اتحادیة فرهنگی و به ویژه «فرامرزی» است که از نظارت سازمان سیا خارج خواهد بود. چرا که بخش وسیعی از این اتحادیه در جمهوری‌های شوروی سابق قرار دارد، و بخش دیگری از آن که در ترکیه واقع شده، عملاً منطقه‌ای ضدآمریکائی به شمار می‌آید. دلیل کشتار و سرکوب نوروزی کردهای ترکیه را در همین امر می‌توان جستجو کرد. در واقع فعلة سازمان سیا قصد جایگزین کردن هویت اقوام ایرانی را دارند. و فراموش نکنیم که قسمتی از این سیاست از طریق جایگزین کردن هویت اقوام ایرانی با دین زرتشت انجام می‌گیرد. حال آنکه نوروز و به ویژه چهارشنبه سوری کوچک‌ترین ارتباطی با دین زرتشت و زرتشتیان ندارد.

بله، بازگردیم به هویتی که سازمان سیا از زبان نوکر وفادارش محمد خاتمی برایمان «تعریف» می‌کند. این «هویت» فقط جغرافیائی‌ است! چون به این ترتیب به سهولت می‌توان آنرا از طریق دمیدن در تنور «میهن پرستی» به ابزاری جهت «تقدیس» تبدیل کرد. و به همین دلیل است که شیاد اردکان که تا دیروز هویت‌اش دین «اسلام» بود، و وطن‌پرستی و این حرف‌ها را «حرام» می‌شمرد، امروز هویت‌اش تغییر یافته ولی همچنان هویتی است جمعی، یا بهتر بگوئیم گله‌ای:

«وطن و سرزمین، مظهر هویت اجتماعی انسان است و توجه به وطن، توجه به هویت جمعی است.»

کد مطلب: 8701ـ00319 منبع: ایسنا.

به این ترتیب و براساس این سخنان ابلهانه و در واقع فاشیستی، ‌ هر ایرانی که خارج از ایران زندگی می‌کند باید متوجه ایران باشد، همانطور که تا دیروز لازم بود توجه «امت همیشه در صحنه» به کربلا و صحرای حجاز معطوف شود! در واقع، هدف این تبلیغات، یا بهتر بگوئیم «نفی» واقعیت انسان در زمان و مکان مشخص، هیچگونه تغییری نکرده، فقط ابزار آن‌هاست که تغییر کرده. دیروز دین اسلام بود و صحرای کربلا، و امروز که دکان اسلام کساد شده، وطن به ابزار تقدیس تبدیل می‌شود. چون وطن مورد اشارة محمد خاتمی کوچک‌ترین شاخصی در زمان ندارد، به زبان ساده‌تر وطن کذا چند «تاریخ» نامشخص خواهد داشت: قبل از اسلام، بعد از اسلام، و از همه مهم‌تر این وطن تجزیه شده، و اجزاء آن از کل جدا شده‌اند. خاتمی «ایرانی» است و اردکانی! و مسلماً به دلیل کشف دریای فرهنگی «اردکان»، به هر دو نیز افتخار می‌کند! در ادامه، خاتمی گذشتة ایران پیش از اسلام را نادیده گرفته، ادعا می‌کند، ایرانی «دریای معرفت» را نیز از اسلام دریافت کرده: ‌

«افتخار ما ایرانی بودن و اردکانی بودن است. ایران سرزمین بسیار بزرگی‌است و ملتی افتخار آفرین دارد[...] ایرانیان دست‌کم دوبار در طول تاریخ تمدن آفرین بوده‌اند [...] پیامبر و اسلام نیز در جان ایرانی ذوق فوق‌العاده‌ای را دیدند و با سخاوتمندی دریای عظمت و معرفت اسلامی را در جان ایرانی جاری کردند.»
همان منبع

بله، پیامبر اسلام که حتماً خودشان از عرفای بزرگ صحرای حجاز بودند، با مشاهدة ثروت‌های امپراطوری ساسانی دریافتند که ایرانیان خیلی «باذوق» باید باشند! به همین دلیل دریای معرفت اسلامی را با شمشیر بران و کاسة گدائی در جان ایرانی «جاری» ساختند! اتفاقاً چند روز پیش هم جرج بوش به فرهنگ و تمدن ما پی برده بود، و ابراز عشق فراوان می‌کرد. ولی چه می‌توان گفت که این عشق «یک‌سویه» ‌است! و هر چه حاکمیت آمریکا، هفت‌سین ما را به ابتذال کشد، و کورکچل‌های واماندة ایرانی‌نما را در پست و مقام‌های ادارات کشکی وزارت امورخارجه به آب و نان برساند، فقط و فقط بر نفرت ما از یانکی جماعت خواهد افزود. چون شرایط ما و گاوچران‌ها دقیقاً به شرایط تراژدی‌های «راسین» شباهت یافته: عشق‌های یک‌سویه، ناکام و بی‌‌سرانجام! که در انتهای کار مرگ عاشق را در پی خواهد آورد.

البته ما دیگر مانند «راسین» در قرن هفدهم سیر نمی‌کنیم، تا فلسفة کلاسیک انسان را برای‌مان «قادر» و «عاقل» تعریف کرده، ادعا کند که بشر به نیروی اراده می‌تواند کوه‌ها را به حرکت در آورد! ما در هزارة سوم هستیم، و با تکیه بر نظریة فروید و اگزیستانسیالیسم، به متفکران محافل فاشیستی می‌‌گوئیم که هویت انسان نمی‌تواند جغرافیائی و «ساکن» باشد، که هویت انسان نمی‌تواند «اسطوره‌ای» و «ایستا» باقی بماند. چرا که هویت یک انسان، بنا بر تعریف مجموعه‌ای است «پویا»! پویائی‌ای که نتیجة تحرک عوامل تاریخی، فرهنگی، آگاهی‌های انسانی، و ... خواهد بود. و اینکه، «اردکانی» بودن اصولاً «هویت» نیست! چون نه تاریخ است، نه فرهنگ و نه آگاهی! اردکانی بودن تنها هویت فرد بی‌هویتی است به نام محمد خاتمی که هویت‌اش را دیگران تعیین می‌کنند. دقیقاً همانطور که یک نجار تصمیم می‌گیرد با تکه چوبی که در دست دارد چه‌ها بسازد.

جاهلم من هرچه فرمائی اطاعت می‌کنم
[...]
من به مشروطه طلب هر صبح لعنت می‌کنم
من گدائی کرده‌ام کی ترک عادت می‌کنم
سید اشرف گیلانی



یکشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۷

گاز و گلی!

...



در تاریخ 27 اسفندماه، جهت چپاول ثروت‌های ملی ما قراردادی بین شرکت سوئیسی «ای.جی.‌ال» و حکومت گورکن‌ها منعقد شد که گاز ایران را به یک سوم بهای بازار به مدت 25 سال تقدیم غربی‌ها خواهد کرد! به عنوان دست‌خوش برای این بزرگترین سرقت قرن، عیال جمشید عامری، گلی یزدی، یکی‌از تحت‌الحمایه‌های مؤنث هوشنگ امیراحمدی هم از سوی جرج بوش به مقام مدیرکلی در یکی از ادارات وزارت امورخارجه‌ آمریکا منصوب شده! بله، ما اشتباه کردیم! پیامد دلالی هوشنگ امیراحمدی به چیدن آن هفت سین بازاری در کاخ سفید محدود نمی‌شود، مبارزات رمالان با آمریکا گویا تازه آغاز شده باشد! همین امروز، سایت نووستی، به نقل از منوچهر متکی اعلام کرد، ایران در امر تربیت متخصص فناوری هسته‌ای به «خودکفائی» رسیده! و مسلماً همین روزهاست که شخص «امام زمان» با پیروی از فرامین رهبری به «نوآوری» پرداخته، نخستین آزمایش هسته‌ای را نیز در ته چاه جمکران برای‌مان صورت دهند!

مبارزات گورکن‌ها با اربابان آمریکائی‌‌شان به روابط عاشقانة «سادومازوشیست‌ها» شباهت پیدا کرده! هر چه گورکن‌ها بیشتر از فرامین ارباب سرپیچی می‌کنند، مهرشان بیشتر به دل ارباب می‌افتد، و اربابان به تمجید و ستایش بیشتری از نوکران خود می‌پردازند. هر چه احمدی نژاد بیشتر لات بازی در می‌آورد، آمریکا، نوکران‌اش را در سوئیس تشویق می‌کند که قرارداد گاز چند میلیارد دلاری و 25 ساله با رمالان منعقد کنند؛ بعد هم از سوئیسی‌ها «گله‌مند» می‌‌شود که چرا تحریم‌های اقتصادی را نقض می‌کنند! و اینهم فرصتی است تا، سوئیس بلافاصله «بی‌طرفی» کامل خود را به اربابان‌اش یادآور ‌شود. سپس نوبت به کارشناسان و متخصصان ینگه دنیا می‌رسد که به شکست آمریکا در برابر گورکن‌ها «اعتراف» کنند، و برای رسانه‌های جمکران زمینة خبرسازی‌های «پیروزمندانه» فراهم آورند، تا روضه‌خوان‌ها از زبان «ارباب» با آب و تاب فراوان پیروزی‌های‌شان را برای ما ملت «نقل» کند! «مهرنیوز»، مورخ چهارم فروردین‌ماه سالجاری، به نقل از مشاور کنگرة آمریکا از ضربة ‌سخت نعلین بر چکمة کابوئی خبر می‌دهد:‌

«مشاور کنگرة آمریکا تأکید کرد قرارداد گازی ایران با سوئیس ضربه‌ای سخت به تلاش‌های ضدایرانی آمریکا [است]»

بله، اینهم از همان ضربات سختی باید باشد که پیشتر محمد مصدق به استعمار انگلیس وارد آورده بود. یادمان نرفته که شرکت نفت «ایران و انگلیس» از قبل ایشان توانست، علاوه بر دریافت خسارات کلان، از تعهدات‌اش در برابر ایران نیز شانه خالی کند، و به دولت انگلستان امکان دهد تا یک کودتا بر علیه ملت ایران سازمان دهد؛ کودتائی که به یک تصفیة کامل سیاسی در کشور منجر شد و نهایت امر یک حاکمیت نظامی را 25 سال بر کشور حاکم کرد، و به این ترتیب بود که نفت ایران توسط کنسرسیوم در چارچوب ساختارهای نوین و مورد نظر انگلستان، همچنان «غارت» می‌شد. به یاد داریم که مهدی بازرگان منفور و دارودسته‌اش که به قرارداد کنسرسیوم پس از 28 مرداد «معترض» بودند، پس‌ از براندازی حکومت پهلوی همان قرارداد را با تأئیدات امام ضدامپریالیست‌شان «تمدید» کردند، خفقان هم گرفتند! اینبار هم قرارداد 25 ساله با سوئیس منعقد شده، به مبلغی «شناور» میان 10 تا 22 میلیارد یورو! «شناور»، از این جهت که از تاریخ انعقاد این قرارداد در 27 اسفندماه، جهت چپاول ثروت‌های ملی ما توسط غربی‌ها، منافع ما هم «شناور» خواهد شد، تا اینان بتوانند «گاز رایگان» از ایران وارد کنند. شرکت سوئیسی «ای.جی.‌ال» که این قرارداد را با گورکن‌ها منعقد کرده می‌گوید، بر اساس این قرارداد هر سال 5.5 میلیارد متر مکعب گاز طبیعی از ایران به اروپا صادر خواهد شد. به عبارت دیگر طی 25 سال، ایران حدود 138 میلیارد متر مکعب گاز به اروپا صادر می‌کند، و در برابر آن مبلغ 10 میلیارد یورو، برابر با 15 میلیارد دلار به حکومت ایران «پرداخت» خواهد شد. و می‌دانیم که مبلغ کذا در بانک‌های غرب باقی خواهد ماند، تا در برابر آن‌ هر چه «خنزرپنزر» در بازارها روی دست صنعتکاران ارجمند غربی «باد» کرده، تحت عنوان «صادرات»، به ملت ایران حقنه شود.

ولی آنچه مهم است بهای ناچیزی ‌است که سوئیسی‌ها طبق این قرارداد برای گاز ایران پرداخت می‌کنند. اینان برای هر هزار متر مکعب گاز حدود 100 دلار پرداخت خواهند کرد. حال آنکه چهار روز پیش‌ از این «پیروزی بزرگ»، به گزارش «نووستی»، مورخ 14 مارس 2008، شرکت «گاز پروم» برای هر هزار متر مکعب گاز صادراتی به اوکراین 315 دلار مطالبه کرده بود، و اوکراین به 180 دلار هم رضایت داده! بله، اگر ضرب و تقسیم فراموش نکرده باشیم، خواهیم دید که گاز ایران عملاً به یک سوم بهای بازار به حراج گذارده شده، و حکومت اسلامی به این سرقت قرن، عنوان «پیروزی» بزرگ می‌دهد، و «چپ‌گرایان» استعمارستیز حکومت الله، از قماش میرحسین موسوی، نژادحسینیان، محتشمی‌پور و دیگر ریزه‌خواران سفرة استعمار، هیچگونه اعتراضی به چنین چپاولی ندارند!

در عوض، آمریکا و شیپورهای‌اش در اروپا و جمکران به جنجال پیرامون ضربة سختی پرداخته‌اند که حکومت ضدامپریالیستی ریش و نعلین از طریق این «قرارداد» به گاوچران‌ها وارد آورده. و هر چه روضه خوان‌ها ضربات بیشتری به اربابان خود وارد می‌کنند، ابراز عشق سایت «رادیوزمانه» به نعلین و ریش، به ویژه به نعلین ابطحی و عمامة خاتمی افزایش می‌یابد! ولی آخرین ضربت سرنوشت‌سازی که مرده‌شوی‌های جمکران بر پیکر امپریالیسم آمریکا وارد کردند، باید همین عیال جمشید عامری‌ باشد! ایشان نه تنها پیش از ورود به ایالات متحد، که حتی پس ‌از اقامت در این کشور هم معلوم نیست اصلاً چه می‌کرده‌اند!

به عبارت دیگر ایشان نیز مانند حکومت گورکن‌ها در هاله‌ای از «ابهام» قرار دارند. بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی، که امروز در ساعت چهارده و 55 دقیقه، این خبر بهجت اثر را انتشار داده می‌نویسد، گلی یزدی، در سال 1335 در تهران به دنیا آمد. وی پس‌ از پایان دورة دبیرستان برای تحصیل در ادبیات فرانسه و فناوری ارتباطات در دانشگاه استنفورد، راهی آمریکا شد! و بخشی از تحصیلات خود را هم در سوربن گذراند! ایشان پس از پایان چنین تحصیلاتی زیر سایة همسرشان جمشید عامری به «تجارت» پرداختند! سپس گلی یزدی به تنهائی یک شرکت مهندسی مشاور در زمینة مخابرات در ایالت اورگون پایه‌گذاری می‌کند. بله! اگر سرگذشت این شخصیت مرموز به انوشه انصاری شباهت فراوان دارد، جای تعجب نیست! همانطور که گفتیم ایشان از اهالی خیمة امیر احمدی دلال عمدة گورکن‌ها در ینگه دنیا هستند. «خانم» یزدی، در سال 1989 گویا تابعیت آمریکا گرفته‌اند، و به گفتة رعایای الیزابت دوم:

«همزمان با فعالیت در هیئت امنای نهادهای آموزشی به فعالیت‌های فرهنگی اشتغال ورزید.»

و همین «ورزیدن اشتغال» گویا باعث شده ایشان در سال 2004، از سوی حزب جمهوریخواه نامزد نمایندگی کنگره از ایالت اورگون شوند! و با وجود اینکه به کنگره راه نیافتند آنقدر «اشتغال ورزیدند» که توجه دولتمردان آمریکا از واشنگتن به سوی ایشان جلب شد! البته فکر بد نکنید. گلی یزدی سن و سال‌شان از این حرف‌ها گذشته، و به نظر نمی‌آید در جوانی ‌هم از زیبائی بهره‌ای داشته، مسئله اصلی همان «اشتغال ورزی» ایشان باید باشد! که بعضی نگاه‌ها را از واشنگتن به سوی «اورگون» منحرف کرده! چون به تصویر مبارکشان هم که بنگرید، رایحة تند دارچین و زرچوبه به مشام‌تان خواهد رسید. در نتیجه، جرج بوش دوم هم که در کاخ سفید به گاز زدن «برتزل» مشغول بوده، ایشان را در اورگون «دید»، و از آنجا که مستر پرزیدنت اهل «مقدسات» است، وحی الهی را بلافاصله شنید و کاتب وحی را فرمود تا حکم انتصاب الهی ایشان را در یک هیئت غیردولتی ایالات متحد در شصت و یکمین نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، با خط کوفی بر کتیبه‌ای از سنگ مرمر حک کند.

و از تابستان سه سال پیش که «گلی یزدی» به کمیسیون حقوق بشر «پرتاب» شد گورکن‌ها یک مجموعة «پرت‌وپلا» تحت عنوان اعلامیة حقوق بشر امام سجاد به سازمان ملل تحویل دادند، تا نمونه‌ای باشد برای همة کشورهای استعمارزده و چپاول شده! و عیال جمشید عامری به دلیل اشتغال‌ورزی زیاد گویا فرصت اعتراض به چنین مزخرفاتی را هم نیافتند! بله! گفتیم که استعمار سفله‌پرور است، و «انتخاب» گلی یزدی، در روند سفله‌پروری، مسلماً استثنائی به شمار نخواهد آمد. اکنون می‌توان به حکمت وجود آن «تل سیر» در هفت‌سین کاخ ‌سفید پی‌ برد! این سیرها یا برای از بین بردن بوی گند «قرارداد» خفت‌بار کذا بوده، یا جهت زدودن رایحة دارچین حاجیة «گلی یزدی»، که در چیدن این هفت‌سین مسلماً «اشتغال ورزی» فراوان هم داشته‌اند.