شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸


کودتا و رستاخیز!
...
پیام موجود در سایت نووستی، بخش نامه‌های شما، ‌ مورخ 21 خردادماه سالجاری متعلق به نویسندة این وبلاگ است.

همچنانکه در وبلاگ «آب‌منگل‌ایسم» گفتیم، هر کشور «چنج» ویژة خود را خواهد داشت. در ایران «چنج» کذا باید وقاحت و بیشرمی «نظام مقدس» را به اوج برساند. شاهدیم که این مهم با همکاری همة نقش‌آفرینان نمایشات مهوع، به ویژه موسوی و کروبی تحقق یافته. اینان که با جنجال و هیاهو نتایج انتخابات کذا را به زیر سئوال می‌برند، ‌هرگز اصل مطلب یعنی مشارکت فرضی «85 درصد از مردم» در این نمایشات مهوع را به زیر سوال نخواهند برد. بی‌دلیل نیست که رهبر فرزانه «جشن واقعی» گرفته‌اند.

همان‌ها که ما را به «شرکت در انتخابات» حکومت جمکران دعوت می‌کردند، امروز به بهانة دفاع از آراء فرضی میرحسین موسوی خواهان «حضور مردم در خیابان‌ها» شده‌اند! ظاهراً جاهل‌های آنسوی آتلانتیک کارشان بدون جنجال و هیاهو پیش نمی‌رود! اینان سی‌سال پیش با جنجال و هیاهو کودتا کردند که در ظاهر با نوکران‌شان قطع رابطه کنند، تا امام سیزدهم به بهانة مبارزه با «امپریاس» به سرکوب و کشتار مردم بپردازند. ‌ امروز هم از بیم آنکه برقراری روابط آشکار با نوکران‌شان در جمکران قدرت سرکوب این حکومت انسان‌ستیز را کاهش دهد، شهر را شلوغ کرده‌اند، تا «سرداران» و «لباس‌شخصی‌ها» بتوانند حسابی تاخت و تاز بفرمایند و به مردم ایران تفهیم کنند که در ایران تنها «چنج» مطلوب همانا «تشدید سرکوب» خواهد بود.

ما پیشتر با تکیه بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست»، «‌انتخابات» حکومت اسلامی را تحریم کرده‌ بودیم، چرا که در حکومت مدعی تقدس الهی هرگز «انتخابات» نمی‌تواند وجود داشته باشد. بنابراین ما از هیچیک از نامزدهای جنایتکار مسابقات مارگیری جمکران حمایت نخواهیم کرد. از نظر ما میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محسن رضائی می‌باید نخست به جرم جنایات‌شان محاکمه شوند. اینان نمی‌توانند پس از سی سال جنایت امروز با جنجال و هیاهو جایگاه رهبری مخالفان حکومت اسلامی را هم اشغال کنند. حال بپردازیم به بررسی منطقی شرایط!

یک عده از اهالی سرزمین گل و بلبل در «انتخابات» حکومت جمکران شرکت فرموده‌اند. اینان به دلیل شرکت در رأی‌گیری منطقاً هم به این حکومت «اطمینان» دارند، و هم حکومت اسلامی را در کل و مجموع تأئید می‌کنند، بنابراین اجزاء این حاکمیت از جمله وزارت کشور نیز شامل تأئید کذا خواهد شد. چرا که مجری «انتخاباتی» که اینان ما را به شرکت در آن فرا می‌خواندند، همین وزارتخانه است. امروز خبرگزاری‌ها گزارش می‌دهند که گروهی از مردم در اعتراض به نتایج اعلام شده از سوی وزارت کشور به خیابان‌ها ریخته، با نیروهای انتظامی درگیر شده‌اند. حال باید از تظاهرکنندگان «محترم» بپرسیم، از حکومتی که به گواهی قانون اساسی‌اش، حقوق شهروندی را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، می‌خواهید «آراء» شما را به رسمیت بشناسد؟

در ثانی دلیل صدور بیانیه‌های مضحک موسوی و کروبی چیست؟ به تقلب در شمارش آراء اعتراض دارید؟ چرا از طریق قانونی ادعای خود را مطرح نمی‌کنید تا به تقاضای شما رسیدگی شود؟ مگر به زعم شما این «نظام مقدس» قانون و مقررات را رعایت نمی‌کند؟ اگر قانون رعایت می‌شود، مگر شما فراتر از قوانین قرار گرفته‌اید؟ به وزارت کشور اعتماد ندارید؟ بی‌جا کردید «نامزد انتخابات» شدید! مگر نمی‌دانستید، انتخابات را همین وزارت کشور برگزار می‌کند؟ چطور وقتی این وزارت کشور «متقلب» اعلام می‌کند، 85 درصد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کرده‌اند درست می‌گوید! ولی زمانیکه اعلام می‌‌دارد بیش از 60 درصد آراء متعلق به احمدی نژاد است دروغ گفته؟ اگر وزیر کشورتان موسوی یا شیخ کروبی را با 80 درصد آراء برندة این نمایشات معرفی می‌کرد، حتماً هیچ تقلبی روی نداده بود؟! کدام ابلهی ادعا می‌کند مخالفان احمدی‌نژاد «طرفدار» جنایتکارانی چون کروبی و میرحسین‌موسوی به شمار می‌روند؟

روزی که اکبر بهرمانی و شرکاء در وقوقیه‌های جمعه خواهان مشارکت 80 درصدی مردم در مسابقات مارگیری شدند می‌پنداشتند با جارو جنجال پیرامون «تقلب» وزارت کشور می‌توانند اوباش‌الله تحکیم وحدت را به خیابان‌ها هی کرده یک «براندازی بهداشتی» و به ویژه «حق‌طلبانه» صورت دهند! البته اینان و دوستان‌شان در گروه بهزاد‌ نبوی سخت کور خوانده بودند! جز همان اوباش همیشگی کسی برای دفاع از محفل کودتای 22 بهمن به خیابان نخواهد آمد.

یک روز پیش‌از برگزاری انتخابات‌ چاه جمکران، «برنار هورکاد» ‌متخصص مسائل ایران و رئیس مرکز تحقیقات ملی پژوهش‌های علمی کشور فرانسه، ‌ «ث. ان. ار. اس» ضمن مصاحبه با «فیگارو» اعلام کرد، ممکن است نتیجة انتخابات روز جمعه آن نباشد که همه می‌پندارند، چون احمدی‌نژاد، علیرغم کاهش بهای نفت توانسته پیوند خود را با گروه‌های مردمی حفظ کرده و فرودستان را به صورت چشمگیر از پیامد بحران جهانی اقتصادی در امان نگهدارد.

این مصاحبه روز 11 ژوئن 2009، در ساعت 23 و هفده دقیقه به وقت پاریس در سایت فیگارو انتشار یافت. مسلماً بسیاری از هم‌میهنان گرامی در خواب بودند، در غیراینصورت می‌توانستند با نقطه ‌نظرهای «برنار هورکاد» که با تبلیغات «روزآنلاین» و دیگر سایت‌های مدافع «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» همخوانی ندارد، آشنا شوند. برنار هورکاد می‌گوید، احمدی‌نژاد پیشرفت‌های علمی ایران‌ در زمینة هسته‌ای، فضائی و دفاعی را به ارزش گذارده، و مخالفان‌اش همواره به یاد خواهند داشت که در ایران احمدی نژاد نخستین ماهواره را در مدار قرار داد.

برنارهورکاد، ضمن انتقاد از سیاست خارجی احمدی‌نژاد می‌گوید این سیاست ایران را به انزوا کشاند. ولی آنچه در سخنان «هورکاد» اهمیت دارد، این است که ایشان انتخابات جمکران را «انتخابات واقعی» می‌شمارند! انتخاباتی که در منطقه «نادر» است و می‌تواند نتایج «غافلگیر کننده» داشته باشد. «هورکاد» سپس می‌افزاید:

«ممکن است کروبی نفر دوم پس از احمدی نژاد باشد. موج سبز موسوی با تأخیر آغاز شد و به همة کشور نرسید[...] موسوی مرد درستکاری است و شبکة خوبی در اختیار دارد و...»


البته در«شرافت» و درستکاری موسوی تردید نداریم. کشتار زندانیان شاهدی است بر شرافت ایشان که در مقام نخست وزیر حتی «شهامت» ندارد مسئولیت قتل عام زندانیان را بپذیرد. مگر «ادارة اماکن» تحت نظارت نخست وزیری نیست؟ میرحسین موسوی در سال 1367 نخست‌وزیر بوده، پس بجای تعریف و تمجید از همسر «روشنفکر» و متقلب‌اش، می‌باید پاسخگوی این جنایات باشد. موسوی برای برنار هورکاد، مرد شریفی است که شبکة خوبی هم در اختیار دارد. و ما هم مایل‌ایم بدانیم آن‌ها که امروز در اعتراض به نتایج انتخابات‌ چاه جمکران به خیابان ریخته‌اند، از اعضای همین «شبکة خوب» به شمار می‌روند یا خیر؟ چرا که از نظر ما احمدی‌نژاد با کروبی، موسوی و رضائی هیچ تفاوتی ندارد. اینان تصمیم گیرنده نیستند، مجری سیاست استعماراند.

در حکومت اسلامی دو قوة مقننه و قضائیه در «سکوت کامل» تحت نظارت برادران لاریجانی،‌ غلام‌بچگان جنتلمن‌های نزولخور قرار گرفته. در عوض جاهل‌های آن‌سوی آتلانتیک با جنجال و هیاهو هم ریاست قوة ‌مجریه را «تعیین» کردند، هم با تأمین یک «مشروعیت 85 درصدی» برای کل حکومت فروپاشیدة اسلامی جمکران در واقع 22 بهمن دیگری آفریدند! شیپورهای استعمار غرب که اعتراض موسوی و شیخ کروبی را منعکس می‌کنند،‌ هیچ تردیدی در مورد «مشارکت 85 درصد» از رأی دهندگان در این شبه‌انتخابات ندارند! چرا که این عدد جادوئی به حکومت مردة جمکران جان دوباره بخشید.

اگر الاغ «لازار» همچون حکومت اسلامی مرده بود، از دست مسیح هم کاری برنمی‌آمد. اگر نظر ما را بخواهید، رابرت گیتس هم مرد بسیار شریفی است، شبکة‌ بسیار خوبی هم در اختیار دارد که در پس پردة برگزاری انتخابات کودتا به راه می‌اندازد.





...

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸


«آب‌منگل» ایسم!
...
قرن ما
روزگار مرگ انسانی‌ات است
[...]
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است

«گذشته‌ها هر چه بوده گذشته و اگر آثاری [...] گذاشته [...] این آثار را در خاک دفن کنید و بدانید این‌ها مسائل بی‌اساسی [است] که گفته می‌شود [...] ملت ما باید [...] به گرد یک رهبری جمع شوند [...] رهبری و ولایت بزرگترین نعمت است [...] یکنفر [...] به نیابت از صاحب ما امام زمان وجود دارد و همة ما منسجم، واحد و با یک شعور و یک کلمه هستیم. باید بیش از این‌ها وفادار باشیم و هر کسی که رأی آورد رئیس جمهور است [...]»

منبع: ایسنا، مورخ 22 خردادماه سالجاری

بله کودتا در راه است! گذشته‌ها را فراموش کنید! این بخشی است از مطالبات استعمار غرب که توسط «ساتاس» تنظیم شده و در ایسنا، با کد خبر: 8803 ـ 12283 انتشار یافته. پس ما هم از هم‌میهنان گرامی می‌خواهیم از تجمع در خیابان‌ها خودداری کنند. به خیابان‌ها نیائید! حتی اگر وزارت‌کشور مجوز تظاهرات صادر کند. گروه‌های برانداز منتظر فرصت‌اند.

همچنانکه در وبلاگ «حکومت آب‌منگل» گفتیم، استقبال از «شبه‌انتخابات» جمکران، گسترده خواهد بود. حاکمیت ایالات‌متحد به دلیل ناکامی در اعمال سیاست جنگ‌افروزی و براندازی،‌ به کسب مشروعیت مردمی برای تداوم «حکومت‌آب‌منگل» یا همان طالبان‌ جمکران نیاز فوری داشت. شعار «چنج» که از طرف گروه اوباما برای ملت ایران صادر شد، یک «تخریب» همه‌جانبه بود، تخریبی که بتواند از «تأئید» اکثریت برخوردار شود. به عبارت دیگر لازم بود حدود هفتاد درصد مردم ایران با نادیده گرفتن تجاوز آشکار به حقوق انسانی خود همگام با جنجال و هیاهوی رسانه‌ای به «منصورآب‌منگل» و برادران‌ جنایت‌کاراش «رأی» دهند و همین هم شد.

البته «چنج» مورد نظر دولت اوباما در دو کشور گابن و چاد در سکوت کامل و بدون دردسر ایجاد شد. رئیس جمهور گابن در اسپانیا و رئیس جمهور چاد در فرانسه زمین را از وجود پلیدشان پاک کردند. بله، «چنج»‌ برای همة کشورها یکسان نیست. هر کشوری چنج ویژة خود را خواهد داشت. به عنوان نمونه در عراق، یانکی‌ها تروریست‌های شیعی مسلک را از زندان آزاد می‌کنند، در عوض رهبر بزرگترین فراکسیون سنی مجلس و مدافع حقوق بشر ترور می‌شود! آنهم توسط «یک پسر 17 ساله!» این پسرک که گویا تیرانداز قابلی بوده، ابتدا با گلوله نمایندة مجلس را هدف قرار می‌دهد، بعد یک نارنجک به سوی دیگران پرتاب می‌کند و چند نفر از جمله یکی از محافظان وی را به قتل می‌رساند. خلاصه گاوچران‌ها متخصص استفاده از استعدادهای جوان‌اند. «فرانس‌پرس» که این «خبرفوری» را مخابره کرده بود، پس از چند لحظه آنرا حذف کرد. گویا ویراست دیگری از آن بر سایت «بی‌بی‌سی» می‌درخشد. شاهدیم در عراق و ایران «چنج» به صورت دیگری در جریان است. ترور مدافعان لائیسیته و ارعاب غیرنظامیان در عراق. و در ایران به دلیل اهمیت فرهنگی و استراتژیک ایرانیان در منطقه، «چنج» کذا می‌بایست ابتذال،‌ بیشرمی و انسان‌ستیزی را به اوج برساند. دیدیم که چنین شد. در این راستا، صدای آمریکا برای تأکید بر «آزادیخواهی» میرحسین موسوی با محسن مخملباف مصاحبه کرده.

مخملباف خود یکی از اعضای طایفة «آب‌منگل» است که از شانزده سالگی «هنر» خود را در «چاقوکشی» به نمایش گذاشت و روانة زندان قصر شد. ولی به برکت کودتای 22 بهمن، همین لات‌ تیغ‌کش به «هنرمند» برگزیدة محافل غرب تبدیل شده. سپس در پی بده‌بستان‌های «هنری»، همسرش را آتش زدند. مخملباف هم بلافاصله یکی دیگر از دخترهای آخوند مشکینی را ابتیاع کرد تا «هنر» نصیب غیرخودی‌ها نشود! ژیل ژاکوب و شرکاء در فستیوال‌های پرآوازة اروپا هم کل اعضای خانوادة او را مورد تفقد قرار می‌دهند و خلاصه بگوئیم، «تل نر...ده باقی نگذاردند.» اگر می‌توانستند مسلماً یک جایزه هم به آخوند مشکینی اهداء می‌کردند، افسوس، فرصت نشد! در هر حال مخملباف، ضمن تأکید بر اینکه «موسوی مردسالار نیست» از اینکه «ما» رهبرانی همچون گاندی و نلسون ماندلا نداریم گلایه کرده. البته ضمیر اول شخص جمع به «مخملباف» ارجاع می‌کند. می‌دانیم که لات‌الله حوزه و بازار همواره خود را نمایندة «جمع» و «ملت» می‌دانند.

گویا وقت مصاحبه به پایان رسیده و این «هنرمند برجسته» نتواسته به هذیانگوئی ادامه دهد. حال اگر یک مرحلة منطقی سخنان مخملباف را به پیش ببریم، خواهیم دید که داماد آخوند مشکینی نمی‌داند موجودیت خود را مدیون همان «رهبرکبیر» و دجالی است که دست استعمار از زباله‌دان نجف استخراج کرد. روشن‌تر بگوئیم اگر گاندی «رهبرتان» می‌بود، سازمان ناتو برای ملت ایران از سطل خاکروبه فیلسوف و هنرمند و نویسنده بیرون نمی‌کشید. پس «شکر نعمت» کنید! که «نعمت‌تان افزون» شود. بگذریم و بپردازیم به وقوقیة این هفته.

«ساتاس»، اخیراً مزخرفات وقوقیه را به «هایدگر» نسبت می‌دهد. به عبارت دیگر این‌ هفته چرندیات نماز علفزار از زبان هایدگر، فیلسوف آلمانی نقل شد. سیدمهدی خاموشی، مسئول ساتاس و اربابان‌اش پنداشته‌اند تبلیغات فاشیستی خود را می‌توانند از زبان «مارتین هایدگر» به خورد مردم بدهند. چرا که نه؟! وقتی خمینی و حاج فرج دباغ «فیلسوف» باشند، می‌توان ادعا کرد که مارتین هایدگر «عرب» بوده و «صحیفة نور» و «توضیح‌المسائل» نوشته. آخوند امامی کاشانی که روخوانی متن وقوقیة این هفتة تهران را بر عهده داشت، تفاوت بین انتخابات در دمکراسی‌های غرب و نمایش مهوع معرکه‌گیری انتصابات در جمکران را از زبان هایدگر بیان کرده. البته نمی‌دانیم چرا هایدگر، فیلسوف آلمانی،‌ ‌در وقوقیة کذا تابعیت آلمانی خود را از دست داده و تبدیل شده به «متفکر عرب» که بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی را تکرار کرده:

«هایدگر از متفکران بزرگ عربی در کتاب خود می‌گوید، روزی که آدم خلق شد، از همان ابتدا او را امر و نهی کردند؛ بنابراین آدم روی زمین آمد در حالیکه مکلف بوده است.»

همان منبع

متفکر «عرب» را رها می‌کنیم، شاید اشتباه تایپ باشد، ولی سازمان تبلیغات اسلامی بهتر است بگوید این مزخرفات را از کدام «کتاب هایدگر» استخراج کرده؟ اگر نعلین‌های حوزه با دوختن مهمل به مزخرف «فلسفه»‌ می‌بافند، مارتین هایدگر از «فضلای» حوزة جهل‌پرور نبوده. هایدگر یکی از مهم‌ترین فلاسفة معاصر است. شاید این چرندیاتی است که «شیاد فردید» به عنوان «فلسفة هایدگر» در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد. به همین دلیل است که برای «توجیه» فاشیسم و شبیه‌سازی انتخابات در جمکران کارساز آمده. ساتاس برای پاسخ به این پرسش که «آیا حضور در انتخابات در ایران مانند حضور و مشارکت سیاسی در غرب است یا خیر؟» به «آیاتی» از این قماش «هایدگر» متوسل شده. شاید بهتر باشد سید مهدی‌خاموشی بجای مزخرف‌بافی از زبان هایدگر، به آثار و مقالات بسیار «مستدل» و «علمی» حاج فرج دباغ، فیلسوف کبیر چاه‌جمکران متوسل شود که سی‌سال سابقة فلسفیدن،‌ توجیه توحش و «انسان‌ستیزی» در پرونده‌اش دارد.

وای جنگل را بیابان می‌کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند

آخوندکاشانی، ضمن ابراز ناخشنودی از اوضاع می‌گوید، خوشحال‌ایم که ظهور امام دوازدهم ‌نزدیک است. می‌دانیم که گورکن‌ها منتظراند حکومت را به امام زمان‌شان تحویل دهند. و همانطور که زهره رهنورد به ایلنا گفته بود، «نتیجه» مهم نیست، آنچه اهمیت دارد انجام «تکلیف» است! و «تکلیف» گورکن جماعت را همانطور که گفتیم «جاهل» و «جنتلمن» در دو سوی آتلانتیک تعیین می‌کنند. گویا اینان وعدة ظهور «امام زمان» به نوکران‌شان در جمکران داده بودند که «خدمات» برادران «آب‌منگل» به «انقلاب» بر کسی پنهان نماند:

«ما هم از این اوضاع ناراحتیم [...] انشاالله ظهور حضرت [...] نزدیک است [...]‌ آنهائی که سهم بزرگی در اسلام و انقلاب داشته و دارند [...] خدمات‌شان روشن خواهد شد[...]»

ما هم با بی‌صبری منتظریم «خدمات» خانوادة «آب‌منگل» برای ملت شریف ایران روشن شود. اینبار سخن از فیلم «قیصر» و خانوادة متجاوز «آب‌منگل» نیست، سخن از تجاوز آشکار به حق و حقوق یک ملت است.

در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت‌ها صبور
[...]‌
گفتگو از مرگ انسانیت است




...

پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸


حکومت «آب‌منگل»!
...
روز گذشته شورای نگهبان قانون اساسی کشور فرانسه با تأکید بر اینکه استفاده از اینترنت یکی از «حقوق‌ بنیادین» انسان است، قانون سرکوبگر «آدوپی» را ابتر کرد. این نوع «حق قانونی»، همانطور که پیشتر هم گفتیم در تضاد با «حق طبیعی» یا «حقوق جنگل» قرار می‌گیرد. شورای نگهبان قانون اساسی در فرانسه، «حق قانونی» را در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر تفسیر می‌کند. به همین دلیل دولت فرانسه برای حقنه کردن قانون «آدوپی» مصلحت خویش در آن دیده بود که استفاده از اینترنت «حق قانونی» تفسیر نشود! در نتیجه، وقتی شورای نگهبان اعلام داشت، استفاده از اینترنت «حق قانونی» است، کاسه‌ و کوزة دولت درهم شکسته شد و ما هم بسیار خوشحال شدیم. این پاسخی بود به محافل سرکوبگری که «آزادی بیان» و «آزادی ارتباطات» در واقع موجودیت‌شان را تهدید می‌کند.

هدف اصلی قانون «آدوپی» اعمال سانسور، ‌ فیلترینگ و سرکوب کاربران شبکة اینترنت بود. پیشتر به تصویب این قانون توسط مجلس نمایندگان و سنای فرانسه اشاره کرده‌ایم. حضرات می‌پنداشتند رقص‌شکم پرزیدنت اوباما برای «فاشیست‌ ـ مسلمان‌های» منطقه می‌تواند تنور فاشیست‌ها را در اروپا نیز گرم و داغ کند! و دیدیم که اشتباه کرده بودند. یعنی در واقع پرزیدنت اوباما هم با ایراد آن سخنرانی مضحک در دانشگاه قاهره سوراخ دعا را گم کرده بود. فروپاشی محفل فاشیسم بین‌الملل آغاز شده و کسانی که چشم بر آفتاب واقعیات بسته‌اند، مانع درخشش خورشید نخواهند شد.

پس از اعلام رأی شورای نگهبان کشور فرانسه، مسلماً کابینه نیز ترمیم خواهد شد، و خلاصه شکست قانون «آدوپی» را ما به فال نیک می‌گیریم و اطمینان داریم که چنین تغییرات گسترده‌ای در اروپای غربی بر حکومت اسلامی نیز تأثیری چشمگیر خواهد داشت. اما رسانه‌های غرب، به ویژه شبکة سوم تلویزیون دولتی فرانسه که با نقاب طرفداری از مردم فلسطین، خط‌تبلیغاتی جنگ‌طلبان را دنبال می‌کند، برای تبلیغات خود دست به دامن «آزاده کیان» شده بود. دیروقت بود که «پروفسور» آزاده کیان در بخش خبری شبکة سوم حضور یافتند، و مسلسل‌وار به تکرار ترهات رسانه‌های غرب مشغول شدند. بهتر بگوئیم متنی را که از بر کرده بودند تحویل داده و ناپدید شدند. سخنان آزاده کیان را بررسی نمی‌کنیم؛ همان شایعاتی است که از 4 سال پیش در روز آن‌لاین همه روزه تکرار می‌شود، به اضافة شعار «تغییر»! پس بازگردیم به سخنان انسان ستیز باراک اوباما در قاهره.

همچنانکه در «رستاخیز جیمی‌کارتر» گفتیم گروه برژینسکی می‌پندارد با تکرار سخنان پوچ «پرفسور» نصر و مدح و ثنای اسلام و تکرار اینکه «ما اسلام را دوست داریم»، می‌تواند مردم منطقه را هم بفریبد. اینکه اوباما می‌گوید، «آمریکا با اسلام هیچ دشمنی ندارد»، چه مفهومی دارد؟ مگر آمریکا می‌تواند با توهمات، ‌ باورها، و ... دوست یا دشمن باشد؟ نه! آمریکا با اسلام هیچ دشمنی ندارد، آمریکا از «اسلام» به عنوان «ابزار سرکوب» مردم منطقه استفاده می‌کند که اکثراً مسلمان زاده‌اند،‌ و شاید هیچ اعتقادی هم به مزخرفات خاتم‌الانبیاء نداشته باشند.

آمریکا دشمن اسلام نیست، دشمن «انسان» است. انسانی که اگر از قضای روزگار در مناطق ‌نفت‌خیز همچون ایران و عراق زندگی کند، در چارچوب منافع آمریکا می‌باید سرکوب شود،‌ می‌باید انسانی‌ات‌اش نفی شود تا چندملیتی‌ها بتوانند با پرداخت چند میلیون دلار به جلادان تقدس‌فروشی از قماش قوم و قبیلة بهرمانی،‌ حقوق انسانی او را نادیده گیرند. بله، آمریکا هیچ مشکلی با اسلام ندارد، مشکل اصلی آمریکا «انسان» است. و به همین دلیل است که حاکمیت آمریکا بر طبل تقدس‌ها می‌کوبد و ذکر «اسلام» گرفته. ولی مگر اسلام خارج از «مسلمان» یعنی انسانی که به دین اسلام «اعتقاد» دارد می‌تواند وجود خارجی داشته باشد؟ نه! به همین دلیل است که سخنرانی‌های اوباما بر «اسلام» متمرکز شده، نه بر «انسان معتقد به اسلام!»

دلیل اینکه وقتی سخن از «اسلام» به میان می‌آید، «انسان» هیچ مفهومی نخواهد داشت. چرا که انسان در «زمان» و «مکان مشخص» زندگی می‌کند و می‌میرد، ‌ حال آنکه «اسلام» یک واژة جادوئی‌ است، ‌ خارج از زمان و مکان! اسلام به ادعای دین‌فروشان «ازلی» است، همیشه وجود داشته، حتی ‌پیش از وجود انسان! به این دلیل است که سازمان سیا «اسلام» را بر «انسان» ترجیح می‌دهد و این سخنرانی‌های مضحک را برای رئیس جمهور آمریکا تنظیم می‌کند. گویا گاوچران‌ها هنوز متوجه نشده‌اند «جنگ سرد» به پایان رسیده. ‌

باری پرزیدنت اوباما پس از سخنرانی کذا در قاهره راهی آلمان و فرانسه شد تا در مراسم جشن و سرور «شکستن در باز»، یا اعزام نظامیان آمریکا به اروپای غربی شرکت کند. می‌دانیم که ایالات متحد زمانی به اروپا نیرو فرستاد که در واقع ارتش هیتلر شکست خورده بود و بدون دخالت آمریکا، اروپای غربی تحت سیطرة ارتش سرخ قرار می‌گرفت. به همین دلیل بود که نیروی هوائی آمریکا با بمباران شهرهای آلمان، هزاران غیرنظامی را قتل‌عام کرد، تا به زعم خود ارتش هیتلر را شکست دهد! ارتشی که در جبهه‌های ایتالیا، فرانسه و شرق اروپا به سختی شکست خورده و در حال فروپاشی بود.

خلاصة مطلب امروز که اتحاد جماهیرشوروی دیگر وجود ندارد، این مسائل به تدریج در رسانه‌های اروپای غربی مطرح می‌شود، و نقش اصلی ایالات متحد در «آزادی» اروپا از پرده برون می‌افتد. آمریکا برای ممانعت از پیشروی ارتش سرخ نخست در ایتالیا و سپس در سواحل نرماندی نیرو پیاده کرد، نه برای مبارزه با فاشیست‌ها. و اگر امروز دلائل واقعی دخالت نظامی آمریکا در اروپای غربی آشکار می‌شود، و نقاب آزادیخواهی دروغین از چهرة پلید آنگلوساکسون‌ها فرو می‌افتد، به دلیل تضعیف محفل فاشیسم بین‌الملل است. محفلی که پس از پایان جنگ جهانی دوم با «صورتک آزادی»‌ و با توسل به «دین اسلام» سرکوب همه جانبه را در کل منطقة خاورمیانه سازمان داده بود.

کافی است نگاهی به کشورمان بیاندازیم. در ایران چه می‌گذرد؟ قانون جنگل حاکم است. تفاله‌های دستاربند و اوباش اطراف‌‌شان «مقدس» شده‌اند، و عملاً فراتر از قانون قرار گرفته‌اند. به عبارت دیگر حکومت اسلامی حتی قوانین خود را نیز اجرا نمی‌کند. کار این حکومت بجائی رسیده که شورای نگهبان‌اش جنایتکارانی همچون میرحسین‌موسوی، محسن رضائی و مهدی‌کروبی را برای استقرار در جایگاه ریاست قوة مجریه «صاحب صلاحیت» می‌شناسد. صداوسیمای کریه جمکران هم برای این شخصیت‌های فرهیخته مناظره به راه می‌اندازد تا بر ضد یکدیگر «افشاگری» کنند و آشکارا از تقلب و تاراج یکدیگر سخن بگویند. بعد هم بیشرمانه از ما ملت دعوت می‌کنند که بین این چهار جنایتکار تاراجگر بهترین را «انتخاب» کنیم تا بتواند اینبار «با رأی مردم» به جنایات‌اش ادامه دهد. اینجاست که متوجه می‌شویم در حکومت اسلامی قانون‌شکنی خود به «قانون» تبدیل شده. چرا؟ چون نظام «مقدس» است. همچنانکه در فیلم «قیصر»،‌ نوامیس «تقدس» داشت. و همین «تقدس» بود که در هر گام خشونت را گسترش می‌داد. پس بازگردیم به فیلم «قیصر». فیلمی که علیرغم عامه‌پسند بودن، با ظرافت تمام دو روی قانون‌شکنی را به صراحت به تصویر کشیده بود؛ قانون شکنی کلاه مخملی‌ها، به نام «ارزش‌های مقدس» و قانون‌شکنی پلیس به عنوان مسئول حفظ نظم قانونی در جامعه.

همچنانکه در وبلاگ «قیصر و مهندس» گفتیم، ‌پرسوناژ «قیصر» برای «احقاق حق» خود دست به جنایت زد، چرا که در این فیلم قانون در واقع مدافع حقوق متجاوز بود. زمانیکه فاطی مورد تجاوز قرار گرفت و پس از اقدام به خودکشی در بیمارستان جان سپرد، قانون در فیلم «غایب» بود. هیچکس پیگیر خودکشی یک زن جوان نشد! زمانیکه فرمان، برادر فاطی هم به قتل رسید، قانون در صحنه حضور نداشت. اما وقتی «قیصر» قاتلان برادرش را به قتل می‌رساند و به زیارت می‌رود، پس از بازگشت متوجه می‌شود که پلیس در تعقیب اوست. همین حضور «دیرهنگام» مأمور قانون برای دستگیری «قیصر» بسیاری از مسائل جامعة ایران را بازگو می‌کند. حضور مأمور پلیس در مراسم تدفین مادر «قیصر» به ما می‌گوید، قانون، قتل «مجرم و قاتل» را پیگیری می‌کند، ولی مدافع حق «قربانی» نیست. حق چه کسی پایمال شده بود؟ حق زنی که مورد تجاوز قرارگرفته و به همین دلیل به زندگی خود پایان می‌دهد.

در یک جامعة قانون‌محور، در همین مرحله است که قانون می‌باید حضور داشته باشد. یعنی به محض اینکه قانون‌شکنی مشهود یا مفروض می‌شود. و برخلاف آنچه عوام می‌پندارند، «تجاوز جنسی» به دلیل محدودیت‌های اجتماعی صورت نمی‌گیرد. «تجاوز» در جوامع غرب نیز که محدودیت‌های جنسی وجود ندارد صورت می‌پذیرد. کسی که به فرد بالغ یا نابالغ تجاوز می‌کند، یک بیمار روانی است که باید از طریق روش‌های قانونی در جامعه منزوی شود. قربانیان تجاوز جنسی در هیچ نقطة جهان نمی‌توانند «تجاوز» را فراموش کنند، و زندگی عادی داشته باشند ولی نسبت به تجاوز واکنش یکسانی نشان نمی‌دهند. واکنش هر کس به تجاوز به ساختار شخصیت فردی و چارچوب‌های فرهنگ اجتماعی که در آن زندگی می‌کند بستگی دارد. به عنوان نمونه اگر در یک جامعة دمکراتیک فردی ـ مرد یا زن ـ مورد تجاوز قرارگیرد، معمولاً مورد حمایت و روان‌درمانی قرار می‌گیرد، تا خود را مجازات نکند. قربانی تجاوز باید بپذیرد که متجاوز «مجرم» است و جامعه متجاوز را مجرم خواهد شناخت، نه قربانی را. ولی در فیلم «قیصر»، قربانی تجاوز، یعنی فاطی خود را مجازات می‌کند!

خواهیم دید که فردا، روز 22 خردادماه، جمع کثیری از ایرانیان بجای طرح مطالبات انسانی خود و محکومیت متجاوزان، با حضور در نمایش مهوع انتخابات حکومت اسلامی نه تنها خود را تنبیه خواهند کرد که متجاوز را نیز مورد تأئید قرار خواهند داد. این پرسش مطرح می‌شود که این دور جهنمی چه وقت و در چه مقطعی در هم شکسته خواهد شد؟





...

چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸


کپک و پای‌چپ!
...

گر سراغ کشور مسروقة ما می‌روی
یک نگاهی هم بکن زیر عبای واعظان

برخلاف تبلیغات رویترز، فرانس‌پرس و شخص احمدی‌نژاد،‌ آنچه «اتحاد همة‌ جناح‌ها بر علیه مهرورزی» معرفی می‌شود، در عمل تقسیم آمیبی فاشیست‌ها جهت تثبیت بخشی از جناح حاکم در جایگاه اوپوزیسیون است. روشن‌تر بگوئیم، این آرایش سیاسی یک کودتای تمام عیار است، که با توطئة‌ کل حاکمیت فقط جهت سرکوب مردم و ممانعت از طرح مطالبات ملی صورت می‌پذیرد. پرواضح است که ملت ایران تجربة تلخ 22 بهمن را تکرار نخواهد کرد.

جنبش لائیک ایران برای تحریم «شبه‌انتخابات» حکومت اسلامی در هیچ تظاهراتی شرکت نخواهد کرد. آنچه ما می‌خواهیم، چه در داخل و چه در خارج از مرزها با «حضور و هیاهو در خیابان‌ها» به دست نخواهد آمد! از سوی دیگر ما نمی‌پذیریم «حضور مردم ناراضی» در خیابان‌ها به ابزار پروپاگاند برای رسانه‌های غرب تبدیل شود، چرا که تبدیل ملت ایران به «ابزار تبلیغات» را دون شأن و مرتبة ایرانیان می‌دانیم. و بازهم تأکید می‌کنیم، ما کشورهای اروپای غربی و آمریکا را مدافع دمکراسی در ایران به شمار نمی‌آوریم. عملکرد این کشورها طی سدة اخیر، و به ویژه طی سی‌سال گذشته شاهدی است بر این مدعا.

فراموش نکنیم «فرخی یزدی» را همین اروپائیان به ایران بازگرداندند؛ ‌ فراموش نکنیم پرویز نیکخواه توسط همین دولت‌های مدافع حقوق بشر به ساواک تحویل داده شد. هم ‌اینان که امروز مدافع حقوق تروریست‌های اسلامگرا شده‌اند، دیدیم که آنروزها چه کردند. فراموش نکنیم، رهبران اوپوزیسیون حکومت اسلامی در اروپا و آمریکا به قتل رسیده‌اند. قتل شاپور بختیار را به ویژه فراموش نخواهیم کرد چرا که تحت حفاظت شبانه‌روزی نیروهای امنیتی فرانسه نیز قرار داشت! حال بپردازیم به مقدمات کودتای 22 خردادماه سالجاری.

درس تاریخ است از تقویم این عصر سیاه

آنچه روز 22 خرداد سال 1388 به وقوع خواهد پیوست،‌ از هر نظر یک کودتای مخملین است. نه کودتائی که پاسدار شریعتمداری، ‌ آنرا تحت عنوان «کودتای سبز» به طرفداران موسوی نسبت می‌دهد، بلکه کودتائی که جهت تقویت حاکمیت،‌ با شرکت فعال طرفداران موسوی در واقع به نفع احمدی‌نژاد تمام خواهد شد. کودتائی که علاوه بر افزایش قدرت سرکوب حکومت اسلامی،‌ وزنة نهضت منفور «عاظادی» را در داخل سنگین‌تر، و جبهة «نبرد با اسرائیل» را در کل منطقه تقویت خواهد کرد. چرا که با این کودتا،‌ بدنة اصلی نیروهای درون حکومتی، بقایای محفل کودتای 22 بهمن که همگی از پادوهای جنگ‌طلبان آمریکا به شمار می‌روند، در کنار نهضت عاظادی و در جایگاه اوپوزیسیون حکومت اسلامی تثبیت خواهند شد.

به این ترتیب محفل اکبر بهرمانی، فالانژهای مجاهدین انقلاب اسلامی، گروه محمد خاتمی و ... در ظاهر در برابر سپاه پاسداران و در کنار نهضت‌ منفور عاظادی قرار خواهند گرفت. و در این آرایش سیاسی است که کشور دوباره به نقطة صفر حکومت اسلامی بازگردانده می‌شود. به دورانی که رهبر، دولت و سپاه پاسداران به بهانة حمایت از «مستضعفان» و «مبارزه با استکبار» در برابر مطالبات دمکراتیک ملت ایران به عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی مشغول بودند. همان روزهای خوبی که ابراهیم یزدی در کنار ماشاالله قصاب خیمه‌زده،‌ و دست در دست آخوند خلخالی و هادی غفاری به کشتار و سرکوب ما مردم مشغول بودند. به یاد داریم که آبراهام یزدی لاشة کثیف‌شان را آورده بودند تا به قول خودشان «2500 سال استبداد» را پاک کنند! شاهدیم که بجای «2500 سال استبداد»،‌ سازمان سیا 1500 سال توحش و بربریت ادیان ابراهیمی یا همان به اصطلاح «حضور مردم در صحنه» را بر ملت ایران تحمیل کرد.

همچنانکه گفتیم جنجال‌ رسانه‌ای پیرامون «انتخابات» جمکران با هدف تحریک افکار عمومی، ‌ گسترش «مقدسات»، ‌ «ارعاب» و «قانون‌شکنی»‌ و اینهمه جهت تخریب مفاهیم «انسان‌محور» در کشور سازمان یافته. پس امروز می‌پردازیم به پیامدهای نوین مناظرة «احمدی نژاد ـ موسوی». به یاد داریم که روز گذشته، حاج‌اکبر که مانند دیگر شیوخ عادت دارد همة کارها را با «مذاکرات پنهانی» رفع و رجوع کند، ناگهان به فواید «گلاس‌نوست» و شفاف‌سازی پی برد! پس بهرمانی یک نامة سرگشاده برای علی خامنه‌ای ارسال کرده، گفت: آقا! این احمدی‌نژاد ما و بچه‌ها رو اذیت می‌کنه، دعواش کنین تا به سرنوشت بنی‌صدر دچار بشه! و از آنجا که خارج از چپاول و کشتار در حکومت انقلابی جمکران مسائل کشور از قبیله‌گرائی و حفظ نوامیس و این مزخرفات فراتر نمی‌رود، یکی از توله‌های حاج اکبر هم خواهان «پاسخگوئی» به اتهامات مهرورزی شده بود. واکنش رهبر فرزانه به این نامه نگاری‌های مزورانه «سکوت» بود. می‌دانیم که مقام معظم مانند، رهبر کبیر قبلی «بدون مجوز» از کارخانة رجاله‌پروری «پارس» نمی‌فرمایند.

ولی گویا مجوز کذا را برای «طلاب و فضلای» حوزة‌ علمیه یا همان فعلة ساواک صادر کردند. چرا که بلافاصله یک «بیانیه» در «فارس‌نیوز» خطاب به حاج اکبر و دیگر مخالفان نظام صادر شد که زهرة‌ شیر را آب می‌‌کرد. از شما چه پنهان ما که خیلی ترسیدیم. ترسیدیم سردار سازندگی به سرنوشت تراژیک آخوند منتظری دچار شوند. یعنی مانند ایشان توسط «بی‌بی‌سی» تبدیل به «رهبر مخالفان» شده، شیخ صادق صبا، شخصاً‌ پای پیاده از لندن عازم زیارت‌شان شود، و مراتب «روشنفکری» و «لیبرال‌نعلین‌ایسم» ایشان را به اطلاع «امت مسلمان» برساند. باشد که حداقل دل خانه‌شاگردشان، عطاالله ‌مهاجرانی در برلن شاد شود.

بله مهاجرانی و حاج فرخ نگهدار در برلن تشریف داشتند. از وقتی دیوار برلن فرو ریخته و آلمان شرقی با آلمان غربی متحد شد استالینیسم آلمان شرقی به فاشیسم محفل یوشکا فیشر پیوست و برلن نیز تبدیل به مرکز تجمع «سبزهای» جهان شد، که البته به دلیل «کپک زدن» در آستان ‌مقدس سازمان ‌سیا رنگ‌شان «سبز» شده. باری به گزارش سایت نعلین پرست زمانه،‌ مورخ 19 خردادماه سالجاری، ‌ مهاجرانی و فرخ نگهدار، ضمن نشست مطبوعاتی خود سخنان گوساله‌پسندی ایراد کرده‌اند.

مهاجرانی، که نام خانودگی‌ا‌ش تلخیصی است از عبارت «مهارت گز نکرده جر دادن آنی»‌،‌ پس از «پژوهش» فراوان به این نتیجة علمی و مستدل رسیده که بهائیت «شبه‌دین» است! چرا که به زعم مهاجرانی،‌ کتاب‌های اصلی آن معجونی است از یهودیت، مسیحیت، اسلام و آئین زرتشتی! بله می‌بینیم که همسر جمیله ‌کدیور در لندن وقت‌اش را اصلاً به بطالت نگذرانده و درجة حماقت خود را تا حداکثر ممکن بالا برده.

گویا مهاجرانی نمی‌داند که دین اسلام خود معجونی است از همان یهودیت و مسیحیت؛ مذهب تشیع هم، حتی 12 دوازده امام و بازگشت دوازدهمی را، تمام و کمال از آئین زرتشت گرفته! خلاصه بهائیان جهان از اینکه دین‌شناس صاحب‌نظری همچون مهاجرانی دین‌شان را به رسمیت نمی‌شناسد، های های گریستند. مهاجرانی علیرغم علم و دانش گسترده‌ای که جمکرانی‌ها به او نسبت داده‌اند، هنوز نمی‌داند که پیشوند «شبه» را زمانی به کار می‌برند که «اصل»، ‌ هم «منطقی» است و هم «تعریف شده». به عنوان نمونه می‌توانیم بگوئیم شبه جزیره، شبه کشور، شبه روشنفکر، ‌ شبه انتخابات، و ... ولی این امر شامل «دین» نمی‌شود، چرا که «دین»، بنابرتعریفی که خود «دین‌داران» محترم با تکیه بر وحی و فرشته و دیو و جن و پری از آن ارائه داده‌اند، تعبدی و مجموعه‌ای است منطق‌ستیز. این مجموعه نمی‌تواند «شبه» داشته باشد. روشن‌تر بگوئیم، در زبان فارسی نمی‌توان واژه‌های «شبه توهم» و «شبه باور» را به کار برد، چرا که فاقد معنا است. در نتیجه «شبه دین» و «شبه ایمان» نیز کاربرد زبانی نخواهد داشت،‌ چون محدودة توهم،‌ باور، دین و ایمان منطق گریز است! با در نظر گرفتن همین نکات ما می‌توانیم مهاجرانی را صراحتاً یک «شبه انسان» بخوانیم.

آنچنان گندابه بر مام وطن پاشیده‌اند

و اما سخنان حاج فرخ‌نگهدار را مطرح نمی‌کنیم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود. نگهدار، همة جوانب را خوب نگه ‌می‌دارد، هم مدعی چپ‌گرائی‌است،‌ هم متولی مسجد لندن است، و هم «جمهور» را در نعلین و دستار رؤیت کرده. روشن‌تر بگوئیم فرخ‌نگهدار از آن زندانیانی است که شریک زندانبان بوده، جانب ساواک را خوب نگه ‌داشته. پس باز گردیم به نامة‌ فضلای حوزة علمیه به اکبر بهرمانی که در فارس‌نیوز، مورخ 20 خردادماه سالجاری انتشار یافته. «فضلای» کذا، ‌ پس از تأکید بر «تقدس نظام»، «ملت ایران»‌ را یک ‌طرف، روحانیت و «نخبگان» دینی را در طرف دیگر قرار می‌دهند،‌ تا همه بدانند حساب نعلین‌ها از ملت ایران جداست! و در واقع سگ‌های‌ هار کارخانة رجاله‌پروری نسبت به ملت ایران در جایگاه‌ برتر و به ویژه در موقعیتی فراتر از «قانون» قرار می‌گیرند.

گر نمی‌خواهی که در گه ـ چاله‌ها جا خوش کنی
پس مشو علاف لاف و ادعای واعظان

در نتیجه اگر اینان اموال ما ملت را چپاول کنند، ‌دست‌شان را قطع نخواهند کرد، بلکه «فضلا» در فارس‌نیوز برای‌شان نامة فدایت شوم می‌نویسند و می‌گویند، ‌شما که با این شخصیت برجسته از هرگونه خطا مبری هستید، اشکال از اطرافیان شماست!‌ لطف فرمائید و تکلیف خود را با برخی از اطرافیان‌تان روشن کنید. چرا که قوة‌ قضائیه در حکومت اسلامی فقط می‌تواند به جرم «اطرافیان» شما رسیدگی ‌کند، و اگر خیلی کار بالا گرفت مانند ماجرای لفت و لیس «رفیق‌دوست»، یکی دو نفر را هم ممکن است به جرمی که مرتکب نشده‌اند اعدام کند تا بقیه بدانند، «عدالت اسلامی»‌ مانند «روغن نباتی قو»، طعم کره دارد و اکبر بهرمانی و دیگر «فضلا» خود از آندسته متخصصین‌اند که «از فاضلاب کره می‌گیرند!»

در واقع این نامة بیشرمانه به مخاطب می‌گوید، آخوند جماعت «مقدس» است، در نتیجه تحت تعقیب قانونی هم قرار نخواهد گرفت! بلکه «فضلا» برای‌اش نامة سرگشاده می‌نویسند. در گیرودار این هیاهو، مکارم شیرازی و سه نعلین دیگر نیز فتوی صادر کرده و «تقلب در انتخابات» را «حرام»‌ دانسته‌اند. پس لازم است به این گاوهای مطلق‌العنان که گاومیش حاج میرزاآغاسی را از رو برده‌اند یادآور شویم، جائیکه «شرکت در انتخابات» واجب شرعی شمرده می‌شود، اصولاً انتخاباتی در کار نیست! شما مراجع «محترم»، و فضلای «محترم‌تر» بهتر است بجای ورود به عرصة قانون، در همان حوزة تخصصی خود به «امت» شرکت کننده در این مراسم توصیه‌های‌تان را ارائه دهید. ‌در انتخاباتی که شما گورکن‌ها و روضه خوان‌ها با صدور حکم شرعی به راه انداخته‌اید، خوشبختانه «شبهات و ابهامات» وجود ندارد؛ «امت رأی‌دهنده» هنگام ورود به حوزه‌ها حتماً باید با پای چپ وارد شود!

آمدند و کشوری شد مستراح دیو و دد
اینهم از اعجاز و ایمان و خدای واعظان
منبع: شعر «واعظان»‌ از عسگرآهنین


سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۸

به خاطر یک مشت دروغ!
...


[...] ما دولت خودمحور نمی‌خواهیم [...] ما آمده‌ایم تا کشور را به سمت قانون پیش ببریم [...] ما دولت فریبکار نمی‌خواهیم [...] ما دولت دروغگو نمی‌خواهیم[...] ما دولت عوامفریب نمی‌خواهیم [...] ما این دولت پرونده‌ساز را عوض می‌کنیم [...] مردم با حضورشان در صحنه توطئه‌ها را خنثی کنند[...]»


این شعارهای پوچ و عوامفریب که در روزنامة اطلاعات مورخ 19 خردادماه سالجاری منتشر شده، بخشی است از سخنرانی میرحسین‌موسوی در کرج. در واقع آنگلوساکسون‌ها برای صرفه‌جوئی در وقت،‌ با کمک حزب انگلیسی توده، ضمن ابتذال‌زدائی مختصر از متن سخنرانی‌های ابله‌پسند «خمینی کبیر»، که متخصص مبارزه با «امپریاس» بود،‌ متن سخنرانی‌های میرحسین‌ موسوی را تنظیم کرده‌اند و می‌پندارند ما ملت با این «فناوری‌ها» بیگانه‌ایم.

اگر عبارات «من توی دهن این دولت می‌زنم، ‌من خودم دولت تعیین می‌کنم ... باید هیاهو کنید ...به هم بپرید ... ما این مجلس را مجلس نمی‌دانیم، ما این دولت را دولت نمی‌دانیم، و ...» برگرفته از متن سخنرانی‌های امام سیزدهم را دستکاری کنیم، ‌ متن سخن‌رانی موسوی،‌ «پیرو خط امام» و طرفدار «آزادی قدس شریف» به دست می‌آید. اتفاقاً ما هم دولت عوامفریب و دروغگو نمی‌خواهیم! پس بهتر است میرحسین موسوی نخست در مورد چپاول و کشتار در دورة نخست‌وزیری خود توضیح دهد تا همه بدانند دولت میرحسین‌موسوی از کدام قماش دولت‌ها بوده. در گام بعدی بهتر است جناب مهندس میرحسین موسوی، روشنفکر ناکجاآباد جمکران بجای شعار پوچ و «نفی» دولت عوامفریب و دروغگوی فعلی توضیح دهند، درصورت پیروزی در مسابقات مارگیری، دولت‌شان با کدام ابزار کشور را به سوی «قانون» پیش خواهد برد؟ ما که می‌دانیم نیروهای «امنیتی ـ نظامی» به عنوان بازوهای سرکوب استعماری بجز قانون‌شکنی هیچ وظیفه‌ای نداشته و ندارند. ما که می‌دانیم این نیروها از دولت پوشالی اسلامی دستور نمی‌گیرند! آقای موسوی چه کسی عوامفریب و دروغگو است؟ احمدی‌نژاد یا سرکار، یا هر دو؟ در واقع، «چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند!»

در این معرکة فریب، آخوند کروبی را هم آورده‌اند تا با «کمونیست» خواندن محمود دولت‌آبادی در حنازرچوبه‌، نانی برای حزب نعلین‌پرست توده به تنور بچسباند و به شوت وپرت‌ها چنین القا کند که، محموددولت‌آبادی چپ‌گراست، و به همین دلیل از میرحسین موسوی حمایت می‌کند! پس تلویحاً، موسوی هم چپ‌گراست! در صورتی‌که این شیخ پلید و مشاوران کودن‌اش که تلاش می‌کنند با توسل به سخنرانی محمود دولت‌آبادی و جفنگ‌نامة حاج فرج‌دباغ یک فاشیست بی‌دستار به نام موسوی را چپ‌گرا جلوه دهند،‌ فراموش کرده‌اند که همین محمود دولت‌آبادی‌ که ظاهراً چپ‌گرا است، 4 سال پیش رسماً به حمایت از آخوند اکبر بهرمانی پرداخته بود. نکند بهرمانی هم «مارکسیست» بوده و این سال‌ها تقیه می‌کرد!

نه چنین نیست! هرگز یک مارکسیست از خدامحوری دفاع نخواهد کرد. مارکسیسم‌، یک نظریة «انسان‌محور»‌ است. رضوی‌فقیه بینوا و دیگر فعلة فاشیسم بی‌جهت می‌کوشند با موسوی و کروبی فضا را به صورتی کاذب «دوقطبی» کنند. موسوی و کروبی به همراه رضائی و احمدی نژاد همگی در لجنزار فاشیسم شناوراند، و در واقع طیف سیاسی واحدی را تشکیل می‌دهند که ریشه در کودتای 22 بهمن دارد. حال پس از گذشت سه دهه، آنگلوساکسون‌ها تلاش می‌کنند‌ چهرة کریه فاشیسم اسلامی را با موسوی «بزک» کنند. چرا؟ چون نسل جوان ایران با سوابق موسوی در چپاول و کشتار تا حدودی بیگانه‌ است.

هیچکس نمی‌داند میرحسین ‌موسوی یک جانور وحشی و درنده است که دست‌های استعمار 20 سال او را در قفس پنهان کرده بود تا امروز برای ما ملت شعار مخالفت با عوامفریبی سردهد. هیچکس نمی‌داند که در دوران نخست وزیری موسوی، علاوه بر رونق قاچاق و دلالی، زنان جنگ‌زدة ایران را در خیابان‌های شمال شهر تهران به فروش گذاشته بودند و کمیته‌های «امر به معروف و نهی از منکر» هم به پیروی از کلام مقدس «الکاسب حبیبا‌لله»، ‌مزاحم این تجارت شرافتمندانه نمی‌شدند، چرا که حق و حساب‌شان پرداخت می‌شد.

هیچکس نمی‌داند میرحسین موسوی و بهزاد نبوی دو بازوی سرکوب سیاسی و چپاول اقتصادی به شمار می‌روند که از مصونیت قضائی برخوردار‌اند چرا که قوة قضائیة جمکران تحت نظارت سفارت انگلستان فعالیت می‌کند. به همین جهت نه تنها موسوی پاسخگوی جنایات‌اش نیست که از سوی شورای نگهبان جمکران برای احراز مقام ریاست جمهوری هم صاحب «‌صلاحیت» شناخته شده، و گروه بهزاد نبوی هم برای‌اش ‌تبلیغات به راه می‌اندازد. ولی از همه جالب‌تر در این معرکة گوساله‌پسند طرفداری قربانیان بمبگذاری‌های گروه بهزاد نبوی از میرحسین موسوی است که در سایت «اطلاعات» انتشار یافته!

از آنجمله است خانوادة آخوند بهشتی و محمدعلی رجائی که انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست‌وزیری را مدیون «خدمات» مجاهدین انقلاب‌اسلامی‌اند! عجیب است که میرحسین موسوی و اکبربهرمانی پیش از انفجار مقر حزب صحنه را ترک گفته بودند! در هر حال آخوند دعائی در اطلاعات از «فرزندان شهدا» عاجزانه تقاضا کرده برای حمایت از موسوی نامه نگاری هم بکنند! می‌دانیم که فرزندان شهدا‌ در جمکران از «تقدس» برخورداراند. البته خودی‌های‌شان! کسانیکه در جنگ استعماری ایران و عراق توسط دولت آقای موسوی به جبهه رفتند تا در میدان مین شربت بنوشند، به دو دسته تقسیم می‌شوند: ‌«خودی» و «غیرخودی.» دجال‌هائی نظیر بهشتی و رجائی که در جبهة «جنگ قدرت» به قتل رسیده‌اند نیز از خودی‌ها به شمار می‌روند. این دسته بندی شامل حال معلولین جنگ نیز می‌شود. بنیاد شهید به این منظور ایجاد شد که عیال آخوند کروبی ضمن حیف‌ومیل «دینی» به معلولین «خودی» رسیدگی بفرمایند.

میرحسین موسوی که عربدة «قانون‌گرائی» سرداده، به نعلین خامنه‌ای متوسل شده تا از اجرای قانون جلوگیری کند! موسوی از رهبر فرزانه می‌خو‌اهد که اجازه ندهند پروندة جنایات و چپاول‌های طرفداران‌اش گشوده شود! البته موسوی خود را از هر خطائی بری می‌داند، این نامه را برای «حفظ مصلحت نظام» و رعایت حریم طرفداران خود قلمی کرده. می‌دانیم که مصلحت نظام به تنبان «یاران موسوی» بند است، و خلاصه اگر بند این تبنان بگسلد، شاهد «فروپاشی»‌ نظام مقدس اسلامی خواهیم بود. چه نیک فرمود راوی توپ مرواری: اسلام است و یک وجب پائین‌تنه! اگر پائین‌تنه را از اسلام بردارید، کاخ پرشکوه تمدن اسلام فرو می‌ریزد. موسوی هم به همین دلیل دست به قلم برده. متن نامة نخست وزیر 8 سال جنگ و کشتار و صدور نفت رایگان در سایت اطلاعات مورخ 19 خردادماه سالجاری و به نقل از «ایلنا» انتشار یافته.

البته در این جنجال استعماری‌ موسوی تنها نیست. اکبربهرمانی هم به نامه‌نگاری افتاده و به خامنه‌‌ای یک تشر تلویحی زده که چرا سکوت کرده‌اید، سخنان احمدی‌‌نژاد توهین به رهبری است و ... و شاهرودی و دری نجف‌آبادی هم از خواب بیدار شده به یاد آورده‌اند که توهین و تهمت و افترا،‌ البته فقط به نامزدها «غیرقانونی» است. علامت تعجب نمی‌گذاریم! این حکومت در کل بزرگترین توهین به ملت ایران است. پیش از ادامة مطلب، از آنجا که «تحریم شبه انتخابات» جمکران «مد روز» شده، لازم است حضور «مدپرستان» نازنازی ساکن بلاد غرب چند نکته را توضیح دهیم.

به عنوان «جنبش لائیک ایران»،‌ ما با تکیه بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» شبه انتخابات حکومت اسلامی را تحریم می‌کنیم. اصل «جدائی دین از سیاست» هم با «ولایت جمهور» ابداعی ‌شیخ بنی‌صدر و با «سلطنت شیعه» در تضاد قرار می‌گیرد. لائیسیته، «انسان» را در برابر قوانین انسان‌محور «پاسخگو» می‌داند نه در برابر خداوند. این مختصر را گفتیم تا بعضی‌ها که بوی کباب به مشام‌شان رسیده، بدانند با تحریم این معرکة فاشیستی نمی‌توانند خود را «لائیک»‌ جا بزنند. ما رعایت قوانین و مقررات بین‌المللی را الزامی می‌شماریم. و در این چارچوب برقراری روابط دیپلماتیک با همة کشورهائی که از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده‌اند نمی‌تواند به ابزار سیاستگزاری در کشورمان تبدیل شود. ما خواهان صلح در منطقه‌ایم، و از اینرو شعارهای «نبرد با اسرائیل» و «آزادی اورشلیم» یا «آزادی حرمین شریفین» را ابزار ایجاد تنش برای حفظ منافع محافل جنگ‌طلب غرب می‌دانیم. و از همه مهم‌تر، ما اروپای غربی و به ویژه حاکمیت ایالات متحد را به هیچ عنوان حامی «دمکراسی» و «انسان‌محوری‌» در ایران به شمار نمی‌آوریم‌.

در عمل، سخنرانی اخیر‌ باراک اوباما در دانشگاه قاهره ثابت کرد که ایالات متحد در پی ایجاد محور نبرد با اسرائیل از قاهره تا تهران است و به همین دلیل آنگلوساکسون‌ها در ایران آنقدر به حمایت بی‌قید و شرط از ریش و نعلین و «تکلیف الهی» ادامه می‌دهند تا دورباطل «شیخ» و «شاه» تداوم یابد. به عنوان نمونه امروز نگاهی خواهیم داشت به مواضع «کیهان» و «اطلاعات»، یا بهتر بگوئیم شیپورهای تبلیغاتی «جاهل ینگه‌دنیائی» و «جنتلمن انگلیسی» در کشورمان.

شیپور تبلیغاتی جنتلمن‌های نزولخور، رسماً به طرفداری از میرحسین موسوی وارد صحنه شده. همچنانکه گفتیم مأموریت «هیز اکسلنسی، گاس» فیصله دادن به معرکة مارگیری است و رسانة «سناتور مسعودی» تحت سرپرستی آخوند دعائی، مسئول هدایت افکار عمومی به سوی میرحسین موسوی شده. البته آخوند دعائی را دست‌کم نگیریم، که ایشان از محارم غلام‌ سفارت در نجف بودند و «خمینی کبیر» تحت نظارت ایشان پارس می‌کرد. پس از کودتای 22 بهمن آخوند دعائی به عنوان سفیر جمکران در عراق به بمب‌گذاری و خرابکاری مشغول بودند و خلاصه جنتلمن‌های نزولخور در وفاداری و حسن نیت ایشان تردیدی ندارند.

و اما کیهان، همچنانکه پیشتر هم گفتیم در جبهة احمدی نژاد چادر زده، چرا که جبهة کودتای مخملین است. پیش از کودتای 22 بهمن نیز رسانة‌ کیهان بر طبل کودتا می‌کوبید؛ زمانیکه ژنرال هویزر کودتای براندازی سلطنت را سازمان داده بود،‌ فریاد کیهان به عرش می‌رسید و به ما می‌گفت، می‌خواهند کودتا کنند،‌ می‌خواهند شاه را برگردانند، «صحنه» را خالی نکنید! دیدیم که چگونه از طریق حضور مردم در خیابان‌ها روزی‌نامة کذا توانست پوشش مناسب برای این کودتا فراهم آورد. امروز هم آن‌ها که همچون موسوی با صورتک «مخالف» خواهان «حضور مردم در صحنه» برای «مقابله با توطئه» می‌شوند، می‌خواهند توطئة استعمار را در پس پردة «حضورمردم» پنهان دارند. اوضاع با کودتای 22 بهمن یک تفاوت جزئی دارد، آن زمان اطلاعات تیتر زد «شاه رفت»، اینبار رسانة مسعودی‌ها در جبهة بازنده موسوی مستقر شده تا از همان جایگاه در تنور کودتای طرف مقابل بدمد. البته ما نمی‌خواهیم تابستان گرم و طولانی تهران را برای «هیز اکسلنسی، گاس» به قطب شمال تبدیل کنیم که ایشان «دلسرد» شوند. ولی باید حضور فرستادة الیزابت دوم بگوئیم، خیلی کور خوانده‌اید! چون گاری اسلام پروری‌ و اسرائیل نوازی‌تان در ترکیه به گل نشسته!

به گزارش ایرنا، مورخ 18 خردادماه سالجاری حزب جمهوریخواه خلق،‌ بزرگترین حزب مخالف دولت اسلام‌گرای ترکیه، خواهان افشای قراردادهای دولت آنکارا با اسرائیل شد! می‌دانیم که ترکیه، به عنوان عضو سازمان ناتو موظف است از منافع استعماری این سازمان از جمله سیاست‌های تهاجمی اسرائیل دفاع نظامی و اطلاعاتی صورت دهد. اگر امروز بزرگترین حزب مخالف ترکیه همکاری با اسرائیل را به زیر سئوال ‌برده، فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: لائیک‌های ترکیه باید در کنار اوپوزیسیون دولت اسرائیل از صلح در منطقه حمایت کنند. به عبارت دیگر دولت رجب اردوغان به پایان خط موجودیت استعماری خود رسیده:‌

«به دنبال ‌رشد حرکت‌های اسلامی در ترکیه، [روابط نظامی این کشور با اسرائیل] رو به تعمیق و توسعه گذاشت. در سال 1996 میلادی [...] قراردادهای نظامی [...] بین ترکیه و [اسرائیل] به امضا رسید[...] که محتوای [آنها] افشا نشده[...]»


و امروز اوپوزیسیون ترکیه خواهان افشای این قراردادها شده. جالب این است که خبر فوق با کد: 533925 در ایرنا منعکس شده! همچنانکه در وبلاگ «رستاخیز جیمی‌کارتر» گفتیم ایالات‌ متحد در پی ایجاد محور «نبرد با اسرائیل» از قاهره تا تهران است ولی همانطور که می‌بینیم حاکمیت ترکیه نمی‌تواند وارد این محور شود، چرا که اوپوزیسیون دولت ترکیه به افشاگری در مورد روابط دولت اسلام‌گرای رجب اردوغان با اسرائیل پرداخته‌. احزاب لائیک ترکیه از رجب اردوغان خواسته‌اند پاسخگوی روابط «سیاسی عاشقانه»‌ دولت‌اش با اسرائیل باشد!

بله در جمکران مسائل پیرامون «استخاره» در مورد غنی‌سازی اورانیوم، مذاکره با آمریکا و «افشاگری» در مورد فعالیت‌های «غیرشرعی» شرکاء دور می‌زند؛ در پاکستان بین همین شرکاء‌ جنگ و خون و خون‌کشی به راه افتاده؛ و در ترکیه دولت لچک و ریش و تسبیح و مدافع مردم فلسطین، البته در برابر دوربین‌های تلویزیونی داووس، باید در مورد «روابط برادرانه» با دولت جنگ طلب اسرائیل توضیح بدهد! و دقیقاً اینجاست که گاری سیاست اسرائیل‌نواز و اسلام پرور آنگلوساکسون‌ها در سربالائی می‌افتد!

چون پس از ترکیه، ابزار نبرد دروغین با اسرائیل از دست حاکمیت مفلوک جمکران نیز خارج خواهد شد. زمانیکه حکومت اسلامی از هر دو اهرم سرکوب سیاسی خود، یعنی نبرد با آمریکا و اسرائیل محروم شود با دست‌خالی در برابر ما ملت قرار خواهد گرفت. و در این بزنگاه است که «مشروعیت مردمی» منتج از این «انتخابات» می‌تواند کارساز این حکومت سفاک شود. تلاش‌های میرحسین موسوی، ‌ کروبی،‌ محسن‌رضائی، و به ویژه ناز وکرشمة اکبر بهرمانی برای مقام معظم همه و همه جهت کسب مشروعیت برای دولت آیندة احمدی نژاد صورت می‌گیرد.

[...] ما دولت خودمحور می‌خواهیم [...] ما آمده‌ایم تا کشور را به سمت هرج‌ومرج پیش ببریم [...] ما دولت فریبکار می‌خواهیم [...] ما دولت دروغگو می‌خواهیم[...] ما دولت عوامفریب می‌خواهیم [...] مردم با حضورشان توطئه‌ها را پنهان دارند[...]



...

دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸


«قیصر» و مهندس!
...

«[...] همة شخصیت‌های بزرگ انقلاب یک هدف داشته‌اند و آن موفقیت جمهوری اسلامی و تحویل آن به امام زمان بوده است [...]»
سخنان زهره رهنورد‌ در ایلنا، ‌مورخ 17 خردادماه سالجاری.

با توجه به این سخنان مضحک می‌توان به دلائل هم‌سوئی احمدی‌نژاد و موسوی در «صغیر و مهجور» شمردن زن بخوبی پی برد. بله! میرحسین‌ موسوی و احمدی‌نژاد ثابت کردند که در یک مورد توافق کامل دارند و آن این که زن «تحت قیمومت» مرد قرار دارد! تأکید غیرمستقیم بر صغیر بودن زن، مزورانه‌ترین لایة پروپاگاندی است که تحت عنوان مناظرة‌ دو نامزد مسابقات‌مارگیری به شوت وپرت‌های «مؤنث» حقنه شد! ما هم در کمال بدجنسی منتظر شدیم همة صاحب‌نظران فرهیخته در جمکران و به ویژه در سایت آخوندپرور «زمانه» این بگومگوی مبتذل را «تفسیر» کنند تا به این نکتة پیش پا افتاده اشاره کنیم!

گفتیم که معرکة رسانه‌ای انتخابات و برپائی «شبه‌مناظره» ‌در سیمای کریه جمکران فقط با هدف «تخریب»‌ انسان صورت می‌پذیرد. در وبلاگ‌های پیشین به تخریب نقش نویسنده،‌ فیلسوف، دولتمرد و روحانی اشاره کردیم، امروز می‌پردازیم به مهم‌ترین بخش تخریب که «زن» را «صغیر» و «تحت قیمومت مرد» قرار می‌دهد.

بهترین صحنة شبه‌مناظرة «احمدی نژاد ـ موسوی»، صحنه‌ای بود که فیلم «قیصر»‌را تداعی می‌کرد. به این فیلم اشاره‌ می‌کنیم، ‌ چرا که توحش سنتی داش‌مشتی‌ها را به تصویر کشیده. فیلم «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیائی در سال 1348 ساخته شد. معروفترین هنرپیشگان وقت، پوری بنائی، جمشید مشایخی، ناصر ملک‌مطیعی،‌ بهروز وثوقی و ... در این فیلم بازی کرده‌اند. فیلم بر محور مسائل ناموسی، تعصب و انتقام و از همه مهم‌تر قانون‌شکنی استوار شده. داستان با آشکار شدن دلیل خودکشی «فاطی»، آغاز می‌شود که با دائی، مادر و دو برادرش،‌ «فرمان» و «قیصر» زندگی می‌کند. گویا فردی به نام منصور، یکی از برادران «آب‌منگل» به فاطی تجاوز کرده، و او پس از اینکه ماجرا را در نامه‌ای فاش می‌کند، دست به خودکشی زده و جان می‌سپارد. در هر حال صریحاً از «تجاوز» سخنی به میان نمی‌آید، می‌باید رسم و رسوم را بشناسیم و بدانیم اگر زنی مورد تجاوز قرار گیرد، بجای اینکه متجاوز به کیفر عمل خود برسد، و جریان از طریق قانونی حل شود، زنی که مورد تعرض واقع شده خود را مجازات می‌کند! البته این رسم و رسوم در همة جوامع «ناموس‌پرست»‌ جاری است به همین دلیل می‌توان حدس زد که تجاوز در کار بوده.

پس از مرگ فاطی، برادر بزرگ وی،‌ «فرمان» از ماجرا مطلع می‌شود و به دکان برادران «آب‌منگل» می‌رود و در آنجا توسط دو برادر منصور، به قتل می‌رسد. و باز هم اثری از توسل به قانون و یا دخالت قانونی نمی‌بینیم. یک‌نفر به قتل می‌رسد، خانوده‌اش شاکی نمی‌شود، پلیس هم دخالت نمی‌کند. حال آنکه اگر کسی حتی به مرگ طبیعی بمیرد، برای دفن نیازمند جواز پزشکی قانونی است. به طریق اولی اگر مرگ طبیعی نباشد، پزشک موظف خواهد بود مراجع قانونی را در جریان بگذارد. و در اینصورت حتی اگر خانوادة‌ مقتول شکایت نکنند، دادستان دستور پیگرد قانونی صادر می‌کند و ... ولی در فیلم «قیصر» چنین روندی حاکم نیست. البته این «اشتباه» کارگردان نیست،‌ هدف ما هم از نقل داستان فیلم، نه غلط‌گیری است و نه «نقد هنری»‌. هدف ما نشان دادن ابعاد «توحش» و «خشونت» است که پس از هر مرحله «قانون‌گریزی» شدت بیشتری می‌یابد.

یک تجاوز صورت می‌گیرد، قربانی تجاوز خودکشی می‌کند، برادرش که قصد انتقامجوئی دارد به قتل می‌رسد و این سیر خشونت با ورود برادر دیگر فاطی، قیصر به میدان انتقام به اوج خود می‌رسد. قیصر، دو تن از برادران «آب‌منگل»، کریم و رحیم را به قتل می‌رساند، سپس جهت «زیارت» امام رضا راهی مشهد می‌شود! پس از بازگشت از زیارت، قیصر از مرگ مادرش مطلع می‌شود،‌ برای تدفین مادرش به گورستان می‌رود و اینجاست که پس از یک تجاوز و سه قتل پلیس در صحنه حضور می‌یابد. قیصر با کمک نامزدش از چنگ پلیس می‌گریزد، ‌ سپس با کمک رقاصه‌ای رد «منصور» را یافته او را در ایستگاه راه آهن به قتل می‌رساند و خود نیز به ضرب گلولة پلیس کشته می‌شود.

این خلاصة فیلم «قیصر» است که به ما می‌گوید در نظام مقدس مردسالار، در غیاب پدر، کسی که وظیفه دارد «ارزش‌های توحش» را حفظ کند، پسر است که در این راه از کمک زنان هم برخوردار می‌شود. می‌دانیم که اگر فاطی برادر نداشت، دیگر افراد مذکر خانواده برای «پاک کردن لکة ننگ» می‌بایست وارد صحنه می‌شدند. ولی اگر فاطی همسر ‌داشت، و مورد تجاوز قرار می‌گرفت، این «وظیفة مقدس» بر عهدة همسرش قرار می‌گرفت. خلاصة مطلب در نظام مقدس، زن همواره «تحت قیمومت» خواهد بود. همچنانکه «دکتر» زهره رهنورد نیز تحت قیمومت همسرشان، مهندس میرحسین موسوی قرار دارند. این مهم‌ترین بخش تخریب در مناظرة مهرورزی با جلاد متین و موقر جمکران بود که از دیدگان تیزبین آش‌پرستان و طرفداران «تغییر برای برابری» کاملاً پنهان ماند.

اگر به یاد داشته باشیم، در مناظرة‌ «احمدی‌نژاد ـ موسوی»،‌ مهرورزی ابتدا اجازه خواست که در مورد خانمی که موسوی می‌شناسد، مسائلی را مطرح کند، موسوی هم موافقت کرد. زمانیکه احمدی‌نژاد مسائل مربوط به «تقلب» زهره رهنورد در مورد کسب مدرک تحصیلی را مطرح کرد، موسوی به دفاع از همسرش پرداخت و او را مهم‌ترین زن روشنفکر کشور خواند. حال ببینیم اگر احمدی نژاد و موسوی در مورد صغیر بودن زن اتفاق نظر نداشتند، مناظره در چه مسیری قرار می‌گرفت؟

اگر روند مناظرة کذا «منطقی» و «انسان‌محور» بود، احمدی نژاد نمی‌بایست میرحسین موسوی را مسئول و پاسخگوی خطاهای فرضی زهره رهنورد به شمار آورد، و برای مطرح کردن اعمال خلاف وی از موسوی «کسب اجازه» کند. از سوی دیگر موسوی می‌توانست به پرزیدنت مهرورزی یادآور شود که برای طرح هر موضوعی «آزاد» است. ولی موسوی چنین نکرد! در واقع میرحسین موسوی عمل احمدی نژاد را تأئید کرد و در همان مسیر به سخنان احمدی نژاد نیز واکنش نشان داد.

به عبارت دیگر هنگامیکه ماجرای دکتری گرفتن زهره رهنورد مطرح شد، موسوی باید متذکر می‌شد که همسرش از نظر حقوقی «عاقل» و «بالغ» است و «مسئول»، بنابراین «پاسخگوی» عملکرد خویش خواهد بود. ولی میرحسین موسوی، بدون هیچ دلیلی، و بدون مشورت با همسرش در این مورد ویژه در برابر دوربین‌های تلویزیون نقش «وکیل مدافع» او را بر عهده گرفت. چرا؟ چون موسوی از نظر «تفکر اجتماعی» در همان مرحله‌ای ایستاده که احمدی‌نژاد و «قیصر»!

فرض کنیم که زهره رهنورد با اعمال نفوذ و یا بدون اعمال نفوذ چند مدرک دکتری هم برای خود دست و پا کرده باشد. به چه دلیل موسوی به احمدی نژاد نمی‌گوید، بهتر است این مسائل را مستقیماً از همان خانم بپرسد؟ به چه دلیل موسوی از اینکه احمدی نژد «عکس همسرش» را به او نشان می‌دهد جیغ و فریاد می‌کند؟ مگر عکس زهره رهنورد «مقدس» است که نشان دادن آن برای این روشنفکر فرهیخته ایجاد اشکال کرده؟ گویا چنین باشد! حداقل زهره رهنورد در توهمات خود چنین می‌پندارد.

همسر موسوی طی مصاحبه با ایلنا، ‌ مورخ 17 خردادماه سالجاری که تحت عنوان «زهرا رهنورد مستندات چگونگی اخذ مدرک دکترای خود را تشریح کرد»‌ انتشار یافته،‌ ضمن چرندبافی و دوختن آسمان به ریسمان خود و همسرش را با حسین، امام سوم شیعیان مقایسه کرده و مانند کروبی دجال ادعا می‌کند، «وامدار هیچ جناحی نیست!» رهنورد همچنین این مطلب را که موسوی مشاور احمدی‌نژاد بوده تکذیب کرده می‌گوید،‌ آقای موسوی گاهگاه رهنمودهائی ‌به ایشان ارائه می‌داد:

«من و موسوی [...] همانند امام حسین که فرمودند برای اصلاح امور جدم برخاستم [...] برای اصلاح جامعه قدم برداشتیم [ما نمی‌توانیم وامدار هیچ جناحی باشیم.]»


بله زهره رهنورد، از همان علف‌هرزهای فرهیخته است که در ناکجاآباد جمکران بسیار می‌روید. این «روشنفکرترین زن کشور» می‌گوید، «اصلاحات» همچنان به پیش می‌رود تا آنرا به امام زمان تحویل دهیم! البته «پیشروی» اصلاحات همچنانکه شاهدیم باشتاب به سوی سرکوب و کشتار و تاراج جریان دارد، ‌ مسلماً امام زمان در انتهای همین مسیر «پیشرفت»‌ سوار بر اسب سپید ایستاده‌اند که «اصلاحات» را از دست‌های خون‌آلود‌ زوج «موسوی ـ رهنورد» تحویل بگیرند. شاید هم تاکنون بستة‌ اصلاحات را تحویل گرفته باشند، چون به نظر ما اصلاحات دستپخت روتاری‌کلاب بیش از این نمی‌تواند «پیشرفت» داشته باشد. بگذریم! رهنورد در ادامة مصاحبه به تعریف و تمجید از دوران وحشت نخست وزیری موسوی و اهمیت روشنفکران نزد خمینی اشاره کرده می‌گوید نفت بشکه‌ای 5 دلار می‌فروختیم، هیچکس گرسنه نبود، بچه‌های خیابانی و روسپی هم وجود نداشت. البته رهنورد این «معجزات» را فقط به حساب موسوی نمی‌گذارد، «ایثارگری مردم»‌ و حمایت «امام» نیز در این شرایط استثنائی بی‌تأثیر نبوده:

«اگر حمایت [خمینی] نبود آقای موسوی آن موفقیت عظیم را در 8 سال دفاع مقدس نمی‌توانستند به دست [آورند] و با نفت بشکه‌ای 5 دلار به گونه‌ای رفتار کردند که [...] گرسنگی در کشور وجود نداشت. بچه‌های خیابانی نبود و زنان ویژه هم در آن زمان وجود نداشت[...]»


بله بی‌دلیل نیست که رادیوفردا و شرکاء زهره رهنورد را در جایگاه «بانوی اول» قرار داده‌اند! این «روشنفکرترین زن کشور» از نظر حماقت، ‌ وقاحت و بیشرمی از دیگر مقامات جمکران گوی سبقت ربوده. رهنورد ضمن چرندبافی «خمینی»‌را نیز در جایگاه «روشنفکر» قرار می‌دهد:

«امام خمینی طی نامه‌ای [خطاب به موسوی گفتند [...] به عنوان روشنفکر انقلاب اسلامی توصیه می‌کنم[...]»

البته ما تعجب نمی‌کنیم! جائیکه زهره رهنورد «روشنفکر» باشد، «امام امپریاس» هم «روشنفکر» خواهد بود! ویژگی این قماش «روشنفکر»، ‌انسان‌ستیزی اوست. ‌چرا که جامعة‌ انسانی را با جنگل یکسان پنداشته، از روی «احساسات» واکنش نشان می‌دهد. چنین موجودی از نظر تفکر اجتماعی دقیقاً در جایگاه «قیصر» قرار می‌گیرد: کسی که به پیروی از «باورهای متحجر» خود خشونت و قانون‌شکنی را گسترش می‌دهد.

امروز اعلام شد موسوی و کروبی به دلیل «احساس خطر» وارد مبارزات انتخاباتی شده‌اند. همچنانکه بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، سیاست عرصة «واقعیت» است نه عرصة توهمات،‌ باورها و «احساس». منتهی اگر در جامعة ایران «سیاست» پیوند خود را با «دیانت» از دست بدهد، منافع استعمار، به ویژه منافع جنتلمن‌های نزولخور سیتی و شرکای جاهل‌شان در ینگه دنیا تهدید خواهد شد. در نتیجه لازم است همه به «تکلیف»‌ عمل کنند! و «تکلیف» آن است که سفارتخانة کذا تعیین می‌کند! تغییر سفیر انگلستان دلیل دارد. در غرب، حاکمیت اهداف مشخصی دارد که برای رسیدن به آن‌ها تلاش می‌کند. در ایران، حاکمیت وظیفه دارد در مسیر اهداف استعمار حرکت کند، در نتیجه «اصل» که «رسیدن به اهداف‌»‌ است در حاشیه قرار گرفته و «حرکت» در مسیر تحقق اهداف استعماری اولویت می‌یابد:‌

«رهنورد[...] گفت: امام فرمودند ما مأمور به تکلیف هستیم نه مأمور به نتیجه[...]»

می‌بینیم که «قیصر» هم مانند موسوی و همسرش از پیروان راستین امام بود! با چند تفاوت عمده. «قیصر» نه ادعای روشنفکری داشت نه برای جنایات خود نیازمند مدرک دانشگاهی بود. قیصر یک داش‌مشتی عامی و متعصب بود که بر اساس باورهای قرون‌وسطائی خود زندگی می‌کرد. قیصر دروغ نمی‌گفت،‌ اصول اخلاقی «باورهای» خود را به زیر پا نمی‌گذاشت، جاه‌طلب و شارلاتان هم نبود. قیصر برای گرفتن انتقام خواهر و برادرش دست به جنایت زد،‌ برای اینکار از کمک زنان نیز برخوردار شد. زنانی که در برابر کمک به او هیچ پاداشی دریافت نکردند. چرا که اعمال او را «عدالت‌طلبی» می‌دانستند.

به عبارت دیگر قیصر و پرسوناژهائی که به او کمک کردند، هر چند قرون‌وسطائی و متحجر، حداقل صداقت و شرافت داشتند. قیصر علیرغم جنایات‌اش، از شهامت برخوردار بود. او می‌دانست که باید در برابر «قانون» پاسخگوی اعمال خود باشد. قیصر می‌دانست که پلیس به دنبال اوست. ولی قیصر جمکران ‌و همسرش که سی سال است در رأس هرم قدرت جاخوش کرده‌اند نه تنها از صفات نیکوی پرسوناژهای فیلم قیصر بی‌بهره‌اند، که خود را در برابر قانون نیز پاسخگو نمی‌دانند. به این دلیل است که اینچنین بیشرمانه به «توجیه» جنایات خود می‌پردازند. امثال رهنورد و موسوی‌ برای تأمین حق و حقوق اربابان‌شان تلاش می‌کنند. قیصر ادعای «اصلاحات» در جامعه را نداشت،‌ در پی «احقاق حق» خود بود. قیصر اگر چه در اسارت زنجیر تعصبات سنتی دست پا می‌زد، مزدور بیگانه نبود. قیصر متحجری «آزادمنش» بود.





یکشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۸


زرباوران!
...
«جوانانی که سرانجام می‌خواهند [...]‌ از آزادی که از غرب می‌شناسند لذت ببرند[...] دختری به عنوان پیش‌درآمد آزادی [...] لچک از سر برداشته [...] در این میان گشت‌هائی که در روزهای دیگر هیچ ملاحظه‌ای ندارند، ‌ این روزها بدون آنکه اقدامی کنند فقط تماشا می‌کنند.»
منبع: گویا نیوز

این است «آزادی»، ویراست اشپیگل: ایرانی آزادی را از برکت غرب می‌شناسد، ‌ این آزادی مبنای قانونی و حقوقی ندارد، و به تجمع جوانان در خیابان و برداشتن روسری محدود می‌ماند.

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز به «سازمان عفو بین‌الملل» یادآور شویم که حضور زنان اندرون در میان نامزدهای انتخاباتی حکومت اسلامی‌ نشان «آزادی زنان» و «آزادی انتخابات» نمی‌تواند باشد. ما برای تعریف «آزادی‌های زنان»‌ و «آزادی انتخابات» هیچ نیازی به صدور بیانیه‌های مزورانة سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق بشر در بلاد غرب نداریم! 30 سال بازار گرمی برای فاشیسم اسلامی کافی است!

مناظرة ‌ نامزدهای انتخاباتی و نمایشات خیابانی پس‌ از هر مناظره همه و همه شاهدی است بر توحش و انسان‌ستیزی. در این خیمه‌شب‌بازی‌ها هیچ اشاره‌ای به کشتار جوانان در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و سرکوب مداوم مردم ایران نمی‌شود. چرا؟ چون هر4 نامزد در مقام خران‌دجال با این «سیاست» موافق بوده و هستند. به ویژه میرحسین موسوی که در کمال حماقت تأکید کرد خواهان اعدام جاشوهای انگلیسی هم بوده. چون تنها سیاستی که موسوی می‌شناسد و بخوبی از عهدة اجرای آن برآمده «جنگ افروزی» و کشتار مردم است.

عربده‌جوئی، زدوخورد، رقصیدن در خیابان‌ها و به آتش کشیدن اتومبیل‌ها با شعار «آزادی» شیوة نوین سیاست‌گذاری اربابان حکومت اسلامی در ایران شده، و برخی شیپورهای استعماری این اعمال را «آزادی در ایران» معرفی می‌کنند. ولی از نظر ما این قماش «آزادی»، ارزانی همان 4 جنایتکار تاراجگر و پامنبری‌های‌شان در غرب و طرفداران‌شان در سپاه و ساواک باد! سردار رادان! شما که در رشتة استقرار نظم و امنیت «تخصص» دارید، و زنان و جوانان را به خاطر بسیار کم‌تر از این‌ها روانة زندان و بازداشتگاه کرده‌اید، چرا اوباش‌الله ساواک را از خیابان‌ها جمع نمی‌کنید؟ اربابان‌تان در «ام. آی. 6 » و سازمان سیا کور خوانده‌اند، اینبار ناراضیان از حکومت به پیروی از لات‌الله به خیابان نخواهند آمد! پس هر چه زودتر بساط «آزادی» اهدائی اربابان گاوچران حکومت را از سطح کوچه و خیابان برچینید.

استعمار غرب برای توجیه سرکوب آزادیخواهان در ایران به دو شیوة شناخته شده متوسل می‌شود: «تعریف» دمکراسی به عنوان «ارزش»‌‌ دینی و بومی مغرب زمین ـ سخنرانی‌ اخیر اوباما تکیه بر همین شیوه داشت ـ و یا «تحریف» دمکراسی، به عنوان «اخلاق‌ستیزی»‌ و «قانون گریزی»! همچنانکه پیشتر هم گفتیم محافل فاشیسم می‌کوشند،‌ «دمکراسی» را در ترادف با «اخلاق زدائی»، و «آزادی‌های اجتماعی» ‌را در ترادف با هرج‌ومرج و قانون‌شکنی و لات‌بازی قرار دهند تا به این طریق سرکوب آزادیخواهان به بهترین صورت ممکن توجیه شود. نمایش مهوع مناظره‌های تلویزیونی و پیامدهای «خیابانی» آن در همین چارچوب انسان‌ستیز قرار گرفته.

حال می‌باید پرسید در مناظره‌ها چه می‌گذرد؟‌ دو تن از نامزدهای تأئید صلاحیت شدة شورای نگهبان حکومت اسلامی که سه دهه سابقة جنایت و سرکوب دارند، در برابر یکدیگر می‌نشینند و بدون اینکه کوچک‌ترین اشاره‌ای به سوابق جنایات و سرکوب یکدیگر داشته باشند، با صرف فعل «تقلب»، ‌ و سوء استفادة‌مالی، ‌ به لجن‌پراکنی و افشاگری می‌پردازند! شما سوءاستفادة‌مالی کرده‌اید؛ شما تقلب کرده‌اید؛ آن‌ها سوء‌استفادة‌مالی کرده‌اند؛ آن‌ها ... و در پی این نمایش مبتذل از افترا و شایعه‌پراکنی که فقط برای تحریک افکار عمومی اجرا می‌شود، عده‌ای به خیابان‌ها می‌ریزند و «آزادی»، ویراست استعمار را به نمایش می‌گذارند: روسری‌اش را برداشته بود، می‌رقصید، فریاد می‌زد، مرگ بر دیکتاتور؛ کوکتل مولوتف به سوی اتومبیل‌ها پرتاب می‌کرد، می‌گفت: نسل من آزادی می‌خواهد، و ...

و این بی‌بی‌گوزک‌های دلفریب و «رمانتیک» که در رسانه‌های غرب به هم بافته می‌شود همان «آزادی» اهدائی گروه «برژینسکی ـ کارتر» به ملت ایران است که سه دهة پیش روح‌الله خمینی، متخصص نبرد با «امپریاس» رهبری آنرا بر عهده گرفته بود. به همین دلیل است که فعلة فاشیسم با توسل به شعار پوچ و وعده‌های سرخرمن تلاش می‌کنند به مخاطب بقبولانند که شرکت در این شبه‌انتخابات، ‌ ملت ایران را به سوی پیشرفت و آزادی رهنمون خواهد شد.

به عنوان نمونه، یکنفر به نام «شبنم» در سایت «عصرنو» می‌گوید، ما باید پیرو ارادة فرزندان‌مان باشیم و در انتخابات شرکت کنیم، چون فرزندان ما آزادی می‌خواهند! این پوچ‌بافی‌ها نشان می‌دهد که پای استدلال نویسنده سخت لنگ می‌زند. چرا که خواست فرزندان ایشان هر چه باشد، قانون اساسی حکومت اسلامی را تغییر نخواهد داد. مگر اینکه فرزندان ایشان «آزادی» مطلوب خود را در همان چارچوب «آزادی‌ستیز» قانون اساسی جمکران رؤیت کرده باشند، ‌در اینصورت باید به والدین باشعور چنین فرزندانی تبریک گفت که نه تنها قادر نیستند فرزندان فرضی‌‌شان را «آگاه» کنند،‌ که دیگران را نیز به پیروی از کژ‌راهة آنان فرا می‌خوانند.

نمونة‌ دیگر، سخنان مضحک «دانشمندان» و «فرهیختگان» ایرانی‌نما در نشست دانشگاه لندن است. «استاد» آزاده‌کیان، «مرشد» رضوی‌فقیه نیز در این جمع حضور داشته. گزارش این نشست در سایت زمانه، ‌ مورخ 17 خردادماه سالجاری انتشار یافته و ما به دلیل ارتباط رضوی‌فقیه، رئیس انجمن اسلامی با کروبی و کرباسچی به شعارهای پوچ آزاده کیان در نشست مذکور اکتفا خواهیم کرد. ایشان با یک حرکت دست مخالفان حکومت اسلامی را از صحنه حذف کرده، می‌گویند، «این حکومت را نمی‌توان سرنگون کرد،‌ آلترناتیوی هم ندارد بنابراین رفتن به پای صندوق‌ها تنها راه رفتن به جلو در ایران است!» دلیل اینکه آزاده کیان تأکید می‌کند حکومت اسلامی آلترناتیو ندارد این است که «کشورهای خارجی از جمله آمریکا این واقعیت را پذیرفته‌اند.»

بله حکومت توحش آلترناتیو نباید داشته باشد، چون منافع غرب چنین ایجاب می‌کند. و هرچه منافع غرب ایجاب کند به زعم امثال آزاده کیان،‌ حقوق‌بگیر دولت فرانسه، «واقعیت» نیز خواهد بود. زمانیکه منافع غرب ایجاب کند، همین‌ واقعیت آناً عوض می‌شود و آزاده کیان بلافاصله یک آلترناتیو برای حکومت اسلامی رویت خواهند فرمود. البته پوچ‌بافی‌های کیان به این مختصر محدود نمی‌شود. این «استاد» فرهیخته از «فعالیت‌های خیابانی» و شور و هیجان جوانان ابراز رضایت کرده‌اند! «فعالیت خیابانی» ‌همان است که در بالا به آن اشاره شد: تجمع، عربده جوئی و لات‌بازی تحت نظارت عالیة نیروهای انتظامی که به تماشا مشغول‌اند،‌ چون «دستور برخورد»‌ با بی‌نظمی را دریافت نکرده‌اند. البته آزاده کیان دلیل «کشکی ـ منطقی» و «علمی» هم برای اظهارات‌ا‌ش ارائه داده می‌گوید،‌ «چون هفتاد درصد مردم ایران زیر 40 سال دارند، این شور و هیجان نشان پویائی جامعه است!»

تا پیش از بیانات «علمی» پرفسور آزاده کیان می‌پنداشتیم،‌ تأمین نظم قانونی و فراهم آوردن زمینة «آزادی در چارچوب قوانین انسان‌محور» از الزامات پویائی جامعه است. امروز متوجه شدیم، پویائی به معنای «فعالیت خیابانی» و عربده‌کشی در کوچه‌ها و «شوروهیجان» است. اگر آزاده کیان و دارودستة اکبر بهرمانی نبودند، خیلی بد می‌شد؛ نادان از این جهان می‌رفتیم.

آزاده کیان برای «پویائی جامعه» تعریف نوینی اختراع کرده که شکستن در پلی‌تکنیک توسط یکی از «صاحبان صلاحیت» در جمکران مسلماً از نمونه‌های بارز آن به شمار می‌رود. پس از این «پویائی» بود که رضوی فقیه هم لات‌بازی و قانون شکنی شیخ کروبی را «مبارزه در راه آزادی»‌ خواندند. و خلاصه برای تداوم همین نوع پویائی است که پروفسور آزاده کیان خواهان شرکت گستردة زنان در انتخابات جمکران می‌شوند. می‌دانیم که اگر تاراج و توحش در ایران کاهش یابد نان امثال آزاده کیان و کارفرمایان‌اش حسابی آجر خواهد شد. در واقع شرکت مردم ایران در انتخابات جمکران، ملت ایران را در یک دور باطل به فرسایش خواهد برد و کارفرمایان آزاده کیان را در مسیر رفاه روزافزون به پیش خواهد راند. چرا که با تکیه بر حضور مردم حکومت دست‌نشاندة غرب می‌تواند برای خود کسب مشروعیت هم بکند.

آری! «حضور مردم» در معرکة ‌مارگیری فقط برای حکومت توحش جمکران «تأمین مشروعیت» خواهد کرد. اصلاً مهم نیست به کدام الاغ «صاحب ‌صلاحیت» رأی می‌دهید؛ آراء شما شمرده نخواهد شد؛ مهم نیست کدامیک از این 4 جنایتکار از صندوق‌ها «استخراج» می‌شوند، مهم این است که برندگان اصلی این مارگیری مجریان سیاست آخوندنوازی و دین‌پروری، یا همان آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک‌اند. پس ما ملت می‌باید به اربابان حکومت اسلامی پاسخی بسیار شفاف بدهیم، تا اینان دریابند که ایرانیان برای این حکومت تقدس‌گستر و توحش‌پرور به هیچ عنوان کسب مشروعیت نخواهند کرد.

همة افراد وگروه‌هائی که مردم را به حضور در «شبه ‌انتخابات» حکومت اسلامی دعوت می‌کنند، جهت توجیه مواضع خود به «شعار پوچ»‌ متوسل شده‌اند، ‌چرا که هیچ «استدلال منطقی»‌ برای چنین فراخوان ضدایرانی و انسان‌ستیز وجود ندارد. بی‌دلیل نیست شارلاتان‌هائی که نقش مدافعان شرکت در این نمایشات مهوع را بر عهده گرفته‌اند، به شعارهای ابله‌فریب متوسل می‌شوند. در واقع شرکت مردم در این «انتخابات»‌ نمایه‌ای از تأئید خشونت، کشتار، سرکوب و چپاولی خواهد شد که در حکومت اسلامی پس از سه دهه «نهادینه» شده. کافی است محور اصلی مناظرة‌ نامزدهای ریاست «قوة مجریه» را به دقت بررسی کنیم: تقلب، سوءاستفادة‌مالی، افتخارات دینی و بومی.

بهتر بگوئیم، صحبت بر سر باورها است. سخن از تعصبات، افتخارات و‌ مقدسات است و دعوا هم بر سر پول! یعنی آنچه می‌تواند به عنوان ابزار سلطه و اعمال قدرت در دست محافل سرکوبگر مورد استفاده قرار گیرد. و هنگامی که اصالت به «زر» و «باورها» داده می‌شود، «عامل انسانی» دیگر جائی نخواهد داشت. انسان نادیده گرفته می‌شود و به پشت صحنه می‌رود. روشن‌تر بگوئیم، در میدان رویاروئی‌های انتخاباتی حکومت اسلامی هیچ جایگاهی برای «انسان»، نیازهای واقعی انسان، صلح‌اجتماعی، عقاید متفاوت سیاسی، هنر، موسیقی، جوانان و شور و شوق زندگی و ... وجود ندارد. این حیوانات «صاحب صلاحیت» فقط بر سر «باورهای» عوام‌الناس و پول و زور با یکدیگر دعوای «نمایشی» به راه انداخته‌اند، نام این مضحکه هم «فعالیت انتخاباتی» است!‌ ولی می‌باید قبول کنیم که بسیج فعلة فاشیسم در داخل و خارج کشور برای دعوت از ما ملت جهت حضور در این «انتخابات» دلیل دارد.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم «انتخابات» در مفهوم «دمکراتیک» فقط در چارچوب یک حاکمیت دمکراتیک می‌تواند برگزار ‌شود. حکومتی که حتی حق اظهارنظر نیز برای افراد قائل نیست بسیار بی‌جا کرده «انتخابات» به راه می‌اندازد. فقط در یک چارچوب دمکراتیک است که «انتخابات» همچون حاکمیت دمکراتیک می‌تواند مسیری «انسان‌محور» یافته، «شرکت» یا «عدم شرکت» در آن حرکتی مبتنی بر ارادة «انسان آزاد» تلقی شود. پر واضح است که انتخابات حکومت اسلامی چنین ویژگی‌هائی ندارد و هیچیک از نامزدهای آن نیز برنامة انسان‌محور ارائه نداده‌اند. سرفصل‌های خزعبلات اینان: نبرد با اسرائیل، ادامة غنی‌سازی، غنی سازی در استرالیا، مذاکره با آمریکا، و ... منافع ملی ما را تهدید می‌کند، این‌ «برنامه‌ها» نیازهای مردم ایران نیست، بازتاب منافع استعمار است.

سخنرانی اوباما در قاهره نشان داد که گروه برژینسکی برای جنگ‌افروزی رویای ایجاد یک محور «اسرائیل‌ستیز» از تهران تا قاهره را در سر می‌پروراند، و انگلستان برای تحکیم چنین سیاستی نیازمند تداوم بحران هسته‌ای در ایران است. در نتیجه شعار موسوی، ‌ رضائی و کروبی برای «تعلیق غنی‌سازی»، همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم فریبی بیش نیست. «مذاکره با آمریکا» هم سی سال است به صورت پنهان جریان دارد. خلاصه بگوئیم اگر فریب این جنجال و هیاهو را بخوریم، حکومت اسلامی با تکیه بر آنچه «استقبال گستردة مردم» از این «انتخابات» معرفی خواهد شد، می‌تواند برای اجرای سیاست‌های اربابان در راه «نبرد با اسرائیل» و تهدید صلح منطقه، تنش با اسرائیل را افزایش داده، نهایت امر سرکوب ما ملت را گسترش دهد. شرکت در انتخابات حکومت اسلامی،‌ تائید این حکومت ضدایرانی است.