شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۷




داس‌الله!

...
جالب است که در ایران تمامی تشکل‌های مخالف‌نما، فقط در راه برگزاری مراسم مرده‌پرستی با سگ‌های‌هار جمکران درگیری پیدا می‌کنند! فواید این نوع درگیری‌های حکومتی و جنجال رسانه‌های غرب پیرامون چنین جنگ‌های زرگری این است که آزادی‌های اجتماعی و دمکراسی را می‌توان در آزادی برپائی آئین و مراسم مذهبی خلاصه کرد. نهضت منفور آزادی همواره برای برگزاری نماز جماعت و مراسم یاد بود شیخ مهدی بازرگان و شرکاء مورد تهاجم مأموران انتظامی جمکران قرار می‌گیرد، کانون نویسندگان نیز هنگام برگزاری همایش‌های گورستانی! به یاد داریم که حاج «آبراهام» یزدی چون نمی‌توانستند نماز جماعت بر پا کنند، فریاد برآورده بودند که دمکراسی نداریم! و امروز هم شرح برخورد مأموران «انتظامی» با اعضای محترم کانون نویسندگان که «تور زیارت اهل قبور» به راه انداخته بودند همچنان زینت‌بخش همة رسانه‌هاست!

بله احمد شاملو از «ستارگان» آسمان شعر و ادب فقرفرهنگی بودند، و به همین دلیل نزد همپالکی‌های‌شان از مقام و مرتبت ویژه‌ای برخوردار شده‌اند. چون هیچ شاعر و هنرشناسی، نه در ایران و نه در هیچ کجای این دنیا به خود اجازه نمی‌دهد به فردوسی یا سروده‌های‌ا‌ش بتازد. ولی ویژگی نخبگان «چپ‌نما»،‌ مانند نخبگان فاشیسم همانطورکه گفتیم فقرفرهنگی‌شان است. همین فقر فرهنگی به اینان اجازه می‌دهد مانند امام سیزدهم‌شان در همة امور «صاحب‌نظر» باشند. تنها شاملو نیست که به فردوسی جسارت کرده، جوجه فاشیست نوقلمی هم به نام «قوچانی»، داماد عماد افروغ، با انتشار نامه‌ای از ابراهیم گلستان،‌ از زبان این نوچة امیرعباس هویدا، در زمینة شعر حماسی و فردوسی به ابراز «فضل» پرداخته! البته سوابق درخشان ابراهیم گلستان را می‌شناسیم، و می‌دانیم که ایشان زندگی و «هنر» خود را مدیون کدام محفل‌اند. «شهرام عدیلی‌پور»، در مطلبی تحت عنوان «پیوند ابراهیم گلستان و محمد قوچانی زیر عبای شیخ فضل‌االله نوری» به بررسی سخنان گهربار ابراهیم گلستان پرداخته. این مطلب در «روزنامک» موجود است. یادآور شویم که نامة ابراهیم گلستان به بهانة درگذشت فردی به نام «نادر ابراهیمی» منتشر شده.

بله، مرده‌پرستی فواید فراوان دارد، که مهم‌ترین‌اش فاشیست‌های چپ‌نمای جمکران را در جایگاه «چپ» قرار می‌دهد! همچنانکه پیشتر نیز در اتحادجماهیر شوروی، استالینیسم بجای مارکسیسم نشسته بود و غربی‌ها نیز از فرصت جنگ سرد استفاده کرده، تا آنجا که می‌توانستند مارکسیسم را در چارچوب یک «نگرش اقتصادی» محدود نگاه داشتند! آری! وقتی «تاواریش» استالین با مستر روزولت و «سر» وینستون چرچیل دست «دوستی» دادند، نه تنها جهان که مارکسیسم را هم بین خودشان «تقسیم» کردند. و همزمان با چپاول جهان، مانند موریانه به جویدن مارکسیسم مشغول شدند. در تداوم این غارت «مادی ـ معنوی»، در اتحادجماهیر شوروی مارکسیسم تبدیل شد به یک اقتصاد دولتی و سرکوب همه جانبه! نیروهای امنیتی رفیق استالین با زدن مهر «بورژوای منحط» بر پیشانی مخالفان از اردوگاه «عدالت اقتصادی» محافظت می‌کردند، و در ینگه دنیا هم نیروهای سرکوب به رهبری پیامبرگونة‌ سناتور مک‌کارتی به ارشاد در زمینة هنر و فرهنگ مشغول شدند، تا ارتش دمکراسی‌پرور ایالات متحد در کره، ویتنام، کامبوج، و... همانطورکه دیروز هم جرج بوش در خطبه‌های جمعة واشنگتن یادآور شده، با «موارد نقض حقوق بشر» مبارزه کند!

و انصافاً باید گفت که مبارزات شهید مک‌کارتی و استالین «راحل» برای بشریت، به ویژه برای همسایگان شوروی ثمرات فراوان داشت. از آن جمله است، تبدیل خاورمیانه و خاورنزدیک به منطقة جنگ و آشوب مداوم. دیروز پروفسور «حمید مولانا»، یکی از قداره‌بندان جمکران که مانند دیگر اوباش حکومتی نخبه و فرهیخته هم از کار در آمده، و ظاهراً در یکی از آکادمی‌های ینگه دنیا به شغل شریف «استادی» اشتغال دارند، فرموده‌اند، خاورمیانه، «مرکز جهان اسلام» است، و باید عبارت «جهان اسلام» را بجای آن بکار ببریم، چون «خاورمیانه» را انگلیسی‌ها «اختراع» کرده‌اند!

البته ایشان کاملاً حق دارند، در راستای تلاش فاشیست‌ها برای حذف انسان و زمان و مکان، لازم است خاورمیانه که مشخصات جغرافیائی دقیقی دارد، با نام مبهم «جهان اسلام» جایگزین شود تا در این محدودة «مبهم» حذف انسان‌ها در پس همان پردة ابهام سهل‌تر شود. چرا که ویژگی جهان اسلام، پرده‌پوشی، حجاب و ابهام است. پریشانگوئی‌های پروفسور مولانا در «فارس نیوز»، مورخ 4 مردادماه ‌سالجاری منتشر شده. این استاد فرهیخته که در «دهمین نشست بسیج اساتید سراسر کشور» سخنرانی می‌کرده‌اند، چنین می‌فرمایند:

«خاورمیانه دقیقاً مرکز جهان اسلام را تشکیل می‌دهد، لذا باید واژة [عبارت] جهان اسلام را جایگزین این واژه کنیم.»


بله خاورمیانه «دقیقاً» مرکز جهان اسلام را تشکیل می‌دهد، و حمیدمولانا ضمن نفس‌کش طلبی و قرق کردن گذر مستوفی در حوالی بازار تهران، ‌ از طریق همین پژوهش‌های‌علمی، به مختصات جغرافیائی «جهان اسلام» دست‌ یافته.

آورده‌اند که ملانصرالدین میخ طویله‌ای در زمین فرو برده، فرمود: اینجا مرکز زمین است. وی را پرسیدند از کجا معلوم که تو درست می‌گوئی؟ پاسخ داد، ثابت کنید نیست! ولی در مورد «داش» حمید مولانا اوضاع متفاوت است، ‌ چون این استاد برجستة دانشگاه‌های ینگه دنیا که از کارشناسان نخبة کیهان در امور چرندبافی و واژگون‌نمائی هم به شمار می‌روند، و مشخص نیست در کدام دانشگاه کرسی استادی در رشتة نوکری، ریزه‌خواری و مهمل‌گوئی در اختیار دارند، به هیچ عنوان با زمین و زمان واقعی کار ندارند. استاد مولانا در واقع به قصد مخدوش کردن مرزها در خاورمیانه،‌ این واحد جغرافیائی مشخص را در چارچوب دین، به یک «محدودة مجازی» تبدیل می‌کند. به این ترتیب «اتحادجماهیر نوکری» که طبق برنامه‌های سازمان سیا می‌بایست جانشین اتحادجماهیر شوروی شود، نه تنها حاکمیت‌اش مجازی، و بازتابی است از حاکمیت استعمار، که واقعیت ملموس جغرافیائی‌اش نیز تابعی خواهد بود از منافع همان استعمار غرب!

به عبارت دیگر مردم خاورمیانه با هر دین و مسلکی هویت تاریخی و فرهنگی خود را از دست می‌دهند، چون ویژگی «مرکز جهان اسلام» این است که اصلاً «تاریخ» ندارد، چرا که در طول تاریخ بشر هرگز سرزمینی به نام «جهان اسلام» وجود خارجی نداشته. مسلماً حمید مولانا، کارشناس امور بین‌الملل، علاوه بر بلاهت از نعمت کوری و کری هم برخوردار است، چون از سیاست نوین ارباب در منطقه بی‌خبر مانده. شاید هم دربان سفارت سوئیس فرصت نکرده این اطلاعات دقیق را با خط «بریل» در اختیار این استاد برجسته قرار دهد. به همین دلیل مولانا در ادامة سخنان ابلهانة خود و در راستای واژگون‌نمائی مرسوم ادعا کرده،‌ اگر آمریکا با ایران مذاکره کند، روسیه، اعراب و اسرائیل نگران خواهند شد!

بله! از این سخنان بیشرمانه نتیجه می‌‌گیریم فعلة ساواک و دانشجونمایان که سفارت آمریکا را اشغال کردند تا ایالات متحد بتواند پس از قطع رابطه با حکومت اسلامی، تحریم و جنگ را بر ملت ایران تحمیل کند، از طرفداران اعراب، اسرائیل و روسیه به شمار می‌آمدند! و خمینی و دیگر گورکن‌های حکومتی، از جمله گروهک‌های مبارز «چپ‌نما و راستگرا»، که اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم»‌ می‌خواندند، در پی خشنودی اعراب، اسرائیل و روسیه بوده‌اند!

می‌بینیم که پروفسور مولانا، مانند دیگر فعلة فاشیسم خیلی «مستدل» سخن می‌گویند، تنها اشکال چنین سخنانی در این است که بر پایة استدلالی احمقانه استوار شده و از اینرو «واقعیت‌گریز» می‌شود. و شاید به همین دلیل است که حمید مولانا کرسی استادی در چرندبافی و مهمل‌گوئی را به خود اختصاص داده.

حال ببینیم در جهان واقعی چه می‌گذرد؟ در جهان واقعی علی‌لاریجانی ناچار است از این پس فرامین حاکمیت کلمبستان را از منوچهر متکی دریافت کند! بله، حکایت «مرد قدرتمند» بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، که قرار بود مذاکرات هسته‌ای را «رصد» کند، و نسبت به خروج از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای مرتباً «هشدار» می‌داد گویا به پایان رسید. «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امور خارجة انگلستان، که در واقع طرف صحبت گورکن‌ها با حاکمیت کلمبستان به شمار می‌رود، در تهران حضور یافتند‌ تا بر سیاست انسداد حاکم بر کشورمان پایان دهند. در واقع این پیامد مستقیم مذاکرات ژنو به شمار می‌رود. پس از این مذاکرات که ویلیام برنز در آن حضور یافت تا بر سیاست انسداد آمریکا در ایران نقطة پایان گذاشته شود، وزرای امور خارجة 27 کشور اروپائی و 9 کشور عرب نیز نشست مشترکی بر پا کردند، و «پیتر ریکت» به همین دلیل در تهران خیمه زده تا فرامین نوین ارباب را به منوچهر متکی ابلاغ کند.

به گزارش فارس‌نیوز، مورخ 5 مردادماه سالجاری، امروز منوچهر متکی همراه جمعی از معاونین وزارت امورخارجه با پاسدار لاریجانی، غلامبچة سفارت دیدار و گفتگو کرده و خطوط اصلی سیاست خارجی را به اطلاع رئیس مسجد جمکران رسانده، تا جهت‌گیری‌های مجلس مستقل گورکن‌ها مشخص شود. البته «زمان» و «مکان» این ملاقات طبق سنت فاشیسم محمدی اصلاً مشخص نیست، ‌ همچنانکه دلیل ملاقات متکی با لاریجانی! ولی همینکه این ملاقات فرخنده پس از ملاقات «پیتر ریکت» با متکی صورت گرفته نشان می‌دهد که دولت و مسجد جمکران باید از سیاست نوینی پیروی کنند. البته در گزارش ملاقات متکی با نمایندة کلمبستان در «مهرنیوز» آورده‌اند که منوچهر متکی به «پیتر ریکت» گوشزد کرده که انگلستان باید در سیاست خود نسبت به ایران بازنگری کند! اما این «اخبار» در واقع تداوم همان سخنرانی ابلهانة حمید مولانا است که از طریق واژگون‌نمائی برای حفظ منافع «مقدس» ارباب کوشش می‌کند. در عمل، این انگلستان است که به دلیل شرایط نوین منطقه ناچار به تغییراتی در سیاست خود شده، و مسلم است که حکومت گورکن‌ها نیز باید در جریان الزامات ارباب قرار گیرد.

به گزارش «مهرنیوز»، مورخ دوم مردادماه سال جاری، «پیتر ریکت»، معاون دائم وزارت امورخارجة انگلستان با متکی دیدار و گفتگو کرده. و این خبر هم مانند خبر فارس نیوز، «زمان» و «مکان» مشخص ندارد. ولی دلیل چنین ملاقاتی گسترش روابط دوجانبه بین جمکران و کلمبستان اعلام شده! بله اینجاست که متوجه می‌شویم رویت «معجزات» در آسمان تاجیکستان و ایجاد پلاژهای «زنانه ـ مردانه» در چچنی چه مفهومی دارد. کلمبستان و روسیه سیاست «همسوئی» و اسلام‌پرستی را در کشورمان برگزیده‌اند. البته اسقف روان ویلیامز و لرد فیلیپس از پیشگامان چنین سیاستی بودند. و امروز در پی «خطبه‌های جمعه» در واشنگتن که توسط جرج بوش ایراد شد، اسقف روان ویلیامز، علیه فقر و گرسنگی در جهان «تظاهرات» فرموده‌اند!

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 5 مردادماه سالجاری، اسقف‌های انگلستان ضمن تظاهرات در لندن خواستار اجرای تعهدات دولت‌ها در زمینة فقرزدائی شدند. و لرد روان ویلیامز رهبری این تظاهرات سوسیالیستی را برعهده داشتند. البته ما که هیچ تعجب نمی‌کنیم، ‌چون آخوند جماعت هر گاه منافع خود را در خطر می‌بیند «در کنار مردم» قرار می‌گیرد. آخوندهای «مشروطه طلب» را که فراموش نکرده‌ایم، همان‌ها که پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید همگی «نماز شکر» بجا آوردند!

چندی پیش واتیکان هم بیانیة ضدسرمایه‌داری صادر کرده بود، و برادر «ال‌گور» در این خطابه لائیک معرفی شده بود! امروز هم کاروان فریب آخوندهای آنگلیکان در لندن به راه افتاده. لرد ویلیامز در این تظاهرات شیره را حسابی خورده، و فرمودند شیرین است! بله، ایشان ناگهان دریافتند که کشورهای ثروتمند امکانات لازم جهت پایان دادن به فقر شدید در جهان را دارند، ولی کاری انجام نمی‌دهند!

البته دچار توهم نشویم، لرد ویلیامز با فقر هیچ مخالفتی ندارند! چون هر چه مردم فقیرتر باشند بیشتر دست دعا به سوی آسمان دراز می‌کنند، و برای تکه‌ای نان دور و بر این کلیسا شکسته‌ها می‌چرخند. همانطور که جناب لرد فرموده‌اند، ایشان با فقر «شدید» مخالف‌اند، چون فقر شدید باعث مرگ گوسفندان گلة کلیسا می‌شود. مردم باید در فقر متوسط دست و پا بزنند و زندگی بخور و نمیر داشته باشند، تا «خدا» را فراموش نکنند. وقتی مردم هیچ نداشته باشند در عرض چند روز راهی ‌آن جهان می‌شوند و این مسافرت‌ها منافع کلیسا را خدشه‌دار می‌کند. کلیسا باید «گوسفند» داشته باشد، در غیر اینصورت خودش از گرسنگی خواهد مرد.

ولی در واقع، تقاضای اسقف کلیسای کانتربری در راستای توافق‌های سازمان تجارت جهانی و سخنان جرج بوش در دفاع از تجارت به اصطلاح آزاد قرار می‌گیرد. چون آمریکا از کشورهای در حال توسعه مصراً می‌خواهد با حذف یارانه‌هائی که به تولیدکنندگان بومی تعلق می‌گیرد، زمینة واردات محصولات آمریکا، به ویژه مواد غذائی را فراهم آورند. چرا که تولیدکنندگان آمریکا به دلیل برخورداری از میلیاردها دلار یارانة دولتی کالای ارزان‌تری تولید می‌کنند. بله، اسقف ویلیامز هم در همان مسیر مطلوب جرج بوش خواهان مبارزه با فقر شده‌اند. البته حنازرچوبه، با این حرف‌ها کاری ندارد چون منافع اربابان‌اش چنین اقتضا نمی‌کند. پس بازگردیم به خطبه‌های جمعة بوش در واشنگتن که فاشیسم و استالینیسم را در ترادف قرار داده و با اینکار باعث خشم وزارت امورخارجة روسیه شده!

به گزارش نووستی، مورخ 26 ژوئیة سالجاری، وزارت امور خارجة روسیه در واکنش به سخنان بوش بیانیه صادر کرده، می‌گوید ارتش هیتلر را ما شکست دادیم. البته ما هم می‌دانیم که اگر دخالت ارتش سرخ نبود، آمریکا و اروپای غربی هرگز بر علیه دوستان و متحدان واقعی خود وارد جنگ نمی‌شدند. ولی چرا وزارت امور خارجة روسیه بجای سخن گفتن از مسائل جنگ دوم جهانی، و نبرد ارتش سرخ با فاشیست‌ها، به حمایت آشکار ایالات متحد و اروپای غربی از فاشیست‌های مسلمان و جهادیون در جهان امروز هیچ اشاره‌ای ندارد؟ مگر بن‌لادن و القاعده و تروریست‌های مسلمان چچنی ساخته و پرداختة آمریکا نیستند؟ چطور شده که وزارت امور خارجة روسیه که همواره پاسخ‌های دندان‌شکن «حقوقی» در آستین دارد، به واقعیت موجود هیچ اشاره‌ای نمی‌کند؟ شاید‌ مصلحت نیست که همه بدانند مدافعان واقعی فاشیسم در هزارة سوم همان حامیان اصلی هیتلر و موسولینی در سال‌های 1930 هستند. حتماً به دلیل رؤیت نور «الله» در آسمان تاجیکستان، که نووستی هم با شور و حرارت فراوان «اخبارش» را به جهانیان داد، نور الهی به چشمان‌ وزیر امورخارجة روسیه هم تابیده باشد! شاید قرار شده از این پس برای فراهم آوردن شرایط سرکوب هر چه بهتر ما ملت، فاشیست‌های مسکو و واشنگتن هم «چپ‌نمایان» جمکران را «بلشویک» بخوانند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۷




داس و کشکول!

...

بعضی‌ها در روسیه و به ویژه در آمریکا به این توهم دچار شده‌اند که گرایش سیاسی در حکومت ایران همواره باید مجموعه‌ای باشد از سیاست سرکوب روسیه و چپاول آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک. البته از حق نگذریم، تاکنون چنین بوده. سهم ما از انقلاب اکتبر روسیه، سرکوب از نوع استالینیستی و ترویج آخوندیسم در قالب کودتای کلنل آیرون‌ساید بود. احزاب به اصطلاح سیاسی ما هم بازتابی بودند از چنین شرایطی. و از آنجا که حساب راستگرایان از جبهة به اصطلاح ملی تا فدائیان اسلام روشن است، چون همگی ریزه‌خواران کارخانة رجاله پروری بوده و هستند، از چپ‌نمایان می‌گوئیم که مانند حزب توده در ظاهر مدعی چپ‌گرائی‌اند و در واقع ابزار استعماری ترویج دین و چوبدست افراط‌گرایان راست.

جریان چپ‌گرائی در ایران از نظر تاریخی موجودیت خود را مدیون یک شاهزاده است: سلیمان میرزا اسکندری. در مورد عملکرد چپ در ایران پیشتر گفته‌ایم که وقتی کل حاکمیت را استعمار تعیین می‌کند، احزاب نیز از چپ و راست، خارج از چارچوب استعماری نمی‌توانند قرار گیرند. به همین دلیل فعالیت‌های سیاسی در ایران پس از کودتای آیرون‌ساید، رسماً تحت نظارت استعمار انگلستان قرار گرفت. در چارچوب سیاست فاشیستی «شبیه‌سازی»، چپگرائی نیز در قالب حزب توده شبیه‌سازی شد. پیشتر در همین وبلاگ چند مطلب عوامفریبانه از «راه توده» مورد بررسی قرار گرفته و نیازی نیست در مورد عملکرد حزب کذا توضیح بیشتری داده شود.

حزب توده مانند دیگر چپ‌نمایان ایران در پناه نعلین امام سیزدهم پناه گرفته بود، و امروز هم در سایة همین حکومت روزگار می‌گذراند. سران این حزب در زندان هم دست از عوامفریبی نشستند و کیانوری، با نامه‌نگاری برای علی خامنه‌ای، به بهانة گلایه از رفتار دژخیمان با مریم فیروز، در واقع به تبلیغ برای قانون اساسی توحش حکومت اسلامی مشغول بود. امروز هم افتخار تبلیغات برای قوانین مترقی و پیشرفتة صدر اسلام بر عهدة دکتر «رئیس‌دانا»، استاد «چپ‌نمای» دانشگاه‌های جمکران قرار گرفته. و رادیو فرانسه هم در تداوم همین «راه مقدس» کوشش فراوان به خرج می‌دهد. سایت «پیک ایران»، مورخ 25 ژوئیه 2008، مصاحبة رادیو فرانسه را با جناب رئیس‌دانا منتشر کرده.

طبق معمول، مصاحبه بر ممانعت حکومت از برگزاری مراسم مرده‌پرستی و سوگواری مخالف‌نمایان متمرکز شده. بله! عزاداران «حسینی» از جمله آقای رئیس‌دانا و اعضای محترم «کانون نویسندگان» بر مزار شاملو گرد آمده بودند که شعر بخوانند! ولی نیروهای انتظامی که به تأئید استاد چپ‌نمای دانشگاه‌های جمکران، رفتارشان «مؤدبانه» بوده، به آنان آداب فاتحه خواندن را آموخته، می‌گویند نمی‌شود بر مزار کسی شعر خواند! و آقای رئیس‌دانا به عنوان استاد «سوسیالیست» دانشگاه اعتراض فرموده‌اند، و در این «اعتراض» نانی هم برای «احترام به اهل قبور در تاریخ اسلام» به تنور دین چسبانده‌اند، تا همه بدانیم و آگاه باشیم که «احترام به اهل قبور» مراسمی است «علمی» که سابقة «تاریخی» دارد، آنهم در «تاریخ اسلام»! و اجرای این «مراسم علمی» در «تاریخ اسلام» نیازی به مجوز نداشته!

تعجب نکنیم، این است تجلی یک چپ‌نمای راستگرا! کسی که به بهانة انتقاد از یک حاکمیت فاشیست اسلامی، مراسم «تاریخی» در اسلام رؤیت می‌کند! مامور انتظامی به آقای رئیس‌دانا یاد داده چگونه باید آیات عربی را بر مزار مردگان بلغور کرد، و جناب استاد که همواره جهت مبارزه با امپریالیسم آمادة قیام هستند، می‌فرمایند:

«ادای احترام به اهل قبور در کجای تاریخ اسلام مجوز می‌خواسته؟»

بله! مگر در «تاریخ اسلام»، محمد از حضور خانوادة «مشرکین» بر مزار رفتگان‌شان ممانعت به عمل می آورد، یا آن‌ها را مجبور به خواندن «فاتحه» می‌کرد؟ راست‌اش ما که نمی‌دانیم، چون این نوع «تاریخ» را بجز «چپ‌الله» کسی نمی‌شناسد. چپ‌الله که برای مخدوش کردن هر گونه تلاش جهت غنای فرهنگ سوسیالیستی در میان جوانان‌ ایران، در دانشگاه‌های جمکران خیمه زده! ویژگی «چپ‌الله»، همانطورکه گفتیم فقرفرهنگی اوست. به یاد داریم که شاعر «گرانمایة» چپ، احمد شاملو چند سال پیش از شهادت جانگداز، به زیارت ایالات متحد مشرف شده بودند، تا با پریشانگوئی به فردوسی طوسی جنگ زرگری به راه بیاندازند. البته فکر بد نکنید، ایشان برای ایراد چنین مهملاتی حق و حسابی از هیچکس هم دریافت نمی‌کردند! این «شاعر» بلندپایه به تنهائی کشف کرده بود که سده‌ها پیش، زمانیکه نظام فئودالی بر جهان بشری حاکم بوده، فردوسی هم «فئودال» بوده! البته این کشفیات پس از آن صورت گرفت که ماشاالله قصاب‌های جمکران کشف کرده بودند فردوسی سلطنت‌طلب است! بله «پژوهش‌های علمی» چپ‌الله و اوباش، نهایت امر مکمل یکدیگر‌ می‌شوند. و علت عشق و علاقة «کانون نویسندگان» به احمد شاملو فقط به دلیل مطالعات عمیق ایشان پیرامون حافظ، و به ویژه فردوسی و شاهنامه است! سگ‌های هار جمکران نیز جهت بازارگرمی برای همین کانون به اصطلاح «غیرقانونی»، به دشمنی با جسد شاملو پرداخته‌اند.

رادیو فرانسه هم در راستای همین سیاست بازارگرمی، و جهت پنهان داشتن حمایت استعمار غرب از سرکوب ما ملت، از آقای رئیس‌دانا می‌پرسد، چرا حکومت ایران با بزرگان خود چنین رفتاری می‌کند:

«دلیل حساسیت حکومت به شاعر بلندآوازه‌ای چون شاملو، هشت سال پس‌ از مرگش چیست؟ چرا مقامات ایرانی [...] با چنین تلخی و خشونتی با بزرگان دگراندیش ادب و هنر ایران برخورد می‌کنند؟»


و مسلم است که «کاماراد» رئیس‌دانا در پاسخ نخواهند گفت، دولت شما چرا از چنین حکومت ضدبشری‌ حمایت می‌کند؟ ابداً! «کاماراد» عزیز ما، اگر عمامه و نعلین ندارند، در عوض مانند دستاربندان شیعه اهل تقیه‌اند! ولی ضمن «تقیه‌»، آخر کار «بند» را هم آب می‌دهند و می‌فرمایند، این حاکمیت با چنین برخوردی «مخلصان» را طرد می‌کند! و متوجه می‌شویم که «چپ‌الله» چگونه در کانون نویسندگان با استفاده از تریبون رادیو فرانسه مراتب چاکری و نوکری خود را به حکام جمکران «ابراز» می‌دارد.

بله واقعاً! چرا «مقامات ایرانی» چنین رفتاری می‌کنند؟ پاسخ این پرسش فقط در آستین «کاماراد» رئیس‌دانا‌ است که یک پاسخ «آخوندی، استالینیستی و درویشی» تقدیم مخاطبان شوت و پرت می‌کند. ایشان در حالیکه کشکول و تبرزین را با داس و چکش عوضی گرفته‌اند، می‌فرمایند:

«جباریت و تنگ نظری ایدئولوژیک [...] آنقدر پیش می‌رود که شمار کمی در جرگة مخلصان باقی می‌مانند.»

بله! «جباریت، تنگ نظری و جرگة مخلصان» را چپ‌الله جدیداً به گنجینة ادبیات مبارزات سوسیالیستی ایران افزوده! اگر واژة «ایدئولوژیک» را از پاسخ آقای رئیس‌دانا کم کنیم، بجز ادبیات تهی‌مایة حوزوی آیا هیچ باقی می‌ماند؟ البته «کاماراد» رئیس‌دانا موفقیت «کانون نویسندگان» را در انتخاب هیأت دبیران از جمله دلائل حضورسگ‌های هار جمکران بر مزار شاملو ذکر کرده‌اند تا نگویند که این معرکه‌گیری در واقع برای گرم کردن بازار چپ‌نمایان و سرکوب چپ‌گرایان به راه افتاده؛ حکایتی تکراری که پس از وقوع انقلاب بلشویک‌ها در روسیه، تاکنون در ایران به هزار صورت متفاوت به روی صحنه برده ‌شده.

حاکمیت روسیه که چندین دهه مدعی «مارکسیسم ـ لنینیسم» بود، و شکست ارتش فاشیسم را در زمرة افتخارات تاریخی خود به شمار می‌آورد، پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی چند سالی را در پریشانی و آشفتگی گذراند، تا توانست به عنوان «قدرت جهانی» بار دیگر ابراز وجود کند. طی دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، حاکمیت روسیه در داخل خاک خود در چچنی به نبرد با اسلام‌گرایان افراطی مشغول شد و در کمال تعجب، امروز که اوضاع چچنی کمی آرام شده، همین حاکمیت به ترویج اسلام در چچنی قیام کرده، خواهان وحدت مسلمین است!

به گزارش سایت نووستی، مورخ سوم مردادماه سالجاری، به دستور رمضان قادراوف، رئیس جمهورچچن، پلاژهای چچن «زنانه ـ مردانه» می‌شود، و زنان کارمند دولت می‌باید با پوشش اسلامی در محل کار خود حاضر شوند! همچنین به گزارش نووستی، مورخ 15 تیرماه، رمضان قادراوف، برای همبستگی و اتحاد مسلمانان پیشرو «تصوف» را پیشنهاد کرده:

«تصوف حامل ارزش‌های حقیقی اسلام است[...] همین تصوف پایه‌ای است که تمامی مسلمانان پیشرو را همبسته می‌سازد.»


به نظر می‌رسد دولت روسیه چنین تشخیص داده که سیاست اسلام‌پرستی آنگلوساکسون‌ها را که سه دهه است بر ما ملت تحمیل کرده‌اند، می‌باید مستقیماً خود بر مردم چچن اعمال کند! می‌دانیم که «شهید» حسین اوباما هم مسلمان است، و اگر سازمان سیا از جعبة مارگیری انتخابات ایالات متحد یک سیاه پوست مسلمان بیرون بکشد، لازم است حاکمیت روسیه در اسلام‌پرستی و مسلمانی دست بالا را داشته باشد. و به همین دلیل، حاکمیت روسیه سند رسمی سیاست خارجی را که همین چند روز پیش به امضاء پرزیدنت مدودف رسیده بود، فعلاً در بایگانی گذاشته! و سایت نووستی، سخنگوی حاکمیت روسیه، به طور مستقیم و غیرمستقیم دست به تبلیغات اسلامی می‌زند. ساده‌تر بگوئیم روسیه در اسلام‌دوستی به رقابت با آمریکا برخاسته.

در وبلاگ «نفت و آرمان‌شهر» گفتیم که انتشارات دانشگاه «ام.آی.تی»، کتابی به نام «راه دمکراسی» به زبان انگلیسی منتشر کرده که در واقع همان پروژة فاشیستی «رابرت مک‌فال» تحت عنوان «گذار به دموکراسی در ایران» است. البته این کتاب به نام پاسدار اکبر انتشار یافته و به ادعای بوق‌های تبلیغاتی سازمان سیا، یک مترجم «زبردست» همچون عباس میلانی نیز رنج ترجمة آنرا بر خود هموار کرده! در مورد شناخت حاج عباس میلانی از زبان فارسی و انگلیسی پیشتر دیگران گفته‌اند و بسیار هم گفته‌اند، لزومی ندارد وقت این وبلاگ را به بی‌مایگی نخبگان برگزیدة ایران زمین در ینگه‌دنیا اختصاص دهیم. در مورد فرد شیادی به نام پاسدار اکبر هم به اندازة کافی گفته‌ایم ولی در مورد شیفتگی «ام.آی.تی» بر فاشیسم کوتاهی کرده‌ایم.

پس یادآور شویم که آکادمی کذا پیشتر هم یک «نشست» برگزار کرده بود که فعلة مؤنث و مذکر فاشیسم به رهبری شیخ مسعود بهنود در آن حضور فعال داشتند، شایع شده بود که «نوآم چامسکی» هم در این نشست حضور خواهد یافت! فاجعه‌ای که ظاهراً به خیر گذشت! همانطورکه گفتیم تاکنون نوآم چامسکی موفق شده از آلوده شدن نام خود به فاشیسم پرهیز کند، تا آینده چه پیش آورد. فراموش نکنیم که سیرک سیار پاسدار اکبر از کاخ کرملین آغاز شد، و اگر کار به همین منوال پیش رود مطمئن باشیم در میان «شخصیت‌های» کلیدی ینگه‌دنیا و روسیه، هیچکس از آلودگی به لجن‌زار فاشیسم اسلام‌گرا در امان نخواهد ماند.

البته جرج بوش امروز ادعا کرده طی 7 سال گذشته با نقض حقوق بشر مبارزه فرموده! به گزارش سایت صدای آمریکا، مورخ 25 ژوئیه 2008، پرزیدنت بوش از جانشین خود درخواست کرد «مبارزات» وی را ادامه دهد! مستر پرزیدنت که سال‌هاست به کشتار و چپاول در عراق و افغانستان اشتغال دارند، طی سخنرانی خود در واشنگتن تأکید کرده‌اند که دفاع از «حقوق بشر» برای منافع ایالات متحد حیاتی است! ایشان البته بر«تجارت آزاد» هم تأکید فراوان دارند! چرا که حاکمیت ایالات متحد علیرغم پرداخت میلیاردها دلار یارانه به شرکت‌های آمریکائی، خود را خیلی «لیبرال» و اهل «بازار‌آزاد» می‌خواند، و نوکران‌اش هم در صحنة جهانی، همچنان که در خبرپراکنی‌ اختصاصی «مهرنیوز» مشاهده کردیم، همگی در این امر متفق‌القول‌اند!

پس کمی در مورد «حقوق بشر» بگوئیم. البته می‌دانیم که شعار «حقوق بشر»، در عمل برای پر کردن جیب صاحبان صنایع نظامی آمریکا تاکنون معجزه کرده، چون براندازی سلطنت پهلوی در ایران با همین شعار جادوئی و در سایة همکاری‌های صمیمانة نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران با آخوندیسم چپ‌نما امکانپذیر شد. ولی دفاع از حقوق بشر توسط حاکمیت آمریکا، برای ما ایرانیان به نقض گسترده‌تر همین حقوق منجر شد. در افغانستان دفاع از حقوق بشر راهی بود به گوانتانامو، و دفاع از همین حقوق در عراق، فجایع ابوغریب بوده. البته جرج بوش حق دارد که ادعا کند:

«پیکار با موارد نقض حقوق بشر [...] برای منافع آمریکا جنبة حیاتی دارد.»

تصور کنید که در ایران پس از خروج محمدرضا پهلوی، بدون مزاحمت عملة ساواک، چپ‌الله، جدائی‌طلبان فصلی، آخوند و اوباش بازار، و ... رفراندوم قانون اساسی بر پا می‌کردیم! مسلماً امروز ایران، عراق و افغانستان در چنین مصیبتی گرفتار نبودند. ولی اگر ما چنین در مصیبت و فقر نبودیم، امروز جرج بوش هم در واشنگتن حرفی برای گفتن نداشت؛ «برتزل» گاز می‌زد و تلویزیون تماشا می‌کرد؟!

درست حدس زدید! اگر ما در نکبت و ادبار حکومت اسلامی دست و پا نمی‌زدیم، جرج بوش باز هم به «مبارزات» خود ادامه می‌داد. چون حضرت بوش به تقلید از چنگیز مغول یک «یاسا» تهیه کرده‌اند که «دستورکار آزادی» نام دارد و به گفتة خود ایشان، جهت ترویج حقوق بشر در جهان باید مورد استفاده قرار گیرد! استقرار حکومت اسلامی در افغانستان و عراق بر طبق همین «یاسا» و جهت ترویج حقوق بشر امکانپذیر شده. ولی گاوچران‌ها، دیگر به دفاع از حقوق بشر رضایت نمی‌دهند! ابداً! از این پس، آمریکا در کشورهای جهان با یأس و ناامیدی و فقر هم مبارزه خواهد کرد! بله، تازه «رادووان کارازیچ» را با کمک پنهانی روسیه به غنیمت گرفته‌اند تا از «تجربیات‌اش» استفاده کنند! البته «کارازیچ» با فقر مبارزه نمی‌کرد، ولی جرج بوش یار «مستضعفان» شده! اگر «کارازیچ» آلام جسمی و روحی مردم را تسکین می‌داد، و آخوندها فساد را از مردمان دور کرده‌اند، جرج بوش مردم را از فقر نجات می‌دهد! اینهمه با استفاده از مرهمی به نام «تجارت‌ آزاد»:‌

«پیکار با موارد نقض حقوق بشر و یأس و ناامیدی در کشورهای مبارز [...] ترویج بازرگانی آزاد جهت رهائی از فساد، بیماری، فقر و گرسنگی [...]»

افسوس که این پرزیدنت دمکراسی پرور، تا چند ماه دیگر جای خود را به دیگری خواهد سپرد، تا سیاست چپاول را گسترش بخشند! اصلاً از همین حالا دل ما برای جرج بوش تنگ شده! چون اطمینان داریم که به مرور زمان روسیه نیز اسلام‌پرستی و ترویج حماقت را پیشه خواهد کرد. فعلاً این کار نیک رسماً از تاجیکستان آغاز شده. به گفتة «شاهدان» عینی، دوشنبه شب در آسمان تاجیکستان نوشته‌ای شبیه به «الله» پدیدار شد، و بسیاری هم از آن «عکس» گرفتند!

نووستی، مورخ سوم مردادماه سالجاری در ادامة این «خبر» مهیج با محی‌الدین کبیری، رئیس حزب احیای اسلامی تاجیکستان مصاحبه کرده و ایشان هم گفته‌اند، به معجزه باور دارند:

«معجزه [...] آیت خداوند است و الله می‌تواند قدرت خود و وجود خود را نشان دهد.»

سایت نووستی، به نقل از امان قاسم‌اوف، یکی از «شاهدان» که در حیاط خانة خود «معجزه» را مشاهد کرده، چنین می‌نویسد:

«من سرم را بلند کردم و دیدم که در بین ابرها نوشته‌ای نورانی دیده می‌شود که شبیه خط عربی است. در ابتدا خطوط محو بودند، پس از آن دقیق و مشخص شدند، نقره‌ای، آبی و صورتی رنگ بودند و من در آسمان نوشتة الله را دیدم.»


اتفاقاً جرج بوش هم دیشب در واشنگتن سرش را بلند کرد و دید در بین ابرها نوشته‌ای نورانی دیده می‌شود که شبیه خط انگلیسی است. در ابتدا خطوط محو بودند، پس از آن دقیق و مشخص شدند، نقره‌ای، آبی و صورتی رنگ بودند و او در آسمان نوشتة «دستورکار آزادی» را دید.

ما هم امشب در پاریس بدون آنکه سرمان را بلند کنیم، نوشته‌ای نورانی شبیه به خط فارسی دیدیم که همیشه مشخص و دقیق بوده، چرا که «تاریخ» است. تاریخچه‌ای از عملکرد موذیانة حاکمیت روسیه در منطقه، به ویژه در ایران، آنهم از طریق همکاری مستمر با نوکران لندن و واشنگتن، جهت سرکوب مطالبات آزادی‌خواهانة ملت ایران. پیامد چنین سیاستی به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد. در نتیجه، پرزیدنت مدودف که چند روز پیش در حضور سفرای روسیه به «تاریخ» ابراز عشق می‌فرمودند به یاد داشته باشند که، کشورشان همچنان افتخار همسایگی با ایران را دارد! و از طریق «احترام به اهل قبور»، انتشار توضیح‌المسائل «راه دمکراسی» و توصیه‌نامه جهت «معجزه» و مشاهدة خط عربی در آسمان، حفظ حکومت اسلامی در ایران امکانپذیر نیست. چرا که به شهادت همان تاریخی که ایشان چند روز پیش به آن خیلی می‌نازیدند، «تاریخ» تکرار نخواهد شد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷



«تکثر» و توحش!


...
جهت گسترش زمینة سرکوب، آرایش نوین اهرم‌های مکمل «سرکوب ـ شورش» حکومت اسلامی به تدریج شکل می‌گیرد. به موازات تقسیم سپاه پاسداران به 31 بخش استانی، زنان مخالف‌نمای حکومتی نیز به «تمرکز زدائی» روی آورده‌اند! بله، ابتدا نیروهای سرکوب یا سپاه و بسیج مستقر می‌شوند، سپس نوبت به زنان دین‌پناه و مخالف‌نمای حکومتی می‌رسد که به رهبری پیامبرگونة «خواهر» نوشین احمدی خراسانی پای در مسیر پاسداران بگذارند، و با ایجاد شورش‌های پراکنده، مانند «ایام مبارک» 22 خرداد، زمینة سرکوب گستردة اجتماعی به ویژه سرکوب زنان را فراهم آورند. در این راستا پروین اردلان، برندة خوشبخت جایزة «اولاف پالمه» و متخصص قانون‌شکنی، در سایت رادیوزمانه، مورخ دوم مردادماه سالجاری،‌ مؤمنان را نوید می‌دهند:

«صدای زنان قوی‌تر خواهد شد»

شاهدیم که گروه عبادی و کمپین آش‌نذری بجز هیاهو و جنجال و کسب محبوبیت برای هوچی‌های محفل نوبل هیچ دستاوردی برای زنان ایران نداشته. و حرکت دارودستة احمدی نژاد نیز دقیقاً در همین مسیر تنظیم شده: بردن طرح و لایحة ابلهانه به مسجد شورای جمکران جهت فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای گروه عبادی!

البته گروه عبادی و حکومت اسلامی برای پیشبرد چنین سیاستی نیازمند حضور چندملیتی‌های غرب در ایران‌اند. به همین دلیل روزهاست که وزیر نفت حکومت «مستقل» و مفلوک اسلامی به سوگ «توتال» و «اینپکس» نشسته، شیون‌کنان می‌گوید،‌ توتال در ایران خواهد ماند؛ اینپکس تقاضا کرده؛ و ... و بالاخره روز گذشته پس از سوگواری نوذری و تأکید وی بر بازگشت توتال و اینپکس، عاقبت شرکت اینپکس رسماً اظهارات وزیر نفت جمکران را تکذیب کرد، و بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، مورخ 23 ژوئیه 2008 نیز تکذیب شرکت ژاپنی را منتشر کرد. البته توتال فعلاً حرفی نزده، چرا که در فرانسه طی ماه‌های ژوئیه و اوت تقریباً همة امور در ظاهر به حال تعلیق در می‌آید، بجز مسائل مهم که یواشکی و در سکوت حل و فصل می‌شود. در نتیجه توتال هنوز اشک‌های حکومت اسلامی را نادیده گرفته و راه را برای ادعای «توتال باز می‌گردد» و دیگر خوش‌رقصی‌های حکومت جمکران همچنان باز گذاشته. از آنجمله است اظهار خشنودی صمصامی، سخنگوی وزارت امورخارجة گورکن‌ها از دستگیری «رادووان کارازیچ»! و همزمان با دم‌جنبانی صمصامی برای آمریکا، یکنفر هم در سایت «رادیو زمانه» با اشاره به اینکه کارازیچ شعر می‌سروده و هیتلر نقاشی می‌کرده، نتیجه گرفته که «هنر» با «نسل‌کشی» ارتباط دارد! البته این ترهات از زبان «پژوهشگران معروف» و ناشناس بیان می‌شود! بله، در سایت رادیوزمانه هم مانند حکومت جمکران بعضی‌ها روی «منبر» اکتشافات علمی می‌کنند، و از «جزء» به «کل» می‌رسند! از آنجمله است، تأکید بر ارتباط «هنر» با «جنایت». ولی همانطور که پیشتر هم گفتیم رادیوزمانه، مانند دیگر رسانه‌های استحماری وظیفه دارد مخاطب را به راه حماقت و ابتذال «هدایت» کند، و از این‌جهت با داش صفار هرندی همراه و همفکر‌ است.

در ضمن،‌ سازمان کنفرانس اسلامی هم از دستگیری رهبر سابق صرب‌های بوسنی استقبال کرده، ولی هنوز هیچیک از نوکران آمریکا خواهان رسیدگی به جنایات «هاشم تاچی» نخست وزیر کوسوو نشده؛ می‌دانیم که هاشم تاچی از جمله مسلمان «متدین» است! و می‌دانیم که مسلمین بچه‌های خوبی هستند و اسلام هم «دین صلح». آن‌ها که به گفتة «کارلا دل‌پونته» صرب‌ها را می‌ربودند و اجزاء بدن‌شان را به فروش می‌رساندند، حتماً در راه حق و عدالت مبارزه می‌کردند، و به ویژه خواهان دمکراسی بودند! از همان دمکراسی‌هائی که فقط در دکان فاشیسم بین‌الملل یافت می‌شود.

بنیاد اولاف پالمه اعلام کرده، پروین اردلان در راه استقرار دمکراسی تلاش می‌کند و ویژگی دمکراسی مورد نظر بنیاد «شهید» اولاف پالمه این است که حقوق زن و مرد در چارچوب قوانین توحش اسلامی «برابر» شناخته شود. اگر به این ادعای بیشرمانه که امروز در سایت رادیوزمانه انتشار یافته دقت کنیم خواهیم دید که خواست بنیاد کذا،‌ مانند مطالبات محفل نوبل در کشورمان دقیقاً در راستای ترهات پاسدار اکبر قرار می‌گیرد. در واقع فاشیسم بین‌الملل از طریق اعضای شبکة‌ خود، خواهان «مدرنیزاسیون» حکومت اسلامی‌ شده تا دین و مقدسات را به عنوان چارچوب حاکمیت محفوظ نگاه دارد. به همین دلیل فعلة فاشیسم با جنجال پیرامون «برابری حقوق زن و مرد» تلاش دارند که یک اصل اساسی را از چشم ما پنهان کنند، آن اینکه اسلام، مانند یهودیت و مسیحیت، حق و حقوق زن و مرد را به عنوان «بنده» و «برده» تعیین کرده، نه به عنوان «انسان». چون دین اسلام، مانند دیگر ادیان ابراهیمی اصولاً حقوق انسانی را به رسمیت نمی‌شناسد. در نتیجه، همة گروه‌هائی که فریاد «برابری حقوق زن و مرد» سر داده‌اند در واقع مطالبات دمکراتیک ملت ایران را به بیراهه می‌کشانند، و از اینروست که گروه‌های کذا مورد تائید محافل استعماری قرار گرفته‌اند. رادیوزمانه به نقل از بنیاد «شهید» اولاف‌پالمه می‌گوید:

«اردلان موفق شده [...] درخواست برخورداری زنان و مردان از حقوق مساوی را به بخش مهمی از تلاش برای برقراری دمکراسی تبدیل کند.»

حال آنکه برخلاف ادعای بنیاد شهید پالمه، فعالیت پروین اردلان و شرکاء در تضاد کامل با دمکراسی قرار دارد و دلیل ارادت بنیاد کذا به امثال پروین اردلان همین فعالیت‌های انسان ستیز است که با شعار عوامفریب «برابری حقوق زن و مرد» بر ما ملت تحمیل می‌شود. در راستای اعمال چنین سیاستی است که استعمار غرب برای ریزه خواران‌اش در حکومت اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورد. به عنوان مثال کاریکاتورهای محمد باعث شد که فعلة فاشیسم در ایران «تظاهرات» کنند و امروز که به دلیل خروج و یا تضعیف چندملیتی‌ها، زمینة اوباش‌سالاری در ایران تضعیف شده، ریزه خواران غرب اوباش‌سالاری رسانه‌ای را پیشه کرده، به بهانة اعتراض به اسلام ستیزی غرب بیانیه‌های ابلهانه صادر می‌کنند.

هدف از انتشار چنین بیانیه‌هائی تأئید اهداف استحماری نشست آکسفورد، جهت تحریف «رنسانس» و «مدرنیته» است. همانطور که پیشتر هم گفتیم فاشیسم به دلیل انسان‌ستیزی‌ای که در خود نهفته دارد، تمامی بینش‌های «انسان‌محور» را نفی می‌کند، و به همین دلیل تلاش بر تحریف «رنسانس»، «مدرنیته» و «لیبرالیسم» در رأس تبلیغات فاشیستی قرار می‌گیرد، و فعلة فاشیسم در «اتحادجماهیر نوکری» ضمن «اعتراض» به اربابان خود در غرب، موفق به کشف دین در «رنسانس» و «پوچ‌گرائی» در مدرنیته می‌شوند.

به گزارش «مهرنیوز» نخبگان جهان اسلام به اتحادیة اروپا « اعتراض» کرده‌اند، و متن اعتراض کذا هم از سوی سفارت گورکن‌ها در فرانسه برای رئیس دوره‌ای اتحادیة اروپا ارسال شده! گویا «نخبگان» جهان اسلام بجز سفارت گورکن‌ها در فرانسه، مرجع دیگری برای ارسال اعتراضات خود نمی‌شناسند! و به همین دلیل است که خبر «اعتراض» مذکور از جمله خبرهای «اختصاصی» مهرنیوز به شمار می‌رود. بله «مهرنیوز»، مورخ سوم مردادماه سالجاری می‌نویسد، متن این اعتراض به امضای صدها نفر از دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان و دانشمندان کشورهای «اسلامی» هم رسیده! البته هیچ امضائی در خبر «اختصاصی» مهرنیوز به چشم نمی‌خورد، و متن خبر را که مطالعه کنیم می‌بینیم از همان چرندیاتی است که بیانیه نویس ساواک گورکن‌ها قبلاً برای پاسدار اکبر سر هم می‌کرد تا به تبلیغ برای «ارزش‌های» افراط‌گرایان اسلامی بپردازد.

در متن کذا سخن از اسلام نوینی به میان آمده که مانند اسلام پاسدار اکبر مدافع «حقوق بشر» است! تقارن عجیبی است میان پخش خبر انتشار کتاب «راه دمکراسی» توسط انتشارات دانشگاه «ام.آی.تی»، مصاحبة «بوستون ری‌ویو» و خبر «اختصاصی» مهرنیوز، که در راستای ترهات محمد خاتمی، جنگ‌ جهانی را «جنگ سکولار» می‌نامد، و از اینکه دولتمردان غرب به مردم آزادی قضاوت نمی‌دهند ابراز ناخشنودی می‌کند! نویسندة‌ «اعتراض» کذا سپس در کمال حماقت مدعی می‌شود غرب از قدرت اسلام به هراس افتاده و از شدت وحشت، به اسلام «توهین» می‌کند. نخبگان جهان اسلام سپس تأکید می‌کنند که سرمایه‌داری غرب، «لیبرال» است تا همه از میزان نادانی این نخبگان «فرضی» بخوبی آگاه شوند:

«گسترش اسلام [...] ممکن است هم پاپ را نگران کرده باشد هم دولت‌های غربی را [...] ادبیات توهین‌آمیز غرب [...] قادر به حل بحران‌های سرمایه‌داری لیبرال که آخرین ایدئولوژی مادی و پوچ‌گرای مدرنیتة غربی است نخواهد بود [...] اسلام دین علم و عقلانیت و حقوق بشر و عدالت است [...]»

بله چرندیات فوق همان است که دیروز در مصاحبة «بوستون ری‌ویو» با پاسدار اکبر مشاهده کردیم. و از همان ذهن علیلی برمی‌خیزد که دین اسلام را به عقلانیت «کانت» و «حقوق بشر» پیوند می‌زند، و جهت سرکوب مطالبات آزادیخواهانة مردم ایران، آزادی، دمکراسی و حقوق بشر را «ارزش‌های اروپائی» می‌نامد! نویسندة این «مطلب» در واقع همان سخنانی را تکرار می‌کند که کلیسای آنگلیکان، محفل نوبل، واتیکان و دیگر مراکز استحماری غرب در دهان‌اش می‌گذارند. و در پایان چنین «اعتراضی»، می‌بینیم که در واقع نخبگان «دینی» عاجزانه درخواست «گفتگو» با ارباب را دارند، تا مطالبات «لرد فیلیپس»، جهت اعمال احکام توحش اسلام بر مسلمانان ساکن اروپا تحقق یابد:‌

«روش استدلال و گفتگو و اخلاق را امتحان کنید و در یک رقابت دمکراتیک و منطقی و باز پس‌دادن آزادی بیان [...] به شهروندان مسلمان [...] به حقوق فرهنگی مسلمانان اروپا [...] احترام بگذارید.»

نمی‌دانستیم گورکن جماعت اهل «استدلال»، «منطق» و «رقابت دمکراتیک» است. به راستی که چنین مطلب بیشرمانه‌ای «اختصاصی» هم باید باشد!

امروز یک مطلب اختصاصی هم از نوشین احمدی خراسانی در «گویانیوز» منتشر شده که ضمن نوید تمرکززدائی و تغییر آرایش نیروها، و در ترادف قرار دادن پوپولیسم با دمکراسی، بر این دروغ بزرگ تأکید دارد که «دولت» دست‌نشانده و استعماری حکومت اسلامی، مانند همة دولت‌های دیگر «کثرت‌گرا» است:

«وحدت در کثرت است [...] توطئه‌ای در کار نیست [...] چنین تکثری در عموم دولت‌ها وجود دارد [...] کثرت‌گرائی در حاکمیت ما [...] ساختاری است.»

بله، واقعاً که هیچ توطئه‌ای در کار نیست! در ایران، همانطورکه «راه قدس از کربلا می‌گذشت» تا منافع غرب تأمین شود، «راه دمکراسی» هم گویا قرار است از فاشیسم بگذرد. به نوشین خراسانی، پروین اردلان و پاسدار اکبر یادآور می‌شویم که راه دمکراسی از «کثرت‌گرائی» نمی‌گذرد، آنچه از کثرت‌گرائی می‌گذرد راه عوامفریبی، مردمفریبی و فاشیسم است؛ راه دمکراسی، فقط از مسیر رعایت حقوق اقلیت می‌گذرد.




...

چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۷

نفت و «آرمانشهر»!


...
در راستای گسترش «توهم» دمکراسی‌پروری‌های غرب، پس از آنکه «آکسفورد» در «حماسه و اسطوره» برای ایرانیان «رنسانس» رویت کرد، دانشگاه «ام.آی.تی» هم «راه دمکراسی» را برای ما ملت مشخص فرموده! این دمکراسی ویژه همانطورکه انتظار می‌رود، یک دمکراسی‌دینی و افلاطونی، یا بهتر بگوئیم نظامی است فاشیستی که رهبری آن را پاسداراکبر بر عهده خواهد داشت. در دمکراسی اکبری، مانند همة نظام‌های فاشیستی، «نخبگان» بر مردم حکومت می‌کنند. و نخبگان کذا طبق فرمایشات پاسداراکبر باید مخلوطی باشند از نلسون ماندلا و روشنفکر!

پیش از ادامة مطلب در توضیح پیرامون فیلترشکن‌های اهدائی «رادیو فردا»‌ می‌باید اشاره کنیم که فیلترشکن‌های کذا مورد تأئید «گوگل» و «یاهو» است! در غیر اینصورت شرکت گوگل مستقیماً اقدام به حذف اطلاعات مربوط به آن‌ها از مرکز داده‌های ‌خود خواهد کرد. بله! هیچ فکر نکنید که ساواک مفلوک گورکن‌ها قادر به اعمال چنین سانسورهائی است، به هیچ عنوان! اعمال سانسور بر ایرانیان در سطح اینترنت، مستقیماً از سوی حاکمیت ایالات متحد حمایت می‌شود، و شرکت‌های گوگل، یاهو، و ... خارج از این حاکمیت قرار ندارند.

همزمان با انتخاب شیخ مسعود بهنود از سوی رادیو فردا به عنوان «مخالف» حکومت اسلامی، انتشارات دانشگاه «ام.آی.تی» و «بوستون ری‌ویو» نیز دمکراسی مطلوب حاکمیت آمریکا را در ایران برایمان کاملاً مشخص کردند! همانطور که گفتیم دمکراسی کذا را پاسداراکبر «تعریف» می‌کند. و جای هیچ تعجبی هم ندارد.

هزینة استخراج نفت در «رامیله» و «کوران غربی»، بزرگترین میادین نفتی دنیا واقع در عراق برای هر بشکه تقریباً یک دلار است! و همین بشکه نفت را امروز شرکت‌های نفتی حدود 140 دلار به مصرف‌کنندگان می‌فروشند! این مطلب تحت عنوان «دست کمپانی‌های نفتی عمدة دنیا در عراق رو شد» در سایت رسمی حاکمیت روسیه، «نووستی»، مورخ 22 ژوئیه 2008 انتشار یافته. این است دلیل واقعی شیفتگی آمریکا و متحدانش بر «اسلام»، و این است دلیل تلاش بی‌وقفة آکادمی‌های غرب برای بزک کردن چهرة کریه این «دین مبین»، به ویژه در منطقة خلیج‌فارس!

بله، مسئولان انتشارات دانشگاه «ام.آی.تی»، و دیگر دست اندرکاران تبلیغات استحماری خوب می‌دانند نان‌شان در گرو چپاول کشورهای جهان سوم، به ویژه در مناطق نفتی خاورمیانه است. و به همین دلیل وقتی در سایت‌های فارسی زبان شایع می‌کنند،‌ پاسداراکبر با نوآم چامسکی «مصاحبه» کرده، دفتر چامسکی در «ام.‌آی.‌تی» چنین دروغ شاخداری را نمی‌تواند تکذیب کند. همانطورکه بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، آکادمی‌های غرب مراکز اصلی جهت سازماندهی سرکوب فرهنگی در ایران‌اند؛ «نشست» اخیر آکسفورد را که خوب به یاد داریم! یک «رنسانس» ‌در این «نشست» کشف شده بود که هیچ ارتباطی هم با «رنسانس» نداشت، و از نظر فرهنگی نیز در چارچوب «حماسه و اسطوره» گرفتار بود.

سایت «روزآنلاین» مورخ دوم مردادماه سالجاری، با افتخار فراوان انتشار «راه دمکراسی در ایران» را به زبان انگلیسی به هم‌میهنان گرامی و استعمارزده «مژده» داده و تأکید دارد که این کتاب مورد تأئید اندیشمندان بزرگی نیز قرار گرفته! این «روزی‌نامه» نام پنج‌ تن از همین اندیشمندان را به همراه «کامنت‌های» لبریز از شارلاتانیسم‌شان ضمیمه کرده. البته نوآم چامسکی در بین این پنج‌تن مقدس نیست؛ خوشبختانه هنوز کارش به اینجا نکشیده که به تأئید آشکار فاشیسم بپردازد! ولی آن «پنج‌تن» کذا در باب مهمل‌گوئی و گزافه واقعاً سنگ تمام گذاشته‌اند. و انتشارات «بوستون ری‌ویو» هم برای بازار گرمی بیشتر یک مصاحبه با پاسداراکبر ترتیب داده که در آن اکبر گنجی همان چرندیات خمینی و مهرورزی را فقط به زبانی دیگر برای ما ملت «تکرار» ‌کرده.

پاسدار اکبر در این مصاحبه مدعی شده در محله‌ای زندگی می‌کرده که در آن مارکسیست‌ها و سه نوع مسلمان زندگی می‌کرده‌اند! و امروز همان جوانان در این منطقة کذا، که مسلماً دیگر «پدربزرگ» شده‌اند، به «اسلام نوگرا» گرایش دارند! بله، در محلة پاسداراکبر لات و اوباش وجود نداشته، و پس از سی سال که از کودتای 22 بهمن می‌گذرد، پاسداراکبر به صراحت می‌داند جوانان «آنروز» اکنون طرفدار چه نوع «اسلامی» شده‌اند! حال ببینیم فواید این «اسلام نوگرا» چیست؟ اسلام نوگرا همان است که «محفل نوبل» پیشتر از زبان شیرین عبادی آنرا به جهانیان معرفی کرد: «اسلام در توافق با دمکراسی!» و فواید چنین اسلامی این است که دین را همچنان در عرصة عمومی حفظ خواهد کرد! و پاسدار اکبر هم به عنوان «روشنفکر» چنین اسلامی، مانند دیگر فاشیست‌های هزارة سوم در به در به دنبال «حقیقت» می‌گردد!

اکبر گنجی در ادامة این مصاحبة مضحک خواستار تولید روشنفکر ویژه برای جامعة ایران شده. به عبارت دیگر روشنفکران، همانطورکه خمینی منفور می‌گفت «باید خودشان را اصلاح کنند!» به گفتة پاسدار اکبر روشنفکر باید مجموعه‌ای باشد از گاندی یا نلسون ماندلا و روشنفکر! البته اگر کسی با فلسفة افلاطون آشنا باشد و ایدة «آرمان‌شهر» افلاطون را بشناسد، می‌داند که نوچة منوچهر متکی، به زبان بی‌زبانی سخن از «حکومت نخبگان» یا حاکمیت فاشیستی می‌گوید! می‌دانیم که در یک نظام دمکراتیک، سخن از حاکمیت مردم بر مردم است، نه حاکمیت «نخبگان بر مردم»! ولی پاسدار اکبر مانند همة «نخبگان» تولیدی استعمار در جهان سوم از درک چنین مسائلی عاجز است؛ وی طوطی‌وار و به فرموده، تبلیغات استحماری را تکرار می‌کند:

«اما در جامعة ما، روشنفکر حوزة عمومی باید با شخصیت‌هائی چون گاندی ونلسون ماندلا ترکیب شود [...]»

بله! بی‌جهت نیست که انتشارات «ام.آی.تی» هم وارد معرکه شده، این همان پروژة ابلهانة «گذار به دمکراسی»، ویراست «مک‌فال» و شرکاء است که به ما حق انتخاب بین فاشیسم، و دو گزینة فاشیستی دیگر اعطا می‌کرد. پیشتر در مورد «پروژة» مک‌فال توضیح داده‌ایم. و خلاصة کلام، ترهات اخیر اکبرگنجی در واقع کوبیدن بر طبل پروژة کذا است. پاسداراکبر در تداوم سنت شیادی و حماقت، ویژة نخبگان بازار مکارة استعمار، اسلام نوینی پیدا کرده که با دمکراسی در تضاد نیست! چون به زعم پاسدار اکبر یهودیت و مسیحیت نیز با دمکراسی تضادی ندارند! چرا که مؤسسات «هوور»، «اینترپرایز» یا «فریدام هاوس» اصرار بسیار دارند تا ما بپذیریم دمکراسی‌های غرب از کلیسا و احکام مسیحیت سرچشمه می‌گیرند! بر اساس این تبلیغات، اقتصاد، امور مالی و تفکرات «غیردینی» در دمکراسی هیچ نقشی ندارد! از قضای روزگار همین مهملات را هم انتشارات «ام.آی.تی»، یا «بوستون ری‌ویو» از زبان پاسدار اکبر به خورد ما می‌دهند:

«اسلام هم به اندازة مسیحیت و یهودیت با مدرنیته و لوازم منطقی آن تعارض دارد و همانند آنها می‌تواند خود را با مدرنیته سازگار کند.»


البته می‌دانیم که «سازگاری» مسیحیت با مدرنیته از روی اجبار صورت گرفت، و بر خلاف ترهات پاسداراکبر، این سازگاری به دلیل تضعیف اقتصادی بنیاد کلیسا در روند شیوة تولید بوده‌، نه روضه‌خوانی جوجه‌روشنفکران! به عبارت دیگر کلیسا در اروپای غربی از عرصة عمومی بیرون افتاد، و نمی‌تواند به عرصة حاکمیت دخالت مؤثر داشته باشد، با این وجود حاکمیت دمکراتیک در غرب کلیسا را در مقام یک بنیاد نفی نمی‌کند. بر خلاف تبلیغات رسانه‌های استعماری، نظام‌های سیاسی دین‌ستیز، به هیچ عنوان دمکراتیک نیستند، چرا که دمکراسی بنابرتعریف «انسان محور» است و انسان‌های دیگر را به دلیل باورهای‌شان سرکوب نخواهد کرد. به طور مثال، بر خلاف تبلیغات استحماری، استالینیسم با دمکراسی هیچ وجه مشترکی ندارد، و فاشیسم «اسلامی ـ استعماری» با هر دو اینان در تضاد قرار می‌گیرد!

ولی استعمار تلاش فراوان دارد تا دروغ بزرگی را به ما ملت بباوراند، «دروغ» بزرگی که بر پایة آن ملت استعمارزده و چپاول‌شدة ایران می‌تواند با مردم آمریکا یا انگلستان منافع مشترک داشته باشد! یا اینکه دولت آمریکا از نظر عملکردهای ساختاری، سیاسی و اقتصادی در همان موضعی قرار گرفته که دست‌نشاندگانش در ایران و عربستان! حال آنکه منافع ملت ایران از یکسو با حکومت اسلامی و از سوی دیگر با حاکمیت ایالات متحد در تضاد کامل قرار دارد، چرا که حاکمیت پوشالی در ایران مانند حکومت‌های اسلامی در پاکستان، عربستان و ترکیه در واقع نقابی بر چهرة کریه استعمار غرب است. دلیل علاقة استعمار غرب به حفظ و گسترش «مقدسات» همانطورکه پیشتر هم گفته شد، گسترش دامنة چپاول است، دلیل دیگری نمی‌توان یافت.

امروز هیچیک از دستاربندان شیعی مسلک نه در جمکران و نه در عراق، به خصوصی شدن نفت عراق اعتراض نمی‌کند! چون منافع خصوصی شدن نفت عراق به جیب اربابان سنتی اینان سرازیر می‌شود. و روحانیون هم مانند روشنفکران دینی، فقط زمانی که منافع چندملیتی‌ها ایجاب کند، سیاست‌شان عین دیانت‌شان خواهد شد! و در چنین شرایطی است که یک باره خواستار ملی شدن نفت در ایران می‌شوند! ولی همین جانوران وحشی امروز که دولت ایران عملاً نفت را خصوصی کرده، تا منافع اربابان‌اش تأمین شود، اقتصاد و نفت را بکلی فراموش کرده‌اند، و مرتباً دم از معنویت و حقیقت می‌زنند، و به بهانة دفاع از دمکراسی، با اختراع «اسلام نوگرا» تبلیغ آرمان‌شهر افلاطون می‌کنند.

این تحرکات استعماری در واقع برای جلوگیری از تشکیل بنیادهای تصمیم‌گیرنده از نظر اقتصادی، مالی و صنعتی در داخل کشور است. غرب همانطور که بنیاد سنتی سلطنت را با کودتای میرپنج «مدرنیزه»، و در واقع نابود کرد، با نابودی بنیاد سنتی دین، و جایگزین نمودن آن با پدیده‌ای به نام حکومت اسلامی از سه دهة پیش زمینة چپاول خود را در ایران تداوم داده. هم اکنون استعمار غرب قصد آن دارد که از تشکیل بنیادهای جایگزین در داخل ایران ممانعت کند و به بهانة به حاشیه راندن دین، بنیادهای جایگزین مدرن را نیز از غرب بر جامعة ایران تحمیل نماید. مسلم است‌که چنین بنیادهای وارداتی، همچون سلطنت میرپنج و یا حکومت اسلامی نمی‌توانند به هیچ عنوان بازتاب منافع ملی ما ایرانیان باشند.

نتیجة تحرکات غرب از نظر سیاسی تحمیل نوعی حاکمیت فرامرزی بر کشور خواهد بود که تصمیم‌گیرندگان واقعی آن خارج از مرزها قرار می‌گیرند؛ و در شرایط فعلی، چنین حاکمیتی در ایران و یا در دیگر کشورهای منطقه هیچگونه الزامی در اعمال نوعی سیاست دمکراتیک از قبیل حکومت‌های ژاپن و یا آلمان فدرال نخواهد داشت. چون سیاست «ویترین سازی» که شامل حال ژاپن و آلمان شد به هیچ‌ وجه شامل حال ما ایرانیان نخواهد شد. مقاومت همه جانبه در برابر گسترش «توهم» دمکراسی‌پروری‌های غرب تنها راهی است که در برابر ما ایرانیان قرار گرفته.






...

سه‌شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۷



کوپن و فرعون!

...

دارودستة برژینسکی که از سال 1977 تاکنون با اعمال «سیاست انسداد» بر منطقه به کشتار و غارت مشغول‌اند، در کمال حماقت رؤیای تداوم چنین سیاستی را هم در سر می‌پرورانند، و به همین دلیل «تحکیم وحدت نوکران» خود را در تمام جبهه‌ها آغاز کرده‌اند. در بعضی جبهه‌ها از قبیل ایران، ترکیه و پاکستان این «تحکیم وحدت» از طریق «مستقیم» صورت می‌گیرد. این سیاستی است که در ایران از طریق وزارت امورخارجه، شورای‌عالی امنیت ملی و وزارت کشور حکومت اسلامی اعمال می‌شود. همانطور که شاهدیم متکی و جلیلی راهی ترکیه می‌شوند، و سرپرست وزارت‌کشور گورکن‌ها به بهانة گفتگو پیرامون گروگان‌های نیروی انتظامی، در کشور پاکستان خیمه می‌زند.

ولی سیاست غیرمستقیم نیز وجود دارد، و از طریق «واژگون‌نمائی» اعمال می‌شود. جنگ زرگری با مصر، اسرائیل و آمریکا در راستای همین سیاست فعال شده. به این صورت که سیمای کریه جمکران از ترور «انورسادات» فیلمی تهیه می‌کند و در کمال حماقت و در راستای تبلیغات سازمان سیا ادعا دارد، انورسادات را «خالد اسلامبولی» بینوا ترور کرده! و همین کافی است که مقامات مصری هم به عنوان اعتراض مانع از اجرای یک مسابقة دوستانه شده و دفتر شبکة العالم در قاهره را تعطیل کنند. و چه بهتر از این برای بسیج اوباش در خیابان‌های تهران! ساواک اسلام و مسلمین از این رخداد فرخنده استفاده کرده، امروز در قفس اوباش را باز کرد و عده‌ای را جهت شعار دادن بر ضد آمریکا و اسرائیل در خیابان گرد آورد!

در این گیرودار، رادیو فردا برای دفاع از «آزادی بیان» قیام فرموده، و از قرار معلوم برای وبلاگ شیخ مسعود بهنود، پراکسی مخصوص در اختیار شوت و پرت‌ها قرار می‌دهد. نمی‌دانستیم وبلاگ مسعود بهنود فیلتر شده! و نمی‌دانستیم مطالب وبلاگ شیخ مسعود در تقابل با سوگواری و روضه‌خوانی مرسوم در حکومت اسلامی قرار گرفته! ولی می‌دانیم که جنگ زرگری پاسدار شریعتمداری با «روز آنلاین» و «گویانیوز» نیز در همین راستا به راه افتاده. و می‌بینیم که اهالی رادیوفردا از پراکسی همان استفاده‌ای را می‌کنند که کاسبکارهای حکومت اسلامی در سال‌های جنگ «تفریحی» از «کوپن» و «کارت مسجد» می‌کردند.

چندین سال پیش یکی از سوپرمارکت‌های معروف شمال شهر تهران برای آب کردن کالای بنجلی که روی دستش باد کرده بود متوسل به همین «واژگون نمائی» شد. صاحب سوپر مارکت مذکور روی شیشة در ورودی یک اعلان بزرگ نصب کرد که تأکید داشت: به هر خانوار فقط یک بسته چای با ارائه کوپن و کارت مسجد فروخته می‌شود. می‌‌گویند مردم برای خرید چای ازدحام کرده بودند و بعضی‌ها می‌پرسیدند: دو بسته نمی‌فروشین؟ و فروشنده هم با بیرحمی پاسخ می‌داد: خیر! مال مسجده، فقط یک بسته! و به این ترتیب کلیة چای گندیده که روی دست صاحب سوپرمارکت باد کرده بود در عرض یک روز به فروش رفت. البته اگر مردم روز پیش از توزیع چای به سوپرمارکت کذا سری زده بودند می‌توانستند مشاهده کنند که همان «چای مسجد» برای فروش آزاد به وفور یافت می‌شود!

بله از برکت «سیاست انسداد»، اشغال فضای شهری توسط لات و اوباش طی سه دهة اخیر سکة رایج بوده، اراذل و اوباش هم مانند دستاربندان برای «مقدسات» اهمیت فراوانی قائل‌اند! چرا که بدون مقدسات کذا حفظ منافع استعمار در کشورمان امکانپذیر نیست. طی سه دهة اخیر «مقدسات» مذکور شعار «نبرد» با آمریکا و اسرائیل بوده، و لازم است همین نبرد دروغین تداوم یابد. در این راستا کیهان، شیپور تبلیغاتی هریتیج کلاب نیز با گشایش دفتر نمایندگی ایالات متحد در تهران «مخالفت»‌ می‌کند، و دانشجونمایان در برابر دفتر حافظ منافع مصر در تهران به شعاردادن بر ضد آمریکا و اسرائیل می‌پردازند!

امروز دانشجونمایان بجای پرداختن به مسائل صنفی خود به سیاست خارجی دولت ابراز علاقه کرده، به عربده‌جوئی در خیابان مشغول بودند. و به گزارش «مهرنیوز»، مورخ اول مردادماه سالجاری، حدود ساعت 18، ده‌ها نفر از دانشجویان دانشگاه‌های تهران در برابر دفتر حافظ منافع مصر در ایران «تجمع» کردند. می‌دانیم که این قماش دانشجو نیازی به مجوز وزارت کشور هم ندارد، هر گاه منافع اربابان حکومت اسلامی ایجاب کند، تظاهرات اینان «مجاز» خواهد بود! به گفتة «مهرنیوز»، تظاهرکنندگان که مانند دیگر فعلة فاشیسم در «کشف منظور» تخصص دارند، متوجه شده بودند که مقامات مصری «قصد اهانت» و هتاکی به مقدسات اسلامی را دارند! و به همین دلیل تظاهرات می‌کردند:

«این تجمع[...] در اعتراض به [...] قصد اهانت به حضرت امام خمینی و هتاکی به مقدسات اسلامی ایران برگزار شده است.»

اراذل لباس شخصی همان شعارهای پوسیدة دوران نخست وزیری مهدی بازرگان را تکرار می‌کردند و خبرنگاران خارجی و داخلی هم برای تماشای تظاهرات «گوسفندان سازمان سیا» تجمع کرده بودند. مسلماً امشب رسانه‌های غربی از آرشیوها فیلمی استخراج کرده ادعا می‌کنند، «هزاران نفر» در این تظاهرات «ضدآمریکائی» شرکت داشتند! هر چند گروه داش‌اکبر سازندگی در واقع فقط توانسته بود 10 تا 20 نفر را بسیج کند، و از آن جمله است محمد محمدی، یکی از سازندگان مستند «اعدام فرعون»!

به گزارش «فارس‌نیوز»، مورخ اول مردادماه سال‌جاری، محمدی، مستندساز سیمای کریه جمکران در این تظاهرات تأکید کرده:

«امام خمینی مردی از تبار رسول خداست»

بله، مسلماً شجره‌نامة خمینی هم در اختیار محمدی است و بزودی با استناد بر آن «بی‌بی‌گوزکی» تحت عنوان «مردی از تبار رسول خدا» خواهد ساخت، تا به جهانیان ثابت کند روح‌الله خمینی که پدرش هم هنوز ناشناس است، هم با محمد نسبت دارد و هم نژادش آریائی است! بالاخره این محمدی هم مثل «آرتور کوستلر» خودمان یک «قبیلة سیزدهم» خلق می‌کند تا پای اسلاف محمد را به ایران باز کند. چرا که حضور اسلاف علی در کشورمان کافی نیست! باید میخ محکم‌تری کوبید که پیوند ما را با اسلام مستحکم‌تر کند.

محمدی به خبرنگار «فارس نیوز» می‌گوید، نباید با دولت مصر ارتباط برقرار کنیم! گویا این مستند در همین راستا ساخته و پرداخته شده باشد، چرا که مستندساز جمکران ضمن انتقاد از«سازشکاران» ادامه می‌دهد، این مستند را ساختیم تا مانع اقدامات دشمن شود. و عجیب است که سیمای جمکران همین چند هفته پیش، زمانیکه پاسدارلاریجانی به مصر رفته بود، «احساس تکلیف» برای مبارزه با «سازشکار» نمی‌کرد! شاید اگر محور «تهران، قاهره، پاریس» از طریق غلامبچة سفارت کلمبستان فعال می‌شد، اشکالی پیش نمی‌آمد! ولی مصلحت نیست که همین محور از طریق غیرغلامبچه‌گان فعال شود. بالاخره هر سفارتخانه‌ای محفل ویژة خود را دارد و محمدی جزو محفلی است که دست نوازش بر سر علی‌کوچیکه می‌کشد، و تمایل دارد جنگ زرگری میان آمریکا و نوکران‌اش تداوم یابد:

«فیلم اعدام فرعون اقدامات سازشکارانة [دشمن] را به تعویق انداخت [...] اگر برخی به دنبال مبارک بروند او آن‌ها را به قعر جهنم می‌برد[...]»

بله می‌بینیم که اگر «برخی» به دنبال مبارک بروند خوب نیست، می‌باید «برخی دیگر» به دنبال مبارک بروند! آن‌ها که مورد تأئید محمدی و شرکاء هستند. در غیر اینصورت محمدی عصبانی شده، برای تجلیل از «شهید» خالد اسلامبولی فیلم مستند می‌سازد. حکومت اسلامی خوشبختانه اصلاً وزارت امور خارجه ندارد، تصمیم برای سیاست خارجی را «هنرمندان» حکومتی و «دانشجویان‌نمایان» می‌گیرند، و در صدر اسلام هم حتماً همین طور بوده! بی‌دلیل نیست که محمدی، مدعی نسبت خمینی با محمد شده! آنحضرت هم امور را به عهدة دانشجویان و مستندسازانی چون «محمدی» گذارده بودند تا در بیانیة امروز خود شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه را به حساب خمینی و اسلام بگذارند، و به حساب خود افتضاحات خمینی در جنگ و سیاست را کمی رفع و رجوع کنند. ولی در اینکار چنان شتاب کردند که کار به مضحکه کشید و معلوم شد شکست اسرائیل یک «ثمره» از یک میوه بوده! بله در جهان اسلام میوه‌هائی وجود دارد که خود میوه می‌دهند و کودتای ژنرال هویزر در ایران هم از جمله همین میوه‌ها باید باشد که از درخت عرعر به ما رسیده:

«پیروزی مقاومت اسلامی لبنان تنها یک ثمره از میوة درخت انقلاب اسلامی است[...]»

دانشجویان کذا علاوه بر کشف چنین میوة ویژه‌ای، نوع خاصی از زمین هم یافته‌اند که «هویت» دارد، و «عربی» است:

«حزب‌الله تمام اسرای لبنانی را آزاد کرد و زمین عربی را از اسرائیل پس گرفت [...]»


و خلاصه با توجه به اینکه حزب‌الله «زمین عربی» را پس گرفته، دانشجونمایان در پایان چرندیات خود انورسادات مفلوک را با فرعون مصر در ترادف قرار داده می‌گویند:

«انور سادات [...] دست درآغوش سربازان صهیون کرد و مانند فرعون [...] ملت خود را تحت فشار موج شدید غرب‌گرائی قرار داد.»

اگر عملة ساواک امروز بیانیه صادر نمی‌کردند، ما ملت هرگز نمی‌توانستیم به این «واقعیات» پی ببریم که انورسادات دست «در آغوش» ‌کرده! و اینکه فرعون هم بالاخره غرب‌گرا از کار در آمد!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۷



بمب‌افکن و پاک‌کن!

...
در توضیح وبلاگ «رستم و قرآن» تکرار می‌کنیم که پس از حملة عرب، هر چند گویش به زبان فارسی هیچگاه دچار خلل نشد، تزلزلی در ادبیات به وجود آمد. ولی این تزلزل به تدریج در صور مختلف ادبی ترمیم شد، و خصوصاً در زمینة شعر، پس از گذشت دو سده ادبیات فارسی کاملاً «احیاء» شد! ولی کسی که احیاء زبان فارسی را «رنسانس ایرانی» بخواند، یا شارلاتان است یا «رنسانس» را درست نمی‌شناسد.

متأسفانه آندسته از نشست‌هائی که در آکادمی‌های غرب بر پا می‌شود و از ارزش علمی برخوردار است، گزارش‌شان در سایت «بی‌بی‌سی»، رادیوزمانه و غیره انعکاس نخواهد یافت، چرا که هدف تبلیغات رسانه‌ای غرب در ایران گسترش حماقت و ابتذال است، نه فراهم آوردن زمینة بحث‌های علمی. و البته نیازی به توضیح نیست که حکومت اسلامی دقیقاً در همین مسیر حرکت می‌کند، و برای حرکت سریع در چنین مسیری لازم است «ابهام» و «تقدس» هر چه بیشتر گسترش یابد. به همین دلیل حکومت اسلامی علاوه بر نیم میلیون «زائر»، هر سال حدود 30 هزار دانش آموز و دانشجو را جهت ترویج حماقت به مکه اعزام می‌کند، و بزودی نوزادان را هم به مکه خواهد برد تا هم حکومت عربستان «پورسانتاژ» مناسبی دریافت دارد، و هم آخوند ری‌شهری لفت و لیسی بکند؛ این لفت و لیس را هم «تحول آفرینی در دانشگاه» می‌خوانند! البته از طرف دیگر هم قرار شده بزودی تبلیغات زیارت و حماقت، به عنوان یک رشتة مستقل علمی و پژوهشی در دانشگاه‌های جمکران تدریس شود! روزنامة اطلاعات مورخ 21 ژوئیه 2008، به نقل از آخوند ری‌شهری می‌نویسد:

«[...] عمرة دانش‌آموزی و دانشجوئی [...] بهترین فعالیت برای تحول آفرینی در دانشگاه‌هاست [وی] اظهار امیدواری کرد [...] عمرة دانش‌آموزی و دانشجوئی ارتقاء یابد [...] رشتة حج برای تدریس در دانشگاه‌ها در حال تدوین است تا این موضوع به صورت علمی و پژوهشی در دانشگاه‌ها پیگیری شود [...]»


البته مسلماً ری‌شهری کیسة گشادی برای این «برنامة فرهنگی» دوخته، چون نه تنها «تور اجباری مکه» به راه انداخته و دکان «تدریس حج» در دانشگاه باز می‌کند، که برپائی «نمایشگاه حج» را نیز جهت پرکردن کیسة شیادی در برنامة خود دارد. اجرای این طرح نیز بر عهدة «شورای راهبردی در بعثه و سازمان حج و زیارت» خواهد بود:

«نمایشگاه تخصصی حج با حضور کارشناسان تشکیل می‌شود تا با استفاده از نظرات کارشناسان تصمیمات اجرائی و فرهنگی اخذ شود.»

بله! گورکن‌ها اجرای مراسم زیارت و عبادت و وردخواندن را «فرهنگ» می‌نامند! و قرار است وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم «فعالانه» در این برنامة استحماری شرکت داشته باشند!

پیش‌قراولان این نوع اخبار «بی‌بی‌گوزکانه» کیهان و اطلاعات، بوق‌های تبلیغاتی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک‌اند، که هر چه خداوندان‌شان بیشتر به افلاس می‌افتند، شعارهای ضداسرائیلی و ضدامپریالیستی تندتری می‌دهند. پس از نشست گروه هشت، تغییرات آشکاری در استراتژی آمریکا در منطقه ایجاد شد. نخستین پیامد این نشست، واگذاری نقش‌ ضدیت با اسرائیل به جناح حاج اکبر بود. چرا که این جناح نزدیک‌ترین شاخة حکومتی به آمریکاست. البته در پی انتشار مصاحبة سیدابراهیم نبوی، معاون سیاسی سابق وزارت کشور حکومت اسلامی با «آورام بورگ» و ابراز عشق حضرت ابراهیم بورگ به مردم ایران، چنین قراری قطعی نشده بود! در آن زمان پاسدار شریعتمداری در خفقان کامل به سر می‌بردند، تو گوئی باروت‌شان ته کشیده بود! ولی به محض ورود گوردون براون به عراق، «تیمسار دکتر» محسن ‌رضائی، یکی‌ازتیغ‌کش‌های حاج اکبر، به ناچار اجرای نقش سابق احمدی نژاد را عهده‌دار شدند، و به صورت «خوابیده»، آنهم از ته لانة «فارس‌نیوز»، به پارس کردن به مردم و حاکمیت اسرائیل پرداختند! و همانطور که دیدیم، معاون احمدی نژاد نیز همزمان از «دوستی» میان مردم ایران و اسرائیل سخن می‌گفت!

البته به یاد داریم که در اوایل «انتخاب» مهرورزی به ریاست قوة مجریة جمکران، جنگ با اسرائیل در دستورکار پرزیدنت مهرورزی قرار گرفت. «مستر» پرزیدنت بلافاصله به همراه یک «چادرسیاه» و یک گله ریش و روسری راهی دربار مالزی شدند، و به محض ورود به خاک پاک مالزی، دربان سفارت آمریکا یک پاک‌کن مرغوب آلمانی «شتدلر» در اختیارشان قرار داد تا با آن بتوانند اسرائیل را از روی نقشه «پاک» بفرمایند!

دلیل «جنگ‌طلبی» مهرورزی در واقع این بود که آمریکا تازه به خاک عراق وارد شده بود و تمایل داشت،‌ پیش از زمین‌گیر شدن در عراق، هر چه سریع‌تر به خاک ایران وارد شود، چرا که حضور نظامی در افغانستان و عراق برای مقابله با منافع روسیه، چین و هند کفایت نمی‌کند. همانطور که پیشتر هم گفتیم عراق در واقع پشت جبهة غرب برای حضور در ایران بود. چون از این طریق حضور غرب در منطقة استراتژیک افغانستان و در مرزهای چین، هند و روسیه می‌توانست تداوم یابد. در نتیجه، حکومت نوکران عموسام در جمکران تمام کوشش خود را برای فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی به کشورمان به کار برد. سه سال «مذاکرات» پاسدار لاریجانی با سولانا و بالاخره گروگانگیری چند ملوان انگلیسی هیچیک به نتیجة مطلوب نرسید. و مقام «رهبری» به ناچار سعید جلیلی را بجای لاریجانی منصوب کردند. احمدی‌نژاد هم که از قضای روزگار در گیرودار نشست اخیر گروه 8، باز هم در مالزی بود، پاک‌کن کذا را به دربان سفارت پس داد و از همانجا فریاد بر آورد،‌ «ما احتیاجی به نابودی اسرائیل نداریم، چون دولت اسرائیل از درون در حال فروپاشی است!» و ایالات متحد که ناچار به پس گرفتن «پاک‌کن» آلمانی خود شده بود، ویلیام برنز را به ژنو «ارسال» کرد!

به گزارش «آسوشیتد پرس»، امروز یک فروند بمب افکن «ب ـ 52» در سواحل جزیرة گوام سقوط کرد. و به گزارش «نووستی» مورخ 21 ژوئیه 2008، این هواپیما با شش سرنشین سقوط کرده است. بمب‌افکن‌های «ب ـ52» سرعت جت‌های شکاری را ندارند و رادار گریزاند. از این نوع هواپیما برای گستردن «فرشی از بمب» استفاده می‌شود. و در جنگ‌های ویتنام، کره، عراق و افغانستان از این هواپیماهای بمب‌افکن که «استراتژیک» خوانده می‌شود استفاده شده. و همانطورکه پیشتر گفتیم در صورت بروز نقص فنی در هواپیماهای جنگی، خلبان و کمک خلبان موظف‌اند هواپیما را رها کرده خود را نجات دهند. اگر چنین نشده، فقط می‌توان نتیجه گرفت که هواپیمای شهید هدف «تیر غیب» قرار گرفته، در نتیجه کسی فرصت نجات نداشته.

حکومت اسلامی و دولت اسرائیل هم اگر دست از جنگ زرگری برندارند به سرنوشت همان بمب‌افکن دچار خواهند شد، و دلیل ناز و کرشمه‌های «اهود اولمرت» و احمدی نژاد برای یکدیگر آگاهی از همین سرنوشت محتوم است. دولت اسرائیل و حکومت اسلامی که تا دو روز پیش درحال رجزخوانی بودند امروز یک درجه عربده‌های‌شان را پائین آورده‌اند!

در جمکران، مسئلة «نبرد با اسرائیل» دیگر در جناح مهرورزی مطرح نیست. ولی عملة آمریکا از روی ناچاری سخن از «عدم رسمیت» به میان می‌آورد. فعلاً همان پاک‌کن کذا را دربان سفارت سوئیس در تهران به دست پاسدار محسن رضائی داده و به ایشان امر کرده، عربده بکشند و بگویند: «ما» ملت و دولت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم! البته تیمسار دکتر رضائی همزمان خواهان برگزاری «انتخابات دمکراتیک» در فلسطین هم شده‌اند! از آنجا که «حضور» اراذلی چون محسن رضائی‌ در صحنة سیاست ایران ناشی از «انتخابات دمکراتیک» بوده، همة جهانیان نیز می‌باید از همین نوع «انتخابات» داشته باشند، تا به زعم ایشان «دمکراتیک» باشند!

در اسرائیل هم صحبت از «قهر و آشتی» به میان آمده! به گزارش نووستی، مورخ 21 ژوئیه سالجاری، اولمرت امروز در «کنست» اعلام کرده:

«اسرائیل با ایران هسته‌ای آشتی نمی‌کند.»

به گزارش نووستی، این سخنان پیش از سخنرانی گوردون براون در «کنست» ایراد شده. بله، امروز متوجه می‌شویم حضور ویلیام برنز با آن چهرة ماتمزده در ژنو بازتاب چه مصیبتی بود! در پی مذاکرات ژنو، گوردون براون، نخست وزیر کلمبستان نیز گویا از خواب بیدار شده و دیروز در پارلمان اسرائیل به شدت از سخنان 3 ‌سال پیش احمدی نژاد انتقاد کرده می‌فرمایند، «ما در کنار اسرائیل ایستاده‌ایم.» و در چنین شرایطی بود که امروز دومین بمب‌افکن «ب ـ 52» طی سال 2008 سقوط کرد! چون در واقع گوردون براون، مانند حکومت اسلامی و دولت اسرائیل، برای فرار از سرنوشت محتوم به آغوش حاکمیت آمریکا پناه برده، حاکمیتی که دیگر حتی امنیت پرواز بمب‌افکن‌های استراتژیک خود را نیز در سطح جهانی نمی‌تواند تأمین کند!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۷



رستم و قرآن!

...
پس از آنکه محفل فاشیسم بین‌الملل «حقوق بشر»، «دمکراسی» و «آزادی » را در قرآن و دین اسلام مشاهده فرمودند، «رنسانس» هم گویا سر از شاهنامه در آورده، آنهم تحت عنوان یک عبارت بی‌معنا: «پدیدة ناگهانی احیای فرهنگ فارسی!» این اختراع، و همزمان اکتشاف، روز 25 و 26 تیرماه سالجاری در نشست دانشگاه آکسفورد صورت پذیرفته. و نیازی به توضیح نیست که «حضرت» همایون کاتوزیان، پای ثابت نشست‌های استحماری، و کاشف اشعار «مسیحائی» فروغ فرخزاد و آنچه «اشعار رکیک» ایرج میرزا می‌خواندند هم در این نشست حضور داشته باشند. هر چند سایت رادیوزمانه ما را از استماع سخنان گهربار ایشان محروم کرده!

بله! 30 سال پیش برای ملت ایران، «همه چیز» در قرآن وجود داشت! و امروز اگر چه همه چیز را همچنان می‌باید در قرآن پیدا کرد، مفاهیم رنسانس را هم بعضی‌ها در شاهنامه یافته‌اند! و اینهمه برای آنکه استعمار به دو عامل تاریخ‌گریز «ابهام» و«تقدس» بی‌نهایت نیازمند است. چرا که در چارچوب منافع‌اش «واقعیات» می‌باید سرکوب شود، و می‌دانیم که سرچشمة ابهام و تقدس همان «اسطوره» و «حماسه» است. در نتیجه، اگر امروز به دلیل گذشت زمان، تیغة تقدس اسطوره‌های سامی کند شده، لازم است اسطوره‌های اقوام ایرانی به ابزار سرکوب و چپاول ما ملت تبدیل شود. محافل استعمار با در نظر گرفتن میزان نفرتی که به دلیل استقرار حکومت اوباش دستاربند و بی‌دستار در ما ملت ایجاد شده، می‌پندارند که امروز خواهند توانست با توسل به شاهنامه و شاهنامه‌پرستی یک جریان کاذب فرهنگی ایجاد کرده، مفاهیم مدرن را اینبار از درون شاهنامه استخراج کنند. و به این ترتیب، پادوهای محافل کذا در یکدست شاهنامه و در دست دیگر قرآن، «رقصی چنین» میانة میدان‌شان آرزوست! البته فعلة فاشیسم نخست ارتباط شاهنامه با «رنسانس» را «اختراع» می‌کنند، تا بعداً قادر به «کشف» آن باشند!

پیش از ادامة مطلب، لازم است توضیح مختصری پیرامون واژة «رنسانس» داده شود. رنسانس در زبان فرانسه ترکیبی است از واژة «نسانس»، به معنای «تولد» و پیشوند «ر» که مفهوم «تکرار» و «دوباره‌گی» به واژه اعطا می‌کند. و در این چارچوب «رنسانس»، در مقام «اسم عام»، بر حسب زمینه‌ای که در آن به کار می‌رود معانی متفاوتی خواهد داشت. ولی «رنسانس»، به عنوان «اسم خاص»، معرف یک مجموعة تاریخی، فرهنگی و اقتصادی خاص است که پیشتر مفصلاً به آن اشاره کرده‌ایم. مهم‌ترین ویژگی «رنسانس» رهائی انسان از قید جزم‌های الهی و احکام کلیسا است. رنسانس دوره‌ای است که قدرت اقتصادی و در نتیجه قدرت سیاسی کلیسا رو به افول می‌گذارد و نگرش و قضاوت انسانی بر قضاوت الهی اولویت می‌یابد. در ایندوره، نگرش کشیش یا «دانای ربانی» در قرون وسطی جای خود را به تدریج به نگرش «دانای خاکی و زمینی» می‌سپارد. به موازات روند این تحول در عرصة اجتماعی، شاهدیم که تحول در ادبیات نیز صورت می‌گیرد و ادبیات از اسطوره و حماسه راه به جهان «رمان» می‌گشاید. در واقع رنسانس، از نظر فرهنگی نخستین مرحلة ترمیم گسستی است که اصحاب کلیسا با محو آثار فرهنگ «غیرمسیحی» بر اروپائیان تحمیل کرده بودند. در وبلاگ‌های پیشین در اینمورد توضیح داده شده. انسان رنسانس، بر خلاف کشیش، به ساختار کلیسا وابسته نیست،‌ فردی است تکرو و تنها، روشنفکری است مسئول و پاسخگوی اعمال خود، و زندگی ‌«فرانسوا ربله» تجلی چنین انسانی است. «ربله» که سوگند رهبانیت یاد کرده بود، خلع لباس می‌شود، و به تحصیل در رشتة پزشکی و نگارش «رمان» می‌پردازد. «رمان» همانطورکه پیشتر هم گفته‌ایم عرصة تخیلات و «ادبیات آزادی» انسان از اسارت «تقدس الهی» است.

در وبلاگ «حقیقت شادمان» گفتیم که «خنده و شادمانی» در آثار «ربله» آزادی انسان رنسانس از زنجیر زبان قدرت کلیسا را بازتاب می‌دهد. و در اینجا تکرار می‌کنیم که نماد این آزادی تولد «رمان»، به عنوان «ژانر» ادبی است. بنابراین وقتی در زبان فارسی سخن از «رنسانس» به میان می‌آید، به هیچ عنوان نمی‌توان این رنسانس را در یک بعد فرهنگی آن «تعریف» و «تحریف» کرد. به عبارت دیگر وقتی نخبگان همیشه در صحنة استعمار در دکان آکسفورد «نشست» برقرار می‌کنند، تا در مورد شاهنامة فردوسی سخن‌پرانی بفرمایند، می‌توانند اشاراتی به احیای زبان فارسی داشته باشند، ولی هرگز نمی‌توانند با تکیه بر شاهنامه از «رنسانس ادبی» سخن به میان آورند! چرا که در آن روزگاران ادبیات اقوام سامی،‌ مانند ادبیات اقوام ایرانی از «اسطوره» و «حماسه» فراتر نمی‌رفته، و از سوی دیگر برخلاف سخن‌پراکنی‌های سرکار خانم «فیروزه عبدالله»، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه آکسفورد، «رنسانس ایرانی» هرگز وجود خارجی نداشته، و احیای فرهنگ و زبان فارسی در شاهنامه به هیچ عنوان یک «پدیدة ناگهانی» نبوده! «میسیز» عبداله، اگر کمی مطالعه بفرمایند، متوجه خواهند شد که شاهنامه تداوم «خدای‌نامه» است، و اصولاً در فرهنگ و ادبیات پدیدة «ناگهانی» نداریم!

پدیدة ناگهانی از طریق ایادی استعمار در فضای اجتماعی کشورهای جهان سوم به یک‌باره «ظهور» می‌کند، تا پس از قریب یک سده سرکوب فرهنگی، بعضی‌ها از قماش «فیروزه عبدالله» که فارسی را مانند روح‌الله خمینی صحبت می‌کنند، و مانند نخبگان جمکران، تمدن اسلامی را «تمدن و فرهنگ عربی» می‌خوانند، با زبان الکن و نیمه‌فارسی حرامزادة خود به ما «تفهیم» بفرمایند که در دکان استحماری آکسفورد «رنسانس ایرانی» هم برای فروش وجود دارد:

«کلمه رنسانس برای فرهنگ و تمدن ایرانی خیلی چیز جالبی است که مثلا چند نفر فکر می‌کنند که هیچ رنسانسی در ایران نبوده ولی سکوت که بود. اما اینطور نبود که سکوت کامل باشد، حتما فرهنگ ایرانی ساکت نبود اگر چه در زیر فرهنگ و تمدن عربی بود.»

بله، استاد فیروزه، فرهنگ ایران را «در زیر» فرهنگ و تمدن عربی دیده‌اند؛ ساکت هم نبوده! فیروزه‌جان! مگر فرهنگ «ساکت» هم داریم! فرهنگ در هر حال «زنده» است و «پویا»، حتی فرهنگ یک ملت اشغال شده، و حتی فرهنگ یونان باستان که زبان و تمدن‌اش نابود شده، ‌ هنوز ناگفته‌های بسیار دارد. و هنوز می‌توان آثار افلاطون و ارسطو را با نگرش نوینی تفسیر کرد و تا زمانی که جامعة بشری وجود دارد هیچ فرهنگی «ساکت» نخواهد بود، «در زیر» فرهنگ دیگری هم نمی‌رود! در نتیجه نمی‌تواند «سکوت» کند! واقعاً از حق نگذریم فیروزه‌جان! چه فارسی ادبی و سلیسی صحبت می‌کنید! شکر شکن شوند همه طوطیان هند! مصراع دوم را خودتان مسلماً می‌شناسید، البته اگر فرهنگ و تمدن‌تان «در زیر» فرهنگ و تمدن «عربی» گیر نکرده باشد!

نفر دومی که در این نشست استحماری شرکت دارد، «منصور پویان»، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران است. ایشان می‌فرمایند «بلافاصله» پس از دو قرن سکوت، «ما» شاهد تحولاتی هستیم که می‌توان آنرا «رنسانس ادبیات و هنر» نامید! در واقع آقای پویان همانقدر با «تاریخ» آشنائی دارند که فیروزه عبدالله با زبان و ادبیات فارسی! چرا که از نظر تاریخی نمی‌توان قیچی به دست گرفت و در «زمان» برش ایجاد کرد! به عبارت دیگر در زمینة ادبیات و فرهنگ هیچ پدیده‌ای «ظهور ناگهانی» ندارد. شاید آقای پویان تاریخ‌شان «زیر» تاریخ عرب بوده و ظهور جبرئیل را با ادبیات و فرهنگ اشتباه گرفته‌اند که می‌فرمایند:

«بلافاصله پس از این دو قرن، یعنی از قرن سوم هجری ما شاهد یک شکوفائی و رویش جدیدی هستیم که رنسانس ادبیات و هنر را می‌شود به آن اطلاق کرد.»

و ما هم می‌باید از این پژوهشگر تاریخ بپرسیم، چگونه موفق شده‌اند شاهد «رنسانس ادبیات» در ایران باشند، در حالیکه در زمینة اجتماعی و اقتصادی هیچگونه تغییری در شیوة تولید فئودال به چشم نمی‌خورد؟ مگر ادبیات می‌تواند خارج از زمینة اجتماعی و اقتصادی وجود داشته باشد؟ مگر ادبیات مورد اشارة ایشان «فردیت» را در تقابل با «الهیت» قرار داده؟ مگر می‌توان زمینة فرهنگی را از زمینة تاریخی، اجتماعی و سیاسی جدا کرد؟ این آقای پویان در چه نوع تاریخی پژوهش می‌فرمایند، تاریخ سکون فاشیسم و استعمار، یا تاریخ «تاریخ‌ستیزی» و استحمار فرهنگی؟

به نظر می‌رسد که «میسیز» عبدالله و «مستر» پویان پژوهش‌های والا و پرارزش خود را از منبع واحدی استخراج کرده‌ باشند؛ هر دو به این نتیجه می‌رسند که فرهنگ فارسی «زیر» یک فرهنگ دیگر بوده! ولی آقای پویان می‌فرمایند، فرهنگ فارسی همان زیر هم می‌درخشید:

«در اوج این رنسانس [...] در دورة مشعشع تمدن اسلامی ما شاهد اوج فرهنگ و ادبیات فارسی هستیم که در سرتاسر ممالک اسلامی یعنی در زیر خلافت اسلامی این ادبیات می‌درخشیده.»


بله ظاهراً هارون‌الرشید، باسن مبارک‌شان را روی ادبیات فارسی گذاشته بودند و ادبیات از زیر کپل مقدس‌شان مرتباً تشعشع می‌کرده. و بی‌جهت نیست که سه سال است بحران هسته‌ای به راه افتاده! در واقع آنقدر ادبیات ما «زیر» کپل خلیفة مسلمین درخشید که کپل مقدس‌شان را نورانی کرده و غربی‌ها هم این «درخشش» را بجای تشعشعات اتمی گرفته‌اند؛ ویلیام برنز مادر مرده را بی‌جهت به ژنو ‌فرستادند!

دیروز حضرت «ویلیام» را در کنفرانس ژنو مشاهده کردیم، مثل اینکه در مجلس ترحیم خودشان شرکت کرده بودند! هر قدر این جلیلی ذلیل‌مرده خوشحالی می‌کرد، و با دمش مرتب گردو می‌شکست، چرا که آخرالامر به زیارت ارباب نائل شده بود، ویلیام برنز خیلی دلخور بود! چون بالاجبار به ماست‌مالی خرابکاری‌های کاندی رایس، نگروپونته و رابرت گیتس مشغول بود، و خلاصه بگوئیم «جمع و جور» می‌کرد! می‌بینیم که از نظر تاریخی، دقیقاً در همان شرایط تشعشع تمدن اسلامی قرار داریم و باز هم بعضی‌ها خواهند گفت که ادبیات فارسی «در زیر خلافت اسلامی» در دانشگاه آکسفورد می‌درخشد.

البته در نشست آکسفورد، بجز نخبگانی چون فیروزه عبدالله و منصور پویان، پروفسورهای فرنگی نیز شرکت داشتند که سخنان‌شان در سایت رادیوزمانه اصلاً منعکس نشده! چون ممکن بود «جو ابتذال» استحماری را تا حدودی بشکنند و ادبیات و فرهنگ ما واقعاً بتواند «از زیر» خلافت مشعشع استعماری کمی بدرخشد!

در هر حال با توجه به اختراع و کشف «رنسانس ایرانی»، از این پس «حسین» و «فاطمه» و «زینب» الگوهای منحصربه‌فرد ما نخواهند بود، ما اجازه داریم میان پرسوناژهای اسطوره‌های مقدس سامی و پرسوناژهای اسطوره‌های ایرانی به میل خود «انتخابات آزاد» بفرمائیم! و قلم به مزدها هم می‌توانند زیر نظر داش‌صفار هرندی برایمان از فضائل اخلاقی «گردآفرید»، که «حجاب آهنین» دارد و به جای چادرسیاه با کلاه خود در نقش «مرد جنگجو» ظاهر می‌شده، و دیگر داستان‌ها در کتاب‌های فراوان قصه‌ها بگویند! و در این میان فریب و نیرنگ «رستم» و ساده‌لوحی سهراب را هم بخوبی «توجیه» کنند، چرا که مرگ‌پرستی، شورش، فریب و به ویژه «بندگی» را به راحتی می‌توان از طریق اسطوره و حماسه تشویق کرد؛ کاری که در رمان غیرممکن است. چون می‌دانیم «زبان رمان»، زبانی است «دمکراتیک» و «بیگانه با تقدس»، حال آنکه زبان اسطوره و حماسه، «زبان یک‌سویه» و «آمرانه» و به ویژه زبانی است «بیگانه با خنده و شادی!»


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

..ن