پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

سگ و سروش!





محفل ­«کارتر ـ برژینسکی» برای جبران شکست مفتضحانه‌اش در سوریه،  مسابقات «یورو 2012» را غنیمت شمرد.   اینگونه بود که هیتلر،  موسولینی،  فرانکو و سالازار،  تک‌خال‌های جهان فاشیسم به یک چهارم نهائی این مسابقات دست یافتند،   و به احتمال زیاد جام پیروزی هم نصیب هیتلر خودمان خواهد شد.  چرا که در سال 1936 میلادی،‌  «افتخار» برگزاری مسابقات المپیک نصیب رهبر «روشن‌ضمیر» وطن‌پرستان آلمانی شد و بریتانیا و آمریکا هم علیرغم وحشیگری‌هائی که از همان زمان در آلمان به راه افتاده بود،‌  در این مسابقات حضور چشمگیری داشتند!   ولی دیدیم که در سال 1980،  چگونه جیمی کارتر «المپیک مسکو» را به بهانة دفاع از حقوق بشر تحریم کرد.   وارد جزئیات مسابقات فوتبال و «گردش سرمایه» در پناه گسترش توحش و لات‌بازی یعنی،  غرور،  تعصب و نفرت،  و به طور کلی «رسمیت‌زدائی» از روابط اجتماعی از طریق «جانبداری» و دامن زدن به هیجانات ناشی از آن نمی‌شویم چرا که محفل کارتر همین لات‌بازی را در حوزة «یوروـ دلار»،   از پاراگوئه تا تهران به راه انداخته.

مینی کودتای «پاراگوئه» که از توضیح بی‌نیاز است،  پس بپردازیم به تحرکات محفل برژینسکی در حوزة اقتصادی «یورو ـ دلار» به رهبری جیمی‌کارتر روشن‌ضمیر!   خارج از رسانه‌های یانکی‌ها،   این تحرکات در منطقه از همیاری بوق وزارت امورخارجة انگلستان نیز بهرهمند می‌شود.   «جانبداری»،  همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،  «رسمی‌ات» ‌زداست و از اینرو با «آزادی بیان»،  در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر در تضاد قرار می‌گیرد.   

چرا راه دور برویم،  مقالة ‌جیمی‌کارتر از همه «جانبدارانه‌تر» است؛   ایشان از اینکه حقوق تروریست‌ها رعایت نمی‌شود گلایه دارند!   به عبارت دیگر،   جیمی‌کارتر «رسماً» از نقض حقوق بشر توسط اسلام‌گرایان دفاع می‌کند.   کارتر که طی دوران ریاست جمهوری کلینتون و بوش خفقان گرفته بود،  اینک دولت آمریکا را به دلیل شرکت در «نابودی» آدم‌کش‌های «القاعده» ‌سرزنش می‌کند.

جیمی کارتر که جنایات‌اش در آمریکای لاتین،  و به ویژه در ایران و  لبنان در برابرمان قرار گرفته، ‌ در مورد نقض حقوق بشر توسط آمریکا هشدار داده و می‌گوید،   این «اعمال» اعتبار  اخلاقی آمریکا را خدشه‌دار خواهد کرد!   نمی‌دانستیم آمریکا «اعتبار اخلاقی» هم داشته!   این قماش «اعتبار» را امثال نگروپونته از طریق زد و بند سازمان سیا با قاچاقچیان موادمخدر و برده فروشان برای ملت آمریکا کسب کرده‌اند.   بین خودمان بماند،  جیمی کارتر،  بیشتر نگران افزایش نفوذ روسیه در منطقه است.   از اینرو،  طبق معمول اعلامیة ‌جهانی حقوق بشر را به ابزار دفاع از «آدم‌کش‌های خودی»‌ تبدیل کرده.   مسافرت کارتر به ایران و به ویژه نشست گوادالوپ را که فراموش نکرده‌ایم.

دولت آمریکا،   با شعار دفاع از حقوق بشر،  ابتدا کشور ایران را توسط عوامل سازمان سیا به آشوب کشاند،   سپس سران آمریکا،  انگلستان،  فرانسه و آلمان،‌  در نشست گوادالوپ فتوی دادند، که به دلیل همین آشوب‌ها «شاه باید برود» و ... و در تاریخ 11 ژانویة‌ سال 1979،‌  سایروس ونس،  وزیر امورخارجة کارتر،‌  خواهان «رفتن شاه به مرخصی» شد و اعلیحضرت هم حرف ایشان را زمین نگذاشته،   بدون اینکه در برابر سرنوشت کشور کوچک‌ترین مسئولیتی قبول کنند،   5 روز بعد به «مرخصی» تشریف بردند!   همین بی‌‌مسئولیتی است که غرب می‌پسندد،   و هنوز هم می‌خواهد آن را به کشور سوریه «صادر» کند.   ولی در تاریخ 22 ژوئن سالجاری،  شلیک موشک به هواپیمای ارتش ناتو در ترکیه به حضرات تفهیم کرد که می‌باید دکان لات‌بازی و «انقلاب مردمی» را برچینند،  هر چند رجب اردوغان و عبدالله گل و خیلی‌ها،  تا پیش از برگزاری «نشست ناتو» در بروکسل،‌  حاضر به پذیرفتن واقعیت نبودند.  

به عنوان نمونه،  ‌ از زبان نخست وزیر بلژیک می‌گفتند،  «بدون مجوز شورای امنیت به سوریه حمله می‌کنیم!»   همزمان با هارت‌وپورت غربی‌ها،  جیره‌خواران‌شان با بمب و نارنجک دفاتر رسانه‌ها را در لبنان و سوریه مورد تهاجم قرار دادند و مراتب اخلاص،  ارادت و بندگی‌‌شان را به درگاه مقدس اتحادیة اروپا ثابت کردند.   پیشتر گفتیم که اتحادیة مذکور رسانه‌های سوریه را تحریم کرده.   جالب اینجاست که مراکز توحش نظیر عربستان و قطر شامل تحریم اتحادیة اروپا نمی‌شود،  چرا؟  چون متحدان آمریکا هستند و «برحق» شمرده می‌شوند.   جالب‌تر اینکه تروریست‌ها نیز متحدان آمریکا بوده و هستند،  به همین دلیل نابودی‌شان به «اعتبار اخلاقی» آمریکا خدشه‌ وارد می‌آورد،   و این است دلیل التماس دعای جیمی کارتر.  بله،   نقض حقوق‌بشر در قاموس «جیمی‌کارتر»،   یعنی نقض حقوق هم‌اینان.   پس تعجبی ندارد که  «هشدار» بی‌شرمانة کارتر در سایت رسمی حکومت جمکران منعکس شود.   حنازرچوبه،  ‌مورخ 5 تیرماه سالجاری لاف و گزاف ارباب را در مطلبی با کد: 80200125 منتشر کرده،  می‌نویسد:

«[...] یکی از روسای جمهوری پیشین آمریكا روز دوشنبه به واشنگتن هشدار داد كه با مشاركت [...] در ترورهای هدفمند و دیگر موارد گستردة نقض حقوق بشر،  اعتبار اخلاقی‌اش را از دست می‌دهد[...]»

بله روز دوشنبه پنجم تیرماه سالجاری را فراموش نکنیم؛   در این روز فرخنده ولادیمیر پوتین وارد اسرائیل شد و این سفر تاریخی را رسانه‌های جمعی حوزة‌ دلار در غرب «حسابی» تحریم کردند!   بعضی از این رسانه‌ها در این روز زبان‌شان بند آمد،   بعضی دیگر حاضر نبودند از روز گذشته بیرون بیایند،   اخبار تکراری پخش می‌کردند و در 24 ژوئن یخ زده بودند.  ولی از این جالب‌تر انتشار خبر سانسور این مسافرت در کیهان جمکران است.  کیهان،  مورخ 27 ژوئن 2012،  ضمن اشاره به سکوت رسانه‌های غرب،   از «بی‌نزاکتی» نتانیاهو،  و از تلاش رسانه‌های اسرائیل برای به ارزش گذاشتن نخست‌وزیر اینکشور در برابر پوتین حکایت کرده!   

حال که به «نزاکت» رسیدیم یادآور شویم بی‌نزاکتی،  یعنی عدم رعایت هنجارها در عرصة «رسمی» و «دیپلماتیک»،  «ارزش» شناخته نشده و نمی‌شود.  بی‌نزاکتی،  نوعی رسمی‌ات زدائی است و محفل فاشیسم،  در هم‌سوئی با بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی در باب  نفس‌کش‌طلبی‌های «پیامبران» آن را به «ارزش» گذاشته و می‌گذارد.  از آنجمله است،  داستان  رفتار ناهنجار فرستادة «مسلمان» در دربار ساسانی،  یا «شکستن قلیان‌ها» توسط زنان مفلوک حرمسرای شاه قاجار که در ذهن علیل جمکرانیان با «مبارزه» در ترادف قرار گرفته،  و ... و شاید در اسرائیل هم بعضی‌ها در عصر حجر زندگی می‌کنند و بی‌نزاکتی را نماد «مبارزه»‌ می‌دانند.  

دروغ‌ چرا؟   ما بی‌نزاکتی نتانیاهو را به چشم ندیدیم،   آن را به نقل از کیهان جمکران مطرح کردیم.  پس بگذریم و بازگردیم به جیمی‌کارتر و پامنبری حنازرچوبه برای آمریکا به عنوان «قهرمان جهانی حقوق‌بشر!»:  

«[...] وی در این مقاله به آمریکا هشدار داد كه در حال واگذاری نقش‌اش به عنوان قهرمان جهانی حقوق بشر است[...]»

آن حقوق‌ بشر نسبی که آمریکا مدافع‌اش بوده،  چرا که «قهرمان» نداشته باشد؟  مگر پاسدار اکبر را به عنوان «قهرمان‌آزادی ملت ایران» معرفی نکرده‌اند؟  همین جانور وحشی که  می‌خواهد «از اسلام»،  روایت هماهنگ با مدرنیته و دمکراسی ارائه دهد؟   توگوئی «مقدسات» و توحش پدرسالار،  نقشی سرنوشت‌ساز در دمکراسی ایفا کرده،   و هیچ تضادی هم  با آزادی بیان ندارد!  البته در کنار «سوسماریسم» شریعتی و افتتاح دکان روضه و زوزه برای شیخ نرگس محمدی،   فوران مزخرفات اوباش و آخوند در سایت های فارسی‌زبان،   به ویژه در بی‌بی‌سی و رادیوفردا دلیل موجه دارد!  آزادی بیان،  منافع استعمار را تهدید می‌کند و حکومت مقدسات،  و به طور کلی «حکومت جانبدار»،  بهترین ابزار سرکوب آزادی بیان بوده،  هست و خواهد بود.   این امر مقدس یعنی سرکوب آزادی بیان بدون اوباش و آخوند محقق نمی‌شود.   از اینرو در راستای تأمین منافع محفل «کارتر ـ برژینسکی» در ایران،  رادیوفردا از سنگر اوباش،  و بی‌بی‌سی از سنگر آخوند دفاع می‌کند.

می‌بینیم که وقاحت و بی‌شرمی محفل «کارتر ـ برژینسکی»‌،  مانند حماقت و توحش جیره‌خواران‌ عرب و جمکرانی‌اش حد و مرز نمی‌شناسد!   محفل کذا همچنانکه گفتیم در پی نشست «لوس‌کابوس» دچار کابوس شده!  این محفل که از روابط خصمانة «جنگ‌سرد» و جنگ‌افروزی و کودتا در جهان سوم تغذیه می‌کند،  پس از شلیک موشک به هواپیمای نظامی ترکیه در تاریخ 22 ژوئن سالجاری،  تهاجم تبلیغاتی‌اش را با انتشار مقالة جیمی کارتر در باب «اعتبار اخلاقی» آمریکا آغاز کرد!  اینهم از معجزات پس از 22 ژوئن!  

از این «معجزات»‌ هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!  در تاریخ 25 ژوئن سالجاری،  و همزمان با سفر ولادیمیر پوتین به اسرائیل،  «ویلیام هیگ»،  وزیر دفاع انگلستان در جمع وزرای امور خارجة اتحادیة اروپا،  خواهان اجرای طرح کوفی عنان در سوریه شد و اینچنین بود که‌ رویاهای «شیمون پرز» نقش بر‌آب شد!  ولی  از آنجا که رئیس جمهور  اسرائیل،  البته در رسانه‌ها،  «سوسیالیست»‌ معرفی شده،   نمی‌توانستند در کنار «دیوار ندبه» آفتابی شوند،   ولادیمیر پوتین که مشغول دیدوبازدید با کشیش‌های کلیسای «مقبر‌ة مقدس» بود،  سری به «دیوار ندبه» زد.   برای مشاهدة تصاویر پوتین در اماکن مقدس مسیحیان و یهودیان،  مشتاقان می‌توانند به سایت نووستی مراجعه فرمایند و ما هم می‌پردازیم به افلاس روزافزون یانکی‌ها و جیره‌خواران اسلامگرای‌شان در منطقه،  و به ویژه در ایران.  

گاوچران‌ها پس از اینکه دریافتند نمی‌توان با ابطال انتخابات مصر،  این کشور را به آشوب کشاند،   و از درون آشوب‌ها یک «انقلاب اسلامی 99 درصدی» استخراج نمود‌،  برای چسباندن حکومت جمکران به ریش «محمد مرسی» تمام سگ‌های سیرک‌شان را به میدان آورده‌اند.  پیش از ادامة‌ مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم تا در مورد نتایج «نه چندان خوشایند» به اصطلاح «انقلاب مصر» توضیحاتی بیاوریم.    

برخلاف دیگر کشورهای مسلمان‌نشین، ‌ تظاهرات مصری‌ها با شعار «نان،  صلح،‌ آزادی» شروع شد ولی با استفاده از ‌سرکوب نظامی این حرکت را به بیراهه کشاندند،   و نهایت امر،  حدود 50 درصد از رأی دهندگان را منزوی کرده،   مصری‌ها را در برابر دو گزینة استعماری  قرار دادند.  همانطور که دیدیم،   در انتخابات ریاست جمهوری مصر،  احمد شفیق،  از کارگزاران شناخته شدة دستگاه حسنی مبارک با محمد مرسی،  نامزد تشکل اخوان‌المسلمین «رقابت» می‌کرد.  این انتخابات مضحک را نیمی از مردم مصر تحریم کردند؛  پیشتر انتخابات مجلس مصر نیز شامل همین تحریم شده بود،  و ... و خلاصه با توجه به پیروزی «مرسی» با کسب 52 درصد از آراء،  مشروعیت رئیس جمهور «انقلابی» مصر،  یک مشروعیت 25 درصدی بیش نیست.  تازه چند ماه دیگر روشن خواهد شد که آن 25 درصد هم دچار تخیلات «روحانی» شده بودند.   روشن‌تر بگوئیم علیرغم هیاهوی رسانه‌های جمکران پیرامون «انقلاب مردمی» مصر،   فقط یک اقلیت به «محمد مرسی» رأی داده؛   و از این نظر ایشان با «احمد شفیق»،  نامزد «سنگر کفر» چندان فاصله‌ای ندارند!   و خلاصه هیچ دلیلی برای پایکوبی هیلاری کلینتن و جنگ زرگری فارس‌نیوز با حنازرچوبه وجود ندارد!   

وارد جزئیات نمی‌شویم،   ولی یانکی‌ها و شرکای‌شان در اروپای غربی خواهان ابطال نتایج انتخابات مصر بودند،  چرا؟  چون به این ترتیب می‌توانستند یک آشوب فراگیر بر مصر تحمیل کنند و در کوتاه مدت،  افکار عمومی را در غرب به مسیر جادوئی تأئید سرکوب گستردة نظامی هدایت نمایند.

این سناریو،  اگر به مورد اجرا گذاشته می‌شد،   می‌توانست با پرتاب آن 50 درصد «بی‌تفاوت‌» به سنگر احمد شفیق یا به دکان اخوان‌المسلمین،  «یک مرد قدرتمند» را با مشروعیت ابله‌پسند «انقلابی» بجای حسنی مبارک بنشاند،   و نان دولت اسرائیل در روغن بیافتد.   ولی اصابت موشک سوری به هواپیمای ناتو این سناریوی جادوئی را با شکست روبرو کرد و اینچنین بود که پیروزی محمد مرسی مورد «تأئید» قرارگرفت و وزارت امورخارجة یانکی‌ها هم ناچار شد سناریوی دیگری از آستین پاره‌اش بیرون کشد!  این سناریو،  با هدف  صدور «اسلام خوب» محمد مرسی به جمکران تنظیم شده.   نیازی نیست که بگوئیم یانکی‌ها می‌پندارند به این ترتیب خواهند توانست از طریق «مرسی»،  ملایان جمکران را «تقویت» کنند،  و هر دو را  برای کشیدن گاری استعماری‌شان به کار گیرند.

به همین دلیل بود که رسانه‌های معتبر غرب،   همزمان با اعلام پیروزی «مرسی»،  ابراز تمایل او را برای «عادی سازی روابط با ایران» در بوق گذاشتند!   با توجه به تحولات منطقه،  ادامة روابط پنهان با ملایان به ویژه برای یانکی‌ها دردسرساز شده.   لازم است اینان پیش از برقراری روابط مسئولانه و آشکار با اوباش دست‌نشانده‌شان در جمکران،  حکومت قلعة حیوانات را «قابل معاشرت» جلوه دهند!  و در این راستا،  محمد مرسی می‌باید نقش مشاطة‌ عجوزة پیر ایفا کند و با محبوبیت «فرضی» و رسانه‌ای،   چهرة کریه حکومت توحش را حسابی بزک نماید.  همزمان،   رادیوفردا و بی‌بی‌سی هم مانند دوران محمد خاتمی «اسلام خوب» را چسبیده‌اند و در سنگر اوباش و آخوند به مبارزات پایان‌ناپذیرشان ادامه می‌دهند.  سایت رادیوفردا،  به ما می‌گوید کافی است خواننده «قصد توهین»‌ نداشته باشد،  چرا که ترانه برخلاف فلسفه «توهین» ‌نیست!   این سخنان  به «شاهین نجفی»‌ منتسب شده.   سایت رادیوفردا،  مورخ دوم تیرماه 1391 می‌نویسد:  

«[...] ‌شاهین نجفی پیشتر در گفت‌وگو با رادیوفردا تأکید کرده بود که با اجرای این ترانه قصد توهین نداشته و افزوده بود[...] انسانی که قادر است صحبت کند دیگر دلیل ندارد که توهین کند[...] کار هنری یک مقاله فلسفی یا یک مقاله دینی نیست که من بخواهم با آن به کسی توهین کنم.»           

 بله،   لازم است هر کس «ترانه» می‌خواند،  ابتدا در رادیوفردا اعتراف کند که «قصد توهین» نداشته،  سپس فلسفه را با «توهین» در ترادف قرار دهد!   فواید این سخنان بسیار است!  شاهین نجفی شناخته شده است و گویا مورد استقبال نسل جوان هم قرارگرفته،   بنابراین سازمان سیا می‌تواند او را به ابزار سرکوب «آزادی بیان» تبدیل کند و می‌بینیم که در این مسیر مقدس تردید به خود راه نمی‌دهد!   در راستای همین سیاست انسان‌ستیز،  دیلی‌تلگراف از احترام ارتش آمریکا به مقدسات اسلام گزارش می‌دهد تا مهرنیوز و دیگر رسانه‌های جمکران با تکیه بر گزارشات «عالمانة» ارباب علوفة کافی داشته باشند.   مهرنیوز مورخ 31 خردادماه سالجاری می‌نویسد:

«[...] دیلی‌تلگراف خبر داد:  آمریکائی‌های متهم به قرآن‌سوزی تنبیه می‌شوند[...]»

لازم بود آمریکائی‌های متهم به تاراج و سرکوب و کشتار ملت افغانستان تنبیه می‌شدند،‌  ولی چه کنیم که «اسلام» در خطر است!   در واقع،  این موضع‌گیری‌ها بخوبی نشان می‌دهد که ارتش یانکی‌ها فقط برای دفاع از تعصبات و حماقت «مردم» به افغانستان آمده،‌  و با سرکوب آزادی بیان هیچ مشکلی ندارد.   دیدیم که رادیوفردا پاسدار اکبر را آورده بود تا از توحش صحرانشینان عربستان «آزادی بیان» استخراج کند!   بی‌بی‌سی هم با حاج فرج دباغ  معرکه گرفته تا لات و اوباش کودتاچی را اینبار به عنوان «روشنفکردینی» در جایگاه رهبر ملت ایران قرار دهد.   به یاد داریم که «فارین پالیسی» هم اراذل اسلام‌پرست از قماش زهراخانوم و سروش را به عنوان «روشنفکر» برگزیده،‌   کار را بر« اهل فن» آسان نموده بود.   در این راستا بی‌بی‌سی،‌  ضمن تکرار «روایات» و حدیث و مهملات و شایعات ساخته و پرداختة وزارت امور خارجة بریتانیا،‌‌   به انتخاب مشعشعانة «فارین‌پالیسی» هم ارجاع می‌دهد تا جنس بنجلی که روی دست‌شان باد کرده به مخاطب بفروشند.   

بی‌بی‌سی،  پس از «مقدمه چینی» مفصل به ما می‌گوید،   حاج فرج دباغ به دعوت دانشجویان «سبز» در دانشگاه لس‌آنجلس سخنرانی کرده،   و متن این «سخنرانی» را در دسترس ما می‌گذارد!  چه سعادتی!  و جالب اینکه «پیام» تبلیغاتی سخنرانی کذا همان است که در تمام عربده‌جوئی‌های حاج روح‌الله می‌شنیدیم؛   همین بی‌بی‌سی این «پیام» را به خورد ملت ایران می‌داد.   در این پیام‌ها از طریق دو مرزشکنی،  «اسلام» را بجای «انسان»،  ‌ و «سنت مقدس» را به جای «سنت» می‌نشانند تا آخوند به عنوان مسئول و متصدی سنت مقدس در جایگاه «قیم» و «رهبر» جا خوش کند.  در نتیجه «روشنفکر» هم ‌تبدیل می‌شود به «مخالف سنت»،  و طرفدار مدرنیزاسیون وکودتا!   به این ترتیب دورباطل «شیخ و شاه» را تداوم می‌بخشند.  پیام سخنرانی بیشرمانة سروش هم جز پیام شیخ کودتاچی  نیست.  با این تفاوت که عبارت پوچ «روشنفکردینی» اینبار بجای «علما» و «روحانیون» قرار گرفته. 

با نشاندن «اسلام» بجای «انسان»،   ‌و جایگزین کردن «سنت» با «سنت مقدس»،‌  به سهولت «روشنفکردینی» نیز به عنوان قیم «اسلام» در جایگاه «برتر» قرار می‌گیرد؛    باشد که روند سرکوب آزادی بیان در ایران خدشه‌دار نشود. 

‌سایت بی بی‌سی،  چندی پیش نیز با توسل به دل و روده و مدفوع حاج روح‌الله به گسترش مقدسات پرداخته بود.   و  در واقع،   این تلاش‌ها از افلاس وزارت امور خارجة بریتانیا نشان دارد.   ولی اینبار اوضاع به مراتب خراب‌تر شده؛   حاج فرج دباغ رسماً زبان به تهدید مخالفان «دین»گشوده،  و از تریبون بی‌بی‌سی نفس‌کش هم می‌طلبد.   سروش همچنین به روشنفکران نصیحت کرده که «کارهای» روحانیون را بخوانند تا بدانند آن‌ها چه می‌گویند:

«[...] بهترین عنصر سنت در بین ما،  همان دین است [...] روشنفکران لائیک و سکولار [...] اطلاعات دینی‌شان خوب نیست و از سنت این جامعه هم اطلاعات درستی ندارند.  همان چیزی که در قبل از انقلاب رخ داد[...]این‌ها با کار روحانیون آشنائی نداشتند [...] حالا [...] می گویند چرا ما غفلت کردیم؟ می‌خواهم به آن‌ها بگویم که این غفلت را دوباره تکرار نکنند [...]»

یاد بگیریم،  «سنت» یک عنصر «برگزیده» دارد که دین خوانده می‌شود!   هدف ایشان از سر هم کردن این مزخرفات چیست؟  القاء این دروغ بزرگ که روشنفکران  به دلیل عدم شناخت از «کار روحانیون» به چاه اسلام افتادند، در نتیجه «مردم» هم فریب خوردند!  به عبارت دیگر روشنفکران به دلیل عدم آشنائی  با «کارهای بد» روحانیون،‌  نه تنها مردم که روشنفکران دینی نظیرسروش  را هم به این چاه انداخته‌اند.   و خلاصه تقصیر از روشنفکران است نه از استعمار و  مزدوران‌اش. 

فایدة‌ این نوع شکرخوری‌ها این است که راه را بر ارائة «تعاریف حقوقی»،  و بررسی‌های «تاریخی» می‌بندد و دکان «تکفیر» و جنجال پیرامون «مخالفت با اسلام» را گسترش می‌دهد. باری تا به حال نشنیده بودیم کسی با «هیچ» مخالفت کند،  یا  قصد نابودی آن را داشته باشد.    حتی پرسوناژ دن‌کیشوت هم به جنگ «سایه‌ها» می‌رفت نه به جنگ بادهوا!   همچنین نمی‌دانستیم «روشنفکر»‌، ‌ برای شناخت توحش پدرسالار به مطالعة‌ ترهات کلیشه‌ای آخوند جماعت نیاز دارد.   شاید حاج فرج دباغ قیاس به نفس کرده و‌ روشنفکر را با اراذل و اوباش و عربده‌جویانی نظیر خودشان در ترادف قرار داده‌اند.  چه می‌توان گفت؟   از قدیم گفته‌اند،  «سگ در خانة ارباب شیر است!»   شاید حاج فرج دباغ هم در دانشگاه لس‌آنجلس چون «شیر» ‌غرش کرده.   و شاید بی‌بی‌سی هم با انتشار «نعرة» هولناک این جانور وحشی در واقع برای ما ملت غریده،   تا تغییر موضع اجباری بریتانیا را در سوریه  جبران کرده باشد!   

بالاتر گفتیم که درتاریخ  25 ژوئن سالجاری،  ویلیام هیگ،   وزیرامور خارجة انگلستان در جمع وزرای خارجه اتحادیه اروپا اعلام داشت،   باید طرح کوفی عنان در سوریه به اجرا درآید!   شاید بی‌بی‌سی با انتشار سخنرانی مضحک حاج فرج دباغ در واقع به پیشواز ویلیام هیگ شتافته!   «استاد» سروش در سخنرانی‌شان پس از اعطای موجودیت انسانی به «اسلام» این اسلام را که اینک جای انسان را گرفته،  «انقلابی» هم می‌کنند!   حاج فرج می‌فرمایند،   اگر با اسلام می‌شود انقلاب کرد پس با  اسلام هم می‌شود دمکراسی برقرار کرد!  حضورشان بگوئیم اگر با آفتابه می‌شود «طهارت» گرفت،  با همان آفتابه هم می‌توانید،  پس از حل مشکل کمبود ‌آب، ‌ به کرة ماه بروید و دهان‌تان را شیرین کنید!  حاج فرج دباغ،  به‌ شیوة‌ دیگر جانوران وحشی سیرک استعمار،   ابتدا باورهای  عوام را با «اسلام» در ترادف قرار می‌دهد،  سپس کودتای ارتش ناتو در پس پردة تظاهرات خیابانی را «انقلاب» می‌خواند،   و نهایت امر دمکراسی را نیز با «انقلاب» کذا در یک رده قرار می‌دهد!   باید بگوئیم پای‌ چوبین‌ نگرش «دمکراتیک» حاج‌فرج،  چوبین‌تر از این حرف‌هاست.  ایشان فقط به دلیل تغییر سیاست آمریکاست که «مواضع» انقلابی‌شان تغییر کرده.  

ولی موهن‌تر از سخنرانی سروش،  مقدمة بی‌بی‌سی در باب روشنفکری این شارلاتان سرکوبگر است.  مشتاقان می‌توانند به بوق وزارت امور خارجة بریتانیا مراجعه کنند چرا که در اینجا بی‌مقدمه می‌گوئیم، سخنرانی حاج فرج مجموعه‌ای است از مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد و پوچ‌گوئی بر اساس «اعتقادات» که با هر گونه استدلال منطقی بیگانه است.   به عنوان نمونه ایشان می‌فرمایند،   «روشنفکر دینی» وجود دارد،  چرا که روشنفکری دینی وجود دارد؛    روشنفکر دینی هم به ادعای ایشان کسی است که در عالم خارج باشد،   و دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه ببیند؛  خلاصه جنفگیات و  چرندیات! 

به عبارت دیگر وقتی بوق‌های استعمار عبارت متناقض «روشنفکری دینی» را «تولید» می‌کند، این قالب پوچ را می‌باید به عنوان «واقعیت» مسلم بپذیریم،  چرا که همین قالب به سنگر سگ‌های هار استعمار تبدیل می‌شود،   و به این ترتیب میرزای شیرازی،  شیخ فضل‌الله نوری، آخوند مدرس، آخوند کاشانی و همة مزدوران استعمار که همچون حاج روح‌الله،  دیانت‌شان عین سیاست‌شان بود،   «روشنفکر دینی» خواهند ‌شد:   

«[...] به اعتقاد سروش [...]  نشانه این که [...] روشنفکری دینی وجود دارد،  وجود روشنفکران دینی است[...] کسانی که در عالم خارج هستند [...] روشنفکران دینی،  دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه می‌بینند و می‌گویند که اگر با این دین می‌شد انقلاب کرد،  حالا هم می‌شود با آن دمکراسی برقرار کرد[...]»

بله «روشنفکران دینی» شاید خیلی چیزها بگویند،   ولی در مورد دمکراسی نه اینان و نه اربابان‌شان  بهتر است از این شکرخوری‌ها نفرمایند؛  چرا که دمکراسی «انسان‌محور» است،   با خدامحوری و ادیان هم هیچ ارتباطی ندارد!  جفنگ‌گوئی می‌باید حد و مرزی داشته باشد؛   در هیچ کشوری با خدامحوری دمکراسی برقرار نشده که حالا بی‌بی‌سی حاج فرج را برای ما «زین» کرده.  شاید این بی‌ بی‌سی هم مانند روشنفکر دینی کذا «در عالم خارج» سیر می‌فرماید.   در نتیجه،   از همان عالم خارج،   یعنی از ینگه دنیا برای «انقلاب» مطلوب روشنفکران دینی که در ذهن علیل‌شان «دمکراسی» نام گرفته «رهبرسازی» هم می‌کند.        
     
مژده به اهالی مرز پرگهر!   آنگلوساکسون‌ها از آنجا که خیلی به فکر ما ملت هستند،  برای‌مان یک «رهبر» نوین پیدا کرده‌اند.   این رهبر،  هم انقلابی و متفکر و فرهیخته است،  هم شیوة زندگی‌اش به امامان شیعه می‌ماند،‌  ولی  برخلاف رهبر قبلی یعنی حاج روح‌الله،  شاد و خندان و دوست‌داشتنی است.   بین خودمان بماند،   هیچ اثری از چهرة تلخ و چشمان سرشار از نفرت حاج روح‌الله در او دیده نمی‌شود.  دردسرتان ندهم این رهبر،  مو لای درزش نمی‌رود.


رهبر آینده،  پس از تحمل مصائب بسیار در ایران به آمریکا آمده و محبوبیت کسب‌کرده و جوائز بسیار به دست آورده و تبدیل شده به الگو،   الگوی «غم مخور،  دنیا دو روزه!»  اشتباه نکنید؛ پاسدار اکبر نیست؛   او «امید» نام دارد و بیوگرافی‌اش در  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 25 ژوئن 2012  انتشار یافته:‌     

«امید [...] تا همین چند ماه پیش برای زنده ماندن در کنار خیابان‌ها تقلا می‌کرد [...] او احتمالا در تصادف با یک خودرو از ناحیه دو پا فلج شده،   رویدادی که می‌توانست برای او نقطه پایان زندگی محسوب شود[...] امید [...] اکنون به واشنگتن [...] آمده [...] با سوار شدن بر این ویلچر راحت‌تر حرکت می‌کند [...] در مسابقه‌ای که چند ماه پیش در شبکه اجتماعی فیسبوک برگزار شد،   امید [...] بیشترین آراء رو کسب کرد و برندة جوایز ویژه آن مسابقه شد [...] بسیاری از کسانی که وضعیت جسمی مشابهی چون امید دارند با او عکس یادگاری می‌گیرند و به قول خودشان از صبر و استقامت امید،   انرژی می‌گیرند.  بعضی هم با شنیدن این ماجرا می‌گویند،   اگر زندگی به امید با این همه سختی بالاخره روی خوش نشان داده،  چرا ما باید غم فردا را بخوریم؟»

بله زندگی «امید» همچنانکه می‌بینیم شباهت فراوانی به بی بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان پیدا کرده.   امید،  نام سگی است که به دلایل نامعلوم فلج شده،   بی‌سرپرست و بینوا بوده ولی سر از آمریکا درآورده و یک ویلچر «صاحب مرده»  هم به او داده‌اند:

«[...] ویلچری که متعلق به یک سگ فلج دیگر بوده و پس از مرگ او صاحبش آن را به امید هدیه کرده [...] امید در میان همة سگ‌های شرکت‌کننده بیشترین آراء رو کسب کرد [...] خیلی‌ها داستان نجات او را چیزی شبیه به معجزه می‌دانند[...]»

باری،   رهبر آیندة مسلمین جهان همین «امید» باید باشد.   هم عاجز و درمانده است،   و هم پس از تحمل مصائب از کمک سازمان‌های غیردولتی برخوردار شده به آمریکا آمده و «جایزه» گرفته.   به نظر می‌رسد،‌  به دلیل بحران اقتصادی حضرات می‌خواهند به «خدمت» روشنفکران دینی خاتمه دهند.  در واقع،   یک سگ فلج به هزاران روشنفکردینی ارجحیت دارد.   هم مخارج‌اش کم‌تر است،  هم زبان ندارد که «خاطرات» و «ناگفته‌ها» را نقل کند،  هم ایجاد نفرت نمی‌کند.  امتیاز «امید» این است که برخلاف امثال حاج فرج دباغ «سابقة خدمت» در بارگاه ارباب ‌ندارد و سایت «بالاترین » هم نمی‌تواند سخنان‌ گذشته‌اش را درباب «عطراسلام» دردسترس دیگران قرار دهد.  خلاصه این سگ برخلاف سروش،  در سرکوب‌های «انقلاب»‌ نقشی نداشته و «بی‌بی‌سی» می‌تواند از زبان او هر چه خواست به خورد ما بدهد!  از جمله بگوید،  شریعتی روشنفکر و آمریکا هم «قهرمان حقوق بشر» بوده!
   













...









Share

دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۱

مصر و موشک!



پیامد منطقی بیانیة مشترک پوتین ـ اوباما در «لوس کابوس»،  شلیک موشک به هواپیمای نظامی ترکیه بود.   بله،  نشست «لوس کابوس» و «مذاکرات مسکو» همچنانکه در وبلاگ قبلی گفتیم،   رویاهای شیرین حکومت جمکران را به کابوس تبدیل خواهد کرد.  پایان نمایش «الله اکبر» در یورونیوز،   لکنت زبان مقامات ترکیه،  بازگشت سفیر مرده شویان به آذربایجان،  پایان جنگ زرگری اردوغان با فرانسه و ... و از همه مهم‌تر تعطیل شدن دکان «آشوب در مصر» شاهدی است بر این مدعا.   

اتخاذ مواضع «غیرجانبدارانه» از سوی حاکمیت آمریکا،   در مورد سوریه و ایران،  در واقع به معنای بسته شدن «حساب مشترک» واشنگتن با متحدان سنتی‌اش،  سازمان ملل و اتحادیة اروپاست.   انسداد حساب مذکور‌ به «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی» پایان داد.   محفلی که توحش و تحجر دین و باورهای دینی را بجای «دموکراسی» نشانده بود،   و رویای «یک دست» کردن کشورهای مسلمان‌نشین در سر می‌پروراند.  در تاریخ 22 ژوئن سالجاری،  شلیک موشک سوری به جت جنگندة‌ ارتش ناتو به محفل «جانبداران» و در رأس‌شان به وزارت امور خارجة‌ آمریکا تفهیم کرد که «ایجاد منطقة پرواز ممنوع» که در لیبی به اجرا درآمد،   ‌می‌تواند اینبار توسط «دیگران» شامل حال ترکیه شود!                  

در تاریخ 22 ژوئن 2012،  در اوج هیاهوی رسانه‌های غرب به پشتیبانی از «خیانت» آشکار یک خلبان سوری که به اردن گریخته بود،   یک هواپیمای نظامی ترکیه از سوی سوریه هدف موشک قرار گرفت و ... و پس از هارت‌وپورت اولیة‌ رسانه‌های فرانسه؛   البته از قول ترکیه،   «افلاس» اردوغان و «اخلاص» عبدالله گل را شاهد بودیم.   بعد نیز نوبت به دبیرکل سازمان ملل رسید که به ستایش «خویشتن‌داری» دولت ترکیه بنشیند و ... و این روند «غلط کردم» که در ترکیه همچنان ادامه دارد،  در تاریخ 23 ژوئن سالجاری،  آخوندمصلحی را در کنار پاسدار اکبرگنجی و بی‌بی‌سی و رادیوفردا قرار داد و معلوم شد رئیس ساواک ملایان نیز همچون ‌اینان می‌خواهد «اسلام رحمانی» را به اربابان‌اش در غرب معرفی کند!   کیهان جمکران،  مورخ 23 ژوئن سالجاری به نقل از آخوند مصلحی می‌نویسد،  غربی‌ها می‌خواهند از اسلام تصویر «خشن» ارائه دهند و مسئولان نظام را به عدم رعایت حقوق بشر متهم کنند!  بله اسلام آن نیست که ملت ایران توحش‌اش را  متحمل می‌شود،  اسلام یک «تمدن» است!  و عجیب است که این «تمدن» از قضای روزگار،  و البته در رسانه‌ها با غرب «مخالفت» می‌ورزد.  ولی شاهدیم که تمدن کذا،‌  در واقع برای سرکوب ایرانیان از کمک‌های بی‌دریغ غرب برخوردار شده و می‌شود:

«[...] اسلام بايد [...] مادون فرهنگ غرب،  وحشي و غيرعقلاني تعريف شود[...] غربي‌ها [...]‌ بيان كردند كه اسلام بايد خشن [...] معرفي شود. آنها مي‌خواهند انتقادات اسلام از غرب [...] ‌رد شود [...] با تيره و تار جلوه دادن جامعه اسلامي [و عنوان کردن مسایلی]‌ در بارة [...] شرايط زنان [...] سعي دارند اين نگرش را به وجود بياورند كه جامعه اسلامي از جوامع ديگر فاصله گرفته [...] غربي‌ها [...] مي‌خواهند [با متهم کردن]  نهادهای سیاسی و شخصيت‌هاي داخلي به رعايت نكردن حقوق بشر [آن‌ها را ] ‌سركوبگر معرفي و اعتبار آنان را نزد مردم مخدوش كنند[...]»

می‌بینیم که،  بر اساس اظهارات مصلحی،‌  واقعیت شرایط ملت ایران،‌ خواست غرب است.‌  ما هم جز این نگفته و نمی‌گوئیم؛  حکومت اسلامی جمکران مجری سیاست غرب در ایران بوده و هست.  ولی آخوند مصلحی،  به دلیل برخورداری از حماقت کافی،‌  نمی‌تواند بفهمد که با این اظهارات در واقع پتة حکومت اسلامی و اربابان‌اش را بر آب می‌اندازد.  حضور ساواک‌الله بگوئیم؛  اسلام یک واژه بیش نیست،  و واژة وحشی و متمدن وجود ندارد.  ولی اسلام‌گرا در هرحال «وحشی»  است؛‌  چرا که در هر حال انسان را نفی می‌کند.  اسلام‌گرا «جانبدار» است.   بله،   از آخوند مصلحی یاد بگیریم!  اسلام یک «تمدن» و «فرهنگ» است که با غرب ‌مخالفت دارد! گویا این گوسالة ننه‌حسن توحش را با فرهنگ و تمدن اشتباه گرفته.  تعجبی هم ندارد؛ اگر مصلحی یک جو شعور می‌داشت و از شرافت اخلاقی برخوردار می‌بود در حکومت ابله‌پرور و چاقوکش‌نواز اسلامی در جایگاه وزارت قرار نمی‌گرفت.  در هرحال اسلام مصلحی به  اسلام شیرین عبادی نزدیک شده،  پس دیگر چه تفاوتی است میان مصلحی و عبادی؟!  یک نوبل هم به ساواک جمکران بدهید!   خوشبختانه پیش از پرش مصلحی به سنگر عبادی،  طویلة ‌مک‌کارتی تدابیر لازم را برای نجات «شبه اوپوزیسیون» صادراتی جمکران به ینگه دنیا اتخاذ کرده بود.  

خارج از استقبال پرشور رضا پهلوی و «مردم» از تهاجم نظامی به ایران،   متفکران سرشناس و گمنام جمکران «‌سوسماریسم» استاد علی شریعتی را  بجای سوسیالیسم نشانده بودند،   و دو جبهة کاذب هم برای سازمان دادن به جنگ زرگری میان «اسلام‌ستیزان» و «اسلام‌پرستان» طرفدار «جنبش سبز» افتتاح شده بود!  آری،  موهبتی است «استقلال» و «آزادی» در دامان استعمار.   این استقلال و آزادی در واقع به «جانبداران» امکان می‌دهد که با تعصبات و باورهای‌شان دو قطب «عشق» و «نفرت» پایه‌ریزی کنند.  و در این راستا بد نیست به مقالة وزین پاسدار اکبر که در بی‌‌بی‌سی،  ‌مورخ 22 ژوئن 2012  انتشار یافته نیم‌نگاهی بیندازیم.

در هزارة سوم‌،  اسلام پاسدار اکبر به قول خودش به «وسط ارسطوئی»،‌  یعنی فضیلت خارج از دو رذیلت  مرتبط شده،   و نتیجه گرفته که «لیبرال دمکراسی» با «حق رأی» در ترادف قرار دارد!   در چارچوب این شارلاتانیسم،‌  حماقت‌گستری و «فضیلت پروری»،  پاسدار اکبر می‌خواهد از اسلام «روایت سازگار با مدرنیته و دمکراسی» ارائه دهد!  خلاصه اینبار لازم است برای سرکوب انسان،  پاسدار اکبر و هم پالکی‌های‌اش «دین سنج»‌ را با «فضیلت سنج» جایگزین کنند و گشت‌های  مبارزه با بی‌فضیلتی به راه اندازند.  همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم پایه و اساس مدرنیته و دمکراسی «انسان‌محوری» است،  و با تکیه بر پیش‌فرض‌های روحانی و الهی و فلسفة ارسطو و کانت نمی‌توان سخن از مدرنیته به میان آورد.   هر چند نوچة محفل توحش‌گستر آورام چامسکی قصد دارد با توسل به «روایت»،  خدامحوری دین را با «انسان‌محوری» مدرنیته «سازگار» بنمایاند.   به این ترتیب معرکة شیادی  این «شبه‌روشنفکر»‌ تاریک‌اندیش را که همزمان واقعیت،  یعنی پویائی انسان در «زمان» و «مکان» مشخص را نفی می‌کند،  می‌باید به عنوان  «دمکراتیزه شدن لیبرالیسم» بپذیریم!   

به ادعای پاسدار اکبر این دمکراتیزاسیون، ‌ در قرن بیستم «تکمیل» شده!   به عبارت دیگر،  از آنجا که دمکراتیزه شدن لیبرالیسم در قرن بیستم به تکامل خود دست یافته منطقاً می‌باید به «سکون» نیز رسیده باشد،   پس دیگر هیچ «تحولی» در آن ایجاد نخواهد شد!   روشن‌تر بگوئیم «لیبرالیسم»‌ پاسدار اکبر از نوع «لیبرالیسم اکبری» است که به خداوند «لایتغیر» ادیان ابراهیمی می‌ماند.   این «خداوند» همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم از فلسفة ‌کلاسیک به عاریت گرفته شده،  کامل و ابدی است و «تاریخی‌ات» هم نمی‌پذیرد.  در واقع پاسدار اکبر نوعی لیبرالیسم «نیست در جهان»‌اختراع کرده.  ولی برخلاف توهمات ایشان،  «لیبرالیسم» و «دمکراتیزاسیون» هیچ ارتباطی با «کمال» و «جاودانگی» نداشته و ندارد.   

منبع الهام پاسدار گنجی، ‌  هر چند آن را مستقیماً ابراز نمی‌کند،‌  در واقع ترهات آخوند مطهری است.   همان دستاربند وحشی و انسان‌ستیزی که به گواهی آثار سرشار از تحجر و توحش‌‌اش،  هیچ ارتباطی با لیبرالیسم نمی‌توانست داشته باشد.   ایشان در دوران جنگ‌سرد،   برای مبارزه با «انسان‌محوری» نظریة مارکس،   و زمینه سازی برای سرکوب مخالفان استعمار غرب در ایران،   «لیبرالیسم»‌ را در برخی آثارشان به «چماق اسلام» تبدیل کرده بودند.   بنگاه بی‌بی‌سی هم می‌پندارد چماق  «استاد شهید» هنوز کاربرد جادوئی گذشته را حفظ کرده،   در غیر اینصورت چنین مزخرفاتی را منتشر نمی‌کرد: ‌

«تاریخ یهودیت و مسیحیت و لیبرالیسم و مارکسیسم در برابر جامعه شناس قرار دارد [...] تعبیر وسط ارسطوئی  [...] مفهوم فضیلت [دارد]  افراط و تفریط در احساسات مربوط به آن فضیلت به یک رذیلت می‌انجامد [...] دموکراتیزه شدن لیبرالیسم در [...] غرب در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز و در قرن بیستم دنبال و تکمیل شد [...] چرا مسلمان‌ها حق ندارند روایت‌های سازگار با مدرنیته و دموکراسی و حقوق بشر از دین خود عرضه بدارند [...]  نه صدور فرمان تهاجم نظامی به ایران [...] نه این نوع نگاه به اسلام،  جامعه شناسی است.  جنگ‌طلبی جامعه شناسی نیست [...]»

بله در این نوع مقالات همواره «واضح مبرهن است که...» اسلامی خوب و رحمانی «وجود» دارد و عده‌ای دشمن «اسلام» شده‌اند.  علت اینکه همه،   از جمله شیرین عبادی و آخوند مصلحی و دیگران به «اسلام»‌ دخیل بسته‌اند این است که در «اسلام»،  مادیت،  یعنی انسان وجود ندارد؛  حتی «مسلمان» نیز در اسلام جائی ندارد،  و بدون مسلمان اسلام هیچ نیست.  در واقع فعلة‌ فاشیسم «هیچ»‌را دستاویز قرار داده.   از سوی دیگر،‌  «مسلمان» کسی است که دین اسلام را «قبول» کرده!  در اینصورت «مسلمان» به عنوان فردی که دین اسلام را پذیرفته،  هرگز نمی‌تواند با دین مذکور برخورد منطقی و «غیرجانبدارانه» داشته باشد.   چنین فردی با «تعصبات‌» و «باورهائی‌» که «برحق»‌ تصور می‌کند،  در جامعه حضور خواهد یافت و «رسمی‌ات» حضور انسانی را در جامعة دمکراتیک به چالش می‌کشد.  از این گذشته در غرب گسترش دمکراسی هیچ ارتباطی با مسیحیت و یهودیت نداشته و ندارد،   دمکراسی سیاسی نتیجة فرایند دیگری است که با «رسمیت‌زدائی» از جامعه،  سرکوب آزادی بیان و خلاصه با حضور غیررسمی در سطح جامعه تضاد دارد.      

حضور غیررسمی دیندار در جامعه کار استعمار را ساده می‌کند،  و برای سرکوب «آزادی بیان» کفایت خواهد کرد.   چرا که سنت مقدس در هر زمان و مکان،  حتی در غرب هزارة‌ سوم نیز با «آزادی بیان»‌ در تضاد قرار می‌گیرد.   دلیل هم روشن است.   سنت مقدس «انسان» را به رسمی‌ات نمی‌شناسد،   چرا که انسان فراتر از سنگر حق و باطل قرار گرفته.   پاسدار اکبر،  خوشبختانه هنوز از درک یک نکتة پیش‌پاافتاده عاجز مانده،   و آن اینکه «جانبداری»، ‌ یعنی سینه زدن برای «باورها»،   هیچ نیست جز «برتری‌طلبی.»   نیازی نیست که بگوئیم «جنگ‌طلبی» نیز از  «برتری‌طلبی» سرچشمه می‌گیرد.  جالب‌تر اینکه پاسدار اکبر، ‌ بی‌خبر از مفهوم «جنگ طلبی»،  زبان به نکوهش جنگ‌طلبی پروفسور محمدی گشوده!   

این جنگ زرگری مهوع بین پاسدار و پروفسور فقط با این هدف به راه افتاده تا این سرکوبگران بتوانند مطالبات اربابان‌شان را به عنوان خواست «اوپوزیسیون» حکومت توحش مطرح کنند.  البته اینبار آنگلوساکسون‌ها سخت کور خوانده‌اند!   به ویژه در شرایطی که آمریکا‌ به ناچار،   دولت اسلام‌فروش ترکیه و همچنین ملایان جمکران را در برابر روسیه «تنها» گذاشته!   یک روز پیش از سقوط جنگندة ترکیه،  ‌ و در گیرودار جنجال رسانه‌ای غرب به پشتیبانی از خیانت یک افسر سوری،   در شرایطی که هیلاری کلینتن،   وزیر امورخارجة ‌آمریکا بر طبل مسلح کردن مخالفان بشار اسد می‌کوفت،  وزارت دفاع آمریکا با سرعت دنده‌عقب «رسانه‌ای» گرفت.   دلیل هم اینکه هیلاری کلینتن،  ‌ در صورت پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری می‌باید وزارت امور خارجه را ترک گوید،  و به همین دلیل تاخت و تاز می‌کند.  تا چند ماه دیگر از او و سیاست‌اش در دولت آمریکا اثری باقی نمی‌ماند و «بعضی‌ها» ترجیح می‌دهند مسئولیت تمامی جنایات را بیاندازند بر سر «هیلاری غایب!»   

باری روز اول تیرماه سالجاری،   به گزارش سایت رادیوفردا،   مورخ جمعه 22 ژوئن 2012،  «لئون پانه‌تا» به «گذار آرام» در سوریه رضایت داد.    ولی اشتباه نکنیم،   این «گذار آرام» در واقع براندازی دولت قانونی سوریه است.   بله،‌  وزیر دفاع آمریکا فتوی داده‌اند که،   «بشار اسد باید برود!» رادیوفردا هم بدون پنهان‌کاری «فتوی» پانه‌تا را منعکس کرده و می‌نویسد،  در صورت عدم اطاعت از این فتوی،  جنگ داخلی سوری را تهدید خواهد کرد:‌

 «[...] لئون پانه‌تا روز پنج‌شنبه ضمن اشاره به خودداری آمریکا از ارسال تسلیحات برای مخالفان حکومت در سوریه گفت [...] آن‌چه اهمیت دارد این است که همه بر روی گذار آرام و مسئولانه سیاسی در سوریه تمرکز کنند [...] پانه‌تا هشدار داد که در صورت شکست راه حل دیپلماتیک،   سوریه درگیر جنگ داخلی فراگیر خواهد شد[...]»

به استنباط ما شلیک موشک به هواپیمای نظامی ناتو در ترکیه،   به گزافه‌گوئی‌های وزیر دفاع آمریکا نه فقط در سوریه که در کل منطقه «پاسخی» صریح و روشن داد.  «پاسخ» این است که ماندن یا رفتن بشاراسد در حیطة اختیارات مردم سوریه است.  و مردم سوریه مطالبات‌شان را از طریق دمکراتیک و به زبان انسانی مطرح خواهند کرد،   نه با توسل به بمب و گلوله!  این بود«برداشت ما» از رخداد 22 ژوئن سالجاری!

از اهمیت روز 22 ژوئن در تاریخ معاصر،  هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!  با نیم نگاهی به رخدادهای 22 ژوئن،   از دوران هیتلر «روشن‌ضمیر» تاکنون به نقش سرنوشت‌ساز «باد» پی می‌بریم؛  «باد» را دستکم نگیریم!  چه در مفهوم حقیقی و چه در مفهوم مجازی،  وزش «باد»،  یا تغییر جهت آن همواره تحولاتی ایجاد می‌کند.   به عبارت دیگر «باد»،  هرگز بدون پیامد نبوده و نخواهد بود؛  حتی در بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی،  بگذریم!   باد،  یکی از 4 عنصر،‌   و از نمادهای خداوند «مدرنیته» است.  در وبلاگ‌هائی که به «مدرنیته» اختصاص دادیم،  در اینمورد توضیح داده شده پس تکرار مکررات نکنیم و برویم به سراغ رخدادهای  روز 22 ژوئن!

در تاریخ  22 ژوئن سال 1941 میلادی،  آلمان نازی به اتحاد شوروی حمله کرد و روز 16 سپتامبر همان سال،   یعنی کمتر از 3 ماه پس از تهاجم ارتش هیتلر به شوروی،  پهلوی اول که «یک تنه» در برابر خواست قدرت‌های جهانی ایستاده و از اخراج مستشاران نظامی آلمان خودداری می‌کرد،   «جام زهر» را سر کشیده و از سلطنت «استعفا» داد،  چرا؟  چون ارتش استعماری،  همانطور که در 22 بهمن 1357 هم شاهد بودیم،  در برابر «ولینعمت» خود نمی‌ایستد!‍   البته در دوران هیتلر،  شرایط کمی پیچیده‌تر بود.  اگر در ایران،   که به دلیل تحمیل استعمار انگلستان به میدان رویاروئی ارتش شوروی با ارتش بریتانیا تبدیل شده بود، ارتش «شاهنشاهی» زیر پای اعلیحضرت را نمی‌کشید،   مجبور می‌شد با ارتش اشغالگر بریتانیا هم بجنگد!  آنوقت صحنه واقعاً خنده‌دار می‌شد؛   پس «اعلیحضرت» را بردند تا ما ایرانی‌ها اگر هنوز هم می‌خندیم،  از شدت خنده روده‌بر نشویم!   

ولی در کودتای 22 بهمن 1357،   به دلیل زدوبند تاواریش‌ها با لندن و واشنگتن،  هیچ خطری از جانب مسکو،  سیاست آنگلوساکسون‌ها را در کشورمان تهدید نمی‌کرد.   به همین دلیل برای لندن و واشنگتن،   وحشی‌گری در ایران به تفریح تبدیل شده بود.   خلاصه بگوئیم اینان که پیشتر «مرز پرگهر» را غارت می‌کردند،   بعداً متوجه شدند که با «الله‌اکبر» به مراتب بهتر از «مرز پرگهر» می‌توان تاراج کرد.   پس دستی به سروگوش «مصدق» کشیده،  و پس از تعطیل کردن مدارس مختلط،  و ترور «رزم آرا» پای «کنسرسیوم » را به ایران باز کردند.   مصدق هم «شیخ‌مهدی» و «حاج روح‌الله» را بر‌ای‌شان «استخدام» کرد تا سیاست استعماری «شیخ‌وشاه»‌ جانبدار تداوم یابد.  و بعد از کودتا  همین مصدق در سنگر «حسین مظلوم» نشست. نقش نخست‌وزیر «مردمی» و «مظلوم» یکی از ویژگی‌های این سیاست گوساله‌فریب بود.  

سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کرد که پس از انجام وظائف به نحو احسن،  «نخست‌وزیر» در سنگر «حسین مظلوم» یا «قهرمان» بنشیند.  لازم بود «خادم وفادار» یا به زور «برکنار» شود،  یا به ‌بهانه‌های واهی نظیر «مخالفت با  تندروی»،  ‌ یا تحرکات گروه‌های خودسر و غیره «استعفا» دهد و در سنگر حق یا «حماقت باورهای مردمی» لنگر اندازد.   برکناری مصدق،  ‌استعفای شیخ‌مهدی بازرگان،  فرار بنی‌صدر،   و «عزلت‌نشینی» میرحسین موسوی در چارچوب همین سیاست‌ صورت پذیرفت.

ولی در سال 1388،  که آنگلوساکسون‌ها دوباره دست به کار شدند،  کارخانة رجاله‌پروری در روند «بازیافت زباله» و تبدیل موسوی به «قهرمان» محبوب و مردمی شکست خورد.   به همین دلیل بود که حضرات در بازتولید سناریوی «اشغال سفارت» توسط «مردم»  نیز که در مورد سفارت انگلستان به راه افتاد ناکام ماندند و ... و علیرغم تمام تلاش‌های لندن،  حکومت اسلامی نتوانست ملاقات اخیر «ویلیام هیگ ـ‌ صالحی» را به ابزار لات‌بازی در مجلس روضه و زوزه تبدیل کند و به شیوة گذشته لشکرکشی خیابانی به راه اندازد.   هر چند حکومت اراذل و اوباش برای جنجال پیرامون این ملاقات خیز برداشته بود،  ولی نتوانست.   این ناکامی از تغییر جهت «باد»،  در تاریخ 22 ژوئن 2012  ناشی می‌شود!  

این «تغییر» هم دکان الله‌اکبر «یورونیوز» را در سوریه تعطیل کرد،   هم به لات‌بازی در انتخابات مصر پایان داد و ... و از همه مهم‌تر،   ارتش آدمخوار ناتو را از رویای شیرین جنگ‌افروزی میان اردن و سوریه به ‌در آورد!   پیش از این «تغییرات»،   بوق‌های طویلة مک‌کارتی درمورد اعطای پناهندگی از سوی دولت اردن به یک خلبان نظامی سوریه معرکه گرفته بودند؛   بدون اینکه به پیامد «منطقی» چنین عملی اشاره کنند.

اعطای پناهندگی به نظامیان فراری که کشورشان به دلیل جنگ و یا شورش مسلحانه،  در شرایط ویژه  قرار دارد،   به معنای نشستن در سنگر شورشیان و اعلان جنگ علنی است.   به این ترتیب دولت «زپرتی» اردن،   با اعطای پناهندگی به خلبان سوری،  در واقع به دولت اینکشور اعلان جنگ داده بود.   و در آستانة مسافرت قریب‌الوقوع ولادیمیر پوتین به اسرائیل،  اردن و فلسطین،  «پیام» دولت اردن به روسیه از هرگونه تفسیر بی‌نیاز است.  در هر حال «دولت اردن»،  مانند دیگر دولت‌های «مستقل» منطقه در واقع مترسک یانکی‌هاست.  اگر این دولت در برابر ملت‌اش «مسئولیت» می‌داشت،   به هیچ عنوان‌ چنین حماقتی به خرج نمی‌داد و مقررات بین‌المللی را نقض نمی‌کرد.   

در دوران پهلوی دوم،  یعنی در دوران جنگ سرد،   یکی از خلبانان نیروی هوائی ایران با یک جت جنگنده به شوروی گریخت و تقاضای پناهندگی کرد.   دولت شوروی هم ایشان را به ایران تحویل داد.   دلیل هم اینکه اعطای پناهندگی به خلبان ارتش شاهنشاهی در واقع به معنای اعلان جنگ به ایران و نهایت امر درگیر شدن با دیپلماسی ایالات متحد در منطقه بود.   البته غرب هرگز «متحد» ایران نبوده.   از دوران قاجار نمی‌گوئیم،   از دوران پهلوی دوم و پس از کودتای 28 مرداد 1332 می‌گوئیم که در رسانه‌ها دولت شاهنشاهی را به مقام متحد آمریکا ارتقاء درجه داده بودند!   ولی همین به اصطلاح «متحد»،   طی 37 سال تحت «تحریم» غرب قرار داشت!   بله،   ماجرای ذوب‌آهن را که فراموش نکرد‌ه‌ایم؛   اگر ماجرای تأسیس کارخانه‌های‌ «ماشین‌سازی»،   «تراکتورسازی» و ... را هم به این فهرست اضافه کنیم به ابعاد واقعی «اتحاد» فرضی غرب با ایران شاهنشاهی بهتر پی‌ می‌بریم.  

کشورهای غرب حتی نمی‌پذیرفتند که ایران در حد ساختن یک «آچار» ناقابل «صنعتی»  باشد.   سرانجام «ماشین سازی» و دیگر «سازی‌ها» را دولت رومانی به ایران فروخت!  غربی‌ها هم همان لات بازی‌ای را که در مورد «ذوب آهن» به راه انداخته بودند در مورد صنایع دیگر ادامه دادند!    فقط بوق‌های ساواک خفقان گرفته،  و به «تحریم» ایران توسط غرب اشاره نمی‌کردند.   در نتیجه این دروغ بزرگ در اذهان جایگیر شده بود که شاه متحد غرب است   و غرب از دولت ایران حمایت می‌کند،  حال آنکه واقعیت جز این بود!   

در واقع دولت ایران نقش «عاشق بیعار» غرب را ایفا می‌کرد،   تا امکان ساخت و پرداخت یک اوپوزیسیون «غرب‌ستیز» را برای غربی‌ها فراهم آورد و همانطور که شاهد بودیم در این امر  «موفق» شد.  حاج روح‌الله را با عربدة «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شاه آمریکائی» به همراه مشتی خودفروخته و ابله برای مزدوری لندن و واشنگتن به تهران فرستادند.   می‌بینیم که حضرت رضا پهلوی نیز با هدف سرنگون کردن حکومت دست‌نشاندة یانکی‌ها برای تهاجم نظامی به ایران دست نیاز به سوی همین آمریکا دراز کرده‌اند،   و بر استقبال «مردم» از اشغالگران تأکید ملوکانه گذاشته‌اند.

پس دلیلی ندارد که مصاحبة ایشان را بررسی کنیم،   حقوق بشر و دمکراسی مطلوب رضا پهلوی ایران را به عراق دوم تبدیل خواهد کرد و کشور استعمارزدة ترکیه نیز تبدیل می‌شود به الگوی مطلوب ملت ایران!   خلاصه همان خواهد شد که «نیکولاس کریستف» در نیویورک تایمز «پیش‌گوئی» کرده!   ایشان پس از نگریستن در جام بلورین کشف کرده‌اند که حکومت طالبان افغانستان مانند صدام حسین «دشمن» حکومت جمکران بوده!   و پسر جرج بوش با سرنگون کردن طالبان و صدام حسین خدمت بزرگی به حکومت اسلامی کرده.   شاید کریستف می‌پندارد ما «احمق» هستیم و جنگ زرگری حاکمیت آمریکا با ملایان را جدی گرفته‌ایم!   ولی سر هم کردن چنین گزارش‌ها،   و به ویژه انتشار آن‌ها بیشتر نشان از حماقت مسئولان نیویورک‌تایمز دارد!   

مقامات حکومت جمکران هم در این زمینه از کهنه فروش‌های نیویورک هیچ کم ندارند.   به عنوان نمونه،   «متولی‌زاده»،  قائم مقام سازمان برق منطقه‌ای ایران می‌گوید،  بیش از یک میلیارد نفر از مردم دنیا از «نعمت برق» بی‌بهره هستند،  ‌ افتخار می‌کنیم که بزرگترین تولید کنندة برق در منطقه هستیم و در زمینة استفاده از انرژی‌های نوین چند صدسال سابقه داریم:

«[...] با افتخار اعلام کنیم که ایران،  بزرگترین تولیدکننده برق در منطقه خاورمیانه است [...] ایران در زمینه استفاده از انرژی‌های بادی و خورشیدی دارای سابقه و تجربه بسیار بالایی است [...] در این زمینه می‌توان به آسیاب‌های بادی خواف اشاره کرد که دارای سابقه‌ای چندصد ساله هستند[...]»

این اظهارات «مفرح» را سایت نووستی،  مورخ 2 تیرماه 1391 منتشر کرده.   شانس آوردند «باد» افتخار برادر متولی‌زاده به جنگندة ناتو در ترکیه نگرفت،   وگرنه  لاشه‌اش طعمة آسیاب‌های بادی «خواف» می‌شد!


    













...









Share