شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

به نام ناهید، ایزد بانوی آب‌ها

آغازی و پایانی، پیدایی و پنهانی،
خندانی و گریانی، فریادی و توفانی.

ناهید تو دریایی، ناهید تو بارانی،
از خشم نمی‌رانی، در قهر نمی‌مانی

پروایی و توفانی، مهر ابدی مانی
هم اشکی و هم واژه، هم مهری و هم هاله
هم آتش و هم خاکی،
هم بادی و هم باران

ناهید تو دریایی
هم عشقی و هم حرمان
هم دردی و هم درمان
هم ایزد بارانی، هم ایزد ایرانی.

جنگ بدون برنده

درصفحه اول یکی از رسانه‌های فارسی زبان اینترنت، عکس یک زن با کاسکت (به طوری که موهایش دیده نشود و تشعشع گیسوانش به چشم بنی‌صدر نخورد) و لباس کمی تا قسمتی رنگی که جو عزا و روضه‌خوانی را زیاد خدشه‌دار نکند، دیده می‌شود. تیتر مربوطه هم این است: «بیست و پنج سال پس از جنگی که برنده نداشت!»

فکر می کنم اشتباهی پیش آمده، این جنگ برنده‌های زیادی داشت.

برنده‌های رده‌بالا! اسلحه‌سازان و اسلحه فروشان غرب و شرق. رده بعد، دولت‌های غرب که پادوهای غیور اسلحه‌سازان‌اند. رده سوم فعله استعمار غرب و شرق در ایران و عراق: دارو دسته خمینی و صدام حسین. خمینی که آنقدر جنگ به مذاقش خوش آمده بود که می‌خواست تا قدس هم برود، البته فقط از مسیر کربلا. «این جنگ نعمت الهی است!» فراموش نکنید.
میرحسین موسوی، نخست وزیر این جنگ بود. سردار سازندگی هم سر سفره غنائم آن نشسته بود و اضافه حقوق موسوی را تأمین می‌کرد. خرید اسلحه و مهمات، تجارت پرسودی است. رده چهارم برندگان جنگ، آتش بیاران معرکه رده سومی‌ها بودند. در عراق، رهبران کردها و شیعه‌ها. در ایران مجاهدین خلق و دیگر گروه‌هایی که با فعالیت مسلحانه زمینه سرکوب را برای حاکمیت فراهم آوردند
.

بازنده‌های جنگ

از بازنده‌های جنگ هم بگوئیم. بازنده جنگ، فریدون بود که شتابان از لندن به ایران بازگشت تا از میهنش دفاع کند. بازنده جنگ پدر و مادر فریدون بودند که جسد فرزندشان را هم ندیدند. بازنده جنگ فریبرز بود، تنها فرزند خانواده، از دانشگاه به اوین رفت، ممنوع‌الملاقات ماند تا در گور جمعی به خاک سپرده شد. بازنده جنگ مژگان بود که یک‌روز به دانشگاه رفت و هرگز به خانه بازنگشت. بازنده جنگ ناهید رکسان بود که مرگ مژگان‌ها، فریبرزها و فریدون‌های بسیاری را شنید و از عجز گریست. ماه‌ها در خانه به امید مرگ نشست، شاید همبازی‌های دوران کودکی را در دیگر سو بیابد. بازنده جنگ ناهید رکسان بود که تنها آرزویش زندگی در ایران بود.

پرسه دوم مهر

نه روز تا جشن مهرگان
امروز هم پرسه زنان از سایتی به سایت دیگر رفتم

ابتذال آن لاین

در این سایت یک نفر از متفکران نوسواد ایران از آزادی می‌گوید: «سرنگونی دولت احمدی نژاد...اسلام مترقی، عدالت اسلامی، فتوای آیت‌الله... در مورد ریش و سبیل و چرب کردن سبیل... کمی پایین‌تر یک مبارز مترقی، سلطنت طلبی و سلطنت پهلوی را با هم «قاطی» کرده از «واپسگرائی!» سلطنت‌طلبان شکوه می‌کند. دست راست، سمت چپ، یک شاعر بی‌مایه به سبک جدید سرایش فرموده‌اند. همه با استفاده از فعل های امری: برویم، نگوییم، بخوانیم ... شباهت عجیبی به توضیح‌المسایل و امر به معروف دارد. بنظرم جدیداً از کمیته خیابان وزراء فارغ التحصیل شده باشد.

حرمسرا آن لاین

بکلی مردانه است، و به صورت پرسش شاگردهای کودن و پاسخ استاد ابله طراحی شده. پرسش و پاسخ به گفتمان حاج آقا در بازار مسگرها بسیار نزدیک است: «هزینه آزادی ... حکومت لیبرالیستی به صرفه نزدیک‌تر است ... شرع مقدس و دموکراسی عدل الهی ... » باید پای راست را پیش گذاشته بلافاصله، قبل از سنگسار شدن، عقب کشید.

مزاحمین آن لاین

اینجا همه آزادند ایجاد مزاحمت کنند. با چهره کریه، با گفتار دریده، با پندار پوسیده. یک طرف روضه و مرثیه و اسلام مترقی است، طرف دیگر حاج آقا مارکس، با فارسی شکسته بسته، از مبارزات کارگران بیکار ایران می گوید. در میانه هم، به مصداق «خیر الامور اوسطها»، بازار بحث علمی عمیق نوسوادان داغ است. اینجا بهتر است هر دو پا را پس بگذارید، وگر نه خونتان پای خودتان است.

باد آن لاین
این هم از سایت‌های آزادیخواه است. ولی جهتش زیاد مشخص نیست! البته ارادت فراوان و پنهان به سردار اکبر و شیاد اردکان دارد، که از طریق بایکوت مقاله‌ها اعمال می‌کند تا کسی نبیند! تا چند روز قبل بین چپ نمایی و اصلاح طلبی و آخوندپرستی استخاره می‌کرد. کمی به کفن طالقانی و شریعتی چسبید، از اسلام مترقی رجوی هم غافل نشد. بعد به سلطنت پهلوی‌طلبان هم گوشه چشمی نشان داد. از حاجیه فیلسوف اندرونی نشین هم آش شله قلمکاری در باب حجاب منعکس کرد. و کم کم با احمدی نژاد بر سر لطف آمد. با همه میانه‌اش خوب است بخصوص با مردها و مرده‌ها. از امام رضا و شعرای مرحوم مذکر بیرون نمی‌آید. ولی همچنان در مسیر آزادی گام بر می دارد. مبارز نستوهی است.

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

ده روز تا جشن مهرگان، پیروزی ایرانیان بر ضحاک به سرکردگی کاوه آهنگر، و بر تخت نشستن فریدون

پرسه اول مهرماه
تا دیروز، منظورم قبل از کودتای هویزر و حاکمیت جنبش اراذل و اوباش بازار در ایران، محافل غربی با استفاده سوء از تفکر اگزیستانسیالیسم، تبلیغ مسیحیت مترقی! می‌کردند، در ایران هم که متفکرین استعمار زده‌‌اش به جز تقلید میمون‌وار از غرب قادر به کار دیگری نیستند، شریعتی مبلغ اسلام مترقی شده بود. عده‌ای هم باورشان شده که نه تنها اسلام مترقی وجود دارد که آیت الله مترقی هم موجود است!
پس از پایان جنگ سرد، سرمایه‌داری به هن و هن افتاده، یک گام دیگر به پس رفته، می‌خواهد تفکر اگزیستانسیالیسم را به زیر سئوال ببرد. ابزارش هم یک پروفسور پوسیده غربی و یک خبر چین ساواک است. محل تبلیغ چنین مهملاتی هم جایی است که هیچکس حق ابراز عقیده ندارد: رسانه‌های آزادیخواه ایران!

الگوی تبلیغ، الگوی عصر حجر است: متفکر و جامعه شناس ایران در گفتگو با یک جیره خور کلیسا، از نازی بودن هایدگر پرده بر می‌دارند! خواننده هم باید مهملات نانخورهای استعمار را بی چون و چرا بپذیرد. چون اینان خواننده را ابله و بی‌مقدار می دانند، هر چند قیاس به نفس می‌فرمایند.

در ذهن علیل اینان اگر هایدگر نازی باشد، فلسفه‌اش هم، هرچند که در تضاد با نازیسم و مذهب است، نازی می‌شود! جیره خواران کلیسا که نمی‌توانند تفکر آزادیخواهانه را نابود کنند، به جنگ متفکر آزادیخواه می‌روند. مثل دانشجویان خط امام به «افشاگری» مشغول می‌شوند. اوضاع هم که روبراه است. همین روزها یکی از رسانه‌های متعهد و مکتبی کارت عضویت هایدگر در حزب نازی را چاپ می‌کند و بر همگان آشکار می‌شود که یکی از فدائیان هیتلر بنیانگزارفلسفه‌ای‌است که هم مذهب را نفی می کند هم نازیسم را!

سیزده بدرامسال، با مرگ گوساله زرین واتیکان، نحسی بیست و شش ساله به در رفت. می دانستم سال نکویی در پیش است. بی‌آبرویی متفکران استعمار را به فال نیک می گیرم.
دوستان نادان استعمار، آبی به آسیاب حماقت روشنفکران استعمار می‌ریزند که از هزار آتش سوزان‌تر است.

اندر فواید کودتا و مضار آزادی!

مسعود بهنود در وبلاگش نوشته: «در این راه دشواری که رضاشاه طی کرد تا به سلطنت برسد…» مسعود جان! رضا، اگر شاه بود، دیگر طی کردن این راه دشوار برای به سلطنت رسیدن چه دلیلی داشت؟ مگر نمی‌دانست که شاه است و احتیاجی به طی این راه دشوار ندارد؟! نکند شما در وبلاگ خود ناخودآگاه به طنزنویسی روی آورده‌اید؟! از قرار معلوم، در این راه دشوار «هواداران تجدد، جمعی از روحانیون[…] با او موافق بودند.» می‌بینید که هواداران تجدد در تحجر هیچ تضادی با روحانیون ندارند چرا که همگی با مدرنیزاسیون، شیوه رایج استعمار، موافق‌‌اند. مثل همیشه، مدرنیزاسیون آری، مدرنیته نه. چون مدرنیته مکتب آزادی فرد است ولی مدرنیزاسیون سرکوب استعماری است. قابل توجه آنها که فرق مدرنیته و مدرنیزاسیون را نمی‌دانند.

و اما مستر بهنود مخالفان را چگونه معرفی می‌کند؟! گروه اول مخالفان عده‌ای هالو بودند که« نگران دموکراسی نوپا» شدند. کدام دموکراسی؟ این را باید از مستر بهنود سئوال کرد. که بی نظمی و آشفتگی ناشی از خلاء قدرت را با دموکراسی اشتباه گرفته‌اند.
شخصیت منفوری چون مستوفی الممالک نیز جزو مخالفان بوده و بالاخره روسای ایلات هم «چون فهمیده بودند نظم رضاشاهی به معنای از دست رفتن قدرت آنهاست…» مستوفی‌الممالک و روسای ایلات، همین مختصر برای آلودن چهره مخالفین کافیست. دمتان گرم مستر بهنود! هرچه احسان نراقی در مورد هایدگر خرابکاری کرده بود، شما در مورد رضا خان جمع و جور کردید، البته به باور خودتان.



در باب خودفروشی روحانیت

مستر بهنود، در ادامه می‌فرمایند: « رضا شاه شروع کرد به خریدن و به دست آوردن دل روحانیون…» جناب بهنود می‌توانید بفرمایید کسی را که می‌توان خرید، نیازی به به دست آوردن دلش هم وجود دارد؟ مگر از خود فروخته به جز اطاعت توقعی است؟ نکند رضا خان توقعات دیگری هم از روحانیت خود فروخته داشته و تا به حال این توقعات فاش نشده؟ پس دلیل به پایان رسیدن «ماه عسل رضاشاه و روحانیت» بر خلاف آنچه شما می‌فرمائید، سفر رضاخان به ترکیه و الهام از اسلام زدایی آتاتورک نبوده! واقعیت این است که ماه عسل رضاخان و روحانیت هیچگاه به پایان نرسید. آنچه مزدورانی چون آتاتورک و رضاخان ناچار به انجامش بودند، اعمال شبه اصلاحاتی بود، که با توسل به آنها، اردوگاه غرب می‌توانست آزادیخواهان را، در کشورهای هم مرز شوروی آنروز، سرکوب کند. جناب بهنود، فکر می‌کنید ایرانیان در جهل دوره قاجار میخکوب شده‌اند؟

چه بی‌پروا در عرصه فریب تاخت و تاز می‌فرمائید! به چه جرأت کودتای استعمار در ایران را «انقلاب آرام» توصیف می‌کنید؟! انقلاب نظریه پرداز دارد، هدف دارد و از درون است که می‌توفد، نه به فرمان استعمار! رضاخان نظریه پرداز بود یا تیمورتاش یا بوذرجمهری؟ غارت و چپاول و سرکوب ملت ایران هم هدف انقلاب بود!؟ این انقلاب آرام «با رضایت مردم» بود؟ کدام مردم؟! روحانیون خود فروخته مردم بودند، یا مستوفی الممالک و اعضای فراموشخانه؟! نکند بیست و دوم بهمن هم انقلاب آرام دیگری به وقوع پیوسته و کسی جز از ما بهتران نمی‌داند؟

آزادی بنا بر تعریف آزادیخواهان و شرکاءدر ادامه توضیحات روشنگرشان می‌فرمایند: «آزادی بی‌بها شده بود و مردم به ستوه آمده از دوازده سال آشفتگی…چشم به راه دیکتاتوری بودند…» عجب! این آزادی کجا وجود داشت که وفورش باعث بی‌بهائی‌اش شده بود؟ مسیو بهنود، در ایران کی آزادی وجود داشته؟ آنچه از دوره قاجار تاکنون، ملت ایران تجربه کرده، آشفتگی ناشی از خلاء قدرت در فاصله براندازی یک دیکتاتور فرسوده و استقرار دیکتاتور سفاک‌تر و تازه نفس تری بوده. شما منظورتان از آزادی بی‌نظمی و بی‌قانونی است؟ همان شرایطی که در اوایل استقرار حاکمیت اوباش بازار در سال پنجاه و هفت تجربه کردیم؟ آزادی مورد اشاره شما همین است؟ همین آزادی بود که «مردم دادند و رفاه و پیشرفت را خریدند»!؟ کدام رفاه را خریدند؟ رفاه فعله استعمار، رفاه مختاری‌ها، میر‌اشرافی‌ها، رفسنجانی‌ها، رفاه مردم ایران است یا رفاه مزدوران استعمار؟ مستر بهنود! نکند مزدوران استعمار همان «مردم ایران» باشند و ما خبر نداریم؟ پس ایرانی، مزدور استعمار و مرفه است.