سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۲

رُزه و فیضیه!

 

 

و آفتاب نمی‌میرد

برو بپرس زمرغان بیشه‌های کبود

ز تیرخورده پیام‌آوران توفان‌ها

ز آشیانه‌به‌دوشان دشت‌های غرور

[...]

(واصف باختری)

 

در گیرودار رسوائی‌های کاخ سفید در ماجراهای پدوفیلی وکوکائین و به ویژه ناکامی کودتای نیجر، خبر رسید که وزارت امورخارجۀ ایالات متحد که ادعا می‌کرد حکومت طالبان را به رسمیت نمی‌شناسد،  در دوحه با مقامات تحریم‌شدة حکومت طالبان مشغول «مذاکره» است!   به استنباط ما یانکی‌ها با مأبونان پشتون در مورد مقدمات برگزاری جشن تولد دوسالگی اینان «مذاکره» می‌کرده‌اند!   و جالب اینجاست که بوق‌های آتلانتیسم جهت حفظ پرستیژ ارباب‌‌شان از تفسیر و تحلیل «مذاکرة آمریکا با تروریست‌ها» خودداری کردند.   شیپورهای غرب نگفتند که مذاکرۀ مقامات وزارت امورخارجه آمریکا با طالبان،   معنائی جز به رسمیت شناختن آنان توسط ایالات متحد نخواهد داشت!   در هر حال،   اهمیتی هم ندارد، ‌ کیست که نداند پس از استقرار حکومت اسلامی مأبونان در ایران،  طالبان نیز مانند همة مأبونان افسارشان در دست آمریکاست.   و شاید به همین دلیل بعضی‌ها با در نظر گرفتن جنسیست نامشخص میشل اوباما،   او را نامزد مناسبی جهت احراز پست ریاست جمهوری ایالات‌متحد تشخیص داده‌اند ـ   منبع:  تلگراف،  مورخ 10 اوت سالجاری.

 

«جونم براتون بگه»،   اگر میشل اوباما را به کاخ سفید پرتاب کنند،  کار رضا ثقتی‌ها هم بالا خواهد گرفت و می‌توانند دست در دست باجناق‌شان پای به صحنۀ سیاست جهانی بگذارند.   در اینصورت نه تنها تنور «شبه‌انتخابات» حکومت ملایان،   که بساط تحمیل نقاب و مقنعه به زنان ایران نیز حسابی گرم و داغ خواهد شد.  چرا که کشتزار باجناق ثقتی ـ  حجت‌الاسلام مهدی حق‌شناس ـ نیز «کشف» کرده‌اند که مأبونیت حاج‌آقا به دلیل بی‌حجابی زنان است! 

 

خلاصه همه بدانند و آگاه باشند که حجت‌الاسلام به دلیل مشاهدة «زنان بی‌حجاب» سراسیمه و با شعار «حی‌علی‌ال‌لواط»  به جامعة‌ «رنگین‌کمانی» پیوسته!  تازه فهمیدیم که بی‌دلیل نبود شهین مولاوردی پرچم رنگین‌کمانی و پوستر خانوادۀ‌ تک‌جنسیتی هوا می‌کرد؛   لبیکی بود به حُجج اسلام!   و جالب اینکه تاکنون هیچیک از مقامات کنونی و حتی پیشین حکومت ملایان،  از اصلاح‌طلب گرفت تا اصولگرا و مشارکت‌چی و سازندگی و ...  و حتی پاسدار و بسیجی و قوۀ قضائیه،  ‌نه تنها روابط همجنس‌گرایانة رضا ثقتی را محکوم نکرده‌اند که جهت به حاشیه راندن این افتضاح،   همگی بر طبل «تحمیق و ترور و ارعاب» می‌کوبند و اخیراً به ترجیع بند «خودزنی در شاهچراغ»  روی آورده‌اند.  در این میانه از همه مهم‌تر آخوند اژه‌ای است که پس از افشاگری رادیوگیلان،   چندین روز در بیهوشی کامل فرو رفته بود!   و طی این مدت شاهد عملیات «قهرمانانۀ» پاسداران دلار در خلیج‌فارس و قلم‌فرسائی بوق‌های شیعی در مورد «ماجرای» ثقتی نیز بودیم!       

 

پاسداران دلار به پشت‌گرمی ورود ناوهای آمریکائی به خلیج فارس،   بلافاصله برای مانوور دریائی‌در جزیرة ابوموسی مستقر شده،‌  به ارادة ارباب به موشک‌های مافوق صوت هم دست یافتند!    بوق‌های شیعی نیز تلاش کردند رابطة‌ همجنس‌گرایانه و ضداجتماعی مقامات را با رابطة‌ «غیرقانونی» مقامات متأهل با زن مترادف بنمایانند،  و بساط ثقتی را بسیار «عادی» جلوه دهند.  تا اینکه آخوند اژه‌ای به هوش آمد.   بله،  ‌رئیس قوۀ قضائیه حکومت مأبونان پس از چندین روز لال‌مانی زبان گشود و بدون محکومیت روابط همجنس‌گرایانۀ مقامات حکومت شیعۀ اثنی‌عشری،   این «رسوائی» را به حساب «تلاش دشمن برای بدنام کردن برخی مقامات» نوشت!  خلاصه با توجه به بیانات اژه‌ای،   ملت ایران باید «دو اصل الهی» را بپذیرد.   نخست اینکه «دشمن» در کمین نشسته تا با انتشار تصاویر پائین‌تنۀ برهنۀ رضا ثقتی،   انقلاب شکوهمند اسلامی را اینچنین متزلزل کند و ... و دیگر آن که ماجرای رضا ثقتی به هیچ عنوان در این حکومت عمومی‌ات ندارد؛   یک مورد استثنائی است!  

 

حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست؛  ‌ اگر این روابط عمومی‌ات نمی‌داشت،   منطقاً می‌بایست  همة وقوقیه‌سرایان و مقامات و بوق‌های حکومت ملایان «زیردم دریده» آن را شدیداً محکوم می‌کردند!   می‌دانیم که در فقه این جماعت که در راهش صدها جوان قتل‌عام شده‌اند،  برای این نوع روابط حکم اعدام تعیین شده.  ولی در مورد ثقتی چنین نشد؛   علی خامنه‌ای هم این رسوائی را به حساب «جنگ نرم» گذارد،   بدون آنکه روابط همجنس‌گرایانۀ این جماعت را محکوم نماید.   البته امتناع از محکوم کردن این نوع «روابط ضداجتماعی» چندین و چند دلیل دارد!

 

نخست اینکه محفل پدوفیل‌های غرب و در رأس‌شان شخص جیمی‌کارتر،  مدافع «انقلاب‌های اسلامی» و «حقوق همجنس‌گرایان» شمرده می‌شوند.  دیگر آنکه ازدواج روح‌الله خمینی با یک دختربچه 12 ساله،  در عمل عضویت وی در محفل پدوفیل‌ها را رسمیت بخشیده بود.   و به همین دلیل نیز میشل فوکو،  ژان پل‌سارتر،  برنار کوشنر و همپالکی‌های‌شان در نوفل لوشاتو صف کشیدند تا روی ماه حضرت امام را زیارت کنند،  و... و می‌دانیم که بنی‌صدر نیز به میشل  فوکو ارادت ویژه‌ای داشت؛   به گفتگو و هم‌صحبتی با وی بارها افتخار کرده بود!

 

البته در این مورد خاص مشکلی پیش می‌آید!   چرا که با توجه به عدم تسلط بنی‌صدر به زبان فرانسه،  معلوم نیست ایشان به چه زبانی با فوکو گفتگو می‌کرده‌اند؟!   ولی هر چه بوده،  مشخص است که «زبان» یکدیگر را خوب می‌فهمیده‌اند!   یادآور شویم پس ازکودتای 22 بهمن 1357،  هیچیک از اصحاب رسانه و خبرنگاران و کارشناسان و مفسران و تحلیلگران همه‌فن حریف مرزپرگهر موضوع پدوفیلی رهبر انقلاب و حشر و نشر بنی‌صدر با امثال میشل فوکو را مطرح نکرد.   فراموش نکنیم که در آن روزهای «پرافتخار» سالیوان و ماشاالله قصاب،  مجاهد و فدائی و توده‌ای و جبهة ملی و نهضت آزادی و ... «همه باهم» فقط نگران «تهدید انقلاب» توسط «زنان بی‌حجاب و میهمانی‌های مختلط» شده بودند!

 

برچیدن میهمانی‌های مختلط برای مأبون‌سالاران آسان بود؛   لات و اوباش مسلح را به محل میهمانی می‌فرستادند و میهمانان را بازداشت می‌کردند!   در مورد زنان بی‌حجاب کار به این سادگی‌ها نبود؛   امکان بازداشت همۀ زنان بی‌حجاب وجود نداشت.  در نتیجه سرکوب زن را از زنان شاغل و سرشناس آغاز کردند؛   «احترام برومند»،  قصه‌گوی محبوب کودکان در تلویزیون،   نخستین کسی بودکه استعفا داد،   و حاضر نشد نماد بردگی آخوند پدوفیل و برده فروش بر سر بیاندازد.   تهاجم اوباش به تظاهرکنندگان 8 مارس 1979 نیز به دلیل لال‌مانی شیپورهای آتلانتیسم و هم‌صدائی جبهۀ ملی،  حزب توده،  فدائیان و  مجاهدین خلق با حکومت پدوفیل‌ها و مأبونان مسکوت ماند.   سپس همین جماعت خودفروخته و به اصطلاح «انقلابی» با تأئید «ضدرفراندوم» شیخ مهدی بازرگان،   نه تنها روح نواب صفوی و محمد مصدق که روح «ارنست پرون» را هم شاد کردند.   

 

بسیاری از ایرانیان نام «ارنست پرون» را شنیده‌اند و با احادیث و روایاتی که ویکی‌پدیا،  البته تحت نظارت سازمان سیا،   برای گوسفندالله نقل کرده آشنائی‌هائی دارند.   ولی شاید از دلائل واقعی حضور ارنست پرون در دربار پهلوی آگاه نباشند.

 

از روایات ویکی‌پدیا چنین برمی‌آید که ارنست پرون،   پسر باغبان دبیرستان رُزه،   به دلیل همجنس‌گرائی و «رفتار زنانه‌اش» مورد تمسخر همگان بوده؛  ‌ محمد رضا پهلوی،  ولیعهد ایران از وی طرفداری کرده و ارنست پرون با او دوست شده؛    به همراه وی به ایران آمده و در کاخ سلطنتی لنگر انداخته!   جالب اینجاست که معلوم نیست پهلوی اول،  با آنهمه کبکه و دبدبه،  تبختر و تفرعن،   چگونه به یک مأبون سوئیسی اجازه داده در دربار پهلوی همنشین ولیعهد شود؟!   ولی اگر نیم نگاهی به تحولات این دربار و رخدادهای ایران،  از سال 1315 ـ  پس از بازگشت ولیعهد بیاندازیم ـ  خواهیم دید که نقش واقعی ارنست پرون همکاری با شوارتسکف و فدائیان اسلام،   جهت کشاندن ارتش آمریکا به صحنة سیاست ایران و تثبیت روابط ضداجتماعی بوده!    اهدافی که با ترور هژیر و سپس رزم‌آرا،   زمینه را برای صدارت محمد مصدق ـ   فدائی اسلام فکل کراواتی ـ  و جنگ زرگری‌اش با دربار پهلوی فراهم آورد.   فاز تکمیلی این اهداف استعماری نیز با ترور حسنعلی منصور توسط فدائیان اسلام و فراهم آوردن زمینۀ مناسب جهت صدارت 13 سالة امیرعباس هویدا آغاز شد.   

 

در دوران «طلائی» هویداپرستی،   دربار پهلوی به ناچار جهت پایان دادن به زمزمه‌های پدوفیلی و همجنس‌گرائی جناب نخست‌وزیر یک مراسم صوری ازدواج با لیلا امامی برای وی بر پا نمود!   البته هر چند  امیرعباس هویدا را «موقتاً» با این مراسم «تطهیر» کردند،  این ازدواج عوام‌فریبانه نمی‌توانست دوامی داشته باشد.    باری،   پس از این «وصلت فرخنده»،   لیلا امامی به دلیل کسالت روحی مدتی در بیمارستان بستری می‌شود و نهایت امر طلاق می‌گیرد!  پس از این بساط،   هویدا را می‌بینیم که با سلام و صلوات دست در دست آریامهر،  پای به میدان مسجدسازی،  حسینیه‌پردازی،  برقراری جلسات روضه و زوزه و عرعر ملا و خصوصاً مأبون‌نوازی و نوچه‌پروری می‌گذارند.   و در جامعه‌ای که «تفکیک جنسیتی» از دبستان‌ و دبیرستان به تدریج در آموزش‌عالی نیز جای‌پائی برای خودش باز می‌کرد،  و جهت تعمیم «تفکیک جنسیتی» در کل جامعه،   گردان‌های ویژۀ ساواک وظیفۀ سرکوب «روابط دختران و پسران» را بر عهده گرفته بودند،  شاهد ازدواج بیژن صفاری و سهراب محوی در هتل کمودور تهران بودیم!  

 

بله، گامی بلند به سوی «دروازه‌های تمدن بزرگ» برداشته شده بود.  این عملیات قهرمانانه که مورد تأئید دستگاه آریامهر و «تبرک» حوزه‌های علمیه هم قرار گرفت،  به فدائیان اسلام  اطمینان داد که ارنست پرون،  پس از مرگ هم هوای‌شان را دارد.   بی‌دلیل نبودکه سفیر سوئیس در گیرودار جنبش «زن،  زندگی، آزادی»،  و در سالگرد کودتای سوم اسفند «برای گفتگوی تمدن‌ها» با حفظ حجاب اسلامی به دیدار ملایان قم شتافت و از «تمدن و فرهنگ مأبونان» تجلیل فراوان به عمل آورد!   

 

باری شمار مأبونانی که طی دوران صدارت هویدا به وزارتخانه‌ها،   مجالس شورا و سنا سرازیر شده،  و حتی به مقامات بالای «نظامی ـ امنیتی» دست یافتند،  چشمگیر است.  حتی پس از برکناری هویدا،  زن‌ستیزی در دوران صدارت جمشید آموزگار نیز ابعاد گسترده‌تری پیدا کرد.   روزنامۀ رسمی «حزب رستاخیز» از سوی مسئول کلانتری منطقۀ پارک‌شهر اعلام داشت:  «دخترانی که با پوشش نامناسب به پارک شهر  بیایند،   برای حصول اطمینان از بکارت‌شان توسط پزشکی قانونی معاینه خواهند شد!»   خلاصه «راه ارنست پرون و هویدا» همچنان ادامه داشت!   دقیقاً به همین دلیل،  پس از کودتای 22 بهمن،   حکومت ملایان از ترس لو رفتن روابط‌ ویژه‌اش با «هم‌محفلی‌های هویدا»،   سریعاً وی را به قتل رساند،   بعد هم جهت ردگم کردن،  در اوائل  اسفندماه 1357،   چند زندانی را به جرم «لواط»‌ تیرباران کرد:

 

«هفت نفر به جرم لواط تیرباران شدند.» 

منبع:  اطلاعات،   مورخ 15 اسفندماه 1357                                                  

  

باری حکومت ملایان از نخستین روزهای کودتا،   به رد گم کردن و قلع و قمع رقبا ـ  یا بهتر بگوئیم زنان ـ  مشغول بود.   می‌دانیم که «مأبون» از زن نفرت دارد؛‌   او را «رقیب» خود می‌بیند و از آنجا که می‌داند هرگز نمی‌تواند بر این «رقیب» پیروز شود،   نفرتش رشدی تصاعدی می‌یابد!   از قضای روزگار ثریا اسفندیاری هم در خاطراتش به «نفرت ارنست پرون از زنان» اشاراتی کرده است.   پس  بگذریم و بازگردیم به تیرباران همجنس‌گرایان و سرکوب زنان  توسط حکومت انقلابی مأبونان!          

 

البته آن روزها به دلیل اوج گرفتن تعصبات عوام‌الناس،  و همکاری مزورانۀ گروه‌های سیاسی،   شخصیت‌های خودفروخته و قشرهای فرصت‌طلب،   اعدام «رسانه‌ای» همجنس‌گرا،  سرکوب زن و حتی کشتار جمعی زندانیان سیاسی سهل و آسان بود!   ولی امروز پس از تحولات اوکراین و آغاز جنبش «زن،  زندگی، آزادی»،   شرایط خیلی خیلی تغییر کرده.    به عنوان مثال «ثقتی‌گیت» چنان ضربه‌ای بر پیکر حکومت شیعۀ اثنی‌عشری فرود آورده که برای تحت‌الشعاع قرار دادن آن،   لوتی یانکی و عنترشیعی‌اش ناچار شده‌اند به قول معروف «پیزی یکدیگر را جا بیاندازند!»   اولی آزادی زندانی‌ها ـ  دلالان و رابط‌های آمریکا در ایران ـ   را تحت عنوان آزادی جاسوسان آمریکائی در بوق گذاشته،   و دومی هم ظاهراً «میلیاردها دلار اموال مسدود شدۀ» ملت ایران را گویا آزاد کرده!   نمی‌دانستیم پائین‌تنۀ‌ رضا ثقتی و باجناقش از چنین اهمیت استراتژیکی برخوردار است!

 

ولی در واقع،   دلالان آمریکا در ایران همچنان «فعال‌» هستند،   آن چندین میلیارد دلار هم که از قضای روزگار در کشورهای اشغال‌شدة «ژاپن و عراق و کرة جنوبی» مسدود است،  آزاد نشده‌!   در هر حال،  پر واضح است که این دلارها را به دست حکومت تحت قیمومت واشنگتن نخواهند داد.   به عنوان نمونه،  سرنوشت یک مبلغ 7 میلیارد دلاری را هم اینجا روشن کنیم.   مبلغ کذا که در بانک‌های کره‌جنوبی مسدود شده،  پس از «آزادی» به سوئیس ارسال خواهد شد.   حتماً قرار است حق و حساب بانک‌های سوئیس و هزینة احداث مرقد مطهر «ارنست پرون» هم از آن کاسته شود؛    باقیمانده به بانکی در قطر ارسال می‌شود تا تحت نظارت لندن و واشنگتن صرف گسترش سرکوب ملت ایران و واردات چادرسیا،  جانماز،  گلاب‌پاش و چماق و باتوم شود؛   البته این اقلام هم از منطقۀ نفوذ دلار برای ملایان ارسال خواهد شد.  باشد تا ذخائر ارزی ملت ایران به جیب «دلارسازان» برود.

 

به مناسبت سالگرد ترور شاپور بختیار،  و همچنین مرگ مشکوک مصطفی رحیمی که در بوق‌های لندن و واشنگتن به سکوت برگزار شد!

 

اولی طی 37 روز صدارت در برابر سیاست آخوند‌نوازی و پوپولیسم آمریکا در ایران ایستاد. در دوران تبعید هم به کرات اعلام داشت:  «حکومت خمینی تداوم آریامهر است.»   بختیار در پارلمان اروپا،   رسماً در برابر پوپولیسم موضع‌گیری کرد و حاضر نشد از«دوران شاه و بازگشت پادشاهی به ایران» دفاع کند.   و اما مصطفی رحیمی که با آغاز دوران شوم صدارت هویدا،   به دلیل نگارش مقاله‌ای تحت عنوان «روشنفکران ایران محکومند»،   ممنوع‌القلم شد،   تنها روشنفکری بودکه در دی‌ماه 1357،    با اشاره به تضاد بنیادین «جمهور» با دین،  بر علیه حکومت اسلامی موضع‌گیری کرد.     

 

یادشان گرامی باد!