جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۹۸

مقربی و محفل مردگان!



«[...] ـ  فکر کردیم شاید بهتر باشد برای تمام کردن غائله سخاوتمند،  این زن را هم به ترتیبی تصفیه کنیم.

ـ این نظر کیست؟

ـ نظر یکشنبه.

سرهنگ خوب می‌داند که در ساواک،  ‌ حتی فرماندة کل هم نمی‌تواند با نظر یکشنبه مخالفت کند.  تیمسار فرماندة کل ساواک هم با شنیدن نام رمز یکشنبه می‌فهمد کسی از او دستوری نخواسته.  سرش را پائین می‌اندازد و می‌گوید:

ـ ترتیب کار را بدهید        

[....]»
منبع:  سعید سامان،  رمان «آقای سخاوتمند»،‌ ص، 112. 

همزمان با دهمین سالگرد اعطای نوبل صلح به جهادی اوباما،   ارتش ترکیه با چراغ سبز پنتاگون منطقة کردنشین سوریه را مورد تهاجم قرار داد و یانکی‌ها و رعایای اروپائی‌شان برای تطهیرخود،‌   «همه با هم» ترکیه را محکوم کردند!   بله،   این روزها ارتش اخوان‌المسلمین ترک که طی سدة اخیر تحت نظارت آنگلوساکسون‌هاست،  «مستقل» شده و فقط از رجب اردوغان دستور می‌گیرد.   درست مثل نیروهای نظامی شمپانزه‌های شیعی که،  به ادعای بوق‌های آتلانتیسم،  اختیارش در دست «شیخ» پدوفیل و برده‌فروش است،   هر چند در عرصة واقعیت، نیروی اجرائی سیاست‌های آنگلوساکسون‌هاست.   و بی‌دلیل نیست که ارتش شامپانزه‌ها نیز همزمان با تهاجم ارتش ترکیه به منطقة کردنشین سوریه،  ‌مانوری در شمال غرب ایران آغاز کرده:

«[...] ‌رزمایش غیرمترقبة نیروی زمینی ارتش در شمال غرب ایران [...] آغاز شد [...] عبدالرحیم موسوی،  فرمانده کل ارتش [...] گفت:  نیمه شب گذشته این مأموریت به یگان‌ها ابلاغ شد و آن‌ها بلافاصله وارد منطقة رزمایش شدند و برنامه‌های خوبی در حال اجرا است.»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 9 اکتبر 2019  

وقتی ارتش ترکیه در خاک سوریه به کردها حمله می‌کند،  ارتش شیعی‌ها هم منطقاً می‌باید به صورت «غیرمترقبه» در برابر کردهای ایران «قدرت‌نمائی»کرده،  «عظمت گذشته» را بازیابد! طی سدة اخیر،  دقیقاً پس از کودتای آیرون‌ساید،  کشتار و سرکوب اقوام ایرانی در دستورکار ارتش شیعی قرار گرفت،   و این سیاست استعماری همچنان ادامه دارد.   روند کار این بوده و «هست و خواهد بود» که مطالبات منطقی و مادی اقوام ایرانی از طریق عوامل وابسته به حکومت به مرز «تجزیه‌طلبی» گام بگذارد،   و از این مفر دولت مرکزی بتواند با علم کردن بساط «توطئه بیگانه» به سرکوب و کشتار اقوام ایرانی مشغول شود!  در این راستا شاهد بودیم که پس از کودتای 22 بهمن 1357،   به محض استقرار دولت خیابانی مهدی بازرگان،  این جنایات در شمال و جنوب و شرق و غرب کشورمان شدت گرفت و ... و این روند استعماری همچنان ادامه دارد.   در ترکیه،  و در کشور جدیدالتأسیس «فاکستان» هم سیاست مشابهی اعمال می‌شود.   و دیدیم که مراسم یادبود «جمال کشوقی» در شهر استانبول با تهاجم تروریست‌ها به پاسگاه پلیس هند در کشمیر،  و تهاجم پاسداران دلار به یک روزنامه‌نگار روس در تهران همزمان شده بود!  خلاصه،   اعضای سنتو ـ 3 چاهک اسلامی ارتش ناتو ـ  همه با هم می‌خواهند «عظمت گذشته» را بازیابند!

در میعاد تاریخی دوم اکتبر ـ  78مین سالگرد تهاجم ارتش آلمان نازی به مسکو ـ  پاسداران دلار یک ««زن تبعة روسیه» را به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیر کردند!   البته این جاسوس،  هر جاسوسی نیست؛‌  جاسوس به توان 4 بوده!  چرا که  زن بودن در طویلة «شیخ‌وشاه»،  فی‌نفسه خود جنایت بزرگی به شمار می‌رود،   خصوصاً که این زن تبعة روسیه هم باشد.  چنین زنی دو جنایت مرتکب شده؛‌  هم زن است هم از «اتباع کشور دشمن!»  از سوی دیگر،  مسلم است وقتی که این زن «مخالف تروریسم» ـ  اسلام سیاسی ـ  از کار درآید،  جنایت‌اش در عمل به اثبات رسیده،  و اگر بتوان همزمان برچسب «جاسوسی برای اسرائیل» هم بر پیشانی‌اش الصاق کرد،  تبدیل می‌شود به «زنی تبعة روسیه،  مخالف تروریسم و جاسوس اسرائیل!»  جای تردید نخواهد بود که،  چنین موجود خطرناکی،  به قول لات و آخوند،   «4 بار اعدام باید گردد!»  

و اما جریان چه بوده؟   «یولیا زویک»،  که حرفه‌اش روزنامه‌نگاری است،  روز 29 سپتامبر سالجاری وارد تهران می‌شود و مأموران تأمین امنیت دلار، سرمست از استقرار جمهوری اسلامی فیفا در کشور و کودتای قریب‌الوقوع «یانکی ـ شیعی» در عراق،   بلافاصله پاسپورت وی را در فرودگاه ضبط می‌کنند.   به گزارش سپوتنیک،  یولیا زویک برای «نیوزویک روسی» و روزنامه «کامسامولسکایا پراوادا» کار می‌کرد و از جمله آثارش،  کتابی است به نام «نامزدهای الله» که مرگ‌پرستی زنان تروریست‌ چچن را به نمایش می‌گذارد!  و به استنباط ما  علت واقعی دستگیری «جولیا زویک» در تهران،   موضع‌گیری صریح وی در برابر تروریسم ـ  اسلام سیاسی ـ  بوده!

جای تعجب هم نیست؛‌  یک‌صد سال است که ایالات متحد و رعایای اروپائی‌اش در ایران نان اسلام سیاسی سق می‌زنند و هیچ دلیلی ندارد که به یک زن مخالف تروریسم اجازه دهند به حیاط خلوت‌شان وارد شود!  آنهم پس از واگزاری 17 استان کشور به چندملیتی سوئز!  در هر حال،   4 روز پس از دستگیری «یولیا زویک»،  زمانیکه تشت رسوائی و شکست کودتای «یانکی ـ شیعی» در عراق از بام افتاد،  و دولت چین هم در واکنش به سیاست‌های منطقه‌‌ای تهران،   از سرمایه‌گزاری در طرح توسعة فاز 11 پارس جنوبی کناره‌گیری کرد،  ناگهان جرم زویک،  از «جاسوسی برای اسرائیل» به «رفتار غیرقانونی» تبدیل شد ـ  ایرنا،  مورخ 6 اکتبر سالجاری!   و همزمان با سفر وزیر امورخارجة روسیه به عراق،  سخنگوی دولت شیعی‌ها به ناچار برای توجیه عملیات قهرمانانة سازمان سیا در ایران،  یک بی‌بی‌گوزک پرماجرا برای عوام ردیف کرد:
 
«[...] این خانم شهروند روسیه،   اقدام و رفتار غیرقانونی داشته [...] پرونده مربوط به تخلفات این خانم در زمینه ویزا و سایر تخلفات بوده [...] اساساً پرونده ایشان پرونده معاونت ضدجاسوسی نبوده [...] در حوزة ویزا بوده [...] و به سرعت رسیدگی می‌شود.»
منبع: ایرنا،   مورخ 7 اکتبر سالجاری، کد خبر: 83506707

بله،  این خانم مسلماً در اتاق هتل «رفتار غیرقانونی» داشته،  چرا که پاسداران دلار پس از شکستن در اتاقش او را دستگیر کرده‌اند:

«[یولیا زویک] چند سال قبل به عنوان خبرنگار در ایران کار می‌کرد و حالا با دعوتنامه به این کشور بازگشته بود.   در فرودگاه گذرنامه وی را گرفته و قول دادند آن را هنگام خروج از کشور بازگردانند اما دیرتر [دوم اکتبر] مأموران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خانم خبرنگار روس را با شکستن در اتاقش در هتل بازداشت کردند[...]»
 منبع:  سپوتنیک،  مورخ 4  اکتبر سالجاری 

البته نیروهای «نظامی ـ امنیتی» شیعی‌ها تحت نظارت سازمان سیا و «ام.آی. 6» فعالیت می‌کنند و تحرکات‌شان «نیابتی و به فرموده» است؛   به استنباط ما «یولیا زویک» هم قربانی «جنگ نیابتی» آمریکا با روسیه شده!   دقیقاً به همین دلیل است که همزمان با آزادی «این خانم خبرنگار روس»،   رادیوفردا فیلم «بزرگ‌ترین ماجرای جاسوسی شوروی در ایران» را از کیهان لندن وام گرفت و آن را با شوق و ذوق به شوت‌وپرت‌ها تقدیم کرد.

خلاصه،  کار بالا گرفته،  رادیو فردا با ده‌ها میلیون دلار سرمایة سالانه،  چنین وانمود می‌کند  که محتاج خدمات ساواک جمکران برای «کیهان لندن» شده!   جریان از اینقرار است که همزمان با تغییر جرم «یولیا زویک»،  کیهان لندن ـ  داداش بزرگة کیهان جمکران ـ  موفق شد فیلم «دام نامرئی» را بیابد!  می‌گویند فیلم کذا بر مبنای کشف «جاسوسی» سرتیپ مقربی برای شوروی ساخته و پرداخته شده بود.   به ادعای کیهان لندن،   این فیلم را «سازمان ضدجاسوسی کشور» سفارش داده و کیهان نیز آن را برای نخستین بار پخش می‌کند!  ناگفته نماند که  بوق‌های جمکرانی سال‌هاست به بهانة «جاسوسی رسانه‌ای سرتیپ مقربی برای اتحاد شوروی» در واقع به بازنشخوار پروپاگاند ضدروس ساخته و پرداختة سازمان سیا اشتغال دارند و آنقدر در مورد این مسئله وراجی کردند که پس از مرگ «فریبرز صالح در سال 1394»،   فیلمش هم ساخته شد و در دسترس «شاه‌الله» قرار گرفت:

«[...] در سال 1394 یک پژوهش سینمائی دربارة فریبرز صالح،  سازندة این فیلم [...] منتشر شده بود که در آن از این فیلم به عنوان «حلقه مفقوده» نام برده شده بود [...]»

منبع: کیهان لندن،  مورخ 6 اکتبر سالجاری  

البته «پژوهش سینمائی» در کار نیست؛ این قماش پژوهش در طویلة شیعی غرب، شامل طویلة «شیعی ـ آخوندی» و «شیعی ـ شاهی»،  از بررسی بی‌نیاز است،  خصوصاً که در مورد یک «فیلم به فرموده» ساواک هم باشد!   موضوع فیلم همانطور که می‌توان حدس زد «جاسوسی» یک افسر عالیرتبه ارتش شاهنشاهی برای اتحاد شوروی بوده!  ولی شناخت زمینة تاریخی این فیلم به ما می‌گوید که کشف «جاسوسی مقربی» در راستای الزامات محفل «کارتر ـ برژینسکی» صورت پذیرفته بود.  

می‌دانیم که شیعی‌ها برای ارائة «خدمات جنسی» به آتلانتیسم «مأموریت الهی» دارند!  و این خدمات از لایه‌های متفاوت مادی و معنوی ـ  رسانه‌ای ـ تشکیل شده.  در بخش خدمات مادی،  منابع انرژی و انسانی ایرانیان در انحصار لندن و واشنگتن قرار گرفته،   و فعالیت‌های کشور در زمینه‌های علمی،  فرهنگی،  بهداشتی، آموزشی و... تحت نظارت استعماری غرب،  عملاً به زیر سم لات و نعلین آخوند نابود می‌شود.   خلاصه بگوئیم ملت در این دیدگاه با «گلة گوسفند» در ترادف قرار گرفته؛  سلاخی می‌شود!  ولی آنگاه که مصلحت حکم کند،  حکومت شیعی خدمات معنوی نیز ارائه خواهد داد،   و با تقدیم یک یا چند قربانی «تُپل‌مُپل» به درگاه ارباب،  در واقع دکان «معنویات» را گسترش می‌دهد.    

 از اینرو پس از پیروزی جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد،   دستگاه آریامهر، جهت اثبات ارادت و بندگی به درگاه ارباب،  بلافاصله سر بریدة تیمسار مقربی را در سینی گذارده به کاخ سفید تقدیم کرد.    البته این جاسوسی،  پیشتر بر مبنای شایعه‌ای که سرتیپ مقربی را عضو حزب توده معرفی می‌کرد،  به اثبات رسیده بود!   بله،   یک‌سال پس از «مصدق‌پارتی»،   مقربی ابتدا به جرم «وابستگی» یا «عضویت» در حزب توده 7 ماه زندانی شد،   هر چند اسناد و شواهدی از این عضویت و وابستگی به دست نیامد،  ولی برچسبی که طویلة ‌مک‌کارتی ساخته بود،  درست عین ادعای «وجود و یگانگی خداوند»،   روشن و واضح و مبرهن و زمانشمول بود،  و بی‌نیاز از ارائة هر نوع اسناد و شواهد بر پیشانی «تیمسار» همچنان می‌درخشید!   

و هرچند شایعة وابستگی «مقربی» به حزب توده،  درست مانند  شایعة وجود «خداوند بخشنده و مهربان» و خصوصاً «یگانه» هرگز به اثبات حقوقی نرسید،   برای کیهان لندن که از هول هلیم در دیگ  مک‌کارتیسم شیرجه زده،   اتحاد شوروی با روسیه ترادف یافته و اتهام «مقربی» به وابستگی یا عضویت در حزب توده همچنان پابرجاست:   

«[...] در آذرماه 1356 مطبوعات و رسانه‌های رسمی‌ و غیررسمی‌ ایران از کشف شبکه جاسوسی روس‌ها در ایران و دستگیری سرلشکر احمد مقربی خبر دادند. [نامبرده]‌ به هنگام دستگیری معاون اداره پنجم ستاد ارتش بود.   و در حالی به این سمت حساس رسیده بود که پس از انحلال حزب توده در سال1333 مدت هفت ماه به اتهام وابستگی به این حزب در بازداشت به سر برده و به دلیل فقدان شواهد کافی تبرئه شده بود.  دستگیری مقربی بزرگ‌ترین ماجرای جاسوسی تاریخ ایران در قرن بیستم است.»
همان منبع

شاهدیم که اگر «شاه‌الله» از استقرار مقربی در جایگاه معاونت ادارة پنجم ستاد ارتش ابراز ناخرسندی می‌کند،  در جاسوسی وی برای اتحاد شوروی هیچ تردیدی  ندارد.  به یک دلیل روشن؛   شاه‌الله،  همچون شیخ الله همواره به نشخوار گذشته و ستایش غرب مشغول است و راه هرگونه پرسشی به ذهن منجمدش مسدود شده!   در دورة آریامهر، ‌ دستیابی به مقام امیری ارتش ـ از سرهنگ به بالا ـ  فقط با تأئید ادارة دوم و امضاء شخص شاه امکانپذیر بود.  حال باید ببینیم فردی با «سابقة وابستگی به حزب توده» چگونه و از چه کانالی توانسته در ارتش «آمریکائی  ـ  شیعی» شاهنشاه،  به چنین مقامی دست یابد.  یعنی هم تأئید ادارة دوم را داشته باشد،  و هم پرونده‌اش به توشیح مولوکانه برسد و ... و نهایت امر مأمور خرید اسلحه از آمریکا هم باشد؟!   بله،  آن‌ها که می‌گویند خر را نمی‌توان چندین بار رنگ کرد و به عنوان قناری فروخت،  اشتباه کرده‌ا‌ند!   

در واقع «مقربی» در دوران نورانی صدارت زاهدی نیز مغضوب واقع شده بود،  منتهی سلطنت کودتائی زاهدی آنقدرها دوام نیاورد تا بتواند این «کمونیست کافر» را تیرباران کند!   با اینهمه ساواک پروندة‌ خالی «مقربی» را باز نگاهداشت تا پس از انتصاب سالیوان،  جلاد ویتنام،  به عنوان سفیر دستگاه کارتر در ایران،  همین پرونده را با یک دروغ شاخدارتر به جریان بیاندازد؛   از آن هدیه‌ای بسازد برای رئیس‌جمهور جدید و یک دادگاه نمایشی هم جهت تثبیت دروغ‌های شاخدار و توجیه جنایات‌اش بر پا کند.

دروغ چرا؟   ساواکی‌ها از تفتیش خانة مقربی فقط یک رادیوی موج کوتاه به دست آورده بودند،  و همین رادیوی بیچاره که هیچکس هم به آن اشاره نکرده،   د‌ر بوق‌های ساواک تبدیل شده بود به «بزرگ‌ترین شبکة جاسوسی شوروی در ایران» و توانست علوفة مناسبی برای تغذیة نیویورک‌تایمز فراهم آورد.    بوق کهنه‌فروشان نیویورک،  برای تثبیت شایعات و توجیه جنایت ساواک،  دستگیری و محاکمه نمایشی مقربی را با محاکمات ‌روزنبرگ‌ها در ایالات متحد به قیاس کشید،   تا به خوش‌رقصی و نوکرمنشی ساواک شیعی‌ها ابهت و عظمتی در خور عطا کرده باشد: 

«کشف جاسوسان کمونیست در غرب معمولاً به زلزله سیاسی منجر شده.  کشف جاسوسان  شوروی  ـ روزنبرگ‌ها ـ  موضوع کمونیسم در ایالات متحد را مطرح کرد؛  دستگیری کیم فیلبی سازمان‌های امنیتی انگلستان را به لرزه در آورد؛   وکشف جاسوس شوروی که به استعفای ویلی برانت در آلمان فدرال منجر شد،   به مورد ژنرال مقربی در ایران شباهت دارند [...]»    
منبع:  نیویورک تایمز،  ‌مورخ 7 آوریل 1978 

بوق حزب دمکرات ایالات متحد به این مختصر هم اکتفا نکرده،   مدعی می‌شود «مقربی 30 سال جاسوس شوروی بوده!»   ولی جریان روزنبرگ‌ها،‌  کیم فیلبی و ... و مقربی درگیری‌های محفلی سرمایه‌داری غرب به شمار می‌رود،  ارتباطی با جاسوسی ندارد.   خلاصه بگوئیم،  برخی محافل برای حذف فیزیکی،  یا کاهش نفوذ «محافل رقیب» دست به این عملیات می‌زنند.   در کشور ایران نیز پس از ریاست جمهوری کارتر،  سیاست آمریکا خواستار جایگزینی «محفل شاه» با «محفل شیخ» بود!  به همین منظور نیز می‌بایست زمینة مناسب «کودتا در ارتش» فراهم آید.  در واقع با دستگیری و تیرباران سرتیپ مقربی،‌  ستونی از ارتش ایران که امکان داشت در برابر کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» و به قدرت رساندن خمینی هماهنگی لازم را با هویزر نشان ندهد،  فروپاشانده شد.      

ولی روند کشف جاسوس شوروی پس از تیرباران سرتیپ مقربی همچنان ادامه یافت.  ساواکی‌ها اینبار کشف کرده بودند که تیمسار درخشانی،  85 ساله،   با اتباع شوروی حشرونشر دارد و خلاصه «اعدام باید گردد!»   البته سازمان امنیت کشور که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت داشت ـ   سازمان امنیت پس از کودتای 22 بهمن نیز مستقیماً تحت نظارت اربابان آمریکائی ملایان فعالیت می‌کند ـ  برای دستگیری و قتل ژنرال درخشانی فیلم سفارش نداد!   به دلائل نامعلوم این سازمان پوشالی فقط برای قتل سرتیپ مقربی به «فیلم» نیاز داشت!   آنهم فیلمی که باز هم به دلائل نامعلوم هرگز نمایش داده نشد،  و علیرغم استقبال رجانیوز ودیگر بوق‌های شمپانزه‌های شیعی از ماجرای قتل فجیع تیمسار مقربی،  حکومت نئاندرتال‌ها این فیلم را نمایش نداد  تا بتواند آن را صحیح و سالم به دست کیهان لندن   برساند!   بی‌دلیل نیست که شیعی‌ها از این فیلم به عنوان «حلقة مفقوده» یاد می‌کنند!  در فرضیة  علمی داروین به «حلقة گمشده» اشاره شده،  ولی در سینمای شیعی ـ یانکی «حلقة‌ مفقوده» را پیدا کرده‌اند!   حلقة کذا همان «روس‌ستیزی‌ای» است که شاه‌الله و شیخ‌الله را بر محور نفرت‌فروشی و پوچ‌گوئی و یاوه‌سرائی به یکدیگر پیوند می‌دهد:

«[...] فیلم با این جمله به نقل از شاه فقید پایان می‌گیرد:  اگر به من و خانواده‌ام خیانت شود خواهم بخشید،  ولی اگر به مملکت خیانت شود،  بخششی در کار نیست [...]»
منبع:  کیهان لندن،   مورخ 6 اکتبر 2019 

نیازی نیست که بگوئیم علاوه بر روس‌ستیزی،   در حلقة کذا می‌توان آخوندپرستی و غرب‌پرستی را نیز به صراحت مشاهده کرد،  خصوصاً آنجا که «شاه فقید» می‌فرمایند،  «خیانت به مملکت را نمی‌بخشند!»   این جملة پایانی به راستی «طنزتلخی» است که پیش از 16 ژانویه 1979،   برزبان ایشان جاری شد!   چه کسی به مملکت خیانت کرد؟   احمد مقربی که پس از پیروزی جیمی کارتر در انتخابات آمریکا،   یک دستگاه رادیوی موج کوتاه در خانه‌اش پیدا شد،   یا فرماندة کل قوا که زمان مبارزه و مسئولیت‌پذیری،   فرار را برقرار ترجیح داد و بعد هم خود و خانواده‌اش در جایگاه طلبکار نشستند؟   بله،   شاه شیعی عملاً از جبهة جنگ گریخت،  و نظامیان وفادار به سلطنت را به زیر تیغ اوباشی از قبیل بنی‌صدر و یزدی و بازرگان انداخت؛  کشور را هم به دست آمریکا سپرد.   ولی در عالم سینمائی شیعی‌ها،   «شاهنشاه  خیانت به مملکت را نمی‌بخشند!»   مسلماً اگر ساواک شیعی ذره‌ای شعور می‌داشت،   این فیلم را به دست کیهان نمی‌سپرد،  چرا که با اینکار «شاه فقید» و آخوند‌پناه را به مضحکه تبدیل کرده!   ولی خوب ارتباط شعور با شیعی،  ‌عین ارتباط تمدن و فرهنگ است با «شمپانزه!»  با این تفاوت که شمپانزه دروغ نمی‌گوید؛   ادعای تمدن و فرهنگ و میهن‌دوستی و غیره ندارد؛  و ... و خود را به زور یک «ورق‌پاره» در صف روشنفکران کشور نمی‌چپاند!

             

یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۸

مهرگان و مردگان!




برخلاف انتظار آتلانتیست‌ها و مزدوران شیعی‌شان،  آشوب و کشتار در کشور عراق‌ نتیجة عکس به بار آورد!   دولت عراق تمام قربانیان را به عنوان «شهید» شناسائی کرده،  قرار شد به بازماندگان‌شان غرامت بپردازد!  همانطورکه در وبلاگ «شیراک، شیعی و یانکی» هم گفتیم،  74مین مجمع عمومی سازمان ملل برای فاشیست‌ها شگون نداشت!       

برگزاری 74مین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک با وعظ و خطابة رئیس‌جمهور ایالات متحد پیرامون «آزادی ادیان»  ـ آزادی توحش پدرسالاری،  آزادی تجاوز و جنایت و مسئولیت‌گریزی به نام خدا و دین و شریعت ـ آغاز شد،   و ملایان نیز با ارائة «طرح صلح هرمز» ـ متمم طرح واگزاری 17 استان کشور به سوئز ـ  سخنرانی ارباب‌شان را تکمیل نمودند.  اینچنین بود که به همراه بیش از هزار و هفتصد لوح گلی،   مجوز آشوب‌سازی در عراق را نیز از دست ولینعمت‌شان جایزه گرفتند،  تا با یک تیر چندین و چند نشان بزنند.  به شاه‌الله نزدیک‌تر شوند؛   ارکان «روس‌ستیزی سنتی‌شان» را مستحکم‌تر کنند،   و همزمان خسارت‌های حزب دمکرات آمریکا در اوکراین را در کشور عراق جبران نمایند!   بله،  طرح آمریکائی «صلح هرمز» را دستکم نگیریم!        

برمبنای طرح کذا،  تأمین امنیت تنگة هرمز و  خلیج فارس می‌باید بر عهدة «کشورهای منطقه» باشد!  ولی عبارت دهان‌پرکن «کشورهای منطقه» به مجموعه‌ای پوشالی و دست نشانده ارجاع می‌دهد که بدون استثناء تحت نظارت آمریکا و انگلستان قرار دارد!   در رأس این مجموعة پوشالی حکومت شیعی‌هاست که از دورة فتحعلیشاه قاجار،  و به ویژه طی سدة اخیر،  به صور مختلف از منافع تفنگ‌فروش‌های غرب در ایران و منطقه پاسداری کرده و جز تأمین منافع غرب عملاً هیچ مسئولیتی نداشته،   ندارد و نخواهد داشت.   بله،  گویا قرار است «کشورهای منطقه» که مهم‌ترین‌شان ایران به شمار می‌رود،   امنیت خلیج فارس را تأمین کنند!   فراموش نکنیم،‌  علاوه بر آنکه حکومت‌های پیاپی در ایران بیش از دو سده سابقة «خدمت به غرب» در پرونده‌شان به ثبت رسیده،  آنچه این حکومت‌ها «ملت ایران» می‌خوانند چیزی نیست جز گروه‌های اوباش که با استقبال از رسم و رسوم «متجاوزان»،   و به ویژه نفی فرهنگ و نگرش ایرانی،  در عمل رکورددار جهانی در «کنفرمیسم سیاسی» و خودتخریبی شده‌اند!

به عنوان نمونه،   طی دوران پهلوی که به ارزش گذاردن تمدن ایران باستان در دستور کار قرار گرفته بود،  و به حساب خودشان نوروز را جشن می‌گرفتند،   و برای فردوسی طوسی آرامگاه می‌ساختند،   برخورد با شاهنامة فردوسی به صورت «گزینشی»،  و در چارچوب ابتذال آخوندی صورت می‌گرفت!

شراب و رقص و موسیقی که در شاهنامة فردوسی با «نوروز،  جشن و اقوام ایرانی» ارتباطی ناگسستنی دارد،  در نوروزهای دوران پهلوی زیر سبیلی در می‌شد!   تلاوت آیات قرآن می‌کردند،  یادی از پیامبر و ائمة اطهار می‌فرمودند،  و در آخر،   نه نوروز که این «عید سعید» را به این و آن تبریک می‌گفتند!   چرا که این نوع برخورد با نوروز با تعلقات و تعصبات ملایان و شیعیان هماهنگی داشت:

بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما مانده زان خسروان یادگار

بی‌دلیل نیست‌که شهبانوی «همیشه در صحنة» سابق،   زنانه ـ مردانه شدن استادیوم ورزشی،  یا بهتر بگوئیم تبدیل استادیوم به توالت عمومی را به عنوان «آزادی زنان ایران» در بوق گذاشته‌ و در واقع برای آخوند شیعی هورا می‌کشند!   به قول مش قاسم دروغ چرا؟  در دوران پرافتخار پهلوی‌ هم،   سه غایب اصلی در مراسم رسمی نوروز،  یعنی «شراب و رقص و رامشگران» را به یاد داریم،  و سیاست‌های دولت نیز بر سه‌پایة «روس‌ستیزی،  آخوند‌نوازی و غرب‌پرستی» استوار شده بود.   امروز نیز علیرغم عرعر مداوم ملایان و شیعیان،  در زمینة سیاسی،   اقتصادی و فرهنگی، در دقیقاً بر همین پاشنة استعماری می‌گردد.  راه دور هم نمی‌رویم،  کافی است به «تحولات» پس از بازگشت شامپانزه‌های شیعی از نیویورک نیم‌نگاهی بیاندازیم.  «تحولاتی» از قبیل دستگیری یک خبرنگار روس ـ  همزمان با ادای احترام رسمی جف بزوس و شرکاء به تروریسم در استانبول ـ  و همچنین آشوب‌سازی و کشتار مردم عراق توسط پاسداران دلار در اینکشور،   پس از تهاجم اوباش به دیپلمات‌های عراق در شهر مشهد!

 بله در پی مخالفت رسمی عراق با طرح آمریکائی صلح هرمز،   ابتدا دیپلمات‌های اینکشور در جمکران مورد تهاجم قرار گرفتند!   سپس عراقی‌هائی که به بیکاری و کمبود در زمینة بهداشت و مسکن و آموزش اعتراض داشتند،   باگلولة پاسداران دلار به قتل رسیده،   بلافاصله مقتدی صدر،  یکی از نانخورهای شناخته شدة حوزه علمیة قم در عراق خواهان استعفای دولت شد!  

ناگفته نماند که آخوند مذکور،  اخیراً آغوش اعراب را رها کرده،  به آغوش علی روضه‌خوان خزیده،  و خلاصه یکی از «روسپیان سیاسی» استوار و پایدار در منطقه است،   هر چند همچون دیگر همپالکی‌های‌اش دمی از ادعای «استقلال» دست برنمی‌دارد.  جالب اینکه،   پاسداران دلار نیز که تحت نظارت آمریکا در عراق «فعالیت» دارند،  مبلغ همین نوع «استقلال‌ها» هستند!    ولی خوب به این نکتة پیش‌پاافتاده احدی نمی‌باید اشاره‌ ‌کند؛  لازم است شوت‌وپرت‌ها،  همان‌ها که نسل قبلی‌شان بالای پشت‌بام برای خمینی الله‌اکبر می‌گفت،   باورشان شودکه پاسداران دلار نه از پنتاگون که از علی روضه‌خوان دستور می‌گیرند!

بله محافلی که طرح صلح هرمز را تنظیم کرده،‌  آن را به دست عنتر شیعی‌شان داده‌اند، می‌خواهند اراذل و اوباش و دست‌پروردگان‌‌شان را در جایگاه «مسئول تأمین امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز» بنشانند،  و از طریق گسترش آشوب و سرکوب در کشورهای منطقه،  دامنة تاراج استعماری‌شان را هر چه بیشتر گسترش دهند.   و در راه تحقق این شیوة شناخته شده،   به «بیش از 72 جسد،  و هزار و هفتصد لوح گلی هخامنشی» نیاز مبرم دارند!   پیش از پرداختن به کشتار در عراق بد نیست نیم نگاهی به «دکان» مؤسسة شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو و صحنه‌سازی «بازگرداندن گل‌نبشته‌های هخامنشی» بیاندازیم.            

در واقع بابت واگزاری هر استان به شرکت سوئز،   یکصد لوح گلی پرداخت شده!   الواحی که اصالت‌شان را کارشناسان بی‌طرف تأئید نکرده‌اند،   و اصلاً معلوم نیست وجود خارجی هم داشته‌ باشند!   ولی خوب بر پایة ادعای بوق‌های یانکی این الواح «نیست در جهان»،   84 سال پیش در حفاری‌های تخت‌جمشید کشف شده،   و همه باید بپذیرند که مو لای درز موجودیت‌تاریخی‌شان نمی‌رود.  ولی آنچه اهمیت دارد،   محتوی «بی‌خطر» و بدیهی الواح کذاست که  شرق‌شناسان یانکی لطف کرده و آن را در اختیار «امت خیابانی و مفتخر به گذشته‌» ‌قرار داده‌اند:

«[...] گل نبشته‌های هخامنشی در سه مرحله [از سال‌های  1327، 1329، و 1383] به ایران بازگشت [بازگردانده شد] که چهارمین مجموعه شامل 1783 گل نبشته [از امروز ] در موزة ملی [به نمایش گذاشته می‌شود] 110 گل نبشته در مورد زنان و کارگران و مسائل اداری آن زمان است[...]»
منبع:  ایرنا،  مورخ 2 اکتبر 2019 ، کدخبر: 83500685

بله امت خیابانی بداند که امپراطوری هخامنشی علاوه بر زنان و کارگران تشکیلات اداری هم داشته!   توگوئی اگر یانکی‌ها نمی‌گفتند،  هیچکس نمی‌توانست بپذیرد که این امپراتوری پهناور که عملاً تمامی جهان متمدن آن روز را اداره می‌کرده است،    تشکیلات اداری داشته باشد!  ولی حالا که عموسام گفته،  دیگر خیال‌مان تخت تخت است،  پس «همه با هم»  برویم روی پشت‌بام عرعر «الله‌اکبر» سر دهیم!   خلاصه،  مژده به «امت خیابانی!»   از این پس می‌توانید با تماشای گل‌نبشته‌هائی که از آمریکا وارد شده،   همة مشکلات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی ایران را حل کنید.  به فساد مالی و اقتصادی سازمان یافته پایان دهید؛  مشکل مسکن،  بیکاری و کمبود خدمات بهداشتی و فرهنگی را هم با تماشای این اجرام فضائی از یاد ببرید و ... و هم‌صدا با شاه‌الله و پروفسور «وودز»،   برطبل توخالی «تمدن و فرهنگ تاریخی ایران پیش از هخامنشی» بکوبید:

«[...] کریستوفر وودز معتقد است: تاریخ ایران خیلی قدیمی‌تر از آن است که حتی پادشاهی هخامنشی وجود داشته باشد.   با این وجود،   عموم جامعه و بیشتر مردم به پادشاهی هخامنشی فکر می‌کنند [...]»
منبع: ایرنا،   مورخ 4 اکتبر 2019، کدخبر:83500685

بین خودمان بماند، شما را نمی‌دانم،  ولی من که تمام مدت به پادشاهی هخامنشی «فکر می‌کنم»؛  شب‌ها هم خواب کوروش و داریوش می‌بینیم.  ولی انعکاس بیانات «علمی» پروفسور وودز در بوق رسمی‌ شیعی‌ها در واقع بخشی است از خودارضائی سیاسی مشترک «شیعی ـ یانکی» با هدف تخریب موجودیت تاریخی کشور ایران!  خلاصه رایحة تعفن از این «گل‌نبشته‌ها» به مشام می‌رسد!  گویا قرار شده موجودیت تاریخی کشورمان اینبار بر پایة «معتقدات» پروفسور وودز تعیین شود!   یادمان نرفته که پیشتر هم شاه‌الله بساط «هفت‌ هزار سال هنر ایران» پهن کرده بود،‌  تا بعد نوبت برسد به عنترهای شیعی لندن و واشنگتن،  که بساط پیامبر بیابانی‌شان را مبداء تاریخ ایران قرار دهند!   باری پروفسور وودز پس از صیقل زدن ماتحت آخوند شیعی و لگدپرانی به تاریخ ایران،   طلبکار هم شده و یک صورتحساب چند میلیون دلاری برای «نگهداری» از الواح هخامنشی تنظیم کرده:

«[...] وی با قدردانی از ایران به دلیل امانت دادن آثار به موسسه شیکاگو، ‌افزود:  در این مدت که الواح در اختیار ما بود میلیون‌ها دلار برای حفاظت آن در بهترین شرایط هزینه کردیم [...]»
همان منبع

هنوز مشخص نشده حکومت شمپانزه‌های شیعی قرار است چند میلیون دلار به پروفسور «وودز» جهت پذیرائی از گل‌نبشته‌ها پرداخت کند،  فقط می‌دانیم قرار شده 17 هزار لوح جدید به ایران صادر شود!   خلاصه به صورت سرانگشتی،  فعلاً یک سال صادرات نفت‌مان رفته پای زحمات پروفسور وودز برای «گل‌نبشته‌ها!»  چشم‌مان کور، می‌خواستیم «تمدن کهن» نداشته باشیم!  بله،  یانکی‌ها کیسة گشادی برای به راه انداختن خردجال «بازگرداندن الواح هخامنشی به ایران» دوخته‌اند و مسلماً اطلاعات بسیار مهم و «بی‌خطری» در مورد زنان،  کارگران و تشکیلات اداری هخامنشیان در دست تهیه دارند که به صورت محرمانه و در غیاب خبرنگاران در اختیار عنترشیعی‌ قرار خواهند داد تا وزیرگردشگری شمپانزه‌ها به صورت «ناگهانی» خبر آن را اعلام کند:

«[...]‌ محموله 1783 گل‌نبشته هخامنشی با اعلام ناگهانی وزیر میراث فرهنگی [...] بعد از 84 سال به ایران برگردانده شد و بدون حضور رسانه‌ها،  در فرودگاه [...] تحویل مسئولان موزه ملی ایران شد،  این آثار اکنون در موزه ملی ایران قرار گرفته‌اند.»
منبع: زمانه،  مورخ 2 اکتبر2019  

«جونم براتون بگه!»   وقتی خبرنگاران در فرودگاه حضور ندارند و وزیر میراث فرهنگی محموله تحویل می‌گیرد، اصل مطلب جای تردید دارد!  در هر حال،   از اینکه وزیر میراث فرهنگی در جایگاه خبرنگار قرار گرفته تعجب نکنیم.   در حکومت شمپانزه‌ها،   هیچکس در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرار نمی‌گیرد،  چرا که شمپانزه هم مثل شیعی‌ها «ضداجتماعی» است.  حال شیعی‌ها را در آغوش پروفسور وودز عزیزشان رها می‌کنیم،   تا با اعتقادات‌شان «تاریخ کهن‌تر از امپراتوری هخامنشی» هم برای‌مان بسازند و نگاهی می‌‌اندازیم به نتیجة‌ معکوس آشوب‌سازی آمریکا و عنترهای شیعی‌اش در عراق!

همانطورکه می‌دانیم در تاریخ اول اکتبر،  عراقی‌ها در اعتراض به شرایط زندگی و مشکلات بهداشت و رفاه و آموزش و پرورش و اشتغال و ... دست به تظاهرات زدند.  این تظاهرات از بغداد شروع شد و چند استان دیگر را نیز،   به ویژه در مناطق شیعه‌نشین در برگرفت.   به پیروی از سنت حکومت‌های دست‌نشاندة غرب،  بلافاصله دسترسی به اینترنت در بغداد و مرکز و جنوب عراق مسدود شد،  و به گزارش اسپوتنیک «در استان‌های نجف، میسان،  ذیقار، بال و واسط عراق» حکومت نظامی اعلام شد.    طی 5 روز اعتراض،   نیروهای ویژة امنیتی دست‌دردست تک‌تیراندازانی که روی پشت‌بام ادارات دولتی و سفارت و ساختمان‌های دیپلماتیک ملایان جمکران مستقر شده بودند،   بیش از 100 نفر را به قتل رساندند؛  هزاران نفر را مجروح کردند و همزمان اوباش مسلح نیز به دفاتر رسانه‌های «غیرشیعی» هجوم بردند!   طی اینمدت،   و در گیرودار سرکوب مردمی که مطالبات مادی و منطقی داشتند،  بوق‌های جمکران مرتباً بر طبل «توطئة بیگانه» ‌کوفتند!   بله،   وقتی مردم  مطالبات مادی و منطقی و انسانی دارند،   وظیفة عنتر شیعی آمریکا این است که مطالبات‌شان را با توطئه در ترادف قرار دهد،   ولی آنزمان که سیاهی لشکر آتلانتیسم با زوزة‌ «مرگ برآمریکا و اسرائیل و...» به خیابان‌  می‌ریزد،  و عین بوزینه از در و دیوار بالا می‌رود،   قضیه خودجوش می‌شود و «دست بیگانه» اصلاً در کار نیست!

باری در پنجمین روز تظاهرات،  مشخص شد که «این توبمیری،  از آن توبمیری‌ها نیست!» بلافاصله آخوند سیستانی عین ملایان دیگر در کنار «مردم» قرار گرفت و بی‌بی‌سی برای معرفی «آخوند خوب و اسلام خوب» در عراق یک پروپاگاند مفصل به شیوة «هم قم خوبه، هم کاشون» به راه انداخت،   و در این پروپاگاند دو دروغ شاخدار را به جهانیان حقنه کرد.   نخست اینکه فقط «بعضی از روحانیون به پدوفیلی و قوادی و برده‌فروشی» اشتغال دارند!   به عبارت دیگر امثال سیستانی و مقتدی‌صدر و علی روضه‌خوان و محمد خاتمی و شرکاء جزو این بعضی روحانیون نیستند!   دیگر آنکه،   لندن و واشنگتن که در سرنگونی دولت لائیک عراق و استقرار حکومت اسلامی در اینکشور نقش اصلی را ایفا کرده‌اند،  روح‌شان اصلاً از این روابط خبر نداشته!   آره مادر؛  طفلک لندن و واشنگتن!  این‌ها از کجا بدانند که روح‌الله خمینی،  در 26 سالگی با یک دختر بچة 12 ساله «ازدواج» کرده؟  بله طفلک‌ها از سبعیت و توحش خمینی بی‌خبر بودند؛  خمینی این‌ها را هم عین بنی‌صدر و فدائیان خلق و مجاهدین و ملت ایران «فریب»‌ داده بود.  خلاصه این خمینی همه را غافلگیر کرد،  حتی عموسام پدرسوخته را!   با این وجود،  اینبار واکنش غیرمنتظرة دولت عراق به مطالبات منطقی مردم،   یانکی و عنترشیعی‌اش را سخت غافلگیر کرد:

«[...] بامداد امروز،   دولت عراق اعلام داشت قربانیان ناآرامی‌های اخیر شهید محسوب می‌شوند؛ جوانان بیکار و متقاضیان مسکن مستمری و کمک‌ مالی دریافت خواهند کرد؛  برای کار دست‌فروشان بازارچه احداث می‌شود؛   100 هزار واحد مسکونی جدید ساخته خواهد شد؛  و ... [...]»                 
منبع: فرانس‌پرس،  مورخ 6 اکتبر 2019  

به عبارت دیگر،   دولت عراق که گویا قرار بود همچون آریامهر خودمان مملکت را دو دستی به اوباش تحویل دهد،  کلاه‌اش پس معرکه اوفتاد و ناچار شد «حق مسلم» لندن و واشنگتن از چپاول نفت عراق را اندکی کاهش داده،   کمی هم به ملت بپردازد!  مسلماً آنگلوساکسون‌ها در برابر این نوع رفتار غیرقابل قبول دولت عراق واکنش نشان خواهند داد،  ولی از آنجا که گویا دست‌شان از ایندولت کوتاه شده،  سراغ ملاهای تهران خواهند آ‌مد. بی‌دلیل نیست که مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو اینهمه برای گل‌نبشته‌های «فرضی» هخامنشی خرج و مخارج کرده،   صورتحساب‌اش همین روزها زیر دماغ ما ایرانیان گرفته خواهد شد!   ولی خوب هیچکس به جیب‌بری یانکی‌ها اعتراض نخواهد کرد؛‌   بساط «خدمات مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو به فرهنگ ایران»،  100 سال است که ادامه دارد!   بالاخره اگر «خدمات» یکصدسالة آمریکائی‌ها نمی‌بود،  ما از کجا می‌فهمیدیم که امپراتوری هخامنشی زن و کارگر و دستگاه اداری داشته؟!   بله فقط استعمارگر باید فرهنگ و تمدن و تاریخ و امپراتوری هخامنشی را به ما «معرفی» کند!  پروفسور «وودز» هم برای جاسوسی و دلالی و جیب‌بری به ایران نیامده،   برای شرکت در مراسم روضه و زوزة شیعی‌ها راهی تهران شده،  شاید هم آمده از کفار روس،   «سهم ما از خزر» را پس بگیرد و به نگرانی عمیق رضا پهلوی پایان دهد!   از وقتی 17 استان کشور به تصرف شرکت سوئز در آمده،   اعلیحضرت خیلی برای «سهم ما از خزر» بیتابی می‌کنند!   شاید هم مثل علی روضه‌خوان دست به دعا برداشته‌اند تا بقیة استان‌های کشور هم در اختیار چندملیتی سوئز قرار گیرد و سواحل خزر به پادگان ارتش آمریکا تبدیل شود و به این ترتیب «عظمت گذشته» را بازیابیم و بتوانیم با قرقره کردن آیات عربی باز هم «عید سعید» را به این و آن تبریک گفته،   بجای شراب،   قرآن در هفت‌سین بگذاریم!   فرصت را غنیمت شمریم؛  تا چماق «عظمت گذشته» محفل مردگان هنوز بر سرمان فرود نیامده،   بشتابیم برای آماده کردن سفرة جشن مهرگان.

به روز خجسته سر مهرماه
[...]
دل از داوری‌ها بپرداختند
به آئین یکی جشن نو ساختند
[...]‌
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می روشن و ...