چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۵

پالمیرا و پاترنوس!




گم شدن سر بریدة شکسپیر؛   بر آب انداختن پتة رئیس سازمان سیا توسط سفارت آمریکا در مسکو؛  انتشار خبر سفر ولیعهد انگلستان به ایران،   و به ویژه تلاش کدخدا و رعایا برای صدور قطعنامه بر علیه ملت ایران  ـ  فارس‌نیوز،  مورخ 30 مارس سالجاری ـ  آنهم با تکیه بر خوش‌رقصی‌های سپاه پاسداران،  ‌مهم‌ترین پیامدهای آزادی «پالمیرا» می‌باید به شمار آید!

خبرکوتاه بود:  پالمیرا آزاد شد!   و با آزادی «پالمیرا» تمامی استراتژی‌های آتلانتیسم جهت  تجزیة سوریه،   و تبدیل منطقه به چندین طویلة دینی و قومی فروپاشید!   به همین دلیل کدخدا و رعایای اروپائی‌اش،   در مورد این رخداد مهم نظامی سکوت کردند،‌  و از آنجا که بر خلاف ادعای مضحک یورونیوز،‌   اطلاعات در حوزة‌ آتلانتیسم به شدت کنترل می‌شود،  بوق‌های تبلیغاتی غرب نیز این رخداد مهم را نادیده گرفتند!   کار بجائی رسید که «ایندیپندنت»،‌   بوق اسلام‌نوازان غرب،  ‌ برای آنکه میدان را از دست ندهد،  به سکوت کاخ سفید و دولت بریتانیا اعتراض کرد!  البته دلیل سکوت آتلانتیست‌ها روشن‌تر از آن است که نیازمند تفسیر باشد؛   آزادی پالمیرا،   همچون مذاکرات صلح سوریه در ژنو هیچ به مذاق اینان خوش نیامده،  و عملیات تروریستی در پاریس،  بروکسل، و سپس در لاهور،  «واکنش» به همین شرایط «ناخوشایند» می‌تواند تلقی شود!
 
مسلم بود که جنگ‌فروشان اسلام‌پرور در برابر تحولات سوریه،   یعنی در برابر امکان استقرار صلح و دمکراسی در اینکشور،  بیکار نخواهند نشست.   چرا که استقرار نظم دمکراتیک در سوریه،  هر آنچه را که آتلانتیست‌ها طی سدة اخیر در مناطق مسلمان‌نشین آسیای جنوبی رشته‌اند، ‌  پنبه خواهد کرد!  البته عملیات تروریستی بروکسل و لاهور موضوع این وبلاگ نیست؛  ولی ‌عملیات تروریستی 22 مارس،   در شهری که علاوه بر نهاد‌های اتحادیه اروپا،   مقر سرفرماندهی ارتش ناتوست،   برخلاف ادعای شیپورهای غرب،‌   نمی‌تواند کار هر کسی باشد!   از سوی دیگر،  تقارن این عملیات با سفر وزیرامورخارجه آمریکا به مسکو،   و به ویژه افشاگری سفارت آمریکا در مسکو بر علیه «جان برنان»،  رئیس سازمان سیا،   آنهم پس از آزادی «پالمیرا» نشان می‌دهد که وزارت امور خارجه ایالات متحد،   از مواضع سازمان سیا در سوریه آنقدرها خرسند نیست،  و آن را چندان مورد حمایت قرار نمی‌دهد:

«[...] ویلیام استیونس،   دبیر مطبوعاتی سفارت آمریکا در مسکو اعلام کرد [...] جان برنان[...]   اوائل ماه مارس[...] به مسکو سفر کرده بود تا [...] ‌بر اهمیت اجرای توافق آتش‌بس در سوریه و نیز بر اهمیت پایبندی روسیه و دولت بشار اسد به این توافق تأکید نماید[...] به علاوه،   مدیر سیا [...]‌ بار دیگر از موضع آمریکا در حمایت از روند تحولات سیاسی در سوریه به شرط کناره‌گیری بشار اسد سخن گفت[...]‌»
منبع:‌  سپوتنیک،  مورخ 28 مارس 2016

همچنانکه می‌بینیم،   دبیر مطبوعاتی سفارت آمریکا در مسکو،  برای افشای مذاکرات جان برنان،   «چند هفته» صبر کرده!   ایشان زمانیکه از شکست طرح آمریکا برای استقرار حکومت اسلامی در سوریه اطمینان خاطر یافتند،   یعنی پس از آزادی «پالمیرا»،   دست به افشاگری زده‌اند.   حال اگر به همزمانی انفجار بمب در لاهور،  و افشا شدن مواضع از دست رفتة رئیس سازمان سیا، ‌ ‌و همچنین به تقارن سفر جان برنان با نشست مشترک جان کری و سرتاج عزیز،   معاون «نواز شریف» در اوائل ماه مارس نیم نگاهی بیاندازیم،  ‌ به صراحت می‌بینیم که انفجار بمب در لاهور،   واکنشی است به شکست سناریوی اسلام‌نوازی آتلانتیست‌ها و ناکامی اینان در راه عادی‌سازی حضور سیاسی «طالبان!»

همزمان با سفر بی‌سروصدای جان برنان به مسکو،   «سرتاج عزیز»،   مشاور نواز شریف در امور خارجی طی نشست مشترک خبری با وزیر امورخارجه ایالات متحد اعلام داشت که رهبران طالبان 35 سال است در پاکستان سکونت دارند و اگر با افغانستان مذاکره نکنند، دیگر از حمایت پاکستان برخوردار نخواهند شد:

«[...] مشاور نخست‌وزیر پاکستان در امور خارجی [...] در کنفرانس مشترک خبری با جان‌کری،  وزیرامور خارجه ایالات متحد اعلام داشت: [...] اسلام‌آباد برای اولین بار در 7 جولای 2015 توانست رهبری طالبان افغانستان را برای مذاکره مستقیم با دولت کابل راضی کند[...] و به آن‌ها اعلام کرد که ما در 35 سال گذشته میزبان شما بودیم،  اما [...] سیاست پاکستان تغییر کرده و اینکشور به دنبال مبارزه بدون امتیاز با تروریسم است[...]»
منبع:  فارس نیوز،   ‌مورخ 3 مارس 2016

بله پاکستان در اوائل ماه مارس،   هم از مذاکره با تروریست‌ها حمایت می‌کرد و هم می‌خواست با تروریسم مبارزه کند!   حال باید ببینیم چه پیش آمده که از قضای روزگار،   همزمان با «آزادی پالمیرا»،   ده‌ها مسیحی در لاهور،‌   حوزة انتخاباتی نواز شریف با بمب منفجر می‌شوند؛   اسلام‌گرایان،  «میهمانان محترم دولت پاکستان» مسئولیت این انفجار را بر عهده می‌گیرند،  و ... و دولت اینکشور بدون اخراج سران طالبان،  خواستار مبارزه با تروریسم می‌شود؟!   این عدم انسجام و تناقض در گفتار و کردار به پاکستان محدود نمی‌ماند؛   «وجه مشترک» آتلانتیست‌ها و تمام حکومت‌های دست‌نشانده‌شان است.    کافی است به حکومت جمکران،  یعنی مفلس‌ترین‌ و وحشی‌ترین دست‌نشاندة‌ آتلانتیسم در منطقه نیم نگاهی بیاندازیم.   پس از آزادی «پالمیرا»،  ‌ زبان جمکرانی‌ها 24 ساعت تمام  بند آمد،  ‌ به دو دلیل!   نخست اینکه شکست سناریوی ارباب یانکی‌شان مسلم شده بود،  و دیگر آنکه رسانه‌ها از سفر رسمی ولیعهد انگلستان به تهران سخن به میان آوردند!

حکومت اوباش که برای معرکة 7 اسفندماه جنگ زرگری راه انداخته بود و به همپالکی‌هایش برچسب «انگلیسی» می‌زد،   اینک می‌باید به استقبال ولیعهد انگلستان بشتابد!   و البته شرایط بریتانیا هم چندان تعریفی ندارد!   دولت انگلستان،  چوبدار کدخداست،   و اینک که کدخدا به افلاس افتاده،   می‌باید سپر بلای عموسام شود.  گویا ولیعهد انگلستان،  «بز گر» کاخ باکینگهام می‌باید این مأموریت را بر عهده گیرد.   

پرنس چارلز در تاریخ 15 مارس سالجاری ـ  همزمان با اعلام فرمان پوتین در مورد عقب‌نشینی از سوریه ـ  برای دیدار رسمی از کشورهای بالکان راهی این منطقه شد،   و به گزارش فیگارو،  مورخ 14 مارس سالجاری،  قرار بود طی این سفر 6 روزه اعلیحضرت همه را به همزیستی مسالمت‌آمیز فراخوانند!   به عبارت دیگر،   بریتانیا در حال فاصله گرفتن از سیاست‌های وحشیانة دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون در این منطقه است.   و با توجه به تقارن «آزادی پالمیرا» با انتشار خبر سفر پرنس چارلز به تهران،   به استنباط ما بریتانیا ناچار شده سیاست‌اش را در ایران نیز تعدیل کند.   و اگر ایندو خبر «ناخوشایند» را در کنار چرخش سیاست لندن و واشنگتن در ترکیه قرار دهیم،   علت لال‌مانی 24 ساعتة‌ حکومت جمکران را بهتر درک خواهیم کرد!

حمایت رسمی کاردار سفارت انگلستان در ترکیه از دو خبرنگاری که از تجهیز داعش توسط نیروهای امنیتی ترکیه پرده برداشتند‌ ـ   فیگارو،  ‌مورخ 28 مارس سالجاری،   و همچنین مخالفت کاخ سفید با درخواست ترکیه برای برگزاری دیدار دوجانبة‌ اردوغان با اوباما، ‌ نشان می‌دهد که ترکیه در جایگاه بازنده نشسته و جز عربستان و اتحادیة اروپا،   یار و غم‌خواری نمی‌تواند داشته باشد.   در نتیجه تکلیف جمکرانی‌ها، ‌ مهم‌ترین شریک تجاری ترکیه،   و همچنین تکلیف الیزابت دوم که اردوغان را روی سرش گذاشته بود و حلوا حلوا می‌کرد، روشن شده.   خلاصه بگوئیم سفر رسمی پرنس چارلز به جمکران،  اگر هم صورت پذیرد،‌   برای پاترنوس و پادوهای شیعی‌مسلک‌اش جز رسوائی ارمغان دیگری نخواهد داشت.   به همین دلیل پس از انتشار خبر آزادی «پالمیرا»،   ‌شیپور وزارت امور خارجه بریتانیا که ‌بخش دوم تهاجم به سعدی را آغاز کرده بود،  برای سر بریدة شکسپیر معرکه گرفت و زبان جمکرانی‌ها هم باز شد و «تِته، پتِه‌ای» کردند!                       

لات‌های مسلح جمکران «هماهنگی روسیه» با محور مقاومت را مورد تأئید قرار دادند ـ  بی‌بی‌سی،  مورخ 28 مارس سالجاری ـ  و شمخانی نیز به آزادی «پالمیرا» افتخار کرد ـ  سپوتنیک،  مورخ  28 مارس 2106 .  از سوی دیگر،   حسن روحانی بلافاصله پشت سر علی خامنه‌ای پناه گرفت:

«[...] حسن روحانی [...] شامگاه یک‌شنبه هشتم فروردین،  بر تبعیت کامل دولت از رهنمودهای علی خامنه‌ای [...] تأکید کرد و گفت که تضعیف رهبر تضعیف همه ما است[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 28 مارس 2016 

حسن روحانی که اول فرورین‌ماه برای نبرد رسانه‌ای با علی خامنه‌ای،  ‌ بساط «اول اخلاق،  بعد اقتصاد» پهن کرده بود،   بلافاصله سفره‌اش را برچید و به این ترتیب کسادی دور دوم مراسم تف سربالای مردمی هم «تضمین» شد!   و اما پس از این مقدمة طولانی بپردازیم به اصل مطلب،   یعنی معرکه گرفتن شیپور وزارت امور خارجة بریتانیا برای «سر بریدة‌ شکسپیر!»

این بساط که از قضای روزگار در اوج تهاجم اوباش به کلیات سعدی به راه افتاده،  در واقع از «شکسپیر» ابزاری ساخته تا از توهم  ـ  روابط ضدحقوقی ـ  تصویر دلپذیر ارائه دهد.  به این منظور بوق خشونت‌گستری،  یک بی‌بی‌گوزک «سوپرابتدائی» ساخته تا به مخاطب چند دروغ شاخدار حقنه کند.   نخست اینکه محل دفن شکسپیر «مشخص» است،   هر چند نام شکسپیر بر سنگ مزارش حک نشده!   دیگر آنکه جمجمة شکسپیر را از قبری که در آن هیچ نبوده دزدیده‌اند:

«[...] محققان [...] برای اولین بار محل دفن شکسپیر[...] در استرتفورد را بررسی کردند [...]زمانی کسی جمجمه او را از قبر بیرون آورده بوده [...] روی سنگ قبر هم هیچ نامی نیست[...]»
منبع: بی‌بی‌سی،  مورخ 28 مارس 2016      

یادآور شویم در مورد اینکه شکسپیر خالق آثاری باشد که به وی نسبت داده شده، صاحب‌نظران سرشناس ابراز تردید کرده‌اند،   و این موضوع حتی در بخش انگلیسی زبان  ویکی‌پدیا نیز مطرح شده.   در هر حال آنچه اهمیت دارد، ‌ آثاری است که به شکسپیر منسوب شده،   نه جنازه و جمجمة گمشدة وی در مدفن فرضی‌اش!   ولی خوب از آنجا که وظیفة بی‌بی‌سی پخش و گسترش حماقت است،   همانطور که کربلائی‌های جمکران به سر بریدة حسین آویزان شده‌اند،  بی‌بی‌سی نیز دو دستی به جمجمه گمشدة شکسپیر چسبیده تا پیام اصلی پروپاگاند سازمان سیا،   یعنی پیروی از ترهات آخوند را به مخاطب حقنه کند:

«[...] پدر پاتریک تیلور،  کشیش کلیسای شکسپیر [ضمن تأکید بر اینکه  از شواهد به دست آمده در مورد جمجمه گمشدة ‌شکسپیر] قانع نشده،  می‌گوید،  ما قصد داریم که حرمت این مقبره را طبق وصیت شکسپیر حفظ کنیم و نگذاریم که این حرمت شکسته شود.  ما باید با ابهام که دقیقاً نمی‌دانیم چه چیز زیر این سنگ است کنار بیاییم[...]»
همان منبع

بله «پدر پاتریک» یک مدفن خالی از تابوت و جنازه را که روی آن یک سنگ گذاشته‌اند، مدفن شکسپیر می‌دانند،   و آنچه روی این سنگ مزار بدون نام و نشان حک شده،   نیز برای ایشان «وصیت شکسپیر» شمرده می‌شود و می‌خواهند «حرمت این ‌وصیت» را به هر ترتیب حفظ کنند.  به این می‌گویند «بی‌بی‌گوزک به شیوة فرنگستانی!»   باری،   وصیت شکسپیر فرضی از منظر پدر تیلور هم،  البته به ادعای بی‌بی‌سی،  چنین است:

«[...] دوست خوب،  محض رضای مسیح،   از حفر این تربت بپرهیز،  آمرزیده باد کسی که این سنگ را محفوظ بدارد و نفرین بر کسی که استخوان‌های [مرا] جابجا کند[...]»
همان منبع  

با توجه به اینکه به گزارش بی‌بی‌سی نه جنازه‌ای هست و نه مدفنی وجود دارد،  و روی سنگ هم نام و نشانی نیست،   اگر به سطور فوق دقت کنیم،   خواهیم دید که پدر پاتریک در واقع  پاترنوس،‌   یعنی نماد روابط «ضدحقوقی» و یکجانبه‌گرائی و تکرار دورباطل را تداعی می‌فرمایند!   و چرا راه دور برویم؟  3 روز پس از «آزادی پالمیرا» دوباره «کدخدا» و رعایای‌اش با تکیه بر بادنفخ سپاه پاسداران کودتای  22 بهمن1357،   و بلبل زبانی‌های اخیر مم‌جواد ظریف،   هیاهو به راه انداخته و می‌خواهند قطعنامة 2231 شورای امنیت را در مسیر منافع شکمی خود تفسیر کنند.

یاد‌آور شویم در این قطعنامه «از ایران درخواست شده که از آزمایش موشک‌هائی که توان حمل کلاهک هسته‌ای دارند،  خودداری کند.»   و از آنجا که برخلاف احکام توحش دین،   قطعنامة‌ شورای امنیت چارچوب «حقوقی» دارد،   واژگانی که در آن به کار می‌رود،   ‌جای «شبهه و ابهام» باقی نمی‌گذارد.   ولی همانطور که پدر پاتریک مخاطب را احمق انگاشته و بر حماقت خود پای می‌فشارد،   چرا که نان‌اش در گرو همان قبر خالی و سنگ قبر بی‌نام و نشان است؛   آتلانتیست‌ها هم به هر ترتیب می‌خواهند با تکیه بر هارت و پورت نوکران جمکرانی‌شان یک قطعنامه بر علیه ملت ایران صادر کنند،   باشد که هم فاجعة «آزادی پالمیرا» برای‌شان تاحدودی قابل تحمل شود،   و هم از افلاس بیشتر نوکران جمکرانی‌شان ممانعت به عمل آورده،   و به قول معروف «حرمت این سنگ» را نگهدارند.  

چرا که این «سنگ» علاوه بر شکسپیر،  «شاه عباس» را نیز تداعی می‌کند!  بله،   شکسپیر و «سبیل علی‌شاه» هر دو در قرن شانزدهم میلادی زیسته و معاصر یکدیگر بوده‌اند.   و هنگامی که بوق پاترنوس از «سنگ مزار شکسپیر» یاد می‌کند،   در واقع به دوران شیرین و سرشار از نکبت و ادبار شیوخ صفوی و بساط درویش‌بازی و روضه و زوزه و آدمخواری و فورووافور و به ویژه پایتخت دوم بریتانیا،  یعنی «آستان‌قدس» کذا اشاره دارد!   به دورانی که ایستائی و سکون بر ایران حاکم شد،   و ما هم از مطلب دور افتادیم!  پس بازگردیم به بساط صدور قطعنامه بر علیه ملت ایران.

این بساط با خوش‌رقصی اوباش جمکران در اوائل ماه مارس به راه افتاد،   و بر خلاف انتظار ملایان با وتوی روسیه روبرو شد،   و حکومت زال‌ممد را 48 ساعت در خفقان فرو برد!  سپس بوق‌های آتلانتیسم،   هم‌سو با اراذل جمکران،  برای مخدوش کردن اعتبار شورای امنیت سازمان ملل ادعا کردند که متن قطعنامه «مبهم» است!   به عبارت دیگر،   این جانوران وحشی تفاوت حقوقی «درخواست» و «دستور» را نمی‌شناسند!   در قطعنامه 2231 از ایران «درخواست» شده،   در نتیجه دولت ایران در «رد یا پذیرش» آن آزاد است.   ولی اینکه سپاه پاسداران کودتا،   پس از آزادی «پالمیرا»،   پیرامون آزمایش موشکی جنجال به راه انداخته،  تا ضمن تأمین علوفة‌ اربابان‌اش،   تحریم اقتصادی را نیز بر ملت ایران تحمیل کند،   جای هیچگونه تردیدی نیست.  عملکرد سپاه پاسداران،  طی چند هفتة گذشته به صراحت ثابت کرد که،  این «مجموعه» ‌منشعب از همان ارتش‌ شاهنشاهی است که برعلیه دولت قانونی بختیار کودتا کرد تا یکجانبه‌گرائی و توحش آخوند بر ملت ایران حاکم شود.  در واقع سپاه پاسداران در مسیر منافع سازمان آدمخوار ناتو گام برمی‌دارد.   و «موشک‌بازی» اخیر مزدوران غرب در کشورمان به صراحت نشان می‌دهد که حکومت پوشالی «شیخ وشاه»‌ بدون بحران،  و تحمیل تحریم بر ملت ایران نمی‌تواند دوام و بقاء داشته باشد.




یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۵

کلیات کودتاچی!





حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند

تاکنون نوروز فرصت به ارزش گذاشتن بادشکم آخوند ـ  تهاجم به ایران و ایرانی بود.   ‌ولی از آنجا که نخستین جمعة نوروز امسال،   با «آدینة پاک» چلیپا‌پرستان تقارن یافته،   و کدخدا هم ناچار شده به دلیل فشار مسکو عقب‌نشینی کند و سنگر 27 سالة محفل نوبل را تغییر دهد،   گوز و آروغ آنگلوساکسون‌ها به یاری بادشکم آخوند شیعی آمده،   باشد که فضای خالی‌ای که از عقب‌نشینی کدخدا ایجاد شده،   از منظر سیاسی و فرهنگی به ترتیبی «پُر» شود.   این هم‌یاری «شکمی» علاوه بر نظم اجتماعی،   فرهنگ ایران را نیز مورد تهاجم قرار داده.

در داخل مرزها،   ‌اراذل جمکران با شعار پوچ «بصیرت» که اخیراً از ذهن علیل خامنه‌ای تراوش کرده،  سخنرانی مقامات دولت «تدبیر و اعتدال» ـ  این شعار پوچ هم محصول نبوغ حسن روحانی است ـ  را بر هم می‌زنند؛   نیروی انتظامی در نقش همیشگی‌اش یعنی نعش ظاهر می‌شود،   و «سخنران» هم از اوباشی که نظم را بر هم ‌زده‌اند دعوت به عمل می‌آورد که «بیائید همه با هم بر علیه دشمن شعار بدهیم!»    به این ترتیب،    بر هم زدن سخنرانی‌های رسمی،  و عربده‌جوئی بر علیه دشمن موهوم به یک «هنجار» تبدیل می‌شود:

«[...] سخنرانی [نوبخت،  سخنگوی دولت روحانی] در هویزه [...] نیمه‌تمام ماند[...] معترضان شعار می‌داده‌اند: "دولت تدبیر و امید،  بصیرت،  بصیرت" [...] نوبخت در واکنش به این شعارها گفته [...]‌این شعارها خوب است ولی [...] باید همدل باشیم و این شعارها را به سوی دشمن بزرگ متوجه کنیم [...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 26 مارس 2016

بله،‌  حکومت زال‌ممد پس از 37 سال هنوز از سناریوی فرسودة سازمان سیا، ‌ یعنی به راه انداختن جنگ زرگری و «دعوت به همدلی» جهت سرکوب ایرانیان و به حاشیه راندن مطالبات مادی‌شان دست برنداشته و رئیس جمهور آمریکا نیز همچنان سنگ اسلام را به سینه می‌زند ـ رادیوفردا،‌  مورخ 27 مارس سالجاری ـ ‌   با اینهمه داش احمدخاتمی در وقوقیة جمعه از جسارت به ملت ایران گلایه‌ها دارد:

«[خاتمی ضمن انتقاد] از برجام دو و سه و آن‌هائی که امیدشان به غرب است می‌گوید که آن‌ها باید به صحبت‌های نامزدهای انتخابات ریاست‌ جمهوری آمریکا دقت کنند و ببینند که آن‌ها چه طور به ملت ایران جسارت می‌کنند[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 25 مارس سالجاری 

باید به این آخوند زیردم دریده بگوئیم،  کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت لات و آخوند با صلاحدید سازمان سیا،  بالاترین جسارتی بود که یانکی به ملت ایران روا داشته.  و اگر اینک گاوچران‌ها و حکومت زال‌ممد،  شکم‌شان را برای بازگشت به دوران جنگ سرد صابون مفصلی زده‌اند،  این دلیل نمی‌شود که بارقة امید بر دل سرکار و همپالکی‌های‌تان بدمد.  باری در مسیر همین بازگشت به گذشته است که یک‌ماه پس از معرکه‌گیری 7 اسفندماه،  بوق رسمی حکومت دست‌نشاندة سازمان سیا،   ایرنا،   ‌چنین تیتر می‌زند:

«روس‌ها خواهان احیای شوروی سابق»      
منبع:  ایرنا،  مورخ 26 مارس سالجاری، ‌کدخبر:  ‌82013034 (5245359)

البته ایرنا نمی‌گوید که لازم آمده شوروی سابق احیاء شود،  تا آمریکا بتواند با احیاء محور استعماری سنتو،   به جمکران و پاکستان و ترکیه امکان دهد آشکارا در سنگر سنتی «روس‌ستیزی» لنگر اندازند و به پاسداری از جایگاه برتر «غرب» در آسیای جنوبی مشغول شوند.   در اینصورت بی‌بی‌سی نیز قادر خواهد بود ضمن لاپوشانی حمایت محفل نوبل از دعوت به جنایت ـ  فتوی قتل نویسندة رمان آیه‌های شیطانی ـ  به بهانة‌ فروش ترجمة یکی از آثار «رولان بارت»،  به تخریب سعدی همت گمارد!

بله،   شیپور وزارت امور خارجة‌ بریتانیا به ما می‌گوید،  در آثار سعدی،  تفکر و نوآوری و... وجود ندارد؛  «تکرار» گفته‌های دیگران است.   البته بی‌بی‌سی خودش چنین شکری نمی‌خورد،  به آخوند خلجی تریبون داده،  تا ایشان فضولات تولیدی بنگاه خبرپراکنی لندن را «پخش» کنند:
    
«[...]آهنگ کلام سعدی،  حتی وقتی نثر می‌نویسد و نه شعر،   به یاری‌‌اش آمده تا کلامش ماندگار شود.   اگر نه که به گفته آقای خلجی نوشته‌های او کمتر حاوی نکاتی هستند که خود او کشف‌شان کرده باشد.»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 25 مارس 2016
       
ما هم اذعان می‌کنیم که نمی‌دانستیم ماندگاری آثار سعدی شیرازی به دلیل «آهنگ کلام» وی بوده!  بله،   «خلجی» با تکیه بر «تحقیقات شکمی» به خود اجازه داده «تخیل و تفکر» را از کلام سعدی بزداید،   و به مخاطب چنین القاء کند که آثار سعدی «تکرار» سخن گذشتگان است!   به نظر می‌رسد خلجی،  هم آثار «سعدی» را می‌شناسد،  هم سخنان اسلاف‌اش‌را!   ولی واقعیت این است که اگر خلجی آثار سعدی را می‌شناخت،  به هیچ عنوان‌ چنین شکری نمی‌خورد!

به استنباط ما خلجی در همان برهوتی گم‌وگور شده که پیشتر احمد شاملو،  بت‌عیار چپ‌نمایان و هواداران‌اش در آن این‌سوی و آن سوی می‌دویدند.  یعنی در ناکجاآباد‌ی به سوی ایجاد ترادف میان «شعر» و «شعار پوچ» و تهی از شعور،  و به قیاس کشیدن شاعر با پیامبر!    از قضای روزگار همینجاست که خلجی را در کنار احمد شاملو و علی خامنه‌ای باز می‌یابیم!   احمد شاملو زمانی که به قضاوت ارزشی در مورد سعدی و فردوسی می‌نشیند،   هیچ تفاوتی با امثال خلجی و خامنه‌ای ندارد.   دلیل هم اینکه این نابغة‌ بزرگ ـ   خلجی را می‌گویم ـ  بجای نقد و بررسی آثار سعدی،  او را مورد تهاجم قرار می‌دهد و به زبان آخوند، آثارش را فاقد «اصالت» می‌شمارد،  و... و دلیل هم روشن است.   در مرداب احترام به ادیان،   شعر معنائی جز «شعار» ندارد.   در این فاضلاب،   شاعر و نویسنده برای خود  «مأموریت پیامبرانه» قائل می‌شوند و می‌خواهند بشر را به «عروجی» برسانند که «خلجی» مسلماً از آن بازدید کرده و چند و چون‌اش را خوب می‌شناسد!    این قماش «روشنفکرنما» خود را موظف می‌بیند تا به میراث گذشته «واکنش ارزشی»‌ نشان دهد!  واکنشی همچون واکنش لات،  «طبیعی»،  عامیانه و عاری از تفکر.

به عنوان نمونه خلجی از یک‌سو «کشف» کرده که فرهنگ ایران «شفاهی» بوده!  یعنی کشوری که ادبیات یک‌هزار ساله‌اش موضوع بررسی‌های گسترده در مکاتب ادبی جهانی است،  ادبیات مکتوب نداشته و فرهنگ‌اش مانند ادبیات قبائل عرب و آفریقائی،  سینه به سینه نقل ‌شده!  خلجی،‌  سپس با تکیه بر این «کشف» مضحک،  تأکید می‌کند که در این قماش فرهنگ،  با «عقلانی‌ات و توانائی نقد» مخاطب کاری ندارند؛   ‌هدف «جلب توجه» است،   از اینرو محتوائی در کار نیست؛‌   به صنایع ادبی و مشاطه‌گری اهمیت داده می‌شود و به همین دلیل «امکان نقد و تفکر» از مخاطب سلب می‌شود:   

«[...]‌ در فرهنگ شفاهی مخاطب نوشتار بیشتر گوش است تا چشم،  حافظه است تا توانائی عقلانی و نقادانه مخاطب.   در نتیجه،   زبان نوشتار در این فرهنگ مجبور است با زرق و برق صنایع ادبی توجه‌ها را جلب کند تا بیشتر در خاطرها بماند.   این مشاطه‌گری‌ها فرصت اندیشیدن انتقادی را از شما می‌گیرند[...]»
همان منبع

پیام سطور فوق این است که میراث فرهنگی کلاسیک ایران «بیهوده» است!  و این همان پیامی است که در وعظ و خطابة احمد شاملو هم به مخاطب حقنه می‌شود:

«در بوستان[...] می‌خوانيم که شخصی،  پارسائی را به اين گمان که جهود است پس گردنی مي‌زند و چون به اشتباه خود پی مي‌برد از او عذر مي‌خواهد.   مي‌دانيد چه جواب مي‌شنود؟ مردک در نهايت بزرگواری می‌فرمايد:   من بدتر از آنم که تو پنداشتی [...] يا: خوشوقتم که آنی که پنداشتی نيستم!  می‌بينيد؟ [...] خيلی دلم مي‌خواهد بدانم اگر استاد سخن از پدر و مادری به قول خودش جهود [...] متولد شده بود در باب پس گردنی خوردن از مسلمانان چه عقيده‌ای ابراز می‌داشت[...]»
منبع: گویانیوز،  مورخ 27 ژوئیه 2013 

و همینجاست که خلجی به شاملو و آخوند می‌پیوندد!   شاملو،  سعدی را از دوران‌ تاریخی‌اش بیرون آورده،  کشان کشان به زمان حال می‌آورد،  و او را با معیارها و مفاهیم معاصر که پس از پایان جنگ دوم در سطح بین‌المللی مطرح شده،   «محاکمه» می‌کند!  دقیقاً   همان عملی که گورکن‌ها با هنرمندان انجام می‌دهند؛   در مورد آنان بر پایة هنجارهای صحرای کربلا و سلیقة‌ شخصی به «قضاوت ارزشی» می‌نشینند.   ولی خوب کربلای شاملو اگر با کربلای آخوند متفاوت است،  در کربلائی بودن شاملوها نمی‌توان تردید داشت.  چرا که خلجی‌ها و شاملوها می‌پندارند با تخریب سعدی و فردوسی خواهند توانست ساختار بی‌پایة نگرش شترگاوپلنگ‌ خودشان را به ارزش بگذارند!  کاری که قواد خلیل‌الله و محمد رسول‌الله هم با تخریب بت‌ها صورت دادند،   و طالبان و داعش و القاعده نیز همین وحشی‌گری را با تخریب بوداهای افغانستان،  کلیساهای عراق و آثار باستانی پالمیر در سوریه تداوم بخشیدند!   نام این عملیات نقد ادبی نیست؛  «کودتای فرهنگی» است و مانند کودتاهای سیاسی،  نوع فروهشتة «پدرکشی» است؛  ساختار نوینی به همراه نمی‌آورد،   هدف غائی‌ آن ایجاد گسست در حرکت خطی «روند رشد و شکوفائی» اجتماعی و فرهنگی است.   به عنوان نمونه،   زوزه و عربدة‌ آخوند مطهری بر علیه نوروز و چهارشنبه‌سوری بازتولید همین پیام استعماری است.

آخوند مطهری که از «نوابغ» حوزة علمیه قم به شمار می‌رود،  ‌ در مورد چهارشنبه سوری و نوروز می‌گوید،   «هفت سین چیدن عادت زشت است؛‌  سیزده به در رفتن،  نحس است؛   ‌برپائی جشن چهارشنبه‌سوری نشان حماقت پدران شماست»:‌

«[...] ‌چهارشنبه آخر سال [...] ‌خانواده احمق‌ها آتش روشن می‌کنند[...]‌ و آدم‌های سُر و مُر و گنده با آن هیکل‌های نمی‌دانم چنین و چنین از روی آتش می‌پرند [...] می‌گویند پدران ما چنین می‌کردند ما نیز چنین می‌کنیم!   اگر پدران شما چنین می‌کردند [...] دلیل خریت پدران شما است [...] از این حرکات زشت و کثیف و پلید [...] خارج شو [...]  از سبزه و هفت سین چه کاری ساخته است؟ [...] از این عادت زشت بیرون بیا[...]»
منبع: بالاترین، اظهارات مرتضی مطهری در باره چهارشنبه‌سوری و سیزده بدر در فروردین‌ماه 1349   

مسلماً دریافت جایزه از دست‌های «مقدس» یونسکو در تشویق این جانور وحشی برای جفتک‌پرانی به جشن‌های ایرانی نقش قابل‌توجهی داشته!   یادآور شویم،   5 سال پیش از شکرخوری‌های فوق،  «یونسکو» به همین آخوند مطهری،  پارة تن خمینی تروریست جایزه داده بود.  چرا که ایشان با الهام از حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک‌های اسلامی «داستان راستان» نوشته بودند:

«[این کتاب برنده جایزه یونسکو در سال ۱۳۴۴ هجری شمسی شده] و مجموعه‌ای [است] از داستان‌های کوتاه در بارة‌ زندگی بزرگان دینی در اسلام [...] منابع داستان‌ها کتب احادیث، تواریخ و سیره [است که] با زبانی ساده و مفید به صورت حکایت و [...]‌ بر اساس واقعیت بیان شده[...]»
منبع:  ویکی‌پدیا

بله،   یونسکو در راستای سیاست اسلام نوازی و سفله‌پروری به یک آخوند وحشی و ایران‌ستیز جایزه می‌دهد؛   آکادمی سلطنتی سوئد نیز نوبل صلح را به شیرین عبادی اهداء می‌کند.  کنیزالاسلامی که دور دنیا به راه می‌افتد،   و جار می‌زند که «اسلام»،   یعنی تعدد زوجات،  پدوفیلی،  سنگسار و قصاص و زن‌ستیزی،   با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!  و   دیدیم که رئیس‌جمهور «لائیک» فرانسه ـ  ژاک شیراک ـ  نیز یک نشان لژیون دونور به کنیزالاسلام عبادی اهداء کردند تا ماتحت خاندان سلطنت سوئد هر چه بیشتر نورانی شود!   شاید بی‌بی‌سی هم به خلجی وعدة‌ جایزة‌ «یونسکو» داده باشد که این‌جناب شمشیرشان را بر علیه آثار سعدی از رو بسته و سوار بر گاری شکستة‌ فاکینگهام‌پالاس چنین تاخت و تاز می‌‌فرمایند!   بوق وزارت امور خارجة بریتانیا به نقل از خلجی تأکید می‌کند،   «محتوا» ـ  محتوی آثار سعدی ـ  فاقد اصالت است،   سپس تعریف گوساله‌فریبی نیز از «اصالت» ارائه می‌دهد و می‌گوید سعدی به «زبان جمع» سخن گفته:

«[...] محتوا اصیل نیست [...] چرا که "محتوا" محصول ذهن جمعی و تاریخی است و نه شخص خاصی.  سنت پشت آن‌ها و قدمت‌شان هم به آن‌ها قدرتی دوچندان می‌دهد تا زبان‌تان را گاز بگیرید و چیزی جز به تأیید در باره‌اشان نگوئید [...]‌»
بی‌بی‌سی،  مورخ 25 مارس 2016 

مسلماً اشارة خلجی به همان سعدی‌ای است که در دوران پهلوی اول متحمل قیچی سانسور فروغی دجال شد تا آثارش با «دین مبین» تضادی نداشته باشد و با «ذهن و زبان جمع» هم‌سوئی نشان دهد!   ولی از آنجا که استعمار سفله‌پرور و حماقت‌گستر است،  یکی از زیباترین سروده‌های سعدی که نه تنها دین مبین،  که پایه و اساس ادیان ابراهیمی را نیز به زیر سئوال می‌برد از چماق ذکاوت « ذکاءالملک» مزدور در امان مانده.   

این سروده زشتی ابلیس را «ادعای دشمن» بر‌شمرده!   به عبارت دیگر سعدی می‌گوید،‌   اگر در کتاب از «ابلیس» تصویر مهیب ارائه داده‌اند،‌  دروغ گفته‌اند،  و در کتابی به این دروغ اشاره شده:

ندانم كجا ديده‌ام در كتاب
كه ابليس را ديد شخصي به خواب
[...]

این سروده را پیشتر بررسی کرده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم،   فقط بگوئیم سروده فوق با تأکید بر به ثبت رسیدن «زیبائی» ابلیس در یک «کتاب»،  در عمل پایه و اساس ادیان ابراهیمی و به ویژه قرآن را مخدوش می‌کند.  و به این ترتیب سعدی با سروده‌اش،   قرآن را که به ادعای آخوندجماعت «کلام خدا و معجزة پیامبر اسلام» است،  به زیر سئوال می‌برد.  مسلماً «ذهن و زبان جمع» اینبار،  برخلاف ادعای خلجی  در کار سعدی نیامده.   و همین یک مورد نشان می‌دهد که ذهنیت سعدی تا چه حد از باورهای جمع در دوران خود فاصله داشته.   این همان «فاصله‌ای» است که امثال خلجی از درک آن عاجزند!   اینان شعارهای پوچ استعمار را طوطی‌وار تکرار می‌کنند؛‌   فاشیسم را بدون شعار نمی‌توان پیش برد.  ولی خوب،   در دوران سعدی اوضاع متفاوت بود!   هنوز کلنل آیرون‌ساید در ایران کودتا نکرده بود،   و پوشش زن ایرانی توسط استعمار بریتانیا به ابزار سیاست‌گزاری تبدیل نشده بود،   و ... و در دوران سعدی «فرهنگ»،  با آنچه امروز در بوق‌های استعمار «فرهنگ» خوانده می‌شود،   هزاران سال نوری فاصله داشت و به مراتب پیشرفته‌تر بود.   از اینرو سعدی در آن روزگاران می‌توانست در سرودة خود «‌ویراست رسمی» ادیان ابراهیمی را با چنین صراحتی به زیر سئوال برد،  و دریچه جهانی را به روی مخاطب بگشاید که در آن شاهد زیبائی ابلیس و دروغ‌پردازی پیامبران و پلیدی «آدم» باشد!   همان آدمی که خداوند در قرآن او را «برترین» مخلوق خود شمرده!   اینجاست که شارلاتانیسم خلجی بر ملا می‌شود و به صراحت می‌بینیم که این «سعدی‌شناس» با آثار سعدی بیگانه است!   

البته در کمال تأسف،   برخوردهای آخوندی و سبک‌مغزانه با مفاخر ادبیات فارسی به گزافه‌گوئی‌های امثال «خلجی» محدود نمی‌شود.   «سعدی‌شناسان» سرگذر،   در فلسفة ادبیات مکتب جدیدی افتتاح کرده‌اند که در آن بجای بررسی زبان غنی سعدی ـ  چه در نظم و چه در نثر ـ  «مچ‌گیری از سعدی» باب شده.   پیش از ادامة‌ مطلب بدنیست به گزارش بی‌بی‌سی،  مورخ 19 آوریل 2006،  ‌از مراسم بزرگداشت سعدی در شیراز و تهران نیم نگاهی بیاندازیم.   

در این گزارش چنین آمده که «نخستین مقاله در نقد سعدی را علی‌اصغر طالقانی در روزنامة زبان آزاد انتشار داده.  و به بهانة تجدد از سعدی انتقاد کرده!»   در واقع طالقانی مانند همه نخبگان سرقبرآقا بجای پرداختن به سبک نگارش سعدی،   با معیار اخلاقیات آخوند سعدی را نقد کرده!   و بجای نقد،   در واقع به نقد محتوی و مضمون پرداخته!   علی‌اصغر طالقانی تأکید کرده که «عقب افتادگی ما به خاطر همین شعر و شاعری است!»   بله اینهم یک شیوه دیگر برای پنهان داشتن دست استعمار و سلب مسئولیت از ارباب است که گویا از میرزا آقاخان کرمانی اقتباس شده باشد!   ایشان ضمن ستودن شعرای فرنگستان،   ابیات عاشقانة سعدی را عامل فساد اخلاقی جوانان معرفی کرده‌اند.   در وبلاگ «سیاست و هذیان»،  مورخ  20 دی‌ماه 1385،   بیشتر می‌توان به ابعاد گستردة‌ نبوغ میرزا آقاخان کرمانی و علی اصغر طالقانی در عرصة تخریب فرهنگی پی برد!   خلجی هم در واقع به بازتولید ترهات هم‌اینان نشسته و نهایت امر به اینجا می‌رسد که زندگی با «حکمت سعدی» بس است،  چون سعدی اهل «قناعت» بود،   و دیگر به درد نمی‌خورد،   باید آثار رولان بارت را بخوانیم:    

«[...]‌ تا چه زمانی می‌خواهیم با حکمت آن دوره زندگی کنیم؟   تجربه زندگی چندین سده ما بعد از فوت سعدی چه می‌شود؟ [...] در این دنیائی که اقتصادش را چین از یک طرف می‌کشد و ایالات متحده از طرف دیگر [...]  آیا واقعاً چنین توصیه‌ای محلی از اعراب دارد که یا قناعت پیشه می‌کنی یا می‌میری؟  مهدی خلجی برای مطالعه بیشتر دربارة تفاوت دو زبان مدرن و کلاسیک ـ‌ نوشتاری و شفاهی ـ توصیه می‌کند کتاب "درجه صفر نوشتار" از "رولان بارت" را بخوانید[...]»
همان منبع

به صراحت می‌بینیم،   قرآن‌خوانی و قرآن‌باوری این جوجه‌روشنفکران چگونه بر مطالعة آثار نویسندگان و مفاخر ادبی ما ایرانیان سایة مرگ‌ افکنده.   این حضرات با همان کوته‌فکری آخوندی به قول خودشان «کتاب» می‌خوانند.  آخوند قرآن را «دستورالعمل» زندگانی می‌پندارد،   اینان نیز آثار سعدی و حافظ را با «دستورالعمل» اشتباه گرفته‌اند!‌   آثار مفاخر ادبی ایران برای این جماعت،  نه در مقام تولیدات «تاریخ‌دار» ادبی و هنری،  که در مقام «دستورالعمل» زندگی مطرح می‌شود!   ولی واقعیت با آنچه اینان پنداشته‌اند میلیاردها سال نوری فاصله دارد.   

آثار فردوسی و سعدی و حافظ و ... هیچ ارتباطی با زمان حال ندارد؛  این آثار‌ بخشی است از «گذشته» که در قالب نظم و نثر برای ما به یادگار مانده!   و دقیقاً به همین دلیل،   جزئی است از «فرهنگ» و تاریخ ایران!   این فرهنگ برخلاف ادعای امثال خلجی با «فاشیسم» وکودتای استعماری هیچ ترادفی ندارد.   و تا آنجا که ما می‌دانیم،  ‌مصدق،  شعبان بی‌مخ،‌  مهدی بازرگان و...و خصوصاً روح‌الله خمینی اهل مطالعة شاهنامه و کلیات سعدی نبوده‌اند.

و اما طرح یک پرسش منطقی برای فروپاشاندن کاخ‌پوشالی خلجی و بی‌بی‌سی کفایت می‌کند و آن اینکه،‌  مگر مطالعة آثار رولان بارت،‌  نیازمند تخریب سعدی است؟!  نویسندة این وبلاگ هم با کلیات سعدی،   و هم با آثار رولان بارت آشناست.   سعدی در قرن 12 میلادی،‌  در مکانی مشخص و به زبان فارسی برای‌مان «سخن» گفته؛   «رولان بارت» در اواسط قرن بیستم،   در کشور فرانسه و با الهام از متفکران مدرنیته دست به قلم برده.  اینان چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟   یکی سر از تهاجم مغول برداشته؛   زندگی انسانی را ارج می‌نهد و مرگ‌پرستی‌ شیعی‌مسلکان را نمی‌ستاید.  و دیگری پس از جنگ جهانی دوم،   در تقابل با استالینیسم ادبی،  نویسنده را آزاد از زنجیر سیاست و ایدئولوژی می‌خواهد.   به قیاس کشیدن سعدی با رولان بارت اگر شارلاتانیسم نباشد،   فقط نشانه بلاهت است.   خلاصه بگوئیم،   نه ‌آثار بارت و نه سخنان سعدی هیچکدام «دستورالعمل» زندگی نیست؛   هر چند شناخت آثار سعدی،  تناقضی با مطالعة آثار بارت نخواهد داشت!   اینکه یک ایرانی که هنوز پای به مدرنیتة فرهنگ خود نگذاشته،   از یک نویسندة پسامدرنیتة فرانسه چه برداشتی می‌تواند داشته باشد،  خارج از موضوع این وبلاگ قرار می‌گیرد.  پس به طور خلاصه بگوئیم،  ‌ برای شناخت فرهنگ ایران، هیچ لزومی ندارد رولان بارت را بشناسیم؛‌  آنچه اهمیت اساسی دارد،   ‌شناخت آثار سعدی به عنوان بخشی از «فرهنگ ایران» است!  

پروپاگاند شیپور وزارت امور خارجه بریتانیا،   هم‌سو با پروپاگاند سازمان تبلیغات اسلامی یک هدف مشخص دنبال می‌کند:   نفی فرهنگ ایران و هدایت افکار ایرانیان به این ورطة حماقت که برای زندگی،‌   «دستورالعمل» وجود دارد و می‌باید آن را در کتابی «پیدا» کنند.    چنین کتابی وجود نداشته،   ندارد و هرگز هم وجود نخواهد داشت.   هر فرد با عملکرد و تجربیات و مسیری که در زمان و مکان مشخص انتخاب می‌کند،  کتاب زندگی‌اش را می‌نویسد.   آنچه در بخش «فرهنگی» بی‌بی‌سی و شاخک‌های‌اش منتشر می‌شود،  همچون وراجی آخوندها،   در واقع انسان‌ستیز و ضدفرهنگ است.     

زال‌ممد،  رسم و رسوم قبایل صحرانشین قرن هفتم میلادی را می‌پرستد،   و به ایرانی و فرهنگ‌ ایران جفتک‌پرانی می‌کند،  امثال خلجی و شاملو هم سعدی و فردوسی را به زیر لگد ‌انداخته‌اند.  ولی هر دو گروه در یک مسیر گام برمی‌دارند:   مسیر تخریب فرهنگ و ادبیات ایران.   این جماعت که فرهنگ را با مسابقات سگ‌دوانی اشتباه گرفته‌اند،  ‌ از یک‌سو قصد اثبات برتری ادبیات غرب را دارند،  و از سوی دیگر با ستایش فرهنگی که زمینة تاریخی‌اش را نمی‌شناسند،  علوفة کافی برای تغذیة‌ سازمان تبلیغات اسلامی فراهم می‌آورند.  همان تشکیلات استعماری‌ای که رسوم قبائل عرب قرن هفتم میلادی را برتر از فرهنگ ایران می‌شمارد و ادعای «مبارزه با استعمار غرب» هم دارد.   خلاصه بگوئیم،   هدف نهائی این است که پیوند ایرانی را با میراث فرهنگی‌اش بگسلند و او را از کنونی‌ات‌اش تهی کنند و در انسداد قرارش دهند.  برای تحقق چنین هدفی کافی است ارتباط ایرانی با فرهنگ گذشته‌اش گنگ و مبهم شود،   تا بجای حرکت در مسیر رشد و پویائی در دور باطل «تقدس و تعرض» قرار گیرد و به مرور زمان فرسایش یابد.   این سیاست جز تخریب فرهنگ ملت ایران هیچ هدفی دنبال نمی‌کند.

فرهنگ ایرانی چیست؟  هر آنچه خارج از عرصة تعلقات و توهمات،  ایرانیان را به یکدیگر پیوند می‌دهد فرهنگ نامیده می‌شود.  و در این عرصه،  «ادبیات» جایگاه ویژه‌ای دارد.  ادبیاتی که از اسطوره آغاز شد،   با حماسه اوج گرفت،  و پس از جنگ دوم جهانی به رمان و شعرنو رسید.    نیازی نیست بگوئیم،‌  سیر این تحولات با تحولات «سرزمین» پیوندی ناگسستنی دارد.   اسطوره‌های ما به ایران ارجاع می‌دهد،   به همچنین شاهنامة فردوسی، کلیات سعدی،  رمان‌های صادق هدایت،  و ... و دقیقاً به همین دلیل است که پروپاگاند غرب و سازمان تبلیغات اسلامی هر چند به صور متفاوت،   فرهنگ ایران را هدف می‌گیرد تا ارتباط ایرانی با سرزمین‌اش در ابهام فروافتد.   این مختصر را گفتیم،  تا خلجی که در بی‌بی‌سی نقش قاضی‌القضات دکان آتلانتیسم را ایفا می‌کند،   و در مورد فرهنگ و ادب ایران به قضاوت نشسته و از «کهنگی» حکمت در آثار سعدی گلایه‌ دارد،   بداند که از یک‌سو ادب و فرهنگ ایران از جمله کلیات سعدی هیچ ارتباطی با چرندیات قرآن،‌  پوچ‌گوئی،  جفنگ‌بافی و تازی‌پرستی آخوند و اسلامگرا ندارد.   و از سوی دیگر،   هیچ صاحب‌نظری  ادبیات کلاسیک ایران را با ادبیات مدرن فرانسه به قیاس نمی‌کشد!