یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۵

کلیات کودتاچی!





حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند

تاکنون نوروز فرصت به ارزش گذاشتن بادشکم آخوند ـ  تهاجم به ایران و ایرانی بود.   ‌ولی از آنجا که نخستین جمعة نوروز امسال،   با «آدینة پاک» چلیپا‌پرستان تقارن یافته،   و کدخدا هم ناچار شده به دلیل فشار مسکو عقب‌نشینی کند و سنگر 27 سالة محفل نوبل را تغییر دهد،   گوز و آروغ آنگلوساکسون‌ها به یاری بادشکم آخوند شیعی آمده،   باشد که فضای خالی‌ای که از عقب‌نشینی کدخدا ایجاد شده،   از منظر سیاسی و فرهنگی به ترتیبی «پُر» شود.   این هم‌یاری «شکمی» علاوه بر نظم اجتماعی،   فرهنگ ایران را نیز مورد تهاجم قرار داده.

در داخل مرزها،   ‌اراذل جمکران با شعار پوچ «بصیرت» که اخیراً از ذهن علیل خامنه‌ای تراوش کرده،  سخنرانی مقامات دولت «تدبیر و اعتدال» ـ  این شعار پوچ هم محصول نبوغ حسن روحانی است ـ  را بر هم می‌زنند؛   نیروی انتظامی در نقش همیشگی‌اش یعنی نعش ظاهر می‌شود،   و «سخنران» هم از اوباشی که نظم را بر هم ‌زده‌اند دعوت به عمل می‌آورد که «بیائید همه با هم بر علیه دشمن شعار بدهیم!»    به این ترتیب،    بر هم زدن سخنرانی‌های رسمی،  و عربده‌جوئی بر علیه دشمن موهوم به یک «هنجار» تبدیل می‌شود:

«[...] سخنرانی [نوبخت،  سخنگوی دولت روحانی] در هویزه [...] نیمه‌تمام ماند[...] معترضان شعار می‌داده‌اند: "دولت تدبیر و امید،  بصیرت،  بصیرت" [...] نوبخت در واکنش به این شعارها گفته [...]‌این شعارها خوب است ولی [...] باید همدل باشیم و این شعارها را به سوی دشمن بزرگ متوجه کنیم [...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 26 مارس 2016

بله،‌  حکومت زال‌ممد پس از 37 سال هنوز از سناریوی فرسودة سازمان سیا، ‌ یعنی به راه انداختن جنگ زرگری و «دعوت به همدلی» جهت سرکوب ایرانیان و به حاشیه راندن مطالبات مادی‌شان دست برنداشته و رئیس جمهور آمریکا نیز همچنان سنگ اسلام را به سینه می‌زند ـ رادیوفردا،‌  مورخ 27 مارس سالجاری ـ ‌   با اینهمه داش احمدخاتمی در وقوقیة جمعه از جسارت به ملت ایران گلایه‌ها دارد:

«[خاتمی ضمن انتقاد] از برجام دو و سه و آن‌هائی که امیدشان به غرب است می‌گوید که آن‌ها باید به صحبت‌های نامزدهای انتخابات ریاست‌ جمهوری آمریکا دقت کنند و ببینند که آن‌ها چه طور به ملت ایران جسارت می‌کنند[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 25 مارس سالجاری 

باید به این آخوند زیردم دریده بگوئیم،  کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت لات و آخوند با صلاحدید سازمان سیا،  بالاترین جسارتی بود که یانکی به ملت ایران روا داشته.  و اگر اینک گاوچران‌ها و حکومت زال‌ممد،  شکم‌شان را برای بازگشت به دوران جنگ سرد صابون مفصلی زده‌اند،  این دلیل نمی‌شود که بارقة امید بر دل سرکار و همپالکی‌های‌تان بدمد.  باری در مسیر همین بازگشت به گذشته است که یک‌ماه پس از معرکه‌گیری 7 اسفندماه،  بوق رسمی حکومت دست‌نشاندة سازمان سیا،   ایرنا،   ‌چنین تیتر می‌زند:

«روس‌ها خواهان احیای شوروی سابق»      
منبع:  ایرنا،  مورخ 26 مارس سالجاری، ‌کدخبر:  ‌82013034 (5245359)

البته ایرنا نمی‌گوید که لازم آمده شوروی سابق احیاء شود،  تا آمریکا بتواند با احیاء محور استعماری سنتو،   به جمکران و پاکستان و ترکیه امکان دهد آشکارا در سنگر سنتی «روس‌ستیزی» لنگر اندازند و به پاسداری از جایگاه برتر «غرب» در آسیای جنوبی مشغول شوند.   در اینصورت بی‌بی‌سی نیز قادر خواهد بود ضمن لاپوشانی حمایت محفل نوبل از دعوت به جنایت ـ  فتوی قتل نویسندة رمان آیه‌های شیطانی ـ  به بهانة‌ فروش ترجمة یکی از آثار «رولان بارت»،  به تخریب سعدی همت گمارد!

بله،   شیپور وزارت امور خارجة‌ بریتانیا به ما می‌گوید،  در آثار سعدی،  تفکر و نوآوری و... وجود ندارد؛  «تکرار» گفته‌های دیگران است.   البته بی‌بی‌سی خودش چنین شکری نمی‌خورد،  به آخوند خلجی تریبون داده،  تا ایشان فضولات تولیدی بنگاه خبرپراکنی لندن را «پخش» کنند:
    
«[...]آهنگ کلام سعدی،  حتی وقتی نثر می‌نویسد و نه شعر،   به یاری‌‌اش آمده تا کلامش ماندگار شود.   اگر نه که به گفته آقای خلجی نوشته‌های او کمتر حاوی نکاتی هستند که خود او کشف‌شان کرده باشد.»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 25 مارس 2016
       
ما هم اذعان می‌کنیم که نمی‌دانستیم ماندگاری آثار سعدی شیرازی به دلیل «آهنگ کلام» وی بوده!  بله،   «خلجی» با تکیه بر «تحقیقات شکمی» به خود اجازه داده «تخیل و تفکر» را از کلام سعدی بزداید،   و به مخاطب چنین القاء کند که آثار سعدی «تکرار» سخن گذشتگان است!   به نظر می‌رسد خلجی،  هم آثار «سعدی» را می‌شناسد،  هم سخنان اسلاف‌اش‌را!   ولی واقعیت این است که اگر خلجی آثار سعدی را می‌شناخت،  به هیچ عنوان‌ چنین شکری نمی‌خورد!

به استنباط ما خلجی در همان برهوتی گم‌وگور شده که پیشتر احمد شاملو،  بت‌عیار چپ‌نمایان و هواداران‌اش در آن این‌سوی و آن سوی می‌دویدند.  یعنی در ناکجاآباد‌ی به سوی ایجاد ترادف میان «شعر» و «شعار پوچ» و تهی از شعور،  و به قیاس کشیدن شاعر با پیامبر!    از قضای روزگار همینجاست که خلجی را در کنار احمد شاملو و علی خامنه‌ای باز می‌یابیم!   احمد شاملو زمانی که به قضاوت ارزشی در مورد سعدی و فردوسی می‌نشیند،   هیچ تفاوتی با امثال خلجی و خامنه‌ای ندارد.   دلیل هم اینکه این نابغة‌ بزرگ ـ   خلجی را می‌گویم ـ  بجای نقد و بررسی آثار سعدی،  او را مورد تهاجم قرار می‌دهد و به زبان آخوند، آثارش را فاقد «اصالت» می‌شمارد،  و... و دلیل هم روشن است.   در مرداب احترام به ادیان،   شعر معنائی جز «شعار» ندارد.   در این فاضلاب،   شاعر و نویسنده برای خود  «مأموریت پیامبرانه» قائل می‌شوند و می‌خواهند بشر را به «عروجی» برسانند که «خلجی» مسلماً از آن بازدید کرده و چند و چون‌اش را خوب می‌شناسد!    این قماش «روشنفکرنما» خود را موظف می‌بیند تا به میراث گذشته «واکنش ارزشی»‌ نشان دهد!  واکنشی همچون واکنش لات،  «طبیعی»،  عامیانه و عاری از تفکر.

به عنوان نمونه خلجی از یک‌سو «کشف» کرده که فرهنگ ایران «شفاهی» بوده!  یعنی کشوری که ادبیات یک‌هزار ساله‌اش موضوع بررسی‌های گسترده در مکاتب ادبی جهانی است،  ادبیات مکتوب نداشته و فرهنگ‌اش مانند ادبیات قبائل عرب و آفریقائی،  سینه به سینه نقل ‌شده!  خلجی،‌  سپس با تکیه بر این «کشف» مضحک،  تأکید می‌کند که در این قماش فرهنگ،  با «عقلانی‌ات و توانائی نقد» مخاطب کاری ندارند؛   ‌هدف «جلب توجه» است،   از اینرو محتوائی در کار نیست؛‌   به صنایع ادبی و مشاطه‌گری اهمیت داده می‌شود و به همین دلیل «امکان نقد و تفکر» از مخاطب سلب می‌شود:   

«[...]‌ در فرهنگ شفاهی مخاطب نوشتار بیشتر گوش است تا چشم،  حافظه است تا توانائی عقلانی و نقادانه مخاطب.   در نتیجه،   زبان نوشتار در این فرهنگ مجبور است با زرق و برق صنایع ادبی توجه‌ها را جلب کند تا بیشتر در خاطرها بماند.   این مشاطه‌گری‌ها فرصت اندیشیدن انتقادی را از شما می‌گیرند[...]»
همان منبع

پیام سطور فوق این است که میراث فرهنگی کلاسیک ایران «بیهوده» است!  و این همان پیامی است که در وعظ و خطابة احمد شاملو هم به مخاطب حقنه می‌شود:

«در بوستان[...] می‌خوانيم که شخصی،  پارسائی را به اين گمان که جهود است پس گردنی مي‌زند و چون به اشتباه خود پی مي‌برد از او عذر مي‌خواهد.   مي‌دانيد چه جواب مي‌شنود؟ مردک در نهايت بزرگواری می‌فرمايد:   من بدتر از آنم که تو پنداشتی [...] يا: خوشوقتم که آنی که پنداشتی نيستم!  می‌بينيد؟ [...] خيلی دلم مي‌خواهد بدانم اگر استاد سخن از پدر و مادری به قول خودش جهود [...] متولد شده بود در باب پس گردنی خوردن از مسلمانان چه عقيده‌ای ابراز می‌داشت[...]»
منبع: گویانیوز،  مورخ 27 ژوئیه 2013 

و همینجاست که خلجی به شاملو و آخوند می‌پیوندد!   شاملو،  سعدی را از دوران‌ تاریخی‌اش بیرون آورده،  کشان کشان به زمان حال می‌آورد،  و او را با معیارها و مفاهیم معاصر که پس از پایان جنگ دوم در سطح بین‌المللی مطرح شده،   «محاکمه» می‌کند!  دقیقاً   همان عملی که گورکن‌ها با هنرمندان انجام می‌دهند؛   در مورد آنان بر پایة هنجارهای صحرای کربلا و سلیقة‌ شخصی به «قضاوت ارزشی» می‌نشینند.   ولی خوب کربلای شاملو اگر با کربلای آخوند متفاوت است،  در کربلائی بودن شاملوها نمی‌توان تردید داشت.  چرا که خلجی‌ها و شاملوها می‌پندارند با تخریب سعدی و فردوسی خواهند توانست ساختار بی‌پایة نگرش شترگاوپلنگ‌ خودشان را به ارزش بگذارند!  کاری که قواد خلیل‌الله و محمد رسول‌الله هم با تخریب بت‌ها صورت دادند،   و طالبان و داعش و القاعده نیز همین وحشی‌گری را با تخریب بوداهای افغانستان،  کلیساهای عراق و آثار باستانی پالمیر در سوریه تداوم بخشیدند!   نام این عملیات نقد ادبی نیست؛  «کودتای فرهنگی» است و مانند کودتاهای سیاسی،  نوع فروهشتة «پدرکشی» است؛  ساختار نوینی به همراه نمی‌آورد،   هدف غائی‌ آن ایجاد گسست در حرکت خطی «روند رشد و شکوفائی» اجتماعی و فرهنگی است.   به عنوان نمونه،   زوزه و عربدة‌ آخوند مطهری بر علیه نوروز و چهارشنبه‌سوری بازتولید همین پیام استعماری است.

آخوند مطهری که از «نوابغ» حوزة علمیه قم به شمار می‌رود،  ‌ در مورد چهارشنبه سوری و نوروز می‌گوید،   «هفت سین چیدن عادت زشت است؛‌  سیزده به در رفتن،  نحس است؛   ‌برپائی جشن چهارشنبه‌سوری نشان حماقت پدران شماست»:‌

«[...] ‌چهارشنبه آخر سال [...] ‌خانواده احمق‌ها آتش روشن می‌کنند[...]‌ و آدم‌های سُر و مُر و گنده با آن هیکل‌های نمی‌دانم چنین و چنین از روی آتش می‌پرند [...] می‌گویند پدران ما چنین می‌کردند ما نیز چنین می‌کنیم!   اگر پدران شما چنین می‌کردند [...] دلیل خریت پدران شما است [...] از این حرکات زشت و کثیف و پلید [...] خارج شو [...]  از سبزه و هفت سین چه کاری ساخته است؟ [...] از این عادت زشت بیرون بیا[...]»
منبع: بالاترین، اظهارات مرتضی مطهری در باره چهارشنبه‌سوری و سیزده بدر در فروردین‌ماه 1349   

مسلماً دریافت جایزه از دست‌های «مقدس» یونسکو در تشویق این جانور وحشی برای جفتک‌پرانی به جشن‌های ایرانی نقش قابل‌توجهی داشته!   یادآور شویم،   5 سال پیش از شکرخوری‌های فوق،  «یونسکو» به همین آخوند مطهری،  پارة تن خمینی تروریست جایزه داده بود.  چرا که ایشان با الهام از حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک‌های اسلامی «داستان راستان» نوشته بودند:

«[این کتاب برنده جایزه یونسکو در سال ۱۳۴۴ هجری شمسی شده] و مجموعه‌ای [است] از داستان‌های کوتاه در بارة‌ زندگی بزرگان دینی در اسلام [...] منابع داستان‌ها کتب احادیث، تواریخ و سیره [است که] با زبانی ساده و مفید به صورت حکایت و [...]‌ بر اساس واقعیت بیان شده[...]»
منبع:  ویکی‌پدیا

بله،   یونسکو در راستای سیاست اسلام نوازی و سفله‌پروری به یک آخوند وحشی و ایران‌ستیز جایزه می‌دهد؛   آکادمی سلطنتی سوئد نیز نوبل صلح را به شیرین عبادی اهداء می‌کند.  کنیزالاسلامی که دور دنیا به راه می‌افتد،   و جار می‌زند که «اسلام»،   یعنی تعدد زوجات،  پدوفیلی،  سنگسار و قصاص و زن‌ستیزی،   با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!  و   دیدیم که رئیس‌جمهور «لائیک» فرانسه ـ  ژاک شیراک ـ  نیز یک نشان لژیون دونور به کنیزالاسلام عبادی اهداء کردند تا ماتحت خاندان سلطنت سوئد هر چه بیشتر نورانی شود!   شاید بی‌بی‌سی هم به خلجی وعدة‌ جایزة‌ «یونسکو» داده باشد که این‌جناب شمشیرشان را بر علیه آثار سعدی از رو بسته و سوار بر گاری شکستة‌ فاکینگهام‌پالاس چنین تاخت و تاز می‌‌فرمایند!   بوق وزارت امور خارجة بریتانیا به نقل از خلجی تأکید می‌کند،   «محتوا» ـ  محتوی آثار سعدی ـ  فاقد اصالت است،   سپس تعریف گوساله‌فریبی نیز از «اصالت» ارائه می‌دهد و می‌گوید سعدی به «زبان جمع» سخن گفته:

«[...] محتوا اصیل نیست [...] چرا که "محتوا" محصول ذهن جمعی و تاریخی است و نه شخص خاصی.  سنت پشت آن‌ها و قدمت‌شان هم به آن‌ها قدرتی دوچندان می‌دهد تا زبان‌تان را گاز بگیرید و چیزی جز به تأیید در باره‌اشان نگوئید [...]‌»
بی‌بی‌سی،  مورخ 25 مارس 2016 

مسلماً اشارة خلجی به همان سعدی‌ای است که در دوران پهلوی اول متحمل قیچی سانسور فروغی دجال شد تا آثارش با «دین مبین» تضادی نداشته باشد و با «ذهن و زبان جمع» هم‌سوئی نشان دهد!   ولی از آنجا که استعمار سفله‌پرور و حماقت‌گستر است،  یکی از زیباترین سروده‌های سعدی که نه تنها دین مبین،  که پایه و اساس ادیان ابراهیمی را نیز به زیر سئوال می‌برد از چماق ذکاوت « ذکاءالملک» مزدور در امان مانده.   

این سروده زشتی ابلیس را «ادعای دشمن» بر‌شمرده!   به عبارت دیگر سعدی می‌گوید،‌   اگر در کتاب از «ابلیس» تصویر مهیب ارائه داده‌اند،‌  دروغ گفته‌اند،  و در کتابی به این دروغ اشاره شده:

ندانم كجا ديده‌ام در كتاب
كه ابليس را ديد شخصي به خواب
[...]

این سروده را پیشتر بررسی کرده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم،   فقط بگوئیم سروده فوق با تأکید بر به ثبت رسیدن «زیبائی» ابلیس در یک «کتاب»،  در عمل پایه و اساس ادیان ابراهیمی و به ویژه قرآن را مخدوش می‌کند.  و به این ترتیب سعدی با سروده‌اش،   قرآن را که به ادعای آخوندجماعت «کلام خدا و معجزة پیامبر اسلام» است،  به زیر سئوال می‌برد.  مسلماً «ذهن و زبان جمع» اینبار،  برخلاف ادعای خلجی  در کار سعدی نیامده.   و همین یک مورد نشان می‌دهد که ذهنیت سعدی تا چه حد از باورهای جمع در دوران خود فاصله داشته.   این همان «فاصله‌ای» است که امثال خلجی از درک آن عاجزند!   اینان شعارهای پوچ استعمار را طوطی‌وار تکرار می‌کنند؛‌   فاشیسم را بدون شعار نمی‌توان پیش برد.  ولی خوب،   در دوران سعدی اوضاع متفاوت بود!   هنوز کلنل آیرون‌ساید در ایران کودتا نکرده بود،   و پوشش زن ایرانی توسط استعمار بریتانیا به ابزار سیاست‌گزاری تبدیل نشده بود،   و ... و در دوران سعدی «فرهنگ»،  با آنچه امروز در بوق‌های استعمار «فرهنگ» خوانده می‌شود،   هزاران سال نوری فاصله داشت و به مراتب پیشرفته‌تر بود.   از اینرو سعدی در آن روزگاران می‌توانست در سرودة خود «‌ویراست رسمی» ادیان ابراهیمی را با چنین صراحتی به زیر سئوال برد،  و دریچه جهانی را به روی مخاطب بگشاید که در آن شاهد زیبائی ابلیس و دروغ‌پردازی پیامبران و پلیدی «آدم» باشد!   همان آدمی که خداوند در قرآن او را «برترین» مخلوق خود شمرده!   اینجاست که شارلاتانیسم خلجی بر ملا می‌شود و به صراحت می‌بینیم که این «سعدی‌شناس» با آثار سعدی بیگانه است!   

البته در کمال تأسف،   برخوردهای آخوندی و سبک‌مغزانه با مفاخر ادبیات فارسی به گزافه‌گوئی‌های امثال «خلجی» محدود نمی‌شود.   «سعدی‌شناسان» سرگذر،   در فلسفة ادبیات مکتب جدیدی افتتاح کرده‌اند که در آن بجای بررسی زبان غنی سعدی ـ  چه در نظم و چه در نثر ـ  «مچ‌گیری از سعدی» باب شده.   پیش از ادامة‌ مطلب بدنیست به گزارش بی‌بی‌سی،  مورخ 19 آوریل 2006،  ‌از مراسم بزرگداشت سعدی در شیراز و تهران نیم نگاهی بیاندازیم.   

در این گزارش چنین آمده که «نخستین مقاله در نقد سعدی را علی‌اصغر طالقانی در روزنامة زبان آزاد انتشار داده.  و به بهانة تجدد از سعدی انتقاد کرده!»   در واقع طالقانی مانند همه نخبگان سرقبرآقا بجای پرداختن به سبک نگارش سعدی،   با معیار اخلاقیات آخوند سعدی را نقد کرده!   و بجای نقد،   در واقع به نقد محتوی و مضمون پرداخته!   علی‌اصغر طالقانی تأکید کرده که «عقب افتادگی ما به خاطر همین شعر و شاعری است!»   بله اینهم یک شیوه دیگر برای پنهان داشتن دست استعمار و سلب مسئولیت از ارباب است که گویا از میرزا آقاخان کرمانی اقتباس شده باشد!   ایشان ضمن ستودن شعرای فرنگستان،   ابیات عاشقانة سعدی را عامل فساد اخلاقی جوانان معرفی کرده‌اند.   در وبلاگ «سیاست و هذیان»،  مورخ  20 دی‌ماه 1385،   بیشتر می‌توان به ابعاد گستردة‌ نبوغ میرزا آقاخان کرمانی و علی اصغر طالقانی در عرصة تخریب فرهنگی پی برد!   خلجی هم در واقع به بازتولید ترهات هم‌اینان نشسته و نهایت امر به اینجا می‌رسد که زندگی با «حکمت سعدی» بس است،  چون سعدی اهل «قناعت» بود،   و دیگر به درد نمی‌خورد،   باید آثار رولان بارت را بخوانیم:    

«[...]‌ تا چه زمانی می‌خواهیم با حکمت آن دوره زندگی کنیم؟   تجربه زندگی چندین سده ما بعد از فوت سعدی چه می‌شود؟ [...] در این دنیائی که اقتصادش را چین از یک طرف می‌کشد و ایالات متحده از طرف دیگر [...]  آیا واقعاً چنین توصیه‌ای محلی از اعراب دارد که یا قناعت پیشه می‌کنی یا می‌میری؟  مهدی خلجی برای مطالعه بیشتر دربارة تفاوت دو زبان مدرن و کلاسیک ـ‌ نوشتاری و شفاهی ـ توصیه می‌کند کتاب "درجه صفر نوشتار" از "رولان بارت" را بخوانید[...]»
همان منبع

به صراحت می‌بینیم،   قرآن‌خوانی و قرآن‌باوری این جوجه‌روشنفکران چگونه بر مطالعة آثار نویسندگان و مفاخر ادبی ما ایرانیان سایة مرگ‌ افکنده.   این حضرات با همان کوته‌فکری آخوندی به قول خودشان «کتاب» می‌خوانند.  آخوند قرآن را «دستورالعمل» زندگانی می‌پندارد،   اینان نیز آثار سعدی و حافظ را با «دستورالعمل» اشتباه گرفته‌اند!‌   آثار مفاخر ادبی ایران برای این جماعت،  نه در مقام تولیدات «تاریخ‌دار» ادبی و هنری،  که در مقام «دستورالعمل» زندگی مطرح می‌شود!   ولی واقعیت با آنچه اینان پنداشته‌اند میلیاردها سال نوری فاصله دارد.   

آثار فردوسی و سعدی و حافظ و ... هیچ ارتباطی با زمان حال ندارد؛  این آثار‌ بخشی است از «گذشته» که در قالب نظم و نثر برای ما به یادگار مانده!   و دقیقاً به همین دلیل،   جزئی است از «فرهنگ» و تاریخ ایران!   این فرهنگ برخلاف ادعای امثال خلجی با «فاشیسم» وکودتای استعماری هیچ ترادفی ندارد.   و تا آنجا که ما می‌دانیم،  ‌مصدق،  شعبان بی‌مخ،‌  مهدی بازرگان و...و خصوصاً روح‌الله خمینی اهل مطالعة شاهنامه و کلیات سعدی نبوده‌اند.

و اما طرح یک پرسش منطقی برای فروپاشاندن کاخ‌پوشالی خلجی و بی‌بی‌سی کفایت می‌کند و آن اینکه،‌  مگر مطالعة آثار رولان بارت،‌  نیازمند تخریب سعدی است؟!  نویسندة این وبلاگ هم با کلیات سعدی،   و هم با آثار رولان بارت آشناست.   سعدی در قرن 12 میلادی،‌  در مکانی مشخص و به زبان فارسی برای‌مان «سخن» گفته؛   «رولان بارت» در اواسط قرن بیستم،   در کشور فرانسه و با الهام از متفکران مدرنیته دست به قلم برده.  اینان چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟   یکی سر از تهاجم مغول برداشته؛   زندگی انسانی را ارج می‌نهد و مرگ‌پرستی‌ شیعی‌مسلکان را نمی‌ستاید.  و دیگری پس از جنگ جهانی دوم،   در تقابل با استالینیسم ادبی،  نویسنده را آزاد از زنجیر سیاست و ایدئولوژی می‌خواهد.   به قیاس کشیدن سعدی با رولان بارت اگر شارلاتانیسم نباشد،   فقط نشانه بلاهت است.   خلاصه بگوئیم،   نه ‌آثار بارت و نه سخنان سعدی هیچکدام «دستورالعمل» زندگی نیست؛   هر چند شناخت آثار سعدی،  تناقضی با مطالعة آثار بارت نخواهد داشت!   اینکه یک ایرانی که هنوز پای به مدرنیتة فرهنگ خود نگذاشته،   از یک نویسندة پسامدرنیتة فرانسه چه برداشتی می‌تواند داشته باشد،  خارج از موضوع این وبلاگ قرار می‌گیرد.  پس به طور خلاصه بگوئیم،  ‌ برای شناخت فرهنگ ایران، هیچ لزومی ندارد رولان بارت را بشناسیم؛‌  آنچه اهمیت اساسی دارد،   ‌شناخت آثار سعدی به عنوان بخشی از «فرهنگ ایران» است!  

پروپاگاند شیپور وزارت امور خارجه بریتانیا،   هم‌سو با پروپاگاند سازمان تبلیغات اسلامی یک هدف مشخص دنبال می‌کند:   نفی فرهنگ ایران و هدایت افکار ایرانیان به این ورطة حماقت که برای زندگی،‌   «دستورالعمل» وجود دارد و می‌باید آن را در کتابی «پیدا» کنند.    چنین کتابی وجود نداشته،   ندارد و هرگز هم وجود نخواهد داشت.   هر فرد با عملکرد و تجربیات و مسیری که در زمان و مکان مشخص انتخاب می‌کند،  کتاب زندگی‌اش را می‌نویسد.   آنچه در بخش «فرهنگی» بی‌بی‌سی و شاخک‌های‌اش منتشر می‌شود،  همچون وراجی آخوندها،   در واقع انسان‌ستیز و ضدفرهنگ است.     

زال‌ممد،  رسم و رسوم قبایل صحرانشین قرن هفتم میلادی را می‌پرستد،   و به ایرانی و فرهنگ‌ ایران جفتک‌پرانی می‌کند،  امثال خلجی و شاملو هم سعدی و فردوسی را به زیر لگد ‌انداخته‌اند.  ولی هر دو گروه در یک مسیر گام برمی‌دارند:   مسیر تخریب فرهنگ و ادبیات ایران.   این جماعت که فرهنگ را با مسابقات سگ‌دوانی اشتباه گرفته‌اند،  ‌ از یک‌سو قصد اثبات برتری ادبیات غرب را دارند،  و از سوی دیگر با ستایش فرهنگی که زمینة تاریخی‌اش را نمی‌شناسند،  علوفة کافی برای تغذیة‌ سازمان تبلیغات اسلامی فراهم می‌آورند.  همان تشکیلات استعماری‌ای که رسوم قبائل عرب قرن هفتم میلادی را برتر از فرهنگ ایران می‌شمارد و ادعای «مبارزه با استعمار غرب» هم دارد.   خلاصه بگوئیم،   هدف نهائی این است که پیوند ایرانی را با میراث فرهنگی‌اش بگسلند و او را از کنونی‌ات‌اش تهی کنند و در انسداد قرارش دهند.  برای تحقق چنین هدفی کافی است ارتباط ایرانی با فرهنگ گذشته‌اش گنگ و مبهم شود،   تا بجای حرکت در مسیر رشد و پویائی در دور باطل «تقدس و تعرض» قرار گیرد و به مرور زمان فرسایش یابد.   این سیاست جز تخریب فرهنگ ملت ایران هیچ هدفی دنبال نمی‌کند.

فرهنگ ایرانی چیست؟  هر آنچه خارج از عرصة تعلقات و توهمات،  ایرانیان را به یکدیگر پیوند می‌دهد فرهنگ نامیده می‌شود.  و در این عرصه،  «ادبیات» جایگاه ویژه‌ای دارد.  ادبیاتی که از اسطوره آغاز شد،   با حماسه اوج گرفت،  و پس از جنگ دوم جهانی به رمان و شعرنو رسید.    نیازی نیست بگوئیم،‌  سیر این تحولات با تحولات «سرزمین» پیوندی ناگسستنی دارد.   اسطوره‌های ما به ایران ارجاع می‌دهد،   به همچنین شاهنامة فردوسی، کلیات سعدی،  رمان‌های صادق هدایت،  و ... و دقیقاً به همین دلیل است که پروپاگاند غرب و سازمان تبلیغات اسلامی هر چند به صور متفاوت،   فرهنگ ایران را هدف می‌گیرد تا ارتباط ایرانی با سرزمین‌اش در ابهام فروافتد.   این مختصر را گفتیم،  تا خلجی که در بی‌بی‌سی نقش قاضی‌القضات دکان آتلانتیسم را ایفا می‌کند،   و در مورد فرهنگ و ادب ایران به قضاوت نشسته و از «کهنگی» حکمت در آثار سعدی گلایه‌ دارد،   بداند که از یک‌سو ادب و فرهنگ ایران از جمله کلیات سعدی هیچ ارتباطی با چرندیات قرآن،‌  پوچ‌گوئی،  جفنگ‌بافی و تازی‌پرستی آخوند و اسلامگرا ندارد.   و از سوی دیگر،   هیچ صاحب‌نظری  ادبیات کلاسیک ایران را با ادبیات مدرن فرانسه به قیاس نمی‌کشد!