بیلدربرگ و بروکسل!
«نقشة اقتصادی وسیعی کشید و با ممالک اسلامی همجوار روابط اقتصادی
مهمی برقرار کرد. به طوریکه هر سال صدها
خروار چسفیل و پشکل ماچهالاغ به ملک یمن صادر میکرد و بجایاش تربتاصل و پشکل
شتر وارد مینمود.»
منبع:
«توپمرواری»
باراک اوباما طی سخنرانی اخیر خود در هاوانا
تأکید کرد که، «ایالاتمتحد بر حمایت از
آزادیهای سیاسی در کوبا پافشاری خواهد نمود.» به عبارت دیگر،
لازم است ابتذال و خشونتی که چپنمایان
دستنشاندة غرب بر برزیل و ونزوئلا و ... حاکم کردهاند، به کوبا هم صادر شود! باری
رئیسجمهور فاشینگتن، پس از این سخنرانی نغز و پوچ و پرمغز، کوبا را ترک کرد و در 40 امین سالگرد کودتای
آرژانتین وارد اینکشور شد! فردا هم حسن روحانی به پاکستان میرود، تا از
راه دور سر بر آستان بیلدربرگ بساید و به دربار هلند سجده نماید. هر چه باشد دولت پاکستان نخستین دولتی بود که
دولت کودتائی شیخ مهدی بازرگان را به رسمیت شناخت، همانطور که دولت ایران هم در سال 1947 از تجزیة
هند استقبال کرد و تشکیل یوتوپیای «پاکها» را به رسمیت شناخت و ... و بعد هم
آنگلوساکسونها با چسباندن ترکیه به ایندو حکومت پوشالی، پیمان
استعماری «سنتو» را سازمان دادند.
و شاید در تلاش جهت تحکیم پیمان کذا
باشد که ممجواد ظریف اخیراً به ترکیه شتافت، و حسن روحانی هم برای رجب اردوغان تبریک نوروزی
فرستاد! بله، رئیس
دولت تف و تکفیر، نوروز را هم به ابزار
یکجانبهگرائی و لاتبازی تبدیل کرده! رجب اردوغان از یکسو برپائی جشنهای نوروزی را
برای کردها ممنوع میکند، از سوی دیگر، حسن روحانی برایش تبریک نوروزی میفرستد! و جالب
اینجاست که اردوغان هم به این تبریک نامربوط پاسخ گرمی داده، از
نوروز به عنوان آداب و رسوم مشترک ایران و ترکیه یاد کرده:
«[...] از سوی خود و ملت ترکیه نوروز
را [...] تبریک میگوئیم. امسال نیز
همانند هر سال، نوروز به عنوان یکی از نمادهای بسیار زیبای آداب و رسوم مشترکمان [...]
با شوق و شعف جشن گرفته خواهد شد[...]»
منبع: فردانیوز،
مورخ 2 فروردینماه سالجاری، کدخبر: 503734
تعجبی ندارد؛ در آستانة سهشنبه جادوئی ک پارچه قرمزه را
تکان تکان میدهند، شاهد فشردهتر شدن
صفوف پادوهای مسلمان ارتش ناتو در منطقه بودیم که تروریستها نیز برای تبدیل
بروکسل به میدان جنگ دستبهدست یکدیگر دادند! پس از عملیات وحشیانة تروریستی در بروکسل، دستگاه
اسطورهسازی آتلانتیسم به کار افتاد و چند مظنون و مقصر به شوتوپرتها معرفی
نمود. در این گیرودار باراک اوباما هم در 40 مین سالگرد کودتای نظامی آرژانتین
وارد اینکشور شد، و شاهد بودیم که دولت
«منتخب» و راستگرای آرژانتین به این توهین آشکار هیچ واکنشی نشان نداد!
بله،
از خودشان است و مرتبط با واتیکان و «بیلدربرگ!» یادآور
شویم، رهبرکنونی واتیکان تبعة آرژانتین است، و پادشاه هلند نیز داماد معاون ژنرال «ویدلا»، رهبر کودتاچیان آرژانتین! به
عبارت دیگر، واتیکان و بیلدربرگ در«آرژانتین» مستقیماً به
یکدیگر مرتبط شدهاند، و با توجه به سفر اخیر پادشاه و ملکة هلند به
فرانسه ـ 13 مارس 2016 ـ و به ویژه دیدار ملکة هلند از پاکستان، آنهم در میعاد 11 فوریه سالجاری، یعنی همزمان با سفر لوئیس فاراخان، رهبر فاشیست مسلمانهای فاشینگتن به تهران، به نظر میرسد که انتشار خبر دیدار حسن روحانی
از پاکستان، همزمان با ورود اوباما به آرژانتین، تلاشی باشد
جهت تداوم روابط پساجنگ دوم جهانی در محوری که واشنگتن را از طریق آرژانتین و هلند
به فرانسه، واتیکان، پاکستان و نهایت امر جمکران پیوند میزند. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد ارتباط
تحولات ایران با هلند یک مینیپرانتز بازکنیم.
تحولات دربار هلند همسو با فاشیسم و در تقابل با مسکو،
تاکنون نقش سرنوشتسازی در کشور ایران ایفا کرده. در سال 1948 میلادی، سلطنت
ژولیانا و پایهریزی محفل «بیلدربرگ»، برای ما ایرانیان آشوبهای فدائیان اسلام و
کودتای 28 مرداد 1332 را به ارمغان آورد.
در سال 1980 ژولیانا استعفا داد و سلطنت بئاتریس زمینة مناسبی جهت تحکیم
پایههای دیپلماسی بمب در ایران و صدور آن به عراق و افغانستان شد. خلاصه، پیوند بمب و بیلدربرگ، مانند
پیوند آخوند و اوباش، یا پیوند هیتلر با
واتیکان، مقدس و ناگسستنی است! و اینک همین فاشیسم پوسیده و زهوار در رفته، از طریق پاکستان و واتیکان و آرژانتین و
فاشینگتن تداوم و گسترش خود را در ایران میجوید.
دیدار «ماکسیما» از پاکستان در
میعاد 11 فوریه ـ یعنی در سالگرد
بنیانگزاری واتیکان، و کودتای ارتش شاهنشاهی بر علیه دولت شاپور
بختیار بیدلیل نیست. حضرات برای تداوم
خط توحش هیتلر و ممانعت از استقرار دمکراسی در ایران تلاش میکنند. البته این تحرکات، همچنانکه در وبلاگ «بمب و بئاتریس» گفتیم، یک روز پس از استعفای بئاتریس، رهبر معنوی تروریسم جهانی، به نفع
پسرش «ویلم» شدت گرفت و بوقهای فارسیگوی
پاترنوس هم به رهبری بیبیسی بساط ستایش از «صفویه» پهن کردند.
دستاورد صفویه، خارج از درویشبازی، فور و وافور و حرمسراداری چیست؟ التماس
به درگاه الهی انگلستان جهت بیرون راندن پرتقالیها از گامرون و تأمین «استقلال» ممالک
محروسة شیعیمسلکان! البته این حکایت ویراست
رسمی است. امپراطوری بریتانیا برای تأمین منافعاش، پرتقالیها
را از بندر گامرون بیرون انداخت، و در کتابهای درسی توسعهطلبی بریتانیا را به
حساب خواست «شاه عباس کبیر» به خورد امت مسلمان دادند. دقیقاً
همان بساطی که بعدها با مصدق به راه انداختند!
مصدق برای تأمین منافع لندن دکان «موازنة منفی» گشود، و با
اهن و تلپ تأکید کرد که «هیچ امتیازی به لندن و مسکو نخواهیم داد.» این
شعار ابلهپسند از آنجا که حساب آمریکا را از متحد اصلیاش، انگلیس
جدا کرده بود، خیلی به مذاق طیف
ضدلائیسیته، از هالوجماعت گرفته تا «میهنپرستان»
و استقلالطلبان جیرهخوار غرب، یعنی
آخوندهای با دستار و بیدستار شیرین آمد! در نتیجه،
روابط اجتماعی ایران، در
هزارة سوم بر الگوی صفویه منطبق شد. رواج درویشبازی، حرمسراداری،
روضهخوانی، نکوهش کاخ، ستایش
کوخ و به ویژه مبارزه با شادی و تفریح و جشن و ... و خصوصاً میدان دادن به جفتکپرانی
حکومت زالممد و بوقهای اربابان آتلانتیستاش به جشنهای ایرانی از قبیل مهرگان و
سده و نوروز و... در این میدان ایران
ستیزی، هتاکی ریش و نعلین به چهارشنبهسوری از ویژگی
خاصی برخوردار است، چرا که این جشن امتداد
آذرگان، آغاز «جشنهای آتش» به شمار میرود.
بله در ایران پس از دورة 4 ماهة «جشنهای آتش» است، که به جشنهای نوروز میرسیم و «هفتسین» را نه
با«کتاب» و عکس آخوند، که با شراب و شمع و شیرینی میچینیم، و نوروز را با رقص و موسیقی آغاز میکنیم:
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
[...] بزرگان بشادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
شاهنامة فردوسی
نوروز، بدون موسیقی و رقص و شراب، هیچ مفهومی ندارد؛ نوروز در دوران باستان «جشن» بوده، و میباید امروز هم آن را جشن گرفت، نه اینکه این میعاد را به روضهخوانی و خطابه
و جفنگگوئی و سخنرانی «مقامات» گذراند. البته در کمال تأسف، در کشورمان،
نوروز در چارچوب سنت و روابط کسالتآور خانوادگی باقی ماند، و تحت
تأثیر پروسة شهرنشینی استعماری و بیبرنامه،
به تدریج از ویژگی خود فاصله گرفت و برای بسیاری از ایرانیان به مراسمی
اجباری و خستهکننده تبدیل شد. کم نیستند
ایرانیانی که در این میعاد بجای برپائی جشن و گسترش روابط اجتماعی از شهر خود
فراری میشوند! از قضای روزگار با جشن چهارشنبهسوری نیز همین
برنامه به مورد اجرا درآمده؛ این جشن
ارتباطاش را با ریشهها، یعنی با
«آذرگان» از دست داد، و بجای رشد در مسیر شکوفائی اجتماعی و فرهنگی و
هنری، تبدیل شد به چماق ثانویة آخوند!
روند این است که در آستانة آخرین جشن آتش سال، بیبیسی
و رادیوفردا تبدیل میشوند به مراکز نشر و گسترش بادشکم آخوند، یعنی
منبع «صدور فتوی!» یکی میگوید،
چهارشنبهسوری «شرعی و عقلانی» نیست، دیگری با تکرار ترهات آخوند مطهری، آن را نشان حماقت ایرانی میخواند، و ... و نتیجة مطلوب یعنی سربازگیری و هدایت
افکارعمومی در مسیر ابتذال و خشونت حاصل میشود. «از لج
آخوند»، بازار انفجار ترقه و نارنجکدستی
در کوچه و خیابان رونق میگیرد و همه بوقهای جمکران و بلندگوهای اسلامی سازمان
سیا به این نتیجة شکمی میرسند که جشن چهارشنبهسوری، یعنی «شادی جوانان»:
«[...] موحدی کرمانی:
به مسئولان توصیه میکنم برای سالهای آینده به فکر برنامهای باشند که
جوانان و نوجوانان بتوانند ابراز شادی و مسرت کنند[...]»
منبع: یورونیوز، مورخ 18 مارس 2016
ولی «شادی جوانان»،
همچون «جمهوری اسلامی» از آن عبارات بیپایه و اساس است. بله، زالممد از آنجا که در غار حری نشسته، هنوز نفهمیده که «جشن» یک گردهمائی سازمانیافتة
اجتماعی و فرهنگی و هنری است؛ الزاماً با شادی و مسرت ارتباطی ندارد! انسانها از طریق این جشنها با یکدیگر ارتباط
برقرار میکنند؛ ارتباطی که در تمامی
زمینهها، سیاسی و اقتصادی و هنری و ادبی
متبلور میشود. پیشتر در اینمورد به تفصیل توضیح دادهایم، و جهت پرهیز از اطالة کلام فقط یادآوری میکنیم
که «جشن» یک مراسم سازمانیافته است، و افرادی که در آن حضور مییابند موظف به رعایت
مقررات و قواعدی هستند که نزاکت و آداب معاشرت ایجاب میکند. این قواعد در جشنها به معنای احترام به
آخوندبازی و پلیسپرستی نیست، برای گسترش
مراودات اجتماعی الزامی است. به عبارت
دیگر، «روابط یکسویه» را خواه روضه و زوزه و گریه
باشد، خواه عربده و خندههای مستانه «جشن» نمیخوانند! ولی خوب، محفل
«شیخوشاه» ابلهتر از اینهاست که بتواند چنین مسائلی را درک کند. حضرات
میپندارند چهارشنبهسوری، یعنی عربدهجوئی
در خیابان، و منفجر کردن نارنجکدستی، همانطور که «انتخابات» هم برای اینان از صفکشیدن
در برابر حوزههای مارگیری ـ شبیهسازی انتخابات ـ فراتر نرفته! حال اهالی مرزپرگهر را در جهان «تقلید» و
«تهاجم» رها کنیم و بازگردیم به تحولات اخیر!
«انعقاد
قرارداد محرمانه با شرکت توتال»، پردة آخر
نمایش مهوعی است که علی خامنهای و حسن روحانی با پامنبری ژنرال دکتر محسن رضائی
در مورد «اقتصاد» به راه انداخته بودند. یکی بر طبل «اقتصاد مقاومتی» میکوفت، دیگری
زوزة «اول اخلاق، بعد اقتصاد» سر داده
بود، و سردار محسنآقا، کاندیدای خوشتیپ خردجال 1388 نیز برای فروش
«اقتصاد انقلابی» سینه میدرید و ... و در واقع هر سه برای «فاشینگتن و فاکینگهام
پالاس» معلق میزدند. هدف این بود که با خارج کردن اقتصاد از چارچوب
مادی و حقوقیاش، از آن یک قالب پوچ بسازند تا در این قالب مطلوب
نشاندن منافع شرکت توتال و دیگر اعضای کنسرسیوم بجای منافع ملت ایران امکانپذیر
شود. جای تعجب نیست که خبر «بهجتاثر» این عملیات قهرمانانه
در مهرنیوز، بوق مافیای اکبر بهرمانی منعکس شده، و بیبیسی
هم ضمن نقل این «خبر»، به مخاطب تفهیم میکند که «دسترسی طرف ثالث به
این قرارداد ممنوع است:»
«[...] سند محرمانگی توسعه میدان نفتی آزادگان جنوبی بین شرکت ملی
نفت ایران و شرکت توتال فرانسه امضاء شده است [...] با امضای قرارداد محرمانگی یا عدم افشای
اطلاعات، دو طرف قرارداد متعهد میشوند به
تبادل اطلاعات یا یکدیگر بپردازند اما از دسترسی طرف ثالث به این اطلاعات جلوگیری
کنند [...] به نوشته مهر، با امضای این قرارداد، اطلاعات تخصصی میدان آزادگان جنوبی در اختیار
شرکت توتال قرار خواهد گرفت[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 24 مارس 2016
البته مشخص نیست که «اطلاعات» چه
مسائلی را شامل میشود! در هر حال از یکسو، کودتای 11 فوریه 1979، و
سرکوب و تاراج ملت ایران توسط آخوند، با فعالیت شرکت توتال، یکی از اعضای کنسرسیوم، ارتباطی ناگسستنی دارد. به یاد داریم که فعالیت این شرکت در ایران، با
پرداخت رشوه به قبیلة رفسنجانی، تبدیل شد به یک رسوائی در عرصة بینالمللی. توتال
به دادگاههای ایالات متحد 400 میلیون دلار خسارت پرداخت، تا به دلیل فساد مالی ـ رشوه دادن به جمکرانیها ـ تحت
پیگرد قانونی قرار نگیرد! همچنین در سال
2014، مدیرکل توتال را در مسکو سر به نیست کردند تا
بقیة مقامات شرکت مذکور تطهیر شوند و دادگاههای فرانسه بتوانند پروندة توتال را
مختومه اعلام کنند! و از سوی دیگر،
انتشار خبر امضاء سند محرمانه با
شرکت کذا، آنهم در میعاد 24 مارس حامل پیامهای متعدد و نهفتهای
است.
24 مارس به تهاجم نظامی ارتش ناتو به
یوگسلاوی در سال 1999 میلادی و همچنین 40مین سالگرد کودتای نظامی در آرژانتین
ارجاع میدهد. به عبارت دیگر، جمکرانیها به صورت زیرجلکی ایندو میعاد خشونت و
جنایت را با پدر معنویشان «جشن» گرفتهاند، تا به نوعی افلاس «پدر» را جبران کرده باشند! پدری
که پس از عملیات تروریستی بروکسل هم موفق نشد «زبان خشونت» را بر فضای رسانهای
جهان حاکم کند!
یکروز پس از انتشار تصویر «عاملان»
فرضی این جنایت در رسانههای غرب، یکبار دیگر کاریکاتور «شارلی ابدو» پایه و اساس
پروپاگاند آتلانتیسم را هدف قرار دارد. در این کاریکاتور که با الهام از تصویر تروریستها
با چرخ دستی در فرودگاه بروکسل ترسیم شده،
یکی از تروریستها از دیگری میپرسد «کنار پنجره گرفتی، یا کنار راهرو؟» به
عبارت دیگر پیام «شارلی ابدو» این است که اینان مسافران عادی بودهاند و در مورد
نشستن کنار پنجره یا راهرو در هواپیما با هم صحبت میکردند.
یادآور شویم عملیات خرابکارانه در
بروکسل که از قضای روزگار با یکی از «سهشنبههای» کذا تقارن یافت، طبق سنت رایج محفل جنایتکار «احترام به
ادیان»، نتیجه دلخواه را برای چند ساعتی به
دست داد! با مشاهدة خون و جسد، سگهایهار
پاترنوس در سراسر حوزة نفوذ «ناتو» از فاشینگتن و بروکسلستان و جمکران ـ منطقه نفوذ «فاکینگهام پالاس» ـ به وجد
آمدند و به معلق زدن برای ارباب مشغول شدند!
و اینچنین بود که ادبیات تهاجمی فاشیسم بینالملل بر فضای رسانهای حاکم
شد.
محور اصلی این ادبیات «روابط یکسویه»،
یا بهتر بگوئیم زبان ابتذال و خشونت آخوند
است. زبان ضدحقوقی که با ادعای برتری، نفرتفروشی،
شایعهپراکنی، تهاجم به حریم خصوصی افراد، و ... و خصوصاً ارعاب و «ادای احترام» به
نمادهای تقدس شناسائی میشود. در بخش
«نفرتفروشی و ارعاب و تهاجم به حریم خصوصی» کافی است بلبلزبانی نامزدهای
انتخاباتی ینگهدنیا در مورد قطعنامة شورای امنیت، اقلیتها،
و ... و به ویژه توسل دونالد ترامپ به پائین
تنة همسر «تدکروز» را در نظر آوریم، تا به حکمت «باراک اوباما» و همپالکیهایاش که
حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را به «آزادی سیاسی» تقلیل دادهاند، و میخواهند
این روند را بر کوبا نیز تحمیل کنند پی ببریم!
زمانیکه همه چیز در سیاست خلاصه شود، روابط حقوقی جای خود را به روابط احساسی و
سوداگرانه خواهد سپرد. به عنوان نمونه، آکادمی سلطنتی سوئد ـ محفل نوبل ـ
27 سال در مورد صدور فتوای قتل
سلمان رشدی توسط خمینی سکوت اختیار کرد، و تروریسم را یک «هنجار سیاسی» انگاشت. عملکرد محفل نوبل به صراحت نشان داد که، چگونه از طریق سیاسی کردن هنر و عرصة فعالیتهای
فرهنگی میتوان جنایت و دعوت به خشونت را موجه جلوه داد.
<< بازگشت