چهارشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۴

تروریسم فرهنگ‌فرسا!




پس از توافق «روسیه،  عربستان،  ونزوئلا و قطر» در مورد ثابت نگهداشتن میزان استخراج نفت،   پارلمان اروپا ناگهان به یاد نقض حقوق بشر در ایران افتاد،   و رئیس‌جمهور آمریکا نیز مخالف تروریسم از ‌آب درآمد و چندین لیتر اشک تمساح برای رنج‌های مردم منطقه سرازیر کرد:

«اوباما [...] در کنفرانس مطبوعاتی در اجلاس سران امریکا و آسه آن (انجمن ملل آسیای جنوب شرقی) در کالیفرنیا [...] اظهار داشت:  بدون هیچگونه رضایتی می‌گویم که این رقابت بین من و پوتین نیست.  مسئله اینست که ما می‌توانیم جلوی رنج‌های مردم و برهم خوردن ثبات منطقه را گرفته [...] و نگذاریم جاهای امنی برای تروریست‌ها ایجاد شود[...]»
منبع: سپوتنیک فارسی،  ‌مورخ 17 فوریه سالجاری

بله از وقاحت آخوندهای جمکران حیرت نکنیم‌، ‌ این جانوران در مکتب عموسام «تلمذ»کرده‌اند.  همان عموسامی که دستگاه حاکمه‌اش،  اگر از جنایات دوران کلینتون و جرج بوش هم صرفنظر ‌کنیم،   طی 7 سال ریاست جمهوری باراک اوباما میلیو‌ن‌ها نفر را در مصر، تونس،  لیبی  و سوریه قربانی سیاست‌های «بهار عرب» کرده.   معلوم نیست آن روز‌های «خوب» باراک اوباما کجا بود که «رنج مردم» را نمی‌دید،   و نمی‌دانست در شهرها و روستاهای منطقه چه می‌گذرد!    البته اگر رئیس‌جمهور آمریکا از خواب بیدار شده و رقابتی با پوتین ندارد،   به این دلیل است که شکست آتلانتیسم در سوریه،   ممکن است بساط چپاول نفت عراق و لیبی را هم مختل کند!   در نتیجه،   باراک اوباما به شیوة آخوندها «طرفدار مردم» شده و دقیقاً به همین دلیل است که نمایندگان پارلمان اروپا هم به «طرفداری» از حقوق بشر در ایران مشغول شده‌اند:

«[...]‌ تعدادی از نمایندگان پارلمان اروپا که در ساختمان این نهاد میزبان محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران بودند،   از او به علت نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی انتقاد کرده‌اند و خواستار پایان دادن به این وضعیت شده‌اند[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 16 فوریه سالجاری

بله این «عزیزان» که میانه‌شان با شیخک‌های خلیج‌فارس خیلی خیلی خوب است و در مورد اعزام مزدور مسلح به سوریه و لیبی و مصر و تونس هم خفقان گرفته‌ بودند،  ناگهان مدافع  حقوق بشر در ایران شده‌اند.  تعجبی هم ندارد؛  سال «میمون آتش» است؛   خوی عنترها آتشین ‌شده و با شدت بیشتری برای «لوتی‌شان» معلق می‌زنند.  باشد تا از طریق انفجار بمب در مناطق مسکونی،  تخریب مدارس و بیمارستان‌ها و ... رونق دکان «نفی و تخریب» دو چندان ‌شود و جیب تفنگ‌فروش‌ها لبریز از دلار!  کافی است نیم‌نگاهی به جمکران بیاندازیم،  همانجا که «عادی‌سازی فساد مالی،  و افتخار و نفرت‌فروشی و شایعه‌پراکنی»،   و خلاصه صحبت‌های خاله زنکی و عوام‌پسند تبدیل شده به سرفصل رسانه‌های فارسی زبان.   از آن‌ جمله است ارائه تصویر دلپذیر «روشنفکر» از فاشیست غرب‌پرست؛   جنگ زرگری حسن روحانی با «دیگران»،  پیرامون فسادمالی، و «عادی‌سازی» خشونت و «نفی مخالف» توسط نوچه‌های ملاممد گوبلز اردکانی.   این بخش از تحرکات اوباش،‌  به شدت مورد پسند «داس‌الله» قرار گرفته.

از عادی‌سازی «نفی مخالف» آغاز کنیم که به دوران نورانی و نکبت بار صدارت میرحسین موسوی شباهت دارد،   و شاید به همین دلیل به مذاق چماق‌داران «چپ‌نما» شیرین آمده:   

«در پیک نت امروز،  بخش‌هائی از سخنرانی محمدعلی نجفی،  یکی از خوش‌اندیش‌ترین چهره‌های سیاسی [...]  جمهوری اسلامی را درباره انتخابات اسفندماه می‌خوانید[...] او به درستی می‌گوید که [...] مردم [...] باید پای صندوق‌های رأی بروند. و یک‌بار دیگر،  با رأی خود پیش از آن که بگویند چه چیز را می‌خواهیم،  بگویند چه چیز را نمی‌خواهیم.   در همین گفتن "چه چیز را نمی خواهیم"صراحت" چه چیز را می‌خواهیم" نهفته است[...]»
منبع:  پیک‌نت،  مورخ 17 فوریه سالجاری   

یادآور شویم که این «خوش‌اندیش‌ترین» چهرة فاشیسم اسلامی،  پس از مدتی  «وزارت»،  در دوران جنگ بورس تحصیلی گرفت و به آمریکا رفت ولی جهت حفظ جایگاه وی در سنگر «نبرد با امپریالیسم» قرار شد روزنامه‌ها بنویسند ایشان جهت ادامة تحصیل به استرالیا مشرف شده‌اند!   همین فرد پس از مدتی با یک دیپلم قالیچه‌ای و یک خروار ادعا بازگشت و روزنامة کیهان هوائی برای‌اش جشن خنته‌سوران دکتری گرفت.  امروز به دلائلی که می‌توان حدس زد،  هیچکدام از بوز‌نامه‌های جمکران از سوابق درخشان وی و «ماجراهای» تحصیلی‌اش سخنی به میان نمی‌آورد.   به هر تقدیر،  پیشنهاد این «شخصیت» بزرگ توده‌ای‌ها این است که «مردم» بگویند «نه!»  ولی این «نه» را باید الزاماً از طریق لبیک به حکومت اسلامی بر زبان  رانند.   پیش‌فرض نجفی این است که اگر مردم به مخالفان اصلاح‌طلبان بگویند،  «نه» مسلماً این «نه» به معنای «آری» به اصلاح‌طلبانی از قماش ایشان است!  هر چه باشد نجفی در این حکومت «آب‌ونان» و خورد و برد دارد و برای حفظ این بساط لازم است «مردم» بین طاعون و وبا «انتخاب» کنند!   بله لازم آمده «مردم»،   مانند همان 12 فروردین‌ماه 1358 که در شبه رفراندوم گوساله‌پسند دولت شیخ مهدی بازرگان حضور یافتند و به سلطنت «نه» گفتند،   بار دیگر بگویند چه چیز را «نمی‌خواهند!»   چرا که «نفی و ابهام» پایه و اساس فاشیسم است.  

ولی برخلاف ادعای ابله‌فریب چپ‌نمایان،  زمانیکه فردی می‌گوید چه نمی‌خواهد،   خواسته‌اش را بیان نمی‌کند؛  فقط آن را در ابهام قرار می‌دهد!   در واقع «نجفی» که به ادعای پیک‌نت،  «خوش‌اندیش» است با این اظهارات مرز دو مفهوم متضاد ـ  خواستن و نخواستن ـ  را مخدوش کرده و اضداد را «مترادف» می‌نمایاند!   این شیوة شناخته شدة فاشیسم است که پیک‌نت عملاً دست به تبلیغ و گسترش آن زده.  و دهه‌ها پیش از چپ‌نمایان جمکران،   پرسوناژ «حاجی‌آقا» در رمان صادق هدایت به همین زبان ابتذال،   پرسوناژ «منادی‌الحق» را خطاب قرار ‌داده بود:

«[...] شعر،  قصیده یا تصنیف فرق نمی‌کند [...] من اگر فرصت داشتم ده تا دیوان شعر می‌گفتم اما امروز اینجور تفریحات به درد مردم نمی‌خوره[...] ما امروز محتاج به مرد کار هستیم [...] اما خوب برای فرمالیته بد نیست،   مخصوصا که در دورة انتخابات تأثیر داره[...]»

منادی‌الحق،   شاعر است و با دنیای حاجی‌آقاها هم بیگانه.   به همین دلیل هنگامی که حاجی از او می‌خواهد قصیده‌ای در مدح دمکراسی بگوید،  تا حاجی که عضو «تمام محافل ادبی» است آن را در یکی از این محافل بخواند،   منادی‌الحق به حاجی می‌گوید قصیده‌سرا نیست و حاجی هم ضمن ایجاد ترادف میان قصیده و شعر و تصنیف و تفریحات،   اهمیت «انتخابات» را به منادی‌الحق یادآور می‌شود!

بله،  اینروزها علاوه بر ینگه‌دنیا،   در جمکران هم «انتخابات» به موضوع روز تبدیل شده!   لازم است یک عده «تجمع» کنند تا حاجی‌آقاهای «خوش‌اندیش» هزارة سوم از قماش «نجفی» بتوانند برای ارباب‌شان حسابی معلق بزنند.   بی‌دلیل نیست که در این محشر خر،  جمکرانی‌های صادراتی بساط لجن‌پراکنی به صادق هدایت و احمدکسروی پهن کرده‌اند و اینان را با امثال «سریع‌القلم»،   یکی از فاشیست‌های غرب‌پرست جمکرانی در یک کاسه قرار داده‌اند. 

در جمکران دوگلة‌ متفاوت فاشیست را می‌توان شناسائی کرد، که البته هر دو سر در آخور سازمان سیا دارند.  گروه اول از قماش خامنه‌ای و شرکاء،  برای سرکوب آزادی بیان از غرب ابراز نفرت می‌کند.  گله دوم از نوع «سریع‌القلم» به همین منظور به مدح و ستایش غرب می‌نشیند!   بله،  «محمود سریع‌القلم» که صدای فرانسه وی را در ردة احمد کسروی و صادق هدایت قرارداده،   عضو گلة دوم فاشیست‌های جمکرانی است:        

«[...] سخنان محمود سریع القلم دربارۀ عادت‌های ایرانیان و رفتار اجتماعی آنان بی‌شک همه را خوش نمی‌آید.   در گذشته نویسندگانی مانند هدایت،  جمال‌زاده یا کسروی نیز سخنانی از این دست بر زبان رانده‌اند [...] محمود سریع‌القلم از جمله گفته است:  یک ملتِ دلال مسلکِ ناآگاه چرا باید در پی یک زمامدار اروپائی باشد[...]»
منبع: صدای فرانسه،   مورخ 6 فوریه 2016

این اظهارات نشان می‌دهد که «سریع‌القلم» شیفته و فریفتة زمامداران اروپائی است و در ذهن علیل‌اش چنین می‌پندارد که زمامدار اروپائی را «مردم» انتخاب می‌کنند،   و این «مردم» نیز جملگی فهمیده و روشنفکر و با ادب و با نزاکت و شریف و غیره هستند و ... و خلاصه همة صفات نیک را در خود جمع‌ کرده‌اند!   بله تروریسم به تخریب شهرها و روستاهای ایران اکتفا نمی‌کند؛   آنچه در ایران کوچک‌ترین نشانی از فرهنگ و تمدن و انسانی‌ات دارد نیز می‌باید زیرسم ستوران محفل «احترام به ادیان» خُرد شود.   در واقع سریع‌القلم‌ها همان علوفه‌ای را بازنشخوار می‌کنند که سازمان سیا جهت تغذیه محمد خاتمی،  علی مطهری و شرکاء تولید کرده:   علوفة مردم‌پرستی و تحقیر ملت ایران!   جهت پنهان داشتن نقش استعمار در سرنوشتی که بر ایرانی تحمیل شده می‌‌توان علوفة کذا را در داخل و خارج به مصرف رساند.   از طریق نشخوار و بازنشخوار این علوفه، «مردم غرب» در جایگاه برتر قرار می‌گیرند،  و نهایت امر حکومت متجاوز و تبهکار آخوند به عنوان بازتاب «خواست» ملت ایران توجیه خواهد شد!   

به عنوان نمونه کافی است سری به سایت روزآن‌لاین بزنیم و به شکرافشانی‌های بز سر گلة سایت کذا بنگریم.   ایشان از «کتاب نخواندن ایرانیان» گلایه‌ها دارد؛  توگوئی «کتاب خواندن» به امری خارج از کتاب خواندن هم می‌تواند دلالت داشته باشد،   و نشان فرهنگ و تمدن است!   و اینکه غربی‌ها از آنجا که خیلی کتاب می‌خوانند،  «صنعتی» شده‌اند و ما ایرانی‌ها چون کتاب نمی‌خوانیم،   تبدیل شده‌ایم به «بازار مصرف» خنزرپنزرهای غرب! خلاصه،  تمامی این شکرافشانی‌ها برای این است که به خوش‌باورها تفهیم کنند،‌   این استعمار نیست که در قفای کودتاچیان پهلوی و لات‌های حکومت اسلامی به جان ملت افتاده و هرگونه فعالیت سازندة فرهنگی،‌  صنعتی و علمی را در داخل کشور ممنوع کرده.   این استعمار نیست که روستائیان را به حاشیه‌نشین شهرها تبدیل می‌کند تا در فقر و سیه‌روزی دست‌وپا بزنند و ابزار گسترش تنش اجتماعی،  نگونبختی و نابسامانی شوند.   گسترش فقر و اعتیاد و خشونت و تجاوز در ایران نیز به دلیل حمایت استعمار از آخوند و اوباش نیست؛‌  ایرانیان «کتاب نمی‌خوانند» و این مسائل پیش آمده!  همین و بس!   

وقتی ایرانیان کتاب نخوانند،  مسلم است که لیاقت زمامداران اروپائی را هم نخواهند داشت،   و شاخک فرانسه زبان بی‌بی‌سی به سادگی می‌تواند اوباشی از قماش سریع‌القلم را تبدیل کند به «روشنفکر!»   همانطور که 38 سال پیش یک روان‌پریش خرفت و نفرت‌فروش را با سریشم بنی‌صدر و قطب‌زاده و یزدی برای خوش‌خیال‌ها و هالوها تبدیل کردند به «رهبر آزادیخواهان ایران!»

ما هم به مناسبت خجسته میعاد 17 فوریه،   سالروز تولد صادق هدایت،   بجای بررسی و تحلیل پروپاگاند فرسودة سازمان سیا،   بخشی از پاسخ پرسوناژ «منادی‌الحق» را همینجا نقل می‌کنیم:

«[...] در این محیط پست،  احمق‌نواز،  سفله‌پرور و رجاله‌پسند [...]  که شما [...] زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی‌ها و حماقت خودتان درست کرده‌اید [...] درین چاهک که [...] همه چیز با سنگ دزدها و طرارها و جاسوس‌ها سنجیده‌ می‌شود،  و لغات مفهوم و معانی خود را گم کرده [...] فقط شماها حق دارید[...]»

آورده‌اند که «صادق هدایت در پاریس خودکشی کرد!»   ولی به استنباط ما این ویراست «دولتی» از زندگی صادق هدایت است؛  هیچ دلیلی نداشت که صادق هدایت برای خودکشی از ایران به پاریس بیاید!   صادق هدایت،   به دلیل افکار و عقایدش،  و خصوصاً به دلیل آثارش،   به صورتی پیگیر با تشکیلات امنیتی حکومت‌های وقت درگیری داشت.   در سال 1324،   حضور صادق هدایت در ازبکستان ـ  آنزمان این کشور جزئی از خاک اتحاد جماهیر شوروی به شمار می‌آمد ـ  و همچنین برگزاری مراسم بزرگداشت هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی،   باعث شد که وی نتواند در کنگرة جهانی هواداران صلح شرکت کند.   حتی پیش از آن،  در سال 1313،   چند سال پیش از تبعید پهلوی اول،   صادق هدایت به دلیل نگارش «وغ‌وغ ساهاب» سروکارش با ادارة تأمینات نظمیه افتاده بود!   و بر خلاف آنچه شایع شده،  پس از اخراج پهلوی اول از ایران،   دامنة سرکوب استعمار باز هم گسترش یافت. ‌ چرا که غرب به دلیل جنگ دوم جهانی،  با دوستان دیرینه‌اش،  به شدت ‌تضعیف شده بود،  و اتحاد جماهیر شوروی را تهدیدی به مراتب جدی‌تر از گذشته برای منافع‌اش می‌دید.   از اینرو آتلانتیسم،   کشور ایران را در جبهة فاشیسم به سکوت مرگ محکوم کرد.   نیازی نیست که بگوئیم در چنین شرایطی،   مهم‌ترین مسئله‌ای که در دستورکار قرار می‌گیرد،  سرکوب شخصیت‌هائی است که نه تنها جیره‌خوار استعمار نیستند، ‌ که امثال «حاجی‌آقا»،   و دیگر مزدوران استعمار را نیز به صراحت به باد استهزاء می‌گیرند.   و فراموش نکنیم که این روزها،   اردوگاه غرب یک‌بار دیگر در موضع تدافعی قرار گرفته و می‌خواهد مانند گذشته،  کمبودها‌ی‌اش را از طریق سرکوب ملت ایران «جبران» کند؛   ‌لات است و تکرار راه پدر!   

در کشور ایران،  راه پدرشان با کودتای آیرون‌ساید،  ترور میرزادة عشقی و قتل فرخی یزدی در زندان قصر آغاز شد.  عملیاتی که نهایت امر به ‌افتتاح چاهک تبلیغات اسلامی و «تصحیح» یا بهتر بگوئیم سانسور اسلامی کلیات سعدی توسط «محمدعلی فروغی»،  عامل انگلستان انجامید.  در ادامه این «تحولات» ملایان جهت خوشایند کودتاچیان،  احمد کسروی را هم ترور کردند و ... و اینچنین بود که حدود یک‌ماه پس از ترور رزم آرا،  می‌رسیم به «خودکشی» صادق هدایت!   و اینک در تبلیغات فاشیست‌ها یک فعلة غرب‌پرست به نام سریع‌القلم با کسروی و هدایت ترادف یافته.  اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد،  بزودی همین تبلیغات‌چی‌ها ماشاالله قصاب را هم در جایگاه روشنفکر برجستة ایران خواهند نشاند.