بوسه و نعلین!
فروغ فرخزاد، روز 5 ژانویه 1935 میلادی در تهران متولد شد. نخستین مجموعة آثارش به نام «اسیر» در سال
1952، و آخرین مجموعه آثار وی، «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» در سال 1964
انتشار یافت. در این فاصله گذشته از دیگر فعالیتهای هنری در
زمینة سینما، فروغ 3 مجموعة دیگر به نام «دیوار»، «عصیان» و «تولدی دیگر» نیز منتشر کرد. به
گفتة رسانهها، در تاریخ 13 فوریه 1967، فروغ
فرخزاد در یک سانحة رانندگی ـ برخورد
اتومبیلاش با درخت ـ جان سپرد و ... و طی
دوران پهلوی دوم، حاکمیت تمامی تلاش خود را
به خرج داد تا فروغ، افکار وی و خصوصاً نگرش زنانهاش به جامعه، در سایهها باقی بماند. ولی پس از کودتای 22 بهمن
1357 بود که آخوندیسم، با میدان دادن به
سخنان خالهزنکی و «خودمانی» فروغ را به بهترین ابزار جهت آخوندپرستی و «سرکوب
آزادی بیان» تبدیل کرد و کار را به جائی رساند که شاهدیم!
سرانجام ملوانان نیروی دریائی آمریکا
آزاد شدند و ... و سلحشوریهای پاسداران جمکران که با نبوغ کارمندان سازمان سیا در
هم آمیخته شده بود، تا زالممد در پناه
ناوهای «هری ترومن و شارل دوگل» سناریوی ابلهپسند نبرد احمدینژاد با بریتانیا را
بازتولید کند، کمتر از 24 ساعت روی صحنه
ماند! در این میانه، صدای آمریکا در مطلبی به فواید «بوسه» اشاره
کرده و مینویسد، «بوسه» برای سلامتی
بسیار مفید است:
«[...] بوسه نه فقط وسیلهای برای ابراز احساسات و بیان
عشق و محبت است، بلکه عاملی جدی است که سلامت فرد را تقویت میکند
[...] »
منبع: صدای آمریکا،
مورخ 8 ژانویه 2016
البته در مطلب صدای آمریکا، «بوسه»
در معنای حقیقی آن، یعنی به عنوان یکی از شیوههای ابراز محبت و عشق و احترام و
غیره مطرح شده. حال آنکه بوسه مانند دیگر
روابط مادی، انواع مختلف سنتی و مدرن دارد. انواع
بوسهها، هر یک به نوبه خود میتواند «مستقیم و یا
نیابتی» هم باشد. ولی بوسهای که در این
وبلاگ مورد نظر ماست، فقط به درد سلامتی و
نشاط «آخوند» میخورد. این قماش بوسه
اهدافی سوداگرانه دنبال میکند و با «بمب و بدگوئی، بیراههپرستی و ... و خصوصاً برتریطلبی» و دیگر
انواع پدرسوختگی و تروریسم و نفی مادیات انسان، ارتباطی ناگسستنی دارد.
به عنوان نمونه، انفجار بمب در استانبول یکی از این نوع «بوسهها»
بود. بمبی که دولت ترکیه بلافاصله آن را به حساب یک
«سوری» گذاشت، تا از این مفر،
هم از آمران این جنایت «سلب مسئولیت»
کرده باشد، و هم انگشت اتهام را به سوی پناهجویان سوری ـ قربانیان دخالت ارتش ناتو در سوریه ـ بگیرد:
«[...] نعمان کورتولموش، معاون نخست وزیر ترکیه در یک کنفرانس مطبوعاتی [...]
پس از یک نشست امنیتی در رابطه با حادثه استامبول اعلام کرد که ثابت شده اقدام
تروریستی در استامبول توسط یک تروریست انتحاری 27 ساله از سوریه انجام شده [وی] افزود قطعات جسد این تروریست در محل وقوع حادثه
پیدا شده[...]»
منبع:
سپوتنیک، مورخ 12 ژانویه 2016
معلوم نیست، یک جوان سوری 27 ساله چگونه میتواند زیر دماغ
ارتش آدمخوار ناتو چنین عملیاتی صورت دهد!
این اظهارات تداوم بساطی است که
رسانههای آتلانتیست، پیش از بیدار شدن
دادستان آلمان از خواب زمستانی به راه انداخته بودند. اینان تهاجم
به صدها زن در شهر «کلن» را به حساب «پناهجویان» نوشتند و پیامد مستقیم این بدگوئیها
نیز تهاجم اوباش «جرمانی» به چند پاکستانی و یک تبعة سوری بود. مسلماً
در ترکیه نیز از این پس، پناهجویان سوری
تبدیل خواهند شد به هدف حملات اراذل و اوباشی که مانند برادران جمکرانیشان «عادت»
کردهاند، به تنهائی در سه جایگاه «مدعیالعموم، قاضی و مجری احکام» بنشینند و از این طریق
«ماتحت آخوند» را در خیابان و رسانهها مفصلاً صیقل بزنند. میدانیم زمانیکه بعضیها میخواهند کپل آخوند نورانی
شود، در گام اول جنگطلبان غرب پای پیش میگذارند. اینان وظیفه دارند از آخوندهای جیرهخوارشان
تصویر «قدرقدرت» ارائه کنند:
«جان بولتون: اوباما
تسلیم ایران شده، رئیسجمهور بعدی این روند را متوقف کند.»
منبع: فارس بینالملل، مورخ
12ژانویه 2016
همه بدانند که رئیسجمهور آمریکا در
برابر یک شیخ مافنگی شیعی «تسلیم» شده! و
اینهم بوسة جان بولتون به مناسبت سال نو میلادی بر کپل آخوند جمکرانی است! این
بوسهها همچون الماس کوهنور که تاج الیزابت دوم را نورانی کرده، کپل آخوند را در عرصة
سیاست جهانی تابان و درخشان نموده و در واقع به ایرانیانی که زندگی آخوندی نمیخواهند
تفهیم میکند، «زمانیکه رئیسجمهور آمریکا تسلیم شده، شما دیگر ول معطلاید!» همین روند را در داخل مرزها به صور مختلف نیز
شاهدیم. بساط «کی بود، کی بود» که حکومت ملایان به راه
انداخته و انگشت اتهام را همزمان به سوی دو مجموعة متضاد ـ نیروهای انتظامی و افراد و گروههای بینام و
نشان و فاقد مسئولیت ـ گرفته، نشان
میدهد که حکومت جمکران هیچ تمایلی به برچیدن بساط «کودتاهای خیابانی» و
سیاستگزاریهای «بیخدیواری» ندارد. در شرایطی که تولة آخوند مطهری رسماً انگشت
اتهام را به سوی نیروی انتظامی گرفته ـ رادیوفردا، مورخ 11 ژانویه سالجاری ـ وزیر کشور ملایان جهت سلب مسئولیت از خود، طی یک نشست خبری در سوریه «دستهای پنهان» را
مسئول این تهاجم معرفی میکند:
«[...] دستهائی پنهان
حمله به اماکن دیپلماتیک عربستان در ایران را ترتیب دادهاند تا عربستان را از
فشار افکار عمومی بیرون آورند [...] دولت
این فرضیه را به طور جدی پیگیری میکند [...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 12 ژانویه 2016
بله «کی بود، کی بود»، از قضای
روزگار باز هم کار همان «دستهای پنهان» همیشگی بود! حتماً تغییر نام خیابان «بوستان» هم کار همان
دستهای پنهان بوده! همانطور که در وبلاگ «بوستان و بزدل» گفتیم، دولت عربستان با اعدام یک آخوند شیعه، تکه
استخوانی برای تغذیة حکومت ملایان پرتاب کرد تا اینان بتوانند با بحرانسازی و
گسترش تنش، در واقع به ملت ایران پارس کنند، و بر
ماتحت اسرائیل و اربابانشان در لندن و واشنگتن «بوسه» زنند. ولی
این استخوان اهدائی به دلایلی در گلوی زالممد گیر کرده. از
اینرو یک هفته پس از تغییر نام خیابان بوستان،
ناگهان وزارت امورخارجه زالممد از
خواب غفلت پرید و به تغییر نام این خیابان اعتراض فرمود:
«[...] وزارت خارجه به تغییر نام خیابان
بوستان [...] به آیتالله نمر اعتراض کرده و به صورت مکتوب از شهرداری تهران
خواسته که نام این خیابان را دوباره به نام سابق بازگرداند [...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 10 ژانویه 2016
آری اینچنین بود که وزارت امور خارجه
پس از یک هفته متوجه شد که میباید به تغییر نام خیابان بوستان «اعتراض» کند! گویا
این پیام را جبرئیل به وزارت کذا رسانده باشد!
جبرئیل را دستکم نگیریم؛ ایشان
سالهاست که پست وزیر امورخارجة «الله» را دارند!
و نه تنها پیام الله که «اسپرماتوزئید»
الهی را نیز با خود حمل میکنند، و اگر دختر تپلمپلی مثل مریم بیابند، به صورت
«نیابتی» برای خداوند خونخوار ابراهیم بساط «جوجهکشی» به راه میاندازند و شمار
خاندان الهی را افزایش میدهند. البته «گابریل» اهل بوس وکنار و این حرفها
نیست؛ پیرو شیوة گاوداریهای هلند است؛ اسپرمالله
را تزریق میکند و غیب میشود، بعد هم «مسئولیت» بارداری مریم به گردن خداوند
میافتد. و میدانیم که خداوند نیز درست
مثل «دستهای پنهان و اصولگرایان و آخوند شیرازی و ... » و دیگر «مسئولان تهاجم»
به سفارت عربستان در هالهای از ابهام قرار دارند! از مطلب
دور افتادیم، بازگردیم به «بیداری» وزارت امور خارجه ملایان، آنهم یک هفته پس از آتش زدن سفارت عربستان در
تهران.
در تاریخ 9 ژانویه سالجاری ممجواد
ظریف طی نامهای به دبیرکل سازمان ملل، تأکید
میکند که عربستان قصد افزایش تنش منطقهای را دارد! سپس
«نیویورک تایمز»، بوق کهنهفروشهای
نژادپرست نیویورک به ممجواد تریبون میدهد و «ژنرال» ممجواد، هر چه از دهانش در میآید نثار عربستان کرده، همزمان تأکید
میکندکه «ما خواهان تنش نیستیم!» به
عبارت دیگر، اراذل و اوباش جمکران سفارت عربستان را آتش میزنند، تا وزیر امور خارجة جمکران با تأکید بر اینکه
«عربستان قصد ایجاد تنش در منطقه دارد و حکومت زالممد خواهان صلح است» از تریبون
نیویورکتایمز دولت عربستان را به باد ناسزا بگیرد:
«[...] ظریف در یادداشتی در [...]
نیویورک تایمز نوشته بودکه عربستان سعودی دارای یک استرتژی سه وجهی برای خراب کردن
توافق هستهای و تشدید تنشهای فرقهای در منطقه است[...]»
منبع: فارس، مورخ 12ژانویه 2016،کدخبر:13941022000377
بله توسل ظریف به «زبان تهاجم»، خیلی «دیپلماتیک» است! ممجواد بجای اینکه از تخریب سفارت و کنسولگری
عربستان توسط اوباش حکومتی ابراز شرمندگی کند،
از دولت عربستان طلبکار شده و
هزاران پروندة پوشالی شامل پروپاگاند رسانههای غرب را با صحبتهای خالهزنکی
«ایرانپرستان» درهم آمیخته و به حساب خودش «مقاله» نوشته:
«[...] در عربستان سعودی
جلادان دولتی با شمشیر گردن میزنند ... عاملین بسیاری از اقدامات تروریستی، از
واقعه دهشتناک ۱۱ سپتامبر گرفته تا
تیراندازی در سن برناردینو و دیگر صحنههای توحش افراطی [...] یا از اتباع سعودی
هستند و یا توسط عوامفریبانی که به پشتوانه دلارهای نفتی دهههاست پیامهای
ضداسلامی نفرت و فرقهگرائی را ترویج میکنند، شستشوی مغزی شدهاند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 11 ژانویه سالجاری
خوب است که در کلام ممجواد هیچ نشانهای
از «وحشیگری و نفرتفروشی» نمیبینیم!
ولی در واقع این وزیر امورخارجه
جمکران است که هزاران سال نوری با دیپلماسی و هنجارهای دیپلماتیک فاصله دارد! ممجواد خود را در جایگاه مدعیالعموم رویت
کرده و با شایعات آتلانتیستها و چرندیات خالهشلختههای «شیعی»، رژیم عربستان را در یک روزنامة شبهرسمی
آمریکائی به تروریسم «متهم» میکند!
ایشان سپس در جایگاه «قضاوت ارزشی» لنگر انداخته و به خود اجازه میدهند «جلادان
دولتی و توحش افراطی و نفرتپراکنی» عربستان را هم محکوم نمایند! توگوئی در طویلة جمکران که بالاترین در صد
سرانة اعدام در جهان را دارد، و رهبر و دیگر مقاماتاش بیش از سه دهه است همه
روز بر طبل «دشمن» میکوبند، و گذشته از اعدام نویسنده و مترجم، فتوی قتل رماننویس هم صادر میکنند، هیچ نشانی از توحش وجود ندارد!
بله،
کجا نشستهاید! حکومت زالممد «متمدن شده، هم «بافرهنگ و صلحدوست» است و هم هیچ ارتباطی
با توحش و تروریسم نداشته و ندارد! یادداشت
ظریف در نیویورکتایمز آنقدر وقیحانه و مرزشکنانه بود که وزیر امورخارجة امارات در
توئیترش نوشت «وقتی مقالة وزیرامور خارجه ایران را در نیویورکتایمز خواندم، فکر کردم وزیرامور خارجه یک کشور اسکاندیناوی آن
را نوشته!» این نزاکت دیپلماتیک به هیچ عنوان به مذاق فارسنیوز
خوش نیامد و آن را به عنوان یک «واکنش نامحترمانه» محکوم کرد! بله، اوباش
جمکران از روزنامه نگار گرفته تا وزیرامور خارجه،
هنوز نفهمیدهاند که «قضاوت ارزشی»
نشان بارز لاتبازی و انسانستیزی است! ولی چه میتوان گفت، محفل «شیخوشاه»، مردهریگ
فاشیسم است و جز «تهاجم» نمیشناسد؛ به
ویژه تهاجم به «قربانی خشونت.»
به عنوان نمونه، «شعارسرایان» جمکران این روزها نوک حمله را به
سوی «پناهجو» گرفتهاند و چپنمایان مدعی طرفداری از حقوق بشر ـ سایت اخبار روز، مورخ 12 ژانویه سالجاری ـ هم با انعکاس ترهات اینان بوسهای نثار ماتحت
راستافراطی اروپا کرده. جالب اینجاست که
همین سایت برای به راه انداختن کاروان خردجال در پاریس، آنهم به بهانه اعتراض به سفر قریبالوقوع روحانی
فراخوان گروههای «حقوقبشرفروش» را نیز منتشر کرده! معلوم
نیست چگونه وزارت کشور فرانسه که شرایط ویژه اعلام کرده، به این حضرات اجازة تجمع میدهد؛ مگر اینکه شرایط ویژه در فرانسه «ویژگیهائی» از
آن خود داشته باشد. دیدیم همین حاکمیت چگونه
در دوران والری ژیسکار، با نقض آشکار قوانین، به روحالله خمینی اجازه داد بر علیه رژیم
ایران و به ویژه بر علیه دولت شاپور بختیار دست به تحرکات سیاسی و اجتماعی بزند. و اینهم بوسة شاخک فرانسوی محفل احترام به
ادیان بر ماتحت برتریطلبان آنگلوساکسون بود که مانند تیر «گیوم تل» به هدف اصابت
کرد! بوسهای که در وبلاگ «از جرمانی تا
جمکران» نیز به آن اشاره کردهایم. ویژگی این نوع بوسه، تحمیل سیاست بر عرصة علم و هنر و ورزش و کلیة
فعالیتهای انسانی است، و از اینرو کارساز
آخوند، معمار زنستیزی، شایعهپراکنی، نفرتفروشی، نفی جنسیت و روابط یکسویه و
غیرحقوقی است. این روزها،
اگر اردوگاه غربی آتلانتیسم را کنار بگذاریم، میبینیم
که اعضای خانوادة فروغ فرخزاد، کنیزالااسلامهای
صادراتی جمکران و داسالله آبدارترین بوسه را بر ماتحت آخوند نثار میکنند!
داسالله به نقل از دیگران مدعی شده که
فروغ فرخزاد فیلم «خانه سیاه است» را به سفارش کیهان ساخته بود:
«[...] یک خبرنگار قدیمی
کیهان در فیسبوک خود نوشت که فروغ فیلم "خانه سیاه است" را به پیشنهاد
روزنامه کیهان قبل از انقلاب ساخت [...]»
منبع: پیکنت،
مورخ 12 ژانویه سالجاری
و انتشار ادعای فوق در سایت چپنمایان
«چند دلیل» دارد! نخست اینکه داسالله به مخاطب تفهیم میکند که ایدة
ساختن فیلم از «کیهان»، شیپور کودتای دوم آتلانتیستها در ایران بوده. به این
ترتیب فروغ فرخزاد، شاعر سرشناسی که در تقابل آشکار با شعارسرایان
مونث و جریان روشنفکری کودتائی و کاروانهای خردجال مذهبی قرار دارد، در
خدمت بوق تبلیغاتی کودتای «شیخوشاه» قرار میگیرد! ایجاد
ارتباط میان کیهان و فروغ فرخزاد زمانی الزامی شد که سایت رادیوفردا در مطلبی تحت
عنوان «آربی آوانسیان، کارگردانی هم شرقی،
هم غربی» به صراحت نشان داد که سرکوب آزادی بیان، تهاجم به هنرمند و هتاکی به آثار هنری، در
واقع شیوة «نقد هنری» کیهان بوده:
«[...] حتی نقدهای منفی
از جمله نقد تند و تیز هوشنگ حسامی[...] که با نام "هذیانی به نام تئاتر در جشن هنر شیراز"در
روزنامه کیهان سال ۱۳۴۷ به چاپ رسیده[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 8ژانویه 2016
البته نمیدانستیم هتاکی و تهاجم لفظی
«نقد منفی» خوانده میشود. در
اینصورت، مدح و ثنا و ستایش و «به به»
گفتن هم حتماً «نقد مثبت» به شمار میآید!
و آنچه در این میانه زیر سم ستوران
فاشیسم لگدمال میشود، چیزی نیست جز همان
«نقد علمی» و غیرجانبدار یک اثر هنری! اهمیت انتشار
گزارش در مورد «آربی آوانسیان» این است که به صراحت میبینیم پیش از کودتای 22 بهمن
1357 نیز، بساط هتاکی و فحاشی، و خلاصه بگوئیم زبان ابتذال و خشونت زوج «لاتوآخوند»
و نفی مادیات انسان دررسانههای رسمی ایران، از جمله
در رسانهای که پس از استعفای پهلوی اول ـ
قرار گرفتن ارتش کودتا درکنار مردم
ـ بنیانگزاری شده، سکة رایج بوده.
دنیای آش رشته و وراجی و شلختگی
عروس دوماد بازی و ناموسبازی
[...]
دنیائی که هروقت خداش تو کوچههاش پا
میذاره
یه دسته خاله خانباجی از عقب سرش
یه دسته قداره کش از جلوش میاد
این است دلیل مرتبط شدن فروغ فرخزاد با
روزنامةکیهان در سایت داسالله که به نقل از دیگران، این
نوع شایعهها را گسترش میدهد! البته جای تعجب نیست؛ پایه و اساس محفل «نه شرقی، نه غربی» صیقل زدن ماتحت آخوند از طریق شایعهپراکنی
و زنستیزی است، به ویژه اگر «زن»، مانند
فروغ فرخزاد، خارج از چارچوب «سنت» قرار
گرفته باشد و مدح آخوند و خانواده و بیبیگوزک «ضدظلم» نگوید؛ خصوصاً چپنماها را نستاید. در این
صورت، هم زیر لگد «داسالله» میافتد، هم زیر لگد بوق سازمان سیا.
از بررسی وعظ و خطابة « مقامات حکومت جمکران» در مورد
فروغ فرخزاد صرفنظر میکنیم، چرا که
آخوند جماعت، بنابرتعریف «انسانستیز» است، و به ویژه از «زن» نفرت دارد. زن در
نگرش این موجودات ماقبلتاریخ «دشمن» جامعة اسلامی به شمار میآید، چرا که در این «جامعة ایستا» زنانگی جرم است. زنانگی
«جهان یکدست» و دوستداشتنی همجنسنوازان مذکر را تهدید میکند! از اینرو در عرصة «فرهنگ رسمی» جمکران، نه
تنها سرودههای فروغ فرخزاد را سانسور میکنند،
که حتی نام وی را نیز از ردة شاعران حذف کردهاند:
«[...] نام فروغ فرخزاد[...] در کتاب "شعر شاعران ایران
و جهان" که در یک همایش دولتی [...] منتشر
شده است، وجود ندارد[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 21 آوریل 2010
و باز هم هیچ جای تعجب نیست! پس از
اینکه حکومت لات و آخوند نام فروغ فرخزاد را از جرگة شاعران ایران زدود، خواهر
فروغ فرخزاد هم تاریخ تولد وی را تغییر داد و فروغ فرخزاد که در دوران زندگیاش یک
روز تولد داشت، پس از مرگ، 2 روز
تولد یافت و به این ترتیب یکبار دیگر هم روز 8 دیماه به دنیا آمد! ویژگی
آن فروغ فرخزادی که متولد 8 دیماه است در این خلاصه میشود که خواهرش میتواند او
را از قدرت تخیل و منبع الهام شاعرانه و خلاقیت هنری و اینجور مسائل «پیشپاافتاده»
محروم کند و از او تصویر یک زن «معمولی» ارائه دهد:
«[...] فروغ خودش بود. حاصل تجربیاتش را به شعر میکشید. راز جاودانگی فروغ در صمیمیتش است، خود بودنش است، راستین بودنش است. و شاعر واقعی بودن[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 9 دیماه سالجاری
و برای تخریب فروغ فرخزاد، چه کسی بهتر از خواهرش! پوران
فرخزاد با یک چرخش زبان، موفق شده «قدرت تخیل» هنرمند را نفی کند! بله، همه
بدانند که فروغ فرخزاد «حاصل تجربیاتاش» را در قالب «شعر» بیان میکرد. به عنوان نمونه «به روی ما نگاه خدا خنده میزند...»
بخشی است از «تجربههای» فروغ فرخزاد! خلاصه امسال معلوم شد، فروغ فرخزادی که پوران تاریخ تولدش را 8 دیماه
تعیین کرده، عین آخوندجماعت بوده و جز «نشخوارگذشته» کار
دیگری انجام نداده! این «تحولات» در زمینة تخریب فروغ فرخزاد، پیامد مستقیم فروپاشی اتحاد «چماقدار و چپنما»
است که با تعلیق «فعالیتهای» سایت روزآن لاین آغاز شد و به خداحافظی «شیخ صادق
صبا»، متخصص فروش مزخرفاتی از قماش «آخوند مترقی و
لیبرال و روشنفکر دیني» از بیبیسی انجامید.
بله، شیخ
صادق پس از 25 سال «خدمت» در بارگاه پاترنوس،
رفتند و مشتاقان ارائة تصویر
دلپذیر از نمادهای خشونت و ابتذال ـ جمع
پرستی ـ را در ماتم نشاندند! امیدواریم بوق نژادپرستان آنگلوساکسون، هر چه زودتر یک جانشین تازه نفس برای ایشان پیدا
کند تا به صورت دیگری ماتحت آخوند را به ارزش بگذارند، و سکتهای
در بساط گلهسازی و حجاب و ناموس و «اسلام ضداستبداد» و به ویژه اسلام «مشوق هنر» به
وجود نیاید!
چه نشستهاید که در پی صحبتهای خالهزنکی مهرانگیزکار
و شیخ مسعود بهنود در مورد «دختر رضاشاه، و خواهر محمدرضا شاه»، علی
خامنهای هم با یک من ریش و پشم، آفتابه
به دست در جایگاه شهبانوی «هنرپرور» نشسته و توحش و تحجر دین اسلام را «مشوق هنر»
معرفی میکند:
«[...] اسلام نهتنها هنر را قبول دارد، بلکه به آن تشويق نيز ميکند [...] هنر، امري
مبارک و انساني، زائيده تخيل قوي و ذوق وافي و جزء زندگي انسان است و در ميان فقها
و در حوزههاي علميه نيز همواره هنرمندان برجستهاي در شاخه شعر و ادب وجود داشتهاند[...]»
منبع: ایرنا، مورخ
23 دیماه سالجاری
خلاصه رهبر انقلاب اسلامی، پس از «نرمش قهرمانانه» در
زمینه هستهای، در عرصة هنر نیز خرغلط
ماهرانهای زدهاند و ... و افسوس که مقام معظم جمکران به نام هنرمندان برجستهای که
حوزههای علمیه به عرصة هنر ایران اهداء کردهاند اشاره نفرمودهاند. ولی این پرسش مطرح میشود که اظهارات خامنهای
که خودش هم آخوند است، چه ارتباطی با
«بوسیدن کپل آخوند» میتواند داشته باشد؟ پاسخ
روشن است؛ در لجنزار مطلقگرایان، ارتباط
«پویا و زاینده» وجود ندارد. در این مرداب
سکون جز روابط «ابتر و ناهنجار» نخواهیم دید.
اگر بخواهیم تصویر علمیتری از خرغلط
ماهرانة شهبانوی ریشوی دکان زالممد ارائه کنیم،
میرسیم به «خود ارضائی، همجنسپرستی، خودشیفتگی و خودمحوری!» و اما
اهداف سیاسی پنهان در پس پردة «بیانات» شیوا و نغز و خصوصاً پوچ و بیمعنای رهبر
معظم انقلاب اسلامی، بوسیدن ماتحت استعمار
است. استعماری که طی سدة اخیر «اسلام سیاسی» را بر ملت
ایران حاکم کرده و با شعار انسانستیز «نه شرقی، نه غربی» ارتباط ملت ایران را با
مراکز فرهنگ جهانی، و خصوصاً با همسایگان غیرمسلماناش
قطع کرده.
<< بازگشت