شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۴

سندرز و سیا!




طبق تقویم چین باستان،   در نخستین ساعات 8 فوریه،  ‌ سال «میمون آتش» آغاز شد. «می‌گویند» سال میمون سالی است پرتحرک و سرشار از تحولات غیرقابل پیش‌بینی.   ولی آنچه در ایران و کشورهای حوزة ناتو می‌گذرد با هرگونه «تحول» به مفهوم دمکراتیک، ‌ یعنی خروج از عرصة «تکرار دور باطل» در تضاد قرار گرفته.   به عبارت دیگر،  در این منطقه «در» بر همان پاشنة نفرت‌فروشی یا بهتر بگوئیم،   معلق زدن «عنتر برای لوتی» و پامنبری خواندن «لات برای آخوند» می‌گردد!   در بروکسل‌ستان،   جنجال رسانه‌ای بر علیه پناهجویان همچنان ادامه دارد و همچون دوران گوبلز سلام‌الله،  ‌ دکان «بسیج مردم همیشه در صحنه» بر علیه «اقلیت» پر رونق است.   خلاصه «پیاده نظام» آنگلوساکسون‌ها در اروپا به میدان آمده تا دکان «انتخابات آمریکا» را چنان گرم کند که زمینة مناسب جهت «بازگشت به دوران جنگ سرد» فراهم آید.   بی‌دلیل نیست که همزمان با انتشار جفنگیات «لوئیس فاراخان» در جمکران،   «برنی سندرز» پروپاگاند عوام‌پسند سازمان سیا در مورد محمد مصدق را بازنشخوار می‌کند و حسن روحانی هم برایش «پامنبری» می‌خواند و هر سه برای «جنگ‌فروش‌های آتلانتیست» معلق می‌زنند.   ولی خوب شیوه و ریتم معلق زدن عنترهای آتلانتیسم با یکدیگر «متفاوت» است؛  به مهارت و سابقة کار و جایگاه محفلی‌شان بستگی دارد.   به عنوان نمونه،   معلق زدن حکومت جمکران برای ارباب در چند زمینة مختلف صورت می‌گیرد که محور اصلی‌شان «قائل شدن برتری برای یانکی» است!

در این راستا،   حکومت ملایان که به سنی‌مذهبان کشور اجازه نمی‌دهد مکان عبادتی در تهران داشته باشند،   از لوئیس فاراخان،   یک جنایتکار یهودستیز و سنی‌مذهب آمریکائی،   به عنوان «رهبر سیاه پوستان آمریکا» دعوت به عمل آورده بود تا پیش از رئیس‌دولت ـ  حسن روحانی  ـ  در سالروز کودتای 22 بهمن 57 سخنرانی کند:

«[...] قائم مقام شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی گفت:   لوئیس فراخان رهبر سیاه‌پوستان آمریکا به عنوان مهمان ویژه راهپیمائی 22  بهمن در تهران سخنرانی کرده و سپس ریاست محترم جمهور سخنرانی خواهد کرد [...]»
منبع:  مهرنیوز،  ‌مورخ 10 فوریه سالجاری 
       
بله شاخک اسلامی سازمان سیا «فاراخان» را در جایگاه نیست‌درجهان «رهبر سیاهپوستان آمریکا» نشانده،   باشد تا الگوی مطلوب نژادپرستان آنگلوساکسون  ـ  الگوی بلال‌حبشی ـ  بر کل سیاهان آمریکا تحمیل شود.   به این ترتیب،  زندگی آمریکائی در چارچوب هنجارهای دمکراتیک در انحصار سپیدپوستان خواهد بود،   و «مسیحیت» نیز تبدیل می‌شود به دین نژاد سفید.    سیاهان آمریکا نیز به عنوان «نژاد پست»،   تحت قیمومت امثال «فاراخان» قرار می‌گیرند و تا گریبان در اعماق وحشیگری اسلام سیاسی گرفتار خواهند آمد.   بله،  مسیحیت سپیدپوست،  سیاهپوستان آمریکا را به تهدیدی برای نژاد برتر تبدیل کرده!   چهره‌های درخشان عرصة موسیقی همچون جیمی هندریکس،   بی‌بی‌کینگ،  آره‌تا فرانکلین،  و ... و شخصیت‌های اجتماعی و ادبی نظیر «مارتین لوترکنیگ»،  «جیمز بالدوین» و بسیاری دیگر را فراموش کنیم!   اینان نفرت‌فروش نبودند،  طبل جنگ بر علیه نژاد سفید نیز نمی‌کوفتند؛   «لوترکینگ» حتی به خود اجازه داده بود مطالبات حقوقی و انسانی داشته باشد؛   خواهان برابری حقوق سیاهان با سپیدپوستان آمریکا بود.  از اینرو،   اینان درد آتلانتیسم نژادپرست را درمان نمی‌کردند،   باید به امثال «لوئیس فاراخان» را که رسماً به ابراز نفرت از نژاد سفید مشغول شده،‌  و همچون نئونازی‌ها یهودیان را مسئول برده‌داری در آمریکا معرفی می‌کند میدان داد.   و دقیقاً به همین دلیل است که «جرج لینکلن راک‌ول»،  رهبر نازی‌های آمریکا با «الیجا محمد»،  پدر معنوی این جانور وحشی روابط دوستانه‌ای داشته.  «فاراخان» چنان مفتضح است که حتی باراک اوباما هم ناچار شد در رسانه‌ها از او فاصله بگیرد:

«حمایت فاراخان از مبارزات انتخاباتی باراک اوباما با مخالفت وی روبرو شد [...]»
منبع:  ویکی‌پدیا،   بخش فرانسه زبان

در واقع سازمان تبلیغات اسلامی از پیشخدمت کوکلوکس‌کلان‌های آمریکا برای سخنرانی در خردجال 22 بهمن دعوت به عمل آورده.   ولی به دلایلی که از دسترس ما خارج است،   این جانور وحشی نتوانست به موقع در مراسم کذا حاضر شود،  و حسن روحانی پکر و مستأصل ناچار شد خودش برای ارباب حسابی معلق بزند،   و پروپاگاند سازمان سیا را به تنهائی بازنشخوار کند.   این پروپاگاند انسان‌ستیز بر پایة امر و نهی؛   شعار پوچ؛ ‌ ارائه تصویر گزافه از ایران،   و به ارزش گذاشتن مراسم تف سربالای مردمی و تناقض‌گوئی و یاوه پراکنی تنظیم شده،   و خلاصه بیانیه‌نویسان مفلوک ساواک خیلی زحمت کشیده‌ بودند تا این مزخرفات را برای حسن فوتبال «ردیف» کنند.   ابهام پراکنی روحانی با نفی صریح «حق انتخاب آزاد» ایرانیان آغاز شد:
     
«[...] هیچ کس نباید با صندوق رأی قهر کند [...]»
منبع:  ایرنا،   مورخ 11 فوریه سالجاری،  کدخبر: 81960096

حسن روحانی به خود اجازه می‌دهد مخالفت اصولی ایرانیان با شرکت در این مراسم مسخره را به «قهر با صندوق رأی» تشبیه کند،   تو گوئی ملت ایران کودکی است که آب‌نبات‌اش را حسن فوتبال گرفته!  به این ترتیب،  رئیس‌جمهور قلعه حیوانات نه فقط ملت ایران و مطالبات مشروع میلیون‌ها ایرانی را به سخره می‌گیرد،   که به خود اجازه می‌دهد برای ایرانیان تعیین تکلیف نیز بکند.   چرا که «شرکت مردم» در این بساط خررنگ‌کن،  کارساز سیاست آتلانتیست‌ها در ایران و کل منطقه است،  و هیچ ارتباطی با مسائل ایرانیان ندارد.   محورهای اصلی این سیاست هم برای همگان شناخته شده است:  سرکوب ایرانیان از طریق کسب مشروعیت برای حکومت آخوند شیعی و تبدیل ملت ایران به سپر بلای آتلانتیسم در برابر مسکو.   سیاستی که در ترکیه نیز اعمال می‌شود.  

به یاد داریم که نیروی هوائی ارتش آمریکا،   مستقر در ترکیه به هواپیمای جنگی روسیه در آسمان سوریه حمله کرد،   و بعد هم یانکی‌ها دست‌پاچه جنگنده‌های‌شان را از پایگاه‌های نظامی ترکیه خارج کردند که درگیر جنگ نشوند.   این جدیدترین نمونة سیاست مزورانة تبدیل ملت‌ها به سپر بلای سازمان ناتو بود.   به دنبال این حمله که مسلماً دولت ترکیه در چند و چون آن هیچ دخالتی نداشت،   اقتصاد ترکیه مورد تحریم روسیه قرار گرفت،‌  و مقامات ترکیه که نه می‌توانند،   و نه می‌خواهند اذعان کنند که فرمان تهاجم به جنگندة روسیه را صادر نکرده‌اند،   راه خفقان در پیش گرفتند!   در این میان ملت ترکیه است که ضربة سهمگین اقتصادی،  نظامی و سیاسی را متحمل می‌شود،   هم در مورد مناطق کردنشین،  هم در سوریه و در مقیاس اروپا و ارتباطات منطقه‌ای.   چرا که،  ترکیه نیز تبدیل شده به «پل پیروزی آتلانتیسم» در منطقه!

این صورتبندی را دولت جمکران که به نوبة خود سر در آخور آتلانتیسم دارد،  بر ملت ایران نیز تحمیل کرده،   با یک «تفاوت» جزئی!‌   جمکران برخلاف ترکیه رسماً وابسته به نیروهای نظامی غرب نیست،  در نتیجه با تزویر و دوروئی و شعار «مبارزه با امپریالیسم» به پادوئی برای غرب مشغول شده،   به خوش‌خیال‌ها هم چنین باورانده که گویا مقام معظم از ته خیابان پاستور «مستقلاً» تصمیم می‌گیرند!   ولی اشتباه نکنیم،   «استقلال» فرضی جمکران تداوم همان «استقلال» پهلوی اول است،   که به مصداق «ارث خرس به کفتار می‌رسد»،   ابتدا سرجهازی محمد مصدق،   و سپس زیارتنامة روح ا‌لله خمینی شد.   این «استقلال» به زوج لات و آخوند در کشور ایران جهت تخریب و سرکوب ملت امکانات فراوان داده و می‌دهد.   از آنجمله است،   پوچ‌گوئی،  دادن وعده‌های دروغ،   شیطان‌سازی و از همه مهم‌تر گسترش ابهام:

«[...] هرکس برای وحدت ایران تلاش کند و خطری را از کشور دور کند،  انقلابی است [...] بین انقلاب و اصول و بین انقلاب و اصلاح فاصله‌ای وجود ندارد [...] اصولگرا،  اصلاح‌طلب و اعتدالی واقعی انقلابی هستند [...]»
همان منبع

اگر با دقت به سطور فوق بنگریم می‌بینیم که چقدر جالب است!‌  چرا که،   هیچیک از واژگان به کار رفته در این سطور «تعریف حقوقی» ندارد؛ پوچ و مبهم است:   «انقلاب،  اصول،  اصلاح،  خطر،  وحدت و...» هیچکدام تعریف نشده.   دور کردن «خطر» از کشور می‌تواند به نیروی نظامی ارجاع دهد،  دیگر واژه‌ها هم به فعالان سیاسی.  در واقع حسن روحانی به سخنوری «محفلی» مشغول است چرا که،   تمامی «افرادی» که وی «انقلابی» معرفی می‌کند،  الزاماً سرسپردگان اصل ایران‌ستیز «ولایت‌فقیه» باید باشند،  در غیراینصورت ضدانقلاب‌اند.  حسن روحانی با ملت ایران کاری ندارد،‌  برای «مردم» ـ  اوباشی که سفارتخانه آتش می‌زنند ـ  سخنرانی می‌کند.  رئیس دولت تف و تکفیر با این نوع سخنوری مزورانه، ملت ایران را به عنوان «شیطان» در حاشیه قرار داده.  و برای ادامة چنین برنامة «مشعشعانه‌ای» است که خواستار «آپ‌دیت» کردن زبان انقلاب شده.  روحانی «گفتگو و مذاکره و منطق و تفاهم» را در ترادف با یکدیگر می‌گذارد و در کمال وقاحت ادعا می‌کند که در حکومت اسلامی،  «اخلاق» بر سیاست الویت داشته و دارد:

«[...] باید زبان انقلاب را روزآمد کنیم.  [...] ما اهل گفت و‌گو،  اهل منطق و اهل مذاکره و اهل تفاهم هستیم [...]  انقلاب اسلامی تنها یک انقلاب سیاسی نیست [...] مساله مهم اخلاق است،  همواره اخلاق بر سیاست مقدم بوده است[...]»
همان منبع

حال باید ببینیم چگونه یک ملت که 4 دهه است سرکوب،‌  چپاول و قتل‌عام می‌شود،  می‌تواند با عوامل سرکوب که در دستگاه حکومت اسلامی نشسته‌اند به «تفاهم» برسد؟   اشتباه نکنیم،  روحانی با ملت کاری ندارد،  خواستار تفاهم بین گروه‌های درنده‌ای است که برای چپاول بیشتر ملت ایران حاضرند یکدیگر را بدرند؛  روی سخن حسن فریدون با «برادران دینی‌اش» است.   ولی از همه خنده‌دارتر ادعای وجود «اخلاق» در این به اصطلاح انقلاب است!   چرا که،   با در نظر گرفتن گسترة فساد مالی و جنایت و تجاوز در این حکومت به صراحت می‌بینیم «اخلاق» مورد نظر روحانی نه تنها با اخلاق در مفهوم معاصر یعنی با وجدان بشری و انسانی‌ات،  که حتی با اخلاق در مفهوم سنتی،  یعنی پرهیز از «دزدی و دروغ» نیز تقابل دارد.   به میدان آوردن «اخلاق» در حکومت اسلامی به این معناست که،  حسن روحانی تاراج و سرکوب و سانسور گستردة ایرانیان را عملی «اخلاقی» به شمار می‌آورد.  و مسلم است که این «اخلاق» خیلی خوب است،   چرا که منافع اربابان روحانی را هم بخوبی تأمین کرده و می‌کند.   

بی‌دلیل نیست که باراک اوباما برای تبلیغ اسلام در آمریکا راهی مسجد شده و دکان روانکاوی «بیخ‌دیواری» بازکرده،   و باز هم بی‌دلیل نیست که داس‌الله به بازنشخوار فضولات شبه‌علمی سازمان سیا مشغول است و روانکاو و روانکاوی را «نفی علمی» می‌کند:

«[...] روانپزشکی با تشخیص مبارزه‌طلبی به مثابه یک اختلال روانی،  به سرمایه‌داری خدمت می‌کند [...]»
منبع: اخبارروز،‌  مورخ 20 بهمن‌ماه سالجاری

قدیمی‌ترها می‌گفتند،  «چه شکرخوری‌ها!»‌  این «داس‌الله» پس از بوسیدن نعلین بوگندوی ملا،  روشنفکر و روانکاو شناس هم شده.   جهت اطلاع داس‌الله محترم بگوئیم،   «مبارزه‌طلبی» در هیچ مکتب روانکاوی «اختلال روانی» تحلیل نشده.   اختلال روانی زمانی مطرح می‌شود که بیمار «مبارزه طلبی» را نه بر اساس شرایط مادی،  مالی،  اجتماعی و علمی شخص خود که صرفاً بر پایه تنش‌های غیرقابل کنترل احساسی،   تقابل بیمارگونه و خصوصاً به صورتی ناامیدانه و با هدف خودتخریبی «دنبال» می‌کند.   این نوع «مبارزه طلبی» به اهداف ملموس دست نخواهد یافت و معمولاً زمینه‌ساز افسردگی شدید و گاه خودکشی می‌شود.   ولی تا آنجا که به روانکاوان «داس‌الله» مربوط می‌شود باید گفت،   اگر روح ‌الله خمینی،  رهبر عزیز شما را قبل از آنکه تخم دوزردة آمریکا را برای ملت ایران بگذارد،   نزد روانکاو می‌بردند،   مسلماً به اختلال روانی این جانور وحشی پی می‌برد و چه فاجعه‌ای می‌شد؛  داس‌الله بینوا «بی‌رهبر» می‌ماند و ... و حسن روحانی هم نمی‌توانست امروز،   از اعماق چاهک ساواک خارج شده،  در جایگاه رئیس‌جمهور «منتخب مردم» قرار گیرد و بالای منبر برود و برای سگ‌های استعمار و کودتای ارتش ناتو در ایران بازاریابی کند:

«امام عزت واقعی را برای ما تعریف کرد[...] اساس انقلاب،  آزادی، آراء و حقوق اساسی مردم،  اخلاق،  اسلام و قانون‌مداری است[...]  انقلاب تعلق به هیچ جناح یا حزب خاص ندارد،  انقلاب از آن ملت ایران است [...]»
همان منبع

البته بیانات عمیق و سوپر علمی دانشمند بزرگ،  حسن فوتبال را باید برای «عوام» ترجمه کرد:  ایشان زمانیکه می‌فرمایند «انقلاب تعلق به هیچ جناح ندارد»،  تلویحاً تاکید می‌کنند که  «این کودتا مال اربابان امام خمینی و دیگر آخوندها و بچه‌آخوندهای کودتاچی است.»  و اگر رادیوفردا و صدای آمریکا برای سخنرانی لوئیس فاراخان،   پیش از سخنرانی حسن روحانی معرکه گرفته بودند دلیل داشت؛   فاراخان،   سخنگوی راست افراطی آمریکا در کشور ایران است.  وظیفه دارد زبان به ستایش اسلام سیاسی و وحشی‌گری آخوند شیعی بگشاید تا «ایرانی» با «آخوند» ترادف یابد و از انسانی‌ات و ادب و فرهنگ تهی گردد.   خلاصه،  از منظر کاخ‌سفید،   ایرانی هم می باید مانند امثال «فاراخان» بر الگوی «بلال حبشی» منطبق شود،   تا نژادپرستان غرب بتوانند «وضع موجود» را حفظ کنند.   و حفظ وضع موجود،‌   بدون  بحران‌سازی و تحمیل تحریم اقتصادی و کودتا و جنگ‌سازی امکان پذیر نیست.   عملیاتی که دهه‌ها پیش محمد مصدق بخوبی از عهدة آن برآمد.   و به همین دلیل در میعاد 11 فوریه،   «برنی سندرز» به قول معروف «ویار» مصدق کرده و به یاد نخست‌وزیری افتاد که پس از ترور رزم‌آرا،   به صورت «دمکراتیک» انتخاب شده بود!    بله،   محمد مصدق عزیزدردانة  فاشیست‌های جهان است،   چرا که مانند همة تروریست‌های «نازنازی و دوست داشتنی» در مسیر «یکجانبه‌گرائی» و نفی روند حقوقی گام بر‌داشت و منافع لندن و واشنگتن را بخوبی تأمین کرد.   بی‌دلیل نیست که برنی سندرز شکمش را برای همین شرایط صابون زده،‌   و در جبین پادوی محفل فدائیان اسلام،  ‌نخست‌وزیر «دمکراتیک» کشف کرده: 

«[...] سندرز [سیاست مدار چپ گرا] گفت که در آن زمان،  آمریکا در سرنگونی نخست وزیری که به شکل دموکراتیک انتخاب شده بود مشارکت کرد و محمدرضا شاه را به ایران برگرداند و چندین سال بعد،  به دلیل همین وقایع در ایران انقلاب شد و وضعیت شد به شکلی که امروز هست.»
منبع: رادیوفردا،‌  مورخ 23 بهمن ماه سالجاری   

البته «وضعیت به شکلی که هست» آنقدرها برای‌ آمریکا بد نبوده؛   معلوم نیست چرا «سندرز» از دخالت آمریکا ناراضی است!   به استنباط ما ابراز نارضایتی مستر سندرز از دخالت آمریکا جنبه رسانه‌ای دارد.   اگر روسیه در چند سال اخیر پای پیش نمی‌گذاشت و سر عموسام به سنگ کوبیده نمی‌شد،  تا حال ارتش آدمخوار آمریکا با کمک ملا و پاسدار خاک ایران را برای هزارمین بار به توبره کشیده بود،   امثال «سندرز» هم ابراز نارضایتی نمی‌کردند.   ولی ادعای اینکه مصدق به صورت دمکراتیک انتخاب شده  واقعاً خنده دار است.   مصدق جوجه فاشیستی بود که لای دست و بال سفارت انگلستان بزرگ شده بود و تروریست‌های «فدائیان اسلام» و گروه‌های ضدلائیسیته نظیر جبهة ملی و پان ایرانیست‌ها و نهضت عاظادی هوادارش بوده و هستند.  باری «سندرز» در این نگاه کاسبکارانه و به قول رادیو فردا «انتقادی پیرامون مداخله آمریکا در سرنگونی محمد مصدق» تنها نیست.   پیشتر «بیل کلینتون»،   رئیس‌جمهور آمریکا،  و وزارت امور خارجه این‌کشور نیز بیانات مشابهی ایراد کرده بودند و ... و تهاجم نظامی به کشور عراق پس از این «بیانات» صورت گرفت!   خلاصه سندرز که توسط رادیوفردا «سیاستمدار چپ‌گرا» معرفی شده،  مانند آخوند «مردم‌باوری» به راه انداخته و به تکرار ویراست‌های رسمی سازمان سیا مشغول است!   ولی اگر برنی سندرز می‌پندارد با تکیه بر معجون افلاطون «مصدق ـ ملی‌گرا ـ آخوندپرست»،   می‌تواند «دمکراسی» را به حاشیه براند و ایران را همچون دوران گذشته به سپر بلای آتلانتیسم در برابر مسکو تبدیل کند،  همینجا بگوئیم،  گز نکرده جر داده.