شنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۰


ملا در دریا!
...

مرا ببوس،  مرا ببوس
برای آخرین بار
[...]‌

پاسدار علی لاریجانی بیهوده رنج سفر به ترکیه را بر خود هموار کردند؛  با هشدار رسمی  دولت روسیه  به غرب در مورد تهاجم نظامی به ایران همة‌ آرزوهای آخوندک‌های جنبش  سبز بر باد رفت!
  
در تاریخ 21 دی‌ماه 1390 خورشیدی حکومت کفن‌فروش‌ها با قتل «احمدی روشن» و تبدیل بوشهر به مرکز تجارت با شیخک‌نشین «قطر» در زمینة‌ مزدوری و خود‌فروختگی رکورد جهانی را شکست.   این تحرکات در واقع خوشامدگوئی حکومت مرده‌شویان بود به حضرت دیوید کامرون؛   نخست وزیر بریتانیا.   ایشان برای یک دیدار رسمی راهی عربستان شدند تا برای رعایت «حقوق‌بشر» یعنی «بشر تفنگ‌فروش آتلانتیست» تیر و تفنگ در اختیار شیخک‌های صحرای حجاز بگذارند. 

تاکنون هر بار حکومت جمکران در بن‌بست قرار گرفته،  یک «دانشمند هسته‌ای» به قتل ‌رسیده!   اینبار نیز عقب‌نشینی چین در زمینة همکاری هسته‌ای با ملایان به قتل فردی به نام «احمدی روشن» منجر شد.   به گزارش مهرنیوز،   مورخ 21 دی‌ماه سالجاری،  «احمدی روشن» معاون بازرگانی نیروگاه نطنز بوده.  یادآور شویم نیروگاه مذکور در دورة نکبت‌بار اصلاحات با چراغ سبز آمریکا،   تحت نظارت چین فعال شد. 

روز یازدهم ژانویه 2012 ،‌   یانکی‌ها دهمین سالگرد «افتتاح» زندان گوانتانامو را «یواشکی» جشن گرفتند،   و متحدان‌شان هم در اروپا نمایش خیابانی «اعتراض» به زندان کذا را به اجرا در آوردند تا به قول معروف «ریش و قیچی» در دست خودشان باقی بماند!   و اما جیره‌خواران غرب،   به ویژه ملایان جمکران از چنین امکاناتی برای پنهان‌کاری و همزمان واژگون‌نمائی برخوردار نیستند.   همکاری با طرفداران شورش مسلحانه در سوریه،  یعنی ترکیه و قطر،  و همزمان پرتاب خمپاره به تجمع طرفداران بشار اسد در شهر حمص،‌   از یک‌سو دم خروس حکومت اسلامی را آشکار کرد،  و از سوی دیگر،  سیاست انسداد «بیکر ـ کیسینجر» را.   

ایندو وزیر امور خارجة «اسبق» ینگه دنیا در نامة لبریز از توحش‌شان که ترجمة آن در کیهان جمکران،  مورخ 19 دسامبر 2011 انتشار یافت،   نتایج جالبی گرفته بودند.  در وبلاگ «کباب و کیسینجر» بخشی از نظرات کشکی ایندو شخصیت برجسته را مطرح کردیم و اینک به دلیل ترور «احمدی روشن» بد نیست به ابراز تمایل آشکار حضرات به هسته‌ای شدن ملایان جمکران نگاهی بیاندازیم.   ایندو نابغة دیپلماسی گاوچران‌ها،   با نشاندن «ایرانیان» بجای حکومت ملایان می‌گویند،  حوادث لیبی باعث تقویت «موضع ایران» در گسترش فناوری هسته‌ای خواهد شد!   «استدلال» شکمی ایندو بر چند دروغ شاخدار استوار شده که به «گمان ایرانی‌ها» منسوب‌اش کرده‌اند.

نخست‌ اینکه قذافی،  ‌ سلاح هسته‌ای داشته!   دیگر آنکه اختیار این تسلیحات نیز در دست خودش بوده،   و نهایت امر اینکه،   معمر قذافی برای برخورداری از «دوستی غرب» تسلیحات‌ کذا را در اختیار غربی‌ها قرار داده،   ولی علیرغم چنین فداکاری‌هائی غرب دولت قذافی را سرنگون کرده؛   و «ایرانی‌ها» البته به ادعای زوج «بیکرـ کیسینجر»،  چنین می‌پندارند!   دلیل هم‌ اینکه ایندو «دیپلمات» کارکشته،‌   مانند کفن‌فروش‌ها از آنچه در ذهن «ایرانی‌ها» می‌گذرد آگاهی دارند!   بله،   ایندو تحفة نطنز از آنجا که شهامت ندارند،   مطالبات محفل‌شان را به صراحت مطرح کنند،  این مطالبات ابلهانه را به «ایرانی‌ها» نسبت می‌دهند:  

«[...] آنچه در ليبي رخ داد مي‌تواند منجر به تقويت موضع ايران در گسترش فناوری هسته‌اي شود.   ايراني‌ها گمان مي‌كنند [...] قذافي تسليحات خود را به غرب داد تا [...] دوستي آن‌ها را در اختيار داشته باشد و [...]  اكنون غرب [...] دشمن اوست.   ديگر كشورها بايد متوجه عزم ما در مخالفت با گسترش تسليحات هسته‌اي و ماندن بر همان موضع قبلي ‌ما شوند[...]»

«موضع قبلی» اینان چه بوده؟  تحریم اقتصادی،‌  تهاجم نظامی و براندازی.  در واقع ایندو به جیره‌خواران‌شان در جمکران «خط» می‌دهند تا با نقض مقررات بین‌المللی زمینة اعمال تحریم را بر ملت ایران فراهم آورند.   و اما به دلیل تحولات پرشتاب منطقه،  دولت چین ناچار شد،  با عقب‌نشینی از مواضع خود،   همکاری هسته‌ای با ملایان را به صورت رسمی تکذیب کند،‌  و ترور «احمدی روشن» پیامد مستقیم «عقب‌نشینی» چین بود. 

چین با تکذیب همکاری هسته‌ای با جمکران در واقع به  زبان بی‌زبانی تأکید کرد:  «دیگر ادامة این همکاری‌ها امکان ندارد!»   اینچنین بود که حکومت ملایان در ماجرای هسته‌ای به بن‌بست افتاد و ساواک جمکران پنداشت با ترور معاون بازرگانی نیروگاه نطنز می‌تواند از یک‌سو آمریکا و اسرائیل را «دشمن» پیشرفت‌های هسته‌ای حکومت جلوه دهد،‌   و از سوی دیگر،   با تبدیل این قتل به ابزار تبلیغات و پافشاری بر تداوم فعالیت‌های هسته‌ای،  خود را از بن‌بست برهاند.   اما ساواک جمکران و اربابان جنایتکارش در لندن و واشنگتن سخت کور خوانده‌اند.   «آدم‌کشی» و سرکوب در ایران دیگر کارساز سیاست «شهرک‌سازی» اسرائیل نخواهد شد.   اربابان حکومت مرده‌شویان نیز دریافته‌اند که با این جنایات نمی‌توانند منافع‌شان را آنطور که باید و شاید در ایران تأمین کنند.   از اینرو پادوهای‌شان را به همکاری با ترکیه و شیخک قطر تشویق کرده‌اند.

در این راستا علی لاریجانی به آنکارا رفت،   و همزمان با انتشار خبر افزایش نرخ بهرة بانکی گفته شد،   «بوشهر به مرکز تجارت با قطر تبدیل می‌شود!»   به عبارت دیگر،  حکومت مرده‌شویان برای حفظ نفوذ «منطقة دلار» از مزدوری فروگذار نخواهد کرد.  هر چند در این گیرودار،  مهرورزی در کوبا شعار می‌داد:   «سرمایه داری به بن بست رسیده.»  سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌مورخ 13 ژانویه 2012  مطلبی تحت عنوان،   «کاپیتالیسم در بن‌بست افتاده» منتشر کرده و  تصویر مهرورزی در کنار فیدل کاسترو زینت بخش مطلب نووستی شده.               

ولی آنچه در واقع به بن‌بست رسیده،   سرمایه‌داری از نوع «چادرسیا» است،   یعنی سرمایه‌داری لات و اوباش پیرو خط‌امام.   سفر پاسدار لاریجانی به آنکارا،   و همچنین روسری گل‌منگلی عیا‌ل صالحی با چادرسیاه،   بن‌بست کذا را بخوبی بازتاب می‌دهد.   اربابان حکومت اسلامی می‌کوشند از طریق ترکیه،   دارودستة میرحسین موسوی،  یعنی محفل کودتای آیرون‌ساید را مورد حمایت قرار دهند.   روشن‌تر بگوئیم،  سفر لاریجانی به آنکارا با هدف ابتر کردن سفر مهرورزی به آمریکای لاتین صورت گرفته.   

خلاصه دردسرتان ندهیم حکومت جمکران آشکارا شکاف برداشته.    و به همین دلیل است که در آستانة‌ مسافرت دیوید کامرون به عربستان،  شاهد بازتولید کسالت‌آور سناریوهای تکراری آنگلوساکسون‌ها از قماش «ترور دانشمند هسته‌ای، ‌ جاسوس‌گیری،  تهدید به بستن تنگة هرمز و ...»  ‌و از همه مهم‌تر تنظیم وق‌وقیة جمعه بر محور «دشمنی غرب با جهان اسلام» هستیم.
 
«دیویدکامرون وارد عربستان شد»،   «کاپیتالیسم در بن‌بست قرار گرفته»،   «نرخ بهرة‌ بانکی به 21 درصد رسید»،   «ما برای مذاکرات جدی با گروه 1+ 5 آماده‌ایم»،   «گسترش تحریم‌ها با هدف براندازی حکومت اسلامی صورت می‌گیرد»،   «آلمان سه زیردریائی هسته‌ای به اسرائیل تحویل داد»،‌   «تنگة‌ هرمز را می‌بندیم»،   «آمریکا بسته شدن تنگة‌ هرمز را تحمل نخواهد کرد»،   «ژیل ژاکیه،  گزارشگر ارشد تلویزیون دولتی فرانسه در شهر حمص، ‌ مقر شورشیان مسلح سوریه کشته شد»،   «رئیس هیئت ناظر اتحادیه عرب در سوریه،  عضو الجزایری این هیئت را به دلیل دروغ‌پراکنی اخراج کرد»،  «11 ژانویه،‌  همزمان با سفر ویلیام برنز به مصر،   یک مشروب‌فروشی در لبنان منفجر شد»،    «آخرین شاهکار هولیوود پیرامون زندگی مارگارت تاچر،  همزمان با فیلم غسل میت به شیوة آمریکائی در افغانستان به بازار آمد»  و ... و از همه مهم‌تر،  انتقال وسائل شخصی حاج بخشی به موزه بود.

بله افسوس که ایرج گرگین رفت و فرصت نیافت مطالب شیوای رادیوفردا و بی‌بی‌سی را در مدح یک لات و چاقوکش مطالعه کند.   یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ پیرامون مقالة وزین شیخ مسعود بهنود پیامی به این شرح ارسال کرده‌اند:

«با درود فراوان،   این آخوند بهنود در مقاله خود اصلاً به چاقوکشی‌‌های این مرتیکه روانی‌ در خیابان‌ها اشاره نکرده است،   و اینکه چطور با اراذل اوباش خود در خیابان‌ها مردم ایران را ترور روانی‌ و جسمی‌ می‌کردند.    تف به این بی‌‌همتی و خودفروشی این مردک.  سپاس»

خوانندة گرامی!  حاج بخشی،  همچون ماشاالله قصاب،  زهراخانوم و ... و خانوم سیحون از ارکان نظام بود،   و شیخ مسعود یا بهتر است بگوئیم بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های آنگلوساکسون‌ها جز «حفظ نظام» وظیفه‌ای نداشته و ندارند.   درست است که شیخ مسعود همچون شیخ صادق صبا و شرکاء «مستقل» تشریف دارند ولی اگر استقلال‌شان از چارچوب منافع استعمار خارج شود،   به سرنوشت «ژیل ژاکیه» دچار می‌شوند.

ژیل ژاکیه وقایع عراق،  مصر و ... و لیبی را پوشش داده بود.   اما در سوریه این امکان را نیافت.   می‌گویند دولت سوریه مانع ورود خبرنگاران غرب می‌شود؛   ولی همین دولت برای تهیه گزارش در شهر حمص به «ژاکیه» مجوز داد و محافظان مسلح در اختیارش گذاشت.     اما معلوم نیست گزارشگر فرانسوی در این شهر چه دید،   یا چه‌ها شنید که در برابر دیدگان همسرش کشته شد؛   تا درس عبرتی باشد برای خبرنگارانی که می‌خواهند رخدادهای سوریه را آنطور که هست،  یعنی خارج از  چارچوب پروپاگاند رسمی سازمان سیا بازتاب دهند.   قتل «ژیل ژاکیه» در واقع «پیامی» بود به همة خبرنگاران!   همه می‌باید حمص را فراموش کنند و بپذیرند که دولت سوریه،‌   علیرغم تعهد رسمی بشار اسد به «برگزاری رفراندوم» در ماه مارس و مراجعه به آرای عمومی برای کناره‌گیری از قدرت،   به کشتار غیرنظامیان مشغول است!   حال آنکه ارتش آدمخوار ناتو شهر حمص را به مقر اوباش مسلح تبدیل کرده و حکومت جمکران نیز همانطور که در افغانستان و عراق از مزدوری برای اشغالگران فروگذار نکرد،   در هم‌سوئی با ارتش ناتو به این اوباش در سوریه کمک نظامی می‌رساند.   اینان برای بازتولید کودتای ننگین 22 بهمن 1357 در سوریه تلاش می‌کنند،   و به همین دلیل است که شاهد گشت و گذار زیردریائی‌های اتمی اسرائیل در آب‌های منطقه هستیم.

این زیردریائی‌ها را آلمان با چراغ سبز یانکی‌ها برای ارتش اسرائیل می‌سازد؛   به این امید که روسیه به «دمکراسی» یلتسین بازگردد و نان کودورکوفسکی‌ها،  ‌ بره‌زوفسکی‌ها و اصولاً نان «اوفسکی‌ها» در روغن بیشتری شناور شود.   چرا که «اوف‌ها» و «اوفسکی‌ها» در یک سنگر نشسته‌اند،   «سنگر حق!» 

پریدوش،  یکی از کانال‌های تلویزیون فرانسه،  در حسرت دمکراسی «یلتسین» آه می‌کشید و آرزو می‌کرد در روسیه «انقلاب» شود!   پیش از بررسی برنامة روضه و زوزة حضرات برای یلتسین روشن‌ضمیر بد نیست در مورد آنچه در «حمص» می‌گذرد توضیحاتی بیاوریم.       

حمص مقر شورشیان مسلحی است که جز سرنگونی دولت،  یعنی جایگزین کردن استبداد فرسوده با استبداد تازه نفس هیچ هدفی دنبال نمی‌کنند.   اینان می‌خواهند با اجرای سناریوئی که 33 سال پیش سازمان سیا با تأیید حکومت «اوف‌های» شوروی در ایران به اجرا در آورد،  ملت سوریه را از «گذار قانونی» به یک نظام دمکراتیک محروم کنند و در سوریه نیز یک دولت خیابانی و نظم شکن به قدرت برسانند.   دولتی که مانند دولت محمد مصدق،  یا دولت شیخ مهدی بازرگان برای حفظ قدرت،  یا واگذاری آن همواره به شعبان جعفری‌ها،  ماشاالله قصاب‌ها و حاج بخشی‌ها و ملکه اعتضادی‌ها نیاز داشته باشد.   یعنی یک حکومت «مردمی» و بیگانه با ملت که همچون حکومت خودفروختة جمکران،  همواره در تضاد با عملکرد واقعی‌اش شعار ‌دهد.  از آنجمله است شعار «نبرد با آمریکا» و ادعای ابلهانة «تنگة‌ هرمز را می‌بندیم» و... شعارهائی که در عمل،   به تقویت حضور نظامی یانکی‌ها و شرکای بریتانیائی‌شان در خلیج فارس منجر شده.   

همه بدانند و آگاه باشند که «غرب» از ترس سپاه اسلام رزمناو جنگی به خلیج فارس اعزام می‌کند!   و از قضای روزگار نجات فرضی ماهیگیران فرضاً اسیر ایرانی را نیز مدیون یکی از همین  رزمناوهای یانکی‌ها هستیم!   اینان بودند که ویراست مردانة‌ «برباد رفته» را به اجرا درآوردند و بعضی‌ها را به هوس «ماهیگیری» و قایقرانی انداختند!

در میان توفان،‌  هم‌پیمان با قایقرانان
گذشته از جان باید بگذشت از توفان‌ها
به نیمه شب‌ها دارم با یارم پیمان‌ها
   
امان از بدآموزی!  از وقتی رسانه‌ها تصویر آن ماهیگیر فرضاً اسیر ایرانی را در آغوش آن نظامی یانکی منتشر کردند،   و همه دیدند که چند نظامی دیگر هم برای در آغوش گرفتن آن ماهیگیر خوشبخت صف کشیده‌اند،   «طلاب» هوس ماهیگیری در دریای عرب کرده و با موتور لنج،  بلم،   قایق پلاستیکی،‌  کشتی لاستیکی،  تشک بادی و حتی با جلیقة‌ نجات و دمپائی پلاستیکی به سوی خلیج همیشه فارس می‌شتابند.   اتفاقاً ناوگان یانکی‌ها چند نفر دیگر از این اسرای صحرای کربلا را نجات داد،   ولی به دلیل ترور «احمدی روشن»،   و همچنین انتشار فیلم «مرده‌شوئی» سربازان آمریکائی در افغانستان،‌  «لئون پانه‌تا» رسانه‌های جهان را فرمود،  «مگه کار و زندگی ندارین که از مهرورزی نظامیان ما با ماهیگیران اسیر عکس می‌گیرین؟   از سرنوشت ژیل ژاکیه عبرت بگیرین!»  

اینجا بود که خبرنگاران و عکاسان فهمیدند،  بجای فضولی در امور عموسام و انتشار عکس‌دیده بوسی گاوچران‌ها با ماهیگیران قم،   می‌باید تصاویر مهرورزی را منتشر کنند؛ تصویر مهرورزی با دانیل‌اورتگا و هوگوچاوز،   به طوری که بیننده نتواند چهرة آن کاردینال کلاه قرمزی را ببیند و به یاد همکاری صمیمانة واتیکان با سازمان سیا و کودتاچی‌های آمریکای لاتین،‌   به ویژه کودتای «برحق» شیلی بیفتد.   چرا که اینکشور روابط ویژه‌ای با آلمان داشته و دارد.   البته ایتالیا هم روابط ویژه‌ای با آلمان داشته و دارد،   ولی خوب در عالم همسایگی،   شرایط متفاوت است.  

در چارچوب همین «همسایگی»،  در برنامة تلویزیونی فرانسه، ‌ «ماریو مونتی» را «مرد محترمی» معرفی می‌کنند!   فردی را که در یک دمکراسی «گلدمن‌ساکس» بجای نخست‌وزیر قانونی ‌نشانده و ایشان با کاهش بودجة خدمات دولتی،  30 میلیارد یورو برای خرید اسقاطی‌های پنتاگون اختصاص ‌داده‌اند.   ولی محترم بودن ایشان به این مختصر محدود نمی‌ماند،  حضرت ماریو مونتی پس از این دست‌ودل‌بازی،   از صندوق بین‌المللی پول مبلغ 12 میلیارد دلار وام با بهرة 3 درصد دریافت می‌دارند!   باید بپذیریم که ایشان فرد بسیار «محترمی» هستند.   این است معیار «احترام» در منطقة دلار!   هر کس انسان‌ها را بیشتر به چنگال فقر گرفتار کند،   و بیشتر از یانکی‌ها اسلحه بخرد،   «محترم‌تر» می‌شود!   و این است دلیل جنجال رسانه‌های غرب بر علیه جناح پوتین!   این جناح نمی‌خواهد روسیه را به عضویت ناتو در آورد و ارتش را تحت فرماندهی پنتاگون قرار دهد.   این است دلیل جابجائی‌ مقامات روسیه پس از انتخاباتی که جایگاه حزب «روسیة‌ واحد» را تضعیف کرد!

در این راستا،   جایگزینی سرگئی ایوانف با دیمیتری روگزین،   نمایندة روسیه در سازمان ناتو،   نشان کاهش گرایش به غرب در سیاست آیندة روسیه است.   خبر احداث قریب‌الوقوع سامانة رادار موشکی در «ایرکوتسک» شاهدی است براین مدعا.   به گزارش سایت انگلیسی زبان نووستی،‌  مورخ 8 ژانویه 2012،  موشک‌های این پایگاه با برد 6 هزار کیلومتر از توانائی ردیابی همزمان 500 «شیئی» برخوردارند.   یادآور شویم در داستان «میشل ستروگف»،   مقصد نهائی پرسوناژ اصلی «ایرکوتسک» بود!   در هر حال،   این منطقه در حوالی مغولستان و چین واقع شده و اگر موشکی با برد 6 هزار کیلومتر از «ایرکوتسک» شلیک شود،   از فراز خاک چین عبور کرده و در آنسوی مرزهای این کشور به پایگاه‌های یانکی‌ها اصابت خواهد نمود.  خلاصه کنار رفتن دیمیتری مدودف از انتخابات ریاست جمهوری روسیه خیلی‌ها را به پریشان‌گوئی انداخت و همچون فیلم زندگی «پربار» مارگارت تاچر،  باعث انبساط خاطر «ما» شد! 

بین خودمان بماند، «تاچر» خیلی خیلی «محترم» بود؛   علاوه بر نابودی سندیکاهای کارگری، و گسترش جنگ در لبنان،  ایران و ... زینب‌وار از آپارتاید و هولیگانیسم دفاع به عمل آورد. از اینرو هیچ خبرنگاری از وضعیت اسف‌بار کارگران معادن ذغال سنگ در انگلستان گزارش تهیه نکرد تا هولیوود بتواند از زندگی این «زن محترم» فیلم بسازد،   و همه را ابله بیانگارد!

پریدوش در همان برنامة تلویزیونی که خیلی خیلی سطحش بالاست،   متخصصان گرد‌ آمده و به بهانة‌ اظهار نظر پیرامون شرایط «مجارستان»،   برای انقلاب در روسیه دست به دعا برداشته و از «دمکراسی» یلتسین قصه‌ها می‌گفتند.   یکی مورخ بود،‌   یکی متخصص سیاست داخلی روسیه،  و ... و خلاصه همه از «دیپلم به بالا» صحبت می‌کردند،   مخاطب هم تحت تأثیر «علم و دانش» اینان می‌افتاد توی چاه.  نهایت امر،   بحث علمی‌شان به اینجا رسید که در روسیه سانسور و سرکوب بیداد می‌کند،‌  و به همین دلیل مخالفان دولت برای بیان افکار و عقایدشان از شبکة اینترنت استفاده می‌کنند!   

به عبارت دیگر،   یک دولت سرکوبگر و تمامیت‌خواه در روسیه قدرت را قبضه کرده ولی فراموش کرده اینترنت را سانسور ‌کند!   با این وجود،  بحث علمی حضرات به این مختصر محدود نماند.   اینان می‌گفتند در دوران ریاست جمهوری مدودف حاکمیت پلیسی در روسیه تقویت شده.   ولی بعد از چند دقیقه گفت‌وشنود پربار،  گویا فراموش کردند چه گفته بودند،  چرا که افسوس می‌خوردند که پوتین باعث شد مدودف به حاشیه رانده شود.   سپس یکی از صاحبنظران را پرسیدند،‌  «اگر در روسیه انقلاب شود،  آیا امیدی هست که دیمیتری مدودف رهبری آن را بر عهده گیرد؟!»  

جونم براتون بگه،  این برنامة‌ جدی و سطح بالا آنقدر ما را خنداند که  از روی کاناپه سر خوردیم و افتادیم زمین؛   ولی همچنان می‌خندیدیم!  چرا که همزمان با بحث سیاسی کذا صدای طلاب قم را می‌شنیدیم که بیتابانه برای «اسیر» شدن در سواحل خلیج فارس صف کشیده و گریه‌کنان می‌خواندند:

مرا ببوس،   مرا ببوس،
برای آخرین بار!















...











Share




دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۰


تخنیک و چلیپا!
...


ماریو مونتی،‌  نخست وزیر انتصابی «گلدمن‌ساکس» بیش از 30 میلیارد یورو برای خرید هواپیماهای «اف . 35 »،  ناوجنگی و ... و دیگر اسقاطی‌های تولید یانکی‌ها اختصاص داد و به این ترتیب معنای واقعی «بحران مالی» را برای ایتالیائی‌ها روشن کرد!   علیرغم اعتراض مردم و رسانه‌ها به ریخت وپاش‌های دولت برگزیدة‌ «گلدمن ساکس»،  رسانه‌های «مردم‌پرست» و مزور غرب ترجیح دادند جریان این «خرید» را به سکوت برگزار کنند.   بله،‌  ماریو مونتی که به بهانة مبارزه با «بحران مالی» خیمه شب‌بازی روضه و زوزه به راه انداخته بود،   با لبخند،  برنامة‌ گسترش چپاول مردم ایتالیا را به اجرا در‌ آورد.  کار بجائی رسید که خبر «بده ـ بستان» دولت مونتی بایانکی‌ها در «ایسنا»،  مورخ 19 دی‌ماه سالجاری نیز انتشار یافت.   البته در این مسیر مقدس دولت بنیامین نتانیاهو نیز،  در هم‌سوئی با دولت ایتالیائی «گلدمن ساکس» برای افزایش بودجه نظامی‌اش خیز برداشته.   حال این پرسش مطرح می‌شود که ایتالیا، ‌ اسرائیل و دیگر پادوهای ارتش ناتو با کدام «دشمن» می‌خواهند مقابله کنند؟

جنگ سرد به پایان رسیده،   روسیه به همراه قزاقستان و بلاروس به عضویت سازمان تجارت جهانی در آمده،   و خلاصه انسداد روابط تجاری «تا حدودی» برطرف شده.   حتی پس از خوش‌رقصی‌های سپاه برای ارباب در خلیج فارس،‌  دولت نیجریه به اسرائیل اطمینان داد که «در صورت توقف صدور نفت ایران،   نیجریه کمبود نفت اسرائیل را جبران خواهد کرد.»  ولی اشکال اسرائیل، ‌ و به طور کلی مشکل محفل اسلام‌پرستان اسرائیل‌نواز بسته ‌شدن تنگة‌ هرمز نیست،   مشکل اینان استقرار دمکراسی در روسیه است.   چرا که در اینصورت تحولات دمکراتیک در ترکیه،  ایران و دیگر کشورهای منطقه غیر قابل اجتناب خواهد شد!  و تحولات دمکراتیک در روسیه و تحکیم مناسبات دمکراسی هند با یک روسیة دمکراتیک از یک‌سو حاکمیت سرکوبگر چین،  و از سوی دیگر،  منافع استعماری غرب را مورد تهدید قرار می‌دهد.   حامی تحولات دمکراتیک در روسیه،   برخلاف آنچه شیپورهای غرب به افکار عمومی حقنه کرده‌ و می‌کنند،   جناح ولادیمیر پوتین است!   این جناح در پی ایجاد حزبی است با الهامات «سوسیال ـ دمکراتیک» و این امر به هیچ عنوان به مذاق  اسرائیل‌پرستان خوش نیامده. 

فرض محال که محال نیست؛  فرض کنیم که ماجرای انتخابات روسیه با آنچه در  رسانه‌ها،  از جمله در رسانه‌های روسیه نقل می‌شود متفاوت باشد.   به عبارت دیگر،   اصل را بر این بگذاریم که یک جبهة نوین سیاسی در روسیه برای پیشبرد برنامه‌های‌اش در داخل و خارج مرزها به این جنجال نیاز داشته!   بله،   می‌دانم که عجیب به نظر می‌رسد ولی هیاهوی پس از انتخابات به جبهة مذکور امکان داد تا از یک‌سو دیمیتری مدودف را از اعلام نامزدی‌ برای انتخابات ریاست جمهوری آینده منصرف کند،   و از سوی دیگر،  با تضعیف جایگاه حزب «روسیة واحد» راه را برای حضور احزاب دیگر هموار نماید!   به زبان ساده‌تر،  جنگ قدرت در روسیه کار را بجائی کشاند که دیدیم:   اعتراض به تقلب،  وارد آوردن اتهام «تقلب» به نخست‌وزیر،  درگیری با پلیس و ... و نهایت امر عقب‌نشینی جناح غرب‌پرست شامل «اوف‌ها» و شخص دیمیتری مدودف! 

مهم‌ترین تجلی این عقب‌نشینی را در دخالت ناگهانی «عثمان‌اوف»،  صاحب موسسة کامرسانت مشاهده کردیم.   ایشان همچنانکه در وبلاگ «اوف و اوباش» گفتیم ناگهان دریافتند که ولادیمیر پوتین «مقدس» است!   و جالب اینکه حمایت آشکار پوتین از «آزادی بیان» از طرف رسانه‌ها نادیده گرفته شد!  پیشتر گفتیم که «اوف‌ها» به شیوة‌ طویلة مک‌کارتی عمل می‌کنند؛  اهل «تهاجم‌اند»؛   تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها و «تحریم» افراد،  یا تهاجم به جایگاه انسان،  از طریق دمیدن در بوق «تقدس» شخصیت‌ها.  حال آنکه آنچه در عرصة سیاست اهمیت دارد،   برنامه‌ و اهداف است،  و نه افراد!  

روشن‌تر بگوئیم،  شخص ولادیمیر پوتین،  خارج از مواضع سیاسی و برنامه‌های‌اش،  یک شهروند عادی روسیه است و بس.   در شرایطی که دیمیتری مدودف،  با اتخاذ مواضع مبهم در مورد ایران و لیبی، ‌ تصویر یک رئیس جمهور «متدین» و اهل «خانواده» را بازتاب می‌دهد،  پوتین چه در دوران ریاست جمهوری و چه طی 4 سال صدارت‌اش خارج از این چارچوب قرار گرفته.  به گزارش سایت نووستی و به شهادت تصاویر،  در تاریخ 4 دسامبر 2011 ،  ولادیمیر پوتین،   بدون همسرش در حوزة اخذ رأی حضور یافت و ... و خلاصه اعضای طویلة مک کارتی!   بشتابید که راه برای شایعه‌پراکنی،  تهاجم به حریم خصوصی و تنظیم سناریوی عاشقانة‌ هولیوودی هموار شده.   هر چند این روزها حضرات سرگرم تنظیم سناریوی مضحک «نجات ماهیگیران ایرانی توسط تفنگداران دریائی آمریکا» بودند،  در این سناریو نیز ردپای عشق و عاشقی را می‌بینیم!   اگر تصاویر این عملیات قهرمانانه را نیک بنگریم،   به ویژه تصویری را که در آن «ناجی»،   یعنی یک نظامی یانکی ماهیگیر «فرضی» ایرانی را که او هم فرضاً «اسیر» بوده در آغوش گرفته،  به یاد فیلم «برباد رفته» می‌افتیم!

فیلمی که در دوران جنگ‌های داخلی آمریکا،   تراژدی  «عشق یک‌سویه»،   توأم با «فرصت‌طلبی» و رذالت پرسوناژ اصلی فیلم را به نمایش می‌گذارد.   «سکارلت اوهارا» شیفتة‌ «اشلی ویلکز» است،  و «رت باتلر» هم فریفتة سکارلت!   سرانجام «سکارلت» برای رهائی از فقر ناشی از جنگ  با «رت باتلر» ازدواج می‌کند،   ولی همچنان به تلاش عبث خود برای تسخیر «اشلی» ادامه می‌دهد تا اینکه «رت باتلر» هم او را ترک می‌کند.   تنها در این برهه است که «سکارلت» درمی‌یابد شیفتة «باتلر» است،  ولی دیگر دیر شده.   در زندگی باتلر جائی برای «سکارلت اوهارا» باقی نمانده.

سناریوی فیلم بر اساس رمان «بربادرفته»،  اثر«مارگارت میچل» تنظیم شده.   «ویویان لی» و «کلارل گیبل»،  به ترتیب نقش «سکارلت  اوهارا» و «رت باتلر» را ایفا می‌کنند.  حال ببینیم چرا تصویر تفنگداران دریائی آمریکا،  یعنی ناجیان ماهیگیران فرضا اسیر ایرانی فیلم «برباد رفته» را تداعی می‌کند؟!  دروغ چرا؟   نگاه سرشار از عشق و محبت یک تفنگدار یانکی به ماهیگیر ایرانی،‌   ماهیگیر با کاسکت سرمه‌ای و لباس بفهمی نفهمی سفید در آغوش یک تفنگدار یانکی دیگر،   نویسندة این وبلاگ را به یاد نگاه سرشار از اشتیاق «سکارلت» به «اشلی» انداخت!   اشتیاقی که «رت باتلر» از آن نیک آگاه بود!  همانطور که ما نیز از بازگشت سفیر ترکیه به فرانسه آگاه شدیم.   بازگشتی که بعضی‌ها ترجیح می‌دادند به سکوت برگزار شود،   ولی از بد روزگار،  سرانجام در رسانه‌های فرانسه هم انتشار یافت!   و اما «بد روزگار» برای خیلی‌ها خوب و مفید است،  به ویژه برای کاخ‌سفید که در چنین شرایطی بلافاصله «واکنش منطقی» نشان می‌دهد.

به محض‌ اینکه ورشکستگی دکان عموسام در سوریه مسلم شد و اوغلو گریه کنان به جمکران آمد،   «ویکتوریا نولند» هم اعلام داشت،  ما با دخالت نظامی در سوریه مخالف‌ایم چرا که خشونت را افزایش می‌دهد!  بله حضرات وقتی «منطقی» می‌شوند که بدانند امکان لات‌بازی ندارند.   یانکی‌ها هم پس از سقوط یک هلیکوپتر دیگر در افغانستان و چند آزمایش موشکی در روسیه به این «واقعیت تلخ» پی بردند که «خشونت» هیچ خوب نیست.

به گزارش سایت فارسی نووستی،  مورخ 17 دیماه سالجاری، ‌ «ویکتوریا نولند»،   سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در پاسخ به این پرسش که «چرا سناریوی لیبی در سوریه اجرا نشده» می‌فرمایند،   اوپوزیسیون سوریه با مداخله بیگانگان مخالف است و می‌خواهد مشکلات را از طریق مذاکره حل کند:‌

«[...] اپوزیسیون سوریه [...] مایل است تضادهای موجود را از راه مسالمت‌آمیز حل کند [...] ‌به عقیده ما،   اعمال خشونت در مقابل خشونتی که در سوریه صورت می‌پذیرد،  یک راه کار نادرست [...] می‌باشد [...]»

بله این یک اصل مسلم است؛   اعمال خشونت همواره خشونت را گسترش می‌دهد و برخلاف ادعای سخنگوی وزارت امور خارجة یانکی‌ها،  مخالفان شخص بشار اسد، ‌ و طرفداران استقرار دولت خیابانی در سوریه،  یعنی ترکیه،  اسرائیل،  لیبی،  قطر و ... و به ویژه حکومت جمکران،  در آرزوی تکرار سناریوی لیبی در سوریه می‌سوختند،   ولی نتیجة انتخابات روسیه،  که به تضعیف حزب روسیة واحد انجامید،‌ کاسه و کوزة حضرات را در هم ریخت.   دلیل هم اینکه حزب کذا،   برخلاف شایعات بوق‌های ارتش ناتو، ‌ حزب دیمیتری مدودف و کلیسای ارتدوکس است،  و هیچ ارتباطی با ولادیمیر پوتین ندارد!

پوتین در دوران ریاست جمهوری‌اش ریاست این حزب را پذیرفت،   و در اواخر ماه سپتامبر یعنی حدود سه ماه پیش از برگزاری انتخابات دوما از این حزب خارج  شد.  پیشتر هم گفته‌ایم،  باز هم تکرار می‌کنیم،   برخلاف ترهات کیهان،   جناح مدودف با جناح پوتین  یکسان نیست.   جناح مدودف،  در مسیر ذوب شدن در «ناتو» گام برمی‌دارد؛   جنگ افروزی در لیبی و کشتار غیرنظامیان،  به بهانة دفاع از آنان در راستای اهداف همین جناح صورت پذیرفت.   همچنانکه پیشتر هم گفتیم،  «سناتور مارگلوف»،   فرستادة‌ ویژة دیمیتری مدودف،  «موانع» را از پیش پای ارتش ناتو در لیبی برداشتند!   اما خوشبختانه «میشل‌ستروگف» هزارة سوم را به سوریه اعزام نکردند.   

روسیه که تا اول ژانویه 2012 ریاست دوره‌ای شورای امنیت را برعهده داشت،   قطعنامه‌ای نیز در محکومیت اعمال خشونت از سوی دولت و مخالفان دولت سوریه تنظیم کرد و شاهد بودیم که آمریکا و متحدان‌اش این قطعنامه را نپذیرفتند و ... و سرانجام نمایندگان اتحادیة عرب،   اتحادیه‌ای که در زمینة حقوق‌بشر مطلوب یانکی‌ها خیلی پیشرفت کرده،   برای نظارت بر امور عازم سوریه شدند و همزمان جنگ زرگری سپاه پاسداران با ارباب در خلیج فارس به اوج رسید.   

پاسداران اسلام می‌خواستند تنگة‌ هرمز را ببندند و یانکی‌ها هم تهدیدشان می‌کردند.   این خیمه شب‌بازی مهوع آنقدر ادامه یافت تا آمریکا و بریتانیا بتوانند ناوگان‌شان را در خلیج فارس تقویت کنند،  و اینجا بود که خیال سرداران آسوده شد و اعلام داشتند،   «ما نگفتیم می‌خواهیم تنگة هرمز را ببندیم!» در همین گیرودار است که تنش‌ها در چچنی و داغستان بالا می‌گیرد،   و اسرائیل‌پرستان ولادیمیر پوتین را «نمایندة اوباما در لیبی» معرفی می‌کنند!

یکی از بوق‌های محفل «دومینک شتروس‌ ـ کان» که نامش را نمی‌بریم،  چرا که وبلاگ‌مان کثیف می‌شود،  ادعا کرده،  «اوباما پوتین را به لیبی فرستاد تا براندازی قذافی را سازمان دهد!»  نفرت محفل کذا از ولادیمیر پوتین در واقع ابراز انزجار اینان از سیاست جناحی است که بر هرج و مرج دوران یلتسین و تاراج امثال «کودورکووسکی‌ها و بر‌ه‌زوفسکی‌ها» پایان داده و ... و جنگ 33 روزه از دستاوردهای همین جناح بود.   جناحی که با تضعیف ایالات متحد در منطقه،  سیاست‌های خود را با قدرت بیشتری اعمال خواهد کرد.   همین امر به «پیشرفت‌» رهبر «قلعة حیوانات» در زمینة هسته‌ای نیز منجر شده.   

مقام معظم،  همچون سلف بیابانی‌شان در برابر تحریم‌هائی که در واقع بر ملت ایران تحمیل شده و می‌شود،   ایستاده‌اند و به هیچ قیمت عقب‌نشینی نخواهند کرد!  بازنشخوار مطالبات آمریکا توسط علی‌خامنه‌ای تازگی ندارد،  و موضوع وبلاگ ما نیست؛   جنگ قدرت و تحولات دمکراتیک در روسیه مدنظر ماست.   در این راستا با استناد به مطالب سایت‌ نووستی،  از ماه سپتامبر2011  تا 7 ژانویه 2012 ،  مسیر ولادیمیر پوتین را بررسی خواهیم کرد.      

همانطور که گفتیم،  ولادیمیر پوتین،  از حزب «روسیة واحد» خارج شده و در تاریخ 17 آذرماه 1390، ‌ از «گاواروخین»،  کارگردان سرشناس تقاضا می‌کند،  ریاست ستاد انتخاباتی‌اش را بر عهده گیرد.  یادآور شویم «گاواروخین» هیچگونه وابستگی حزبی ندارد.   سایت نووستی،  مورخ 9 دیماه سالجاری می‌نویسد،   پوتین،  در دوران ریاست جمهوری‌اش،‌   در آستانة انتخابات قبلی دوما پذیرفت در رأس فهرست نامزدهای حزب «روسیه واحد» قرار گیرد،   و این امر برای حزب مذکور کمک بزرگی بود.   اما  در کنگرة حزب روسیة واحد در ماه سپتامبر،‌   نخست‌وزیر به طور غیرمنتظره از فعالیت انتخاباتی این حزب فاصله گرفت و دیمیتری مدودف را در رأس فهرست نامزدان نمایندگی دوما قرار داد.  حدود 3 ماه قبل از کنگرة حزب،   ولادیمیر پوتین «جبهة سراسری مردمی» را با هدف گسترش «روسیة‌ واحد» تأسیس کرد.   دلیل هم اینکه،   «روسیة واحد» به شخصیت‌پرستی روی آورده و می‌رفت که از  «پوتین» یک استالین دیگر بسازد.   

و از آنجا که دکان تقدیس همواره راه‌گشای سوءاستفاده و قانون‌شکنی است،  گزارش‌های فراوان در مورد سوء‌استفادة‌ مقامات حزب در اختیار پوتین قرار می‌گیرد.   همین امر باعث شد که راه نامزدی دیمیتری مدودف برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بسته شود.   12 روز پس از انتخابات دوما،  یعنی در تاریخ 16 دسامبر 2011،   ولادیمیر پوتین به عنوان نامزد ریاست جمهوری در کمیسیون انتخابات ثبت نام می‌کند.   حال یک پرانتز باز می‌کنیم و باز می‌گردیم به  نشانه‌های اختلاف میان مدودف و پوتین. 

پوتین پس از تهاجم ارتش ناتو به لیبی در هیچیک از نشست‌های مطبوعاتی با همتایان اروپائی‌اش شرکت نکرد.   به عنوان نمونه،   این رئیس جمهور روسیه بود که در نشست مطبوعاتی با نخست‌وزیر بریتانیا حضور یافت.   پس از انتخابات دوما،  ولادیمیر پوتین در نشست مطبوعاتی با نخست‌وزیر هند شرکت کرد؛   زمانیکه شرکت دیمیتری مدودف در انتخابات ریاست جمهوری منتفی شده بود!  

در این چارچوب تردیدی نیست که حزب «جبهة‌ مردمی» که بالاتر به آن اشاره شد،   شامل دیمیتری مدودف نمی‌شود!   ایشان همچنانکه دیدیم «عشق آمریکا» در سر دارند و خیلی به چلیپا و کلیسا ارادت می‌ورزند،   و هر کجا می‌روند،  اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس با چلیپا و زنار و شمع و عود و آب و نان مقدس پشت سرشان وارد می‌شود!   این بساط که بازتابی است از تشریفات پوسیدة‌ حاکمیت بریتانیا،   با «سکولاریسم» مطلوب ولادیمیر پوتین که در «گفتگوی  مستقیم» روز  15 دسامبر 2011  مطرح شد،   چندان همخوانی ندارد.   شاید به همین دلیل بود که ولادیمیر پوتین از حضور در مراسم مذهبی کلیسای مسکو نیز خودداری کرد.   و به استنباط ما به همین دلیل بود که اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس روسیه،   در تاریخ 17 دی‌ماه سالجاری به ناچار آلو را از دهان‌شان در آورده و مواضع خود را مشخص کردند.

به گزارش سایت نووستی،  مورخ 17 دی‌ماه سالجاری،   نخست‌وزیر روسیه از کلیسای جامع «سپاسو پرئوبراژنسکی» در سن پترزبورگ بازدید نمود.  حال آنکه دمیتری مدودف  در شب عید میلاد حضرت مسیح به همراه همسرش،  سوتلانا در مراسم «باشکوهی» که در کلیسای جامع حضرت عیسی مسیح ناجی در مسکو بر پا شده بود  شرکت کرد.

نووستی می‌افزاید،   رئیس جمهور روسیه پیشتر نیز در «میکروبلوگ» خود در شبکة توئیتر ضمن تبریک میلاد حضرت مسیح به مسیحیان ارتدوکس و مردم روسیه،  تعطیلات خوبی برای همگان آرزو کرده بود.   خلاصه با توجه به اینکه در روسیه حدود 2 میلیون نفر در مراسم کلیسا شرکت کردند،‌   دیمیتری مدودف و بانو با حضور در مراسم مذهبی میلاد مسیح دل اسقف اعظم و آن دو میلیون نفر را به دست آوردند.   پیش از برپائی این مراسم باشکوه،  اسقف اعظم طی یک مصاحبه مطبوعاتی هم‌سوئی خود را با ولادیمیر پوتین در مورد مخالفت «مردم» با سیاست‌های دولت اعلام داشته و فرمودند:

«[...] جامعه می‌باید از حق ابراز نظر و به ویژه حق ابراز مخالفت برخوردار باشد [...] اما لازم است در ابراز مخالفت، ‌ خرد را به کار بندد؛  چرا که افرادی می‌خواهند از نارضایتی مردم  ابزاری برای اهداف سیاسی خود بسازند[...]»

بله اتفاقاً و برخلاف ادعای شیپورهای ناتو سخنان حضرت اسقف در مسیر «گفتگوی مستقیم» ولادیمیر پوتین قرار گرفته.   نخست‌وزیر روسیه نیز اعلام داشت،  هیچ مانعی برای برپائی  تظاهرات قانونی وجود ندارد،  ولی با  «تظاهرات خودجوش»،  زدوخوردهای خیابانی،  ایجاد  آشوب و نظم‌شکنی مقابله خواهد شد.  یک روز پس از مصاحبة اسقف اعظم،   فیگارو مورخ 8 ژانویه 2012 گزارش داد،  حدود 300 نفر در اعتراض به عدم موفقیت اوپوزیسیون در دستیابی به تغییرات مطلوب‌اش در مرکز مسکو دست به تظاهرات زده‌اند!   گویا حضرات شب قبل،  در مصرف شامپاین زیاده روی کرده بودند؛   چرا که «تغییرات مطلوب اوپوزیسیون» روسیه،  یعنی آن‌ها که به تقلب در انتخابات اعتراض کردند،  اصولاً مشخص نیست!   اگر تقلب شده که مسلماً شده،   چرا که انتخابات بدون تقلب فقط در ینگه دنیا برگزار می‌شود،  کمیسیون انتخابات میزان تقلب را قابل چشم پوشی اعلام کرده.  از اینرو تعداد معترضان نسبت به تعداد کسانی که در انتخابات شرکت کرده و هیچ اعتراضی به نتایج نداشتند ناچیز بود.  از این گذشته،   در هیچ نظام دمکراتیک،  اقلیت از حق تحمیل نظر خود بر اکثریت برخوردار نیست.   آنهم اقلیتی که شب میلاد مسیح،  برای یک بطر شراب فرانسه چند هزار یورو پرداخت می‌کند!   فقط دولت «یلتسین» می‌تواند تغییرات مطلوب این اقلیت را تحقق بخشد؛  و افسوس که آن دولت بیدار بخفت!   

بخش دری سایت نووستی،  مورخ 14 دی‌ماه سالجاری می‌نویسد،  شامگاه پنجشنبه گذشته،  یک هلی‌کوپتر «چینوک» سقوط کرده:

«نمایندگان اردوی افغانستان [...] بر واقعیت سقوط هلیکوپتر چینوک [...] اعتراف نموده و گفته که حادثه [...]  به اثر خرابی تخنیکی رخ داده[...]»

دلیل خفتن این «دولت» ‌ نیز مانند علت سقوط هلیکوپتر یانکی‌ها «تخنیکی» باید باشد.

   













...











Share