جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۴

جروریست‌ها!



آنچه شیپورهای آتلانتیست به عنوان «مذاکرات ایران با گروه 1+ 5 » مطرح می‌کنند،   در واقع مذاکرة اجباری توطئه‌گران گوادالوپ  ـ‌  آمریکا،  انگلستان، فرانسه و آلمان ـ  با روسیه است!  این مذاکرات که در سیاست‌های دوران جنگ سرد پکن ـ  تقابل با مسکو ـ  بازنگری چین را الزامی کرده،   برای توطئه‌گران گوادالوپ ـ  حامیان تروریسم اسلام سیاسی ـ  دردسر ساز شده.   از اینرو،   پس از صدور بیانیة لوزان،  اینان ‌بلافاصله جبهة «جروریست‌ها» را تشکیل دادند.   

وظیفة اصلی این جبهه،  پنهان داشتن مخالفت آتلانتیسم با «توافق هسته‌ای» است!  و بریتانیا به عنوان حامی اصلی تروریسم جهانی ـ  دین سیاسی ـ  قلادة مباشران و پیشکاران و پامنبری‌ها و پادوهای‌اش را گشوده تا از طریق ارائة تفسیرهای شکمی، ‌ تحریف،  تهدید،  تکریم همراه با اگر و مگر،  و خصوصاً از طریق غیب‌گوئی و اعلام عزای عمومی،   بیانیة لوزان را به هر ترتیب ممکن به زیر سئوال برند.

وظیفة «غیب‌گوئی» بر عهدة بنیامین نتانیاهو و اوباش جمکران ـ  «مچلیس» و روزنامة کیهان و  ... ـ  قرار گرفته.  دکان «تکریم و اگر و مگر» را حسن روحانی و وقوقیه‌سرایان جمعه مدیریت می‌کنند!  و در سنگر «تفسیرهای شکمی و تحریف و تهدیدات»،   لوران فابیوس و شتاین‌مایر و جان کری حضور به هم رسانده‌اند!   بله،   اشتباهی درکار نیست؛  ‌وزیر امورخارجة ایالات متحد،  از این «بیانیه» و به ویژه از تاریخ صدور آن به هیچ عنوان رضایت ندارد!

یانکی‌ها با تعیین ضرب‌الاجل 31 مارس ـ  11 فروردین‌ماه ـ  خیز برداشته بودند تا بیانیة مذکور را با میعاد مطلوب پادوهای تروریست‌شان در جمکران از نظر زمانی هماهنگ کنند. هدف‌شان این بود که ‌شادی قابل پیش‌بینی ایرانیان از پایان یافتن شرایط جنگ‌سازی در کشور را با برگزاری شبه‌رفراندومی همزمان کنند که پس از کودتای 22 بهمن 57،  دولت خیابانی بازرگان جهت رسمیت بخشیدن به جنایت و ایران‌ستیزی به راه انداخته بود!   به همین دلیل نیز در تاریخ 20 مارس 2015،‌   مذاکرات را به بهانة واهی مرگ مادر حسن روحانی،  و در واقع «به احترام» مراسم روضه و زوزة ملایان برای فاطمه «سین» قطع کردند!   یادآور شویم در آستانة مذاکرات لوزان،   بوق‌های جمکران پیرامون مرگ یک «فاطمه» دیگر جنجال به راه انداختند،  و این فاطمه کسی نبود جز خواهر ملاممد گوبلز اردکانی!   مرگ این شخصیت «جهانی» فرصتی فراهم آورد،   تا اوباش جمکران دو جبهة کاذب و نوین افتتاح کنند.  جبهة اوباشی که درگذشت خواهر شیاد اردکان را به خود وی تسلیت گفتند،   و جبهة مقام معظم که به «مادر» فاطمة مذکور تسلیت عرض کردند.  البته این جبهه در میعاد «سیزده بدر» متلاشی شد.   از اینرو پس از انتشار بیانیة لوزان،  بوق‌های جمکران «خبر» مرگ مادر محمد خاتمی را منتشر کردند،  و به دنبال آن در اردکان «عزای عمومی» اعلام شد:

«[...] فرماندار اردکان گفت: به مناسبت درگذشت [سکینه ضیائی،  مادر محمد خاتمی]‌ امروز در شهر اردکان عزای عمومی اعلام شد[...]» 
منبع:  ایریب،‌  مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری   

اینکه مادر رئیس‌جمهور سابق که به ادعای بوق‌های جمکران، ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الکلام  شده،  به مرگ طبیعی و به دلیل کهولت از دنیا می‌رود،  و نمایندة وزیر کشوری که از «مچلیس» گویا رأی اعتماد هم گرفته به احترام وی یک شهر را به تعطیل می‌کشاند،  فقط در قراء تابعة چاه جمکران می‌تواند به وقوع پیوندد.   خلاصه آقای فرماندار کاری کرده‌اند که در زادگاه ملاممد گوبلز، ‌ هیچکس حق نداشته باشد برای بیانیة لوزان ابراز شادی و خوشحالی کند.   چرا؟  چون ننة ملاممد مرده!  به این ترتیب مواضع دارودستة محمد خاتمی در برابر بیانیة لوزان نیز مشخص شد!   و جالب اینجاست که این مواضع،   با جبهة «تفسیرهای شکمی و تحریف و تهدید» آتلانتیسم ـ  آمریکا،  فرانسه و آلمان ـ  ‌هم‌سوئی نشان می‌دهد!  

یک‌روز پس از انتشار بیانیة لوزان،   فابیوس و شتاین‌مایر،   وزرای امور خارجه فرانسه و آلمان،  به «تفسیر شکمی» این بیانیه پرداختند.  اولی رفع تحریم‌ها را مورد تردید قرار داد ـ ایریب،  ‌مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری ـ ‌ و دومی نیز فتوی صدورید که هنوز برای جشن گرفتن زود است:

«[...] وزیر خارجه آلمان[...] گفته "هنوز زود است که توافق هسته‌ای با ایران جشن گرفته شود[وی] ابراز امیدواری کرده که ایران به چارچوب توافق‌ها که روز پنج‌شنبه در سوئیس به دست آمد،  متعهد بماند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری  

نیازی نیست که بگوئیم فابیوس و شتاین‌مایر،   در راستای الزامات و منافع محفل احترام به ادیان شیرین‌زبانی کرده‌اند،   نه در چارچوب بیانیة لوزان!    بیانیه لوزان در چارچوب روابط حقوقی و دوسویه تنظیم شده،  و عدم رعایت مفاد آن از سوی ایران نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد.   دولت ایران، دست نشانده است و بدون حمایت  لندن و واشنگتن نمی‌تواند، بیانیة‌ مذکور را نادیده بگیرد!   خلاصه تفسیرهای شکمی وزرای امور خارجه آلمان و فرانسه،  ناشی از  یکجانبه‌گرائی اینان است!   به یاد داشته باشیم که آلمان و فرانسه،  به عنوان اعضای ناتو، ‌ تحت فرمان آمریکا قرار دارند،   و در عمل فاقد سیاست استراتژیک مستقل‌اند!  در نتیجه،   «بیانات» شکمی وزرای امور خارجه اینکشورها در واقع مواضع واقعی هیئت حاکمة ایالات‌متحد را بازتاب می‌دهد،   و نشاندهندة یکجانبه‌گرائی آمریکا در مورد مسائل استراتژیک ایران است.   بهترین نشانة این یکجانبه‌گرائی را در اظهارات اخیر جان کری،  وزیر امور خارجه آمریکا مشاهده می‌کنیم.

یک‌روز پس از صدور بیانیه لوزان، جان کری ابراز امیدواری کرد که «کنگرة آمریکا» مانع ادامة این راه نشود:

«کری: امیدوارم کنگره به ما فرصت بدهد راه را ادامه بدهیم»
منبع: صدای آمریکا،  مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری  

به این ترتیب وزیر امور خارجه ایالات متحد،  تلویحاً به طرف‌های مذاکره «پیام» می‌فرستد که کنگرة‌ آمریکا «خواهد توانست» ورای وظائف واقعی‌اش ـ  بررسی و تنظیم قوانین داخلی و آندسته از قوانین خارجی که جنبة استراتژیک و جهانی ندارد ـ دست به کارشده،  و همچون «مچلیس» جمکران،   برای جهانیان تعیین‌تکلیف نماید!  ولی جان کری بخوبی می‌داند که بیانیة مشترک لوزان از حدود و وظایف قوة مقننة آمریکا فراتر می‌رود،  و کنگرة ایالات‌متحد اگر خیلی از ایران متنفر است،  می‌تواند تجارت شرکت‌های آمریکائی را با ایران «ممنوع» اعلام کند؛  حق تعیین‌تکلیف برای دیگر کشورها را نخواهد داشت.   بله،   تا آنجا که ما می‌دانیم،   در یک نظام دمکراتیک،   قوة مقننه،  به هیچ عنوان حق تعیین‌تکلیف برای دیگر کشورها را ندارد!   این فقط وظیفة شورای امنیت سازمان ملل متحد است که آنهم در چارچوب حقوقی حفظ صلح می‌تواند «قانوناً» در روند مسائل جهانی «دخالت» داشته باشد.   حال باید ببینیم چه پیش آمده که پس از صدور بیانیة لوزان،  وزیر امور خارجه ایالات متحد،  بر خلاف تمامی مقررات و قوانین جهانی،  ناگهان عقب‌گرد کرده و می‌خواهد به دورانی بازگردد که نه سازمان ملل وجود داشته،  و نه «شورای امنیت؟!»  

شاید اقامت طولانی در هتل«بو ریواژ» لوزان،   جان کری را به یاد دوران نورانی‌ امضاء «پیمان  لوزان» انداخته باشد!   یادآور شویم،   «پیمان لوزان»،   در همین هتل ـ  سال 1923  ـ  به امضاء رسید.   این پیمان،  هم تکلیف امپراتوری عثمانی را مشخص کرد،  هم زمینة‌ تاج‌گزاری پهلوی اول و حمایت از فاشیسم در اروپا را فراهم آورد،  و هم از آتاترکیست‌های ضدلائیسیته،  تصویر «لائیک» ارائه داد!   و نتیجة «درخشان» این شبیه‌سازی هم در برابرمان قرار گرفته!  قتل دادستان استانبول که مسئول رسیدگی به پروندة وحشیگری پلیس ترکیه بود،   فقط یک نمونه از خیمه‌شب‌بازی‌هائی است که آتلانتیسم در گرماگرم مذاکرات لوزان در ترکیه به راه انداخته!   

این ترور سیاسی که با تهاجم «چپ‌نمایان» مسلح به دادگاه سازمان یافته بود،  به حاکمیت «نظامی ـ  اسلامی»‌ ترکیه این امکان را داد تا بلافاصله ترور دادستان را به حساب گروگانگیری گروه‌های چپ بنویسد!   به این ترتیب،  پلیس ترکیه خواهد توانست به حساب خود یک‌بار دیگر به قلع و قمع مخالفان و به ویژه چپ‌گرایان مشغول شود،‌  و ضمن سازمان دادن به عملیات تروریستی،‌   زمینه را برای یک کودتای دیگر فراهم آورد!   شاید به همین دلیل باشد که در فردای صدور بیانیه لوزان،   نخست‌وزیر پاکستان هولهولکی راهی ترکیه شده،   تا در کنار برادران کودتاچی و سنی‌مذهب‌اش بنشیند!  البته شرایط ترکیه و به ویژه مزدوری دولت پاکستان موضوع وبلاگ ما نیست!   موضوع این وبلاگ همانطور که در ابتدا نیز گفتیم واکنش مضحک محفل صدسالة «شیخ‌وشاه» به بیانیة لوزان است!  عزای عمومی در اردکان؛   خفقان مقام معظم؛  سکوت شگفت‌انگیز رضا پهلوی؛  و ... و خصوصاً نفس‌کش‌طلبی نتانیاهو،  که در ظاهر از تصمیمات گروه 1+5 اظهار نارضایتی می‌کند،   و در واقع با دم‌جنباندن برای آتلانتیسم،  زبان به تهدید روسیه گشوده:

«[...] 'تفاهم تاریخی' ایران و غرب؛   نتانیاهو گفت آن را نمی‌پذیرد»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری                               
      
معلوم نیست دولت اسرائیل که اصولاً به این مذاکرات دعوت نشده بود،  چگونه برای خود حق «وتو» قائل می‌شود!  خنده‌دار است که نخست‌وزیر اسرائیل،  یک تنه در برابر آمریکا و اروپا و چین و روسیه بایستد و با «تفاهم تاریخی» لوزان مخالفت کند!   اینهم حکایت نبرد آخوندک‌های زپرتی با امپریالیسم غرب شده.   معلوم نیست اینهمه «قدرت و صلابت » الهی را از کجا در آستین نتانیاهو دمیده‌اند و پینوکیوی پیزی افندی را به رستم صولت تبدیل کرده‌اند؟!   البته دلیل عربده‌جوئی نتانیاهو روشن است،   این تفاهم که هنوز حتی جزئیات‌اش هم افشاء نشده،  به یکصدسال یوتوپیاسازی و یکجانبه‌گرائی آتلانتیست‌ها در منطقة آسیای جنوبی و خاورمیانه پایان خواهد داد!  و به این ترتیب بساط بنیامین نتانیاهو برای تأسیس «دولت یهود» کساد می‌شود!   این کسادی در درجة نخست تهدیدی خواهد بود برای دکان یکصدسالة تروریسم اسلامی،  به ویژه خطری است در راه گسترش و «اوج‌گیری» محافل تررویست‌پرور غرب.   

شمه‌ای از عملیات «مشعشعانة» این محافل را،   که در نخستین روزهای ژانویه 2015  فعالیت‌ دینی‌شان را در پاریس با «ترور شارلی» از سر گرفته بودند،  شاهد بودیم!   هر چند در فرانسه،  به دلیل فراخوان گروهای چپ برای تظاهرات،  این جریان نتوانست به اهداف الهی‌اش،   یعنی تحمیل شرایط ویژه دست یابد.   همین محفل پس از سازمان دادن به گروگانگیری در تونس، باز هم در کشور فرانسه شرایط ویژه اعلام کرد ولی،  باز هم با واکنش منفی گروه‌های چپ روبرو شد.   این گروه‌ها در تاریخ 21 مارس ـ اول نوروز ـ  در پاریس تظاهرات کردند و خواهان اخراج فاشیست‌ها شدند.   سپس انتخابات شهرستان‌ها برگزار شد و ... و برخلاف ادعای رسانه‌ها،   بازندة این انتخابات حزب سوسیالیست نبود؛   بخشی از حاکمیت فرانسه بود که به شیوة معهود خود را برای جاخالی دادن در برابر فاشیست‌های «جبهه ملی» آماده کرده بود!   

در این راستا،  پیش از برگزاری انتخابات شهرستان‌ها،  هر روز میزان محبوبیت «جبهة» مذکور در رسانه‌ها بالا و بالاتر می‌رفت،   و به حدود 40 درصد رسیده بود که ناگهان،  به دلایل نه چندان پنهان،   صحنه بکلی عوض شد!  پس از برگزاری انتخابات شهرستان‌ها، ‌ فاشیست‌ها از صحنه حذف شدند،   و حزب نیکولاسرکوزی،  بر خلاف انتظارش در جایگاه «برنده» نشست!   خلاصه علیرغم هوای نامساعد،   نوروز دلچسبی در فرانسه گذراندیم!                        


جمله جادوئی «نوروز را چه گونه گذراندید؟»،   موضوع انشاء دبستان‌ها،  و شاید دبیرستان‌های ایران هم بود.  و به زبان بی‌زبانی به دانش‌آموزان مرز پرگهر «پیام» می‌داد،  «به پشت سر بنگرند و زمان حال را با خاطرات،  و آرزوهای برباد رفتة گذشته اشباع کنند!» به این ترتیب «گل‌های خندان»، که «فرزندان ایران» هم بودند،  هرگز از خود نمی‌پرسیدند که نوروز آینده را چگونه می‌توانند،  یا می‌خواهند بگذرانند!

خلاصه بگوئیم،  دست و پا زدن در دوران گذشته،  به دکان «شیخ» محدود نمی‌شد،   دکان «شاه» نیز در این زمینة‌ پرسود فعال بود!  در واقع طی سدة اخیر،  محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه»،  برای تحکیم «مرداب سکون» از هیچ کوششی در ایران فروگزار نکرده و نمی‌کند.  و بیانیة لوزان در واقع تهدیدی است برای همین لجنزار یکصدساله.   لجنزاری که در سال 1923 با «پیمان لوزان» رسمی‌ات یافته بود.  


یکشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۴

فروریست‌ها!



به مناسبت بسیج آخوندپرستان طرفدار «جنبش سبز» در میدان سن میشل پاریس،  وبلاگ امروز را به مبحث «مسئولیت‌گریزی» در روند رشد فاشیسم،   «حقوق زن»،  و راهپیمائی 8 مارس 1979 اختصاص می‌دهیم!  جهت معرفی زن‌نمایان جمکران واژة «فروریست» را برگزیدیم که هم به «فدائیان مؤنث اسلام» ارجاع می‌دهد و هم به تروریسم اسلامی. 
 
در تاریخ 24 مارس 2015،   یک فروند هواپیمای ایرباس 24 ساله،  متعلق به شرکت جرمن وینگز،   از زیرمجموعه‌های لوفت‌هانزا، که از اسپانیا به آلمان می‌رفت،  در خاک فرانسه سقوط کرد،  و همة سرنشینان آن کشته شدند.   یادآور شویم عمر مفید این نوع هواپیما  25 سال تعیین شده!   به عبارت دیگر،   ایرباس مذکور نفس‌های آخر را می‌کشید،  هر چند همچنان به خدمت ادامه می‌داد!   از اینرو پس از انتشار خبر سقوط این هواپیما،   بلافاصله دستگاه‌های اسطوره‌بافی محفل احترام به ادیان برای «سلب مسئولیت» از ارباب قدرت به کار افتاد.   سلب مسئولیت از صاحبان و سهامداران «مومن و محترم» لوفت‌هانزا،   و به ویژه سلب مسئولیت از صاحبان «ایرباس»،   شرکتی که بجای هواپیمای مسافربری،  تابوت پرنده و جعبة کنسرو می‌سازد،  و در قمار «بازاریابی» در برابر بوئینگ تاکنون موفق شده جان صدها مسافر را به خطر بیاندازد!

بله،   در این دوران خنزرپنزرنوازی و گله‌سازی و ستایش از «تروریسم خوب»،   تعجبی ندارد که موتور ماشین مشتی ممدلی را در قوطی کنسرو بگذارند،  و آن را با برچسب320  A  بجای بوئینگ بنشانند!   و چرا راه دور برویم؟   مدل‌های پائین مرسدس بنز را جدیداً به موتور «رنو» مجهز کرده‌اند.   به عبارت دیگر،   وقتی بنز مدل پائین ابتیاع می‌کنید،   در واقع به شما «رنو» ‌فروخته‌اند،   البته در قالب مرسدس بنز!   خلاصه ظاهر اتومبیل فریبنده و غلط‌انداز است؛  از برون بینندگان را «مسحور» می‌کند،  و در درون‌ هم راننده را،  «مغبون!»  

ولی خوب موضوع وبلاگ ما حرص و طمع صاحبان صنایع آلمان نیست!  موضوع این وبلاگ علنی کردن شیوه‌های پروپاگاند جهت سلب مسئولیت از «ارباب قدرت» است.   و در مورد ویژة فاجعة‌ جرمن وینگز،   «ارباب قدرت» به صاحبان صنایع ایرباس و لوفت‌هانزا ارجاع می‌دهد.   در نتیجه رسانه‌های جمعی «تکلیف الهی» دارند تا از طریق اسطوره‌سازی «شیطان» را به افکار عمومی نشان دهند و به این ترتیب از خداوند ـ  ارباب قدرت ـ  سلب مسئولیت کنند.  و شیطان،   زن یا مرد،  ‌ انسانی است که موجودیت «غیرآخوندی» دارد،   و شیوة‌ زندگی‌اش با ارزش‌های ادیان ابراهیمی و هنجارهای خیابانی «عوام» در تضاد قرار می‌گیرد.   در مورد هواپیمای جرمن وینگز،   «شیطان» جوانی است مرفه و ورزشکار که «گرل فرند» دارد،  با ساده زیستی بیگانه است و ارتباط‌اش با زن خارج از چارچوب ازدواج قرار گرفته،   و  بجای مراجعه به دکان کشیش و ابراز ذلت و حقارت به درگاه خداوند و دلالان‌اش،   «روان درمانی» می‌کند،   و از همه مهم‌تر،  «شهرت‌‌طلب» است و می‌خواهد نام‌اش بر سرزبان‌ها بیفتد و همه او را بشناسند تا از گله متمایز باشد!

با نیم نگاهی به اسطوره‌های ساخته و پرداختة‌ شیپورهای ناتو،  ‌ به صراحت می‌بینیم که شیوة ‌زندگی شیطان  ـ کمک‌خلبان جرمن وینگز ـ  به چه دلیل مورد حمله قرار گرفته؛  این شیوة زندگی با معیارهای «مدرنیته» هم‌خوانی نشان می‌دهد!   به عبارت دیگر این کمک خلبان تمام ارزش‌های جوامع اسطوره‌ای را به چالش ‌کشیده بود.   پس چه بهتر که سقوط هواپیمای فرسودة «جرمن وینگز» را بجای سودپرستی مدیران لوفت‌هانزا و اسقاط‌سازی ایرباس به گردن این نماد «کفر» بیاندازند،   تا از بقیه سلب مسئولیت شود!   دقیقاً همانطور که ترکیه و پاکستان و شیخک‌های عرب،  برای سلب مسئولیت از آتلانتیسم خود را به آب و آتش می‌زنند.

اینان فجایع یمن را به حکومت مفلس جمکران نسبت می‌دهند!   حال آنکه حکومت ملایان بدون اجازة اربابان‌اش نمی‌تواند در هیچ مکانی حتی در داخل ایران از شورشیان حمایت کند، چه رسد به پشتیبانی از شورشیان در یمن!   در هر حال،‌   لندن و واشنگتن برای دخالت پادوهای‌ جمکرانی‌شان در یمن مجوز صادر کرده بودند،   منتهی به دلائلی نه چندان پنهان،   سناریوی حضرات با شکست روبرو شد.   در نتیجه،  هم عبارت پوشالی «جهان اسلام»،  و موقعیت ممتاز شخص‌ ‌پرنس چارلز،  و‌ هم دولت اسرائیل قربانی این ناکامی شدند.   و اینچنین بود که ترکیه و پاکستان حکومت جمکران را به دلیل دخالت در یمن به باد انتقاد گرفتند؛   پنتاگون اسناد محرمانة مربوط به تجهیزات هسته‌ای اسرائیل را از رده بندی خارج کرد؛  و دیوان‌عالی بریتانیا هم ممنوعیت انتشار نامه‌های پرنس چارلز به مقامات رسمی بریتانیا را لغو نمود و ایشان جایگاه برترشان را از دست دادند.   به این ترتیب،   اسناد دخالت غیرقانونی عضو خاندان سلطنت در امور کشور در دسترس عموم قرار خواهد گرفت!  از سوی دیگر،   قربانی دوم،‌  یعنی اسرائیل نیز جایگاه برترش را از دست داده و بزودی ناچار خواهد شد تجهیزات هسته‌ای‌اش را تحت نظارت سازمان بین‌المللی انرژی اتمی قرار دهد.   خلاصه بگوئیم،   در سومین ماه سال 2015 میلادی،  حکومت جمکران و دولت اسرائیل،  دو بازوی تروریسم جهانی  ـ  محفل احترام به ادیان ـ  در شرایط نامطلوبی قرار گرفته‌اند.  و برای جبران همین شرایط ناگوار است که علاوه بر مسابقة روضه و زوزه و مرثیه برای فاطمه «سین» و مرگ مادر و خواهر و همسر ملایان جمکران،  بازاریابی برای «طالبان مونث» در دستورکار قرار گرفته.   در همین راستا دکان «فرخنده،  ‌ دختر مومن و مسلمان و فرهنگ‌مدار و غیره» در افغانستان افتتاح شد،   و در کشور فرانسه نیز از این سناریوی ابله‌پسند استقبال شایانی به عمل آمد!  و در همین مسیر پروپاگاند قرار است امروز ـ  29 ماه مارس  ـ  جمکرانیان برای حمایت از شعار گوساله‌فریب «نس» ـ  نسرین  ستوده ـ  در میدان سن‌میشل پاریس «تجمع» فرمایند!

«نس» از کنیزالاسلام‌های محبوب بروکسل‌ستان است،   و دلیل هم اینکه ایشان «حق انتخاب آزاد انسان» را نفی می‌کنند.   نسرین ستوده،   ‌همچون آخوند،  برای خود مأموریت الهی رویت کرده؛‌   در جایگاه وکیل مدافع «همة مظلومان» لنگر انداخته و سخنگوی خودخواندة «دیگران» شده.   شعار نوینی که در لپ این ماچه‌آخوند ترکانده‌اند،   «حق کار برای دگراندیشان» است!   و امروز  قرار است گروهی با برچسب خررنگ‌کن «جمهوریخواه»،   برای حمایت از همین شعار مسخره در میدان سن‌میشل پاریس تجمع کنند!   برای آشنائی با ماهیت واقعی این به اصطلاح‌ جمهوریخواهان کافی است یک پرسش منطقی مطرح کنیم،   و آن اینکه به چه دلیل بجای دفاع از تمامی مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر،  اینان فقط به «حق کار» دخیل بسته‌اند‌ که فقط جزئی است از اعلامیه جهانی؟   پاسخ اینان هر چه باشد،  مطمئن باشیم که در هر حال «مستدل و منطقی» نخواهد بود،   چرا که،   مدافعان تروریسم با هرگونه رابطة حقوقی معاصر بیگانه‌اند! 

این جماعت برای انسان و زندگی انسانی هیچ ارزشی قائل نیستند؛   انسان برای اینان برچسب دارد؛   از نسبیت برخوردار می‌شود.  نسبیتی که فقط در چارچوب منافع استراتژیک غرب معنا و مفهوم می‌گیرد و در چارچوب همین منافع،   بعضی اوقات معنا و مفهوم متفاوتی می‌یابد.  چرا که این به اصطلاح جمهوریخواهان،   همان‌ها هستند که به دنبال نعلین بوگندوی خمینی اینور و آ‌نور می‌دویدند و «رفتن شاه» و «آمدن امام» را جشن گرفته بودند.   حال همین گلة آخوندپرست،  می‌خواهد با سر هم کردن شعارهای انسان‌ستیز،  سربازگیری به راه بیاندازد؛ لشکرکشی خیابانی کند و خود را در جایگاه «مخالف استبداد» تثبیت نماید،  تا با خیال آسوده به الصاق برچسب و تبلیغ نسبی‌گرائی مشغول شده،  «راه آخوند» را در عرصة سیاسی کشور ایران همچنان هموار و گشوده نگاه دارد.   
 
البته این نوع «نسبی‌گرائی» به هیچ عنوان تازگی ندارد؛   این نوع برخورد از مرده ریگ برتری‌طلبی آتلانتیسم نشأت گرفته.   همان محفلی که تروریسم را با دمکراسی در ترادف قرار داده.   به همین دلیل در دمکراسی‌های غرب،  حاکمیت‌ها راه را برای فعالیت گروه‌های «ضددمکراتیک» باز کرده‌اند،  و بهترین نمونه نیز «جبهة ملی» فرانسه است که در جمهوری لائیک فرانسه «حزب» و دفتر و دستک به راه انداخته!  حزبی که مانند حزب «جمهوری  اسلامی» جمکران حامی باورها و نفرت و تعصب و مطالبات «ضددمکراتیک» توده‌های «مردم» شده!   یادآور شویم در یک نظام دمکراتیک،   برنامة احزاب در چارچوب قوانین حقوقی تنظیم می‌شود؛   الزاماً می‌باید دمکراتیک باشد، و خصوصاً در غرب،  می‌باید مستقیماً مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر را بازتاب دهد!  حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل  مطالبات فاشیست‌ها از منظر سیاستگزاران غرب با دمکراسی و حقوق‌بشر هم‌خوانی یافته؟   نئوفاشیست‌ها،  همچون پدران آدمخوارشان در دهة 1930،   «حقوق برابر انسان‌ها،  و حق انتخاب آزاد» را نفی می‌کنند، ‌ و برای اینان حقوق فردی،   زن یا مرد،   خارج از چارچوب «خانواده» فاقد ارزش است.  خلاصه بگوئیم،  این جانوران وحشی آنقدرها هم با ملایان و اوباش حوزه و بازار خودمان فاصله ندارند!  حال چگونه می‌توان پذیرفت که در یک دمکراسی برای این جماعت دمکراسی‌ستیز «جایگاه رسمی» تأمین شود؟!   باید بپذیریم که دمکراسی‌های غرب،   برای سلب مسئولیت از خود در برابر مطالبات قانونی ملت‌ها،  جاخالی دادن در برابر تروریست‌ها را برگزیده و راه را برای سرکوب ملت‌ها هموار کرده‌اند!  اینان در داخل مرزهای‌شان،  همچون آتلانتیست‌هائی عمل می‌کنند که با شعار «آزادی و دمکراسی»،  راه را،   به ویژه در مرزهای روسیه،  برای پادوهای فاشیست‌شان هموار کرده و می‌کنند.   

راه دور نرویم،  مورد کمک خلبان جرمن وینگز،   فقط یک نمونه از همین ارزش‌گزاری‌های یواشکی و قبیله‌ای است.   و در شرایطی شاهد رشد فاشیسم در جوامع اروپای غربی هستیم که،‌  برخلاف ایران،  عربستان،  عراق اشغال شده،  و افغانستان به اصطلاح «آزاد شده»،  در این جوامع هنوز احکام توحش «شرع» بجای قانون ننشسته.   پس باید دریابیم که هدف این حاکمیت‌ها ارعاب و گسترش خشونت از طریق تشدید روند «سلب مسئولیت از «ساختار دولت» در سطح جامعه است.   همان روندی که در دوران هیتلر و موسولینی شاهد گسترش آن بودیم.   روندی که بر اساس تحقیقات «وین مدسن» ـ  ولتر نت،  مورخ 26 مارس 2015  ـ  در حال «عادی شدن» است،   و در دوران ریاست جمهوری  بیل‌کلینتون در آمریکا هم اعمال شده.   «مدسن»،   ضمن اشاره به بازنویسی تاریخ توسط کشورهای غرب ـ  عادی سازی فاشیسم ـ  می‌نویسد،  انفجار  دفاتر فدرال در اوکلاهما پیامد بمب‌گزاری در داخل ساختمان مذکور بوده و هیچ ارتباطی با «تیموتی مک وی»  نداشته و ... و خلاصه خبرهای رسانه‌ها در مورد این فاجعه از پایه و اساس دروغ بوده.   بله،   دروغ‌سازی بجای اطلاع رسانی،  روندی است «گوبلزی»،  که شیپورهای غرب در آن  مهارت فراوان دارند،  و این مهارت را به پادوهای فارسی‌زبان‌شان نیز منتقل کرده‌اند.        

به عنوان نمونه،  در میعاد 8 مارس 2015،‌   فعلة فاشیسم برای باوراندن یک دروغ شاخدار به قلم‌فرسائی افتاده بود.   ادعای این جانوران وحشی این بودکه راهپیمایان 8 مارس 1979، شعار می‌داند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!»  به عبارت دیگر «ما» طرفدار انقلاب بودیم،  فقط حجاب را نمی‌خواستیم!   فکر نمی‌کنم کسی تا این حد ابله باشد که برای پیشرفت،  پشت سر آخوند بایستد!   شخصاً با «انقلاب‌تان» مخالف بودم و امسال هم که حسن روحانی خودش را با توئیتر به روز جهانی زن چسبانده بود،   وبلاگ  8 مارس را به تعویق انداختم!   دلیل هم اینکه از جفنگ‌بافی کنیزالاسلام مولاوردی در سازمان ملل و به ویژه از توئیتر حسن روحانی خنده‌ام گرفته بود!   توئیتر حسن روحانی،   تکرار شعار آش‌فروش‌های جمکران ـ  حقوق برابر ـ  بود!   البته «حقوق برابر» بر مبنای احکام توحش شرع،  و آداب و رسوم بدوی اقوام سامی!  کنیزالاسلام مولاوردی هم به همین حقوق بردگی تخرخر می‌فرمایند!   مولاوردی پس از بوسیدن نعلین بوگندوی پاپ در واتیکان،   راهی نیویورک شد و رفت بالای منبر و در باب خدمات حکومت اسلامی به زن ایرانی طی 36 سال گذشته به بازنشخوار پروپاگاند آتلانتیسم پرداخت:

«[...]‌ جمهوری اسلامی [...] طی 36 سال گذشته،   ضمن احترام به کرامت انسانی زنان، همواره بهبود وضعیت و توانمندسازی آنان را در عرصه‌های مختلف علمی،  فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در دستور کار خود قرار داده [...] ضمن تضمین استیفای حقوق مادی و معنوی زنان،   محیطی را فراهم کرده[...] که زنان ایرانی می‌توانند با حفظ شأن و کرامت انسانی خویش، در همه عرصه ها فعالانه حضور یابند[...]»  
منبع: ‌ ایریب،  ‌مورخ 19 اسفندماه سالجاری  

همچنانکه می‌بینیم،  ‌معاون حسن فوتبال به پیروی از شعارهای آش‌فروش‌ها و رهبرشان حاجیه  سیمین بهبهانی،   «حضور زن» در جامعه را بجای حقوق انسانی زن نشانده.  و جالب‌تر اینکه این حکومت زن‌ستیز یک چیزی هم از زنان «طلبکار» شده!   مسلماً در قاموس این جانوران وحشی،   قرار گرفتن زن تحت قیمومت مرد،   برای تأمین «شان و کرامت انسانی» وی از الزامات به شمار می‌رود!  ‌ باید به این گوساله‌های ننه‌حسن تفهیم کرد که حقوق و آزادی‌های زن معاصر هیچ ارتباطی با چرندیات آخوندی از قماش «شأن و کرامت و عزت و ... و حق کار،  یا حق تحصیل و حق طبیعی» و خلاصه مزخرفات مشابه ندارد.

زن،  انسان است؛   و انسان هرگز «نسبی» نبوده،  نیست و نخواهد بود!  فقط در یک جامعة بدوی و بادیه‌نشین است که «کرامت» را بجای «حقوق انسانی» می‌نشانند.   در یک جامعه دمکراتیک،  حقوق قانونی انسان را بر حسب «کار و تحصیل و شیوة‌زندگی‌اش» تعیین نمی‌کنند.   به عبارت دیگر «قضاوت» در مورد افراد،  به هیچ عنوان در زمینة فعالیت قانونگزار نیست!   در نتیجه،‌  حقوق قانونی «زن تحصیل‌کرده» نمی‌تواند از حقوق زن بی‌سواد بیشتر باشد!   و به همچنین است در مورد حقوق قانونی زنان «رنگ و روغن زده!»

عبارت آخوندی «زنان رنگ و روغن زده» را در خطبه‌های فیس‌بوکی «ناخ»  ـ  نوشین احمدی خراسانی ـ  پیدا کردم.   جریان از اینقرار بود که روز 28 مارس یک عکس از تظاهرات 8 مارس 1979 در توئیتر گذاشتم و یک‌نفر لطف کرد و «لینک» خطبه‌های کذا را در اختیارم گذاشت.   در این خطبه‌ها به صورت تلویحی چنین آمده که استعمار غرب و دستگاه «نظامی ـ  امنیتی» حکومت اسلامی در تحمیل حجاب هیچ نقشی نداشته‌اند:

«کنترل بر پوشش و رفتار زنان به عنوان یکی از شاخصه‌های مهم ضدیت با امپریالیسم و غرب بخش مهمی از گفتمان جنبش ضدشاه بود[...] و برای همین هم به سرعت در نظام نوپای سیاسی،  حق اهلیت کسب کرد و به راحتی و بدون واکنش جدی از سوی جامعه،  به قانون و اجبار قانونی تبدیل شد[...]»
منبع:‌ مطلب همدستی زنان طبقه متوسط در اجباری شدن حجاب،‌  مورخ 12 ژوئیه 2011

ولی «ناخ» حرف جدیدی نمی‌زند.  چرا که،  در ادبیات تررویسم،  انسان به عنوان «فاعل» و «مسئول» هرگز وجود خارجی نداشته و نخواهد داشت! ‌  در سطور فوق نیز این عبارت «گفتمان جنبش ضدشاه» است که «فاعلیت» یافته.   این نوع «ادبیات حذف و خشونت» به ادعای قلم‌زن،  «حق اهلیت» کسب می‌کند و تبدیل می‌شود به قانون!   خلاصه،  چماقدارهای شهربانی و کمیته و ساواک که یک‌شبه ریش درآورده و اسلامی شده بودند؛  جنگ استعماری با عراق؛   عربده و زوزة خمینی و پامنبری‌های‌اش،  و ... و به ویژه حمایت استعمار غرب از اسلام سیاسی،  نه فقط در ایران که در کل منطقة خاورمیانه بر اساس زپلشک‌گوئی‌های «ناخ» هیچ نقشی نداشته!   «خواست مردم» بوده و تبدیل شده به قانون! همانطور که کشتار کمونیست‌ها و نفی دمکراسی،   در قالب «نفرت از یهودی» هم گویا «خواست مردم» آلمان بوده!  

خلاصه کنیزان زال‌ممد،   سه دهه پس از کودتای 22 بهمن 57،   همچنان به باورهای عوام «احترام» می‌گذارند،  و از تروریسم ـ  ایدئولوژی فدائیان اسلام ـ  حمایت به عمل می‌آورند.  به همین دلیل قلم‌زن مدرسة فمینستی ملایان برای سلب مسئولیت از استعمار غرب و خصوصاً کسب محبوبیت برای آخوندهای خودفروخته،  ‌ انگشت اتهام را به سوی «زنان طبقة متوسط» گرفته و از «همدستی» آنان اسطوره می‌بافد،   و هم‌صدا با محفل «شیخ‌وشاه» ادعا می‌کند که پوشش زن،   «سیاسی» است!   

بر پایه چنین ادعای ابلهانه‌ای می‌باید بپذیریم که «مبارزه با امپریالیسم»،  یعنی کنترل پوشش و رفتار زنان!   به عبارت دیگر،   هیتلر و پاپ و رضاشاه و فرانکو،  پینوشه و ... و روح‌الله خمینی و زال‌ممد و ماشاالله قصاب همه در حال مبارزه با امپریالیسم بوده و هستند!   

باری «ناخ» در ادامة‌ روده‌درازی‌های کلیشه‌ای‌اش که مانند دیگر کلیشه‌های لجنزار تروریسم    از «نشخوار گذشته،  تأکید بر خواست مردم، توجیه خشونت،  الصاق برچسب و پیش‌گوئی» فراتر نمی‌رود،   در جایگاه برتر نشسته و به زنان «نصیحت» کرده که حواس‌شان را جمع کنند تا «اشتباه گذشته» تکرار نشود!  پس بپرسیم اشتباه گذشته چیست؟  در عرصة‌ پروپاگاند فدائیان اسلام مونث،   این اشتباه حذف «زنان عروسکی» و «عروسک فرنگی‌ها» بوده!   به عبارت دیگر «ما» در زمرة زنان عروسکی بودیم و کنیزالاسلام‌ها و زن‌نمایانی که افتخار گوسفندی استعمار و لیسیدن ماتحت آخوند را داشته و دارند،  از جمله ‌زنان مبارز و روشنفکر به شمار می‌رفته‌اند!     

خلاصه لازم است این زن نمایان با تمام قوا از آخوندهای مونث حمایت به عمل آورند تا «زنان رنگ و روغن زده» که در ذهن علیل ماچه‌آخوندها «طرفدار غرب»،  و در نتیجه دشمن اسلام هستند،   جلوی مبارزات این جانوران وحشی ـ  فمینیست‌های مسلمان ـ  را نگیرند:  

«امروز هم قطب بندی بین‌المللی یعنی دو قطبی اسلام / غرب باز هم می‌تواند مبارزات دموکراسی خواهانه‌ما را به سمت و سوئی نادرست بکشاند[...]»

بدانید و آگاه باشید که در ذهن علیل این گوسفندان روان‌پریش و طوطی صفت،  دشمن اسلام «غرب» است؛   و آش‌فروش‌ها هم مبارزات‌شان «دمکراسی‌خواهانه» می‌باید تلقی شود!   این جانوران وحشی که در جایگاه «قضاوت ارزشی» نشسته‌اند،   ادعای دمکراسی‌خواهی دارند!  یک‌نفر نیست به این گوساله‌های ننه حسن ـ  با مادر حسن روحانی اشتباه نشود ـ  بگوید،  اگر غرب «دشمن اسلام» بود،   چرا شما گوسفندان را جایزه‌باران می‌کند!   دیگر اینکه «قضاوت ارزشی» در مورد  پوشش و آرایش دیگران ـ   زن یا مرد ـ ‌ ایدئولوژیک است،   و نمی‌تواند با دمکراسی هم‌سو باشد!   و نهایت امر اینکه،  پیوند زدن فمینیسم به اسلام،  یعنی در هم آمیختن مفاهیم متضاد و مخدوش کردن مرزها،  شیوه‌ای است شناخته شده و‌ فاشیستی و هیچ ارتباطی با دمکراسی نمی‌تواند برقرار کند:‌     

‌«ممکن است [...] این بار همان زن عروسک فرنگی با همان ویژگی‌های ظاهری‌اش،  به مهم‌ترین نماد علیه حاکمیت امروز از سوی بخشی از اپوزیسیون تبدیل گردد و زن محجبه و فمینیست‌های مسلمان،   عین حاکمیت سیاسی وقت قلمداد شوند،   و با این قضاوت سیاسی و ایدئولوژی زده،   آنان را از روند مبارزه برای کسب حقوق زنان حذف کنند[...]»
همان منبع

چه بهتر که در این فرصت به این گوسفندان غرب‌پرست و محجبه که در تلاش تطهیر اربابان غربی‌شان و معرفی آنان به عنوان «مخالفان اسلام» هستند چند نکته را یادآور شویم.   نخست اینکه طی سدة اخیر،  حکومت‌های ضدلائیسیته ـ  اسلامی و فاشیست ـ   با حمایت غرب در ایران و افغانستان و ترکیه و ... مستقر شده‌.   دیگر آنکه،   «عروسک فرنگی‌ها» که کک به تنبان کنیزالاسلام‌های جمکران انداخته‌اند،   تحت قیمومت آخوند نیستند؛   از حق انتخاب آزاد برخوردارند و دقیقاً به همین دلیل بود که ما بجای جیغ زدن در برابر نهادهای دولت خیابانی،  روز جهانی زن را برای اعتراض به حکومت آخوند برگزیدیم!   و از همه مهم‌تر اینکه،   برخلاف توهمات گلة‌ «فمینیست‌های» عصر حجر که برای خودشان «مأموریت الهی» قائل شده،   و در جایگاه وکیل مدافع «زنان و مستضعفان» لنگر انداخته‌اند،  حقوق زن به «حق انتخاب آزاد پوشش» محدود نشده و نمی‌شود:

«[...] شاید موسم آن فرا رسیده که [...] جدی‌تر به این موضوع بیندیشیم که اگر باز هم واقعا چنین گفتمان قطبی و تخاصمی بر فضای درونی کشور و جنبش زنان مسلط گردد طبعاَ آنچه در عمل روزمره و پراتیک اجتماعی و مدنی کنشگران،  فراموش می‌شود حق انتخاب آزاد زنان بر پوشش خود است[...]»
همان منبع

بله،  ولی حق انتخاب پوشش،  فقط بخشی است از« آزادی بیان.»   و آزادی‌بیان پایه و اساس دمکراسی در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است.   حق انتخاب آزاد،   یعنی حق انتخاب «شیوة زندگی!»   و اگر نگرش اجتماعی کنیزان اندرون ملا به «پوشش» محدود مانده،    زندگی انسان‌ها «اجتماعی» است،  و در ارتباط با دیگر انسان‌ها شکل می‌گیرد.  از اینرو لایه‌های بسیار متفاوتی دارد و برخلاف ادعای استالینیست‌ها که در واقع پدران نظری «اسلامگرائی و فاشیسم» به شمار می‌روند،  به هیچ عنوان در محدودة «ایدئولوژیک» قابل بررسی نیست.  مهم‌تر از همه اینکه،  لایه‌های متفاوت زندگی انسان‌ها در اکثر مواقع با توهمات و باورهای عوام در تضاد قرار می‌گیرد،  و در میانة میدان «آزادی بیان»،  نمی‌توان به توهم و تعصب عوام‌گرایان،  مردم‌باوران،  ملایان،  و محافل سنتی و پوسیده اعتنائی داشت.