شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۱

هری و علی!



 

به گزارش فیگارو،  ‌ مورخ 4 سپتامبر 2012،   «آ.کا. آنتونی»،  وزیر دفاع هند،  پس از گفتگو با همتای چینی‌اش،  ژنرال «لیانگ گوانگ‌لی» اعلام داشت،   «ما تصمیم گرفتیم پس از 4 سال وقفه،  مانورهای مشترک نظامی را از سر بگیریم.»  با توجه به ابراز مخالفت رئیس جمهور لهستان با استقرار سپر دفاعی،   آنهم پس از مسافرت میت رامنی به این کشور،   و همچنین با در نظر گرفتن مسیر حرکت «رامنی» ـ   اسرائیل، ‌ لهستان و بریتانیا ـ   در صورتیکه اتفاق غیرمترقبه‌ای نیفتد،   دوران سیاست‌گزاری حزب دمکرات آمریکا به پایان رسیده!   

 

با این وجود،   شرایط برای حزب جمهوری‌خواه هم چندان مطلوب نیست.   نخست اینکه «شخصیت» میت‌رامنی،  به عنوان «کشیش مورمون»،  و همچنین مواضع گنگ و مبهم معاون «پیشنهادی» وی،  برای آمریکائی‌ها آنقدرها جذابی‌ات ندارد.  در ثانی،  عقب‌نشینی سیاست‌های جهانی ایالات متحد فقط به حزب دمکرات محدود نخواهد شد.   این پس‌روی ابعاد «اقتصادی ـ  نظامی» و بسیار گسترده دارد،  و چندان  تفاوت نمی‌کند که کدام حزب کاخ سفید را تسخیر کند.  

 

به دلیل همین افلاس است که طویلة‌ مک‌کارتی دکان «آیات عظام مترقی» را تعطیل کرده و آخوند اکبر بهرمانی را به عنوان «سکولار» و «مخالف تحجر» در بوق گذاشته.   بله،   وقتی شاهزاده رضاپهلوی خواهان «سلطنت لائیک» می‌شوند،   آخوند کودتاچی هم «سکولار» و «مخالف» تحجر از آب در می‌آید.   ولی آخوند مترقی،  شاه لائیک،  و مجیزگوئی از امیرکبیر و غیره،   ‌مشکلات یانکی‌ها را‌ حل نخواهد کرد؛  ‌ این مشکلات واقعی است و ریشة  «مادی» دارد!

 

به عنوان نمونه همزمان با نشست آپک در «ولادی ‌وستوک»،  ‌ وابستگی «مقدس» بانک‌های اتحادیة‌ اروپا به آمریکا نیز پایان یافت.  از این پس بانک مرکزی اتحادیة اروپا از طریق خرید اوراق بهادار دولت‌های ضعیف،  از قبیل یونان،  اسپانیا و پرتغال،   دست بانک‌ها و مؤسسات مالی ایالات متحد را از مسیر تأمین بودجة اینکشورها کوتاه خواهد کرد!  خلاصه بگوئیم،   گسترة نزول‌خواری بانک‌های یانکی در اتحادیة اروپا کاهش چشمگیری می‌یابد،  و این خود گسترة‌ افلاس گاوچران‌ها را به نمایش می‌گذارد.   ولی از افلاس یانکی‌ها گذشته،   حال و روز لندن و برلن هم چندان تعریفی ندارد.

 

محور آشکار و پنهان «آنگلو ـ ژرمن» که طی سدة اخیر،  در راه تأمین برتری سرمایه‌داری آنگلوساکسون،‌  از هیچ جنایتی فروگذار نکرده،  به دلیل شکست در سوریه،   در معرض فروپاشی قرار گرفته.  این محور تبهکار،  برای روسیه،  انقلاب،‌  جنگ جهانی،‌  و «جهاد» را به ارمغان آورد،  و با کودتا و تحریم و جنگ،  توحشی به نام «جهان اسلام» را در ایران،‌  و دیگر کشورهای منطقه گسترش داد.  ناکامی در تحمیل «بهار عرب» به سوریه این محور را تضعیف کرده.  با این وجود،   لندن و واشنگتن می‌کوشند «ظاهر امر» را حفظ کنند.   شبکة پروپاگاند یانکی‌ها بر اسرائیل،  خدا،  خانواده و تقابل «دارا و ندار» متمرکز شده‌.   در این ساختار تبلیغاتی،   باراک اوباما و بانو به ایفای نقش زوج «مستضعف» و «مردم‌نواز» مشغول شده‌اند؛   به میت‌رامنی و محفل او نیز نقش آخوند «ثروتمند» و‌ «ضدمردمی» اعطا شده،  آخوندی که اگر «رئیس جمهور» شود،   به حساب بعضی‌ها «حق مسکو» را کف دستش خواهد گذارد!   

 

به همین دلیل،  پروپاگاند سازمان سیا چنین القا می‌کند که،   «ولادیمیر پوتین امیدوار است اوباما انتخاب شود!»   حال آنکه اگر به مصاحبة پوتین با «راشاتودی» بنگریم می‌بینیم «رادیوفردا»،  ‌مورخ 7 سپتامبر 2012،  اشتباه شنیده!   بله،   سازمان سیا هم اشتباه می‌کند،   ولی خوب همیشه در جهت منافع‌اش؛‌  اینهم خواست «خدا» باید باشد!   کیست که نداند محورهای سیاست آمریکا در «پنتاگون» مشخص می‌شود و کاخ سفید در واقع صورتکی است بر چهرة نظامیان،  بگذریم!   در این بزنگاه افلاس،   بی‌بی‌سی در جبین آخوند رفسنجانی «سکولاریسم» رویت کرد،  و معلوم شد جامعة آرمانی مقام معظم قلعة ‌حیوانات فاقد «اقتصاد» است و فقط بر «نماز» تکیه دارد:

 

«[...] رهبر انقلاب:  [...] جامعة آرماني اسلام با گسترش نماز تحقق مي‌يابد»

منبع:  کیهان،  ‌مورخ 16 شهریورماه 1391   

 

همچنانکه می‌بینیم آرمان اوباش‌جماعت جز شکستن نظم زندگی روزمرة انسان‌ها نیست.   محفل مرداک نیز در راستای همین مسیر مقدس تصاویر برهنة «هری» را منتشر کرده بود؛  ‌چرا که عادی‌سازی تهاجم به حریم خصوصی،   فقط از طریق گسترش «منهیات ـ مقدسات» امکانپذیر می‌شود.   علی خامنه‌ای با نماز،  چادرسیا و جهان اسلام در این مسیر گام برمی‌دارد؛   حاکمیت بریتانیا هم با ماتحت برهنة هری و قاچاق مواد مخدر.   تفاوت علی و هری در این است که شاهزاده هری در خلوت عبادت می‌فرمایند؛   «ستریب بیلیارد» می‌زنند،   و بوزنامة «سان» با افتخار کپل مقدس ایشان را در دسترس «مردم» بریتانیا قرار می‌دهد.   ولی  در ملاء عام،   «شاهزاده» یونیفورم نظامی به تن دارند و در رسانه‌ها به افغانستان می‌روند تا با توحش و تحجر در اینکشور بجنگند!   ولی به عکس شاهزاده هری،   «عبادت» علی‌خامنه‌ای در ملاء‌عام صورت می‌گیرد،  حال آنکه سرازیر کردن دلار به جیب عموسام،  برده فروشی،  و قاچاق مواد مخدر «حریم خصوصی»‌ رهبر شمرده می‌شود.   

 

خامنه‌ای حتی اگر «ستریپ بیلیارد» هم بزند،   بوزنامة «سان» حاضر به انتشار تصاویر برهنه‌اش نخواهد بود؛  دلیل هم روشن است.  خارج از عملکرد حکومت اسلامی،   در مورد زندگی خصوصی علی خامنه‌ای و آخوندجماعت آنقدر داستان سر هم شده که تصاویر برهنة‌ مقام معظم در برابرشان «بهنجار»  می‌نماید.   در مسیر این پروپاگاند که حکومت اسلامی نقش پیشقراول آن را بر عهده دارد، ‌ علی خامنه‌ای همچون دیگر مقامات جمکران،   بدون آنکه برهنه شود،  «پورنوگرافیک» شده.   بی‌دلیل نیست که «لیچی»،   یا همان هانری لوی،‌   با شعار «جهاد با اسرائیل» به سنگر مقام معظم پریده.   

 

شامة‌ «لیچی»،   عین سگ‌های شکاری طبق معمول خوب کار می‌کند،   و «راه حق» و منافع ارباب را درست تشخیص می‌دهد.   بله،   قیام «اسرائیل‌پرستان» برای «جهاد با اسرائیل»،  منافع عموسام را در منطقه به اوج خواهد رساند.‌    33 سال است که شعار ابله‌فریب «مرگ بر اسرائیل»،   به ابزار «توجیه» حکومت جمکران در افکار عمومی تبدیل شده.   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم حکومت ملایان دست همة طرفداران «نابودی اسرائیل» را به گرمی خواهد فشرد.   چرا که منافع این قماش «جنگ‌های رسانه‌ای» به جیب اربابان‌اش در لندن و واشنگتن سرازیر خواهد شد.   تا اینجا،  حساب‌های «لیچی» و اربابان‌اش درست به نظر می‌رسد،   ولی در راه برقراری این «روابط» جادوئی یک اشکال عمده وجود دارد و آن اینکه،   قدرت‌هائی در مسیر اجرائی کردن این سیاست نشسته‌اند که بر خلاف اتحاد جماهیر نوکری، ‌ در خدمت منافع آمریکا نیستند.  و اینان دقیقاً به دلیل منافع «منطقی‌شان» حاضر نخواهند شد،‌  در مسیر تأمین منافع ایالات متحد،   نیازهای مادی انسان را نفی کنند.   چرا که چنین عملی کار «نفی» را نهایت امر به منافع خودشان هم خواهد کشاند؛   چین،  هند و روسیه را می‌گوئیم،   که سیاست‌شان بر منافع ‌درازمدت و صلح متمرکز شده،   نه بر عشق و نفرت و گسترش جنایت:

 

«روسیه را دوست دارم،   ولی از پوتین متنفرم [...]»

 

این سخنان ژرف و عالمانه،  از مصاحبة‌ هفته‌نامة‌ «اشپیگل» با «تولو کونینکووا»،   رهبر «پوسی رایوت» استخراج شده.   فرازهائی از مصاحبة مذکور در سایت لوموند،  مورخ 3 سپتامبر 2012  انتشار یافته.   و با توجه به جنجال رسانه‌های غرب به پشتیبانی از «پوسی رایوت» نیم نگاهی به این مطلب «لازم» است!   «تولو کونینکووا» که نیازی به  معرفی ندارد؛   22 ساله است‌ و همچون دیگر اعضای گروه به 2 سال زندان محکوم شده،   نه به دلیل «توهین به مقدسات» یا «مخالفت با پوتین»،   که به جرم «هولیگانیسم»،   و تشویق به «نفرت از مذهب!»‌  

 

خلاصه هیاهوی شیپورهای ناتو دلیل موجه دارد!  در واقع،   اعضای «پوسی رایوت»،  به دلیل «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی‌شان» یعنی تهاجم به حریم خصوصی دیگران به زندان محکوم شده‌اند. جالب اینکه،   «راسکول نیکوف»،   پرسوناژ اصلی رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایوسکی نیز به همین دلیل به زندان افتاد!   خروج از جایگاه واقعی اجتماعی،  همواره   زمینة ارتکاب جرم را فراهم می‌آورد.  در رمان داستایوسکی «نفرت»،   یک دانشجو را در جایگاه «قضاوت» نسبت به دیگری نشاند.  و همین نفرت بود که راسکول نیکوف را به صدور حکم و اجرای آن واداشت.   نهایت امر پرسوناژ رمان در دادگاه به زندان محکوم شد و در عرصة «رمان»،  این محکومی‌ات «نفرت» را از قلبش زدود و آن را با «عشق» و «محبت» و «ایمان» جایگزین نمود!  مطمئن نیستیم که پس از تحمل دو سال زندان،‌   «نفرت» پوسی‌رایوت به «عشق و محبت» تبدیل شود.   در هر حال هفته‌نامة «شپیگل» با «راسکول نیکوف» مصاحبه نکرده! 

 

حتی اگر پرسوناژ راسکول نیکوف در عالم واقعیت وجود می‌داشت،   باز هم چنین  مصاحبه‌ای صورت نمی‌گرفت.   دلیل هم اینکه حضرات آن زمان هم برای تأمین منافع‌شان به «نفرت» نیاز داشتند؛   «نفرت» از دربار تزار.   بدون این «نفرت»‌،  سرمایه‌داری غرب نمی‌توانست در روسیه «کودتا» به راه اندازد!   این مطلب جدیدی نیست،  و بارها در این وبلاگ گفته‌ایم که سرنگونی تزار،   توسط ارتش و تحت عنوان حمایت از بلشویک‌ها با هدف تأمین جایگاه برتر برای سرمایه‌داری آنگلوساکسون سازمان یافت.   ولی در این زمینه ما تنها نیستیم.

 

به عنوان نمونه در وبلاگ «کیوسک 25 سپتامبر»،   مورخ 18 آوریل 2012 مطلب جالبی به زبان فرانسه در مورد «تروتسکیسم» مطرح شده و یکی از کاربران چنین پیام داده:

 

«تروتسکی در واقع فرزند بانکداران خزر وال‌ستریت است.   بزرگ‌ترین بانکداران آمریکا به طمع دست‌اندازی به ثروت‌های روسیه هزینة‌ انقلاب بلشویک را تأمین کردند[...]»

  

خلاصه،  پنبة این «بلشویسم» یواش،  یواش همه جا دارد «زده» می‌شود.   همه می‌دانند که به راه انداختن «کودتا» در روسیه جز تأمین منافع سرمایه‌داری‌های غرب هدف دیگری دنبال نمی‌کرد.   پیشتر در این‌مورد به تفصیل نوشته‌ایم و نوشته‌اند و دلیلی به تکرار مکررات نمی‌بینیم.  ولی بعضی‌ها،  از جمله کارفرمایان «گاردین» و «شپیگل» و شرکاء،   همچنان آرزوی «انقلاب» در روسیه دارند.   و این آرزوهای شیرین را از زبان رهبر «پوسی رایوت» ‌بیان می‌کنند.   چرا که تشکل‌هائی از قماش پوسی‌رایوت،   دقیقاً به شیوة‌ اسلام‌گرایان،   نظم قانونی را می‌شکنند،  و از طریق عملیات محیرالعقول خشونت و حماقت‌شان را بر کل جامعه تحمیل می‌کنند.    جالب اینکه،  اگر در برابر اینان مقاومت صورت گیرد،   ‌نمایش مظلوم‌نمائی به راه می‌اندازند و با کمک رسانه‌های غرب در «سنگرحق» می‌نشینند.   

 

دلیل هم اینکه ارتباط اراذل و اوباش با جامعه هرگز «دوسویه» و منطقی نیست؛   اوباش،  جز «ارتباط یکسویه» هیچ نمی‌شناسد،  و از اینرو «نظم انسانی»‌ را با توسل به «مداحی» یا «هتاکی» ـ هیچ تفاوتی نمی‌کند ـ   همواره به زیر سئوال می‌برد.   همانطور که «آیة»‌ آن در بی‌بی‌سی نازل شده،   واکنش اوباش به این نظم الزامی است؛   روح را آرامش می‌بخشد.   و «تاریخ» هم بخشی است از همین نظم انسانی!   خلاصه اسطوره‌پرستی اراذل دلیل موجه دارد.  معرکة‌ شبکة تلویزیونی «آرته» برای «کلود لوی ستراوس» و اسطوره‌پرستی  بی‌حکمت نیست!  در اسطوره‌ها به طور کلی،  و در اسطوره‌های مقدس،  به ویژه در اسطورهای ادیان ابراهیمی،  توحش «عشق و نفرت» خانوادگی،  و بساط «مقدسات ـ منهیات» حاکم است.    

 

به عنوان نمونه رهبر«پوسی رایوت»،   از پوتین «متنفر» است،  ‌ چرا؟  چون در توهمات رهبر این گروه به اصطلاح «سیاسی»،   حاکمیت کشوری چون روسیه بر یک «فرد» متکی است،‌  درست مثل ریاست «سنتی» خانواده!   روشن‌تر بگوئیم این فرد نیز مانند سرگئی اودالتسوف، ‌رهبر جبهة چپ روسیه،   «پوتین» را نه در جایگاه واقعی‌اش که در جایگاه «پدر» می‌بیند و به همین دلیل است که پای در مسیر «شورش» گذاشته و دقیقاً به همین دلیل است‌که مورد پسند «شپیگل» قرار گرفته!   شورش،   همچون جهاد،‌   زمینة «یکجانبه‌گرائی» را فراهم می‌آورد.  و استعمار غرب از همین یکجانبه‌گرائی‌ها تغذیه می‌کند.   

 

طی سدة اخیر در کشورمان شاهد همین «نمایشات» بودیم.    پاره کردن قرارداد نفت توسط پهلوی اول،   ملی کردن همان نفت توسط مصدق،   انقلاب‌ جمکران برای «خدا»،  مبارزه با آمریکا از طریق  اشغال سفارت آمریکا در تهران و... بالاخره هشت سال «دفاع مقدس» امام روشن‌ضمیر موسوی جهت تأمین شرایط لازم برای فروش نفت بشکه‌ای 6 دلار به غرب و ... و جنبش سبز،  توحش را بر جامعة ایران حاکم کرده.  

 

جبهة پادشاه آخوندپرست و مدعی سکولاریسم؛   جبهة آخوند خودفروختة مدعی سکولاریسم؛   جبهة آخوند متحجر و مردم‌فریب؛   و از همه مهم‌تر جبهة «مخالف‌نمایان» حرفه‌ای،  یا همان آخوندپرستان سکولارنما!

 

وجه مشترک تمامی این جبهه‌ها فقط و فقط «نفرت» است!   نفرت از دمکراسی،   نفرت از آزادی بیان،‌  نفرت از سرمایه‌داری،   نفرت از آمریکا و اسرائیل،   نفرت از مصباح یزدی،   نفرت از خامنه‌ای و نیازی نیست‌که بگوئیم این مجموعة «نفرت» را محور «روس‌ستیز» سنتی رهبری می‌کند.  همان محوری که امروز از طریق افغانستان،   سیل مواد مخدر را به روسیه سرازیر کرده.   به دلایلی که خارج از موضوع وبلاگ امروز است،  فقط یادآور می‌شویم که این شبکة تبهکار در شرایط فروپاشی قرار گرفته،   و همین امر نیز دادوفریاد «سایمون گاس»، «‌رهبر» جنبش سبز را در افغانستان به آسمان برده.

 

همزمان با ارسال شاهزاده هری به هلمند،   هیزاکسلنسی در بی‌بی‌سی،  مورخ 7سپتامبر سالجاری،  تهدید کرده‌اند که،   «اگر در افغانستان جنگ داخلی شود،  پول نمی‌دهیم!»  بله،  یاد بگیریم!    این تارجگران جهانی ثروت‌ ملت‌ها،  پول هم می‌دهند!   از اظهارات سفیر انگلستان تعجب نمی‌کنیم!  این جماعت کودتاچی،   در بیشرمی و وقاحت از آخوند هیچ کم نمی‌آورد.  خارج از خبر فیگارو در باب مانور مشترک نظامی چین و هند،   و همچنین مسافرت وزیر امورخارجة هند به پاکستان،   برای دریافت دلائل واقعی «هارت و پورت‌» سایمون گاس بد نیست نگاهی داشته باشیم به اظهارات ژنرال «اسد درانی»،‌  یا «دورانی»‌،  رئیس اسبق «آی.  اس. ‌آی»،‌ پیرامون فعالیت‌های «فرهنگی» لندن و واشنگتن در کشور افغانستان.   اسد درانی تأکید کرده که آمریکا و انگلستان از قاچاقچی‌های مواد مخدر حمایت می‌کنند چون این مواد به روسیه صادر می‌شود:‌

 

«[...] اسد درانی، ‌ رئیس اسبق اداره استخبارات نظامی پاکستان [...] اعلام داشت [...] حمایت از قاچاقچیان مواد مخدر[...] سیاست امریکا در افغانستان می‌باشد [وی افزود نیروهای انگلیسی]‌ مستقر در ولایت هلمند هیچگونه اقدامات جهت مبارزه با تولید مواد مخدره اتخاذ  نکردند[...] به خاطریکه مواد مخدره از انجا [...] ‌به اسیای مرکزی و روسیه منتقل می‌گردند[...] به گفت درانی،  کسی که از رژیم در کابل حمایت می‌کند،  از قاچاقچیان مواد مخدره حمایت می‌نمایند [...] امروز در افغانستان 2 - 3 میلیون نفر [...]‌مستقیماً به تولید مواد مخدره وابسته می‌باشد [بیش از یک سوم جمعیت افغانستان به عایدات قاچاق مواد مخدر] وابسته‌اند و حتی طالبان بخش ان را دریافت می‌کنند[...]»

 

این شرایط اسف‌بار است که به دولت افغانستان اجازه می‌د‌هد پیرامون سوزاندن قرآن و توهین به مقدسات جنجال به راه اندازد.   باری،  این اظهارات که در بخش دری سایت نووستی،  مورخ 7 سپتامبر 2012 انتشار یافته نشان می‌دهد که به دلیل ابتر شدن ترکیه،   و گیر کردن حکومت اسلامی در «جامعة آرمانی»،   دولت پاکستان برای حفظ موجودیت خود ناچار شده نهایت امر دست اربابان‌اش را هم رو کند!
 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Share

چهارشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۱

لیچی و لوی!


 
 
به گزارش فیگارو،   مورخ 4 سپتامبر 2012،   از این پس «دشنام دادن» در شهر بروکسل مبلغ 250 یورو جریمه خواهد داشت.  به استنباط ما شهرداری بروکسل بهترین راه مبارزه با تحمیل توحش و ابتذال خانوادگی به حریم جامعه را ارائه داده؛   بد نیست دیگران هم یاد بگیرند.   شاید بساط «خانه و خانواده» و «خواهر،  برادری» از شهر پاریس برچیده شود و «مردم» بدانند که فضای شهری «خانوادگی» و «خودمانی» نیست!  به عبارت دیگر،  حضرات بدانند که در یک نظام دمکراتیک،  لات‌بازی و فحاشی در سطح شهر،‌  «نقض مقررات» است و از منظر حقوقی «جرم» شناخته می‌شود.  
 
اما در شرایطی که بروکسل از توحش «خودمانی ـ  خانوادگی» فاصله می‌گیرد،   بریتانیا به شیوة خود می‌کوشد توحش و نظم‌شکنی را البته فقط برای «غیرمسیحیان» به رسمیت بشناسد!  و گزارش یورونیوز،  مورخ 4 سپتامبر 2012،  ‌ در مورد شکایت «مسیحیان معتقد» به دادگاه حقوق‌بشر اروپا شاهدی است براین مدعا.  البته در راستای سیاست توحش‌گستر «احترام به ادیان»،   بخش اصلی این گزارش،  یعنی دفاعیة وکیل دولت بریتانیا از آن حذف شده!   «مسیحیان معتقد» می‌خواستند در محیط کار از «حقوق برابر» با سیک‌ها،  یهودیان و مسلمانان برخوردار باشند:
 
«[...] همکاران دیگر [...] نشانه‌های مذهبی [...] عمامة سیک‌ها [...] حجاب اسلامی  و یا کیپای یهودی داشتند[...]» 
 
اما وکیل دولت بریتانیا در دادگاه حقوق‌بشر اروپا اعلام داشت «آن‌ها»،   یعنی غیرمسیحیان از احکام دین‌شان پیروی می‌کنند،  حال آنکه خواست طرف مقابل،‌   یعنی «معتقدان مسیحی»‌،  یک «انتخاب فردی» است!   این همان بخش سانسور شده است که به «مسیحی» در برابر دیگران «برتری» می‌دهد!   به این ترتیب،   پیروی «مسیحی»‌ از توحش دین «انتخاب فردی» و «مسئولانه»‌ معرفی می‌شود،   حال آنکه بقیة خلق‌الله یعنی سیک‌ها،  یهودیان و مسلمانان «وحشی»،  تحت‌قیمومت و غیرمسئول هستند.    در نتیجه،  دولت علیاحضرت لطف کرده به آن‌ها «ارفاق»‌ می‌کند و «اجازه» می‌دهد در بردگی و توحش‌شان «آزاد» باشند،   و در بریتانیا  مقررات محیط کار را،   البته فقط باپوش‌شان،  رسماً «نقض» کنند!   ولی آنچه جناب «وکیل» نمی‌فرمایند این نکتة باریک‌تر از موست،  که رسمی‌ات بخشیدن به «توحش» در واقع تأئید ضمنی آن است.   و شاهد بودیم که در جریان مسابقات المپیک لندن هم چند «کارمند» با «حجاب ایدئولوژیک» استخدام شده بودند و در برابر دوربین‌ها «رژه» می‌رفتند،   تا همه بدانند دربار بریتانیا،  همچنان از روند کودتائی مدرنیزاسیون و ایجاد گسست در سنت‌ها «استقبال» خواهد کرد.   و به همین دلیل بر تداوم دورباطل توحش پدرسالار اصرار می‌ورزد،   و از مترسک‌هائی نظیر «پدرخانواده»،   پدر روحانی و پدر تاجدار دست نخواهد ‌شست.   
 
نیازی نیست بگوئیم که بدون اراذل و اوباش،‌   تثبیت جایگاه «پدر» در سیاست امکانپذیر نیست.   در نتیجه،   همزمان با تشویق «غیرمسیحیان» به پیروی از «سنت مقدس»،   بوق حاکمیت بریتانیا نظم و نزاکت «انسان‌محور» را نیز از زبان لوتی و عنترهای خودی به زیر سئوال می‌برد.   در تاریخ 31 اوت 2012،   یکی از بوزنامه‌نگاران سایت بی‌بی‌سی،  ضمن لگدپرانی به «روانشناسی»،   به تخطئة «مقررات» مشغول شده.  این «نویسنده» بجای اینکه سر وقت خود را به ایستگاه اتوبوس برساند،‌   توقع دارد،   رانندة اتوبوس مقررات را زیر پا گذارده،   چند ثانیه صبر کند،  تا ایشان هم برسند:
 
«[...] دیروز ده قدم مانده بود [...] خودم را [...] به اتوبوس برسانم که رانندۀ سومالیائی،  با وجود اینکه عصا در هوا تکان دادن التماس‌آمیز مرا دید[...] موجودیت انسانی مرا ندیده گرفت و رفت.   زحمتش برای آن بندۀ خدا ده ثانیه صبر کردن بود و رحمتش برای من...»
 
 بله،   اگر آن راننده «وظایف» خود و همچنین «حقوق» مسافران اتوبوس را نادیده می‌گرفت،  رضایت کسی که ارتباط حقوق انسانی را با «زمان» و «مکان» مشخص نفی می‌کند،   حاصل می‌شد!  اوباش‌جماعت زندگی‌اش نظم ندارد،   انتظار دارد این بی‌نظمی و توحش را به همه نیز تحمیل کند.   و هر کس در این سنگر توحش  ننشیند،   «روبات» است یا «ظالم» و «جاهل!»   یادمان نرفته «امام خمینی» چقدر برای «مردم» و «مستضعفین» توی سرشان می‌زدند و  هر کس هم با این بساط مخالفت می‌کرد،   «مومنان» و «چپ نمایان» می‌گفتند،  «درد مردم را نمی‌فهمد!»  ولی اشتباه می‌کردند،‌  ما «درد» این‌ حضرات را نمی‌خواهیم بفهمیم،  دردشان چیست؟  پایمال کردن حقوق انسان‌ها و گسترش لات‌بازی. 
   
«مؤمن» هر که را که «دردش» را نفهمد «نفرین» می‌کند،   و کافران هم به او «فحش» خواهند داد.    خلاصه لات و اوباش از دورباطل «زحمت و رحمت» و «فحش و نفرین»‌ فراتر نخواهند رفت،   و «علم» را هم در خدمت توهمات و تعلقات‌شان می‌خواهند:‌
  
«[...] اگر علم روانشناسی دربارۀ روانشناسی نفرین و فحش یک فصل مستقلّ و مشروح ندارد، یک آدم خودشناس با معرفت پیدا بشود و این کار را بکند[...]»
 
به نظر می‌رسد نویسندة فرهیخته و صاحب‌نظر «بی‌بی‌سی» نظم و مقررات فضای شهری را «ناحق» می‌دانند،   و روانشناسی را هم با «توضیح‌المسائل» امام روشن ضمیرشان اشتباه گرفته‌اند.   در روابط دوسویة اجتماعی «زبان منطقی» به کار می‌رود،    تهاجم و پرخاش،  یا «فحش و نفرین»،  ویژة‌ جوامع پیشرفتة «صدر اسلام» است.   در این جوامع مومنان «زندگی» را به تعلقات قومی و ‌مذهبی می‌گذراندند و هنوز هم طویلة‌مک کارتی می‌کوشد این توحش را با «زندگی انسان» در ترادف قرار دهد.   به این ترتیب کسی که «دیر» رسیده و اتوبوس را از دست‌ داده،  بجای اینکه خود را سرزنش کند،   خشمگین شده،   به شیوة اراذل،   «فحش و نفرین» را به عنوان «راه حل» ارائه می‌دهد،  چرا؟  چون «راه» انسانی فاصله گرفتن از خشم را نمی‌شناسد،  هر چند مدعی «انسانی‌ات» نیز هست:‌ 
 
«[...]معنای عمل او [...] به من گفت [...] انسانیت برای بشریت بی‌معنا شده [...] از رانندۀ سومالیائی [...] اتوبوس لندن چه انتظاری داری؟  [...] برای اینکه آبی به آتش خشم [...] خودت بزنی [...] نفرینی بکن  ، و اگر رو به زمین داری،   فحشی بده تا روحت کمی آرام بگیرد و بتوانی به کار معنی دادن به لحظه‌های زندگی خودت ادامه بدهی [...] آنوقت بود که [...]‌ فهمیدم که چرا [...] ‌به زبان شیرین فارسی فحش‌های آب نکشیده نثار رانندۀ روباتی بدبخت [...] اتوبوس و صاحب‌کارهای ظلوماً جهولای او می‌کنم[...]»
 
بله «اینجا لندن است!»   رانندة‌ اتوبوس که مقررات را رعایت کرده،   «بدبخت و روباتی» است،   و صاحباکاران‌اش که او را به رعایت نظم موظف کرده‌اند،   «ظالم» و «جاهل» هستند و «حق» با گوسالةهای ننه حسنی است که با نظم و مقررات و نزاکت جامعه و حقوق انسانی دیگران بیگانه‌اند.   می‌بینیم که تصمیم شهرداری بروکسل برای جریمه کردن اوباش تا چه حد منطقی است.   پروپاگاند ابله‌پسند بی‌بی‌سی به کنار،   «رفتار موهن» و شکستن رسمی‌ات و  نزاکت در بسیاری از شهرهای اروپا رایج شده و خلاصه اگر به همین ترتیب «پیشرفت» ادامه یابد،  «توحش»،  یا بهتر بگوئیم،   «فرهنگ جمکران» که «طبیعی» و غیررسمی و خانوادگی است به اروپا نیز «صادر» خواهد شد،    و پیروان شاهزاده «هری» افزایش می‌یابند.    
 
در نظام توحش جمکران،   همه چیز «طبیعی» و «خانوادگی» است،   «همه با هم  برادراند»،  و از اینرو «نظرمنطقی» و «نگرش سیاسی» با «سلیقه» و «تمایل» و «توهم» در ترادف قرار گرفته.  در واقع الگوی روابط اجتماعی در «نظام مقدس» به همان روابط طبیعی آدم و حوا و «هابیل و قابیل» ارجاع می‌دهد.    شاهزاده «هری» هم پس از ابراز ارادت به «صلیب شکسته»،   در حالت «طبیعی» به تفریح مشغول شده بودند.   خلاصه اول کار یک‌پای ایشان در آلمان نازی مستحکم شد،   بعد پای دیگرشان را در عرصة‌ منهیات ادیان ابراهیمی محکم فرمودند.   و از آنجا که مادر شاهزاده هری از طریق «دودی الفاید» با اسلام و مسلمین به داد و ستد مشغول بوده،   و در این راه شربت شهادت نوشیده،   شاهزاده هری نیز از برگزیدگان به شمار می‌روند.  به همین دلیل مهرنیوز،  مورخ اول سپتامبر 2012،‌  در مطلبی تحت عنوان، ‌ «‌دست خونین ملکه انگلستان در پشت پردة قتل دایانا» برای پرنسس شهید معرکه‌ای گرفته که بیا و ببین:‌
 
«[...] دایانا [...] از محبوب‌ترین چهره دربار انگلیس در میان مردم به شمار می آمد[...] با ازدواج دایانا با الفاید،   وی پدر ناتنی شاهزاده ویلیام و شاهزاده هری و وارث تاج و تخت سلطنتی می‌شد.   حتی شایعاتی نیز مطرح شد که دایانا به هنگام مرگ باردار نیز بوده [...]‌  پرل بورل،‌   نزدیک‌ترین مشاور دایانا [...]‌ از قول [...]  برادر دایانا می‌نویسد[...] مرگ دایانا هر چیزی می تواند باشد بجز یک تصادف [...]»
 
بله،  یک آخوند وحشی در مهرنیوز به خودش اجازه داده بر اساس «روابط آزاد جنسی» یکی از اعضای بلندپایة دربار انگلستان «تحلیل‌های» استراتژیک و سیاسی نیز ارائه کند!  حکایت مرده‌ای است که از سر شوق به کفن‌اش هم «رحم» نکرده.    باید از این متخصص صاحبنظر   بپرسیم کسی که براساس «باورهای‌ اسلامی»،  برای رابطة‌ جنسی آزاد «مجازات» سنگ‌سار می‌طلبد،  دیگر وق‌زدن‌اش پیرامون رفتار اجتماعی عروس دربار انگلستان چیست؟ شما را چه به این حرف‌ها؟  به همان آفتابه و مبال و حجاب‌تان مشغول باشید!    
 
سایت مهرنیوز،   بجای بررسی وحشی‌گری‌های حکومت،  از قماش «جمع‌آوری کارتن‌خواب‌ها» در آستانة برگزاری نشست غیرمتعهدها،  چسبیده به «قتل ناحق» پرنسس «مردمی!»  پرنسسی که از قضای روزگار مادر ویلیام و هری بود،  و در صورت ازدواج با پسر «الفاید»،   تشرف به اسلام هم در برنامه‌اش گنجانده بودند!   شاید ایشان از لج دربار انگلستان یک «روسری» هم سرشان می‌کردند و به «حجاب» و توحش «رسمی‌ات» می‌دادند.   در اینصورت لات‌بازی‌های جمکرانیان نظیر «دست‌ ندادن برندة مدال المپیک با پرنسس میدلتون» نیز به عنوان «فرهنگ» مورد تأئید ایشان قرار می‌گرفت،   و بوزنامه‌نگاران بریتانیا هم این «بی‌نزاکتی» و وحشیگری را به حساب «فرهنگ ایرانیان» می‌نوشتند، که نوشتند.   بله،   اگر پادشاه انگلستان فقط پادشاه آنگلیکن‌ها نبود،  امکان چنین مانورهائی وجود نداشت.  حال به دلائل واقعی افشاگری در مورد ولیعهد انگلستان بهتر پی می‌بریم.   
 
زمانیکه پرنس چارلز رسماً اعلام کرد که می‌خواهد پادشاه همة‌ اتباع انگلستان باشد،   همین آخوند ویلیامز که دومین شخصیت کشور بود و هنوز هم هست گفت،   «پادشاه بریتانیا،   فقط پادشاه آنگلیکن‌هاست.»   به عبارت دیگر،  ایشان تلویحاً فرمودند،  «همة اتباع انگلستان»‌ چنین لیاقتی ندارند!  می‌بینیم حداقل مهرنیوز،   وق‌وق‌ صاحاب استعمار انگلستان در ایران،   با این موضع‌گیری هماهنگی نشان می‌دهد.    
 
به یاد داریم که «روان ویلیامز» در توصیة این نوع توحش و «جداسازی اقلیت‌ها» تا آنجا پیش‌ رفت که برپائی دادگاه‌های اسلامی برای مسلمانان ساکن بریتانیا را نیز توصیه کرد،   تا قوانین «انسان‌محور» بریتانیا شامل حال این «وحشی‌ها» نشود.   با در نظر گرفتن اهداف «مقدس» اسقف کانتربری در هم‌سوئی با جمکرانیان،‌   می‌توانیم به اهمیت اعلام مواضع اخیر دیوید کامرون در مخالفت با تحجر «پدرسالاری» در میان قشرهای مهاجر بهتر پی ببریم.  و با منابع الهام حکومت‌های اسلامی در سرمایه‌داری‌های غرب نیز بیشتر و بهتر آشنا شویم.  مسلماً نخست‌وزیر بریتانیا برای اتخاذ چنین مواضعی شدیداً تحت فشار سیاسی قرار گرفته‌‌اند. بگذریم!   
 
تصاویر برهنة «هری» نیز در راستای تقویت توحش «جهان اسلام» منتشر شد.   خلاصه شاهزاده «هری» جان می‌دهند برای رهبری «جهان اسلام!»   به عبارت دیگر،  رفتار «طبیعی» ایشان برای تقویت دکان «مقدسات» بسیار مناسب است؛   محمد مرسی را بی‌دلیل از صندوق بیرون نکشیده‌اند.   در شرایطی که مصر درگیر مشکلات عمدة اقتصادی است،   ظهور نابهنگام گویندة زن با لچک «صورتی» در تلویزیون این کشور،  آنهم درست پس از مسافرت مرسی به تهران دلیل موجه دارد. 
 
یکدست شدن کشورهای مسلمان‌نشین منطقه،   در راستای توحش جمکرانیان،  کارساز محافلی است که برای تأمین برتری اسرائیل،   «سیاست انسداد» را بر کل منطقه حاکم کرده‌اند.  محافلی که در سایة‌ لشکرکشی خیابانی و جنجال رسانه‌ای،  سرکوب ملت‌های منطقه،   تحمیل «نماد بردگی» بر زن و عمومیت بخشیدن به «زن‌ستیزی» و ... و نهایت امر نفی نیازهای مادی انسان‌ را «پیروزی بر استعمار» می‌خوانند!   بی‌دلیل نیست که  سایت ایرنا،  تیتر زده،   «سرانجام حجاب در مصر پیروز شد!»  در جوامع بهنجار «انسان‌ها» بر یکدیگر پیروز می‌شوند،   حال آنکه در حکومت‌های اسلامی،  یک تکه پارچه،   نماد توحش و انسان‌ستیزی که از ادیان ابراهیمی به عاریت گرفته شده،   به پیروزی ‌رسیده!   ما که ‌سال پیش در همین وبلاگ نوشتیم،  «برنامة» آمریکا در مصر چیست،   چرا آنوقت برای «پیروزی» حجاب جشن نگرفتید؟   باید پرسید پیروزی در کدامین نبرد؟  شما که به ادعای خود و اربابان‌تان سه دهه است «پیروز» شده‌اید چه غلطی کرده‌اید که اینک از «پیروزی» لات و اوباش در مصر خوشحالی می‌کنید؟   پیش از ادامة‌ مطلب،  یک مینی پرانتز در مورد نشست اخیر غیرمتعهدها باز می‌کنیم.
 
دخالت در امور داخلی دیگر کشورها،   نقض قوانین و مقررات بین‌المللی است.   منشور «غیرمتعهدها» نیز در چارچوب همین قوانین و مقررات تدوین شده،   و نیازی نیست بگوئیم که چارچوب‌‌شکنی و نقض مقررات بین‌المللی نشان «توحش» است.   در شانزدهمین نشست غیرمتعهدها،  محمد مرسی با سخنرانی مداخله‌جویانه‌اش در امور سوریه در واقع «توحش» اخوان‌المسلمین را به اثبات رساند.   لات‌بازی و توحش حکومت جمکران هم که از 22 بهمن 1357 به جهانیان ثابت شده،   و نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.   سکوت مزورانة اربابان‌ این دو حکومت در لندن و واشنگتن نیز به ‌همچنین.  خلاصه در شانزدهمین نشست غیرمتعهدها،   هم گسترة توحش و حماقت محمد مرسی‌ آشکارتر شد،   هم افلاس روزافزون جمکرانیان و هم وقاحت و بلاهت اربابان‌شان.
 
در گیرودار همین نشست،   بوزنامه‌نگاران بی‌بی‌سی کشف کردند‌،   «داروهای تولید هند کشنده است!»  ‌ مهرنیوز به «مرگ مشکوک» پرنسس دیانا اشاره کرد و اینگونه بود که  پیشرفت و ترقی  «کاردینال مارتینی» در بی‌بی‌سی،   و نیز «انحراف» انقلاب‌های فرانسه و روسیه در «رادیوفردا» به اثبات رسید!   همچنین به ما گفتند،   تقاضای کمک رضا پهلوی از اسرائیل «حرام» است،   و «اختلاف نظر» غیرمتعهدها «طبیعی» است.   
 
اتفاقاً حکومت توحش همه چیزش «طبیعی» است،   چرا که با «تاریخ» به مفهوم پویائی انسان در زمان و مکان مشخص بیگانه است.   ولی جامعة انسانی به هیچ عنوان «طبیعی» نیست؛   از «زمان تاریخی» برخوردار است،   زمانی که تکرار در آن بی‌معناست.  در صورتیکه «زمان طبیعی»،‌   جز تکرار هیچ مسیری ندارد؛  در عرصة‌ «طبیعی»‌ فقط تداوم «تکرار» را شاهدیم.  در جامعة انسانی روابط «دوسویه» و قانونی و رو به رشد دارد،  تکرار در کار نیست.   حال آنکه در طبیعت روابط یک‌سویه بر اساس «زور» تحمیل می‌شود.   همان عاملی که در نگرش پوسیدة‌ دینی «حق»،  «حقیقت» و مزخرفاتی از این قماش تعریف شده،   و با کمک عموسام و همت دین‌فروشان به ملت‌ها حقنه می‌شود.   
 
روابط طبیعی از دور باطل «منهیات ـ  مقدسات» فراتر نمی‌رود.   و «دور باطل»،  در هرحال انسان‌ستیز است.   به همین دلیل لوتی و عنترهای طویلة مک‌کارتی به دو دستة کاذب تقسیم شده‌اند.    یک گروه بر طبل مقدسات و «دین‌خوب» می‌کوبد،   و گروه دیگر،  البته به بهانة‌ مخالفت با حاکمیت دین،   به نکوهش «اخلاق» نشسته،   و ضمن لگدپرانی به داستایوسکی،   از «همدلی‌» انسان‌ها پیش از «ظهور ادیان» برای‌مان قصه می‌گوید.  بله،   همه بدانند و آگاه باشند که «اخلاق» یعنی «همدلی»،‌  آنهم پیش از ظهور ادیان.   بهتر بگوئیم «اخلاق»،   یعنی آن روزها که هیچ «قانونی» بر انسان‌ها حاکم نبود.   آنروزهای خوب که تقابل «پسر» با ‌«پدر»،   برای تصاحب «مادر»،   روزمرة‌ انسان‌ها را تشکیل می‌داد.
 
خلاصه،   هر دو این گروه‌ها پروپاگاند واحدی را در پوشش‌های مختلف دنبال می‌کنند،  چرا که،  هر دو در مسیر توحش «بازگشت به گذشته» گام برمی‌دارند،   و با «اخلاق انسانی» بیگانه‌اند.  دوران «همدلی»‌ که نیازی به تفسیر ندارد،  ‌ و فساد مالی و اخلاقی حاکمیت جمکران نیز انسان‌ستیزی «حکومت دین» را در عمل به اثبات ‌رسانده.   دلیل هم اینکه حکومت دینی،  ‌ با مسئولیت و پاسخگوئی بیگانه است و چارچوب «جایگاه ویژة اجتماعی افراد» را به رسمیت نمی‌شناسد.  خروج از چارچوب فوق،   ویژگی این قماش حکومت است که انسان‌ها را فاقد مسئولیت و تحت قیمومت الله می‌خواهد.   در غیراینصورت «صدور فتوی» امکانپذیر نخواهد بود.   
 
به عنوان نمونه،   بدون مرزشکنی،   «استاد» شفیعی کدکنی،  نمی‌توانستند به پیروی از حاج فرج دباغ،   «سنت مقدس» را بجای «سنت»‌ بنشانند،   و برای جوانان «فتوی»‌ پیش به سوی «مدرنیته» صادر کنند:
 
«[...] شفیعی‌کدکنی،   استاد زبان و ادبیات فارسی [...] این روزها به تهران بازگشته [...] و  در حال تربیت دانشجویانی در دوره‌های مختلف تحصیلی است [...]‌کدکنی [...‌]گفت:  یک نوع دل‌زدگی نسبت به سنت در ذهن جوانان ما هست که من نیز به آن‌ها حق می‌دهم.  معتقدم جوانان باید در حرکت فرهنگی جامعه ما به‌ سمت مدرنیته حرکت کنند؛   اما هر نوع حرکت به ‌سمت مدرنیته مستلزم شناخت درست از سنت است[...]»
 
مسلماً علیرغم ترهات فوق،    «پروفسور» کدکنی نمی‌توانند از «ذهنیت» جوانان آگاه باشند!   ذهنیت‌ها متکثر،  پویا و غیرقابل تحدید است؛  گوش به فرمان اساتید نیست!   از این گذشته،  پروفسور کدکنی منطقاً،   می‌باید تفاوت بنیادین بین «سنت مقدس» و «سنت» را بشناسند!   و از همه مهم‌تر،  ایشان باید این اصل اساسی را بدانند که جوانان با گلة‌ گوسفند «تفاوت» دارند.   و هر یک می‌باید مسیرش را شخصاً «انتخاب» کند،   نه اینکه جناب پروفسور،  برای‌شان نسخة «جمعی» بنویسند!   
 
در یک جامعة بهنجار،‌  امثال استاد کدکنی بجای مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد،  و به جای روضه‌خوانی و قرار گرفتن در جایگاه «پدر» ‌دانشجویان،   به تدریس زبان و ادبیات اکتفا می‌کردند تا دانشجو هم با گفتار منسجم و منطقی آشنا شود.   ولی  اینهمه در جامعة بهنجار اتفاق می‌افتد؛‌  جامعة‌ ایران کودتا زده است.  و اظهارات کودتائی استاد کند کنی در سایت بی‌بی‌سی،‌  مورخ 4 سپتامبر 2012 در دسترس مشتاقان قرار گرفته!   
 
اما در مسیر مقدس مرزشکنی،‌   خروج از جایگاه واقعی اجتماعی و صدور فتوی،   «استاد» کدکنی تنها نیستند.  اخیراً «برنار هانری لوی» فرانسوی هم که می‌گویند فلسفه خوانده و فیلسوف شده،   به اردوگاه ایشان پیوسته!  هانری لوی که هم‌صدا با یانکی‌ها برای «انقلاب» سوریه هیاهو به راه انداخته بود،‌   اخیراً ضدآمریکائی شده و  فتوی «جهاد با اسرائیل» صدوریده!   خلاصه بگوئیم،   سرانجام «پیوند طبیعی» اسرائیل‌پرستان با اسرائیل‌ستیزان بر ملا شد. 
    
به گزارش سایت فرانسه زبان «لو. گران.  سوآر»،  مورخ 31 اوت 2012،  برنار هانری لوی،  طی یک نشست مطبوعاتی در نیویورک اعلام داشت:
 
«راه حل بحران فلسطین،  مقابله با دیکتاتوری‌ آمریکا در شورای امنیت است [...] باید در کنار ایران قرار بگیریم و با اسرائیل جهاد کنیم [...]»
 
«لو.گران. سوآر» می‌نویسد،  از وقتی هانری لوی طرفدار فلسطین از آب در آمده،  «مردم» عرب او را به زبان فرانسه «لی‌چی» می‌خوانند،   چون عرب‌زبان‌ها نمی‌توانند او را «لو. چه» بنامند!   یادآور شویم «لو. چه» در زبان فرانسه به «چه گوارا» اتلاق می‌شود،‌   حال آنکه «لیچی» به معنای«سرخالو» است !    بله، ‌ شکست مضحکة‌ «بهار عرب» در کشور سوریه،   سرانجام اسرائیل‌پرستان را به سنگر همپالکی‌های اسرائیل‌ستیزشان در جمکران پرتاب کرد!
 
خلاصه در فردای تکمیل ظرفیت نیروگاه بوشهر،    لوطی و عنترهای اسرائیل‌پرست ارتش ناتو که به پیروی از روند جادوئی «تمرکز بر یک نقطه»،   رفتن بشار اسد را به «هدف سیاسی» تبدیل کرده‌ بودند،  مجبور شدند دست و پای‌شان را جمع کرده،  در کنار مقام معظم بنشینند!
     
 
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Share