شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۹


سنگ و زن!
...
درود بر ویلیام هیگ «شیردل» که برای «حفظ نظام» و معرفی «اسلام مترقی» به جهانیان در مخالفت با سنگسار، حسین‌وار قیام فرمود! از قدیم گفته‌اند «دود از کنده پا می‌شه!» این حکومت را انگلستان آورد، خودش هم باید از آن پشتیبانی کند. وقتی کفگیر میرحسین موسوی و «آیات عظام» به ته دیگ خورد، آیات‌عظام آنگلوساکسون وظیفة الهی دارند تا برای حفظ کیان اسلام در برابر «دشمن»، یعنی ملت ایران بایستند. اینگونه بود که در «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا، ویلیام هیگ، مارک تونر و برنارکوشنر جای صانعی، زنجانی و کدیور را گرفتند و به عنوان پامنبری هم آخوند اکبرین را برگزیدند. اربابان حکومت اسلامی که چند سالی است بساط توزیع جوایز به اسلام‌پرستان خودفروخته به راه انداخته‌اند تا اسلام سبز رحمانی را به ما ملت حقنه کنند، برای فروش این کالای بنجل وزرای امورخارجه‌شان را در جایگاه آیات‌عظام‌ مترقی نشانده‌اند تا به ما تفهیم کنند، دخالت در روابط خصوصی ایرانیان حق مسلم دولت است! بله، فراموش نکنیم که کالای بنجل «مجتهد مترقی» و «اجتهاد پویا» تولید ینگه‌دنیا است. در این راستا، آیت‌الله العظمی «مارک تونر»، سخنگوی وزارت امور خارج آمریکا ضمن ابراز مخالفت با اعدام و سنگسار «زناکار» مجازات وی را تأئید فرموده‌اند.

به گزارش سایت «رادیوفردا»، مورخ 19 تیرماه 1389، ایشان فرموده‌اند مجازات سنگسار متناسب با «جرم» نیست. می‌باید از سخنگوی وزارت امورخارجة یانکی‌ها بپرسیم کدام «جرم»؟! مگر ارتباط جنسی بین دو فرد بالغ «جرم» شناخته می‌شود که سرکار می‌خواهید نوع مجازات آنرا هم تعیین ‌کنید؟ مگر «سکینه آشتیانی» به کسی تجاوز کرده، یا مرتکب قتل و سرقت شده که باید مجازات شود؟ به چه دلیل مدعیان دفاع از حقوق‌بشر در لندن و واشنگتن، هم‌صدا با شیوخ مذکر و مؤنث جمکران از «مجازات» زنی حمایت می‌کنند که هیچ جرمی مرتکب نشده؟ مگر رابطة‌ جنسی که با توافق طرفین صورت گرفته «جرم» شناخته می‌شود که مستوجب مجازات باشد؟ به هیچ‌ عنوان! ولی آنگلوساکسون‌ها که بساط تقدس‌فروشی و دین‌ستائی به راه انداخته‌اند چنین می‌گویند:

«ایالات متحده آمریکا [...] با تأکید بر مخالفت خود با هرگونه مجازات اعدام برای «زنا»، خواستار پایبندی مقام‌های ایرانی به تعهدات جهانی خود در زمینة حقوق مدنی و سیاسی شده است.»

تعهدات مقامات جمکران در زمینة‌ حقوق مدنی دیگر چه صیغه‌ای است؟ مگر این وحشی‌ها طی 31 سال تعهدی در زمینة حقوق مدنی به کسی داده‌اند؟ باید به حضرت سخنگو یادآوری کنیم که قانون اساسی این حکومت «خدامحور» است بنابراین نمی‌تواند ضامن حقوق مدنی باشد. «مدنی‌ات» با احکام شرع و حدیث و روایت در تضاد قرار می‌گیرد، مگر اینکه «مدنی‌ات» مطلوب شما صحرای عربستان در صدر اسلام باشد! در اینصورت بهتر است شهامت داشته باشید و به صراحت بگوئید، همچون آخوند کدیور و اعضای «نهضت عاظادی» از طرفداران استقرار دمکراسی با خلخال آن زن یهودی هستید، تا همه بدانند حکومت چاه جمکران و اوپوزیسیون‌اش، در داخل و خارج مرزها از کدام آخور مقدس تغذیه می‌شوند. حضورتان بگوئیم با این اظهارات مضحک نمی‌توانید در بلندگوهای جیره‌خوارتان خود را مدافع دمکراسی در ایران و مخالف حکومت توحش جمکران معرفی ‌کنید.

پیش از ادامة مطلب لازم است تکرار کنیم، دمکراسی رنگ ندارد، حکومت باورها و سلیقه‌ها نیست و در«خدمت» گروه خاصی قرار نمی‌گیرد! دمکراسی «حاکمیت قوانین انسان‌محور» است بر کل جامعه، و نه بر بخشی از آن. اگر ما از استقرار دمکراسی سیاسی در ایران دفاع می‌کنیم، به هیچ عنوان برای دفاع از منافع شخصی و فرقه‌ای و قومی نیست، بلکه برای دفاع از حقوق انسانی تک تک ایرانیان است؛ خارج از تعلقات مذهبی، قومی و به ویژه خارج از «گرایشات جنسی» و «رنگ»‌ موردپسندشان! از نظر حقوقی، ‌ در یک دمکراسی این مسائل «حریم خصوصی» افراد تلقی خواهد شد.

پیشتر گفتیم که «پروپاگاند» ارسال پیام است از سوی قدرت، با هدف دریافت پاسخ مناسب! پیامی که از سوی قدرت ارسال می‌شود، همواره یک محور اصلی و چند شاخة فرعی دارد. محور اصلی پیام استعمار در شرایط فعلی، بر تأکید بی‌قید و شرط حکومت اسلامی و قانون اساسی انسان‌ستیزش تمرکز یافته؛ و شاخه‌های فرعی آن تأئید «جنبش سبز» را می‌طلبد. به همین دلیل است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن مخالفت با «سنگسار»‌ را به عنوان ابزار تحکیم پایه‌های حکومت اسلامی برگزیده، برای تثبیت دارودستة موسوی جنایتکار در جایگاه اوپوزیسیون و تحمیل مقدسات دین به ادبیات سیاسی ایران، بنی‌صدر را مأمور مجیزگوئی از تاج‌زادة منفور کرده‌اند. اینهمه خارج از انتشار ترهات‌ آن شیخ دروغ‌پرداز و شوهر خواهر حرمسرادارش ـ مهاجرانی ـ که با هدف تقویت و تغذیة‌ نیمة پنهان جنبش کذا یعنی به اصطلاح آزادی‌خواهان «توهم سبز» به راه افتاد. خلاصه در داخل و خارج مرزها همة ماچه‌شیخ‌ها و نره‌شیخ‌های حکومتی ـ شامل داس‌الله و حزب‌الله ـ برای تأمین رضایت ارباب و سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت‌ ایران بسیج شده‌اند تا همچون ‌سال 1357، همزمان چندین نوع «اسلام خوب» و بدون سنگسار،‌ و چندین نوع «آزادی» انسان‌ستیز و خارج از دمکراسی را به ما ملت بفروشند و همه به دوران نورانی کارتر روشن‌ضمیر و آشوب‌های دلچسب سال 1357 بازگردند. شاید پس از تشکیل یک سنگر حق فراگیر به دوران نورانی آیرون‌ساید هم پرش کنیم. خطبه‌های نماز جمعه این هفته در همین راستا تنظیم شده و بحث شیرین «حجاب» به همین منظور در «بی‌بی‌سی» مطرح می‌شود. بعضی‌ها می‌خواهند نبود این تکه پارچه را نشان دمکراسی معرفی کنند تا نره‌شیخ‌های جمکران یک‌بار دیگر بتوانند در جایگاه اوپوزیسیون دست به نقش‌آفرینی بزنند، ‌ و ترهات فوکویاما در باب اسلام ضداستبداد را به اثبات برسانند.

در راستای چنین سیاستی است که شیخ‌احمد خاتمی فرموده‌اند، هر دولتی با اسلام مخالف باشد حجاب را ممنوع می‌کند، در غیر اینصورت باید حجاب را تأئید کند. این سخنان ابلهانه در واقع تداوم اظهارات پاسدار لاریجانی است که به صورت صریح بیان شده:

«ایران جای خوانندگان لس‌آنجلسی نیست [...] مردم مشکلات اقتصادی را تحمل می‌کنند [...] اما اگر ببینند دین‌شان در خطر است [...] آرام نمی‌گیرند [...] هر دولتی که می‌خواهد با اسلام مخالفت کند، حجاب را ممنوع می‌کند و هر دولتی که به دنبال نزدیکی با دین اسلام است، بر حجاب تأکید می‌کند[...]»

منبع: بی‌بی‌سی، مورخ 18 تیرماه 1389

البته تا آنجا که ما می‌دانیم کسی در جمکران حجاب را ممنوع نکرده، حتی ‌ما هم خواهان ممنوعیت حجاب نیستیم. ما می‌گوئیم حجاب در مدارس و دبیرستان‌ها و برای کارمندان ادارات دولتی می‌باید ممنوع شود، ولی در سطح جامعه زنان از «حق انتخاب آزاد» برخوردار باشند. اگر اربابان شیخ احمدخاتمی رویای بازگشت به دوران میرپنج روشن ضمیر در سر می‌پرورانند، تا باز هم پشت سر «مرد نیرومند» سنگر بگیرند، همینجا بگوئیم که خیلی کور خوانده‌اند.

در ثانی «کشف حجاب» که از سوی میرپنج به اجرا گذاشته شد، به هیچ عنوان نشان مخالفت با احکام توحش اسلام نبوده و نخواهد بود! مگر حوزة علمیه قم با بودجة همین دربار پهلوی ساخته نشد؟ مگر مدارس مختلط در دورة مصدق‌السلطنه، نخست وزیر پهلوی دوم ممنوع نشد؟ و بالاخره مگر حسینة ارشاد را ساواک برای حقنه کردن اسلام «مترقی» و جفنگیات امثال شریعتی به جوانان ایران و به بیراهه کشاندن نسل جوان نساخت؟ چرا! و دیدیم که چگونه همة این عملیات مترقی نهایت امر برای جایگزین کردن «شاه با شیخ» زمینه‌ساز کودتای ننگین 22 بهمن شد. ولی این دور باطل را نمی‌توان تکرار کرد؛ ساتاس با تنظیم چنین «تاچریه‌هائی» آب در هاون می‌کوبد، و «بی‌بی‌سی» هم با انتشار ترهات شیخ احمد، به همچنین!

مژده به اهالی مرز پرگهر! دژخیمان ایرانی‌نمای ارتش ناتو ممکن است «اعدام» یا حبس‌ابد را جایگزین سنگسار نمایند. هم‌میهنان شوت‌وپرت! برای سپاسگزاری از روزنامة «تایمز» و بوسیدن دست شخصیت‌های برجسته‌ای همچون کاندی رایس، رابرت دنیرو، رابرت ردفورد، ژولیت بینوش و به ویژه فرود آوردن سر تعظیم در برابر فیلسوف برجسته، برنار هانری‌لوی و شرکاء درنگ جایز نیست. چرا که اینان با هدف تداوم سرکوب محترمانة ایرانیان، و جهت کسب وجهه برای سگ‌های ‌هار خود در جمکران خواهان لغو «سنگسار» شده‌اند! البته حدود یک سده است که اینان نان سنگسار ما ملت را می‌جوند، حال که گندش در آمده «مخالف» سنگسار شده‌اند. ولی در شرایط فعلی، اگر حکومت مستقل و قدرقدرت جمکران با تقاضای عاجزانه اربابان‌اش در لندن و واشنگتن موافقت فرماید، در کمال استقلال و آزادی به دخالت در حریم خصوصی افراد ادامه خواهد داد، فقط بجای سنگسار «گناهکاران» خبیث و خدانشناس آن‌ها را به اعدام یا به حبس ابد محکوم می‌کند. به این ترتیب خاج‌پرست‌های تفنگ‌فروش و اسلام‌نواز با یک تیر حداقل 3 نشان خواهند زد. اینان هم خود را مدافع حقوق‌بشر جا می‌زنند، هم «دین»‌ نره‌شیخ‌ها و «اصول» زهراخانوم و دیگر ماچه‌شیخ‌های حکومت جمکران را از خطر محفوظ می‌دارند، و از همه مهم‌تر به نوکران خود در جمکران برای تداوم وحشیگری چراغ سبز خواهند داد و به این ترتیب احساسات لطیف امثال کاندی رایس و هانری لوی نیز جریحه‌دار نخواهد شد.

به یاد داریم که هفتة‌ گذشته معاون وزیر ارشاد گورکن‌ها بلافاصله پس از خروج هیلاری کلینتن از باکو سرآسیمه خود را به این شهر رساند تا فرامین ارباب را دریافت دارد. و روز جمعه محورهای اصلی همین فرامین در تاچریة‌ 18 تیرماه توسط نره‌شیخی به نام احمد‌خاتمی بازنشخوار شد. جالب اینجاست که پیش از برگزاری تاچریه،‌ رسانه‌های غرب از زبان جان‌کری و وزرای امورخارجة اروپا «پیام» ماچه‌وزیر خاج‌پرست و اسلام‌نواز وزارت امور خارجة ینگه‌دنیا را در باب تساهل و تسامح در بوق و کرنا گذاشتند. حضرات برای انحراف افکار عمومی و اثبات تمدن و انسان‌دوستی دروغین خود در کمال بیشرمی مخالفت با اجرای حکم سنگسار «سکینه محمدی آشتیانی» را به اهرم تبلیغاتی تبدیل کرده‌اند! حال آنکه اشکال به هیچ عنوان «اجرای حکم سنگسار» نیست، مسئله ریشه در توحشی دارد که تجاوز به حریم خصوصی و دخالت در روابط اجتماعی افراد رشید و بالغ را «حق قانونی» جلوه می‌دهد تا راه بر فاشیسم و سرکوب عمومی باز بماند. اینجاست که می‌بینیم ابراز مخالفت خاج‌پرست‌های دورو و مزور با اجرای حکم سنگسار خانم آشتیانی تا چه نشان از به بیراهه کشاندن مطالبات ما ملت دارد.

در واقع سکینه آشتیانی از نظر حقوقی هیچ جرمی مرتکب نشده! حکومت اسلامی این فرد را «گناهکار» می‌داند و به همین دلیل قصد دارد مجازات الهی را در مورد او به اجرا درآورد. آنچه می‌باید محکوم شود اجرای «حکم» وحشیانة سنگسار نیست؛ استقرار قانونگذار در جایگاه الهی و خداوندی است که به دولت جمکران اجازة دخالت «پدرسالارانه» در زندگی خصوصی ایرانیان را اعطا‌ کرده.

به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئیه 2010،‌ یک زن ایرانی که به دلیل داشتن روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج به سنگسار محکوم شده بود، به دلیل اعتراض در سطح بین‌المللی سنگسار نخواهد شد! بله، سفارت گورکن‌ها در لندن اطلاعیه‌ای صدوریده که در روزنامة‌ «تایمز»، ‌ مورخ 9 ژوئیه سالجاری انتشار یافته. در این اطلاعیه چنین آمده:

«طبق اطلاعات دریافت شده از مقامات قضائی ذی‌صلاح در ایران سکینه محمدی آشتیانی سنگسار نخواهد شد.»

چه خوب! خانم آشتیانی سنگسار نخواهد شد، هر چند اعدام شدن‌اش اصلاً منتفی نیست! با این وجود برای لشکر حقوق‌بشرفروشان غرب این مسائل هیچ اهمیتی ندارد! این حضرات به جهانیان می‌گویند، نگران امثال آشتیانی نباشیم، اینان «گناه»‌ کرده‌اند و از آنجا که «دین» نره‌شیخ‌ها و «اصول» ماچه‌شیخ‌های جمکران را تهدید می‌کنند مستوجب مجازات‌اند! فقط باید به صورت محترمانه «مجازات» شوند. اینان به زبان بی‌زبانی می‌گویند، ما باید مراقب رهبران خودفروختة جنبش سبز باشیم که تمام تلاش خود را برای ممانعت از آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر به خرج ‌دهند، تا این بندر از چنگ قاچاقچی‌ها و به ویژه از چنگ قاچاقچی‌های موادمخدرشان خارج نشود، بگذریم! فیگارو در ادامة گزارش خود می‌افزاید، طبق اطلاعات سازمان‌های دفاع از حقوق بشر و عفو بین‌الملل، سکینه آشتیانی در سال2006 یا 2007 محکوم شده و 99 ضربه شلاق نیز بر پیکرش نواخته‌اند! بله، این گزارش‌های «دقیق» سازمان‌های کذا که حتی زحمت کسب اطلاع از تاریخ صحیح محکومیت زندانی را نیز بر خود هموار نکرده‌اند، از توجهات ملوکانة اینان به امنیت و آزادی و خصوصاً حقوق انسانی ایرانیان حکایت دارد.

یک زن ایرانی به دلیل برقراری ارتباط جنسی توسط دژخیمان «الله» دستگیر و زندانی می‌شود، او را شلاق می‌زنند و به سنگسار محکوم می‌کنند تا ضمن چشیدن طعم شیرین عدالت علوی با مفهوم پیشرفت و ترقی در حکومت اسلامی آشنا شود. ما هم همزمان به میزان تمدن و انسانی‌ات وحشی‌هائی همچون کاندی رایس و پامنبری‌اش، هانری لوی پی می‌بریم و در صداقت و دقت تلاش‌های انسان‌دوستانة دکاندارهای مدعی دفاع از حقوق‌بشر در بلاد غرب تردید نخواهیم کرد، و سخنرانی ابلهانة هیلاری کلیتنن در ورشو را نیز باور می‌کنیم.

سوداگران حقوق بشر در لندن و واشنگتن حتی به خود زحمت نداده‌اند تاریخ دقیق محکومیت سکینه آشتیانی را از پیشخدمت‌های‌شان در جمکران جویا شوند. دلیل هم روشن است؛ آنگلوساکسون‌ها در مسیر «حمایت فرضی» از حقوق‌بشر، این حقوق را به ابزار گسترش سرکوب انسان‌ها تبدیل کرده‌اند. به عنوان نمونه، بهتر است نگاهی داشته باشیم به سخنان گهربار ویلیام هیگ، وزیرامور خارجة امپراتوری بریتانیا!

ایشان ضمن محکوم کردن حکم «قرون وسطائی» سنگسار فرموده‌اند، ‌ چنین عملی در سطح جهان ایجاد نفرت و انزجار خواهد کرد! به گزارش فیگارو، مورخ 8 ژوئیه 2010، سخنان ویلیام هیگ در رابطه با محکومیت سکینه آشتیانی به سنگسار ایراد شده. وزیر امور خارجة بریتانیا طی نشست خبری مشترک با همتای ترک خود، دوات‌اوغولو در لندن اظهار داشت:‌

«من از شنیدن خبر سنگسار قریب‌الوقوع وی[سکینه آشتیانی] وحشتزده شده‌ام [...] فکر می‌کنم که سنگسار یک مجازات قرون وسطائی است که هیچ جائی در جهان مدرن ندارد. و از نظر ما ادامة تحمیل چنین مجازات‌هائی در ایران نشان آشکار نقض حقوق بشر تلقی می‌شود.»


همچنانکه می‌بینیم اشکال اصلی ویلیام هیگ «متمدن» نیز با «نوع مجازات» است، ایشان هیچ مخالفتی با دستگیری «گناه‌کاران» ندارند. اگر نوکران‌شان روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج را «گناه» برشمرده‌اند، سکینه آشتیانی نیز «گناهکار» است و مستوجب عقوبت الهی. همچنانکه نوشیدن مشروبات الکلی «گناه» به شمار می‌رود و کسی که چنین گناهی مرتکب شود باید در ملاءعام یا در کمیته‌های «الله» و «علی» شلاق نوش جان کند و ... و این نگرش وحشیانه به روابط انسان‌ها از نظر آقای هیگ اصلاً «قرون وسطائی»‌ و نفرت‌انگیز نیست! حال باید پرسید چرا سنگسار برای اینان نفرت‌انگیز شده؟!

فیگارو می‌افزاید، «آقای هیگ ایران را به تعلیق فوری این مجازات و بازنگری در جریان پرونده و روندی که به قضاوت و صدور حکم در مورد این زن منجر شده فراخواند.»
چقدر این ویلیام هیگ را دوست دارم! خیلی متمدن و نازنازی تشریف دارند. اصولاً مدافعان دروغین حقوق زن همه دوست داشتنی و مامانی هستند، اما ویلیام هیگ، از همه‌شان دوست‌داشتنی‌تر می‌نماید، چرا که بریتانیائی است. چطور بگویم؟ غریبه نیست، به چشم ایرانیان «آشناست»، انگار از «قدیم» او را می‌شناخته‌اند، و امروز پس از هزاران سال دوری او را بازیافته‌اند. اصلاً ترانة «عشق تو نمی‌میرد» به همین مناسبت ساخته و پرداخته شد:

هر عشقی می‌میرد، خاموشی می‌گیرد، عشق تو نمی‌میرد

اصولاً نگاه ما ایرانی‌ها به انگلیسی جماعت از قدیم عاشقانه بوده، جز این هم نمی‌تواند باشد. بیش از سه سده است که «ما» با هم زندگی می‌کنیم و به یکدیگر عادت کرده‌ایم. هیچ فکر کرده‌اید اگر بریتانیا را از دست بدهیم،‌ چقدر دلمان برای «سر» رابرت شرلی و برادرشان، «سر» آنتونی تنگ خواهد شد؟ دیگر هیچکس نیست تا شر این پرتقالی‌های متجاوز را از سر ما کم کند! آنوقت تکلیف تجارت شرافتمندانة قاچاق پاسدار محسن رضائی و سردار اکبر چه می‌شود؟ حق و حساب رئیس قوة قضائیه را چه کسی پرداخت خواهد کرد؟ بالاخره در مملکت امام زمان کارها «حساب» دارد و «حق» دینداران نباید پایمال شود! خلاصه از نظر شرعی که به هیچ عنوان عقلانی نیست! امروز پاسدار لاریجانی، داداش بزرگة رئیس قوة‌ قضائیه که اگر قاچاق و قاچاقچی نباشد حق مسلم‌اش پایمال می‌شود، پیشدستی کرده و همه را به قانون‌گرائی فراخوانده!

اظهارات «دلچسب» لاریجانی در سایت رادیوفردا، مورخ 9 ژوئیه 2010 منعکس شده. لاریجانی تلویحاً از مهرورزی می‌خواهد که سرکوب زنان را در دستورکار دولت قرار دهد تا «دین» شیخ‌احمد خاتمی خدشه‌دار نشود. شیخ احمد امروز در دانشگاه سابق گفته،‌ «ما»‌ همة کمبودها و تحریم‌ها را تحمل می‌کنیم ولی اگر به دین‌مان چپ نگاه کنند، ساکت نمی‌نشینیم! باید به این نره‌شیخ افسار گسیخته و وقیح بگوئیم کسی که گرسنه و بی‌خانمان باشد، نگران «دین» نمی‌شود. کسی هم که «دین» را باور دارد، باید بداند که باورهای خود را نمی‌تواند با چماق به دیگران تحمیل کند. آن‌ها که دغدغة‌ دین دارند و می‌خواهند به هر ترتیب ملت ایران را تحت انقیاد مقدسات دین نگاهدارند جیره‌خوار استعماراند، همان‌ها که چشم بر واقعیات جهان معاصر بسته و نمی‌خواهند پایان جنگ سرد را بپذیرند. چرا که پایان جنگ سرد، پایان توحش آخوندسالاری و «مردم‌محوری» است. به همین دلیل است که گورکن‌ها ترسیده‌اند و از بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر انصراف داده، با هول و ولا به دوران مصدق پرش کرده و بر طبل «مردم» می‌کوبند. باشد که بتوانند حداقل به دوران آیرون‌ساید بازگردند. و مسلماً به همین دلیل است که پاسدار علی لاریجانی به توهم «قدرت مجلس» دچار شده، و از مزمزه کردن رویای شیرین «عزل» رئیس جمهور قند در دلش آب می‌کند و آنقدر پرت‌وپلا گفته که تمام سایت رادیوفردا از تراوشات حضرت ریاست مجلس جمکران «نوچ» شده.

اتفاقاً همین «قند» آنقدر آب‌ از لب و لوچة بنی‌صدر روان کرده که دیگر مراجعان بدون چتر و بارانی و چکمه نمی‌توانند به «گویانیوز» سر بزنند. خلاصه بعضی‌ها که می‌پندارند روز 22 بهمن ماه 1357 در ایران «انقلاب» شد، ادعا دارند که «انقلاب» کذا در سال 1360 متوقف ماند! خلاصه ملت ایران باید از جان و مال مایه بگذارد تا اینان بازگردند به سال 1360!‌ به همان سال «ارجمندی» که حضرات لات‌ولوت‌های حوزه و بازار «کودتای» فرخنده‌شان شکست خورد، و یک مشت لات دیگر جای‌شان را گرفتند. از حق نگذریم سخنان لاریجانی در سایت رادیوفردا در واقع در همین راستا انعکاس یافته:

«رئیس مجلس هشتم [هشدار داد] مجلس در مقابل کسی که بخواهد نسبت به حقوق ملت تجاوز کند یا با تساهل برخورد کند چه در مقولة فرهنگ و چه در مقولة اقتصاد، موضع‌گیری می‌کند.»


شکر خوری زیادی که شنیده‌اید، همینجاست مصداق‌اش! «مقولة» اقتصاد که در جمکران نیازی به توضیح ندارد، به قول امام‌شان «مال خر است»، و از زمین‌خواری و نزولخوری و قاچاق‌فروشی و برده‌فروشی و به تاراج دادن نفت فراتر نخواهد رفت. می‌ماند مقولة «فرهنگ»! اینجا نیز، از شما چه پنهان شکر کم نخورده‌اند! در قاموس گورکن‌ها «فرهنگ» به نماد بردگی زن یعنی همان تکه پارچه و جامعة‌ «زنانه ـ مردانه» و زوزه و روضه و ضجه و آداب تخلی و خصوصاً عربدة مخالفت دروغین با آمریکا و اسرائیل محدود خواهد شد. پس علی کوچیکه را با مقولة‌ فرهنگ در همان رادیوفردا رها کنیم و بازگردیم به ویلیام هیگ خودمان که از مجازات «قرون وسطائی» سنگسار ابراز انزجار فرموده‌اند.

البته براساس آنچه در کتب مقدس آمده، این «مجازات» در دورة مسیح و دیگر پیامبران ادیان ابراهیمی رایج بوده و ارتباطی با قرون وسطی ندارد! اما از آنجا که در اروپای غربی تشکیل دادگاه‌های تفتیش عقاید و اوج وحشیگری کلیسا با قرون وسطی تقارن زمانی یافته، خاج‌پرست‌های «متمدن» بربری‌ات و توحش را «ٰقرون وسطائی» می‌خوانند. باری در آن نشست خبری مشترک با وزیر امور خارجة بریتانیا، خبرنگاران از دوات‌اوغلو پرسیده‌اند این موضوع را با همسایة ایرانی خود در میان می‌گذارید؟ وزیر امورخارجة ترکیه هم پاسخ داده‌اند:

«تلاش می‌کنیم در این مورد با همسایة ایرانی خود گفتگو کنیم.»

جالب اینجاست که دولت ترکیه که خودش یک‌پا در همین بساط اسلام‌فروشی گذاشته و روز به روز از لائیسیته فاصله می‌گیرد تا به نظام توحش پدرسالاری نزدیک شود، برای خوش آمد «ارباب» نصیحت تخلف‌کاران را مد نظر قرار داده! در همین ترکیه شاهد برپائی تظاهرات برای آزادی حجاب در مدارس دولتی هستیم. در این‌کشور بعضی محافل جهت سرکوب زنان، خواهان عقب نشینی دولت به نفع «پدر» هستند و از واگذاری اختیارات دولت به «پدر» حمایت می‌کنند. اما جالب‌تر از همه، تلاش مزورانة‌ سازمان رسوای عفو بین‌الملل است که به بهانة مخالفت با اعدام، از ترادف «جرم» با «گناه» و دخالت در حریم خصوصی پشتیبانی هم به عمل می‌آورد. به گزارش فیگارو، سازمان کذا خواهان مجازات حبس‌ابد برای «گناه‌کاران» شده:

«اوائل ماه ژوئیه، سازمان عفو بین‌الملل در بریتانیا مقامات ایران را به تعلیق فوری تمام احکام مرگ [سنگسار، اعدام] و تبدیل‌شان به حبس ابد فرا خوانده.»


به این ترتیب این سازمان ریاکار تلویحاً روابط ‌جنسی خارج از چارچوب ازدواج را در کشور ایران از نظر حقوقی به عنوان «جرم» شناسائی می‌کند! حال آنکه دولت اصولاً حق دخالت به چنین روابطی را ندارد، مگر اینکه زن یا مرد از «همسر قانونی» خود به دلیل «نقض وفاداری» شاکی شود. در اینصورت اگر شواهد و مستندات محکمه‌پسند ارائه گردد، قاضی با طلاق موافقت خواهد کرد. در جوامع متمدن چنین کنند ولی سازمان رسوای عفو‌بین‌الملل با شناسائی حکومت منفور جمکران به عنوان حاکمیت «برگزیده» و قانونی ملت ایران، ما ملت را اسلامی و اسلام‌گرا و شیفتة حکومت دین به شمار آورده،‌ و خودش نیز در کنار «مردم» قرار گرفته. در نتیجه ضمن تأکید بر قوانین متحجر حکومت جمکران خواهان تعدیل آن‌ها می‌شود تا جواد لاریجانی هم حرفی برای گفتن داشته باشد. چرا که اگر غربی‌ها خدامحوری را به زیر سئوال ببرند امثال لاریجانی و دیگر آخوندهای مذکر و مونث جمکران می‌باید خفقان اختیار کنند. ولی با تأئید همزمان خدامحوری و تقاضای عاجزانة تعدیل مجازات‌های حکومت الهی زمینه همچنان برای پارس کردن سگ‌های‌هار استعمار مساعد خواهد ماند.

به همین منظور سایت رادیوفردا، مورخ 19 تیرماه 1389، جواد لاریجانی را برای پارس کردن به صحنه آورده. ایشان که در جایگاه دبیر ستاد حقوق‌بشر قوة قضائیه جمکران در راه تأمین منافع ارباب «انجام وظیفه» می‌کنند سوار بر موج اعتراضات مزورانة بین‌المللی، بر «استقلال» قوة قضائیه تأکید کرده، به خبرنگار ایرنا می‌گوید، غرب احکام شرع مقدس را هدف تهاجم قرار داده، سکینه آشتیانی «مجرم» است، و مجازات «رجم» در قانون اساسی ما وجود دارد:

«در سال‌های اخیر نیز احکام شرع مقدس اسلام، سوژة این تهاجمات تبلیغی بوده [...] در مورد این مجرم باید گفت که اولاً مجازات رجم در قانون اساسی ما وجود دارد [...]»

بله روند پروپاگاند چنین است. ابتدا رسانه‌های غرب یک تکه استخوان برای نوکران در جمکران پرتاب می‌کنند تا اینان از نظر تبلیغاتی گرسنه نمانند و بتوانند به نوبة خود برای شاخک‌های سازمان سیا خوراک تبلیغاتی فراهم آورند. اینگونه است که رادیو فردا با تکیه بر یاوه‌گوئی‌های لاریجانی کمر به حمایت از قانون اساسی جمکران می‌بندد:

«محمد جواد لاریجانی در حالی از وجود این حکم در قانون اساسی ایران سخن می‌گوید که چنین مجازاتی نه در قانون اساسی، بلکه در قانون مجازات اسلامی قید شده است.»

بله ما هم می‌دانیم که در قانون هشل‌هف اساسی حکومت متحجر جمکران به سنگسار اشاره نشده، ولی اگر مسئولین رادیوفردا رنج تفکر بر خود هموار کنند، متوجه‌ خواهند شد که قانون مجازات اسلامی بر قانون اساسی حکومت اسلامی تکیه کرده. قانونی که به دلیل خدامحوری با حقوق انسانی در تضاد قرار می‌گیرد. اما رادیوفردا برای دفاع از قانون اساسی حکومت جمکران به این مختصر اکتفا نکرده و با نقل اظهارات وحشیانة‌ لاریجانی، چنین القا می‌کند که اشکال از قانون مجازات اسلامی است نه از قانون اساسی حکومت جمکران:

«[لاریجانی گفته بود]‌ سنگسار نه شکنجه است، نه مجازات غیرمتناسب [...] اجرای احکام شرع مقدس [...] مثل رجم، حجاب و ارث [...] همواره با تخاصم غرب روبرو بوده [...] برخی فکر می‌کنند چون غربی‌ها راجع به سنگسار به ما فحش می‌دهند، ما خجالت می‌کشیم که احکام را اجرا کنیم [...] دستگاه قضائی ایران معیار اسلامی دارد و نمی‌تواند با لیبرال دمکراسی غرب منطبق شود[...]»


رادیوفردا با انتشار این سخنان ابلهانه از زبان سگ‌وفادار خود سه دروغ شاخدار به خوانندگان القاء می‌کند. نخست‌ اینکه، غرب با اجرای احکام توحش مخالف است، دیگر اینکه لاریجانی از مخالفان سرسخت غرب به شمار می‌رود، و نهایتاً اینکه لیبرال دمکراسی در غرب حاکم شده! حال آنکه غربی‌ها به شهادت اظهارات‌شان در همین مورد سنگسار هیچ مخالفتی با شرع ‌مقدس نداشته و ندارند. از سوی دیگر، لاریجانی خود از عراقی‌های پادوی استعمار در ایران است و آنچه او «لیبرال ـ دمکراسی» می‌خواند جز بازنشخوار تبلیغات رسانه‌های غربی نیست.

تاکنون دمکراسی غربی بود و هر کس می‌گفت دمکراسی بلافاصله از سوی امام روشن‌ضمیر به غرب‌زدگی متهم می‌شد؛ اینک تحت توجهات الهی غرب، حکومت اسلامی به ادعای جواد لاریجانی، یک دمکراسی تمام عیار شده و حقوق‌بشر را نیز «رعایت» می‌کند، هر چند با «لیبرال دمکراسی» غرب در تضاد قرار گرفته! این است فایدة استقرار چارپایان طویلة‌ مک‌کارتی در رأس امور کشور ایران، هر چه لندن و واشنگتن نیاز داشته باشند بر زبان این جانوران موذی جاری خواهند کرد:‌

«محمد جواد لاریجانی [...] در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو گفته بود ايران يک کشور داراى دموکراسى باز است که در آن عدالت و حق آزادى بيان تضمين شده است [...]»


و مسلم است که در نشست کذا هیچکس به خود اجازه نداده که به مزخرفگوئی ایشان اعتراض کند، چرا که آنگلوساکسون‌ها برای استقرار همین قماش «دمکراسی‌ها» به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده‌اند. التماس دعای آنگلوساکسون‌ها ارسال ناظران سازمان ملل به ایران جهت ملاقات با زندانیان تزئینی حکومت نظیر تاج‌زاده و شرکاست‌. هدف‌شان از این عملیات خداپسندانه نیز روشن است: جنجال و هیاهو جهت ایجاد یک سنگر فراگیر حق به نفع اسلام‌گرایان و فاشیست‌های «بومی» که چهرة پلید خود را در پس پردة جنبش موهومی به نام «سبز» پنهان کرده‌اند.

با هدف تخریب دمکراسی و به بیراهه کشاندن جنبش مدنی ایران، ‌ آنگلوساکسون‌ها چندین استخوان متفاوت برای سگ‌های ‌هارشان در داخل و خارج مرزها پرتاب کرده‌اند، باشد که از این رهگذر انرژی کافی برای مدافعان «بازگشت به گذشته» و حاکمیت «باورها»‌ و سلیقه‌ها و توهمات و مخالفان دمکراسی تأمین شود. وقتی سخن از «بازگشت به گذشته» به میان می‌آید این گذشته به هیچ عنوان «گزینشی» و «موهوم» نیست؛ «تاریخی» است و با تداوم «زمان» و رخدادها ارتباط مستقیم دارد. در این چارچوب است که «گذشته» به یکسان تمام گسست‌های تاریخی را که بر ملت ایران تحمیل شده از تهاجم اسکندر مقدونی تا هجوم تازیان و مغول‌ها و... وکودتاهای استعماری معاصر از کودتای کلنل آیرون‌ساید تا کودتای ژنرال هویزر و کودتای ناکام 22 خرداد 1388 را در بر می‌گیرد. و در همین چارچوب است که ما تمام گرایش‌های شیفتة‌ گذشته، به ویژه پدیده‌ای به نام «جنبش سبز» را که با هدف ایجاد «اجماع» خود را هر روز بیش از پیش در ابهام فرومی‌افکند تا هر فرد آنرا به «دلخواه» خود تفسیر کند از ریشه و پایه محکوم کرده، هواداران این «ابهام» را فاشیست می‌دانیم.

چه روزهای خوبی بود! آن‌ دوران طلائی که جیمی‌کارتر جنایتکار منادی حقوق‌ بشر در سراسر جهان شده بود! چه روزهای خوب‌تری بود آنزمان که «فدائیان اسلام» با ایجاد «جبهة ملی» یک دکان نوین جنایت و خیانت، جهت گسترش فتوی و ترور در ایران افتتاح کردند تا به بهانة دفاع از منافع ملی و حفظ استقلال کشور نفت ما را در انحصار خداوندان‌شان در لندن و واشنگتن قرار دهند. و چه روزهای بدی است اینروزها که فدائیان اسلام و اربابان‌شان دیگر نمی‌توانند به آنروزهای خوب خود بازگردند! هر چند که شعار فریبندة‌ «حقوق‌بشر» از زبان مقامات لندن و واشنگتن، همزمان با زوزة‌ «استقلال» و حفظ «منافع ملی» از حلقوم جیره‌خواران‌شان در ایران شنیده ‌شود.

در فرضیة فروید آرزوی «بازگشت به گذشته» نشان آشکار نگرانی فرد از زمان حال و هراس وی از تغییرات آینده است. به زبان ساده‌تر هراس از پویائی و تحولات زندگی در فرد تمایل به مرگ یا به ایستائی و سکون در یک گذشتة موهوم را دامن می‌زند. فردی که در خود شهامت و توان رویاروئی با شرایط زمان حال را نمی‌بیند، ‌ ناخودآگاه به «بازتولید» شرایطی روی می‌آورد که در آن احساس امنیت و آرامش کرده. همین نگرانی و هراس را در عرصة سیاست جهانی به ویژه در ایالات متحد و کشورهای حوزة دلار شاهدیم. این است دلیل واقعی «جاسوس‌گیری» پلیس یانکی‌ها، آنهم بلافاصله پس از سفر دیمیتری مدودف به ایالات متحد.

بعضی محافل که از شرایط نوین به هراس افتاده‌اند،‌ می‌کوشند از طریق بازتولید شرایط «جنگ سرد» به دوران نورانی جیمی‌کارتر «روشن‌ضمیر» بازگردند، باشد که به ارادة‌ الهی المپیک «سوچی» را نیز تحریم کنند، همانطور که محفل برژینسکی المپیک مسکو را تحریم کرد. این است دلیل تحرکات مضحک هیلاری کلینتن و خط و نشان کشیدن برای روسیه با توسل به ابزار جادوئی «حقوق‌بشر!» و این است دلیل پروپاگاند مهوعی که بر سه محور «باحجاب و بدون حجاب جنبش سبز»، «سنگسار»، و ستایش از «سال 1360»، یعنی دوران نکبت‌بار ریاست بنی‌صدر به راه افتاده و در خطبه‌های نماز جمعة 18 تیرماه به اوج می‌رسد. ساتاس با توسل به واژگون‌نمائی، ‌ و برای ارائة چهرة دلپذیر از بریتانیا، کودتای کلنل آیرون‌ساید را نشان مخالفت با «اسلام» معرفی می‌کند.





پنجشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۹


رقص نفت!
...

«بدون سوز و بریز رادیوهای خاج پرست که: آهای مردم دین از دست رفت گویا که آخوند باسواد و ملای با عقیده بیشتر پیدا می‌شد، ‌ بی‌آنکه شب شش بگیرند و اسم میهن‌شان را عوض کنند [...] هنوز جزیرة بحرین را به ارباب واگذار نکرده [...] و برای تمدید قرارداد نفت جنوب مردم را دور کوچه نرقصانده بودند[...]»

(توپ‌ مرواری)

جهت تأمین منافع اربابان در لندن و واشنگتن، حکومت اسلامی از طریق حنازرچوبه در هم‌سوئی کامل با دارودستة‌ ‌میرحسین موسوی رویای بازگشت به دوران «مصدق» روشن‌ضمیر را در سر می‌پروراند. باشد که با تکرار نمایش مهوع «ملی»‌ کردن نفت در مورد انرژی هسته‌ای نیز بتوانند در خیانت به ملت ایران سنگ تمام بگذارند. میرحسین موسوی و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن باید بدانند که با معرکه‌گیری «رفراندوم» نمی‌توانند مراسم گربه‌رقصانی محمد مصدق را تکرار کرده، با یکجانبه‌گرائی و نقض مقررات‌ بین‌المللی ملت ایران را در برابر لولة توپ استعمار بنشانند.

تنها رفراندومی که می‌باید در ایران برگزار شود، رفراندومی تک گزینه‌ای است: «آری به دمکراسی»! تا زمانیکه دمکراسی سیاسی در ایران حاکم نشده، مراجعه به آراء عمومی جز عوامفریبی هیچ نیست. در این راستا ارائة‌ پیشنهاد مزورانة «مراجعه به آراء عمومی پیرامون برنامة هسته‌ای»‌ بازتولید ناشیانة همان توطئة‌ استعماری ملی‌ کردن نفت است که با شعارهای عوام‌فریبانة‌ «استقلال» و حفظ منافع ملی جامة عمل پوشید و خسارات بریتانیا در جنگ دوم جهانی را از جیب ملت ایران پرداخت کرد.

اما از آنجا که عوامفریبی همواره از الزامات تحقق سیاست استعمار بوده، این سیاست برای دستیابی به اهداف نامشروع خود به دو عامل «شایعه» و «مردم»‌ نیاز دارد. با توجه به تاریخ معاصر ایران، تاکنون بهترین مکان شایعه‌پراکنی و ایجاد بحران «بازار» بوده. پس بهتر است تحرکات بعضی محافل را در بازار تهران دست‌کم نگیریم. از آنجمله است پخش اعلامیه‌هائی در بازار، ‌ در ظاهر امر جهت آگاه کردن کسبه، و در واقع برای تحریف دمکراسی! بله، عده‌ای از شارلاتان‌ها در کمال پدرسوختگی به این نتیجه رسیده‌اند که دمکراسی همان «مردم‌سالاری» باید باشد و از روی «خیرخواهی» به این صرافت افتاده‌اند که بازاری‌ها را با مفهوم دمکراسی آشنا کنند. یادآور شویم دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسان‌محور» از قضای روزگار در تضاد کامل با «مردم‌سالاری» و هرگونه جمع‌گرائی و گله‌پروری و خلق‌دوستی قرار گرفته. حال باید ببینیم چرا در ایران، بازاری‌ها می‌باید از طریق اعلامیه‌های ساواک با این قماش دمکراسی آشنا شوند؟ دلیل آن اهمیت ویژة بازار به عنوان مکان سنتی حرکت همزمان «سرمایه»، «مردم» و «شایعه» است.

به یاد داشته باشیم که رهبری حرکت سنتی تل انبوه و بی‌هویتی به نام «مردم» را، به صورت طبیعی مجموعة «دستاربند و اوباش»،‌ یعنی خشونت‌طلبان و تقدس‌فروشان بر عهده دارند. از اینرو با پخش «شایعه» در بازار می‌توان «سرمایه» و «مردم» را در جهت مطلوب، یعنی در مسیر باورهای مقدس جمعی به حرکت درآورده و این «حرکت» خداپسندانه را بر دیگر گروه‌های جامعه نیز علیرغم مخالفت‌شان بخوبی «تحمیل» کرد. به همین دلیل است که در کشور ایران «بازار» پیوسته در مرکز توجهات و الطاف استعمار قرار می‌گیرد، ‌ و به همین دلیل است که برای ضربه زدن به منافع ملی ایرانیان و تأمین منافع ارباب، مزدوران استعمار از جمله شخص محمد مصدق همواره به «مردم» و همین «بازار» متوسل شده‌اند.

امروز هم به موازات آگاه کردن کسبة بازار از ابعاد «دمکراسی» مطلوب استعمار، میرحسین موسوی برای تحقق سیاست مقدس «نعل‌وارونه»، یعنی تأمین منافع لندن و واشنگتن با شعار حفاظت از منافع ملی، بر طبل «مراجعه به مردم» می‌کوبد و طبق معمول «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا نیز برای ایشان تریبون لازم را فراهم آورده‌اند. اصولاً یکی از ویژگی‌های جنبش استعماری سبز این بود که در تریبون همین دو رادیو، ‌ جنایتکاران حکومت اسلامی را به سخنگویان و مدافعان منافع ملت ایران تبدیل کند.

سایت رادیوفردا، مورخ 17 تیرماه 1389 در گزارشی تحت عنوان«انتقاد میرحسین موسوی از عدم برخورد با عاملان حادثه 18 تیر» مراتب شکوه و گلایة موسوی از عدم رسیدگی به جرم مهاجمین به کوی دانشگاه در سال 1378 را منعکس کرده! بله، «میرحسینوس» پس از 11 سال سکوت به یک‌باره از خواب غفلت بیدار شده و می‌گوید، اگر آنوقت به این مسائل رسیدگی شده بود، ده سال بعد، یعنی در سال 1388 دیگر کسی به کوی دانشگاه حمله نمی‌کرد! ما از قدرت و مهارت میرحسین در انواع پیوندهای شکمی به ویژه در پیوند گ...ز به شقیقه به راستی در شگفت‌ایم! شاید میرحسین موسوی فراموش کرده که در سال 1378 محمد خاتمی در رأس قوة مجریة جمکران نشسته بود! و ایشان می‌توانستند از جایگاه ریاست قوة مجریه، وزیر کشور حرمسرادارشان را موظف کنند که مجرمان را به قوة قضائیه تحویل دهد! البته اگر بتوان قوة «آشوب و سکون» را، آنهم تحت نظارت ملاممد قوة مجریه به شمار آورد. باری میرحسین که پس از دریافت چراغ سبز از هیلاری کلینتن شاد و شنگول و خوش‌زبان شده می‌گوید:

« اگر [...]‌ مسببان آن فاجعه شناخته می‌شدند و [...] محاکمه و کیفر می‌شدند، ما حوادث حمله به خوابگاه دانشجوئی را بعد از انتخابات نمی‌داشتیم.»


بله میرحسین می‌کوشد ضمن پنهان داشتن دست استعمار در ایجاد آشوب‌های خیابانی فقط از سرکوب دانشجویان انتقاد کند. مگر دیگر افراد در ایران سرکوب نمی‌شوند که سرکار برای کوی دانشگاه مراسم روضه و زوزه به راه انداخته‌اید؟ طی 31 سال حکومت اسلامی جز سرکوب و تحقیر و تهدید و ترور روزمره بر ملت ایران چه گذشته؟ هیچ! حال جناب موسوی برای «جمهوری‌ات» نظام «بی‌نظم» و قانون‌شکن جمکران نگران شده، رادیوفردا هم به مجیزگوئی از رهبر وحشی این حکومت پرداخته و خامنه‌ای جنایتکار را مخالف سرکوب معرفی می‌کند!

به ادعای رادیوفردا، در تیرماه 1378، اعتراض دانشجویان ساکن کوی دانشگاه به تعطیلی روزنامة «سلام» به دخالت نیروهای انتظامی انجامید و رهبر جمکران از این عمل انتقاد به عمل آوردند، ولی دستگاه قضائی برای ایشان تره هم خرد نکرد:

«در 18 تیرماه 78، اعتراض دانشجویان [...] کوی دانشگاه تهران به تعطیلی روزنامه سلام [...] به خشونت کشیده شد و گرچه این حمله با انتقاد رهبر جمهوری اسلامی مواجه شد، اما دستگاه قضایی[...]»


امان از این «دستگاه قضائی» ذلیل مرده که به حرف رهبر هم گوش نکرد! اگر دستگاه قضائی از مقام معظم درس عدالت علوی آموخته بود، سال 1388 میرحسین موسوی با کمک هیزاکسلنسی و پروپاگاند رسانه‌های غرب می‌توانست ملت ایران را به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر باز گرداند، تا آن‌ها که پس از استقلال و آزادی و جنگ استعماری به دنیا آمده‌اند نیز با طعم شیرین توحش بهتر و بیشتر آشنا شوند. باری،‌ تا آنجا که ما می‌دانیم، این به اصطلاح دانشجویان ساکن کوی دانشگاه، شب‌ هنگام به عربده‌جوئی پرداختند تا نیروهای انتظامی بتوانند بهانه‌ای برای ورود به کوی دانشگاه داشته باشند،‌ و نهایت امر با سرایت آشوب به دانشگاه، ‌ بحران از این مکان به سطح جامعه کشیده شود. دستورالعمل این تحرکات هم در اروپا به محمد خاتمی ابلاغ شده بود. فقط اشکالی پیش آمد و آن اینکه علیرغم جنجال رسانه‌های غرب و حمایت حکومت دست‌نشاندة جمکران، مردم ایران از این آشوب‌ها حمایت نکردند. در نتیجه محمد خاتمی و علی‌خامنه‌ای ناچار شدند دکان عملة تحکیم وحدت را موقتاً تعطیل کنند! در واقع تلاش حکومت مستقل برای خودبراندازی در تیرماه 1378 ناکام ماند. و بین خودمان بماند جز «رادیوفردا» هیچکس از «مخالفت» خامنه‌ای با سرکوب‌ها اطلاع ندارد!

چگونه خامنه‌ای که نماد سرکوب و جنایت است می‌تواند با سرکوب مخالف باشد؟ این پرسشی است که فقط سازمان سیا می‌تواند به آن پاسخ دهد! حال باید ببینیم این رهبر در کدام جایگاه قرار گرفته که یک روز قدرقدرت و سرکوبگر است و همه‌کاره، و روز دیگر درمانده است و ناتوان و بی‌چاره؟ مگر ایشان فرماندة کل قوا نیستند و سه قوة نظام جهل و تعصب گوش به فرمان‌شان نیست؟ پس چرا مسببین خشونت از عدالت علوی ایشان در امان ماندند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، نیروهای انتظامی و دیگر نیروهای «نظامی ـ امنیتی» از روضه‌خوان‌ها دستور نمی‌گیرند:‌

«فرمانده وقت پلیس تهران [...] تبرئه شد و در میان نیروهای تحت امرش [...] یک نیروی وظیفه به سرقت یک ماشین ریش‌تراش متهم شد و [...] نیروهای امنیتی و قضایی به معرفی و بازخواست دیگر مسببان این حمله به ویژه لباس‌شخصی‌ها اقدام نکردند.»


بله این داستان حسن کچل و سیب لپ‌قرمزی را داشته باشید، تا برسیم به مسابقات مارگیری و ادامة داستان رادیوفردا که می‌گوید، 10 سال بعد، نیروهای لباس‌شخصی به همراه پلیس ضد شورش بار دیگر به کوی دانشگاه تهران هجوم بردند و باز هم به رغم تشکیل کمیتة‌ ویژه در مجلس اطلاع‌رسانی نشد! و آقای موسوی محبوب رادیوفردا ضمن اشاره به این دو رخداد چنین نتیجه گرفته که، «اگر» با رویداد اولی درست برخورد می‌شد، پس از مسابقات مارگیری کسی به خوابگاه دانشجوئی حمله نمی‌کرد! در ادامه، میرحسین جلاد خواهان ایستادگی در برابر «کژی‌ها» و برگزاری انتخابات آزاد می‌‌شود:

«بایستی یاد گرفته باشیم که در مقابل کژی‌ها بایستیم [...] ما نقطة اتصال را پایبندی و اجرای بی‌کم و کاست قانون اساسی گرفته‌ایم و راه تحول را از طریق یک انتخابات آزاد و رقابتی غیرگزینشی پیش‌بینی کرده‌ایم[...]»


کور خواندی جانم! آنچه ‌در چارچوب این قانون اساسی که ملهم از حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک است برگزار می‌کنید نام‌اش «انتخابات آزاد» نیست، «گ..زیدن بر آب» است. اینهم حکایت لات‌بازی‌های مصدق شده که عمری را به مزدوری بیگانه گذراند و ناگهان یک شبه مدافع منافع ملی از آب در آمد؟ میرحسین هم می‌خواهد پای جای پای استاد اعظم بگذارد،‌ چون می‌پندارد ملت ایران در دوران مصدق منجمد شده‌. ما می‌گوئیم اگر میرحسین موسوی خواستار «ایستادگی در برابر کژی‌هاست»، کافی است در برابر آینه بایستد، سرچشمة کژی‌ها را همانجا و به صورت «ایستاده» رویت خواهد کرد. در ضمن جلاد «ولایت خامنه» بهتر است نگاهی به دوران نخست‌وزیری شیخ مهدی بازرگان بیندازد و یادی هم از زهرا خانوم و ماشالله قصاب بکند تا بداند از کودتا و دولت خیابانی جز کژی و کاستی به بار نیاید. آن ورق‌پاره‌ای که شما بینوایان بر آن نام قانون اساسی گذارده‌اید فاقد صراحت و پایه و اساس است، و آن نظامی که بر اساس این «دستورالعمل» هشل‌هف و متناقض تشکیل شده نیز فاقد وجاهت قانونی. اما موسوی را با این مسائل بی‌اهمیت چه‌کار؟ در پایان این آسمان به ریسمان دوختن‌ها، ایشان جهت رهائی از خطر استبداد، خواهان «حاکمیت مردم» بر سرنوشت‌شان هم شده‌اند! جالب اینجاست که در قاموس موسوی «حاکمیت مردم» بر سرنوشت‌شان با برگزاری رفراندوم در مورد بحران هسته‌ای می‌باید تضمین می‌شود!

نزولخورهای جنگ‌فروش لندن جهت ممانعت از فعالیت نیروگاه بوشهر و سازمان دادن به یک کودتای مردمی، رویای «بازتولید» رفراندوم خائنانة‌ «ملی کردن نفت» در سر می‌پرورانند. در این راستا، لازم آمده که باز هم گریبان «مردم» را بگیرند و آنان را در جریان «برنامة هسته‌ای» قرار دهند تا «ملت» در مورد این برنامة «سرنوشت‌ساز» اظهار نظر کند! درست همانطور که در سال 1953، همین «مردم» بخوبی در جریان برنامة‌ خائنانة ملی کردن نفت قرار گرفتند و برای تأمین «استقلال» و حفظ «منافع ملی» در «خیابان» بر برنامة مصدق‌السلطنه مهر تأئید زدند، چرا که محمد مصدق اصلاً به همین منظور مجلس را منحل کرده بود، تا برای تأمین منافع اربابان‌اش مشروعیت «مردمی» نیز کسب کند. بله، این رفراندوم که همزمان نان کنسرسیوم را در روغن فراوان شناور کرد و گرفتاری‌های امپراتوری انگلستان را رفع‌ورجوع نمود، مصدق را نیز در جایگاه رهبر مادام‌العمر اوپوزیسیون نشاند. چه بهتر که امروز همین برنامه در دستورکار آنگلوساکسون‌ها قرار گیرد. منتهی از آنجا که محمد مصدق زمین را از وجود پلیدش پاک کرده، شعارهائی که توسط مصدق و فدائیان اسلام نشخوار شده بود،‌ اینک «ملک طلق» موسوی جلاد است و آماده برای «بازنشخوار». از اینرو، موسوی در بیانیة مورخ 16 تیرماه خود مطالبات حاکمیت انگلستان را در قالب یک پیام مردم‌پرستانه و سرشار از شارلاتانیسم منتشر کرده تا شب جمعه دست «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا ‌خالی نماند.

کارفرمایان «بی‌بی‌سی» که هنوز طعم شیرین «رفراندوم» اول آوریل 1979 و به ویژه طعم «رفراندوم» کودتاساز محمد مصدق را زیر دندان دارند، امروز خواهان برگزاری رفراندوم برای مسئلة هسته‌ای شده‌اند! البته این مطالبات را از زبان نوکرشان میرحسین موسوی به اطلاع عموم می‌رسانند! همچنانکه گفتیم آنگلوساکسون‌ها تمام مطالبات ابلهانه و انسان‌ستیز و ضدایرانی خود را از زبان سگ‌های وفادارشان در داخل و خارج ایران بیان می‌کنند. به عنوان نمونه، حاکمیت انگلستان برای ابراز مخالفت خود با آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر پیشنهاد ابلهانه و عوام‌پسند برگزاری «رفراندوم» پیرامون برنامة هسته‌ای را از زبان میرحسین مطرح می‌کند، چرا؟ چون در «برنامة هسته‌ای» کذا آنچه خارج از کنترل لندن و واشنگتن قرار گرفته همین نیروگاه است! بقیة برنامه، یعنی غنی‌سازی و بمب‌سازی و موشک‌نوازی و غیره که جز شایعة رسانه‌ای هیچ نیست، تحت نظارت کامل آنگلوساکسون‌ها مدیریت می‌شود. پس لازم است خوانندگان گرامی نگاهی گذرا به بیانیة‌ اخیر «میرحسینوس» بیفکنند، تا ‌ببینند پادوی وفادار استعمار چه‌ها می‌گوید! بررسی اظهارات موسوی اتلاف وقت خواهد بود.

اما پیش از ادامة مطلب، به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد خودکشی صادق هدایت پاسخ می‌دهیم، و در مورد جنجال در فرانسه و انعقاد قرارداد 30 ساله «بی. ‌پی» و آذربایجان که در وبلاگ‌ «الاغ‌نوس» مطرح شد نیز توضیحاتی می‌آوریم. خوانندة گرامی! بارها در این وبلاگ تأکید کرده‌ایم که خودکشی صادق هدایت همچون تصادف فروغ فرخزاد یک شایعة استعماری بیش نیست. صادق هدایت در گیرودار بحران‌سازی‌های انگلستان برای ملی‌کردن اجباری نفت با شعارهای عوام‌فریب «استقلال» و «حفظ منافع ملی» به فاصلة‌ کمی پس از ترور رزم‌آرا که با این قماش «استقلال» مخالف بود به قتل رسید. چرا که روشن‌بینی و قلم کوبندة هدایت تهدیدی بود برای سیاست استعماری «ملی کردن نفت» و به ویژه تبدیل محمد مصدق به قهرمان ملی!

حال یک پرانتز باز می‌کنیم و با استفاده از اطلاعات شخصی و کتاب «خواب آشفتة‌ نفت»‌ به صورت شتابزده نگاهی خواهیم داشت به طرح خائنانة‌ ملی شدن نفت. یادآور شویم بخش اطلاعات مربوط به «خواب آشفتة‌ نفت» در سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 16 دسامبر 2004 نیز موجود است. در تاریخ اول آبانماه 1328، مصدق و همپالکی‌های‌اش جبهة به اصطلاح ملی را تشکیل دادند. و کمتر از دو هفته پس از تشکیل جبهة مذکور، برنامة‌ فدائیان اسلام جهت ترور مخالفان استعمار آغاز شد. ابتدا «هژیر»، نخست وزیر سابق و وزیر دربار توسط «حسین امامی» به قتل رسید، و جالب اینجاست که ترور هژیر با ورود جرج مک‌گی، معاون وزارت امور خارجه ایالات متحد تقارن می‌یابد! این تقارن خجسته باعث شد که انتخابات مجلس شانزدهم مورد اعتراض قرار گرفته باطل اعلام شود، تا پس از تجديد انتخابات، هشت تن از نامزدان جبهه ملی به مجلس شانزدهم راه يابند و محمد مصدق به عنوان نمايندة اول تهران پای به چنین مجلسی بگذارد، و آخوند کاشانی مزدور هم بتواند از تبعيد به تهران بازگردد!

باری، مجلس کذا پس از بازگشت شاه از آمریکا افتتاح شد، و دولت ساعد استعفا ‌داد تا «علی منصور» کابینه تشکیل دهد. وی پیش از تشکیل کمیسیون نفت که از قضای روزگار مصدق نیز در آن حضور داشت استعفا داد و در تاریخ 5 تیرماه 1329، سپهبد رزم آرا، رئیس ستاد ارتش مأمور تشکیل کابینه ‌شد. رزم آرا از همان آغاز با مخالفت مصدق در مجلس رو به رو شد. محمد مصدق، به پیروی از سنت مقدس طویلة مک‌کارتی برچسب خيانت و فساد بر پیشانی رزم‌آرا الصاق کرد تا فتوی ترور وی صادر شود. مصدق ادعا کرد مأموریت رزم‌آرا تجزية‌ ايران است! در تاریخ 12 اسفندماه رزم آرا در کميسيون نفت حضور یافت و کوشيد تا با استناد به نظر مشاوران فنی خود و تأکيد بر مشکلات اداری و پيچيدگی‌های نفت شور و هیجان هواداران ملی کردن نفت را کاهش دهد. چهار روز بعد،‌ یعنی در تاریخ 16 اسفندماه 1329،‌ رزم‌‌آرا توسط خليل طهماسبی،‌ از فدائيان اسلام ترور می‌شود. پیشتر گفتیم که اسدالله علم نیز در این توطئه دست داشت:‌

«مصدق در فردای قتل رزم آرا پيشنهاد ملی شدن صنعت نفت را که تا آن روز تصويب نشده بود يک بار ديگر به رأی گذاشت و اعضای کميسيون به اتفاق آرا آن را تصويب کردند. در جلسه 24 اسفند ماه از 131 نماينده، 95 نفر در جلسه حضور داشتند و همة آن‌ها به گزارش کميسيون نفت رأی مثبت دادند. مجلس سنا هم در آخرين روز سال يعنی 29 اسفند 1329 اين گزارش را تصويب کرد.»


اینهم از قصة مصدق و حکومت مردمی وی! در حکومت «خدامحور» و «مردم‌سالار» جهان سوم، این «شایعه» است که سرنوشت به اصطلاح انتخابات را رقم می‌زند. «شایعة شرکت» اکثریت قریب به اتفاق «مردم» در معرکه‌گیری استعماری و «شایعة پیروزی» یک فرد بر دیگر افراد، و شایعة حمایت فلانی و بهمانی از فلان نامزد انتخاباتی،‌ و یا شایعة اجماع مردم پیرامون یک پیشنهاد مبهم و ابله‌فریب نظیر «جمهوری اسلامی، آری یا نه»! خلاصه شایعة «حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش»، یعنی «استقلال»، آنهم در کشوری که حکومت‌اش دست‌نشاندة استعمار باشد، ‌ بهترین شایعه بوده و هست، و شاید در آینده نباشد! این شایعه شوت‌وپرت‌ها را به این توهم دچار می‌کند که وقتی از جنوب و شرق و غرب در محاصرة ارتش ناتو قرار گرفته‌اند و در شمال هم با رقیب همین ارتش همجواراند، می‌توانند با تجمع در برابر حوزه‌های به اصطلاح انتخابات بر سرنوشت خویش حاکم شوند. به ویژه در این وانفسا که دیواره‌های امنیتی جنگ سرد فرو ریخته و همه به زدن جیب یکدیگر مشغول‌اند. به عنوان نمونه کافی است به مسیر حرکت «تونی هیوارد»‌، مدیر عامل «بی.‌ پی» نگاهی داشته باشیم. حدود سه ماه پس از جنجال رسانه‌ای پیرامون نشت «فرضی» نفت در خلیج مکزیک، ایشان از مسکو به آذربایجان رفتند و پس از انعقاد یک قرارداد 30 ساله در زمینة‌ اکتشاف گاز با جمهوری آذربایجان راهی امارات شدند.

از این مختصر می‌توان دریافت که بریتیش پترولیوم، بزرگترین شرکت تاریخ جهان، پس از کسب رضایت مسکو با آذربایجان قرارداد منعقد می‌کند و قرار است سرمایة‌ مورد نیاز جهت فعالیت‌های خود را در باکو از شیخک‌های امارات تحویل بگیرد تا پس از فروش گاز آذربایجان در بازارجهانی باج آمریکا را تحت عنوان «جبران خسارات محیط زیست» به جیب کاخ‌سفید بریزد. در این آشفته بازار است که امثال میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد در لجنزار «بازگشت به گذشته» دست‌وپا می‌زنند، بی‌آنکه بدانند محفلی که سوسیالیست‌ها را در فرانسه به قدرت رسانده، از امکانات و موقعیت سی سال پیش برخوردار نیست!

به گزارش لوموند، مورخ 8 ژوئیه 2010، فردی که ادعا کرده بود از سوی لیلیان بتانکور مبلغ 150 هزار یورو به وزیر کار فعلی دولت سرکوزی پرداخت کرده تا این مبلغ را به دست نیکولا سرکوزی برساند، روز گذشته در سخنان خود تجدید نظر کرد. «کلر تی‌بو»، حسابدار سابق زوج «بتانکور»، به همین سادگی که گفتیم، در برابر مأموران مبارزه با فسادمالی اظهارات خود را تغییر داد! هم تاریخ پرداخت عوض شد هم مبلغ آن! در عوض بساط توحش و لات‌بازی در جهان اسلام تغییرناپذیر است.

از یکسو، «اندیشمندان» مالی به پاس حضور احمدی نژاد در مرکز اسلامی شهر «تومبوکتو» عمامة مخصوص خود را بر سر وی گذاشتند. و این خبر با کد: 1210449 در حنازرچوبه مورخ 17تیرماه 1389 انتشار یافت. و از سوی دیگر به گزارش مهرنیوز، مورخ 16تیرماه سالجاری، ‌ مأموران پلیس تهران موفق ‌شدند بیش از 15 هزار نوع مشروب الکلی کشف و ضبط کنند:‌

«سردار علیرضا علیپور[...] گفت [...]‌مأموران پلیس امنیت موفق شدند یکی از بزرگترین باندهای قاچاق مشروبات الکلی خارجی را پس از انجام دو ماه اقدامات اطلاعاتی شناسائی و سرکرده‌های آن را دستگیر کنند.»‌

چه کسی می‌گوید ما بر سرنوشت خود حاکم نیستیم؟






چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۹


الاغ‌نوس!
...
آنگلوساکسون‌ها از تجزیة ایران و حضور در سواحل خزر منصرف نشده‌اند! به همین دلیل است که پس از سخنرانی ابلهانة هیلاری کلینتن در ورشو، میرحسین موسوی و محمد خاتمی زبان‌شان باز شد، و به همین دلیل است که پس از مسافرت وزیر امورخارجة آمریکا به آذربایجان، «تونی هیوارد»، مدیر عامل بریتیش پترلیوم برای انعقاد قرارداد 30 ساله جهت اکتشاف گاز سر از باکو در می‌آورد. این خبر بهجت اثر با کد: 121703 در حنازرچوبه، مورخ 16 تیرماه 1389 منعکس شده. یادآور شویم حضرت هیوارد، پس از «زیارت» مسکو مجوز چپاول گاز در آذربایجان را کسب کردند. حال که زمینة گسترش تاراج اقتصادی آنگلوساکسون‌ها در آذربایجان فراهم آمده، می‌باید در انتظار گسترش بحران سیاسی در ایران باشیم، چرا که تداوم سیاست‌های استعمار در منطقه بدون ایجاد گسست در ایران امکانپذیر نبوده و نخواهد بود.

علیرغم ناکامی کودتای میرحسین موسوی جهت بازگرداندن جامعة ایران به دوران پرشکوه آن وحشی بیابانی،‌ در راستای «بازتولید» فضای جنگ سرد، تفنگ‌فروش‌ها پس از «جاسوس‌گیری» در ایالات متحد، با هدف بازتولید فضای سیاسی دوران ریاست جمهوری والری ژیسکار، به زمینه‌سازی جهت بازگرداندن سوسیالیست‌ها به کاخ الیزه مشغول شده‌‌اند. دلیل هم اینکه حزب به اصطلاح سوسیالیست فرانسه، همچون سوسیالیست‌ها در کشور سوئد و دیگر سوسیالیست‌نمایان اروپا، در هم‌سوئی کامل با محفل کودتای 22 بهمن 1357، از حامیان بی‌قید و شرط «اسلام» و «اسرائیل»‌، یا بهتر بگوئیم از مدافعان جنگ‌افروزی‌اند.

سیاست آنگلوساکسون‌ها در سال 1978 با تمرکز بر محور «پاریس ـ تهران»‌ ابتدا «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را در ایران، ‌ و سپس سوسیالیست‌نما‌ها را در فرانسه به قدرت رساند. این سیاست پس از استقرار حکومت اسلامی، کل منطقه را به مدت 30 سال در جنگ و کودتا فرو برد. همین سیاست اینک خود را در محور «پاریس ـ باکو» قرار ‌داده. چارچوب اقتصادی این سیاست بر تاراج نفت و گاز آذربایجان توسط بریتیش پترولیوم استوار شده، و چارچوب تبلیغاتی آن در فرانسه بر پروپاگاند عوامفریبانة‌ سه گروه از فاشیست‌ها «سبز، سوسیالیست‌نما و جبهة ملی» تکیه دارد. به همین دلیل است که در پی جنجال «کلان ـ‌ شرکت» اورآل‌ و گسترش شایعه‌پراکنی پیرامون این افتضاح، روز گذشته شخص نیکولا سرکوزی از سوی رسانه‌ها و نمایندگان حزب سوسیالیست در مجلس هدف تهاجم قرار گرفت. و از قضای روزگار در همین گیرودار تونی هیوارد، مدیرعامل «بی. ‌پی» نیز وارد باکو می‌شود.

در پی شکست برنامة تهاجم نظامی به ایران، آنگلوساکسون‌ها جهت تحمیل سیاست خود همچنان به بحران‌سازی از طریق «شایعه‌پراکنی» در زمینة سیاسی و اقتصادی ادامه می‌دهند. روند کار چنین است که ابتدا رسانة ‌رسمی حکومت اسلامی در مورد اعمال تحریم‌های فرضی شایعه‌پراکنی می‌کند، سپس نوبت به مخالف‌نمایان در سایت متقلب و دروغ‌پرداز «جرس» می‌رسد تا به بازنشخوار شایعات فرسودة ساواک پیرامون سوء‌استفاده‌های مالی در دوران پهلوی دوم مشغول شده، از طریق مزخرف‌بافی پیرامون بنیاد مستضعفان به تحریک افکار عمومی بپردازد. در بخش سیاسی نیز محمد خاتمی و میرحسین موسوی در سیرک «بحران‌سازی» ضمن واژگون‌نمائی به معلق زدن برای ارباب مشغول‌ می‌شوند، و پشتک و واروی اینان همزمان در رادیوفردا، پیک‌نت و گویانیوز به نمایش در می‌آید.

حال این پرسش منطقی مطرح می‌شود که چه عاملی گردانندگان سایت «جرس» و دیگر مخالف‌نمایان حکومت جمکران را در داخل و خارج ایران از گزند روزگار در امان داشته؟ ‌ مگر این حکومت «فلج» شده؟ این همان حکومتی است که در دوران امام روشن‌ضمیر و پس از ایشان در داخل‌وخارج به کشتار مشغول بود، اینک چه پیش آمده که الطاف خود را از امثال مهاجرانی و کدیور و خاتمی و شرکاء دریغ می‌دارد؟‌ مسلماً امنیت و آسایش حاج فرج دباغ‌ و دیگر اوباش مخالف‌نمای روضه‌خوان‌ها در داخل و خارج مرزها دلیل موجه دارد؛ اراذل حرفه‌ای نظیر مهاجرانی، کدیور و اعضای نهضت منفور عاظادی هیچ مخالفتی با تحمیل احکام شریعت به ملت ایران نداشته و ندارند. حکومت حجاب و قصاص و سنگسار، هم کارساز اینان بوده هم ضامن تأمین منافع اربابان‌شان در غرب. پس هیچ دلیلی ندارد که این اوباش از سینه زدن برای تحجر دین دست بشویند. وظیفة‌ اصلی اینان مخالفت با «افراد» و ابراز تمایل به «اسلام خوب» است! در نتیجه لات‌وچاقوکش‌های ساواک موظف‌اند از زندگی سرشار از ذلت و حقارت این جماعت مراقبت نیز به عمل آورند. پس نگران میرحسین و شرکاء نباشیم! حکومت جمکران لات و چاقوکش و جنایتکار کم ندارد، منتهی این گنجینة گرانبها فقط برای مبارزه با آزادی‌های انسانی اختصاص یافته. از آنجمله است تحمیل حجاب،‌ قتل نویسندگان، سرکوب جوانان، شلاق زدن افراد به جرم نوشیدن مشروبات الکلی و ممانعت از برپائی جشن و کنسرت و... و نهایت امر تشویق «حوزه‌سازی»، برپائی مراسم روضه و زوزه و سوگواری و مرده‌پرستی که «تخصص» آخوند جماعت است.

در این راستا اظهارات ابلهانة «مشفق» که ملاممد خاتمی و میرحسین جلاد از آن به عنوان «فایل صوتی» یاد کرده، و محتوی مضحک و فرضی‌اش در «پیک نت» نیز انتشار یافته در واقع بازارگرمی برای سبزهای مفلوک و مزور می‌باید تلقی شود. بالاخره تبلیغات ساواک جمکران از حد فهم و شعور اربابان‌اش در لندن و واشنگتن فراتر نخواهد رفت. این «مشفق» همان فردی است که سخنان احمقانه‌‌اش مورد استناد بنی‌صدر در رادیوفردا قرار گرفت تا همه بدانند و آگاه باشند که در اوج جنگ سرد و در یک کشورکلیدی همچون ایران نقش تصمیم گیرنده را یک پیرمرد کودن و روان‌پریش ایفا می‌کرد. و اشغال سفارت آمریکا، ادامة جنگ با عراق و ... و بقیة‌ قضایا با اجازه و فرمایش همین آقای خمینی صورت گرفته! اگر به این دروغ‌های بیشرمانه مطلب اخیر «سپیده‌ صلح‌جو» را در سایت اخبار روز بیافزائیم خواهیم داشت، حقوق بشر در ایران رعایت نمی‌شد چرا که «مردم» حواس‌شان به جنگ بود! به عبارت دیگر استعمار در این میان هیچ نقشی نداشت! رهبر می‌خواستند جنگ بفرمایند، مردم هم «سرگرم» جنگ شدند و نمی‌توانستند به حقوق بشر بپردازند! به زبان ساده‌تر اختیار حقوق بشر در دست تل موهوم «مردم» قرار گرفته بود که به نوبة خود «مطیع» و پیرو اوامر رهبر «محبوب» انقلاب بودند! خلاصه یکوقت فکر نکنید ملت ایران با جنگ مخالف بوده! به هیچ عنوان! همة ایرانیان می‌خواستند بجنگند و در راه حکومت اسلامی و لات‌ولوت‌های خمینی «شهید» شوند، تا از این مسیر جیب تفنگ‌فروش‌ها در غرب پر شود و دولت محبوب و مردمی میرحسین همچون دولت به اصطلاح سوسیالیست «لوران فابیوس»، نخست وزیر وقت فرانسوا میتران سر پا بماند. اینجاست که ارتباط جنگ 8 ساله با سوسیالیست‌های فرانسه آشکار می‌شود.

و به همین دلیل است که محافل جنگ‌طلب در فرانسه برای سرنگونی نیکولا سرکوزی به همان شیوة‌ اعضای طویلة‌ مک‌کارتی در جمکران، یعنی شایعه‌پراکنی متوسل شده‌اند. بله، در کشور فرانسه نیز بحران‌سازی «سیاسی ـ اقتصادی» از طریق شایعه‌پراکنی جریان یافته. چرا که پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، دولت فرانسه که نقش «مجری برنامه» را ایفا می‌کرد، در کشاکش یک جنجال رسانه‌ای جای خود را به سوسیالیست‌‌نماها سپرد. گسترش جنگ از لبنان به ایران، عراق، افغانستان، و نهایت امر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ‌ جنگ دوم خلیج فارس و سرانجام تجزیة یوگسلاوی پیامد سیاستی بود که در کشور فرانسه، ‌ سوسیالیست‌ها را به حکومت رساند.

پیش از ادامة مطلب،‌ برای یادآوری شرایط به قدرت رسیدن حزب سوسیالیست در فرانسه باز می‌گردیم به دسامبر 1977، یعنی حدود یک سال پس از انتخاب جیمی‌کارتر به ریاست جمهوری ایالات متحد. در تاریخ 5 دسامبر 1977، حزب «ار. پ. ار» توسط ژاک شیراک پایه‌ریزی می‌شود. پس از سه ماه، با برگزاری انتخابات و پیروزی «اتحاد چپ»، که در کمال تعجب از ژاک شیراک حمایت به عمل آورد، وی در جایگاه شهردار پاریس قرار می‌گیرد. یادآور شویم به دلیل هراس محافل افراطی، طی سال‌های متمادی «انتخاب شهردار» در پاریس به حال تعلیق درآمده بود. شش ماه پس از استقرار شیراک در شهرداری پاریس، «اتحاد چپ»‌ در هم می‌شکند و در پائیز 1978، خمینی به پاریس ارسال می‌شود. به یاد داریم که رئیس جمهور فرانسه در این دوره «والری ژیسکار» بود. طی اقامت ایشان در الیزه، یکی از وزرای کابینه به نام «روبر بولن» به قتل می‌رسد و رسانه‌ها قتل او را خودکشی اعلام می‌کنند. خانوادة بولن هنوز پس از گذشت بیش از سه دهه نتوانسته پروندة این مرگ مرموز را به جریان اندازد! در پی این ماجراست که افشاگری‌های مجلة محفلی «کانار آنشنه» و روزنامة «لوموند»‌ پیرامون اهدای الماس‌ به ژیسکار دستن از سوی «بوکاسا»، رئیس جمهور و سپس «امپراتور» خودخواندة آفریقای مرکزی به جنجالی رسانه‌ای تبدیل می‌شود. آنگاه «خبر» تهاجم فرضی یا واقعی پلیس به دفاتر رسانه‌های افشاگر بحران را در حد مطلوب گسترش می‌بخشد. سرانجام در انتخابات بهار 1981، ‌ فرانسوا میتران به عنوان رئیس جمهور فرانسه برگزیده شده، «پیر موروا» را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی می‌کند.

نخستین اقدام دولت موروا، یعنی لغو یارانة‌ مدارس مذهبی تظاهرات میلیونی مخالفان را در پی می‌آورد! و این پرسش مطرح می‌شود که آراء سوسیالیست‌های پیروز در انتخابات که برنامه‌شان هم از قبل مشخص بوده اصلاً از کجا آمده بود؟! آن‌ها که پاسخی برای این پرسش دارند ما را هم در جریان بگذارند! باری در پی تظاهرات طرفداران مدارس مذهبی، پیر موروا استعفا می‌دهد و فرانسوا میتران فردی به نام «لوران فابیوس» را بجای وی به نخست وزیری منصوب می‌کند. فابیوس از یهودیان مدافع بی‌قید و شرط اسرائیل و از نزدیکان برنار هانری لوی و شرکاست. حال برای روشن شدن ارتباط میتران با «شولر» و «بتانکور»، بنیان‌گزاران «آریائی نژاد»‌ شرکت اورآل لازم است یک پرانتز دیگر باز کنیم!

این شرکت که در سال 1907 توسط «شولر» تأسیس شده بود، در سال 1939 نام خود را به «اورآل» تغییر می‌دهد. در این دوره است که «شولر» برای سازمان دادن به «کمیتة سری حرکت انقلابی»‌ شامل راست‌گرایان افراطی امکانات مالی خود را به کار می‌گیرد و برخلاف مطالب بسیار دقیق «ویکی‌پدیا»، ‌ فرانسوا میتران و آندره بتانکور از اعضای همین سازمان‌اند. البته فرانسوا میتران در تشکل یهودستیزان «صلیب‌های آتش» نیز افتخار عضویت داشته، و پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم. همچنانکه گفتیم در سال 1942 «شولر» بتانکور را برای «آریائی» کردن مدیریت شرکت نستله به سوئیس اعزام می‌کند و ... خلاصه فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست‌نمای فرانسه سابقة درخشانی دارد که در سال 1980 هیچکس به آن اشاره نمی‌کند. پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست ارتش هیتلر،‌ «شولر» در برابر دادگاه ثابت می‌کند که همچون فرانسوا میتران و آندره بتانکور با فاشیسم مبارزه کرده و اسیر جنگی بوده! حال که با سوابق شولر و بتانکور و ارتباط تنگاتنگ فاشیست‌ها و سوسیالیست‌نماهای فرانسه آشنا شدیم بازگردیم به جنجال اخیر اورآل و شایعه پراکنی جهت بازگرداندن همین سوسیالیست‌ها به کاخ الیزه.

روز گذشته چنین شایع شد که نیکولا سرکوزی جهت فعالیت‌های انتخاباتی خود مبلغ 150 هزار یورو از این شرکت دریافت داشته! شواهد و مدارک عبارت است از اظهارات یک‌نفر که ادعا می‌کند‌ پاکت حاوی مبلغ فوق را شخصاً به دست «اریک ورس»، وزیر سابق خزانه‌داری و وزیر کار فعلی داده! همین اظهارات به سوسیالیست‌ها امکان داد تا مجلس را به التهاب بکشانند، و سپس نیکولا سرکوزی با رنگ پریده و صدای لرزان از این بساط ابراز تأسف کرد. ظاهراً اگر جنجال فروکش نکند نیکولا سرکوزی رفتنی خواهد بود و امکان جنگ در منطقه و ماستمالی شدن مذاکرات صلح نیز افزایش خواهد یافت. چرا که سوسیالیست‌های فرانسه همچون فاشیست‌های «جبهة ملی» در این کشور از جنگ افروزی حمایت می‌کنند.

و از آنجا که حزب سوسیالیست فرانسه برای استحکام جایگاه خود و تضعیف احزاب راست و میانه به گروه «لوپن» نیاز دارد، از بحران‌سازی در داخل نیز غافل نخواهد ماند. یادآور شویم بحران فرانسه با جنجال پیرامون تیم فوتبال این کشور آغاز شد و حزب «لوپن»‌ آغازگر این جنجال بود. خلاصه کنیم سرنگونی حاکمیت را دو گروه فاشیست برعهده گرفته‌اند. یکی از گروه‌ها که خود را سوسیالیست می‌خواند، با تکیه بر شایعات فساد مالی در مجلس هیاهو به راه انداخته و دومی با تغذیه از تبلیغات پیرامون حجاب و نقاب و مسجد، و سوءاستفادة‌ بعضی مهاجران از کمک‌های اجتماعی تحریک افکار عمومی بر ضد مسلمانان مهاجر را بر عهده گرفته. حال نگاهی داشته باشیم به تحرکات مزورانة بعضی‌ها برای منزوی کردن مهاجران فرودست، و به ویژه نقش پارلمان اروپا جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب زنان مسلمان ساکن غرب.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم محافلی به زنان محجبه «پاداش مالی» اهداء می‌کنند و با توجه به اینکه کارگران در بین مهاجران مسلمان اروپا اکثریت دارند، بازار حجاب و نقاب و دیگر زهرمارهای «دینی» رونق فراوان یافته و در حومه‌های فقیرنشین در عمل حکومت اسلامی مستقر شده. البته قوانین این حکومت شریعت ربطی به قوانین فرانسه ندارد، و توسط اراذل و اوباش و موادفروش‌های خرده‌پا تعیین می‌شود. و اینروزها که قرار است قانون ممنوعیت نقاب و حجاب به مجلس ارائه شود، «سبزها» برای توجیه مخالفت خود با قانون مذکور به مصوبة پارلمان اروپا متوسل شده‌اند. این پارلمان خبیث می‌گوید، اگر زنی با حجاب موافقت شخصی داشته باشد، باید از این «حق» برخوردار شود!

اشکال اینجاست که در میان مسلمانان فرودست که به شدت در جامعه منزوی شده‌اند و به برکت سیاست‌های اسلام‌نواز سوسیالیست‌ها و بمباران پروپاگاند خشونت‌گستر رسانه‌ای در انزوای بیشتری قرار گرفته‌اند، «زن بی‌حجاب» متحمل خشونت گسترده‌تر و انزوای بیشتری خواهد شد. در نتیجه هیچ نیازی به تحمیل حجاب نیست؛ زن فرودست برای مصونیت خود، و برای پرهیز از انزوای هر چه بیشتر اجتماعی با «رضایت کامل» حجاب را رعایت خواهد کرد و اینگونه است که «مسیو نوئل مامر»، عضو محترم گروه سبزهای فرانسه می‌تواند با تکیه بر مصوبة پارلمان اروپا مخالفت سبزها را با قانون حجاب از منظر «حقوقی» حسابی «توجیه» کند. حال که با مسیر اسلام‌نواز «تغییر» که به معنای بازگشت به گذشته در سیاست فرانسه خواهد بود آشنا شدیم می‌توانیم جنجال دارودستة موسوی را بهتر ارزیابی کنیم و ارتباط مستقیم این محفل نفرت‌انگیز را با جنگ‌افروزی و برکناری ژنرال مک‌کریستال دریابیم.

یانکی‌ها به دلایلی ناچار شدند تغییر سیاست داده و از تبدیل افغانستان به طویله‌ای مشابه جمکران چشم پوشی کنند. به همین دلیل بود که محمد ایمانی در موسسة کیهان برای ژنرال مک‌کریستال شورشی سینه می‌زد و «حسین، حسین» می‌کرد. چارپایان طویلة مک‌کارتی، ژنرال مک‌کریستال را «وارث حسین» می‌دیدند و شکم خود را برای یک جنگ حسابی و ایمانی صابون زده بودند. برنامة مک‌حسین کریستال چه بود؟ تهاجم از خاک افغانستان به ایران، تثبیت جنگ در ایران و فرار از افغانستان! به این ترتیب گورکن‌ها به عنوان حکومتی که آمریکا را از منطقه بیرون رانده، در جایگاه پیروز ابدمدت قرار می‌گرفتند، و ضمن جبران شکست ناتو در جنگ قفقاز،‌ به برکت پروپاگاند شیپورهای ناتو‌ در افکار عمومی جهان همتراز روسیه معرفی می‌شدند. در نتیجه بلافاصله در عرصة هسته‌ای پیشرفت فراوان کرده و چندین بمب اتمی به دست می‌آوردند و مذاکرات صلح و حل بحران هسته‌ای در یک چشم بهم زدن منتفی می‌شد؛ مگر روسیه سلاح اتمی ندارد؟ پس ما هم که ارتش‌ آمریکا را شکست داده‌ایم باید بمب داشته باشیم تا در برابر تهدیدهای آمریکا و اسرائیل از خود دفاع کنیم!‌ بله! این طرح سرشار از نبوغ آب از لب و لوچة‌ همة سگ‌های‌هار استعمار سرازیر کرده بود. در واقع چه کسی می‌تواند درهم شکنندگان ارتش آمریکا را به دلیل برخورداری از سلاح هسته‌ای نکوهش کند؟ هیچکس! خلاصه دو نوکر وفادار سرمایه‌داری غرب یکه‌تاز منطقه می‌شدند: اسرائیل می‌ماند و جمکران و یک جنگ زرگری تا مرگ خورشید!

البته ارتش آمریکا چه شکست بخورد و چه پیروز شود تفاوتی نمی‌کند، چرا که در هر حال به اهداف اصلی خود یعنی افزایش بودجة نظامی‌ و گسترش تخریب و توحش در منطقه دست می‌یابد و تلفات سربازان‌اش هم هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که کادرهای بالای ارتش نظیر خلبانان آسیب نبینند. بقیه را به سادگی می‌توان جایگزین کرد.

بله مک کریستال دوست داشتنی ما با تکیه بر همین اصل اساسی رویای تحقق شعارهای ابلهانة خمینی روشن‌ضمیرشان را در سر می‌پروراندند. فقط اشتباه‌شان این بود که مانند همة فاشیست‌ها در یک نقطه منجمد شده و شرایط نوین منطقه یعنی پایان جنگ سرد را نادیده گرفته، در توهمات‌شان یک برنامة‌ «دقیق» و «غیرممکن» طراحی کرده بودند؛ برنامه‌ای که با شکست روبرو شد. به همین دلیل است که الیزابت دوم، قطع برق در تورنتو و صرف شام در تاریکی را با «استفن هارپر» «نشانه‌های» خشم خداوند ارزیابی کرد. ‌علیاحضرت پس از گذشت بیش از 4 دهه از آخرین زیارت‌شان از سازمان ملل راهی نیویورک شدند، و به گزارش کیهان در مجمع عمومی این سازمان جهانیان را به صلح و دوستی فرا ‌خواندند! می‌بینیم که اینروزها «معجزات» فراوان شده!

به گزارش فیگارو، مورخ 6 ژوئیه 2010، روز 30 ژوئن سالجاری یک خر کمیاب و نادر از نژاد سومالیائی در منطقة حفاظت شدة سیژان واقع در «اود» چشم به زندگی گشود. نسل الاغ سومالی یا «اکوئوس آفریکانوس سومالی‌کوس»‌ منقرض شده و در حال حاضر فقط 183 رأس از این الاغ کمیاب در مناطق حفاظت شدة جهان وجود دارد. حال باید دید آیا الاغ‌های کمیاب ایرانی نظیر «میرحسین‌ئوس، خاتمی‌نوس و کروبی‌کوس» که در مناطق محافظت شدة ارتش ناتو نگهداری می‌شوند، قادر به تولید مثل هستند یا نسل‌شان منقرض خواهد شد!

دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۹


قاطر و کارتر!
...
به لوح این مرداب، کجاست خنجر و جامی

ما از همة طرفداران دمکراسی در ایران می‌خواهیم از شرکت در هرگونه تظاهرات خیابانی خودداری کنند. پس از افشای برنامة تهاجم نظامی به ایران از خاک افغانستان، ایالات متحد می‌کوشد همچون دوران جیمی‌کارتر با سوءاستفاده از شعارهای «حقوق‌بشر»، «آزادی زندانیان سیاسی» و «فضای باز» و غیره، اسلام‌گرایان را تقویت کند. و این است دلیل واقعی افشاگری‌های بنی‌صدر در رادیوفردا، و این است دلیل سفر وزیر فرهنگ و ارشاد جمکران به جمهوری آذربایجان.

به محض اینکه هیلاری کلینتن باکو را ترک کرد، وزیر ارشاد روضه‌خوان‌ها جهت دریافت فرامین نوین وارد این شهر شد. این خبر با کد: 121212 در سایت حنازرچوبه، مورخ 14 تیرماه 1389 موجود است. بهوش باشیم! همین روزهاست که فعلة ساواک با شعار «فضای باز سیاسی» و «آزادی» و دیگر شعارهای جادوئی و عوام‌فریبانة دوران جیمی‌کارتر جنجال و هیاهو به راه اندازند. فراموش نکنیم که خارج از دمکراسی، «آزادی» و «فضای باز» جز سرکوب هیچ مفهومی نداشته و نخواهد داشت.

گاوچران‌ها یکبار در آغاز المپیک پکن، و یکبار در مسابقات جام جهانی فوتبال برای جنگ‌افروزی تلاش کردند. بار اول در گرجستان شکست خوردند، و بار دوم در افغانستان برنامه‌شان لو رفت و دست همة نوکران‌شان در عربستان، ‌ جمکران، ترکیه و اسرائیل رو شد؛ به ناچار یک گام به عقب برداشتند و همچون دوران کارتر «روشن‌ضمیر»، ضمن بازگشائی دکان جنگ سرد، خود را پرچمدار حقوق‌بشر و روسیه را ناقض همین حقوق معرفی کردند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم واژة «کارتر» در زبان فارسی معنای گاری‌چی می‌دهد! و این است پیامد برکناری جانگداز و نمایشی ژنرال مک‌کریستال که به ایراد سخنرانی ابلهانة هیلاری کلینتن در لهستان انجامید.

پس از مسافرت وزیر دفاع آمریکا به افغانستان، احمدی‌نژاد دوان دوان خود را به کابل رساند و ضمن ایراد یک سخنرانی آتشین بر ضد آمریکا، دستورات لازم را دریافت داشت! سپس برزیل و ترکیه وارد برنامة هسته‌ای شدند و ترکیه برنامة ناوآزادی را به مورد اجرا در آورد. هدف از این برنامه همچنانکه پیشتر هم گفتیم تحریک افکار عمومی در کشورهای جهان جهت تداوم وضع موجود و ممانعت از مذاکرات صلح بود. به همین دلیل است که صدای مخالفت با صلح را اینک از مصر هم می‌شنویم. در واقع برخی مقامات مصر همچون خمینی دجال برای حفظ منافع اسرائیل، ‌ شعار حمایت از حقوق مردم فلسطین سر داده‌اند. در راستای حفظ همین «منافع» است که استاد حاج سیدجوادی در سایت «عصرنو» قلم‌فرسائی کرده، برای تحکیم پایه‌های مطلب بی‌پایة خود به روزنامة طالبان‌پرور «لوموند» ارجاع می‌فرمایند. بله، یکنفر در لوموند نوشته «دیپلماسی به چه درد می‌خورد»، استاد حاج سیدجوادی هم فرصت را غنیمت شمرده تهاجم به سربازان اسرائیلی را تأئید می‌کنند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! تحقیق پیرامون آنچه در «ناو آزادی» گذشت نشان خواهد داد تهاجم از سوی نظامیان اسرائیل آغاز شده یا از سوی ترک‌های ظاهراً مدافع‌ حقوق فلسطین.

در هر حال آنچه مسلم است اینکه اگر دکان اسمعیل هنیه در غزه تعطیل شود، هم دولت اسرائیل ضرر خواهد کرد، و هم حکومت جمکران! نان مدعیان طرفداری از «ملت مظلوم فلسطین» نیز در این میان حسابی آجر خواهد شد. به همین دلیل است که رادیوفردا با بنی‌صدر «گفتگوی ویژه» ترتیب داده و ایشان ضمن افشاگری‌های داغ‌ در باب اشغال سفارت آمریکا، چنین القاء می‌فرمایند که این کودتا نه بر علیه ملت ایران که بر علیه دولت جیمی کارتر صورت پذیرفته! عجیب است! این کودتا پس از ترور انورسادات و در راستای «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی» صورت پذیرفت تا ضمن فرسایش ایران و عراق، دست اسرائیل را برای جنگ افروزی و تجزیة لبنان باز بگذارد. گویا بنی‌صدر فراموش کرده که تهاجم عراق به ایران پیامد مستقیم اشغال سفارت آمریکا و بمبگذاری‌ شیعیان در بغداد بوده! بگذریم! بنی‌صدر طبق معمول از خودستائی و چاخان کردن فروگذار نکرده. گویا ایشان یک تنه برای حفظ «حقوق ملی» ایستاده بودند! این حقوق هر چه بوده مسلماً حقوق ملت ایران نبوده. تکرار کنیم که شلاق زدن مردم در خیابان و تحمیل حجاب به زنان را «حقوق ملی» نمی‌گویند. باری آقای بنی‌صدر در مورد اشغال سفارت آمریکا به نقل از مشفق، رئیس اطلاعات ستاد مشترک سپاه می‌گوید:

«گروگانگیری ساخت آمریکا بوده، توسط عامل آن‌ها ـ آقای موسوی خوئینی‌ها ـ اجرا شده. آقای خمینی گفت این انقلاب دوم بود [...] حالا [...] تصدیق می‌کنند که این کار [...] طرحی بوده آمریکایی [...] زدوبند دستگاه آقای خمینی با دستگاه [...] ریگان و بوش، که معروف شد به اکتبر سورپرایز [...] به تأخیر انداختن گروگان‌ها تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در 1980 که منجر شد به شکست کارتر [...]»

بله اگر به این ترتیب رخدادها را «تحلیل» کنیم به این نتیجه می‌رسیم که جیمی کارتر شهید و مظلوم «قربانی» توطئه شده، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. اشغال سفارت آمریکا بخشی از برنامة دولت کارتر بود، جهت تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان. فراموش نکنیم که هدف ارتش ناتو حمایت از محاصرة اتحاد جماهیر شوروی سابق در جنوب و به راه انداختن جنگ در افغانستان بوده. و از قضای روزگار حضرت برژینسکی خود از طراحان اصلی جنگ در افغانستان بودند. در ادامة مصاحبة بنی‌صدر می‌شنویم که ایشان و مهدی بازرگان نیز به ولایت فقیه اعتقاد نداشته‌اند! خوب است که هر دوی اینان همچون رعایا دست فقیه جنایتکار را در برابر دوربین عکاسان می‌بوسیدند و در برابر وحشی بیابان خمین «کرنش» هم می‌کردند. بر اساس اظهارات بنی‌صدر گویا این آخوند بهشتی بوده که به خمینی پیشنهاد داده تا بر علیه بنی‌صدر کودتا کند! جونم براتون بگه، دروغ‌های شاخدار در گفتگوی ویژة امیرمصدق کاتوزیان با بنی‌صدر بسیار است. نمی‌دانستیم خمینی مفلوک و مهجور اختیار تصمیم‌گیری برای کودتا و ادارة مملکت ایران را داشته! شاید بنی‌صدر مخاطب را احمق انگاشته ولی متأسفانه ما احمق نیستیم!

کودتا را بیگانگان توسط نیروهای «نظامی ـ امنیتی» سازمان می‌دهند،‌ نه یک پیرمرد دیوانه! 22 بهمن 57 را که فراموش نکرده‌اید! ژنرال هویزر در ایران چه غلطی می‌کرد؟ برای تفرج آمده بود یا برای کودتا؟ پیش از نشست گوادالوپ، جبرئیل بود که خبر پایان رژیم را به نورچشمی‌ها داد و از آنان خواست ایران را ترک کنند؟ به هیچ عنوان! کودتاچی‌ها بودند. همان‌ها که پامنبری‌های‌شان در خیابان شعار فریبندة‌ «آزادی زندانی سیاسی» سر می‌دادند. اینان امروز هم برای زندانیان تزئینی و خودی به همان شعار متوسل شده‌اند،‌ و می‌پندارند ما ایرانیان فراموشی گرفته‌ایم و تفاوت امثال نرگس محمدی‌ و دیگر اعضای دفترودستک حقوق‌بشر «دینی» را با زندانیان واقعی سیاسی نمی‌بینیم.

بله سازمان دادن به کودتا در سایة آشوب‌های‌ خیابانی با شعارهای فریبندة‌ «حقوق‌بشر» و فضای بازسیاسی خیلی به دهان «گاری‌چی‌های» ینگه‌دنیا شیرین آمده، از اینرو تصمیم گرفته‌اند یکبار دیگر آنرا در ایران تجربه کنند. در نتیجه، اعضای محفل «کارتر ـ برژینسکی» به دوران امام «روشن‌ضمیر»‌ و فضای نورانی صدرکودتای 22 بهمن 1357 اسباب‌کشی فرموده‌اند. البته این «بازگشت»، اجباری و از سر افلاس است و فقط به دلیل لو رفتن برنامة عملیات غافلگیرکنندة‌ ژنرال مک‌کریستال در دستورکار یانکی‌ها قرار گرفته. خلاصة کلام به «آب گ... زیدن این پروژه» چندین گاری را در سربالائی شکست قرار داده و از اینرو تمام قاطرهای «محترم» گاری‌‌شکسته‌ها شروع کرده‌اند به گاز گرفتن یکدیگر.

اسرائیل می‌گوید، هرگز از ترکیه عذرخواهی نخواهد کرد! ترکیه هم تهدید می‌کند اگر عذرخواهی رسمی نکنید روابط‌مان را قطع می‌کنیم! دولت عربستان بجای اعتراض رسمی به «فیگارو» و پیگیری «حقوقی» پیرامون انتشار سخنان شاهنشاه صحرای حجاز در باب نابودی ایران و اسرائیل، مطالب این رسانه را در «الوطن» تکذیب می‌کند و می‌نویسد، «فیگارو دروغ گفته!» جالب اینجاست که سایت پاسدار محسن رضائی و حنازرچوبه نیز علیرغم نبرد «شیعی‌مسلکان» با «وهابیون» بجای گرفتن انگشت اتهام به سوی «فیگارو» که از اربابان نظام اسلامی به شمار می‌رود، مطالب را از زبان «الوطن» منعکس می‌کنند! و اما در این محشر خر، پاسدار شریعتمداری از ضرب و شتم زنان محجبه و نمازگزاران «مهر بر پیشانی» شکوه و گلایه دارد، و مهرنیوز، مورخ 14 تیرماه 1389، از کاهش «زائران معتاد» خبر می‌دهد. رئیس مرکز پزشکی حج و زیارت جمعیت هلال احمر به زائران توصیه کرده قبل از اعزام به عربستان اعتیاد خود را درمان کنند تا در کشورهای عربی دچار مشکلات جسمی نشوند. البته دروغ چرا، مشکلاتی در کار نیست چرا که پادشاه عربستان شخصاً بر تأمین «مواد» مورد نیاز نظارت خواهند داشت:

«رئیس مرکز پزشکی حج و زیارت جمعیت هلال احمر [...] گفت [...] با تشدید محدودیت‌ها تعداد زائران معتاد کاهش یافته [...] این دسته از حجاج مواد مصرفی خود را از کشور عربستان تأمین می‌کنند.»

بله، حج و تریاک خیلی می‌چسبد! مسلماً پادشاه عربستان شخصاً این دروغ شاخدار مهرنیوز را در فیگارو تکذیب خواهند فرمود و اینبار باید شاهد استعفای پتریوس باشیم و هیلاری کلینتن با شدت و حدت و پرروئی بیشتر آمریکا را مدافع حقوق‌بشر معرفی خواهد کرد.

کدام ابلهی حاکمیت جنایتکار ایالات متحد را مدافع حقوق ‌بشر می‌شناسد؟ هیلاری کلینتن،‌ چارپایان طویلة مک‌کارتی و خلاصه تمامی سگ‌های سیرک عموسام که می‌پندارند ما ایرانیان وحشی‌گری‌های دوران نخست‌وزیری مهدی بازرگان را فراموش کرده‌ایم؛‌ همان روزهای خوب که علاوه بر اعدام‌ «ضدانقلاب»‌ و «محارب» ‌و «طاغوتی»، و شکستن قلم‌ها و تهاجم به دفاتر روزنامه‌ها، مردم عادی را نیز به جرم نوشیدن مشروبات الکلی در خیابان‌های تهران شلاق می‌زدند! همینجا بگوئیم، «رادیوفردا» سخت در اشتباه است، ‌چرا که ما فراموش نکرده‌ایم!

پس از شکست طرح تهاجم نظامی به ایران که به استعفای ژنرال مک‌کریستال و روضه و زوزة کیهان انجامید، گاوچران‌ها باز هم همان برنامة کپک‌زدة‌ محفل «کارتر ـ برژینسکی» در دوران جنگ سرد، یعنی کودتا با توسل به ابزار حقوق بشر و فضای باز سیاسی را از صندوقخانه بیرون کشیده و برای فروش در چمدان ‌هیلاری کلینتن گذارده‌اند. پس از دستگیری «جاسوس‌های روس»، عملیاتی که جهت بازتولید فضای جنگ سرد «الزامی» می‌نمود، ‌ گاوچران‌ها دست‌اندر کار بازتولید برنامة کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی» شده‌اند. در این راستا هیلاری کلینتن با چمدانی پر از شعارهای نخ‌نمای ‌دوران نکبت‌بار ریاست جمهوری جیمی کارتر راهی لهستان، اوکراین،‌ آذربایجان، ارمنستان و گرجستان شده و ضمن انتقاد از روسیه، کالاهای بنجل طالبان‌پروران دو سوی آتلانتیک را برای فروش عرضه می‌کند. بله، چه معجزاتی! نه تنها هیلاری کلینتن طرفدار حقوق‌بشر و نهادهای مدنی از آب درآمده، که بنی‌صدر هم اشغال سفارت آمریکا را نه توطئه‌ای بر ضد ملت ایران،‌ که عملی بر ضد دولت جیمی کارتر معرفی می‌کند! و چه نشسته‌اید که شیخ مسعود بهنود هم از نفت به عنوان باعث و بانی تمامی مصائب سدة اخیر ملت ایران نام می‌برد تا فراموش کنید دست استعمار در کار بوده و هست.

البته معجزات به این مختصر ختم نمی‌شود، مگر نمی‌دانید خداوند دریای سخاوت است، پس خود را برای حداقل «هفت دریا» معجزات آماده کنید! از فوتبال آغاز کنیم که به ارادة الهی تیم‌های برزیل و آرژانتین توسط هلند و آلمان حذف شدند. البته دلیل داشت! دروازه‌بان تیم برزیل، به عنوان دوازدهمین بازیکن تیم هلند نقش خود را بخوبی ایفا کرد! در ضمن داور چشم بادامی مسابقه، به ارادة‌ قادر متعال هر وقت لازم بود کور می‌شد! باری از آنجا که به گفتة رئیس دیپلماسی روضه‌خوان‌ها، منوچهر متکی، مسابقات جام جهانی فوتبال با بحران دست‌ساز هسته‌ای جمکران ارتباط مستقیم دارد، بی‌صبرانه منتظر پیامدهای «دیپلماتیک» حذف تیم فوتبال برزیل نیز هستیم! البته حکایت ترکیه، یکی از طرفین توافق‌های «بات» متفاوت است.

از آنجا که خوشبختانه تیم فوتبال ترکیه در جام جهانی حضور نداشت، شوت کردن به دروازة رجب اردوغان را «پ. ک. ک» عهده‌دار شده. و در واکنش به بمباران مواضع «پ. ک. ک» در کردستان عراق، خط لوله‌ای که نفت عراق را به بندر «جیهان» در ترکیه منتقل می‌کند نیز منفجر شد! به گزارش فیگارو، مورخ 4 ژوئیه 2010،‌ این انفجار در منطقة‌ «ماردین» در جنوب شرقی ترکیه رخ داد و هنوز هیچ گروهی مسئولیت آن را برعهده نگرفته. اما دولت ترکیه «پ. ک. ک.» را متهم به خرابکاری در خط لولة کذا کرده. در هر حال تقارن زمانی این عملیات با سفر جوزف بایدن به عراق هیچ عجیب نیست.

به گزارش فیگارو، مورخ 4 ژوئیه سالجاری، روز گذشته همزمان با حضور بایدن در عراق، عملیات انتحاری در «ورودی» یک ساختمان دولتی در رمادی واقع در استان الانبار حداقل 4 کشته و 23 زخمی برجای گذارد. بله، در این کشور اشغال شده، تروریست‌ها با اشغالگران کاری ندارند؛ در هم‌سوئی کامل با آنان فقط عراقی‌ها را هدف حملات خود قرار می‌دهند! این آدمکش‌ها، همچون خمینی دجال و دیگر مقامات حکومت اسلامی در اعلامیه‌های ابلهانه‌شان مرتباً دم از نبرد با آمریکا می‌زنند و شیپورهای سازمان سیا هم بجای بررسی و تحلیل پیامد اعمال اینان، در کمال بی‌طرفی همین بیانیه‌های «خردرچمن» را منتشر کرده و به خورد خلق‌الله می‌دهند.

خلاصه پس از گذشت چند دهه به کودکان عراقی در دبستان‌ها چنین می‌آموزند که مردم عراق که از «ظلم» و «ستم» حکام خود به ستوه آمده بودند،‌ با آغوش باز به استقبال ارتش «برحق» آنگلوساکسون‌ها شتافتند و به دین آنان یعنی تخریب کشور عراق و چپاول و سرکوب ملت گرویدند. سپس نوبت به محققان و مورخان غرب خواهد رسید که به زبان‌های انگلیسی و فرانسه و غیره همین مزخرفات را با رنگ و لعاب عالمانه به خورد مخاطب دهند. هیچکس هم به چنین ترهاتی اعتراض نخواهد کرد! حاصل تحقیقات پژوهشگران «بی‌طرف» غرب را که نمی‌توان به زیر سئوال برد!

مگر کسی به بیانیه‌های مضحک و گوساله فریب دکان حقوق‌ بشر آمریکا اعتراض می‌کند؟ هرگز! «حقوق‌بشر» ارث و میراث گاوچران‌هاست و در انحصار آن‌ها نیز باقی خواهد ماند. از اینرو در سراسر جهان حقوق بشر باید تحت نظارت یانکی‌ها رعایت شود. هیچ نهاد مدنی نمی‌تواند خارج از نظارت گاوچران‌ها موجودیت داشته باشد. «رقابت» در این عرصه، همچون رقابت اقتصادی سرکوب خواهد شد. همانطور که لیبرالیسم دروغین آمریکا به زیر سئوال نمی‌رود، در مورد دفاع حاکمیت ایالات متحد از حقوق‌بشر نیز سگ‌های سیرک عموسام به اجماع رسیده‌اند. کدام ابلهی حاکمیت آمریکا را مدافع حقوق بشر می‌خواند؟ هیلاری کلینتن! بلاهت ایشان هم توسط همة شاخک‌های سازمان سیا از جمله رادیوفردا در بوق و کرنا گذاشته می‌شود.

به گزارش سایت رادیوفردا، مورخ 13 تیرماه 1389، وزیر امورخارجة آمریکا‌ در مورد سرکوب فعالان مدنی هشدار داده! هشدار هیلاری کلینتن کشورهای چین، ایران، ونزوئلا و ... و در واقع روسیه را شامل می‌شود که در را به روی مک‌دونالد و کوکاکولا گشوده ولی با شعبه زدن دکان حقوق بشر «مید. این. یو. اس» در خاک روسیه مخالفت می‌کند! البته هیلاری کلینتن «حق» دارد! ریشه‌های جیغ و فریاد ایشان را می‌باید در لو رفتن برنامة مک‌کریستال جستجو کرد. حاکمیت آمریکا به دلیل شکست برنامة جنگ افروزی حالت تهاجمی به خود گرفته و نفس‌کش می‌طلبد، اینهمه به این امید که دستی از غیب برون آید و کاری بکند!

به عبارت دیگر یانکی‌ها آنقدر لیچار می‌گویند و هیاهو به راه می‌اندازند تا شاید کاسة صبر روسیه لبریز شده و واکنش تندی نشان دهد. در اینصورت طالبان‌پروران حزب دمکرات علیرغم افتضاحات‌شان در عراق و افغانستان در عرصة رسانه‌ای در موضع قدرت قرار خواهند گرفت. البته اینان فراموش کرده‌اند که حاکمیت روسیه صغیر و مهجور نیست، دوران جنگ سرد دیگر به پایان رسیده و بازگشت به گذشته در واقعیت امکان ندارد. پس پروژة «جاسوس‌گیری» جهت «بازتولید» فضای جنگ‌سرد و دمیدن دوباره در شیپور جادوئی حقوق‌بشر نشان حماقت یانکی‌هاست. بگذریم و بپردازیم به اظهارات بیشرمانه و ابلهانة‌ هیلاری کلینتن در پایتخت لهستان.

وزیر امور خارجة یانکی‌ها، در سخنرانی خود به مناسبت دهمین سالگرد تأسیس «سازمان جامعة‌ دمکراسی و حقوق‌بشر» از کشورهائی که به سازمان‌های مدنی اجازة فعالیت نمی‌دهند انتقاد کرده. البته باید گفت، روی سخن کلینتن نه با دولت مائوئیست چین است نه با نوکران واژگون‌نمای آمریکا، نظیر حکومت اسلامی جمکران! مخاطب اصلی روسیه است که به نهادهای خشونت‌گستر «حقوق بشر نسبی» اجازة فعالیت نمی‌دهد. در واقع هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که حاکمیت جنایتکار آمریکا مدافع حقوق‌بشر باشد؛ شکرخوری‌های هیلاری کلینتن در ورشو، جنبة «لاف در غربت » دارد، اما وقتی هیلاری از گروه‌های «مذهبی» که در پی ایجاد تغییرات اجتماعی هستند، سخن به میان می‌آورد دیگر کارش به «گ...ز در بازار مسگرها» می‌کشد. از نظر ما گروه‌های مذهبی بسیار بی‌جا می‌کنند پای به میدان سیاست می‌‌گذارند.

سیاست همواره اهداف مادی دارد، از اینرو نمی‌تواند عرصة‌ دیانت باشد. هیلاری کلینتن با ایراد چنین مهملاتی فقط نشان می‌دهد که نه تنها خواهان رعایت حقوق بشر نیست که به عکس گسترش خشونت و مقدسات را می‌طلبد. البته، ما پس از کودتای 22 بهمن 1357 و مشاهدة جنایات ملایان دست‌‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها هرگز در اهداف خداپسندانة‌ حکومت گاوچران‌ها مبنی بر سرکوب ملت‌ها تردید نداشته‌ایم: ‌

«هیلاری کلینتون[...] روز شنبه در کنفرانس بین‌المللی ارتقاء دموکراسی و حقوق بشر، از کشورهائی [...] سخن به میان آورد که در آن سازمان‌های مدنی نظیر اتحادیه‌ها، گروه‌های مذهبی، فعالان حقوقی و سایر سازمان‌های غیردولتی که به دنبال ایجاد تغییرات اجتماعی هستند، حق ابراز وجود ندارند.»


باید ببینیم در کشور ایران، گروه‌های مورد نظر هیلاری کلینتن در کدام چارچوب خواهان ایجاد تغییر اجتماعی هستند؟ در چارچوب شایعه‌پراکنی و ایجاد آشوب‌های خیابانی جهت تحمیل الگوی حقارت «فاطمه» به زن ایرانی و گسترش سرکوب؟ اگر خانم کلینتن چنین آزادی‌هائی می‌طلب‌اند در جمکران به وفور موجود است.

آخوندهای جیره‌خوار سازمان ‌سیا برای زن‌ستیزی‌های‌شان از آزادی و استقلال کامل برخوردارند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 13 تیرماه 1389، نمایندة خامنه‌ای در آذربایجان شرقی، محسن مجتهد شبستری در نشست شورای فرهنگ عمومی استان خواهان سرکوب زنان شده اعلام می‌دارد، رعایت احکام شرع در خصوص زنان‌ سلامت جامعه را افزایش می‌دهد! نمایندة خامنه‌ای دجال ادعا کرده، تحمیل پوشش به زنان رعایت حقوق آنان است:

«‌پوشش اسلامی برای زنان محدودیت نمی‌آورد بلکه صیانت از حقوق زنان است.»

بله این همان حق تحقیر و ذلت «فاطمه» است که «فاشیست ـ مسلمان‌ها» به عنوان حقوق زن ایرانی مطرح می‌کنند و همة طرفداران هیاهوی سبز نیز از آن دفاع می‌کنند و اطمینان داشته باشیم که هیلاری کلینتن در این مورد خاص خفقان خواهد گرفت، چرا که ایشان هم مانند خامنه‌ای و نماینده‌های‌اش در سنگر آش‌فروش‌ها نشسته‌ و خواهان سرکوب ایرانیان‌ هستند. آخوند شبستری برای تداوم سرکوب زنان رسماً زبان به تهدید گشوده از نارضایتی «مردم» نیز سخن می‌گوید:

«[شبستری گفت] بی‌حجابی و بدحجابی رو به گسترش است و اگر این روند ادامه داشته باشد موجبات نارضایتی مردم و مسئولان دلسوز را فراهم می‌آورد.»


«مردم» برای آخوند شبستری و شرکاء همان لات و اوباش ساواک‌اند، و اما عبارت مسئولان دلسوز که اخیراً به ادبیات سیاسی گورکن‌ها پای گذارده‌ همان ملایان طرفدار میرحسین موسوی‌ا‌ند که قلاده‌شان به دست رادیوفردا و بی‌بی‌سی افتاده و از الطاف ویژة کاخ سفید نیز برخوردار شده‌اند. و خلاصة مطلب تقارن سخنان شبستری و طرفداری هیلاری کلینتن از گروه‌های مذهبی بی‌دلیل نیست! سخنرانی کلینتن چراغ سبز به اوباش پیرو خط امام می‌باید تلقی شود. حال باید ببینیم اصولاً امور داخلی ایران به حاکمیت آمریکا چه ارتباطی دارد؟

آمریکا با سرکوب مخالف است؟ چرا با اعمال تحریم‌ها بر علیه ملت ایران در مسیر رونق دکان بازارسیاه و تحکیم مواضع سپاه منفور پاسداران گام برمی‌دارد؟ آمریکا مدافع حقوق‌بشر است؟ چرا به ناقضان شناخته شدة حقوق‌ بشر در کشور ایران، و عوامل کشتار جوانان ایرانی اجازة اقامت در آمریکا می‌دهد؟ آخوند کدیور، حاج فرج دباغ، اعضای قبیلة میرحسین،‌ وابستگان به بهزاد نبوی و به طور خلاصه «پیروان خط امام» در آمریکا چه غلطی می‌کنند؟ نکند به تمرین «حقوق‌بشر» مشغول‌اند تا بتوانند آنرا در ایران به مورد اجرا بگذارند؟ همانطور که آورام یزدی، چمران و قطب‌زاده و شرکاء نیز درس «تغییر جامعه» را در مکتب شما آموختند؟ نتیجة این تغییرات مهوع در برابر ماست: حکومت طالبان در ایران، لشکرکشی به افغانستان و عراق، ظهور دوبارة اسلام سیاسی در ترکیه، تقویت توحش در پاکستان، و ... و این است «تغییر اجتماعی» در قاموس آدمخواران ینگه دنیا: گسترش مقدسات جهت افزایش دامنة تخریب و توحش. توحشی که وزیر امورخارجة یانکی‌ها آن را با دمکراسی در ترادف قرار می‌دهد:

«دولت‌های دموکراتیک از مردم خود وحشتی ندارند. آن‌ها می‌دانند که این حق شهروندان است که گرد هم جمع شوند، از حقوق خود دفاع کنند و به فعالیت سیاسی بپردازند.»


اولاً که دولت آمریکا، خارج از گربه‌رقصانی‌های «جمهوری‌خواه ـ دمکرات» و تظاهرات «فرمایشی» در مورد گردهمائی‌های سیاسی، تاریخچه‌اش آنقدرها که هیلاری خانم می‌پندارند درخشان نیست. حتماً «بلاک‌پانترز» و ده‌ها گروه «اجتماعی ـ سیاسی» دیگر را هم جاسوسان روسیه قتل‌عام می‌کردند! و چرا راه دور برویم؟ به نوشته‌های نویسندگان خودتان مراجعه کنید که بارها و بارها از نبود امکانات سیاسی و اجتماعی جهت گردهمائی سخن گفته‌اند. چند کتاب مرجع در اینمورد برای‌تان «نمونه» بیاوریم؟ همین چند سال پیش نبود که «گور ویدال»، نویسندة معروف آمریکائی ناچار به فرار از چنگ عمال امنیتی دولت و اقامت در کشور ایتالیا شد؟ خجالت نمی‌کشید که اینچنین لاف می‌زنید و گزاف می‌گوئید؟

در ثانی، تا آنجا که به «گردهمائی» مربوط می‌شود، سخنان‌تان دروغ محض است، به هیچ عنوان چنین نیست! از یکسو دولت‌های دمکراتیک در چارچوب قوانین خود مجوز تجمع و فعالیت سیاسی صادر می‌کنند، و از سوی دیگر در یک نظام دمکراتیک، شهروند برای دفاع از حقوق خود موظف به رعایت قوانین است. اینجاست که شارلاتانیسم حاکمیت آمریکا مشخص می‌شود. اولاً خارج از دمکراسی «شهروند» وجود ندارد! فقط نظام دمکراتیک حقوق شهروندی را به رسمیت شناخته، در نتیجه یک حکومت غیردمکراتیک در چارچوب قوانین خود هرگز نمی‌تواند حقوق شهروندی را رعایت کند. چنین حقوقی را ساختار تشکیلاتی و دولتی در یک دیکتاتوری هرگز «تعریف» نکرده تا بتواند به مورد اجرا بگذارد. در واقع هیلاری کلینتن که گویا «حقوق‌دان» هم هست عوامفریبی می‌کند و مزخرف می‌بافد:

«خانم کلینتون [...] در مورد دولت‌های متعصبی که به تدریج در حال در هم شکستن جوامع مدنی و روح بشریت هستند هشدار داد [...]»

نمی‌دانستیم بشریت «روح» دارد، و جوامع مدنی «روح‌ بشریت» هستند! بله، خانم کلینتن همچون گورکن‌ها از «جسمی‌ات» فاکتور گرفته به «معنویت» دخیل بسته‌اند. چرا که در کشورهای مسلمان‌نشین سرکوب، کودتا و چپاول نفت بدون تکیه بر «معنویت» امکانپذیر نبوده، نیست و نخواهد بود، در نتیجه خانم کلینتن هم «چشته‌خور» شده‌اند! در راستای سخنان هیلاری کلینتن، مستر پرزیدنت یانکی‌ها هم یک بیانیه صدوریده و برای «ارتقاء آزادی» التماس دعا دارند! اگر نیم نگاهی به عراق و افغانستان بیاندازیم می‌بینیم که مقامات آمریکا و شرکای‌شان در اروپا در جایگاهی قرار ندارند که دم از دمکراسی و حقوق بشر بزنند. به عبارت دیگر، «مسجد جای گ...زیدن نیست.»

اگر طی دوران شیرین «جنگ سرد» ایالات متحد می‌توانست با صحنه‌گردانی خود را مدافع حقوق‌بشر جا بزند و این حقوق انسانی را به ابزار آشوب و کودتا و تخریب انسان‌ها تبدیل کند، اینروزها دیگر چنین امکاناتی وجود ندارد! پس آب در هاون نکوبید. بهترین خدمتی که حاکمیت آمریکا می‌تواند در حق ملت‌ها، به ویژه ملت ایران انجام دهد، تعطیل بازارسیاه فروش تجهیزات نظامی به دلالان سپاه پاسداران و برچیدن محفل کودتای 22 بهمن در ایران است. ما ملت صغیر نیستیم، به وکیل مدافع هم نیاز نداریم! بجای فضولی به امور داخلی ما، نوکران‌ آدمخوارتان را نزد خود به آمریکا ببرید تا هم «روح بشریت» را نجات داده باشید و هم جامعة ایران را! شرتان را از سر ملت ایران کم کنید! ما به دمکراسی و حقوق‌بشر «وارداتی» نیازی نداریم، اهل مک‌دونالد و همبرگر و کوکاکولا هم نیستیم.

پشتیبانی یانکی‌ها از دمکراسی و حقوق‌بشر به مزاحمت خیابانی اوباش شباهت دارد. اگر عرصة بین‌المللی را «خیابان» فرض کنیم، و هر ملت را یک فرد، یا یک «زن»، چرا که در ایران مزاحمت خیابانی بیشتر شامل حال زنان می‌شود، حاکمیت آمریکا با شعارهای مضحک‌اش در باب دمکراسی و حقوق‌ بشر دقیقاً در جایگاه همان لات‌های مزاحم خیابانی قرار گرفته که مثل سایه، پا به پای انسان می‌آیند و اصرار دارند به هر ترتیب خواست خود را به طرف مقابل تحمیل کنند. هیلاری کلینتن در ورشو برای گروه‌های مذهبی سینه می‌زند، باراک اوباما در واشنگتن، ضمن ابراز نگرانی از کاهش «ایمان شهروندان» به دولت‌ها،‌ خواهان «ارتقاء آزادی» می‌شود!

کدام «آزادی» مستر پرزیدنت؟ آزادی طالبان، قاچاقچیان و زن‌ستیزان،‌ یا آزادی انسان‌ها؟ اولی را که شما در کل منطقه تأمین کرده‌اید، دومی هم که منطقاً با منافع شما در تضاد قرار می‌گیرد، قصد خودکشی که نکرده‌اید، چرا پریشان می‌گوئید: ‌

«باراک اوباما [...] در بیانیه‌ای عنوان کرد، آن‌چه که به ویژه ایالات متحده را نگران می‌کند، گسترش محدودیت‌ها برای جوامع مدنی است[...] قوانین، بیش از آن‌که به ارتقاء آزادی بپردازند، سعی در محدود کردن آن دارند و فساد فراگیر موجب شده [...] که شهروندان ایمان‌شان را به دولت‌های خود از دست بدهند.»

چه حرف‌ها! این دروغ‌های شاخدار را از کجا آورده‌اید؟ ما که به هیچ عنوان ایمان‌مان را به دولت‌مان از دست‌ نداده‌ایم! انسان چیزی که ندارد هرگز از دست نمی‌دهد! این است خرد پارسی که نزد گاوچران‌ها کیمیاست. دولتی که 31 سال است در ایران حاکم شده و نفت و رفاه و امنیت ما ملت را به شما تحویل می‌دهد، دولت شماست،‌ نه دولت ما! بهتر است بگوئید از دولت خود در جمکران قطع امید کرده‌اید. دولت ما جاوید و نکو نام بوده، هست و خواهد بود، چون دولت ما هنوز تشکیل نشده! و در هر حال، ایمان به دولت فقط نشان حماقت مؤمن است و بس! کدام احمقی به «دولت» ایمان می‌آورد؛ حزب‌اللهی شده‌اید مستر پرزیدنت؟

ای آمده از راه در این ظلمت جاوید
فانوس‌رهائی به ره باد نشانده
ای آمده از چشمة خورشید تمنا
دامن لب مرداب پر از ننگ کشانده
ای برکة‌ گم‌گشته به صحرای محبت
[...]
مگذار زبان در تو زند این سگ بدنام
(نصرت رحمانی)