پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۱

عشق و گوسفند!



«انجمن از شما قدردانی خواهد کرد [...] سعی بکنید که در مجامع عمومی [...] رسوخ بکنید و به خصوص فراموش نکنید که شهرت‌هائی بر ضد روس‌ها بدهید [...] سربسته به شما میگم که ما تنها نیستیم و دستگاه بزرگی از ما حمایت می‌کنه [...] دستگاه حاکمه [...] هم از خودمانه[...] بعد [حاجی] ‌دست کرد و چکی از جیب جلذقه‌اش در آورد،  به مبلغ هشت‌هزار و دویست تومان و به دست حجت‌الشریعه داد.  او گرفت نگاه کرد و چشم‌های‌اش برق زد [...] و گفت خدا سایة حضرت‌عالی را از سر بنده کم نکند! [حاجی گفت] اشتباه نکنید این پول را انجمن تصویب کرده،  و باید به مصرف تبلیغات برسه [...]»
صادق هدایت،  «حاجی آقا»،  ص. 56.

در تاریخ 18 ژوئیه 2012  انفجار بمب تعدادی از مقامات «امنیتی ـ نظامی» سوریه،  از جمله وزیر دفاع این کشور را به قتل رساند.   خلاصه یکروز پس از حمایت رسمی ولادیمیر پوتین از طرح کوفی عنان،‌  حضرات به دلیل ناامیدی از سرنگونی دولت سوریه،   محض احتیاط،  دوستان دیرین را حذف کردند تا با یک تیر چندین و چند نشان زده باشند.  نخست اینکه «توحش جمعی» را با انتشار خبر «شادی مردم» از تخریب وکشتار گسترش دهند و دیگر آنکه هیچکس نداند کشورهائی که سنگ «مردم» سوریه را به سینه می‌زنند،  در واقع ابزار سرکوب غیرنظامیان سوری را در اختیار حاکمیت این کشور قرار می‌‌دهند‍!  باری از معجزات «بمب» هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم.   و عجیب است  که پس از ملاقات هیلاری کلینتن با سران مصر و اسرائیل،‌  هم مقامات «نظامی ـ امنیتی» سوریه قتل عام می‌شوند و هم ژنرال عمر سلیمان در ینگه دنیا جان به جان آفرین تسلیم می‌کند!  بله،   مسافرت هیلاری کلینتن «معجزات» فراوان داشت.

ولی ما از «اخبار رسمی» که پیرامون انفجارهای 18 ژوئیه در سوریه منتشر شده فاکتور می‌گیریم و به رخدادهای اخیراین کشور از زاویة دیگری نگاه می‌کنیم.   با توجه به هیاهوی رسانه‌های غرب و با در نظر گرفتن هارت‌و‌پورت‌ پاسدار علی کوچیکه و دیگر عنترهای ارتش ناتو در ایران مبنی بر «انتقام از عاملان انفجار»،‌   و از همه مهم‌تر با تکیه بر خبر «بی‌بی‌سی»،  مورخ 19 ژوئیه 2012 مبنی بر «مسدود شدن دارائی‌های خانواده اسد در بریتانیا»،  به نظر می‌رسد روز گذشته یک کودتای نظامی در سوریه شکست خورده باشد! ممکن است اشتباه کرده باشیم ولی  به استنباط ما،  این است دلیل مسدود شدن دارائی‌های خانوادة اسد در بریتانیا؛   دولت انگلستان در واقع «بازنده» را مجازات کرده!   البته عبدالرحمن و عیال‌اش که در دکان‌شان در لندن نشسته و با «انتشار» شایعات بوق‌های اسرائیل‌پرست،  به ویژه دروغ‌های «گاردین»،   در جایگاه  «مدافع حقوق بشر» لنگر انداخته‌اند،  مسلماً تحلیل«درست»،‌  «کمیاب» و «حقیقی» از رخدادهای 18 ژوئیه سالجاری در آستین خواهند داشت،  حال آنکه ما بر یک اصل اساسی تکیه می‌کنیم و آن اینکه یانکی‌ها در میانة میدان خشونت‌فروشی تنها نیستند! 

متحدان شان در ناتو،  لوطی و عنترهای «مستقل‌شان» در عربستان،  جمکران،  قطر،  ‌لبنان و ... و اسرائیل برای تأمین منافع ارباب از هیچ فداکاری دریغ نمی‌کنند.   نیازی نیست که بگوئیم عملیات خرابکارانه در سوریه،  یا در هر کشور دیگری،  جز گسترش خشونت هدف دیگری دنبال نمی‌کند.  و جالب اینجاست که بسیاری از کشورهای «متمدن»،  قتل عام مقامات سوریه را محکوم نکرده و ... و جالب‌تر اینکه «اسلام‌گرایان» و «ارتش آزادی‌بخش سوریه»،  یعنی دو گروه مزدور بیگانه می‌خواهند از این آب گل آلود در سوریه ماهی هم بگیرند؛   هر دو گروه بمب‌گذاری را به خود منتسب کرده‌اند!   به عبارت دیگر مزدوران استعمار در سوریه با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند تا هر یک خشونت مورد تأئید ارباب را به حساب خودش بنویسد،   ‌چرا؟  چون پس از شنیدن خبر مرگ وزیردفاع و دیگر مقامات سوری،   «مردم» به پایکوبی پرداخته‌اند و فرانس پرس،  مورخ  18 ژوئیه سالجاری از شادی «مردم» ‌خبر می‌دهد!  

بله اگر «مردم»‌ نباشند دکان فروش ابتذال و توحش کساد خواهد شد.   همانطور که در ایران هم شاهد بوده و هستیم،   بدون توسل به تل موهوم «مردم» گسترش خشونت و توحش امکانپذیر نیست.  در هر حال،  آن‌ها که در سوریه «شادی» ‌می‌کنند،   و به ویژه محافلی که در غرب با دم‌شان «یواشکی» گردو می‌شکنند،  سخت کور خوانده‌اند؛  سیاستی که پس از جنگ 33 روزه در لبنان،  و اینک در سوریه فعال شده،   برخلاف لات‌بازی «بهارعرب»،  به «افراد» متکی نیست؛  بر «اهداف»‌ تأکید دارد و خواهیم دید که علیرغم کارشکنی‌ها و جنایات بین‌الملل فاشیسم به این اهداف دست خواهد یافت و همین امر مرگ حکومت منفور جمکران  را شتاب خواهد بخشید.  

برای ممانعت از مرگ این حکومت است که دولت فرانسه از طریق جیره‌خواران‌اش در  تونس دست نوازش به سروگوش حکومت ملایان می‌کشد.  اینگونه است که در پی مسافرت مرزوقی مفلوک به فرانسه،  دولت «انقلابی» تونس با حکومت «مستقل» جمکران چندین و چند «تفاهم نامه» هم به امضا رسانده.   مشتاقان می‌توانند به سایت ایرنا،  مورخ 19 ژوئیه سالجاری مراجعه کنند تا ما هم بپردازیم به هم‌سوئی رادیوفردا و کیهان برای حقنه کردن «جنبش سبز» و میرحسین موسوی به ملت ایران.

یاد‌آور شویم زمینة ‌اقتصادی این سیاست استعماری را دولت احمدی نژاد فراهم می‌آورد.  این دولت وظیفه دارد نفت ایران را در مسیر تقویت حوزة دلار به تاراج دهد؛   همان سیاستی که میرحسین موسوی در «دوران نورانی امام روشن‌ضمیرش» اجرا می‌کرد؛   همان سیاستی که محمد مصدق هم مجری آن بود.   

دولت «مستقل»،  «مقتدر» و اسلامی جمکران،  با هدف سرازیر کردن ارز حاصل از تاراج نفت ایران به جیب اربابان‌اش در غرب می‌خواهد امتیاز فروش نفت را به شرکت‌های خصوصی واگذار کند تا اینان ارز حاصل از فروش نفت را به مصرف خرید کالا و واردات بنجل‌های ساخت حوزة دلار برسانند.   به این ترتیب حکومت جمکران از نظر اقتصادی به همان دوران صدارت نکبت‌بار میرحسین موسوی بازخواهد گشت.   حال اگر به کیهان جمکران،  مورخ 16 ژوئیه 2012 مراجعه کنیم می‌بینیم به چه دلیل،  پاسدار شریعتمداری «موسوی انقلابی» را به معرض فروش گذاشته!  

حضرات به این توهم دچار شده‌اند که می‌توانند میرحسین موسوی را به عنوان شخصیت «محبوب»،  «مردمی» و «مظلوم» به صحنه بازگردانند و با زهراخانوم و چادرسیا و شیخ کروبی معرکه بگیرند،   و خلاصه مملکت را به دوران نورانی حاج روح الله بازگردانند.   به کسی نگین!  ولی مثل اینکه در هفتمین‌ماه سال 2012 میلادی،  چماقداران‌،  کودتاچیان و خلاصه همة پیروان راه نورانی «اسمال تیغ‌زن» مواد توهم‌زا مصرف کرده‌اند،    و به همین دلیل سازمان سیا به آنان تریبون داده تا در مسیر مقدس سیاست استعمار در ایران «خوش‌رقصی» کنند.  برای چنین رقصی «تحریف تاریخ »،   «جایگزینی سنت‌ها با سنت مقدس» و نشاندن «مدرنیزاسیون» بجای «مدرنیته» الزامی است.   چرا که این جایگزینی‌های مقدس،  راه را برای تبلیغات «روس‌ستیز» هموار می‌کند.

طی جنگ سرد تقابل «واشنگتن ـ مسکو» مستقیم‌ بود و اینک این تقابل «غیرمستقیم» شده!  در نتیجه غرب برای گسترش تبلیغات «روس‌ستیز» خود ناچار است همزمان با ارائة‌ «تصویردلپذیر» از هیتلر،  اسلام و آخوند،   به «نخبگان» ایرانی‌نما نظیر کاتوزیان،  جهانبگلو،  داریوش شایگان و از همه مهم‌تر به خرازی،  نوچه و داماد ملاممد خاتمی متوسل شود.

خارج از کم‌سوادی،   وجه مشترک نخبگان کذا این است که خود را در جایگاه «برتر» و صاحب‌نظر می‌بینند.   به همین دلیل همچون آخوند سیاست‌زده،  در همة امور دخالت کرده،   فتوی می‌صدورند.   به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به ابراز عقیدة «نخبگان» پیرامون رخداد 22 ژوئن 2012،   یعنی سقوط هواپیمای نظامی ترکیه.   برخی رسانه‌های جمکران،   بدون در دست داشتن اسناد و شواهد،  روسیه را مسئول این سقوط خواندند و بعضی «دیلی‌ها» در لندن نیز همین داستان را نقل کردند و ... و به این ترتیب یورونیوز هم توانست در همین مسیر گام بردارد.  سپس مصاحبة بشار اسد با روزنامة «جمهوری‌ات» ترکیه منتشر شد و رئیس جمهور سوریه ضمن ابراز تأسف از سقوط جنگندة ترکیه اعلام داشت پدافند هوائی سوریه به هواپیمای مذکور شلیک کرده.  و اما سایت «آر. اف. آی»،   رادیو بین‌المللی فرانسه یک «پروفسور ایرانی» را به میدان آورد تا ایشان تأکید کنند که «روسیه هواپیمای ترکیه را با موشک زده!»   در گیرودار همین جنجال تبلیغاتی،  ناگهان اسناد و مدارکی به دست آمد که «ثابت» می‌کرد هیتلر آنقدرها هم آدم بدی نبوده!   خلاصه با توسل به خبر سقوط هواپیمای نظامی ترکیه در تاریخ 22 ژوئن سالجاری ، یک پروپاگاند «روس‌ستیز» خوب به راه افتاد.

جالب اینکه،  در تاریخ 10 ژوئیه 2012 ،   فرماندة‌ ستاد کل ارتش روسیه،  ژنرال نیکولای ماکاروف در واشنگتن خبرنگاران را در جریان مانورهای مشترک نظامی «آمریکا ـ روسیه» در سال 2013  قرار داد!   اظهارات ژنرال ماکاروف در سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 10 ژوئیه 2012 منتشر شده.   دو روز پس از انتشار سخنان ماکاروف در مورد همکاری‌های نظامی «آمریکا‌ ـ  روسیه»،  در حالیکه رجب اردوغان همچنان برای سوریه خط و نشان می‌کشید،   ستاد ارتش ترکیه رسماً اعلام داشت که در بقایای‌ هواپیمای ساقط شده در تاریخ 22 ژوئن،‌   هیچ اثری از اصابت موشک یا ضدهوائی به چشم نمی‌خورد!   به این ترتیب محور پروپاگاند «روس‌ستیز» از لندن تا تهران بی‌اعتبار شد!   

حال باید ببینیم آن جناب پروفسور که از اصابت موشک روسی به فانتوم ترکیه اطمینان داشتند حال‌شان چطور است؟  آیا از اینکه مضحکة دست یک محفل خبرسازی شده‌اند خاطر مبارک‌شان آزرده شده،   یا اینکه حقوق و مزایای دریافتی،  به قول مش‌قاسم این «بی‌ناموسی‌ها» را هم جبران می‌کند؟   اتفاقاً آنچه رخ داد از نظر ما خیلی مهم است؛   از اینکه پامنبری‌های محفل فاشیسم به این سادگی سنگ روی یخ می‌شوند،  خیلی خوشحال‌ایم!   دلیل هم اینکه برخلاف پرسوناژ حاجی‌آقا،  ما به محفل فاشیسم «دلبستگی» نداریم و برخورد ما با ایرانیان هم «جانبدارانه» نیست.   

البته خوشحالی ما بیشتر از افلاس حکومت جمکران است که پس از 33 سال،  آیات عظام‌اش کشف کرده‌اند،  در صدر اسلام هم حجاب اجباری نبوده،   و کنیزان حق نداشتند حتی در هنگام نماز حجاب داشته باشند:

«[...] حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی ایازی [می‌گوید] ما در زمان پیامبر و ائمه حتی یک مورد مبنی بر برخورد با فرد بدحجاب نداریم [...] کنیزکان مسلمان حتی از آنکه در حال نماز سر خود را بپوشانند،  منع شده‌اند[...]»

ایازی چه می‌گوید؟  ایشان کشف کرده‌اندکه در دورة پیامبر برخورد با «بدحجابی‌» ‌وجود نداشته.   البته تأکید هم دارند که در این دوران برکت و پرافتخار «برده‌داری» رایج بوده،  ‌ و بردگان آنحضرت «حق نداشتند» هنگام نماز سرشان را بپوشانند!   به عبارت دیگر،  حال به اینجا رسیده‌ایم که پیامبر اسلام و ائمة اطهار عین رضامیرپنج برای کنیزان مسلمان «حق انتخاب» قائل نبوده‌اند!   این کشف مهم در بسیاری از سایت‌ها،   از جمله سایت «اطلاعات‌نت» منتشر شده،  هر چند سرچشمة‌ آن جز سایت «کلمه» نیست!   همان سایتی که سنگ میرحسین موسوی و زهرا خانوم و «چادرسیا» را به سینه می‌زند!   

انتشار کشفیات «ایازی»‌ یک دلیل موجه دارد و آن اینکه پیروان خط توحش «امام»،‌  یا بهتر بگوئیم اربابان‌شان در لندن به این توهم دچار شده‌اند که پس از 33 سال کشتار و تاراج ملت ایران با شعار «حجاب» و «مرگ برآمریکا»،  ‌ اینک می‌توان از «بی‌حجابی »،  «غزل سکولار» و «رابطه با آمریکا» ‌چماقی به مراتب بهتر ساخت و جیب ملت ایران را بیشتر و بهتر زد.  حضورشان بگوئیم کور خوانده‌اید!

مشکل ما با حکومت اسلامی است.   حکومتی که توحش «شریعت» را بجای قانون نشانده،   «عدالت» را با «انتقام» در ترادف قرار داده،   و پای آخوند و بچه‌آخوند و اوباش مسلح را به عرصة‌ سیاست،  اقتصاد،  ‌ فرهنگ،  هنر و علم باز کرده!   این مشکل نه با پذیرش «بی‌حجابی» توسط حکومت آخوندها حل خواهد شد،   و نه از طریق کودتای مزدوران مسلحی که قرار است ریش‌های‌شان را بتراشند و یک‌شبه «سکولار» شوند!   این مشکل فقط با استقرار دمکراسی،  و تنظیم قوانین حقوقی بر اساس مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر حل می‌شود.  جز این مسیر هیچ راهی برای‌ سیاست‌های جهانی در ایران وجود ندارد.   

زمانیکه «جدائی دین از سیاست» ‌تحقق یابد و بجای احکام توحش صحرانشینان حجاز،  قوانین انسان‌محور‌ بر ملت ایران حاکم شود،  آخوند جایگاه واقعی خودش را خواهد داشت و ملت هم می‌داند با این جماعت چه نوع برخوردی می‌باید داشته باشد.   خلاصه هم حجت‌الاسلام ایازی،‌   و هم سایت کلمه نیک ورد آورده‌اند،  هر چند سوراخ دعا را گم کرده‌اند.  اینان می‌پندارند اگر لطف کرده،   «بی‌حجابی» را به عنوان یک پدیدة «‌غیررسمی» نادیده بگیرند،‌ حکومت نکبت و ادبار اسلامی می‌تواند تداوم داشته باشد،   و رسمی‌ات «حجاب» هم دست نخورده باقی بماند.   جالب است،   به این ترتیب زن «بی‌حجاب»‌ در جایگاه کنیز صدراسلام  ملاها قرار می‌گیرد،  و «حجاب» هم می‌شود نماد «تمدن!»   

این مزخرفات را در واقع در تداوم منطقی نشخوارات «پروفسور» بقائی می‌باید جستجو کرد که در «مهرنیوز» منتشر شده بود.   هدف از این جفنگ‌بافی‌ها به ارزش گذاشتن «نماد بردگی زن» در ایران باستان،   به عنوان نمادبرتری نزد صحرانشینان عربستان در سدة‌ هفتم میلادی  است!   به همین دلیل،‌  اینک آخوند ایازی «حجاب» را با «لباس» و «زره» در ترادف قرار داده و موفق شده نماد بردگی زن را نشان «سلامت اخلاقی» معرفی کند.   «ایازی» می‌گوید،   حجاب بخشی از «تمدن» بشر است،  مانند زره،  در برابر «تهاجم» مصونیت ایجاد می‌کند و ... و ضامن امنیت اخلاقی نیز هست:
    
«[...] تردیدی نیست که پوشش و حجاب بخشی از تمدن بشریت است.  انسان‌های بدوی برهنه بودند [...] قدم به قدم حجاب،  نه فقط به عنوان پوشش [...] بلکه به عنوان نوعی تشخص،  هویت و انسانیت مطرح شد [...]حجاب بخشی از امنیت اجتماعی، امنیت انسانی و اخلاقی را هم تامین کرده و می‌کند.  یعنی چه به عنوان پوشش عادی در جامعه،  چه به عنوان زره در جنگ، مانعی نسبی در برابر دست اندازی به فرد ایجاد می‌کند[...]»

اگر ایازی به این ترتیب ادامه دهد،  «حجاب» به عنوان پوشش ضدهسته‌ای نیز کاربرد پیدا خواهد کرد!  بگذریم.   از این گذشته باید بپذیریم که در جمکران و عربستان،  «امنیت اخلاقی» غوغا می‌کند،   هیچکس هم مورد تجاوز و تعدی قرار نمی‌گیرد!  آن‌ها که در ایران زندگی می‌کنند طعم این امنیت را خوب چشیده‌اند،   نیازی نیست که بگوئیم اظهارات بیشرمانة «ایازی»،   ویراستی است آخوندی از همان  شکرخوری‌های «مردم‌پسندانة» دکتر بقائی در مهرنیوز،  البته با چاشنی شارلاتانیسم و حماقت بیشتر.   به عنوان نمونه ایازی،   ابتدا  لباس را «امری انتخابی»‌ معرفی می‌کند،   بعد هم آن را به «آموزش» پیوند داده به خانواده‌ها توصیه می‌کند کودکان را «آموزش» دهند که حجاب را رعایت کنند:

«لباس امری انتخابی است [...]این انتخاب به صورت ارادی انجام می‌شده [...] زنان، به اقتضای ویژگی‌های جسمی خود، بیشتر در برابر هجمه، خطر و سوء‌‌ استفاده بوده‌اند، حجاب آنان حساسیت بیشتری یافته [...]قرآن کریم [...] حجاب را دارای مراتب مختلف دانسته، اما دایره کمال برای آن تعریف کرده [...]و بالاخره [...] مسئله حجاب امری آموزشی و تربیتی است [...]‌ همان‌طور که از بازیکن فوتبال بدون آموزش‌های لازم،  نمی‌توان انتظار بازی خوب داشت،  بدون آموزش و تربیت هم نمی‌توان حجاب را بر تن دختری خردسال کرد.  خانواده‌ باید [...] این آموزش را به فرزند خود بدهد [...]‌ اعتقاد من آن است که حجاب، همانند نماز[...] یک امر شرعیِ شخصی است [...] امری اجتماعی نیست که مجازات داشته باشد[...]»

توجیه راه و رسم گسترش توحش و سرکوب زن در جامعه را از ایازی،  و طرفداران «سبز» ایشان بیاموزیم!   همانطورکه بازی‌کن فوتبال را آموزش می‌دهند،  ما هم به «دخترخردسال» حجاب را «آموزش» بدهیم  تا هم «زن» را در جایگاه  بردة «نگاه» آخوند و بچه‌آخوند قرار دهیم و هم راه و رسم «زن‌گریزی» اوباش و اراذل را تداوم بخشیم؛   به این ترتیب عرصة جامعه در اختیار «اوباش» قرار خواهد گرفت تا با «مردانگی‌های‌شان» آن را اشباع فرمایند!  به این روند قرون‌وسطائی که رایحة تعفن‌اش مشام انسان را می‌آزارد، ‌ می‌گویند «آموزش در جهان اسلام!» مسئولیت به ارزش گذاشتن این آموزش هم به آخوند مفلوک و مزوری به نام ایازی محول شده.   و می‌بینیم که فیفا هم با اینان همفکر از آب درآمده؛   دختر خردسال با مهارت فوتبالیست،  چادر و لچک به سر می‌کند،  و «فدراسیون» کذا هم از « نمادبردگی» فوتبالیست مونث استقبال به عمل می‌آورد.  شاهدیم که این روز و روزگار «فدراسیون‌ فوتبال» برای جهان‌سومی‌ها «دایرة کمال» تعریف می‌کند،   و «حجاب زن» در کشورهای مسلمان‌نشین،  این دایرة شوم را واقعاً به حد «کمال» رسانده.   خلاصه بگوئیم،  ایازی نیز مانند شیرین عبادی و زهرا خانوم و شرکاء حرف دهانش را نمی‌فهمد!   اگر لباس پوشیدن «انتخابی» است،  هیچ تضمینی وجود ندارد که فرد بالغ از «آموزش خانواده» در مورد «حجاب» پیروی کند.  واقعیت‌ این است که  اگر انتخابی در میان می‌بود،  از دهه‌ها پیش،  جای ایازی و ایازی‌ها در زباله‌دان بود.  حال قشر زالوصفتی که موجودیت‌اش را مدیون «اجبار» و «تحمیل» است،  از «انتخابی» شدن مسائل سخن به میان می‌آورد!    این دریدگی و وحشی‌گری خیلی پرروئی می‌خواهد؛   از قدیم گفته‌اند؛  پررو و بی‌حیثیت می‌خواهی سری بزن به حوزة علمیه!

گویا ایازی نمی‌داند که عکس قضیه هم صادق است؛   کسی که در خانوادة غیرمذهبی تربیت می‌شود بیشتر امکان دارد برای جبران کمبودها و رفع نگرانی‌های‌اش به مذهب پناه ببرد.  البته در اینجا نیز منظور «ایمان قلبی» به مذهب است؛   روی سخن با دین‌فروش نظیر «زهراخانوم» یا قبیلة «بهزاد نبوی» نیست،  بگذریم.   «ایازی» در زمینة «استدلال» خیلی «قدرتمند» است و اظهاراتش همچون حاج‌فرج دباغ انسجامی «الهی» دارد!   به عنوان نمونه ایشان در قرآن «حجابی» کشف‌کرده‌اند که به «کمال» رسیده!  ‌ مسلماً این «حجاب» همان است که «سارا بوکر» چند سال پیش آن را در «اخبار روز» برای فروش گذاشته بود.   پس بساط رمالی آخوند ایازی را رها می‌کنیم و پیش از پرداختن به معرکة خرازی و داریوش شایگان در سایت رادیوفردا،  نیم نگاهی به روابط قطر و جمکران می‌اندازیم تا ابعاد «مبارزات» بی‌امان قلعة حیوانات با آمریکا روشن‌تر شود.  فارس‌نیوز،  ‌مورخ 17 ژوئیه 2102،  از اجارة بلندمدت زمین‌های کشاورزی ایران به بازرگانان قطر گزارش داده:

«[...]‌ رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان تهران [...]اعلام آمادگی بازرگانان [...]‌ قطر [برای] سرمایه‌گذاری از طریق اجاره بلند‌مدت زمین‌های زراعی [...] را ابلاغ کرده است تا متقاضیان اقدام کنند[...]»

دو روز بعد،  کیهان،   مورخ 19 ژوئیه 2012 در بخش «اخبار خارجی»‌ گزارش داد،   بزرگ‌ترین پایگاه هوائی آمریکا در منطقه در قطر واقع شده،   و آمریکا برای دفاع از منافع اسرائیل در شیخ نشین مذکور ایستگاه رادارموشکی احداث می‌کند:

«[...]‌ اين ايستگاه [...] سيستم دفاع موشكي را تكميل خواهد كرد كه برای دفاع از منافع آمريكا و هم پيمانانش همچون اسرائيل و كشورهای اروپايي طراحي شده [...] قطر يكي از متحدان واشنگتن در منطقه است كه به همراه عربستان در امور داخلی كشورها و از آن جمله عراق، مصر و بحرین مداخله می‌كند.»

حال می‌توان دریافت به چه دلیل قلادة‌ داش احمد خاتمی را گشوده‌اند تا به «آن‌ها که از  تجدید روابط با آمریکا» سخن می‌گویند،  هشدار بدهد!   آمریکا ترجیح می‌دهد از طریق قطر،  تونس،‌  الجزایر و دیگر پادوهای‌اش به روابط غیرمستقیم با حکومت اسلامی ادامه دهد و همزمان جهت زدن جیب ملت،  تحریم اقتصادی را نیز بر ایرانیان تحمیل کند تا به همة احمق‌ها این دروغ بزرگ را بباوراند که «حکومت اسلامی با آمریکا دشمن است!»  تا پیش از اعلام مواضع صریح ولادیمیر پوتین در مورد حکومت جمکران،   یعنی تا زمانیکه رسانه‌های غرب می‌توانستند روسیه و چین را طرفدار حکومت جمکران جا بزنند،   این سیاست ایجاد اشکال نمی‌کرد.   ولی اعلام مواضع رئیس جمهور روسیه و همچنین سفر وی به اسرائیل،   فلسطین و اردن این دکان را تعطیل کرد  و اینگونه بود که حکومت مرده‌شویان «گریه‌کنان»  از پاریس تقاضا کرد «حقوق حقه‌اش» را تأمین کند.   سپس  رادیوفردا برای گسترش «روس‌ستیزی»،  به داماد و نوچة ملاممد خاتمی تریبون داد.  

اگر به سایت رادیوفردا،   مورخ 15 و 16ژوئیه 2012 سری بزنیم ابعاد سیاسی این تبلیغات را در مصاحبة داماد ممدیونسکو،  و ابعاد «شبه فلسفی» همین تبلیغات را در مطلبی که پیرامون «داریوش شایگان» قلمی شده بخوبی مشاهده خواهیم کرد.

پیش از پرداختن به سفسطه و مغلطة سایت رادیوفردا در مورد شایگان،   به صورت شتابزده به واژگون‌نمائی و «روس‌ستیزی» داماد خاتمی نگاهی می‌اندازیم که در همین سایت،  مورخ 25 تیرماه سالجاری انتشار یافته.   صادق خرازی می‌گوید،  ‌ «تاریخ» نشان داده که روسیه نمی‌تواند متحد استراتژیک ایران باشد،   و اگر آمریکا هم با «غنی‌سازی» موافقت کند،  مسکو با این امر مخالفت خواهد کرد.   خرازی در ادامه می‌افزاید،   «ذات» مناسبات ایران و روسیه از اتحاد استراتژیک بین دوکشور ممانعت می‌کند.   به گفتة خرازی روسیه نمی‌‌تواند این اتحاد را ایجاد کند و آن را هم نمی‌خواهد:‌

«[...] نوعی بی‌اعتمادی ملی در نهاد ایرانی‌ها نسبت به روسیه به دلیل گذشته و رفتار متناقض دوگانه در مسیر تاریخ وجود دارد.   ضربه‌ای که در مسیر تاریخ از روس‌ها خورده‌ایم از آمریکائی‌ها نخورده‌ایم [...] اگر چه از آمریکائی‌ها بسیار دلخورتر هستیم [...] ذات مناسبات ایران و روسیه اینگونه است که [...]  ما هیچ زمینه‌ای برای اتحاد استراتژیک بین ایران و روسیه نخواهیم داشت.  روسیه نه می‌تواند چنین روابطی داشته باشد و نه می‌خواهد[...]»

باید قبول کرد که نوچة ملاممد اینجا را حداقل درست دیده،   مسلماً روسیه حکومت دست‌نشاندة‌ آمریکا را به عنوان «متحد استراتژیک» خود نخواهد پذیرفت!   ولی بی‌اعتمادی مورد اشارة خرازی بیشتر ریشه در تقابل‌های مذهبی دارد،  تقابل‌هائی که غرب به آن دامن می‌زند.   بر خلاف ترهات ایشان این موضوع ارتباطی با منافع حقوقی،  تجاری و سیاسی ندارد.   این آخوندیسم است که ترجیح می‌دهد با آمریکا و انگلستان حماقت ‌پرور سروکار داشته باشد.  دولت‌هائی که مسائل داخلی ایران برای‌شان در حد یک بشکه نفت اهمیت دارد،  نه با دولت لائیکی که از قضای روزگار همسایة شمالی ایران است و نمی‌تواند در برابر فضاسازی‌های استعماری و ساختگی ملا و آخوند در داخل ایران «بی‌طرف» باقی بماند!   بله،  نوچة ملاممد که عمری نان طویلة‌ مک کارتی جویده،  نمی‌داند به چه دلیل ملاجماعت از  دورة «شاه شهید» آب به آسیاب غرب می‌ریزد،   ولی ما نیک می‌دانیم دلائل ارادت آخوند به لندن چیست.   

شتاب نکنید!   هنوز به بخش جالب اظهارات خرازی نرسیده‌ایم.   آنجا که داماد خاتمی به بازنشخوار گفتگوهای «خاله‌زنکی» کارمندان عالیرتبة سازمان ملل در ژنو می‌پردازد.    گفتگوهائی که در دوران «جنگ سرد» رواج داشت،   و بر محور «نیاز مسکو به کمک‌های آمریکا» متمرکز بود:

«[...] تکنولوژی روز و نیاز مردم در روسیه به نوعی از طریق آمریکا تأمین می‌شود[...]»‌

خلاصه اگر آمریکا لطف نکند،  روسیه نابود می‌شود،   بخصوص که به ادعای خرازی روسیه در «حریم ایران» واقع شده:‌

«[...] اگر روزی مناسبات میان ما و آمریکائی‌ها از حالت فعلی خارج شود [...] و ایران اتمی را با درصدی از غنی‌سازی بپذیرند روس‌ها آن را نخواهند پذیرفت؛  زیرا روس‌ها [...] در حریم ایران [...]واقع شده‌اند[...]»

جالب اینجاست که آمریکا هرگز با اتمی کردن نوکران‌اش مخالفتی نداشته و ندارد،  ‌ این روسیه است که نمی‌پذیرد در مرزهای‌اش،   جیره‌خواران آمریکا که شعار «استقلال» سر می‌دهند و به جنگ زرگری با اسرائیل مشغول‌ شده‌اند،   با «بمب اتم» اهدائی واشنگتن به سیاستگزاری و ریختن آب به آسیاب لندن بپردازند!   این موضوع تازگی هم ندارد.  آنچه تازگی دارد این است که اعلام مواضع پوتین،  حکومت جمکران را از پناهگاه رسانه‌ای‌ اهدائی گاو‌چران‌ها محروم کرده،   و هیئت حاکمة آمریکا هم به هیچ عنوان حاضر نیست «مسئولیت» لات‌بازی تفاله‌های فرسودة محفل «کارتر ـ  برژینسکی» را بپذیرد.  و این است اشکال دارودستة خاتمی؛   بی‌پناهی رسانه‌ای،   و همزمان بی‌میلی ارباب به برقراری رابطه با کنیز مطبخی!   آنهم کنیز پرمدعائی که دچار توهم شده و قدرت نظامی و صنعتی ارباب را به حساب خود می‌نویسد،   و نه تنها خود را با روسیه به قیاس می‌کشد،  که از مرزهای جغرافیائی‌اش نیز پای را فراتر می‌گذارد:
  
«[...] خرازی [افزود] همان‌طور که روس‌ها از کارت ایران در برابر غرب [...] استفاده می‌کنند [...] ما هم به عنوان کشوری که دارای موقعیتی فراتر از مرزهای جغرافیای سیاسی هستیم و ایدئولوژی در سیاست خارجی خود داریم [...] باید بدانیم که [...] مناسبات ما با روسیه به مناسبات ما با غرب،  دنیای اسلام و ایالات متحده آمریکا و نهضت‌های بیداری مربوط است [...]»

با توجه به اظهارات نیکولای ماکاروف در تاریخ 12 ژوئیه 2012 ،  و عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی باید بگوئیم داماد ملاممدخاتمی شکر زیادی خورده!   روابط جنگ سرد به پایان رسیده و سرنوشت سوریه،  ‌آیندة منطقه را رقم خواهد زد.  در نتیجه،   هیچ دلیلی وجود ندارد که رادیوفردا برای تقویت «روس‌ستیزی» و به قول خودش «گسترش عرفان»،   «داریوش شایگان» را در بوق بگذارد!
   
«روس‌ ستیزی»،  و همزمان تکیه بر مقدسات دینی،  بومی و قومی سه پایة‌ استعمار آنگلوساکسون‌ها در ایران بوده و هست.   همین سیاست استعماری با تکیه بر حماقت ملهم از مقدسات چنین القاء کرده که دولت دست‌نشانده‌اش «مستقل» است و می‌تواند در برابر شوروی وقت،  و یا روسیة کنونی تاخت و تاز کند!   این همان سنگر مقدسی است که هیتلر و همة فاشیست‌ها در آن لنگر انداخته و می‌اندازند.  جالب اینکه،   وجه مشترک اهالی «سنگرحق» در ادبیات‌ سیاسی شان منعکس می‌شود.   

زبان فاشیست‌ها،  همچون زبان ادیان  الهی،   زبانی است «یکسویه» و «آمرانه» که از جایگاه «برتر»،   بدون در نظر گرفتن فردی‌ات انسان،  «جمع» را مورد خطاب قرار می‌دهد.   فاشیست،  نسبت به دیگران  ‌ـ  موافق یا مخالف ـ  خود را در جایگاه «رهبر» می‌بیند،   و از اینرو «هدایت» مردم را وظیفة خود می‌داند!  خلاصه فعلة فاشیسم جز دخالت در امور دیگران هیچکار دیگری ندارند!   از اینرو نخستین دشمن اینان همانطور که بارها ذکر کرده‌ایم،   «مدرنیته» و به ویژه فیلسوف مدرنیته،  «نیچه» است.  

عباس میلانی،   داریوش شایگان،  سروش و دیگر «نخبگان» دستگاه استعمار سعی دارند از طریق سرهم کردن «شبه‌ادبیات» متناقض،  «مدرنیزاسیون» را بجای «مدرنیته» به مخاطب ایرانی بفروشند،   و از این مفر،   «سنت مقدس» را نیز بجای «سنت» بنشانند.  اینان درگام بعد همین «سنت» تحریف شده را با «مدرنیته» در تضاد قرار می‌دهند.  «عملیاتی» که از حد سواد این افراد فراتر است و مسلماً تحت نظارت «رئیس» اجرائی می‌شود.    

به این ترتیب است که داریوش شایگان موفق شده در اثر «جاودانة» خود،  «نگاه شکسته» که به راستی از شاهکارهای شارلاتانیسم به شمار می‌رود،   کودتای استعماری «پهلوی اول» را  «مونارشی ـ مدرنیته» بخواند!   در همین کتاب «شبه علمی»،   ایشان «دین» را با «فرهنگ» در ترادف قرار داده و یادشان رفته به حضور یکصدوپنجاه ‌سالة استعمار بریتانیا در ایران اشاره کنند.  آنچه در «شاهکار جدید» ایشان مطرح شده،   از این چارچوب توحش فراتر نمی‌رود. شایگان خارج از در ترادف قرار دادن «سنت مقدس» با «سنت»،   اینبار «عرفان» را نیز با «فرهنگ» در ترادف قرار داده و «یک تمدن جهانی»‌اختراع کرده که فاقد روشنفکری و فردی‌ات است:‌

«[...]  او تلاش می‌کند نشان دهد فرديد [...]  از در هم‌آميختن انديشه هايدگر و شيعه ايرانی[...]  غرب زدگی و بازگشت به سنت را سرهم می‌کند در حاليکه نقد هايدگر از [...]  فلسفة‌ غرب هيچگاه در مدار [...] ستايش سنت و دين صورت نمی‌گرفت [...] شايگان [...]‌ خواندن فلسفه کانت و ديگر فيلسوفان خردگرا را برای سلامت ذهن [...] و فاصله گرفتن از ذهنيت اسطوره زده مهم می‌داند[...] اولين پرسش کتاب درباره وجود يک تمدن جهانی است [...] در دنيای فکری او سخاوتمندانه بروی همه باز است [...]  شايگان در اين کتاب روشنفکر ايرانی را دعوت به درک زمانه‌ای می‌کند که در آن ديگر روشنفکران [...]‌جايگاه برتر گذشته را ندارند و بايد همسفر کاروانی شوند که در جستجوی هفت شهر عشق از [...]  مرزها و سرزمين‌های بينابينی و محل تلاقی زمان‌ها،  تمدن‌ها و فرهنگ‌ها عبور می‌کند[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 26 تیرماه سالجاری

به زبان روشن‌تر،  پرسوناژهای موهوم «پیامبران»،  ‌روشنفکر بوده‌اند،  ‌ اکنون هم «روشنفکر»   یعنی کشک،  فردی‌ات نیز به همچنین!   این ترهات ویراست نوینی است از تبلیغات  فاشیست‌ها!  همین مزخرفات را می‌باید هرروز از زبان «متفکران» خادم بی‌بی‌سی و رادیوفردا بشنویم.   بی‌دلیل نیست که قرار شده تیم فوتبال‌مان با چادر بیاید به میدان؛  دنیا را چه دیدید شاید چادری‌ها «جام» را هم ببرند!  بعد همگی می‌رویم به سراغ «کانت»،  و آثار ایشان را مطالعه می‌کنیم تا با «فضیلت»،‌  «خرد» و اینجور چیزها آشنا شویم و ذهنمان «اسطوره زده» نباشد و به قول مرده شویان رفتار «عقلانی» داشته باشیم!   آنگاه به صورت گلة گوسفند بع‌‌بع‌کنان به دنبال هفت شهر عشق می‌دویم!   نه هر گلة گوسفندی؛   گلة گوسفندی که فقط در پی معنویات است،   آب و علف هم لازم ندارد!  بله،   اگر اوضاع به همین منوال پیش رود،  سردار رادان و اوباش مشابه همة ‌ایرانیانی را که «موجودیت فیزیکی» داشته باشند،‌  به «ماتریالیسم» ‌متهم کرده و به جرم الحاد تیرباران‌شان می‌کنند.   به این ترتیب ایرانیان به هفت شهر عشق می‌رسند؛  عموسام هم با دلارهای‌اش عشق می‌کند.
    














...










Share

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۱

طفلان سیا!




در تاریخ 12 ژوئیة 2012،   ستاد ارتش ترکیه فرضیة‌ «‌شلیک» به فانتوم نابود شده در تاریخ 22 ژوئن سالجاری را مردود دانست!  و اینچنین بود که پتة حکومت ‌اسلامی چندین بار بر آب افتاد.   از یک‌سو ارتباط این حکومت با مزدوران مسلحی که سوریه را به آشوب کشیده‌اند بر ملا شد،   و از سوی دیگر،  همه فهمیدند لندن از طریق فرانسه مدافع «حقوق حقة‌» جمکرانیان در بحران هسته‌ای بوده،   ولی به دلیل ناکامی  عقب نشسته و حاکمیت اسلام‌نواز «سوئد» را به عنوان حافظ منافع‌اش تعیین کرده.   اعلام آمادگی وزارت امور خارجة‌ جمکران «برای وساطت میان دولت سوریه و مخالفان‌»،   و همچنین شیون و زاری «آهنی»،   سفیر مرده‌شویان در فرانسه شاهدی است بر این مدعا.   سایت ایسنا،  مورخ 14 ژوئیه 2012 به نقل از آهنی تیتر زده:

«سفير ايران در فرانسه: پاريس در راستای احقاق حقوق ملت ایران نقش خود را ايفا كند»

بله،   این حکومت قدرقدرت که به قول مرده‌شویان در برابر «استکبار» شرق و غرب ایستاده و به فرمایش اعلیحضرت «ایسم‌ها» را به شکست کشانده «حقوق حقه‌اش» را از پاریس گدائی‌ می‌کند،   علامت تعجب هم نمی‌گذاریم!  زمانیکه هیلاری کلینتن،  پس از نشست «دوستان سوریه» در پاریس،   برای حمایت از حکومت طالبان به افغانستان آمد،   صالحی شیر شده بود و ادعا داشت،  در جهان «حرف آخر را اسلام می‌زند!»  عربده‌جوئی‌های صالحی در سایت ایرنا،  ‌مورخ 5 ژوئیه 2012 منتشر شد:

«[...] علی اكبر صالحی [...] اظهار داشت:  با شكل‌گیری انقلاب اسلامی [...] ایسم‌های جهان از جمله ناسیونالیسم [...] محو شدند و اكنون اسلامیزم توانسته جای خود را در جهان باز كند [...] دین اسلام [...] به عنوان دین محرك جامعة بشری در تمامی لایه‌های بشریت رسوخ پیدا كرده [...]»

به یاد داریم که مشابه همین «تخرخرها» را از زبان پهلوی دوم می‌شنیدیم،  خصوصاً آنهنگام که ایشان سرمایه‌داری غرب را به پیروی از «روش» حکومت خود «دعوت» می‌کردند!  حال می‌بینیم وزیر امورخارجة جمکران نیز با افزودن اسلامگرائی وارداتی از غرب به اظهارات پهلوی دوم چگونه در باب «شکست ایسم‌ها» به هذیانات حاج فرج دباغ پیرامون «نیروی محرکة دین» میدان می‌دهد،  و گردوخاک به راه می‌اندازد.  الاغ‌های طویلة مک‌کارتی می‌پندارند هر آنچه «نیروی محرکه» داشته باشد،  نیکوست!  این پندار نشان بلاهت است،   چرا که سیل و زمین‌لرزه هم «نیروی محرکه» دارد،  ولی هرگز نمی‌شنویم که سعادت جامعة‌ بشری در گرو سیل و زلزله باشد.  ولی در عرصة نظریه‌پردازی،‌  ستایش از «نیروی محرکه»‌ به مراتب از سیل و زلزله هم مخرب‌تر است،  چرا که نیروی محرکة ناشی از «تعلقات» همواره مخرب و انسان‌ستیز بوده و هست.   به همین دلیل نیز حقوق انسانی،  مطروحه در اعلامیة ‌جهانی حقوق‌بشر خارج از هرگونه «تعلقات» دینی،   قومی و بومی مطرح شده.   

خارج از بحث‌های تئوریک،  چند روز پس از این «اظهارات»،   صالحی و دیگر مقامات قلعة حیوانات دریافتند که اوضاع ارباب‌شان آنقدرها تعریفی ندارد،   ولی دیگر خیلی دیر شده بود!  چند روز پس از ورود هیلاری کلینتن به کابل،  یعنی در تاریخ10 ژوئیه 2012،  ارتش سوریه یک مانور «هوائی» برگزار کرد،   و خبر آن در سایت فرانسه زبان نووستی انتشار یافت.  خلاصه اوضاع  سوریه در مسیر دلخواه آنگلوساکسون‌ها متحول نمی‌شد و جز عقب‌نشینی راه دیگری در برابر اینان وجود نداشت،   عقب‌نشینی در مصر نیز دنبالة همین جریان شد.  

هر چند عقب‌نشینی بریتانیا در مصر به مراتب اهمیت بیشتری دارد.   این عقب‌نشینی،  سرنوشت محمد مرسی را به شاخة بازندة سیاست خارجی آمریکا،  یعنی جناح هیلاری کلینتن پیوند زد.   در تاریخ 20 تیرماه سالجاری،  رادیوفردا، ‌ خبر سفر ویلیام برنز را به مصر منتشر کرد،   ولی به فاصلة سه روز این برنامه تغییر یافت و در تاریخ 23 تیرماه 1391،  همین رادیوفردا از سفر دو روزة‌ هیلاری کلینتن به مصر خبر داد.  

باری این مسائل جشن 14 ژوئیه،  سالگرد انقلاب کبیر فرانسه را به کام بعضی‌‌ها تلخ کرد!   البته در پی ملاقات هول‌هولکی فرانسوا اولاند با الیزابت دوم،   مسائل دیگری هم پیش آمد که تقریباً به سکوت برگزار شد!   از آنجمله است مرگ ناگهانی «اوا راوزینگ»،  یکی از ثروتمندترین زنان بریتانیا؛   سقوط یک جت خصوصی در فرانسه در منطقة «وار»،  مرگ یک یا چند سرباز فرانسه در همین منطقه،  همچنین مرگ «آلکس اوکرنت»،‌   29 ساله،  از مسئولان ستاد انتخاباتی اوباما،  و مرگ پسر «سیلوستر ستالونه» و ... و «شهادت» چندتن از حکومتی‌های افغانستان در یک جشن عروسی!   ارتباط این رخدادها با یکدیگر روشن نشده ولی ارتباط استعمار لندن با حکومت جمکران در عرصة تروریسم و بحران هسته‌ای جای تردید باقی نمی‌گذارد.   برای پنهان داشتن این ارتباط است که انگلستان به حضور مستقیم و رسمی خود در ایران پایان داد و «سوئد» را به عنوان حافظ منافع بریتانیا معین نمود.   

در پی شکست کودتای هیزاکسلنسی،  انگلستان تلاش کرد همچون آمریکا با توسل به اراذل و اوباش،  هم برای جیره‌خواران‌اش در جمکران حماسه بیافریند و هم در  برابر روسیه جاخالی داده،  از خود سلب مسئولیت کند.   ولی به دلیل ناکامی در این مسیر مقدس ناچار شد بدون لات‌بازی و حماسه آفرینی،   یا بهتر بگوئیم بدون تکیه بر «سنگر حق» با جیره‌خواران‌اش «روابط پنهان» برقرار کند.   ولی از آنجا که برپائی «سنگرحق» برای تأمین منافع استعمار الزامی است،   سازمان سیا بار این «وظیفة‌ مقدس» را بر دوش می‌کشد‌.   برنامة حضرات در منطقه و به ویژه در ایران،   طبق معمول به ارزش گذاردن «اسلام» و اسلام‌گرایان است.   اینان می‌خواهند در منطقه حکومت جمکران را در جایگاه «داور» قرار دهند،   و در ایران‌ هم آش‌فروش‌ها و مدافعان حقوق ‌بشر «نسبی» و نهضت‌عاظادی را در جایگاه اوپوزیسیون حکومت تثبیت کنند.   

به این ترتیب امکان استقرار دمکراسی در ایران و در تمام کشورهای مسلمان‌نشین منتفی خواهد شد و گسترش حکومت‌ «تعلقات»،   «تعصبات» و توحش،  یعنی «حکومت مردمی» تضمین می‌شود.   حکومت مردمی چیست؟   حاکمیت باورها!   برای درک ابعاد حماقت در این قماش حکومت بد نیست به میدان «تحریر» در قاهره بنگریم.   ارتش مصر به آمریکا وابسته است،‌  و در پی مسافرت اوباما به مصر، ‌ آمریکا بارها و بارها از «جنبش اعتراضی مردم» این کشور حمایت کرده،   و محمد مرسی هم پس از کرنش در برابر ارتش،  به عنوان «منتخب مردم» در جایگاه ریاست جمهوری مصر نشست.  حال همین مترسک واشنگتن به بهانة مقابله با ارتش‌ می‌خواهد بالا‌ترین مرجع حقوقی کشور، ‌ یعنی شورایعالی قانون اساسی مصر را تحت نظارت ریاست قوة‌ مجریه قرار دهد!   

جالب اینکه،  وزیر امور خارجة‌ آمریکا از لات‌بازی مرسی حمایت به عمل آورده.  بله،   دمکراسی مطلوب یانکی‌ها از «باغ وحش اسلام» فراتر نمی‌رود.   و برای تحکیم پایه‌های چنین باغ وحشی لازم است اسلامگرائی در مصر تقویت شود،  یعنی «مردم»‌ دشمن آمریکا باشند.  اما منطقاً طرفداران «مرسی» یعنی هواداران اوباش‌سالاری می‌باید از آمریکا به دلیل «خدمات‌اش» قدردانی کنند ولی می‌بینیم که چنین نیست!   همزمان با ورود هیلاری کلینتن به قاهره،  شاخک‌های «مردمی» یانکی‌ها اراذل را به میدان تحریر آوردند تا به هیلاری کلینتن دشنام دهند و با آمریکا مخالفت کنند!   یورونیوز هم این تظاهرات مردمی را به ما نشان داد تا بدانیم و آگاه باشیم که «مردم» با آمریکا مخالف‌ هستند.  حال دو پرسش مطرح می‌شود.  

نخست‌ اینکه اگر «مردم»‌ با آمریکا سر ستیز دارند،  پس چرا به محمد مرسی،  نوچة یانکی‌ها رأی داده‌اند؟!   دیگر آنکه،‌   اگر این «مردم» ضدآمریکائی به «مرسی» رأی نداده‌اند،  پس این قهرمان بزرگ را کدام دست از صندوق‌های رأی بیرون کشیده؟  در این میان آنچه مسلم است بازی «دودزة» آمریکائی‌هاست.   در برنامه‌های اینان قرار است، ‌ «مرسی»‌ ضدآمریکائی‌ هم بشود،  همانطور که «روح‌الله‌خمینی»‌که از صدقة سر ارتش شاهنشاهی به قدرت رسید  «ضدآمریکائی»‌ از آب در آمد.  اگر یانکی‌ها نتوانند با «مرسی» کاری از پیش ببرند،  «مردم» را برای «حماسه آفرینی» و «لات‌بازی» به میدان می‌آورند؛  کافی است «مردم» نخست وزیر و دولت برگزیدة ‌مرسی را  «لیبرال»‌ ارزیابی کنند.  و همان نمایشنامه‌ای به روی صحنه برود که در دوران شیخ مهدی بازرگان به اجرا در آمد.   چرا که برخورد «مردم» با مسائل کشور فاقد انسجام منطقی است.  دلیل هم اینکه تل موهوم مردم،   مانند «روان‌پریش» و «عقب افتادة ذهنی»،   نه مسئولیت می‌شناسد،  نه پاسخگوست!   و استعمار جهت پیشبرد سیاست‌های‌اش به این پدیدة‌ «منطق‌ستیز»‌ نیاز مبرم دارد.   به استنباط ما تظاهرات «مردم» در میدان تحریر قاهره،  آنهم همزمان با ورود «ام‌ الا‌نقلاب اسلامی»،   هیلاری کلینتن به مصر،   تمایل صریح آمریکا را به ارائة تصویر «ضدامپریالیست» از جیره‌خواران‌اش به اثبات می‌رساند.           
       
سفر هیلاری کلینتن به مصر نشان داد که علیرغم اعتراض «مردم» به حکم قاضی دادگاه حسنی مبارک و همچنین علیرغم «ستریپ‌تیز» مرسی در میدان تحریر،   سیاست پهن کردن «حریم خصوصي» در خیابان،  یعنی بازتولید مضحکة «انقلاب اسلامی» حاج روح‌الله در مصر با اشکال روبرو شده!   دلائل فراوان است؛   پس‌ پس رفتن ارتش ترکیه در مورد هواپیمای «شهید»،   زوزه‌های آخوند صدیقی در «نماز جماعت» 13 ژوئیه 2012 ،   ابراز عشق علی لاریجانی به شیخک عربستان،   افزایش قدرت نظامی جمکرانیان در رسانه‌های غرب،   و از همه مهم‌تر هیاهوی رادیوفردا برای فرزندان «نرگس» و «دختر نسرین ستوده» فقط به دلیل تضعیف سیاست خارجی آمریکا به راه افتاده.   سیاستی که با هدف تأمین برتری برای دولت اسرائیل،‌  از باورهای مردم در کشورهای مسلمان‌نشین «قانون اساسی» می‌سازد،‌  و «مردم»‌ را در جایگاه «قضاوت» می‌نشاند!   همین سیاست مزور اینک با انتشار «خبر» ممنوع‌الخروج شدن دختر 13 سالة نسرین ستوده به شوت و پرت‌ها برای «قضاوت» فراخوان داده،   و خوشبختانه اهالی مرز پرگهر روی عموسام را هرگز زمین نمی‌گذارند!

حضور اهالی رادیوفردا بگوئیم،‌   ممنوع‌الخروج شدن «مهرآوه»،   با ممنوع‌الخروج شدن دیگر ایرانیان هیچ تفاوتی ندارد،  و هیچ «دلیل منطقی» برای در بوق گذاشتن آن نمی‌بینیم.   ولی عملیات به ارزش گذاشتن «نسرین ستوده»،   از اعضای سرشناس دکان شیرین عبادی،  هزار و یک دلیل «غیرمنطقی» و استعماری دارد که مهم‌ترین‌شان برپائی «سنگر حق» و‌ مضحکه کردن ایرانیانی است که در این سنگر می‌نشینند.   برای انحراف افکار عمومی از مطالبات دمکراتیک ملت ایران همین مختصر کفایت خواهد کرد.   

فراموش نکنیم که کشتی «انقلاب‌های» اسلامی یانکی‌ها در سوریه به گل نشسته و مصلحت گاوچران‌ها چنین ایجاب می‌کندکه برای جبران این شکست،  از ملت ایران «پل پیروزی» بسازند.   برای جبران شکست در سوریه است که سازمان سیا قلادة سگ‌های هار جمکرانی‌اش را در داخل و خارج مرزهای ایران رها کرده تا همزمان در چند جبهة «تعلقات» دینی،  قومی،  بومی و «مظلومیت حسینی» پارس کنند،   البته به صورت مدرن و امروزی!

در زمینة فرهنگی این مدرنیزاسیون به اختراع «غزل سکولار» منجر شده،   و در زمینة «سیاست دینی» یا دیانت سیاسی،  «دختر نسرین ستوده» بجای «طفلان مسلم» نشسته!  «غزل سکولار»‌ را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم و می‌رویم به سراغ برنامة‌ سازمان سیا که از کودکان  ابزار تبلیغات سیاسی ساخته.  دکان «کسب ترحم» و ایجاد سنگر حق با توسل به پرسوناژ پدر،‌  مادر‌،  برادر و یا همسر «شهید» دیگر فرسوده شده و می‌باید از طریق «فرزند خردسال» زندانی سیاسی»،   مونث، ‌ خودی‌ و اسلام‌گرا این کاسبی پرسود را ادامه داد.   به همین دلیل است که رادیوفردا با نسرین ستوده و دخترش معرکه گرفته.   حضرات پیشتر با آخوندهای فکل‌کراواتی نظیر مهدی بازرگان و ملکی «سنگرحق» ساخته بودند،  اینک برای تداوم همان سیاست توحش،   به انواع مونث شیخ مهدی و فرزند خردسال‌اش روی آورده‌اند.   داستان «بیماری» نرگس محمدی و «زجر فرزندان خردسال‌اش» کارساز نشد؛   می‌پندارند با سناریوی ممنوع‌الخروج شدن یک دختر بچه که مادرش هم در زندان  است می‌توانند به آتش نفرت عمومی دامن زده،   و یک بار دیگر مطالبات دمکراتیک ملت ایران را با لات‌بازی به بیراهه بکشانند.

بله،  فراموش نکنیم که این دختربچه مادرش زندانی است؛  خودش هم «ممنوع‌الخروج» شده،  هر چند ویژگی‌های دیگری هم دارد!   نام و نام خانوادگی‌اش «اسلامی» نیست، ‌ مادرش،  به قول شیرین‌ عبادی در برابر رژیم «مقاومت» می‌کند،  و خلاصه به زعم شوت‌وپرت‌ها،  مو لای درز دکان نوین رادیوفردا نخواهد رفت!   به ویژه که قوة قضائیة‌ جمکران  با سکوت در برابر پروپاگاند ارباب،‌  در واقع تبلیغات سازمان سیا را تلویحاً  تائید می‌کند.  باری،   اگر در جمکران،  همانطور که شاهدیم برای سنگرسازی به «فرزندان خردسال» اسلام‌گرایان دخیل بسته‌اند،   در تونس هنوز می‌توانند با توسل به «مادر شهید» مرزهای قانونی را بشکنند.  

به عنوان نمونه «مادر» آن شهیدی که خود را به آتش کشید تا بعضی‌ها در تونس «انقلاب» فرمایند،  به مأمور وزارت دادگستری دشنام داده و «مردم» هم به پشتیبانی از مادر شهید تجمع کرده‌اند و باقی قضایا.   این خبر مهم ابتدا در فرانس پرس منتشر شد بعد هم فارس نیوز آن را به سلیقة‌ جمکرانیان آراست:

«مادر [...]‌جوان تونسی که با خوسوزی آغازگر انقلاب تونس و دیگر انقلاب‌های عربی بود به اتهام اعتراض به کارمند دادگاه دستگیر شد[...]»

این «حماسة‌ میهنی» در سایت فارس، ‌ مورخ 25 تیرماه سالجاری نقل شده.  دلیل «حماسه‌سازی» روشن است.   در پی ناکامی یانکی‌ها در سوریه،   دولت مفلوک تونس که ذکر «اسد باید برود» گرفته بود،   ناچار شده به نشخوار مطالبات ارباب پایان دهد و هم‌صدا با مرسی از پایان خونریزی سخن به میان آورد.  در این گیرودار بود که وزارت امورخارجة جمکران برای «وساطت» بین طرفین درگیر در سوریه اعلام آمادگی کرد تا هم در این کشور «حافظ منافع» ارباب باشد و هم به عنوان «ضد آمریکائی» جایگاهی منطقه‌ای برای خود تأمین کند و به پاسداری از منافع ارباب بنشیند.   

ولی یانکی‌ها و جمکرانیان سخت کورخوانده‌اند.  سیاستی که در سوریه اعمال می‌شود در مسیری متحول خواهد شد که «راه نفس» برای طالبان سنی یا شیعی‌مسلک نماند.  در نتیجه،   به طریق اولی، ‌ آلترناتیوسازی با نهضت‌عاظادی،   آش‌فروش‌ها و کودکان‌شان،   یا بهتر بگوئیم تکرار دورباطل سیاست توحش «تعلقات» و «باورها» در بن‌بست خواهد افتاد.  اگر اوضاع به همین منوال پیش رود بزودی آنکارا سقوط جنگندة فانتوم را انکار خواهد کرد. 


 













...










Share