شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸


«قیصر» فرنگی!
...
«حق بیطرفی» در جدال بین دو جناح حکومتی «حداقل آزادی» موجود در جامعة ایران است. باید با تکیه بر این آزادی و اجتناب از شرکت در تظاهرات مخالف‌نمایان برای گسترش آزادی‌های اجتماعی بکوشیم. چرا که هر تظاهرات فقط به گسترش دامنة‌ خشونت کمک می‌کند، افزایش خشونت امکان برخورد منطقی با مسائل را کاهش داده و احساسات را بر جامعه حاکم می‌کند. اشتباه سال 1357 را تکرار نکنیم.

حکومت اسلامی طی سه دهة‌ اخیر با کوفتن بر طبل «مردم» به گسترش مقدسات و سرکوب ملت ایران پرداخته، و امروز که این حکومت در سراشیب سقوط قرار گرفته، گروهی از خیرخواهان «حرفه‌ای» پیشنهاد کرده‌اند تا یک قانون اساسی نوین تدوین شود. این قانون اساسی گویا قرار است «حاکمیت مردم» را به رسمیت بشناسد! این پیشنهاد «مشعشع» در سایت «اخبار روز»، ‌مورخ 16 ژانویه 2010 انتشار یافته. پس حضور پیشنهادکنندگان «محترم» بگوئیم اکنون نیز حاکمیت متعلق به «مردم» است، و نمونه‌ای از این حاکمیت مردمی در «مهرنیوز» مورخ 26 مهرماه 1388، نقل شده.

به گزارش مهرنیوز، حسین نقوی، نمایندة ورامین به بخشدار یکی از روستاهای این منطقه سیلی زده! البته پس از برگزاری مراسم نماز مغرب و عشای شامگاه جمعه. پس از نماز، «تاجیک»، یکی از اعضای شورای روستا به نقوی، نمایندة ورامین در مجلس می‌گوید، بخشدار گفتة‌ مرا قبول ندارد. نقوی از بختیاری، یا همان بخشدار می‌پرسد، چرا این عضو شورا را قبول نداری؟ او هم پاسخ می‌دهد چون این فرد برای شورا مشکل ایجاد می‌کند. نقوی با شنیدن پاسخ بخشدار فریادی زده و دو سیلی به صورت وی می‌زند! البته این نمایش تمدن اسلامی، در مسجد و در برابر 150 تن از اهالی، از جمله فرماندار ورامین به مورد اجرا گذاشته شده. باری «میربزرگی» راوی ماجرا به خبرنگار مهرنیوز می‌گوید:

«به دنبال این امر بختیاری را به کنار دیوار مسجد بردم اما ناگهان رانندة‌ آقای نقوی به سمت بختیاری حمله‌ور شد و چند لگد به پای او زد. بخشدار نیز او را هل داد و از مجلس خارج شد. [...] امام جمعه پس از اطلاع از قضیه با استاندار تماس گرفت و استاندار نیز با نقوی تماس گرفت و از وی پرسید، شما به صورت بخشدار من سیلی زدی؟ نقوی نیز در پاسخ گفت: بله من [...] به نیابت از طرف مردم توی گوشش زدم.[...] پس از صحبت استاندار با وزیر کشور، وزیر نیز دستور داد که [...] ایشان از این به بعد حق دخالت در کار اجرائی را ندارد.»

بله این یک نمونه از حاکمیت توحش «مردم» است که هم اکنون در جمکران اعمال می‌شود و نیازی به تدوین قانون اساسی نوین ندارد. اگر در قانون اساسی فعلی حکومت اسلامی تمام ارجاعات به دین اسلام، ولایت فقیه و مقدسات و معنویات را حذف کنیم و به جای‌شان واژة «مردم» را قرار دهیم، توحش و قدرت سرکوب قانون کذا به مراتب از قانون فعلی بیشتر خواهد شد. چرا که «برتری آسمانی»، یعنی «مقدسات» جای خود را به برتری زمینی یعنی «زور» خواهد سپرد. و به همین دلیل ما با هرگونه انسان‌ستیزی در قالب «جمع‌گرائی» و «توده‌پرستی» و «حکومت خلق‌» مخالف‌ایم، چرا که مطالبات «مردم» الزاماً منطقی نیست و می‌تواند در تضاد کامل با دمکراسی، مفاد اعلامیة حقوق بشر، و بسیاری دیگر از مصوبات حقوقی انسان‌محور قرار گیرد. از اینرو است که ما از به اصطلاح «جنبش سبز» نیز تحت هیچ عنوان حمایت نمی‌کنیم. مطالبات این جنبش در چارچوب انسان‌ستیز و مبهم «دین‌پرستی»، «دین‌ستیزی» و «مرگ» و «توده‌باوری» قرار گرفته.

ما به عنوان مدافع دمکراسی از «جنبش سبز» حمایت نخواهیم کرد. پیشنهاد ما برگزاری رفراندوم تک گزینه‌ای، «آری به دموکراسی» است. ما از دمکراسی حمایت می‌کنیم،‌ نه از ابهامی که خود را «جنبش سبز» می‌خواند. این به اصطلاح «جنبش» همچون خیمه‌شب‌بازی پائیز 1357، ‌ در داخل و خارج مرزها، با هدف ایجاد «اجماع» پیرامون «مرگ»، خود را بر «زبان ابهام» یعنی «نفرت»، «شیادی» و «اسلام خوب» متمرکز کرده، و دقیقاً به همین دلیل است که مورد تأئید اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن قرار گرفته. استعمار غرب با هدف حذف مدافعان دمکراسی در کشورمان می‌کوشد تا در جامعة ایران، به نفع گروه میرحسین موسوی، پولاریزاسیون ایجاد کند. ترور ناجوانمردانة مسعود علی‌محمدی برای تحقق همین «اجماع شوم» صورت گرفت و شاهد بودیم که روز گذشته نمایندة علی خامنه‌ای رسماً از مردم «بابصیرت» ایران دعوت می‌کرد تا «بیطرفی» را کنار گذارده، به نفع «حسین»‌، یعنی به نفع میرحسین موسوی وارد صحنه شوند. از این جهت رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی از جمله «فارس‌نیوز» و سیمای جذام زدة جمکران به تریبون لوطی و عنترهای مخالف‌نمای ساکن ینگه دنیا تبدیل شده‌اند.

مطالبات مخالف‌نمایان چیست؟ جایگزین کردن «اسلام خامنه‌ای» با «اسلام علوی»! برنامه‌شان چیست؟ استقرار عدالت اسلامی با خلخال آن زن یهودی و ... و خلاصه، اسلام و دیگر هیچ. و اما آن پنج نخبة اتاق توهم حجرة سبز نیز مطالبات‌شان از محدودة «مهملات» میرحسین موسوی و مزخرفات شیخ کروبی فراتر نمی‌رود. همچنانکه گفتیم هر چه مطالبات ابلهانه‌تر و نامربوط‌تر باشد حمایت لندن و واشنگتن از آن‌ها بیشتر خواهد بود. پیش از ادامة مطلب، در تأئید وبلاگ «بمب و بصیرت» تکرار می‌کنیم قتل کامران نجات‌اللهی به نفع فاشیست‌ها و برای حذف تشکل دانشگاهیان غیرمذهبی صورت گرفت. دانشگاهیانی که برخلاف گروه ‌فاشیست‌ها که‌ با هدف ایجاد «سنگر حق» بر علیه شاه تجمع کرده بودند، مطالبات صنفی داشتند. آنزمان گروهی از دانشگاهیان برای «رفتن شاه» در دانشگاه تهران «بست» نشسته بودند! و همچنانکه شاهد بودیم نظامیان هیچ مزاحمتی برای اینان فراهم نمی‌آوردند، ‌چرا که مطالبات‌شان «مرزشکنانه» بود و در هم‌سوئی کامل با مطالبات حاکمیت آمریکا. حال آنکه مطالبات دانشگاهیان متحصن در ساختمان وزارت علوم «صنفی» بود. در نتیجه و طبق معمول مصلحت بر این قرار گرفت که از «مرزشکنان» حمایت شود.

پیشتر گفتیم که استعمار برای پیشبرد سیاست‌های خود نیاز به قانون‌شکنی و «یکجانبه گرائی» دارد، و در ایران همواره این سیاست را از طریق مزدوران خود اعمال می‌کند. به عنوان نمونه، قتل مسعود علی‌محمدی در چارچوب سیاست‌های استعمار و جهت پولاریزاسیون جامعة ایران به نفع میرحسین موسوی صورت پذیرفت ولی این ساواک منفور حکومت اسلامی بود که در اتومبیل علی‌محمدی بمب جاسازی کرد نه اوباما، و نه بنیامین نتانیاهو.

در واقع پاسدار شریعتمداری و پاسدارلاریجانی و دیگر مقامات حکومت جمکران درست می‌گویند که موساد و سیا در این جنایت فجیع دست داشته‌اند، فقط اینان بخشی از واقعیت را از ما پنهان می‌دارند و نمی‌گویند که سازمان امنیت و اطلاعات حکومت «مستقل» اسلامی تحت نظارت مستقیم سیا و موساد قرار دارد و برای تأمین منافع آمریکا از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. همچنانکه در سال 1357 همین سازمان جهنمی برای پیشبرد سیاست اربابان کامران نجات‌اللهی را در کمال خونسردی به قتل ‌رساند.

ترور نجات‌اللهی به تمام اهداف از پیش تعیین شده دست یافت. این جنایت فجیع گروه‌های مخالف خشونت، بی‌طرف و غیرمذهبی را سریعاً در کنار اسلام‌گرایان خشونت‌پرست قرار داد. و پس از این پولاریزاسیون «مقدس» بود که در «نشست گوادالوپ» نیز چهار کشور به توافق رسیدند که «شاه باید برود»، بعد نوبت به خمینی رسید که مطالبات اربابان‌اش را به عنوان خواست شخصی خود مطرح کند. 31 سال پیش در چنین روزی شاه ایران را ترک گفت و خیابان‌های تهران به صحنة تظاهرات به اصطلاح مخالفان تبدیل شد. مخالفانی که جز «مرگ» شاه و «مرگ» بختیار هیچ نمی‌طلبیدند! بله حضرات هیچگونه مطالبات مادی نداشتند! نه مسکن می‌خواستند، نه بهداشت، نه آموزش، و ... و نه حتی زندگی و آرامش! امروز هم «جنبش سبز» در داخل فقط مخالف خامنه‌ای و احمدی نژاد شده!

این جنبش مزور و مبهم آنچه را که همه نمی‌خواهند مطرح می‌کند، بدون اینکه بگوید واقعاً چه می‌طلبد! در واقع برنامه این است که به روال سال 1357 یک اجماع گسترده پیرامون نفی و ابهام ایجاد کنند تا بتوانند از درون آن یک جنایتکار وحشی و مزدور همچون خمینی بیرون کشیده، به عنوان «رهبر» جنبش سبز، که ارواح شکم‌اش «مشروعیت‌ 98 درصدی» نیز دارد به ملت ایران حقنه کنند. برای اینکه با اهداف اربابان حکومت در لندن و واشنگتن بهتر آشنا شویم بهتر است نگاهی داشته باشیم به مطالب «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا. اولی ارزش‌های «ناب» فرهنگ ایران را در فیلم «قیصر» رویت کرده، و دومی حجاب را «عامل پیشرفت» زنان می‌داند!

پیش از پرداختن به این دو مطلب بهتر است از سخنان حکیمانة آخوند ری‌شهری، یکی دیگر از دامادهای آخوند مشکینی بهره‌مند شویم. ری‌شهری که اخیراً دست‌اش از دخل دکان پردرآمد حج کوتاه شده، همچون آخوند صانعی در «سنگر حق» جا خوش کرده. به گزارش رادیوفردا، مورخ 16 ژانویه 2010، ‌رى‌شهرى، سرپرست پیشین حجاج در مراسم تودیع خود ضمن وراجی‌های مرسوم از افراط و تفریط انتقاد می‌کند، درس‌هائی نیز از «سیاست امیرالمومنین» تحویل حضار می‌دهد و در باب «هنر» تبدیل کودتاچی به شهید می‌فرماید:

«هنر نیست که از یک خانوادة‌ شهید کودتاچى بسازیم بلکه هنر آن است که از یک کودتاگر شهید بسازیم.»

این دامادهای آخوندمشکینی، یکی از یکی فرهیخته‌ترند! چه شانسی‌دارند همسران‌شان! بله این آخوند ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمکران تا زمانیکه در سازمان حج و زیارت به لفت‌ولیس اشتغال داشت، در مورد سیاست خفقان اختیار کرده بود. به محض اینکه مقام معظم ناچار شدند اخراج‌اش کنند، سیاست امیرالمومنین را به یاد آورده. ولی «رادیوفردا» می‌نویسد، آخوند ری‌شهری در ماجرای عزل آخوند منتظری نقش عمده‌ای داشته. خلاصه از سال 1370 ری شهری پلید به سیاست دخالت نمی‌کرد، امروز هم که به سیاست فضولی می‌کند برای نشان دادن راه مرگ و شهادت است. بالاخره گورکن از «مرگ» تغذیه می‌کند، و چه بهتر که این مرگ در چارچوب «ارزش‌های مقدس» و «نوامیس» و غیره قرار گیرد، چون رونق دکان دو چندان می‌شود. اتفاقاّ «بی‌بی‌سی» هم برای حفظ همین ارزش‌ها خون جگر می‌خورد.

سایت بی‌بی‌سی، ‌مورخ 16 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان «ارزشی» و مقدس «فیلم قیصر، ‌مانیفست ناموس‌پرستی» به ما می‌گوید، در برهه‌ای که سینمای ایران به دلیل سانسور در رکود و ابتذال فرو رفته بود، «قیصر» داستانی گیرا و ساختاری منسجم داشت! البته ما در مورد شباهت طایفة‌ جنایتکار «آبمنگل‌ها»، به ویژه با دارودستة موسوی و به طور کلی با حکومت قانون‌شکن جمکران چندین وبلاگ نوشته‌ایم ولی حال که «بی‌بی‌سی» آنرا «مانیفست ناموس‌پرستی» نام نهاده از منظر «هنری» آنرا بررسی می‌کنیم.

قیصر در واقع ماجرای مرزشکنی و تجاوز و خشونت است که با هر قانون‌شکنی شدت یافته و سرانجام با «دخالت پلیس»، به عنوان نمایندة نظم قانونی پایان می‌گیرد. به عبارت دیگر در این فیلم افرادی که مورد تجاوز و خشونت قرارمی‌گیرند خود اجرای عدالت را عهده‌دار می‌شوند. زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، خودکشی می‌کند، برادرش برای دفاع از نوامیس وارد صحنه شده به قتل می‌رسد و برادر دیگر با قتل متجاوز و قاتل انتقام «ناموسی» می‌گیرد و خود توسط پلیس کشته می‌شود! آنچه در مطلب «بی‌بی‌سی» جالب است واکنشی است که از سوی به اصطلاح «روشنفکران» و منتقدان به این فیلم نشان داده شده. این فیلم همچنانکه پیشتر هم گفتیم بازتابی است از «باورهای عوام» و «ارزش‌های» متحجر فئودال که با مدنی‌ات و قانون به طور کلی بیگانه است. و طبیعی است که چنین ارزش‌هائی از سوی ساواک در یک رژیم کودتائی تأئید ‌شود، در نتیجه همانطور که دیدیم «قیچی سانسور» شامل حال فیلم قیصر نشد. البته در چارچوب رعایت آزادی بیان هیچ دلیلی برای سانسور این فیلم وجود نداشت. اشکال این‌ بود که ساواک فیلم‌های غیرارزشی را سانسور و قصابی می‌کرد! و اما جالب است که «منتقدان سینما» بجای نقد فیلم، یعنی بررسی «انسجام»، «ساختار»، کیفیت صحنه‌برداری، بازی هنرپیشه‌ها و اشکالات فرضی سناریو و دیالوگ‌ها و غیره این فیلم را از جنبة «ایدئولوژیک» مورد بررسی قرار داده‌اند! بله، آنروزها نیز همه «متعهد» بودند، به «ارزش‌ها» و ضدارزش‌ها! «پرویز دوائی»، جاهل مسلکی را زندگی ویژه و ناب «ایرانی» معرفی می‌کند، و به ستایش از رفتار «انسانی» قیصر می‌نشیند! هوشنگ طاهری، همسر پوران درودی، فیلم را «فاسد» و «مبتذل» می‌خواند، ابراهیم گلستان، نوچة امیرعباس هویدا از آن تعریف و تمجید فراوان به عمل می‌آورد، و ... گویا نجف دریابندری خارج از چارچوب ارزشی فیلم قیصر را بررسی می‌کند.

در مطلب «بی‌بی‌سی» چنین آمده که، «مدرنیزاسیون سطحی دوران پهلوی به تقلید از غرب باعث شد لایه‌های سنت‌گرای جامعه احساس خطر کرده از روی پریشانی واکنش نشان دهند.» و خلاصه کشور ایران در قرن بیستم صحنة نبرد بین سنت و نوگرائی بود و فیلم قیصر را باید در زمینة همین برخورد ارزیابی کرد! و البته این اظهارات مضحک از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، ‌به قلم «جمال امید» نقل شده که همچون دیگر نخبگان و فرهیختگان جمکران تفاوت بین «سنت» و «سنت مقدس» را اصولاً نمی‌شناسد! «بی‌بی‌سی» با تکیه بر مهملات آخوند «آل‌احمد» در «غربزدگی»، که خود شاهکاری است از کوته‌فکری و تاریک‌اندیشی و کم‌سوادی و در آن باب «هویت» و «اصالت» بومی و مزخرفاتی از این قبیل گشوده شده، «قیصر» را به عنوان یک تولید باارزش فرهنگی به خورد ما ملت می‌دهد. در فرصت دیگری بخشی از «غربزدگی»‌را بررسی خواهیم کرد. باری «بی‌بی‌سی» می‌فرماید، 10 سال پس از نمایش فیلم قیصر بود که انقلاب شکوهمند به «نوگرائی» پایان داد! البته بی‌بی‌سی مهمل می‌گوید، چرا که کودتای ننگین 22 بهمن «نوگرائی» را بفزونی بخشید. مدرنیزاسیون، همواره نوگرا است، چرا که با ایجاد گسست در روند رشد جامعه، همة نهادهای سنتی را نابود کرده نهادهای نوین را بجای‌شان می‌نشاند. گشت امر به معروف و نهی از منکر به هیچ عنوان بازگشت به سنت‌ها نیست، «نوآوری‌ای» است که توسط حکومت اسلامی پایه‌گزاری شده، حتماً‌ مسئولان بی‌بی‌سی و اهالی رادیوفردا «نوگرائی» را فقط در برداشتن همان تکه پارچة جادوئی رویت کرده‌اند!

رادیوفردا،‌ مورخ 22 دیماه 1388، در مطلبی تحت عنوان «حجاب، دوخته به زندگی زنان ایرانی» حقوق زنان ایران را به حق انتخاب همان تکه پارچة کذا محدود کرده. البته «رادیوفردا» هم برای چنین شکرخوری‌هائی به زنان فرهیختة ایرانی‌نما متوسل می‌شود تا از طریق انعکاس کوته‌بینی و حماقت اینان پروپاگاند خود را منتشر کند. در این راستا، «شادی صدر»، حقوقدان ساکن آلمان می‌گوید: پس از مرگ رضاشاه، ملایان به محمدرضا شاه نامه نوشته خواستار لغو فرمان کشف حجاب شدند، و محمدرضا شاه نیز با تقاضای آنان موافقت کرد، بنابراین از سال 1322، اجباری برای حجاب یا بی‌حجابی وجود نداشته! البته ایشان مزخرفات می‌بافند چرا که در بافت اجتماعی دوران پهلوی دوم این پدران بودند که برای دختران تصمیم می‌گرفتند، چه در مورد حجاب و چه در مورد مسائل دیگر.

بله اشکال کار از همین قماش زن نمایان «حقوق‌دان» است که یا نمی‌دانند، یا نمی‌خواهند بدانند که حقوق زنان از «کودکی» و در خانواده می‌باید رعایت شود. قوانین انسان‌محور می‌باید مالکیت مرد بر جسم و جان زن را ممنوع کند. به عبارت دیگر قانون می‌باید مرد را از «حق الهی» تحمیل باورهای خود بر زن محروم کند. شادی صدر می‌گوید تا پیش از سال 1362 قانون مدون برای حجاب اجباری نداشتیم. به زبان ساده‌تر ایام از هر جهت بکام بود! اما این ترهات چه اهمیتی دارد؟ مگر حکومت اسلامی خود یک حکومت قانونی بوده؟ پیش از کودتای 1360 بدون قانون مدون، حجاب در ادارات دولتی اجباری بود، ولی مشکل زنان به حجاب محدود نمی‌شود. مشکل اصلی تحمیل قوانین فقه شیعی‌ است که از دوران محمد مصدق،‌ و با تعطیلی مدارس مختلط دولتی در شهرها شروع به رشد و نمو کرد، امروز نیز دنبالة آخوندپروری همین «قهرمان ملی» کار را عملاً به جامعة «زنانه ـ مردانه» و مسجدی کشانده. با این وجود شادی صدر با خوشحالی فراوان می‌گوید، علیرغم سختگیری‌ها پوشش زنان ایرانی هرگز به پیش از قانون کشف حجاب بازنگشت! وی در باب این معجزه توضیح می‌دهد که دلیل این «پیشرفت‌ و ترقی» کتاب آیت‌الله مطهری بوده!

ایشان، یعنی خانم صدر برای «اسلام خوب» یک پامنبری مفصل خوانده، می‌‌فرمایند، اسلام اصلاً نمی‌خواهد زنان را توی روبنده و چادر نگاه دارد و از فعالیت اجتماعی‌شان جلوگیری کند، بلکه اسلام می‌گوید، زنان باید به جز صورت و دست و پا، پیکرشان را بپوشانند. به عبارت دیگر «خواهر مقدس» شادی صدر فراموش کرده‌اند که فعالیت اجتماعی نیز فقط بخشی است از حقوق زنان، و نه کل آن! در ضمن می‌دانیم که همین فعالیت، البته در چارچوب اسلام خوب و مامانی و «مدرن» ایشان، بدون اجازة پدر و همسر و برادر و عمو و دائی و غیره، نمی‌تواند صورت پذیرد!

باری همانطور که می‌بینیم بحث شیرین «حجاب انتخابی» می‌رود که تبدیل شود به کل حقوق زنان! اگر روزی زنان ایران بتوانند بدون روسری در خیابان ظاهر شوند، از نظر رسانه های غرب و نانخورهای ایرانی‌نمای‌شان به تمامی آزادی‌های اجتماعی خود دست‌ یافته‌اند. رادیوفردا با فریبا داوودی مهاجر هم مصاحبه کرده و ایشان که همچون دیگر فرهیختگان جمکران در ینگه دنیا لنگر انداخته‌اند، به پیروی از آذرماجدی خود را در صف تظاهرکنندگان 8 مارس 1979 جا زده می‌گویند، در 14 سالگی حجاب را برگزیدم، ولی با حجاب در تظاهرات برضد حجاب شرکت کردم! به قول مش‌قاسم دروغ‌ چرا؟ ما که هیچ باحجابی در این تظاهرات ندیدیم، شاید داوودی مهاجر، به تظاهرات 8 مارس 2009 در ینگه دنیا اشاره دارد! بگذریم این آزاد زن چاه جمکران پس از 25 سال کشف می‌کند که حجاب برای زن امنیت و مصونیت نمی‌آورد. باید بگوئیم خیلی باهوش و زرنگ است این فریبا خانم و خیلی زود یاد می‌گیرد همه کار را! چون پس از خروج از کشور کشف حجاب کرده، ولی در تلویزیون آمریکا به احترام زنان ایران با روسری ظاهر می‌شود. و اما باز گردیم به شادی صدر که پایمال شدن حقوق زنان ایران را به حساب همان تکه پارچه گذاشته تا هم پاکسازی‌های دوران نخست وزیری رجائی منفور را پنهان دارد هم پیشرفت و ترقی زن را در گرو همان تکه پارچه بگذارد. او می‌گوید، بگذاریم زنان حق انتخاب داشته باشند، بین «پیشرفت» با رعایت حجاب، و عدم پیشرفت بدون حجاب. می‌بینیم که بی‌جهت به این زن‌نمایان جایزه نمی‌دهند، آخوندهای مؤنث همچون آخوندهای مذکر نور چشم استعماراند:

«[...] خیلی از زن‌ها از شغل خود اخراج شده‌اند [...] اجازه بدهید زن‌ها خودشان انتخاب کنند بین بی‌حجاب بودن و پیشرفت نکردن و بین با حجاب بودن و پیشرفت کردن. مسئله اصلی حق انتخاب است که زنان متأسفانه ندارند.»


بله به این می‌گویند حقوقدان! با شعار دفاع از حقوق زنان نه تنها آشکارا به تشویق سرکوب زنان می‌پردازد، که سعی دارد بین چارچوب فکری و «منطق» انسان‌ستیز حکومت اسلامی و زندگی زن ایرانی پلی برقرار کند. بر فراز این پل زن محجبه‌ای را می‌بینیم که خیلی هم «پیشرفت» کرده! جالب است که از نظر سطح تفکر اجتماعی و درک مسائل حقوقی، امثال شادی صدر و داوودی مهاجر که در فرنگستان رحل اقامت افکنده‌اند درست در همان فضائی «متحول» می‌شوند که جاهل‌مسلکان در فیلم قیصر! به عبارت دیگر با این شیوة برخورد بر «مانیفست ناموس‌پرستی» مهر تأئید می‌گذارند.




...

جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸


بمب و «بصیرت»!
...
«حقوق انسانی» زمانیکه شامل «آزادی‌های فردی» و «اجتماعی» در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر می‌شود، نه «ذاتی» است، نه «ملی»، نه «الهی» است و نه «مقدس!» در یک دمکراسی، چارچوب این حقوق‌ و آزادی‌ها را قوانین «انسان‌محور» تعیین می‌کند، و نیازی به توضیح نیست که قوانین مذکور به طریق اولی فاقد هرگونه «تقدس» خواهد بود. چرا که در یک دمکراسی، «قانونگزار» نمی‌تواند «مقدس» تلقی شود. در این راستا بیانیة «پشتیبانان سکولار جنبش سبز ایران» که در سایت «اخبار روز»، مورخ 25 دیماه 1388 منتشر شده از نظر حقوقی اشکالات اساسی دارد. در این بیانیه حدود «آزادی بیان» را نوعی «مقدسات» تعیین می‌کند، ‌ که «زمینی» بوده و بنابراین می‌تواند «انتقادپذیر» هم تلقی شود. اما اشکال این است که از یکسو «مقدسات» به هیچ عنوان «زمینی» نیست، و از سوی دیگر اگر پدیده‌ای را «نقدپذیر»‌ به شمار آوریم دیگر نمی‌تواند «مقدس» انگاشته شود. نهایت امر زمانیکه «آزادی بیان» در عرصة هنری،‌ علمی،‌ منطقی و سیاسی مطرح می‌شود، فی‌نفسه نمی‌تواند تهدیدی برای آزادی‌های قانونی به شمار آید. از نظر ما آنچه در بیانیة پشتیبانان سکولار جنبش کذا «آزادی بیان» تلقی شده در واقع خود نافی «آزادی بیان‌» است:

«آزادی بیان ایجاب می‌کند که در سطح ملی، هیچ امری بجز یکپارچگی کشور، آزادی مردمان، و برقراری نهادهای دموکراتیک مقدس نباشد اما همین امور اخیر نیز، با توجه به قداست زمینی‌شان، انتقادناپذیر نبوده و کسی را نمی‌توان از عرضة‌ انتقاد نسبت به آن‌ها منع کرد.»


پیش از ادامة‌ مطلب نگاهی خواهیم داشت به ترور مسعود علی‌محمدی و اهداف و پیامدهای آن و اگر فرصتی باقی‌ماند، بررسی حقوقی بیانیة مذکور را ادامه می‌دهیم.

ناکامی حکومت اسلامی در بهره‌برداری از ترور مسعود علی‌محمدی باعث شد که بسیاری از مخالف‌نمایان در شیوه‌های تحریف و عوامفریبی خود بازنگری کرده با صورتک نوین به دفاع از باورها و ارزش‌های «مقدس» ادامه دهند. نتیجة فعالیت‌های «مقدس» حضرات را به صورت فهرست‌وار می‌توان چنین خلاصه کرد: تحریف تمامی مفاهیم معاصر «حقوق» و «آزادی‌های انسان» در جامعه با هدف عوامفریبی و تشویق توحش و خشونت. خشونتی که فقط با تکیه بر دو برتری «آسمانی» و «زمینی»،‌ یعنی «تقدس» و «زور» خود را «توجیه» خواهد کرد. مسلم است که فقط از طریق تدوین و اجرای قوانین «انسان‌محور» می‌توان بر این خشونت «توجیه شده» نقطة پایان گذاشت. روشن‌تر بگوئیم زمانیکه تقدس‌ها از قوانین حذف شود، و «انسان‌ها» در برابر قانون از حقوق برابر برخوردار باشند، در اینصورت «خشونت»، یعنی «اعمال برتری» فیزیکی و یا معنوی «غیرقانونی» تلقی شده و «جرم» خواهد بود. در این چارچوب است که «تشکیل گله»، «تکثرگرائی»، «مردم‌پرستی» و «جمع‌گرائی» از نظر حقوقی فقط «خشونت‌طلبی» تفسیر می‌شود. پافشاری حکومت اسلامی و اربابان‌اش بر ایجاد «اجماع» پیرامون «حق» علیه «باطل» ریشه در همین سیاست انسان‌ستیز دارد. استعمار و نوکران‌اش در جمکران با ترور یک استاد دانشگاه قصد «هی کردن» افراد بی‌طرف به سوی «سنگر حق» را دارند. اینان نه تنها ملت ایران را شایستة برخورداری از دمکراسی نمی‌شناسند، که با ارعاب و ترور می‌خواهند ما را از «حداقل آزادی»، ‌ یعنی حق بیطرفی و «حق» عدم پیوستن به یکی از دو قطب کاذب «موسوی ـ احمدی‌نژاد» نیز محروم کنند. سخنان بیشرمانة علی سعیدی، نمایندة خامنه‌ای در پیش‌وقوقیة امروز که تحت عنوان، «جریان اشرافی‌گری در مقابل انقلاب و ولایت فقیه ایستاده» و با کد: 898187 در حنازرچوبه مورخ، 25دیماه 1388 انتشار یافته، شاهدی است براین مدعا.

یادآور شویم که در قاموس اوباش جمکران هر کس از راه جنایت و تاراج ثروت‌های ملی به مال و منالی رسیده، در زمرة «اشراف» قرار می‌گیرد! چندی پیش نیز حنازرچوبه با انتشار یک مطلب، از «اشرافی‌گری» اکبر بهرمانی گلایه کرده بود! خلاصه در ذهن علیل اوباش، «اشرافیت» در ترادف با «انباشت ثروت‌» قرار گرفته و در این چارچوب همة برده فروشان محترم و قاچاقچیان شریف سلاح و موادمخدر و روسپی‌خانه‌‌داران در ردة «اشراف» قرار خواهند گرفت. پس بگذریم و بازگردیم به سخنان علی سعیدی، نمایندة خامنه‌ای که برای ارایة راه حل مشکلات کنونی کشور مجبور شده چارچوب واقعیات را در هم شکسته و در زمان و مکان گذشته به سیر و سیاحت بپردازد. ایشان پای پیاده از دانشگاه سابق تهران ابتدا به صحرای عربستان و صحرای کربلا مشرف شده، با محمد و علی و حسین و شمر و یزید و غیره مشورت فرموده‌اند، و سپس با بصیرت‌سنج اهدائی پیامبر به ملاقات موسی و قوم بنی‌اسرائیل هم رفتند و در محل کاشف به عمل آمد که بصیرت «مردم» ایران نه تنها از بصیرت امت در«صدر اسلام» که از بصیرت قوم بنی‌اسرائیل در دوران موسی نیز بیشتر است! در نتیجه مردم ایران حسین، یا همان میرحسین جلاد را تنها نمی‌گذارند تا فاجعة عاشورا تکرار شود.

پیشتر گفتیم که خطبة اول نماز جمعه، طاعون سبز را مورد خطاب قرار می‌دهد، اینک اربابان حکومت اسلامی مطالبات خود را برای حمایت از طاعون سبز در پیش وقوقیه مطرح می‌کنند. آنهم از زبان نمایندة ولی‌فقیه و در چارچوب واژگون نمائی. خلاصة‌ مطلب مردم ایران چون «بصیرت» دارند در کنار «حسین»‌ قرار می‌گیرند که «میرحسین» پیروز شود. بله نمایندة مقام معظم «بصیرت‌سنج» را به دست گرفته و ضمن بررسی تاریخی یک بی‌بی‌گوزک به این نتیجه رسیده که عاشورا به دلیل «بی‌بصیرتی مردم» پیش آمد. می‌دانیم که بر اساس بی‌بی‌گوزک‌نگاری شیعیان مردم کوفه حسین را تنها گذاشتند و یزید هم سر آنحضرت را برید و هنوز که هنوز است گورکن‌ها در ماتم حسین نشسته‌اند. ولی از آنجا که آخوندهای حکومتی اهل «پژوهش تاریخی‌اند» چنین کشف کرده‌اند که برای تکمیل کودتای هیزاکسلنسی لازم است میزان بصیرت مردم ایران از مردم صدراسلام و دوران حسین هم بیشتر باشد.

البته پژوهش‌های تاریخی به ریاست هیزاکسلنسی، و عملیات «سنجش بصیرت» تحت نظارت مستقیم «ویلیام برنز» انجام گرفته. می‌دانیم که کاروان ویلیام برنز با همة اشتران و احشام برای مدت دو روز در مسکو رحل اقامت افکنده بود و حضرت «ال‌ویلیام» سلام‌الله نیز در مصاحبة مطبوعاتی‌شان پتة نوکران جمکرانی‌ را به آب انداختند و معلوم شد جیغ‌وفریاد و شیون گورکن‌ها در مورد «عدم اعتماد به فرانسه» فقط صحنه‌سازی بوده. البته گورکن‌ها به دلیل استقرار در جبهة «حق»، دروغ گفتن را هم «حق مسلم» خود می‌دانند، بگذریم!

دردسرتان ندهیم، آخوند سعیدی پس از اینکه بصیرت امت موسی و محمد را با بصیرت‌سنج اهدائی سازمان سیا می‌سنجد، مطالبات اربابان حکومت در لندن و واشنگتن را مطرح کرده می‌گوید، بی‌طرفی نداریم! یا در جبهة‌ حق هستید یا در جبهة باطل. به زعم ایشان «مردم» در جبهة حق هستند، و بصیرت‌شان هم از بصیرت امت موسی و محمد بیشتر است، در نتیجه «باطل» را شکست خواهند داد. و فراموش نکنیم که جبهة‌ حق همان جبهة‌ حسین شهید یا میرحسین موسوی است. بله سعیدی ضمن ابراز این چرندیات کل «مردم‌ ایران» را در «جبهة حق» یعنی همان «طرفدار ولایت فقیه» می‌نشاند تا خیال ارباب فعلاً راحت شود:

«یا در جبهة‌ حق هستید یا در جبهة‌ باطل، جبهة بی‌طرف نداریم [...] مردم ایران اثبات کردند که در شناخت جبهة‌ حق از مردم عصر موسی و صدر اسلام با بصیرت‌تر هستند و جبهة‌ باطل را وادار به عقب نشینی می‌کنند.»


با توجه به اظهارات سعیدی می‌توان به دلائل ترور مسعود علی‌محمدی پی برد. این جنایت وحشیانه برای وادار کردن «بی‌طرف‌ها» به اتخاذ موضع سیاسی و پیوستن به گلة حکومتی، یعنی طرفداری از شعارهای پوچ جناح موسوی صورت پذیرفته. برخلاف ادعای رسانه‌های حکومت‌اسلامی، و برخلاف شایعات مزورانة رادیوفردا و برخلاف ادعای مخالف‌نمایان ساکن فرنگ، مسعود علی‌محمدی فعال سیاسی نبوده. جرم واقعی مسعود علی‌محمدی از منظر حکومت اسلامی همین «بیطرفی» است. برخلاف استادان فرهیختة جمکران که با پشت‌هم‌اندازی و پدرسوختگی و دوز و کلک با ارز حاصل از چپاول نفت برای دریافت دیپلم‌پاره‌ای راهی فرنگ شده‌اند تا بیسوادی‌شان را در پس این کاغذپاره‌ها پنهان کنند، علی‌محمدی در ایران مانده و وارد سیاست هم نشد. و اشکال هم همین بود! اگر دزد و پفیوز و متقلب نیستید، در جبهة باطل‌اید، پس جای‌تان در دانشگاه هم نخواهد بود. «مردم» بصیرت دارند و در اتومبیل‌تان بمب می‌گذارند تا هم شما و هم دیگران بدانید که «بیطرفی» در کشور ایران ممنوع است. باید الزاماً به گلة حق علیه گلة باطل بپیوندید. یکی از فواید گله‌های کذا این است که گوسفندان هر لحظه می‌توانند جای خود را با یکدیگر عوض کنند، به عنوان نمونه همچون «شمر» از گلة‌ حق به گلة باطل نقل مکان فرمایند:

«باید توجه داشته باشیم که شمر می‌تواند در جنگ صفین در کنار امیرالمومنین بجنگد ولی در آینده همين شمر بشود قاتل امام حسین.»


بله دم مسیحائی «بیل برنز» در این سخنان شیوا «جاری» است. تازه ایشان در مسکو بودند و چنین معجزاتی کردند اگر سری به کابل می‌زدند مسلماً پاسدار علی لاریجانی و پاسدار محسن رضائی «جنگ با صدامیان» را از سر می‌گرفتند تا ثابت کنند، اهل کوفه نیستند که «بیلی» تنها بماند! باری، علی سعیدی نیز با تکیه بر حضور حضرت ویلیام برنز در حوالی مرزهای حکومت اسلامی شیر شده بی‌طرفی در جنجال میرحسین موسوی را «کفر» می‌شمارد. حضرات بجای اینکه همان روز 23 خرداد موسوی و کروبی را به جرم امنیتی «اخلال در نظم عمومی» بازداشت کنند، پس از 7 ماه آشوب و لات‌بازی حال برای دیگران خط و نشان می‌کشند و می‌خواهند همه را بالاجبار «در سنگر حق» ردیف کنند، تا اینان بتوانند با خیال آسوده برای «باطل» حکم «محارب» صادر کرده اعدام‌های انبوه را تحت نظارت میرحسین موسوی از سر گیرند. هر چه باشد موسوی در امر اعدام‌های گروهی از مدیران با تجربة «انقلاب» است.

آخوند سعیدی در پیش وقوقیة‌ امروز جفتک به طاق طویله زده، زوزه می‌کشد و تهدید می‌کند که عدم موضع‌گیری ناشی از «سطحی نگری» است. البته آخوند سعیدی «حق» دارد، چون اربابان ایشان نگرش عمیقی دارند و نیک می‌دانند که اگر نتوانند ایرانیان را همچون سال 1357 «پولاریزه» کنند، مثل خردرگل خواهند ماند و نه تنها عراق و افغانستان و ایران، که عربستان و دیگر مناطق چپاول نیز از دست خواهد رفت؛ از طرف دیگر آرزوی لنگر انداختن در سواحل خزر را هم باید به گور ببرند. بی‌جهت نیست که سگ‌های‌هار استعمار اینچنین در جبهة حق زوزه می‌کشند:

«بعضی‌ها در مورد مسائل جاری کشور خیال می‌کنند، دعوا بین دو نفر است، می‌گوئیم چرا موضع نمی‌گیرید، می‌گویند اختلاف بین دو کاندیدای ریاست جمهور است، این از بی‌بصیرتی و سطحی‌نگری ناشی می‌شود.»

بله یاد بگیریم! «بصیرت»‌ واقعی یعنی استقرار در کنار ارباب. وقتی در کنار اربابان حکومت اسلامی نباشید، «عمق مسائل» کشور را درست درک نکرده‌اید، پس بصیرت ندارید. عمق مسائل کشور چیست؟ حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها در ایران. چگونه می‌توان این منافع مقدس را حفظ کرد؟ با سرکوب همه جانبة ملت ایران. برخلاف ادعای این گوسالة ننه حسن، ملت ایران نیک می‌داند دعوا بین دو نفر نیست، دعوای موسوی و مهرورزی برای تداوم منافع استعمار و چپاول ملت ایران است. موسوی که با احمدی نژاد اختلافی ندارد. این دو جانور وحشی سی‌سال است دست در دست یکدیگر به سرکوب و تاراج ما ملت مشغول‌اند، چه شده که ناگهان با ورود «سایمون‌گاس» به تهران با هم دشمن شده‌اند؟ چرا بجای منفجر کردن یکدیگر در اتومبیل یک استاد دانشگاه بمب جاسازی کرده‌اند؟ ساواک جمکران اتومبیل علی‌محمدی را با اتومبیل موسوی اشتباه گرفته بود، یا با اتومبیل احمدی‌ نژاد؟ چرا اکبر بهرمانی بلافاصله «توطئه» کشف کرد و تسلیت گفت؟ چرا جنایت خود را به اسرائیل و آمریکا نسبت می‌دهید؟ مگر می‌پندارید امام‌زمان در کاخ سفید باز هم به کمک‌تان می‌آید؟ اینبار اشتباه می‌کنید! بصیرت‌سنج‌ اهدائی‌سازمان سیا دیگر از کار افتاده! فکر بصیرت‌سنج دیگر باشید. دیگر مزخرفات دوران خوش امام «روشن ضمیر» از قماش «نبرد با استکبار جهانی» را نمی‌توان بازتولید کرد!

بله «ساتاس»، تبلیغات اسلامی سی‌سال پیش را از پستوی نم‌کشیدة سیا بیرون کشیده، از آن‌ها وقوقیه و پیش‌وقوقیه استخراج می‌کند، بدون اینکه بفهمد اوضاع با سی‌سال پیش خیلی تفاوت کرده. این است فایدة «حماقت!» و این است دلیل شیفتگی آنگلوساکسون‌ها به حکومت مقدس. این حکومت اصولاً زمان و مکان را به رسمیت نمی‌شناسد. گورکن‌ها وقتی با هم بحث می‌کنند از زبان عمروعاص و ابوسفیان با یکدیگر سخن می‌گویند. به عنوان نمونه برای حل بحران‌های دست‌سازشان در ایران یک بی‌بی‌گوزک از صدر اسلام استخراج کرده، راه حل پیامبر برای آن مشکل فرضی را به عنوان راه خروج از بحران فعلی مطرح می‌فرمایند! آخوند سعیدی هم به همین شیوة بلاهت‌پرور متوسل شده می‌گوید، از چپ تا سلطنت‌طلب به رهبری «استکبار جهانی» در برابر «انقلاب» ایستاده‌اند و خلاصه نبرد سهمگینی در پیش داریم.

سعیدی می‌افزاید یار امام بودن کافی نیست باید یار حجت خدا باشید. در دوران خمینی هم در بر همین پاشنه می‌چرخید. سعیدی سپس جفت‌پا پرشی به دوران پیامبر زده می‌گوید، در آن دوره هم شرط لازم رضایت پیامبر بود و شرط کافی، رضایت علی! سعیدی سپس از آن‌علی به آغوش این‌علی پریده می‌گوید، امروز هم شرط لازم،‌ رضایت خمینی و شرط کافی رضایت این‌علی است. جالب اینکه سعیدی در ادامة جست و خیز و پرش از زمان حال به صدر اسلام رشتة کلام را از دست داده، به انتقاد از «شخصیت‌گرائی» هم می‌پردازد!‌ البته شخصیت‌های داستان سعیدی مؤنث‌اند و به همین دلیل مانعی بر سر راه «بصیرت‌گرائی» دینی خواهند بود! یکی عایشه، همسر پیامبر است که می‌دانیم نزد سنی‌مذهب‌ها محترم است، ولی آخوند سعیدی به دلیل شیعی بودن عایشه را «خطاکار» می‌داند و این مطلب را در کشوری که 35 درصد جمعیت‌اش سنی مذهب است از تریبون رسمی به زبان می‌آورد، البته بدون اینکه سنی‌های ایران حق اعتراض داشته باشند! ولی همین گورکن‌ها که آشکارا و به صورت رسمی مقدسات دیگران را لگدمال می‌کنند، ترسیم کاریکاتور را «توهین به مقدسات» به حساب می‌آورند و دیگ متعفن «غیرت‌شان» به جوش می‌آید!

و اما شخصیت مؤنث زمان حال «همسر شهید» است که در حکومت جمکران مقدس انگاشته می‌شود، حتی اگر پس از شهادت همسرش به عنوان همسر دوم آخوند یونسی انجام وظیفه کند! این «همسر» می‌باید از نتیجة انتخابات جمکران رضایت داشته باشد در غیراینصورت انتخابات مذکور قبول نیست! بله نتیجة انتخابات نظام مقدس باید به تأئید اندرونی حاج آقا یونسی برسد. شیخ علی‌سعیدی از فامیل‌گرائی هم انتقاد کرده به داستان پسر نوح اشاره می‌کند و از زبان خداوند می‌گوید، خودی نسبی است نه سیاسی! سپس از زبان خودش می‌گوید، اگر افراد خانواده «سیاسی» نیستند، آن‌ها را رها کنید. به عبارت دیگر افراد خانوادة اکبر بهرمانی همه باید در سنگر علی بنشینند اگر نه حاج اکبر باید دست از خانواده بشوید. ولی مگر بهرمانی می‌تواند از این غلط‌ها بکند، اوباش قبیلة مرعشی چشم‌اش را درمی‌آورند. شاید آخوند سعیدی از بعضی مسائل و از دستور زبان فارسی آگاهی درستی ندارد به همین دلیل «آفات» را جمع بسته می‌گوید «آفات‌ها»، گویا پاسدار محسن رضائی هم زبان فارسی را در مکتب ایشان آموخته باشد، ‌ چرا که «عملیات» را می‌گفت «عملیات‌ها»! بگذریم! سعیدی در سخنرانی شیوای خود یک «تاریخ» اختراع کرده که در آن همچون بی‌بی‌گوزک‌ها نه تنها «حق» و «باطل» و «خواص» وجود دارد که صدای پیامبران و خداوند هم به گوش می‌رسد:‌

«در تاریخ اشتباه همة خواص این بود که محور حق را نشناختند [...] تکیه به اشخاص و شخصیت‌گرائی یک از آفات‌های انسان‌ها است [...] همسر پیامبر هم دچار انحراف مي‌شود،‌ همسر فلان شهید موضع‌گیری اشتباهی مي‌کند [...] بگذار بروند، آسمان که به زمين نمي‌آيد [...] فاميل‌گرائی يکي از موانع بصیرت است [...] حضرت نوح [...] گفت، خدایا [پسرم را نجات] بده، خداوند فرمود، این خودی است، خودی نسبی است، خودي سیاسي نیست، وقتی خودی سیاسی نیست، باید کنار بگذارید[...]»

بله همچنانکه می‌بینیم «تعهد سیاسی» واجب شرعی است و بی‌دلیل نبود که در سایت «رادیوفردا» استاد فرج سرکوهی آن قرائت‌های «خیابانی» و تحریف شده را از آثار آلبرکامو و سارتر حضور مشتاقان تقدیم کرده بودند، ‌ بدون اینکه به خود زحمت داده، بگویند که اگزیستانسیالیسم، نگرشی است بی‌خدا، انسان‌محور و ... و دلیل این بود که استاد سرکوهی نمی‌خواستند خطبه‌های‌شان با مزخرفات آخوندهای سیاست‌زدة جمکران در تضاد قرار گیرد! و البته «حق» هم داشتند. اگر ایشان اگزیستانسیالسیم را آنطور که هست معرفی می‌کردند، آخوند سعیدی مفلوک امروز نمی‌توانست جنگ زرگری «مهرورزی ـ موسوی» را به نوح و گوسالة سامری و شمر و یزید پیوند بزند تا دست اربابان‌اش را در پس پردة بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی پنهان دارد. سعیدی آنقدر آسمان و ریسمان به هم می‌بافد و بر طبل «فتنه» می‌کوبد که فراموش می‌کند خمینی دجال جنگ با عراق را «نعمت الهی» می‌دانست و علی خامنه‌ای جنگ و تحریم را عامل پیشرفت در همة زمینه‌ها معرفی کرده! باری نمایندة ولی فقیه نه تنها «جنگ» را «فتنه» ‌می‌داند که «فاشیست ـ مسلمان‌های» گروه خاتمی را نیز به عنوان «سکولار» برای فروش در طبق اخلاص گذاشته، به مشتاقان عرضه می‌کند؛ و از همه مهم‌تر، سعیدی بجای قوم یهود از «ملت بنی‌اسرائیل» و «انقلاب موسی» می‌گوید:

«تمام انقلاب‌ها در معرض فتنه قرار گرفتند، حضرت موسی گرفتار فتنة‌ گوساله سامری شد و این فتنه توانست انقلاب موسی را به انحراف بکشاند [...] انقلاب صدر اسلام [...] دستخوش فتنه‌های عظیمی شد، فتنة مسجد ضرار [...] بعد از رحلت [پیامبر] فتنة‌ نصب شورائی خلیفه [...] بجای نصب الهي، و فتنة رهبری بشری بجای رهبری الهي و فتنة‌ قتل عثمان [...] انقلاب [...] ما هم از اين اصل مستثنی نبود[...] فتنة نهضت‌آزادی [...] فتنة ‌جنگ [...] آشوب‌های منطقه‌ای [...] فتنة بنی‌صدر [...] فتنة‌ جریان سکولار و لیبرال در زمان اصلاح طلبان [...] ملت بني‌اسرائیل به پیروزی رسیده بودند ولی فتنة‌ سامری را نتوانستند تشخیص بدهند و انقلاب آن‌ها ضرر جدی دید[...]»


مسلماً یهودیان از انقلاب موسی بی‌خبرند و نمی‌دانند گوسالة سامری ضدانقلاب بوده! با مطالعة متن «سخنرانی» عالمانة سعیدی ممکن است از انقلاب مردمی موسی آگاه شوند و شاید فکر کنند آخوند سعیدی برای فیلم «فتنه» تبلیغ می‌کند که اینچنین ذکر «فتنه» گرفته! خلاصه کنیم نمایندة خامنه‌ای می‌گوید، در صدر اسلام هم نزدیک بود فتنه کار انقلاب آنحضرت را تمام کند که ائمه رسیدند و اسلام را نجات دادند و ... و خلاصة کلام عاشورا به دلیل «عدم آگاهی» پیش آمد و راه خروج از فتنه هم بصیرت و ایمان است. سعیدی ایمان را به موتور اتومبیل، و بصیرت را به چراغ آن تشبیه کرده، ‌ تگکید می‌کند که ‌باید هم «چراغ» داشته‌ باشیم، هم موتور قوی. سعیدی سپس در بخش درس‌هائی از تاریخ می‌گوید، ابوموسی اشعری موتور اتومبیل‌اش قوی بوده، ولی چراغ نداشت، در صورتیکه ماشین عمروعاص موتورش ضعیف بود ولی چراغ‌های قوی داشته،‌ و به همین دلیل ابوموسی تحت تأثیر عمروعاص قرار گرفت:

«در صدر اسلام هم مردم نتوانستند فتنه‌ها و عوامل فتنه‌گر را بشناسند [...] عاشورا معلول بی‌بصیرتی مردم در مقابل فتنه‌گران بود [...] ایمان مانند موتور اتومبیل و بصیرت مانند چراغ اتومبیل است [...] با مطالعة تاریخ معلوم می‌شود که بیشترین انحراف یا به جهت فقدان بصیرت یا به دلیل ضعف ایمان و تقوا است، فرق ابوموسی اشعری با عمروعاص نیز در همین است ابوموسی بینش سیاسی ندارد و تحت تاثیر عمروعاص قرار می‌گیرد ولی عمروعاص بینش سیاسی دارد ولی تقوا و دین ندارد.»


ولی سعیدی به عقیدة ما چندین گزینه را از قلم انداخته، چرا که در بی‌بی‌گوزک‌های‌اش به ثبت نرسیده. و آن گزینة رخداد واقعی است در زمان و مکان مشخص. زمانی است که اتومبیل کسی هم موتور دارد هم چراغ ولی «بی‌طرف» است! در اینصورت در حکومت اسلامی در اتومبیل‌اش «بمب» می‌گذارند تا «فتنه» رفع شده همه در سنگر «حق» بنشینند. گزینة دیگر این است که «اتومبیل» نظام مقدس نه چراغ دارد، نه موتور، ترمزش هم بریده و در سراشیب مرگ افتاده.




...

پنجشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۸


انسان و «انتخاب»!
...

ما به عنوان طرفدار آزادی بیان و دمکراسی، هرگز با «فاشیست ـ مسلمان‌ها» متحد نخواهیم شد. به آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک باید تفهیم کنیم که با ترور، عملیات غافلگیرکننده و هرج‌ومرج نمی‌توانند هواداران آزادی بیان و دمکراسی را در کنار خشونت‌طلبان و عزاداران حسینی قرار دهند. مطالبات ما جابجائی «افراد» و «اسلام‌ها» نیست، استقرار دمکراسی سیاسی است.

ترور وحشیانة مسعود علی‌محمدی، در واقع پایه و اساس «آزادی‌ انسانی» در جامعة ایران را نشانه گرفته. با این عمل وحشیانه اربابان حکومت اسلامی به ما می‌گویند امکان خروج از زنجیر حکومت مقدس را نداریم و الزاماً باید بین دو جبهة توحش موسوی و احمدی‌نژاد، یعنی بین حق‌وباطل رایج و «رسمی» انتخاب کنیم! به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها لطف کرده، بین دو تحجر اسلام به ما «حق انتخاب»‌ می‌دهند، آنهم با انفجار یک استاد «غیر‌سیاسی» دانشگاه. این شیوة «مقدس» را «پولاریزاسیون» خوانند و ما ملت این شیوه و روش ابتر کردن آن را نیک می‌شناسیم. ما تسلیم احساسات نمی‌شویم و در هیچیک از دو سنگر استعمار نخواهیم نشست. این حداقل «آزادی» است که ما برای خود قائل‌ایم، و برای حفظ و گسترش آن از پای نمی‌نشینیم. اگر مبارزه‌ای هست، که هست، فقط برای حفظ «حق انتخاب آزاد» و گسترش آن است. پس بهتر است فعلة فاشیسم بساط سوگواری و روضه و زوزة خود و مخالف‌نمایان‌شان را جمع کنند.

سردار «احمدی مقدم» فرموده‌اند، کاسة صبر نیروی انتظامی لبریز شده و دیگر بی‌نظمی و قانون‌شکنی را تحمل نخواهد کرد! حال که ایشان پس از 7 ماه از خواب خوش بیدار شده‌ وظایف نیروهای انتظامی را به یاد آورده‌اند از حضورشان عاجزانه تقاضا می‌کنیم دکان «مادران عزادار» را هر چه سریع‌تر برچینند و به مادران «داغدار» و بسیار محترم تفهیم کنند، «نمایش سوگواری» می‌باید تعطیل شود. این برنامة مهوع ساخته و پرداختة همان محفلک‌هائی است که چند ماه پیش از برگزاری به اصطلاح «انتخابات» حکومت جمکران، با افتتاح دکان «برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در واقع به پیشواز آشوب‌های پر برکت خردادماه رفتند، تا همچون سال 1357، با اشباع فضای جامعه از مقدسات، مرگ، سوگواری و سرکوب،‌ از معرکة مرگ و خشونت «یک رهبرکبیر» دیگر استخراج کرده به ملت ایران تحمیل کنند. حال که به دلیل افلاس ارباب و آگاهی ملت ایران این «برنامه» با شکست روبرو شده، اینان برای رونق بازار خشونت‌طلبان طاعون سبز،‌ ترور شخصیت‌های «غیرسیاسی» را آغاز کرده‌اند تا گروه‌های بی‌طرف را نیز وحشتزده کرده، به جانب خشونت‌طلبان سبز سوق دهند. قتل مسعود علی‌محمدی برای تحقق همین هدف استعماری صورت پذیرفت. اما علیرغم بازارگرمی رسانه‌های غرب و به ویژه جنجال تلویزیون اسرائیل برای به ارزش گذاردن گروه‌های «مرگ بر آمریکا و اسرائیل»، شاهد بودیم که «دکان مرگ» چندان رونقی نگرفت!

ترور مسعود علی‌محمدی در واقع «بازتولید» ترور کامران نجات‌ا‌للهی است، با هدف ایجاد «اجماع» پیرامون مرگ و خشونت. در وبلاگ «بمب وحدت» به این مطلب اشاره شد،‌ امروز نیز تلاش می‌کنیم در این‌مورد توضیح بیشتری ارائه دهیم. کامران نجات‌اللهی همچنانکه گفتیم فاقد برچسب ایدئولوژیک بود و از این نظر قربانی ایده‌آل به شمار می‌رفت. ترور نجات‌اللهی در سال 1357 با اهداف متفاوت و متضاد صورت پذیرفت که مهم‌ترین‌شان جذب اقشار غیرسیاسی و مخالف خشونت به جبهة توحش اسلامگرایان بود. برای تحقق این امر مقدس لازم آمد تحصن استادان در وزارت علوم به نفع اراذل و اوباش متحصن در دانشگاه تهران شکسته شود. چرا که اهداف متحصنین «غیرمذهبی» در وزارت علوم با مطالبات اسلام‌گرایان که در دانشگاه تهران «بست» نشسته بودند در تضاد کامل قرار داشت.

اسلام گرایان، در هم‌سوئی کامل با دولت کارتر، فقط خواهان «رفتن شاه» بودند. به همین دلیل بود که تا روز 16 ژانویه 1979 به سورچرانی و عبادت در دانشگاه تهران اشتغال داشتند، و البته چنین شایع کردند که «روزة سیاسی» گرفته‌اند! ولی این فقط یک «شایعه» برای فریب مردم بود. به محض خروج شاه از ایران، فعلة فاشیسم به عنوان برندگان نبرد «حق» علیه «باطل» به تحصن خود پایان داده برای «تصفیة دانشگاه» کلت‌ها را بیرون کشیدند. بله، با قتل کامران نجا‌ت‌الهی، تحصن تشکل غیرمذهبی دانشگاهی شکسته شد، و متحصنین دانشگاه تهران که مدعی مبارزه با آمریکا و اسرائیل بودند و از قضای روزگار مطالبات‌شان در هم‌سوئی کامل با سیاست آنروز واشنگتن قرار داشت، جایگاه «رهبری دانشگاهیان» را اشغال نمودند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم محمدملکی منفور نیز در همین جبهة استعماری «مبارزه» می‌کرد. خلاصه در دی‌ماه 1357، ارادة الهی چنین اقتضا ‌کرد که گروهی اوباش «مخالف شاه»، که امروز اکثرشان با حمایت مالی حکومت اسلامی و یا دولت‌های محلی به همراه خانواده در انگلستان، کانادا و استرالیا خیمه زده‌اند، آنروز از تهاجم نظامیان تحت فرمان شاه در امان باشند!

ولی این «امنیت الهی»، سئوال برانگیز می‌نماید، چرا که منطقاً نظامیان می‌بایست گروهی را مورد تهاجم قرار دهند که مطالبات‌شان هیچ ارتباطی به دانشگاه و دانشجو نداشت، و فقط خواهان رفتن شاه بودند. حال آنکه استادان متحصن در وزارت علوم «مطالبات صنفی» و «منطقی» داشتند! و دقیقاً به همین دلیل بود که می‌بایست به نفع فاشیست‌های گروه ملکی از صحنه بیرون رانده شوند. حال به «حکمت» ترور کامران نجات‌اللهی و شکستن تحصن استادان در وزارت علوم پی می‌بریم. آنچه در تضاد با منافع استعمار قرار می‌گیرد، انسان و مطالبات منطقی اوست.

استعمار هیچ مشکلی با مطالبات ابلهانه و هیاهوسالاری پوچ ندارد. کاملاً برعکس، هر چه مطالبات ابلهانه‌تر و غیرمنطقی‌تر باشد، بیشتر مورد حمایت استعمارگران قرار خواهد گرفت. به همین دلیل است که حکومت جمکران و اربابان در لندن و واشنگتن تلاش می‌کنند مطالبات منطقی جنبش مدنی را با شعارهای پوچ‌ طاعون سبز جایگزین کنند. از آنجمله است، «انتخابی بودن رئیس قوة قضائیه، استقلال دانشگاه‌ها و...» و از همه مهم‌تر «برگزاری رفراندوم با سه گزینه» که توسط آخوند کدیور، فیلسوف و دانشمند و روشنفکر فرهیختة «انتصابی» لوموند ارائه شده.

هفدهمین بیانیة میرحسین موسوی که در پوشش ارائة راهکار برای «رفع بحران» خودساخته منتشر شد، در واقع مسیر گسترش بحران را مشخص می‌کند. موسوی می‌گوید آمادة «شهادت» در راه حق «دینی» و «ملی» است، و همزمان در مورد اقدامات تروریستی نیز هشدار می‌دهد! پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم مزخرفاتی از قبیل «حق دینی» و «حق ملی» فقط و فقط با هدف نفی «حقوق انسانی» مطرح می‌شود، بگذریم. پس از افتضاحی که «انتخابات» حکومت اسلامی به ارمغان آورد، همانطور که شاهد بودیم «اعترافات» سبزها در دادگاه‌های نمایشی به محور سخنرانی‌های خامنه‌ای تبدیل شد، سپس کار به بیانیه‌های میرحسین موسوی رسید که مسیر آشوب‌آفرینی و ترور را در جامعه نشان می‌داد. و در این میان کروبی با استفاده از این «سربازگیری استعماری» اهداف محفلک خود را دنبال می‌کند، ولی نهایت امر تمامی این «مطالبات استعماری» در سخنرانی‌های احمدی‌نژاد به گوش می‌رسد!‌ به طور مثال، بیانیة اخیر موسوی راه گسترش بحران را به صورت «واژگون» به این صورت نشان می‌دهد:‌

«بنده ابائی ندارم که یکی از شهدائی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند[...] نتایج هر نوع اقدام تروریستی[...] گره مشکل بحران کنونی را ناگشودنی خواهد ساخت.»


بله 54 نخبة آبدارخانة سازمان سیا از همین «راه حل» حمایت به عمل آورده‌اند، راهکاری که نهایت امر جهت ارعاب و سرکوب و سربازگیری به ترور یکی از شخصیت‌های بی‌طرف انجامید! فقط نمی‌دانیم چرا نام پاسدار شریعتمداری، ماشالله قصاب، پاسدار محسن رضائی، پاسدار لاریجانی و... و دیگر سگ‌های هار استعمار در فهرست «روشنفکران» بی‌بی‌سی و رادیوفردا به چشم نمی‌خورد؟! مگر اینان نقش ابله و مزور و جنایتکار را بد بازی می‌کنند؟ بگذریم و بازگردیم به «فواید» قتل وحشیانة مسعود علی‌محمدی که در ورق پاره‌های حکومت همچون «فارس‌نیوز» و به ویژه در سایت دروغ‌پرداز و متقلب «جرس» و رادیوفردا در زمرة طرفداران موسوی و هوادار طاعون سبز معرفی می‌شود، حال آنکه واقعیت جز این است.

مسعود علی‌محمدی را با هدف «جذب» دانشجویان و استادان «بی‌طرف» به قتل رسانده‌اند. استعمار تمام توان خود را به کار خواهد برد تا همان فضای دو قطبی پائیز 1357 را بر جامعة ایران حاکم کند. به همین دلیل است که ما «تحریم» مراسم عزاداری علی‌محمدی را توصیه می‌کنیم. مسلم است که خانوادة علی‌محمدی مخاطب ما نیست. روی سخن با کسانی است که برای ادای احترام به استادشان و یا برای همدردی با خانواده‌اش در این مراسم شرکت می‌کنند. برای ابراز همدردی با خانوادة مقتول راه‌های دیگری وجود دارد که انسانی‌تر است. به عنوان نمونه، می‌توانید با ارسال گل و کارت تسلیت خود را در غم خانوادة او شریک بدانید. می‌توانید چند ماه به صورت منظم این کار را ادامه دهید، می‌توانید پس از مراسم سنتی سوگواری یعنی پس از چهلم که برنامة‌ تسلی و همدردی و دلداری «رسمی» تعطیل می‌شود به دیدار خانوادة علی‌محمدی بروید و با آن‌ها ایجاد ارتباط کنید و ... و خلاصه برای تسکین دردهای دیگران راه‌های فراوان وجود دارد که به مراتب از پیوستن به گلة «عزداران حرفه‌ای» کارآئی بیشتری داشته و منطقی‌تر است.

آنچه امروز در تهران شاهد بودیم، عربدة «مرگ بر این‌ و آن» از زبان چادرسیاه‌های حکومتی‌ و شعارهای اوباش‌الله «آمادة شهادت» بود که تلویزیون اسرائیل با اشتیاق فراوان آنرا پخش می‌کرد،‌ چرا که این همان فضای مطلوب استعمار است. همچنانکه گفتیم مخالفت با حکومت اسلامی و نفرت از احمدی‌نژاد و دیگران به هیچ وجه نمی‌تواند حماقت را توجیه کند. ما «حق انتخاب» داریم. ما حق داریم که نخواهیم وارد بازی‌های سیاسی ایندو گروه جنایتکار مزدور استعمار شویم. ما حق داریم از خشونتی که دو جناح سیاسی عمداً بر جامعه تحمیل کرده‌اند دوری کنیم. این حداقل «آزادی» ما در جامعة کنونی ایران است و باید برای نگهداری و گسترش همین «آزادی» مبارزه کرد. چگونه می‌توانیم این آزادی را حفظ کنیم؟ با حفظ «نظم روزمرة خود.» تلاش استعمار «ایجاد گسست» در همین نظم روزمره است. زمانیکه این نظم روزانه شکسته شد،‌ دست استعمار برای تحمیل سیاست‌های تاراج و سرکوب بازتر خواهد بود.

نظم روزانه چگونه در هم می‌شکنند؟ با تحمیل «شرایط ویژه» به صور مختلف. طی سه دهة اخیر نخست شاهد تحمیل «شرایط ویژه» با «تظاهرات مردمی»‌ در حمایت از «انقلاب» و «دولت موقت»، «تظاهرات مردمی»‌ در حمایت از اشغال سفارت‌آمریکا، «تظاهرات مردمی»‌ در حمایت از جنگ، و ... و به ویژه از فرمایشات ابلهانة «امام» بودیم. سپس کار به «تظاهرات مردمی»‌ بر علیه «توهین به مقدسات» نیز رسید. رمان سلمان رشدی، کاریکاتور محمد، فیلم «فتنه»، و ... همه بهانه‌ای مناسب برای لشکرکشی‌های خیابانی بود. ولی طی 7 ماه اخیر در عمل «فتنه» در قالب آشوب‌های محفل کودتا بر روزمرة ایرانیان حاکم شده، و برای دوقطبی کردن فضا همة محافل به تکاپو افتاده‌اند تا ملت ایران را به زور و با تحکم در «یک سنگر حق» متمرکز کنند. ترور مسعود علی‌محمدی همچنانکه گفتیم آخرین تیر در ترکش استعمار غرب و نوکران‌اش در جمکران بود، هر چند که به اهداف از پیش تعیین شده اصابت نکرد. تظاهرات امروز نشان داد که با شایعه پراکنی پیرامون طرفداری فرضی مقتول از موسوی جلاد، و با تحریک احساسات مردم، دیگر نمی‌توان در کشور ایران به سربازگیری برای «لشکرحق» پرداخت. خلاصه بگوئیم بیانیة لوطی‌وعنترهای سازمان سیا هم کارساز نخواهد افتاد.

راه دمکراسی و آزادی بیان و حمایت از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر با مسیر «حق» و «باطل» هیچگونه هم‌سوئی ندارد. راه ما از راه موسوی و احمدی‌نژاد جداست، و جدا نیز باقی خواهد ماند. راه ما به سوی دمکراسی است، پس «انتخاب» ما الزاماً خارج از دو جبهة «حق» و «باطل» قرار می‌گیرد، و این یک اصل اساسی است. برای استقرار دمکراسی می‌باید با پرهیز از بیراهه‌های احساسی در مسیری «منطقی» گام برداشت. مبارزه برای دستیابی به آزادی‌های انسانی در یک دمکراسی سیاسی تنها با حفظ «تعادل منطقی» امکانپذیر است: حفظ «نظم زندگی روزمره» و پافشاری بر «حق انتخاب آزاد»، و خصوصاً «بی‌طرفی» در برابر قطب‌های کاذب و دست‌ساز استعمار. عدم جانبداری از دو قطب خشونت که طی 7 ماه اخیر در کشور به راه انداخته‌اند، مقاومت در برابر تحرکات خشونت‌آمیزشان و ایستادگی در این موضع برای «دفاع از حق انتخاب آزاد»، تنها راه ممکن برای خروج از دور باطل فاشیسم استعماری خواهد بود.






...

چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸


بمب «وحدت»!
...
مخالفت با حکومت اسلامی و یا نفرت از احمدی‌نژاد و خامنه‌ای به هیچ عنوان حماقت را توجیه نمی‌کند. ترور فجیع مسعود علی‌محمدی توطئة محفل کودتاست، و شرکت در مراسم یادبود او حمایت از موسوی و پای گذاردن به تلة توطئه‌گران خواهد بود. اربابان حکومت اسلامی با ترور یک استاد دانشگاه قصد ایجاد بحران در دانشگاه و ایجاد اجماع به نفع فاشیست‌های گروه موسوی را دارند. این ترور در واقع «بازتولید» ترور کامران نجات‌للهی در دی‌ماه سال 1357 است، منتهی در ابعادی گسترده‌تر. نجات‌اللهی را در وزارت علوم به قتل رساندند،‌ و علیرغم شایعات ورق‌پاره‌های حکومت در مورد حملة نظامیان به استادان متحصن و ... قاتل وی در بین متحصنین بود! ترور نجات‌اللهی با هدف ارعاب دانشگاهیان غیرمذهبی و غیرسیاسی و جذب آنان به صفوف اسلام‌گرایان «مخالف شاه» صورت گرفت. همچنانکه ترور علی‌محمدی با هدف جذب دانشگاهیان «بی‌طرف» به جبهة موسوی جلاد انجام پذیرفت. تردیدی نیست که بیانیة 54 تن از «نخبگان» ساکن غرب برای ‌حمایت از «طرح موسوی»‌ در راستای تحقق همین توطئه صادر شده. پس تعجب ندارد که در این فهرست «درخشان» به نام‌های آخوند دباشی و شیخ عباس‌میلانی، از اوباشان فعال سازمان طالبان‌پرور سیا نیز برخورد ‌کنیم.

هدف از ترور مسعود علی‌محمدی تحقق همان آرزوهای طلائی شیخ مهدی کروبی است که بر پایة آن این شیخ جنایتکار «یک جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی» می‌طلبید! در اوائل دی‌ماه 1357 نیز اربابان حکومت اسلامی با ترور کامران نجات‌اللهی، استاد دانشکدة‌ پلی‌تکنیک که هیچ گرایش ایدئولوژیک از نظر سیاسی نشان نداده، و فاقد ریش و نعلین نیز بود، موفق شدند بین اقشار مختلف غیرمذهبی و اوباش حوزه و اراذل انجمن‌های اسلامی یک «اجماع» گسترده بر محور حمایت از «خر دجال» ایجاد کنند.

ماجرا از این قرار بود که کامران نجات‌اللهی با گروهی دیگر از استادان دانشگاه در ساختمان وزارت علوم «متحصن» شده بودند. روز ششم دیماه خبر «قتل دکترنجات‌اللهی» در شهر پیچید. سپس شایع کردند که دولت اجازة تشییع جنازة او را نمی‌دهد و ... و بعد گفتند مجوز مراسم تشییع جنازه صادر شده، و نتیجه این شد که برای شرکت در این مراسم جمعیت انبوهی در برابر بیمارستان پهلوی تجمع کند. از عزاداران حرفه‌ای ساواک و علافان و ماجراجویان تا استادان فرهیختة دانشگاه که از آخوند جماعت متنفر بودند و اکنون در فرنگستان بر حماقت آنروز خود تأسف می‌خورند، تا گیتی خواننده در برابر در اصلی بیمارستان پهلوی صف کشیدند! باری حضرات جسد را تحویل گرفته به سوی دانشگاه تهران حرکت می‌کنند، البته در کمال آرامش، بدون شعار و بدون هیاهو. نظامیان هم در دو طرف کاروان سوگواران به حرکت درمی‌آیند. همینکه جمعیت از برابر پارک فرح عبور کرده به خیابان امیرآباد جنوبی پای می‌گذارد، ناگهان آرایش صفوف نظامیان تغییر می‌کند و همه در پیاده رو در سمت راست جمعیت ردیف می‌شوند و با شلیک تیرهوائی و گاز اشک‌آور در صدد متفرق کردن عزاداران برمی‌آیند. به این ترتیب مردم به سوی خیابان‌های فرعی می‌گریزند و ... و طبیعی است که وارد خانة ساکنین محل ‌شوند. گویا به دلیل برنامة روزانة آشوب و شلیک تیرهوائی اکثر مردم در خانه‌های خود را باز می‌گذاشتند که مبارزان «راه حق» و شوت‌وپرت‌ها بتوانند پناه گیرند.

بله با به روی صحنه آوردن این نمایش مهوع یک پولاریزاسیون وسیع در تهران ایجاد شد. تمام کسانی که برای ابراز انزجار از قتل وحشیانة یک استاد «متحصن» دانشگاه تجمع کرده بودند تبدیل شدند به پیام‌آوران پروپاگاند براندازانة استعمار غرب، و خصوصاً حامیان روح‌الله خمینی! در واقع هیچکس نمی‌توانست بپذیرد که حکومت نظامی پس از صدور مجوز تشییع جنازة‌ کامران نجات‌اللهی بدون دلیل مشایعت کنندگان را مورد تهاجم نیز قرار دهد.

نتیجة این توطئة سازمان یافته آن شد که همة آشنایان حاضر در صحنه که هم از نعلین و چادرسیاه نفرت داشتند، هم از آشوب‌های روزانه به تنگ آمده بودند، ناگهان در کنار اسلامگرایان و دیگر مخالفان شاه قرار گرفتند. دلیل هم اینکه حضرات می‌پنداشتند اسلام‌گرایان به «خشونت» حکومت اعتراض دارند! حال آنکه اسلام‌گرایان از آنچه رخ داده بود بسیار هم خرسند بودند و اصولاً از «کمبود خشونت» گلایه داشتند؛ اینان خشونت بیشتر می‌طلبیدند‌! همچنانکه امروز نیز در ظاهر طاعون سبز به خشونت و وحشیگری معترض است. و دیدیم که روز عاشورا ساواک جمکران برای گسترش دامنة خشونت چه برنامة مهوعی تدارک دیده بود: تحمیل انزوای رسانه‌ای، تهاجم وحشیانة گروه‌های «ضربت» به نیروهای انتظامی و شایعه پراکنی پیرامون شهدای فرضی از یکسو، و «توهین به مقدسات» از سوی دیگر!

شاهدیم که پس از ترور علی‌محمدی تمام محفلک‌های کودتا، هم‌صدا با بوق‌های استعمار در کشورمان به شعارهای مضحکی روی آورده‌اند که پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا و طی دوران جنگ با عراق بر سر زبان‌ها انداخته بودند! در چارچوب چنین نمایشی است که علی‌محمدی، «طرفدار موسوی» و خواهان حل مشکلات کشور در دانشگاه معرفی می‌شود! باری، پس از قتل کامران نجات‌اللهی نیز «قطار انقلاب» واقعاً به راه افتاد و اینک گویا شیخ کروبی هوس کرده قطار کذا را به همان «ریل» بازگرداند، تا دست اربابان در غرب برای چپاول ملت ایران بازتر شود. برای اینکه با محفلک‌های استعمار منتفع از قتل علی‌محمدی آشنا شویم کافی است نگاهی به اظهارات مقامات جمکران و به ویژه اکبر بهرمانی،‌ مبتکر راه حل «عقلانی» مشکلات بیاندازیم. به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 13 ژانویه 2010، اکبر بهرمانی تروری را که توسط محفل خود وی صورت گرفته، «توطئه برضد حکومت» خوانده، خواهان مبارزه با توطئه‌گران می‌شود.

همچنانکه گفتیم محفل اکبر بهرمانی برای حل مسائل کشور راهی جز ترور نمی‌شناسد. این راه مقدس دهه‌هاست که در ایران از طریق «فتوی» پیموده می‌شود و پس از «انقلاب شکوهمند» 1357، رهروانی انبوه‌تر و مصمم‌تر یافته، چرا که هر چه خشونت گسترش یابد منافع استعمار غرب بهتر تأمین خواهد شد. به همین دلیل است که غربی‌ها دست از حکومت‌های اسلامی نمی‌شویند. به ویژه در ایران که حکومت‌اش جز لات و اوباش قانون‌شکن هیچ در چنته ندارد. یکی از نمونه اوباشان این حکومت علی مطهری، برادر عیال پاسدار لاریجانی است. این فرد که از نمایند‌گان مجلس فرمایشی جمکران به شمار می‌رود هنوز نمی‌داند که حق دخالت در قوة قضائیه را ندارد در نتیجه با ارسال نامة سرگشاده برای رئیس قوة قضائیه به انتصاب قاضی مرتضوی در جایگاه «رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز»‌ اعتراض می‌کند. و این نامة مفتضح که نشان «نادانی» و «قانون‌شکنی» مطهری است، با کد: 81074 در سایت تابناک، مورخ 23 دیماه 1388 به عنوان «اختصاصی تابناک» منتشر می‌شود! خلاصه بگوئیم در این نظام مقدس «خرتوخر» عجیبی به راه افتاده، و امور کشور به دست اراذل سازمان به اصطلاح «امنیت» اداره می‌شود. سازمانی که جز «گسترش بحران» جهت «سربازگیری» هیچ هدف دیگری ندارد. و مسلم بدانیم که جنایات‌‌اش به ترور علی‌محمدی محدود نخواهد ماند، چرا که اهداف عالیة اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن بدون یک «کاروان خردجال» شکوهمند تأمین نمی‌شود. به همین جهت اینان هر چه در توان دارند به کار می‌گیرند تا در برابر سنگر فرسودة «باطل»، یک «سنگر حق» تازه نفس و خونخوارتر ایجاد کنند. سنگر باطل امروز همان «سنگر حق» در سه دهة پیش است که به دلیل فرسایش دیگر نمی‌تواند مسند «حق» را اشغال کند، و می‌باید صحنه را به نفع رقیب ترک گوید.

الگوی عملکرد استعمار در ایران بر روابط «طبیعی» و غریزی وحوش منطبق است. به عنوان نمونه در گلة شیرها زمانی که شیرنر به دلیل فرسودگی قدرت دفاع از گله را از دست می‌دهد، در برابر شیرنر جوان و تازه وارد بدون مقاومت جایگاه خود را واگذار کرده، پا به فرار می‌گذارد. در جامعة ایران نیز به محض اینکه قدرت سرکوب حکومت در برابر ملت متزلزل می‌شود، نیروهای به اصطلاح امنیتی برای دوقطبی کردن جامعه و ایجاد اجماع بر محور «مرگ» در عرصه‌های مختلف فعال می‌شوند. اینان کار خود را با «شایعه پراکنی» آغاز کرده، با ایجاد آشوب، به سرکوب ناراضیان پرداخته، همزمان نیروهای انتظامی را نیز ابتر می‌کنند. اگر نتیجة مطلوب به دست نیاید، عملیات غافلگیرکننده نظیر ترور و بمب‌گزاری نیز ضمیمة‌ فعالیت‌های پرافتخارشان خواهد شد. این «اعمال» را نیز به حساب عملیات «سنگر باطل» می‌گذارند، همچنان که آتش زدن سینما رکس آبادان به دروغ به رژیم شاه نسبت داده شد. در ماه‌های اخیر قتل «ندا» و ترور علی‌محمدی نمونه‌هائی است روشنگر از عملیات «قهرمانة» ساواک مزدور. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به ترور مسعود علی‌محمدی و واکنش محفلک‌های استعمار.

در وبلاگ «بمب عقلانی»‌ با ارائة نمونه‌هائی از «بیانیه» و سخنان مقامات جمکران گفتیم این جنایت با هدف «بازگشت به گذشته» و طرح شعارهای نخ‌نمای حکومت اسلامی، جهت حمایت از سیاست آمریکا در برابر روسیه صورت گرفته. و آفتاب آمد دلیل آفتاب! کافی است به کیهان جمکران، حنازرچوبه و به ویژه سخنرانی علی‌لاریجانی و منوچهر متکی در ایسنا و حنازرچوبه نیم نگاهی بیفکنیم تا ببینیم مزدوران غرب در حکومت مقدس، در آستانة سفر ویلیام برنز به روسیه چه می‌گویند.

امروز در جلسة‌ علنی مجلس فرمایشی، علی لاریجانی ترور علی‌محمدی را به اوباما نسبت داد تا به خیال خود «پایان» مذاکرات هسته‌ای را نیز اعلام کرده و به اربابان در واشنگتن امکان دهد، «ایران هسته‌ای» را به رسمیت بشناسند. سخنان «ال‌لاریجانی» در ایسنا، مورخ 23 دیماه 1388 با کد: 8810 ـ 11896 انتشار یافته. لاریجانی می‌گوید، از چند روز قبل اطلاع داشتیم که سرویس‌های امنیتی اسرائیل با همکاری سازمان سیا قصد اجرای عملیات تروریستی در ایران را دارند! البته ما در صداقت پاسدار لاریجانی هیچ تردیدی نداریم؛ در وبلاگ «بمب عقلانی» هم گفتیم، ایشان در مصر فهرست مطالبات ارباب را پیشتر دریافت کرده بودند. اما آنچه عجیب است همچنانکه در همان وبلاگ عنوان کردیم، «پاک کردن» و «شستن» محل انفجار بود که امکان هرگونه ردیابی را منتفی می‌کرد! به عبارت دیگر کسی در پی شواهد و مدارک برای یافتن مجرم نیست، چرا که هدف اصلی از این جنایت بهره‌برداری تبلیغاتی و سیاسی به نفع سیاست یانکی‌ها بوده. این اهداف به طور خلاصه عبارت‌اند از ایجاد انسداد در مسیر مذاکرات هسته‌ای با ایالات متحد، جهت تداوم بحران در عرصة داخلی و بین‌المللی. در همین مسیر گورکن‌ها و مخالف‌نمایان با دو رویکرد ظاهراً متفاوت و مرزشکنانه، در واقع در هم‌سوئی کامل با یکدیگر عمل می‌کنند.

پیشتر گفتیم که محفل کودتا از اجرای تعهدات بین‌المللی دولت ایران سر باز می‌زند. به یاد داریم که پاسدار لاریجانی نخستین کسی بود که پیشنهاد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین را «فریب» خواند! و پاسدار شریعتمداری نیز در کیهان هم‌صدا با سازمان تبلیغات اسلامی مذاکرات ژنو را به زیر سئوال برد. در راستای همین قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی است که مخالف‌نمایان مفلوک و مزور از قماش آخوند کدیور و شیرین عبادی بر گنجاندن «حقوق‌بشر» در مذاکرات هسته‌ای پافشاری می‌کنند، تا دولت ایران بتواند به این بهانه از انجام این مذاکرات خودداری کند. می‌دانیم که دولت آمریکا و هیچ دولت دیگری حق ندارد به امور داخلی ایران دخالت کند، به ویژه در زمینة حقوق بشر. چرا که اعلامیة جهانی حقوق‌بشر در تضاد کامل با قانون اساسی حکومت اسلامی قرار می‌گیرد و اگر دولت‌های غرب قصد دفاع از حقوق‌ بشر در ایران را داشته باشند، می‌باید با نقض آشکار مقررات و هنجارهای بین‌المللی قانون اساسی حکومت اسلامی را مردود شمارند! ‌ در واقع هر دولت و هر نهادی که از حکومت اسلامی بخواهد مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را در ایران به اجرا در آورد در واقع می‌باید خواهان تغییر قانون اساسی این حکومت شود! چرا که این قانون «خدامحور» به خودی خود نافی مفاد «انسان‌محور» مطروحه در اعلامیة جهانی حقوق بشر است. و می‌دانیم که در چارچوب قوانین بین‌المللی هیچ دولتی از نظر حقوقی نمی‌تواند از حاکمیت دیگری بخواهد تا قانون اساسی خود را نقض کند.

در واقع مطالبات خرده‌پاهای ایالات متحد نظیر عبادی، کدیور و شرکاء در باب منظور کردن حقوق‌بشر در مذاکرات هسته‌ای، خیانت به ملت ایران و دم‌جنبانی برای ارباب است. اگر خانه‌شاگردهای رمزی کلارک به دلیل حماقت و بلاهت به پریشانگوئی افتاده‌اند، وزارت امور خارجة آمریکا نیک می‌داند که قانون اساسی جمکران ناقض اعلامیة جهانی است، این قانون «فاشیست‌پرور» را یانکی‌ها بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند و می‌دانند که درخواست رعایت حقوق‌بشر از دولت ایران در واقع نشان حماقت متقاضی خواهد بود. به همین دلیل است که جهت ایفای نقش ابله، قلادة امثال شیرین عبادی و آخوند کدیور را گرفته به میانة میدان آورده‌اند. و باید اذعان کنیم که اینان در ایفای نقش سگ عموسام سنگ تمام گذاشته‌اند! به همچنین است در مورد رسانه‌های غرب که با انتشار مجدد کاریکاتور محمد، یا با شایعه‌پراکنی پیرامون کاریکارتوریست دانمارکی به زبان بی‌زبانی از حکومت جمکران می‌خواهند تا «آزادی‌بیان» هنرمند را محکوم کند و گورکن‌ها نیز بلافاصله خواست ارباب را برآورده می‌کنند.

بله، با انتشار مجدد کاریکاتور «خنک» و سفارشی سال 2005، مهمان پرست، سخنگوی وزارت امور خارجة ‌جمکران«توهین به اعتقادات» مسلمانان را باز هم محکوم کرد! این خبر «خوش» را مدیون همان سایت بی‌بی‌سی هستیم! و به این ترتیب احکام توحش دینی چارچوب کاریکاتور و طنز و عرصة «خلاقیت هنری» را مشخص خواهند نمود،‌ البته فقط در کشورهای نفت‌خیز منطقه، چرا که در غرب ترسیم کاریکاتور از خداوند نیز رایج است. ولی جائی که نفت وجود دارد تخیلات هنری و تفکرات منطقی می‌باید به زنجیر «مقدسات» دین گرفتار آید چرا که تاراج نفت با «آزادی بیان» در تضاد کامل قرار می‌گیرد. برای حفظ همین شرایط جادوئی آنگلوساکسون‌ها مشتی جنایتکار قانون‌شکن را در ایران به حاکمیت رسانده، گروهی لات‌واوباش مذکر و مؤنث را نیز به عنوان اوپوزیسیون چنین حکومتی به ما معرفی می‌کنند. گروه اول با نفس‌کش‌طلبی و شعار پوچ «اسلام»، ‌ به سرکوب و کشتار ملت ایران مشغول است، گروه دوم نیز با ستایش از اسلام «خوب» و مترقی و سرسبز، و با توسل به خلخال آن زن یهودی، خود را مخالف سرکوب ملت ایران معرفی می‌کند، حال آنکه امثال کدیور و میلانی و شرکاء «مکمل» حکومت توحش‌اند. پس بازگردیم به سخنان پاسدار لاریجانی در مجلس روضه خوان‌ها که بازتولید همان سخنرانی‌های ابلهانة خمینی در دوران مبارزات‌اش با «امپریاس» به شمار می‌رود، منتهی در سخنان پاسدار لاریجانی، بجای کارتر، نام اوباما‌ و بجای اسلام، «ملت ایران» قرار گرفته.

از آنجمله است «دشمنی» آمریکا با «ملت» از بدو پیروزی «انقلاب»، و انتقاد از بعضی سلطنت‌طلبان «تروریست» و نکوهش یانکی‌ها به دلیل پذیرفتن تروریست‌ها در کشورشان و خلاصه سخنران، یعنی همان ‌«ال‌لاریجانی»، پس از اشاره به دشمنی‌ آشکار آمریکا، از زبان ملت ایران خواهان «وحدت کلمه»‌ رهبران سیاسی می‌شود: ‌

«[آمریکا] از بدو پيروزي انقلاب [...] از همه روش‌ها در مقابله با ملت ايران استفاده نمود. از اقدامات جدائي‌طلبانه، كمك به گروه‌هاي تروريستي و جنگ تحميلي [...] ‌ماجراجوئي‌هاي مختلف، از جمله در مسالة هسته‌اي ايران [...] حال بعد از ناكامي [...] به حذف فيزيكي دانشمندان هسته‌اي روي آوردند[...] با چنين شرايطي نبايد از سياستمداران [...] اين انتظار را داشت كه در مقابل اين دسايس [...] در دفاع از منافع ملي يكصدا شوند؟ [...] در پايان [نمایندگان] با سر دادن شعار مرگ بر آمريكا، مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولايت‌فقيه، حمايت خود را از اين سخنان اعلام كردند.»

بله بازهم دشمن دسیسه و توطئه کرده،‌ و نوکران‌ا‌ش برای مقابله با توطئة ارباب باید به سرکوب ملت ایران مشغول شوند. و اما بشنویم از تلاش شاخة دوم پادوهای استعمار که می‌کوشند سناریوی قطع رابطه با آمریکا را در مورد انگلستان نیز به اجرا بگذارند، تا اربابان‌شان از هرگونه مسئولیتی در برابر لات‌بازی حکومت اسلامی مبری شوند. به گزارش لوموند، مورخ 13 ژانویه 2010، در مجلس فرمایشی 40 تن از نمایندگان مفلوک طرح «قطع روابط دیپلماتیک با انگلستان» را پیشنهاد فرموده‌اند! بهانة مزدوران واژگون‌نما این است که بریتانیا در امور داخلی ایران «دخالت» می‌کند. به عبارت دیگر انگلستان هم مایل است همچون آمریکا با نوکران در جمکران از طریق همان شبکة پنهان اقتصادی ارتباط برقرار کند. همان شبکه‌ای که پس از اشغال سفارت آمریکا، تحت نظارت سازمان سیا اقتصاد ایران را به انحصار خود در آورده و موسوی از نورچشمان برگزیده‌اش به شمار می‌رود.




...

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸


بمب «عقلانی»!
...
در «کوکاکولای سبز» گفتیم، به دلیل افلاس اربابان در غرب، حکومت‌اسلامی برای تولید ابزار «توهین به مقدسات» دیگر نمی‌تواند به واردات رمان و کاریکاتور و فیلم «فتنه» از فرنگ متکی باشد. در نتیجه با توسل به «مینی کودتا» این ابزار را از طریق تحمیل انزوای رسانه‌ای و برپائی «تظاهرات» و انتشار بیانیه و نامه‌های سرگشادة ابلهانه تأمین می‌کند. اما «پیشرفت‌های» حکومت اسلامی به این مختصر، یعنی «گسترش مقدسات» محدود نمی‌شود، به هیچ عنوان! «نظام مقدس» را دست‌کم نگیریم! اکنون برای حمایت از مواضع ایالات متحد در مذاکرات‌ دوجانبه‌اش با مسکو، همین حکومت مفلوک راه ‌حل «عقلانی» نیز ارائه می‌دهد! از آنجمله ‌است، ترور یک استاد دانشگاه که از سوی بوق‌های زنگ‌زدة حکومت همزمان به عنوان «پدر فناوری هسته‌ای» و «طرفدار میرحسین موسوی» معرفی می‌شود. جالب است که این جنایت یکروز پیش از ورود «ویلیام برنز»، معاون وزارت‌امورخارجة ایالات متحد به مسکو صورت می‌پذیرد.

همچنانکه گفتیم «کودتای سبز» هنوز به پایان نرسیده. ترور ناجوانمردانة «مسعود علی‌محمدی»، آخرین تیر در ترکش مخالفان حل بحران هسته‌ای ایران بود که البته از روی حماقت شلیک شد. چرا که «پیروان خط امام» و دولت لرزان اسرائیل ـ ائتلاف حزب کارگر و لیکود ـ دیگر نمی‌توانند از طریق جنگ زرگری همچون دوران امام «روشن ضمیر» برای تأمین منافع ایالات متحد در منطقه «جان‌فشانی» کنند. به عبارت دیگر،‌ پاسدار علی‌لاریجانی که اخیراً در مصر به پابوس «اهود باراک»، ‌ طرفدار سرسخت تجهیز طالبان جمکران به سلاح اتمی شتافته بود، با ترور وحشیانة علی‌محمدی مرتکب اشتباه بزرگی شده. حمایت مک‌کین و جوزف لیبرمن از ابهامی که خود را «جنبش سبز» می‌خواند، گویا مقامات مفلوک جمکران را به این توهم دچار کرد که با ترور مسعود علی‌محمدی می‌توانند برای حل اختلافات، یا بهتر بگوئیم جهت گسترش بحران به راه «عقلانی» مطلوب اکبربهرمانی پای بگذارند.

بله! «پیروان خط امام» به محض دریافت پیام حمایت مک‌کین و لیبرمن، به «موفقیت کودتا» امیدوار شده، برای «حل مشکلات» به روال سنتی یک «راهکار» مقدس ارائه دادند. راهکاری که هم برای «ارعاب» طرفداران از همه‌جا بی‌خبر میرحسین موسوی مفید باشد، وهم برای ایجاد نفرت بیشتر از مهرورزی و از همه مهم‌تر بحران را در دانشگاه‌ها گسترش دهد. و اما در خارج از مرزها، کاربرد «راهکار»‌کذا، حمایت سیاسی از مواضع ایالات متحد در مذاکرات «ستارت»، ‌ بحران کرة‌ شمالی و بحران دست‌ساز هسته‌ای در ایران است. این راهکار «مقدس» طبق روال معمول در حکومت اسلامی با «مرزشکنی» و «جنایت» پیوندی ناگسستنی پیدا کرد. قتل مسعود علی‌محمدی از طریق انفجار یک بمب قوی ریشه در همین سیاست «سنتی» دارد.

ترور وحشیانة‌ علی‌محمدی، یک استاد دانشگاه که در واقع هیچ ارتباطی با فناوری هسته‌ای نداشته، همان راه «عقلانی» مطلوبی است که روز گذشته اکبر بهرمانی در سخنان خود به آن اشاره کرده بود. اصولاً جناح اکبربهرمانی پیش از سرنگونی سلطنت پهلوی نیز همة مشکلات را با ترور و ارعاب «حل» کرده. این جناح مسیری جز جنایت نمی‌شناسد و بمب و گلوله همواره برای‌اش «برهان قاطع» است. فکر بد نکنید! تقارن زمانی قتل علی‌محمدی با آزمایش دستگاه‌های مدار دوم نیروگاه بوشهر کاملاً اتفاقی ‌است! همچنین پیام دلگرم کنندة سناتورهای ینگه دنیا، اعلام قطع صدور بنزین به ایران از سوی شرکت سوئیسی «گلنکور» نیز هیچ ارتباطی با این «جنایت» و محفل «پیروان خط امام» ندارد! هر چند که، تحمیل «تحریم»‌ اقتصادی و جنگ بر ملت‌ ایران همواره باعث «پیشرفت» پیروان خط توحش «در همة زمینه‌ها» شده! به همین جهت رهبر دجال‌شان جنگ استعماری را «نعمت الهی» می‌خواند. و بی‌دلیل نیست که به محض انتشار خبر ترور علی‌محمدی، دفتر تحکیم وحدت با انتشار یک بیانیة از پیش تهیه شده بر ادامة «بحران هسته‌ای»،‌ به عنوان «حق مسلم» تأکید کرده،‌ ویراستی نوین و وحشیانه‌تر از سخنان خمینی ارائه می‌دهد. آن دجال می‌گفت، «بکشید ما را، اسلام زنده می‌شود»، این جانوران وحشی ضمن تحریف سخنان آن آدمخوار نوشته‌اند:

«[...] انقلابی که منطق‌اش بر پایة سخن خمینی کبیر مبنی بر: بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود استوار است [...] در برابر استکبار جهانی [...] مصمم‌تر از گذشته جهت پیشبرد اهداف علمی خود [گام برمی‌دارد]».

این مهملات با کد: 892947 در حنازرچوبه، مورخ 22 دیماه 1388، تحت عنوان مضحک «ترور ناجوانمردانة استاد علی‌محمدی موید توان بی‌نظیر اساتید ایران است» انتشار یافته، و نشان می‌دهد دفتر تحکیم وحدت، همچون دیگر جناح‌های حکومت جمکران، جسد علی‌محمدی را برای تغذیة خود بسیار مناسب دیده. این تشکل چماقدار در هم‌سوئی کامل با وزارت امورخارجة گورکن‌ها، بدون در نظر گرفتن این امر که استاد مقتول هیچ ارتباطی با «فناوری هسته‌ای» نداشته، ادعا می‌کند، «غرب برای مقابله با پیشرفت‌های ما در زمینة علوم و فناوری هسته‌ای دست به این جنایت زده» چرا که بخش عمدة «دستاوردهای هسته‌ای ما» حاصل مطالعات او بود! بله، چه جنایت خجسته‌ای! در حکومت جمکران همه می‌توانند از آن به فراخور حال خود بهره‌مند شده، و در همة امور «پیشرفت» کنند.

به عنوان نمونه، با توجه به اینکه شایع شده، نام مقتول در فهرست طرفداران موسوی به ثبت رسیده بود، این قتل علاوه بر ارعاب طرفداران موسوی، به حساب جناح مهرورزی نیز نوشته می‌شود و تکذیب مهرورزی هم نتیجه‌ای نخواهد داشت. از این گذشته شاگردان استاد علی‌محمدی می‌توانند دست در دست دیگر دانشجونمایان «مرده‌خور» دانشگاه را به صحنة آشوب و سوگواری تبدیل کنند تا همه بدانند که دانشگاه، همچون مسجد محل روضه‌خوانی و گریه و زاری است و کسی به این توهم دچار نشود که دانشگاه، محل آموزش و تحصیل است! همچنین سپاه پاسداران نیز از این قتل برای «تهدید اسرائیل» و تأکید بر «حق مسلم» بهره‌برداری خواهد کرد! بله، می‌بینیم که این «انفجار» در نوع خود یک مینی «نعمت الهی» شده. با توجه به اینکه محل انفجار را بلافاصله «تمیز» کرده، «آب» کشیدند، ‌ تا هیچ اثری از «جرم» و مجرمان برجای نماند، چند پرسش منطقی مطرح می‌شود.

نخست اینکه برای کشتن یکی از طرفداران فرضی موسوی که در یک آپارتمان فکسنی و بناساز در قیطریه زندگی می‌کرد، چه نیازی به انفجار بمب بوده؟ هر کسی می‌توانست به این فرد نزدیک شده با اسلحة کمری او را به قتل برساند، مگر در مورد صیاد شیرازی که در محلة محافظت شده هم می‌زیست به همین ترتیب عمل نکردید؟

دیگر اینکه به چه دلیل دانشگاه تهران، وزارت علوم، وزارت‌ امورخارجه و رسانه‌های جمکران و دیگر محفلک‌های کودتا، به قاتل یا قاتلینی که هنوز شناسائی هم نشده‌اند، برچسب «منافق»، «عامل آمریکا» و «اسرائیل»‌ الصاق کرده، به «تقدیس مقتول»‌پرداخته‌اند؟ به گزارش ایسنا مورخ 22 دیماه 1388،‌ «صفرعلی برات‌لو»، سرپرست امنیتی استانداری تهران می‌گوید، «هیچ چیز قطعی نیست و در حال بررسی هستیم!» در صورتیکه هیچیک از محفلک‌های سیاسی منتظر نتایج «بررسی» نمانده‌، هر گروه برحسب منافع خود قاتل «مناسب»‌ را یافته! به عنوان نمونه، مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت‌امورخارجة گورکن‌ها قتل علی‌محمدی را به «مزدوران آمریکا و اسرائیل» نسبت می‌دهد! البته با توجه به اینکه حکومت اسلامی خود از نوکران خوب و ضدامپریالیست گاوچران‌هاست باید بگوئیم «مهمان‌پرست» کاملاً حق دارد! فقط عجیب این است که علیرغم تأکید مقامات امنیتی بر «عدم قطعیت»، سخنگوی وزارت‌امورخارجه «ردپای جنایتکاران» را در محل رویت کرده، به ایسنا می‌گوید:

«[قتل این] انديشمند هسته‌ای که توسط عوامل صهيونيستی و مزدوران آمريکا انجام گرفت [یک] رويکرد ضدانسانی و مغاير با کلية هنجارهای بين‌المللی [است.] در تحقيقات اوليه علائمی از خباثت‌های مثلث رژيم صهيونيستی، آمريکا و عوامل اجير شدة‌ آن در ايران در اين رخداد تروريستی قابل رويت است.»

بله می‌بینیم که وزارت‌امورخارجة جمکران نه تنها با رویکردهای «انسان‌ستیز» که با شکستن هنجارهای بین‌المللی نیز مخالف است! حال آنکه این وزارتخانة بی‌نزاکت که بهتر است آنرا «اوباش‌خانه» بنامیم، حتی در حد ارسال پیام «تبریک» یا «همدردی» نیز هنجارهای بین‌المللی را رعایت نمی‌کند. بگذریم! جالب‌تر از بیانات شیوای «مهمان‌پرست» اطلاعیة روابط عمومی مفلوک دانشگاه تهران است که به فتوی «آیات عظام» و به ویژه به هذیانات خمینی در مراسم روضه و زوزة جماران شباهت دارد:

«دشمنان اسلام و انقلاب بدانند که شجرة طيبة انقلاب اسلامی ايران با اين خون‌ها روز به روز تنومندتر و پرثمرتر می‌گردد.»


با توجه به بیانات رسمی، آنچه از نظر ما «تنومندتر» شده، «شجرة طیبة حماقت» و بیشعوری و تقدس است که در «فارس نیوز» به اوج می‌رسد. صدای دوم فاکس‌نیوز که در جمکران «فارس نیوز» خوانده می‌شود، با یکی از شاگردان آن شهید به نام «محمدکاظم منظورالاجداد» که «سید»‌ نیز هستند مصاحبه کرده. «منظورالاجداد» که نام خانوادگی‌اش هم به آدمیزاد شباهت ندارد، می‌گوید ایشان از اساتید برجسته و معتقد به نظام اسلامی و ولایت فقیه بودند و کلاس‌شان خیلی شلوغ و پر طرفدار بود، و شاگردان و دیگر دانشجویان از رتبة علمی استاد «آگاه» بودند! حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه شاگرد می‌تواند از میزان علم و دانش استاد آگاه باشد؟ اگر دانشجو میزان شناخت استاد را بداند، به این معناست که دانش خود او نیز حداقل در حد استاد است در نتیجه اصلاً دلیل ندارد برای کسب علم در محضر چنین کسی حاضر شود!

یاوه‌گوئی رسانه‌ای در جمکران سنتی مقدس است، که به ارادة الهی هر لحظه پیشرفت می‌کند. البته در فارس نیوز بزودی شاهد پیشرفت‌های شگفت‌انگیزتری خواهیم بود، چرا که قرار است «سارا پی‌لین»، همان نابغة دروغگوی یخ‌ستان آلاسکا بطور نیمه‌وقت در شبکة حماقت‌گستر «فاکس نیوز»‌ کار خود را آغاز کند و مسلماً پس از حضور «پی‌لین»، منظورالاجدادها در «فارس نیوز» بیشتر برای‌مان شیرین زبانی خواهند کرد. منظورالاجداد همچنین ادعا کرده که علی‌محمدی به نظام اسلامی و ولايت فقيه پاي‌بند بوده و گفتگوی دانشجوئی در دانشگاه را تنها «راه حل مشکلات کشور» می‌دانسته! به، به! واقعاً چه استاد فرهیخته‌ای بودند که «دانشگاه» را مکان حل و فصل مشکلات کشور می‌انگاشته‌اند! با توجه به خواسته‌های ایشان باید هر چه زودتر دانشجونمایان مشکلات ملت ایران را در همان «دانشگاه» حل کنند، باشد که از علافی حوصله‌شان سر نرود:

«[...] وی از اساتید برجستة این رشته بود و نه تنها دانشجویان وی بلکه سایر دانشجویان اين رشته به رتبة علمی ايشان واقف بوده و از آن تمجيد می‌کردند[...] وی هفتة ‌گذشته [...] با تأکيد بر اینکه پایبندی به ولایت فقیه و نظام اسلامی از واجبات است [گفت] تنها راه برون رفت از مشکلات بحث و گفتگوی دانشجوئی در فضای دانشگاه [است].»

و اما همة این جنجال و هیاهو و جنایات همچنانکه در وبلاگ‌های اخیر هم گفتیم تلاشی است مزبوحانه جهت ممانعت از بروز پیامدهای تغییرات وسیع و غیرقابل اجتناب جهانی در منطقه. این تغییرات ریشه در گسترش همکاری‌های ناتو با روسیه دارد و حکومت گورکن‌ها نمی‌تواند در این روند اخلال کند. به گزارش سایت نووستی، مورخ 22 دیماه 1388، امروز «سرگئی ریابکوف»، معاون امنیت و بین‌الملل وزارت امورخارجة‌ روسیه، در دیدار با سفیر حکومت اسلامی در مسکو این امر را به سفیر جمکران گوشزد کرد، البته به زبان دیپلماتیک! به گزارش نووستی، ریابکوف تأکید کرد، دولت‌اش اجازه نمی‌دهد مناسبات بین دو کشور تحت فشار کشورهای ثالث خدشه‌دار شود:

«سرگئی ریابکوف [...] در جریان این دیدار تصریح نمود روابط مسکو و تهران تحت تأثیر و فشار کشورهای ثالث قرار نخواهد گرفت [...] باید روابط میان ایران و روسیه را تحکیم بخشیم.»


همین موضع، روز گذشته نیز در مسکو به اطلاع رجب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه رسید که دولت ترکیه بداند، روند «کشف کودتا» می‌باید متوقف شود. چرا که دولت اسلامی ترکیه به همان بیماری گورکن‌ها مبتلا شده، و مدت‌هاست ضمن تلاش جهت «خودبراندازی» به کشف توطئه، سرکوب مدافعان دمکراسی و کردها مشغول است. باری «تغییرات گسترده» با گشایش راه‌های ارتباطی زمینی و هوائی بین روسیه و گرجستان آغاز شد. اما چارچوب این «تغییرات» که دو روز دیگر، در تاریخ 14 ژانویه 2010 در شهر «اسلو» رسمیت حقوقی یافته و جایگزین استراتژی سال 1999 خواهد شد، مسائل کلی از جمله دزدی‌دریائی و امنیت انرژی را نیز در بر می‌گیرد.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ11 ژانویه 2010، دیمیتری روگزین، ‌نمایندة دائم روسیه در مقر ناتو اظهار داشت، پس از نشست اسلو، مادلن البرایت، رئیس گروه «خردمندان ناتو» در تاریخ 8 فوریه 2010، برای بحث و بررسی «استراتژی نوین» این سازمان به مسکو سفر خواهد کرد. نووستی می‌افزاید گروه خردمندان ناتو با هدف ایجاد یک استراتژی نوین، پس از جنگ سه روزة قفقاز تشکیل شده و بجز مادلن البرایت، ‌ معاون وی، «ون‌در ‌وئر»، مدیرعامل سابق رویال داچ شل، دیپلمات ها و محققان کشورهای کانادا، انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا، ترکیه، اسپانیا، لهستان، لیتوانی و یونان نیز در آن عضویت دارند.

سفر دو روزة‌ معاون وزارت‌امورخارجة‌ ایالات متحد، ویلیام برنز به روسیه در راستای همین روابط نوین بین روسیه و ناتو، بر محور ارتباط دوجانبة ایالات متحد با روسیه متمرکز خواهد شد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، به نقل از وزارت امور خارجة‌ روسیه، ویلیام برنز، برای مشورت در مورد پیمان «ستارت»، توافق‌ دوجانبه میان روسیه و آمریکا، امنیت اروپا، خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیرة کره و پروندة هسته‌ای ایران با سرگئی ریابکوف و مقامات نهاد ریاست جمهوری روسیه ملاقات خواهد کرد.

با توجه به این تحولات است که می‌گوئیم، ترور یک استاد دانشگاه به عنوان «راهکار عقلانی» محفل کودتا جهت بازگشت به گذشته، جنایتی‌است ابلهانه که پیامد آن بزودی دامنگیر پیروان خط‌امام خواهد شد. اگر روابط آمریکا با روسیه دیگر نمی‌تواند به روال سال 1999 ادامه یابد، روضه‌خوان‌های جمکران نیز می‌باید بدانند که نوکران آمریکا به طریق اولی نمی‌توانند همچون گذشته‌های شیرین به جنایت و سرکوب جهت «گسترش مقدسات» ادامه دهند.


...

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۸


کوکاکولای سبز!
...
زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن‌ های و هوی و نعرة مستانم آرزوست

امروز برای روشن‌تر شدن ابعاد گستردة «تحریف» در مطالب «استاد» فرج سرکوهی بازمی‌گردیم به اسطورة «سیزیف»، «اگزیستانسیالیسم» و ژان پل سارتر، تا دامنة وسیع پروپاگاند رادیوفردا و هوچی‌های‌اش در مسیر تشویق «خشونت» و «مرگ‌پرستی» روشن‌تر شود. چرا که برنامة کودتا برخلاف تصور بعضی‌ها هنوز به پایان نرسیده!

ارائة «راه حل» از سوی موسوی و کروبی در ظاهر «برای خروج از بحران» و در واقع برای گسترش بحران و تداوم برنامة کودتاست. حضرات، یا بهتر بگوئیم اربابان‌شان برای روزهای روضه و زوزة امام‌ سوم‌شان و همچنین سالگرد کودتای ننگین 22 بهمن‌، یعنی همان «انقلاب» بسیار پرشکوه و «مردمی» و به ویژه «ضدامپریالیست» برنامه‌های مفصلی تدارک دیده‌اند. اینان قصد دارند «جنبش سبز» را به عنوان یک «جنبش ملی» و مورد تأئید «85 درصد» مردم ایران به افکار عمومی جهان بفروشند، چرا که جنبش کذا از همة ویژگی‌های مطلوب استعمار برخوردار است. این جنبش «انسان ستیز» و «ایران‌ستیز» که آیندة ملت ایران را در گذشتة اسطوره‌ای تازیان صحرای عربستان می‌جوید، «پیرو خط‌ امام» و مدافع قانون اساسی «حکومت الهی» است. پس بهتر است اهالی مرزپرگهر همچون سال 1357 چشم بسته پای به معرکة استعمار نگذارند.

نارضایتی از حاکمیت، به هیچ عنوان حماقت را «توجیه» نمی‌کند. حکومت اسلامی پس از هفت‌ماه آشوب و لات‌بازی، روز عاشورا با هدف سازمان دادن به کودتا ضمن تحمیل «انزوای رسانه‌ای» نیروهای ضربت را وارد صحنه کرد، ولی دیدیم که شکست خورد. در نتیجه، همان نمایش مهوع اعترافات را در ویراست نوین به صحنه آورده: حکومتی‌ها از «توهین به مقدسات» می‌گویند،‌ رهبران طاعون سبز هم «توهین به مقدسات» را محکوم می‌کنند. موسوی جلاد از «مردم خداجو» سخن می‌گوید و کروبی شیاد ضمن کوفتن بر طبل مقدسات، برنامة روضه و زوزه برای «شهدا» به راه انداخته. آنهم شهدائی که با لباس سیاه برای عزاداری به خیابان آمده بودند و از سوی نیروی انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند! بله این نیروی انتظامی «شهدا» را کتک زده! البته در کنار این جاروجنجال تقدس‌ستائی و اسلام‌فروشی، اجرای نمایش «مادران عزادار» نیز همچنان با موفقیت ادامه یافته و حنازرچوبه به نقل از «رابین رایت»، البته از زبان حاج‌فرج‌دباغ مفلوک به ما می‌گوید، «امکان» حضور «غیرمؤمن» و «لیبرال» و «سوسیالیست» در «جنبش» کذا وجود دارد! و خلاصه یانکی‌ها برای اعدام مخالفین به نوکران در جمکران «چراغ سبز» را نشان داده‌اند. همچنانکه گفتیم معرکه‌گیری میرحسین موسوی و کروبی، گذشته از مخالفت با «مذاکرات هسته‌ای» و احداث «خط لولة صلح»، اهداف «اجتماعی» مفید هم دارد که مهم‌ترین‌شان سرکوب مخالفان خط توحش امام و حکومت اسلامی است. یعنی مخالفان همان سیاستی که سی‌سال است کشورمان را به طویلة ارتش ناتو تبدیل کرده.

باری آخوند کروبی باز هم قلم را به دست خون‌آلود و پلیدش آلوده و برای ملت آزاده و به ویژه «عزادار» ایران، با سر هم کردن دروغ و مزخرفات و مقدسات و شهیدپروری «راهکار» خروج از بحران ارائه داده. این شیخ پلید همچنانکه در نامه‌های سرگشاده‌اش خطاب به پاسدار شریعتمداری و آخوند اکبربهرمانی به دروغگوئی و شایعه پراکنی پرداخت تا ضمن تبلیغ برای خمینی دجال و به ارزش گذاشتن خود، ‌ شکنجه و تجاوز به زندانیان را لوث کند، اینبار هم خواهان مجازات کسانی شده که به ادعای روضه‌خوان‌ها و ساواک جمکران به «روزمقدس»‌ عاشورا «توهین» کرده‌اند! در واقع به دلیل ناکامی هلند، انگلستان، سوئد، نروژ و دانمارک و شرکاء جهت ایجاد آشوب و جنجال پیرامون «توهین به مقدسات»، گورکن‌ها ناچار شده‌اند کالای «توهین به مقدسات» را مستقیماً در داخل تولید کرده و به مصرف برسانند. به زبان ساده‌تر روضه‌خوان‌ها حداقل در بخش روضه و زوزه عربده‌جوئی از واردات غرب محروم شده‌اند! و از آنجا که کالاهای تولید داخلی نمی‌تواند با کالای مشابه تولید «اتاق فکر» ارباب رقابت کند، نتیجه همچنانکه می‌بنیم ورشکستگی تولیدکنندة‌ داخلی است. روشن‌تر بگوئیم، کالای بنجل توهین فرضی به عاشورا یک هفته‌ است‌‌ روی دست گورکن‌ها باد کرده و برای فروش همین جنس بنجل است که میرحسین موسوی و کروبی به همراه «پنج‌تن» عقب افتادة ذهنی، یعنی همان «روشنفکران» حکومتی بیانیه صادر می‌کنند و «راهکار» ارائه می‌دهند. پنج‌شارلاتان، «اتاق فکر» تشکیل داده خواهان «انتخابی بودن» رئیس قوة‌ قضائیه و «استقلال» دانشگاه شده‌اند، ‌ موسوی نیز آزادی «تجمع» می‌طلبد، و آخوند کروبی منفور با شایعه‌پراکنی، البته با تکیه بر تصاویر تولید داخلی برای «جان دادن شیعیان حسینی»‌ اشک تمساح سرازیر کرده. اما «راهکارهای» کروبی در واقع نفی موجودیت غیرشیعیان در کشور ایران است. به ادعای کروبی «مردم ایران» از شیعه و سنی و مسیحی برای «اهل بیت» سینه چاک می‌دهند و خلاصه این شیخ مزور برای به هم بافتن مزخرفات چنان شتاب به خرج داده که ادعا می‌کند، روز عاشورا «شهیدان» لباس‌ سیاه برتن داشتند. اما آنچه در نامة کروبی جلب توجه می‌کند این است که او ضمن آخوندفروشی و شهیدپرستی،‌ همچنان نتایج رسمی انتخابات کذا را مردود می‌شمارد:

«شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند[...] نمی‌دانستیم که طلب کردن رأی خود [...] محاربه [...] است.»


حال که دریافتیم شهیدان آخوند کروبی سیاهپوش بوده‌اند یکبار دیگر همان تصویر فرانس‌پرس از «مبارزات مسالمت آمیز» عزاداران حسینی را منتشر می‌کنیم تا وزارت‌کشور و ساواک جمکران توضیح دهند این افراد از کجا آمده‌اند؟! باری، کروبی در مهمل‌نامة خود تمام جنایات و تاراج حکومت سفاک جمکران طی سه‌دهة اخیر را به حساب مهرورزی گذاشته، آرزوی بازگشت به دوران جادوئی صدارت شیخ مهدی بازرگان را در ذهن علیل‌اش می‌پروراند. کروبی می‌گوید،‌ فقط یک «جمهوری اسلامی»‌ با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی را قبول دارد تا از طریق آنچه در زبان الکن وی «مبارزات غیرخشونت‌آمیز» خوانده می‌شود، «قطار انقلاب» را به ریل بازگرداند:

«ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای 98 درصدی هستیم[...] نباید به دامان خشونت افتاد [...] پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده [...] و خواهد بود [...]»


البته باید به آخوند کروبی بگوئیم چنین آرزوئی را به گور خواهد برد، این حکومت هرگز مشروعیت 98 درصدی نداشته و نخواهد داشت. همچنین با تکیه بر تقدس نمی‌توان ادعای مبارزة مسالمت‌آمیز داشت. از این گذشته مرزشکنی و جنایات آخوند کروبی طی سه دهة اخیر شاهدی است بر این مدعا. بله این شیخ خشونت‌پرست که دم از مبارزات مسالمت‌آمیز می‌زند، یک پیشنهاد ابلهانة تمام عیار ارایه داده که در راستای همان طرح احمقانة مایکل لدین برای برگزاری رفراندوم قرار می‌گیرد. همان پیشنهادی که از قضای روزگار توسط آخوند محمدخاتمی مطرح شده بود! رفراندوم کروبی با یک «مناظرة واقعی» آغاز می‌شود تا در پایان آن «مردم» تصمیم بگیرند «حق» با چه کسی است و چه کسانی از منافع ملی و آرمان‌های امام فاصله گرفته‌اند! نه اینکه خمینی دجال اصولاً شعور درک منافع ملی ایران را داشت از این منافع دفاع هم می‌کرد! بله، کروبی گویا هنوز تفاوتی بین منافع ملی ایران با منافع اربابان‌ حکومت در لندن واشنگتن نمی‌بیند، و هنوز می‌پندارد با کوبیدن بر طبل «مردم» می‌توان نانی برای ارباب به تنور چسباند.

«یک مناظرة‌ واقعی [...] روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی برحق [...] چه کسانی از منافع ملي [...] و آرمان‌هاي [خمینی] فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمان‌ها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.»


بله واقعاً چه داوری بهتر از «مردم» که در جریان زدوبند روضه‌خوان‌های مزدور با استعمار نیستند، و طعم شیرین یک «جمهوری» اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی و یک لیوان آب‌زرشک را گویا بکلی فراموش کرده‌اند! اتفاقاً جان مک‌کین و جوزف لیبرمن که برای احیای محور «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» از اسرائیل روانة گرجستان شده‌اند نیز در کنار «مردم» و «طاعون سبز» قرار گرفته، برای سرنگونی حکومت جمکران دعا می‌کنند.

من هدهدم حضورسلیمانم آرزوست

لیبرمن برای تحقق این رویای شیرین پای «دیوار ندبه» زار، زار گریست! و اما جان مک‌کین که دستی هم در صنایع غذائی دارد، صلیبی کشیده گفت، ما هم خواهان یک جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی با «کوکاکولای لایت» و به ویژه «کچ آپ» هاینز هستیم! سناتور «صلح دوست» سپس آهی کشیده زمزمه کرد، جوانی کجائی که یادت بخیر! اگر جوان بودم سراسر ایران را فرش می‌کردم، با بمب! از همان بمب‌هائی که در ویتنام «برای حفظ آزادی‌ها» مصرف کردیم و هنوز که هنوز است نوزادان و محیط زیست از آثار مبارزات مسالمت‌آمیزمان بهره‌مند می‌شوند. سناتور «شهید» با تداعی این خاطرات خوش دل‌شاد شده پای همان دیوار کذا بشکن‌زنان می‌خواندند:

یه روزی روزگاری داشتیم، بروبیائی داشتیم
ولی چه زود نیومده رفتی
[...]
یه روزی روزگاری ما جوون بودیم
میون عاشقا صاحب نشون بودیم ...

و اینجا بود که سناتور لیبرمن، همچون موسی پس از مشاهدة گوسالة زرین و جشن و شادی قوم یهود، به خشم آمده فریادی زده و چون برخلاف موسی دو لوح سنگی اهدائی یهوه را به دست نداشتند که بر زمین افکنند، خود نقش زمین شدند! یادآور شویم سناتور مک‌کین، به دلیل علاقة فراوان به ایران و نشست و برخاست با خانه‌شاگردهای رمزی کلارک در آشپزخانة سازمان‌سیا، چندین و چند تصنیف فارسی فرا گرفته و فرهنگ‌شان ارتقاء یافته است. خانه‌شاگردها در آشپزخانة «مقدس» ضمن شستن ظروف، به مصداق وصف‌العیش نصف‌العیش، تصنیف‌های پیش از «انقلاب» زمزمه می‌کنند و سناتور هم که آنجا نشسته و «قندپهلو» میل می‌فرمایند، با «فرهنگ» ایرانیان آشنا می‌شوند. به دلیل همین ارتقاء فرهنگی سناتورشهید امروز یک نشان افتخار از دست‌های مقدس ساکاشویلی دریافت کرد. بگذریم! راهکارهای شیخ کروبی که با هدف گسترش بحران ارائه شده، در سایت «پیک ایران»، مورخ 21 دیماه 1388 و با کد: 12014 انتشار یافته.

خلاصه شاهدیم که در جمکران «قوة ‌قضائیه» وجود ندارد و سخنان مقام معظم رهبری در مورد «رعایت قانون» به هیچ عنوان شامل حال گاوهای حاج میرزاآغاسی و تحت‌الحمایه‌های سفارتخانه‌های غرب نمی‌شود. می‌گویند کاردار سفارت سوئد هم روز عاشورا دستگیر و سپس آزاد شده. گویا ایشان هم در محضر آیت‌الله پشم‌الدینی به اسلام مشرف شده‌ا‌ند! چرا که وزارت امور خارجة گورکن‌ها در این مورد خاص خفقان اختیار کرده. در هر حال باید حضور اربابان کروبی عرض کنیم، دیگر با توسل به تل موهوم «مردم» نمی‌توان در ایران حکومت تعیین کرد. پس از نوکران‌تان بخواهید بی‌جهت ذکر «مردم» نگیرند. دکان فریب «مردم‌سالاری» و «مردم‌فروشی» و «مردم‌پرستی»‌ و خرید و فروش «مرگ» و «ابهام» و مقدسات را تعطیل کنید و دست از تحریف اگزیستانسیالیسم و تبدیل آن به عاشورای حسینی بردارید.

البته همچنانکه گفتیم این قماش «عملیات» خداپسندانه همواره از سوی ایرانی‌نمایان خودفروخته نظیر عباس‌میلانی، حاج فرج دباغ و استادان فرهیخته همچون فرج سرکوهی انجام می‌گیرد. دستاورد ریزه‌خواران استعمار طی هفتة اخیر به این شرح خلاصه می‌شود: زنان آرایش کرده روسپی‌اند، امکان حضور غیرمومنان، لیبرال‌ها و سوسیالیست‌ها در جنبش سبز وجود دارد، و از همه مهم‌تر، به قول فرج سرکوهی، «طغیان می‌کنم، پس هستم»، و مهم‌تر از آن اینکه، نویسنده می‌باید متعهد و مکتبی باشد!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

بله آقای سرکوهی در زمینة شارلاتانیسم و عوامفریبی از هر چه آخوند شیعی مسلک است گوی سبقت ربوده‌اند، و بی‌دلیل نیست که پیش از خروج‌شان از کشور در زمرة‌ روشنفکران و مشاهیر و ادبای ایران زمین قرار گرفته بودند! هر فرنگی به محض اینکه از ایرانی بودن نویسنده این وبلاگ آگاه می‌شد برای ابراز صمیمیت می‌گفت، «ما فرج سرکوهی را می‌شناسیم!» و ما هم مبهوت و متحیر می‌پرسیدیم، فرج سرکوهی کیست؟ و اینبار نوبت حیرت و تعجب آن‌ها بود که بگویند، چطور شما ایرانی هستید و فرج سرکوهی را نمی‌شناسید؟! سپس برای معرفی این شهرة جهانی یک «بی‌بی‌گوزک» ساخته و پرداختة هوچی‌های حرفه‌ای برایمان نقل می‌کردند. جالب این بود که بی‌بی‌گوزک کذا در پاریس و نیویورک ویراست واحدی داشت درست مثل یگانگی خداوند ادیان ابراهیمی! باری جناب سرکوهی را آنقدر «نشناختیم» تا چند روز پیش به طور اتفاقی در سایت آخوندپرور رادیوفردا افتخار مطالعة «طغیان می‌کنم، پس هستم» در مورد آلبرکامو و «سیزیف» را یافتیم و ... و ناچار شدیم در وبلاگ «سیزیف در کربلا» ضمن نقل قول از فرج سرکوهی به صورتی شتابزده به «تحریف» اگزیستانسیالیسم و جهان بینی آلبرکامو اشاره کنیم.

هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان زدیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

در «اسطورة‌ سی‌زیف‌» آلبرکامو، نه به عنوان فیلسوف که از زاویة اخلاقی این پرسش را مطرح می‌کند: آیا «خودکشی» یک «راه حل» ‌است، راه حل برای [زندگی] «مبهم»؟ به عبارت دیگر آیا «زندگی» که اگزیستانسیالیسم آنرا «مبهم» می‌داند ارزش زیستن دارد؟ برای پاسخ به این پرسش کامو به تفاوت «انسان» و «سیزیف» اسطوره‌ای اشاره کرده می‌گوید، این اسطوره غم‌انگیز است چون «قهرمان» آن از سرنوشت محتوم خویش یعنی «ناکامی برای رساندن آن سنگ به قلة کوه» آگاهی دارد، حال آنکه اگر این آگاهی نمی‌بود، امید پیروزی و موفقیت در هر گام به او نیروی حرکت می‌بخشید. در واقع کامو می‌گوید، زندگی ارزش زیستن دارد. و همچنانکه گفتیم نظریة کامو در جهان انسان‌محور و «بدون خدا» مطرح می‌شود. گویا جناب سرکوهی که از شیوخ بدون دستار به شمار می‌روند، به دلیل احترام عمیق‌شان به ادیان نخواستند به این نکتة پیش‌پاافتاده اشاره کنند! همچنانکه در مورد سارتر و ترجمة «ادبیات چیست» نیز، بسیاری از مسائل ناخوشایند را نادیده گرفته‌ به آنچه می‌پسندند پرداخته‌اند!

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانة میدانم آرزوست

از آنجمله‌است عدم اشاره به جایگاه مصطفی‌رحیمی در ایران، به عنوان «روشنفکر»، «نویسنده»، و تنها حقوق‌دان مخالف استقرار حکومت ملایان که مخالفت خود را با انتشار مقالة معروف «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» به صورت مستدل و منطقی ابراز داشت! اما از بد روزگار و از آنجا که مصطفی رحیمی از هم‌محفلی‌های فرج ‌سرکوهی نیست، نادیده انگاشته می‌شود. در عوض سرکوهی پامنبری مفصلی برای ابوالحسن نجفی می‌خواند! ایشان، یعنی آقای سرکوهی همچنین فراموش کرده‌اند که سارتر، برخلاف جیره‌خواران ارتش ناتو در غرب، «انقلاب پرشکوه» جمکران را یک پس‌روی به سوی توحش و بربریت دانست، و از قضای روزگار دیدیم که درست گفته بود! در نتیجه، علیرغم تأکید «مخرب» ژان پل‌سارتر بر «تعهد» ‌اجتماعی و سیاسی «ادبیات»، تعهدی که در تمامی ابعاد آزاداندیشی هنرمند را تهدید خواهد کرد، نمی‌توان او را در جرگة پیروان جبهة «حق و باطل» ‌قرار داد.

در جامعة فرانسه، فضای فرهنگی «دوقطبی» نشد! سارتر به دلیل گرایش ریشه‌ای به تعالیم آغازین مارکس، «تعهد» ادبیات را مطرح کرد و این نگرش اعتراض شدید مدافعان آزادی بیان را به همراه آورد. چرا که تعهد اجتماعی و سیاسی قلم را «در خدمت جمع» قرار می‌دهد و همین امر نافی «آزادی بیان» و «حق انتخاب آزاد» هنرمند است. در واقع ژان پل سارتر با طرح این موضوع، «حق انتخاب آزاد» مطرح در اگزیستانسیالیسم را از «نویسنده» سلب می‌کند! و بی‌دلیل هم نبود که بعدها سارتر از موضع خود عقب نشینی کرد! «تعهد» سیاسی در برابر «جمع» نمی‌تواند به صورت یک «اجبار» مطرح شود، چرا که این امر فضای ادبی را به سیاست می‌آلاید و مانع شکوفائی ادبیات خواهد شد. حتی اگر چنین تعهدی در یک جهان بی‌خدا یعنی در چارچوب نگرش اگزیستانسیالیسم مطرح شود. نهایت امر پرداختن رادیوفردا و فرج سرکوهی به این نظریة انسان‌محور یعنی اگزیستانسیالیسم بسیار حیرت‌آور است، چرا که به مصداق «بوزینه و نجاری»، پرش رادیوفردا و فرج سرکوهی به میانة میدان «انسان محوری»، آنهم بر محور اگزیستانسیالیسم از آن حرف‌هاست!

باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین‌سان همی شمار که زین‌سانم آرزوست





...