شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۲

شتر و شراب!

 
ماه فوریه شاهد فوران فاضلاب «فتوی‌سالاری» و «روابط یک‌سویه» بودیم.   در تاریخ 27 فوریه وزیر امورخارجه یانکی‌ها با حمایت رسمی از آشوب‌طلبان جمکران و اوکراین رسماً در جایگاه «گوبلزالله» نشست و ضمن هشدار به روسیه،  تأکید کردکه انتخابات کافی نیست، حرف آخر را خیابان می‌زند!   به عبارت دیگر،   در مرزهای روسیه هر کار بخواهیم می‌کنیم،  و آن را به حساب «خواست مردم برای حق انتخاب و افزایش قدرت» می‌گذاریم.   از جمله ممکن است این مردم بخواهند چند بمب هم در روسیه منفجر کنند و دولت روسیه حق نخواهد داشت در برابر خواست «مردم» از خود دفاع کند!         
 
پیش از ادامة‌ مطلب برای خوانندگان گرامی در مورد کاربرد «شیوة گوبلز» که در وبلاگ «دولت تکبیر و طاعون» به آن اشاره مختصری کرده بودیم،   توضیحاتی می‌آوریم.  البته ما ایرانیان با این شیوه‌ها که از دوران مصدق‌السلطنه و روح‌الله خمینی در کشورمان «دولت تعیین» می‌کند آشنائی داریم.   با این وجود بگوئیم که این «شیوه» به ارائة تصویر جنایتکار از «دولت قانونی» و نشاندن آشوب‌‌طلبان در جایگاه «شهید و مظلوم» محدود نمی‌ماند.  کاربرد اصلی این شیوه در واقع ایجاد ترادف رسانه‌ای میان «روابط یک‌سویه» ـ  دیپلماسی بمب و شورش مسلحانه،  چماق‌کشی و لات‌بازی ـ   با «دفاع از امنیت و ثبات کشور» در چارچوب مقررات بین‌المللی است!   
 
به عنوان نمونه،   در اوکراین یانکی‌ها و متحدان اروپائی‌شان با اعزام تروریست،   دست به کشتار نیروهای حافظ نظم و امنیت زدند،   ساختمان‌های دولتی را اشغال کردند،   و همزمان به دولت اوکراین هشدار دادند که از «خشونت» بپرهیزد!   به این ترتیب،   تهاجم تروریست‌ها به نیروهای حافظ نظم و امنیت «مجاز»،  و دفاع از نظم و امنیت قانونی برای دولت اوکراین «ممنوع» شد!  
 
همچنانکه شاهد بودیم دولت اوکراین نیز در برابر مطالبات اربابان یانکی‌اش هیچ مقاومتی به خرج نداد و پذیرفت که اوباش کار را به «انقلاب» بکشانند.  بعد هم جان کری،‌   وزیر امور خارجه ینگه دنیا با الهام از «رایش سوم» یک بیانیه صادر کرد و فرمود:  «انتخابات کافی  نیست،‌   اگر مردم از انتخابات رضایت نداشته باشند،  باید اعتراض کنند و ...»  و رسانة رسمی حکومت زال‌ممد رایش هم به نقل از فرانس پرس،  فتوی ارباب را بی‌کم و کاست منتشر کرد:
 
«[...] جان کری [...]  روز پنجشنبه [...]‌ هشدار داد برگزاری انتخابات آزاد لزوماً به تحقق دموکراسی واقعی در بسیاری از کشورها نمی‌انجامد[...] ماه‌ها اعتراض در اوکراین که سرانجام به برکناری ویکتور یانوکوویچ،   رئیس جمهور این کشور منتهی شد،  تنها یک نمونه از قدرت مردم بود[...]»
منبع:  واحدمرکزی خبر،  ‌مورخ 27 فوریه 2014
 
حال این پرسش مطرح می‌شود که نظر دولت آمریکا در مورد عملکرد آندسته از «دولت‌های منتخب» که مورد تأئید کاخ‌سفید قرار دارند چیست؛   همان‌ دولت «منتخب» را می‌گوئیم که طی 35 سال اخیر با حمایت لندن و واشنگتن هر گونه مخالفت قلمی،  حزبی،  تشکیلاتی، سندیکائی و هرگونه «تفریح» را با «موفقیت‌» سرکوب می‌کند؟  پاسخ هر چه باشد فاقد اهمیت است چراکه برای آشنائی با «منبع الهام» ‌وزیر امور خارجه آمریکا، کافی است نیم نگاهی به تراوشات ذهن علیل آدولف هیتلر بیاندازیم:
 
«[...]  تنها حزبی می‌تواند به قدرت کامل دست یابد که بتواند تظاهرات عظیم خیابانی به نفع خود سازمان دهی کند و احساسات و هیجانات مردم را در اختیار بگیرد و همچنین پشتیبانی دست کم یکی از سه نیروی اصلی کشور یعنی ارتش،  کلیسا و یا شخص اول مملکت[...]را با خود داشته باشد[...]  استدلال‌های منطقی [...] نیستند که تاریخ را می‌سازند بلکه خطابه‌های تحریک کننده هیجانات مردم هستند که مسیر تاریخ را تعیین می‌کنند[...]»
منبع: ویکی‌پدیا،  «نبرد من»
 
اگر  اظهارات رهبر نازی‌ها را با اعلامیه‌های وزارت امور خارجة آمریکا مقایسه کنیم،  به صراحت می‌توانیم از ورای آنچه جان کری «دولت منتخب» می‌خواند،  به اهداف واقعی کاخ‌سفید دست یابیم.   خلاصه جای خوشوقتی است که سرانجام روشن شد وزارت امور خارجه آمریکا،   همچون متحدان اروپائی و نوکران جمکرانی‌اش سر در فاضلاب مطلق‌گرائی و «روابط یک‌سویه» دارد،  و به حساب خود در این میعاد جهت «مهار» مسکو بر طبل «قدرت مردم» می‌کوبد:
 
«[...] این اعتراضات،  بازتابی از این خواستة شگفت‌انگیز مردم برای تغییر،   داشتن حق انتخاب و افزایش قدرت مردم بود که در سرتاسر جهان قابل مشاهده است.   این حرکت در برخی موارد، چنان سریع اتفاق می افتد که رهبران سیاسی یا از آن آگاه نمی‌شوند و یا قادر نیستند به آن پاسخ دهند [...]»
همان منبع
 
همچنانکه می‌بینیم دولت آمریکا که برای تمدید حضور استعماری‌اش در خاورمیانه دل به هیاهوی «بهارعرب» و پیشرفت‌های هسته‌ای لات‌های جمکران بسته بود،  اینک که از جنگ‌سازی‌‌ها ناامید شده و دستش در حمایت از اوباش رو شده،   به دامان مجموعة‌ مبهم «خواست مردم برای افزایش قدرت،  تغییر،  و داشتن حق انتخاب» آویخته.  و جای تعجب نیست که چنین اظهارات مبهم و عوام‌پسندانه تداوم خود را در وقوقیة داش احمد خاتمی بیابد:
 
«[...]  مردم ما تا پای جان پای دفاع از اسلام ایستاده‌اند [...]»
منبع:  فارس‌نیوز،  مورخ 28 فوریه 2014 
 
بله،   این «مردم» که تا پای جان برای دفاع از «اسلام» ایستاده‌اند،   در واقع همان «مردم» هستند که در اوکراین ادارات دولتی اشغال می‌کنند و نیروهای امنیتی را به قتل می‌رسانند،   تا ارث پدر هیتلر را از مسکو «پس» بگیرند:
 
«[...] دموکراسی تنها با برگزاری انتخابات معنا پیدا نمی‌کند.  ممکن است یک دولت به صورت دموکراتیک انتخاب شده باشد،   اما اصلاحات دموکراتیک که دموکراسی را در حقیقت به مردم اعطا می‌کند محقق نشود.  بدین ترتیب مردم از یک دموکراسی کامل و عملی برخوردار نخواهند بود[...]»
منبع:  واحدمرکزی‌ خبر،  مورخ 27 فوریه سالجاری
 
تا همین چند سال پیش «انتخابات» مشکل یانکی‌ها را «حل» می‌کرد،   و اینان برای توجیه حمایت‌های‌شان از رژیم‌های استبدادی بر طبل «انتخابات» می‌کوبیدند.  ولی از قرار معلوم دیگر «انتخابات» کافی نیست؛   کشورها باید هزار پاره شوند،   هیاهو و لات‌بازی بر امور هر «پاره کشور» حاکم باشد،  تا منافع این جنایتکاران تأمین گردد.   و ما چقدر خوش‌خیال  بودیم که می‌پنداشتیم،  دمکراسی یک روند انسان‌محور و «در حال شدن» است!   نگو یانکی‌ها «دمکراسی کامل» و بسته‌بندی شده می‌فروشند!  با خرید یک بسته دمکراسی «کامل» از گاوچران‌ها همه «مشکلات» حل خواهد‌ شد!  یعنی حرف آخر را «خیابان» می‌زند تا سیل سرمایه‌ها به سوی بانک‌های تحت نظارت آتلانتیست‌ها سرازیر ‌شود.   این است دلیل تقارن زمانی اظهارات جان کری با شکرخوری‌های حسن فوتبال.
 
در تاریخ 27  فوریه 2014،  حسن فوتبال،  رئیس دولت تکبیر و طاعون با اشاره به اختلاس باند خاوری،   میزان اختلاس را نیز چند برابر افزایش داد!   به این ترتیب دولت تکبیر و طاعون می‌تواند دامنة تاراج را افزایش دهد و چپاول‌های خود را به حساب دوران احمدی نژاد و باند خاوری بگذارد.   بی‌دلیل نیست که بوق وزارت امور خارجه بریتانیا مبهم‌بافی‌های حسن فوتبال را منعکس کرده:‌
 
«[...] آقای روحانی گفته است که یک گروه با عنوان دور زدن تحریم‌ها منافع ملی را دور زدند و پول ملت را برداشتند.   وی در اشاره به کلاهبرداری سه هزار میلیارد تومانی [...] گفته است [...] دهان‌ها از این میزان باز بود و اکنون ۹ هزار میلیارد تومان است[...] تازه مطمئن نیستیم که این ۹ هزار میلیارد تومان همه‌اش باشد و ممکن است چیزهای دیگری هم باشد که بعدا کشف شود[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 27 فوریه 2014  
 
سطور فوق در واقع بازتولید کلیشة استعماری آنگلوساکسون‌هاست.   در این کلیشه «یک گروه ناشناس» مرتکب جرم می‌شود،  و رئیس دولت که در واقع شریک جرم اینان است و می‌باید در برابر ایرانیان پاسخگو باشد،  تبدیل می‌شود به یک‌پا «مدعی!»  این قماش رئیس دولت از طریق هیاهو،‌ آشوب‌سازی،  استعفا و اعتراض حساب خود و حکومت را از «مجرمین» جدا کرده،   لنگر حاکمیت را در «سنگر حق» مستحکم می‌کند.   محمد مصدق،  مهدی بازرگان،  میرحسین موسوی و جانشینان‌شان همگی در همین چارچوب عمل کرده‌اند؛   و اینک نوبت به حسن فوتبال رسیده که بگوید،   آن 3 هزار میلیارد،  ‌ اینک سه برابر شده و تازه «معلوم نیست» چند برابر دیگر هم بشود!   
 
به عبارت دیگر باید بپذیریم که  حسن روحانی و هم‌پالکی‌های‌اش،   در این اختلاس گسترده دست نداشته‌اند!    ولی اگر به اسناد و شواهد حاکی از فساد مالی حسن فوتبال دسترسی نداریم،  صدور حکم اعدام برای شرکای خاوری به صراحت نشان می‌دهد که قو‌ة قضائیه حکومت زال‌ممد پشتیبان اصلی فساد مالی است:
 
«[...] پرونده [...] بزرگ‌ترین فساد مالی تاریخ ایران نزدیک دو سال پیش به جریان افتاد.  چهار متهم اصلی این پرونده از جمله مه‌آفرید خسروی [...] به اعدام محکوم شدند و حکم اعدام آنان توسط دیوانعالی کشور تأیید شده [...] یکی از متهمان این پرونده،  محمودرضا خاوری،  مدیرعامل پیشین بانک ملی ایران است که به کانادا رفته[...]»
همان منبع
 
به این ترتیب دیوان‌عالی حکومت زال‌ممد رایش با تأئید حکم اعدام برای خاوری،  در عمل «مسئولیت» را از دوش ارباب‌اش برداشت.   اینک دولت کانادا می‌تواند به بهانة دفاع از حقوق بشر  از استرداد خاوری خودداری کند و آن سه‌ هزار میلیارد را هم به اتفاق کاخ‌ باکینگهام  سگ‌خور فرماید و دکان فروش افتخار و آزادی و سنت را هر چه بیشتر توسعه دهد.   از آنجمله است «سنت همجنس‌گرائی زنان عرب پیش از اسلام!»   
 
در این رابطه،   سایت «زمانه» احکام «آداب جماع» زنانه را منتشر کرده تا خواهران مومن و مکتبی «بدعت‌گزاری» نکنند،   و در ضمن همه بدانند که «پیش از اسلام» در صحرای حجاز، زنان «محافل ادبی آزاد» داشته‌اند،   به نام «ظرف» که در آن روابط همجنس‌گرایانه حاکم بوده:
 
«[...] ظرف [...]  از مدینه قبل از اسلام شروع شده و کم‌کم به تمامی دنیای اسلامیت از شرق تا غرب رسوخ کرده [...] ‌در این رسم که بر اساس ظرافت و آراستگی برپا شده،  زن‌ها محافل ادبی آزادی برگزار می‌کردند که آئین‌ها و فضای اخلاقی‌شان کاملاً به دور از هنجارهای مردانه بوده است[...]»
منبع:  سایت زمانه،  ‌مورخ  3 اسفندماه 1392
 
بله این بخشی است از تحقیقات «علمی» فردی به نام «سحر عامر»،   استاد علوم آسیائی دانشگاه کارولینای شمالی!  ولی در واقع،  «تحقیقات» ایشان چرندیات «فاطمه مرنیسی» را تکمیل می‌کند.   مرنیسی جارچی حقوق «دینی» زنان است و سحر عامر مبلغ برتری «رسوم» زنانة عرب‌ها بر زنان غرب:
 
«[...] سعی سحر عامر [شناساندن]  آداب و رسوم رنگارنگی [است] که تاریخ روابط جنسی همجنس با همجنس در میان زنان عرب را از تجربه تلخ همتاهای هم‌دوره‌شان در اروپا جدا می‌کند[...]»
همان منبع
 
آتلانتیست‌ها از یک‌سو،‌  با توسل به فاطمه مرنیسی‌ها به گوسفندالله تفهیم می‌کنند که برابری «زن و مرد» مورد تأئید محمد‌صاد بوده،   و خلاصه دین اسلام مدافع حقوق زن است،  ‌چرا که زنان اجازه داشتند با مردان نماز بخوانند!   و بخش دیگر این پروپاگاند توحش‌گستر نیز به آداب و رسوم زنان عرب پیش از اسلام متمرکز شده.  در این بخش «غیراسلامی» آتلانتیست‌ها با توسل به  امثال «سحر عامر» به گوسفندالله می‌باورانند که  در دوران گذشته،  زنان عرب،  البته در عرصة «پائین‌تنه» از زنان غرب «برتر» و پیشرفته‌تر بوده‌اند!   به این ترتیب،  لجنزار مطلق‌گرائی برای زنان اتحاد جماهیر نوکری دو الگوی ضداجتماعی و ضدلائیستیة مناسب ارائه می‌دهد؛   الگوی «زن مسلمان»،  و الگوی «زن سنتی آزاد.»   
 
اولی همچون آخوند،  «انسان» را به عنوان دشمن شناسائی می‌کند،  و دومی نیز زوج هتروسکسوئل را!   جالب اینکه،  هر دو الگوی تولیدی استعمار که بر محور «برتری بر غرب» استوار شده؛   با نفی لائیسیته و جوامع مختلط،   راه بهره‌کشی از ملت‌های جهان سوم را هموار می‌سازد.   «نشاندن» امثال سحر عامر در جایگاه استاد «علوم آسیائی» بی‌حکمت نیست!  این گزینة شایسته،   هم «علوم آسیائی» را با غرائز جنسی و سنت‌های زنانه و من‌درآوردی در ترادف قرار می‌دهد،   هم ابزاری است جهت توجیه تبلیغات کاخ‌سفید و دامن زدن به افتخارات و تعصبات جنسی و «قومی.»   در نتیجه،   لازم آمده که «تاریخ» روابط همجنسگرائی زنان عرب نیز به رشته تحریر درآید! 
 
نمی‌دانستیم روابط همجنس‌گرایانه از «تاریخ» ویژه‌ای نیز برخوردار است!   ولی پروفسور «سحر عامر» که مسلماً از ساعت دقیق آغاز این روابط نیز آگاه هستند،   شاید نتوانند به ما بگویند از چه تاریخی نوشیدن شراب در اسلام حرام شده،  چرا که در این زمینه  «تحقیقات» نکرده‌اند.   در عوض سایت «رادیو فرانس‌انترناسیونال» به دو زبان برای‌مان توضیح داده که در صدر اسلام شراب «حرام» نبوده،   و حرام شدن آن تقصیر یک «زن مطربه» است:
 
«[...] در تفسیر التفاسیر سورآبادی آمده است:   روزی حمزه،  عموی پیامبر،  در سرای خود شراب می‌نوشید و زنی مُطربه از وی دلربائی می‌کرد.   چون حمزه را سرمست یافت،  به عادت مطربان از او گوشت خواست.   حمزه گفت:  شتران من غایب‌اند،  چون در رسند شتری به تو خواهم بخشید.   دو شتر بر در حجره‌ای بسته بودند.  زن به آن‌ها اشاره کرد.  حمزه شمشیر کشید و یکی از آن‌ها را کشت و به زن گفت:  اینک گوشت،  هر چه خواهی برگیر!   اما آن دو شتر از آنِ علی بن‌ابی‌طالب بودند.  علی گریه کنان نزد پیامبر آمد و از حمزه گله کرد.   پیامبر همراه عمر به سرای حمزه رفت و بر او خشم گرفت.  فهمید که حمزه سرمست شده است.   پس به درخواست عمر از خدا خواست آیه‌ای در حرام بودن شراب نازل کند. باری،   اگر حضرت حمزه جانب اعتدال را در باده‌گساری نگه می‌داشت،  اکنون مسلمانان از لذت شراب محروم نبودند.»
منبع:  رادیو فرانس‌انترناسیونال،  ‌مورخ 21 فوریه 2014
 
بین خودمان بماند این «حکایت» خیلی هم جالب است و ثابت می‌کند که اگر به توهمات و  خواست‌های‌تان میدان بدهید،   می‌توانید به دو زبان فرانسه و فارسی یک دین جدید پایه‌گزاری کنید.   بله اگر آن «زن مطربه» از سرمستی حمزه سوءاستفاده نکرده بود،  و حمزه شترهای علی کوچولو را نکشته بود،   امروز اتحاد جماهیر نوکری بر قلة پیشرفت و ترقی ایستاده بود،   و مسلماً می‌توانست «ارث پدر هیتلر» را از پوتین پس بگیرد!   اشتباه نکنیم!   ارث پدر هیتلر به آن 50 میلیارد که به مصرف شهرک المپیک سوچی رسید محدود نمی‌شود،   «کریمه» هم به پدر هیتلر تعلق داشته!   البته اگر به تاریخ مراجعه کنیم خواهیم دید که پیش از هیتلر،  ‌ «کریمه» در واقع ارث پدری «بریتانیا و فرانسه و عثمانی» بوده!  و برای احقاق حق این امپراتوری‌هاست که در سال 1941 میلادی «کریمه» مورد تهاجم ارتش آلمان نازی قرار می‌گیرد.    و اینک جان کری به خونخواهی «پدر»  در اوکراین قیام کرده و باراک اوباما هم به روسیه «هشدار» می‌دهد که در امور داخلی اوکراین دخالت نکند!   همانطور که دولت اوکراین هم حق نداشت برای حفظ نظم و امنیت،   در امور داخلی خودش هیچگونه دخالتی داشته باشد!
 
البته اگر آن «زن مطربه» بجای دلبری از عموی بزرگوار محمد صاد در مراسم «ظرف» پروفسور سحر عامر شرکت کرده بود،   نه شراب در دین مبین حرام می‌شد،  نه «کریمه» به دست روس‌ها می‌افتاد!   ویراست دیگر این «اگر و مگر» و شتر و شراب فرهنگ‌ستیز این است که اگر علی عین به محمدصاد شکایت نبرده بود،  آن زن مطربه هم ناچار نمی‌شد در مراسم «ظرف» سحر عامر شرکت کند و در اینصورت نه تنها کریمه که قفقاز هم به دست روس‌ها نمی‌افتاد.          
 
 
 

دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۲

کفتار و کارتر!


 

«[...] در این چاهک خلا که درست کرده‌اید[...] ‌لغات مفهوم و معانی خود را گم کرده[...] حال که علم و هنر و فرهنگ از این سرزمین رخت بسته معلوم می‌شود که فقط دزدی و جاسوسی و پستی به این زندگی معنی و ارزش می‌دهد [...] حق با شماست که به این ملت فحش می‌دهید،  تحقیرش می‌کنید و خصوصاً  لخت‌اش می‌کنید[...] »        

منبع: صادق هدایت،  رمان «حاجی آقا.»  

 

در تاریخ 23 فوریه 2014،  جشن باشکوهی به بیست و دومین المپیک زمستانی پایان داد ولی جنگ تبلیغاتی آتلانتیست‌ها بر علیه «سوچی» ـ  این جنگ به موازات گسترش بحران اوکراین شدت گرفت ـ‌  همچنان ادامه دارد!   از بحران اوکراین فاکتور می‌گیریم چرا که کارشناسان بی‌طرف در رسانه‌های معتبر این بحران را مورد بررسی قرار می‌دهند.  در هر حال،  گذشته از اعزام تروریست‌های دست‌پرورده ارتش ناتو به پایتخت اوکراین، ‌ تخلیة اوباش ضدلائیسیته از قماش «برنارهانری لوی» در «یورومیدان»، ‌ و صدور «فتوی» سوزان رایس‌، مشاور باراک اوباما ـ  رایس از واشنگتن برای ملت اوکراین تعیین تکلیف کرده ـ‌  کافی است تا ماهیت واقعی جنبش «ایدئولوژیک» اوکراین را به ما نشان دهد.   جنبشی که به ادعای رسانه‌های آتلانتیست «مسالمت‌آمیز» و «دمکراتیک» است و با «خشونت» پلیس مواجه شده!

 

در آستانة 94 امین‌ سالگرد پایه‌گزاری حزب نازی ـ  24 فوریه 1920 ـ  بدنیست در مورد شیوة این قماش تظاهرات توضیحاتی بیاوریم.    روند روشن است؛   نئونازی‌ها نیروهای حافظ امنیت و نظم عمومی را مورد تهاجم قرار می‌دهند.   وقتی نیروهای حافظ نظم به وظیفه‌شان ـ  دفاع از خود و از اماکن دولتی ـ عمل می‌کنند،   زوزة وغ‌وغ ساهاب‌های ناتو از «خشونت پلیس» به آسمان می‌رسد.   در نتیجه تروریست‌ها در جایگاه «مظلوم» قرار می‌گیرند و دولت که طبق قانون موظف است نظم عمومی و امنیت اجتماعی را تأمین کند تبدیل می‌شود به «جنایتکار!»  این شیوه‌ را ارتش ناتو از دستگاه «گوبلز» به ارث برده.  و از قدیم گفته‌اند «ارث خرس به کفتار می‌رسد!»   و اینروزها چه بسیار است،  کفتار!   به ویژه کفتارهای تجزیه‌طلب. کفتارهائی که وظیفه دارند با توسل به واژگون‌نمائی،  تجزیة‌ کشور ایران را «موجه» جلوه  دهند.   در این راستا «سردار جزایری» ضمن شاخ و شانه کشیدن برای ارباب‌اش در واشنگتن، به ایالات متحد «فرمان» داده،  «حق استقلال» ایالات را به رسمیت بشناسد، ‌ چرا که مردم ـ‌ مردم آمریکا ـ  می‌خواهند از حکومت مافیا جدا شوند:

 

«[...]مسعود جزایری،  معاون امور بسیج و فرهنگ دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح [...]گفت: واشنگتن باید به ایالت‌هایی که مایلند از آمریکا جدا شوند، حق خود مختاری و جدایی بدهد.[...]‌ مردم ایالت‌های مختلف آمریکا حق دارند نحوه اداره ایالت خود را تعیین کنند[...] و دولت مرکزی نباید برای انجام این کار مانع تراشی کند[...]‌ جمهوری اسلامی ایران از گروه‌ها و نهضت‌های آزادیخواه حمایت می‌کند و ما معتقدیم مردم آمریکا نیز حق دارند خط خود را از جنایات دولت مرکزی و مافیای حاکم بر این سرزمین جدا‌کنند.»

منبع: اطلاعات.‌ نت،‌مورخ 24 فوریه 2014

 

بله مقام «مسئول» حکومت «مسجدـ روسپی‌خانه» مدافع حقوق مردم در آمریکا شده،  ‌چرا؟ چون حکومت آمریکا مافیائی است،  ‌ ولی حکومت نوکران‌ جمکرانی‌اش که میلیون‌ها ایرانی را آواره کرده،  و دانشجویان‌اش را برای بیگاری و کارگری به آمریکا و کانادا «صادر» می‌کند،‌   و از جوانان‌اش «پناهجو» می‌سازد،  اصلاً مافیائی نیست.       

 

خبر کوتاه بود؛  یک ایرانی در بازداشتگاهی که دولت استرالیا برای «پناهجویان» بر پا کرده به قتل رسید.  و پس از گذشت 4 روز نام و مشخصات این پناهجو و شرایط مبهم مرگ او را منتشر کردند:

 

«[...]  رضا براتی،  23 ساله [...] شب دوشنبه، ۲۸ بهمن‌ماه،  در پی اغتشاش در بازداشتگاه پناهجویان به زمین افتاد[...] سرش آسیب دید و [...] درگذشت[...] احتمال دارد آقای براتی در حالی که بی‌دفاع روی زمین افتاده زیر پای مأموران حفاظت مانده و از ناحیه سر دچار جراحت جدی شده باشد [...]‌ یک نگهبان استرالیایی [...] مامورانی را که به تازگی از نواحی اطراف استخدام شده‌اند متهم کرده که دیوانه‌وار به رضا براتی حمله کرده‌اند[...]»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 21 فوریه 2014 

 

یادآور شویم که هم دولت تکبیر و طاعون ‌به دولت استرالیا  اعتراض کرده،  و هم دولت استرالیا از مرگ پناهجوی ایرانی ابراز تأسف نموده!   بله،   در لجنزار «مطلق‌گرائی» حد و مرزی برای وقاحت و توحش وجود ندارد.   و در این عرصة توحش رادیوفردا که خود را به خری‌ات زده،  پیشتاز است:‌

 

«[...] اسکات موریسون، وزیر مهاجرت استرالیا [...]‌ هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه چرا آقای براتی ایران را ترک کرده [...]‌ نداده است[...]»

همان منبع!

 

اگر از دولت زال‌ممد رایش بپرسید،  به شما خواهد گفت که «فرهنگ‌شونه!»  ولی کاش   «موریسون» به رادیوفردا «اطلاعات» می‌داد تا بداند به چه دلیل یک جوان 23 ساله با هزار مصیبت از کشورش می‌گریزد تا خود را به ناکجاآبادی به نام استرالیا،  ‌ مرکز نژادپرستی و فاشیسم انگلیسی‌جماعت برساند!   روشن است که رادیوفردا «نمی‌داند» چرا جوانان گروه گروه از ایران و عراق وافغانستان و کشورهای بهارزدة سوریه و لیبی و مصر و تونس می‌گریزند!  ولی در عوض جیمی کارتر،  ‌ لاشخور کهنسال و ساده‌زیست نیک می‌داند که بهار عرب می‌باید «تا انقلاب مهدی» ادامه یابد.   چرا که بهار عرب و انقلاب شکوهمند جمکران اگر برای ملت‌ها جز مرگ و فاجعه هیچ به بار نیاورده،   برای محفل «کارترـ برژینسکی» منفعت فراوان دارد.   از اینرو در گیرودار ابراز عشق جان کری به دولت «انقلابی» و اسلام‌پرست تونس،  بوق «الجزیره» هم به مناسبت والنتاین یک منبر در اختیار جیمی‌کارتر گذاشته که بتواند فتوی بصدورد؛  پیشگوئی کند؛  و «استبداد و ظلم و ستم» را در کشور مصر اندازه بگیرد؛  باشد که‌حکومت «مسجدـ روسپی‌خانة» جمکران تنها نماند:

 

 «[...] بهار عرب پایان نیافته [...] باید در این کشورها نهادهای قدرتمند ایجاد شود[...] در مصر،  استبداد از دورة حسنی مبارک هم بیشتر شده[...]»

منبع:  الجزیره،‌  مورخ 14 فوریه 2014

 

همچنانکه می‌بینیم جیمی کارتر‌،  استبدادها را خوب «اندازه» می‌گیرد؛  ولی زمانیکه چهل سال پیش تفنگ به دست یک لات اسلامگرا داد تا انورسادات را ترور کند،  و آمریکا بتواند با کودتا همین حسنی مبارک را به قدرت برساند،   «اندازة استبداد» حسنی مبارک در دست کارتر نبود.  به هر تقدیر کارتر می‌داند که بهار عرب پایان نیافته،  چرا که،  همچون علی خامنه‌ای و دیگر اوباش «جهان معنویت»،  هم مبلغ ساده‌زیستی است،  ‌هم «پیشگوئی» می‌کند و هم از آینده آگاهی دارد.  و به همین دلیل است که مبلغ دین «نفی جنسی‌ات» شده!   

 

پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم در وبلاگ «حلقة‌پنجم» هیچ اشتباهی پیرامون «ادعای همجنسگرائی  وستروله»،  وزیر امور خارجه پیشین آلمان پیش نیامده؛   چرا که همه می‌توانند ادعای همجنسگرائی داشته باشند.   جنسی‌ات «صددرصد» و «ثابت» نه از منظر بیولوژیک وجود دارد و  نه بر پایه روانشناسانه.  جنسیت،‌  مانند دین عرصة‌ ابهام است.   خلاصه،   همانطور که می‌توان به دینداری یا بی‌دینی تظاهر کرد،‌  امکان تظاهر به همجنسگرائی و غیرهمجنسگرائی هم وجود دارد.  به عبارت دیگر،   «گرایش جنسی» هم مانند اعتقادات دینی و باورها در ابهام است و نمی‌توان آن را با اسناد و شواهد به اثبات حقوقی رساند،‌   به همین سادگی!   از این گذشته،   همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم، گرایش جنسی و تعلقات دینی افراد «حریم خصوصی» آن‌هاست.   در نتیجه گروه‌هائی که این روزها در غرب به بهانة‌ طرفداری از «حقوق» همجنسگرایان هیاهو به راه می‌اندازند،   در واقع جز تداوم بخشیدن به توحش و خشونت حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کنند.  این نوع تبلیغات همچون الصاق «ستارة زرد» بر سینة یهودیان پیش‌درآمدی بر سرکوب است.   پیشتر هم گفته‌ایم باز هم می‌گوئیم،   این حضرات جارچی‌های یک ایدئولوژی ضداجتماعی‌اند،  که زوج «هتروسکسوئل» را به عنوان «دشمن» شناسائی کرده!   

 

ولی جالب‌تر اینکه،  حکومت‌های اسلامی و به ویژه زنان اسلام‌گرا در عمل،  به گسترش همین ایدئولوژی مشغول‌اند.   حکومت اسلامی با نفی جامعة ‌مختلط ـ  تحمیل تفکیک جنسیتی ـ  از این ایدئولوژی حمایت می‌کند،  ‌حال آنکه زنان اسلام‌گرا که جایزه سیمون دوبووار دریافت کرده‌اند،‌  «جنس مخالف» را نفی می‌کنند.   به عبارت دیگر،  این جانوران وحشی،‌   «مرد» را به عنوان «دشمن» شناسائی کرده‌اند!   و چرا راه دور برویم؟  کافی است مصاحبة توران ولی‌مرادی،‌  «دبیرکل ائتلاف اسلامی زنان» جمکران را بررسی کنیم.

 

این فرد  همانطور که شیرین عبادی و لات و اوباش حکومت جمکران به شیعی بودن‌شان «افتخار» می‌کنند،‌   «زن بودن» را دلیلی بر «برتری» به حساب می‌آورد!   از اینرو برای افزایش تعداد زنان در نهادهای حکومت جمکران سینه می‌زند،   چرا که برای آخوند جماعت اصل و اساس «کمّیت» است.  بله،   برای شارلاتان‌هائی که خود را شبان «جامعة بشری» می‌پندارند،‌  تعداد گوسفندان هر چه بیشتر،  بهتر:

 

«[...] شمار زنان ما در مجلس در مقایسه با دیگر کشور‌ها مایه سرافکندگی است [...] در این سی و پنج سال زنان ایران توانمند بسیاری داشته‌اند [...] انحصارطلبی مردان در مراکز قدرت مانع از حضور مداوم زنان در این مراکز شده [...] مردان برای [...] ‌پست‌های سیاسی و لیست‌های انتخاباتی [...]‌ زنانی را انتخاب می‌کنند که در چارچوب خاصی قرار داشته باشند [...] به همین دلیل زنانی [که] تأئید می‌شوند [...] در یک دایره بسته حرکت می‌کنند [...] و قادر نیستند راه را برای دیگر زنان باز کنند[...]»

منبع:  پیک‌نت،  ‌مورخ 4 اسفندماه 1392  

 

همچنانکه می‌بینیم لات‌جماعت،  مونث و مذکر ندارد؛‌   در هر حال،   از شرایط واقعی‌ خارج  می‌شود،   و خود را با دیگران به قیاس می‌کشد.   به عنوان مثال،   زن‌نمایان مدرسة فمینیستی که «حضور» زن در جامعه را بجای حقوق و آزادی‌های زن نشانده‌اند،‌   خود را با جنبش زنان در آمریکا مقایسه می‌کنند!   بله،  این حضرات که بدون اجازة پدرشان حق ندارند از خانه بیرون بروند،   با هیاهو و لفاظی و مغلطه خودشان را با جنبشی مقایسه می‌کنند که چند دهه بر تحولات فمینیستی اروپای غربی تقدم تاریخی دارد،   و اکثر داده‌های جنبش فمینیستی جهان وامدارش است!   «خواهر» ولی‌مرادی هم عضوی است از گلة وحوش مدرسة فمینیستی،   و به همین دلیل تبلیغات استعماری یانکی‌ها را بی‌کم وکاست بازنشخوار می‌کند:‌ 

 

«زنان باید به صورت واقعی دیده شوند و [...]  از مسئولین و از مردم دربارة این مسائل توضیح و نظرخواهی کنند[...] NGO‌  ها به عنوان نهاد‌های مدنی و مردمی می‌توانند نقش موثری در این زمینه داشته باشند به ویژه  NGOهائی که مطالبه محور هستند[...]»

همان منبع

 

بله،   زنان باید «دیده» شوند!  ایشان نمی‌فرمایند زنان باید حق داشته باشند،‌  «ببینند»،  «بخواهند» و ...  خیر!   به زعم ایشان اگر زنان،   به ویژه در سازمان‌های غیردولتی و «مطالبه‌محور» دیده شوند کارشان درست است.   جونم براتون بگه،‌  عبارت مبهم «مطالبه‌محور» را سازمان سیا ابتدا توی لپ  چپ‌نمایان ترکاند،   حالا ارث چپ‌نما افتاده گل گیس کنیزالاسلام‌ها!   باشد که «محور» را بر «مطالبه» قرار دهند.  ولی اینهمه سروصدا برای این است که چارچوب‌های حقوقی مطالبات این وحوش مشخص نشود که پرستیژ «آقا» ـ عموسام ـ  را مخدوش کند!

 

اصلاً پیشنهاد می‌کنیم،   کنیزالاسلام‌ها با شعار «ما می‌توانیم»،   نابودی جنس مخالف را مطالبه کنند،  چه بهتر!   نسل ایرانی بکلی منقرض می‌شود و یانکی‌ها می‌توانند با خیال راحت ارتش‌شان را بفرستند تا یک پا در «خزر» داشته باشد،  یک پا در خلیج فارس و «حق مسلم»‌ کاخ‌سفید یا همان قفقاز،   و به ویژه 50 میلیارد دلاری که ولادیمیر پوتین،   «دیکتاتور خون آشام» در سوچی سرمایه‌گزاری کرده را «پس» بگیرد!

 

بله،   این 50 میلیارد دلار گویا ارث پدر هیتلر بوده،   و ولادیمیر پوتین آن را خرج تأسیسات المپیک سوچی کرده!   در نتیجه لوتی و عنترهای فاضلاب مطلق‌گرائی،  و مبلغان دین ساده‌زیستی ماه‌هاست که به عناوین مختلف از این اسراف و تبذیر «فرعون» انتقاد می‌کنند.  مسلم است که در این عرصه،  «آرته» شبکة تلویزیونی مشترک «آلمان ـ فرانسه» گوی سبقت از دیگران برباید؛‌   اتحاد طبیعی نازی‌های آلمان و ویشی‌ست‌های فرانسه سنتی است بس «کهن!»  و این سنت نهایت امر به هاری طرفین انجامیده،   تا جائیکه همزمان با افتتاح المپیک سوچی ـ 7 فوریه 2014 ـ   «رامپویی»،   رئیس شورای اروپا در توئیترش،  یاد یک کشیش طرفدار هیتلر را گرامی داشت!   

 

سایت «لو.گران. سوار»،   مورخ 7 فوریه سالجاری مطلبی را به این ابراز ارادت «طبیعی» اختصاص داده.   خلاصه این المپیک سوچی خواب اصحاب هیتلر را سخت آشفته کرد!   پس اصحاب هیتلر را در فاضلاب مطلق‌گرائی رها می‌کنیم و نگاهی می‌اندازیم به مراسم پایان المپیک سوچی.

 

در این مراسم «آمور»،   همان دختربچه‌ای که در مراسم افتتاح سوچی حضور داشت،   به همراه دو کودک دیگر والنتینا و یوری،  که نام‌شان به نخستین فضانوردان شوروی ارجاع می‌داد،  در صحنه‌هائی حرکت می‌کردند که با الهام از هنر و ادبیات روسیه از دوران تزارها تا روسیه امروز ساخته شده بود.   این نمایش با کنسرتو شماره 2 «راکمانینوف» و با تصاویر ملهم از تابلوی «زمستان» شاگال آغاز شد.  سپس بالة شهرزاد ـ ریمسکی کورساکوف ـ  را بالرین‌های «مارینسکی» و «بولشوی» اجرا کردند،  تا رسیدیم به عرصة ادبیات.   در این بخش   پرولتاریا ـ جوانانی با لباس آبی رنگ ـ  ایستاده بود و به صفحاتی می‌نگریست که از کتاب‌ها جدا می‌شد و در برابر پرترة شخصیت‌های سرشناس ادبیات روس ـ  از داستایوسکی و پوشکین و گوگول گرفته تا سولژنیستین ـ  می‌رقصید.  و بعد از ادبیات با موزیک شوستاکوویچ به نمایش سیرک رسیدیم.   هنری که قدمت‌اش به دوران کاترین کبیر می‌رسد. این صحنه مرا به دورانی بازگرداند که برای نخستین بار سیرک مسکو به تهران آمده بود.  به همان روزهائی که غم مرگ «پناهجوی ایرانی» در بازداشتگاه گوبلز هزارة سوم بر سینه‌ام سنگینی نمی‌کرد.