شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۷


کلمبستان!

...

به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئن سالجاری، بستة پیشنهادی غرب شامل تعلیق غنی‌سازی اورانیوم نمی‌شود. در نتیجه می‌توان گفت که آمریکا و انگلستان برخلاف مقررات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خواهان تعلیق غنی‌سازی اورانیوم شده‌اند، تا جهت تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی، دولت دست نشاندة جمکران را به خروج از «ان.پی.تی» وادار کنند. به یاد داریم که در این راستا، گوردون براون نخست وزیر «کلمبستان» حتی از تحمیل تحریم‌های جدید توسط اتحادیة اروپا بر ایران سخن به میان آورد، و سولانا هم سخنان ایشان را تکذیب کرد! ولی مسئله به ایران محدود نمی‌شود، جنجال آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک شانه‌خالی کردن از انعقاد طرح امنیتی با عراق را نیز شامل می‌شود. به همین دلیل یک شیخ ابودلقک از قماش خمینی در مناطق شیعه نشین یافته‌اند تا با «قرارداد ننگین کاپیتولاسیون» مخالفت کند. اما پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد وبلاگ دیروز داده شود.

در توضیح وبلاگ «کوزه و کلمب» یادآور شویم که استعمار غرب جهت فراهم آوردن زمینة براندازی در ایران سیاست انسداد را اعمال می‌‌کند، چرا که «واکنش طبیعی» مردم به چنین سیاستی «شورش» است. در نتیجه از «افکار عمومی» خواهشمندیم جهت ابراز ناخشنودی خود، از پیوستن به صفوف تظاهرات «مردمی» خودداری کنند. اگر سازمان سیا قصد دارد نوکران خود را در جمکران تغییر دهد نباید اجازه دهیم که مانند سال 1357 در پس پردة تظاهرات مردمی از طریق کودتا یک پوپولیسم فرسوده را با پوپولیسم تازه نفس جایگزین کند. چون مسائلی که در ایران پیش می‌آید سرنوشت کل منطقه را هم تعیین خواهد کرد.

شرایطی که امروز در برابر ملت ایران قرار گرفته به شرایط سال 1357 شباهت فراوان دارد. آنروزها هم چند نفر از یاران وفادار حاکمیت و خبرگان در امر مقدس حیف و میل راهی زندان شدند و امروز شاهدیم که از قضای روزگار همان‌ها در رأس اوپوزیسیون قرار گرفته‌اند. این است فواید براندازی! بی‌جهت نیست که ساواک جمکران تمام تلاش خود را برای سازمان دادن به شورش و براندازی به کار می‌گیرد. و حکومتی که به گفتة علی‌خامنه‌ای به دلیل تحریم‌ها اینهمه «پیشرفت» کرده، نه تنها از توزیع گازطبیعی در داخل عاجز مانده، و بنزین را با اجازة ایالات متحد از خارج وارد می‌کند، که درست در آغاز گرمای تابستان همزمان با مبارزات سردار رادان در امر مقدس کتک زدن جوانان، حکومتی که سی‌ سال است جز سرکوب، کشتار و چپاول هیچ برنامة روشن و صریحی نداشته، برای قطع برق «برنامة خاموشی» ارائه می‌کند!

قطع برق، یکی از شیوه‌هائی که است که در راستای اعمال سیاست انسداد بر مردم تحمیل می‌شود. سیاستی که گذشته از «افشاگری» و «دستگیری افشاگر»، تمجید مقامات رسمی از افراد افشا شده را نیز در دستور کار خود قرار داده، تا بر شدت تحریک افکار عمومی افزوده شود. به عنوان نمونه، آخوند احمد خاتمی در «وق‌وقیة» 31 خردادماه سالجاری، زبان به تمجید از درستکاری یکی از گورکن‌های افشا شده گشود، که رئیس قوة قضائیه بوده! می‌دانیم که قوة قضائیه یکی از اهرم‌های اصلی سرکوب در حاکمیت ملایان است، چون این قوه در واقع مدافع قانون‌شکنی، قاچاق و فساد مالی است،‌ و سخنان شیخ احمد خاتمی در دفاع از ریاست قوة قضائیه، بجز تحریک افکار عمومی هیچ هدف دیگری ندارد. البته خاتمی سخنان شیوا و آکادمیک دیگری هم بر زبان رانده تا در راستای سیاست ناخدا کلمب، مجاهدین خلق و بنی‌صدر را مخالف خمینی دجال جلوه دهد، و برای‌ آنان کسب وجهه کند.

به گزارش «واشنگتن پست»، مورخ 20 ژوئن 2008، چند ملیتی‌های غرب که از آغاز کودتای صدام حسین، به دلیل ملی شدن نفت عراق، در این کشور حضور مستقیم نداشتند، تا پایان ماه ژوئن سالجاری فرصت دارند که قراردادهای خود را نهائی کنند! دلیل جنجال گورکن‌ها پیرامون طرح امنیتی و مخالفت‌شان با کاپیتولاسیون این است که اربابان‌شان که عراق را اشغال کرده‌اند، هیچ مسئولیتی از نظر امنیتی در عراق نداشته باشند، و شرایط عراق به شرایط امروزی در نیجریه تبدیل شود. همانطور که می‌دانیم، در نیجریه هر از گاه گروهی به تأسیسات نفتی حمله می‌کند، و شرکتی که از این تأسیسات برای استخراج نفت استفاده می‌کند هیچ مسئولیتی در حفاظت و بازسازی این تاسیسات ندارد! در نتیجه، دولت نیجریه موظف است خسارت‌های وارده بر شرکت‌های کذا را هم از اموال عمومی «جبران» کند! ظاهراً سازمان ناتو خواهان بهره‌مندی از شرایط مشابه در عراق نیز شده، و به همین دلیل گورکن‌های جمکران در راستای مطالبات ناتو، زوزة مخالفت با کاپیتولاسیون سر داده‌اند. کاپیتولاسیون یکی از واژه‌های جادوئی استعمار است که در ایران هم بخوبی مورد استفاده قرار گرفته. سخنرانی مضحک خمینی در مخالفت با کاپیتولاسیون را فراموش نکرده‌ایم. همان سخنرانی که ساواک منفور برای این دلقک کارخانة رجاله پروری تنظیم کرده بود. به دلیل افشاگری‌های اخیر در زنجان، بی‌مناسبت نیست چند سطری از این سخنرانی مبتذل را که با کد 66038 در «آفتاب نیوز» انتشار یافته، نقل کنیم تا همه ببینیم کاپیتولاسیون در واقع بهانه بود، و ناراحتی امام سیزدهم از کاپیتولاسیون در واقع عدم رضایت ایشان از فراهم آمدن زمینة فعالیت‌های اجتماعی برای زنان بوده:

«اگر نفوذ روحانیین [روحانیون] باشد نمی‌گذارد که دختر و پسر با هم در آغوش هم کشتی بگیرند [...] اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که دخترهای معصوم مردم زیر دست جوان‌ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد که زن‌ها را در مدرسة مردها ببرند، مردها را در مدرسه زن‌ها ببرند و فساد راه بیندازند. اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می‌زنند! توی دهن این مجلس می‌زنند[...]»


بله «اگر نفوذ روحانیون باشد» شرایط همین است که امروز در برابر ما ملت قرار گرفته: فساد مالی، فساد اجتماعی، هرج و مرج و قاچاق، و البته همة این‌ها در پس پردة حجاب اسلامی و قطع برق جهت اعمال فشار بر مردم، چون آمریکا می‌خواهد نوکرانش را در جمکران تغییر دهد. اینبار آمریکا اگر می‌خواهد دولت عوض کند، باید بدون پرده پوشی دولت دست نشاندة خود را تغییر ‌دهد. این تنها راهی است که توطئة استعمار غرب را در افکارعمومی ما ایرانیان ابتر خواهد کرد. سازمان سیا باید بداند که ما ملت دیگر فریب پروپاگاند غرب را نخواهیم خورد. ما هیچ نیازی نداریم رادیو فردا یا بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب برای‌مان اشک تمساح بریزند، و همزمان پیرامون مسئلة هسته‌ای هم‌صدا با نوکران‌شان در جمکران به ارعاب ما بپردازند.

درحالیکه روزنامة فیگارو به نقل از سولانا تأکید می‌کند، تعلیق غنی سازی اورانیوم در بستة پیشنهادی غرب مطرح نشده، در حالیکه همین مطلب از سوی سعید جلیلی نیز تأئید می‌شود، و خبرهای 16، مورخ 20 ژوئن به نقل از خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی نیز این خبر را تأئید می‌کند، بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، هم‌صدا با گورکن‌های دستاربند و بی‌دستار، ازجمله مهرورزی و الهام، عربدة «به غنی سازی ادامه خواهیم داد» سر داده‌اند! و همزمان با عربده‌های احمدی نژاد و شرکاء رادیو فردا نیز با «دیوید البرایت»، عضوی از همان قبیلة البرایت، مصاحبة مضحک و ابلهانه‌ای ترتیب داده که در آن البرایت، نابغة مسائل امنیتی، ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح کرده و با عبارت «فکر می‌کنم»، همة آن‌ها را به «اثبات» هم رسانده! بله، بعضی‌ها مانند دیوید البرایت، برای اثبات ادعای خود هیچ نیازی به اسناد و شواهد معتبر ندارند، مستندات‌شان «فکری» است. و هر چه منافع‌ اربابان‌ امثال البرایت ‌ایجاب کند، همان را «فکر می‌کنند». و در راستای منافع سازمان سیا، دیوید البرایت هم «فکرهائی» کرده که در رادیو فردا منتشر شده!

چون رادیو فردا هم «فکر و خیال» انتشار می‌دهد، و به همین دلیل علاقة زیادی به توله آخوندها دارد؛ اینان هم نان «فکر و خیال» می‌خورند. یکی از متفکران و خیال‌بافان صاحب‌نام که از حوزة جهلیة قم به رادیو فردا و سپس به موسسة مطالعات استراتژیک واشنگتن «پرش» کرده، در سایت رادیو زمانه فرموده‌اند، «ایران، ‌ یعنی زبان فارسی». علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، چون این فقیه عالیقدر و البته بدون دستار، که شاگرد آخوند منتظری هم بوده، مقداری از سخنان یکی از مشاهیر آلمان را که گفته بود،‌ «هر جا من هستم، آلمان همانجاست» را نیز به عاریت گرفته و تحویل مخاطبین شوت و پرت داده. بله همانطورکه گفتیم استعمار سفله پرور است و رادیوزمانه، بی‌بی‌سی و دیگر سایت‌های استعماری از آخوندهای مؤنث و مذکر با دستار و بی‌دستار فراتر نخواهند رفت.

خوشبختانه هر جا کار ناخداکلمب لنگ می‌شود، یک «امام جماعت» از زباله‌دان بیرون می‌کشد تا مطالبات‌اش را در لابلای مرثیه برای سربریدة این حضرت و فرق شکافتة آنحضرت و فداکاری های مادر و خواهرشان مطرح کند. دیروز هم عاقبت یک آخوند مافنگی در حومة کربلا یا کوفه پیدا کردند که از نزدیکان مقتدی صدر است. این آیت‌الله و فقیه عالیقدر گمنام، در خطبه‌های نماز حومة کربلا با طرح امنیتی آمریکا و عراق شدیداً مخالفت کرده! چون در این طرح «کاپیتولاسیون» بر ملت شریف عراق تحمیل خواهد شد! البته فقیه عالیقدر حومة کربلا نمی‌گوید که قرارداد به اصطلاح ننگین کاپیتولاسیون در انگلستان و در تمام کشورهای عضو ناتو لازم الاجراست،‌ چون اگر چنین مسائلی مطرح شود، مردم متوجه خواهند شد که مخالفت با کاپیتولاسیون مانند «ملی کردن نفت» در واقع منافع استعمار غرب را تأمین می‌کند. به این ترتیب که دست چندملیتی‌ها را برای تاراج نفت باز می‌گذارد،‌ بدون اینکه کمترین تضمین امنیتی برای ملت تاراج شده وجود داشته باشد.

به گزارش واشنگتن پست، قرارداد با دولت عراق در درجة اول شامل «اکسون‌موبیل، شورون، رویال‌داچ شل، بریتیش‌پترولیوم و توتال» خواهد شد. همانطورکه می‌بینیم بجز توتال که فقط 20 درصد از آن به ایالات متحد تعلق دارد، اولویت قرارداد‌های نفتی با آنگلوساکسون‌ها است. و به همین دلیل، دوباره کاپیتولاسیون قرارداد خفت‌باری به شمار می‌رود که در «کلمبستان» اجرا می‌شود، ولی در عراق نباید به مورد اجرا گذاشته شود! آنچه باید در عراق اجرا شود طرحی است که به آنگلوساکسون‌ها اجازه می‌دهد در پادگان‌های خود اطراق کنند، تا چندملیتی‌ها نفت را به تاراج ببرند، و در کشور عراق هم گروه ویژة صدر با خیال آسوده هر هفته یک بمب در اماکن عمومی منفجر کند، تا جنگ «شیعه ـ سنی» نیز به تجزیة عراق منجر شود. در اینصورت گام بعدی تجزیه شامل ایران هم خواهد شد، و همزمان با تظاهرات «طلاب» بر ضد قرارداد ننگین کاپیتولاسیون، سگان اطلس پوش می‌توانند ضمن آب‌تنی مفصل در دریای خزر، چند قطره نفت هم استخراج کنند.




...

جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۷


کوزه و «کلمب»!

...

جامة ما روز تاب آفتاب
شب نهالین و لحاف از ماهتاب
قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوی آسمان برداشته

توسل سازمان ناتو به مهره‌های سوخته برای تغییر حکومت در ایران، به داستان آن اعرابی فقیر و بیابان نشین می‌ماند که یک کوزه آب باران را برای خلیفه به بغداد برد، ‌ چون می‌پنداشت خلیفه در عمرش چنین آب گوارائی ننوشیده. ظاهراً افلاس حکومت اسلامی چنان بالا گرفته که عموسام به بنی‌صدر هم رضایت داده، البته از طریق زدن نعل وارونه! چون بنی‌صدر نیز مانند عبادی و شیخ ابودلقک‌های حکومتی همه چیز از جمله حقوق بشر را در قرآن می‌یابد، و از این نظر یکی از گزینه‌های مطلوب مک‌فال به شمار خواهد رفت. و از آنجا که برای حکومت مستقل اسلامی «چه فرمان مک‌فال، چه فرمان شاه»، فارس نیوزی‌ها که تا چند روز پیش شکم‌شان را برای بازگشت اعلیحضرت حسابی صابون زده بودند، امروز «جلال‌الدین فارسی»، یکی از آدمکش‌های معروف حکومتی را از گنجه بیرون کشیده‌اند، تا به بنی‌صدر بدو بیراه بگوید، و از این طریق برای او کسب وجهه کند. چون در واقع بنی‌صدر همان سبوی پر از آب باران است که استعمار غرب از سر افلاس به پیشگاه ملت ایران آورده.

می‌دانیم که ابوالحسن بنی‌صدر به این دلیل کنار گذاشته شد که سیاست تجزیة ایران از طریق جنگ با عراق شکست خورد. در واقع سیاست جبهة ناتو در ایران، پس از براندازی حکومت محمدرضا پهلوی مراحل مختلفی را طی کرده و حکومت اسلامی، تنها یک سرپوش برای اجرای سیاست‌های متفاوت سازمان ناتو در ایران است. نخستین مرحلة این سیاست ایجاد آشوب و سرکوب نظامی بود که طی دوران نخست وزیری بازرگان منفور میسر شد. مرحلة دوم را با اشغال سفارت آمریکا جهت اعمال تحریم‌ها و دعوت از عراق برای تهاجم نظامی آغاز کردند، که طبق خواب‌های طلائی سازمان ناتو می‌بایست به تجزیة ایران و به ویژه جدا کردن خوزستان می‌انجامید.

همانطورکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم استقرار ارتش عراق در پشت محور استراتژیک «دزفول ـ تهران»، مانع از تحقق تجزیة ایران شد، و حضرت رئیس جمهور «مردمی» در واقع به دلیل شکست یکی از شاخه‌های سیاست آمریکا از ریاست جمهوری «عزل» شدند، تا شاخة دیگر همین سیاست، یعنی «تداوم جنگ تفریحی» اعمال شود. جالب است بدانیم که برنامة تداوم جنگ تحت نظارت «کاسپار واینبرگر» اجرا شد. واینبرگر، مانند برژینسکی، البرایت و دیگر پادوهای صاحبان صنایع نظامی در ایالات متحد، از یهودیان اروپای شرقی است که به دلیل یهودستیزی کلیسا در خوش‌خدمتی برای تفنگ‌فروشان گوی سبقت از مسیحیان می‌ربایند. فواید حضور یهودیان اروپای شرقی در بطن حاکمیت ایالات متحد این است که یانکی‌ها می‌توانند جنایات خود را به گردن یهودیان انداخته، یهودستیزی را همزمان در ایالات متحد و در کشورهای مسلمان‌نشین گسترش دهند.

در هر حال «واینبرگر» نه تنها طرح مضحک و ابلهانة «جنگ ستارگان» را به پیشگاه اربابان تفنگ فروش ارائه داد، که دست در دست نگروپونته از «کنتراها» حمایت کرد و دستی هم به سر و گوش «منوچهر قربانی‌فر» کشید. زمانیکه گورباچف در واشنگتن خروج ارتش سرخ از افغانستان را اعلام کرد و مشخص شد که جنگ بین ایران و عراق نیز می‌باید به پایان رسد، مأموریت مقدس واینبرگر نیز به پایان رسید و آنحضرت در 23 نوامبر 1987 به بهانة بیماری همسرشان استعفا دادند! و درست 8 ماه پس از استعفای کاسپار واینبرگر، امام سیزدهم نیز آتش بس را پذیرفتند! البته پس از اینکه «پوکویاماهای» سازمان سیا دریافتند اگر جنگ ادامه یابد، نوکران‌شان در جمکران حق استفاده از راه‌های هوائی را نخواهند داشت و متأسفانه این امر به بهای جان سیصد غیرنظامی ایرانی که مسافر «ایران‌ایر» بودند تمام شد.

در نتیجه داستان‌های «سردار دکتر» محسن رضائی و آخوند اکبر بهرمانی و دیگر «قهرمانان» این «جنگ تفریحی» مانند گنده‌گوئی‌های امام سیزدهم که می‌فرمودند، «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد، ما ایستاده‌ایم»، فقط جهت سرگرم کردن کودکان پخش می‌شود. در واقع پس از اینکه نوکران آمریکا در جمکران دم‌شان را روی کول‌شان گذاشته و با سردار اکبر بهرمانی به دوران پر افتخار «سازندگی» وارد شدند، آمریکا ناچار شد ادامة جنگ تفریحی را نیز به همراه متحدان‌اش در سازمان ناتو عهده‌دار شود. چگونه؟ با توسل به همان سیاست انسداد. به این ترتیب که راه عراق به آب‌های بین‌المللی از طریق نوکران کویتی عموسام بسته شد و این انسداد در واقع دعوت از صدام حسین برای تهاجم به کویت بود. و این «جنگ مقدس» در دوران ریاست جمهوری جرج بوش،‌ پدر رئیس جمهور فعلی آغاز شد. هدف از این جنگ، تجزیة عراق به سه منطقة شیعه، سنی و کردنشین بود،‌ و فرانسه هم رسماً از آن دفاع می‌کرد.

پافشاری سازمان ناتو بر این سیاست تا چند ماه پیش که ژنرال «فالون‌الله» استعفا دادند همچنان ادامه داشت. این مختصر را گفتیم تا به یاد داشته باشیم سیاست‌های سازمان سگان اطلس‌پوش تداوم دارد، و اگر امروز به دلیل تضعیف جبهة ناتو اعمال این سیاست متوقف شده روزی که این سازمان بتواند سر از خاک بردارد همین خط توحش و انسان‌ستیزی را دنبال خواهد کرد. همانطور که گفتیم فاشیسم به دلیل توحش ذاتی، زمان و مکان و تغییر و تحول را درک نمی‌کند و بجز زبان زور با هیچ زبان دیگری آشنائی ندارد. در نتیجه، کاملاً طبیعی است که این سازمان جهت تقویت نوکران‌اش در جمکران در پی کودتا باشد. و امروز که براندازی دیگر میسر نیست، ساواک منفور به ایجاد آشوب و تحریک افکار عمومی پرداخته.

خلاصه بگوئیم، «پوکویاماهای» سازمان سیا در جمکران جهت تحریک افکار عمومی و ایجاد آشوب به اعمال همزمان سیاست سرکوب و افشاگری مشغول‌اند. یک شاخه از فعلة ساواک «افشاگری» می‌کند، و به اصطلاح درهای گشوده را با مشت و لگد برای مردم «باز» می‌کند، تا آنچه همه می‌دانیم برایمان «افشا» شود، و به مردم تفهیم کنند که هر دزد و جنایتکاری بر مقامات این حکومت اسلامی شرف دارد، سپس همین افشاگران دستگیر و زندانی می‌شوند، تا بعداً رسانه‌ها خبر دستگیری‌شان را با آب و تاب پخش کنند. سپس حاج اکبر و دیگر شیخ ابودلقک‌های حکومتی ضمن ستایش از عملکردهای قهرمانانة خود، به انتقاد از افشاگران «محترم» می‌پردازند. این شرایط اگر به شورش نیانجامد، انسداد را بر جامعة ایران حاکم خواهد کرد، و در شرایط موجود انسداد هم برای غرب غنیمت است!

چون با استفاده از همین انسداد، سازمان ناتو از طریق پروپاگاند با همان عمله اکره‌ای که سی سال پیش از زباله‌دان‌ها بیرون کشید و بر ما ملت حاکم کرد، باز هم با توسل به «شعارهای فراگیر» حکومت تعیین خواهد کرد. البته این خیال خامی است که سازمان سگان اطلس پوش در سر می‌پروراند. در نتیجه اکبربهرمانی، بنی‌صدر، و دیگر فعلة فاشیسم در نهضت آزادی و جبهة ملی همگی آزادیخواه شده، و اربابان‌شان از زبان آخوند احمد خاتمی در «وق‌وقیة» این هفته ادعا می‌کنند، ما «منطقی» هستیم و خواهان مذاکره! بله، سازمان تبلیغات اسلامی بازوی تبلیغاتی حاکمیت انگلستان در آخرین روز ماه خرداد «منطقی» شده‌، چون «گوردون براون»، نخست وزیر انگلستان، برخلاف انتظار، پاسخ مطلوب به بستة پیشنهادی را از نوکران خود در جمکران دریافت نکردند! و با اظهارات شتابزده در محضر مقدس جرج والکر بوش سنگ روی یخ هم شدند. و اینچنین بود که باز هم بنی‌صدر،‌ گزینة تجزیة ایران، در صدر رسانه‌های جمکران به ویژه «فارس نیوز» قرار گرفت، و همزمان در سخنان پیش از «وق‌وقیه»، قرار شد جنایتکاری به نام چمران الگوی جوانان ایران باشد! خلاصة مطلب سازمان سیا دست از مهره‌های سوختة خود بر نمی‌دارد و با حاج اکبرها، شیخ منتظری‌ها و بنی‌صدرها می‌خواهد «قطع وابستگی به نفت» و «آزادی» را برای ما ملت حتماً به ارمغان آورد، و پای به سواحل خزر بگذارد.

دفتر اول مثنوی حکایتی دارد از جدال «نفس» و «عقل» که در آن زن را به نفس، و مرد را به عقل تشبیه می‌کند. مولوی می‌گوید همسر یک درویش اعرابی شبی زبان به اعتراض گشوده می‌گوید از شدت درویشی و فقر همه از ما دوری می‌کنند. اعرابی می‌گوید این جهان محل گذر است و جای گله نیست. درویش همچنان از قناعت ‌گفت و ‌گفت، تا همسر وی به خشم آمده بر وی بانگ زد که این ترهات چیست، تو از قناعت نامی شنیده‌ای و بس. تو نمی‌دانی قناعت چیست تو همیشه در فقر زندگی کرده‌ای و هرگز در جایگاهی نبوده‌ای که قناعت‌پیشه کنی.

از قناعت کی تو جان افروختی
از قناعت‌ها تو نام آموختی

درویش همسرش را سرزنش می‌کند و می‌گوید، فقر افتخار است، من طمع به مال دنیا ندارم و ثروت من قناعت است. زن اعرابی که خشم همسرش را می‌بیند زبان به ستایش از درویش گشوده می‌گوید راست گفتی من خوی شاهانة تو را نشناختم. همچنانکه زن از درویش ستایش می‌کرد به گریستن پرداخت و آنقدر گریست تا درویش تسلیم خواسته‌های او شد و گفت تو حق داری، هر چه فرمان دهی همان کنم. زن درویش را گفت، به حضور خلیفة بغداد برو که سخاوتمند و بخشنده است. درویش گفت، چگونه دست خالی به حضور خلیفه روم؟ زن در پاسخ گفت، ما آب باران در کوزه داریم. همین کوزه را به پیش شاه ببر، خلیفه هر چقدر زر و گوهر داشته باشد، چنین آبی ندارد.

پس درویش و همسرش کوزة آب را در نمدی پیچیدند و دور آنرا دوختند، و درویش ترسان و لرزان از اینکه کوزه بشکند یا دزدان آنرا بربایند به راه افتاد. چون اعرابی به بغداد رسید و به بارگاه خلیفه رفت، با او به مهربانی رفتار کردند و پیش از آنکه لب به سخن بگشاید حاجت او را دریافتند. درویش مبهوت از فر و شکوه بارگاه خلیفه، کوزه را به نقیبان سلطان داد و آنان نیز هدیة درویش را به حضور خلیفه بردند.

خلیفه چون درویش را دید فرمان داد تا سبوی او را پر از زر کنند، و او را با کشتی از دجله به دیار خود بازگردانند. درویش چون به کشتی نشست و دجله را دید از سخاوت و بزرگواری شاه که یک کوزه آب را از او پذیرفته بود شرمسار شده، پیشانی بر خاک نهاده گفت:

کای عجب لطف آن شه وهاب را
وین عجب‌تر کو ستد آن آب را
چون پذیرفت از من آن دریای جود
این چنین نقد دغل را زود زود

منتهی در هزارة سوم مسائل متفاوت شده. چون ما ملت «درویش» را قریب دو سده است که نیک می‌شناسیم و می‌دانیم در کوزه هیچ ندارد. در نتیجه ناخداکلمب اطمینان داشته باشد که اینبار کوزة هیچ را بر سرش خواهیم شکست.

ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای
این زمان چون خر بر این یخ مانده‌ای
[...]
ما سبوها پر به دجله می‌بریم
گر نه خر دانیم ما خود را خریم
باری اعرابی بد [و] معذور بود
کو ز دجله بی‌خبر بود و ز رود
گر ز دجله با خبر بودی چو ما
او نبردی آن سبو را جا به جا
بلکه از دجله اگر واقف بدی
آن سبو را بر سر سنگی زدی






...

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۷


«کلمب» و کودتا!

...

آن‌ یکی می‌گفت اشتر را که هی
از کجا می‌آیی ای فرخنده‌پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو

25 میلیون دلار برای کودتا در ایران، نرخ پیشنهادی منوچهر قربانی‌فر و چند سر از سرداران حاضر در نشست رم بوده. این مطلبی است که روزنامة ایتالیائی «لارپوبلیکا» در آستانة سفر بوش به این کشور انتشار داده. و سایت ناخداکلمب، مورخ 19 ژوئن 2008، نیز برنامة سازمان سیا برای ما ملت را از زبان اکبر رفسنجانی در بوق و کرنا گذاشته.

پس از بازگشت از عربستان، اکبر بهرمانی جهت استقرار یک نظام فاشیستی نوین، خواهان «آزادی» شده و از «افکار عمومی» هم طرفداری می‌کند. چرا که آمریکا علیرغم کوشش نوکران‌اش درجمکران نتوانست برنامه تهاجم نظامی به ایران را سازمان دهد و «شرایط ویژه» را که اکبر بهرمانی شیفتة آن است بر ما ملت حاکم کند. حاج اکبر و گروه «لات‌الله»، پس از دریافت رهنمودهای پیامبرگونة رئیس سازمان سیا در «سرزمین وحی» مأموریت یافته‌اند تا از طریق ایجاد شورش، زمینه ساز کودتا شوند، تا «شرایط ویژه» با قدرت هر چه تمام‌تر حاکم شود. چون فعلة فاشیسم از سست شدن پایه‌های نظام توحش «ولایت فقیه» به شدت دچار وحشت شده‌اند.

شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را فراموش نکنیم، چون با همین شعار فراگیر و عوامفریبانه بعضی‌ها در سال 1357 به خیابان‌ها آمدند تا مسائل و مشکلات‌شان «حل» شود. ولی در واقع با تظاهرات مردمی، این سازمان ناتو بود که با استقرار نظام توحش اسلامی، در کمال استقلال و آزادی، مسائل خود را در کل منطقه حل کرد. حال پس از سه دهه نوکران استعمار دوباره شعار فراگیر سر می‌دهند: قطع وابستگی به نفت، آزادی، و ... و جالب اینجاست که این شعارهای عوامفریبانه از سوی جنایتکاری به نام اکبر بهرمانی مطرح می‌شود. بله، حاج اکبر پس از نماز گزاردن بر چکمة رئیس سازمان سیا در سرزمین وحی، نور الهی کودتا بر دل‌شان تابیده، و زبان‌ به مردمفریبی گشوده‌اند. پس از شعار «قطع وابستگی به نفت»، «آزادی» آخرین شعار مردمفریبانه ویراست سازمان سیا است که حاج اکبر مطرح کرده، تا شاید مردم به خیابان‌ها بیایند و کودتائی به راه افتد. کودتائی که در نشست رم، نرخ آن 25 میلیون دلار برآورد شده. به گفتة «لارپوبلیکا»، این نرخ از سوی قربانی‌فر و چند سر از سرداران حاضر در نشست رم مشخص شده و یکی از سرداران اکنون در مراکش و دیگری در ایران است. متن کامل مطلب «لارپوبلیکا» در سایت نووستی مورخ 17 ژوئن 2008 موجود است. یادآور شویم که منوچهر قربانی‌فر دلال اسلحه و رابط بین حکومت اسلامی و عموسام، نخستین بار در نشست رم که در دسامبر2001 به ابتکار «مایکل لدین» بر پا شده بود، نرخ کودتا را حدود 5 میلیون دلار برآورد کرده بود. ولی از آنجا که قیمت‌ نفت افزایش یافته، نرخ کودتا نیز تابعی است از نرخ نفت! ظاهراً اکبر بهرمانی هنگام «زیارت» رئیس سازمان سیا در عربستان در جریان طرح کودتای کذا قرار گرفته و می‌پندارد از طریق مصوبات «مجمع تشخیص مصلحت استعمار» می‌توان زمینة آشوب در ایران را فراهم آورد.

مجسم کنید یک نفر قلادة سگی را در دست دارد، و برگردن سگ‌‌اش تکه کاغذی آویخته که روی آن نوشته شده: می‌خواهم به شما آزادی و دمکراسی بدهم! نخستین واکنش شما چه خواهد بود؟ فکر می‌کنید صاحب سگ قصد مزاح دارد یا مغزش پاره‌سنگ می‌برد، یا اینکه مواد مخدر مصرف کرده و یا مسئول پروپاگاند آخوندپرستی و اسلام ستائی در بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» است. چرا که نویسندة این وبلاگ وقتی چشمش به تصویر و سخنان شیخ ابودلقک بهرمانی در سایت کذا افتاد دقیقاً تصویر همان سگ در برابرش مجسم شد. سگی که قلاده‌اش به دست کارخانة رجاله پروری است و می‌خواهد به ملت ایران «آزادی» اعطا کند، آنهم در چارچوب قانون اساسی جمکران. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، نوکران استعمار وقاحت را از ارباب می‌آموزند. و از آنجا که استعمار سفله‌پرور است، حماقت و سفلگی نوکران‌اش کاملاً طبیعی است.

پس از ملاقات «برادر» صادق صبا با ریش و نعلین «لیبرال و پیشرفته» و انتشار گزارش نورانی ایشان در مطلب «من و آیت‌الله‌ها»، نوبت نورافشانی بر سایت دین پناه «بی‌بی‌سی» به شیخ ابودلقک بهرمانی رسیده. غلامبچة مرعشی‌ها در قم، پس از سفر به سرزمین وحی و افتخار زیارت و نماز بر چکمة رئیس سازمان سیا هر روز وحی نوینی از «ارباب وحی» دریافت می‌کند. و آخرین مأموریت الهی وی آزادی دادن به مردم در چارچوب قانون اساسی توحش و تحجر حکومت اسلامی است. حاج اکبر که از تیغ‌کش‌های سرشناس حوزة علمیه به شمار می‌رود، و به دلیل تبحر در جنایت، سرکوب و مزدوری به دریافت کمربند «سیا» نائل شده، می‌پندارد «آزادی»، همان حق و حساب‌هائی است که در ازای کشتار مردم ایران و چپاول ثروت‌های ملی از دست مقدس عموسام دریافت کرده و قصد دارد مقداری از همین آزادی را به مردم هم بدهد، آنهم در بسته‌بندی قانون اساسی جمکران.

به گفتة بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب، حاج اکبر به این نتیجه رسیده که اگر مردم «آزاد» باشند مسائل و مشکلات را بهتر حل می‌کنند. بله، اینجاست که می‌توان دریافت «آزادی» کذا با «آزادی» در شعار براندازی سال 1357 هیچ تفاوتی ندارد. آنروزها هم ساواک به مردم سرکوب شده، «آزادی» داد، «آزادی شورش»، تا از این طریق مسائل سازمان ناتو را حل کنند و ژنرال هویزر بتواند کودتای مطلوب را سازمان دهد.

دلیل «آزادیخواهی» شیخ ابودلقک بهرمانی نیز همان تشویق مردم به شورش است. چون در پناه شورش باز هم می‌توان حکومت دستاربندان مزدور را با صورتک نوین و «مردمی» تداوم بخشید. بله اکبر بهرمانی طوطی‌وار تکرار می‌کند، «افکار عمومی»، چون رئیس سازمان سیا فرموده‌اند، «افکار عمومی». چرا که افکار عمومی، «حقوق فردی» را به رسمیت نمی‌شناسد، حاکمیت افکار عمومی برخلاف آنچه فعلة فاشیسم وانمود می‌کنند، حاکمیت دموکراتیک نیست. برای آنکه افکارعمومی بتواند تبدیل به ابزاری جهت تحمیل حاکمیت دمکراتیک شود، کشور نیازمند بنیادهای ریشه‌دار و دمکراتیک است؛ همان بنیادهائی که حکومت ملایان سه دهه است در برابر تشکیل‌شان مقاومت می‌کند. بدون چنین بنیادهائی، «افکار عمومی» در هیاهوی اوباش، می‌تواند تبدیل به همان «پوپولیسم» کور شود، و در تقابل کامل با دمکراسی قرار گیرد. دلیل مهرورزی حاج‌اکبر و اربابان به «افکارعمومی» در همین نکتة کوچک نهفته.

و دلیل شیپور زدن خبرپراکنی ناخداکلمب برای ترهات رفسنجانی هم جز این نیست. همه خواهان استقرار یک پوپولیسم تازه نفس بجای پوپولیسم 30 ساله شده‌اند، چون سازمان سیا مصلحت ما ملت را چنین تشخیص داده، و «مجمع تشخیص مصلحت» جمکران نیز بجز مصلحت سازمان سیا مصلحتی نمی‌شناسد. حکومت اسلامی تابع استعمار است، بنابراین طبیعی است که نهادهای چنین حکومتی تابع فرامین استعمار باشند. در این راستا اکبر رفسنجانی، رئیس «مجمع تشخیص مصلحت استعمار» برنامة نوین سازمان سیا را چنین تشریح کرده:

«روح سیاست‌های نظام اداری این است که مردم را آزاد بگذاریم زیرا آن‌ها بهترمی‌توانند مسائل را حل کنند [...] بر اساس سیاست‌های نظام اداری هیچ چیز نباید به مردم تحمیل شود، باید خود آنان انتخاب کنند زیرا افکار عمومی کمتر اشتباه می‌کند. [...] هر وقت زنجیرهای استبداد از دست و پای مردم باز شد، مردم خود جامعه را اصلاح کرده و پیشرفت کرده‌اند.»


البته چنین فرصتی در ایران هرگز پیش نیامده. و اگر این سخنان عوامفریبانه را یک مرحلة منطقی به پیش برانیم خواهیم دید که سیاست نوین سازمان سیا که از زبان تزویر اکبر رفسنجانی شنیده می‌شود، در واقع تشویق آشوب و هرج و مرج در ایران است. این سیاست را با تکیه بر ترهات اکبر رفسنجانی به این صورت بازنویسی می‌کنیم:

«حال که حکومت فلج شده، مردم بهتر می‌توانند مسائل این حکومت را حل کنند. هیچ چیز نباید بر مردم تحمیل شود، حتی قانون! مردم باید خارج از هر گونه چارچوب قانونی هر چه می‌خواهند انتخاب کنند، زیرا پس از سه دهه سرکوب،‌ افکار عمومی بدون تردید مسیر شورش را انتخاب خواهد کرد، و در انتخاب چنین مسیری هرگز اشتباه نمی‌کند. هر وقت زنجیرهای استبداد استعماری از دست و پای مردم باز شد، مردم شورش کردند و استعمار زنجیرهای فرسوده را با زنجیرهای محکم‌تری جایگزین نمود و پیشرفت کرد.»

ولی اگر چه در شرایط اسف‌بار فعلی، افکار عمومی آمادة شورش است، و سازمان جهنمی ساواک تمام تلاش خود را برای آغاز این شورش به کار می‌برد، چرا که متخصصین هدایت افکارعمومی از واکنش مردم به سرکوب اطمینان کامل دارند، شیخ ابودلقک بهرمانی و اربابان‌اش در سازمان سیا به دلیل حماقت و توحش ذاتی فراموش کرده‌اند که مردم ایران از ماهیت واقعی کودتای شکوهمند 22 بهمن آگاه‌اند،‌ و جنگ سرد نیز به پایان رسیده و تاریخ تکرار نمی‌شود.






...

چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۷


گفتگوی دانایان!

...

مژده به هم‌میهنان گرامی که بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» در جمال بی‌مثال آخوند منتظری، هم «آیت‌الله پیشرو» و هم «فقیه عالیقدر لیبرال» رویت کرده. پیشتر هم‌ جماعت انگلیسی در دارودستة هیتلر، نازی‌های مترقی و پیشرو کشف کرده بودند، که زبان انگلیسی نمی‌دانستند. در حالیکه این آخوند پیشرو و مترقی به گزارشگر «بی‌بی‌سی» به زبان انگلیسی گفته، «به خانة خودتان خوش آمدید!» و اما گزارشگر کذا مسلماً پیش از ملاقات با این آیت‌الله مترقی، سری هم به یک آخوند مترقی و مبارز به نام مقتدی‌صدر زده که اخیراً برای مبارزه با اشغالگران گروه ویژه تشکیل داده.

نخستین پیامد تشکیل گروه ویژة مقتدی‌صدر برای مبارزه با اشغالگران، انفجار یک بمب قوی در بین غیرنظامیان شیعه در بغداد بود. انفجاری که به کشته شدن ده‌ها تن انجامیده. بله به این ترتیب بهتر متوجه می‌شویم که در قاموس مزدوران ناخداکلمب، «اشغالگران» مردم عادی کوچه و بازاراند، نه نظامیان انگلستان و آمریکا. فواید منفجر کردن غیرنظامیان شیعه با بمب این است که می‌توان این جنایت را به سنی‌ها نسبت داد و زمینة آغاز جنگ داخلی را فراهم آورد. حداقل ناخداکلمب می‌پندارد که عراق را می‌توان به لبنان دوم تبدیل کرد. بین خودمان بماند ناخداکلمب کمی خرفت شده. چرا که دو روز پیش هم وزیر امورخارجه‌اش ضمن دم جنبانی و چاپلوسی در محضر جرج بوش، سخنان شیوا و آکادمیکی در مورد پروندة هسته‌ای ایران بر زبان آورد که آناً از سوی سولانا تکذیب شد! بعد هم برای ماستمالی کردن افتضاح دیوید میلیبند، بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب اعلام فرمود،‌ وزارت امور خارجه مسئول مهمل‌گوئی جناب وزیر است! به عبارت دیگر دولت انگلستان هیچ نقشی در این جریان ندارد! وزارت امورخارجة ناخداکلمب کم، کم به وزارت امورخارجة گورکن‌ها شباهت پیدا کرده، و «مستقل» از دولت عمل می‌کند! البته بنگاه خبرپراکنی «ناخدا» هم اعلام استقلال کرده.

به گزارش خبرهای 16، مورخ 29 خردادماه سالجاری، «مستر» صادق صبا که پیشتر تخصص‌شان مصاحبه با پاسدار اکبر بود، گیوه‌ها را ور کشیده بدون وقت قبلی راهی «بیت مطهر» فقیه عالیقدر، منتظری و دو جفت نعلین دیگر در شهر «مقدس» قم شده‌اند! و اما بشنوید از میهمان نوازی‌های «فقیه عالیقدر» که تا شنیده‌اند از بنگاه مقدس «بی‌بی‌سی» یک نفر قدم رنجه کرده، با لهجة شیرین‌شان فرموده‌اند، «به، به، ول‌کام، بفرماین!» که خانه، خانة توست. و اتفاقاً «برادر» صادق صبا که پیشتر ترجیح می‌دادند «تاواریش» صادق باشند، در گزارش خود می‌فرمایند، «احساس می‌کنی در خانة خودت هستی!» و البته «تاواریش» سابق، شکسته نفسی می‌کنند، فرستادة خبرگزاری «ناخداکلمب» درخانة همة فقها، چه لیبرال و پیشرو و چه اصولگرا و اصلاح‌طلب در واقع در خانة نوکرشان هستند. بگذریم! «آیت‌الله پیشرو» از پوششی که «بی‌بی‌سی» به فعالیت‌های‌شان می‌دهد بینهایت سپاسگزار بوده، ابراز بندگی کرده‌اند و ضمن ادای احترام به پرچم ناخداکلمب مسلما این بیت را هم زمزمه کرده‌اند:

رواق منظر چشم من آشیانة تست
کرم نما و فرودآ که خانه خانة تست

و اینگونه بود که «برادر» صادق صبا هم صادقانه احساس کردند در خانة خودشان هستند. می‌دانیم که حضرت آیت‌الله «پیشرو» دو همسر دارند! پس اگر به «برادر» صادق می‌گویند، مثل فرزند خودم هستی، مثل این است که «برادر» صادق هم دو مادر داشته باشند! در هر حال اگر تاواریش سابق دو مادر ندارند، دو مام وطن که دارند، هر چند در عمل بی‌وطن‌اند! حتماً به همین دلیل بوده که آخوند منتظری، که در زمرة آخوندهای پیشرفته و مترقی است، جهت دلجوئی از این یتیم زمانه ایشان را به گرمی ‌پذیرفته و می‌گوید، باید ببخشید که «آن دولت بیدار بخفت»، و بجای اینکه ما هم مثل آن خمینی گور به گور شده در پاریس گزارشگر «بی‌بی‌سی» را به حضور بپذیریم، باید شما قدم رنجه کرده به قم مشرف شوید، و پس از زیارت حرم آنحضرت و مقبرة صادق خلخالی، ما را به زیارت خود مفتخر کنید! بله، آخوند منتظری که مانند هر آخوند دیگری ریزه خوار کارخانة رجاله‌پروری است پس از دیده بوسی با «مستر» صادق صبا زیر لب زمزمه کرده:

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

و پس از پایان گفتگوی صادق‌جان با پیشرفته‌ترین آخوند جهان، فقیه عالیقدر در حالیکه اشک شوق می‌ریختند زمزمه می‌فرمودند:

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید

و «برادر» صادق صبا هم که از مرحله پرت‌اند به آیت‌الله پیشرفته گفته‌اند، نگران قطع برق نباشید، دست دولت نیست! هر وقت می‌خواهیم دولت عوض کنیم روزی چند ساعت خاموشی می‌دهیم، زمان «شاه خائن» که یادتان هست؟ به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود، «بدون قطع برق میسر نیست اینکار!» و فقیه عالیقدر در پاسخ چنین فرمودند، «ما که لیبرال جهانیم! غم عالم کشک است، برق چی چی‌اس؟ در صدری اسلام که برق نبودس. مسلمونا بدونی برق اینقده پیشرفت کرده بودن.» و صادق صبا هم جواب داده، «وری گود»، مسلمانان فقط در تاریکی پیشرفت می‌کنند. می‌باید صبر پیشه کنید تا اصولاً برقی وجود نداشته باشد. چون فقط در شرایطی که برق از شاسی ملت می‌پرانیم، برق الهی را می‌توان رویت کرد. و منتظری هم جواب داده، «این بی‌برقی نعمت الهی‌ است، اگر بیست سال این بی‌برقی ادامه داشته باشد ما وایساد‌ایم»! و مستر صبا می‌گوید، 20 سال کافی نیست!

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید

فقیه عالیقدر در حالیکه نیششان تا بناگوش باز شده بود پرسیدند، «ما که هنوز پامون به کشتی نرسیدس که غمی طوفان داشته باشیم»! اینجا بود که صادق صبا به میزان پیشرفت و لیبرالیسم حضرت آیت‌الله پی برده و آنرا در «بی‌بی‌سی» بازگو می‌کند، تا همه بدانند و آگاه باشند که پیشرفت و ترقی فقط شامل ریش و نعلین می‌شود، و از اینرو، بنگاه خبرپراکنی یک «پیشرفت سنج» دیجیتال در دهان یک، یک دستاربندان گذاشته، هر روز پنج نوبت میزان پیشرفت‌شان در توحش و تحجر و تزویر و ریا را به دقت می‌سنجد، تا حرف‌های نسنجیده نزند. و مثلاً نگوید آخوند از چارچوب تحجر دین نمی‌تواند فراتر رود، یا اینکه دین یک نگرش متحجر است و ... و اینکه خلاصة مطلب «ناخداکلمب» دست از دامان فقها نمی‌شوید:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

ظاهراً اینبار جان از تن ناخداکلمب به در خواهد رفت، چون دیگر خیلی خرفت شده. در قدیم می‌گفتند «تره به تخمش میره، حسنی به باباش»، امروز باید بگوئیم، بابای حسنی، به دلیل خرفتی به خود حسنی شباهت پیدا می‌کند، که او هم به نوبة خود خرفت شده! حکایت ناخداکلمب و گورکن‌ها کمی پیچیده‌تر از مسائل تره‌ای است! این خرفتی، همزمان ناخداکلمب و همة شرکاء و به ویژه نوکران‌اش را مبتلا کرده. امروز عبدالله شهبازی را به جرم افشاگری در مورد زمین‌خواری یاران عدالت‌خواه و اسلام پرور حاج اکبر در استان فارس دستگیر کردند، و همزمان با دستگیری عبدالله شهبازی، شاهرودی زبان نفهم نیز در آذربایجان خواهان مبارزه با زمین‌خواری شد! بله، این است «حکومت عدل علی» که مزدوری به نام شاهرودی اجرای عدالت را در آن بر عهده دارد. باید از این گورکن فرهیخته پرسید، مگر بجز قوة قضائیه که خود شریک زمین‌خواران و قاچاقچیان شریف حکومت اسلامی است، دستگاه دیگری هم چنین مسئولیتی بر عهده دارد که بجای مبارزه، خواهان مبارزه هستید؟ نکند قرار شده به پیروی از فرامین مقام معظم رهبری که روابط بسیار دوستانه‌ای هم با «سعید امامی» داشتند، دانشجویان می‌باید «عدالت» را در کشور برقرار کنند!

در مقایسه با قوانین و مقررات الکن حکومت اسلامی، سخن‌ پراکنی‌های مضحک سردمداران همین حکومت پیرامون عدالت و مبارزه با فساد اخلاقی و مالی شباهت فراوانی به حکایت گفتگوی ملانصرالدین و آن دانشمند پارسی دارد که با جمعی از شاگردانش راهی دربار تیمور شد تا به میزان دانش و شناخت دانشمندان بارگاه امیر پی ببرد. و در این هنگام نصرالدین از درباریان امیر است.

آورده‌اند که پادشاه پارس یک دانشمند صاحب‌نام را به دربار تیمور لنگ می‌فرستد. دانشمند پارسی از مترجم خود می‌خواهد که از درگاه امیر خواستار ملاقات با یک دانشمند ترک شود، تا دانش خود را به قیاس کشد. و امیر برای اینکار نصرالدین را بر می‌گزیند. قرار می‌شود گفتگوی دانایان در بوستان قصر و در برابر صاحب‌منصبان دربار تیمور انجام پذیرد.

دانشمند پارسی و نصرالدین در موعد مقرر در بوستان حاضر می‌شوند و در برابر یکدیگر می‌ایستند. ابتدا دانشمند پارسی با چوبدستی خود یک دایره بر زمین رسم می‌کند. نصرالدین هم بلافاصله با رسم یک خط راست دایره را به دو نیم تقسیم می‌کند. دو دانشمند مدتی به یکدیگر می‌نگرند، سپس نصرالدین با ترسیم خط دیگری دایره را به چهار قسمت کرده، و با دست گذاشتن بر یک قسمت از آن به دانشمند پارسی اشاره‌ای می‌کند. دانشمند پارسی دستش را به سوی آسمان برده به سرعت پائین می‌آورد. نصرالدین هم مشت گره کرده را به سوی آسمان برده به سرعت پائین می‌آورد. دانشمند پارسی ابتدا به راه رفتن، سپس به دویدن و جست و خیز به دور دایره می‌پردازد. اینجاست که نصرالدین تخم مرغی از جیب خود درآورده به حاضران نشان می‌دهد. و دانشمند پارسی در همین مقطع مناظره را پایان یافته تلقی کرده، پس از تعظیم به نصرالدین و حاضران به همراه شاگردانش قصر تیمور را ترک می‌کند. پس از خروج از بارگاه تیمور، دانشمند می‌گوید وسعت علم این دانشمند ترک مرا مبهوت کرد. او به اندازة ‌من می‌داند و دربار تیمور با وجود چنین دانشمندی آسیب‌ناپذیر است.

شاگردان از او می‌پرسند شما به یکدیگر چه گفتید، ما که هیچ نفهمیدیم! دانشمند می‌گوید چون شما هنوز به این درجه از علم نرسیده‌اید. موضوعی که من برای مناظره انتخاب کردم آفرینش جهان بود. من از دانشمند ترک پرسیدم، میدانی زمین گرد است؟ و او با خطی که ترسیم کرد پاسخ داد، مسلم است اینهم نصف‌النهارش. سپس با ترسیم خط بعدی به من گفت، ولی فراموش نکن که سه چهارم آن از آب و یک‌ چهارم از خاک تشکیل شده. سپس من دستم را به سوی آسمان بردم و گفتم تمام زمین با باران آبیاری می‌شود، و او با مشت خود به من گفت که چشمه‌های جوشان نیز! و من از پاسخ او چنان به وجد آمدم که به او گفتم این آفرینش به جانوران امکان جست و خیز می‌دهد. و او با تخم مرغی که به من نشان داد گفت، پرندگان را فراموش نکنیم. و این گفتگو بین ما انجام گرفت، بدون آنکه او لب به سخن بگشاید، چه هوش و فراستی!

در بارگاه امیر عده‌ای نیز به دور نصرالدین گرد آمده، و تیمورلنگ با رضایت از اینکه دلقک دربارش از این رویاروئی سر بلند بیرون آمده، خطاب به نصرالدین می‌گوید:

بگو ببینم در این گفتگو چه گذشت؟
نصرالدین پاسخ می‌دهد:

امیر به سلامت باد! این شخص یک خائن است و من خویش را از چنگ او رهانیدم! او ابتدا به من گفت، برای من یک پرس غذا بیاور! منهم به او گفتم به شرط اینکه با هم نصف کنیم. و چون به نظر ناراضی می‌آمد، منهم عصبانی شدم و گفتم یک چهارم از آن بیشتر به تو نمی‌رسد. و او چنان به خشم آمد که دستش را به قصد زدن من بلند کرد،‌ و منهم مشتم را گره کردم و گفتم، مواظب خودت باش! او هم به من ناسزا گفت و مرا خوک و شغال و سگ خواند، منهم به طوریکه که همه بشنوند به او گفتم تو مثل یک جوجه ترسوئی، به کشورت باز گرد. و او هم از ترس به من تعظیم کرد و پا به فرار گذاشت.






...

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷


پیکر و تخیل!

...

یکی از شیوه‌های اصلی فاشیسم جهت تخریب آثار هنری، تک بعدی کردن آنان از طریق به زیر سوال بردن «قدرت تخیل» هنرمند است، چرا که «قدرت‌تخیل» را بر خلاف پیکر انسان، نمی‌توان از طریق عوامل فیزیکی مهار کرد. از همین رو فاشیسم با تحمیل فضای تک‌بعدی بر تفکر انسان سعی در نفی «قدرت‌ تخیل» دارد. می‌دانیم که «قدرت تخیل» همان عاملی است که به اثر هنری غنا می‌بخشد، و به آن ابعاد متفاوت اعطا می‌کند، از اینرو فاشیسم با هر اثر هنری که خارج از دیواره‌های ایدئولوژیک قرار گیرد، در تضاد است. با تک بعدی کردن یک اثر هنری می‌توان «نقد ‌هنری» را به بحث ملاباجی‌های اندرون حاج‌آقا تبدیل کرد. ملاباجی‌هائی که علاوه بر علافی، کوره سوادی هم دارند و جهت دریافت مزایا از همپالکی‌های ابودلقک بهرمانی در سرکوب فرهنگی برونمرزی فعالانه شرکت می‌کنند. در عمل،‌ زدودن ابعاد مختلف یک اثر هنری نوعی سرکوب فرهنگی تلقی می‌شود.

فراموش نکنیم که سرکوب فرهنگی مکمل سرکوب اجتماعی‌ است. سرکوب اجتماعی روندی است فیزیکی؛ جسمیت را هدف قرار می‌دهد تا از طریق تحقیر فیزیکی، ذهن انسان را نیز مشوش کرده، بتواند نهایت امر سرکوب فرهنگی را سازمان دهد. به عنوان نمونه سگ‌های هار مؤنث و مذکر جمکران با ایجاد مزاحمت برای مردم به ویژه برای زنان تلاش دارند از حضور مردم در خیابان‌ها جلوگیری کنند تا هر کس کار لازمی ندارد در خانه بماند. ولی می‌دانیم که با خانه نشینی از سرکوب اجتماعی در امان نخواهیم بود. به عبارت دیگر سگ‌های هار جمکران هر گاه بخواهند به خانه‌ها نیز وارد می‌شوند، تا به قول خود با فساد مبارزه کنند که اسلام خدشه‌دار نشود. ولی در واقع این سرداران با فساد مبارزه نمی‌کنند، اینان در عمل مشوق فساد‌اند. در اینجا توضیح دهیم که منظور ما از «فساد اخلاقی» روابط آزاد بین زن و مرد نیست، بلکه «تحمیل روابط» بر افراد است. به عنوان نمونه افتضاح در دانشگاه زنجان ثابت می‌کند که سرداران و آیات عظام هیچ مخالفتی با چنین روابطی ندارند، چون این روابط تمامی ویژگی‌های سرکوب را داراست. این رابطه از سوی مرد در جایگاه قدرت اجتماعی بر زن تحمیل می‌شود و به مراتب از تجاوز جنسی مخرب‌تر است. چون زنی که مورد تجاوز قرار گرفته می‌تواند از متجاوز شاکی شود، ولی دختر دانشجوئی که از سوی معاون دانشگاه تهدید می‌شود و در دانشگاه مورد سوء‌استفاده جنسی قرار می‌گیرد، نه تنها نمی‌تواند از متجاوز شکایت کند که این تجاوز بارها و بارها می‌تواند تکرار شود. چرا؟ چون نظام سلطه چنین است و در بطن آن دست سلطه‌گر برای تحمیل سلطه باز گذاشته می‌‌شود.

در دوران دانشجوئی،‌ برای ملاقات با یکی از استادان در مورد تحقیقات مربوط به پایان‌نامه‌ام به دیدار وی رفتم. چند ضربه به در زدم، وارد شدم و وقتی خواستم در را پشت سر خود ببندم، او گفت، «لطفاً در را باز بگذارید.» البته نفهمیدم چرا در می‌بایست باید باز بماند! ولی بعد که صحبت به پایان رسید در کمال شوت و پرتی پرسیدم، چرا باید در باز باشد؟ و اینجا بود که استاد سر درد دلش باز شد و داستان شکایت‌های متعدد دانشجویان از استادان را برایم شرح داد، و خلاصه گفت مقررات در دانشگاه این است که وقتی دانشجوئی در دفتر استاد حضور دارد باز گذاشتن در الزامی است. البته این حکایت در ینگه دنیا می‌گذشت،‌ در مملکتی که مشتی دجال ادعای معنویت و عدالت ندارند، و دانشگاه‌ها را هم از طریق حضور مشتی اوباش به محل تحمیل روابط جنسی از سوی استادان فرهیخته، متعهد و مکتبی بر دانشجویان تبدیل نکرده‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به سرکوب فرهنگی.

پارسی پور اخیراً از عرصة فاشیستی «احترام به ادیان» یک گام فراتر گذاشته، و در مخالفت با «آزادی بیان هنری» عبارت مضحک «احترام به جامعه» را هم «اختراع» کرده. بله، اگر این روزها شاعر بخت برگشته‌ای شعری بسراید، در جمکران سروکارش با چاقوکش فرهیخته‌ای است به نام صفار هرندی، که با عمله اکره‌اش «وزارت ارشاد گلة گمشده» را اشغال کرده. و اما در خارج از مرزهای پرگهر سروکار شاعر با ملاباجی چماقداری است به نام پارسی پور، که جهت ترویج ابتذال از طریق نقل خاطرات، عملاً پای ثابت رادیوزمانه شده، و صدالبته از طریق «نقد ادبی»، به سرکوب فرهنگ ما ایرانیان نیز مشغول است.

امروز به یکی از اختراعات پارسی‌پور در زمینه‌های جامعه شناسی، ادبیات، روانکاوی و نهایتاً «امر به معروف و نهی از منکر» برخورد کردم. پارسی‌پور از گورکن‌های مؤنث برونمرزی است که پیشتر می‌پنداشتیم متخصص امور صیغه و ازدواج موقت است. ولی امروز با نگاهی به سایت بیلدربرگ درمی‌‌یابیم که ای دل غافل! چقدر در حق این زینب زمان کم لطفی شده، و چه غافل بودیم ما که استعدادهای سرشار این به اصطلاح نویسندة دانا و توانا را نادیده گرفتیم. خلاصة مطلب،‌ به قول گورکن‌های مقیم جمکران در حق ایشان «جفا» شده. بله، پارسی‌پور امروز پا را از آخوندهای جمکران نیز فراتر گزارده به شاعری ایراد می‌گیرد که چرا در شعرش این اسم یا آن صفت را به کار برده و به «جامعه بی‌احترامی» کرده؟ و شاعر بخت برگشته کسی نیست جز ایرج مصداقی که جسارت کرده و بدون کسب مجوز از حاجیه پارسی پور شعری سروده.

پارسی‌پور که گویا «نقد ادبی» را در مکتب شیخ ابودلقک بهرمانی آموخته بجای بررسی شیوة بیان شاعر، تک، تک واژه‌های شعر را از زمینة آن بیرون کشیده و از به کار بردن‌شان «انتقاد» می‌کند. ساده‌تر بگوئیم پارسی پور بجای بررسی شعر، شعر و شاعر را قصابی می‌کند. و با مهملاتی که در مورد واژه‌ها به هم می‌بافد در واقع شعر و شاعر را به سکوت فرامی‌خواند. به عنوان نمونه، منتقد ادبی «زمانه» می‌گوید چرا از واژه‌های «گورکن»، «قصاب» و «عجوزة زمین» استفاده کرده‌اید؟ قصاب و گورکن و زمین محترم‌اند! بله، این روزها دامنة تقدس به واژه‌ها نیز گسترش یافته و هر واژه‌ای که در ارتباط با زمین و محیط زیست قرار گیرد، خود به تنهائی یک فاطمة زهرا و امام حسین شده. چون پارسی‌پور در زمینة فاشیسم، نشان از دو سو دارد. این ادیب شهرآشوب، هم «دینی» است و هم «بومی» و طرفدار سبزها. البته علامت تعجب نمی‌گذاریم چون اگر پارسی‌پور صلاحیت نقد ادبی می‌داشت سایت رادیوزمانه به سراغش نمی‌رفت.

اگر مجموعة مطالب پارسی پور را بررسی کنیم، ایزوتوپی مقدسات «بومی» و «دینی» در آن‌ها در کنار ایزوتوپی‌های ابتذال قرار گرفته‌اند. مقدسات دینی را می‌شناسیم، و مقدسات بومی، همان «مقدسات» گروه سبز‌ها یا محیط زیست است. و اما زبان ابتذال، زبان خام تمایلات کور غریزی است که عمل «خوردن» را پیامد «خشونت»: دریدن و خرد کردن پیکر توصیف می‌کند. به عنوان نمونه، پارسی‌پور برای خوردن «گوشت» لازم است از قصاب یاد کند، یا برای کوفت کردن کباب حتماً باید شکم یک قناری را بدرد، و ... پس از مرگ هم جسدش باید علاوه بر رایحة نفرت‌انگیز، بیماری و مصیبت هم ایجاد کند.

این بانوی فرهیختة شعروادب، در اشعار فارسی اشکالاتی یافته‌اند که «جهانی» ‌است؛ از نظر ایشان «اشکال» آنجاست که به گورکن و قصاب و مرده‌شور احترام نمی‌گذارند! و قناری کباب می‌کنند، و ... و پارسی‌پور که مانند بازجوهای ساواک و عملة فاشیسم در «وزارت ارشاد گلة گمراه» متخصص کشف منظور است، از واژه‌های قصاب، مرده‌شور و گورکن به ساختار شخصیتی شاعر نیز دست می‌یابد، و متوجه می‌شود که چنین فردی نگاهی خشن به زندگی دارد و منطق هستی را درک نمی‌کند!

«پارسی‌پور» پس از پیمودن هفت شهر روانکاوی و روانشناسی، ‌ضمن اشاره به «تقسیم‌کار»، از هفتخوان جامعه‌شناسی نیز با موفقیت تمام عبور کرده، می‌گوید بعضی واژه‌ها را نباید به کار برد، چون توهین‌آمیز است! و کسی که از این حرف‌ها می‌زند به «فاشیسم روانی» مبتلاست و خودش نمی‌داند. «فاشیسم روانی» نیز حتماً از کشفیات نوین پارسی‌پور در آبدارخانة شرکت سهامی «زمانه» است، چون در ذهن علیل این عندلیب همه‌فن‌حریف، «فاشیسم جسمی» هم گویا وجود دارد! البته این چرندبافی‌ها را پارسی‌پور «بازکردن مفاهیم» می‌خواند:

«باید بتوانیم گاهی هم انتقاد داشته باشیم و مفاهیمی را باز کنیم»

بله، پارسی‌پور به شیوة استالینیست‌ها و نازی‌ها می‌پندارد که سرودن شعر، موضع‌گیری عقیدتی و سیاسی است، و می‌توان در نقدادبی، و در چارچوب «نظریه‌پردازی» از شعر «انتقاد» کرد! خلاصه بگوئیم پارسی‌پور شخصاً یک وزارت ارشاد مجازی در هماهنگی کامل با گورکن‌های جمکران به راه انداخته و ضمن امر به معروف و نهی از منکر، در انتهای نقدادبی «شیوا» و«آکادمیک» خود خواهان افزایش حقوق گورکن‌ها نیز می‌شود. چرا که این تحفة فرهیخته نیز نهایتاً همچون اربابان‌اش گورکن و «دیانت‌اش عین همه چیزش» است، ازاینروست که صفارهرندی مؤنث ما زبان به ستایش از گورکن گشوده می‌گوید:

«اگر این موجود شریف یعنی گورکن نبود، ‌بطور حتم جسد من روی زمین می‌ماند و بو می‌گرفت و بیماری و مصیبت ایجاد می‌کرد. [...] باید یکی از بالاترین دستمزدها را به گورکن بدهند چون کاری را انجام می‌دهد که خیلی افراد حاضر نیستند آنرا انجام دهند.»


همانطور که می‌بینیم پارسی‌پور برای «گورکن» یک معنا بیشتر نمی‌شناسد، به عبارت دیگر این فرهیختة مونث هزارة سوم هنوز نمی‌داند یک واژه، بر حسب زمینه‌ای که در آن به کار رفته معانی متفاوت به خود می‌گیرد. چرا؟ چون پارسی‌پور خارج از کم‌سوادی مزمن و بی‌مایگی، در اصل و ریشه یک فاشیست مفلوک بیش نیست. این «سر» فرهیخته از درک ابعاد متعدد یک شعر همانقدر عاجز است، که از درک ابعاد متعدد هر اثر هنری دیگر. توگوئی در «نظریة» ایشان، رنگ آبی در یک نقاشی، فقط آسمان می‌شود و رنگ قرمز هم جز خون هیچ نیست. در واقع چون پارسی‌پور مانند همة فاشیست‌ها انسان را تک‌بعدی و فاقد قدرت تفکر و تخیل می‌خواهد، در نتیجه نقش تخیل در آثار هنری را نیز نفی می‌کند. بنابراین در یک مورد باید به این منتقد فرهیخته حق بدهیم. وقتی می‌گوید بدون وجود گورکن جسدش روی زمین می‌ماند، بو می‌گیرد و مصیبت ایجاد می‌کند، کاملاً حق دارد. چرا که هیچ لاشخوری حاضر نیست از جسد موجودی تغذیه کند که پیش از مرگ هم یک فاشیست متعفن بیش نبوده. در واقع گورکنی که حاضر به دفن امثال پارسی پور شود، باید بالاترین حقوق‌ها را هم دریافت کند، چون رایحة تعفن فاشیسم این منتقد شهیر «سایت زمانه»، حتی در شبکة مجازی هم مشام را می‌آزارد.





...

دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۷



نفت و ابودلقک!

...
در تاریخ هشتم اوت 1944، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در مورد تقسیم منابع نفتی به توافق رسیدند. حدود یکماه بعد از حصول این توافق، در تاریخ ششم سپتامبر سال 1944، اتحاد جماهیرشوروی خواستار امتیاز بهره‌برداری از منابع نفتی در شمال ایران شد. و حدود دو ماه بعد، در تاریخ دوم دسامبر سال 1944، محمد مصدق، نمایندة مجلس فرمایشی شورا جهت قرار دادن منابع انرژی ایران در انحصار چندملیتی‌های غرب، طرحی را به مجلس ارائه داد، که به موجب آن وزراء از انعقاد قرارداد بهره‌برداری از منابع نفتی منع می‌شدند. پیامد خوش خدمتی مصدق برای استعمار غرب، اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ بود که تا هشتم دسامبر 1946 ادامه یافت. به نظر می‌رسد قرار شده تداوم انحصار غرب بر منابع نفتی ایران اینبار با شعار «قطع وابستگی به نفت» تضمین شود.

«قطع وابستگی به نفت»، شعار نوین استعماری‌ است که جانشین لغو امتیاز رژی تنباکو، ملی کردن نفت، لغو کاپیتولاسیون و «استقلال، آزادی، جمهوری‌اسلامی» شده! چون هر ایرانی میهن‌دوستی خواهان قطع وابستگی اقتصاد کشورمان به نفت خواهد بود. و هر ایرانی میهن‌دوستی خواهان خروج از بن‌بست اقتصاد وابسته‌ای است که طی بیش از نیم قرن به گسترش سرکوب سیاسی،‌ فقر فرهنگی، اسارت اقتصادی و نابودی کشاورزی منجر شده. هیچکس با چنین شعاری مخالفت نخواهد کرد.

و اتفاقاً یکی از ویژگی شعارهای عوامفریب استعمار همین جنبة فراگیرشان است! چون در حالت عادی، پس از شنیدن عبارت فریبندة «قطع وابستگی به نفت» همه می‌گویند، بله! با قطع وابستگی به نفت موافق‌ایم. ولی هیچکس نمی‌پرسد این رؤیای طلائی چگونه تحقق خواهد یافت، بجای اقتصاد نفتی چه نوع اقتصادی خواهیم داشت، و پیامدهای چنین عملیات قهرمانانه و مصدق‌وار برای ملت ایران چه‌ها خواهد بود. چون اقتصاد یک کشور، دستار شیخ ابودلقک بهرمانی نیست که به دلخواه بردارد و بگذارد. امروز ایران از نظر اقتصادی به نفت وابسته است. ساده‌تر بگوئیم اگر غرب در برابر نفتی که به تاراج می‌برد به ما مواد غذائی نفروشد، قحطی بر ایران حاکم خواهد شد. و دیگر کسی به فکر کتیبة هویت خلیج فارس و آب گرفتن آرامگاه کوروش نخواهد بود.

همانطورکه بارها در این وبلاگ گفتیم، شعارهای فاشیستی فراگیراند، و با تحریک احساسات، اکثریت مردم را جذب می‌کنند. به عنوان نمونه، وقتی ساواک سخنرانی مضحک خمینی دجال در مخالفت با کاپیتولاسیون را تدوین می‌کرد، مردم عادی نمی‌دانستند که قرارداد به اصطلاح خفت‌بار کاپیتولاسیون در تمامی کشورهای عضو سازمان ناتو از جمله در کشور انگلستان به مورد اجرا گذاشته می‌شود. و هنوز که هنوز است، «پوکویاماهای» سازمان تبلیغات اسلامی و اربابان‌شان می‌پندارند در ایران کسی از این واقعیت خبر ندارد. در نتیجه، هنوز آنگلوساکسون‌ها جهت حفظ منافع خود با تکیه بر ناآگاهی مردم خطبه‌های «وق‌وقیه» به ساواک جمکران سفارش می‌دهند، و هنوز «فارس نیوز» مفلوک از زبان لات‌واوباش مؤتلفه، ترور نخست وزیر ایران را به دلیل پذیرش کاپیتولاسیون توجیه می‌کند! حال آنکه کاپیتولاسیون پس از ترور منصور در ایران به مورد اجرا گذاشته شد، مجری آن نیز دولت هویدای منفور بود که از تائیدات عالیة استعمار و حمایت محفل ویژة نراقی‌ها، مطهری‌ها و فروزانفرها نیز برخوردار بود. و به همین دلیل «مؤتلفه» هم از رضای «خداوند»، راضی و خشنود بود، و مانند حاج عباس میلانی از هویدا هیچ گله‌ای نداشت. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به شیخ ابودلقک بهرمانی و تأکیدات ابودلقک فرزانه بر قطع وابستگی به نفت. اما پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد افشاگری‌های پالیزدار معروف ارائه کنیم تا کار حاج‌اکبر و شرکاء کمی آسان شود. چون گروه حاج اکبر همزمان در چند جبهة سرکوب می‌جنگد، تا پیامدهای آنرا به حساب مهرورزی بگذارد: مبارزه با بدحجابی، تدوام بحران هسته‌ای و احتکار مواد غذائی! و اتفاقاً سفر حاج اکبر به عربستان در راستای تقویت همین جبهه‌ها صورت گرفت.

سفر اکبر بهرمانی به همراه 200 «لات‌الله» به کشور مستقل و پیشرفتة عربستان معجزات فراوانی داشت. از آنجمله است افشاگری‌های «نیمه ـ نصفة»‌ پالیزدار در باب واضحات: فساد مالی در دستگاه حکومت اسلامی! البته پالیزدار برای اینکه نقش گروه رفسنجانی را در این افشاگری‌های مضحک پنهان کند چند قطره افشاگری هم در باره قبیلة بهرمانی کرده تا این معرکه‌گیری به حساب مهرورزی گذاشته شود! ولی همانطورکه گفتیم سازمان سیا، علاوه بر حماقت و وقاحت، چپاول و جنایت را از شرایط اصلی استقرار نوکران خود در رأس هرم قدرت در ایران قرار داده، ‌بنابراین نیازی به امثال پالیزدار و افشاگری‌های مضحک‌اش نداریم. و از آنجا که «رادیوفردا» علاقة فراوانی به خانوادة پالیزدار نشان می‌دهد، امکان دارد بزودی ساواک جمکران چند جلد کتاب افشاگرانه تحت عنوان «عالیجناب سرخ‌گوش» و «عالیجناب خاک‌برسر» روانة بازار کند، تا شوت و پرت‌ها از اسرار پشت پرده در این جهان آگاه شوند! و بدانند که چند جفت نعلین که در شورای نگهبان و آستان قدس رضوی به عبادت و نوکری ناخداکلمب مشغول‌اند پروندة سوءاستفاده‌های کلان مالی هم دارند! یا اینکه، صبیة حاج‌اکبر «معتبر و از خدا بی‌خبر شده»، اسب نگهداری می‌کند تا «مدرن» باشد، و به اسب‌ها هم هر روز 100 هزار تومان هندوانه می‌دهد تا «سنت» محمدی رعایت شود. چون در حدیث و روایات چنین آمده، که آنحضرت هم اگر چه با آمریکا مبارزه می‌کرده، به اسب‌های خود هندوانه‌های «تخم آمریکائی» می‌داده‌اند!

ظاهراً پالیزدار از اعضای تازه‌پای گروه حاج اکبر باید باشد، چرا که تا امروز ناخدا کلمب نوکران خود را همواره از میان ریش ونعلین‌های جنایتکار و فکل‌کراواتی‌های «ملی ـ مذهبی» استخدام می‌کرد. ریش و نعلین‌هائی که در سایة عربدة «استقلال طلبی»، «نجات میهن» و «حفظ منافع ملی» که از دهان فکل‌کراواتی‌ها بیرون می‌آمد، نیک چپاول می‌کردند، و غنائم و امتیازات فراوان تقدیم ناخداکلمب می‌‌نمودند. همچنانکه همین صحنة تماماً استعماری را در دوران محمد مصدق و دولت شیخ مهدی بازرگان شاهد بودیم.

البته گروه حاج اکبر بی‌جهت پالیزدار را روانة میدان کرده، چون مأموران عالیرتبة امنیتی ناخدا کلمب هر هفته مقداری مدارک سری و فوق محرمانه در ترن و تاکسی جا می‌گذارند، و به گفتة بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی»، همیشه یکنفر این مدارک را پیدا می‌کند، و تحویل مقامات مربوطه می‌دهد! از آنجا که اسناد ناخداکلمب مانند آیات الهی جای شک و تردید باقی نمی‌گذارد و هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را تکذیب کند، دارودستة اکبر بهرمانی می‌تواند بدون توسل به پالیزدارها افشاگری‌های خود را از این مدارک محرمانه و فوق سری استخراج کرده، به عنوان «خبر معتبر» از صداوسیمای کریه جمکران پخش کند. حال باز گردیم به شعار جادوئی و فریبندة «قطع وابستگی به نفت».

گویا بزودی دست اکبر بهرمانی و توله‌های‌اش از نفت و رشوه‌های‌کلانی که در برابر انعقاد قراردادهای خفت‌بار با چندملیتی‌های غرب دریافت می‌کردند،‌ کوتاه خواهد شد. به همین دلیل حاج اکبر چنین مصلحت دیده که باید کشور را از وابستگی به نفت نجات دهد. مأموریت الهی نجات کشور از وابستگی به نفت را رئیس سازمان سیا در عربستان به رئیس 200 لات‌الله «وحی» کرده. به یاد داریم که پیشتر اکبر بهرمانی گفته بود، «نشستیم، حساب کردیم و دیدیم از زمان مادها تاکنون چنین سازندگی‌ای در ایران نشده»! اینبار هم اکبر هاشمی نشسته، حساب کرده و دیده از زمان مادها تاکنون چنین مزدوری‌ای برای بیگانه نشده. بله حاج اکبر همانطور که بجای مهر نماز پیشانی بر چکمه‌های رئیس سازمان سیا گذارده بود و ورد می‌خواند، این آیات الهی بر او نازل شد:

ای اکبر! همانا تو برگزیدة ما هستی، و نجات کشور از وابستگی به نفت بر عهدة توست. پس به سوی قوم بنی‌رفسنجان باز گرد و گمراهان را به راه راست هدایت کن.

و به این ترتیب بود که نوکران سازمان سیا در منطقه، جهت تأمین منافع ارباب به دو شاخة متفاوت تقسیم شدند. در حالیکه عربستان امروز اعلام داشت جهت کاهش بهای نفت قصد افزایش تولید خود را دارد، حاج اکبر که تاکنون توله‌های‌اش مأمور دریافت رشوه از «استات اویل»، «توتال» و دیگر چندملیتی‌های غرب بوده‌اند، پس از بوسیدن پای رئیس سازمان سیا در عربستان، نور الهی بر دلش تابیده و «احساس تکلیف» کرده. اکبر بهرمانی پس از بازگشت از عربستان به این نتیجه رسیده که نفت هیچ خوب نیست و باید برای «نجات کشور» از چنگال نفت، قیام و احیاناً «جهاد» کرد. ساده‌تر بگوئیم نقش مزدوری مصدق برای چندملیتی‌های غرب را اکنون اکبر بهرمانی و لاریجانی باید بر عهده گیرند. به همین دلیل امروز، اکبر بهرمانی ضمن دیدار با نمایندگان مجلس گورکن‌ها،‌ به فکر نجات کشور افتاده، خواهان قطع وابستگی کشور به نفت شده!

بله گورکن‌ها که سی‌سال نفت ایران را حراج کردند، تا مخارج «جنگ تفریحی» با صدام و «جهاد» سازمان ناتو با اتحادجماهیر شوروی را در افغانستان تأمین کنند، پس از دریافت فرامین رئیس سازمان سیا احساس تکلیف کرده‌اند که کشور را از وابستگی به نفت می‌باید نجات داد. این صحرای عربستان خواص عجیبی دارد، خداوند ابراهیم در آن لانه کرده! و هر که پایش به حوالی این صحرا می‌رسد خداوند بلافاصله جبرئیل را به سراغش می‌فرستد تا مفاد مأموریت الهی را به او «وحی» کند. همینجا بگوئیم که این مأموریت الهی «وحی» شده، و نمی‌خواهیم جای «شبهات» باشد، و پانزده سده بعد عمله اکرة استعمار جدل «وحیانی» و «الهامی» برای آن به راه بیاندازند. بله، به اکبر رفسنجانی «وحی» شد که از این پس جهت مبارزه با آمریکای جهانخوار «جنگ، جنگ تا پیروزی»، «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد» و «اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد، ما ایستاده‌ایم» دیگر به درد نمی‌خورد. اکنون بجای نفت باید «کی‌وی» و «آندیو» صادر کنیم که از کالاهای مهم و استراتژیک‌اند. اکبر بهرمانی در ادامة سخنان خود به این مهم اشاره می‌کند که اتفاقاً خواست مقام معظم رهبری هم با همین دستورات الهی سازمان سیا در مسیر واحدی قرار گرفته! به گزارش ایسنا، مورخ 27 خردادماه سالجاری، اکبر بهرمانی در دیدار با نمایندگان مجلسی که غلامبچة سفارت هم ریاست آنرا بر عهده دارد، چنین ‌می‌گوید:

«در صورت عدم تأمین درآمد نفت به دلیل احتمالات سیاست‌های داخلی و خارجی، هر کشوری دچار مشکل خواهد شد. نجات کشور ما قطع وابستگی به نفت است که از تأکیدات مقام معظم رهبری است.»

بله قطع وابستگی به نفت همانطور که رفسنجانی جنایتکا‌ر گفته، از تأکیدات مقام معظم رهبری است، و عجیب است‌ که این مقام بسیار معظم، تاکنون خفقان گرفته بودند و از قطع وابستگی به نفت هیچ نمی‌گفتند! ایشان صبر کردند تا فرامین رئیس سازمان سیا به حاج اکبر ابلاغ شود، تا ایشان هم به حاج‌آقا بگویند، «تأکیدات ما» هم همین است. ولی همانطورکه در آغاز این وبلاگ گفتیم شیخ ابودلقک فرزانه و اکبر بهرمانی قادر نیستند بگویند از چه طریق می‌توان وابستگی به نفت را پایان داد. تنها مطلبی که حاج اکبر به آن اشاره کرده این است که تصمیمات اقتصادی بدون کارشناسی برای جامعه مضر است! بی‌جهت نبود که رهبر گورکن‌ها می‌گفت، «اقتصاد مال خر است». اقتصادی که سازمان سیا برنامه‌های‌اش را تنظیم می‌کند و مجر‌یانش‌ هم گروه حاج اکبر‌اند، مسلماً مال خر هم هست. چون این اقتصاد را برای حکومت ریش و نعلین در نظر می‌گیرند، نه برای آدمیزاد. ولی از آنجا که در ایران حکومت را در اختیار ریش و نعلین گذاشته‌اند، این اقتصاد خرکی بر ملت تحمیل می‌شود. هنوز مرکب وحی سازمان سیا به حاج اکبر خشک نشده بود که کارشناسان «مجمع تشخیص مصلحت استعمار» یک طرح ابلهانه و بی‌سروته برای درآمد حاصل از تاراج نفت، تقدیم ملت ایران کرده و گفتند، این هم «بستة پیشنهادی ما»!

بله، با وجود آنکه هنوز مشخص نشده محتوای بستة سولانا چیست، علی‌کوچیکه، خواهان بازکردن و بررسی آن در مجلس شده، و مجتهدزاده در سایت «فرارو» با محتوای آن مخالفت کرده! مجتهد زاده، به دلیل اینکه شوهر خواهرش در گلة گورکن‌ها در لبنان به گروگان گرفته شده، متخصص امور استراتژیک جهانی و از هوچی‌های فرهیختة مدافع «خلیج همیشه فارس» به شمار می‌رود، و در واقع از ریزه خواران محمد خاتمی است که به نوبة خود سر درآخور کارخانة رجاله پروری دارد.

باید به شیخ ابودلقک‌ها و غلام‌بچه‌های سفارت که این روزها همزمان با علم کردن پالیزدارها جاروجنجال پیرامون نفت و بحران هسته‌ای به راه انداخته‌اند، بگوئیم مواظب باشید پای‌تان روی پروپاگاند مزدوری برای سازمان سیا «لیز» نخورد که «پوزة مقدس‌تان» پاره خواهد شد، چون اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد، آنگلوساکسون‌ها نه تنها در عراق و افغانستان مانند خر ملانصرالدین در گل گیر کرده‌اند که بزودی در پاکستان و امارات هم توسری محکمی دریافت خواهند کرد. خلاصه بگوئیم اربابان سنتی در موضع قدرت نیستند، و از همه مهم‌تر، سال 2008، سال 1944 نیست!



...

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۷



پاسدار قصه‌گو!

...

ابراهیم رئیسی، معاون اول قوة قضائیه گورکن‌ها، که هم سید است و هم حجت‌الاسلام، روز پنجشنبه در مراسم پایانی نشست کارشناسان حقوقی کشورهای اسلامی در عربستان گفته، اعلامیة جهانی حقوق بشر اشکالات فراوانی دارد، و جهت رفع این اشکالات باید به مبانی فقهی اسلام توجه شود، تا ما «اعلامیة جهانی حقوق بشر اسلامی» را منتشر کنیم!

و به این ترتیب جهانیان موظف‌ خواهند بود که اسلام را رعایت کنند. البته نه هر اسلامی، اسلامی که حافظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک باشد! بله، دچار توهم نشویم، منافع آمریکا چارچوب اسلام و حقوق بشر اسلامی را به دقت مشخص خواهد کرد، و به همین دلیل نشست کارشناسان حقوقی کشورهای مسلمان نشین در کشور «مستقل» و دمکراتیک عربستان سعودی برگذار می‌شود. کشوری که پادشاه‌اش حقوق‌بگیر گاوچران‌ها است، و در چارچوب همین «حقو‌ق‌بگیری»، گردن زدن مجرمین در ملاءعام را هم به عنوان «تئاتر فرهنگی و اسلامی» به صورت رایگان در اختیار «شهروندان» قرار می‌دهد. کشوری که از نظر کثرت خانه‌های فساد شهرت جهانی دارد و کشوری که مانند امارات، ارز حاصل از چپاول نفت را به تأمین هزینة ارتش ناتو و سازمان القاعده اختصاص داده. بی‌جهت نیست که «نشست» کذا در چنین کشور پیشرفته‌ای برگزار می‌شود، و باز هم بی‌جهت نیست که این اظهارات شیوا و آکادمیک در روزی‌نامة سناتور مسعودی‌، اطلاعات سابق، مورخ 25 خردادماه سالجاری انتشار یافته!

ولی جالب اینجاست که سید ابراهیم کذا برای تدوین «اعلامیة جهانی حقوق بشر اسلامی»، دست گدائی به سوی دیگران هم دراز کرده، می‌گوید:

«[...] ايران نيازمند همكاري‌هاي بين‌المللي در زمينة حقوق بشر است.»

بله می‌بینیم که گورکن‌ها مبنای فقهی خود را نیز باید از دست ارباب دریافت کنند، ‌چون در کشوری که شاهرودی زبان‌نفهم رئیس قوة قضائیه باشد، و محمد لاریجانی، غلامبچة سفارت در رأس مسائل حقوق بشر اسلامی، مسلماً حقوقدانان غرب باید به کمک نوکران‌شان در بلاد اسلام بشتابند. پس این سید ابراهیم را رها کرده می‌پردازیم به سید ابراهیم دیگری که پیشتر معاون سیاسی وزارت کشور گورکن‌ها بوده، و مانند همة تبلیغاتچی‌های دست‌آموز ساواک، از قماش شریعتی و صبیه‌های‌اش، یک‌پا درحوزه و یک‌پا در «جامعه شناسی» دارد، کارشناس «سیاسی ـ اقتصادی» است و طنزحوزوی هم می‌نویسد. خلاصه بگوئیم، این سید ابراهیم از آن نظر کرده‌های امام زمان است که مانند «ابراهیم نبی»، در هر حکومتی نرخ کلیة اجناس به ویژه نرخ نان را به قیمت روز بخوبی می‌شناسند. به یاد داریم که «ابراهیم نبی» وقتی برای فرار از قحطی دست در دست همسرش سارا به مصر گریخت، از قبل سارا، مال و اموال فراوانی از فرعون به جیب زد و پس از آنکه یهوه بجای ابراهیم نابکار، فرعون را مجازات کرد، ابراهیم با سارا و خدم و حشم حاصل از «کار شرافتمندانه»، مصر را ترک گفت و سرافراز به دیار خود بازگشت. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به طنز نویس جمکران، سیدابراهیم نبوی.

این سید، اخیراً به دست خود «سیدش» را در پرانتز گذاشته، و به ابراهیم نبوی بودن با یک عینک «ری‌بن» فرضی و قرضی اکتفا می‌کند. و البته عینک کذا در کمال تأسف «ابراهیم» بودن و «نبوی» بودن ایشان را نمی‌تواند تغییر دهد. در نتیجه ابراهیم نبوی با حفظ سمت، همینطور تصاویر اعلیحضرت و علیاحضرت، برخی اوقات ضیافت‌های شاهانه با حضور اعلیحضرت‌های غربی را برایمان منتشر می‌کند، تا به ما یادآوری کند که 30 سال پیش مردم ایران بجای چهرة کریه رفسنجانی و قوم و قبیله‌اش، خاندان جلیل سلطنت و میهمانان تاجدارشان را در روزی‌نامه‌ها می‌دیدند. البته سید ابراهیم با همة زرنگی و «جامعه شناسی» و شیادی شناسی حوزوی، مانند همة فاشیست‌ها یک نکتة کوچک را فراموش می‌کند، و آن اینکه بازگشت به گذشته امکانپذیر نخواهد بود، و اگر امروز مسیح کلنل آیرون‌ساید اسلام پناه را هم زنده کند، کلنل کذا دیگر نمی‌تواند دستاربندان ریزه‌خوار کارخانة رجاله پروری را در پناه تاج و تخت از گزند روزگار مصون دارد. پس اگر تلاش سید ابراهیم نبوی در بازگشت به گذشته بی‌حاصل است، پاسدار بی‌مقدار «ال‌لاریجانی» هم که آرزوی تکرار عصر طلائی بحران هسته‌ای را در سر می پروراند، آب در هاون می‌کوبد.

امروز پس از آنکه مشخص شد سولانا به وصال علی‌کوچیکه نخواهد رسید، علی‌کوچیکه، «مرد قدرتمند» جمکران، در مهرنیوز مورخ 26 خردادماه سالجاری اعلام داشتند، «بستة پیشنهادی غرب» در مجلس بررسی خواهد شد! به عبارت دیگر، غلامبچة سفارت می‌پندارد از این طریق تداوم بحران هسته‌ای تضمین شده، و نان برادران لاریجانی بیش از پیش در روغن خواهد افتاد. می‌بینیم که این توله آخوند، وقتی می‌گفت «دیپلماسی هزار و یکشب نمی‌خواهیم»، در واقع مانند پدرش به پدرسوختگی، یا همان تقیه مشغول بوده.

در حکایات «هزارو یکشب»، شهرزاد، هر شب برای شهریار یک قصه می‌گوید و ادامة آنرا به فردا موکول می‌کند تا هم جان خود را حفظ کند، هم بدبینی و یأس را از دل شهریار بزداید. در «هزار یکشب هزارة سوم» این پاسدار لاریجانی است که باید هر شب حکایتی شیرین در گوش سولانا زمزمه کند، تا هم یک روز بر عمر حکومت توحش اسلامی بیفزاید، و هم تلخکامی ناشی از عدم موفقیت در جنگ افروزی را از دل فرستادة سازمان «سگان اطلس پوش» بزداید.



...