شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

چون قضا آید طبیب ابله شود ...
...

هفته گذشته دولت آلمان اعلام کرد، آرشیوهای مربوط به جنگ دوم جهانی را، پس از شصت سال، در اختیار عموم قرار می‌دهد! به عبارت دیگر، اینک که اکثریت قریب به اتفاق دست اندر کاران دولت هیتلر و بازماندگان یهودی و غیریهودی اردوگاه‌ها نابود شده‌اند و به زعم برخی، عملاً خطری داستانسرائی‌های «مورخین» امپریالیسم غرب را تهدید نمی‌کند.


پس از جنگ جهانی دوم، به دلیل مسدود شدن آرشیو دولت آلمان، سازمان صلیب سرخ جهانی، صرفاً بر اساس اظهاراتی فردی، پرونده تشکیل می‌داد. سپس به این پرونده سندیت تاریخی می‌دادند! و بر اساس این «اسناد تاریخی!»، فلسطینیان قلع و قمع می‌شدند، تا غرب زیر نقاب دولتی به نام اسرائیل، از یکسو بتواند، با ایجاد تنشی پیوسته، منابع نفتی خاورمیانه را تحت نظارت گیرد، و از سوی دیگر، به بهانه مبارزه با کمونیسم، مطالبات ملت‌ها را سرکوب کند.


این خیمه شب بازی خونین دهه‌ها به طول انجامید. در غرب، برای سترون کردن اظهارات مورخان، دولت گروهی استاد تاریخ را مامور تحریک افکار عمومی کرده بود. شیوة کار این بود، که اینان با ابراز مطالب بی‌پایه یا گزافه‌گوئی‌های فاقد هر گونه سندیت تاریخی، در جبهة مقابل «واکنش‌هائی» ایجاد کنند. روشن است که هرچه اظهارات گزافه‌تر و بی‌پایه تر باشد، واکنش شدید‌تری به وجود می‌آید، و به این ترتیب راه برای هرگونه ابراز نظر علمی و مستند، بسته می‌شود. با وجود این فضای مسموم که دولت‌ها در غرب مشوق آن بوده و هستند، در گذشته، از تحریف وقایع تاریخی جنگ دوم جهانی، مورخین بسیاری سخن گفته‌اند. هر چند که با تهدید و هیاهو به سکوت وادار شده‌اند. ولی امروز، شرایط بسیار متفاوت است. امروز پنتاگون و متحدانش تضعیف شده‌اند و شیوه‌های کارساز و رایج در گذشته، دیگر چاره ساز نیست.


امروز با وجود آنکه، این شیوه‌های پوسیده غرب به ایران صادر شده، هنوز هم نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. مولوی در مثنوی از پادشاهی می‌گوید که عاشق کنیز زرخرید خویش شده بود. کنیزک بیمار می‌شود و طبیبان ملک از معالجه‌اش عاجز می‌مانند. هر داروئی که تجویز می‌کنند، تاثیر وارونه می‌گذارد، چرا که زمان مرگ کنیزک فرا رسیده بود. شرایط کنیزک مثنوی، وضعیت سرسپردگان غرب در خاورمیانه را ماند. هنگام مرگشان فرا رسیده و هیچ طبیبی مرگ را درمان نتواند کرد.


در ایران با آنکه، پرزیدنت احمدی نژاد «پرونده اسلامی» صهیونیسم را بیرون کشیده تا خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های غرب فراهم آورد، و تنور «تاریخ‌سازی» فاشیسم ـ صهیونیسم را گرم نگاه دارد، تضعیف جبهة غرب، باعث شده که «فرمایشات گهربارشان»، تاثیری عکس گذارد. و از قضا سرک‌انگبین صفرا فزاید! از «قصه‌های تاریخی» احسان نراقی تا «هتاکی‌های تاریخی» طرف مقابل، هیچیک درد استعمار در منطقه را دوا نکرد! بحث‌های «علمی» متفکران و اندیشمندان دولتی ایران نیز راه به جائی نبرد. آخرین نمونه «تفکر و اندیشه» اسارت و سر سپردگی را، می‌توان آشکارا، در گفتگوی عباس سلیمی نمین و صادق زیبا کلام دید. کارمندان هاشمی رفسنجانی در عرصه علم و رسانه، «بحثی» در مورد هولوکوست داشته‌اند که مبنایش هیچگاه مشخص نمی‌شود! نه سلیمی و نه زیباکلام، هیچیک نمی‌گویند، به کدام منبع تاریخی استناد می‌کنند:‌


به عنوان نمونه چند جمله از بحث طرفین را در سایت گویا مشاهده کنیم.
زيباکلام: بخش عمده ای از سیاست حکومت آلمان در طی سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ واقعاً یهودی کشی بود. این طور نبود که یک تعدادی کشته شوند که ميان آنها یهودی هم بود. سليمی نمين: مسئله ما توطئه نیست. ما بحث علمی می کنیم. ادعائی در اروپا مطرح شده و بر اساس این ادعا کارهائی صورت گرفته. یعنی توهم توطئه نیست. یک ادعائی صورت گرفته و بدنبال این ادعا بخشی از سرزمین های خاورمیانه اشغال شده پخش شده در برنامه از نگاه ميهمانان ـ تلويزيون هما ـ 20/فروردين/85

داریوش سجادی

برخلاف آنچه مورخین مستقل گفته‌اند، زیبا کلام می‌گوید «سیاست حکومت آلمان ... واقعا یهودی‌کشی بود!» واژه «واقعا» را باید به حساب «علمی» بودن بحث جناب دکتر بگذاریم. که اصلا نمی‌داند سیاست آلمان چه بوده! طرف مقابل هم، یعنی آقای سلیمی نمین، ابراز می‌دارند، «ما بحث علمی می‌کنیم!» همین تأکید ایشان بر «علمی بودن بحث» را باید به عنوان واقعیت پذیرفت! این سخنان گهربار، در تاریخ بیستم فروردین ماه سال‌جاری پخش شده‌اند، آن هم در حین یک بحث طولانی و «بسیار علمی!»، ولی هنوز یکماه نگذشته، با نگاهی به شرایط امروز، امروز که آمریکا عملا در منطقه ناچار به عقب نشینی شده، امروز که دولت اسرائیل فلج شده، امروز می‌بینیم که پس از «بحث علمی» سلیمی نمین و زیبا کلام، نه تنها حال کنیزک، که حال پادشاه نیز روز به روز وخیم‌تر می‌شود.

جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۵

از که بگریزیم از خود ای محال!
...
آمریکا و هم پیمانانش، هیچگاه پایان جنگ سرد را نپذیرفتند. و جنگ را در عراق، یوگسلاوی، افغانستان و ... به ابزاری برای تداوم فضای جنگ تبدیل کردند. تهاجم به افغانستان و عراق، پس از حوادث همچنان مبهم 11 سپتامبر، به بهانه مبارزه با تروریسم نیز در راستای همین سیاست بود. اعضای ناتو، پایان جنگ سرد را مترادف با مرگ خود می‌دیدند، و تنها راه نجات، فرار از «مرگ» بود. این گریز، تنها با جنگ امکان پذیر می‌شد. هیاهوی «بحران هسته‌ای» برای تهاجم نظامی به ایران نیز به همین منظور به راه افتاد. ولی اگر پانزده سال است که آمریکا فضای جنگ سرد را با تهاجم نظامی به این یا آن کشور حفظ کرده، مگر می‌تواند به این شرایط جاودانگی بخشد؟ مرگ هر پدیده‌ای، روزی فرا خواهد رسید. گریزی از آن نیست، حتی بر بال‌های باد.
مولوی در مثنوی، حکایت مردی را آورده که صبحگاهان، هراسان به بارگاه سلیمان می‌آید. سلیمان از وی سبب بیم و هراسش را جویا می‌شود. مرد می‌گوید، امروز عزرائیل، نگاهی خشم‌آلود بر من افکند، تو فرمانروای بادهائی، پس باد را فرمان ده تا مرا به هندوستان برد، تا از دسترس عزرائیل در امان باشم. به فرمان سلیمان، ‌ باد آن مرد را در دم به هندوستان برد. روز دیگر چون سلیمان عزرائیل را بدید، علت نگاه خشم‌آلود به آن مرد را پرسید. عزرائیل پاسخ داد، من نه از روی خشم که، از سر تعجب به وی نگریستم. چرا که خداوند مرا فرمود، امروز در هندوستان جان وی را بگیرم. هنگامی که دیروز او را در اینجا دیدم، با خود گفتم، اگر او را صد بال برای پرواز باشد، تا فردا نتواند به هندوستان رسد!
از براندازی22 بهمن بیست و هفت سال گذشت. بیست و هفت سالی که هزاره‌ها می‌نماید و در تاریخ شاید لحظه‌ای بیش نباشد. امروز، رخدادها، یک لحظه، سنگینی هزاره‌ها را از یاد من برد. چرا که نه تنها در خاورمیانه بلکه در اروپا نیز، جبهه جنگ‌پرستان را در احتضار دیدم، امروز یک لحظه، پیکان روشنائی بر دل تاریکی‌ها نشست.

امروز، وزیر دفاع اسرائیل، کشوری که چامسکی آنرا «شعبة پنتاگون» در منطقه لقب داده، یک غیر نظامی است! امروز، پس از خوزه ماریا آسنار و برلوسکنی، جایگاه مهره دیگری از صهیونیست‌های جنگ‌پرست آمریکا در اروپا متزلزل شد: نیکولا سرکوزی، وزیر کشور فرانسه. او داعیة ریاست جمهوری فرانسه را نیز در سر می‌پروراند، ولی امروز به نقطة پایان عروج سیاسی‌اش رسید. سرکوزی، از ناکجا‌آبادی در مجارستان به فرانسه آمد، با حمایت مستقیم محفل صهیونیست‌های ارتودوکس آمریکا و یکی از احزاب «دست راستی» فرانسه، سال‌ها در بالاترین رده‌های سیاسی «انجام وظیفه» کرد. و امروز کوس رسوائی این پیاده نظام آمریکا را در رسانه‌های فرانسه زدند. در این فروپاشی، دیگر برای اروپا و هم‌ پیمانانش امانی نخواهد بود. خاکریزهای جنگ سرد یکی پس از دیگری، در برابر چشمانمان فرو می‌ریزند. اگر امروز امواج فروپاشی به فرانسه رسیده، فردا بریتانیای کبیر و آمریکا می‌بایست با این پایان اجتناب ناپذیر روبرو شوند. زمان، هیچ وقت امان نمی‌دهد. اگر ملت ها را می‌توان به زنجیر کشید، کسی را از زنجیر زمان گریز نیست.

امروز، علیرغم فتوای آیت‌الله‌ها، این همیشه مزدوران استعمار در ایران، احمدی نژاد می‌گوید: «جامعه مختلط، فضا را آرامش می‌بخشد!» امروز، هاشمی رفسنجانی، در خطبه‌های نماز جمعه در مورد بمباران هلیکوپترهای آمریکائی در طبس، «توضیح» می‌خواهد! همان هلی‌کوپترهائی که 26 سال است فرضاً، برای آزادی گروگان ها آمده‌ بودند. گروگان‌هائی که به فرمان پنتاگون به «اسارت» رفتند، تا زمینه‌ساز «اسارت» یک ملت باشند. امروز، هاشمی رفسنجانی، در خطبه‌های نماز جمعه، از احقاق «حق کارگران» می‌گوید، از استثمار «نیروی‌کار» می‌گوید، از بر آورده کردن خواسته‌های کارگران می‌گوید، کارگرانی که تا امروز، مانند دیگر طبقات ملت ایران «موجودیت» نداشتند! شاید امروز، همان روزی است، که آن مرد که بر بال باد، به هندوستان گریخت، با مرگ روبرو خواهد شد.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵


به زور و زر میسر نیست اینکار!
...
در پی تداوم بحران در افغانستان و عراق، محافل سرمایه‌داری غرب، در پی چاره جوئی در منطقه خاورمیانه بر آمده‌ و بنا بر شیوه متداول، آزمایش جدید از کشور ایران آغاز شده. ولی، شیوة جدید بر اساس روال قدیم است! یعنی تشکیل رده بندی‌های کاذب «نیک و بد» در بین پادوهای استعمار در ایران. البته از آنجا که اسلام تاکنون باعث رونق کسب و کار غربی‌ها بوده، نمی‌توانند دکان صدساله را تعطیل کنند. در نتیجه همچنان به خیمه اسلام و امام سخت چسبیده‌اند و سعی دارند «اصلاحات» مورد نظر را از مسیر «روضه» و «حوزه» به انجام برسانند.

در این راستاست که «حوزه» هم شامل «آیت‌الله» های نیک می‌شود و هم شامل انواع بد ‌آنان! این رده بندی کاذب، قبلا نیز جامعه «مدنی» را شامل شده بود. رهبری، حزب‌الله، و بقیه نهادهای سرکوب «بد»‌ بودند، و اوباشی چون حجاریان، عبدی، گنجی، باقی و مهاجرانی و ... در گروه «نیکان» جای داشتند! ولی از آنجا که این رده بندی هیچ نتیجة مثبتی به همراه نیاورد، حتی اهدای نوبل صلح به یک خانم ایرانی، و تأکید مکرر ایشان بر «هماهنگی» اسلام و دموکراسی نیز بی‌نتیجه ماند. در عمل، هر چه تبلیغات‌چی‌های استعمار، در داخل و خارج بر طبل «نیکان» کوبیدند، نتوانستند، «قهرمان» و «ناجی» نوینی خلق کنند، از اینرو استعمار متوسل به گروه جدیدی از «نیکان» و «بدان» شده است.
ابتدا خادمان قدیم، یزدی، نبوی، سحابی، مؤتلفه و ... به ناگاه طرفدار دموکراسی شدند! آن هم دموکراسی با فتوای چند آخوند! «دموکراسی‌چی‌های» نوین با «منشور دموکراسی» راهی قم شدند، تا فتوای آخوندهای «دموکراسی‌طلب» را هم به عنوان سند «اسلامی بودن منشورشان» ارائه کنند. قرار شد منتظری، موسوی اردبیلی و صانعی هم ـ که همگان از مبارزاتشان در راه «آزادی» مطلع‌اند، در نقش «آیت‌الله‌های نیک» منشور «فاشیست‌های دمکرات» را به مهر تائید برسانند!

در این گیرودار، گروه موازی «نیک» و «بد» هم بیکار ننشست. ناگهان، پرزیدنت احمدی نژاد در مورد مهمترین و حیاتی‌ترین مسئله ملت ایران، یعنی حضور زنان در استادیوم‌های ورزشی، دستوراتی صادر فرمودند! بلافاصله پس از صدور فرمان «ریاست جمهوری»، رده «بدها» مخالفت شدید خود را با «آزادی زنان!» اعلام کرد: و عده‌ای از نمایندگان انتصابی مجلس فرمایشی، چند «آیت‌الله» شکسته و اراذل دستاربند ساواک که به نام «طلاب قم» شهرت یافته‌اند، آتش این جنگ زرگری بر سر هیچ را دامن می‌زنند. سر دسته تبلیغات چی‌های استعمار در داخل، یعنی جریدة شریفه کیهان، هم تیتر می‌زند:مخالفت مراجع تقليد با اختلاط زن و مرد در ورزشگاه ها.

همزمان، شرح مفصلی از مخالفت «مراجع» را هم منتشر می‌کند. ولی در این گیرودار فراموش می‌کند که در بازار مرجعیت و تقلید، حجره و دکه فراوان است و هر کس می‌تواند مرجع خودش را داشته باشد! پر واضح است که مخالفت این «مراجع» باعث می‌شود که در رده «بدها» قرار گیرند. و هر چه در مورد مخالفت خود توضیح بیشتری بدهند، چون اصولا مهمل می‌گویند و نمی‌فهمند چه می‌گویند، پرونده خود را نزد خانم‌های «استادیوم دوست»، سیاهتر کرده، در نتیجه آن «آیت الله‌ها» که به همین مهملات معتقدند، ولی فعلاً به دستور ارباب خفقان گرفته‌اند، به زعم استعمار، در ذهن ملت ایران، در رده «آیت‌الله‌های نیک» قرار خواهند گرفت!

البته فراموش نکنیم که آیت‌الله‌های «نیک» و آیت‌الله‌های «بد»، سر در آخوری واحدی دارند، هرچه «بدها» بیشتر مخالفت کنند و مهمل بگویند، تنور «نیک‌ها» داغ‌تر خواهد شد. و صد البته سهم «آیت‌الله‌های بد» در این میان بیشتر است. چرا که به دنبال 28 سال کشتار و چپاول، و بیش از یک قرن مزدوری استعمار، پافشاری آخوندها بر اسلام، در ایران امروز، «شهامت» فراوان می‌طلبد. دنیا را چه دیدیم، شاید قبل از فرار آمریکا از منطقه، اصولاً در ایران روحانیتی دیگر باقی نماند!

روحانی جماعت هیچوقت از سرکوب و کشتار گله و شکایتی ندارد، چون سرکوب و کشتار جزئی از اسلام بوده و «جایز» است. برای این گروه «اسلام پرست» فساد مالی حاکمیت، اسلام را هرگز به خطر نمی‌افکند، و طلاب قم هم برای این مسائل بی‌اهمیت اعلام راهپیمائی نمی‌کنند. چون اینان از برکت چپاول اموال ملی تغذیه می‌کنند. ولی جامعه «مختلط» برای «مراجع» خطر فراوان دارد، بخصوص در استادیوم های ورزشی! آنهم در این دورة حساس، که هر لحظه ممکن است ارباب جنگی به راه انداخته و مزد اینان را افزایش دهد. پس با تمام قوا می‌بایست منافع ارباب را حفظ کرده در نقش «بد» ظاهر شد. تا آن گروه «نیک» جلوه کند و «منشور دموکراسی با فتوی» در مسابقه جدید استعمار برنده شود!

دلیل بازتاب وسیع «دموکراسی‌طلبی» فاشیست‌ها و مهملات «آیت‌الله‌های بد» در سایت‌های اوپوزیسیون نیز همین است. پخش خبر، اگر با تحلیل همراه نباشد، تبلیغ به شمار می‌رود. این یک اصل در شیوة ارتباطات است. دامنه تبلیغات «منشور دموکراسی با فتوی» و فتوای مخالفان حضور بانوان در استایوم‌های ورزشی، در سایت‌های «بیطرف و مستقل» اوپوزیسیون، نشانگر این واقعیت تلخ است که در کمال تاسف این اوپوزیسیون مستقل، استقلالش مانند استقلال حاکمیت ایران، شعاری بیش نیست. ولی یک اصل مسلم را نباید فراموش کرد، تاریخ تکرار نمی‌شود، و ملت ایران را با ترفند «اسلام مترقی» و مطلوب محفل نوبل، دیگر نمی‌توان فریفت.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۵


وصال دولت بیدار ترسمت ندهند ...
...
از هنگامی که مشخص شد آمریکا در عراق به بن‌بست رسیده، «بحران هسته‌ای» دست ساز غرب در ایران هم شدت گرفت. ناگهان «دانشمندان ایرانی» به پیشرفت‌های قابل توجهی در زمینه هسته‌ای دست یافتند و اورانیوم هم «غنی» کردند. و از آنجا که در فاشیسم هیچ تداومی وجود ندارد، و روند حرکت پرشی و مقطعی است، ناگهان ایران، البته در سخنان آقای احمدی نژاد، «وارد باشگاه هسته‌ای» شد!
ایران، کشوری‌که دهه‌هاست صادر کننده عمده نفت به شمار می‌رود، ولی هنوز وارد کننده نفت سفید و بنزین است، یک‌شبه ره صدساله رفت و موفق به ساخت سلاح هسته‌ای شد! درست همانطور که پاکستان به این مهم دست یافت.

هنگامی که هند، در دورة ریاست جمهوری کلینتون، دست به آزمایش‌های هسته‌ای گسترده زد، نگرانی شدیدی در غرب‌ و چین ـ که در حمایت از پاکستان، دنباله روی سیاست غرب به شمار می‌رود ـ ایجاد شد. اینچنین بود که، هیئتی از «تکنیسین‌های» آمریکا روانه پاکستان شدند تا، آنطور که اعلام شد، از دستیابی این کشور به سلاح اتمی، «جلوگیری» کنند. چند هفته طول کشید تا «تکنیسین‌های» مذکور موفق شدند برای پاکستان دو آزمایش اتمی به راه اندازند، تا توازن قوا در منطقه برقرار بماند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاستگزاران غرب از شیوه‌های گذشته دست برنداشتند. اینان ایران را هنوز «پل پیروزی» در مقابل روس‌ها به شمار می‌آورند. برخلاف آنچه در تاریخ به خورد ایرانیان داده‌اند، متفقین نه برای جلوگیری از دسترسی هیتلر به منابع نفتی باکو، که برای حفظ منابع نفتی منطقه از تسلط شوروی، وارد ایران شدند. چرا که حفظ ایران، به عنوان سنگر متحد نازی‌ها، آن هم در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی، با شکست روبرو شده بود. اگر استعمار غرب موفق شد، در پرتقال و اسپانیا، سنگر فاشیسم را حفظ کند، در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی چنین امکانی نیافت. اینچنین بود که رضا میرپنج، ناچار به «استعفا» شد!

امروز، اگرچه در اسپانیا و پرتقال فاشیست‌ها حکومت نمی‌کنند و حتی در ایتالیا نیز جبهه فاشیسم، ناچار به عقب نشینی شده، استعمار غرب شیوه گذشته را رها نکرده. تاریخ نشان داده که بدون توسل به زور، غربی‌ها سر سوزنی از منافع خود عقب نخواهند نشست. عقب نشینی غرب در منطقه را می‌توان در انفجارهای عظیم تل‌آویو، در کنار رفتن ابراهیم جعفری در عراق، در کشته شدن نظامیان ناتو در افغانستان، در انفجار های اخیر مصر، که پس از دیدار رئیس جمهور فرانسه از این کشور به وقوع پیوست، و در سفر غیر منتظره رامسفلد و رایس به بغداد مشاهده کرد. اینهمه، نشانگر تهاجم همه جانبه جبهه‌ای است که در سایه حرکت می‌کند: جبهه ناشناس.

در این شرایط، در ایران، گروهی به غرب اطمینان می‌دهند که در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران، از سلاح نفت استفاده نخواهد شد. به زبان ساده، اینان از آمریکا تمنای حمله نظامی دارند. چرا که گروهی در غرب بر آورد می‌کنند، حملة نظامی آمریکا به ایران، مانند حملة عراق، هم کارساز سرمایه‌داری غرب و هم تداوم بخش حاکمیت ایران خواهد شد. به این صورت که «دولت» احمدی نژاد ساقط شده، «کودتای مخملینی»، استبداد در بسته بندی دموکراسی را تقدیم ملت ایران کند. به همین دلیل است که پادو های استعمار در ایران: ابراهیم یزدی، بهزاد نبوی، هیئت موتلفه و «آیت‌الله‌های» مشترک المنافع و شرکاء، که 27 سال است در کشتار و چپاول ملت ایران در خدمت استعمارند، دست به کار تهیه «منشور دموکراسی» هم شده‌اند! دموکراسی‌ای که فتوای سه آیت‌الله را هم دارد! یعنی همان چهرة کریه اسلام استعمار، که محمد رضا خاتمی نامش را سوسیال دموکراسی گذارده!

ولی در ایران، صدای جبهه ناشناس را از زبان آنانی می‌شنویم که به غرب هشدار می‌دهند که در صورت حمله، منافعش در منطقه نابود خواهد شد. یعنی حمله به ایران مترادف با بستن تنگه هرمز خواهد شد. مسلماً بسته شدن شاهرگ حیات غرب در خلیج فارس به دست نظامیان ایران صورت نخواهد پذیرفت. همه می‌دانند که اگر تنگه هرمز بسته شود، استعمار برای «منشور دموکراسی» خود باید مورد استفاده نوینی بیابد! چرا که حاکمیت سرسپرده و «عضو جدید باشگاه هسته‌ای» مانند رضا میرپنج از ایران اخراج خواهد شد، ولی اینبار نه به اراده استعمار غرب. تاریخ «تکرار» نخواهد شد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود ...
...
مثل این که دیروز بود. کورت والدهایم، افسر اس‌اس سابق، و دبیرکل سازمان ملل، به ایران اسلام‌زده آمده بود. «دانشجویان و مردم همیشه در صحنه» هم افتخار حضور داشتند. حکومت «انقلابی» چه استقبال باشکوهی از افسر نازی و اطریشی‌الاصل به عمل آورد! گویا می‌دانست از دوستان است! حتی اگر ملت «شریف ایران» نمی‌دانستند والدهایم کیست، حتی اگر ایرانیان نمی‌دانستند، سازمان ملل یک تشکیلات موازی برای تداوم سیاست آمریکا است، بسیاری با عملکرد این سازمان آشنائی داشتند.
امروز، کسی نیست که نداند، سازمان ملل فقط برای پیشبرد سیاست‌های آمریکا و محافل سرمایه‌داری غرب تشکیل شده. امروز کسی نیست که نداند، سوءاستفاده‌های کلان مالی روس‌ها، فرانسوی‌ها و دیگر کرکس‌های جهان در برنامه «بشردوستانه نفت در برابر غذا» برای ملت عراق، تحت نظارت چه سازمانی انجام شد. «سازمان رسوای ملل»، که دبیرکل آن، کوفی عنان، شخصاً در این «نظارت» مسئول است و باید پاسخگو باشد.

اما، در چند روز اخیر، چند جوان «برگزیدة» ایرانی با هیاهو جنجال راهی نیویورک شدند، تا به گفته سایت‌های خارج نشین، پیام «مردم ایران» را به کوفی عنان، دبیرکل «سازمان فروریخته ملل» برسانند. گویا در بین «برگزیدگان» افرادی حتی «خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نمی‌دانسته‌اند»!

مگر برای ملاقات با دبیر کل سازمان ملل، می‌باید خواندن و نوشتن دانست؟ مگر برای چپاول نفت ملت عراق در برابر دارو و غذاهائی که هرگز از راه نرسید، کسی چیزی خواند و یا نوشت؟ در این دنیای پلید، در این «جنگل احترام به ادیان»، آن‌ها که خواندن و نوشتن می‌دانند، به کار نمی‌آیند. باید از «اوپوزیسیون» هوادار این «شرفیابی» ‌مضحک سئوال کرد، ملت ایران چه پیامی برای کوفی عنان و همتایانش می‌تواند ارسال دارد؟ باید از این «اوپوزیسیون» پرسید، مگر تاریخچة درخشان سازمان ملل را نمی‌شناسید؟ نکند شما هم خواندن و نوشتن نمی‌دانید، که این چنین هیاهوئی برای خیمه شب بازی «شرف حضور» به راه انداخته‌اید؟!

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۵


ملا در قهوه‌خانه!
...
هنگام عبور از جلوی قهوه‌خانه، نصرالدین، ناگهان متوجه حضور مردی در قهوه خانه می‌شود که، مانند او لباس پوشیده و عمامه‌ای نیز مانند عمامه او بر سر دارد. نصرالدین وارد قهوه خانه شده، سر صحبت را با غریبه باز می‌کند. از همه چیز و همه جا با او صحبت می‌کند. تا بالاخره بر می‌خیزد تا روانه خانه شود. در این هنگام غریبه از نصرالدین می‌پرسد:
ـ همصحبت عزیز، تو کیستی؟
نصرالدین، در پاسخ می‌گوید:
ـ نمی دانم که هستم، ولی این را می‌‌دانم که می‌خواستم با خودم گپی زده باشم!

حکایت پسا مدرن

هنگام خروج از مسجد، ملا متوجه می‌شود، مردی مانند خود او لباس پوشیده، پس وی را تعقیب می‌کند. برای رد گم کردن، مرد وارد یک فروشگاه می‌شود. ملا نیز وارد همان فروشگاه می‌شود. مرد از فروشگاه بیرون می‌آید، ولی ملا همچنان در تعقیب اوست. بالاخره غریبه که عاصی شده، می‌ایستد و از ملا می پرسد:
ـ برای چه مرا تعقیب می‌کنی؟!
ملا در پاسخ می‌گوید:
ـ ایکاش من هم یک پاسدار بودم!

واتیکان و هم‌جنس‌گرایان
...
چندی پیش، عالیجناب گایو، یکی از روحانیون بلند پایة کاتولیک فرانسه و از طرفداران آزادی خلق‌های مسلمان! محاکمه می‌شد. این عالیجناب که ‌در دورة «کارگزاری خاتمی» نیز، در تظاهرات پاریس به طرفداری از جنبش دانشجویان، همان‌ها که در اعتراض به توقیف «روزنامة خوئینی‌ها» قرار بود، ‌زمینة کودتای مدل 13 آبان سال 1358را فراهم آورند، شرکت داشتند، در ارتباط با «حاکمیت» ایران، سخنرانی کوبنده‌ای هم ایراد فرموده، گفتند: «این حکومت هرچه زودتر برود بهتر است!» البته گروهی از ایرانیان طرفدار «خلق‌های مسلمان» هم با عالیجناب همراه بودند.
جرم عالیجناب گایو، به کار گماردن یک کشیش «کودک‌باره» کانادائی در یک دبستان مذهبی فرانسه بود! تعجب می‌کنید؟ گویا والدین کودکان از جناب کشیش شاکی شده بودند! و ایشان، عالیجناب گایو، در جلسه دادگاه اعتراف فرمودند، که کلیسای کاتولیک کانادا در نامه‌ای، «کودک باره‌گی» کشیش مذکور را متذکر شده بوده! پر واضح است که دادگاه عالیجناب را محکوم نکرد، چرا که شیوة مقدس «کودک‌باره‌گی» در کاتولیسیسم فرانسه، در واقع میان «گروه‌های» متعددی رایج است. وکلا، آموزگاران، سیاست‌مداران و ... هر گاه نیز چنین اتهامی متوجه افراد «مهم» کشور فرانسه شود، معمولا عده‌ای از میان بیکاران و بی‌ بضاعت‌ها را روانه زندان می‌کنند!

بله، بازگردیم به عالیجناب گایو! همانطور که می‌دانیم، «رهبانیت» که در اسلام منع شده، برای روحانیون کاتولیک اجباری است. به عبارت دیگر، روحانیون کاتولیک حق ازدواج ندارند. و اگر ازدواج کنند خلع لباس می‌شوند. این «تجرد اجباری» به افتضاحات بسیاری منجر شده. چندی پیش فرزندان کشیش‌ها در فرانسه تظاهرات کرده خواستار لغو رهبانیت پدران‌شان شدند! البته واتیکان به این تقاضا اعتنائی ننمود. چون تجرد کشیش‌ها دلیل دارد. واتیکان هر سال یک توضیح المسائل منتشر می‌کند که چند ممنوعیت جاودان در آن وجود دارد: ممنوعیت سقط جنین، ممنوعیت استفاده از قرص‌های ضدبارداری و کلیه وسائل پیشگیری از بارداری.

در این توضیح المسائل، مسائل بسیاری نیز ناگفته می‌ماند. چرا که طرح آن‌ها بسیاری از رازهای مگو را آشکار می‌کند. مهم‌ترین سوالی که در ارتباط با تجرد اجباری مطرح می‌شود این است که در جامعه بشری به ویژه در گذشته، فرزندان به پیشه پدر می‌پرداختند، در این چار چوب، تجرد کشیش، باعث تضعیف این حرفه مقدس می‌شود. پس چرا کلیسای کاتولیک، چنین شیوه‌ای را برگزیده؟ با توجه به جنجال «کودک‌باره‌گی» کشیش‌های کاتولیک در آمریکا، شاید بتوان جوابی برای این سوال یافت.

همین کلیسای کاتولیک، که این چنین در مورد «کودک بارگی» بخشنده و مهربان است، چشم دیدن همجنس‌گرایان را ندارد! و به هیچ عنوان نمی‌پذیرد که همجنس‌گرایان به کسوت «مقدس» روحانیت کاتولیک درآیند! «تساهل و تسامح» در مورد «کودک باره‌گان» و ستیز با همجنس‌گرایان، معمائی است که فقط واتیکان می‌تواند آن را حل کند. اگر آنچنان که واتیکان ادعا دارد، روحانیت کاتولیک، روابط جنسی نداشته و نمی‌تواند داشته باشد، پس چه دلیلی دارد که هم جنس‌گرایان نتوانند کشیش باشند؟ وقتی کسی رابطه جنسی ندارد، همجنس‌گرا یا غیر همجنس‌گرا، چه تفاوتی دارد؟ ولی از بیانیة واتیکان چنین برمی‌آید که تفاوت وجود دارد. بنا بر اعلامیه واتیکان مورخ 29 نوامبر 2005 که در سایت «به وقت گرینویچ» منتشر شده،

واتيکان، مقر رهبری مسيحيان کاتوليک جهان دستورالعملی در هيجده بند منتشر ساخته است که همجنسگرايی را "گناه کبيره" ای معرفی می کند که تحت هيچ شرايطی قابل توجيه نيست و علاوه بر تأييد بر منع ورود همجنسگرايان به جرگه کشيشان، "حاميان فرهنگ همجنسگرايی" را نيز از اينکه در زمره روحانيون کاتوليک باشند محروم می کند.

بنیاد مذهب، بنا بر تعریف، بنیاد سلطه است. یعنی بر پایة «زور» استوار شده. ولی، این بنیاد با دیگر بنیادها تفاوت عمده‌ای دارد، و آن اینکه، افراد وابسته به این بنیاد، خود را واسطه میان قدرت آسمانی خداوند و افراد بشر نیز می‌دانند. به زبان ساده‌تر، سلطه مادی این بنیاد با سلطه معنوی تقویت می‌شود. پر واضح است که در این چارچوب، مانند بنیاد فاشیسم، فردیت باید نابود شده، جای خود را به اطاعت مطلق دهد. حال باید دید در چه شرایطی، گرایش طبیعی افراد به آزادی می‌تواند در پیشگاه خدمت به یک نظام قربانی شود؟ و همچنین چه کسانی را می‌توان در این مسیر بنده پرور و اسارت گستر «هدایت» کرد؟ یا چه کسی تن به عبودیت و اسارت مطلق می‌دهد که بر دیگران، کلیه افراد غیرروحانی، سلطه یابد؟

چنین کسی را فقط در میان ضربه پذیرترین شخصیت‌ها می‌توان یافت. آنان که در کودکی، خود قربانی ستم افراد بالغ شده، و به دلیل شرایط جسمانی و اجتماعی، هرگز نتوانسته‌اند از خود دفاع کنند. این افراد که از بد روزگار آسیب‌پذیر شده‌اند، شخصیت‌های ایده‌الی برای خدمت در کسوت روحانی‌اند؛ به ویژه روحانیت کاتولیک. چرا که چنین افرادی، در ارتباط پیوسته با کودکان قرار می‌گیرند و ستمی را که متحمل شده‌اند، بر دیگری روا می‌دارند و به این ترتیب دایره جهنمی، نابودی فردیت و انسانیت را تداوم می‌بخشند. در میان خشونت‌هائی که کودکان متحمل می‌شوند، و بر ساختار شخصیتی آنان تأثیری دیرپای مخرب می‌گذارد، سوءاستفاده‌های جنسی، شاید مهم‌ترین عامل به شمار آید. به این ترتیب در اکثر موارد، و در بهترین صورت، کودکی که مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرد، خود «کودک باره» می‌شود. و یکی از شیوه‌های رایج کلیسای کاتولیک این است که هرگاه کشیشی به جرم کودک باره‌گی محکوم شود، «محل خدمتش» را تغییر می‌دهند! مرتکب «گناه کبیره» هم نشده است! البته این امر در مورد همجنسگرایان صادق نیست. چرا که همجنسگرا، از فردیت برخوردارست، «کودک‌باره» نیست، و نخواهد شد. در نتیجه ورود همجنسگرایان به کلیسای کاتولیک «مفید» به فایده‌ای به نظر نمی‌رسد. چه اینان، نمی‌توانند مروج «کودک باره‌گی» بوده، رونق کسب و کار واتیکان را تداوم بخشند. و اگر کار بدین منوال پیش رود، نسل کشیش‌های مطیع و فرمانبردار، احتمالاً «منقرض» خواهد شد.

بیانیه واتیکان، مانند همه بیانیه‌های «سیاسی ـ مذهبی»، خالی از تناقض و نیرنگ هم نیست. واتیکان در ضمن این که همجنس‌گرایان و حامیان آنان را طرد می‌کند، خواهان رفع تبعیض از آنان نیز می‌شود! دستورالعمل تازة واتيکان، همزمان با رد نظریه علمی در مورد همجنس‌گرائی، به عنوان گرایش «طبیعی» و نه به عنوان انتخاب شخصی، تأکيد می‌کند که همجنسگرايان را به هيچ وجه نبايد مورد تبعيض قرارداد! با مطالعه این بیانیه به یاد وصیت نامه عمر افتادم که در یکی از سایت‌های «جدیدالسلام»، منتشر شده بود. گویا عمر عزیز فرموده:

«من به جانشین خود سفارش مي‌کنم خيرخواه مردم دیگر ادیان باشد، به عهدخود با آنان وفا کند، از آن ها دفاع نموده و، بالاتر از طاقت و توان شان مکلّف نگرداند.» (يحيى بن آدم فى كتاب الخراج)

وصیت‌نامه بیشتر شبیه کتیبه کوروش بود، تا وصیت‌نامه کسی که فرمان غارت و قتل «کفار» و ویران کردن کتابخانه‌های ایران را صادر کرده بود. هنوز از حیرت اسلام نوازی سایت کذا بیرون نیامده بودم، که دیدم، ساعت دوازده و پنجاه و سه دقیقه، روز بیست و هفت فروردین، مهر نیوز نوشته:


"«آرشی آگوستین»، وکیل کاتولیک آفریقای جنوبی و محقق اسلام، نتیجه تمرکز بر شخصیت والای پیامبر اسلام را حل معضلات بشری عنوان کرده. "


عکس آگوستین را در بالا چاپ می‌کنم تا از دیدار جمال بی‌مثال ایشان محروم نشویم. با توجه به این مهم که ایشان، ‌آرشی آگوستین، همزمان کاتولیک و وکیل دعاوی هستند، متوجه شدم، که در واقع «وکالت واتیکان» و حمایت از «آداب و رسوم» روحانیت کاتولیک را نیز حتماً بر عهده گرفته‌اند! در این راستا، پیروی از سنت پیامبر، فقط در یک مورد خاص می‌تواند معضلات جامعه بشری را حل کند، همان موردی که کلیسای کاتولیک نیز مروج آن است.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۵


فرهنگ‌زدائی تازیان
...
هجوم اعراب به ایران،‌ صرفاً به نابودی یک امپراتوری منجر نشد. اگر تهاجم اسکندر، و چنگیز به قصد چپاول بود، چپاول عرب هدفی «مقدس» نیز دنبال می‌کرد. تازیان به قتل و غارت بسنده نکردند؛ آنان دین، زبان و فرهنگ ایران را نیز مورد تهاجم قرار دادند. و در پی هجوم تازیان، روستائیان و طبقات متوسط، برای رهائی از پرداخت جزیه‌های سنگین، گروه گروه مسلمان شدند. کشاورزی به تدریج جای خود را به سوداگری و برده‌داری داد. کتابخانه‌های ایران ویران شد، آتشکده‌ها تخریب، و یا به مسجد تبدیل شدند. و زبان تازیان زبان رسمی ایران شد. کمتر به این زاویه از مسائل تاریخی اشاره شده است، ولی مبارزات مسلحانه ایرانیان با تازیان مهاجم بیش از سه قرن به طول انجامید.
درقرن دوم هجری، محمد باقر، یکی از امامان شیعه، که وظیفه‌اش گسترش اسلام در مناطق مرکزی کشور ایران بود، دست به چنان کشتاری زد که خون ایرانیان «سجاده مبارکش!» را نیز «آلوده کرد»! در ایران امروز، گرامیداشت این کشتار، همه ساله در اردهال، طی مراسم قالیشویان بر پا می‌شود! فرشی که در آب شستشو می‌دهند، نماد سجاده محمد باقر است که به خون آلوده شده! بابک‌ها و مازیارها بر تازیان شوریدند و جز نامی پر افتخار از آنان نماند. ولی «افتخارات رسمی» نصیب تازیان شد. نام‌های ایرانی جای خود را به نام‌های سامی داد. و در این روند جایگزینی، مهمترین قربانی، نام ناهید بود. همان «اردوی‌سورا آناهیتا»، که معابدش را تخریب کردند و به تاراج بردند. در شهر ری، معبد ناهید را «بی‌بی شهربانو» نام گذاشتند، نامی که ساختة ذهن مسلمانان بود، برای زدودن نام «ناهید»!
تاکنون هیچ سند معتبری که موجودیت تاریخی «بی‌بی شهربانو» را به اثبات رساند، یافت نشده. هیچیک از مدارک موجود، نشانگر نام، تبار، زمان فوت و مدفن همسر امام سوم شیعیان نیست. هیچ مورخ ایرانی، هیچ ایرانشناسی، به مدفن همسر امام سوم شیعیان در شهر ری اشاره‌ای نکرده. و بجز داستان‌ها و روایات شفاهی، که رفته رفته، در حوزه‌های علمیه تبدیل به «مدارک تاریخی!» شدند و «علمیت» یافتند، هیچ نشانی از مشخصات همسر امام سوم شیعیان در دست نیست. ولی آداب و رسوم و ذهنیات عامیانه، همواره بر مستندات تاریخی سایه افکنده‌اند. تنها کسانی که یاد «ایزد بانوی آب‌ها» را در «آبانگان»، دهم آبانماه هر سال، جشن می‌گیرند، زرتشتیان‌اند.

جشن آبانگان، جشن آب است. جشن بازسازی کاریزها و لایروبی نهرهائی است که طی جنگ‌های طولانی ایران و توران تخریب شده بودند. جشن باریدن باران پس از خشک‌سال است. ناهید یا «اردوی سورا آناهیتا» (ارد به معنای پاک و سورا به معنای نیرومند)، ایزد همة آب‌ها، روی زمین و سرچشمه اقیانوس کیهانی است. ناهید بر زرتشت تقدم داشته، و در سوریه، بابل، رم باستان او را ستایش می‌کرده‌اند. در کتیبه‌های ساسانی از همسر شاپور اول به نام «آتش ـ ناهید» (آتور ـ آناهیت) یاد شده. و در اوستا، قهرمانان و هم‌آورد‌های‌شان، به یکسان آناهیتا را می‌ستایند. آناهیتا از تباری پر افتخار برخاسته، قامتی استوار و سروآسا داشته؛ بر پیراهنش نقشهائی از طلا دوخته شده و طبق آئین زرتشتیان، شاخه‌ای از «برسوم» به دست دارد. گوشواره‌هائی با آویز چهارگوش و گلوبندی از طلا دارد. تاجی از طلا با صد ستاره هشت‌پر بر سر دارد، که از آن نوارهای طلا فرومی‌ریزند. در اسطوره‌های ایران، گردونه ناهید چهار اسب دارد: باد، باران، ابر و برف. جنگجویان در همة جنگ‌ها، یاری او را می‌جویند، و پیروزی را از او می‌‌طلبند، چرا که ناهید سر چشمة زندگی‌است. «آبان یشت»، فرود ناهید بر زمین را چنین توصیف می‌کند:

پس آنگاه، «اردوی‌سورا آناهیتا» بیامد، ‌ای زرتشت!
او از ستارگان، فرود آمد، بر زمین آفریده مزدا
پس آنگاه زرتشت از او خواست، تا بگوید، چگونه وی را باید ستودن
آناهیتا بدو گفت: ای «سپیتامای» پاک! اینست رمز ستایش من،
از برآمدن خورشید، تا پنهان شدنش
زمزمه‌اش خواهی کرداز همة شراب‌هائی که به پایم ریخته‌اند، نوش کن اینک جامی! (آبان یشت، 88 ، 5)