شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۸


همبستگی در مرداب!
...
در تائید وبلاگ «موج نو و بمب نو» تکرار می‌کنیم این عمل وحشیانه از سوی نیروهای امنیتی حکومت منفور اسلامی و به دستور ارباب صورت گرفته. این حکومت پوشالی از نخستین روزها به محض استقرار، سرکوب و کشتار اقوام ایرانی را آغاز کرد.

سی سال پیش در چنین روزی، نیروهای «انتظامی» و کمیته‌های حکومت «بهارعاظادی» سرکوب و کشتار مردم را در خرمشهر آغاز کردند. تحت نظارت دولت مهدی بازرگان «بهارعاظادی» در کردستان از تاریخ 18 مارس 1979، یعنی پیش از نوروز 1358 آغاز شده بود! شش روز بعد همین «بهارعاظادی» در گنبدکاووس برگزار شد. این مختصر را گفتیم تا سابقة جنایات پرافتخار «دولت موقت» از یادها زدوده نشود، چرا که در اینصورت ممکن است سوابق درخشان جناب دکتر محسن رضائی، نامزد خوش‌تیپ انتصابات جمکران و نورچشم اکبر بهرمانی و پاسدار ال‌لاریجانی در انتصابات‌ جمکران مخدوش ‌شود. می‌دانیم که تیمسار محسن رضائی هم «مبارزات» خود را با امپریالیسم جهانی با بمب‌گذاری در اماکن عمومی آغاز کردند، و به همین دلیل مورد توجه پاسدارمحسن آرمین و بهزاد نبوی قرارگرفتند. پس وبلاگ را «به نام نامی بمب» ادامه می‌دهیم.

به نام بمب! به فاصلة 48 ساعت پس از انفجار بمب در مسجد زاهدان،‌ سه نفر از عاملان بمبگذاری دستگیر شده، به جرم خود اعتراف کردند و اعدام هم شدند! به همین سرعت! نظر ما این است که این سه نفر «زندانی» پیش از ارتکاب جرم خود را به شهربانی محل معرفی کرده و گفته بودند، ‌ما می‌خواهیم در مسجد کذا بمبی بگذاریم. شهربانی هم با وزیر کشور، صادق محصولی تماس گرفته و ایشان فرموده‌اند: «بر این مژده گر جان فشانم رواست!» بله خارج از این نمی‌توان به راز سرعت اعتراف و اعدام سه مجرم فرضی پی برد. وزیر کشور بینوای حکومت اسلامی کور خوانده! مردم ایران برخلاف ایشان ابله نیستند! این بمب‌گذاری فقط کار حکومت منفور جمکران می‌تواند باشد که برای ظاهرسازی به پاکستان هم اعتراض کرده.

باری سفیر پاکستان، یعنی همان ابرقدرت نوکر آنگلوساکسون‌ها به وزارت امورخارجة گورکن‌ها فراخوانده شد، و با رعایت پروتکل دیپلماتیک در سوگ شهدای بمب‌گذاری مسجد زاهدان یک روضة مفصل هم برای حضار خواند و همگی اشک تمساح فراوان ریختند و پس از صرف چای و شیرینی چند سیلی محکم به آمریکا و چند لگد پرقوت نثار اسرائیل کردند و پیروزی اسلام را بر کفر جهانی در محل جشن گرفتند. سپس صادق محصولی، وزیر کشور جمکران را به محل انفجار بردند و ایشان که مانند همة سگ‌های‌ هار استعمار همه‌ فن‌حریف و دشمن‌یاب است نگاهی به ویرانه‌های مسجد کرده گفت، «کار، کار آمریکاست!» بله، وزیر کشور گورکن‌ها از شدت شهامت و شجاعت و تدبیر و احساس مسئولیت دست رهبر فرزانه را از پشت بسته، چرا که مقام معظم در بیانیه‌ای که به مناسبت انفجار زاهدان منتشر فرمودند، حتی جرأت نکردند نامی از آمریکا ببرند! ایشان فقط به «بعضی قدرت‌های مداخله‌گر»‌ اشاره کردند! البته باید می‌فرمودند «مداخله‌جو» ولی از آنجا که مقام معظم هم مانند حاج فرج‌دباغ از فلاسفة صاحب‌‌نام و «صاحب سبک» به شمار می‌روند، ‌ و نثر محکم، شیوا و منسجمی دارند، پسوند «گر» را به پسوند «جو» ترجیح داده‌اند.

این پسوند در بین گورکن‌های فرهیخته و فرزانه از محبوبیت فراوانی برخوردار شده، چرا که اینان همگی «گر» بوده، متخصص مداوای «گری» و دخالت در امور دیگر «گران» جهان‌‌اند! به نظر می‌رسد نخبگان کذا مثل معروف «گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی»‌ را نشنیده‌اند، ولی اگر هم چنین مثلی را شنیده بودند، باز هم بین دو پسوند «گر» و «جو» اولی را بر می‌گزیدند، چرا که «گر» و «گری» نیازی به تفکر و تعمق ندارد، حال آنکه پسوند «جو» اینان را به هراس می‌افکند چون به یاد «دانش‌جو» و به ویژه «دانش» می‌افتندکه با مجیزگوئی و نفس‌کش‌طلبی و روضه‌خوانی در تضاد قرار می‌گیرد. البته ما به این فرهیختگان اطمینان می‌دهیم که «دانش‌جو» در حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با علم و «دانش» ندارد، به همین دلیل است که دانشگاه را به «طویله» تبدیل کرده.

به گزارش خبرگزاری‌ها گروهی از دانشجویان از شیخ مهدی کروبی برای سخنرانی در دانشکدة پلی‌تکنیک دعوت کرده بودند و از قضای روزگار در ورودی به روی این شیخ جنایتکار بسته می‌شود تا بعضی‌ها بتوانند در را بشکنند! و می‌دانیم که در چنین مواقعی نیروهای انتظامی مرده‌اند، مسئولین دانشگاه نیز به همچنین. فقط دانشجونمایان آشوب‌طلب‌اند که برای خبرنگاران بلبل‌زبانی می‌کنند. به عنوان نمونه هیچکس نمی‌داند مسئولین دانشگاه برای سخنرانی کروبی در پلی‌تکنیک مجوز صادر کرده بودند یا عملة‌ تحکیم وحدت به ابتکار خود آخوند کروبی را به دانشکدة کذا دعوت کرده بود؟

دارودستة خاتمی، ابراهیم یزدی و‌ محمدملکی که قصد ایجاد بحران در دانشگاه را دارند، چنین القاء‌ می‌کنند که «دانشگاه» متعلق به دانشجو است! حال آنکه در دوران تصفیة خونین دانشگاه‌ها، احدی از این شکرخوری‌ها نمی‌کرد. امروز که دانشگاه به اشغال «فاشیست ـ مسلمان‌های» تحکیم وحدت و انجمن‌های اسلامی درآمده، دانشجونمایان هم مانند «طلاب» ساواک برای لات‌بازی و گسترش توحش «استقلال» یافته‌اند. ابراهیم یزدی در همان مصاحبه‌ای که در سایت «عصرنو» انتشار یافته و در وبلاگ «موج نو و بمب نو» به آن اشاره کردیم می‌گوید، در دهة چهل به دلیل اسلامی شدن فضای دانشگاه ساواک قادر نبود از فعالیت‌های آزادیخواهانة دانشجویان ممانعت کند! یزدی در ادامة این سخنان مضحک، مطالبات مردم را همان مطالبات دانشجویان دانسته می‌گوید دانشگاه در ایران، به دلایلی همواره مرکز مبارزه با استبداد بوده! البته یزدی به دلائل کذا اشاره نمی‌کند ولی ما می‌گوئیم، دانشگاه به همان دلایلی که حوزه‌های جاهل‌پرور مرکز به اصطلاح «مبارزات» بودند از چنین ویژگی‌هائی برخوردار شده.

در واقع دانشگاه در ایران، همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم با حوزه‌های تحت نظارت کارخانة رجاله پروری پیوند مستقیم دارد. و به همین دلیل عملکرد آن از نظر «اوباش‌پروری» به عملکرد حوزه‌های کذا شباهت یافته. طلاب ساواک نیز مانند دانشجونمایان خود را قیم مردم می‌دانند. اگر به سخنان مقامات جمکران نگاهی بیفکنیم خواهیم دید که همگی بدون استثناء به فوت کردن در آستین به اصطلاح دانشجویان مشغول‌اند و از آنان می‌خواهند بجای دولت قرار گرفته «عدالت» را بر جامعه حاکم کنند! چرا؟ چون حضرات چشم امیدشان به فعلة فاشیسم در انجمن‌های اسلامی و تشکل‌های سرکوبگر نظیر «تحکیم وحدت» و غیره دوخته شده و می‌پندارند با فوت کردن در آستین اینان می‌توانند آشوب‌های‌ خیابانی به راه اندازند:

«دانشگاه‌های ایران به دلایلی همیشه مرکز مقاومت و مبارزه با استبداد و استعمار بوده [...] در دهة چهل به بعد به دلیل ورود روحانیت و فعالیت نهضت ‌آزادی [...] جو دانشگاه‌های ما هم اسلامی می‌شود [...] به این دلیل ساواک نتوانست نه در سطح جامعه جلوی فعالیت‌ها را بگیرد نه در سطح دانشگاه[...]»


البته بهتر است بگوئیم ساواک با اسلام‌گرایان هیچ مشکلی نداشت، چون «خودی» بودند. فعالیت‌های فرهنگی و غیراسلامی بود که همزمان در دانشگاه و در سطح جامعه توسط ساواک و همکاران اسلام‌گرای ساواک سرکوب می‌شد تا زمینة ظهور امام سیزدهم فراهم آید و مشتی لات و چاقوکش بر سرنوشت ملت ایران حاکم شوند. چون از بد روزگار کشور ایران در همسایگی اتحادشوروی قرار داشت و حاکمیت انگلستان علاقمند بود که در ایران دستگاه ضدجاسوسی علیاحضرت همسایة شوروی باشد! راه این هم‌جواری پرسود هم تاکنون از طریق دستاربندان و اوباش هموار شده و سخنان احمقانة آبراهام یزدی و شرکاء نشان می‌دهد که می‌پندارند این شرایط همچنان ادامه خواهد یافت. البته جای تعجب نیست، فعلة فاشیسم، پویائی و تغییر و تحول را برنمی‌تابد! اتفاقاً به همین دلیل به اصطلاح اوپوزیسیون‌اش هم در مرداب فاشیسم شناور مانده. بازار «حذف» و تحمیل و «سانسور» بر غیرخودی‌ها پررونق است، و بساط «تقلب» و «نسخه برداری» از دیگران نیز سکة رایج.

باید بگوئیم همه از روش «پژوهش‌های علمی» معصومه ‌ابتکار یعنی همان «کاپی ـ ‌ پیست» ‌پیروی می‌کنند، فقط فراموش کرده‌اند که اگر معصومه‌ ابتکار دست به سرقت مطالب دیگران می‌زند، ادعای مخالفت با حکومت جهل‌پرور جمکران را ندارد! به عبارت دیگر امثال معصومه ابتکار نیک می‌دانند که در یک فضای باز، جایگاه واقعی‌شان در «دانشگاه» نیست، در زباله‌دان است! ولی در مرداب فاشیسم هنوز «اوپوزیسیون» از نظر درک شرایط کشور در حد معصومه ‌ابتکار هم نیست! پس به «سرباز کوچک» می‌گوئیم از حقارت و مسکینی گلة مخالف‌نمایان دلگیر نباشد. ما هم از اینکه توسط این گروه بینوایان فرهنگی سانسور شده‌ایم هیچ گلایه‌ای نمی‌کنیم. کارت ورود به این محفلک را هم نمی‌طلبیم. اینترنت، عرصة آزادی است، فضای پرواز شاه‌باز و سیمرغ است، اما بر فراز مرداب سکون جز پشه پرواز نکند. حال اشاره‌ای داشته باشیم به سخنان آبراهام یزدی در باب مسائل روز.

یزدی به احمدی نژاد ایراد گرفته می‌گوید، اگر در بارة یک واقعة تاریخی مانند «هلوکوست» می‌خواهد صحبت کند باید آنرا از دیدگاه قرآن بنگرد! بله اگر می‌خواهیم در مورد وقایع تاریخی قرن بیستم حرفی بزنیم، باید به روایات و بی‌بی‌گوزک‌های صدر اسلام مراجعه کنیم، که چندین دهه پس از مرگ محمد در نسخه‌های متفاوت و متناقض به هم بافته شده:‌

«در دیدگاه اسلام توجهی به کم یا زیاد بودن عدة یهودیانی که به دست نازی‌های آلمانی کشته شدند، نشده است بلکه آنطور که قرآن می‌فرماید، ‌ من قتل نفسا [...] بنابراین رئیس جمهور اگر می‌خواهد درباره یک واقعة تاریخی حرف بزند بهتر است آنرا از دیدگاه قرآن نگاه کند. از اینرو سخنان احمدی‌نژاد درباره هلوکوست مناسبتی با تعالیم اسلامی و منافع ملی ایران ندارد[...]»


این سخنان اعجاب‌آور در مصاحبة یزدی با روزنامه‌های «الشرق»‌ کویت و «الدار» قطر ایراد شده و در«اطلاعات نت»، مورخ 27 اردیبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. و ما تعجب می‌کنیم که چرا آکادمی‌های سوئد که به بنی‌صدر، به دلیل اینکه حقوق بشر و دمکراسی را در قرآن یافته جایزه می‌دهند، تا به حال هیچ جایزه‌ای به ابراهیم یزدی نداده‌اند. آبراهام یزدی «دانا» که حتی «هلوکوست» را هم از قرآن استخراج کرده! اینگونه است که استعدادهای درخشان این مرز و بوم به هدر می‌رود! هیچکس جز دکتر ابراهیم یزدی، فیلسوف، جامعه‌شناس، روانکاو و متخصص علوم سیاسی، نتوانسته وقایع جنگ جهانی دوم را در قرآن رویت کند! بی‌انصافی است که پژوهش‌های علمی این دانشمند ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیا اینچنین نادیده گرفته شود. ولی مرزپرگهر سرشار است از این نوابغ. فکر نکنید در سرزمین گل و بلبل فقط یزدی، حاج فرج دباغ و پاسدار شریعتمداری و ... و خلاصه بگوئیم نخبگان مذکر یافت می‌شود! به هیچ عنوان! انواع مؤنث نیز فراوان داریم.

به عنوان نمونه حاجیه سیمین بهبهانی که مانند روح‌الله خمینی همه را به «وحدت کلمه» فرا می‌خواند تا مبادا مخالفان نیز مجال ابراز نظر داشته باشند، یکی از همین مؤنثان‌اند! می‌دانیم که سیمین بهبهانی از آخوندهای مؤنث محفل عبادی است و به همین دلیل در تحریف و تخریب حقوق و آزادی‌های زنان هیچ کوتاهی نمی‌کند. بهبهانی هم مانند حاج اکبر بهرمانی و محمد خاتمی خواهان «حضور زنان» در جامعه است و با تأمین حقوق اجتماعی زنان نیز کاملاً بیگانه. به همین دلیل رادیوفردا هر گاه قصد تخریب مطالبات زنان ایران را داشته باشد از سیمین بهبهانی به عنوان چماق مؤنث استفاده می‌کند. سیمین‌جان هم هرگز دست رد به سینة اهالی رادیوفردا یا بی‌بی‌سی نخواهد زد. و به اقتضای زمان به «نقل خاطره» از فروغ فرخزاد یا کوبیدن بر طبل «حضور زنان» خواهد پرداخت. با این وجود اینروزها به دلیل معرکة مارگیری انتخابات، حاجیه سیمین دست به قلم برده و برای «دختران» و «خواهران» خود
یک قصة کدوقلقله‌زن سر هم کرده تا «زدوبند» دارودستة خود را با یکی از نامزدهای مسابقات مارگیری در حد امکان «توجیه» کند. قصة کذا در سایت «اخبارروز»، مورخ 6 خردادماه سالجاری منتشر شده.

شاعرة چاه جمکران از دختران و خواهران خود، «پروردگان ایران بزرگ» گله کرده‌اند که چرا تردید می‌کنید، ما رئیس جمهور آینده را «مکلف» می‌کنیم که به «کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض از زنان بپیوندد!» بهبهانی می‌گوید، «بیانیة همگرائی» از این واقعیت [ریاست جمهور آینده] «چیزی» طلب کرده‌اند که اگر تحقق یابد حقیقت آشکار می‌شود. بعد هم کمی هارت و پورت فرموده‌اند که، ما التماس نمی‌کنیم، مکلف می‌کنیم:

«واقعیت آفتاب بیرنگی است، اما حقیقت آن با هفت رنگ چهره می‌نماید[...] ماییم که [...] باید فلک را به مراد خود بگردانیم [...]»


بله دارودستة بهبهانی رئیس جمهور آینده را «مکلف» می‌کنند که با نقض آشکار قانون اساسی مفاد کنوانسیون کذا را در ایران به مورد اجرا گذارد! فکر نکنید سیمین بهبهانی خرفت شده! به هیچ وجه و به هیچ عنوان چنین نیست! دولت آینده، رئیس‌اش هر که باشد، چارة دیگری نخواهد داشت جز اینکه در چارچوب شرایط جدید استراتژیک به کنوانسیون رفع تبعیض بپیوندد! و سیمین‌خانم هم تلاش می‌کنند زنان ایران را به پای صندوق‌های رأی بکشانند تا به این ترتیب برای حکومت اسلامی کسب مشروعیت کنند. ولی از آنجا که در ایران آزادی، آزادگی و شرافت جای خود را به ذلت و حقارت «تقیه» سپرده سیمین بهبهانی هم به پیروی از خمینی دجال، برای فریب زنان ایرانی به تقیه متوسل شده تا تغییرات اجتناب ناپذیر در کشور را به نام دارودستة خود به ثبت برساند.

سیمین بهبهانی سروده‌ای دارد تحت عنوان «فعل مجهول» که البته مانند دیگر سروده‌های ‌شیوای ایشان تعریفی ندارد. ماجرای برخورد غیرانسانی یک معلم است با ژاله، یکی از شاگردان‌اش. در پایان شعر، معلم از رفتار و کردار خود ابراز پشیمانی می‌کند:

[...]
که غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز قصة غم تست
تو بگو من چرا سخن گفتم

مثل اینکه آنروزها ذره‌ای از «انسانیت» و نوعدوستی در «معلم» وجود داشته. انسانیتی که امروز از وجود «مادر» و «خواهر» به کلی رخت بر بسته! دیگر فرصتی هم برای ابراز پشیمانی نخواهد بود. امروز فروپاشی جنگ سرد از مرحلة سیاسی به مرحلة اقتصادی وارد شد. با فروش شرکت «اپل» به گروه کانادائی ـ اطریشی «ماگانا»، که با سرمایة بانک‌ روسیه حمایت می‌شود، صنایع اتومبیل‌سازی اروپا که تحت نظارت ایالات متحد قرار داشت، عملاً تحت نظارت سرمایه‌داری روسیه قرار گرفت. خلاصه بگوئیم، سایة فریب «جنگ‌سرد» اینگونه اسیر دست آفتاب می‌شود.




...

جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۸


موج نو و بمب نو!
...
با انفجار بمب در مسجد زاهدان، پروپاگاند آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای تشویق مردم به شرکت در شبه‌انتخابات حکومت جمکران آغاز شد. برندة این نمایشات مهوع از پیش تعیین شده و آنان که ما را به شرکت در انتخابات جمکران فرامی‌خوانند در واقع می‌خواهند بوزینة «برگزیدة استعمار» را «منتخب مردم» هم جلوه دهند.

ما از همة ایرانیان می‌خواهیم برای مقابله با توطئه‌های حکومت اسلامی و اربابان‌اش تا حد امکان از حضور در اماکن عمومی به ویژه از حضور در مساجد خودداری کنند. استعمار غرب به ویژه حاکمیت انگلستان از «تحریم انتخابات» توسط ایرانیان سخت به هراس افتاده. انفجار بمب در مسجد زاهدان با هدف «هدایت مردم» به سوی حوزه‌های رأی‌گیری و جهت کسب مشروعیت برای حکومت جمکران صورت پذیرفته. عامل این جنایت سازمان امنیت حکومت اسلامی ‌است که به فرمان اربابان‌اش در غرب برای ارعاب مردم ایران بار دیگر به خرابکاری متوسل شده.

هدایت مردم به سوی «مسیر مطلوب» به دو طریق صورت می‌گیرد، «تشویق» و «تهدید»! آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک تاکنون از طریق انتشار مصاحبه‌های ابله‌پسند ایرانی‌نمایان، و پخش شعارهای مضحک‌ 4 نامزد مسابقات مارگیری ما را به شرکت در این نمایش مهوع «تشویق» می‌کردند. کریستین ‌امانپور در «رادیوفردا»،‌ عباس میلانی و مهرانگیزکار در «بی‌بی‌سی» و ... و بسیاری دیگر ذکر «انتخابات» گرفته‌اند. گویا اربابان حکومت جمکران از واکنش قابل پیش‌بینی مردم به این معرکة نفرت‌انگیز ناخشنوداند و با انفجار بمب در اماکن عمومی این ناخشنودی را ابراز می‌کنند. همچنانکه گفتیم زبان استعمار در هر حال «زبان خشونت»، یا بهتر بگوئیم «زبان طبیعی» است که به «تشویق» و یا «تهدید» گشوده می‌شود.

«زبان تشویق» از سوی استعمار برای فریفتن مردم به کار می‌رود، تا از طریق واژگون‌نمائی آنان را در مسیر خشونت قرار دهد. در این راستا نگاهی خواهیم داشت به اعلامیة محفل کودتای 22 بهمن که در سایت «اخبارروز»، مورخ 7 خردادماه 1388 انتشار یافته. امضاءکنندگان این بیانیه در کمال بیشرمی به ما می‌گویند، برای مقابله با «کودتای بدون خونریزی» می‌باید در نمایش 22 خرداد شرکت کنیم؛ در غیراینصورت احمدی‌نژاد بازهم «انتخاب» می‌شود! بد نیست بدانیم ابراهیم یزدی، عامل سازمان سیا، مسعود بهنود، کارمند «بی‌بی‌سی» و احمد صدرحاج‌سید‌جوادی، همان کسی که با «حدیث» و «روایت» و «نهج البلاغه» قانون اساسی «مترقی» جمکران را شخصاً «تدوین» کرده، از امضاءکنندگان بیانیة مذکور به شمار می‌روند. البته نام سحابی، سحرخیز، اعظم طالقانی و همسرش، تقی رحمانی و همسرش، توسلی‌ها، محسن‌کدیور و دیگر «فاشیست ـ‌ مسلمان‌های» ‌نانخور کودتای 22 بهمن 57، اعضای محفل شیرین عبادی و شرکت‌کنندگان در کنفرانس رسوای برلن نیز در بین امضاءکنندگان به چشم می‌خورد.

ولی اسامی هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که 50 تن از پادوهای شناخته شدة استعمار که به غلط و با تکیه بر جوسازی و هیاهوی رسانه‌ای در جایگاه «مخالف» حکومت توحش جا خوش کرده‌اند، امروز به تبلیغات 30 سال پیش روزنامه‌های کیهان و اطلاعات متوسل می‌شوند تا باز هم در پس پردة «حضورمردم» به کودتای استعماری 22 خرداد مشروعیت بخشند. و برندة از پیش تعیین شدة شبه‌انتخابات را با این شعبده‌بازی‌ها «برگزیدة محبوب» ملت ایران نیز معرفی کنند.

همانطورکه بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم استعمار برای تحکیم پایه‌های لرزان حکومت اسلامی نیازمند «حضور مردم» در پای صندوق‌های مارگیری است. برندة این نمایشات مهوع از پیش تعیین شده و آنان که مردم را به شرکت در انتخابات جمکران فرا می‌خوانند در واقع می‌خواهند «برگزیدة استعمار» را «منتخب مردم» جلوه دهند. به این ترتیب، هم برای حکومت اسلامی کسب مشروعیت می‌کنند هم برای بوزینة برگزیدة استعمار. در نتیجه دست حکومت برای سرکوب مخالفان بازتر خواهد شد و در غرب کسی به این سرکوب اعتراضی نخواهد کرد، چرا که رسانه‌های غرب اکثریت مردم ایران را «طرفدار حکومت» معرفی می‌کنند.

این کسب مشروعیت برای حکومت اسلامی همواره از طریق تجمع «مردم در خیابان» صورت می‌پذیرد. چرا؟ چون چنین تجمعاتی فاقد هرگونه جنبة قانونی و وجاهت «حقوقی» است. روشن‌تر بگوئیم، تجمع مردم در ایران، اگر غیرمجاز باشد و به ویژه اگر خارج از مطالبات صنفی‌ تجمع‌کنندگان قرار گیرد فقط به نفع حکومت تمام خواهد شد. از آنجمله است تجمع غیرمجاز گروه عبادی، تجمع بوزینه‌های کفن‌پوش برای «نبرد با اسرائیل» و تجمع «مادران صلح» برای کمک به فلسطینیان و ... و هدف همة این تحرکات قانون‌گریز فراهم‌آوردن زمینة سرکوب برای حکومت انسان‌ستیز جمکران است.

البته روند «تعیین سیاست در خیابان» و سرکوب به هیچ عنوان جدید نیست. حاکمیت انگلستان بیش از یک سده است که با توسل به اوباش و فتاوی دستاربندان سیاست خود را به همین ترتیب در ایران اعمال می‌کند. پیشتر گفتیم که ترور قائم‌مقام ‌فراهانی و به ویژه ترور ناصرالدین‌شاه ریشه در همین «سیاست» داشته. در مورد فتوی خائنانة میرزای شیرازی نیز پیشتر توضیح داده‌ایم، و نیازی به تکرار مکررات نیست. در هر حال «تظاهرات مردمی» در ایران هدفی جز عوامفریبی، ارعاب مردم و گسترش خشونت نداشته و نخواهد داشت. بهترین نمونة این عوامفریبی صدور بیانیة خمینی خطاب به مردم برای «خروج از خانه‌ها» جهت «مقابله با توطئه» بود. حال آنکه توطئة واقعی با خروج مردم از خانه‌ها تحقق یافت، چرا که پیشتر سران خائن ارتش شاهنشاهی برای سرنگونی دولت بختیار با دارودستة بازرگان توافق‌های لازم را صورت داده بودند.

حال پس از گذشت سه دهه، ابراهیم یزدی و شرکاء بیانیة مشابهی صادر کرده از مردم دعوت می‌کنند «برای مقابله با کودتای» بدون خونریزی احمدی نژاد در انتخابات شرکت کنند! این بیانیه که مانند دیگر بیانیه‌های عملة «ملی ـ مذهبی» سازمان سیا، همزمان الکن، مبتذل و متناقض است، مدافع دمکراسی هم شده! نمی‌دانستیم ابراهیم یزدی و شیخ مسعود بهنود و شرکای اینان از طرفداران «دمکراسی»، «حقوق شهروندی» و «آزادی بیان» ‌به شمار می‌روند! حتماً این فرهیختگان طی سه‌ دهة اخیر تقیه می‌فرموده‌اند! به ویژه ابراهیم یزدی که به بهانة دفاع از حقوق فلسطینیان به «نبرد با اسرائیل» مشغول است، و همواره از «جدائی‌طلبان» چچن و استقلال «کوسوو» دفاع کرده، حتماً نوع ویژه‌ای از «دمکراسی» را مد نظر قرار داده. نوعی که فقط توسط ارتش جنایتکار ناتو می‌تواند از طریق جنگ، قاچاق اسلحه، ‌ تجارت برده و مواد مخدر تحقق یابد. سابقة شیخ بهنود هم که در دفاع از «آزادی‌های دینی» و گسترش «مقدسات»، دمیدن در بوق پاسداراکبر، استاد «عبدالکریه سروش» و ... و به ویژه در ارائة خدمات صادقانه به بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» و معرفی آیت‌الله و شاه‌عباس «روشنفکر» شناخته شده است!‌

دیگر امضاءکنندگان هم افتخارات‌شان کم نیست! ولی خوب به پای ایندو مدافع «اسلام مترقی» نخواهند رسید! که گفته‌اند، «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی»، و هنوز کسی نتوانسته رکورد سرعت و «کیلومتراژ» ابراهیم یزدی را بشکند، بجز خود او! آبراهام یزدی با هر نفس تغییر موضع می‌دهد، و با نفس بعدی به مواضع اولیة خود باز می‌گردد و از نظر سیاسی ویژگی‌های «کش‌تنبان» را دارد. در صورتی که مواضع شیخ مسعود به «زیپ شلوار» نزدیک‌تر است، چرا که هم با ملایمت و میلیمتری تغییر می‌کند هم قادر به تغییرات ناگهانی و پرشتاب است. همین «زیپ‌وارگی» به ایشان امکان داد در دوران شاه شغل امنیتی داشته باشند، و در دوران امام سیزدهم، هنرپیشه، نویسنده و مورخ از آب درآیند! و از سال 1384 دست در دست سید ابراهیم نبوی، معاون سیاسی وزارت کشور که هنوز نمی‌دانیم با سید عباس معروف چه نسبتی دارد، به عنوان «مخالف»، در عمل به تبلیغ برای اکبر بهرمانی و خاتمی مشغول شوند. باری شیخ مسعود و حاج آبراهام آمریکائی به همراه 48 تن از عملة فاشیسم یک بیانیه صادر کرده‌اند که بسیار ملی، میهنی، ساواکی و مزورانه است.

در واقع ساواک مفلوک جمکران سعی کرده یک متن حماسی و پرشور نیز سر هم کند تا دیگ احساسات «ملی ـ میهنی» کسانی را که با شنیدن «خلیج همیشه فارس، و خزر مال ایرانیان است و اینجور شعارهای پوچ» اشک از چشمان‌شان سرازیر می‌شود و بلافاصله در برابر سفارت ابرقدرت امارات «تجمع» می‌کنند به جوش آورد. ولی از آنجا که در ساواک جز لات و اوباش هیچ یافت نشود، متن بیانیة به مقالات وزین و مبتذل پاسداراکبر و حاج فرج دباغ شباهت پیدا کرده.

به ادعای شیخ مسعود و همراهان، آزادی‌های اساسی ملت در «وضعیت تجاوز» قرار گرفته! و اگر ما ملت در برابر حوزه‌های مارگیری تجمع نکنیم، احمدی نژاد به این آزادی‌ها «تجاوز» خواهد کرد. بله! تا پیش از آمدن احمدی نژاد گویا ما از همة آزادی‌ها برخوردار بودیم، به ویژه در دورة میرحسین موسوی و رفسنجانی که امضاء‌کنندگان در واقع حامیان آن‌ها به شمار می‌روند. این آزادی‌ها همانطور که دیدیم در دورة خاتمی به اوج رسید، و اگر روسیه حمایت می‌کرد، کودتای 18 تیر را همین «حضرات» می‌توانستند به عنوان دمکراسی، ویراست عملة تحکیم وحدت و اصلاح‌طلبان به ما ملت حقنه کنند و امروز اوباشی از قماش فاطمه حقیقت‌جو، مهاجرانی و پاسداراکبر در رأس حاکمیت نشسته بودند و برای‌مان حکومت اسلام مترقی و انسان‌ساز به راه می‌انداختند!

اتفاقاً ابراهیم یزدی هم در سایت «عصرنو» مدعی «انسان‌محوری»، هم در اسلام و هم کودتای هویزر شده! منتهی برخلاف انسان‌محوری دمکراتیک که بر «منطق انسان‌» تکیه دارد، انسان‌محوری مورد اشارة یزدی بر «غریزه» و «احساسات» استوار می‌شود! خلاصه از آن انسان‌محوری‌هاست که انسان را در ردة جانور قرار می‌دهد،‌ و درست مانند همان «حق طبیعی» معروف حاج عباس میلانی عمل می‌کند! طبیعی است که زبان «انسان»‌کذا مانند زوزة حیوانات برای ما گنگ و نامفهوم باشد، چون همانند زوزة کذا، «زبان طبیعی» یا «زبان وحش» است، نه زبان دمکراتیک»‌ و انسانی. روشنتر بگوئیم زبان جنگل است،‌ و به همین دلیل مرزهای معانی و نظم ساختاری «زبان»، به عنوان بنیاد منظم اجتماع را در هم می‌شکند.

بله ابراهیم یزدی هم مانند دیگر نخبگان حکومت اسلامی به مرزشکنی و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد مشغول شده. یزدی به خبرنگار «اعتماد» می‌گوید، «عامل انسانی» در بروز انقلاب نقش اساسی را برعهده داشت! به عبارت دیگر ایشان هم مانند حاج‌فرج دباغ که «دیالوگ» را با گپ‌زدن و گفت‌وشنود فامیلی و خوش‌وبش با رفقا اشتباه گرفته‌ بودند، یا همچون پاسداراکبر که به دلیل عدم آگاهی از تعریف «ارتباط دوسویه» این ارتباط را بین «دین و جامعه» هم رویت ‌کرده‌ بودند، مفهوم «عامل انسانی» را نمی‌‌شناسند. و به همین دلیل است که از آن استفادة نابجا صورت داده، این «عامل» را به اسطورة مقدس پیوند می‌زنند. به زعم یزدی، مردم «احساس سیاسی» دارند؛ چون خدا آن‌ها را آفریده! ولی نخبگان نظیر روحانیون، بینش سیاسی دارند و به «اعتراض فطری» مردم «جهت» می‌دهند تا برضد «سلطه» انقلاب کنند:

«[در بروز انقلاب] عامل انسانی نقش داشت. در جهان بینی توحیدی و بر اساس آموزه‌های قرآنی، خدا انسان را آزاد خلق کرده [...] هر عاملی بخواهد آزادی اندیشه و عمل را از انسان سلب کند، انسان به آن واکنش آگاهانه و یا ناخودآگاه نشان می‌دهد[...] بنابراین واکنش مردم به استبداد یک واکنش درونی و فطری و انسانی است[...]‌ نخبگان جامعه بینش سیاسی را برای مردم بیان می‌کردند و اعتراض آن‌ها را جهت می‌دادند[...]»


البته یزدی نقش رسانه‌های داخلی و خارجی و در رأس آنان رادیو «بی‌بی‌سی» را در این استدلال «کشکی» نادیده گرفته! ابراهیم یزدی می‌گوید، خدا انسان را آزاد‌ آفریده،‌ و نتیجه می‌گیرد که واکنش مردم به استبداد «فطری» است. حال آنکه وقتی سخن از «عامل انسانی» به میان می‌آید، سخن از «کنش» انسان است، نه «واکنش فطری»! حاج آبراهام که دستی هم در فرضیة فروید دارند و «خودآگاه» و «ناخودآگاه» غرغره می‌فرمایند، گویا متوجه نشده‌اند که ویژگی‌های «فطری» یا ذاتی انسان وجه مشترک انسان با جانوران است،‌ نه ویژگی‌های انسانی او! آنچه انسان را به «عامل انسانی» تبدیل می‌کند، قدرت مهار احساسات و غرائز یا همان مجموعه‌ای است که «فطرت» می‌نامند! و امثال یزدی با مطرح کردن «خدا» و «خلقت» فقط برای این تناقض‌گوئی‌های فاشیستی و مردم‌فریب هاله‌ای از «تقدس» ایجاد می‌کنند تا با پیوند خداوند به انسان او را از انسانی‌ات تهی کنند.

پس جای تعجب نخواهد بود که بر اساس همین ترهات، خداوند با «آفرینش» انسان «عامل انسانی» را در «فطرت» او دمیده! خلاصه بگوئیم با «مزخرفات» حوزوی این حضرات «بشر» از هزارة سوم پای بیرون گذاشته، مستقیماً وارد فلسفة فارابی در قرون وسطی می‌شود!‌ این وراجی‌ها نشخوار مزخرفاتی است که در واتیکان، اسرائیل و دیگر سوراخ و سنبه‌های «ادیان ابراهیمی» توسط ملایان «ادیان توحیدی» همه روزه غرغره شده، تفاله‌اش هم توی صورت مردم پرتاب می‌شود. مشروح این مصاحبة حماقت‌پرور در سایت عصرنو، مورخ 10 اردیبهشت‌ماه سالجاری منتشر شده. می‌بینیم که ابراهیم یزدی فقط در «اخبارروز» فعالیت نمی‌کند، در «عصرنو» هم به چرندبافی مشغول است. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به بیانیة «ملی ـ میهنی» نخبگان که برای هدایت «احساس سیاسی» مردم صادر شده:

«به نام خدا[..] کشور در شرایط سخت و حساس تاریخی خویش یکبار دیگر فرزندان پاک‌نهاد خود را به یاری می‌خواند. بررسی اوضاع اقتصادی[...] نگران کننده است. حقوق اساسی ملت، آزادی‌های عمومی و خصوصی شهروندان، حق آزادی بیان [...] و مطبوعات به عنوان رکن چهارم دمکراسی و دیده‌بان حقوق شهروندان در برابر حکومت، در وضعیت تجاوز قرار دارد[...]»


بله بعضی‌ها به نام خدا،‌ «نگران» شده‌اند! ولی در مورد نگرانی خود «توضیح» نمی‌دهند، صرفاً با انتشار چنین بیانیه‌هائی سعی دارند هر چه بیشتر به «ابهام» دامن زده، همان «نگرانی» موهوم را شدت بخشند. این شیوة انتشار «نگرانی»، پیش از انقلاب ژنرال هویزر هم برای ما ملت شناخته شده بود! و اما گذشته از «نگرانی»، حضرات به ما می‌گویند «رکن چهارم دمکراسی» و «دیده‌بان حقوق‌ شهروندان» در «وضعیت تجاوز» قرار گرفته! عبارت «وضعیت تجاوز» را حتماً این «فرهیختگان» اخیراً به گنجینة «ادب پارسی» افزوده‌اند! در ضمن، می‌باید از شیخ مسعود و دیگر همراهان شارلاتان «حوزوی ـ بازاری‌شان» بپرسیم، مگر حکومت اسلامی «دمکراسی» است که در آن مطبوعات «رکن چهارم دمکراسی» شده‌اند؟ حتماً در اتحاد جماهیر شوروی هم روزنامة «پراودا» رکن چهارم دمکراسی بوده و ما نمی‌دانستیم! نکند ورق‌پاره‌های حکومت‌های عربستان و امارات و پاکستان هم «رکن چهارم دمکراسی»‌ شمرده می‌شوند؟

از این گذشته مگر در قانون اساسی جمکران که به اقتضای منافع استعمار حرف آخر را «ولی‌فقیه» می‌زند «حقو‌ق‌شهروندی» هم داریم که به قول حضرات دیده‌بان‌اش در وضعیت تجاوز قرار گرفته؟ اصلاً نگفتید متجاوز کیست؟! آنطور که از متن استنباط می‌شود دیده‌بان است که آمادة تجاوز شده! نکند به دلیل «نگرانی» بیش از حد عنان «عقل» از دست داده و هذیان می‌گوئید! شاید هم ما اشتباه می‌کنیم، چرا که به زعم «حاج آبراهام» فاقد بینش سیاسی هستیم، و شما نخبگان ناکجاآباد فقرفرهنگی باز هم قصد هدایت «احساس سیاسی»‌ ما را کرده‌اید:

«در چنین شرایطی ضروری است برای مقابلة قانونی با این نگرانی‌ها [...] اقدامی همگانی انجام شود [...] کم هزینه‌ترین اقدامی که کنشگران دمکراسی‌خواه [...] می‌توانند انجام دهند تشویق مردم به بالا بردن میلیونی آراء مخالفان بنیادگرائی ‌است [...] اینک گاه آن رسیده که گامی فرا پیش نهیم و فلک را سقف بشکافیم و موجی نو در اندازیم[...]»


بله این بازاری جماعت که محفل‌دار اصلی کودتای 22 بهمن است، بیانیه هم که صادر می‌کند بوی تعفن رذالت و کاسبکاری‌اش از چند کیلومتری مشام انسان را می‌آزارد. شما 50 نفر ریزه‌خوار حکومت «نگران» شده‌اید که تغییراتی در این ساختار نکبت و ادبار ایجاد شود؟ به همین دلیل است که ما باید در نمایش «شبه‌انتخابات» این حکومت شرکت کنیم تا وضع موجود تداوم یابد و دکان شما روسپی‌های سیاسی و خرده پاهای آستان مقدس عموسام از رونق نیافتد؟ مگر پنداشته‌اید دوران «جهاد» با اتحاد جماهیرشوروی است، که «موجی نو» دراندازید؟ خیر! کور خوانده‌اید!

البته ما دلیل نگرانی شما «عزیزان» نمک پروردة استعمار را بخوبی درک می‌کنیم، ولی ما اصلاً «احساس سیاسی» نداریم که مشتی گوسالة ننه‌حسن برای‌مان تعیین تکلیف کنند! ما نیک می‌دانیم که تغییرات در حکومت جمکران اجتناب ناپذیر شده، و به همین دلیل است که اوباش‌الله حوزه و بازار به همراه حزب انگلیسی‌مسلک «توده» در یک صف قرار گرفته‌اند. پس به شما می‌گوئیم، اگر طرفدار دمکراسی و انسان‌محوری هستید، بیانیه‌ای که برای دفاع از این ارزش‌ها صادر می‌کنید، نمی‌باید با «نام خدا» آغاز شود!

به نام بمب [...] اوضاع حکومت اسلام و مسلمین [...] نگران کننده است. حقوق اساسی امت جاهل‌پرور، آزادی‌های اوباش‌الله، حق صدور فتوی [...] و انتشار مطبوعات استحماری به عنوان ستون پنجم دشمن در وضعیت بدی قرار دارد[...] در چنین شرایطی ضروری است برای مقابله با این نگرانی‌ها [...] اقدامی همگانی انجام شود [...] کم هزینه‌ترین اقدامی که اوباش‌الله و داس‌الله اسلام‌پرست [...] می‌توانند انجام دهند تشویق شوت‌وپرت‌ها به بالا بردن میلیونی آراء مخالفان تغییرات ‌است[...] هر چند کسی رأی نمی‌شمارد، ولی حضور مردم کافی است که «تغییرات» را به نام روسپی‌های سیاسی ثبت کند[...] اینک گاه آن رسیده که گامی به پیش نهیم، فلک را سقف بشکافیم و ملت را یک گام دیگر به گذشته بازگردانیم [...] از بمب‌گزاران مسجد زاهدان نیز «به نام خدا» متشکریم!
اوباش‌الله و داس‌ال‌موسوی ال‌دجال!


...

پنجشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۸


از خامنه تا سیدنی!
...

«[هادی غفاری]گفت حق طبیعی هر انسانی است که یک حکومت عادل و آزادیخواه داشته باشد.»

این سخنان مضحک در فارس‌نیوز، مورخ 7 خردادماه سالجاری منتشر شده. هادی غفاری، آدمکش و اصلاح‌طلب حکومت اسلامی هم مانند پروفسور عباس ‌میلانی از «حق طبیعی» دفاع می‌کند،‌ تا انسان را در جایگاه جانوران قرار دهد. می‌بینیم که مصاحبه‌های حماقت‌گستر «بی‌بی‌سی» پژواک خود را در حوزة «علمیه» می‌یابد. غفاری از کروبی حمایت کرده! نظر ما این است که با توجه به سابقة جنایات غفاری، حمایت وی از کروبی در واقع شلیک تیر خلاص به این شیخ جنایتکار است! رقابت در واقع بین سه نامزد بی‌دستار جریان دارد.

احمدی‌نژاد را که مانند خمینی دجال «پیرو راه حسین» شده و قصد نبرد با «استکبار جهانی» کرده رها می‌کنیم، چرا که مشاورش، «پروفسور» حمید مولانا، پادوی ایالات متحد در ایران است. به مواضع کروبی هم پیشتر اشاره کردیم و گفتیم این شیخ پلید و جنایتکار، علاوه بر قانون‌شکنی و تقدس پروری، در جبهة «نبرد با اسرائیل» فعالیت می‌کند. پس می‌ماند محسن رضائی و موسوی که طی سه دهة گذشته از امتحان جنگ‌پرستی و مزدوری سربلند بیرون آمده‌اند. محسن‌آقا را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم و می‌رویم به سراغ موسوی که هم مهندس است، هم هنرمند و از همه مهم‌تر مزدور بیگانه.

میرحسین موسوی با اعلام مواضع خود در مورد برنامة هسته‌ای ایران ثابت کرد که هنوز برای جنگ افروزی و تداوم بحران مورد حمایت آنگلوساکسون‌های این‌سوی آب قرار دارد. میرحسین موسوی امروز پیشنهاد کرد بهتر است بجای غنی‌سازی در ایران اینکار را در استرالیا انجام دهیم! می‌دانیم که استرالیا مانند کانادا تحت نظارت سلطنت انگلستان قرار دارد، و در عمل تحت‌الحمایة انگلیس به شمار می‌رود. و اخیراً به دلیل تضعیف ناتو در منطقه، مواضع انگلستان به ویژه در ایران مورد تهدید قرار گرفته. و خلاصه اگر شر جنتلمن‌های نزول‌خور«سیتی» از سرمان کم شود ممکن است از نعمت فاشیسم اهدائی کلنل آیرون‌ساید محروم بمانیم. برای همین هم موسوی وارد صحنه شده تا منافع انگلستان در ایران از چنین فاجعه‌ای در امان بماند.

منافع انگلستان در ایران، از قرن نوزدهم تاکنون از طریق فتوی، ترور، آشوب، سرکوب،‌ کودتا و جنگ به بهترین وجه ممکن تأمین شده. و حاکمیت انگلستان ترجیح می‌دهد در بر همین پاشنه بچرخد. بساط فتوی و کودتا که همچنان پابرجاست، آشوب نیز به همت اوباش حوزه و دانشگاه تداوم دارد، و طبیعی است که پیامد هر آشوب سرکوب باشد. بازار ترور هم که مدتی است کساد شده با انتصاب میرحسین موسوی رونق دوباره خواهد یافت، چرا که بهزاد نبوی و محسن رضائی فعالیت‌های «فرهنگی» خود را از سر خواهند گرفت. می‌ماند «جنگ» که آنهم از طریق خوش‌رقصی‌های دولت آیندة موسوی برای اربابان‌اش در لندن امکانپذیر خواهد بود.

ساده است! کافی است چند موشک به خاک ایران اصابت کند. مهم نیست چه کسی موشک‌ها را پرتاب کرده، مهم این است که رسانه‌ها انگشت اتهام را به کدام سو می‌گیرند. همچنانکه پیش از آغاز جنگ با عراق، بمبگذاری‌ در خوزستان را ساواک جمکران بر عهده داشت ولی عراق مسئول آن معرفی می‌شد. در هر حال، سیاست تاراج استعمار همچنانکه گفتیم تداوم دارد و برای تأمین همین تداوم تاراج است که ما ملت متحمل گسست‌های پیاپی می‌شویم و آشوب و بحران به روزمرة ما تبدیل می‌شود. درست مانند عراق، افغانستان و پاکستان.

پاکستان به ویژه از این نظر اهمیت دارد چه استعمار هر سیاستی که بخواهد در ایران اعمال کند، ابتدا در پاکستان به مورد اجرا می‌گذارد. حال ببینیم در پاکستان چه می‌گذرد؟ خارج از انفجارهای روزمره در اماکن عمومی، نیروهای نظامی و امنیتی این کشور هدف حملات تروریستی قرار می‌گیرند و ارتش پاکستان اخیراً ناچار شده بر ضد دوستان خود در درة سوات وارد جنگ شود. پیشتر گفتیم که ماه فوریة سال‌جاری دولت پاکستان با گروه طالبان توافق‌نامه‌ای امضا کرده بود که به این گروه اجازه می‌داد در درة سوات یک حکومت طالبانی‌تر تشکیل دهند. ولی حدود سه ماه بعد، پس از نشست توکیو همین دولت ناچار شد توافق خود را نقض کرده پاکستان را درگیر جنگ داخلی کند. جنگی که تاکنون بیش از دو میلیون و پانصد هزار آواره بر جای گذاشته و همانطور که شاهدیم خبرنگاران غربی هیچ گزارشی هم از این جنگ تهیه نمی‌کنند! فقط می‌شنویم که ارتش پاکستان دمار از روزگار طالبان درة ‌سوات در آورده. هر چند طی 24 ساعت گذشته، در شهرهای پیشاور و لاهور نیروهای انتظامی و امنیتی پاکستان هدف تهاجم گستردة تروریست‌ها قرار گرفتند. اما دولت پاکستان به اوضاع داخلی اصولاً کاری ندارد!

هزینة این جنگ را نوکران آمریکا یعنی حکومت اسلامی، شیخک‌های کازینونشین و ...تأمین می‌کنند، و مصائب جنگ را هم مردم پاکستان متحمل می‌شوند، فدای ‌سر پنتاگون و دولت دست نشاندة پاکستان! این دولت درست مانند دولت جمکران در پی عزت و اقتدار است و به همین دلیل افزایش ظرفیت اتمی خویش را در الویت قرار داده، چون خود را رقیب هند می‌بیند، همانطور که دولت فکسنی جمکران خود را «رقیب» روسیه می‌خواند!

بله در راستای رقابت‌ خرمگس با فیل است که دولت مفلوک پاکستان با حمایت آنگلوساکسون‌ها در زمینة هسته‌ای به جهش و پرش مشغول شده. هفتة گذشته به گواهی تصاویر ماهواره‌ای اعلام شد که پاکستان دو مجتمع اتمی را جهت تقویت زرادخانة هسته‌ای خود گسترش داده! به گزارش رادیو فرانسه، مورخ 20 ماه مه 2009، کارشناسان در واشنگتن اعلام داشتند پاکستان فعالیت خود را در زمینة هسته‌ای به طور قابل ملاحظه‌ای توسعه بخشیده. و ژنرال مایک مولان هم بلافاصله اعلام کرد، پاکستان برای دستیابی به چنین پیشرفت‌هائی از کمک‌های آمریکا استفاده نکرده! حتما از کمک‌های چاه جمکران استفاده کرده که «معجزات» فراوان دارد.

در هر حال این شرایط فقط برای تهدید هند و روسیه در پاکستان به وجود آمده و هر چه ثبات و امنیت این کشور متزلزل‌تر می‌شود در زمینة اتمی «پیشرفت» بیشتری به دست می‌آورد! این مقدمة مختصر را گفتیم تا بپردازیم به مواضع «مترقی» میرحسین موسوی که در پوشش تعلیق غنی‌سازی در ایران قصد غنی‌سازی در استرالیا کرده. پیش از ادامة مطلب نگاهی خواهیم داشت به خبر دادوستد با گورکن‌ها توسط دولت استرالیا. ظاهراً دولت علیاحضرت در سیدنی، برای نقض تحریم‌های شورای امنیت هیچ مشکلی ندارد! به عبارت دیگر همزمان با تشدید تحریم‌ها بر علیه ایران، این دولت به مذاکره برای سرمایه گذاری در کشورمان ادامه می‌دهد! و به این ترتیب دست‌اش برای تاراج بازتر خواهد بود. بی‌دلیل نیست که جنگ و تحریم‌ها به پیشرفت رهبر فرزانه در همة زمینه‌ها منجر می‌شود.

به گزارش نووستی، به نقل از آسوشیتدپرس، دولت استرالیا به طور اتفاقی اسناد مذاکرات محرمانة تسلیحاتی با سایر کشورها را هم منتشر کرده! در این اسناد، سند مذاکرات محرمانه در بارة تسلیحات با اندونزی، صدور اورانیوم به چین و سرمایه‌گزاری در ایران علیرغم تحریم‌های تصویب شده به چشم می‌خورد:

«با وجود اینکه دولت استرالیا پیشتر تحریمات خود علیه ایران را تشدید کرده بود، به مذاکرات در بارة سرمایه گذاری با تهران ادامه می‌دهد[...]»
منبع: نووستی، مورخ 24 اردیبهشت‌ماه سالجاری

حال به دلائل واقعی ابراز علاقة میرحسین موسوی به «غنی‌سازی اورانیوم در استرالیا» بهتر پی‌می‌بریم. این سخنان ابلهانه در واقع ابراز ارادت موسوی به رعایای الیزابت دوم است. به یاد داریم که میرحسین موسوی در سایت «روز‌آن‌لاین» با احداث خط لولة صلح مخالفت کرده بود، ولی همین فرد هفتة ‌گذشته در مورد امضای قرارداد خط لولة کذا بین ایران و پاکستان سکوت اختیار کرد! چرا که هند در این معامله حضور نداشت و مسائل به صورت «بین‌ال‌نوکرین» حل و فصل شد. می‌دانیم که میرحسین موسوی به ژنرال ضیاءالحق اسلام‌پرور نیز ارادت خاصی داشت، چون او هم علاوه بر طالبان نوازی، کودتاچی و نوکر آمریکا بود. خلاصه وقتی رسانه‌های جمکران می‌گویند، دولت دوست و برادر پاکستان، دلیل موجه و منطقی دارد، حال آنکه غنی کردن اورانیوم در استرالیا خارج از ابراز نوکری در بارگاه انگلستان هیچ نمی‌تواند باشد.

امروز انگلستان قوای مقننه و قضائیه را در جمکران تحت نظارت گرفته، می‌ماند قوة‌ مجریه! حال بپردازیم به پیامد پیشنهاد غنی‌سازی اورانیوم در استرالیا که دولت جمکران را موظف خواهد کرد سوخت ‌هسته‌ای را از استرالیا وارد کند و طبق معاهدات بین‌المللی زباله‌های هسته‌ای را نیز به استرالیا تحویل دهد! گویا موسوی فراموش کرده که استرالیا عضو شورای امنیت نیست و سرمایه گذاری در این کشور برای تولید مرکز سوخت هسته‌ای با مخالفت روسیه روبرو خواهد شد! و به همین دلیل بود که در طرح‌های پیشین، حاکمیت انگلستان ناچار شد ترکیه، سوئیس و ژاپن را نیز از برنامة کذا حذف کند. حال می‌باید از این نخست‌وزیر اقتصاد جنگ و دلالی و بازارسیاه و متخصص فروش رایگان نفت به غربی‌ها بپرسیم چرا غنی‌سازی اورانیوم را در روسیه انجام نمی‌دهد که حمل و نقل سوخت هسته‌ای نیز ارزان‌تر تمام ‌‌شود؟

مسلماً میرحسین موسوی پاسخ منطقی برای چنین پرسشی نخواهد داشت. «مذاکرات» برای تاراج پیش از برنامة‌ مارگیری جریان داشته، و کافی است میرحسین موسوی را از صندوق کذا بیرون بکشند تا جنجال و هیاهوی «غنی‌سازی در استرالیا» به راه بیافتد و اگر بخت و اقبال جنتلمن‌های نزولخور یاری کند آغاز به کار نیروگاه بوشهر باز هم چند سالی به تعویق افتد. بله، بی‌دلیل نیست که «ایل جورناله» اینچنین شیفتة میرحسین و «بانوی اول» شده، بانوئی که «شهامت» دارد زیر چادرسیاه روسری گل‌منگلی به سر کند! اگر میرحسین بیاید «ایل جورناله» باز هم می‌تواند عکس تمام قد رزمناوهای آمریکا را در صفحة اول خود چاپ کرده، به ارعاب مردم ایران بپردازد. در اینصورت سر «روزآنلاین» هم بی‌عمامه نخواهد ماند. چرا که گسترش چپاول و سرکوب در ایران پیامد بحران هسته‌ای و تنش در منطقه است و شعارهای 4 نامزد مسابقات مارگیری نیز بر محور همین بحران هسته‌ای و تنش متمرکز شده.

تداوم بحران در داخل مرزها و حفظ تنش موجود در منطقه وجه مشترک شعارهای هر چهار نامزد «شبه‌انتخابات» حکومت اسلامی است. به عبارت دیگر روز 22 خرداد هر یک از 4 شارلاتان که از صندوق‌های مارگیری استخراج شود، این شرایط را با توسل به «حقوق مردم مظلوم فلسطین» و مسئلة «غنی سازی اورانیوم» تداوم می‌بخشد تا منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به بهترین وجه تأمین شود. میرحسین موسوی برای فریب افکار عمومی «تعلیق غنی‌سازی» را مطرح کرده. برای روشن‌تر شدن ژرفای مزدوری میرحسین موسوی می‌باید به عقب بازگردیم و نگاهی داشته باشیم به پیامدهای پرتاب موشک کرة شمالی در تاریخ 5 آوریل 2009 و دومین آزمایش‌ هسته‌ای این کشور در تاریخ 25 ماه مه سالجاری. اینهمه تا دریابیم هدف از چنین پیشنهادی در واقع به زیر سئوال بردن «ان.پی.تی» یا پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای است.

در پی پرتاب نخستین موشک کرة‌شمالی، دولت ژاپن بلافاصله ابراز ترس و لرز کرده خواهان دستیابی به سلاح هسته‌ای شد! می‌دانیم که ژاپن مانند کرة جنوبی تحت حمایت آمریکاست، و تسلیح ژاپن به سلاح هسته‌ای تهدید همزمان روسیه و چین خواهد بود. حدود یکماه بعد، در پی انجام آزمایشات هسته‌ای کره‌شمالی بلافاصله هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجة آمریکا اعلام داشت، «ایالات متحد در صورت تهدید،‌ از کرة‌جنوبی و ژاپن حمایت خواهد کرد.» روشن‌تر بگوئیم آنگلوساکسون‌ها از کشیده شدن دامنة جنگ به کرة جنوبی و حتی ژاپن استقبال خواهند کرد، چرا که اقتصاد اینان بر «جنگ» تکیه دارد. ولی شرایط برای جنگ افروزی در مرز چین و روسیه به هیچ عنوان مناسب نیست، از اینرو عموسام و نوکران‌اش در جمکران جبهة نبرد برای «خلیج همیشه فارس» را برگزیدند.

روزنامة‌ لوموند در مورد سفر سرکوزی به ابوظبی و افتتاح پایگاه نظامی فرانسه گزارشی منتشر می‌کند و بجای خلیج فارس می‌نویسد «خلیج»، تا حنازرچوبه بتواند آناً در بوق خلیج همیشه فارس بدمد. بله، بازار تقدس‌های بومی اینروزها بی‌دلیل گرم نشده! گفتیم که پروپاگاند پیامی است از سوی «قدرت»، جهت دریافت «پاسخ مناسب». و حنازرچوبه بلافاصله پاسخ مناسب را به صنایع نظامی «لاگاردر»، ‌ صاحبان اصلی روزنامة لوموند ارائه داد. فقط اشکال اینجاست که رسانة لوموند به نوبة خود دست به دامان شیرین عبادی شده تا ایشان را به عنوان رهبر بلا منازع حقوق بشر در ایران معرفی کند. به عبارت دیگر، لوموند با یکدست استخوانی برای حنازرچوبه پرتاب کرده و با دست دیگر روسری شیرین عبادی را چسبیده تا نیفتد! و دیدیم که «ایل جورناله» هم به نوبة خود با چادر و روسری «بانوی اول» چترنجات ساخته تا سقوط آزاد نکند! اینجاست که به قدرت «الهی» این تکه ‌پارچه در جمکران پی می‌بریم! روسری، چادر و دستار پایه‌های حکومت فریب است. تمام قدرت دروغین حکومت اسلامی در همین تکه پارچة جادوئی نهفته که امروز به چتر نجات اربابان‌اش هم تبدیل شده!



...

چهارشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۸


دوازده فرمان!
...
خرها وکیل ملت و ارکان دولت‌اند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر

هدف از جنجال و هیاهو پیرامون «انتخابات» حکومت اسلامی همچنانکه گفتیم گسترش تقدس‌ها و تخریب مفاهیم دمکراتیک از طریق تحریف آن‌هاست. هدف این بود که وبلاگ امروز را به ابعاد تخریب در شعارهای انتخاباتی محسن رضائی اختصاص دهیم ولی از آنجا که دارودستة محمد خاتمی جدیداً یک دکة نوین برای تحریف سکولاریسم و حقوق‌‌بشر افتتاح کرده‌اند و «رادیوفردا» هم با آب و تاب آنرا به نمایش گذارده، بررسی شعارهای تیمسار رضائی را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم. پس می‌پردازیم به شرکت سهامی طبرزدی، کوروش زعیم و شرکاء بدون هر گونه مسئولیت! به گزارش رادیو فردا، مورخ 6 خردادماه سالجاری، ‌شرکت کذا دو روز پیش تأسیس شده.

دارودستة ‌محمد خاتمی پس از دریافت «پیام» تفاله‌های ساکن ینگه‌دنیا در سایت اکبربهرمانی بلافاصله دست به کار شده برای «تحریف» و «تخریب» سکولاریسم که بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» استوار است، یک دکان جدید افتتاح کردند با تابلوی «همبستگی برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران» که آقای «مهندس» حشمت‌الله طبرزدی با «دوازده فرمان» پشت دخل آن ایستاده، آمادة پذیرائی از مشتریان شوت‌وپرت و گرامی است.

خرها همه محترم‌اند اندر این دیار
باید نمود از دل و جان احترام خر

فواید «دوازده فرمان» کذا این است که دو فرمان از ده فرمان موسی هم بیشتر دارد و ثابت می‌کند که اسلام از یهودیت پیشرفته‌تر است. بله ما همین امروز این منطق کشکی را از استاد، دکتر عباس میلانی، ‌ خانه شاگرد بنیاد هوور فرا گرفتیم که با خم رنگرزی‌شان در سایت «بی‌بی‌سی» نشسته و به امر «مقدس» رنگ کردن اهالی مرز پرگهر مشغول بودند. استاد میلانی که در واقع معلوم نیست چه تخصصی دارند، مدتی هم گویا در دانشکدة حقوق دانشگاه تهران «استادی» می‌کردند، و خلاصه در همه ‌کار استاداند، و با استدلال علمی و منسجم به ما ثابت کردند که شرکت در «شبه‌انتخابات» حکومت اسلامی نه تنها «حق مسلم ماست» که ضربة محکمی است بر حاکمیت! خلاصة مطلب بر اساس «استدلال» ایشان هر که در این انتخابات شرکت نکند از حق دمکراتیک خود صرفنظر کرده. البته «پروفسور» میلانی چند نکته را فراموش کرده‌اند. نخست اینکه در حکومت مدعی تقدس الهی «حقوق دمکراتیک» اصلاً وجود ندارد،‌ این نوع حاکمیت فقط «حقوق گوسفندی» و اطاعت را به رسمیت می‌شناسد. گویا ریاست «هوور» هنوز این مسائل را برای «پروفسور» میلانی تعریف نکرده‌اند!‌ دیگر اینکه در یک حاکمیت دمکراتیک شرکت در انتخابات به معنای «حق انتخاب آزاد» است.

بهتر است مسائل را روشن‌تر بگوئیم تا «استاد» عباس هوور گیج نشوند! در یک حاکمیت دمکراتیک عدم شرکت در انتخابات به معنای مخالفت فرد با اهداف انتخاب شوند‌گان است! به عنوان نمونه در انتخابات یک جمهوری دمکراتیک طرفداران سوسیال دمکراسی به نامزدهای راست،‌ راست‌میانه و یا چپ افراطی رأی نخواهند داد، ‌ مگر اینکه مانند انتخابات فرانسه فضا را دو قطبی کرده باشند و مردم را در برابر دو نامزد راست و راست افراطی قرار دهند تا حزب سوسیالیست هم رسماً به نفع نامزد دست راست موضع‌گیری کند. این همان شرایطی بود که ژاک شیراک را در برابر ژان ماری لوپن فاشیست قرار داد. در مطلب «لولو آمد» به این شرایط اشاره کردیم و گفتیم گروه‌های چپ با معرفی شانزده نامزد انتخابات ریاست جمهوری انتخابات را به دور دوم کشانده عملاً پست ریاست جمهوری را به جناح راست واگذار کردند.

ولی ایران تحت رژیم فعلی به هیچ عنوان با فرانسه قابل مقایسه نیست؛ قوانین دمکراتیک هم ندارد. در نتیجه کوبیدن بر طبل انتخابات در حکومتی که حقوق افراد را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، اگر نشان بلاهت نباشد، مسلماً نشانة شارلاتانیسم و عوامفریبی است. پروفسور میلانی هم مانند اکبربهرمانی و آخوند احمد خاتمی تلاش می‌کند از طریق ارعاب مردم آنان را به پای صندوق‌های مارگیری بفرستد. «استاد» با توسل به واژگون‌نمائی، «حضور مردم» در صحنة شبه‌انتخابات را «حق مردم» و «بخشی از میراث دمکراتیک جامعه» قلمداد کرده می‌گوید، عدم شرکت در انتخابات صرفنظر کردن از حقوق دمکراتیک است! حال آنکه می‌دانیم حضور در شبه‌انتخابات حکومت اسلامی در واقع تحکیم پایه‌های استعمار از طریق تأمین مشروعیت برای یک حکومت ضددمکراتیک، انسان‌ستیز و ضدایرانی است:‌

«نفس وجود [انتخابات] به معنای پذیرش حق مردم و بخشی از میراث دمکراتیک جامعه است. شرکت نکردن در [این انتخابات] بسان کسی است که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصب‌اش نکرده‌اند هم استفاده نمی‌کند.»


ابتدا لازم است عبارت «شرکت نکردن بسان کسی است» را به دستور زبان فارسی بیفزائیم که از گنجینة فقرفرهنگی بی‌نصیب نمانیم! این نوع پشتک ‌و وارو زدن در عرصة «منطق» و لگدپرانی در عالم «معنا»، البته برای ما شناخته شده‌ است. پس حضور عباس میلانی که سرپیری به آکروباسی پرداخته بگوئیم، اولاً «شرکت در انتخابات» از نظر حقوقی به تنهائی نمی‌تواند «حق» شناخته شود. چه در اینصورت جنبة وظیفه و اجبار خواهد یافت. شرکت در انتخابات اگر اجباری شود دیگر حق نیست و آنچه اهمیت دارد «حق انتخاب»‌ برای انسان است نه انجام وظیفه! به عبارت دیگر سرکار که مانند مهرانگیزکار و شرکاء حقوق‌دان برجسته‌ای هم بوده‌اید، باید بدانید مهم «حق انتخاب» است، نه استفادة اجباری از آنچه «حق» معرفی می‌شود! ساده‌تر بگوئیم جنابعالی «سوراخ دعا» را گم کرده‌اید. ‌ این وردها را برای عملة حکومت در ینگه‌دنیا بخوانید نه برای ما! از منظر حقوقی، «حق» عبارت است از «حق انتخاب آزاد». در مورد انتخابات، «حق» عبارت است از «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات، آنهم اگر اصولاً انتخاباتی وجود داشته باشد. و اما بپردازیم به استدلال علمی و منسجم سرکار در باب «آنکس که در اعتراض به غصب بخش اعظم منزلش توسط مشتی غاصب از اندک حقوقی که هنوز غصب‌اش نکرده‌اند هم استفاده نمی‌کند!»

اولاً اگر منزل فردی غصب شده باشد منطقاً آن فرد در اعتراض به اینکار باید از طریق قانونی و با مراجعه به مقامات ذیصلاح دست غاصبین را کوتاه کند، نه اینکه در زیر زمین خانة خود زندگی کند، در کنار غاصبین بنشیند، و از آنان پذیرائی شایانی هم به عمل آورد. شرکت مردم ایران در این انتخابات دقیقاً عکس آن‌ تصویری است که بنیاد هوور، کارفرمای شما به ما ارائه می‌دهد.

شرکت ما در این انتخابات به عمل آن ملتی می‌ماند که سی سال است مشتی سارق مسلح اموال‌اش را به تاراج می‌برند، فرزندان‌اش را به بند می‌کشند و به قتل می‌رسانند، و هر از گاه از او می‌خواهند برای تأئید جنایات‌شان در نمایش مهوعی که اینان «انتخابات» می‌خوانند شرکت کند تا نان بنیاد هوور، فریدام هاوس و دیگر مراکز «علمی» ینگه دنیا که آخور فاشیست ‌مسلمان‌های برگزیدة حکومت اسلامی نظیر مهرانگیزکار، هاله اسفندیاری، حاج فرج‌دباغ‌ها و میلانی‌هاست آجر نشود.

بدا به حال‌تان! چون آنروزهای خوب که بی‌بی‌سی «اساتید» و «محققان» ایرانی‌نمای ساکن غرب را به عنوان صاحب‌نظران فرهیخته به ما ملت حقنه می‌کرد دیگر گذشته! امروز همینکه سخنان بی‌سروته سرکار بررسی شود، اگر همه هم متوجه نشوند که سرکار همچون شیاد معروف فقط «عکس مار» را می‌کشید، چند نفری به ابعاد شارلاتانیسم یا بیسوادی شما پی‌خواهند برد. و همین کافی است تا مانعی بر سر راه فضاسازی پروپاگاند استعمار ایجاد کند. حال برای به دست دادن ابعاد گسترده‌تری از تبلیغات استحماری «بی‌بی‌سی» نگاهی خواهیم داشت به «تعریف» جناب «دکتر» عباس میلانی از «آزادی» در مفهوم مدرن!

میلانی ادعا می‌کند، «آزادی» یک «حق طبیعی» است برای انتخاب و عزل حکومت، و نظارت استصوابی آزادی ایرانیان را سلب کرده! به عبارت دیگر در هزارة سوم انسان «آزاد» است که «حکومت» را عزل یا انتخاب کند و نظارت استصوابی مانع از اعمال چنین حق و حقوقی می‌شود! حال آنکه نظارت استصوابی در چارچوب قانون اساسی بر ملت ایران تحمیل شده! بدون نظارت کذا هم مردم ایران توسط ولایت فقیه و اوباش‌الله «همیشه‌در‌صحنه» سرکوب می‌شدند! امروز اگر نظارت استصوابی حذف شود آزادی ملت ایران تأمین نخواهد شد، چرا که قوانین حکومت اسلامی در هر حال آزادی‌ستیز است.

از سوی دیگر «آزادی» یک مجموعه است که نمی‌توان آنرا به انتخاب و عزل حکومت تقلیل داد. در اینصورت قبائل وحشی آمازون هم از آزادی به مفهوم مدرن برخوردارند، چرا که برای تعیین روسای خود به نوعی اجماع متوسل می‌شوند! می‌بینیم که خم رنگرزی پروفسور عباس‌میلانی چه جادوئی است! از آن همه چیز می‌توان بیرون کشید، و همة مفاهیم را می‌توان با آن تحریف کرد. به عنوان نمونه عباس میلانی «حق شرکت در انتخابات» را جزئی از میراث دمکراتیک می‌خواند، حال آنکه «حق انتخاب» همزمان «حق شرکت» و «حق عدم شرکت» در انتخابات است. به زبان ساده‌تر عباس میلانی، «حق انتخاب» را به «حق شرکت» تقلیل می‌دهد و همزمان «انسان متجدد» را بجای «انسان آزاد» می‌نشاند تا با تحریف آزادی آنرا در ترادف با «تجدد» قرار دهد:

«آزادی در مفهوم قرن بیست و یکمی‌اش به معنای حق طبیعی هر انسان در انتخاب و عزل حکومت خویش است [...] انسان متجدد محتاج قیم [...] حتی اگر استصوابی هم باشد نیست. مصلحت خویش را خویش بهتر از هر کس می‌داند. نظارت استصوابی طبعاً ناقض بی‌چون چرای آزادی ایرانیان است اما به رغم این نقض عمده حق شرکت در انتخابات کماکان بخشی از حقوق ایرانیان و جزئی از میراث دمکراتیک آن حرکت دمکراتیک است»


بله، این مجموعة منسجم از پریشان‌گوئی و تحریف همزمان چند هدف را دنبال می‌کند. از یکسو، تقلیل و تحریف آزادی، و از سوی دیگر، قراردادن «فرد» بجای «جمع» برای «انتخاب حکومت» و نهایتاً، تحریف «حقوق قانونی» و جایگزین کردن این حقوق با «حق‌طبیعی»! اینهمه به منظور حذف «قوانین حقوقی» و نشاندن قوانین ‌طبیعی بجای آنها! به این ترتیب است که «توحش» نیز نهایت امر می‌تواند بجای تمدن و فرهنگ بنشیند.

می‌دانیم که انتخاب حکومت یک «حق جمعی» است نه فردی، و از سوی دیگر این حق به هیچ عنوان «طبیعی» نیست! بلکه در چارچوب «قوانینی‌انسان‌محور» می‌تواند اعمال شود. «حق طبیعی» انسان فقط در «طبیعت» می‌تواند معنا و مفهوم داشته باشد، آنجا که انسان مانند تمام حیوانات برای تداوم «حیات» خود در تلاش است. تا آنجا که ما می‌دانیم در طبیعت قانون جنگل حکمفرماست، هر که زورمندتر است «حق» و حقوق بیشتری هم خواهد داشت! و این است گزینة مطلوب کارفرمایان میلانی برای ملت ایران. در حکومت اسلامی حق با «خداوند» و احکام الهی است، در نتیجه هر کس در جایگاه واسطه بین انسان و خداوند قرار گیرد و خود را مجری احکام الهی معرفی کند صاحب «حق» خواهد بود. به عبارت دیگر این «حق» بطور خاص متعلق به «ولی فقیه» است، و به طور کلی متعلق به نعلین‌ها! این است دور باطل سفسطه و شارلاتانیسم که در سخنان حکیمانة «استاد» عباس میلانی در سایت بلاهت‌گستر «بی‌بی‌سی» منتشر شده.

خر سرور نباشد پس هر خر از چه روی
گردد همه ز روی ارادت غلام خر

و اما پیش از مصاحبه با روشنفکر فرهیخته، عباس میلانی، سایت بلاهت‌گستر کذا با «دکتر» مهرانگیز کار، محصول دیگری از کارخانة‌ سفله‌پروری کودتای 28 مرداد نیز مصاحبه‌ای صورت داده. البته خانم «دکتر» همچون شیرین عبادی کاربرد خود را پس از کودتای 22 بهمن نیز حفظ کرده‌، و در رسانة «زنان» با «شهلا شرکت» برای سردار سازندگی پامنبری‌ می‌خواندند. ایشان مدتی است که شغل شریف مداحی و نعلین‌پرستی و ایران‌ستیزی را از مسقط‌الرأس‌شان یعنی آمریکا ادامه می‌دهند:

«در شرایط کنونی رأی دادن نوعی تأکید است بر شناسنامة ایرانی، اقدامی است مانند تمدید گذرنامه ایرانی. صحنه من را جذب کرده است [...]»


اتفاقاً ما هم خیلی جذب این صحنه شده‌ایم، چرا که تاکنون چنین صحنة مهوع و جامعی از مجیزگویان و پامنبری‌های رذل و حقیر و وقیح محفل کودتای 22 بهمن ندیده بودیم! حاج‌فرج دباغ، میلانی، مهرانگیز کار و ... و از همه مهم‌تر دکان رنگرزی طبرزدی با 12 فرمان کذا!

هنگامه‌ای بپاست به هر کنج مملکت
از فتنة خواص پلید و عوام خر

در جمکران هر که می‌گوید دوازده، بلافاصله دوازده امام شیعی مسلکان را در ذهن تداعی می‌کند که همه «سید‌اند» و مقدس‌. از همه مهم‌تر عدد جادوئی دوازده همزمان به «شال سبز» میرحسین موسوی و نعلین شیخ کروبی اشاره دارد. یکی «سبز سیدی» است، و دیگری یادگار مبارزه با امویان! و بالاخره سبز کذا، به ال‌گور، معاون بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق ایالات متحد نیز ارجاع می‌کند که رهبری «جنبش‌سبز» یا بهتر بگوئیم ریاست محفل «تقدس بومی» را بر عهده دارد و دست در دست رهبران کلیساهای کاتولیک و آنگلیکن، سه پایة فاشیسم را تشکیل می‌دهد. بله، «مهندس» طبرزدی که از هوچی‌های شناخته شدة حماسة دوم خرداد است، 12 فرمان خود را چنین شرح می‌دهد تا «جدائی دین از حکومت» را به ما حقنه کرده، روحانیت را خارج از حاکمیت قرار دهد! در واقع طبرزدی و شرکاء همان مزخرفات آخوند کروبی را در بسته بندی دلفریب حقوق‌بشر و آزادی‌ها و ... تقدیم ما ملت کرده‌اند:

«حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی، پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر [...] و جدائی دین از حکومت [...]»


بله، طبرزدی و شرکاء 11 اصل را ردیف می‌کنند تا «جدائی دین از حاکمیت» را نیز به خورد ما ملت بدهند. ولی حضورشان عرض کنیم، روحانیت دیگر از این غلط‌ها نمی‌تواند بکند. گذشت دورة میرپنج! اگر روحانیت می‌خواهد در ایران حضور داشته باشد، می‌‌باید تحت نظارت حاکمیت قرار گیرد و حاکمیت باید با تدوین قوانین و مقررات دخالت این تفاله‌های بی‌مسئولیت و وطن‌فروش را در سیاست کشور رسماً ممنوع کند.

گفتا سروش غیب به گوش امیر ملک
زین بیشتر زمانه نگردد به کام خر

به یاد داریم که حضرت موسی قوم بنی‌اسرائیل را مانند گلة گوسفند به دست هارون، برادرش سپرد و خود برای تفکر و تعمق و کشف و الهام راهی کوه شد. برادر آنحضرت نیز در غیبت پیامبر بی‌کار ننشست و برای خالی کردن جیب «قوم برگزیده» هر چه زر و زیور طلا داشتند از آنان گرفت و یک گوسالة زرین برای‌شان درست کرد تا چشم همة گوساله‌های ننه حسن را خیره کند. و خلاصه از آنهنگام بود که قوم برگزیده به پرستش گوسالة زرین پرداخت و زمانی که گوساله پرستی قوم یهود برای هارون مسلم شد به موسی که پشت سنگی کمین کرده بود علامت داد و موسی هم با «ده فرمان» به سراغ یهودیان بینوا آمد و حساب‌شان را چنان رسید که نه تنها فراموش کردند زر و زیور خود را از هارون طلب کنند که هر چه مال و اموال داشتند تقدیم پیامبر گرامی کردند باشد که خداوند خونخوار ابراهیم از گناهان‌شان درگذرد.

پس موسی فرمان داد گوساله زرین را به پودر تبدیل کنند، ‌ و پودر طلا را در آب پراکند، و مردم را گفت که از آن آب بنوشند. سپس بانگ برآورد، هر که با من است در کنار من بایستد. آنگاه به همه کسانی که در کنارش قرار گرفته بودند گفت شمشیر بر دارند، و یک تن از نزدیکان خود را به قتل برسانند! و خلاصه آنروز سه هزار تن به قتل رسیدند. پس از اینکه مراسم کشت‌وکشتار الهی به پایان رسید، موسی به ‌آنان گفت شما گناهکارید و یهوه از دست شما خیلی عصبانی شده! یهوه، داشتن زر و زیور را برای شما ممنوع کرده! و مردم هم گریان و لرزان هرچه داشتند به درگاه یهوه تقدیم کردند! البته خشم یهوه فروکش نکرد، ولی از قتل عام فرزندان اسرائیل صرفنظر نمود و یک ده فرمان دیگر هم برایشان صادر نمود! البته برای هارون هیچ مجازاتی تعیین نشد، چرا که ایشان برای گسترش قدرت یهوه و تاراج قوم یهود جانفشانی کرده بودند!

دوازده فرمان طبرزدی هم در واقع هدفی جز گسترش قدرت و اختیارات روحانیت ندارد. حضرات تمام نبوغ خود را به کارگرفته‌اند تا برای روضه‌خوان‌ها حاشیة امن ایجاد کنند و جامعه را بازگردانند به دوران شیرین کودتای کلنل آیرون‌ساید. آنزمان که سگ‌های زنجیری کارخانة رجاله پروری «دیانت‌شان عین سیاست‌شان شده بود» و به اقتضای منافع جنتلمن‌های نزول‌خور «احساس تکلیف» می‌کردند و فتوی می‌دادند.

شد دائمی ریاست خرها به ملک ما
ثبت است بر جریدة عالم دوام خر



...

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸


تنبک‌تباران!
...

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.
فروغ فرخزاد

امروز «شورای فعالان ملی ـ مذهبی»، محفل برخاسته از کودتای 28 مرداد 1332 یا بهتر بگوئیم همان فکل کراواتی‌های فدائیان اسلام که در کودتای 22 بهمن 1357 نیز نقش سرنوشت‌سازی ایفا کردند، از مردم می‌خواهد با شعار «نه به وضع موجود، آری به تغییر» در «انتخابات» حکومت اسلامی شرکت کنند!

همچنانکه پیشتر هم گفتیم تغییرات گسترده در حکومت اسلامی اجتناب‌ناپذیر می‌نماید و به همین دلیل هر یک از محافل کودتای 22 بهمن تلاش می‌کند این تغییرات را به نام خود به ثبت برساند، تا از اینراه شتاب این تحولات را به حداقل رسانده، منافع اربابان را در دو سوی آتلانتیک محفوظ نگاه دارد. به همین دلیل شورای فعالان «ملی ـ مذهبی»، به رهبری سحابی منفور از مردم خواسته با شعار کذا در این نمایش «انتخاباتی» شرکت جویند. البته خدمت حضرات باید بگوئیم کورخوانده‌اند! حکومت اسلامی پس از نشست «کاباروسک» به پایان رسیده. مهم‌ترین پیامد نشست «کاباروسک» که نظام رسانه‌ای جهانی آنرا «بی‌نتیجه» خواند، آغاز تبلیغات رسمی سپاه پاسداران و علی‌خامنه‌ای به نفع اصلاح‌طلبان از یکسو، و از سوی دیگر حمایت اتحادیة اروپا از «حقوق مذهبی» بشر است!

بله این اتحادیه به هیچ عنوان مدافع ارزش‌های انسان‌محور دمکراتیک نظیر«حقوق بشر» و «آزادی بیان» نیست، منافع این اتحادیه در گرو «حکومت دین» و رعایت «حقوق دینی» در ایران است، چرا که نفت و گاز و دیگر ثروت‌های ملی ما را تاکنون با سر نیزة «دین» به تاراج برده‌اند. در نتیجه اعضای اتحادیة اروپا و شرکای خرده‌پای‌شان برای «تخریب» آزادی‌های اجتماعی در ایران هر روز پس از صرف صبحانه، نهار و شام آروغ متعفن‌شان را در قالب بیانیه‌های فاشیستی «دفاع از باورها و توهمات دینی» صادر می‌کنند، و می‌پندارند ما ملت صدور این بیانیه‌های آزادی‌ستیز را ناشی از آزادیخواهی اتحادیة کذا به شمار خواهیم آورد! چرا؟ چون اینان خود را هنوز در دوران شیرین «جنگ‌سرد» می‌بینند و نمی‌دانند که ملت ایران از سکون جنگ سرد خارج شده‌ و دیگر فریب اشک تمساح، شعارهای پوچ و شارلاتانیسم استعمار غرب را نخواهد خورد.

به گزارش رادیو فردا، مورخ 5 خردادماه سالجاری، اتحادیة اروپا به همراه ترکیه، نروژ، آلبانی، اوکراین، ایسلند، ‌کرواسی و لیختن‌شتاین، ‌ ضمن سرازیر کردن چند هزار لیتر اشک تمساح، یک «بیانیه» صادر کرده و از اینکه «حقوق مذهبی» بشر در ایران رعایت نمی‌شود سخت ابراز نگرانی فرموده! اتحادیة کذا همچنانکه گفتیم با «حقوق بشر» هیچ کاری ندارد، اینان نگران «دین و مذهب» بشر هستند:

«جمهوری چک به عنوان رئیس دوره‌ای اتحادیة اروپا با صدور بیانیه‌ای [...] نقض آزادی مذهبی در ایران را محکوم کرده[...] [می‌گوید] اینگونه شدت ‌عمل‌ها سرکوب آزادی‌انتخاب و ابراز باورهای مذهبی است[...]»‌


به «باور» خاج پرستان و خانه‌شاگردشان، دولت اسلامی ترکیه، «آزادی» در ایران فقط می‌باید در راه ابراز «باورهای مذهبی» مجاز باشد! آزادی، هیچ ارتباطی با مسائل واقعی از جمله «حقوق اجتماعی» نمی‌تواند داشته باشد. برای تخریب و تحریف «آزادی» باید آنرا به ابزار ترویج و تشویق «توهم مقدس» دینی تبدیل کرد، همچنانکه برای تخریب «جمهور» و «انتخابات» در ایران آن‌ را به توهم و باورهای مقدس آلودند.

در هر حال کسی که به ما نر..ده بود، ترکیة ک...دریده بود. دولتی که با لچک و روسری و ریش و تسبیح از درون مسجد فریاد «لائیسیته» برآورده و ضمن قتل‌عام کردها و نوکری برای آمریکا، با نقض آشکار «آزادی بیان»، ‌ همین هفته رمان نویس معروف، «ندیم گورسل» را به جرم «توهین به مقدسات» محکوم کرده، از «حقوق» انسان‌ها هم سخن به میان می‌آورد! یادآور شویم، جمهوری چک نیز به پیروی از تعالیم «برادر» آدولف هیتلر با کشیدن حصار محل سکونت کولی‌‌ها را از نژاد «برتر» جدا کرده! پس این جمهوری چک، خصوصاً در مقام رئیس اتحادیة کذا بهتر است سکوت اختیار کند. از لیختن‌شتاین و ایسلند، مراکز پولشوئی مافیا و همچنین از کرواسی، مهد فاشیسم در بالکان هم صرفنظر می‌کنیم، و به اتحادیة دین‌پرور اروپا یادآور می‌شویم،‌ از آنجا که فعالیت‌های قوة قضائیة حکومت اسلامی تحت نظارت عالیة کارخانة رجاله پروری قرار دارد بهتر است بیانیه‌های اعتراض‌آمیز و خررنگ‌کن خود را در مورد نقض حقوق «بشر مذهبی» در ایران به دولت انگلستان تقدیم کند!

هر چه دولت روسیه به اتحادیة اروپا فشار می‌آورد، عشق این اتحادیه به حقوق مذهبی بشر و اصولاً به دین و مذهب در کشورمان، ایران شدیدتر می‌شود! پس از نشست «بی‌نتیجة» کاباروسک، دولت روسیه عملاً تمام قراردادهای خود در زمینة «انرژی» و «امنیت» را با اتحادیة کذا به حال تعلیق درآورده. و امروز نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه تحت نظارت رزمناوهای روسیه که در سواحل بحرین و عمان لنگر انداخته‌اند، پایگاه نظامی فرانسه را در ابوظبی افتتاح کرد، تا در چنین شرایطی ارتش فرانسه مراقب تنگة هرمز هم باشد! و این شرایط نوین را «تغییر» استراتژیک خوانند! همین تغییرات گسترده است که آب در لانة مورچگان انداخته و باعث شده تا سپاه پاسداران و علی‌خامنه‌ای رسماً پای به میدان تبلیغات به نفع موسوی و کروبی، نامزدهای «اصلاح طلبان» بگذارند.

موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش فوری
و شیخ ای‌دل، ای‌دل تنبک‌تبار تنبوری
[...]

شیپورچی این تبلیغات، رسانة اکبر بهرمانی در هجرت یا همان سایت «روزآن‌لاین» است که با تأسی به نعلین‌ها، همواره نان را به «نرخ روز» می‌خورد. باری، روز چهارم خردادماه سالجاری، مطلبی از «آزاده میررضی» در سایت کذا منتشر شده که حکایت از دستخط نمایندة «مقام معظم» به پشتیبانی از احمدی نژاد دارد. نویسنده یک مطلب طولانی در مورد «نبرد» بین سپاه و زوج «کروبی ـ موسوی» از یکسو، و سانسور این ‌دو شهید مظلوم در صدا و سیمای کریه جمکران از سوی دیگر، و تکذیب نمایندة ولی فقیه در مورد دستخط مبارک، و بالاخره «تهاجم» رسانه‌های پاسداران به «اصلاح‌طلبان» دارد که داستانی است کسالت‌آور و ابله‌فریب. خلاصه می‌گوئیم این حکایت نخ‌نما ویراست نوینی است از جنجال رسانه‌ای پیرامون ملاقات لاریجانی با نیکولاس براون در روتاری کلاب و طرفداری فرضی خامنه‌ای از ناطق‌نوری که در واقع برای به راه انداختن «حماسة 2 خرداد» و انتصاب خاتمی به راه افتاده بود. بله، یک جنگ‌ کازرون تمام عیار برای «تحریک افکار عمومی» به راه افتاده تا از این طریق «حضور مردم» در برابر حوزه‌های مارگیری بخوبی تأمین شود.

می‌بینیم که حزب توده، نهضت‌ عاظادی، خواهران آش‌پرست، مهدوی کنی، محمد ملکی، پاسدار شریعتمداری، ملیحه ‌محمدی، محمود دولت آبادی و حاج‌فرج‌دباغ با رفسنجانی، کروبی، موسوی، علی‌خامنه‌ای، و سپاه منفور پاسداران همه و همه در یک جبهة واحد نشسته‌اند؛ هر چند به دو شیوة متفاوت عمل می‌کنند. اهرم‌های شناخته شدة‌ سرکوب نظیر سپاه پاسداران و جامعة ‌مدرسین حوزة علمیه مستقیماً از احمدی‌نژاد دفاع می‌کنند تا به این ترتیب هر چه بیشتر به نفرت مردم دامن بزنند. در حالیکه جیره‌خواران مخالف‌نمای حکومت اسلامی همچون حاج فرج دباغ و شاگردان‌اش در سازمان تحکیم وحدت، همچنین تشکل‌های نانخور حکومت اسلامی،‌ تحت عنوان مخالفت با احمدی نژاد از شیخ کروبی یا موسوی حمایت می‌کنند. ولی هدف اینان از این تبلیغات مضحک همچنانکه گفتیم فقط «تخریب انسان» و تحریف ارزش‌های انسان محور است.

به دلیل اوباش‌گری اینان، در اذهان عمومی ایرانیان روند انسان‌محور«انتخابات» به طور کلی به زیر سئوال رفته، ‌ چرا که در حکومت اسلامی، «انتخابات» به «انتصابات» تبدیل شده، و حکومت با وقاحت از مردم می‌خواهد که با «حضور» خود در چنین معرکه‌ای برای یک تشکیلات انسان‌ستیز و آزادی‌کش مشروعیت مردمی هم فراهم کنند. البته این مشروعیت به درد افکار عمومی مغرب زمین می‌خورد، چرا که افکار عمومی در ایران از نظر هیئت حاکمة جمکران پشیزی ارزش و اهمیت ندارد.

موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش فوری
[...]
جائی که
[...]
برگزیدگان فکری ملت
وقتی که در کلاس درس اکابر حضور می‌یابند
[...]
می‌دانند
که ناتوانی از خواص تهی‌کیسه بودن است، نه نادانی

کل این حکومت را از رهبر کبیر تا نخبگان و مقامات و فلاسفه و اوپوزیسیون‌‌اش برای سرکوب ملت ایران از فاضلاب سازمان سیا بیرون کشیده‌اند، پس طبیعی است که محصولات این فاضلاب برای تأمین منافع خداوندان خود در تخریب ایران کوشا باشند. به عنوان نمونه برای دریافت ابعاد تخریب باز می‌گردیم به همان بخش از سخنان کرباسچی در دانشگاه شیراز که پیشتر در وبلاگ «حماسة صدای مشکوک» به آن اشاره کرده بودیم: «30 سال از دمکراسی در کشور می‌گذرد [...] شرایط امروز می‌طلبد تا عاقلانه‌تر با مسائل برخورد و شرایط تغییر را ایجاد کنیم.»

در همین چند جمله، «دمکراسی» نه تنها در ترادف با توحش حکومت اسلامی قرار می‌گیرد که همین دمکراسی «عقل‌ستیز» نیز می‌شود. به همین دلیل است که کرباسچی خواهان «تغییر» در «دمکراسی» شده! چرا که آنچه «محفل کودتا» را تهدید می‌کند دمکراسی است، و تعجبی ندارد که امثال کرباسچی و دیگر فعلة فاشیسم با دمکراسی مخالف باشند. کرباسچی موجودیت و جایگاه خود را مدیون سرکوب و چپاول حکومت اسلامی است، اگر در کشور ایران یک حاکمیت دمکراتیک مستقر باشد، مشتی چاقوکش و لات و اوباش نمی‌توانند در جایگاه «سیاست‌مدار» و «فیلسوف» و «هنرمند» قرار ‌گیرند. بگذریم!

به گزارش ایسنا، روز یکشنبه سوم خردادماه سال‌جاری، آخوند کروبی و کرباسچی در جمع دانشجویان دانشگاه آزاد شیراز حضور یافته سخنرانی کرده‌اند. آخوند کروبی دجال که از دورة تصفیة «فرهنگی» و اعدام دانشجویان به مرض خناق دچار شده بود و صدای‌اش در نمی‌آمد، در این «نشست» از بازداشت دانشجویان ابراز نگرانی کرده، چرا که بازداشت‌شدگان به ادعای کروبی فرزندان شهدای جنگ‌اند. می‌بینیم که این شیخ دجال فقط به «تبلیغ تقدس» مشغول است. به زعم آخوند کروبی، فرزندان «شهدا» می‌باید از مصونیت قضائی نیز برخوردار شوند، چرا که نفس حضور در جبهة جنگ کذا مقدس بوده، و شهدای این جنگ نیز «تقدس» پیدا کرده‌اند. و از آنجا که این نوع «تقدس»، مانند مزدوری برای استعمار «موروثی» است، تقدس کذا آناً به فرزندان‌ شهدا نیز منتقل شده! در نتیجه اینان هر کار خلافی که انجام دهند «حق» دارند! البته همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم قوة قضائیه جمکران، نیروهای نظامی و امنیتی حکومت اسلامی از دولت ایران دستور نمی‌گیرند، و شیخ کروبی بهتر است برای آزادی دانشجویان دست به دامان غلام سفارت کذا شود.

حال کروبی را که برای آزادی فرزندان شهدای جنگ «تلاش» فراوان می‌کند به حال خود رها می‌کنیم. می‌دانیم که شیخ کروبی قانون نمی‌شناسد، و از اول هم گفته بود که اهل کدخدا‌منشی و «دفاع از همه» است. کروبی اهل دریافت وجه و پول‌نقد جهت اعمال نفوذ در قوة قضائیه است. پس بپردازیم به کرباسچی که می‌خواهد در این دمکراسی سی ساله با «عقل» و تدبیر خود «تغییراتی» هم بدهد. داماد آخوند مشکینی که دمکراسی را در سی‌سال جنایت و سرکوب و تاراج رویت کرده، ادعا می‌کند که به دنبال «آزادی‌های فرهنگی» و آزادی در تمام جوانب است!

ولی آزادیخواهی‌های کرباسچی و مخالفت وی با احمدی‌نژاد فقط به دلیل وحشت از «صلح» در منطقه است. حکومت اسلامی همچنانکه گفتیم در برابر «صلح» دوام نخواهد آورد، و امروز تنها روزنة امیدی که برای مزدوران استعمار غرب باقی‌ مانده تداوم تنش در منطقه از طریق گسترش تبلیغات ضداسرائیلی است. در نتیجه کرباسچی نیز به نوبة خود در این تنور می‌دمد، و از احمدی نژاد می‌خواهد تا در برابر اظهارات رحیم مشائی در مورد «دوستی مردم اسرائیل با مردم ایران» موضع گیری کند! رئیس ستاد انتخاباتی آخوند کروبی همچنین شرکت در انتخابات را نه یک حرکت ناشی از «ارادة انسان» که یک «عمل تعبدی» و گوسفندوار معرفی می‌کند:

«وقتی امام راحل می‌گوید همه باید در انتخابات شرکت کنند [...] ما نمی‌توانیم [...] با حضور مردم در انتخابات مخالفت کنیم[...]»


این سخنان که با کدخبر: 8803 ـ 01942 در سایت ایسنا منتشر شده، چنین القاء می‌کندکه اگر در انتخابات شرکت می‌کنیم، به عنوان فاشیست مسلمان تابع «فرمان امام» دست به اینکار زده‌ایم، نه در مقام یک شهروند آزاد و مستقل! این است قانون‌گرائی و احترام به آراء مردم در قاموس داش‌مشتی، آخوند، بازاری و فاشیست مسلمان. در راستای ترهات کرباسچی، آخوند کروبی نیز در کمال بیشرمی ادعا می‌کند که، روز انتخابات «یوم‌الله» است! به عبارت دیگر نه تنها فرزندان شهدا که این «انتخابات» کشکی نیز از نظر کروبی «تقدس الهی» یافته، و این چنین است که به تدریج «عامل انسانی» از این انتخابات حذف می‌شود و نهایت امر خواست خداوند خونخوار ابراهیم را هم بجای «آراء عمومی» قرار خواهند داد. بی‌دلیل نیست که تفاله‌های حقوق‌بگیر حکومت اسلامی جایگزینی انتخابات با «اجتهاد» را پیشنهاد می‌کنند. فراموش نکنیم کسانیکه چنین ترهاتی بر زبان می‌آورند، فرضاً مدافع «آزادی»‌ در کشور ایران هم هستند. یادآور شویم که خواهر ملیحه محمدی نیز در سایت سرداراکبر مقاله‌ای ابله‌فریب و بسیار شیوا در حمایت از داماد آخوند مشکینی قلمی کرده‌اند، تا بازار این جوجه‌ فاشیست چپاولگر کساد نشود.

ولی در کمال تأسف خواهر ملیحه محمدی و دیگر نعلین‌پرستان جمکران می‌باید برای تأمین مخارج چارة ‌دیگری بیندیشند، چرا که امضای قرارداد تحویل درازمدت سوخت هسته‌ای از طرف روسیه به ایالات ‌متحد نه تنها بساط دین‌پروری که دکان بحران دست‌ساز هسته‌ای را نیز برخواهد چید. اگر نشست کاباروسک پایان حکومت اسلامی بود، جواز دفن این حکومت با امضای قرارداد مذکور همین امروز صادر شد! در نتیجه وزیر امورخارجة ایتالیا، حضرت «فراتینی» می‌توانند به تهران سفر کنند!

و با پوزش از فروغ:

شما می‌توانید از فردا، با شعار نه به شرایط موجود، آری به تغییر
«رسماً به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل
روشنفکر
و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ» بپیوندید!
یس! یو کن.





...

دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۸

حماسة «صدای‌ مشکوک»!
...

«[کرباسچی افزود] 30 سال از دمکراسی در کشور می‌گذرد [...] شرایط امروز می‌طلبد تا عاقلانه‌تر با مسائل برخورد و شرایط تغییر را ایجاد کنیم.»
منبع: ایسنا، مورخ 3 خردادماه سالجاری

بله سی‌سال دمکراسی کافی است، زمان «تغییر» فرا رسیده. با استقرار برادران لاریجانی در رأس قوای مقننه و قضائیه، دیگر در «پیروزی» احمدی نژاد در مراسم مارگیری نمی‌توان تردیدی داشت. پس بشتابید برای رأی دادن که «فرصتی» است برای زنان اندرون! بشتابید برای رأی دادن تا ارواح شکم‌تان راست افراطی را کنار بزنید، ولی در واقع همین راست افراطی را تقویت کنید!

با توجه به اینکه اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن «خردجال» را از هم اکنون «انتخاب» کرده‌اند،‌ جنجال فعالیت‌های انتخاباتی پوچ‌آباد هیچ نیست جز یک موج تخریب همه جانبه. موج تخریبی که هدف آن «بازگشت به گذشته»، «گسترش تقدس‌ها» و «تخریب مفاهیم و ارزش‌های انسان‌محور» است. در پایان این نمایش مهوع، احمدی نژاد را یکبار دیگر از صندوق‌ مارگیری استخراج می‌کنند و آنهنگام است که جیره‌خواران حکومت در داخل و خارج مرزها نوک حمله را به سوی جنبش‌لائیک خواهند گرفت تا یکبار دیگر ما را مسئول‌ انتخاب دوبارة احمدی‌نژاد معرفی کنند.

حال آنکه احمدی‌نژاد 4 سال پیش نیز به دستور اربابان همین حکومت « انتخاب» شد، تا کروبی و بهرمانی به بهانة اعتراض، پدیده‌ای به نام انتخابات را به طور کلی به زیر سئوال ببرند و پس از گذشت 4 سال مهرانگیزکار بیشرمانه پیشنهاد «اجتهاد» بجای «انتخابات» را مطرح کند. این است روند تخریب مفاهیم و ارزش‌های «انسان‌محور» نظیر انتخابات که از طریق تثبیت شیخ در جایگاه «پیشرو» و «مترقی» صورت خواهد گرفت. روندی که پیامد روند تخریب مخالفان واقعی حکومت اسلامی و بی‌اهمیت جلوه‌ دادن «تحریم انتخابات» است.

البته جبهة فاشیسم یعنی اتحاد راست‌افراطی و «چپ‌نمایان» از هم اکنون عملیات تخریب طرفداران لائیسیته را آغاز کرده، و در کمال بیشرمی ادعا دارد تحریم انتخابات به پیروزی «راست افراطی» یا احمدی نژاد می‌انجامد. حال آنکه طی سه دهة گذشته احمدی‌نژاد با موسوی، کروبی و محسن رضائی هم سنگر بوده‌اند، و خلاصه بگوئیم همگی از فاضلاب سازمان سیا استخراج شده‌اند، و به دست اجنبی در جایگاه حاکمیت بر ما ملت قرار گرفته‌‌اند. اگر حکومت چاه ‌جمکران از احمدی‌نژاد رضایت نداشت مجلس می‌توانست او را به سرنوشت بنی‌صدر دچار کند. خصوصاً که پاسدار «ال‌لاریجانی» با صددرصد آراء به ریاست مجلس پوچ‌آباد انتخاب شده‌اند، و خلاصه مجلس کذا با غلام‌بچة سفارت در هم‌سوئی کامل قرار دارد. از اینرو عزل احمدی‌نژاد مسئلة مهمی نبود!

ولی سخن گفتن از این مسائل به قول حاج اکبر «مصلحت» نیست، «منفعتی» هم ندارد. بنابراین همه تلاش می‌کنند با بزرگ‌نمائی احمدی نژاد، برای مبارزه با این «لولوی جهانی» صفوف خود را فشرده‌تر کنند. حزب توده و متحد‌ان‌اش که پیشتر،‌ ارواح شکم‌شان با امپریالیسم جهانی «مبارزات» می‌کردند، و مسلماً برای تحقق همین هدف والا و آرمان انسانی در کنار توحش انسان‌ستیز نعلین قرار گرفتند، ‌ امروز نبردشان به «کنار زدن احمدی نژاد» از حکومت محدود شده! توگوئی در پوچ‌آباد این احمدی‌نژاد است که تصمیم می‌گیرد نه استعمار غرب!

بزرگ‌نمائی و کوچک‌نمائی دشمن از شیوه‌های پروپاگاند سیاسی است که طی سه دهة اخیر ما ملت با آن آشنا شده‌ایم. زمانیکه حکومت توحش در اوج قدرت بود، خمینی مرتباً «توی دهن امپریاس» می‌زد، یا اینکه «امپریاس» از اسلام سیلی‌ می‌خورد! زمانیکه جنگ با عراق به پایان رسید، اربابان این حکومت در غرب کوشیدند در داخل و خارج ایران از اکبر بهرمانی «مردقدرتمند» ‌ارائه دهند. و در راستای چنین سیاستی بود که همزمان با عملیات تروریستی فالانژهای دست‌پروردة سازمان سیا، به ویژه در فرانسه، قتل‌های سیاسی در ایران و ترور مخالفان حکومت اسلامی از جمله قتل شاپور بختیار در غرب سازمان‌دهی شد تا رسانه‌های غرب بتوانند روند «لولوسازی» را از سر گرفته و موجود مفلوکی به‌ نام اکبر بهرمانی را فرماندة تروریست‌ها معرفی کنند. البته در جنایتکاری بهرمانی تردیدی نیست ولی دیگر مقامات پوچ‌آباد از جمله شیخ کروبی نیز در ردة «سردار سازندگی» قرار دارند. پس باید ببینیم چه شده که حاج‌فرج‌دباغ، عامل تصفیه‌های خونین دانشگاه و نوچة بهشتی و خاتمی، اینبار حامی آخوند کروبی شده و فقط در مورد میرحسین‌موسوی و دیگر جنایتکاران افشاگری می‌کند!

پاسخ این است که حاج فرج‌دباغ وظیفه دارد از نعلین و دستار حمایت بیقید و شرط به عمل آورد و موسوی جنایتکار «شیخ» نیست. به همین دلیل است که محمود دولت آبادی به بهانة دفاع از موسوی، جنگ زرگری را با «بلبل خوش الحان مریلند» آغاز کرد تا ایشان بتوانند ضمن «ورجه، ورجه» در لجن‌زار فاشیسم، به تخریب شاعر، نویسنده و انسان مشغول شوند. البته باعث خوشوقتی است که در این مراسم لجن‌پراکنی ابتذال و توحش فیلسوف چاه جمکران نیز بر همگان آشکار شد، ولی «جایگاه فیلسوف» که ایشان به گزاف بر آن تکیه زده‌اند نیز همزمان تخریب شده است. البته در حکومت جمکران تخریب به عرصة زبان محدود نمی‌ماند. به هیچ عنوان! این حکومت به بهانة تجلیل از مفاخر فرهنگی ایران عملاً به تخریب آنان می‌پردازد. بهتر است نگاهی به «تندیس» خیام نیشابوری بیفکنیم تا ببینیم حکیم عمرخیام را شبیه به چهرة نفرت‌انگیز خمینی دجال ساخته‌اند! بگذریم!

امروز حاج‌فرج از دباغ‌خانة «مریلند» پوستین دیگری ابتیاع کرده، و با همان لحن شیوا و مبتذل نامة دیگری در روزنامة شیخ انتشار داده تا خود را «ناقد» و «ناراضی» و قربانی تهاجم رسانه‌های حکومتی بخواند! البته اینبار حاج فرج به «زبان نوکری» و چاکری و «ما کوچیک شمائیم» و غیره روی آورده. زبانی که آن‌ روی سکة تکفیر و تحقیر انسان است و در همان چارچوب «زبان تخریب» قرار می‌گیرد. اینبار حاج فرج، ضمن افشاگری در مورد اکبربهرمانی و شرکاء، از تخریب «ناقد» و «ناراضی» سخن می‌گوید و خود را به گزاف در جایگاه «ناقد حکومت» می‌گذارد. حال آنکه مطالب ناقدان واقعی حکومت اسلامی در هیچیک از رسانه‌های فارسی زبان منعکس نمی‌شود! حتماً به این دلیل که نثرشان به شیوائی و «استحکام» نثر «عبدالکریم سروش» نیست!

باری جنگ‌های زرگری حاج فرج‌دباغ، پاسدار شریعتمداری، شیخ کروبی و دیگر عملة فاشیسم که پس از سه دهه خفقان به ناگاه با «نقل خاطرات» و افشاگری آغاز شده، همچنانکه گفتیم هدفی جز «تخریب‌انسان» و «تحریف» ارزش‌های معاصر انسانی ندارد. «خاطرات» فعلة فاشیسم نیز به مقتضای منافع اربابان‌شان تغییر و تحول می‌یابد، ولی می‌دانیم که خاطرات پرسوناژهای «رمان» تابع منافع مادی و ارادة «قدرت برتر» نیست. پرسوناژهای رمان برای تغییر و تحول خاطرات خود آزاد‌اند:

«دائی‌جان همچنانکه تفنگ را در دست داشت کم کم به یاد جنگ‌های شجاعانة گذشته‌اش افتاد [...] در بحبوحة‌ جنگ ممسنی یکروز[...] ما وسط یک دره مانده بودیم. دو طرف کوه را دزدهای مسلح گرفته بودند [...] حالا من هستم و چهل پنجاه تا تفنگدار [...] حالا تفنگدارها چه وضع مفلوکی داشتند بماند [...] به قول ناپلئون یک سردار با صد سرباز سیر بهتر کار می‌کند تا با هزار سرباز گرسنه [...] یکباره باران گلوله شروع شد [...] من اولین کاری که کردم از اسب خودم را انداختم پائین [...] خودم را رساندم پشت یک تخته سنگ [...] من از طرز حمله و تیراندازی بلافاصله فهمیدم که با دارودستة خدادادخان،‌ از نوکرهای قدیمی انگلیسا طرف هستم [...] اصلاً گویا جنگ کازرون بود ... یعنی اوایل جنگ کازرون بود[...] بله من یک فکر فقط توی کله‌ام بود که این خدادادخان را بزنم ... وقتی کلاه پوست را سرچوب کردم خدادادخان که تیرانداز طراز یک بود سرش را از پشت سنگ آورد بالا [...] مولای متقیان را یاد کردم و نشانه گرفتم فقط پیشانی خدادادخان را می‌دیدم [...] بارها دیده بودم‌اش [...] ابروهای پهن ... جای زخم بالای ابروی راست... وسط دوتا ابرو را نشانه گرفتم [...] در این موقع ناگهان از نزدیکی محلی که [دائی‌جان] ایستاده بود صدای مشکوکی شنیده شد [...] در آنطرف دو نفر بیشتر نبودند یکی آقاجان و یکی قمر[...]»

بله بعضی‌ها گویا باز هم چشم‌شان به «تفنگ» افتاده و در بحبوحة جنگ ممسنی یا در اوایل جنگ کازرون به مبارزات مشغول‌ شده‌اند. اینان فقط یک فکر در کلة پوک خود دارند: خدادادخان یا همان احمدی نژاد را بزنند. به ادعای اشپیگل،‌ شیخ کروبی نیز به همین منظور وارد میدان «مبارزات»‌ شده.

می‌بینیم که دائی‌جان برای به ارزش گذاردن خود، دشمن‌اش را مرتباً به ارزش می‌گذارد، و او را «تیرانداز طراز یک» می‌خواند. به این ترتیب دائی‌جان که موفق شده خدادادخان، «نوکر قدیمی انگلیسا» را با گلوله بزند، از «تیرانداز طراز یک» هم برتر خواهد شد. در نتیجه، بهتر است رفقا و به ویژه زنان‌اندرون «فرصت» را دریابند و وسط دو تا ابروی احمدی نژاد، تیرانداز «طراز یک» را خوب نشانه بگیرند که ... که روز 22 خرداد صدای مشکوک در سراسر جهان طنین‌افکن شود. ما هم در کنار آقاجان و قمر ایستاده‌ایم!





...

یکشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۸


کاباروسک و پوچ‌آباد!
...

فرهنگ دهخدا در باب الاغ گوید: آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا به جائی که نامزد بود زود رسد. [...] الاغ به اقسام مختلف در همه جای ایران وجود دارد[...] الاغ‌های ایران اگر چه از حیث جثه کوچک‌تر از الاغ‌های سایر ممالک‌اند لکن کارکن‌تر و بردبارتر می‌باشند.

مثال اسب الاغ‌اند مردم سفری
نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار

حکومت اسلامی به بن‌بست رسیده، و تغییرات و اصلاحات گسترده در آن اجتناب ناپذیر می‌نماید. به همین دلیل است که استعمار غرب می‌کوشد «شیخ پیشرو» و «مترقی» را یا در جایگاه رهبری این «تغییرات» قرار دهد و یا در جایگاه «اوپوزیسیون» دولت، تا این تغییرات را در هر حال به نام محفل کودتا به ثبت برساند. و به همین دلیل مهرانگیزکار، از کنیزکان اکبر بهرمانی در ینگه‌دنیا پیشنهاد می‌کند «اجتهاد» بجای «انتخابات وارداتی از غرب» قرار گیرد! می‌دانیم که در دکان خودفروختگی، دریوزگی و مزدوری و رذالت و بیشرمی نه تنها حقوقدانانی از قماش صدرحاج‌سیدجوادی، شیرین‌عبادی و مهرانگیزکار، که مجتهدین «پیشرفته» و «مترقی» همچون آخوندصانعی، مجتهد شبستری و حسینعلی منتظری نیز برای «فروش» عرضه می‌شوند.

بله حکومت اسلامی به بن‌بست رسیده، و سازمان ناتو دیگر نمی‌تواند با تکیه بر شرایط جنگ‌سرد تئاتر مهوع خمینی را با یک شیخ دیگر تکرار کند. پس از «نشست کاباروسک» در روسیه، و شکست برنامة جنگ‌افروزی در ایران می‌توانیم تأکید کنیم که اربابان حکومت اسلامی ناچارند به تغییرات گسترده در «پوچ‌ستان» حکومت جمکران تن در دهند و از این روست که شعارهای به ظاهر «مترقی» و در واقع پوچ و تقدس‌گستر را در دهان آخوندکروبی گذاشته‌اند. البته ما هم حضورشان عرض کنیم سخت کورخوانده‌اند. حتی با شعارهای واقعاً مترقی و پیشرفته نیز کارخانة رجاله پروری دیگر نمی‌تواند در ایران برای «شیخ» کسب وجهه کند. با گزینة «شاه» هم به همین دلیل مخالفت کردیم، چرا که این گزینه هم به «شاه» و هم به شیخ «تقدس» می‌بخشد.

یک روز پس از پایان نشست ظاهراً بی‌نتیجة «کاباروسک»، نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا راهی پکن شد تا سیاست نوین ایالات متحد را به دولت چین، رهبر محور طالبان پروری ابلاغ کند. و سفر زرداری و کرزای به تهران در چارچوب همین سیاست نوین صورت پذیرفت. به یاد داریم که زرداری پس از ملاقات با سرکوزی قصد سفر به ایران را داشت و این سفر لغو شد، چون محور طالبان پروری «پاریس ـ اسلام آباد ـ تهران» می‌بایست شکسته شده، با محور نوینی جایگزین گردد. در ضمن تغییرات دیگری در منطقه جریان دارد که از اهمیت فراوان برخوردار است.

از آن جمله می‌توان از تلاشی شبکه‌های جاسوسی اسرائیل در لبنان پیش از ورود جوزف بایدن، معاون ریاست جمهوری آمریکا به بیروت سخن به میان آورد. در این شرایط سفر بایدن به لبنان به ماجراجوئی‌های اسرائیل در این کشور نقطة پایان خواهد گذارد. افشاگری مضحک «در شپیگل» در مورد دخالت حزب‌الله لبنان در ترور «رفیق حریری» ریشه در همین تغییرات دارد که به روند صلح منجر خواهد شد. صلحی که از حمایت آمریکا و روسیه برخوردار است، صلحی که منافع اروپا به ویژه منافع انگلستان را به شدت تهدید خواهد کرد. این شرایط پس از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه فراهم آمده. شرایطی که کارفرمایان «در شپیگل»‌ هرگز نخواهند توانست روند آنرا تغییر دهند.

همچنانکه گفتیم ملاقات لاوروف با رئیس جمهور ایالات متحد اهمیت فراوان داشت چرا که در فرماندهی سازمان ناتو شکاف ایجاد کرد. پس از این ملاقات ایالات متحد ناچار شد با فاصله گرفتن از سیاست‌های اسلام‌پرور انگلستان در منطقه با سیاست‌‌های امنیتی روسیه هم‌سوئی بیشتری از خود نشان دهد. اکنون به صراحت می‌بینیم که در هلمند، محل تمرکز ارتش انگلستان و مرکز تولید مواد مخدر، نظامیان آمریکا به جنگ با طالبان مشغول‌ شده‌اند، و پس از هر درگیری چندین تن مواد مخدر نیز توقیف می‌شود! موادی که فروش آن پول توجیبی جنتلمن‌های سیتی را تأمین می‌کرد. این درگیری‌ها در شرایطی جریان دارد که دیوید میلی‌بند، وزیر امورخارجة انگلستان رسماً خواهان مذاکره با طالبان «اصلاح‌طلب» و به اصطلاح «میانه‌رو» یا بهتر بگوئیم عشق‌ورزی با طالبان شده.

در وانفسای بحران اقتصادی و زمین‌گیر شدن سازمان ناتو در عراق و به ویژه در افغانستان، محور فاشیست‌های «یهودستیز و اسرائیل‌پرست» که از جنگ و جسد تغذیه می‌کند سخت متزلزل شده. پیروزی حزب لائیک کنگره در هند، پایان جنگ داخلی در سریلانکا، و از همه مهم‌تر شکست مأموریت مقدس «فراتینی» و همچنین نشست «بی‌نتیجة» کاباروسک چنان آب در لانة فاشیست‌ها انداخته که کاردینال راتزینگر بحث شیرین «پرزرواتیف» را رها کرده، ناگهان مدافع حقوق کارگران شده‌اند.

به گزارش فرانس‌پرس در فیگارو، مورخ 24 مه 2009، عالیجناب «جرمن‌شپرد» که چندی پیش سخنرانی می‌کرد تا معرکة توهین به مقدسات به راه اندازد و اوباش را در کشورهای مسلمان‌نشین به خیابان‌ها بکشاند، خواهان انسانی شدن «شرایط کار» و رسیدگی به «بیکاران» هم شده! این اصل کلی را به یاد داشته باشیم که آخوند جماعت همواره در هنگامة افلاس و کسادی دکان دین به یاد کارگران و بینوایان می‌افتد. همین دو روز پیش بود که افتضاح هفت ‌دهه کودک‌باره‌گی کشیش‌های کاتولیک در ایرلند آشکار شد و مقامات خاج‌پرست از این جنایت فقط ابراز تأسف فرمودند، همین! کودکانی که قربانی این جنایت شدند، نه تنها کودکی خود را از دست دادند که شور نشاط زندگی را نیز هرگز نخواهند شناخت.

بگذریم و بازگردیم به تغییرات وسیعی که در روابط دو ابر قدرت آمریکا و روسیه در جریان است و نخستین قربانی آن متحدان اروپائی ایالات متحد، به ویژه انگلستان خواهند بود. پس کاملاً طبیعی است که حاکمیت انگلستان در برابر روسیه به قدرت‌نمائی و مانورهای سیاسی متوسل شود و از طریق نوکران خود در مصر، اسرائیل و جمکران راه را در خاور نزدیک بر صلح مسدود کند.

به این دلیل است که پیش از نشست «کاباروسک» سفر حسنی مبارک به آمریکا لغو شد، البته به بهانة مرگ نوة حسنی مبارک! و به همین دلیل است که برادر پاسدار ال‌لاریجانی، رئیس مجلس «پوچ‌ستان»،‌ با حکم علی‌خامنه‌ای و در سکوت کامل به ریاست قوة قضائیه منصوب می‌شود تا دو قوة مقننه و قضائیه تحت نظارت معتمدان و غلامبچگان کارخانة رجاله‌پروری قرار گیرد. از این پس در ایران، خانوادة غلامبچگان سفارت انگلستان اختیار قوة قضائیه و قوة مقننه را در دست خواهد گرفت. ریاست قوة مجریه هم که در حکومت اسلامی تحت اوامر «ولی فقیه»، «مجلس خبرگان» و شورای نگهبان قرار دارد و اصولاً از اهمیت چندانی برخوردار نیست. در واقع، دلیل جنجال و هیاهو پیرامون انتصابات 22 خرداد بی‌اهمیت بودن نقش ریاست جمهوری پوچ‌ستان است و بس.

در عمل کل حاکمیت ایران: رهبری، قوة قضائیه و قوة مقننه در انحصار انگلستان قرار گرفته. به همین دلیل است که رادیوهای بیگانه به طبل زدن برای موسوی، کروبی و پاسدار محسن رضائی پرداخته‌اند. «رادیوفرانسه»، که عشق عجیبی به اسلام «مترقی» دارد، روسری گل‌منگلی زهره رهنورد را زیر «چادر آزادی»‌ خیلی، خیلی پسندیده و ذکر «بانوی اول» گرفته! و اما سایت ناخداکلمب و رادیو آمریکا به هر سه نامزد مخالف احمدی نژاد ابراز علاقه می‌کنند. چرا؟ چون حضور مردم در نمایش مهوع انتصابات در واقع برای اربابان حکومت اسلامی اهمیت دارد. همچنانکه گفتیم حضور همزمان پاسدار ال‌لاریجانی و اکبربهرمانی در مراسم زوزه و روضه و عربدة دانشگاه سابق تهران به دلیل وخامت اوضاع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک یا بهتر بگوئیم افلاس «جاهل و جنتلمن» است که نه می‌توانند مانند سال‌ 1357 در سایة تظاهرات خیابانی ردای انقلاب را بر قامت یک کودتای ننگین بپوشانند، و نه قادر‌اند با تداوم بحران مصنوعی هسته‌ای جنگ را به داخل خاک ایران بکشانند. در نتیجه، بهترین محل قدرت‌نمائی جنتلمن‌ها و نفس‌کش‌طلبی جاهل‌ها و متحدان‌شان کشور ایران در مرز روسیه است. و نمایش مهوع 22 خرداد بخش مهمی است از همین مانور قدرت. بی‌دلیل نیست که فعلة فاشیسم برای شرکت در انتخابات به بهانة مخالفت با احمدی نژاد قصد بسیج عمومی دارند.

خوک شد چون ز خری کردن جست

در این راستا شاهدیم که ملکی، ضمن ابراز مخالفت با حکومت امام سیزدهم و دفاع از اسلام «مترقی»، شرکت خود را در انتخابات اعلام می‌کند تا حق و حساب‌شان قطع نشود. ملکی برای توجیه شرکت خود در مراسم مارگیری می‌گوید، من رأی می‌دهم تا اینان بر صندلی محاکمه بنشینند! البته ما هر چه فکر کردیم ارتباطی بین رأی این هم‌سنگر «موسوی خوئینی‌ها» با محاکمة نامزدان انتخابات ریاست جمهوری «پوچ‌ستان» نیافتیم. در راستای تبلیغات برای شرکت در انتخابات «پوچ‌آباد»، سایت پیک ایران مقالة فردی به نام «عمار ملکی» را منتشر کرده. نویسنده سعی فراوان به خرج داده که «منطقی» باشد و از هرگونه برخورد احساسی با «امر مقدس» انتخابات آنهم در «پوچ‌آباد» بپرهیزد.

ایشان توصیه می‌فرمایند، برای رساندن صدای‌مان به گوش حکومت لازم است در این انتخابات شرکت کنیم! و روی برگة رأی نام نامزد انتخاباتی مطلوب خود را بنویسیم و نام آن چهار نفر را قلم بگیریم تا وقتی به آراء ما برخورد می‌کنند متوجه شوند ما طرفدار چه کسی هستیم! بین خودمان بماند این یکی دیگر خیلی زرنگ و بلا است.

گفتی که دعا نمی‌نویسی
این شیوه مبر به من گمانی
بر بنده نوشتن است و آنرا
دادن به الاغ کاروانی

البته یک وقت فکر نکنید ایشان ساواکی هستند و مردم را ابله می‌پندارند! به هیچ عنوان چنین نیست. عمار ملکی، می‌خواهد به ما شوت و پرت‌ها بگوید که آراء مردم در پوچ آباد «دانه، دانه» قرائت و شمارش می‌شود، و برای جنایتکارانی چون خامنه‌ای و اکبر بهرمانی خیلی مهم است که بدانند ما چه می‌خواهیم! البته این ترفند به دورانی باز می‌گردد که «سپاهیان اسلام» پس از آزادسازی خرمشهر،‌ برای حفظ منافع ارباب آتش بس را نپذیرفتند و به خاک عراق وارد شدند، چون رونالد ریگان فرموده بود، «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و پاسدار محسن رضائی هم پیشگوئی کرده بود که «آزادی خرمشهر کلید ورود به بصره است»! می‌دانیم که اتحاد جماهیر شوروی در منطقة بصره امتیاز استخراج نفت داشت و به همین دلیل اشغال بصره برای نیروهای «ضدامپریاس» اهمیت فراوان پیدا کرده بود. همچنانکه گفتیم، سفر پریماکوف به بصره به حضرات تفهیم کرد که نه تنها مسجد که بصره هم جای گ... نیست. ولی خوب در گیرودار تداوم جنگ امثال بهزاد نبوی، میرحسین موسوی، کروبی و امام سیزدهم از نظر اقتصادی پیشرفت فراوان کردند. چون بازار صادرات «نفت رایگان» رونق فراوان یافت، و همزمان دلالی، قاچاق و معاملات «کوپن» به پیشرفت اقتصاد کشور خیلی کمک کرد و سرنوشت هزاران معلول و خانواده‌های‌شان هم در چنگال پلید کروبی و عیال‌اش قرار گرفت که زوج کروبی از نظر اقتصادی بتوانند پیشرفت کنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دوران پرشکوه انتخابات ریاست جمهوری «پوچ‌آباد».

الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چون آب زر
خطوط امر خویش از تختة سیمین همی خوانی

پس از برکناری بنی‌صدر و در پی منفجر شدن رجائی و باهنر توسط دوستان بهزاد نبوی، برای انتخاب خردجال هیاهو و جنجال به راه افتاده بود. در آن دوران بود که اکبر بهرمانی، همین کسی که دو روز پیش از مردم گدائی شرکت در انتخابات می‌کرد، در دانشگاه سابق تهران به نفس‌کش‌طلبی و عربده جوئی پرداخته گفت، «شایع کرده‌اند هر کس در انتخابات شرکت نکند و شناسنامه‌اش‌ مهر نداشته باشد، تحت تعقیب قرار می‌گیرد، دروغ می‌گویند! ما احتیاجی به رأی ضدانقلاب نداریم!» همزمان با پارس کردن اکبر بهرمانی،‌ ساواکی‌ها هم فعال شدند و به کسانی که از این حکومت و به ویژه از علی خامنه‌ای نفرت داشتند رهنمودهای پیامبرگونه ارائه می‌دادند و می‌گفتند، روی برگة رأی فحش بنویسید! کسی که نمی‌داند برگه متعلق به کیست، هر چه دل‌تان می‌خواهد روی همین برگة رأی بنویسید تا بخوانند و حرص بخورند، چون دست‌شان هم به شما نمی‌رسد! البته ما می‌دانستیم که پس از پایان معرکه برگه‌های موجود در صندوق‌های مارگیری را به سطل زباله می‌ریزند تا خردجال از درون همان سطل زباله «ظهور»کند. در واقع ابتدا خردجال را از سطل بیرون می‌آورند تا برای خالی کردن صندوق‌های آراء جا داشته باشد.

بله و اینچنین بود که بسیاری از اهالی مرزپرگهر در برابر حوزه‌های مارگیری صف کشیدند تا روی برگة رای به خمینی و خامنه‌ای بدوبیراه بگویند، و دل‌شان خنک شود. البته عده‌ای هم روی برگة رأی اسامی خامنه‌ای و شیبانی را قلم گرفته، نام گوگوش را نوشتند! ولی دوربین‌ خبرگزاری‌های غرب فقط ازدحام مردم در برابر حوزه‌های انتخاباتی را نشان داد و از «استقبال گرم مردم ایران از انتخابات» سخن‌ها گفتند. پس حضور «برادر» عمار ملکی می‌گوئیم، اشتباه گرفته‌اید! این شیوه‌ها دیگر کهنه شده. پس از نشست «کاباروسک» باید رهنمودهای نوینی ارائه کنید!

پس‌ از نشست کاباروسک، حضرت حسنی مبارک که از مرگ جانگداز و فرضی نوة ‌خود کمی تسلی یافته بودند، اعلام فرمودند که یک نفر را به نمایندگی از جانب خود به واشنگتن اعزام خواهند کرد! می‌دانیم که دولت‌های مصر، اسرائیل و ایران سه پایة سیاست استعماری «انسداد» در منطقه به شمار می‌روند. سیاستی که با ریاست جمهوری جیمی‌کارتر تقارن زمانی دارد. بر اساس این سیاست بود که دولت مصر،‌ مانند شیخک‌های کازینونشین در برابر تهاجم اسرائیل به لبنان سکوت کرد، چون کشتار اسرائیل در لبنان با همکاری فالانژها تحت‌الشعاع جنگ ایران و عراق قرار می‌گرفت و حسنی مبارک و شیخک‌ها می‌توانستند خود را مدافع اعراب در برابر ایران معرفی کنند. امروز، اسرائیل در جنگ لبنان شکست خورده، و ناچار است دارودستة اسماعیل هنیه را در نوار غزه نیز تارومار کند تا راه برای «خالد مشعل» گشوده شود.

روز گذشته لاوروف وزیر امورخارجة روسیه در دمشق با خالد مشعل دیدار کرد. وی همچنین در «نشست دمشق» تأکید کرد، «روسیه مسئلة بحران هسته‌ای حکومت اسلامی را از طریق سیاسی حل خواهد کرد.» به عبارت دیگر، علیرغم عربده‌های مایکل‌مولان برای تهدید روسیه، گورکن‌ها و اربابان‌شان نمی‌توانند بحران دست‌ساز هسته‌ای را تداوم بخشند. همانطور که گفتیم قرار گرفتن حکومت اسلامی در «بن‌بست صلح» موجودیت این حکومت را به صورت جدی تهدید می‌کند چرا که‌ این حکومت منفور در سایة جنگ و بحران منطقه‌ای تداوم یافته و به همین دلیل روز گذشته سردار فیروزآبادی که مثل سگ ‌هار به دنبال بحران می‌گردد برای سفر «شیمون‌پرز» به دولت آذربایجان اعتراض کردند. البته زمانیکه همین «شیمون‌پرز» به ترکیه سفر می‌کند، سردار فیروزآبادی کور و کر می‌شود، چون شکم‌شان رو به غرب است و نور آفتاب غرب چشمان ‌شهلای‌شان را می‌زند! در عوض سردار به دلیل شامة قوی بلافاصله بوی «شیمون‌پرز» را در جمهوری آذربایجان گرفته و «می‌پارسند!»

افسوس که هیچکس به «هاپ، هاپ» سردار فیروزآبادی اهمیت نداد، چون همه متوجه شدند که ایشان ضمن پارسیدن دم‌شان را به علامت دوستی می‌جنبانند. سردار فیروزآبادی از حضور جان کرادوک، فرماندة نیروهای نظامی آمریکا مستقر در اروپا و هیئت همراه در باکو گویا خیلی ذوق‌زده شده بودند. بله، این گورکن‌ها به دلیل همنشینی با «شیخ» رفتارشان به آدمیزاد نمی‌ماند. خلاصه مراقب باشیم اگر «شیخ» در رأس تغییرات و اصلاحات غیرقابل اجتناب قرار گیرد، باز هم برای‌مان از زباله‌دان «آخوند مترقی» و «پیشرو» بیرون می‌کشند، تا روند تغییرات را هر چه ممکن است کندتر کنند. و اما اگر حکومت جمکران نتواند نام شیخ کروبی را از صندوق‌های مارگیری بیرون بکشد، اربابان حکومت اسلامی تلاش خواهند کرد با کوبیدن بر طبل شعار انحرافی «جدائی دین از دولت»، برای روحانیت شیعه در هر حال حاشیة امن تأمین کنند، تا این قشر مزدور را «مستقل» از دولت و قوانین قرار دهند و سیاست استعمار را با صدور فتوی تقویت کنند.


...