شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸


«بسیج» و بزک!
...
تنها تو ماندی ای زن ایرانی
دربند ظلم و نکبت و بدبختی
خواهی اگر که پاره شود این بند
دستی بزن به دامن سرسختی
تسلیم حرف زور مشو هرگز
با وعده‌های خوش منشین از پای
سیلی بشو ز نفرت و خشم و درد
سنگ گران ظلم بکن از جای

در کل منطقه و به ویژه در ایران تغییرات وسیعی در راه است. جنجال و هیاهو و تلاش برای کودتا در کشورمان جهت ممانعت و یا کند کردن روند این تغییرات غیرقابل اجتناب آغاز شده. آشوب روزمره و دو کودتای ناکام طی 7 ماه اخیر نشان می‌دهد که این تغییرات برای نفتخواران اهمیت حیاتی دارد. پس از شکست هر کودتا مقام معظم یک هفته «صبر» فرموده، سپس خواهان «اجرای قانون» می‌شوند! امروز هم پس از افتضاحات عاشورا، ایشان ناچار شدند بر «اجرای قانون»‌ تأکید فرمایند! بله، این دومین بار است که رهبر حکومت قدرقدرت جمکران به یاد می‌آورند که در یک کشور «قانون»‌ می‌باید رعایت شود. ولی همین مطلب پیش پا افتاده، یعنی لزوم رعایت نظم قانونی را هنوز بسیاری از اهالی مرزپرگهر، به ویژه میرحسین موسوی و طرفداران‌اش درک نکرده‌اند.

و اما اگر همه بر طبل مقدسات می‌کوبند و «اسلام» در رنگ‌های مختلف از سبزمغزپسته‌ای تا قرمز و سیاه برا‌ی‌مان اختراع کرده‌اند، «بسیج دانشجوئی» دانشگاه تهران و شرکاء پس از شکست توطئة خودبراندازی حکومت با خروج از جایگاه واقعی اجتماعی خویش به «اصل مطلب»، یعنی «خلع ید» از دولت برای انعقاد قراردادهای نفت و گاز پرداخته و به همین منظور برای پاسدار علی‌لاریجانی، رئیس مجلس فرمایشی جمکران یک نامة «سرگشاده» ارسال کرده. که البته سرش بیش از حد گشاد است!

اینکه تشکل سرکوبگر بسیج دانشجوئی بجای پرداختن به امور صنفی خود برای اعمال محدودیت بر قوة مجریه، خواهان دخالت قوة مقننه می‌شود نشاندهندة این امر است که منافع اربابان در لندن و واشنگتن تهدید می‌شود. پس تعجبی ندارد که نامة بسیجیان در هم‌سوئی کامل با مطالبات «بی‌بی‌سی» و ایرانی‌نمایان مخالف احداث خط «لولة صلح» قرار گرفته باشد. بسیج‌های دانشجوئی را تاکنون مدافع مهرورزی و طرفدار دولت معرفی می‌کردند، اما اینان ناگهان تغییر سنگر داده برای سنگ‌اندازی در مسیر دولت محبوب‌شان دست به دامان رئیس قوة مقننه شده‌اند. با این چرخش عجیب و قابل پیش‌بینی تشکل‌های کذا در واقع قصد ایجاد انسداد در سیاست‌هائی را دارند که منافع انگلستان را در منطقه تهدید می‌کند. متن نامة تشکل‌های بسیج دانشجوئی با کدخبر: 8810 ـ 09301 در سایت ایسنا، مورخ 19 دیماه 1388 موجود است. در این نامه از رئیس مجلس جمکران خواسته شده «گروهی از نمایندگان» در مذاکرات فروش گاز به پاکستان حضور داشته باشند تا «منافع نظام مقدس جمهوری اسلامی» حفظ شود!

بله تشکل‌های بسیج دانشجوئی امروز متخصص امور اقتصادی شده و هم‌صدا با بی‌بی‌سی برای دولت و قوة مقننه تعیین تکلیف می‌کنند، هیچکس هم به دخالت نابجای اینان اعتراض نمی‌کند. چرا که پیشتر مقام معظم از دانشجویان درخواست کرده‌اند در همة امور دخالت کنند. به این دلیل است که مطالبات استعمار جهت گسترش بی‌ثباتی در پاکستان و بلوچستان ایران از زبان تشکل‌های دانشجوئی شنیده می‌شود که در کمال بلاهت می‌پرسند، به چه دلیل به کشور پاکستان گاز ارزان قیمت بفروشیم، چرا این گاز را به اروپا نفروشیم؟ اینجاست که شوت‌و‌پرت‌ها به تله می‌افتند و نه خروج دانشجو از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش را می‌بینند، نه ابعاد شارلاتانیسم سیاسی که در پس این مرزشکنی نهفته:

«چرا فروش گاز با قیمت اندک به کشور بی‌ثبات پاکستان بر اروپا ترجیح دارد [...] چه منافع سیاسی برای [کشور] از صادرات گاز به پاکستان تحصیل می‌گردد؟ [...]‌پیشنهاد می‌کنیم یک تیم از سوی مجلس محترم [...] در کنار مذاکره کنندگان وزارت نفت قرار گیرند [...] انتظار می‌رود با تصویب [...] طرح [...] بهره‌برداری از منابع گاز طبیعی [...] مجلس [...] گام مهمی در جهت تامین منافع نظام مقدس بردارد.»


«حفظ منافع نظام مقدس» همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهدیم یعنی «تداوم بحران»، تحمیل انزوای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر ملت ایران جهت گسترش سرکوب و تاراج استعماری. ساده‌تر بگوئیم «منافع نظام مقدس» از هر نظر با منافع ملی ایران در تضاد قرار می‌گیرد. و همانطور که دیدیم پیشتر نیز اشغال سفارت آمریکا و ادامة جنگ استعماری برای حفظ منافع همین نظام مقدس الزامی شده ‌بود. چرا که این عملیات خداپسندانه اقتصاد کشور ایران را تحت نظارت شبکة قاچاقچیان بین‌المللی وابسته به سازمان سیا قرار می‌داد و «خط امام» از سوی همین شبکه حمایت می‌شود. یکی از مطالبات اساسی «جنبش سبز»‌ نیز حمایت از گروه‌های تبهکار بین‌المللی، یا همان شبکه‌های بین‌المللی قاچاق اسلحه، موادمخدر و تجارت انسان است که طی سی سال اخیر اقتصاد کشور را در انحصار خود گرفته و از بی‌ثباتی تغذیه می‌کند. در نتیجه، احداث خط لولة صلح که ثبات بخشی از پاکستان را تضمین خواهد کرد، همزمان منافع نظام مقدس و منافع شبکة ‌قاچاقچیان تحت نظارت اربابان نظام مقدس را نیز خدشه‌دار می‌کند. می‌بینیم که اهمیتی ندارد چه کسی از صندوق مارگیری خارج شود، اگر موسوی را از صندوق بیرون می‌کشیدند بجای بسیج دانشجوئی همین نامة ابلهانه از سوی انجمن‌های اسلامی منتشر می‌شد.

به این دلیل است که پیشتر مخالفت با احداث «خط لولة‌صلح» را از زبان نژادحسینیان، میرحسین‌موسوی و آخوند محتشمی‌پور، پادوهای شبکة بین‌المللی برده فروشی و قاچاق اسلحه و موادمخدر می‌شنیدیم، و امروز «بسیج دانشجوئی» سخنگوی همین شبکة جنایتکار شده. خارج از مذاکرات هسته‌ای، ممانعت از احداث خط لولة صلح یکی دیگر از دلائل واقعی آشوب‌های 7 ماه اخیر است. پس وقتی می‌گوئیم پای به میدان آشوب‌ها نگذاریم، دلیل موجه دارد. هدف مطالبات «معنوی» رهبران متقلب طاعون سبز تأمین منافع همان شبکة بین‌المللی «اقتصاد پنهان» است. شبکه‌ای که پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران و آغاز جنگ استعماری با عراق در جایگاه «واسطه» بین ایران و غرب قرار گرفته. «مخالفت با تقلب» پوششی است برای پنهان داشتن واقعیت تلخی که اینک سه دهه است بر کشورمان حاکم شده. ساده‌تر بگوئیم جنجال طاعون سبز صورتکی است بر چهرة پلید شبکة جنایتکاری که طی دوران دفاع «مقدس» آخوندها، تحت نظارت جان نگروپونته، در برابر دریافت نفت رایگان در خلیج فارس، همزمان با تجهیز «کنتراها» و سازمان دادن به جنگ داخلی و کودتا در آمریکای لاتین، برای ادامة جنگ خانمانسوز با عراق به دولت میرحسین موسوی نیز اسلحه و مهمات لازم را به چند برابر قیمت تحویل می‌داد. صلح و ثبات و امنیت در منطقه تهدیدی است برای منافع غیرقانونی این شبکه. به همین دلیل است که تشکل منفور «بسیج دانشجوئی» برای «حفظ منافع نظام مقدس» در واقع برای اربابان در لندن و واشنگتن دم می‌جنباند.

پیش از ادامه، در تأئید مطالب وبلاگ «باروک سیاسی» تأکید می‌کنیم، سایت جرس، با تحریف بیشرمانة متن مصاحبة محسن کدیور با رسانة لوموند در مورد برگزاری رفراندوم،‌ چنین القاء می‌کند که گزینة دوم پیشنهاد کدیور استقرار یک جمهوری «لائیک» است، حال آنکه در متن اصلی این مصاحبه، هیچ اشاره‌ای به سکولاریسم و لائیسیته نشده. در این مصاحبه گزینة دوم رفراندوم پیشنهادی کدیور «یک جمهوری است که دیگر اسلامی نباشد.» متن مصاحبة تحریف شده در سایت «اطلاعات نت» موجود است، و خوانندگان ارجمند می‌توانند با مطالعة آن به درجة «شرافت سیاسی» اهالی «جرس» پی ببرند.

البته مشکل ما بی‌وجدانی و فریبکاری و نیرنگ کودتاچیان «پیرو خط امام» نیست. اینان که با توسل به «شایعة تقلب» کشور را به صحنة آشوب و درگیری‌ میان گروه‌های سازمان یافتة لات‌واوباش حکومتی تبدیل کرده‌اند، در واقع مجری سیاست ارباب‌اند؛ مأموراند و معذور. مشکل ما با شوت‌وپرت‌هائی است که پای به میدان این آشوب‌ها می‌گذارند، و به دلیل «خوش‌باوری» بهای مزدوری و خیانت دیگران را گاه به بهای جان خود می‌پردازند. هر چند شاهدیم که همة هیاهوکنان بالای 18 سال دارند و بالغ‌اند و رشید، و اطمینان هم دارند که در نمایش 22 خردادماه سالجاری «تقلب» شده و گروه احمدی‌نژاد ده‌ها میلیون رأی اینان را به نفع خود مصادره کرده! بسیارخوب! فرض می‌کنیم چنین باشد.

پیش از بررسی منطقی این مسائل تکرار می‌کنیم که از نظر ما گروه احمدی‌نژاد با دارودستة موسوی هیچ تفاوتی ندارد. به دلیل اهمیت استراتژیک ایران دهه‌هاست که سیاست کشورمان در چارچوب توافق بین ابرقدرت‌ها تعیین می‌شود، ولی این واقعیت به هیچ عنوان نافی نقش ملت‌ها نیست. به عبارت دیگر، توافق بین ایالات متحد و چین و روسیه به هیچ عنوان نمی‌تواند دولت ایران را ـ ماهیت این دولت هر چه باشد ـ بجای ملت ایران بنشاند. این یک اصل اساسی است؛ استعمار چه بخواهد و چه نخواهد، ملت ایران وجود دارد و همین ملت است که در برابر سرکوب و چپاول استعماری مقاومت خواهد کرد و همین ملت است که نهایت امر می‌باید دست تاراجگران را از کشور کوتاه کند. در نتیجه اگر می‌خواهیم فعالیت سیاسی داشته باشیم نمی‌باید «واقعیت» را نادیده انگاشته و خود را در یک «آکواریوم سیاسی» تصور کنیم. باید نخست از «شرایط واقعی» ایران و منافع استعمار در کشورمان آگاه باشیم و مطالبات خود را با در نظر گرفتن همین واقعیت‌ها مطرح کنیم؛ واقعیت‌های جغرافیائی، تاریخی و اقتصادی!

به طور خلاصه، واقعیت جغرافیائی به ما می‌گوید، که در درجة نخست کشور ایران و همسایگان‌اش می‌باید در آرامش زندگی کنند. این واقعیت همچون واقعیات تاریخی کشور ایران «غیرقابل تغییر» است. در همسایگی ایران کشورهائی وجود دارند، و نمی‌توان به دلخواه این و یا آن محفل آن‌ها را با کشورهای دیگر جایگزین کرد. واقعیت تاریخی ایران در دورة معاصر چیست؟ ابتدا سرکوب جنبش مشروطه توسط دو امپراطوری روسیه و انگلستان، و سپس سرکوب و چپاول ملت ایران توسط آنگلوساکسون‌ها با توسل به فتوی، ترور، آشوب و کودتا؛ البته با استفاده از «شعار‌های مبهم»! از آنجمله است، حفظ منافع ملی، منافع اسلام، و همچنانکه امروز در نامة بیشرمانة تشکل‌های بسیج دانشجوئی مشاهده کردیم برای «حفظ منافع نظام مقدس»، یا در واقع «حفظ منطقة بی‌قانونی» در مرز ایران و پاکستان.

گوساله‌های ننه حسنی که چنین نامه‌ای را تنظیم کرده‌اند، می‌پندارند که اهداف‌ اربابان‌شان را می‌توانند در پس پردة سخنان «خیرخواهانه» از قبیل «بهای اندک»‌ گاز صادراتی به پاکستان پنهان دارند، ولی کیست که نداند ثبات در پاکستان و بلوچستان ایران با احداث این خط لوله پیوند مستقیم دارد و منافع عدم ثبات در این منطقه فقط به جیب دولت‌های غرب سرازیر می‌شود. حال پس از این مقدمة‌ طولانی و با در نظر گرفتن این واقعیت که تشکل‌های بسیج دانشجوئی امروز سخنگوی جناح موسوی شده‌اند، مخالفان حکومت اسلامی می‌باید در آرایش سیاسی صفوف خود تجدید نظر کلی صورت داده، حساب‌شان را به صراحت از مخالف‌نمایان «جنبش‌سبز» جدا کنند. جنبش سبز و طرفداران آن جز «شهادت» و «روضه» و «زوزه» و «اسلام سبز» و جهاد سبز و تقدس سبز و نهایت امر سرکوب سبز هیچ نمی‌طلبند، چرا که در واقع اینان را برای سرکوب مطالبات انسان‌محور ملت ایران به میدان آورده‌اند. با نگاهی به شایعات و مطالب مبتذل، تقدس‌گستر و مرگ‌پرستانة بی‌بی‌سی، رادیوفردا و به ویژه مهملات «عاطفه اصولی» در سایت «گویا» می‌بینیم که تبلیغات استعمار بر «مرگ»، «ابتذال»، «خشونت» و در یک کلام «نفی انسان» متمرکز شده و مطالبات «مادی» و «ملموس» و انسانی در آن هیچ جائی ندارد.

پس اگر با حکومت اسلامی و دیکتاتوری و سرکوب مخالف‌ایم، منطقاً می‌باید مشخص کنیم که خواهان چه حکومتی هستیم، و اجازه دهیم که دیگران نیز نظریات‌شان را به صورت مسالمت‌آمیز بیان کنند. به عنوان نمونه اگر کسی «موافق احمدی نژاد» است باید حق داشته باشد «نظر موافق» خود را ابراز کند. اما این ابراز نظر نمی‌تواند با سردادن شعار مرگ بر موسوی در هم آمیزد. برای طرفداری از احمدی نژاد، نمی‌توان به موسوی نفرین کرد یا شعار مرگ بر موسوی سر داد. می‌باید به صورت «مثبت» و «صریح» مطالبات ابراز شود، نه به صورت منفی و در قالب نفی! در این راستا کسانی که خواهان استقرار دمکراسی هستند، می‌باید لطف کرده و بجای سردادن عربدة «مرگ بر دیکتاتور» بگویند «درود بر دمکراسی»! تا ما هم متوجه شویم ملت ایران دمکراسی می‌خواهد یا اینکه فقط خواهان مرگ «این دیکتاتور» و «آن دیکتاتور» شده، منتظر از راه رسیدن دیکتاتور بعدی است!

همچنین کسانی که آرزوی زیستن در یک دمکراسی را دارند می‌باید بدانند که جای دین و باورهای مقدس در سطح جامعه نیست، در خلوت خانه‌ها و مساجد است؛ جای فعالیت‌های سیاسی در چارچوب احزاب است، نه در محیط‌های دانشگاهی؛ از همه مهم‌تر، بر خلاف مزخرفاتی که دهه‌هاست تحویل ملت ایران داده‌اند، دمکراسی به هیچ عنوان «حاکمیت مردم بر مردم» نیست. دمکراسی حاکمیت «قوانین انسان محور» است بر کل جامعه. و اینجاست که ژرفای نظریة آلبرکامو در مورد اولویت «عدالت انسانی» بر جامعة بشری آشکار می‌شود. در واقع اگر «عدالت انسانی» را از قوانین حذف کنیم،‌ می‌رسیم به نظام توحش جمکران که برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب، اعتقادات اکثریت ایرانیان را در قالب «اسلام» به ابزار سیاست‌گزاری استعمار تبدیل کرده، و هر چه اربابان در لندن و واشنگتن تضعیف می‌شوند، حجم مقدسات و ابتذال‌پراکنی آخوندی در بی‌بی‌سی و رادیوفردا افزایش می‌یابد.

امروز نیز فرج سرکوهی یکی دیگر از شاهکارهای بزرگ خود را در «رادیوفردا» ارائه کرده! در این شاهکار سرکوهی به «سارتر» پرداخته، پس بشتابید که از دست ندهید! فقط به یاد داشته باشیم که ژان پل سارتر، از مدافعان «تعهد نویسنده» بود و به همین دلیل نیز به شدت مورد انتقاد طرفداران آزادی بیان از جمله «رولان بارت» قرار گرفت. این انتقادها آنچنان شدت یافت که سارتر در موضع تدافعی قرار گرفته، و ناچار شد حمایت خود را از «آزاد اندیشی» نویسندگان رسماً «اعلام» دارد! پس رادیوفردا و قرائت‌های «خیابانی» از سارتر را رها ‌کنیم و باز‌گردیم به شایعه پراکنی بی‌بی‌سی و ابراز انزجار حاج عباس‌میلانی در نیویورک‌تایمز از آرایش زنان. مطلبی که در وبلاگ «سیزیف درکربلا» نیز به آن اشارة مختصری داشتیم!

انتشار این مقالة شیوا از قضای روزگار با روز هفدهم دیماه نیز تقارن یافت. روزی که نفیر بوق‌های حکومت اسلامی در «ستایش از چادر» گوش فلک را کر می‌کرد، چرا که در چنین روزی «نوامیس اسلام» خدشه‌دار شد! البته به روایت روضه‌خوان‌ها. در واقع چادرسیاه پوشش ویژة زنان مرفه شهری بود، زنان حرمسرای قاجار برای خروج از اندرونی به چادر نیازمند بودند. کردها و ترکمن‌ها و دیگر اقوام ایرانی لباس‌های سنتی خود را داشتند که شامل «چادر» نمی‌شد! در هر حال همانطور که تاریخ معاصر نشان داد، «کشف حجاب» و پایه‌گزاری مدارس مختلط به دلیل اینکه از سوی یک حاکمیت مستبد بر جامعه تحمیل شد، به نتایج مطلوب نرسید و در هر گام در برابر مقدسات و باورهای عوام عقب نشست. ابتدا در دوران درخشان صدارت قهرمان ملی، یعنی مصدق بود که، مدارس مختلط دولتی را تعطیل کردند، و پس از کودتای 22 بهمن، با تحمیل حجاب به زن ایرانی اثری از اصلاحات دوران پهلوی اول برجای نماند.

در تاریخ 17دیماه سالجاری ، مهرنیوز ضمن انتشار چندین و چند مقالة شیوا در باب این تکه پارچه، گزارش مفصلی از «همایش حجاب» و «کمپین» 10 میلیون امضاء ارائه داد تا بدانیم و آگاه باشیم که زینب‌های زمان قصد احقاق حقوق زنان غرب را هم دارند. خلاصه پیام این بود که پیوند «ولایت‌مداری» و «حجاب» ناگسستنی است و «منافع نظام مقدس» بدون این نماد بردگی و حقارت زن تأمین نخواهد شد. در چنین روزی بود که نیویورک تایمز نیز از زبان حاج عباس میلانی به ما گفت در واقع هر زنی که آرایش می‌کند و به خیابان می‌آید روسپی است. چرا که غلظت و رقت آرایش را افراد به سلیقة خود تعیین می‌کنند و معیار خاصی برای «قضاوت» در اینمورد وجود ندارد. در نتیجه عباس میلانی که مسلماً به «ارادة الهی» اصولاً از زن جماعت فراری است، زنان شرکت کننده در تظاهرات دولتی را نپسندیده بود.

باید این نالة خشم‌ آلودت
بی‌گمان نعره و فریاد شود
باید این بند گران پاره کنی
تا ترا زندگی آزاد شود

حال باید از آن گوساله‌های ننه حسن که عکس زنان مذکور را روی شبکه گذاشته‌اند تا عباس‌میلانی بتواند در نیویورک‌تایمز عمق علم و دانش و فرهنگ «اجتماعی» خود را بروز دهد بپرسیم، از کجا باید بدانیم که روسپی‌های فرضی را گروه مخالف برای تخریب رقیب به خیابان نیاورده؟ یا این زنان که به دلیل «آرایش تندشان» به ادعای شما «روسپی» به شمار می‌روند، آیا حق ابراز گرایشات سیاسی خود را هم ندارند؟ ‌ شما که امام علی‌تان برای «خلخال آن زن یهودی» اشک می‌ریخت، شما که به ادعای آخوند کدیور مزدور «حقوق‌شهروندی‌تان» را علی‌خامنه‌ای پایمال کرده، چرا برای روسپی‌ها این حق را قائل نیستید که برای ابراز گرایش سیاسی‌شان تظاهرات کنند؟ از نظر شما یک روسپی نمی‌تواند گرایش سیاسی داشته باشد؟ حتماً به این دلیل که سیاست شما نیز مانند امام‌تان «مقدس» شده و در انحصار خدافروشان قرار دارد و به همین دلیل اولویت با «خدافروشان» است، خودفروش را به این آستان «مقدس» راهی نیست! چرا تشکل‌های بسیج دانشجوئی که برای حفظ منافع شبکة بین‌المللی قاچاق انسان و اسلحه پای به میدان سیاست گذارده‌اند روسپی به شمار نمی‌روند؟ حتماً چون «آرایش غلیظ» نکرده‌اند، یا اینکه اینان به دلیل خودفروشی در بارگاه مقدس سازمان سیا خودشان هم تقدس یافته‌اند!

خجالت نمی‌کشید به شیوة سی‌سال پیش مزخرفات آخوند و لات‌ولوت را به عنوان «خبر محرمانه» پخش می‌کنید؟ زنانی که به نفع احمدی نژاد تظاهرات کردند «روسپی» بودند چون «آرایش غلیظ» داشتند؟ گشت ارشاد به راه انداخته‌اید؟ بدبخت‌ها! مگر پنداشته‌اید جامعة‌ ایران همان جامعة «خام» سی‌سال پیش است که همچنان به زبان ابتذال استعمار با ملت ایران سخن می‌گوئید؟ از این خیل اوباشی که به عنوان نویسنده و تحلیل‌گر و صاحب‌نظر در سایت‌ها و روزنامه‌های‌تان به راه انداخته‌اید، چطور ممکن است حتی یک نفر به این برخورد موهن اعتراض نکند؟ شما‌ها مثلاً همان‌ها هستید که خواستار «آزادی» در جامعه‌اید؛ آزادی اوباش‌گری! وقتی می‌گوئیم ایرانی‌نما هستید بی‌دلیل نیست.

خیز از جای و بکن ریشة ظلم
جهد کن جهد که تغییر دهی
بهر آزادی خود قانون را
(فروغ فرخزاد)

شاید مفهوم توهین هم این روز و روزگار واژگون شده باشد. در کشور ایران انتخابات برپا می‌کنند، هنوز روند قانونی انتخابات طی نشده که میرحسین موسوی با شایعة تقلب لشکرکشی خیابانی می‌آغازد و این برنامة احمقانه یک هفته ادامه پیدا می‌کند تا مقام معظم چرت‌شان بریده، به یاد بیاورند که در کشور ایران «قانون» هم ‌وجود دارد! ولی ماجرا به پایان نرسید. رسانه‌های غرب هر روز لات‌واوباش و پاسدار و ساواکی ساکن فرنگ را برای «اظهارنظر» و تحلیل شرایط کشور به صحنه می‌آورند و این بازی همچنان ادامه دارد. حال از آن‌ها که به میرحسین موسوی رأی داده‌اند و از احمدی نژاد هم متنفرند می‌پرسیم، واقعاً نمی‌بینید چگونه به ملت ایران توهین می‌کنند؟ فرض کنیم که در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی طبق معمول صندوق‌ها را پر کرده باشند، و آن کسی که مطلوب شماست در این «مسابقات» برنده نشده. چگونه می‌پذیرید که یک لات چاقوکش همچون مخملباف از خارج مرزها نتیجة‌ قانونی انتخابات کشورتان را که به گفتة رسانه‌ها 40 میلیون ایرانی هم در آن ‌شرکت کرده‌اند به زیر سئوال ببرد؟ اگر 4 سال‌ بعد نتیجة انتخابات مطابق میل شما بود ولی باز هم سگ‌های سیرک عموسام آنرا تأئید نکردند چه غلطی خواهید کرد؟ بازهم «حق» را به جانب اوباش‌الله فرنگ‌نشین می‌دهید؟

به گزارش «فرانس پرس»، دیوید میلی‌بند، وزیر امورخارجة انگلستان امروز طی یک نشست مطبوعاتی با همتای پاکستانی خود در اسلام آباد اظهار داشت، «امنیت و ثبات پاکستان برای امنیت و ثبات افغانستان ضروری است!» البته ایشان هیچ خوشحال نبودند؛ دلیل هم اینکه انگلستان‌ باید بخشی از نظامیان خود را از افغانستان خارج کرده و ایالات متحد نیز باید دست‌وپای ترروریست‌ها در عربستان، یمن، سومالی، ایران و افغانستان را جمع‌وجور کند. به عبارت دیگر خط لولة صلح می‌باید احداث شود، و بسیجی‌های مزدور بی‌جهت «قلم رنجه» فرموده‌اند!






...

جمعه، دی ۱۸، ۱۳۸۸


«سیزیف» در کربلا!
...

من می‌توانم از فردا
در پستوی مغازة خاچیک
بعد از [...]‌
صرف چند بادیه پپسی‌کولای ناخالص
و پخش چند یاحق و یاهو و وغ‌وغ و هوهو
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضله‌های
روشنفکر
و پیروان مکتب داخ‌داخ تاراخ تاراخ بپیوندم
[...]
زیرا که من تمام مندرجات [...] تملق و کرنش را می‌خوانم
و شیوة «درست نوشتن» را می‌دانم

برای تحمیل «زبان ابتذال» حوزوی به فارسی زبانان و ترویج مرگ‌پرستی، رادیوفردا و «بی‌بی‌سی»، هر چند در ابتذال و انسان‌ستیزی به پای امثال «عاطفه اصولی» در سایت «گویا» نمی‌رسند،‌ گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند. اولی به ما می‌گوید «اسطورة سیزیف» اثر آلبرکامو، یک «رسالة» فلسفی است در ستایش شورش؛ و دومی، زنان آرایش کرده را «روسپی» به شمار می‌آورد. البته هر دو رسانة «مستقل» و «بی‌طرف» نقل قول می‌کنند. در «رادیوفردا»، این فرج سرکوهی است که یک قصة «پشت‌کوهی» از آلبرکامو برای‌مان نقل می‌کند، تحت عنوان «طغیان می‌کنم، پس هستم!» اینهمه بدون اینکه برای مشخص کردن چارچوب اومانیست و اخلاقی «طغیان» در آثار کامو بر خود کوچک‌ترین زحمتی هموار کند! چرا که هدف به هیچ عنوان اطلاع رسانی و معرفی «اگزیستانسیالیسم» از دید آلبرکامو نیست؛ هدف، مداحی «طغیان» و «شورش» است. در کمال تأسف «مستر» سرکوهی فراموش کرده‌اند که شورش در آثار کامو با بی‌بی‌گوزک‌های حسینی در تضاد قرار می‌گیرد، چرا که این «شورش» برای زندگی است و بر علیه مرگ، در نتیجه، مرز آن خود «انسان» خواهد بود. انسانی که از قید «ماوراءالطبیعه» آزاد شده و دیگر برای شهادت در «راه حق» و برای خدا «طغیان» نمی‌کند! بله این نکتة پیش‌پاافتاده از قلم شیوای فرج سرکوهی افتاده بود.

در اگزیستانسیالیسم انسان «مبهم» است چرا که برخلاف بندگان خوب خداوند نمی‌داند برای چه به دنیا آمده، ولی می‌داند که مرگ و نیستی در انتظار اوست، نه بهشت و جهنم! و چون انسان مبهم است زندگی نیز «مبهم» خواهد بود، اما محور و مهتر این زندگی مبهم «انسان» است، نه خداوند. از اینرو در نظریة اگزیستانسیالیسم، فقط انسان می‌تواند به زندگی خود معنا و مفهوم دهد.

بله به این ترتیب زندگی مبهم است، چرا که مرگ وجود دارد. ‌ این ابهام را سارتر و کامو «نقطة آغاز» می‌دانند و در آثار خود راه حل‌های متفاوتی برای آن ارائه می‌دهند. کامو، به نام «عدالت انسانی»، ‌ به عنوان پژواکی از ‌ یک «ترانساندانس» که به هیچ عنوان با خداوند شناسائی نمی‌شود و از جامعة بشری والاتر است، «شورش» را بر می‌گزیند، ‌ «شورش بر علیه مرگ.»

تکرار می‌کنیم که سارتر همچون کامو و دیگر اگزیستانسیالیست‌ها در زندگی هیچ نقشی برای خداوند قائل نیست. به عبارت دیگر در نظریة‌ اگزیستانسیالیسم جایگاهی برای «خدا» پیش‌بینی نشده، و زندگی فاقد معنا و مفهوم الهی و اخروی است. در بطن نظریة اگزیستانسیالیسم، ژان‌پل سارتر و آلبر کامو دو نگرش «اومانیست» ولی متفاوت را ارائه می‌کنند. در چارچوب «انسان‌محوری» است که به صورت «انتزاعی»، سارتر «انقلاب» را برمی‌گزیند و کامو «شورش» را. در مورد «سارتر» پیشتر در همین وبلاگ مفصلاً توضیح داده‌ایم فقط یادآوری می‌کنیم که سارتر زندگی را «غیرقابل‌توجیه» ‌می‌داند، حال آنکه از دیدگاه کامو، زندگی گنگ، «مبهم» و فاقد معنا و مفهوم است. این تفاوت را نزد سارتر در رمان «تهوع» و نزد کامو در رمان «بیگانه» به صراحت می‌توان مشاهده کرد.

«روکانتن»، پرسوناژ رمان سارتر مفاهیمی چون معنای زندگی،‌ اخلاق، مذهب و تمامی «ارزش‌ها» را نفی می‌کند، حال آنکه در نگاه معصومانة‌ «مورسو»، پرسوناژ رمان کامو مفاهیم مذکور هیچ‌اند و «پوچ». روکانتن و مورسو پوچی مفاهیم و ارزش‌های جامعه را تجربه کرده درمی‌یابند که «زندگی» با آنچه گفته‌اند و شنیده‌ایم، هیچ ارتباطی ندارد. آن‌ها به این واقعیت تلخ پی می‌برند که همة سخنان زیبا و دلگرم کننده فریبی بیش نیست و هیچ وجه مشترکی بین زیستن و شدن یا «اگزیستانس» انسان با ایده‌ای که جامعه از آن ارائه می‌دهد وجود ندارد. این جامعه است که برای اطمینان دادن به خود، با ارجاع به «دیگرسو»، و «ترانساندانس» برای زندگی مفهوم اختراع می‌کند.

حال آنکه انسان طی تجربة «یگانه» و «اصیل» زندگی خود درمی‌یابد که مرگ، واقعیتی که دیگران با اختراع افسانه‌هائی چون «جاودانگی روح» از آن می‌گریزند، غیرقابل‌اجتناب و غیرقابل تقلیل است. باید زندگی کرد با آگاهی از اینکه سرانجام ما «نیستی» است و «زندگی» به خودی خود هیچ معنا و مفهومی ندارد. در این مورد اخیر سارتر و کامو هم عقیده‌اند، ولی پرسوناژ کامو این مسائل را به صورت «طبیعی» و «خودبخودی» تجربه می‌کند، به عبارت دیگر مسائل بر او تحمیل می‌شود. و اما «شورش» در نگرش کامو عرصه‌ای گسترده از امکانات «کنش» یا «عمل» اعطا می‌کند. چرا که «انسان مبهم» در نظریة اگزیستانسیالیسم در تضاد کامل با «انسان شفاف» در نگرش دینی قرار می‌گیرد. «انسان مبهم» خود را از اسارت زندگی جاودان می‌رهاند و در واقع از قید اجبارهای یک آیندة‌ غیرمحتمل آزاد می‌شود، تا بتواند آزادی عمل بیشتری بیابد. هر چه آینده محدودتر باشد امکانات عمل در «اینجا و اکنون»‌ افزایش خواهد یافت. در نتیجه «انسان مبهم» از یک آزادی ژرف برخوردار می‌شود. «انسان مبهم» در جهانی زندگی می‌کند که هیچ‌کاری را پایانی نیست، ولی مهتر این جهان انسان است. پس باید «سی‌زیف» قرن بیستم را «خوشبخت» تصور کنیم که می‌تواند از «مجازات جاودان» خدایان بگریزد.

در اسطوره‌های یونان باستان، «سیزیف»، فرزند «ائول» به دلیل فرار از مرگ به اجبار به جهان مردگان بازگردانده شده، به دلیل عمل ناپسندش از سوی خدایان مجازات می‌شود. مجازات وی این است که هر روز از دامنة کوه تخته سنگی را به قله برساند. اما هر بار تخته سنگ پیش از رسیدن به قلة‌کوه به پائین فرو می‌افتد و سيزيف می‌بايست کار خود را از نو آغاز کند. اما «سیزیف» اگزیستانسیالیست که از «پوچی» عمل خود آگاه می‌شود، با کوبیدن سر خود به تخته سنگ از «اسارت خدایان» ‌می‌رهد. البته «شورش» سیزیف کامو انتزاعی است. کامو سیزیف را از جهان مردگان بیرون می‌آورد، تا او در عرصة ادبیات اگزیستانسیالیست بتواند آزادانه به پوچی خود پایان دهد. اگزیستانسیالیسم انسان را به مرگ دعوت نمی‌کند، مگر اینکه فرد در تضاد با «موجودیت» خود، معنا و مفهوم زندگی را در مرگ بیابد.

یادآور شویم کامو مذاهب را مردود می‌شمارد، چرا که مذاهب پاسخ همة پرسش‌ها را در گذشته داده‌ و هیچ ارزشی برای حال و آینده قائل نیستند اما «شورش» در قاموس کامو «ضداخلاقی» نیست. انسان‌ها با عمل خویش در واقع بر ضد مرگ و بیداد می‌شورند، و همین یکدلی تنها عاملی است که می‌تواند آن‌ها را از نیهیلیسم برهاند. شورش مطلوب کامو بر علیه همه کس و همه چیز نیست. مرز این شورش «اگزیستانس» یا «موجودیت» خود «انسان» خواهد بود. به زبان‌ساده‌تر در عرصة این «شورش» جایگاهی برای تخریب و نابودی انسان وجود ندارد. برخلاف آنچه برخی می‌کوشند القاء کنند، در این شورش،‌ «هدف» به هیچ عنوان وسیله را توجیه نمی‌کند، کاملاً‌ بر عکس ابزار و وسیله است که «هدف» را موجه می‌سازد. به عبارت دیگر مهم این است که «چگونه» و از چه طریق به «هدف» می‌رسیم.

این مقدمة مختصر را گفتیم تا بپردازیم به مقالة‌ فرج سرکوهی تحت عنوان «طغیان می‌کنم، پس هستم» که در رادیوفردا، مورخ 7 ژانویه 2010 منتشر شده. البته ما قصد «نقد»‌ مقالة ایشان را نداریم چرا که کاری عبث خواهد بود. فقط باید به نویسندة مقالة کذا یادآوری کنیم،‌ در آثار کامو، انسان با تخریب خود «آزاد» نمی‌شود! بلکه آزادی انسان در گروی رهائی از قید «ماوراءالطبیعه» است. روشن‌تر بگوئیم این انسان با امامان جنابعالی در تضاد کامل قرار گرفته! ولی از آنجا که چند ماهی است با ظهور طاعون سبز، شایعه‌پراکنی، تحریف و دروغ «مد» شده، «رادیوفردا» هم به پیروی از مدرایج از زبان امثال سرکوهی و دیگر ایرانی‌نمایان «فراخوان مرگ» و شورش صادر می‌‌کند، بالاخره هر چه باشد اربعین نزدیک است و اگر ماشین شهیدسازی فعال شود نان کارفرمایان رادیوفردا در روغن خواهد افتاد. پس هیچ اشکالی ندارد که انسان در نظریة اگزیستانسیالیسم از الگوی اسلام علوی و حسینی و غیره پیروی کند، در این «شیرتوشیر» که حاکمیت ایالات متحد با پخش شایعة آن جوانک نیجریائی هدف استقرار مک‌کارتیسم هزارة سوم را در مناطق نفوذ خود دنبال می‌کند، «کی به کیه؟!» آلبرکامو هم می‌تواند طرفدار اسلام‌سبز و استقرار دمکراسی با خلخال همان زن یهودی باشد:

«آدمی تنها با طغيان و شورش عليه پوچی و جبر موقعيت به زندگی خود معنا می‌دهد هر چند که طغيان نه به پيروزی که به مرگی تراژيک اما آگاهانه و خودخواسته منجر می‌شود[...]»

متأسفانه آقای سرکوهی فراموش کرده‌اند که «هدف» این «شورش» به هیچ عنوان مرگ و «شهادت» نیست! این «شورش» بر علیه ساختارهای اجتماعی است که بر انسان تحمیل شده و او را همچون «سی‌زیف» در اسطوره‌های یونان به اسارت «پوچی روزمرگی» درآورده. حال که با مفهوم «آزادی» در قاموس «رادیوفردا» آشنا شدیم، بپردازیم به ارتباط آرایش زنان با خودفروشی! بله همچنان که روضه‌خوان‌ها می‌گویند زن آرایش کرده در خیابان «روسپی» است، و بوق حاکمیت انگلستان نیز دقیقاً همین اصل اساسی را تکرار می‌کند.

بی‌بی‌سی،‌ مورخ 7 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان «نیویورک‌تایمز: نشت اخبار داخلی و فرسایش درونی رژیم» به انتشار پچ‌پچ خاله‌زنک‌های مذکر پرداخته می‌نویسد،
«مایکل اسلکمن»، خبرنگار نیویورک‌تایمز ضمن اشاره به «نشت‌خبرهای درونی» از یک «یادداشت خجالت‌آور» پرده برداشته! بله، بوق حزب دمکرات ایالات متحد ادعا می‌کند نیروهای امنیتی «مجرمان» را برای شرکت در تظاهرات دولتی به خیابان آورده‌اند! این خبر مؤثق از نشست‌های محرمانة دستگاه‌های اطلاعاتی و سپاه‌پاسداران به دست مایکل اسلکمن رسیده و می‌بینیم که اهرم‌های سرکوب ظاهراً روابط نزدیک و دوستانه‌ای با گاوچران‌ها دارند، که خبرهای محرمانة داغ و دست اول را اینچنین در اختیارشان می‌گذراند. البته نیویورک‌تایمز تأکید می‌کند که خبر کذا در واقع شایعه است ولی نه تنها آنرا منتشر می‌کند، که همین «شایعه» در پوشش یک خبر معتبر و محرمانه به سایت «بی‌بی‌سی» پای می‌گذارد. خلاصه نیویورک تایمز از زبان حاج عباس میلانی، یکی از خاله‌زنک‌های موثق چنین می‌گوید که مجرمان و زنان روسپی را به تظاهرات دولتی آورده‌اند! دلیل روسپی بودن زنان هم، به زبان مبتذل بی‌بی‌سی چنین عنوان شده که اینان با «آرایش غلیظ» در تظاهرات شرکت کرده‌اند:

«نیویورک تایمز در این گزارش به نقل از آقای میلانی به گزارش‌های معتبر نشت کرده دولتی اشاره می‌کند دائر بر اینکه [...] برای تهدید معترضان و پر کردن صفوف تظاهرات دولتی از مجرمان و زنان روسپی استفاده کرده‌اند [...] این همان گزارشی است که در چند روز اخیر همراه با عکس‌های زنانی با آرایش‌های غلیظ در تظاهرات دولتی [...] در اینترنت دست به دست گشته است.»


بله، می‌بینیم که «منبع الهام» روضه‌خوان‌ها برای «تعیین شرایط» حضور زن در جامعة ایران همین نیویورک‌تایمز و ورق‌پاره‌های مشابه‌اند. گشت‌های ارشاد و دیگر سگ‌های هار استعمار احکام شرع مقدس را از گاوچران‌ها دریافت می‌کنند، هم‌اینان که خود را مدافع حقوق‌بشر جازده‌اند. این نیویورک‌تایمز است که هم‌صدا با روضه‌خوان‌ها برچسب روسپی بر پیشانی زنان ایرانی می‌زند، چرا که آرایش‌شان‌ «غلیظ» بوده! معیار «رقت» و «غلظت» آرایش زنان ایرانی هم مسلماً در نیویورک‌تایمز تعیین می‌شود! پیش از ادامة مطلب تکرار کنیم که آیت‌الله «پدر» طالقانی همین برچسب مقدس را به تظاهرکنندگان 8 مارس 1979 الصاق فرموده‌ بودند و گزارشگر نیویورک تایمز مسلماً از «مقلدان» همان حضرت آیت‌الله باید باشد که برای پنهان داشتن «حرفة» واقعی امثال میلانی تظاهرکنندگان دولتی را «مجرم» و «روسپی» خوانده. البته ما پیشتر گفته‌ایم که روسپی برخلاف خودفروختگان ایرانی‌نما و قلم به مزدهای رسانه‌های غرب هرگز حرفة خود را «پنهان» نمی‌کند، و هرگز آنچه نیست نمی‌نماید. از این نظر روسپی بر امثال مایکل اسلکمن که در نیویورک‌تایمز سجاده پهن کرده، تسبیح می‌اندازند و غیب‌گوئی می‌کنند به مراتب شرف دارد:

«زمانی خواهد آمد که افراد در درون سیستم، از بسیجی‌ها یا سپاه پاسداران، عملکرد خود را زیر سئوال خواهند برد و اینکه آیا می‌توانند همچنان به این رژیم وفادار باشند یا نه [...]»


مسلم است که وقتی زنان با آرایش تند در خیابان حضور یابند، پاسدار و بسیجی باید دیگ «غیرت‌اش» بجوش آید و از ابراز وفاداری به «این رژیم» خودداری کند، بالاخره امت برای «اسلام» انقلاب کرده، نه برای مسکن و آموزش و بهداشت و رفاه! باری در ادامة گزارش کذا به یک خبر موثق دیگر هم برخورد می‌کنیم که گویا اواخر ماه دسامبر در سایت بسیار معتبر «جرس»، که می‌دانیم نه دروغ می‌گوید نه تحریف می‌کند،‌ انتشار یافته! این خبر در واقع آرزوهای کارفرمایان اسلکمن را بازتاب می‌دهد که در حسرت تبدیل سه نخالة جمکران، یعنی موسوی، کروبی و خاتمی به «تابو» همه روزه از ته دل آه می‌کشند. بله، خبر مهم یا بهتر بگوئیم شایعة مهم دیگر این است که در جلسه‌ای حکومتی، بازداشت میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی مطرح شده. و در این جلسه فرماندهان سپاه و مقامات ارشد وزارت اطلاعات و نمایندگان رهبر نیز حضور داشتند و نمایندگان شورای‌عالی امنیت‌ ملی علیرغم تمایل دیگران با بازداشت این سه نخاله مخالفت کرده‌اند. این بخش را آهسته و در پستو بخوانید که کسی نبیند، خیلی محرمانه و احمقانه است:

«خبر نشت کردة‌ مهم دیگری که نیویورک تایمز به آن اشاره می‌کند گزارشی است که اواخر دسامبر در سایت [...] جرس منتشر شد[...] در یک جلسة‌ حکومتی ...»


بله دریک جلسه حکومتی به نقل از سایت جرس که خیلی «معتبر» است، خواستند سه رهبر جنبش سبز را بازداشت کنند! سایت بسیار معتبر «جرس» گزارش می‌دهد، و نیویورک‌تایمز که از «جرس» گویا معتبرتر است دست در دست بی‌بی‌سی و رادیوفردا که خود را سرآمد خبرگزاری‌های «معتبر» جهان به شمار می‌آورند، پس از صرف چلوکباب و دوغ مفصل، آروغ‌شان را به عنوان «خبر موثق» منتشر می‌فرمایند، چرا که تفاوت «خبر»، «شایعه» و «تیز» و «آروغ» هنوز برای اربابان این رسانه‌های معتبر مشخص نشده.

[...]
زیرا که من تمام مندرجات [...] تملق و کرنش را می‌خوانم
و شیوة درست نوشتن را می‌دانم


...

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۸


«باروک» سیاسی!
...
جدائی دین از سیاست و قانون بجای شریعت، پایه و اساس مطالبات جنبش دمکراتیک است. خواست ما «گذار قانونی به دمکراسی» است، و این خواسته هیچ ارتباطی با طرح استعماری «گذار به دمکراسی» ندارد. پس به هوش باشیم که «فرع» را بجای «اصل» ننشانند. «اصل»، استقرار دمکراسی است نه جابجائی «افراد» و «اسلام‌ها!»

باید به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن دو نکتة مهم تفهیم شود. نخست‌ اینکه «جابجائی افراد» در حکومت اسلامی از نظر ما هیچ اهمیتی ندارد. در این حکومت امثال بازرگان و سحابی با علی‌خامنه‌ای در یک سنگر واحد نشسته‌اند، همة این افراد در جنایات و سرکوب حکومت اسلامی شریک‌اند و هر یک در مقام خود می‌باید پاسخگوی جنایات‌اش باشد. دیگر اینکه آنگلوساکسون‌ها باید بدانند با «پروپاگاند شورش» نمی‌توانند کالای بنجل «جابجائی اسلام‌ها»، یعنی نشاندن «اسلام مترقی» و «اسلام مدارا» و «اسلام سبز» بجای «اسلام سیاه» و مزخرفاتی از این دست را به ملت ایران بفروشند.

پروپاگاند استعمار قصد دارد افکار عمومی را در ایران به مسیر «شورش»‌هدایت کند. چرا که تنها از این طریق می‌توان مخالفان حکومت اسلامی را در هم‌سوئی کامل با عمال این حکومت قرار داد! این معجزة‌ بزرگ از «تمرکز بر نفی یک پدیده» ناشی می‌شود. زمانیکه افکار عمومی بر نفی حکومت ‌اسلامی، یا نفی رهبر و به طور کلی بر «نفی» متمرکز می‌شود، از همة پیامدهای «نفی» غافل می‌ماند. همچنانکه سه دهة پیش شاهد همین «غفلت» بودیم. سه روز پس از خروج شاه از ایران، تجمع دانشگاهیان «فرهیخته» و گروهی از ناراضیان شوت‌وپرت در راهپیمائی‌های تاسوعا و عاشورا بر «نفی» شاه متمرکز شده بود. هم‌اینان در گام دوم خود به سوی حماقت، ‌ مرگ و ابهام، با شعار «بازرگان، بازرگان! نخست وزیر ایران» دولت را نیز در خیابان تعیین کردند. نتیجة این برخورد ابلهانه و احساسی با مسائل کشور امروز در برابرمان قرار گرفته و جالب اینجاست که اربابان حکومت اسلامی شکم‌شان را برای تکرار همین سناریوی مهوع صابون مفصلی زده‌اند.

به دلیل بروز مشکلات عدیده در اجرای برنامة «خودفروپاشانی» در ایران، مدافعان فاشیسم اسلامی یکی پس از دیگری صورتک فریبندة «دفاع از دمکراسی»‌ را از چهره برگرفته در کنار «پیروان خط امام» سنگر می‌گیرند. که از قدیم گفته‌اند «دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان‌حالی و درماندگی!» در این راستا، رسانة لوموند، شیپور صنایع اسلحه‌سازی «لاگاردر» به «پیروان خط‌امام» پیوسته تا آخوند کدیور منفور را به عنوان «مدافع دمکراسی در ایران» به ما بفروشد. آگهی فروش این کالای بنجل پس از «تحریف» در سایت «جرس» نیز منتشر شده. ولی ما برای بررسی مطلب کذا از رسانة لوموند استفاده می‌کنیم تا ببینیم خواهرخواندة نیویورک تایمز، افکار عمومی در فرانسه را به کدام سمت و سو هدایت می‌کند و در حال زمینه‌سازی برای چه نوع حکومتی است.

و اما سایت «جرس» مصاحبة کدیور را تحریف کرده تا این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که «جمهوری غیراسلامی» مسلماً «لائیک» هم خواهد بود! در صورتیکه جمهوری غیراسلامی می‌تواند با نام جمهوری ایرانی، هم ضامن مقدسات اسلامی باشد هم حامی مقدسات بومی! حال که مخالفان دروغ و تقلب را در سایت «جرس» شناختیم و از اهداف واقعی طاعون سبز برای حقنه کردن یک پوپولیسم تازه نفس به ملت ایران آگاه شدیم، توضیحی داشته باشیم در مورد «شورش».

شورش در واقع شیوة‌ فاشیستی «ایجاد اجماع» پیرامون «نفرت» است و به همین دلیل در هم‌سوئی کامل با «ابهام» و «مرگ» قرار می‌گیرد. و در همین راستا نیز استعمار غرب‌ با هدف سرکوب مطالبات ملت ایران «فراخوان شورش» می‌دهد. البته این شورش می‌تواند با «صورتک رفراندوم» شرکت‌کنندگان را به سراشیب مرگ و نیستی رهنمون شود. پیشنهاد مزورانة کدیور برای «برگزاری رفراندوم با سه گزینه» در راستای همین سیاست استعماری مطرح شده و سایت منفور جرس نیز با همین هدف سخنان کدیور درباب رفراندوم را تحریف کرده.

باری لوموند، مورخ 6 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان پرطمطراق و فریبندة، «ایرانیان دیگر دیکتاتوری مذهب نمی‌خواهند» متن مصاحبة تلفنی «ماری کلود دکام» را با استاد کدیور منتشر کرده! این مصاحبه در سایت لوموند، مورخ 5 ژانویه سالجاری نیز موجود است. در مقدمة مصاحبه آخوند محسن کدیور با عناوین پروفسور مدعو دانشگاه «دیوک»، روحانی، فیلسوف شهیر و نخستین و بزرگترین «روشنفکر مذهبی» ایرانی معرفی می‌شود که در سال 1999، به مدت 18ماه زندانی شده، چرا که ضمن انتقاد از علی‌خامنه‌ای، مجازات مرگ را در «پادشاهی اسلامی»‌ محکوم کرده! باید بگوئیم قدرت تخیل اهالی لوموند به راستی قابل تحسین است! «کور شه هر کی دروغ ‌بگه!» می‌دانیم که اهالی لوموند دروغ نمی‌گویند پس خطر کوری هم آن‌ها را تهدید نخواهد کرد. پس بپردازیم به پرسش‌های مبهم لوموند و پاسخ‌های ابلهانة کدیور. طی این پرسش‌ها، لوموند ضمن تأکید بر ضداستبدادی بودن حکومت اسلامی در دوران خمینی، و وجود مذهب ضداستبداد، ابتدا صلاحیت خامنه‌ای را برای رهبری به زیر سئوال می‌برد، سپس چنین القاء می‌کند که قدرت در دست خامنه‌ای نیست و در مرحلة پایانی از کدیور برای رفع این مشکل بزرگ جویای «راه حل» می‌شود. کدیور هم بلافاصله برپائی یک رفراندوم را با سه گزینة «مزورانه ـ ابلهانه» پیشنهاد می‌دهد.

در مرحله نخست مصاحبه کننده، ضمن تأکید بر این ‌امر که معترضان از مرحلة‌ اعتراض به نتیجة انتخابات گذشته‌اند، می‌پرسد، جریان چیست؟ به عبارت دیگر ایشان دانسته‌های خود را در اختیار کدیور می‌گذارند و از آخوند کدیور، فیلسوف و روشنفکر و پروفسور ساکن کارولینای شمالی می‌خواهند دانسته‌های «موثق» و مستند و مستدل خود را در اختیار مخاطب قرار دهند! کدیور هم پس از نقل یک بی‌بی‌گوزک تمام عیار ادعا می‌کند خامنه‌ای «حقوق ‌شهروندی» را نقض کرده! به عبارت دیگر باید بپذیریم که در یک «تئوکراسی» عصر حجر نه تنها «انتخابات» که «حقوق شهروندی» نیز وجود داشته که توسط آقای خامنه‌ای به زیر پای گذاشته شده! اینجاست که پرسش دوم مطرح می‌شود. پرسشی که به مراتب از پرسش اول مزورانه‌تر است. مصاحبه کننده در این پرسش چنین القاء می‌کند که در دوران توحش خمینی حکومت اسلامی اصلاً استبدادی نبوده، و این خامنه‌ای است که می‌کوشد آن را به یک نظام استبدادی تبدیل کند. استبدادی که با مذهب نیز در تضاد قرار می‌گیرد:

«با تبدیل جمهوری اسلامی به یک نظام استبدادی اسلامی، رهبر هدفی مذهبی دارد؟»


و در پاسخ به این پرسش فریبکارانه است که آخوند کدیور، باز سری به صحرای کربلا زده همان قصة «اسلام سبز» و «اسلام سیاه» را برای‌مان نقل می‌کند. اسلام سبز، در قاموس کدیور دین «مدارا» و «معتقد به آزادی» است که ارزش‌های اسلامی را با «دمکراسی» سازگار می‌داند! البته این نوع اسلام فقط در پروپاگاند و توهمات برخی افراد وجود دارد، دمکراسی به دلیل انسان‌محوری بالاجبار در برخورد با اجتماع پای را همیشه از فرامین دینی فراتر خواهد ‌گذارد. باری، «اسلام سبز» همان است که حسینعلی منتظری در قم از آن دفاع می‌کرد و امروز میرحسین موسوی و محمد خاتمی نمایندگان آن شده‌اند. بله، این بخش از پاسخ کدیور واقعاً ثابت می‌کند که این شیخ منفور نه اسلام را می‌شناسد، و نه دمکراسی را،‌ چرا که در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سرهم نمی‌کرد. به هر تقدیر باید بپذیریم که در اسلام سبز شاهد سنگسار سبز، قصاص سبز، حجاب سبز، جهاد سبز و از همه مهم‌تر تعدد زوجات سبز خواهیم بود! متأسفانه آخوند کدیور فراموش کردند به پایه و اساس دمکراسی مطلوب‌شان یعنی خلخال آن زن یهودی اشاره کنند، و به همین دلیل دمکراسی‌شان بدون خلخال خواهد بود و از نظر ما دمکراسی، بدون جرینگ، جرینگ خلخال آن زن یهودی اصلاً مزه ندارد!

پس بپردازیم به اسلام «غیرسبز» که شیخ محسن و همپالکی‌های‌اش آنرا «اسلام سیاه» می‌خوانند و به زعم ایشان، خامنه‌ای، مصباح یزدی و احمدی نژاد اسلام‌شان این رنگی است! کدیور می‌گوید «اسلام سیاهان» قصد دارند این اسلام را به زور به همة‌ جهانیان تحمیل کنند. بله، می‌بینیم که آخوند کدیور به همین زودی عربده‌های خمینی دجال را فراموش کرده همان که ذکر اسلام گرفته بود و می‌خواست اسلام‌اش را به جهان صادر کند. کدیور در ادامة ترهات‌اش از عدم صلاحیت خامنه‌ای برای استقرار در جایگاه رهبری نیز سخن به میان آورده، می‌گوید در سال 1989 خامنه‌ای آیت‌الله نبود، حجت‌الاسلام بود و «آیت‌الله منتظری» او را فاقد صلاحیت برای رهبری می‌دانست. البته نمی‌دانیم چرا در این سال کدیور صدای‌اش در نمی‌آمد. به هر حال می‌بینیم که اینبار نیز کدیور فراموش کرده خمینی دجال خودش از برکت آیت‌الله شریعتمداری به مرتبة آیت‌اللهی ارتقاء یافت تا کارخانة رجاله پروری بتواند این لاشة پوسیده را پانزده سال در آب نمک صدام حسین بخواباند و رادیو بی‌بی‌سی از او «رهبرکبیر انقلاب»‌ بسازد. خلاصه در این مصاحبة گوساله فریب، هر جا لازم آمده کدیور «کم‌حافظه» می‌شود. و هر جا لازم بوده کدیور فقط به تکرار پرسش مبهم مصاحبه کننده اکتفا می‌کند. به عنوان نمونه، در پاسخ به پرسش ««چه کسی رهبری می‌کند؟» کدیور می‌گوید، اتفاقاً برای ما هم پرسش مشابهی مطرح است! سپس به هذیان‌‌گوئی می‌افتد و ادعا می‌کند گاهی اوقات «علی‌خامنه‌ای در دوران خمینی یک اصلاح‌طلب می‌توانست تلقی شود ولی از وقتی رهبر شده، می‌پندارد این قدرت از سوی خداوند در اختیار او قرار گرفته و فقط در برابر خدا باید پاسخگو باشد.» یا اینکه، «خامنه‌ای برای پنهان داشتن عدم اعتبار و صلاحیت خود به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی پناه برده!» باید از این «فیلسوف» اسلام سبز بپرسیم، مگر خمینی دجال به کجا پناه برده بود، به آغوش ملت ایران؟ یادتان رفته روز 22 بهمن چه کسانی قدرت را به «امام» تفویض کردند؟ ما که یادمان نرفته! از این گذشته، مگر خمینی پاسخگوی اعمال وحشیانه‌اش بود؟ و یا همین میرحسین موسوی و محمدخاتمی برای جنایات خود طی جنگ 8 ساله پاسخگو بوده‌ا‌ند؟

می‌دانیم که در حکومت اسلامی هیچکس پاسخگو نیست، اوپوزیسیون این حکومت توحش نیز پاسخگوی مواضع ابلهانه‌اش نبوده و نیست، اینان همچنانکه بارها گفته‌ایم برحسب منافع استعمار مواضع‌شان تغییر می‌کند و هر لحظه به رنگی درمی‌آیند. از این نظر به پرسوناژهای تئاتر «باروک» شباهت دارند که تماشاگر را از توهمی به توهم دیگر می‌کشانند. پیش از ادامة مطلب به صورت شتابزده اشاره‌ای خواهیم داشت به تئاتر باروک!

«باروک» سبکی است هنری که پس از رنسانس در ایتالیا پای گرفت و سپس جای خود را به نئوکلاسیسم سپرد. واژة «باروک» مشتق از «باروکو» در زبان پرتقالی است که «شکل غیرمنظم» مروارید یا سنگ معنی می‌دهد. ویژگی تئاتر باروک، تضاد و عدم ثبات است. این تئاتر برخلاف تئاتر کلاسیک، بر احساسات و توهم پای می‌فشارد و به همین دلیل پرسوناژهای آن با انسجام منطقی بیگانه‌اند. به طور کلی مرگ، توهم و تزلزل در ادبیات باروک جایگاهی ویژه دارد. در این راستا مرگ جایگزین «زمان» گذرا و ناپایدار می‌شود. در این ادبیات «مرگ» از «واضحات ماوراءطبیعی» است حال آنکه «رومانتیسم» مرگ را رنج و درد روحی به شمار می‌آورد. پرسوناژهای ادبیات باروک دروغ می‌گویند و دروغ‌های خود را باور می‌کنند! از این نظر تماشاگر نیز در تزلزل پرسوناژ شریک شده از توهمی به توهم دیگر می‌رود. خلاصه بگوئیم باروک حرکتی است که آنتی‌تز هنر رنسانس شناخته شده، ‌ آمیزه‌ای است از «اروتیسم»، لذت و خواهش‌های جسمی و تمایلات مقدس مذهبی.

راه‌حل پیشنهادی کدیور، یعنی برگزاری رفراندوم با سه گزینه، در واقع نوعی تئاتر باروک می‌تواند تلقی شود. در این نمایش سراپا فریب، علاوه بر «حفظ وضع موجود»، حکومت مطلوب استعمار در 2 ویراست عوام‌فریبانه به ملت ایران تقدیم می‌شود: «جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه» و «جمهوری غیر اسلامی»! سایت «جرس» نیز با تحریف متن مصاحبه، جمهوری پیشنهادی کدیور را «لائیک» دانسته! حال آنکه در متن اصلی کوچکترین اشاره‌ای به لائیسیته نشده. در متن فرانسه کدیور می‌گوید، فکر می‌کنم راه حل برپائی یک رفراندوم باشد:

«باید یک پرسش با 3 راه حل مطرح شود: جمهوری اسلامی بدون رهبر؟ یک جمهوری که دیگر اسلامی نباشد؟ جمهوری اسلامی با ولی فقیه؟»

در واقع «سایت جرس» سخنان کدیور را تحریف کرده. کدیور هیچ اشاره‌ای به لائیسیته نداشته. برای آگاهی «جرسی‌ها»‌ بگوئیم، «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» نیست! این جمهوری می‌تواند یک «دیکتاتوری دینی» یا «بومی» باشد که مشی خود را بر اعتقادات و باورهای «اکثریت» منطبق کرده، و به مراتب از حکومت فعلی متحجرتر و آدمخوارتر از کار در آید. درست مثل شعار خررنگ‌کن «جمهوری ایرانی» که از سوی عملة ساواک مطرح شده. همچنین یادآور شویم، واژة «اسلامی» از منظر دستورزبان فارسی «پسوند» نیست، «صفت» است. شاید بهتر باشد پیش از تحریر مقاله نگاهی به دستورزبان فارسی بیاندازید، «تحریف» هم نکنید یا بهتر بگوئیم شما که مخالف «تقلب» هستید، پس «دروغ» هم نگوئید.

البته دلیل تحریف و دروغگوئی‌شما که ارواح‌شکم‌تان خیلی هم با «تقلب» مخالف‌اید کاملاً روشن است. شما با هدف فریفتن جوانان از همه جا ‌بی‌خبر دروغ می‌گوئید. چرا که نیک می‌دانید اکثریت جمعیت ایران که از حکومت توحش نفرت دارد، همین جوانان‌اند که از محتوای متن اصلی مصاحبة کدیور نیز آگاه نخواهند شد و می‌پندارند گزینة دوم پیشنهادی کدیور «جمهوری لائیک» بوده! حال آنکه چنین نیست. طرفداران درستکار و شریف و راستگوی میرحسین موسوی در کمال استقلال و آزادی به مخالفان حکومت اسلامی دروغ می‌گویند و قصد دارند یک حکومت پوپولیست تازه نفس را به عنوان «جمهوری لائیک » به ملت ایران بفروشند. طاعون سبز و اربابان‌اش نیک می‌دانند که جوانان به لائیسیته تمایل دارند و اگر رفراندومی برپا شود اینان به خیال اینکه «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» هم خواهد بود برای شرکت در رفراندوم پیشنهادی سازمان سیا سرودست خواهند شکست، و روز از نو روزی از نو حکومتی فاشیستی خواهیم داشت با مشروعیت 99 درصدی!

کدیور در پایان مصاحبه نتایج رفراندوم را نیز مشخص کرده و می‌گوید فکر می‌کنم بسیاری از جوانان به راه دوم رأی دهند، فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب و بنیاد گرایان راه سوم را انتخاب کنند، و نیمی از مردم هم راه اول را ترجیح دهند! عجیب است که آخوند کدیور، که همچون عبادی منفور، ارزش‌های اسلام‌شان بر «دمکراسی» منطبق است، گزینة «دمکراسی» را در رفراندوم‌شان منظور نکرده‌اند! اما این «فراموشکاری» برای ما هیچ عجیب نیست. آنگلوساکسون‌ها قصد دارند با گنجاندن «جمهوری غیراسلامی» در رفراندوم یک کاروان خردجال جدید به راه انداخته برای «جمهوری ایرانی» کسب مشروعیت کنند، چرا که این معجون جادوئی هم مقدسات اسلام را دارد و هم مقدسات ایران‌پرستان را! در واقع، قدرت سرکوب «جمهوری غیراسلامی» به مراتب از قدرت سرکوب جمهوری اسلامی گسترده‌تر خواهد بود، چرا که این قماش جمهوری «من‌درآوردی» همزمان حداقل دو تقدس دینی و بومی را بر ملت ایران حاکم می‌کند. پیشتر در مورد شعار انحرافی «جمهوری ایرانی» به این مطلب اشاره کرده‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد فقط می‌گوئیم، پیشنهاد کدیور که در سایت جرس «تحریف» شده، یک فریب سیاسی است. کدیور در پایان این مصاحبة عوامفریبانه می‌گوید:

«فکر می‌کنم مردم خواستار سرنگونی نظام نیستند، اما دیکتاتوری به نام مذهب را هم نمی‌خواهند.»

اگر سخنان کدیور را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، نظام کذا پیش از رهبری خامنه‌ای، هرگز یک دیکتاتوری به نام مذهب نبوده. بله، این فیلسوف و دانشمند روشنفکر ناکجاآباد فقرفرهنگی کاملاً حق دارد. در دوران صدارت شیخ مهدی بازرگان که ارتش و ملایان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب به کشتار و سرکوب اقوام ایرانی مشغول بودند، دیکتاتوری به نام مذهب نبود،‌ جنایتی بود جهت تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها که به صورتی کاملاً اتفاقی به نام «مذهب» صورت می‌گرفت. همان آنگلوساکسون‌هائی که در مصاحبة کدیور غایب اصلی به شمار می‌روند، تو گوئی ارتش ناتو در ایران هیچ دخالتی ندارد، حال آنکه این ارتش جنایتکار رسماً در ترکیه، عراق و افغانستان، و به صورت غیررسمی در ایران و پاکستان حضور نظامی دارد. بله، گویا این ارتش هم به خلخال همان زن یهودی چسبیده به همین دلیل آخوند کدیور هر دو را فراموش کرده تا مصاحبة لوموند «خراب» نشود!




...

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸


تشیع و توت‌فرنگی!
...
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خون‌ها که ریخت

امروز به مناسبت میلاد مسیح در تقویم ارتدوکس‌ها سری خواهیم زد به حکایت عیسی مسیح در مثنوی معنوی.

مغز خر خوردیم تا ما چون شما
پشه را داریم همراز هما

خارج از چارچوب قوانین انسان‌محور، واژه‌های جادوئی «آزادی»، «استقلال» و «مردم» همواره بهترین ابزار جهت ایجاد آشوب و سرکوب خواهد بود. این است دلیل واقعی شیفتگی شارلاتان‌های‌ سبز به واژه‌های کذا!

چه روز فرخنده‌ای! امروز به دلیل بارش حدود دو میلی‌متر برف شهر فلج شده بود و ما هم دو ساعت دیرتر به خانه رسیدیم. بر اثر این رخداد خجسته بود که وجه مشترک خود را با رئیس جمهور فدراسیون روسیه کشف کردیم! بله، پرزیدنت مدودف چند روز پیش از تحویل سال 2010، از «کمبود وقت» گلایه داشتند! البته ایشان میزان دقیق کمبود را مشخص نکرده بودند، ولی نویسندة این وبلاگ در 24 ساعت، حدوداً 16 ساعت وقت کم می‌آورد. باور بفرمائید که شوخی در کار نیست.

باری، روز گذشته ابوالحسن بنی‌صدر ضمن اشاره به زدوبند‌های حکومت اسلامی با یانکی‌ها برای ادامة ‌جنگ با عراق، تمام بساط امام سیزدهم و پیروان خط توحش ایشان را درهم ریخت. البته همه می‌دانند که خمینی جیره‌خوار استعمار بوده، یا اینکه حکومت توحش موجودیت و دوام و بقای خود را مدیون گاوچران‌هاست، ولی اینکه نخستین رئیس «جمهور» حکومت اسلامی نخست به طرفداری خمینی از کودتای 28 مرداد اشاره کند، بعد هم پیروی حکومت اسلامی از سیاست دولت ریگان را مطرح نماید فقط نشاندهندة این است که دوران امام روشن‌ضمیر و پیروان‌شان دیگر به پایان رسیده. اما علیرغم نقش آشکار استعمار در سیاست ایران، بعضی‌ها همچنان بر استقلال حکومت توحش پافشاری می‌کنند.

امروز یکی از فرهیختگان جمکران در سایت «گویا» مطلبی قلمی فرموده‌اند که گویای درجة بالای افلاس فرهنگی است. البته جای تعجب ندارد. ایشان ضمن ارایة مقاطع «انقلاب» پرشکوه 1357، ضمن مخالفت با «مولوی»، حضور استعمار را در کشور نادیده گرفته‌اند! به جزئیات مطلب نمی‌پردازیم چرا که تحلیل اوضاع سیاسی ایران خارج از چارچوب سیاست‌‌های کلان ابرقدرت‌ها در واقع ماستمالی کردن مسائل ایران‌ است، نه تحلیل و بررسی. از این گذشته، «مثنوی معنوی» نظریة ‌سیاسی نیست که بتوان آن را در چارچوب نظریه‌های انسان‌محور معاصر به نقد کشید. خلاصه عرفان، «جمعی» و اجتماعی نیست، «فردی» است. چندسدة‌ پیش، عارفی به نام مولوی شعر می‌سراید، و در هزارة سوم یک نفر او را انسان‌ستیز می‌خواند! باید بگوئیم آنچه در بطن مفاهیم فلسفی و انسان‌شناسی معاصر می‌تواند «انسان‌ستیز» تلقی شود «عرفان» است، نه مولوی. این طرز برخورد با مفاخر فرهنگ ایران را لجن‌پراکنی و تخریب خوانند که شیوة فاشیست‌هاست. در عرصة‌ سیاست، فاشیسم فقط بازگشت به گذشته نیست، آوردن گذشته به زمان حال نیز در همین چارچوب توحش قرار می‌گیرد، چرا که در هر دو حالت «مرزشکنی» صورت پذیرفته.

فرهیختگان «صاحب‌قلم» مرزپرگهر بهتر است پیش از انتقاد از مولوی این نکات پیش‌پاافتاده را در نظر داشته باشند که از زمان حال نمی‌توان به دوران مولوی نقب زد و به بهانة مخالفت با حکایات مثنوی، از شاعر انتقاد کرد! چارچوب فردی «عرفان» مشخص است، هیچ عارفی، جهت رهبری جمع پای به عرصة سیاست نگذاشته، ‌ و «تخریب» مولوی به بهانة ارائة «تحلیل» سیاسی از سه دهه حکومت توحش استعماری اگر نشان از بی‌مایگی و نوقلمی نباشد،‌ مسلماً بازتاب اهداف سیاست گسترده‌ای است که در پس تخریب مفاخر فرهنگی ایران نشسته.

حال ببینیم چگونه می‌توان از توت فرنگی به خرچنگ رسید؟! برای رسیدن به چنین هدف مقدسی باید «سوخت سبز» در دسترس داشته باشیم. به گزارش نووستی، مورخ 16 دیماه 1388 این سوخت جادوئی در ایران تولید شده! پس نگاهی داشته باشیم به ایران. و بهتر است از «مهرنیوز» آغاز کنیم که در اوج افلاس حکومت اسلامی تبلیغات وسیعی برای «حجاب» به راه انداخته! می‌دانیم که فردا «17 دی‌ماه» است و خلاصه گورکن‌ها برای توجیه حقانیت خود در جبهة توحش و حماقت الزاماً می‌باید از «کشف حجاب» انتقاد کنند و همچون عیال «روشنفکر» میرحسین موسوی چادر و روسری و دیگر نمادهای بردگی و اسارت زن را نشان «آزادی» زن ایرانی بدانند. اتفاقاً رادیوفردا هم برای انتقاد از پخش «مستند ندا»، از همان تندیس «اسلامی» او تصویری منتشر کرده، تا به ارادة الهی «ندا» پس از مرگ نیز از فیض چماق اسلام و حکومت اسلامی برخوردار شود. به عبارت دیگر اهالی رادیوفردا در گورستان نقش چماقداران حکومت جمکران را بر عهده گرفته‌اند. خلاصه زنان ایرانی بدانند که در «پوچ‌ستان»، اهالی رادیوفردا ریاست عملیات «گشت ارشاد» را بر عهده خواهند داشت. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به تبلیغات مهرنیوز برای آن تکه پارچة مضحک.

مهرنیوز، مورخ 16دی‌ماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «همایش بین‌المللی زنان محجبه» در خرم‌آباد، سخنان «فاطمه یعقوب»، یک زن نیجریائی را منتشر کرده. فاطمة کذا قبلا سنی بوده و «عایشه» نام داشته، ولی پس از گرویدن به مسلک شیعی نام خود را از «عایشه» به «فاطمه» تغییر داده. باری عایشة سابق از اینکه «شیعه‌زاده» نیست بسی ابراز تأسف کرده و گفته خوشا به حال ایرانی‌ها که «شیعه‌زاده هستند»، کاش قدر این نعمات را می‌دانستند! وی سپس در باب ولایت‌مداری سرقدم رفته سخنان شیوائی برزبان می‌آورد. باری، عایشه یعقوب سابق از اینکه اکثریت مردم نیجریه سنی مذهب‌ بوده و از پدر دلسوزی چون «ولی فقیه» محروم‌اند، ابراز تأسف هم می‌کند.

خلاصه این عایشه گویا از آن پدرپرست‌های بینوای جهان سوم باید باشد که سازمان تبلیغات اسلامی با شل کردن سرکیسة دلارهای نفتی او را «شیعه» کرده. چندی پیش هم «ابل خاویه»، یکی از بزرگان عرصة فرهنگ جهان غرب که در تیم ملی فوتبال پرتقال عضویت دارند مسلمان شدند و حنازرچوبه را «مفتخر» فرمودند. قرار شده ایشان بجای صلیب کشیدن در زمین مسابقه، از این پس سجده بفرمایند، بقیه آداب، از جمله لگدپرانی، تنه‌زدن، کتک‌کاری و ناسزا گفتن و آب دهان بر زمین انداختن بین مسلمانان و مسیحیان و یهودیان مشترک، و جملگی ابراهیمی‌است! البته در کمال تأسف این فوتبالیست فرهیخته به مناسبت تشرف به اسلام هیچ نوع سخنرانی نفرمودند، چون مسلماً در حال شوت کردن توپ و انداختن آب دهان به زمین بوده‌اند، ولی در عوض «عایشه یعقوب» درست مثل همسر روشنفکر موسوی تا توانسته وراجی کرده و مزخرف گفته تا بازار دین‌فروشی مهرنیوز کساد نشود:‌

«[فاطمه یعقوب می‌گوید] به اعتقاد من عفت و حجاب نماد حقیقی برای یک زن مسلمان است [...] ایرانی‌ها چقدر افتخار دارند که شیعه زاده هستند و باید قدر این نعمت الهی را بدانند [...] ماهی قدر دریا را نمی‌داند مگر اینکه روزی که دریا خشک شود [...] ما باید همیشه همراه و پشتیبان ولایت باشیم و این وظیفة سنگینی برای همة‌ ما است [...] روز قیامت هیچ بهانه‌ای از ما برای عدم تبعیت از ولی‌فقیه قبول نیست [...] تاریخ اسلام پر از زنانی مانند فاطمه و زینب است که با حفظ حجاب خود یک ولایت‌مدار واقعی بوده‌اند [...] وی با بغض ادامه می‌دهد [...] نیجریه با این بزرگی و عظمت یک پدر دلسوز مانند مقام معظم رهبری ندارد.»

می‌بینیم که آن تکه پارچه نشان ولایت‌مداری هم هست! بله مسلم بدانیم سال آینده «فارین پالیسی» این گوسالة ننه حسن را به عنوان برترین زن روشنفکر جهان به ما معرفی خواهد کرد. البته اگر تا آنزمان فاطمه یعقوب به «استریعقوب» تبدیل نشده باشد. این فاطمه که ما می‌بینیم از همان فاطمه‌ها است که برای یک مشت دلار به هر کاری تن خواهند داد. فردا اگر یک سازمان تبلیغات یهودی پول بیشتری کف دست فاطمه یعقوب بگذارد، بلافاصله نام خود را به «استر یعقوب» تغییر داده در همایش زنان محجبه در اورشلیم شرکت می‌کند و می‌گوید، «اسرائیلی‌ها چقدر افتخار دارند که یهودی‌زاده‌اند، ما باید قدر ابراهیم و موسی و سلیمان و بنیامین نتانیاهو را بدانیم،‌ نیجریه با این بزرگی و عظمت یک پدر دلسوز مانند اهود باراک ندارد و ...» و مزخرفاتی از این دست. حال که به نام مقدس اهود باراک رسیدیم بهتر است بدانیم ایشان آرزو دارند گورکن‌ها تا سال 2011 به سلاح اتمی مجهز شوند تا اسرائیل هم از افلاس نجات یابد.

به گزارش نووستی، مورخ 7 دیماه 1388،‌ باراک در جلسة‌ محرمانة کمیسیون امور خارجی و دفاع پارلمان اسرائیل اظهار داشت، حکومت اسلامی سال آینده به سلاح اتمی دست خواهد یافت. این سخنان در پایگاه اینترنتی «وای نت» منعکس شده. خلاصه وزیر دفاع اسرائیل در واقع آرزوهای قلبی حزب کارگر انگلستان را بر زبان آورده و سخنان‌اش نشان می‌دهد که حزب کذا در آرزوی تبدیل ایران به پاکستان دوم آه می‌کشد. اهود باراک گفته، کافی است گورکن‌ها «بخواهند» تا «بتوانند!» به عبارت‌دیگر بنای ارتش ناتو به آشپزباشی چراغ سبز داده:

«[باراک گفت] از نظر من تا اوائل سال 2010 ایران توان فنی لازم را پیدا خواهد کرد. این بدان معناست که اگر آن‌ها بخواهند می‌توانند طی یک سال سلاح هسته‌ای تولید کنند.»


بله اهود باراک در واقع می‌گوید، کافی است «آن‌ها» این بمب مقدس را بخواهند، تا ما هم «بتوانیم» با خیال آسوده به شهرک‌سازی خودمان ادامه دهیم. فقط اشکال اینجاست که گورکن‌ها به دلیل پنهان‌کاری نمی‌توانند «خواست ارباب» را آشکارا به زبان آورند و همة کارهای‌شان «زیر چادر» و یواشکی است. پس ما هم بازگردیم به حکایات شیرین مهرنیوز در باب «حجاب» و «همایش زنان محجبه» در خرم‌آباد! بیچاره خرم‌آباد!

به پیروی از کمپین یک میلیون کاسه آش جهت به بیراهه کشاندن مطالبات زنان ایران، دبیر همایش کذا، «لیلا بیگدلو» نیز اعلام کرده یک کمپین 10 میلیون امضاء برای «دفاع از حجاب» آغاز شده! بله این است فواید فعالیت‌های گروه منفور عبادی جهت سرکوب زنان ایران. یکطرف برای «حقوق برابر در چارچوب احکام شرع» جنجال به پا می‌کند، تا طرف دیگر بتواند برای دفاع از حجاب قیام کند. اما جالب است‌ بدانیم بوزینه‌های کمپین 10 میلیون امضاء که در حد صغیر و مهجور قرار گرفته‌اند، می‌خواهند از حقوق زنان در غرب نیز دفاع کنند، چرا که در ذهن علیل اینان دین اسلام حامی زنان به شمار می‌رود:‌

«لیلا بیگدلو تصریح کرد در این کمپین علاوه بر حمایت از اسلام به عنوان تنها دین حامی زنان از حقوق از دست رفتة زنان غربی نیز حمایت خواهد شد.»


بله! زنان مسلمان که برای خروج از خانه باید از پدر، برادر یا همسر اجازه بگیرند و در کمال استقلال و آزادی به دلیل عدم تمکین حق دارند از همسرشان کتک نوش‌جان کنند، و همسرشان هرگاه اراده کند، همچون لنگه‌کفش کهنه آن‌ها را به سطل زباله می‌اندازد، کارشان بجائی رسیده که می‌خواهند در سطح جهانی از حقوق زنان در غرب هم دفاع کنند. البته باید اذعان کنیم که زنان غرب از جایگاه والای زنان مسلمان واقعاً محروم‌اند! خاله شلخته‌های پدرپرست حتماً باید دست زنان غرب را گرفته و از «حقوق»‌ ذلت حقارت و بردگی برخوردارشان کنند. البته مهرنیوز، مورخ 16دی‌ماه در تبلیغات خود به حقوق زنان در اسلام اکتفا نمی‌کند. این رسانه در این روز خجستة میلاد مسیح سنگ تمام گذاشته «خرچنگ توت‌فرنگی‌نما» را به عنوان «جلوه‌ای از قدرت پروردگار» به ما معرفی می‌کند!

گویا این خرچنگ را «هوپینگ هو»‌، زیست‌شناس دانشگاه تایوان کشف کرده. به گزارش مهرنیوز، خرچنگ کذا به رنگ صورتی است و خال‌هائی هم به رنگ سفید دارد. راستش ما تا بحال توت فرنگی با «خال سفید» ندیده بودیم! ولی از آنجا که این خرچنگ رنگ «جلف» داشته و شاخک‌های‌اش به زیورآلات «شیطان‌پرستان» و «گروه‌های همسو» در کرج شباهت‌ دارد بهتر است «حجت‌الاسلام مسعودی» را در جریان بگذارید تا «ناموس» جوانان بر باد نرود و به قول خمینی «اینطور نباشه که بدون جنگ و خونریزی در برابر دشمن تسلیم بشن!» خلاصه ممکن است این خرچنگ با این رنگ صورتی شما کرکس‌ها را از «نعمت‌الهی» محروم کند.

به گزارش فیگارو، مورخ 6 ژانویه 2010، الشرق‌الاوسط گزارش‌ می‌دهد که «بکر بن‌لادن»، جوانترین پسر بن‌لادن روز 25 دسامبر 2009 ایران را به قصد سوریه ترک کرده. گفته می‌شود 18 تن از اعضای خانوادة بن‌لادن پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 در ایران اقامت داشته‌اند. بله همچنانکه می‌بینیم حکومت گورکن‌ها هیچ ارتباطی با القاعده و بن‌لادن و سازمان سیا ندارد! حال که پایگاه‌های القاعده در یمن و عربستان سعودی تهدید می‌شود و ممکن است نوکران آمریکا در جمکران نیز از این تهدید در امان نمانند، سازمان سیا اعضای خانوادة بن‌لادن را بجای امن منتقل می‌کند.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 6 ژانویه 2010، کشورهای حاشیة خلیج فارس حمایت خود را از دولت یمن برای مبارزه با جدائی‌طلبان و تروریست‌ها اعلام داشتند. و اما در پی ماجرای آن تروریست فرضی نیجریائی، یانکی‌ها یک فهرست سیاه از اتباع کشورهای مظنون درست‌کرده‌اند که در آن نام کوبا هم به چشم می‌خورد! راستش ما هر چه فکر کردیم ارتباطی بین کوبا و تروریست‌های اسلامی ندیدیم، کشور کوبا خود از قربانیان تروریسم ایالات متحد به شمار می‌رود. حتماً گاوچران‌ها مردم کوبا را به دلیل استفاده از «رنگ‌های شاد» شیطان‌پرست می‌دانند. بالاخره آن حماقت و توحش و فریبکاری نوکران در جمکران، بازتاب فضائل ارباب در ینگه دنیاست.

مثنوی گوید عیسی چنان با شتاب به سوی کوه می‌گریخت که گوئی شیر در پی اوست. یک‌نفر از او پرسید کسی در پی تو نیست از چه می‌گریزی؟ عیسی چنان شتابزده بود که پاسخ او را نداد. پس آن فرد در پی عیسی به دویدن پرداخته، تکرار می‌کرد، می‌خواهم دلیل گریختن‌ات را بدانم. سرانجام عیسی به او گفت، از احمق می‌گریزم. آن فرد از عیسی پرسید، مگر تو همان نیستی که بیماران را شفا می‌دهی و مردگان را زنده می‌کنی، پس با چنین توانائی‌ها چه کسی ممکن است در این جهان بندة تو نباشد؟ عیسی گفت اسم اعظم را بر کر و کور خواندم شفا یافت، بر کوه خواندم جامه بدرید و شکاف برداشت، بر مرده خواندم، زنده شد، بر «نیست» خواندم «هست» شد، اما بر کسی که احمق بود صدهزاران بار اسم اعظم خواندم و حماقت‌اش همچنان پابرجا ماند.

عیسی مریم به کوهی می‌گریخت
شیر گوئی خون او می‌خواست ریخت
آن‌یکی درپی دوید و گفت خیر
در پی‌ات کس نیست چه‌گریزی چو طیر
[...]
گفت از احمق گریزانم، برو
می‌رهانم خویش را، بندم مشو
گفت آخر آن مسیحا نی توئی
که شود کور و کر از تو مستوی؟
گفت آری، گفت آن شه نیستی
که فسون غیب را مأویستی؟
[...]
گفت آری،‌ گفت پس ای روح پاک
هر چه خواهی می‌کنی، از کی‌ست باک؟
با چنین برهان که باشد در جهان
که نباشد مر ترا از بندگان؟
گفت عیسی که به ذات پاک حق
مبدع تن خالق جان در سبق
[...]
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
[...]
برتن مرده بخواندم، گشت حی
بر سر لاشیئ خواندم، گشت شیئ
خواندم آنرا بر دل احمق بُود
صدهزاران بار و درمانی نشد
[...]
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج و کوری نیست قهر، آن ابتلاست



...

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۸


فال و «فلین»!
...

می‌گویند در چنین روزی، صمصام‌السلطنة بختیاری، از رهبران مشروطه با سه هزار تفنگدار خود وارد اصفهان شده «انجمن مشروطه» را تشکیل داد. به گفتة حنازرچوبه، مورخ 15دی‌ماه سالجاری، «اقبال‌الدوله»، حاکم مستبد اصفهان نیز به سفارت انگلستان پناهنده شد. در هر حال، به یاد داریم که همین حنازرچوبه، چندی پیش میرحسین موسوی را به مشروطه و مشروطه را نیز به سفارت انگلستان مرتبط کرده بود! ولی امروز رسانة حکومت در واژگون‌نمائی شاهکار زده و نشست سران 4 کشور در گوادالوپ را «حمایت» از رژیم شاه قلمداد می‌کند:

«[روز 15 دیماه 1357] سران [آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان‌ در نشست گوادالوپ] آخرین تلاش‌های خود را برای حفظ رژيم شاه به کار بستند.»


بله و به همین دلیل امروز 15 دی‌ماه سال 1388، ما از مدافعان آزادی ‌بیان و دمکراسی می‌خواهیم از شرکت در هرگونه تظاهرات خودداری کنند. صفوف خود را از مخالف‌نمایان حکومتی جدا کنید! اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن هنوز از کودتا منصرف نشده‌اند. و مسلماً برای برگزاری مراسم چهلمین روز «شهادت» امام سوم شیعیان، اینان تلاش خواهند کرد اراذل و اوباش را با شعارهای انحرافی نظیر «استعفای احمدی نژاد»، یا «مرگ بر دیکتاتور» دوباره به خیابان هی کنند، پس به هوش باشیم! مطالبات ما استعفای افراد نیست، ما استقرار یک دمکراسی سیاسی را خواهانیم. «گذار قانونی» به یک حاکمیت دمکراتیک، هرگز با آتش زدن پاسگاه‌های پلیس و سردادن شعارهای مبهم در کوچه و خیابان امکان‌پذیر نخواهد شد.

از کودتاچیان فاصله بگیرید و به اربابان جنایتکار حکومت اسلامی تفهیم کنید که ملت ایران دیگر «حکومت خیابانی» ‌را نمی‌پذیرد. هر چند حکومت جمکران هنوز چشم امید به هیزاکسلنسی دوخته و از ایشان انتظار «معجزاتی» نظیر معجزة 22 بهمن دارد! در همین راستا «میهمان‌پرست»، سخنگوی وزارت‌امورخارجة جمکران امروز تلویحاً از ارباب تقاضا کرد که یکبار دیگر شانس خود را برای کودتا بیازماید. «میهمان‌پرست» ضمن انتقاد از دخالت انگلستان در امور حکومت قدرقدرت، اعلام داشت «روابط دیپلماتیک با انگلستان کاهش نخواهد یافت!» به عبارت دیگر، سخنگوی وزارت‌امورخارجة گورکن‌ها به زبان بی‌زبانی می‌گوید، اگر اینبار هم کودتا شکست بخورد ناچاریم فکری بکنیم!

بر در خود سگ بود شیر مهیب

سایت بی‌بی‌سی، مورخ 15 دی‌ماه سالجاری از سخنگوی وزارت‌امورخارجة جمکران گلایه کرده می‌نویسد، چرا فقط بیانیة دولت انگلستان در مورد سرکوب‌ها را «دخالت بیگانه»‌ می‌خوانید مگر دولت روسیه بیانیه نداده؟ در پاسخ رسانة‌ «مستقل» و «بی‌طرف» حاکمیت بریتانیا باید بگوئیم، اگر جمکرانی‌ها از شما دلخوری دارند به این دلیل است که نتوانستید در کودتای عاشورا موفق شوید، دولت روسیه که در قلمرو شما دخالت نمی‌کند، قصد براندازی و کودتا هم ندارد، در نتیجه وقتی از خشونت و سرکوب در ایران انتقاد می‌کند در واقع روی سخن با حاکمیت بریتانیاست نه با نوکران‌اش در جمکران. شما که مسلماً ابله نیستید، ‌ پس لطف فرموده ما را هم احمق نیانگارید و دست از ساختن و پرداختن شعارهای پوچ نظیر «استقلال دانشگاه» و مزخرفات مشابه بردارید.

جنجال رسانه‌ای پیرامون طاعون سبز و رهبران‌اش با هدف هدایت افکار عمومی جهت تمرکز بر شعار پوچ به راه افتاده. چرا که ویژگی شعار پوچ قدرت «ایجاد اجماع» در ابعاد گسترده است. شعار پوچ را یا همه تأئید می‌کنند، نظیر «آزادی»، «استقلال»، «عدالت» و ... و یا اینکه همه در مخالفت با آن متفق‌القول‌اند. به عنوان نمونه هیچکس «تقلب»، «دروغ»، «جنایت» و «سرکوب» و «خشونت» را تأئید نخواهد کرد، ‌ البته به استثنای امام سیزدهم که به دلیل حماقت مفرط، در سخنان حکیمانه‌شان گاه به توحش و خشونت «مفتخر» هم می‌شدند. باری یکی از فواید «شعار پوچ» این است که اهداف ملموس مادی ندارد، و همچون بیانیه‌های موسوی، یا سگ‌های سیرک عموسام پرت‌ و نامربوط ‌است. از آنجمله‌ است، «انتخاب» رئیس قوة قضائیه توسط «مردم»، استقلال دانشگاه‌ها و ... و دامنة این مزخرف‌گوئی‌ها چنان وسعت یافته که حاج اکبر بهرمانی، «مرجع تقلید» را هم «منتخب» مردم دانسته در کمال وقاحت و بلاهت ادعا می‌کند، «عزل» مرجع تقلید نیز بر عهدة «مردم» ‌است. حال آنکه می‌دانیم «مردم» صلاحیت چنین کاری را ندارند. اینکه امروز همة پادوهای استعمار بر طبل «مردم» می‌کوبند، دلیل موجه دارد. دلیل این‌ است که مردم کذا فقط در سخنان فریبکارانة عمله و اکرة‌ استعمار «وجود خارجی» پیدا می‌کنند و بس! این «مردم» در واقع وجود خارجی ندارند در نتیجه مطالبات‌شان نیز جز فریب هیچ نیست. به عنوان مثال، شاهدیم که مردم کذا هرگز خواهان «مسکن» و «رفاه» و «بهداشت» نیستند و هیچگونه نیاز مادی هم ندارند. این امر به ویژه در کشور ایران که اکثر جمعیت آن زیر خط فقر یا در مرز فقر قرارگرفته، عجیب نمی‌نماید؟ چرا! اما آنچه بیشتر باعث شگفتی است مطالبات تشکل‌های چپ‌نما یا همان «داس‌الله» خودمان است. طی سه دهة اخیر کسی شنیده که این تشکل‌های مدعی «سوسیالیسم علمی» به عنوان نمونه، خواهان «مسکن برای همه» شوند؟ به هیچ عنوان! همه از اصولگرا و چپ‌نما و غیره مطالبات «معنوی» دارند و ذکر «عدالت» گرفته‌اند!

یکی با تکیه بر همان قصة «خلخال زن یهودی» برای‌مان از «عدالت علوی» می‌گوید آن دیگری، یعنی «داس‌الله» شعار انقلاب کارگری و عدالت اجتماعی سر می‌دهد. حال آنکه اگر کسی در حکومت اسلامی خواهان تأمین مسکن برای همه باشد، نه حکومت و نه مخالف‌نمایان این حکومت نمی‌توانند بر او خرده بگیرند و بر پیشانی‌اش برچسب «ضد انقلاب»، «غرب‌زده»‌، «مخالف اسلام» و یا «ضد ولایت فقیه» بچسبانند. چرا که در صدر اسلام هم «امت محمد» محلی برای سکونت داشته‌اند، و هیچیک از «آیات عظام»‌ نمی‌توانند با حداقل رفاه مردم مخالفت‌کرده و آنرا در ترادف با مزخرفاتی از قبیل «مصادیق اسراف» قرار دهند.

یا اینکه اگر تشکلی خواهان آموزش اجباری و رایگان تا سن 16 سال برای همة ایرانیان شود، هیچکس نمی‌تواند این خواسته را در تضاد با اسلام و خلخال آن زن یهودی و اندیشه‌های عمیق «رهبرکبیر»‌ آن «انقلاب» شکوهمند بداند! چرا که پیامبر اسلام به زبان فارسی سلیس فرموده‌اند، «ز گهواره تا گور دانش بجوی!» البته ایشان خیلی زرنگ و عاقبت‌اندیش بودند، خودشان بیسواد تشریف داشتند در نتیجه برای آنکه دیگر بیسوادان ادعای پیغمبری نکنند، سر همه را به دانش گرم می‌کردند! ولی از آنجا که مخرج زبان فارسی نداشتند در واقع چنین سروده‌اند: «ز جهواره تا جور دانش بجوی»! بعدها شعرای گمنام ایرانی سروده‌های پیامبر گرامی را به نام خود جا زدند، یا اینکه دیگران چنین خیانتی به «کیان اسلام» روا داشتند.

بگذریم و بازگردیم به طرح شعارهای منطقی و مادی نظیر مسکن برای همه و ... و شاهدیم که تشکل‌های سیاسی چنین مسائلی را مطرح نمی‌کنند، چون طرح این مطالبات از یکسو برای ایجاد جنجال و هیاهو موضوع مناسبی نیست و از سوی دیگر با منافع اربابان در لندن و واشنگتن در تضاد قرار می‌گیرد. تأمین مسکن برای همة ایرانیان مستلزم این است که مقداری از ارز حاصل از چپاول نفت از بانک‌های غرب خارج شده و در راه ایجاد رفاه برای ملت ایران مصرف شود. و می‌دانیم که اصولاً هر گونه «رفاه» برای ملت ایران در تضاد با منافع استعمار قرار می‌گیرد. دهه‌هاست که آنگلوساکسون‌ها برای تاراج ثروت‌های ما ملت با توسل به دستاربند و اوباش برای‌مان «در خیابان» حکومت تعیین کرده‌اند تا بدانیم و آگاه باشیم که امنیت، رفاه، آسایش و حل مسائل کشور از طریق قانونی در ایران ممنوع است، این‌ امتیازات متعلق است به غرب!

در چارچوب همین سیاست قانون‌ستیزی و مرزشکنی است که تمام شخصیت‌های پوشالی یعنی «قهرمانان» کشورمان می‌باید ابتدا با شعار «حفظ منافع ملی» قانون‌شکنی کرده و راه چپاول بر بیگانه بگشایند، آنگاه توسط حکومت به «تابو» تبدیل ‌شوند. قهرمانی «محمد مصدق» بارزترین نمونة این سیاست جنایتکارانه است که اکنون استعمار مذبوحانه می‌کوشد آنرا در مورد میرحسین موسوی و آخوند کروبی نیز اعمال کند. آخرین تلاش برای تابوسازی از ایندو عملة استعمار انتشار شایعة ابلهانة «مسافرت» اینان به شمال کشور بود! می‌گوئیم شایعة ابلهانه چرا که منطقاً موسوی وکروبی و یا احمدی‌نژاد، اگر بخواهند فرار کنند، باید به جنوب یعنی، امارات و عربستان بروند که مقر اربابان‌شان است نه به سوی شمال. از ابتدای آشوب‌های خردادماه وزارت امورخارجة روسیه چند بیانیه صادر کرده و، ‌ البته به زبان دیپلماتیک، از دولت «مقتدر» و به ویژه «مستقل» جمکران خواهان قانونگرائی و پایان دادن به خشونت و لات‌بازی و سرکوب شده. ولی جنتلمن‌های نزولخور لندن و گاوچران‌های متمدن گوش‌ شنوا ندارند، در نتیجه حکومت اسلامی هم کر شده و ضمن شاخ‌وشانه کشیدن برای ارباب، حکم «محارب با خدا» هم می‌صدورد.

در تأئید مطالب وبلاگ «سه خام پخته‌خوار» تکرار می‌کنیم حکومت اسلامی در هم‌سوئی کامل با اربابان‌اش در لندن و واشنگتن قصد خودبراندازی دارد و اگر از روز گذشته مقامات امنیتی و رهبر و وزارت‌ امورخارجه‌اش انگشت اتهام را به سوی اربابان در انگلستان و آمریکا گرفته‌اند به این دلیل است که علیرغم تحمیل انزوای رسانه‌ای و به میدان آوردن گروه‌های ضربت، آنگلوساکسون‌ها نتوانستند در سازماندهی کودتای عاشورا موفق شوند. به همین دلیل است که حنازرچوبه در مسیر یک کودتای نوین به جسد «ندا» متوسل شده و سیمای جذام زدة جمکران «مستند ندا» پخش می‌کند! پس از شکست کودتای عاشورا، ابتدا آخوند مصلحی، رئیس ساواک جمکران و سپس سردار نجار، وزیر کشور حکومت اسلامی از خواب بیدار شدند و به یاد آوردند که بر هم زدن نظم عمومی جرم امنیتی است!

سوی حوض‌ات آورد بهر وضو
وندر اندازد ترا در قعر او

بله امروز سردار نجار، وزیر کشور دولت مستقل جمکران از خواب بیدار شده فرمودند، ایجاد اغتشاش جرم امنیتی است! هرچند ایشان تأکید کردند «بعد از روز عاشورا!» به عبارت دیگر دوستان‌شان را از مجازات معاف فرمودند! البته محض خاطر «مردم»، وگرنه برای ایجاد اغتشاش در ایران همه از استقلال و آزادی برخوردارند! به گزارش حنازرچوبه، مورخ 15 دی‌ماه سالجاری، سردار نجار گفتند با توجه به «پاسخ مردم»‌به تظاهرات عاشورا، از این پس اغتشاش ممنوع است! این نخستین بار است که «مردم» در کشور استعمارزدة ایران باعث خیر می‌شوند! البته اینهمه به دلیل پایان جنگ سرد است که سیاست‌ اربابان حکومت اسلامی برای ایجاد آشوب و براندازی تاکنون ناکام مانده. در هر حال، متن کامل سخنان وزیر کشور حکومت اسلامی با کد: 878674 در حنازرچوبه موجود است. پس خدای را شکر می‌گوئیم که «مردم» در تظاهرات پس از عاشورا به «مردم» در تظاهرات عاشورا «پاسخ» دادند، در غیراینصورت سردار نجار به هیچ عنوان آشوب و برهم زدن نظم عمومی را جرم امنیتی به شمار نمی‌آوردند و ساواک جمکران همچنان می‌خواست اراذل و اوباش را برای انحراف افکار عمومی راهی خیابان کند تا شوت‌وپرت‌ها مطالبات خود را در مسخره کردن دسته‌های عزاداری خلاصه کنند.

سنگ، خارا گشت و زان خو برنگشت
ریگ شد، کز وی نروید هیچ کشت

همچنانکه پیشتر گفتیم زبان طرفداران «جنبش سبز» همان زبان فریب امام دجال‌شان است. اینان، یا بهتر بگوئیم کارفرمایان‌شان در غرب قصد ایجاد اجماع پیرامون «نفرت» را دارند. این جماعت هرگز نمی‌گوید چه می‌خواهد، بلکه مزورانه آنچه را که نمی‌خواهد مطرح می‌کند. به همین دلیل از ابتدای آشوب‌های خردادماه گفتیم که میرحسین موسوی شیاد است. می‌بینیم که بی‌دلیل هم نگفته بودیم. البته برای تأکید بر شیادی امثال موسوی و کروبی نیازی به مشاهدة آشوب‌های خردادماه نداشتیم، سه دهه عملکرد اینان به عنوان شرکای جنایت و خیانت حکومت اسلامی در برابرمان قرار گرفته. عقل سلیم و منطق انسانی می‌باید قادر به درک این واقعیت باشد که مزدوران استعمار نمی‌توانند مدافع منافع ملی باشند، ‌حتی اگر از کردة خود ابراز پشیمانی کنند. قتل خواهرزادة میرحسین موسوی در واقع پیامی به خود ایشان بود تا بدانند امکان عقب‌گرد ندارند. همچنانکه حکومت اسلامی نیز نمی‌تواند چنین امتیازی برای خود قائل شود. این حکومت باید در مسیر آشوب‌های پساانتخاباتی که ریشه در شایعه‌پراکنی داشت گام بردارد. به همین دلیل است‌ که همسر روشنفکر موسوی قصد نقاشی «ندا» را کرده، و حنازرچوبه و دیگر رسانه‌های رسمی این حکومت نیز برای «شایعه‌پراکنی» دست نیاز به سوی جنجال «قتل ندا» دراز کرده‌اند. در هر حال، ماجرای فیلم مستند ندا، با کد: 877132 در حنازرچوبه، مورخ 14 دی‌ماه سالجاری منتشر شده.

قتل ندا همچنانکه گفتیم با هدف تحریک افکار عمومی در جهان صورت پذیرفت. هیچکس نمی‌تواند بداند چه کسانی در این جنایت دست داشته‌اند، چرا که این جنایت را هیچ خبرگزاری معتبری گزارش نکرده و سخنان «شاهدان عینی» را هم نمی‌توان به عنوان خبر موثق پذیرفت. خصوصاً که یکی از «شاهدان عینی» پس از این ماجرا به انگلستان متواری شده. و خلاصه دست هوچی‌ها برای شایعه پراکنی باز است. بله یک فیلم مستند از قتل ندا ساخته شده که ثابت می‌کند قاتل می‌تواند همان «شاهد عینی» هم باشد. البته این امکان هم مانند امکانات دیگر وجود دارد ولی باید از نظر حقوقی و در برابر دادگاه به اثبات برسد. فیلم مستند اصلاً می‌تواند تخیلی باشد. اگر قوة قضائیة حکومت عدالت علوی و خلخال آن زن یهودی مستنداتی در دست دارد که می‌تواند شاهد عینی را متهم بشناسد روال کار این است که اسناد و مدارک را در اختیار سفارت انگلستان قرار ‌دهند و از دولت انگلستان بخواهند تا قاتل فرضی را به دولت ایران مسترد کند. اگر اسناد و مدارک کافی تشخیص داده شود، دولت بریتانیا بر اساس قراردادهای دوجانبه با ایران در زمینة استرداد مجرمین تصمیم خواهد گرفت. تا آنجا که ما می‌دانیم از جانب دولت جمکران هیچ اقدامی در این راستا صورت نگرفته، در نتیجه نمایش «مستند ندا» فقط جنبة پروپاگاند دارد. مسلماً اگر حکومت اسلامی بوئی از انسانی‌ات برده بود دست به چنین اقدامی‌ نمی‌زد، ولی خوشبختانه حکومت کذا الهی است و هرگونه توحش و حماقت در آن «آزاد» است.

به گزارش فیگارو، مورخ 5 ژانویه 2010 ژنرال «فلین»، فرماندة اطلاعات نظامی در افغانستان عملکرد مأموران سرویس‌های مخفی آمریکا در این کشور را به فالگیری و رمالی تشبیه کرده. ژنرال فلین می‌گوید:

«سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا حاضر در افغانستان چنان بی‌دقتی به خرج می‌دهند، تو گوئی بجای تهیة گزارش و تحقیقات دقیق در محل، اطلاعات خود را از فال قهوه به دست آورده‌اند!»


به راستی که رفتار و کردار این حکومت و اربابان‌اش به ماجرای آن سه‌ خام پخته‌خوار، یعنی کور دوربین، کر تیزشنو و برهنة درازدامن شباهت عجیبی دارد!

مثنوی می‌گوید، آن «سه ناشسته‌رو» پس از خروج از شهر به دهی وارد شدند، و «کور دوربین» مرغ فربهی مشاهده کرد، یک اسکلت مرغ که کلاغ‌ها گوشتی بر آن باقی نگذاشته بودند. پس هر سه به خوردن آن مرغ «فربه» پرداختند و چون سیر شدند آنقدر عظیم‌الجثه گشتند که دیگر در فراخنای ‌جهان نمی‌گنجیدند پس به ناچار جهان را ترک گفتند. رسانه‌های حکومت عدالت علوی نیز بجای تغذیه از جسد ندا و انتشار «فیلم مستند» بهتر است یک فیلم مستند از تحرکات گروه‌های ضربت برضد نیروهای انتظامی پخش کنند تا مشخص شود ساواک و شهربانی «اهل کوفه نیستند» که بیگانگان برای ایجاد آشوب در کشور «‌تنها» بمانند.

شهر را هشتند و بیرون آمدند
در هزیمت در دهی اندر شدند
اندر آن ده مرغ فربه یافتند
لیک ذرة‌ گوشت بر وی نه نژند
مرغ مردة‌ خشک وز زخم کلاغ
استخوان‌ها زار گشته چون بناغ
زآن همی خوردند چون از صید شیر
هر یکی از خوردن‌اش چون پیل سیر
هر سه زآن خوردند و بس فربه شدند
چون سه پیل بس بزرگ و مه شدند
آنچنان کز فربهی هر یک جوان
درنگنجیدی ز زفتی در جهان
با چنین گبزی و هفت‌ اندام زفت
از شکاف در برون جستند و رفت
[...]
راه مرگ خلق ناپیدا رهی‌ست
در نظر ناید عجایب مخرجی‌ست




...

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۸


سه خام پخته‌خوار!
...
نهضت‌آزادی طرفدار دمکراسی نیست! گروه برژینسکی سخت کور خوانده اگر می‌پندارد با بازگشت به صدر «انقلاب شکوهمند» 1357، خواهد توانست مک‌کارتیست‌های «نهضت آزادی» را بجای حکومت اسلامی بنشاند! با ترفند ابلهانة تحمیل «انزوای سیاسی» بر خانه شاگردهای رمزی کلارک در «نهضت‌بازاری» و آخوند صانعی کاری از پیش نخواهید برد، حتی اگر در انگلستان حزب محافظه‌کار بجای حزب کارگر بنشیند.

این سال 2010 سال عجیبی است! در این سال فرخنده سیاست انگلستان جهت حفظ کاسه و کوزة «فدائیان اسلام» در منطقه آمادة همه نوع فداکاری شده. از آنجمله ا‌ست رقص شکم، ستریپ‌تیز و ... و جایگزین کردن «حزب کارگر» با «حزب محافظه‌کار»! برای تحقق چنین سیاست مقدسی، حنازرچوبه نیز اعادة حیثیت از خانوادة سلطنتی بریتانیا و «جان میجر»، جانشین «برحق» مارگارت تاچر و از کارمندان فعال «بنیاد کارلایل» را آغاز کرده، می‌نویسد، چارلز، ولیعهد انگلستان با جنگ عراق مخالف بوده و جان میجر هم «با اکراه» این جنگ را تأئید کرده، و ... و این «قصة خوب، برای بچه‌های خوب» تحت عنوان « ولیعهد انگلیس: جنگ عراق یک اشتباه بزرگ بود»، با کد: 875662 در حنازرچوبه، مورخ 13دی‌ماه 1388 انتشار یافته.

بله به دلیل شکست برنامه‌های آنگلوساکسون‌های اینسوی آتلانتیک در کودتای خردادماه، ‌و فرسایش طاعون سبز، آنگلوساکسون‌های آنسوی آتلانتیک «نهضت عاظادی» را به عنوان آلترناتیو احمدی‌نژاد پیش کشیده‌اند. این است دلیل واقعی توقف فرضی فعالیت‌های سیاسی گروه شیخ ‌مهدی، و جنجال پیرامون آخوند صانعی. به یاد داریم که «نهضت بازاری» از سال 1340 با تأئید محمد مصدق کار مزدوری برای گاوچران‌ها را آغاز کرد و هر گاه نوکران انگلستان در سربالائی افلاس به هن هن افتاده‌اند، خانه‌شاگردهای رمزی کلارک، یعنی پیروان راه «شهید» مک‌کارتی وارد صحنه شده‌اند. و می‌دانیم که برای موفقیت سیاست آنگلوساکسون‌ها لازم است شرایط و احوالات نوکران‌شان بر «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعیان پیرامون زندگی امامان‌ و معصومین، به ویژه زندگی «امام علی» و «امام حسین» منطبق شود. در این راستا شاهد بودیم که یک «ابوالفضل شهید» به کاروان «میرحسین، یاحسین» تقدیم کردند، ولی علیرغم چنین هدیة گرانبهائی کارخانة رجاله پروری نتوانست میرحسین موسوی را به «حسین شهید» تبدیل کند. البته ممکن است برای داغ کردن بازار موسوی او را ترور هم بفرمایند، یا پس از دستگیری و محاکمة کشکی، رهبر طاعون سبز را اعدام کنند، ولی هیچیک از این‌ترفندها ضامن دوام حکومت طالبان جمکران نخواهد بود. ولی مگر طالبان‌پروران دو سوی آتلانتیک می‌توانند از اسلام نان و آبدار «علوی» و «نبوی» و «خط امام» چشم پوشی کنند؟ به هیچ عنوان. اینان به دلیل شکست برنامة موسوی، دامنة مطالبات خود را گسترده‌تر کرده، رویای بازگشت به دوران کلینتون و اجرای سیاست تجزیة روسیه را در سر می‌پرورانند! به همین دلیل «نهضت‌بازاری» و آخوند صانعی را نمک‌سود کرده، تا شاید به موقع، از لاشة پوسیدة پیروان شیخ مهدی بازرگان، زرشک پلو با مرغ تقدیم ملت ایران کنند!

عاشق خویش‌اند و صنعت‌کرد خویش
دم ماران را سر مارست کیش

فراموش نکنیم که «نهضت عاظادی»، از طرفداران پروپاقرص «چچنی آزاد» و سیاست جنگ‌طلبانة حزب لیکود در منطقه نیز به شمار می‌رود. و اگر این تشکل منفور در جایگاه قدرت قرار گیرد، همان شرایط سرکوب، تنش و آشوب دوران مهدی بازرگان، نخست وزیر خیابانی امام سیزدهم را بر کشور حاکم خواهد کرد. این ‌است هدف اصلی عقب‌نشینی دروغین میرحسین موسوی: بازگشت به «صدر انقلاب» و دوران خوش نخست وزیری شیخ بازرگان!

نخستین گام برای تحقق چنین سیاستی که در واقع پیامد شکست تظاهرات مفتضحانة عاشورا و خودبراندازی حکومت اسلامی‌ است، تحمیل «انزوای سیاسی» بر آخوند صانعی و «نهضت بازاری» جهت استقرار اینان در جایگاه مقدس «امام علی» شیعی‌مسلکان است! می‌دانیم که ایشان، یعنی امام اول شیعیان در راه خدا از «قدرت» کناره‌گیری کردند و زمانیکه «مردم» ‌به پای‌شان افتادند، با بی‌میلی و «اکراه» خلافت را پذیرفتند تا استعمار از قصة خلخال آن زن یهودی برای ما ملت در هزارة سوم «نظریة حکومت»‌ استخراج کند، و از زبان الکن عمله و اکره‌اش در داخل و خارج مرزهای کشور هر روز این نظریة «مترقی» را به ما ملت حقنه نماید.

آنگلوساکسون‌ها طی 150 سال اخیر سیاست خود را در ایران از طریق اوباش و دستاربند «در خیابان» اعمال کرده‌اند. به این ترتیب که دستاربند برای ترور و یا تجمع «فتوی» داده، «اوباش» نیز فتوی‌ کذا را به اجرا در آورده. اما با پیشرفت ارتباطات، آنگلوساکسون‌ها برای اعمال این سیاست خیابانی، رسانه‌های جمعی را نیز جهت کمک به دستاربند و اوباش وارد صحنه کرده‌اند تا هر گاه مصلحت ایجاب کرد، «مردم» بدون کمترین مطالبات مادی و ملموس، با شعارهای «معنوی» در خیابان تظاهرات کنند و بلافاصله یک حکومت نوین و به ویژه «مردمی» بر سرنوشت ایرانیان حاکم شود.

فراموش نکنیم که «تغییر آنی» حکومت با توسل به «تظاهرات مردمی» و «شعارهای پوچ» را «کودتا» خوانند. به هوش باشیم! اربابان حکومت اسلامی برای سروسامان دادن به کودتای ناکام خردادماه چشم امید به مراسم «اربعین» دوخته‌اند تا با توسل به تل فاقد هویت «مردم»‌ که جز «مطالبات پوچ» هیچ ندارد، یک‌بار دیگر برای ملت ایران حکومت خیابانی و «سرگذر» تعیین کنند.

ویژگی حکومت خیابانی همین شعارهای پوچ است. سال1357 را به یاد داریم، همة «مردم» با شعار «مرگ بر شاه»، خواهان «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»‌ بودند. گویا مردم کذا، ‌ نه به مسکن و ‌آموزش و بهداشت نیاز داشتند، نه به رفاه و امنیت اجتماعی. همة این مسائل ملموس «مادی» را شعارهای دهان‌پرکن «معنوی» به پشت صحنه می‌راند. شعارهائی که از زبان اوباش و دستاربند در فضای اجتماعی طنین‌افکن شده، راه بر مطالبات منطقی سد کرده بود. امروز نیز استعمار و نوکران‌اش هدف مشابهی را دنبال می‌کنند: طرح شعارهای ابلهانه نظیر، «انتخاب» رئیس قوة قضائیه توسط مردم، یا استعفای احمدی نژاد و ... و تعجبی ندارد که باز هم «بی‌بی‌سی» همچون سال 1357 در بوق همین مطالبات ابلهانه بدمد.

چرا که بوق حاکمیت بریتانیا در هم‌سوئی کامل با حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش برای هدایت افکار عمومی به سراب برهوت همچون موریانه به پوچ‌‌‌سازی مطالبات مادی و ملموس ملت ایران مشغول است. به عنوان نمونه، ما می‌گوئیم، مسکن،‌ ‌آموزش، بهداشت و رفاه و امنیت و حکومت قانون برای همة ایرانیان، حال آنکه استعمارگران و مخالف‌نمایان سخن از «استعفای ‌احمدی‌نژاد» و «برپائی انتخابات» به میان می‌آورند. ما می‌گوئیم «گذار قانونی به دمکراسی»، بوق‌های استعمار برای «آزادی مردم» جهت برپائی «تظاهرات خیابانی» سینه چاک می‌دهند. ما می‌گوئیم، دین و اعتقادات و باورهای ملت ایران «حریم خصوصی» است، رهبر «طاعون سبز» در بیانیة خود از خلخال آن زن یهودی و خط امام «روشن ضمیر» سخن می‌‌گوید. ما از «تحریم تظاهرات خیابانی» می‌گوئیم، اربابان حکومت جمکران هم‌صدا با طاعون سبز خواهان «آزادی تظاهرات» مسالمت‌آمیز می‌شوند. در این «مسیر مقدس» بی‌بی‌سی و رادیوفردا، همچون دیگر رسانه‌های غرب در کنار حکومت اسلامی قرار گرفته‌اند. امروز استعمار تمام امکانات خود را به کار گرفته تا باز هم قانون‌شکنی کرده و با کمک تل موهومی که «مردم» می‌خواند برای ملت ایران در کوچه و خیابان حکومت تعیین کند.

درخور آمد شخص خر با گوش خر

در این راستا سایت بی‌بی‌سی، ‌مورخ 14 دیماه سالجاری، مطالبات حاکمیت بریتانیا را از زبان مزدوران استعمار تحت عنوان گوساله‌فریب «خواسته‌های بهینة جنبش سبز» چنین بیان می‌کند:

«استعفای محمود احمدی نژاد [...] برگزاری انتخابات مجدد و لغو نظارت استصوابی[...] آزادی کلیة زندانیان سیاسی و انتخابی کردن ریاست قوة قضائیه[...] استقلال دانشگاه‌ها [...] به رسمیت شناختن حق جنبش‌های دانشجوئی و زنان، اجتماعات مسالمت‌آمیز و فعالیت احزاب سیاسی[...]»

این مطالبات ابلهانه و پوچ از سوی «روشنفکران و فعالان سیاسی خارج از کشور» مطرح شده و به امضای حاج فرج دباغ، عبدالعلی بازرگان، آخوند محسن کدیور، پاسداراکبر، و عطاالله مهاجرانی هم رسیده! از آنجا که اینان همگی از جمله نانخورهای شناخته‌شدة کودتاچیان 22 بهمن‌اند، می‌باید اذعان داشت که این «شعارهای» دهان‌پرکن نیز صرفاً برای به بیراهه کشاندن مطالبات جنبش مدنی مطرح می‌شود. به یاد داریم هیاهوی «انقلاب اسلامی» را، آنزمان که همین جفنگیات و گنده‌گوئی‌ها تحت عنوان مطالبات «دانشگاهیان» و «دانشجویان» و غیره از رادیو «بی‌بی‌سی» به گوش می‌رسید. شعارهای احمق‌پسند که هیچ هدفی جز به بیراهه کشیدن ملت ایران نداشت. به عنوان نمونه، در همین بیانیه استعفای احمدی نژاد و انتخابی بودن رئیس قوة‌ قضائیه مشکل کمبود مسکن را حل می‌کند یا باعث کاهش تورم خواهد شد؟ به رسمیت شناختن جنبش‌های دانشجوئی در کدام چارچوب می‌باید صورت پذیرد؟ در چارچوب رسمیت دادن به «لات‌بازی» و تبدیل دانشگاه به محل فعالیت غیرمسئولانة گروه‌های خلق‌الساعة سیاسی؟ از این گذشته،‌ برگزاری مجدد انتخابات در این حکومت جز کسب مشروعیت مجدد برای ولایت فقیه هدف دیگری را دنبال می‌کند؟ مسلم است که خیر! و بالاخره «استقلال دانشگاه‌ها» و انتخابی بودن رئیس قوة‌قضائیه دیگر چه صیغه‌ای است؟ در کدام کشور دنیا رئیس قوة قضائیه را «مردم» انتخاب می‌کنند، و کدام دانشگاه شناخته شدة جهان از سیاست‌های کلی دولت و آموزش عالی «مستقل» است؟ این مزخرفات فقط در آبدارخانة سازمان سیا تولید می‌شود پس همانجا هم مصرف‌اش کنید! همة این حرف‌ها برای سرگرم کردن شوت‌و پرت‌هاست. پس حضور شیخ صادق صبا بگوئیم، اراذل و اوباش ارسالی حکومت جمکران به فرنگستان نه روشنفکراند، نه سخنگوی جنبش مدنی ایران. گذشت آنروزهای خوب که «بی‌بی‌سی» با پشم و کشک برای ملت ایران «روشنفکر» و «رهبر کبیر انقلاب» سر هم می‌کرد. بگذریم.

جالب اینجاست که حاج فرج و دیگر غلامان حلقه‌بگوش استعمار، ضمن ابراز مخالفت با دخالت بیگانه و ابراز «نگرانی» از تحریم‌ها، حمایت خود را از «تمامیت ارضی»‌ کشور نیز اعلام داشته‌اند! و جالب‌تر اینکه فرهیختگان و نخبگان خیابانی ساکن فرنگ با همان زبان ابتذال آخوندی ادعا کرده‌اند که سرکوب و دشمن‌سازی «از 20 سال قبل» در ایران آغاز شده! به عبارت دیگر، قبلاً همه چیز بر وفق مراد اینان و «مردم» بوده! به گفتة پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 14 دیماه سالجاری، آخوند حمید دباشی، از غلامبچگان مبارز سازمان سیا نیز در جمع روشنفکران خیابانی سرقدم رفته و «سخنان شیوائی» بر زبان رانده.

البته هیچیک از این فرهیختگان مخالفتی با سنگسار و قصاص و تعددزوجات ندارند فقط می‌خواهند زنان و دانشجویان «تجمع» کنند، و زوزة «استقلال» سر دهند. باری، در پی صدور بیانیة سگ‌های سیرک عموسام، امروز آخوند مصلحی، رئیس ساواک جمکران ادعا کرد، بیگانگان در آشوب‌ها دست داشتند! بخشی از سخنان ایشان در سایت نووستی، مورخ 14 دیماه 1388 منعکس شده. اتفاقاً آخوند مصلحی بخشی از واقعیت را بیان کرده. مسلم است که بیگانگان در آشوب‌های ماه‌های اخیر دست داشتند، ولی ایشان نمی‌گویند که ساواک جمکران نیز در همین مسیر فعال بوده. چرا که بیگانگان همچون دوره‌های گذشته، فقط با همکاری و همیاری دولت و ساواک و شهربانی در کشور آشوب به پا می‌کنند. فقط پس از شکست تلاش‌های حکومت جهت خودبراندازی، و به ویژه پس از تظاهرات مفتضحانة عاشورا است که رئیس ساواک جمکران انگشت اتهام را اینچنین به سوی «بیگانگان» گرفته، فریاد آی دزد سر می‌دهد تا نقش وزارت اطلاعات را در این تحرکات ضدایرانی پنهان نگاه دارد. همچنانکه رسانه‌های انگلستان نیز برای انحراف افکار عمومی و تطهیر علیاحضرت الیزابت دوم، تونی بلر مفلوک را «مسئول» جنگ عراق معرفی می‌کنند! حال آنکه در انگلستان، و در تمامی کشورهای تحت‌الحمایة بریتانیا فرماندة کل قوا شخص «الیزابت دوم» است. فرمان جنگ بدون «توشیح» ایشان رسمی‌ات نخواهد یافت!

در این گیرودار، اکبر بهرمانی هم یاد روزهای خوش دوران مصدق کرده می‌گوید، اگر مصدق از کاشانی جدا نشده بود سقوط نمی‌کرد! بله، این سخنان سرشار از حماقت که با کد: 878280 در حنازرچوبه، مورخ 14دیماه سالجاری منتشر شده قصد القاء این دروغ بزرگ را دارد که استعمار در ایران هیچ نقشی نداشته و خلاصه، هر کس از آخوند جدا نشود در قدرت باقی می‌ماند! حال آنکه حاج اکبر خیلی کور خوانده، آخوند جماعت طی 8 دهة گذشته فقط در سایة آنگلوساکسون‌ها بازارش گرم شده بود، و خدمت سردار سازندگی عرض کنیم، این دوران طلائی دیگر بسر رسیده! اکنون اربابان‌تان هم به افلاس افتاده، یا از تهاجم به عراق ابراز ندامت می‌کنند یا می‌کوشند خود را در جرگة مخالفان این جنگ وحشیانه قرار دهند!

باری، حنازرچوبه مورخ، 13 دیماه 1388 می‌نویسد، هفته نامة «نيوز. آو. د. ورلد» نوشت، در سال 2003، پرنس چارلز، ضمن مردود شمردن گزارش‌هاي اطلاعاتي در مورد عراق با حمله به اینکشور مخالفت فرموده! هفته نامة کذا که چنین اخبار مؤثقی را به نقل از «يک منبع مطلع» منتشر کرده می‌افزاید، ولیعهد انگلستان مخالفت خود را با تهاجم نظامی به عراق با برخي سياستمداران و افراد صاحب نفوذ در میان گذاشته بود! همین هفته نامه می‌نویسد، «پرنس چارلز اعزام نيروي نظامي به عراق را باعث بي‌ثباتي بيشتر در منطقه می‌دانست» و می‌بینیم که «پيش‌بيني» ملوکانه، با تأخیری چندین ساله تا چه حد «دقیق» بوده!

همینجا بگوئیم که «پیش‌بینی» ‌ولیعهد انگلستان همواره درست از آب در می‌آید، به ویژه اگر این پیش‌بینی‌ها 6 سال پس از حمله به عراق و به نقل از یک منبع مطلع مطرح شود! البته منبع کذا گویا از دو نکتة مهم مطلع نیست! نخست اینکه سال‌ها پیش از حمله به عراق، جنگنده‌های انگلستان هر روز به بمباران غیرنظامیان در مناطق نفت‌خیز این کشور مشغول بودند و ایشان فراموش کرده‌اند که مخالفت پرنس چارلز عزیز را با این جنایات که در واقع پیش درآمد تهاجم نظامی بود مطرح کنند! دیگر اینکه پرنس چارلز دوست داشتنی و مهربان بجای اینکه مخالفت خود را با تهاجم نظامی با مقامات انگلستان در میان بگذارند، می‌بایست با مادر محترمه‌شان در اینمورد صحبت می‌کردند، چرا که فرماندة کل قوا در کاخ باکینگ‌هام نشسته نه در «10 داونینگ ستریت»! البته هنوز هم دیر نیست! ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است. ایشان می‌توانند رسماً از مامان جان‌شان بخواهند ارتش‌های تحت فرمان‌ خود را از منطقه خارج کنند، تا اگر الیزابت دوم با این کار مخالفت کرد، حداقل کسی در «صلح طلبی» پرنس چارلز تردید نکند. البته ما خیلی دلمان می‌خواهد این افسانه‌های شاه‌پریان را باور کنیم، ولی آنچه در ادامة مطلب از زبان جان میجر نقل شده، به ما می‌گوید که خبر موثق کذا یک داستان برای فریفتن کودکان انگلیسی است.

آورده‌اند که «سر» جان ميجر، نخست وزیر اسبق انگلیس روز گذشته طی مصاحبه با شبکة 4 «بي.‌ بي‌. سي»‌ از سياست‌هاي توني بلر و حملة نظامی به عراق انتقاد کرده و گفته، این‌ها فقط می‌خواستند دولت عراق را سرنگون کنند! بله، «نفت» و چپاول در این تهاجم وحشیانه هیچ نقشی نداشته ، مطالبات دولت بلر هم عین مطالبات نوکران جمکرانی‌اش همه «معنوی» بوده: سرنگونی دولت عراق! ولی کیست که نداند برای سرنگونی این دولت دست‌نشانده به لشکرکشی نیازی نبود! جان‌میجر اگر قصد بازار گرمی برای حزب محافظه کار را دارد، بهترین کاری که می‌تواند انجام دهد خودداری از مصاحبه است! تا آنجا که ما به یاد داریم پیش از اینکه نام تونی بلر در جراید مطرح شود، حزب محافظه کار به رهبری تاچر و سپس همین جان‌میجر دست‌دردست جرج بوش اول، قصد تجزیة عراق را داشت! فرانسه نیز از تجزیة عراق حمایت می‌کرد، و «ژان لوکانوئه» رسماً این مطلب را از تلویزیون دولتی فرانسه مطرح کرد. البته در آغاز سال نو درست نیست از این حرف‌ها بزنیم، ولی ناچاریم به جان میجر بگوئیم، خودتی!

ایشان گفته‌اند در سال 2003، با توجه به ادعای تونی بلر در مورد وجود سلاح‌هاي کشتار جمعی در عراق با اکراه از این حمله حمایت ‌کرده‌اند، و اکنون متوجه شده‌اند که فریب خورده‌اند:

«من در سال 2003 [...] با اکراه از این حمله حمايت مي‌کردم ولي الان مشخص شده است که موضوع اصلي نه سلاح هاي کشتار جمعي بلکه موضوع تغيير رژيم در بغداد بوده [...] ضربه‌اي که [انگلستان] از نحوة‌ برخورد دولت بلر با موضوع عراق و در نهايت حمله به آن کشور ديد [...] از رسوائي‌هاي مالي اخير نمايندگان پارلمان [شدیدتر] بود.»

در اینجا حداقل مشخص شد که نه پرنس چارلز و نه جان میجر با اشغال نظامی افغانستان هیچ مخالفتی ندارند! و خلاصه اوضاع در افغانستان به کام است. یکصد میلیارد دلار درآمد سالانه از مواد مخدر تولیدی در افغانستان، صادرات مواد مخدر «روانگردان» از غرب به این کشور و تبدیل افغانستان به محل صادرات و واردات مواد مخدر جهان‌ مسلماً یکی از افتخارات بزرگ بریتانیای کبیر در تاریخ آیندة بشری به شمار خواهد آمد. در هر حال، بوق‌های حاکمیت بریتانیا در تلاش‌اند تا جانشین الیزابت دوم و جایگزین حزب حاکم ‌کارگر را به عنوان مخالف جنگ عراق به جهانیان بفروشند. اما نتیجة انتخابات انگلستان هر چه باشد، اکبر بهرمانی بی‌جهت به شکمش صابون نزند، دیگر این کشور نمی‌تواند «فدائیان اسلام»‌را در قالب نهضت آزادی یا جبهة ملی بر ایران و ایرانی حاکم کند.

مثنوی حکایتی دارد «کور دوربین»، «کر تیزشنو»‌ و «برهنة درازدامن» که آنان را «سه خام پخته‌خوار» می‌خواند، وصف‌الحال آنگلوساکسون‌هاست و نوکران‌شان.

گفت کور اینک سپاهی می‌رسند
من همی بینم که چه قوم‌اند و چند
گفت کر آری شنودم بانگ‌شان
که چه می‌گویند پیدا و نهان
آن برهنه گفت ترسان زین منم
که ببرند از درازی دامنم
کور گفت اینک به نزدیک آمدند
خیز بگریزیم پیش از زخم و بند
کر همی گوید که آری مشغله
می‌شود نزدیک‌تر یاران هله
آن‌برهنه گفت آوه دامنم
از طمع برند و من ناایمن‌ام