شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۸


دلبری «دینی»!
...

لغو مسافرت رئیس دولت پاکستان به تهران را به فال نیک می‌گیریم. سازمان ناتو در تشکیل محور طالبان‌پرور «پاریس ـ اسلام‌آباد ـ تهران» شکست خورد. ولی تجزیة ایران از برنامة سازمان ناتو حذف نشده، کاملاً بر عکس! با آغاز فعالیت‌های انتخاباتی و شعار «بومی، قومی، دینی»، خامنه‌ای بر تبلیغات تجزیه طلبانة استعماری مهر تأئید گذارد.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم شرایط پاکستان آئینة آیندة ایران است. امروز در حکومت اسلامی پاکستان ارتش این کشور با گروه‌هائی می‌جنگد که از دولت پاکستان طالبانی‌تراند. هزینة این جنگ نیز در نشست توکیو تأمین شد. نشستی که وزیر امورخارجة جمکران نیز در آن حضور داشت. جنگ در درة سوات تاکنون فقط یک میلیون آواره برجای گذاشته و هدفی جز تجزیة پاکستان به پشتون‌ستان، بلوچ‌ستان و ... ندارد. این جنگ اگر چه برای هند و چین دردسر ساز خواهد بود ولی در افغانستان و ایران می‌تواند به فاجعة تجزیه بیانجامد. با سخنرانی خامنه‌ای در کردستان و تجویز نسخة بومی، قومی و دینی مسلم بدانیم که با تجزیة ایران و جنگ داخلی فاصله‌ای نداریم.

حکومت اسلامی در ظاهر برای جلب نظر مردم و کشاندن‌شان به پای صندوق‌های مارگیری، و در واقع برای نقض اعلامیة جهانی حقوق بشر، روش دلبری و خودشیرینی و ناز و کرشمة «دینی» را برای گسترش دامنة ‌مقدسات برگزیده. سخنرانی خامنه‌ای در کردستان و تأکید وی بر نسخة «بومی، قومی و دینی» شاهدی است بر این مدعا که اربابان حکومت اسلامی برای گسترش سرکوب و چپاول، نیازمند تأمین تقدس برای اقلیت‌های قومی و مذهبی ایران شده‌اند. البته این تبلیغات استعماری با «افتخار کردن» محمدخاتمی به اردکانی بودنش‌‌ آغاز شد، و با «افتخار کردن» شیرین عبادی به شیعی بودن تداوم یافت، و شاخه‌های فرعی تبلیغات «محفل افتخار» را در سایت «زمانه» به ویژه در چرندبافی‌های «پارسی‌پور» شاهدیم. فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها به قرقره کردن افتخار مشغول‌اند، چرا که «افتخار» به تعلقات «قومی»، «دینی» و «بومی»، پیروی از روش فاشیست‌ها و برتری طلبان است و در تضاد کامل با اعلامیة جهانی حقو‌ق بشر قرار می‌گیرد.

بازگشائی رسانة «یاس‌نو»، شیپور «فاشیست ـ مسلمان‌های» طرفدار خاتمی که تبلیغات «حلقة فرانکفورت» را به زبان ابتذال حوزة علمیه به خورد مخاطب می‌دهد در راستای همین سیاست استعماری انجام گرفته. البته می‌دانیم که این الطاف پیامبرگونه به ما ملت، «گذرا» است! ولی مسلم بدانیم که تا روز سرنوشت‌ساز 22 خرداد آزادی‌ بیان «دینی» باز هم گسترش خواهد یافت. حکومت اسلامی برای دوام و بقای خود نیازمند اثبات «محبوبیت خیابانی» خود به اربابان خویش است و باید عوامفریبی را افزایش دهد. اربابان این حکومت نیز برای گسترش چپاول ما ملت به گسترش مقدسات نیاز دارند، در نتیجه، جیره‌خواران استعمار دست به دامن اقلیت‌های قومی و مذهبی شده‌اند. اقلیت‌هائی که به ویژه در کردستان جز سرکوب وحشیانه، هیچ سهمی از حکومت اسلامی نداشته‌اند. به همین دلیل علی خامنه‌ای در کردستان خواهان نسخة «بومی، قومی و دینی» شده تا دامنة مقدسات به «دین» محدود نماند. همچنانکه در وبلاگ «یک تیر و چهار نشان» گفتیم، استعمار برای جلوگیری از تغییرات قانونی در کشورمان خواهان «تغییرات سرگذر» است، و اعمال این سیاست‌ها بدون «حضورمردم» در صحنه نمی‌تواند امکانپذیر باشد. البته حضور برای تأئید مشی استعماری. چرا که اگر تجمع مردم در تضاد با سیاست استعمار باشد، بلافاصله نیروهای انتظامی و سرکوب وارد صحنه می‌شوند.

همچنانکه شاهد بودیم، روز جهانی کارگر و تجمع کارگران در خانة کارگر به سرکوب و بازداشت تجمع‌کنندگان منجر شد، چرا که این «تجمع» و مطالبات کارگران پایه و اساس مشخص حقوقی دارد. حال آنکه تجمع در برابر حوزه‌های مارگیری، یا تجمع بوزینه‌های کفن پوش برای سردادن شعار «مرگ براین، و مرگ برآن» یا «نبرد با این، و نبرد با آن» هیچ مبنای قانونی و مشخصی ندارد. در نتیجه «حضور مردم» در انتخابات تشویق می‌شود، و نیروی انتظامی مزاحم تظاهرات بوزینه‌های کفن‌پوش و اوباش‌الله مؤنث و مذکر نخواهد شد. البته ممکن است جهت بازارگرمی برای بعضی‌ها از جمله برای گروه شیرین عبادی بازداشت‌های نمایشی صورت دهد، ولی این بازداشت‌ها همواره به دریافت جوایز از محافل استعماری می‌انجامد و خلاصه به شهرت جهانی خواهران منجر خواهد شد. چرا که «برابری‌طلبی» خواهران در حکومت اسلامی همچنانکه در وبلاگ دیروز گفتیم، دامنة سرکوب را گسترش خواهد داد و امروز نه تنها زنان که مردان هم باید از الگوی فاطمه پیروی کنند.

ترسیم آیندة تیره و تار؛ «انتخاب مجدد احمدی نژاد» در صورت تحریم انتخابات؛ نشان دادن «در باغ سبز»؛ و «بازگشت به گذشته» خط تبلیغاتی کارفرمایان حکومت اسلامی است برای کشاندن مردم به پای صندوق‌های رای. در راستای چنین سیاست مزورانه‌ای است که بازگشائی «یاس‌نو» و تأکید بر «حقوق بومی، ‌ قومی و دینی» را در سخنرانی‌های مقامات حکومت اسلامی، به ویژه در سخنرانی اخیر خامنه‌ای در کردستان شاهدیم. این سخنرانی تداوم سخنرانی اکبر اعلمی است در آذربایجان. ساده‌تر بگوئیم، خط تبلیغاتی رهبرفرزانه در واقع پیروی از خط اکبر اعلمی، نمایندة‌ سابق و رئیس کمیسیون دوستی ایران و انگلستان در مجلس «اصلاح‌طلبان» است. و وعده‌های شیرین موسوی، کروبی، محسن رضائی و سخنرانی‌های پامنبری‌های‌ مؤنث و مذکرشان در چارچوب همین سیاست قرار می‌گیرد که هدف‌اش کسب مشروعیت مردمی البته «در خیابان» برای تقویت فاشیسم اسلامی است. خواهر نوشین احمدی و دکتر ملکی، هریک به بهانه‌ای برای کسب این مشروعیت خیابانی تلاش می‌کنند. ترساندن مردم از انتخاب مجدد احمدی نژاد دلیل دارد! اربابان حکومت اسلامی در غرب به «حضور مردم» در شبه‌انتخابات احتیاج مبرم دارند.

پس نخست بپردازیم به تبلیغاتی که مردم را از تحریم انتخابات و انتخاب دوبارة احمدی نژاد می‌ترساند. این خط تبلیغاتی را سازمان تبلیغات اسلامی، «ساتاس» در نمازجمعة تهران آغاز کرد. نخست اکبر بهرمانی و سپس احمد خاتمی، ‌ دو خطیب جمعه که ظاهراً گرایش‌های متفاوت هم دارند ضمن دعوت مردم به شرکت در انتخابات گفتند، «اگر هم شرکت نکنید بالاخره یکنفر انتخاب خواهد شد!» به عبارت دیگر اگر شرکت نکنید احمدی نژاد باز هم «انتخاب» می‌شود. این خط تبلیغاتی استحماری که ما ملت را ابله پنداشته چنین القاء می‌کند که در حکومت اسلامی، نه تنها انتخابات وجود دارد که «انتخابات» مذکور سالم هم هست، و نتیجة آن فقط بستگی به آراء مردم دارد! به عبارت دیگر آراء مردم «محترم» شمرده می‌شود و تاکنون همه در این حکومت با رای مردم «انتخاب» شده‌اند!

اگر به فرض محال چنین ادعائی درست باشد، باید بپذیریم که در حکومت اسلامی علی‌خامنه‌ای و اکبر رفسنجانی هم با بیش از نود درصد «آراء مردم» در جایگاه ریاست قوة‌ مجریه قرار گرفته بودند! یا اینکه در انتخابات گذشته، اکثریت مردم به احمدی نژاد رأی دادند. حال آنکه چنین نیست! ‌تقلب در شبه‌انتخابات جمکران یک روش مرسوم و متداول است. پیش از استقرار حکومت اسلامی هم نمایندگان مجلس شورا و سناتورهای انتخابی به همین ترتیب «انتخاب» می‌شدند. خلاصه ما ملت این خیمه شب بازی‌‌ها و این معرکه‌گیری‌ها را نیک می‌شناسیم.

در دورة پهلوی به محض اینکه جیمی‌کارتر عطسه کرد، نمایندگان مجلس شورای‌ملی که با هزار زدوبند و پدرسوختگی وارد مجلس نمایشی شده بودند، و جز تکرار عبارت «صحیح است احسنت!» هیچ غلطی نمی‌کردند، به یک‌باره با سرقت مطالبات مردم، تبدیل به منتقدین سرسخت دولت شدند! البته متن سخن‌رانی‌های این مترسک‌ها را ساواک تنظیم می‌کرد، اگر نه این گوساله‌های ننة حسن با مردم کاری نداشتند، فقط از حقوق و مزایای نمایندگی مجلس استفاده می‌کردند و بس. ولی به محض تضعیف حاکمیت حضرات درد آشنای مردم هم شدند، چرا که می‌دانستند بساط «صحیح است احسنت!» می‌رود تا برچیده شود. انتقادات آخوند شاهرودی از قوة ‌قضائیه را نیز می‌باید در همین چارچوب بررسی کرد.

این آخوند زبان نفهم 8 سال در رأس قوه قضائیة جمکران به وظیفة مقدس دریافت رشوه و حق‌کشی اشتغال داشت، و مرتباً از پیشرفت‌های قوة‌ قضائیه داد سخن می‌داد! امروز که می‌باید جایگاه رشوه‌خواری و سنگسار و قصاص را واگذار کند، از پلیس‌سالاری انتقاد کرده. انتقادات‌اش هم در سایت رادیوفردا و زمانه و ... منعکس می‌شود. اما جالب اینجاست که آخوند شاهرودی، منتقد پلیس‌سالاری هم‌صدا با دیگر اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از نامزدی احمدی‌نژاد برای مسابقات مارگیری هم حمایت می‌کند! چرا که «آیت‌الله سید محمود هاشمی شاهرودی» مانند مصباح یزدی عضو جامعة مدرسین حوزة علمیه قم است. البته این نکتة پیش‌پاافتاده در سایت رادیوفردا و شرکاء منعکس نشده!

حنازرچوبه، مورخ 26 اردیبهشت‌ماه سالجاری به حمایت جامعة مدرسین حوزة کذا از احمدی نژاد اشاره کرده! در صورتیکه اگر به اظهارات شاهرودی در رادیوفردا تکیه کنیم به اشتباه می‌پنداریم که حضرت آیت‌الله از دولت و شیوه‌های پلیسی به شدت ناخشنوداند! ولی با توجه به خبر حنازرچوبه موضع حضرت آیت‌الله مانند دیگر نعلین‌ها در ابهام قرار می‌گیرد، چون ممکن است ایشان ادعا کنند بیانیة حمایت از مهرورزی را امضاء نکرده‌اند! این است فایدة ابهام! از مطلب دورافتادیم بازگردیم به بررسی منطقی و بدون ابهام تبلیغات فعلة فاشیسم که قصد دارند ما تحریم‌کنندگان انتخابات را در جایگاه مقصر و مسئول وضع موجود قرار دهند.

اینان با تکرار تبلیغات «ساتاس» در سخنان اکبر بهرمانی و احمد خاتمی به شوت‌وپرت‌ها چنین القاء می‌کنند که آراء مردم شمرده می‌شود، و اگر انتخابات را تحریم کنیم طرفداران احمدی نژاد که انتخابات را تحریم نکرده‌اند پیروزی وی را تضمین خواهند کرد. به این ترتیب است که جمعی هالو از ترس اینکه مبادا بازهم احمدی نژاد انتخاب شود به حوزه‌های رأی‌گیری هجوم خواهند آورد. ولی اگر در فردای حضور گستردة مردم در انتخابات یعنی روز 23 خرداد 1388، وزارت کشور بازهم احمدی نژاد را برندة انتخابات معرفی کند، دست مخالفان هالوی مهرورزی در پوست گردو گیر خواهد کرد! چرا که پرزیدنت مهرورزی در یک انتخابات پرشور و با حضور بیش از هشتاد درصد مردم به ریاست قوة مجریه برگزیده شده و به این ترتیب نه فقط در موضع قدرت قرار می‌گیرد که حکومت اسلامی نیز در رسانه‌های غرب مشروعیت مردمی کسب خواهد کرد. بله شیادان به ما می‌گویند اگر تحریم کنید بازهم احمدی نژاد می‌آید، ولی نمی‌گویند اگر در برابر حوزه‌های معرکه‌گیری تجمع کنید نه تنها ممکن است باز هم احمدی نژاد برنده شود که برای حکومت جمکران هم مشروعیت کسب خواهید کرد. شیادان مذکور تلاش دارند به ما ملت بباورانند که نتیجة انتخابات را آراء مردم تعیین می‌کند! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست.

به محض اینکه رسانه‌های غرب استقبال گستردة مردم از انتخابات را در بوق و کرنا بگذارند، افکار عمومی در غرب متقاعد خواهد شد که مردم ایران شیفتة همین احکام اسلام و قصاص و سنگساراند، و همچنانکه در دوران حکومت ملاعمر در افغانستان هم شاهد بودیم خبرنگاران این «نیوز» و آن «دیلی» با چند نفر مصاحبه ترتیب می‌دهند تا اینان مراتب رضایت خود را از حکومت اسلامی ابراز نمایند و به مسلمان بودن خود هم «مفتخر» باشند. این است نتیجه‌ای که جماعت طرفداران پرشور شرکت در انتخابات به دنبال آن‌اند.

اگر چنین نتیجه‌ای به دست آید، هر چه حکومت اسلامی دامنة سرکوب را گسترش دهد، افکار عمومی در غرب اعتراض نخواهد کرد،‌ چرا که حکومت اسلامی را حکومت مطلوب اکثریت ایرانیان می‌شناسد. و البته هر چه دامنة سرکوب وسعت یابد، دست استعمار برای تاراج ما ملت نیز بازتر خواهد بود. همچنانکه می‌بینیم تشویق مردم به شرکت در انتخابات آنهم در یک حکومت مدعی تقدس الهی برای «بازگشت به گذشته»، و آغاز دور باطل کسب مشروعیت برای حکومت، جهت مشروعیت بخشیدن به سرکوب و چپاول است. این دور جهنمی که سی سال است با «حضور مردم» در خیابان‌ها بر ملت ایران تحمیل شده باید شکسته شود.

اربابان این حکومت منفور در لندن و واشنگتن باید بدانند که ما «تغییر» این حکومت را در خیابان نمی‌پذیریم. به اینان می‌باید تفهیم کنیم که ما خواهان حاکمیت قوانین انسان‌محوریم، و نیک می‌دانیم که در یک حکومت خدامحور، برگزاری انتخابات فریبی بیش نیست. امروز که استعمار در عراق و افغانستان به زانو درآمده، می‌کوشد با جنگ افروزی در پاکستان و تجزیة این کشور و گسترش بحران به ایران از جای برخیزد. سخنرانی اعلمی در آذربایجان و سخنرانی خامنه‌ای در کردستان را فراموش نکنیم، تجزیة عراق نزدیک است، تجزیة ایران و تبدیل کشورمان به پاکستان دوم نیز همچنان در اولویت سازمان جهنمی ناتو قرار دارد. این سازمان چشم طمع به نفت خزر و آبراه «خزر ـ اروپا» دوخته. پای در دایرة فریب استعمار نگذاریم. شرکت در این انتخابات شرکت در تجزیة ایران خواهد بود.




...

جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۸


یک تیر و چهار نشان!
...
«مردم در پای صندوق‌های رأی حضوری گسترده داشته باشند[...] هر چه حضور مردم در این انتخابات گسترده‌تر باشد عظمت کشور و نظام اسلامی هم بیشتر خواهد بود.»
منبع: ایسنا مورخ 25 اریبهشت‌ماه سالجاری

این فرازی است از مطالبات استعمار که توسط «ساتاس» در وقوقیة این هفتة تهران گنجانده شده. می‌بینیم که رأی دادن و انتخاب نامزد خاص هیچ اهمیتی ندارد،‌ مهم این است که مردم در برابر صندوق‌های مارگیری «حضور» یابند. چرا که خبرنگاران و فیلم‌برداران رسانه‌های غرب فقط به «حضور مردم» نیاز دارند، تا برای عظمت و شکوه نظام اسلامی در غرب طبل بزنند و گورکن‌ها هم با تکیه بر همین تبلیغات در برابر ما ملت احساس عظمت کنند. هر چند در عالم واقعیت این حکومت مفلوک هیچ عظمتی ندارد. به همین دلیل است که «حضور» در پای صندوق‌های رأی برای اربابان گورکن‌ها چنین اهمیتی یافته. برای تأمین منافع اینان لازم آمده سیاست کشور ایران و حقوق اجتماعی ما ملت در خیابان و سرگذر با چوب و چماق تعیین شود. در نتیجه هر کار که بتوانند انجام خواهند داد تا روز 22 خردادماه رسانه‌های غرب بتوانند بر «استقبال گستردة» مردم ایران از این به اصطلاح «انتخابات» مهر تأئید بزنند. به این ترتیب، نه تنها در غرب برای حکومت توحش کسب مشروعیت خواهد شد، که از طریق پروپاگاند برای حکومت اسلامی دامنة ارعاب مردم ایران را نیز گسترش خواهند داد، و امکان سرکوب هر چه بیشتر ما ملت برای این حکومت انسان‌ستیز فراهم می‌آید؛ تنها به این ترتیب است که استعمار می‌تواند دامنة چپاول خود را گسترش دهد. بله حضور مردم در پای صندوق‌های رأی زدن چهار نشان است با یک تیر!

پس مراقب رد گم کردن نهضت عاظادی هم باشیم. این نهضت منفور در همان مسیری حرکت می‌کند که توسط حاکمیت فرانسه معین شده، و پیام‌آور آن رضوی‌فقیه بود. اگر بیاد داشته باشیم رضوی‌فقیه به اوباش‌الله تحکیم وحدت توصیه کرده بود، «با انتقاد از اصلاح‌طلبان لیبرال‌ باید از جناح چپ اصلاح‌طلبان حمایت کنیم!» البته می‌دانیم که در گروه‌های سیاسی جمکران، و به ویژه در طیف به اصطلاح «اصلاح طلب»، نه لیبرال وجود دارد نه چپ. اصلاح‌طلبان همان فاشیست‌های حکومت اسلامی‌اند که به اقتضای منافع سازمان سیا نقاب مخالف بر چهره زده، با سرقت مطالبات مردم شعار می‌سازند تا از طریق تحریف این مطالبات به تخریب آن بپردازند. درست مانند فمینیست‌های دینی، کارگزاران، و ... و خصوصاً نهضت عاظادی.

اگر نهضت کذا آخوند کروبی را به عنوان نامزد «محبوب» خود برگزیده باشد، در واقع برای رد گم کردن و هدایت شوت‌وپرت‌ها به سوی میرحسین موسوی است. چرا که ساواک جمکران از دوران نخست وزیری شیخ ‌مهدی بازرگان، شایع کرده که نهضت کذا «لیبرال» است! درست است که انسان از شنیدن چنین شایعاتی شاخ در می‌آورد، ولی در جمکران رسم بر این شده که آخوندهای فکل‌کراواتی از قبیل صدرحاج سیدجوادی، سحابی یا بازرگان را «لیبرال» بخوانند! چرا که به این ترتیب مخالفان فرضی اینان نیز جایگاه «چپ» را اشغال خواهند کرد. و اینگونه بود که فعلة فاشیسم و دیگر اعضای لات‌الله دارودستة شیخ بازرگان را لیبرال خوانده و در خیابان‌های تهران شعار «مرگ بر لیبرال» سر می‌دادند تا فاشیست‌های بدون فکل‌کراوات همچون بهزاد نبوی یا میرحسین موسوی بتوانند خود را به عنوان «نیروهای چپ» به مردم حقنه کنند.

حال آنکه گروه بهزاد نبوی و میرحسین موسوی در واقع اعضای جناح راست افراطی و فاشیست‌ها را تشکیل می‌دهند. در دوران نخست وزیری نکبت‌بار میرحسین موسوی، گروه بهزاد نبوی علاوه بر بمب‌گذاری و تصفیه، سرکوب اقتصادی را نیز «رهبری» می‌کرد. اربابان حکومت اسلامی می‌پندارند اگر امروز دارودستة ابراهیم یزدی از شیخ کروبی حمایت کند، گروه موسوی جایگا‌ه‌‌اش در جناح چپ تثبیت خواهد شد! و این خواب‌ و خیال‌های خام همان است که رضوی‌فقیه، چماقدار انجمن اسلامی از فرانسه برای گورکن‌ها به ارمغان آورده. و بعضی‌ها می‌پندارند با این موضع‌گیری‌های غلط‌انداز هنوز می‌توان برای جنایتکاری به نام میرحسین موسوی بازارگرمی کرد.

روز سه شنبه، 12 ماه مه سالجاری، «سولوکول»، قدیمی‌ترین محلة استانبول با خاک یکسان شد و حدود 3500 تن ساکنان این محله که اکثرا «کولی» و صنعتگر و هنرمند بودند آواره و بیخانمان شدند. افتخار این شاهکار توحش همانطور که می‌توان حدس‌ زد نصیب حزب اسلامی «عدالت و توسعه» می‌شود که نام اعضای آن در بین «خریداران» زمین‌های محله به چشم می‌خورد. قرار است در این محل بناهای «مدرن» به سبک امپراطوری عثمانی ساخته شود! می‌دانیم که گورکن جماعت از «مرمت» بیزار و شیفتة «مدرنیزاسیون» است. چون برای «مدرنیزاسیون» تخریب الزامی است. و ادیان ابراهیمی طبق اسطوره‌های مقدس‌شان کار خود را با «تخریب» و وحشیگری آغاز کرده‌اند. ابراهیم با تبر و بیل و کلنگ به معابد حمله کرد و بت‌ها را شکست، پیامبر گرامی هم با لشکریان اسلام به خانة کعبه مشرف شدند و بت‌ها را نابود کردند تا هیچکس نداند که «الله»، خداوند محمد همان بت بزرگ کعبه بوده. البته آنروزها هنوز تخم لق «گفتگوی ادیان» را در لپ ابراهیم و محمد نشکسته بودند، اگر نه اینان هم مثل آدمیزاد در استانبول و در حضور «راسموسن» دبیرکل آیندة ناتو «سمینار» تشکیل می‌دادند و برای ارباب دم می‌جنباندند، تا پاسدار شریعتمداری هم بتواند در کیهان از آنان انتقاد کند!

سایت لوموند، مورخ 15 ماه مه 2009‌ تصاویری از تخریب محلة «سولوکول» را با شرح مختصری ارائه داده، می‌نویسد مأمورین شهرداری استانبول با پشتیبانی پلیس ضدشورش این محله را تخلیه کرده آن را با بولدوزر صاف کردند. «مصطفی دمیر»، شهردار استانبول که این تکلیف الهی را بر عهده دارد ادعا می‌کند که محلة مذکور از نظر بهداشتی برای ساکنین مناسب نبوده! ولی همین شهردار بهداشت‌پرور نمی‌گوید چرا بجای ترمیم و رفع مشکلات بهداشتی محلة قدیمی «سلولوکول»، چند هزار نفر را آواره کرده یا چرا برای اسکان آوارگان پیش‌بینی‌های لازم به عمل نیامده؟ ما هم می‌پرسیم چرا گورکن‌ها که سی سال است برای تخریب خانه‌های «مسلمین» در فلسطین اشک تمساح می‌ریزند، در مورد تخریب‌خانه‌های مردم توسط شهردار حزب «عدالت و توسعه» خفقان گرفته‌اند؟

پاسخ روشن است، شهرداری استانبول برنامه‌‌های دینی دارد: زمین‌خواری و برج‌سازی برای نابود کردن تاریخ گذشتة شهر استانبول ضروری است. می‌دانیم که زمین‌خواری و تخریب خانه‌های مردم از «تکالیف دینی» نزد گورکن جماعت به شمار می‌رود. به گفتة «آدرین مارش»، محقق بریتانیائی متون تاریخی سال 1054 میلادی به محلة «سولوکول» و ساکنان‌اش اشاره دارد. «مارش» می‌گوید شهرداری استانبول با تخریب محلة «سولوکول» قدیمی‌ترین کولی‌‌های جهان را هم آواره کرد.

به یاد داریم که چندی پیش نیز شیخک‌های عربستان بناهای تاریخی مکه را با بولدوزر صاف کردند تا شرکت ساختمانی خانوادة بن‌لادن به «مدرنیزاسیون» محله مشغول شود. اصولاً باید قبول کرد که گورکن‌ها به زمین صاف خیلی علاقه دارند، چون زمین فاقد عمارت هیچ سابقه و گذشته و تاریخی ندارد، و طبق آیات قرآن به «مستضعفان» تعلق خواهد گرفت و چه کسی مستضعف‌تر از شیخک‌های کازینو نشین؟ از نظر فقر فرهنگی هیچکس به گرد رولزرویس‌های اینان هم نمی‌رسد. شیوخ، رجب اردوغان و دیگرگورکن‌ها ضمن سرکوب اجتماعی زمین را هم صاف می‌کنند، حاکمیت ایالات متحد هم با کاهش بودجة آموزش و پرورش جامعه را شخم می‌زند!

امروز «آرنولد شوارتزنگر»، فرماندار کالیفرنیا اعلام داشت به دلیل بحران اقتصادی بودجة آموزش را بیش‌ از 20 درصد کاهش خواهد داد! می‌دانیم که آموزش و پرورش در ینگه دنیا به هیچ دردی نمی‌خورد، و حضور شوارتزنگر در جایگاه فرماندار کالیفرنیا شاهدی است بر این مدعا. پیشتر نیز رونالد ریگان فرماندار همین ایالت حاجی پسند بود و بعد هم به ریاست جمهوری ایالات متحد دست‌ یافت. مگر ریگان و شوارتزنگر به دلیل برخورداری از آموزش و پرورش در جامعة آمریکا پیشرفت کرده‌اند که به آموزش و پرورش اهمیت بدهند؟ به هیچ عنوان! اینان جایگاه خود را مرهون قوانین انسان ستیز سرمایه‌سالاری‌‌اند. پس کاملاً منطقی است که در راه تحکیم همین نظام توحش گام بردارند. سیاست تحمیل حکومت‌های اسلامی به مردم منطقه دقیقاً در چارچوب همین نگرش «وحش‌سالاری» اعمال می‌شود، و خطبه‌های نماز جمعة جمکران بازتابی از آن است.

آخوند کاشانی که روخوانی وقوقیة امروز را بر عهده داشت، بالاخره به درخواست کمپین آش‌پرستان پاسخ مثبت داد و فاطمه را نه برای زنان که برای همة افراد جامعة ایران الگو قرار داد! فقط فاطمه! هیچ کس حق ندارد از زینب و رقیه و خدیجه و عایشه و ... پیروی کند. امامی کاشانی هم در نوع خود یکی از همین فاطمه‌ها به شمار می‌رود که برای رد گم کردن ریش گذاشته. بله این است عاقبت برابری و تساوی حقوق در جمکران! از این پس مردان هم باید از الگوی فاطمه پیروی کنند! چگونگی آنرا مسلماً سیدمهدی خاموشی و اربابان‌اش به موقع برای آقایان توضیح خواهند داد:

«همة افراد جامعه باید حضرت فاطمه را در تمام مراحل و امور زندگی خود الگو قرار دهند.»

این ترهات که در حنازرچوبه، مورخ 25 اردیبهشت‌ماه سالجاری با کدخبر: 488102 انتشار یافته به نظر ما ابعاد توطئة استعمار بر ضد ملت ایران را به صراحت نشان‌ می‌دهد. اینان می‌خواهند جامعة ایران را از بیخ و بن زنانه و یکدست کنند! امتی متشکل از فاطمه! مردهای ایرانی هم باید فاطمه را الگو قرار دهند! البته فراموش نکنیم که این افتضاح و ابتذال اجتماعی برخاسته از قانون اساسی حکومت اسلامی است که به کوشش صدرحاج سید جوادی، با تکیه بر حدیث مسلم، روایت معصوم و نهج‌البلاغه تدوین شده. و دقیقاً به همین دلیل است که روز گذشته «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران» به این «حقوقدان» برجسته یک قلم طلائی هم جایزه داد. این انجمن پیشتر همین جایزه را به پاسدار اکبر، سحابی و آخوند منتظری هم اهداء کرده بود.

به نظر ما انجمن کذا با اهدای یک قلم فزرتی به صدرحا‌ج سیدجوادی خست به خرج داده، و آنطور که باید و شاید از خدمات شایان توجه ایشان به استعمار غرب قدردانی نکرده. در برابر تدوین چنین قانون اساسی‌ مشعشعانه‌ای می‌باید حداقل یک چماق تمام طلا به این وکیل برجسته تعلق می‌گرفت. امید است محافل سرمایه‌سالاری غرب با استفاده از ذخایر ارزی ما در بانک‌های مقدس‌شان و با پیروی از الگوی فاطمه، سخاوتمندانه از خدمات این مدافع آزادی بیان قدردانی کنند.



...

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۸


دین‌کاران!
...

اگر اربابان حکومت اسلامی در غرب نتوانند روز 22 خردادماه مردم را برای هیچ و پوچ به پای صندوق‌های مارگیری بکشانند، یا باید به مونتاژ و فیلم‌های ساختگی روی بیاورند و با اینکار «استقبال» وسیع مردم از شبه‌انتخابات کذا را به افکار عمومی خود حقنه کنند، یا باید تظاهرات «مخالفان» را سازمان دهند و یک کودتای مخملین به راه بیاندازند. در هر دو حالت، برای تداوم این حکومت دست نشانده یا برای جایگزین کردن آن با یک حکومت دست‌نشاندة دیگر، سازمان ناتو به «حضور مردم در خیابان‌ها» نیاز مبرم دارد، تا با تکیه بر نارضایتی مردم جنجال و هیاهو به راه اندازد و از «تغییرات قانونی» در حاکمیت کشور ممانعت به عمل آورد. ‌ همچنانکه در سال 1357 نیز چنین کرد.

«بازگشت به گذشته» به عنوان هدفی جهت دستیابی به «آینده‌ای بهتر» شیوة شناخته شدة تبلیغاتی فاشیست‌هاست. مهم نیست این گذشته «تاریخی» باشد یا اسطوره‌ای و موهوم. آنچه اهمیت دارد این است که بازگشت به گذشته مستلزم «نفی زمان» خواهد بود! همین برای تحقق منافع استعماری کفایت می‌کند. و میرحسین موسوی که ذکر «خط امام» گرفته نه تنها زمان که مکان و انسان را نیز نفی می‌کند، چرا که «امام» میرحسین موسوی خواهان بازگشت به صدر اسلام و صدور «انقلاب اسلامی» به جهان بود! اگر میرحسین موسوی و اربابان‌اش در «رادیوفردا» و «بی‌بی‌سی» فراموش کرده‌اند، ما فراموشکار نیستیم!

میرحسین موسوی، مانند دیگر هم‌پالکی‌های فاشیست‌اش «بازگشت به گذشته» را به عنوان حرکت به سوی آینده مطرح می‌کند، ولی در به اصطلاح برنامة موسوی «ایجاد رابطه با آمریکا» نیز منظور شده! حال آنکه از یک سو ایجاد رابطة دیپلماتیک با کشورهای دیگر از جمله با اسرائیل از الزامات است نه برنامة سیاسی! و از سوی دیگر رابطة حکومت اسلامی با آمریکا هرگز قطع نشده که میرحسین موسوی آنرا دوباره برقرار کند! و نهایت امر، اگر موسوی قصد بازگشت به «خط امام» را دارد، منطقاً باید پس از ایجاد روابط دیپلماتیک با ایالات متحد یکبار دیگر اوباش‌الله سفارت گاوچران‌ها را در تهران اشغال کنند و آمریکا باز هم تحریم اقتصادی و سپس جنگ با عراق را بر ما ملت تحمیل کند که اگر «لطف الهی بکند کار خویش»، مسلماً «مژدة رحمت برساند سروش» و اینبار تجزیة کشور ایران ممکن شود! این است دلیل پروپاگاند مهوع «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» برای میرحسین موسوی و همسرش زهره رهنورد: تبلیغ برای شعار ابلهانة «بازگشت به خط امام!»

البته این افتضاح به این دلیل بپا خاسته که سازمان ناتو نه در کودتای 18 تیر کامیاب شد و نه توانست جنگ عراق را به ایران گسترش دهد. معمولاً وقتی حکومت‌های دست نشانده در ‌ایران به افلاس می‌افتادند مشکل به صورت «ضربتی» حل می‌شد: اشغال فضای اجتماعی توسط اوباش‌الله، ترور، کودتا، بمب‌گزاری، اشغال سفارت، جنگ و ... خلاصه تمامی صحنه‌سازی‌هائی که طی دوران پهلوی و خمینی شاهد آن‌ بوده‌ایم و امروز تکرار آنها امکانپذیر نیست، چون جنگ سرد به پایان رسیده و دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد.

امروز حکومت اسلامی در آستانة مرگ قرار گرفته و ناچار است در برابر مطالبات مردم عقب نشینی کند. در نتیجه سازمان ناتو می‌کوشد با پیش راندن گروه‌ها و مهره‌های خود در محفل کودتای 22 بهمن، از یک سو مطالبات مردم را به بیراهه بکشاند، و از سوی دیگر عقب نشینی حاکمیت در برابر مردم را به حداقل برساند. به همین دلیل است که برای کمپین آش‌پرستان و دارودستة عبادی در غرب اینچنین سرودست می‌شکنند. اینان با سرقت بخشی از مطالبات زنان، از جمله «برابری»، زمینه‌ساز سرکوب مردم ایران می‌شوند، چرا که چنین القاء می‌کنند که در حکومت خدامحور جمکران، مردان از حقوق انسانی برخوردار شده‌اند. حال آنکه طبق قانون اساسی ایران، قانون توحشی که امثال محمود دولت‌آبادی به رأی دادن به آن مفتخر هم شده‌اند، «حقوق انسانی» به هیچ عنوان به رسمیت شناخته نمی‌شود. کنار رفتن احمدی نژاد و آمدن موسوی و کروبی هیچ تغییری در این واقعیت ایجاد نخواهد کرد. آنچه باید تغییر کند قانون اساسی خدا‌محور ایران است و این همان تغییری است که با منافع استعمار غرب در تضاد قرار می‌گیرد.

همچنانکه در وبلاگ «کاردینال دولت‌آبادی» گفتیم، عقب نشینی حکومت اسلامی در برابر مردم و «تغییرات» در این حکومت پوشالی اجتناب ناپذیر شده و اربابان حکومت اسلامی از این واقعیت نیک آگاه‌اند، در نتیجه تلاش دارند این تغییرات اجباری را به بیراهه کشیده، و در هر حال آنرا به نام محفل خود به ثبت برسانند. شرکت عوامل شناخته شدة محفل کودتای 22 بهمن نظیر میرحسین موسوی، کروبی، رضائی و ... در این «مسابقات» و وعده و وعیدهای کشکی‌شان از همین سیاست استعماری سرچشمه می‌گیرد. همة اینان وعدة برقراری روابط با آمریکا می‌دهند حال آنکه رابطة این حکومت با اربابان‌اش در لندن و واشنگتن هرگز قطع نشده، بلکه در چارچوب منافع ایالات متحد و شرکای‌اش در سازمان ناتو به روابط پنهان تبدیل شده، تا اینان برای تبدیل کشورمان به پشت جبهة طالبان در افغانستان و اعمال دیگر سیاست‌های استعماری خود در منطقه در برابر اتحاد شوروی از خود سلب مسئولیت کنند.

سازمان ناتو برای اعمال چنین سیاست مزورانه‌ای از پشتیبانی کامل چین نیز برخوردار بود. خاک چین مانند ایران و پاکستان برای آموزش طالبان مورد استفادة ارتش ناتو قرار می‌گرفت و نتیجة سیاست اسلام پروری و آخوند نوازی پس از سی سال نه تنها افغانستان را به مخروبه تبدیل کرده و پاکستان را در آستانة تجزیه قرار داده، که خطر تجزیه و جنگ داخلی ایران را نیز تهدید می‌کند. تجزیة ایران همچنانکه پیشتر هم گفتیم در اولویت سازمان ناتو قرار دارد. کودتای 22 بهمن، اشغال سفارت آمریکا و جنگ با عراق همه و همه با هدف تجزیة ایران صورت پذیرفت. و فراموش نکنیم که نخست وزیر جنگ استعماری 8 ساله همین میرحسین موسوی بود که امروز هم خواهان تداوم همان «خط امام» شده. چرا که این خط استعماری اگر برای ملت ایران جز نکبت و فقر و مصیبت هیچ نداشته برای امثال میرحسین موسوی، خامنه‌ای، خاتمی، رفسنجانی و ... و دیگر «فرهیختگان» حکومت توحش استعماری فواید فراوان داشته. بی‌جهت نیست که حزب انگلیسی توده هم در کنار مشارکت‌چی‌ها قرار می‌گیرد و ضمن دعوت مردم به شرکت در انتخابات از میرحسین موسوی طرفداری می‌کند!

در این گیرودار ساواک منفور جمکران یک بیانیه به نام «چپ دمکرات» صادر کرده و شرکت در انتخابات را به مردم توصیه می‌کند! این بیانیه در سایت «اخبارروز» انتشار یافته. این «چپ دمکرات» هم مثل همان «نهضت مقاومت» است که با تصاویر شاپور بختیار چرندیات «استاد» سروش را به خورد خوانندگان خود می‌دهد. در این گیرودار سایت «روزآن‌لاین» که گاه به کروبی و گاه به موسوی «گرایشکی» نشان می‌داد «گریپاژ» کرده! دلیل واقعی «پنچری» سایت کذا هر چه باشد مسلماً با انتشار عکس حجت‌الاسلام سید عباس نبوی، مدیر «موسسة توسعه و تمدن اسلام» در «فارس‌نیوز» بی‌ارتباط نیست. ما که علیرغم شباهت عجیب جناب سید عباس به سید ابراهیم نبوی، روشنفکر و نویسندة «نامی» جمکران، فکر نمی‌کنیم پاسداران در «فارس‌نیوز» خواسته باشند کسانی را در داخل و خارج تهدید کنند! همچنانکه هرگز فکر نخواهیم کرد جریان جاسوسی رکساناصابری از پایه مزخرف و بی‌ربط بوده. پس به آخوند اژه‌ای مفلوک می‌گوئیم آمریکا نیازی به جاسوسی در جمکران و در مورد جنگ ایران و عراق ندارد. تا آنجا که ما می‌دانیم مستشاران نظامی آمریکا در ایران حضور فعال داشتند. طرح مسائل ابلهانه نظیر جاسوسی آمریکا در ایران نشان از حماقت وزیر اطلاعات جمکران دارد که نمی‌داند وزارت اطلاعات ایران مانند دیگر کشورهای عضو پیمان سنتو تحت نظارت سازمان سیا و «ام.آی.6» اداره می‌شود.

در هر حال، امروز خبرهای خوبی رسید! از جمله بیدار شدن برادران چپ از خواب زمستانی! «رفقا» تازه متوجه شده‌اند که طرفداران میرحسین موسوی سرود «آفتابکاران» را از چپی‌ها سرقت کرده، از آن برای کلیپ رمانتیک «میرحسین و زهره» در برابر تل چادرسیاه‌های «برابری‌طلب» استفاده فرموده‌اند! اتفاقاً اعتراض «رفقا» هم در سایت «اخبارروز» منتشر شده. البته ما چند روز پیش که به این «کلیپ حسینی» برخورد کردیم، آناً فهمیدیم که این سرود با الهامی آبکی از «چپ» ساخته و پرداخته شده، چرا که بیشتر به روضة امام حسین شباهت دارد تا سرودهای چپ! نمی‌دانستیم چپ جمکران هم حسینی است، و به مصداق دین افیون توده‌هاست در عالم هپروت سیر می‌کند!

در سرودهای چپ معمولاً خواست و ارادة انسانی به صورت مستقیم و صریح مطرح می‌شود، مانند، ‌ «و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل، به سرتاسر جهان نگون و گسسته باد و...» ولی در سرود آفتابکاران اصلاً چنین نیست! سوم شخص مفرد «دلش بیداره» و «تفنگ و گل گندم میاره»! یا اینکه سوم شخص جمع به «کاشتن آفتاب» مشغول است. خلاصه سرود کذا همچنانکه گفتیم شل و وارفته بود، موسیقی آنهم مانند موسیقی شهری چنگی به دل نمی‌زد. بهتر است رفقا کمی از «رخوت» عزاداری‌های حسینی بیرون بیایند، چون بالاخره دولت انگلستان ناچار شد، حداقل در فرانسه لگدی حوالة کاسه کوزة کاردینال راتزینگر رهبر فاشیست‌های جهان کند! عالیجناب راتزینگر همچنانکه در وبلاگ «کاردینال دولت‌آبادی» گفتیم از مخالفان سرسخت اینترنت و از طرفداران پروپاقرص «وحدت و یگانگی شناخت» تشریف دارند.

به گزارش نیویورک‌تایمز، دولت انگلستان به قانون «آدوپی» که این هفته توسط دو مجلس فرانسه به تصویب رسید اعتراض کرده! هدف این قانون ابلهانه همچنانکه در وبلاگ «کاردینال دولت‌آبادی» گفتیم تحمیل «سرکوب و سانسور» بر کاربران شبکة مجازی است. دولت فرانسه عملاً قصد دارد مانع از ارتباطات آزاد ‌شود. موضع‌گیری صریح دولت بریتانیا در برابر سانسور اینترنت در فرانسه باعث خواهد شد که نمایندگان سوسیالیست مجلس این کشور هم به «ناچار» ماه آینده برای ممانعت از اجرای این قانون به شورای نگهبان قانون اساسی متوسل شوند! مخالفت صریح دولت بریتانیا با طرح سانسور در فرانسه را به فال نیک می‌گیریم، به دو دلیل!

نخست اینکه به این ترتیب نیکولا سرکوزی، محفل «تونی بلر» یا پشتیبان اصلی خود را در انگلستان از دست داد، و به احتمال زیاد بیش از یک دوره در ریاست جمهوری باقی نخواهد ماند. دیگر اینکه با شناختی که از فرانسوی‌ها داریم، بزودی تعداد مخالفان قانون «آدوپی» در مجلس و در رسانه‌ها و در کل جامعه به طور سرسام‌آوری افزایش خواهد یافت. شاید طی چند روز آینده ژان ماری لوپن، رهبر ابدمدت «جبهة ملی»، جبهة فاشیست‌های فرانسه، تصویب این قانون را توطئة یهودیان، خارجی‌ها و کمونیست‌ها بخواند و خواهان بازگشت به «ارزش‌های اصیل» دوران لوئی شانزدهم یا به قول بعضی‌ها «خط پیشوا» شود!



...

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۸


کاردینال «دولت‌آبادی»!
...

پرسید زرتشت اورمزد را: ای همانا همه آگاه و همه توان [...] اندر گیتی اهریمن چه گناه پدید آورد که از آن مردمان در گیتی هیچ چاره کردن نتوانند؟ پس اورمزد پاسخ گفت زرتشت را: همانا سه چیز را اهریمن در گیتی گران‌تر کرد که مردم بدینکارش به ستوه بماند؛ یکی اینکه چشم بسته باشد از دیدن، دو دیگر اینکه گوش بسته باشد از شنیدن. ای زرتشت! از این هر دو مردم را از خود دور دارم. سه دیگر اینکه مردم ‌اندر یکی با دیگری کین ورزی و خشم و بیداد کند[...] کین ورزیدن سنگین‌ترین گناهان است و از هر کس سرزند، وی تا رستاخیز و تنِ ‌پسین در خویشی با اهریمن خواهد ماند.
منبع: «دست نویس م. او. 29»، سه گناه بزرگ، ترجمة کتایون مزداپور
تنِ پسین،‌ دوران پس از رستاخیز است.

به گزارش «گویانیوز» مورخ 23 اردیبهشت‌ماه سالجاری، روز گذشته شاعران و ادیبان دوستدار میرحسین موسوی در یک مسجد جمع شده بودند که محمود دولت آبادی هم به آنان پیوست، و با ایراد یک سخنرانی شایسته و بایسته و برازنده در تجلیل از قانون اساسی حکومت اسلامی، ضمن انتقاد از انقلاب فرهنگی گفت «من به کسی رأی می‌دهم که از همة ایرانیان فرهیخته‌ای که از کشور رانده شده‌اند اعادة حیثیت کند.» یک وقت فکر نکنید روی سخن ایشان با امثال نادر نادرپور است! ابداً! جناب دولت آبادی چنین بلند پروازی‌هائی نتوانند. فرهیختگان مورد نظر جناب دولت‌آبادی امثال مهاجرانی، پاسدار اکبر و دیگر غلامان و کنیزکان «اصلاح‌طلب» محمد خاتمی‌اند که در بلاد فرنگ لنگرانداخته‌اند و جفنگ می‌‌گویند و چرند می‌بافند! آقای دولت‌آبادی در سخن‌رانی خود تأکید کردند که برای حمایت از میرحسین موسوی به مسجد نیامده‌اند، و اصولاً اهل «تبلیغ» نیستند، بلکه به احترام «مسجدجامعی»،‌ وزیر اسبق «ارشاد» حکومت اسلامی که دوران وزارتش به زعم جناب دولت‌آبادی «دورة خوبی» بوده به این جمع «فرهیخته» پیوسته‌اند.

محمود دولت‌آبادی که فقط به خواهش حاضران سخنرانی کرده می‌گوید، به قانون اساسی رأی داده و انقلاب فرهنگی را فاقد مشروعیت می‌داند. البته در اینکه «انقلاب فرهنگی» در واقع یک تصفیة خونین بود و برای پرکردن دانشگاه‌ها با عملة فاشیسم و اعضای تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه به راه افتاد، تردیدی نیست. ولی همین شبکة فاشیسم در داخل و خارج کشور امروز به صف مخالفان احمدی‌نژاد پیوسته‌ و ارواح شکم‌اش خیلی هم آزادیخواه شده!

محمود دولت آبادی با نادیده گرفتن اخراج و اعدام‌ دانشجویان، می‌گوید «انقلاب فرهنگی باعث شد بهترین فرزندان این مملکت بگذراند و بروند...» باید حضور جناب دولت آبادی بگوئیم که بسیاری از دانشجویان که اعدام نشدند، امکان مالی برای خروج از کشور را هم نداشتند! و تا آنجا که ما به یاد داریم نه میرحسین موسوی و نه همسرش، زهره رهنورد که امروز برای دانشجویان سینه می‌زنند و اشک تمساح می‌ریزند،‌ هیچ مخالفتی با این «انقلاب فرهنگی»‌ نداشته‌اند. سرکار اگر خود را موظف می‌بینید که برای یک جانور وحشی به نام میرحسین موسوی دست به تبلیغات سیاسی بزنید، چرا که او نیز مانند اکبر بهرمانی عضو محفل کودتا و نبرد دروغین با آمریکا و اسرائیل است، کاملاً آزادید! ولی به هیچ عنوان حق ندارید، از ما تبعیدیان به عنوان ابزار این تبلیغات مهوع استفاده کنید. ما برخلاف شما به این حکومت و به «بی‌قانونی اساسی» آن رأی نداده‌ایم! ما به حکومت و قوانین «خدامحور» هم معتقد نیستیم، و حکومت اسلامی را فرزند کودتای سازمان ناتو می‌دانیم. «مقامات» این حکومت از رهبر و رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر گرفته تا اوباش چماق‌کش خیابانی‌شان و غیره همه از نظر ما مشتی پادوی استعماراند.

اگر روزی از روزها در کشور ایران حساب و کتابی در کار باشد موسوی‌ها، کروبی‌ها و شرکای‌ فرهیخته‌شان می‌باید در برابر ملت ایران پاسخگوی جنایات‌شان باشند. در هر حال محض اطلاع بگوئیم که جنابعالی در مسیر حمایت از توحش این قانون اساسی و جانبداری از انسان‌ستیزی حکومت جمکران تنها نیستید! کاردینال راتزینگر، رهبر فاشیست‌های جهان هم همراه و همگام شماست.

«پرتال‌های بی‌شمار که در اختیار مردم گذاشته شده تا آنان به همه نوع اطلاعات و اخبار به سهولت دسترسی داشته باشند [...] ضمن ایجاد شکاف در اجتماع به شکستن وحدت شناخت می‌انجامد.»

این بخشی است از سخنان مضحک کاردینال راتزینگر در نخستین روز ورود وی به اورشلیم که در مطلبی تحت عنوان «برای پاپ شبکه مجازی زیانبار است»، در فیگارو، مورخ11 ماه مه 2009 انتشار یافته. پیشتر با تکیه بر انتشار مقالة ژوزف راتزینگر در رسانة فاشیست‌های اطریش گفته بودیم که کاردینال راتزینگر نه تنها در جوانی که در همین روزهای آخر عمر نیز با «پان ژرمانیست‌ها» روابط برادرانه‌ای دارند. و هدف از سفر ایشان به منطقه تأکید دوباره بر تداوم سیاست‌های فاشیستی کلیساهای کاتولیک و آنگلیکن در منطقه است. همزمان با انتشار سخنان پاپ، مجلس نمایندگان فرانسه هم یک قانون ابلهانه برای جلوگیری از ارتباطات اینترنتی تصویب کرد که نه تنها گروه‌های راست که سوسیالیست‌های مدافع حجاب اسلامی و احترام به ادیان، از جمله شخص «جک لانگ»، وزیر فرهنگ اسبق فرانسه در دولت «سوسیالیست» از آن حمایت کردند. امروز هم این قانون «سانسور و سرکوب» با اکثریت قریب به اتفاق آراء در سنای فرانسه به تصویب رسید!

حال بازگردیم به عبارت مضحک «وحدت شناخت» که از سوی «جرمن شپرد» مطرح شده. با توجه به سابقة درخشان کلیسای کاتولیک در تقابل با «علم» و «تفکر» و «شناخت علمی» که تا چندی پیش اصحاب کلیسا را به سوزاندن «جادوگران» می‌گماشت، و همچنین با در نظر گرفتن واکنش تاریخی کلیسا در برابر گردش زمین به دور خورشید که از سوی گالیله مطرح شده بود، به ‌نظر ما، حضرت پاپ بسیار زیادتر ازدهان‌شان حرف می‌زنند. آخوند جماعت خود را بردار «شناخت» و دانش به حساب آورده، و به همین دلیل نیز از انتشار «شناخت» بیمناک است. چرا که شناخت «آکادمیک» را محافل فاشیسم تحت کنترل گرفته‌اند و همانطورکه پیشتر نیز توضیح داده‌ایم در آکادمی‌های غرب تحریف و تخریب نظریات انسان‌محور روندی است بسیار رایج، و نخبگان فقرفرهنگی نظیر شریعتی‌ و غیره در همین آکادمی‌ها و تحت نظارت محافل افراطی راست‌گرا «پرورده» می‌شوند.

ولی در اینترنت قدرت تحریف فاشیست‌ها کاهش می‌یابد، چرا که دانش «غیرآکادمیک» و تفکر آزاد هم محلی برای ابراز وجود یافته و کسی نمی‌تواند به سادگی و در سکوت کامل، با تکیه بر «مونوپول» دولتی و محفلی دست به تحریف بزند. به عنوان نمونه زمانیکه ویکی‌پدیا به زبان فرانسه «صادق هدایت» را در کمال نزاکت از فهرست نویسندگان حذف کرده، و در جایگاه «منتقد ادبی» می‌نشاند این تحریف بیشرمانه به سکوت برگزار نمی‌شود! چرا که برخلاف تلویزیون و رادیو و ابزار سنتی ارتباطات، روی شبکة اینترنت ارتباطات «دوسویه» و «بدون مرز» است. به زبان ساده‌تر شبکه را نمی‌توان با هیچ ابزاری مهار کرد. هراس فاشیست‌ها از «آزادی بیان» نیز دلیل دارد. بهترین ابزار برای مخالفت با آزادی بیان و سرکوب آزادیخواهان همچنانکه طی هشت دهه در کشور‌ ایران شاهد بوده‌ایم، توسل به «وحدت»، «توحید» و «یگانگی» مقدس است. «خدا، شاه، میهن»، و امروز «ولی‌فقیه» همچون «اجماع» و «وحدت کلمه» همه از «یگانگی» برخوردارند.

امروز «وحدت» و «یگانگی» خداوند خونخوار ابراهیم در یگانگی «ولی فقیه» متبلور شده. صورتکی که استعمار برای سرکوب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ملت ایران بر چهرة پلید خود گذارده، و با تکیه بر آن توحش قانون اساسی این حکومت را نیز توجیه می‌کند. پس زمانیکه یک نویسنده به نام محمود دولت آبادی در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی، عضو محفل منفور تشخیص مصلحت به دفاع از همین قانون اساسی برمی‌خیزد، ‌باید بدانیم که ایشان در کنار جلائی‌پور، جلاد مهاباد نشسته و زبان و قلم‌شان در خدمت محفل کودتای 22 بهمن است.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 23 اریبهشت‌ماه سالجاری،‌ حمیدرضا جلائی‌پور که افتخار جنایات فراوان در کردستان دارد، ‌ در واکنش به ترهات عبدالکریم سروش و پشتیبانی وی از کروبی گفته، «صدها ساعت بحث و بررسی عقلانی و واقع بینانه و نتیجه اندیشانه» کرده‌ایم و برای حمایت از موسوی به اجماع رسیده‌ایم. البته در اینکه جلائی‌پور بتواند بررسی عقلانی و واقع بینانه انجام دهد، جای تردید جدی وجود دارد، ولی در اینکه مشارکت‌چی‌ها به دلیل آنچه «نتیجه اندیشی» می‌خوانند از موسوی حمایت می‌کنند هیچ تردیدی نداریم. چرا که «نتیجة» مطلوب این است که از طریق ایجاد تخالف کاذب بین میرحسین موسوی و علی خامنه‌ای به شوت‌وپرت‌ها بباورانند که اگر به موسوی رأی بدهند او با خامنه‌ای مخالفت خواهد کرد. در همین راستا، جنگ زرگری «موسوی ـ خامنه‌ای» از امروز در رادیوفردا آغاز شده. خامنه‌ای در کردستان می‌گوید، بی‌جهت از دولت انتقاد نکنید! موسوی هم تلویحاً به رهبر فرزانه اعتراض کرده که «من از این وضعیت ناراضی‌ام که به میدان آمده‌ام!» رادیو فردا هم ابراز وجود قاطعانة میرحسین موسوی را در بوق و کرنا می‌گذارد.

رسانه‌های غرب و شاخک‌های‌شان در جمکران همچنانکه بوق‌های تبلیغاتی‌ استعمار در داخل و خارج ایران، همگی سعی فراوان دارند تا این دروغ بزرگ را به ما مردم بباورانند؛ دروغی که بر اساس آن تغییر رئیس قوة مجریه در حکومت اسلامی سرنوشت‌ساز است! و اگر بجای احمدی نژاد، میرحسین موسوی یا آخوند کروبی بنشیند، سیاست دولت جمکران بکلی «تغییر» خواهد کرد. حال آنکه به دلیل شکست سازمان ناتو در افغانستان و عراق، «تغییر» در حکومت اسلامی و عقب نشینی دولت در برابر مطالبات مردم در هر حال اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. محافل استعماری، پادوها و رسانه‌های‌شان به این دلیل جار و جنجال به راه انداخته‌اند که می‌خواهند تغییرات غیرقابل اجتناب را به نام جیره‌خواران سنتی خود، و در بطن محفل کودتای 22 بهمن به ثبت برسانند. امثال میرحسین موسوی، محسن رضائی و کروبی سه دهه است که در امتحان مزدوری برای بیگانه، سرکوب ملت ایران و چپاول ثروت‌های ملی جایگاه نخست را به خود اختصاص داده‌اند، در نتیجه تغییرات به نام هر یک از اعضای محفل کودتا ثبت شود، استعمار برای حداقل سه دهة دیگر سیاست خود را بر ما تحمیل خواهد کرد.

بله! اگر رسانه‌های غرب چنین پروپاگاندی به راه انداخته‌اند دلیل دارد. این دولت‌های اروپائی و به ویژه دولت انگلستان، سی سال است که نان همین معرکة مهوع را می‌خورند. پیشتر هم رسانه‌های همین غربی‌ها دولت اکبر بهرمانی را «میانه رو» معرفی می‌کردند، تا بتوانند انعقاد قراردادهای پرسود و مراودات مقامات‌شان را با حکومت توحش در برابر افکار عمومی توجیه کنند. مسلم بدانیم که فردا همین رسانه‌ها «دمکراسی» را در چهرة پلید جنایتکارانی چون کروبی، میرحسین موسوی یا محسن رضائی رویت خواهند کرد.

شاهزاده عیسی بن‌زیادآل نهیان، و یک افسر پلیس ابوظبی در برابر دوربین «بصام نابلسی»، شریک سابق عیسی بن‌زیاد یک مرد افغان به نام محمد شاه‌پور را شکنجه می‌دهند! ابتدا صحنة قتل با سلاح گرم شبیه‌سازی می‌شود، سپس مرد افغان را با الوارهای چوبی میخ‌دار می‌زنند و پیش از شکنجه‌های مختلف جنسی، روی زخم‌های وی نمک می‌پاشند. در مرحلة پایانی یک اتومبیل «و. ت. ت.» چندبار از روی پاهای محمد شاه‌پور رد می‌شود!

ویدئوی این صحنة هولناک روز 22 آوریل سال‌جاری از شبکة آمریکائی تلویزیون «ای. بی. سی» پخش شد و هشت روز بعد مقامات ثروتمندترین فدراسیون امارات‌متحد یک‌صدا رفتار شاهزادة شکنجه‌گر را محکوم فرمودند! لوموند، مورخ سوم ماه مه 2009 در مورد این اعمال وحشیانه مقاله‌ای به قلم «ژیل پریس» منتشر کرده، تحت عنوان «ابوظبی در محضور یک شاهزادة شکنجه‌گر»!

به گزارش لوموند این صحنه به خواستة شاهزاده آل‌نهیان در تاریخ 2004 یا 2005 توسط «بصام نابلسی»، که هیچ پست رسمی در ابوظبی ندارد و از چند ماه پیش به دلیل اختلاف با همین شاهزاده از وی رسماً به قوة قضائیه شکایت برده فیلمبرداری شده.

سازمان دیده‌بان دفاع از حقوق بشر که اوائل آوریل سالجاری در مورد این شکنجه نامه‌ای برای مقامات ابوظبی ارسال کرده بود پاسخی دریافت کرد که به موجب آن محمد شاه پور و عیسی‌بن‌زاید اختلاف خود را به طور خصوصی رفع کرده‌اند! البته حضور یک افسر پلیس در مراسم شکنجه با خفقان شیوخ مفلوک ابوظبی روبرو شد.

لوموند در ادامة این مطلب جهت بازارگرمی برای ایالات متحد می‌نویسد، مقامات اماراتی خیلی نگران شدند که آشکار شدن این افتضاح بر عقد قرارداد بین آمریکا و امارات در مورد انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز تأثیر منفی بگذارد! قرارداد مذکور چند روز پیش از ورود اوباما به کاخ سفید در ژانویه 2009 توسط دولت بوش امضا شده و باید از سوی کنگره مورد تأیید قرار گیرد. لوموند می‌افزاید جاه‌طلبی‌های هسته‌ای امارات که ثروتمند است جذابیت فراوانی برای ایالات متحد دارد، برای فرانسه هم به همچنین! سرکوزی در ماه ژانویه 2008 به همین منظور به امارات رفته بود.

لوموند می‌افزاید دیده‌بان حقوق بشر با استفاده از فرصتی که انتشار فیلم شکنجه فراهم آورد، از امارات درخواست کرده تا تغییراتی در قوانین و مقررات خود در مورد مطبوعات بدهد. یکی از مواد قانون کذا تعیین یک میلیون و سیصد هزار دلار جریمه برای پخش هرگونه خبری است که به مقامات و مسئولان و اعضای خاندان سلطنت «خدشه» وارد کند. البته ماجرای شکنجة کذا در مطبوعات امارات هیچ انعکاسی نیافته.

حال باید بپرسیم آیا سی‌سال شکنجة ملت ایران در محضر حکومت اسلامی برای بازکردن چشم امثال دولت آبادی بر توحش این به اصطلاح «قانون اساسی» کافی نیست؟ چشم بسته باشد از دیدن، گوش بسته باشد از شنیدن ...




...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۸


پاپ و پاسدار!
...
سخنان محسن رضائی پروژة پیشنهادی محافل افراطی غرب است که برای تداوم بخشیدن به حاکمیت محفل کودتای 22 بهمن و با هدف ادامة تهدید روسیه از طریق ایران تنظیم شده. طراحان پروژة مذکور با سرقت مطالبات ما مردم از آن به عنوان پوششی برای مطرح کردن مطالبات استعماری خود یعنی ایجاد مرکز غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران استفاده کرده‌اند.

سرانجام کاندیدای «خوش‌تیپ» مسابقات ‌مارگیری برنامة سیاسی خود، یا بهتر بگوئیم برنامة آنگلوساکسون‌های نژادپرست دو سوی آتلانتیک را به ما ملت ارائه داد: یک آب‌نبات اتمی! آب نبات‌اش برای ملت ایران، اورانیوم غنی شده‌اش هم برای تجهیز طالبان و القاعده به سلاح هسته‌ای. بهتر بگوئیم، ایجاد مرکز غنی‌سازی اورانیوم در ایران در پوشش «کارامل»،‌ حقوق شهروندی، حریم خصوصی، و ... و در این میان محفل برژینسکی می‌پندارد همان سیاست انسداد که از سال 1977 در منطقه اعمال شد تا جهاد بر ضد اتحاد جماهیر شوروی سازمان داده‌ شود، امروز نیز می‌تواند منجر به تجهیز اتمی دولت‌های دست‌نشانده شود، تا از اینراه منطقه به صورت یک پایگاه اتمی اسلامی در آمده، از یکسو اسرائیل و از سوی دیگر روسیه را مورد تهدید قرار دهد.

«رادیوفردا» و «ایرنا» نیز دست در دست یکدیگر برای اعمال سیاست محافل فاشیسم بین‌الملل در ایران به پروپاگاند مشغول‌ شده‌اند. کارفرمایان مشترک این دو رسانه می‌کوشند با ایجاد جنجال بر ضد اسرائیل، از عادی شدن روابط ایران با آمریکا جلوگیری کنند و به این ترتیب فرصتی فراهم آورند تا عوامل خود را به عنوان طرفدار حقوق بشر، سکولاریسم، و ... به ما ملت حقنه کنند.

به محض پایان بحران رکسانا صابری، و فروکش کردن نسبی تنش بین دولت آمریکا و حکومت اسلامی،‌ «رادیو فردا» برای ایجاد بحران نوین در کشور به شاهرودی و اژ‌ه‌ای چراغ سبز نشان داد. در این راستا قرار است جهت تداوم تنش و جنجال برچسب جاسوسی رکسانا صابری به پیشانی هفت تن از رهبران بهائی چسبانده شود. مسلماً دستگاه‌های خوش‌خدمتی قضائی و وزارت اطلاعات‌، می‌باید بهائیان را حتماً به جاسوسی برای اسرائیل متهم کنند و جرم‌شان را هم طی چند دقیقه از نظر حقوقی به اثبات برسانند تا طبق احکام توحش دین مبین اعدام‌شان «ثواب» داشته باشد! به این ترتیب جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» با یک تیر چندین و چند نشان خواهند زد.

نخست اینکه از عادی شدن روابط «جاهل» با «نعلین» ممانعت می‌کنند، دیگر اینکه برای ممانعت از طرح صلح روسیه در منطقه زمینة مناسب را برای عربده‌ و زوزة گورکن‌ها بر ضد اسرائیل فراهم می‌آورند، و متن وقوقیة جمعة‌ آینده مسلماً بر محور نبرد با اسرائیل تنظیم خواهد شد،‌ و از همه مهم‌تر اینکه کارخانة رجاله‌پروری فرصت خواهد یافت تا عوامل کودتاهای 22 بهمن، 13 آبان و 18 تیر را به عنوان مدافعان «سکولاریسم» به ملت از همه جا بی‌خبر قالب کند.

موسوی خوئینی‌ها در حنازرچوبه، مورخ 22 اردیبهشت‌ماه سالجاری به بازارگرمی برای «اصلاح‌طلبان تندرو» پرداخته می‌گوید، گروهی از آنان قصد حذف دین را داشتند! در ذهن علیل امثال خوئینی‌ها این سخنان می‌تواند دارودستة خاتمی را سکولار جا بزند! حال آنکه برخلاف تخیلات شکمی خوئینی‌ها «سکولاریسم» به هیچ عنوان دین‌ستیز نیست. سکولاریسم خواهان زدودن عرصة اجتماع از تنش و تقابل میان اعتقادات و باورها است و هدف سکولاریسم حاکم کردن قوانین و مقررات انسان‌محور بر روابط اجتماعی است. خلاصه بر خلاف انتظار امثال خوئینی‌ها، الصاق برچسب دین‌ستیزی بر پیشانی «فاشیست مسلمان‌ها» برای‌ اینان کسب محبوبیت نخواهد کرد!

نخست اینکه دین حذف شدنی نیست! اعتقادات مردم را نمی‌توان «حذف» کرد، چرا که ذهن انسان را هیچ‌ قدرتی نمی‌تواند مهار کند، حتی خداوند ابراهیم. آن‌ها که بر «حذف» اعتقادات افراد پای می‌فشارند،‌ خود فاشیست‌اند. اینان مانند پیروان خط درهم برهم و شکستة «امام» یک‌بار حاکمیت دین را به صورت فاشیستی تبلیغ ‌کردند و اینک دست‌اندرکار «حذف» همان دین شده‌اند! و آنان که از بحران تغذیه می‌کنند سر در آخور همین فاشیسم دارند، کسانی از قبیل کارفرمایان رادیو فردا که امروز خبر از امکان اعدام رهبران بهائیان می‌دهند. آنهم از زبان منبع موثقی همچون «دیان علائی» که خود از پامنبری‌های برون‌مرزی شیرین عبادی و عضو محفل احترام به ادیان است. به گزارش رادیوفردا «دیان علائی» می‌گوید که هفتة گذشته به خانوادة هفت بهائی زندانی گفته شده امکان دارد اعدام شوند! و علائی صبر کرده تا رکسانا صابری آزاد شود بعد این «خبر» را به رادیو فردا برساند تا ما ذوق‌زده شویم، و بدانیم که در جمکران حقوق شهروندی وجود دارد، ولی فقط بهائیان از آن محروم‌اند! دیگر اینکه رشتة‌ بحران آفرینی آمریکائی‌ها سر دراز دارد.

چرا که عادی شدن روابط ایالات متحد و حکومت اسلامی در درجة نخست برای حاکمیت انگلستان و دیگر محافلی که از کودتای 22 بهمن و نبرد دروغین حکومت دستاربندان با آمریکا منفعت بیشتری برده‌اند زیانبار خواهد بود. در نتیجه تلاش می‌کنند ضمن اشغال عرصة سیاسی با عوامل سرکوب و کودتا، از طریق ایجاد بحران، عادی شدن روابط ایالات متحد با حکومت اسلامی را ـ روابطی که امروز همه از چند و چون آن اطلاع دارند ـ امری «غیرممکن» جلوه دهند. هدف این است که این دروغ بزرگ را به یک برنامه و خط سیاسی تبدیل کنند. اینگونه است که همة نامزدهای این شبه‌انتخابات به مردم شوت‌وپرت «وعدة برقراری روابط با آمریکا» می‌دهند، تا به مشتی هالو «بباورانند» که اگر شرایط امروز ایران این‌چنین اسف‌بار است به دلیل «عدم رابطه» با آمریکاست، و به محض اینکه با آمریکا رابطه برقرار کنیم همة مشکلات کشور حل خواهد شد!

ولی مشکلات کشور ایران به دلیل اعمال سیاست استعماری آنگلوساکسون‌ها بروز کرده. این مشکلات ریشه در سیاست اوباش‌پروری و آخوندنوازی آنگلوساکسون‌ها در کشور ایران دارد. سیاستی که از قرن نوزدهم با ترور، فتوی و کودتا عجین شده. ترور قائم مقام فراهانی، فتوی میرزای شیرازی، ترور ناصرالدین شاه قاجار، کودتا برضد جنبش‌ و سلطنت مشروطه، فتوی ملی کردن نفت، ترور رزم آرا، کودتا برای وارد کردن «جاهل» به سیاست ایران و تحمیل قرارداد کنسرسیوم، دخالت دین در سیاست، کودتا برای استقرار حاکمیت دستاربندان، کودتا برای قطع رابطة دروغین با حکومت دست نشانده، تحمیل جنگ 8 ساله، کودتای ناکام 18 تیر و استخراج احمدی نژاد از صندوق‌های مارگیری برای بحران آفرینی و جنگ‌افروزی. این شرایط فقط به دلیل سیاست‌های استعماری انگلستان و آمریکا بر ایران و کل منطقه حاکم شده. عادی سازی روابط با آمریکا فقط به یک بحران ساختگی پایان می‌دهد، نه به ریشه‌های سرکوب فرهنگی و مشکلات اقتصادی ناشی از چپاول ثروت‌های ملی توسط قدرت‌های استعماری.

کلیسای آنگلیکن‌ و کلیسای‌کاتولیک، در مقام متحدان شناخته شدة هیتلر و موسولینی کور خوانده‌اند اگر می‌پندارند با وعدة حقوق شهروندی به ایرانیان می‌توانند مشکلات خود را با کلیسای ارتدوکس روسیه حل و فصل کنند! فریب سخنان «شیرین» پاسدار محسن رضائی را نخوریم! کشورهائی که عضو دائم شورای امنیت نیستند، نمی‌توانند در خاک خود مرکز تولید سوخت هسته‌ای داشته باشند. ‌

ظاهراً «ژوزف راتزینگر» شاخک «معنوی» فاشیسم بین‌الملل در سفر اخیر خود به منطقه خارج از مخالفت صریح با گسترش ارتباطات اینترنتی، با کمک اربابان آنگلیکن خود یک برنامة سیاسی ابله‌پسند نیز برای ما ملت تدوین کرده، که مجمع تشخیص مصلحت اجرای آنرا عهده‌دار خواهد شد. بله! در آستانة 64امین سالگرد شکست نظامی فاشیست‌ها، فعالیت اینان در ایران همچنان ادامه دارد. حضور کاردینال راتزینگر در اردن و اسرائیل پیکر بیجان فاشیست‌های جمکران را جان تازه‌ای بخشیده! امروز محسن رضائی چنان برنامه‌ای در باب رعایت حقوق زنان و شهروندان به ما شوت وپرت‌ها ارائه داد که فراموش کردیم طبق قانون اساسی حکومت اسلامی، «رئیس جمهور» که ظاهراً با رأی مردم انتخاب می‌شود در عمل هیچ‌کاره است و تصمیمات سرنوشت‌ساز را مقام رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام تحت نظارت عالیة استعمار اتخاذ می‌کنند! گویا کارفرمایان کاردینال راتزینگر نیز فراموش کرده‌اند که ما ابله و فراموشکار نیستیم!

«ژوزف راتزینگر» حامل یک «برنامة خوب» و مدافع حقوق شهروندی برای پاسدار محسن رضائی بود که با اجرای آن آمریکا خواهد توانست ایران را مانند پاکستان به سلاح هسته‌ای تجهیز کند، البته در پوشش «بی‌ریا» و مردمفریب «ایجاد مرکز غنی سازی اورانیوم» در ایران.

گفتیم که نمی‌باید فریب سخنان شیرین پاسدار محسن رضائی را خورد! کشورهائی که عضو شورای امنیت نیستند، نمی‌توانند در خاک خود مرکز تولید سوخت هسته‌ای داشته باشند، ‌ چرا که در صورت ناپدید شدن احتمالی اورانیوم غنی شده یا زباله‌های هسته‌ای هیچ مسئولیتی در برابر اعضای شورای امنیت نخواهند داشت. به علاوه اینان می‌توانند حین غنی‌سازی اورانیوم ناگهان جهش و پرش کرده و به سلاح هسته‌ای هم مجهز شوند. آنگاه ما ملت باید سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر ابر قدرتی چون روسیه باشیم که هم جوار ما نیز هست.

سخنان دلفریب پاسدار محسن رضائی و وعده‌های شیرین ایشان در مورد حقوق شهروندی و غیره پوششی است برای تجهیز ایران به سلاح اتمی و گسترش مرزهای آمریکا به سواحل خزر. و برنامة ارائه شده از سوی محسن رضائی در واقع اعمال سیاست کلیدی آمریکا در ایران جهت تبدیل کشورمان به عامل تهدید اتمی روسیه است. تهدیدی که از طریق ایجاد مرکز غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران به سادگی جامة عمل می‌پوشد.

محسن رضائی نمایندة همان محفل استعماری است که پیش از براندازی بهمن 1357 در اماکن عمومی و از جمله در رستوران آب‌انبار تهران بمب‌گذاری کرده. این همان محفل استعماری است که با شعار دروغین مبارزه با آمریکا به قدرت رسید، و با همین شعار پوچ سفارت آمریکا را اشغال کرد تا با اعمال تحریم اقتصادی و تحمیل 8 سال جنگ استعماری به ما ملت، کشورمان را به پشت جبهة طالبان تبدیل کند. و منافع تفنگ‌فروش‌های غرب به ویژه در انگلستان و آمریکا در گرو همین جنگ بود. فجایعی که امروز در ایران، عراق، افغانستان و به ویژه در پاکستان مشاهده می‌کنیم نتیجة اعمال سیاستی است که از طریق رفسنجانی‌ها، رضائی‌ها، ‌ موسوی‌ها، و ... بر کل منطقه تحمیل شده.

هدف «برنامة» محسن رضائی در واقع ممانعت از آغاز به کار نیروگاه بوشهر و ایجاد تنش در روابط ایران و روسیه‌ است. سال گذشته پادشاه عربستان در میهمانی الیزابت دوم پیشنهاد مشابهی را مطرح کرد؛ ایشان به ایجاد مرکز غنی سازی اورانیوم در کشور سوئیس مهر می‌ورزیدند که با مخالفت روسیه روبرو شد. هم‌زمان با پیشنهادات گهربار پادشاه عربستان، گورکن‌ها نیز برای ایجاد چنین مرکزی در ایران یا در ترکیه طبل می‌زدند و اربابان‌شان در غرب نیز برای فراهم آوردن زمینة اجرای این «طرح»‌ به ارعاب و تهدید مشغول بودند. نتیجة بحران آفرینی در برابرمان قرار گرفته: ممانعت از آغاز به کار نیروگاه بوشهر.

خارج از بحران آفرینی حکومت اسلامی برای جلوگیری از پیشرفت اقتصادی، گورکن‌ها وظیفه دارند از تحولات سیاسی نیز در ایران جلوگیری کنند. حضور محسن رضائی در شبه‌انتخابات جمکران و ارائة‌ برنامة‌ کذا شاهدی است بر این مدعا.



...

دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۸


شکاف و هویت!
...

در پی سخنرانی دیمیتری مدودف در میدان سرخ مسکو، به مصداق «چوب را که برمی‌دارند گربه دزده فرار می‌کنه»، قشقاوی، شاگرد ‌حجرة حاج‌آقا و سخنگوی وزارت امورخارجة مفتضح گورکن‌ها بلافاصله اعلام کرد، برنامة‌ موشکی ایران تهدیدی برای دیگران نیست. البته برای این صحبت‌ها دیگر کمی دیر شده! چرا که تکلیف برنامة موشکی روضه‌خوان‌ها را مذاکرات ارباب‌شان با روسیه روشن خواهد کرد. همچنانکه آزادی رکسانا صابری، دیر یا زود به خروج آخوند شاهرودی و محسنی اژه‌ای از حاکمیت منجر خواهد شد.

در آستانة سفر نانسی پلوسی،‌ رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحد به بغداد، دولت عراق صدور نفت از طرف دولت خودمختار کردستان را به رسمیت شناخت! به این ترتیب دست ارتش ترکیه و پاسداران جمکران برای بمباران کردهای عراق بسته خواهد شد. چرا؟ چون شرکت‌های چندملیتی که از این پس استخراج و صدور نفت کردستان را عهده‌دار خواهند شد تعیین کنندة سیاست دولت‌ها در منطقه‌اند. تصمیم دولت عراق در واقع پیامد منطقی شکست طرح نابوکو است که ایالات متحد را به بازنگری در سیاست خود در منطقه وادار کرده.

تغییر برنامة احمدی نژاد و سفر غیر منتظرة‌ وی به سوریه، بجای دیدار از آمریکای لاتین نشان از همین تغییر سیاست دارد. سیاستی که به دلیل تضعیف مواضع غرب ناچار شده جنجال و بحران آفرینی را کنار بگذارد. آزادی رکسانا صابری را در چارچوب همین عقب‌نشینی می‌باید بررسی کرد.

این «آزادی» نشان از شکست طرح بحران آفرینی ساواک و قوه قضائیه جمکران دارد. در بطن حکومت اسلامی ایندو نهاد استعماری نقش بسزائی در پیشبرد سیاست جنگ‌طلبانة حاکمیت انگلستان داشته و برای حفظ منافع جنتلمن‌های نزول‌خور لندن پرچم مبارزة فرضی با «جاهل محل» را بر افراشته‌اند. ساواک بمبگذاری می‌کند، آخوند اژه‌ای توطئه و جاسوس کشف می‌کند، و آخوند شاهرودی حکم زندان برای «جاسوس» صادر می‌کند، تا هیلاری کلینتون و رئیس جمهور ایالات متحد هم پای به معرکه بگذارند و جنجال رسانه‌ای در غرب انگشت اتهام را به سوی شخص احمدی نژاد بگیرد. صدور حکم رکسانا صابری که با سفر نانسی پلوسی، به عراق تقارن یافت خطوط نوین سیاست آمریکا را در منطقه ترسیم می‌کند. سیاستی که نهایتاً تضعیف سیاست انگلستان را در منطقه به همراه خواهد آورد. کارخانة‌رجاله پروری باید هر چه زودتر محسنی‌اژه‌ای و شاهرودی را که در رأس وزارت اطلاعات و قوة قضائیه لنگر انداخته‌اند با جیره‌خواران نوینی جایگزین کند.

همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم در حاکمیت ایالات متحد شکاف عمیقی ایجاد شده. یک بخش از سیاست حاکمیت را جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها به رهبری نانسی پلوسی اعمال می‌کنند، و بخش دیگر این سیاست توسط جناح سنتی حزب دمکرات اعمال می‌شود. هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجة آمریکا به همین جناح وابسته است. و دلیل ملاقات غیرمنتظرة‌ سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه با رئیس جمهور آمریکا نیز همین امر بود. در روال طبیعی امور وزیر امورخارجة روسیه با همتای خود ملاقات می‌کند نه با رئیس جمهور آمریکا. سفر نانسی پلوسی را به عراق می‌توان پیامد ملاقات «لاوروف ـ اوباما» دانست.

همزمان با سفر رئیس مجلس نمایندگان ایالت متحد به بغداد، دولت عراق حق صدور نفت برای کردستان عراق را به رسمیت شناخت، و دو مقام بلندپایة نظامی نیز در بصره و بغداد ترور شدند! به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 11 ماه مه 2009، روز شنبه، نهم ماه مه رئیس عملیات پلیس در بصره به قتل رسید، و به فاصلة 48 ساعت رئیس عملیات پلیس در بغداد نیز توسط افراد مسلح ناشناس کشته شد. با توجه به نقش پلیس در حکومت‌های جهان سوم که همزمان در جایگاه حافظ امنیت، دادگاه و مأمور اجرای حکم دادگاه می‌نشیند، می‌توان گفت که ترور دو مقام بلندپایة پلیس در بصره و بغداد تغییر پایه‌ای سیاست دولت عراق در داخل کشور را نوید می‌دهد.

با توجه به اینکه سفر نانسی پلوسی به عراق در پی سفر وی به سوریه صورت گرفت، جهت تغییرات مذکور را تا حدودی می‌توان از هم اینک حدس زد: جمع‌وجور شدن اجباری سجادة الیزابت دوم در منطقه و تعدیل حکومت‌طالبان جمکران مسلماً در الویت همین سیاست قرار دارد. محکومیت‌های پیاپی تجار «محترم» اروپائی و آمریکائی به جرم صدور تجهیزاتی با کاربرد دوگانه به ایران ریشه در همین شرایط مفلسانه دارد.

به گزارش رادیو فردا، مورخ 11 ماه مه 2009، دادگاهی در آلمان یک بازرگان را به جرم فروش 16 تن گرافیت به گورکن‌ها به 6 سال زندان محکوم کرد. به گزارش رادیوفردا، بازرگان مذکور بین سال‌های 2005 تا 2007 چند تن گرافیت با غلظت بالا را در پوشش گرافیت با غلظت پائین به ایران صادر کرده است. و عجیب اینکه دولت آلمان هم تا زمانی که کامیون حامل گرافیت توقیف شد خود را به خریت زده بود! چرا که صدور گرافیت در هر حال نیازمند مجوز دولت است و کسی بدون مجوز دولت نمی‌تواند 16 تن گرافیت را از مرزهای آلمان خارج کند. ولی همانطور که می‌دانیم در اینگونه موارد نقش «معجزه» و «ارادة الهی» را هم نباید فراموش کرد!

که دست «قادرمتعال» همواره برای «معجزه» باز است، به شرط آنکه معجزة‌ کذا حافظ منافع «جاهل‌محل و جنتلمن» و نوکران‌شان در جمکران باشد. در غیراینصورت خداوند تبارک و تعالی هیچ معجزه‌ای نخواهند کرد! چون منطقاً خدائی که وجود ندارد نمی‌تواند کاری انجام دهد! ‌ولی با در نظر گرفتن شرایط باید بگوئیم دست الهی دیگر نمی‌تواند برای «جاهل و جنتلمن» «معجزه» بیاورد، و برای نوکران‌شان در جمکران موسم «نعمت‌الهی» دیگر به پایان رسیده. با این وصف گورکن‌ها هنوز امیدشان را به جنگ از دست نداده‌اند، و شاگرد ‌حجرة «فرهیخته» ضمن مصاحبه با روزنامة قطری «الشرق» یک بفرما هم به اربابان حکومت اسلامی زده و گفته شما تشریف بیاورید، نمی‌گذاریم تنگة هرمز بسته شود!

به گزارش سایت نووستی، مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری حسن قشقاوی اعلام کرد، «ما برای مقابله با هر تهدیدی آمادگی داریم.» وی همچنین بر کوشش ایران برای حفظ روابط دوستانه با همسایگان تأکید کرده و می‌گوید:

«موشک‌های ایران برای تهدید دیگران نیست [...] بستن تنگة هرمز نیز طرح دفاعی ایران نیست[...]»

خلاصة مطلب اگر کسی قصد حملة نظامی دارد قدمش روی چشم! مثل دوران نخست وزیری موسوی برای شکستن بهای نفت در بازار جهانی،‌ نفت رایگان برای حزب دمکرات آمریکا تأمین می‌کنیم. تنگة هرمز را آمریکا باز نگاه ‌می‌دارد، نفت به میزان دلخواه و به رایگان به غرب «صادر» می‌شود. در مقابل باید بمب و موشک در حد وفور بر سر مردم ایران ببارد تا اسلام خدشه‌دار نشود! چرا که دین «اسلام» اخیراً در ترادف با «منافع» قرار گرفته. و «منافع» مذکور ایجاب می‌کند که گورکن‌ها برای دوام و بقای حکومت نکبت و ادبارشان و در راستای تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها با «مسلمین» متحد شوند:

«سخنگوی وزارت امور خارجة ایران [در مورد تشکیل سیستم امنیتی مشترک با کشورهای منطقه ] گفت [باید] نظریات مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا ما با کشورهای منطقه از منافع مشترک خود همچون همجواری و پایبندی به دین مبین اسلام بهره بریم.»


می‌بینیم که «پایبندی به دین مبین اسلام» در زمرة‌ «منافع مشترک» گورکن‌ها با کشورهای منطقه قرار گرفته. البته این «منافع» را آبدارخانة سازمان سیا و کارخانة رجاله‌پرروی برای ملت ایران تعریف کرده‌اند. بی‌دلیل نبود که نوشابه امیری در سایت روزآنلاین، مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری «دین» را در ترادف با «روانپزشک» قرار داده بود. البته مصاحبة ایشان با فیلسوف جاهل‌مسلک جمکران از سایت کذا حذف شده ولی چه غم؟! مصاحبة کذا را در سایت «نهضت مقاومت» در کنار عکس شاپور بختیار به مخاطب حقنه می‌کنند، که از پریشانگوئی «استاد» سروش بیشتر لذت ببرد. سروش در این مصاحبه ضمن کوبیدن بر طبل دین‌‌پرستی به تکرار ترهات پاپ پرداخته و «دین» را در ترادف با «علم» و «فلسفه»‌ قرار می‌دهد:‌

«دین هویت ماست؛ فرهنگ ماست؛ اعتقاد ماست؛ آرمان ماست. علم هم آفاتی دارد، فلسفه هم آفاتی دارد[...]»

همین فرد با این عقاید متحجر، در ادامة مصاحبه خود را مدافع «لیبرال ـ دمکراسی» می‌خواند. پیشتر گفتیم که فعلة فاشیسم علوفة خود را از دست‌های مقدس استعمار غرب دریافت می‌کنند. در نتیجه هر آنچه محفل فاشیسم بین‌الملل در برابرشان بگذارد، میل خواهند کرد. سروش هم ضمن تکرار مزخرفات کاردینال راتزینگر تعریف نوینی از دین ارائه می‌دهد که هم «هویت» است و موجود، و هم «آرمان» است و برای رسیدن به آن باید کوشش کرد! چون فیلسوف جمکران هنوز نمی‌داند انسان‌محوری در تضاد با خدا محوری ادیان قرار می‌گیرد. گویا فدائیان شاپور بختیار هم به همین درجة والا از نادانی دست یافته‌اند که مهملات این شیاد فرهیخته را در سایت نهضت مقاومت منتشر می‌کنند. شاهدیم که «پیروان راستین» شاپور بختیار هم سر از آخور گورکن‌ها و لات‌الله درآورده‌اند، و مزخرفات انسان‌ستیز عبدالکریم سروش را که در روزنامة آخوند کروبی در ایران هم منتشر شده، در سایت خود به شما تقدیم می‌کنند. البته به همراه تصویر بختیار و شرح حال او ...

این همان شاپور بختیار است که به دلیل عدم همکاری با پادوهای استعمار به قتل رسید؛ شاپور بختیار‌، ‌ نوة «سردار فاتح» که پدرش هم برای تحکیم پایه‌های کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام‌پناه به قتل رسید، امروز به ابزار تبلیغات دین‌فروشان تبدیل شده! در سایت «نهضت مقاومت» به جز تبلیغات فاشیست‌های طرفدار «احترام به ادیان» هیچ نخواهیم دید! خوب شد شاپور بختیار رفت و این روزهای نفرت‌انگیز را ندید! بگذریم و بازگردیم به سخنرانی دیمیتری مدودف که در میدان سرخ مسکو به مناسبت 64‌امین سالگرد کاپیتولاسیون ارتش آلمان نازی ایراد شده.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 9 ماه مه 2009، دیمیتری مدودف
اظهار داشته:

«هرگونه تهاجمی بر ضد شهروندان ما پاسخی کوبنده و درخور خواهد داشت. پیروزی ما بر فاشیسم نمونه و درسی است برای همه، به ویژه در شرایط کنونی.»


به فعلة فاشیسم که مهملات پاپ را نشخوار می‌کنند، یادآور شویم جنگ سرد و دوران طالبان پروری و مسجد‌سازی دیگر به پایان رسیده. در پی تخریب مسجد ترک‌ها در شهر باکو، ‌ امروز یکی دیگر از مساجد وارداتی در جمهوری آذربایجان نیز تعطیل شد. حنازرچوبه هم با آه و اشک از تعطیلی «خانة خدا» خبر داده! البته تعطیل دکان دین‌فروشی در جمهوری آذربایجان نه به خواست دولت این کشور، که به دلیل تضعیف متولیان واقعی «مسجدبازی» در منطقه صورت می‌پذیرد.



...

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۸


سگ زرین‌گوش!
...
پاسخ اینچنین بود اورمزد را به زرتشت[...] کیومرث چهار چیز از اورمزد خواست [...] نخستین، سگ زرین‌گوش [...] که در کنار پل چینود [...] ایستاده است [...] و سگ زرین‌گوش نیز آن‌روان را، آن هنگام که در گذر به جهان دیگر بیند، اگر آن‌کس اندر گیتی سگان را آزارد، در آن جهان، ‌ سگ روان او را از پل چینود گذرانیدن نتواند، چرا که در مینو و گیتی هم سگ زرین‌گوش [...] پدیدار نشود تا پاس‌بانی کردن تواند؛ از آن‌ روی روان را نگاهداشتن و پاس‌بانی کردن نتواند. گفتار در بارة سگ در دین بسیار کرده شده است، گفت‌اش اورمزد به زرتشت!
کامه و ارادة [یزدان] پیوسته روا باد!
کتایون مزداپور، ترجمه و بررسی دست‌نویس م. او.19، «داستان گرشاسب، تهمورث و جمشید، گلشاه و متن‌های دیگر»، انتشارات آگاه، 1378، تهران.

«دین» به عنوان «روانپزشک»، از ابداعات «نوشابه امیری» است که در راستای تحریف نظریة «انسان‌محور» فروید، و در قالب یک پرسش ساده و معصومانه از سروش، به مخاطب از همه جا بی‌خبر در سایت «روزآن‌لاین» مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری حقنه می‌شود؛ علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چرا که نفی و تحریف نظریه‌های انسان‌محور متفکران مدرنیته، مارکس،‌ فروید و نیچه شیوة شناخته شده‌ای است که در مؤسسة کیهان، پیش از براندازی سلطنت‌پهلوی نیز رایج بود، و پس از استقرار حکومت اسلامی در خارج از مرزها با جدیت تمام دنبال می‌شود. کافی است مقالات امیرطاهری، سردبیر کیهان دوران سلطنت را با مقالات و اظهارات ایشان در سه دهة اخیر مقایسه کنیم. خط تبلیغاتی کیهان، مانند خدواند خونخوار ابراهیم «لایتغیر» است! همچون مطالبات کوکلوکس‌کلان‌ها در هریتیج کلاب.

محض اطلاع یادآور شویم شناخت تمایلات ضمیر ناخودآگاه گامی است که به ضمیر خودآگاه یا به «فرد، در زمان و مکان مشخص» امکان ‌می‌دهد که از ترس تمایلات ناخودآگاه به دامان گذشته، یا «ضمیر برتر» پناه نبرد و در حالت «تعادل» قرار گیرد. حال آنکه دین به عنوان‌ احکام سرکوب ضمیر ناخودآگاه و نفی مطالبات منطقی ضمیر خودآگاه فرد را از زمان و مکان خارج کرده به سوی «توهمات مقدس» گذشتگان می‌راند. رستن از زنجیر توهمات و ارزش‌های مقدس در چارچوب منطقی با شتافتن به سوی مقدسات در تضاد قرار می‌گیرد. روشن‌تر بگوئیم نظریة فروید راهی است به سوی «آزادی فرد»، راهی است به سوی زندگی در زمان و مکان مشخص با در نظر گرفتن واقعیات. حال آنکه دین و ایمان بیراهه‌ای است که آینده را در توهمات گذشتة مقدس می‌جوید. از قضای روزگار فاشیسم نیز جز این نیست!

اگر به سایت‌های بیگانه که به زبان فارسی به پروپاگاند و انتشار ابتذال و خشونت مشغول‌اند نگاهی بیافکنیم خواهیم دید که روز هشتم ماه مه، 64 امین سال شکست ارتش هیتلر را عملاً زیر سبیلی درکرده‌اند. در آخرین ساعات روز هشتم ماه مه کاپیتولاسیون ارتش آلمان توسط روسیه، انگلستان، فرانسه، آمریکا و آلمان امضاء شد. حدود یکساعت بعد، روز نهم ماه مه به پیشنهاد روسیه سند دوم کاپیتولاسیون به تأئید کشورهای مذکور رسید. در این سند روسیه خواهان عدم تجزیة آلمان شده بود. همچنانکه در وبلاگ «بادبان پاره» گفتیم اروپائی‌ها و آمریکا از روی ناچاری به جنگ با متحدان فاشیست خود وارد شدند.

همزمان با 64 امین سالگرد شکست ارتش هیتلر، کاردینال راتزینگر که افتضاح انتشار مقاله‌شان در رسانة رسوای پان‌ژرمانیست‌ها با «خفقان» کامل هم میهنان دمکراسی‌پرور و آزادی‌خواه همراه شد،‌ برای به راه انداختن جنگ زرگری با «جهان اسلام» و گرم نگاهداشتن تنور «یهودستیزی» در اتحاد جماهیر نوکری راهی اردن شده، به گزارش حنازرچوبه «با کفش» به مسجد «الحسین» پای گذاشتند. ایشان یک سخن‌رانی مضحک هم ایراد فرمودند تا علوفة ‌لازم برای عربده و زوزه و روضه دراختیار فعلة فاشیسم در جمکران،‌ اردن و مصر و لبنان قرار گیرد. ولی گزارش کنندة بینوا نمی‌داند که تمامی گزارش‌های تصویری از مراسم کذا نشان می‌دهد که همة حاضران، از مسلمان و مسیحی کفش به پا داشتند!‌ بله، آنهنگام که الیزابت دوم در ترکیه با کفش صندل سفید وارد مسجد شد همة اعضای اتحاد جماهیرنوکری به ویژه در حنازرچوبه سکوت کردند، چرا که به راه انداختن معرکة فاشیسم و دین‌فروشی از لندن، آمستردام، کپنهاگ و استکهلم به واتیکان انتقال یافته.

واتیکان هم مانند جمکران حکومتی است «معنوی»، «مستقل» و به ویژه مطیع کلیسای آنگلیکن. به عبارت دیگر آخوند ویلیامز، که از نظر جایگاه مذهبی در کشور انگلستان پس از الیزابت دوم قرار گرفته هیچ اختلافی با کاردینال راتزینگر ندارد، در حالیکه کلیسای کاتولیک و آنگلیکن هر دو با کلیسای ارتدوکس اختلاف دارند و می‌کوشند این اختلاف را از طریق گسترش مقدسات دینی، بومی، قومی یا تشویق فاشیسم اسلامی، یهودستیزی و به ویژه دامن زدن بر احساسات و تعصبات میهن‌پرستانه در منطقه «حل» کنند. به راه افتادن جنگ زرگری بین گورکن‌ها و اعراب پیرامون دو محور بومی و دینی یا بهتر بگوئیم، پارس کردن اینان در سواحل «خلیج همیشه فارس» و اعتراض به «سلفی» و «وهابی» و غیره دلیل دارد. آن‌هم دلیلی که توسط آکادمی «آکسفورد» توجیه می‌شود.

همزمان با سالگرد فروپاشی ارتش هیتلر، آکادمی آکسفورد از تندیس فردوسی پرده برداری کرد. و به زبان ابتذال گورکن‌ها تندیس فردوسی در آکسفورد «رونمائی» شد.

تاکنون تندیس «صادق هدایت» در هیچیک از آکادمی‌های غرب نصب شده؟ نه! چرا؟ چون صادق هدایت «رمان» نویس بوده و به احتمال زیاد غربی‌ها خواهند گفت که آداب و رسوم ایرانیان به «حماسه» نزدیک‌تر است! در نتیجه، دکان نصب تندیس «فردوسی» گرم و داغ است. چون فردوسی «حماسه‌سرا» است. پیش از ادامة مطلب باید یک نکتة مهم را یادآور شویم و آن اینکه فردوسی اهمیت ویژة خود را در زبان و ادبیات فارسی دارد و ملت ایران «زبان فارسی» را مدیون شاهنامة فردوسی است. و اگر چه شناخت شاهنامه برای ایرانیان یک الزام فرهنگی است، شاهنامة فردوسی پاسخگوی مسائل اجتماعی ایران امروز نمی‌تواند باشد. زبان حماسه همچنانکه پیشتر در همین وبلاگ توضیح داده‌ایم زبانی است یک‌سویه و آمرانه که بر ارزش‌ها تکیه دارد، و در دوران زندگی فردوسی، ادبیات جهان از چارچوب حماسی فراتر نمی‌رفت. به عبارت دیگر هنوز «رمان»، به عنوان روایت زندگی انسان رسته از زنجیر تقدس‌های قومی، بومی و دینی وجود خارجی نداشت.

رمان، همچنانکه گفتیم با جنبش «انسان‌محور» رنسانس در غرب پیوند ناگسستنی دارد. و «انسان محوری» هیچگونه تقدسی را بر نمی‌تابد. با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین در مورد رمان و تقابل آن با «زبان‌های مختلف قدرت»، به ویژه زبان تقدس الهی در وبلاگ‌های پیشین توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد. فقط یادآور می‌شویم که ویژگی «دون کیشوت» به عنوان «رمان»، زبان طنزی است که ارزش‌های مقدس شوالیه‌های صلیبی را به سخره می‌گیرد. دون کیشوت که می‌کوشد به زور شمشیر «نیکی» و «عدالت» را بر جهان حاکم کند، به جنگ سایه‌ها می‌رود.

در رمان‌های صادق هدایت، آن‌ها که بر خلاف توپ مرواری و یا کاروان اسلام طنز گزنده ندارند، «طنز تلخ» ابعاد توحش و قساوت مقدسات دینی را ترسیم می‌کند. «سگ ولگرد» یکی از نمونه‌های طنزتلخ در رمان‌های هدایت است. سگی که در ورامین برای «ثواب» و «محض رضای خدا» مورد آزار و شکنجه قرار می‌گیرد. سگی که ویژگی‌های یک انسان را دارد، چشم‌ها وموهای‌اش خواسته‌ها و خاطرات‌اش زندگی انسان را تداعی می‌کند. «پات»، پرسوناژ اصلی رمان دوران کودکی خود را در آغوش مادر، و هنگام بازی با برادر به یاد می‌آورد. پات، سگی است که انتظار محبت دارد و بجای محبت شکنجه می‌شود، همه آزار او را «طبیعی» می‌شمارند، چرا که «مذهب» سگ را «نجس» می‌داند:

[...] ‌این یک سگ اسکاتلندی بود که پوزة کاه‌ دودی و به پاهای‌اش خال سیاه داشت. مثل اینکه در لجنزار دویده و به او شتک زده بود.[...] موهای تابدار چرک داشت و دو چشم باهوش آدمی در پوزة او می‌درخشید[...] نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت بلکه یکنوع تساوی دیده می‌شد[...] ولی به نظر می‌آمد نگاه‌های دردناک پر از التماس او را کسی نمی‌دید و نمی‌فهمید. جلو دکان نانوائی پادو او را کتک می‌زد، جلو قصابی شاگرد‌ش به او سنگ می‌پراند، اگر زیر سایة اتومبیل پناه می‌برد، ‌ لگد سنگین کفش میخ‌دار شوفر از او پذیرائی می‌کرد. و زمانی که همه از آزار او خسته می‌شدند، بچة شیربرنج فروش لذت مخصوصی از شکنجة او می‌برد. در مقابل هر ناله‌ای که می‌کشید یک پاره سنگ به کمرش می‌خورد و صدای قهقهة بچه پشت نالة سگ بلند می‌شد و می‌گفت: (بدمسب صاحاب!) مثل اینکه همة آن‌های دیگر هم با او همدست بودند و به طور موذی و آب‌زیرکاه او را تشویق می‌کردند، می‌زدند زیر خنده. همه محض رضای خدا او را می‌زدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود، سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتا جان دارد ، برای ثواب الهی بچزانند.

صادق هدایت، رمان «سگ ولگرد»

در کشورهای مسلمان نشین آفریقا، سگ نجس نیست. هر جا دین زرتشت تهدیدی برای گسترش اسلام بوده سگ نجس شناخته شده. بله «سگ» به این دلیل در احکام توحش شیعی‌مسلکان ایران «نفرین» شده و «نجس» است که در باورهای دین زرتشت از اهمیت فراوان برخوردار است. اگر سگ را در گیتی آزار دهیم «سگ زرین‌گوش» برای گذر از «پل چینود» که «پل صراط» مسلمین در عمل از آن نسخه برداری شده، به روان انسان کمک نخواهد کرد. بله، «نفرین کنندگان سگ» امروز به خلیج فارس و فردوسی متوسل شده‌اند. البته دانشگاه آکسفورد پیشتر «نشست فردوسی» به راه انداخته بود تا از زبان نخبگان به ما ملت تفهیم کند که «رنسانس» در ایران نمی‌تواند در چارچوب «رمان» متبلور شود. ایرانیان پست و عقب افتاده‌اند و باید رنسانس خود را در ارزش‌های«حماسه» جستجو کنند، همچنانکه از سال 1921،‌ مدرنیته را در پوشش قرآن و احکام توحش شریعت با چماق برای‌شان به ارمغان آوردیم و دمکراسی را هم با خمینی.

البته فکر نکنید رئیس دانشگاه آکسفورد بی‌ادب است! ابداً این سخنان بر زبان جنتلمن‌های کلمب‌آباد هرگز جاری نخواهد شد. این سخنان در ورای تعارف و تواضع و تکریم و تمجید و ستایش از فرهنگ ایران به سفیر گورکن‌ها ارائه می‌شود، تا «حماسه» را در ترادف با «تاریخ» قرار دهد. و به ما بگوید «تاریخ» ایران نه بر تحرکات و ارادة انسان که بر توهمات انسان در قالب «اسطوره» تکیه دارد. پیشتر گفتیم که ادبیات جامعة بشری از اسطوره به حماسه و سپس به «رمان» رسیده. و به موازات همین سیر تحولی است که تاریخ به عنوان «پویائی انسان» در زمان و مکان مشخص در تضاد با اسطوره و حماسه قرار می‌گیرد. ظاهراً رئیس دانشکدة «وادهام» آکسفورد ترجیح می‌دهند تاریخ ایران به قصة شاه پریان شباهت داشته باشد تا در آیندة نزدیک مزخرفاتی نظیر «وحی» و «معراج» محمد به آسمان نیز از رخدادهای تاریخی به شمار آید.

به گزارش «فارس‌نیوز»، مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری، «سر» نیل چالمزر در مراسم پرده برداری از تندیس فردوسی، ضمن تجلیل از مقام حکیم طوس تلویحاً چنین فرموده‌اند،‌ شاهنامة فردوسی را آویزة گوش کنید، که نان ما آجر نشود! البته سفیر گورکن‌ها که در این مراسم حضور داشته مسلماً متوجة «پیام» سر چالمرز نشده است! تعجبی هم ندارد ولی ما علامت تعجب را گذاشتیم چرا که در محضر یک جنتلمن انگلیسی که از سوی الیزابت دوم مفتخر به دریافت لقب «سر» شده، می‌باید مراعات حال سفیر چاه ‌جمکران را بکنیم. حال که چند سطر از نیل چالمرز فاصله گرفتیم و ایشان دیگر صدای ما را نمی‌شنوند می‌توانیم بگوئیم، «بیله دیگ، بیله چغندر»! در حکومتی که داش صفارها برای «فرهنگ» مردم تصمیم می‌گیرند سفیرکبیر هم یک گوسالة ننه‌حسن بیش نخواهد بود. «هیزاکسلنسی» گوسالة ننه‌حسن ابراز امیدواری فرموده‌اند که «آرمان‌های فردوسی» پلی بین ملت‌ ایران و بریتانیائی‌ها برای «درک متقابل» باشد!

بله مردم انگلستان که چند سده پیش با حماسه وداع کرده‌اند و از نظر فرهنگی و هنری در اروپا در زمرة پیشرفته‌ترین‌ها به شمار می‌روند، می‌باید برای «درک ملت ایران» با آرمان‌های فردوسی آشنا شوند، چرا؟ چون سیاست استعمار ایجاب می‌کند که ملت ایران راه آینده خود را در گذشته‌های حماسی جستجو کند. البته استعمار در ظاهر یک گام به پیش آمده و دست از روایات خفت و ذلت و حقارت صحرای کربلا برداشته، و به شکوه و عظمت ایران‌زمین و فرو شکوه شاهان اسطوره‌ای رضایت داده! ولی اشتباه نکنیم، این عقب نشینی به سوی «شاه» خیز برداشتن برای پرش بعدی به آغوش «شیخ» است. همچنانکه در هشتاد سال اخیر ملت ایران در این دایرة جهنمی سرگردان مانده:

«سر نیل چالمرز، رئیس دانشکده وادهام آکسفورد [...] گفت: فردوسی شاعری بزرگ و شناخته شده برای همه جهان است و شاهنامة وی [...] دارای جنبه‌های فراوان اجتماعی، فرهنگی سیاسی، تاریخی و حماسی است و طی هزار سال گذشته نقش مهمی در زندگی مردم ایران و دیگر فارسی زبانان داشته[...]»


برخلاف اظهارات مستر چالمرز، این تاریخ ایران است که شاهنامه را ایجاد کرده و برای آن چنین نقش مهمی برای حفظ زبان فارسی فراهم آورده. شاهنامه تبلور پویائی یک ملت است. سه سده مقاومت مسلحانة بابک‌ها و مازیارها در برابر اشغالگران تازی مجالی فراهم آورد تا فردوسی بتواند ما را از قید زبان بیگانه برهاند و هویت‌مان را بار دیگر به زبان فارسی در تاریخ تبیین کند. ولی پس از گذشت سیزده سده هنوز آثار «تازیانة» این دین وارداتی بر فرهنگ ما ایرانیان نمایان است. هنوز «سگ ولگرد» را همه «محض رضای خدا» می‌زنند و به نظرشان خیلی هم طبیعی است چرا که سگ را مذهب نفرین کرده! سگ ولگردی که صادق هدایت در اثر خود به او انسانیت بخشیده، همان ایرانی است؛ ایرانی‌ای که هنوز نتوانسته از چنبرة نفرین و توحش مذهب شیعه رها شود.



...