شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۸


«عقل» و آشوب!
...
«شعار پوچ» منافع ملی را تأمین نخواهد کرد. سیاستی که به صورت ملموس و واقعی «منافع ملی» را تأمین نکند، جز خیانت هیچ نیست. به عبارت دیگر «نیت خیر» کفایت نمی‌کند،‌ «نتیجة» حرکت است که اهمیت دارد. این یک اصل کلی است که همواره باید مد نظر داشته باشیم.

هدف از پیشنهاد مزورانة محاکمة مقامات مفلوک‌ حکومت جمکران و طرح شعارهای ابلهانة مشابه فقط ایجاد هیاهو برای انحراف افکار عمومی از این واقعیت مسلم است که، محاکمة نوکران آمریکا در جمکران و حتی سرنگونی حکومت اسلامی به خودی خود برای ملت ایران نه دمکراسی به ارمغان می‌آورد، و نه گامی در مسیر منافع‌ملی خواهد بود. این مختصر را گفتیم تا اهالی رادیوفردا بدانند که چند سر روحانی خودفروخته و مخالف‌خوان را نمی‌توانند در جایگاه رهبری مخالفان حکومت طالبان شیعی‌مسلک جمکران قرار دهند. اگر سازمان سیا و حاکمیت انگلستان قصد ازدواج دوباره با ملاعمر دارند، در کشور ایران دیگر از این غلط‌ها نمی‌شود کرد.

ساواک منفور جمکران به دلیل ناکامی در کودتای انتخابات و شکست طاعون سبز، برای «رهبرسازی» به دامان محمدملکی، ساواکی‌ و مخالف‌خوان سرشناس جمکران متوسل شده تا‌ شاید بتواند آشوب در دانشگاه را مطابق التماس‌دعای حداد عادل منفور سازمان دهد.

در این راستا آنگلوساکسون‌ها جیره‌خواران سنتی‌شان را به دو گروه کاذب تقسیم کرده‌اند: ملایان حکومتی‌ و ملایان طرفدار مردم! ملایان طرفدار مردم نعلین‌هائی را گویند که پس از سه دهه شرکت فعال در جنایات حکومت جمکران، در سایت رادیوفردا و سایت توده‌پرستان از ظلم و استبداد و اینجور مسائل خیلی شکایت دارند. البته فکر نکنید این عزیزان نگران خودشان هستند، ابداً! این شارلاتان‌ها خود را «وکیل مدافع» ملت ایران می‌دانند. و این روزها برای مخالف‌خوانان جیره‌خوار استعمار، «ملت ایران» به شارلاتان‌هائی از قماش محمد ملکی، کروبی، موسوی، بهزاد نبوی و ... و گروهی که فقط طی کودتای 22 خرداد گویا «شکنجه» شده‌اند محدود می‌شود. باقی «ملت ایران» ول معطل‌اند! چرا که قبلاً هیچ اشکالی در این حکومت اسلامی وجود نداشته.

می‌دانیم که پیشتر، به ویژه در دوران پرافتخار محمدخاتمی اوضاع بسیار عالی بود! به همین دلیل امثال محمد ملکی و آخوندهای مخالف‌خوان همگی خفقان اختیار کرده بودند. ولی امروز به دلیل حضور حزب اسلام‌‌پناه و آشوب پرست دمکرات در کاخ سفید، همة ریزه خواران سفرة‌ استعمار در داخل و خارج مرزها مخالف ظلم و ستم از آب درآمده‌اند. و می‌دانیم که در ملک جمشید، «رهبری مبارزه با ظلم» از دوران قدیم ارث پدری آخوند و ملا بوده. این ارث پدری آنقدر آب به دهان بعضی انداخته بود که حتی اکبربهرمانی هم طی بحران اخیر تلاش کرد خود را در صف مدافعان حقوق مردم قرار دهد، البته نشد! در نتیجه اکبرسازندگی امروز در مجلس خبرگان ضمن ایراد یک سخنرانی فکاهی خواهان «قانون‌گرائی» و «عقلانی» شدن فضای جامعه و این حرف‌ها شد.

جالب اینجاست که به دلیل خدامحور بودن قوانین چاه جمکران، توصیه به قانونگرائی در عمل تأکید مستقیم بر «منطق‌گریزی»‌ و ایجاد جنجال و هیاهو خواهد بود، ‌چرا که «خداوند» ریشه در توهمات انسان دارد، و هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند بپذیرد که توهمات انسان‌ها به دلیل حضور چند رأس عمامه «عقلانی» شده باشد. مگر اینکه به پیروی از اعضای «حلقة فرانکفورت»، در کمال پدرسوختگی «ذهنیت» انسان، مرکب از «ضمائر برتر، خودآگاه و ناخودآگاه» را بجای «عقل سلیم» بنشانیم، و «باورها» را که ریشه در احساسات و توهمات «منطق ستیز» دارد «عقلانی» خوانده، «دین عقلانی» ‌را در عرصة سفسطه و شارلاتانیسم جهانی به دوستداران حماقت هدیه کنیم.

پروپاگاند گوساله‌فریب «دین عقلانی»، ویژة اتحاد جماهیر نوکری ساخته و پرداخته شده. با نشخوار همین علوفة لذیذ است که بعضی‌ها از «دیوان حافظ» برای ما ملت «سکولاریسم» استخراج کرده، و برخی دیگر با استناد به بی‌بی‌گوزک «خلخال زن یهودی» و نهج‌البلاغه برای‌مان «دمکراسی» تعریف می‌کنند. چرا؟ چون دیوان حافظ همچون نهج‌البلاغه سراپا تناقض و ابهام است. هر چه دامنة ابهام را وسعت دهیم، اجماع گسترده‌تر خواهد شد. چون اجماع ریشه در «باورها» دارد.

ایجاد اجماع همچنان که گفتیم ابزاری است برای فریب افکار عمومی. افکار عمومی شیفتة «افسانه» است، و از این نظر به کودکان شباهت فراوان دارد. افکار عمومی تکیه بر احساسات لطیف دارد، و از این بعد به «شاعر» نزدیک است. البته در اینجا منظور از شاعر «مداح قدرت» و «غزل به مزد»‌ ساواک نیست. شعر، از احساس و الهام شاعر ناشی می‌شود. ذوق و قریحة شاعر و میزان شناخت او از ادبیات در سرودن شعر نقش اساسی ایفا می‌کند. به عبارت دیگر شناخت ادبیات برای سرودن شعر کافی نیست. به عنوان نمونه هر کس می‌تواند در حد نادرپور با شعر و ادبیات آشنائی داشته باشد، ولی هر کسی نمی‌تواند از ذوق‌وقریحة نادرپور هم برخوردار باشد. یا هر کس می‌تواند با تقلید از حافظ و مولوی و با دستکاری مختصر در سروده‌های آنان «شعرکی»‌ به هم ببافد و در عرصة فقرفرهنگی ردای «شاعر» بر تن کند، ولی مسلماً مقلد حافظ و خیام را نمی‌توان شاعر به شمار آورد.

این مختصر را گفتیم تا روشن شود «افکارعمومی» را مشکل می‌توان در مسیر اهداف «منطقی» بسیج کرد. ولی بسیج افکار عمومی در راه «اهداف پلید»، از طریق ایجاد اجماع پیرامون «اهداف رویائی» بسیار ساده است. روشن‌تر بگوئیم افکار عمومی خود را دست بسته به «شعار» عامیانه و عوامفریب می‌سپارد، شعارهائی که از لایه‌های پائین جامعه نشأت گرفته و در مسیر حرکت‌شان به سوی لایه‌های بافرهنگ‌تر مرتباً «پالایش» می‌شوند. این روند پالایش سرانجام زبان مبتذل و عامیانه را به زبان والای «شعر» تبدیل می‌کند.

پیش از ادامة‌ مطلب لازم است توضیح دهیم، زبان والای شعر «طنز» را نیز در بر می‌گیرد. هنگامیکه از «زبان والای شعر» سخن می‌گوئیم، در واقع هر گونه «قضاوت اخلاقی» در مورد سروده‌های شاعر را نیز مردود می‌دانیم. اما چنین امتیازاتی شامل حال شعرای «متعهد» و «مکتبی» که در برابر دریافت دلار و یا در ازای بهره‌وری از موضع «اشغالی اجتماعی» خود را «در خدمت ایدئولوژی» قرار می‌د‌هند نخواهد شد. کسی که با سوءاستفاده از شهرت و استعداد «فرضی» خود در زمینه‌های مختلف هنری، با «آزادی‌ستیزان» همنوائی ‌کند، با تبدیل «هنر» خود به «ابزار سرکوب» شاید در یک نظام سیاسی «جایگاه هنری» خود را محفوظ نگاه دارد، ولی مسلماً مقام و مرتبة انسانی را از دست خواهد داد. نه! اشتباه می‌کنید! روی سخن با «هنرمندان» وطنی، و مدافع نعلین «اصلاحات» نیست!

در اینجا سخن از یک نگرش کلی به روند «پالایش زبان» در حرکت‌های سیاسی است. روندی که شاید به ما امکان دهد تا ببینیم چگونه در مسیر مزورانة «عقیده سازی»، «سربازگیری» و «رهبر سازی»، شایعات استعمار به «زبان جامعه» یا زبان روزمره عوام تزریق می‌شود و چگونه این «زبان عوام»، در قالب شعر «زبان والا» را آلوده می‌کند. بهتر بگوئیم، هدف ما بررسی «اجماع» بین توده‌هاست که در چارچوب این حرکت با شاعر به «وحدت کلمه» می‌رسند. شاعرانی که پشت سر «رهبر» و در مقام «سرباز» ایستاده‌اند. این روند «ذوب شدن» در رهبری در بهترین حالت به صورت «رایگان» صورت می‌پذیرد، ولی رایگان بودن «خدمت»،‌ از میزان «خیانت» نمی‌کاهد.

البته به ناچار اذعان داریم که به دلیل مشاهدة مکرر یک «پیام ویژه» در سروده‌های سیاسی مدعیان مخالفت با حکومت اسلامی به این نتیجه می‌رسیم که شاعران ما در اسارت زنجیرهای «اجماع» باقی مانده‌اند. البته هیچ تعجبی هم ندارد چرا که «شاعر» به «زبان احساس» سخن می‌گوید؛ «شعر منطقي» وجود خارجی ندارد. زبان شعر اگر پیوند خود را با «شور و احساس و هیجان» بگسلد، دیگر «شعر» به مفهوم واقعی کلمه نیست. پس در روزهای تلخ و بحرانی کشور، شاعر همواره در کنار مردم قرار می‌گیرد، حال آنکه برای «تحلیل بحران» نمی‌توان چنین کرد. برای تحلیل بحران باید «اقتصاد» و مسیر حرکت سرمایه را مد نظر قرارداد، چرا که در یک جامعه هرگز بحران معنوی و آسمانی بروز نمی‌کند. بحران سیاسی ریشه در واقعیت مسائل مادی دارد. پس ما هم ناچاریم مسیر خود را از احساسات مردمی جدا کنیم. پیش از ادامة مطلب، در پاسخ به یکی خوانندگان گرامی پیرامون روابط روسیه و ایران توضیحاتی می‌آوریم.

زمانیکه روسیه به ایران پیشنهادی می‌دهد در واقع روی سخن‌اش با اربابان حکومت اسلامی است. به همین دلیل حکومت مقتدر و مستقل جمکران هیچ پاسخی به روسیه نمی‌دهد، پاسخ از سوی ارباب این حکومت خواهد آمد. چون حکومت اسلامی همچون دیگر حکومت‌های اسلامی دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌هاست. برای آگاهی از وابستگی این حکومت به آنگلوساکسون‌ها، کافی است نگاهی به صادرکنندگان عمده به ایران داشته باشیم. صادرکنندگان از آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، ترکیه، عراق، پاکستان و ... همگی در منطقة‌ نفوذ «دلار» و سازمان ناتو قرار گرفته‌اند. آمریکا، به عنوان فرماندة سازمان کذا، در چارچوب تحریم‌های اقتصادی سلاح و مهمات را فقط «در بازار سیاه» به حکومت امام زمان می‌فروشد. و برای این «مهم» است که شرکت‌های «برادران» جان برکف سپاه در آمریکا به ثبت رسیده‌اند.

از سوی دیگر قراردادهای خفت‌بار نفت و گاز با کشورهای چین، سوئیس، اطریش و امارات به امضاء می‌رسد، که از شرکای خوب و پابرجای آنگلوساکسون‌ها به شمار می‌روند. و از همه مهم‌تر نقش کلیدی امارات در ورود کالای قاچاق به ایران است که پیشتر به جزئیات آن اشاره کرده‌ایم. پاسداران از امارات کالاهای قاچاق وارد می‌کنند، و ارز پرداختی به شرکت‌های امارات از طریق مؤسسات «مستقل» مالی به بانک‌های لندن سرازیر می‌شود. بخشی از ذخائر ارزی ایران در برابر اسلحه و تجهیزات نظامی به مناطق بحران‌زده، حتی به کشورهای گرجستان و اوکراین سرازیر می‌شود. سلاح‌های مذکور که از سوی آمریکا در اختیار این کشورها قرار می‌گیرد، بدون اجازة آمریکا نمی‌تواند به کشور ثالث «فروخته» شود.

ولی حکومت جمکران به این مختصر اکتفا نمی‌کند. عربستان و بخش شیعه‌نشین عراق نیز از این ذخائر ارزی سهم دارند. دولت نوکرصفت جمکران تسهیلات ویژه برای سفر به مناطق روضه و زوزه در نظر گرفته تا گردش و تفریح مردم ایران به حوزة نفوذ اقتصادی سازمان ناتو محدود شود. منطقه‌ای که همزمان مرکز برده‌فروشی، تجارت قاچاق و ابراز بندگی به درگاه خداوند خونخوار ابراهیم، یا بهتر بگوئیم از مهم‌ترین مراکز فقرفرهنگی در جهان است. این سیاست سال‌هاست که با حمایت پنهان سازمان ناتو بر ملت ایران تحمیل می‌شود.

به این ترتیب ارتباط ایران با کشورهای «منطقة نوروز» به حداقل می‌رسد. منطقه‌ای که نه تنها «فرهنگ» اقوام ایرانی ریشه در آن دارد که فرهنگ ایران پس از اسلام نیز غنای خود را از آن گرفته. آیا تاجیکستان از نظر فرهنگی به ما نزدیک‌تر است یا امارات؟ جمهوری آذربایجان به ما نزدیک‌تر است یا کویت؟ ارمنستان از نظر فرهنگی و تاریخی به ما نزدیک‌تر است یا عربستان سعودی؟ مساجد سمرقند و بخارا دیدنی‌تر است یا مساجد نوساز و بازاری کشورهای حاشیة خلیج فارس؟ اگر کسی آثار تاریخی سمرقند و بخارا را ببیند به حقارت بناهای دوران صفویه در «نصف‌جهان» هم پی خواهد برد.

خلاصه کنیم، سیاست استعمار ملت ایران را از نظر اقتصادی تحت انقیاد سازمان ناتو قرار داده و جهت تحمیل فقرفرهنگی بر جامعه، ارتباط با مراکز ابتذال و فقرفرهنگی از قبیل عربستان، بخش شیعه‌نشین عراق، امارات، ترکیه و ... را مورد حمایت قرار می‌دهد. به همین دلیل است که می‌گوئیم کل این حکومت و نه بخشی از آن از سوی آنگلوساکسون‌ها حمایت می‌شود.

ولی سیاست غرب برخلاف قمپزهای نوکران‌اش در جمکران چارچوب اقتصادی دارد. این سیاست برای حفظ و گسترش منافع اقتصادی غرب اعمال می‌شود. منافع گسترش روابط اقتصادی حکومت جمکران با چین و امارات و ... به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود نه به بانک‌های روسیه. بنابراین شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح مضحک می‌نماید. چه دلیلی دارد روسیه از حکومتی پشتیبانی کند که حافظ منافع آمریکا در منطقه است؟ مگر اینکه بپذیریم دولت روسیه هم مزدور آمریکاست. می‌دانیم که چنین نیست. خرابکاران و تروریست‌های اسلام‌گرا با حمایت سازمان ناتو در روسیه فعال شده‌اند. شایعة حمایت روسیه از این حکومت مفتضح در چارچوب همان سیاستی قرار می‌گیرد که احمد کسروی پیشتر به آن اشاره کرده: برای ارائة چهرة ‌دلپذیر از خود، دولت انگلستان به دروغ ادعا می‌کند طرفدار آزادیخواهان است. حال فرض کنیم که احمد کسروی اشتباه کرده و حاکمیت انگلستان در ایران مدافع آزادی و دمکراسی بوده.

اگر چنین بود، پس از انقلاب اکتبر، زمانیکه روسیه ایران را به دست انگلستان سپرد، می‌بایست سازوکار تحقق مطالبات مشروطه خواهان فراهم آید. چنین شد؟ خیر! کارخانة رجاله پروری با حمایت از کودتا، تقی‌زاده و دیگر مشروطه‌چی‌های مزدور خود را برای چپاول اقتصادی و سرکوب مردم ایران به دربار پهلوی اول ارسال کرد. قرارداد دارسی چگونه تمدید شد؟ از طریق شایعه‌پراکنی تقی‌زاده‌ها: «اعلیحضرت خشمگین شدند و قرارداد را در آتش انداختند!» پیامد این دروغ‌ها چه بود؟ خوشحالی مردم از نقض قرارداد! هدف واقعی از انتشار این شایعه چه بود؟ تمدید همان قرارداد در پس پردة فریب اجماع. قرارداد دارسی هرگز فسخ نشد، فقط تمدید شد. ولی تقی‌زاده پس از مرگ رضاشاه خیانت خود را به حساب دربار گذاشت. بعد هم با کمک هم محفلی‌اش، عباس مسعودی به کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی دست یافت. مسلماً تمامی قوم و قبیله‌اش همچون مسعودی‌ها، از بدو تولد کارمند دولت شناخته می‌شوند و همزمان از چند وزارتخانه و سازمان حقوق و مزایا دریافت می‌کنند. اینان در سن سی سالگی بازنشسته می‌شوند و اگر اوضاع در ایران مناسب نبود در انگلستان یا یکی از کشورهای تحت‌الحمایة تاج سلطنت خیمه خواهند زد و به ایرانی بودن خود بس «افتخار» می‌کنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «شایعه پراکنی» کارخانه رجاله پروری در ایران و کاربرد آن.

درگذشته کانال شایعه پراکنی سفارت انگلستان دستاربندان و اوباش بودند. از دیرباز هدف شایعه‌پراکنی فقط ایجاد آشوب و تخریب بوده. در دوران قاجار، هر گاه دولتمردی به مذاق غلام سفارت خوش نمی‌آمد، شایعه‌سازی در اطراف وی آغاز می‌شد و افکار عمومی به تدریج در برابر شاه قرار می‌گرفت. نمونة حسینقلی‌خان سپهسالار از آن جمله است. کسروی در تاریخ مشروطة ایران می‌نویسد، چون سپهسالار خواست به کارهای دولت سروسامان دهد به ملایان گفتند:

«سپه‌سالار می‌خواهد ایران را به حال فرنگستان اندازد،‌ و امتیاز راه آهن را به انگلیسیان داده، ملایان[...] از این سخن به تکان درآمدند، و به دشمنی سپهسالار برخاستند و او را بی‌دین خواندند [...]»

منبع: «تاریخ مشروطة ایران»، گفتار یکم.

ناصرالدین شاه ناچار شد صدراعظم خود را کنار بگذارد. البته شایعه‌پراکنی در بهترین حالت به «ترور» هم می‌انجامید، همچنانکه در مورد قائم مقام فراهانی و شخص ناصرالدین شاه چنین شد. هر چند شایع کرده بودند یک‌نفر در حرم عبدالعظیم به ‌بهانة دادن «عریضه» به شاه نزدیک شده و به سوی او شلیک کرد، ولی این‌ها مزخرف است. هیچکس نمی‌توانست به شاهان قاجار حتی در قصر، دسترسی مستقیم داشته باشد و یا به آنان نزدیک شود. «فاصلة امنیتی»، همواره حتی هنگام خواب شاه رعایت می‌شد. بگذریم موضوع این وبلاگ حرکت شایعه از سطح جامعه به زبان والای شعر بود.

شاعران مشروطه از جمله میرزاده عشقی، به دلیل نفرتی که ملایان در دل مردم ایجاد کرده بودند در ستایش ایران باستان و پیامبر ایران شعرهای زیبائی سروده‌اند که در فرصت دیگری به آن‌ها اشاره خواهیم کرد. همچنانکه در بالا گفتیم این سرود‌ه‌ها ریشه در شعارهای پالایش شدة عوام و نفرت‌شان از آخوند جماعت دارد. در دوران پهلوی دوم همزمان با اصلاحات ارضی، ساواک دکان ستایش از اسلام خوب و اسلام ضداستکبار را هم افتتاح کرد، و نتیجة آن نکبت و ادباری است که امروز شاهدیم: یک گروه آخوند و پاسدار «بد» و ظالم در جایگاه «شاه» قرار گرفته‌اند، و آخوندهای خوب و ضداستبداد هم به رهبری آخوند منتظری در سایت رادیوفردا ردیف شده برای کودتا و تهاجم نظامی به ایران دست به دعا برداشته‌اند! پس بهتر است با یکی از شعارهای «مردم» پس از تهاجم ارتش ناتو به عراق در ماه مارس 2003 آشنا شویم تا بدانیم برنامة واقعی حکومت جمکران برای ملت ایران چیست:

ای بوش کربلائی! چرا ایران نیائی؟

چرا این شعار ساواک‌پسند بر سر زبان‌ها افتاده بود؟ چون مردم ناراضی خواهان کنده شدن شر حکومت توحش اسلامی بودند. حال آنکه این حکومت با بی‌صبری منتظر تهاجم نظامی یانکی‌ها به خاک ایران بود. و خلاصه محمد خاتمی، رئیس جمهور چاه جمکران با دمش گردو می‌شکست. آیا مردم‌ می‌دانستند در منطقه چه می‌گذرد؟ نه! مردم فقط می‌خواستند از قید اسارت ملایان رها شوند. ملایان هم رویای تحویل حکومت به امام زمان‌شان را در سر می‌پروراندند. البته حکومت مفلوک جمکران ضمن همکاری صمیمانه با اشغالگران در عراق و افغانستان، برای حفظ ظاهر گاه‌گاه غر می‌زد.

آنروزها که این شعار خطرناک دهان به دهان می‌گشت، هیچیک از گروه‌های به اصطلاح مخالف حاکمیت توحش از تهاجم نظامی به عراق انتقاد کرد؟ نه! اوپوزیسیون حکومت جمکران می‌دانست تهاجم نظامی به عراق نقض قوانین بین‌المللی است؟ مسلماً! ولی هرگز این تهاجم را محکوم نکرد. شاید امروز هم همچون شارلاتان‌های عوامفریب بگوید، مردم خودشان باید «تجربه» می‌کردند، ما که پیشگو نیستیم!

امروز هم «مردم» ناراضی‌اند، چه باید کرد؟ باید «در کنار مردم» قرارگرفت و با نوحه و مرثیه و شعارهای انحرافی یا افشاگری‌های ابلهانه و مضحک جنبش‌مدنی را به بیراهه کشید؟ نه! می‌باید از «مردم» و از احساسات مردمی فاصله گرفت، و مسائل را به دور از جنجال رسانه‌ای نگریست. هدف ما چیست؟ استقرار دمکراسی در ایران. این هدف باقانون‌شکنی در داخل، و لات‌بازی در خارج محقق نخواهد شد. باید به مطالبات صدر مشروطه بازگردیم. نیاکان ما خواهان «عدالتخانه» و «قانون بجای شریعت» بودند. بدون «جدائی دین از سیاست»،‌ آرمان‌های صدر مشروطه تحقق نخواهد یافت.


...

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸


توپولف و «عدالت»!
...

سیاست گاوچران‌ها برای ایجاد اتحاد جماهیر نوکری به هیچ عنوان تغییر نکرده. در راستای همین سیاست است که اینان می‌کوشند ارتباط ایران را با ارمنستان قطع کنند. به چند دلیل. ‌نخست‌ اینکه ارمنستان کشور مسلمان‌نشین نیست، دیگر اینکه ارتباط میان ارمنستان و ایران برای نوکران اسلام‌گرای عضو سازمان ناتو در ترکیه مشکل آفرین خواهد شد. سقوط هواپیمای خطوط کاسپین دلیل داشت! دلیل آنرا هم حکومت مستقل گورکن‌ها برملا نخواهد کرد، ‌ چرا که در اینصورت مسئول حفاظت فرودگاه تهران باید برای انفجار در کابین خلبان هواپیما توضیح قانع کننده‌ای ارائه دهد، و مسئولان امنیتی اذعان دارند که در راه اجرای سیاست اربابان از بمب‌گزاری در هواپیماهای خودی نیز ابائی ندارند.

به گزارش نووستی، مورخ 29 مردادماه 1388، کمیسیون بررسی دلائل سقوط هواپیمای خطوط کاسپین در ایران اعلام داشت، موتور هواپیما «به طور غیرمنتظره» از کار افتاده! از این دلیل قانع‌کننده‌تر می‌خواستید؟ اگر چنین بوده چرا هیچ اثری از کابین خلبان در محل سقوط هواپیما به دست نیامده؟ از این گذشته هواپیما با یک موتور هم می‌تواند به پرواز ادامه دهد. به فرض که همة موتورهای هواپیما در ارتفاع چند هزارپائی از کار بیفتد، ‌ خلبان و کمک خلبان هم ناگهان بیهوش شده‌ ‌امکان تماس با برج مراقبت را نیافتند؟ حتماً خدمة هواپیما هم به صورت غیرمنتظره همگی از کار افتاده بودند! به نظر ما آنچه از کار افتاده‌ مغز اربابان حکومت اسلامی است،‌ که نتوانستند از کودتای «انتخابات» یک «رئیس جمهور مردمی» با مشروعیت فرضی 85 درصد استخراج کنند تا همة‌ سیاست‌های‌شان را با تکیه بر «آراء مردم» ایران اعمال کنند. از اینرو اینان برای تحمیل سیاست‌های‌شان نیازمند یک «لولوی منفور» شده‌اند. و شاهدیم که ردای لولو فقط بر قامت احمدی نژاد برازنده است.

ایشان به دلیل «استقلال» از قوانین و مقررات بین‌المللی ابتدا قصد «پاک کردن» اسرائیل از روی نقشه را داشتند، ولی به دلیل تضعیف اربابان‌شان در لندن و واشنگتن در نشست «دوربان 2» فقط به نژادپرست خواندن اسرائیل اکتفا کردند و تا روز گذشته از ورود بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به تأسیسات نطنز ـ این تاسیسات تحفة چینی‌ها در دوران اصلاحات است ـ ممانعت به عمل آوردند. چرا؟ چون منافع واتیکان،‌ ‌ محفل نوبل و کارفرمایان گاردین، لوموند، هاآرتز، ‌ نیویورک‌تایمز و... چنین ایجاب می‌کند که حکومت اسلامی جمکران هم مانند حکومت اسلامی پاکستان سلاح اتمی داشته باشد. چرا که هر دو دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها و پشت جبهة طالبان‌اند. بدون ایندو حکومت دست‌نشاندة استعمار،‌ چنین شرایط اسف‌باری بر عراق و افغانستان حاکم نمی‌شد.

استعمار برای پیشبرد سیاست‌های انسان‌ستیز خود همواره به افرادی نیاز دارد که بتوانند 4 نقش «لولو»، «خردرگل»، «خیرخواه» و «فریب‌خورده» را بخوبی ایفا کنند. اینان هر گاه منافع استعمار ایجاب کند، در راه سرکوب مردم پرخاشگر، بیرحم و خشن جلوه خواهند نمود، و برای گسترش دامنة چپاول اربابان‌شان «مستقل» می‌‌شوند و یک‌تنه در برابر جهانیان می‌ایستند! البته هنگام انعقاد قراردادهای خفت‌بار نصب صورتک خیرخواهی را بر چهرة پلید خود فراموش نمی‌کنند، و آخر کار در نقش غمگین و فریب‌خورده در برابر مردم ظاهر می‌شوند. خمینی را که فراموش نکرده‌ایم. هر چند مشتی ابله می‌کوشند چهرة کریه این جانور وحشی را انسانی بنمایانند، توحش،‌ لات‌بازی‌ و حماقت «رهبرکبیر انقلاب»، معبود «بی‌بی‌سی» از یادها زدوده نخواهد شد. برای سرکوب مردم، استعمار به چنین آدمخوارانی نیاز مبرم دارد. آدمخواران «مستقل» و «مردمی» برای سرکوب، تحمیل جنگ و انعقاد قراردادهای خفت‌بار.

امروز که «خمینی» در دسترس نیست گاوچران‌ها به مجموعة احمدی‌نژاد، سپاه و بسیج دخیل بسته‌اند، نزولخورهای جنتلمن «سیتی» نیز به ریش و نعلین. رادیوفردا مهملات سردار جعفری و سرتیپ عراقی را در بوق گذاشته، سفارت انگلستان‌ هم علیرغم شکست کودتای انتخابات، تمام سگ‌های هار خود را برای سرکوب مطالبات مردم و تاراج ثروت‌های ملی به میدان آورده. همة سگ‌های زنجیری استعمار بدون استثناء،‌ به بهانة حمایت از احمدی‌نژاد، ‌ مطالبات اربابان خود را مطرح می‌کنند. نیازی به توضیح نیست که چنین مطالباتی با منافع ملی ما در تضاد قرار می‌گیرد.

نخستین سگ زنجیری کارخانة رجاله پروری، رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمة ‌جمعه، آخوند تقوی، ویراست دوم خمینی است. آخوند تقوی در تاریخ 28 مرداد 1388 فرموده‌اند 60 هزار مسجد برای کشور کافی نیست:

«در هر محله و برای هر 200 خانوار باید یک مسجد باشد [...] سیاست حکومت اسلامی باید با روح مسجد همخوانی داشته باشد [...] مسجد مرکز تمدن اسلامی است [...] ثواب نماز را بالاتر می‌برد[...]»


این مزخرفات با کد 8805 ـ 13019 در ایسنا انتشار یافته. تقوی در شرایطی به باج خواهی از دولت می‌پردازد که در ایران مشکل «مسکن»، «تغذیه»، «‌بهداشت»، «درمان» و «آموزش» هر روز بیش از پیش غیرقابل‌ حل‌ می‌نماید، و هنوز میادین مین جنگ استعماری در غرب و جنوب کشور پاکسازی نشده و قربانی می‌گیرد. ولی از آنجا که برای سرکوب مردم بودجة کشور می‌باید صرف گسترش حماقت شود اولویت بر مسجدسازی قرار گرفته. چرا که مسجد یکی از بهترین مراکز ایجاد «وحدت کلمه»، ‌ گله‌پروری و «اجماع» جهت «فریب افکارعمومی» است. می‌دانیم که «اجماع» همچون «ایمان» بر «باورها» تکیه دارد و به همین دلیل با منطق انسانی در تضاد قرار می‌گیرد. وحدت کلمه هم که نیازمند توضیح نیست، «جمع محور» است و عوامفریب. این است دلیل توجه خاص غربی‌ها به «افکار عمومی»!

«افکار عمومی» ابزاری است برای اعمال سیاست‌های استعماری. روند معمول این است که متخصصین هدایت افکار عمومی،‌ با توسل به رسانه‌ها به ویژه رسانه‌های تصویری، ابتدا پیرامون یک شعار گوساله‌فریب در جوامع غربی «اجماع» ایجاد کرده، سپس با تکیه بر همین اجماع، بحران، سرکوب و جنگ را بر ملت‌های جهان سوم تحمیل می‌کنند. بهترین نمونة چنین روند مزورانه‌ای تهاجم نظامی به افغانستان و عراق است.

متخصصین افکار عمومی با توسل به «باورها» ابتدا در غرب پیرامون یک شعار فراگیر و ساده ایجاد «اجماع» کردند، سپس همین اجماع به چماق سرکوب در جهان سوم تبدیل شد. به طور مثال هنگامی که برج‌های دوقلو در نیویورک مورد حمله قرار گرفت بلافاصله ماشین جهنمی پروپاگاند به راه افتاد تا تهاجم نظامی به افغانستان را توجیه کند. هدف نیز استقرار دمکراسی بود! چه کسی با استقرار دمکراسی مخالف است؟ هیچکس! همه در غرب با استقرار دمکراسی موافق‌‌اند. ولی هیچکس نمی‌پرسد این دمکراسی از چه طریق و در کدام چارچوب استقرار خواهد یافت! مسلم است که هیچکس هم نخواهد گفت هدف اصلی ما صرفاً اشغال نظامی سرزمین افغانستان‌ و تدوین قانون اساسی در چارچوب قرآن است. امروز پس از 8 سال تلاش‌ پنتاگون برای استقرار دمکراسی کذا، 93 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان تولید می‌شود، 70 درصد از دختربچه‌های افغان هم به مدرسه نمی‌روند، ولی بساط مسجدسازی، فروش برده و اعتیاد رونق فراوان دارد. چرا که انحصار تجارت مواد مخدر در داخل افغانستان را به برادر حمید کرزای داده‌اند. در «دمکراسی» عراق نیز اوضاع به مراتب وخیم‌تر است.

حال بپردازیم به فواید اجماع غرب برای ملت ایران. بوق‌های سازمان ناتو در غرب می‌کوشند پیرامون «اصلاح‌طلبان» و «روحانیت ضداستبداد» نوعی اجماع به وجود آورند، تا دکان پرورش توهم و خرافات کساد نشود. تبلیغات استعمار ادعا می‌کند دمکراسی و حقوق بشر «غربی» است! سپس سگ‌های زنجیری استعمار در ایران با تکیه بر همین ادعای واهی با مطالبات دمکراتیک مردم مخالفت می‌کنند. مراجعه کنید به سخنرانی‌های حداد عادل، خامنه‌ای، محمد خاتمی و ... و مزخرفات «رجانیوز!» اما دامنة سرکوب به مخالفت با دمکراسی محدود نمی‌شود، استقرار زنان در جایگاه وزارت نیز با سیاست‌های توحش پیامبر اسلام در تضاد قرار می‌گیرد.

این تبلیغات همزمان از سایت مهوع ساواک،‌ رجانیوز و از زبان آخوند علم‌الهدی در مشهد منتشر می‌شود. خلاصه همه برای سرکوب مردم ایران به میدان آمده‌اند به ویژه شیخ صادق لاریجانی که قرار است با دستگیری میرحسین موسوی و آخوندکروبی ایندو را به ویراست نوینی از مصدق و کاشانی تبدیل کند. در این راستا متخصصین هدایت افکار عمومی در «ساتاس» مفلوک یک وقوقیة سرشار از «عدالت» برای امروز تنظیم کرده به دست‌های خون‌آلود جنتی دادند تا آنرا روخوانی کند.

آخوند جنتی هم پس از دو ماه سکوت از خواب بیدار شده و به یاد آورد که شیخ صادق ال‌لاریجانی «باید فرماندهان آشوب را دستگیر کند، چون جوانان ما را فریب داده‌اند.» بله چنین است اجرای عدالت در جمکران! بجای توبیخ «سرتیپ عراقی» که به قول خودشان کرامت به خرج دادند و آشوب‌طلبان را دستگیر نکردند، «نمایش» دستگیری میرحسین موسوی و کروبی در دستورکار گورکن‌ها قرار گرفته. البته ما به
آخوند جنتی و اربابان می‌گوئیم برای این معرکه‌گیری‌ها دیگر دیر شده. هیچ قدرتی نمی‌تواند دو جنایتکار مزدور استعمار را به «رهبرمردمی» تبدیل کند، حتی بوق‌ «بی‌بی‌سی» عزیز شما! دوران اجماع و «رهبرسازی» در ایران به سرآمده. اگر برای هر ایرانی هزار مسجد هم بسازید، کسی در برابر خداوند موهوم ابراهیم پیشانی بر خاک نخواهد گذارد. ما نوروز را به ایران بازمی‌گردانیم.



...

پنجشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۸


کمربند و کودتا!
...

حزب دمکرات آمریکا در حال جایگزینی «سیاست انسداد» با «سیاست بحران» ‌است. این سیاست با انتخابات اسرائیل آغاز و در پاکستان و ایران با موفقیت تجربه شد و اکنون پای به ترکیه گذاشته.

ما با حضور نمایندگان سازمان ملل در ایران مخالف‌ایم. به ایرانی‌نمایانی که به بهانة دفاع از حقوق بشر دست به این تحرکات مزورانه می‌زنند می‌گوئیم سازمان رسوای ملل هرگز مدافع حقوق بشر نبوده. این سازمان ابزاری است برای اعمال سیاست‌های استعماری غرب بر کشورهای جهان سوم. پس به نانخورهای حکومت که خواهان محاکمة احمدی‌نژاد به جرم جنایت علیه بشریت شده‌اند توصیه می‌کنیم نام موسوی، صانعی، کروبی، خامنه‌ای، ‌ اکبربهرمانی و به ویژ ابراهیم یزدی را هم به فهرست گوساله‌پسندشان بیفزایند، چرا که شکنجه و تجاوز از دوران پرافتخار نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان در زندان‌های حکومت عدل علوی رایج بوده. باور نمی‌کنید؟ از گنجی و سازگارا، پاسداران فقرفرهنگی مقیم ینگه دنیا سئوال بفرمائید. شکنجه در زندان‌های ایران همواره سکة رایج بوده و این سیاست مقدس تحت نظارت شهربانی و ساواک اعمال شده. بنابراین کسی نمی‌تواند با گرفتن انگشت اتهام به سوی چند مأمور دون‌پایه، دست‌های خون‌آلود استعمار را در ایران پنهان دارد. همچنانکه با توسل واژگون‌نمائی نمی‌توان مزدوری حکومت اسلامی را برای سازمان ناتو پنهان داشت.

احمقانه‌ترین سخنی که این روزها می‌شنویم، حمایت روسیه از نوکران شناخته شدة آمریکا در ایران است! با این واژگون‌نمائی‌ها نمی‌توان پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها و پادوهای جنگ‌طلب‌شان در اسرائیل را از حکومت اسلامی محو کرد. حضور استعماری انگلیس در ایران به دوران شاه عباس باز می‌گردد. انگلستان نزدیک به یک سده است که از طریق کودتا رسماً در ایران حکومت تعیین می‌کند. چه کسی می‌تواند بپذیرد که امروز انگلستان جای خود را به روسیه داده در حالیکه چین به نمایندگی از سوی آمریکا قرارداد نفتی با حکومت اسلامی منعقد می‌کند و تجزیة نرم یا «فدرالیسم اقتصادی» توسط همین کشور در ایران اعمال می‌شود؟

یکی از منابع درآمد حاکمیت انگلستان، همچنانکه گفتیم زدن جیب ملت ایران است. البته جنتلمن‌های نزولخور مستقیماً جیب ما را نمی‌زنند، شیخ یا شاه را به ابزار جیب‌بری تبدیل می‌کنند. شگرد کار این است که یک قرارداد با دولت ایران منعقد می‌کنند، بعد شیخ را می‌فرمایند تا بر ضد آن قرارداد خفت‌بار فتوی بصدورد! سپس اوباش را به عنوان «مردم» طرفدار لغو قرارداد راهی خیابان‌ها می‌کنند و دولت ناچار به لغو قرارداد می‌شود. همینکه قرارداد به صورت یکجانبه فسخ شد جنتلمن‌ها تقاضای خسارت می‌کنند. در مورد قرارداد تنباکو چنین شد. اما پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید، جنتلمن‌ها برای چپاول ما ملت، اهرم «شاه» را به اهرم «شیخ» افزودند و خلاصه ایام به کام‌شان شد.

هنگامیکه قرارداد «دارسی» با مظفرالدین‌شاه به امضاء رسید، سوخت عمده «زغال سنگ» بود. زمانیکه اهمیت نفت بر سرمایه‌سالاران آشکار شد، شرکت ملی نفت انگلستان امتیاز دارسی را به خود اختصاص داد و از آستان رضا‌شاه خواهان فسخ یکجانبة آن شد! اعلیحضرت هم که نمی‌توانستند روی دربار انگلستان را زمین بیاندازند خواهان «اصلاح» قرارداد شدند. مذاکرات به این ‌منظور آغاز شد تا اینکه یکروز دیگ خشم بنیانگذار «ایران نوین» به جوش آمد و قرارداد را پاره کرده در شومینة کاخ افکندند. تقی‌زاده هم خاکستر شدن قرارداد را به اطلاع ملت ایران رساند. اما قرارداد در سه نسخه تهیه شده بود و یک نسخة آن هم در دست تیمورتاش بود. ولی کسی از این واضحات خبر نداشت،‌ در نتیجه مردم از همه جا بی‌خبر از فسخ قرارداد به شادی پرداختند.

کسروی تأکید می‌کند که تقی‌زاده دروغ گفت تا خیانت خود را به رضاشاه و به طور کلی به دربار پهلوی نسبت دهد و ضمن بی‌اعتبار کردن دربار، پایه‌های قرارداد کنونی ایران با شرکت ملی نفت انگلستان را نیز متزلزل کند. و شاهدیم که خیانت تقی‌زاده را محمد مصدق ادامه داد، البته به شیوه‌ای دیگر. اینبار مصدق بود که پس از ترور رزم‌آرا، قرارداد با انگلستان را به صورت یکجانبه لغو کرد تا «خدمات» تقی‌زاده را تداوم بخشد.

چند روز پس از اعلام فسخ قرارداد دارسی در ظاهر توسط رضاشاه، انگلستان از ایران به دادگاه لاهه شکایت برد،‌ و خلاصه نتیجه همان شد که باید بشود: تمدید قرارداد دارسی برای مدت سی سال! این قرارداد که در سال 1901 میلادی به مدت 60 سال منعقد شده و می‌بایست در سال 1961 به پایان برسد، به گفتة‌ تقی‌زاده، فقط به دلیل بی‌طاقتی آنحضرت قرار شد تا سال 1993 تمدید شود. تلاش دولت رزم‌آرا نیز برای اصلاح این قرارداد از طریق مذاکرات قانونی ابتر شد. چرا که «فدائیان اسلام» برای حفظ منافع انگلستان، تغییرات قانونی را مخل به مبانی اسلام شمرده به محض اینکه سخن از قانون و تغییر قانونی پیش می‌آمد، در یک دست فتوی و در دست دیگر سلاح، «کافران» را به سزای اعمال خلاف اسلام می‌رساندند. رزم آرا به همین دلیل کشته شد تا مصدق بتواند به شیوة رضاشاه با لغو یکجانبة قرارداد نفتی «خفت‌بار»، ویراست نوین سیرک دادگاه لاهه را به ملت ایران ارائه کرده زمینة تحریم اقتصادی و سپس کودتا را فراهم آورد، و قرارداد دارسی را به قرارداد کنسرسیوم تبدیل کند. البته این «خدمات» فقط به دلیل میهن‌دوستی محمد مصدق و آخوند کاشانی، جیره‌خواران کارخانة رجاله پروری انجام شد.

حال یک پرانتز باز می‌کنیم و می‌پردازیم به لات‌بازی مصدق‌السطنه یا لغو یکجانبة قرارداد نفت با شرکت نفت انگلستان. پیش از ادامة مطلب لازم است از خوانندگان گرامی پوزش بطلبیم! در وبلاگ «دلبرکان ریشو» به دلیل اشتباه تایپ، کودتای 28 مرداد را یکسال جوان‌تر جلوه دادیم! این کودتای نازنازی روز گذشته 56 سال از عمر مقدس‌شان می‌گذشت! و فراموش نکنیم که چنین کودتائی را مدیون نگرانی آخوند کاشانی و محمد مصدق برای حفظ «استقلال» و «منافع ملی» هستیم. استقلالی که نهایتاً به نکبت و ادبار حکومت توحش اسلامی منجر شد.

سال 1901 میلادی، در دوران سلطنت مظفرالدین شاه،‌ «ویلیام ناکس‌دارسی» امتیاز انحصاری کشف، استخراج و فروش نفت ایران را به مدت 60 سال به دست آورد. در سال 1909 این قرارداد به شرکت نفت ایران و انگلیس انتقال یافت. سپس در سال 1929 میلادی، گفتگو برای افزایش امتیازات ایران آغاز شد. این گفتگوها به نتیجه نرسید. در نتیجه در سال 1932 قرارداد «دارسی» به صورت یکجانبه از سوی رضاشاه لغو شد و پس از چندی جای خود را به قراردادی سپرد که اعتبار قرارداد پیشین را تا سال 1993 میلادی تمدید می‌کرد! در این دوران پرافتخار مهدیقلی مخبرالسلطنه هدایت، نخست وزیر بود و تقی‌زاده، وزیر دارائی! احمد کسروی می‌نویسد، تقی‌زاده در لغو قرارداد دارسی و عقد قرارداد جدید نقش به سزائی ایفا کرد. تقی زاده پس از امضای قرارداد جدید به مدت 15 سال به اروپا رفت، سپس در سال 1947، به عنوان نمایندة مجلس شورای ملی به ایران بازگشت. می‌دانیم که در این تاریخ محمدرضاشاه به تخت نشسته بود. کسروی می‌گوید، هنگام طرح اعتبارنامة تقی‌زاده در مجلس ـ روز هشتم مردادماه 1326 خورشیدی ـ ‌ عباس اسکندری، نمایندة همدان دخالت مستقیم وی در تمدید مدت قرارداد نفت را خیانت به ملت ایران خواند:

«پرده برکنار رفت و قرارداد جدیدی برای مدت 60 سال منعقد گردید[...] آقای تقی‌زاده مبلغ 1650 میلیون لیره انگلیسی از جیب مردم [...] ایران درآورده و در طبق اخلاص نهاده تقدیم کمپانی نفت جنوب نمودند[...] باری پس از اینکه کار خود را تمام نمودند برای استراحت ممتدی به اروپا رفتند. اکنون باید [...] دوباره پی ببرم برای چه کاری به ایران مراجعه می‌کنند.»

منبع: احمد کسروی، «پیشگفتار تاریخ مشروطه ایران»

شش ماه پس از سخنرانی عباس اسکندری، بالاخره تقی‌زاده در مجلس حضور یافت تا در مورد خیانت به منافع ملت در دوران رضاشاه «پاسخ» دهد. تقی‌زاده گفت اعلیحضرت نیت‌شان خیر بود و می‌خواستند همة عهدنامه‌های نامطلوب خارجی را فسخ کنند،‌ و همه را فسخ کردند بجز قرارداد دارسی. مذاکرات برای تغییر این قرارداد به نفع ایران چند سال به طول انجامید تا اینکه یکشب ایشان حوصلة‌ ‌مبارک‌شان سر رفت و به صورت یکجانبه قرارداد را فسخ کردند. ولی پس از شکایت کمپانی نفتی به دادگاه لاهه و مراجعة ما به جامعة ملل در ژنو قرار شد موضوع از طریق «مذاکره» حل شود و در آخرین لحظه اعلیحضرت کوتاه آمدند و همان قرارداد را برای مدت بیشتری تمدید فرمودند منهم امضاء کردم. اگر من امضاء نمی‌کردم باز هم تفاوتی نمی‌کرد:

«شاه مرحوم [...] مصمم بود همة عهدنامه‌های نامطلوب و امتیازات خارجی را [...] ملغی سازد. و این کار را کاملاً به انجام رسانید، تا آنکه نماند جز امتیاز دارسی [...] پس اقدام به اصلاح آن امتیاز کرد تا حقوق ایران به طور مطلوب استیفا شود[...] چند سال طول کشید، عاقبت حوصلة شاه تنگ شد [...] یکروز مصمم شد امتیاز را فسخ کند و حکم برای اینکار داد [...] به اعلی درجه خاطرش متغیر بود، احدی را یارای چون و چرا و نصیحت نبود. پس اینکار اجرا شد[...] ولی ترتیب الغای آن به طور ناگهانی و بی‌مطالعه باعث زحماتی شد [سرانجام شاه] اندیشناک شد و [...]‌ سعی در کنار آمدن با حضرات کرد [...] بنده در این کار اصلاً دخالتی نداشته‌ام جز آنکه امضای من پای آن ورقه است [...] و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع می‌کردم [...] هیچ تأثیری [...]‌ نداشت [...]»
همان منبع

البته زمانیکه تقی‌زاده این مزخرفات را به هم می‌بافت رضاشاه در قید حیات نبود. علیرغم این پاسخ بیشرمانه، اعتبارنامة تقی زاده به تصویب مجلس رسید. کسروی می‌گوید با جنجال عباس مسعودی دروغ تقی‌زاده در مورد نابودی قرارداد دارسی مسکوت ماند. یادآور شویم عباس مسعودی، همان صاحب‌امتیاز روزی‌نامه اطلاعات، شیپور روتاری کلاب لندن بود که بعدها جای خود را به پسرش فرهاد سپرد. بگذریم و بازگردیم به لغو یک جانبة قرارداد بین دو کشور.

لغو یک جانبة قرارداد، قانون‌شکنی در ابعاد بین‌المللی است، ‌ جریمه دارد، و می‌تواند به جنگ هم منجر شود. ولی به دلیل عدم آگاهی مردم، و تبلیغات استعماری این عمل در ایران به «ارزش» تبدیل شده! پروپاگاند استعماری همواره «قانون‌شکن» را در ایران به «قهرمان» تبدیل کرده. در چارچوب چنین سیاستی است که مزدورانی چون میرزای‌شیرازی، مصدق و خمینی به شخصیت‌های «فرهیخته» تبدیل شده‌اند. و امروز در تداوم همین سیاست «تبدیل مزدور به رهبر» است که رسانه‌های استعمار می‌کوشند برای دلبرکان ریشو، میرحسین موسوی و شیخ کروبی کسب وجهه کنند. اما همچنانکه گفتیم مهم نیست کروبی و موسوی چه می‌گویند، مهم این است که ایندو، از طریق «غیرقانونی» مسائلی را مطرح کرده‌اند که همه از آن آگاهی دارند. در نتیجه ما هم تکرار می‌کنیم، اهداف پلید همواره در پس پردة خیرخواهی‌های قانون‌شکنانه پنهان می‌شود. حال بازگردیم به تجزیة نرم کشورمان از سوی آمریکا و به کمک چین.

در راستای تجزیة نرم ایران، آذربایجان هم به کردستان می‌پیوندد. چینی‌ها قرار است در صنایع این منطقه نیز «سرمایه‌گذاری» کنند! البته نه در برابر تاراج نفت که در برابر بیگاری مردم آذربایجان برای مباشر گاوچران‌ها. به این ترتیب منافع بیگاری کردها و آذری‌ها از طریق چینی‌ها به جیب آمریکا و شرکاء سرازیر می‌شود. به این می‌گویند «استقلال!» ولی هنوز به ابعاد واقعی چنین استقلالی پی نبرده‌ایم.

حکومت اسلامی «بلوجین» با کیفیت نازل از کشور چین وارد می‌کند، سپس از فروش آن در ایران ممانعت به عمل می‌آورد، ‌ چرا که روی جیب پشت شلوارهای کذا به عربی عبارت «به نام خداوند بخشندة مهربان» دوخته شده! به این ترتیب وقتی شلوار کذا را می پوشید و در خیابان به راه می‌افتید، همه با نگریستن به باسن مبارک‌تان با اسلام ناب آشنا شده، قرآن هم می‌خوانند. به این می‌گویند «اسلام شدنی!» این نوع اسلام، «مادیات» را با «معنویت» بخوبی در هم آمیخته، و آنرا در کوی و برزن به نمایش در می‌آورد. پس با هر قدم، دو کار «ثواب» انجام می‌دهید. یک گام به «پیش» برمی‌دارید و تمام آرزوهای میرحسین و شرکا را برای بازگشت به گذشته و صدراسلام و «صدر امام» و صدر استعمار برباد می‌دهید. و از سوی دیگر، با هر گام خداوند بخشندة مهربان ناچار می‌شود پا به پای شما پیشروی کرده از تحجر و ایستائی و سکون محبوب فاشیست‌ها به درآید. این است «مرگ خداوند» جاودان و غیر قابل تغییر فلسفة کلاسیک،‌ این است «مدرنیته» در مرز پرگهر، و این است دلیل ممنوعیت فروش تنبان‌های ارزش ستیز! تنبان‌های مخالف اسلام و انقلاب و به ویژه مخالف خط امام! چرا که هدف خط امام راحل برهنه کردن ک...ملت است، نه پوشاندن آن با آیات الهی.

خلاصه امروز سردار احمدی‌مقدم یا سردار رادان ـ در هر حال تفاوتی نمی‌کند ـ گفتند هر کس از این شلوارها بفروشد یا بپوشد و هر کس تظاهر به روزه‌خواری کند، اگر ایرانی باشد می‌رود پهلوی زندانیان بی‌نام و نشان اوین که روزی چند عددشان را برای دست‌گرمی اعدام می‌کنیم. اگر هم فرنگی از این شلوارهای مخالف خط‌امام بپوشد می‌رود پهلوی کلوتیلد رایس، یعنی به سفارت فرانسه. توصیة ما به هم میهنان گرامی این است که اگر شلوارهای کذا نایاب شد از این آیات الهی روی همة لباس‌های‌شان بدوزند تا هم اسلام «شدنی» را به جهانیان معرفی کنند هم به گاوچران‌ها و اهالی رادیوفردا ثابت کنند که، ایرانیان جز اسلام و آخوند و عرب و زوزه و گریه و نوحه و «عدالت علوی» و بردگی زنان هیچ نمی‌خواهند.

سایت رادیوفردا، مورخ 29 مردادماه سالجاری سخنان شیوای سردار جعفری، فرماندة سپاه را منعکس کرده. عکس ایشان هم در کنار سخنان‌شان چسبیده بود و خلاصه هوش از سر بیننده می‌ربود. شانس آوردیم ترنج و پرتقال و نارنگی در دست نداشتیم! فصل پرتقال نیست اگر نه همچون میهمانان زلیخا که با دیدن چهرة یوسف دستشان را به جای ترنج بریدند ما هم دست‌مان را بریده بودیم! خوشبختانه حین نگریستن به سردار جعفری خوراکی در اطراف‌مان نبود پس به دقت به جمال بی‌مثال‌شان خیره شدیم و دریافتیم ایشان حتی از محسن‌آقا هم به مراتب خوش‌تیپ‌تراند. بخصوص که موهای‌شان هم مثل آرتیست‌ فیلم‌های بزن بزن هولیوودی آشفته و پریشان شده بود و خلاصه گویا از میدان جنگ ممسنی مستقیماً به رادیوفردا تشریف آورده بودند. شاید هم برای شرکت در مراسم 40 سالگی وودستاک آمده بودند، چون دو سه روزی است رادیوفردا ذکر مراسم «وودستاک» گرفته.

می‌دانیم که آنروزها شعار می‌جنگیم، می‌میریم و این‌حر‌ف‌ها مد نبود. در حالیکه پنتاگون بمب‌های فسفری و خوشه‌ای و آتش‌زا بر سر مردم ویتنام می‌باراند و آورام یزدی به سربازان مجروح ارتش جنایتکار آمریکا خدمات پزشکی ارائه می‌داد، در داخل مرزها همه می‌گفتند «میک لاو، نات وار!» جون بائز هم آنجا بود و ... و بعد سر از خودروهای ارتش آمریکا در یوگسلاوی در آورد. پس جای تعجب نیست که سردار جعفری، فرماندة سپاه «ضدامپریاس» جمکران هم سر از «رادیوفردا» درآورند. بهتر بگوثیم هیچ تعجبی ندارد که رادیو فردا سخنان ایشان را در بوق و کرنا بگذارد. چرا که از بیانات ایشان رایحة وودستاک به مشام می‌رسد: ضدانقلاب، فرهنگ، سیاست، روح نشاط، تهدید نرم، ‌ انحراف و ... و از همه مهم‌تر همین «انحراف» نشاط بخش ‌است که مثل همان آیة کذا روی جیب پشت بلوجین‌های ساخت چین، ماری جوانا و کوکائین را تداعی می‌کند. بله با توجه به شرایط فعلی گویا پاسداران اسلام با شعار «میک جماع، نات جهاد»، برای «دفاع از نظام» به حساب ملت ایران رسیدگی خواهند کرد. اما از آنجا که هیچ کارشان به آدمیزاد شباهت ندارد، برای انجام چنین کار مقدسی کمربندهای‌شان را محکم می‌بندند:

«باید در این شرایط حساس کمربندها را محکم ببندیم و وظایف دفاع از نظام [...] را با تمام قوا به انجام برسانیم.»

بله این سخنان ثابت می‌کند که برادران در حالت عادی کمربندهای‌ مقدس‌شان را چندان محکم نمی‌بندند! اینهم نوعی صرفه جوئی در وقت باید باشد! و اما رادیوفردا در ادامة سخنان «ژنرال» جعفری اظهارات تیمسار عراقی، فرماندة سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ را هم برای‌مان نقل می‌کند تا بدانیم اولاً لت‌وپارکردن مردم در خیابان‌ها فقط «30 درصد» از قدرت بسیج را به نمایش گذارده بود! در واقع 70 درصداش را ملت ایران هنوز ندیده‌اند. ولی در ادامة سخنان فرماندة محترم متوجه می‌شویم که عدم برخورد با تجمع غیرقانونی در روزهای 23 تا 29 خردادماه سالجاری، با هدف سازمان دادن به کودتا در پس پردة تجمع «مردم» صورت پذیرفته.

به گزارش رادیو فردا، سرتیپ عراقی در تاریخ 14 تیرماه به خبرنگاران فرموده‌اند، ما نخواستیم از روز اول با اغتشاشات برخورد کنیم، ‌ کرامت به خرج دادیم:

«سرتیپ عراقی [...] گفته بود با وجود اینکه نظام از روز اول می‌توانست بسیار مقتدرانه با اغتشاشات برخورد کند، اما کرامت به خرج داد و اغتشاشگران را دستگیر نکرد.»


آری! سرداران گویا کمربندهای‌شان را محکم نبسته و می‌خواستند حکومت را به دست امام زمان‌شان در واشنگتن بسپارند، اگر نه دست «اغتشاشگران» را باز نمی‌گذاشتند. سردار تلویحاً می‌فرمایند، ‌ خلاصه ناچار شدیم بساط کرامت‌مان را برچینیم چرا که یخ کودتای مخملین نگرفت. در ادامة شکست کودتا است که هنوز صادق لاریجانی خفقان گرفته و سعیدی،‌ نمایندة خامنه‌ای مفلوک نیز خواهان بازداشت فرماندهان آشوب شده. حتماً سکوت در برابر تحرکات کروبی و موسوی هم از همان کرامات بی‌ثمری است که بازار کودتاچیان را گرم نکرد. در نتیجه لازم آمده دلبرکان ریشو را بازداشت کنند تا ببینند واکنش مردم چیست. با در نظر گرفتن «اجماع»‌ اوپوزیسیون در طرفداری از موسوی، و با توجه به اعلام آمادگی عملة تحکیم وحدت برای آشوب در دانشگاه‌ها، و به ویژه با در نظر گرفتن تقاضای غیرمستقیم «حداد عادل» برای تحقق چنین امر خیری، شاید «مردم» برای دفاع از موسوی «مظلوم» به صحنه بیایند. ولی به نظر ما چنین نخواهد شد.

این شرایط بحرانی دوام خواهد یافت. دو گروه طالبان و طالبان‌تر باید به جنگ زرگری با یکدیگر ادامه‌ دهند. چرا که سیاست «بحران داخلی» باید به جای «سیاست انسداد» منطقه‌ای بنشیند. این سیاست نوین آمریکاست که جهت کسب وجهه برای طالبان، یک گروه «طالبان‌تر» را در برابرشان قرار می‌دهد تا از تغییر و تحولات به سود نیروهای آزادیخواه جلوگیری کند. «تداوم وضع موجود» در واقع برای فرسایش نیروهای طرفدار دمکراسی در کشورهای منطقه است. برای تأمین منافع آمریکا ایرانیان می‌باید در منجلاب «مقدسات» دست و پا بزنند، سیاست‌شان را لندن و واشنگتن تعیین کند، اقتصادشان را هم چین و امارات!



چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸


دلبرکان ریشو!
...
دکة فروش «جمهور افلاطون» بجای «جمهور» در مفهوم معاصر آن، یکی دیگر از طرح‌های گوساله‌فریبی است که به منظور جایگزینی «جمهوری اسلامی» با «جمهوری الهی» در آبدارخانة سازمان سیا تهیه و تنظیم شده. فواید «جمهور افلاطون» این است که در تضاد کامل با «دمکراسی» و «انسان‌محوری» قرار گرفته، ابزاری است مناسب برای سرکوب انسان. این نوع «جمهوری» در واقع حکومت «نخبگان خداجو و حقیقت‌پرست» نه تنها بر جامعه، که بر «ذهن» و «زبان» انسان‌ها است.

روشن‌تر بگوئیم «جمهور افلاطون» با هر نوع «آزادی بیان» و اعلامیة جهانی‌حقوق بشر در تضاد قرار می‌گیرد. البته این امر کاملاً طبیعی است چرا که افلاطون سده‌ها پیش در یونان باستان می‌زیست و از همان هنگام با دمکراسی آتن نیز مخالف بود. در هر حال همانطور که دمکراسی باستانی آتن نمی‌تواند با دمکراسی در مفهوم معاصر به قیاس کشیده شود، جمهور افلاطون نیز ارتباطی با «جمهور»، در ویراست کنونی‌اش نمی‌تواند داشته باشد:

«[...] نخستین قانونی که شاعران باید از آن پیروی کنند چنین است [...] خدا ذاتی است بسیط که گفتار و کردارش حقیقت محض است [...] هر کس بخواهد در بارة خدایان سخنی بگوید یا شعری بسراید باید این حقیقت را در نظر بگیرد. اگر شاعری [غیر از این] در بارة‌ خدایان بگوید خشمگین خواهیم شد و نخواهیم گذاشت نوشتة خود را در تماشاخانه به نمایش بگذارد. به آموزگاران نیز اجازه نخواهیم داد آن اشعار را به کودکان بیاموزند [کودکان ما] باید خداترس به بار آیند[...]»
منبع: «جمهوری افلاطون»، کتاب سوم.

بله این قماش «جمهور» را داش‌صفار هرندی و محمد خاتمی هم خواهند پسندید. «گذار به دمکراسی در ایران»، ‌ ویراست رابرت مک‌فال نیز در همین چارچوب ویژه به اهالی مرز‌پرگهر تقدیم شده: تحمیل سانسور و سرکوب همه جانبه بر ملت ایران. هر چند واژة دمکراسی فریبنده باشد، طرح مک‌فال «دمکراسی» را از محتوای واقعی خود تهی کرده، آن را به شعاری پوچ جهت فریفتن مخاطب تبدیل می‌کند. همچنانکه هدف شعارهای میرحسین موسوی و کروبی و صدور اعلامیه و شب‌نامه‌های «آیات عظام» در باب «دفاع از حقوق مردم» فقط «سرکوب مردم» ایران است. چرا که این تحرکات «خیرخواهانه» و در واقع مزورانه از طریق قانون‌شکنی و عدم پذیرش مسئولیت حقوقی و قضائی صورت می‌پذیرد.

سر دادن شعارهای جذاب و فریبنده هیچ اهمیتی ندارد. باید ببینیم این شعارها «چرا» و «چگونه» مطرح می‌شود؟ به عبارت دیگر برای شناختن شارلاتان، ‌‌ عوام‌فریب و به ویژه شناخت روسپی‌های سیاسی باید ببینیم اینان برای طرح مطالبات خود چه طریقی را برمی‌گزینند؛ راه قانونی یا مسیر قانون‌شکنی. اگر شعارهای جادوئی از طریق غیرقانونی و با توسل به جنجال و هیاهو مطرح ‌شود، می‌توان به سادگی دریافت که توسل به شعارهای کذا فقط برای پنهان داشتن «اهدافی پلید» صورت گرفته.

55 سال پیش در چنین روزی، پس از ماه‌ها هرج‌ومرج و بحران که به دلیل خوشخدمتی‌های مصدق‌السلطنه به ارباب بر ملت ایران حاکم شده بود، یکبار دیگر «روحانیت» در کنار «مردم» قرار گرفت ـ ملکه اعتضادی، ‌ شعبان جعفری و اراذل و اوباش شهربانی هم در صف همین «مردم» بودند ـ ارتش هم با «مردم» اعلام همبستگی کرد و محمد مصدق به پاس خیانت به منافع ملی ایران در جایگاه «قهرمان ملی» قرار گرفت. برای ایشان یک دادگاه نمایشی به راه انداختند تا دوران بازنشستگی‌شان را در احمدآباد به «غرغره کردن افتخار» بگذرانند.

البته این شخصیت بزرگ همچون دیگر پادوهای کارخانة رجاله‌پروری برای مردم ما ناشناخته ماند، بهتر بگوئیم ایشان را در هاله‌ای از ابهام و تقدس قرار دادند. در نتیجه، ظاهراً از مخالفان سرسخت شاه به شمار می‌رفتند، «بیت‌شان در حصر» بود، و کسی نمی‌دانست فردی به نام محمد مصدق برای پر کردن جیب اربابان‌اش در لندن، با همکاری قداره‌بندان «فدائیان ‌اسلام» و اراذل و اوباش مظفر بقائی و حزب انگلیسی توده، نفت را «ملی» کرد و برای تحمیل قرارداد کنسرسیوم و باز کردن پای گاوچران‌ها به فضای سیاسی و اقتصادی ایران برای شاه به شاخ و شانه کشیدن مشغول شده بود. «مردم»، یا بهتر بگوئیم مردم ایران که از پیوند اقتصاد با سیاست بی‌خبر بودند، می‌پنداشتند رجاله‌های جبهة حوزه و بازار «مستقل» و آزادیخواه‌اند و برای تأمین استقلال ملی با شاه در افتاده‌اند، حال آنکه چنین نبود. حضرات مأمور حفظ منافع کارخانة رجاله پروری در ایران و برقراری پرچم سرمایه‌داری غرب در مرز اتحاد جماهیر شوروی بودند.

روز 22 خردادماه 1388 هم بسیاری از مردم نمی‌دانستند فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها با چه اهدافی برای شرکت در «انتخابات» فراخوان داده‌اند. اینان می‌پنداشتند با «تغییر» رئیس دولت، سیاست استعمار نیز تغییر خواهد کرد، ‌ حال آنکه سیاست استعمار به «افراد» بستگی ندارد، افراد «مجری» این سیاست‌اند. در این راستا قرار گرفتن میرحسین موسوی بجای احمدی‌نژاد هیچ تغییری در روند سرکوب و چپاول آنگلوساکسون‌ها در کشورمان ایجاد نخواهد کرد. اما آشوب،‌ هرج‌ومرج و سرکوب مردم همواره منافع استعمار را تأمین می‌کند. خلاصه بگوئیم هرج‌و‌مرج و آشوب که امروز با شعارهای احمق‌فریب مبارزه با «تقلب» و مخالفت با «تجاوز» با حمایت بیگانه بر کشورمان حاکم شده مسبوق به سابقه است. در دوران پرافتخار صدارت مصدق‌السلطنه نیز شرایطی مشابه برقرار شده بود.

مردم می‌پنداشتند قانون‌شکنی محمد مصدق به دلیل آزادگی و استقلال اوست! مردم می‌پنداشتند، سخنان عوام‌فریب و ابلهانه‌ای نظیر «هر جا مردم باشند، مجلس همانجاست» نشان «مردم‌دوستی» مصدق است. مردم نمی‌توانستند بدانند محمد مصدق، همچون دیگر روسپی‌های سیاسی، با تکیه بر بیگانه و برای حفظ منافع بیگانه آشوب به راه انداخته. چه کسی می‌دانست که جنجال و هیاهوی «ملی کردن نفت» و «استقلال» و دیگر شعارهای پوچ که شارلاتانی به نام مصدق در بوق گذاشته بود، ‌ در واقع برای جلوگیری از ورشکستگی سیاسی انگلستان در ایران، عراق و یونان سر هم شده؟ چه کسی می‌دانست که مصدق از طریق همکاری با آمریکا تمامی سعی خود را جهت حفظ ایران در اردوگاه غرب به کار می‌برد، تا پرداخت خسارات انگلستان در جنگ دوم جهانی از جیب ملت ایران، و واگذاری دوبارة نفت به کنسرسیوم برای تاراج گسترده‌تر ما ملت را تضمین کند؟ هر کس می‌دانست در پس پردة آشوب‌ها چه می‌گذرد، مسلماً ملت ایران از این مسائل بی‌اطلاع بود.

در همة کشورهای دنیا مردم خواهان استقلال و سرفرازی کشورشان‌اند، در همة کشورهای دنیا مردم خواهان رفاه و امنیت و آزادی‌اند، ولی در هیچ کشوری مردم نمی‌دانند «چگونه» به خواسته‌های خود دست یابند. به همین دلیل است که در دمکراسی‌ها احزاب پایه‌ریزی می‌شود تا این تشکیلات بتوانند ضمن انتقال مطالبات مردم به حاکمیت، آنان را از فریب شارلاتان‌ها «تا حدودی» آگاه کرده، از بروز شورش‌ در کشور جلوگیری کنند.

چنین شرایطی در یک حکومت مدعی تقدس الهی هرگز فراهم نخواهد شد. چرا؟ چون ادعای «حکومت مقدس» به خودی خود نوعی شارلاتانیسم سیاسی است. به ویژه که «رهبر» چنین حکومتی، جانور خون‌آشام و روان‌پریشی به نام خمینی باشد. کسی که حزب و هرگونه تشکل سیاسی را «مایة تفرقه» می‌خواند! و به دلیل برخورداری از حمایت بی‌شائبة محافل غرب، «امت مسلمان» می‌بایست بدون چون و چرا از مزخرفات‌‌اش اطاعت هم می‌کرد. البته مسئله کاملاً روشن بود، سازمان‌یابی و نظم انسانی در کشورمان تهدید مستقیم منافع استعمار است. اگر در ایران حزب به معنای واقعی کلمه وجود می‌داشت اعضای خود را از شرکت در انتخابات مضحک حکومت مقدس منع می‌کرد، و به آن‌ها می‌گفت که «شرکت در انتخابات» فقط «برای تأئید» یک فرد یا یک برنامة سیاسی است نه برای لج‌ولجبازی با اوباش حکومت اسلامی. پر واضح است که چنین تشکلی اعضای خود را به حضور در تظاهرات غیرمجاز نیز تشویق نمی‌کرد و خلاصه اگر در کشور ایران حزبی وجود می‌داشت شاهد وضعیت اسفبار امروز نبودیم.

روشن است که در چنین چارچوبی،‌ حزب بسیار شریف «توده» را نمی‌توان «حزب» به شمار آورد. به تشکل‌های آبکی و استعماری جمکران همچون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت عاظادی و شرکاء نمی‌پردازیم، می‌رویم به سراغ قدیمی‌ترین تشکل سیاسی کشور که دوماه پس از افتضاحات جمکران ادعا می‌کند، اگر به مردم می‌گفتیم در انتخابات شرکت نکنند، نمی‌پذیرفتند، می‌بایست خودشان تجربه می‌کردند:

«تحلیل ما و درک ما و یا هر نیروی سیاسی دیگری، به معنای درک و قبول آن از سوی توده‌های مردم نیست. توده ها خود باید تجربه کنند و تجربة خویش را به تحلیل و شناخت قطعی خود تبدیل سازند[...] ما پیشگو نبوده و نیستیم [...]»

منبع: «راه توده»!

بله این است معنا و مفهوم «حزب» در یک کشور استعمارزده: ایجاد دفترودستک جهت «هدایت مردم» به سوی چاه. حال باید از سردبیر «راه توده» بپرسیم شما که اطمینان داشتید «مردم» دعوت‌تان را برای تحریم نمی‌پذیرند، چرا این موضوع را مطرح نکردید که امروز بتوانید به همین مردم بگوئید، «ما به عنوان یک تشکل سیاسی مدافع حقوق‌تان بودیم و ‌شما را در جریان مسائل قرار دادیم، پس در برابر فجایعی که بر شما تحمیل شد مسئولیتی نداریم و به وظیفة خود عمل کردیم؟» چرا بجای تحریم این مراسم مهوع‌، ‌ هم‌صدا با آخوند احمد خاتمی و اکبر بهرمانی به طبل زدن برای شرکت در انتخابات پرداختید؟

مگر نمی‌دانستید این حکومت منفور ‌برخاسته از تقلب و کودتای سازمان ناتو در ایران است؟ مگر نمی‌دانستید تقلب و تجاوز سکة رایج نظام مقدس است؟ چرا می‌دانستید. هم‌صدائی شما و دیگر چپ‌نمایان با خدافروشان خودفروش جمکران دلیل دارد. آخورتان مشترک است. شما چپ‌نمایان از «مرام اشتراکی» فقط «اشتراک آخور» را شناخته‌اید و بس. ما عمیقاً از شرایطی که امروز بر کشورمان حاکم شده متأسف‌ایم. ما از سرکوب هم میهنان‌مان بینهایت متأثریم ولی علیرغم این تأثر عمیق باز هم خوشحال‌ایم، چرا که این مسائل تاسف‌بار از همدستی و هم‌سوئی چپ‌نمایان عوامگرا و شارلاتان‌های حکومت جمکران با رادیو «بی‌بی‌سی» و دیگر شیپورهای استعمار به صراحت پرده برداشت. خوشحال‌ایم که حزب توده، فدائیان اکثریت، همچون مجاهدین خلق و به ویژه آیات عظام دیگر در این مملکت حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

با این وجود رادیو‌ همبونه‌ها و دیگر خاکروبه‌های «گویا» از نعلین و دستار و ریش و روضه و زوزه دست نمی‌شویند. سایت گویا در بالای صفحه یک تصویر تمام رخ از آخوند زنجانی چسبانده و از زبان ابتذال ایشان «راه حل» برای درمان «زخم» ارائه می‌دهد! شیخ زنجانی می‌گوید، باید زخم را با ناخن خراشید تا خون جاری شود. بله، این روسپی‌های سه‌گانه که هم خدافروش، هم خودفروش، و هم مردم فروش‌اند هر «مشکلی» را با خون و خون‌کشی «حل» خواهند کرد، البته با خون دیگران! درست عین پیامبرشان. پس آخوند زنجانی را در سمت راست سایت کذا رها می‌کنیم تا مشکلات اجتماعی را با «ناخن‌های» مبارک حل کنند و نگاهی به سمت چپ می‌اندازیم. سمت چپ سایت کذا اوضاع خراب‌تر است. ظاهراً یکی از اعضاء یا از طرفداران حزب «شریف» توده، به پیروی از گورکن‌ها به نقل خاطرات از زبان مرده مشغول شده. به نقل از «آورام یزدی»، ‌ از زبان شیخ مهدی بازرگان می‌گوید، «انقلاب اسلامی» غلبة جهل بر ظلم بوده! حاج آورام یزدی سپس گوی بلورین را به دست گرفته پس از مصاحبه با جسد شیخ مهدی با اطمینان می‌گویند:

«اگر امروز مرحوم بازرگان زنده بود و حوادث جاری میهن را می‌دید اذعان می‌کرد که در واقعیت امر انقلاب اسلامی نهایتاً غلبة جهل و ظلم یکجا بر ایران بوده[...]»


البته شیخ مهدی آنروزهای خوب که آبراهام یزدی در کنار جانوران وحشی نعلین‌پوش دادگاه تلویزیونی در برابر «امت» تشکیل داده بود،‌ غلبة جهل و ظلم را نمی‌دید، چرا که به مزمزة‌ افتخار دریافت حکم نخست‌وزیری سرگذر آنهم از دست یک جانور وحشی به نام خمینی مشغول بود، و حتماً در ذهن علیل اسلام زده‌اش می‌پنداشت، اگر بخت یاری کند همچون مصدق پاداش مزدوری خود را گرفته، جایگاه پرافتخار اوپوزیسیون را به خویش اختصاص خواهد داد! خلاصه زیر لب می‌گفت، «تا رمزی کلارک زنده است، دولت ما پاینده است.» آری! چه کسی پایان جنگ سرد و افلاس حزب دمکرات در ینگه دنیا را پیش‌بینی می‌کرد؟ تقریباً هیچکس! از اینرو در دوران وحشت ریاست جمهوری اکبر بهرمانی، همین شیخ مهدی خبیث دور اروپا و آمریکا راه افتاده بود، همه را به بازگشت به ایران «دعوت» می‌کرد. گویا «آورام یزدی» خرفت شده و شاهکارهای مهدی بازرگان را فراموش کرده، یا طبق معمول خود را به خریت زده. چرا که هنوز می‌خواهد این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که کودتای مخملین ارتش ناتو در ایران «انقلاب» بوده. البته «راه توده» هم می‌کوشد ضمن کسب وجهه برای میرحسین موسوی و کودتای مخملین همین دروغ بزرگ را به ما حقنه کند.

سایت «راه توده» عکسی از میرحسین موسوی و یک گله ریش و پشم در کوبا منتشر کرده که در برابر فیدل کاسترو ایستاده‌اند. زیر عکس کذا نوشته شده، فیدل کاسترو، پیرانقلاب به موسوی گفت، «جبهة طرفداران انقلاب را تشکیل دهید.» البته اگر به این تصویر با دقت بنگریم متوجه خواهیم شد که فیدل کاسترو حالت دوستانه ندارد!

به توده‌ای‌ها نگوئید! اما هرگز برای توصیه‌های «دوستانه»، کسی دست را بالا نمی‌برد و انگشت سبابه را به آنصورت نمی‌گیرد! این حالت بیشتر «گوشزد» فیدل کاسترو به پادوهای سرسپردة آمریکا است. بگذریم! همچنین به اهالی«راه توده» نگوئید که فیدل‌کاسترو برخلاف هوگوچاوز ابله و چپ‌نما نیست! کاسترو ماهیت واقعی این «انقلاب» را می‌شناخت و به همین دلیل برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان سه لشکر به این کشور اعزام کرده بود. باری! امروز همه با ماهیت «ضدامپریاس» حکومت جهل و توحش و «مبارزات» گروه‌های چپ‌نمای جمکران آشنائی کامل دارند.

حاج فرخ «مسجدنگهدار» به کنار! این روزها برادر مسعود رجوی، پس از تقدیم هزاران مجاهد شهید به دژخیمان زندان اوین، پای ثابت تبلیغات حنازرچوبه شده و هر روز دست نوازشی به سروگوش موسوی و کروبی می‌کشد! خلاصه متصدیان دکه‌های تقلب و تجاوز دیگ طمع نوعدوستی همه را به جوش آورده و به ویژه رسانة لوموند، ‌ سخت شیفته و فریفتة ایندو لعبت طناز «پیرو خط امام» شده. پس چرا مسعود رجوی دل در گروی دلبرکان ریشوی جمکران نگذارد؟ مگر برادر مسعود دل ندارد؟ اتفاقاً ایشان خیلی هم دل دارند و زود دل می‌بازند. برادر رجوی را دستکم نگیریم! ایشان از دون‌ژوان‌های ضدامپریاس صحرای کربلا به شمار می‌روند. خلاصه دردسرتان ندهم مسعود رجوی یک نامه در حمایت از شیخ کروبی قلمی کرده بود که در حنازرچوبه منعکس شده. نامه به خط فارسی و پر از آیه‌های الهی است و ما هر چه تلاش کردیم چیزی از متن آن دستگیرمان نشد.

در عوض، کنار مسعود رجوی یک کره‌ای به نام «جو مونگ» که فارسی را مثل کلوتیلد رایس صحبت می‌کند بر وجود آزادی در ایران تأکید فرموده! جو مونگ، جهت بازاریابی برای بنجل‌های یک شرکت کره‌ای به ایران آمده و خیلی از آزادی در کشورمان سرمست شده؛ گویا قراردادهای نان و آبداری با دولت «مستقل» منعقد کرده باشد. خلاصه این «جو مونوگ» بلاگرفته آنقدر از آزادی در ایران داد سخن داده که برنار کوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه هم شنید. و خلاصه در همان حنازرچوبه و در همان حوالی رجوی و «مونگ»، کوشنر را می‌بینیم که می‌گوید، کلوتیلد رایس را به خاطر «روز تولدش» آزاد کنید!

هم میهنان گرامی! روز تولد کلوتیلد رایس برای آزادی او در برابر سفارت فرانسه تجمع کنید و با فریاد «تولدت‌مبارک»، و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» به او تبریک بگوئید که با خاطرة خوب ایران را ترک کند. کروبی و موسوی و روزمزدهای ساواک هم به صفوف شما می‌پیوندند. خلاصه اگر شانس داشته باشید، در خیابان «نوفل‌لوشاتو» یک رهبر کبیر انقلاب دیگر به شما تقدیم خواهد شد. فقط مراقب باشید!

آنوقت‌ها روبروی سفارت فرانسه یکی از خانه‌های امن ساواک قرار داشت. از همان خانه‌‌ها که همیشه درش نیمه باز است و یک «گدا» هم تمام وقت در چندقدمی آن «وول» می‌خورد! مراقب باشید که پشت در همیشه یکنفر مسلح ایستاده. خلاصه حواس‌تان را جمع کنید که جشن تولد کلوتیلد رایس را به مراسم سوگواری تبدیل نکنید. از طرف ما هم تولد کلوتیلد رایس را به حکومت جمکران تبریک بگوئید، چون دانشگاه «روتردام»‌ هلند «طارق رمضان»، تبلیغات‌چی معروف سازمان اخوان‌المسلمین را به دلیل خدمت برای گورکن‌ها اخراج کرد. خلاصه دست طارق رمضان هم دیگر رسماً از کیسة نفت ملت چپاول شدة ایران بیرون زد!‌ البته طارق رمضان با اینکه سال ها دست در دست «کت ستیونس» چلوکباب‌های سفارت گورکن‌ها را زهرمار می‌کرد، ادعا داشت که هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی جمکران ندارد! مرتباً می‌گفت، این‌ها اسلام‌شان «اخی» است، ولی اسلام من خیلی خوب و جنتلمن‌ و «شدنی»!

به نظر ما اگر امروز «مرحوم» مهندس بازرگان زنده ‌بود می‌گفت، «انقلاب اسلامی»‌، کودتای سازمان ناتو، و پیروزی جهل و توحش بر منطق بود.



...

سه‌شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۸


شب‌نامه و «شدنی»!
...
وندر آن جایگه تاج عیان،
سر آن جایگه تاج کیان،
جای پای عرب برهنه‌پائی دیدم
نسبت تاج شه و پای عرب سنجیدم
آنچه بایست بفهمم ز جهان فهمیدم
بعد از آن هر چه که دیدم ز فلک خندیدم

چارچوب «اقتصادی ـ استراتژیک» جنجال در ایران را مذاکرات هسته‌ا‌ی، تهدید نظامی اسرائیل، تداوم شهرک‌سازی و در یک جمله، ممانعت از استقرار صلح در منطقه تشکیل می‌دهد. می‌دانیم که استقرار صلح تهدیدی است برای منافع سازمان ناتو که برخلاف نوکران‌اش در جهان اسلام، ‌ سیاست‌اش هیچ ارتباطی با دیانت‌اش ندارد. برای تداوم همین سیاست جنگ‌طلبانه است که ایران به صحنة آشوب و جنجال تبدیل شده. آشوبی که به ظاهر ریشه در دفاع از ارزش‌های «اسلامی» دارد و در واقع با همکاری کل حکومت اسلامی در راه دفاع از منافع استعماری غرب به راه افتاده.

بازیافت‌ زباله یا تبدیل موسوی و کروبی به اوپوزیسیون حکومت جمکران بخشی است از همین برنامة گوساله‌فریب. نوابغ متخصص هدایت افکار عمومی برای اینکه ببینند مردم ایران چه واکنشی نسبت به تهدید ایندو بوزینه و شرکای‌شان نشان می‌دهند، هر روز بر دامنة تهدید خود می‌افزایند و تعطیلی روزنامة‌ «ابتذال ملی» در همین راستا صورت پذیرفته. کسی هم بجز آشوب‌طلبان روزمزد ساواک در برابر دفتر این روزی‌نامه تظاهرات نکرد. از سوی دیگر بازداشت کنیزکان بازار تهران دردی دوا ننمود، و مجبور شدند خواهر هاله سحابی را «آزاد» کنند. حال نوبت به تهدید شیخ کروبی از سوی آخوند سعیدی، نماینده‌ خامنه‌ای فرا رسیده، البته اینهمه فقط برای دامن زدن به بحران و «حفظ کیان اسلام!»

چه فضائی! سخن از موت و فنا گوئی بود
چه هوائی! عفن و مرده‌نما بوئی بود
گاه آوازة یک پروازی
رسد از جغدی و گه آوازی
(میرزاده عشقی)

«اسلام شدنی»،‌ آخرین تیر در ترکش فعلة فاشیسم است که از سوی احمد سلامتیان به عنوان «خواست مردم ایران » مطرح شده! خلاصه روسپی‌های سیاسی، همچنانکه گفتیم سیاست‌شان عین دیانت‌شان باقی مانده.

پس از توقیف چند تن مواد مخدر در خانة برادر حمید کرزای، ‌ امروز نیز 320 کیلو کوکائین متعلق به «جنتلمن‌ها» در آب‌های اسپانیا توقیف شد. مصیبت وارده را به جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» و جیمزباندهای زحمت‌کش مقیم افغانستان و کلمبیا تسلیت می‌گوئیم. تلاش‌های صمیمانة حاکمیت انگلستان در راه استقرار «دمکراسی» در افغانستان مسلماً برگ زرینی است در تاریخچة مافیا.

سی سال پیش در اوج نارضایتی مردم ایران، روزنامة مسعودی‌ها، شیپور روتاری کلاب لندن، با انتشار مقالة مضحک «رشیدی مطلق» نعلین‌های قم را در جایگاه رهبری ناراضیان قرارداد. اینبار نیز ساواک جمکران با تکیه بر نفرت مردم از حکومت می‌کوشد با پخش شب‌نامه‌های گوساله‌پسند، همان جایگاه را برای «آیات عظام» فراهم آورد. البته آنزمان در برابر نعلین‌ها یک «شاهنشاه» وجود داشت؛ امروز نعلین‌ها در برابر نعلین «رهبری» قرار گرفته‌اند. در نتیجه ساواک از زبان یک گروه «آیات‌عظام» ناشناس برضد «رهبر» شب‌نامه پخش می‌کند، و رسانه‌های جمکران نیز مستقیماً و یا از زبان آیات عظام طرفدار رهبر برای موسوی و کروبی، رهبران حزب تقلب و تجاوز شاخ‌وشانه می‌کشند.

در اینکه مردم ایران ناراضی‌اند، تردیدی نیست. ‌در اینکه حکومت جمکران نوکر آمریکاست نیز به همچنین. در نتیجه طبیعی است که ساواک لات و اوباش را به صحنه ارسال کند. فراموش نکنیم که هدف نهائی ساواک گسترش قانون‌شکنی است. اگر اجرای قانون هدف بود «ابتذال ملی» تعطیل نمی‌شد، جریمه می‌شد! تا شیخ کروبی بداند نوکری و مزدوری برای بیگانگان مقرون به صرفه نیست. اگر اجرای قانون هدف بود، پیش از برگزاری کودتای 22 خردادماه، شیخ کروبی را به جرم شکستن در ورودی دانشگاه محاکمه می‌کردند و برای موسوی هم پنج روز فرصت عقیده‌سازی و «انقلاب»‌ خیابانی فراهم نمی‌‌آوردند. هدف این حکومت و مخالف‌نمایان‌اش فقط قانون‌شکنی و ایجاد آشوب در جامعه است.

پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم، ما به هیچ عنوان «در کنار مردم» نیستیم، ما «برای مردم» هستیم و روی سخن این وبلاگ فقط با طرفداران دمکراسی است. عملة آشوب‌طلب ساواک، لات و اوباش «پیرو خط امام»، عملة تحکیم وحدت و اراذل مدافع «اسلامی‌ات» و «‌جمهوری‌ات» نظام توحش در مطالب این وبلاگ بی‌جهت به دنبال خطوط فکری‌شان نگردند. ما بارها گفته‌ایم و امروز هم می‌گوئیم برپائی تظاهرات غیرمجاز و درگیری با نیروهای انتظامی به بهانة واهی «مخالفت» با تقلب و تجاوز و ... فقط برای گسترش خشونت و تحکیم پایه‌های حکومت با هدف سرکوب جنبش‌مدنی سازمان داده می‌شود! حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو همچون اربابان جنایت‌کارش از گسترش جنبش آزادیخواهانة ملت ایران به هراس افتاده، از اینرو‌ می‌کوشد با شایعه‌پراکنی، «عقیده‌سازی» ‌کند و با «سربازگیری»، مخالفان واقعی حکومت را سرکوب نماید.

طفلک اوباما چقدر بر طبل «چنج» کوبید! سازمان مفلوک ناتو نفس‌های آخر را می‌کشد و به دلیل کهولت و کاهلی‌ات قادر نیست در شیوة کار خود «تغییر» ایجاد کند! روشن‌تر بگوئیم سازمان سگان اطلس‌پوش «چنج» پذیر نیست. و می‌بینیم که چنج بی چنج!‌ پروپاگاند این سازمان در کشورمان دقیقاً بر همان الگوی سی‌سال پیش منطبق است: شایعه‌پراکنی و ایجاد ابهام جهت «عقیده سازی»، «سربازگیری» و ارائة «تصویر دلپذیر» از روسپی‌های سیاسی مدافع اسلام. اینهمه با هدف فراهم آوردن زمینة شورش و براندازی. سه محور این پروپاگاند استعماری را «اعتراض به تقلب»،‌ «اعتراض به تجاوز»‌ و «دفاع از حق مردم» تشکیل می‌دهد، البته روی کاغذ!

حجرة مخالفت با تقلب را به میرحسین موسوی،‌ و دکان اعتراض به تجاوز را به شیخ مهدی کروبی واگذار کرده‌اند، چرا که اولی در تقلب، ‌ و دومی در تجاوز مهارت خود را به اثبات رسانده! سوپر مارکت دفاع از حق مردم نیز در اختیار آیات عظام قرار گرفته، چون کارخانة‌رجاله پروری از قدیم امتیاز انحصاری تجاوز به حقوق مردم را در همة زمینه‌ها به آخوند جماعت واگذار کرده. خلاصه بگوئیم مالکیت دکان پررونق فروش «خدا و مردم» حق مسلم دستاربندان است که از همراهی و همیاری حزب «توده» و دیگر عوام‌گرایان گله‌پرور داس‌الله برخوردار شده. همچنانکه از شهریور 1320 تاکنون شاهد اتحاد شوم چپ‌نمایان و فاشیست‌ها بوده‌ایم.

همانطور که گفتیم، سازمان ناتو همچون پائیز رویائی 1357، از طریق ساواک منفور ‌شایعات دست‌ساز خود را ابتدا از قول «دستاربندان ناشناس» به صورت «شب‌نامه» در داخل کشور پخش می‌کند، سپس «خبر» پخش‌ شب‌نامة کذا را در بوق‌های خود می‌گذارد. به این ترتیب همه «باور» خواهند کرد که «مراجع بلندپایة روحانیت شیعه» در ایران با استبداد مخالف‌اند و حق با فوکویاما بوده! و از آنجا که مراجع کذا نام و نشان ندارند و تعدادشان هم مشخص نیست، بیانیة کذا ابهام را در اذهان عمومی به ویژه در بین روحانیت صدچندان می‌کند. چرا که هیچکس نمی‌داند چه کسانی بیانیه صادر کرده‌اند، در نتیجه کل روحانیت با حفظ ابهام کامل باز هم «در کنار مردم» قرار خواهد گرفت. و هر چه دامنة‌ ابهام وسعت گیرد، شایعه کارسازتر خواهد بود. این شیوه را «عقیده‌سازی» نامند. میرحسین موسوی و شیخ کروبی نیز برای به راه انداختن سیرک خود پیرامون «تقلب» و «تجاوز» از همین الگو پیروی کردند.

همچنانکه گفتیم آبمنگل‌ها در راه حفظ منافع اربابان‌شان در لندن و واشنگتن جنگ زرگری به راه انداخته‌اند. آنگلوساکسون‌ها در چارچوب سیاست «بازیافت زباله» تلاش می‌کنند میرحسین موسوی و کروبی، دو تن از جنایت‌کاران مورد اعتماد خود را به عنوان «مخالفان استبداد» به ما ملت حقنه کنند. طبیعی است که در چنین روندی «روحانیت» نیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار خواهد شد. در این راستا ساواک مفلوک جمکران به روش معمول در سال 1357 «پخش شبنامه» را از سر گرفته و از قول «روحانیون سرشناس» و به ویژه «ناشناس» بر ضد خامنه‌ای «بیانیه» می‌صدورد. سپس بیانیه‌های کذا در نیویورک‌تایمز، بی‌بی‌سی، رادیوفردا و دیگر رادیو همبونه‌ها به عنوان «خبر موثق» منعکس می‌شود. کنیزکان و غلامان ارسالی حکومت به ینگه‌دنیا هم صحت‌ این شب‌نامه‌ها را «تأئید» می‌کنند! و به این ترتیب شایعة تولیدی آبدارخانة سازمان سیا جهت کسب وجهه برای روحانیت تبدیل می‌شود به «خبر موثق». البته خبر موثق فقط برای شوت‌وپرت‌هائی که با پروپاگاند گوساله‌فریب و عوام‌پسند استعمار بیگانه‌اند.

در دوران شیرین ریاست جمهوری جیمی‌کارتر که جنگ سرد به اوج خود رسیده بود و پنتاگون برای «جهاد» با اتحاد جماهیرشوروی خیز برمی‌داشت، به موازات پخش شب‌نامه‌ها توسط ساواک، ورق پاره‌های حکومت از «راهپیمائی طلاب» در قم و مشهد و ... نیز به ما «خبر موثق» می‌‌دادند‍! و ما هم مانند دیگر شوت‌وپرت‌ها می‌پنداشتیم همه جای کشور شلوغ شده. حال آنکه، هر چند نارضایتی مردم از حکومت واقعیت داشت، «شلوغی‌ها» بیشتر رسانه‌ای بود! امروز نیز ملت ایران از حکومت توحش اسلامی و عدالت علوی کارد به استخوان‌اش رسیده، به همین دلیل بعضی‌ها پنداشته‌اند یکبار دیگر می‌توانند نفرت مردم را از فاشیسم استعماری به ابزار دوام و بقای این حاکمیت تبدیل کنند. به همین دلیل دست موسوی و کروبی را برای گسترش جنجال و هیاهو و شایعه‌پراکنی بازگذاشته‌اند.

در راستای جفتک‌پرانی‌های شیخ کروبی، «تعطیل» رسانة حزب «ابتذال ملی» توسط قوة قضائیه، «تهدید» کروبی و موسوی به «مجازات» و «بازداشت» توسط آیات‌عظام طرفدار رهبر زمینة گسترش نارضایتی را فراهم می‌آورد. به این مجموعة دلپذیر عقیده‌سازی و سربازگیری می‌باید انتشار سخنان مضحک موسوی در تأئید شیخ کروبی، سخنان آخوند صانعی جلاد، دادستان دادگاه‌های «انقلاب» و از همه مهم‌تر، «خط دادن» عملة تحکیم وحدت به حکومت را نیز بیفزائیم. عملة فاشیسم شیون‌کنان می‌گوید، اگر کروبی را بازداشت کنید خون بپا می‌کنیم! اینان تلویحاً آمادگی خود را برای ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها‌ و کشاندن آشوب به خیابان اعلام کرده‌اند. در این گیرودار، حاج سلامتیان، یکی از پامنبری‌های بنی‌صدر «خواست مردم» را به اربابان‌اش در فرانسه اعلام کرده، می‌گوید مردم این اسلام را نمی‌خواهند، «اسلام شدنی» را می‌خواهند! البته مزخرف‌گوئی امثال سلامتیان، همچون هذیانات حبیب‌الله ‌پیمان جای تعجب ندارد، اینان برای تأمین منافع اقتصادی ارباب است که سیاست‌شان عین دیانت‌شان شده، و اینگونه است که قانون اساسی توحش را مترقی می‌بینند و «اسلام شدنی» می‌طلبند.

«اسلام شدنی» چیست؟ همان اسلامی است که میرحسین موسوی بر طبل آن می‌کوبد: خط امام! یا در واقع «خط ریچارد پرل». روشن‌تر بگوئیم خط سینه زنی دروغین برای فلسطین، جنگ زرگری با اسرائیل‌ و از همه مهم‌تر خط تداوم بحران هسته‌ای که به اسرائیل امکان می‌دهد، همزمان با شهرک‌سازی در خارج از مرزهای قانونی خود به بهانة «ما از بمب ایرانی‌ها می‌ترسیم»، ضمن تهدید ملت ایران به تهاجم نظامی، کل منطقه را در بحران دائم نگاهدارد.

بحرانی که به دهان کارفرمایان اسلام‌پناه «گاردین» سخت شیرین و گوارا آمده. و اینان تا روز گذشته زمزمة «پذیرش ایران مجهز به بمب اتمی» را همچنان ادامه دادند. بله این آب‌نبات جادوئی،‌ تاکنون میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای منطقه،‌ از جمله به کشور ایران سرازیر کرده. چنین دکان پر رونقی را که تعطیل نمی‌کنند! برای حفظ همین دکان بود که بنیامین نتان‌یاهو تا روز 17 اوت، حاضر نبود شهرک‌سازی غیرقانونی را تعطیل کند و گورکن‌ها هم در مورد مذاکرات هسته‌ای خفقان گرفته بودند، چون به ادعای خود در حال تهیة «بستة‌ پیشنهادی» برای «حل مشکلات جهان» بودند! بله برای پرکردن جیب تفنگ‌فروش‌های غرب لازم آمده بود حکومت «مستقل» جمکران و دولت قدرقدرت اسرائیل به گردنکشی برای اربابان خود در لندن و واشنگتن تظاهر کنند. و در راه تداوم همین سیاست «شیرین» بود که می‌بایست نتانیاهو شهرک بسازد، گورکن‌ها جفنگ ببافند و ضمن تأکید بر «استقلال» دروغین خود از شرکت در مذاکرات هسته‌ای گروه 1+5 هم خودداری کنند!

افسوس که همة شیرینی‌های افسانه‌ای،‌ مانند افسانه‌های شیرین روزی به پایان می‌رسد و افسانه‌پرستان را در خماری رها می‌کند. امروز آب‌نبات سحرآمیز از دهان اسلام‌پناهان اسرائیل‌پرست بیرون کشیده شد. بنیامین نتانیاهو در واشنگتن اعلام داشت، برنامة شهرک سازی را به حال تعلیق درمی‌آورد و شیمون پرز هم در مسکو صرافی «ما نگران بمب اتمی ایران هستیم» را تعطیل کرد! همزمان با این مواضع «نوین» رهبران اسرائیل بود که جام جمکران در تاریخ 18 اوت 2009، به نقل از سلطانیه از آمادگی ایران برای شرکت در مذاکرات هسته‌ای گروه 1+5 خبر داد. و فرانس‌پرس، با اشک و آه این خبر «جانگداز» را در ساعت 12 و 48 دقیقه به وقت پاریس مخابره کرد. ولی پس از چند ساعت، همان «فرانس‌پرس» از زبان همین سلطانیه خبر رسانة رسمی حکومت اسلامی را تکذیب کرد! می‌بینیم که در مورد شرکت ایران در مذاکرات، خارج از مرزهای ایران تصمیم‌گیری می‌شود. این است نمایه‌ای از اقتدار و استقلال حکومت اسلامی!

به شبنامه نویسان ساواک، کارفرمایان رادیوهمبونه‌ها،‌ اربابان اسلام‌پناه نیویورک‌تایمز و از همه مهم‌تر به پادوهای‌ ایرانی‌نما‌ی‌شان در غرب می‌گوئیم، از یکسو، تکرار کودتای مخملین 1357 امکانپذیر نخواهد بود، ‌و از سوی دیگر، «اسلام» به عنوان دین «برنامة سیاسی» نیست که مردم ایران نوع «شدنی» آن را بخواهند. اسلام در ایران باید در کنار دیگر ادیان قرارگیرد، و نهایتاً آیات عظام‌ حق فضولی در سیاست را نخواهند داشت. اینان باید سرشان را به فروش پوچی‌یات الهی خارج از عرصة سیاست گرم کنند. افسوس که کلنل آیرون‌سایدی نیست تا دوباره الاغ مرده‌های لازار را با یک چرخش دست زنده کند! این روزها زنده کردن الاغ مردة لازار، دست مسیحائی می‌طلبد،‌ نه شبنامة «ساواکیائی!»




...

دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۸


روسپی و روحانی!
...
به ایوان کسری عرب یافت راه
برهنه سپهبد، برهنه سپاه
چو هیچ از تمدن نبدشان خبر
بنگذاشتند از تمدن اثر
[...]
به علم و ادب نیز کین توختند
همه نامه‌های کهن سوختند

پرچم ایران با نشان شیروخورشید زرین، هیچ ارتباطی با سلطنت پهلوی ندارد. اگر روح‌الله خمینی بینوا چنین ادعائی کرده، به دلیل نادانی و حماقت و به ویژه به دلیل بلاهت نخبگانی بوده که مثل مگس به دور او جمع شده «وزوز» می‌کردند. پس لطفاً پیشنهاد پرچم نوین بدون نشان شیروخورشید را برای عمه‌جانتان نگاهدارید. در ضمن جناب ندیمی، هنرمند نخبة جمکران، نشان عنکبوت روی پرچم گورکن‌ها را از روی علامت سیک‌ها با کمی دست‌کاری «ابداع» کرده. اصولاً گورکن جماعت «مصرف کننده» است. زهره کاظمی هم که همان زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی باشد، تندیس «مادر» را از مجسمة‌ مریم مقدس در یکی از کلیساهای فرانسه کپی زده.

اهالی مرزپرگهر! اگرتصاویر مراسم معارفة رئیس جدید قوة قضائیة جمکران را به دقت بنگرید متوجه خواهید شد که پاسدار علی‌ لاریجانی و اکبربهرمانی به یک لژ فراماسونری واحد تعلق دارند. البته مرتبة علی‌کوچیکه از آخوند رفسنجانی پائین‌تر است، چرا که وی دست را به سینه زده، و هاشمی بر پیشانی‌. همچنین خواهید دید احمدی نژاد و اکبر هاشمی هم هیچ دلخوری از یکدیگر ندارند و جنگ زرگری آبمنگل‌ها فقط برای سرکوب شما به راه افتاده بود و بس. و قرار شد از این پس قوة قضائیة جمکران «عدالت» را برای «مردم» تأمین کند! در واقع هر دو جناح در مورد کودتا به توافق رسیده بودند، فقط همانطور که کلوتیلد رایس در «تیارت» قاضی صلواتی «اعتراف» کرده بود، «ما اشتباه کردیم»، هم «شما» اشتباه کرده بودید هم «آن‌ها». در نتیجه دکان اعتراف‌گیری از خواهر کلوتیلد با آزادی ایشان تعطیل شد و ما امشب آسوده می‌خوابیم چرا که اینمدت، هم نگران نازک افشار بودیم هم نگران کلوتیلد رایس. اما برای شما هیچ نگرانی نداشتیم.

چرا؟ چون اطمینان داشتیم که عدالت اسلامی شامل حال شما خواهد شد و با «زندانیان ابوغریب»‌ ابراز همدردی خواهید کرد. چرا که گاوچران‌ها همواره پیشرفته‌ترین فناوری شکنجه و سرکوب را در اختیار گورکن‌ها قرار داده‌اند. امیدواریم هیچیک از زندانیانی که تاکنون آزاد شده و آن‌ها که در آینده آزاد خواهند شد، معتاد به موادمخدر نشده باشند. چون معتاد کردن زندانی، یکی از شیوه‌های «عدل علوی» و رأفت اسلامی است که سازمان سیا در مورد «زندانیان سیاسی» به کار می‌برد. امروز که آب‌ها از آسیاب افتاده و حکومت اسلامی و اربابان‌اش در کودتای خود شکست خورده‌اند نگاهی به تبلیغات گروه‌ها و افراد خودفروخته‌ای بیاندازید که هم‌صدا با کریستین امان‌پور، آبراهام یزدی،‌ شیخ بهنود و به ویژه حزب توده و داس‌الله شما را به شرکت فعال در مسابقات مارگیری دعوت می‌کردند. به این ترتیب با مزدوران سازمان سیا در داخل و به ویژه در خارج از مرزها بهتر و بیشتر آشنا می‌شوید. ولی کار سرکوب شما هم‌میهنان گرامی هنوز به پایان نرسیده!

اکنون جیره‌خواران حکومت و پادوهای استعمار تلاش می‌کنند در پوشش طرفداری از جنبش مدنی، شما را به بیراهة «قانون شکنی»،‌ دریوزگی از بیگانه و رویاروئی فیزیکی با سگ‌های هار استعمار بکشانند. یکی به شما توصیه می‌کند قسط بانک را نپردازید، دیگری «حمایت بین‌المللی» می‌طلبد و آنکه از همه ابله‌تر است، شما را به تجمع و تظاهرات فرا می‌خواند. در واقع برای اینکه حاکمیت توحش بتواند شما را بیشتر و بهتر سرکوب کند، «قانون‌شکنی»‌ الزامی است. پس مراقب چرندبافی‌های خیرخواهان مزدور،‌ مزور و خودفروخته باشیم.

خودفروشی، انواع مختلف دارد. خودفروشی می‌تواند به مفهوم «تن‌فروشی» باشد، که استفادة ابزاری است از پیکر،‌ و به جسم انسان محدود می‌ماند. روسپی، هرگز قدرت تخیل و ذهن و زبان خود، یعنی آنچه انسان را از حیوان متمایز می‌کند در اختیار خریدار نمی‌گذارد. روسپی انسانی‌ات خود را نمی‌فروشد، و هرگز در مورد «هستی» خود دروغ نمی‌گوید. روسپی همچنانکه «هست» می‌نماید. حال آنکه دستاربند، نه تنها خودفروشی می‌کند، که هیچگاه آنچنان که هست نمی‌نماید.

مباد آنکه از چرخ نیلوفری
فرومایگان را رسد سروری
[...]
فرومایگان را سپارند کار
هنرمندمردم بمانند خوار
گمان‌شان که چون مرد مرد هنر
درخت هنر نیز ناید ببر

وجه مشترک دستاربند و روسپی چیست؟ هر دو برای تأمین معاش نیازمند فروش «خود» به مردم کوچه و بازاراند. روحانی جماعت با «نفی مادیات» کالای «معنوی» می‌فروشد، و روسپی کالای مادی. هر چند هر دو در برابر «فروش» کالای خود از خریدار تقاضای مادی دارند. روشن‌تر بگوئیم روحانی برای تأمین معاش خود و کسب درآمد مادی، پوچ‌فروشی می‌کند و مردم را به «مرگ» و معنویات الهی فرا می‌خواند، با این وجود تقاضای مادی از خریداران‌اش را فراموش نمی‌کند. بهتر است بگوئیم دستاربند «خدافروش» است و روسپی خودفروش. در هر حال، رونق بازار هر دو در گرو «تعداد» مشتری و متقاضی است. هر چه مردم بیشتر به دور آنان جمع شوند، درآمدشان بیشتر خواهد شد. از اینرو هر دو را «عروس خیابان» می‌خوانیم، چرا که هم روحانی و هم روسپی برای خودنمائی،‌ بازارگرمی و «فروش» کالای خود به «خیابان» و «مردم» نیاز دارند. اولی مردم را به «لذت جسمانی» دعوت می‌کند، حال آنکه روسپی نعلین‌پوش، به نمایندگی از خداوند موهوم، «مردم» را به «نفی جسمی‌ات» فرا می‌خواند.

امتیاز «روحانی» بر روسپی این است که روحانی می‌تواند ضمن دعوت مردم به پوچ‌ستان معنویت، هم تن فروش باشد و هم در خدمت بیگانه. هیچکس این خودفروشی سه‌گانه را نخواهد دید، چرا که روحانی «حجاب» دارد. لباس روحانیت به او جایگاهی اجتماعی و امن اعطاء می‌کند که بتواند خودفروشی‌اش را پنهان دارد. حال آنکه روسپی از چنین امتیازاتی برای جلب مشتری برخوردار نیست. شیفتگی کارخانة رجاله پروری بر دستاربندان دلیل دارد:

«شیل [وزیر مختار انگلستان] به پالمرستون می‌نویسد [...] میرزا آقاخان [نوری] مردی‌ است بی‌نهایت خودفروش [...] هرگاه میرزآقاخان از طرف دولت [ایران] دستگیر گردد، ضربة سختی به حیثیت و شهرت سفارت انگلیس در تهران وارد خواهد آمد [...] هرگاه امیر نظام [ امیرکبیر]‌ معزول شود [میرزاآقاخان نوری] جایش را خواهد گرفت[...]»

منبع: «امیر کبیر و ایران»، ص 698.

فریدون آدمیت،‌ در کتاب «امیرکبیر و ایران»، با اشاره به حمایت سفارت انگلستان از میرزا آقاخان، آنهم یکسال و نیم پیش از عزل امیرکبیر،‌ می‌نویسد:

«این خود نکته‌ای است با معنی که شیل نه حدی در مراتب بی‌حیثیتی میرزا آقاخان می‌شناسد و نه حدی در پشتیبانی سفارت از وی علیه امیرنظام قائل می‌باشد. گوئی تناسب مستقیمی بین بی‌حیثیت بودن و حد پشتیبانی سفارت انگلیس وجود داشت، حقیقت این است که سفارتخانة انگلیس همیشه کارخانة رجاله پروری بوده است[...]»

همان منبع

بله ما هم موافق‌ایم که سفارت انگلستان همیشه کارخانة رجاله‌پروری بوده، و امروز همة شرکای‌اش در سازمان ناتو، به ویژه گاوچران‌ها پیرو همین شیوة سفله‌پروری‌ شده‌اند. پس به یاد داشته باشیم دستی که بیگانه برای «حمایت» ما دراز می‌کند، جز دست تاراج نخواهد بود. اگر برخورد منطقی با مسائل نداشته باشیم، به این توهم دچار می‌شویم که آمریکا و هم‌پیمانان‌اش در اروپا، خیرخواه ملت ایران‌اند. هرگز چنین نبوده و نخواهد بود. اینان در واقع برای تأمین منافع اقتصادی خود مدافع حقوق بشر در ایران شده، ‌ آشکارا از «قانون شکنی» دفاع می‌کنند. همچنانکه پیشتر گفتیم برای سرکوب ملت‌ها و چپاول ثروت‌شان باید «شرایط ویژه» را بر آنان تحمیل کرد. «جنگ» و «آشوب» بهترین بهانه برای تحمیل چنین شرایطی است. از آمریکای لاتین نمی‌گوئیم. کافی است به شرایط مردم در عراق و افغانستان بنگریم تا ببینیم حقوق بشر و دمکراسی مطلوب گاوچران‌ها برای کشورهای منطقه باید از چه ویژگی‌هائی برخوردار باشد.

لازم است «امنیت» و «نظم» فراموش شود، تا سازمان ناتو بتواند به اهداف «دمکراتیک» خود دست‌ یابد. هم در عراق و هم در افغانستان چنین شرایطی فراهم آمده. انفجار بمب در بازار، رستوران، مراکز تفریحی و ... به عراقی‌ها و افغان‌ها همان می‌گوید که حکومت اسلامی از ابتدای استقرار خود از زبان ارباب به ملت ایران گفته و می‌گوید: مشتی جنایتکار به نام خدا بر جان و مال شما حاکم‌اند و هر گاه تضعیف شوند آن‌ها را با مشتی جنایتکار تازه‌نفس جایگزین خواهیم کرد. اما اینبار برنامة جایگزینی شکست خورد. جاروجنجال پیرامون تجاوز و شکنجه در زندان، برای پنهان داشتن این واقعیت است که ایرانی، خارج از زندان نیز از تجاوز و شکنجه در امان نبوده و نیست. تجاوز به حقوق مردم ایران از سه دهة‌ گذشته، روزمرة حکومت اسلامی است.

یکایک شود کار کشور تباه
بدی را ز نیکی ندانند راه
هنر شد چو بی‌قدر از آن دشمنی
پدید آمد آئین اهریمنی

پاسداران و افراد کمیته، دستشان برای هر نوع تجاوز و تعدی به حقوق مردم باز بوده. پس هوچی‌ها در گروه موسوی و کروبی سخت در اشتباه‌اند اگر می‌پندارند با جنجال پیرامون تقلب در شبه انتخابات و تجاوز در زندان‌ها می‌توانند ماهیت حکومت اسلامی را پنهان دارند و دامنة «تقلب» را به «انتخابات» و گسترة «تجاوز» را به «جوان زندانی» در روزهای اخیر محدود کنند، چنین نیست. حکومت اسلامی از بدو استقرار با حمایت سازمان جنایتکار ناتو سرکوب همه جانبة مردم ایران را آغاز کرد. در کردستان، خوزستان، بلوچستان، آذربایجان، و ... اوباش پاسدار و دستاربندان جنایتکار دست به کشتار و تجاوز و چپاول زده‌اند. این واقعیت‌ها را نمی‌توان با جنگ زرگری بین خامنه‌ای و موسوی پنهان داشت. اتحادیة اروپا و آمریکا هم نمی‌توانند با سرازیر کردن اشک تمساح خود را طرفدار مردم ایران جلوه دهند. اگر کسی یک جو عقل داشته باشد با مشاهدة میزان واردات کالا از چین، پاکستان، آمریکا و اروپا به دلائل واقعی شیون و زاری تفنگ‌فروش‌ها برای ملت ایران پی خواهد برد.

مرغی که‌ آشیانه به گلشن گرفته است
او را دگر به بادیه مأوا نمی‌شود
جانا فراز دیدة «عشقی» است جای تو
هر جا مرو، ترا همه ‌جا، جا نمی‌شود

یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ در پیام خود گفته بودند، اکثریت مردم از نخستین روزهای استقرار حکومت اسلامی هیچ نمی‌دانند، از سابقة موسوی و کروبی بی‌خبراند و به همین دلیل ایندو خود را در جایگاه رهبر قرار داده‌اند، چون هیچکس نیست به مردم «خط» بدهد. به نظر ما «عدم آگاهی» از سوابق جنایتکارانی همچون موسوی و کروبی قابل «توجیه» نیست. آرشیو روزنامه‌ها در دسترس است. به عنوان نمونه برای آشنائی با «اصلاح‌طلبان» بهتر است سری به آرشیو روزنامة «جمهوری اسلامی» بزنید که تحت «نظارت» موسوی یا بهتر بگوئیم با مدیریت تفاله‌های حزب زحمت‌کشان، همچون حسن آیت، نوچة مظفر بقائی اداره می‌شد. این روزها سایت مهوع «رجانیوز» می‌کوشد حسن‌آیت، نظریه‌پرداز حزب رستاخیز را «مخالف» میرحسین موسوی معرفی کند، چرا؟ چون می‌پندارد هیچکس از سوابق همکاری و همدستی و مزدوری اینان آگاه نیست.

سایت مهوع «رجانیو‌ز» که همزمان با تحریف تاریخ، در هم‌سوئی کامل با «بی‌بی‌سی» مهملات هابرماس را نیز به خورد مخاطب می‌دهد، ادعا کرده، روزی که حسن آیت ترور شد،‌ می‌خواست اسنادی بر علیه موسوی به مجلس ارائه کند! در وبلاگ «چهار اجماع» اجماع‌های چهارگانه را مفصلاً تشریح کرده‌ایم، و می‌بینیم که «رجانیوز» چون در محور «اجماع بر سرکوب» جای گرفته، می‌کوشد به بهانة انتقاد از موسوی، برای کسانی تبلیغات به راه بیاندازد، که در کنار موسوی کارگزار سیاست جنگ در ایران بودند. کسانی که در شاخة‌ افراطی «تجزیه از طریق جنگ» جا خوش کرده بودند. چون از طریق تجزیة ایران، ‌ لنگر انداختن ارتش ناتو در سواحل خزر به سرعت محقق می‌شد. اما طرح تجزیة‌کشورمان ناکام ماند. پس از شکست این طرح، «تداوم جنگ» در دستور کار پنتاگون قرار گرفت. علی خامنه‌ای، میرحسین موسوی و محمدخاتمی و البته اکبربهرمانی برای اجرای این طرح پای به میدان گذاشتند. عزل بنی‌صدر، ترور حسن آیت، بمب‌گذاری‌در مقر حزب جمهوری اسلامی و انفجارهای نخست‌وزیری همه و همه پیامد شکست سیاست تجزیة ایران بود.

روشن‌تر می‌گوئیم، ‌ یک طرح شکست خورده بود، و مجریان اصلی آن می‌بایست از صحنه خارج می‌شدند. امروز و در شرایط فعلی آمریکا دیگر نمی‌تواند عمله اکرة خود را در ایران به «شهید» تبدیل کند. در نتیجه می‌کوشد با پیروی از الگوی بازیافت زباله اینان را به آنچه هرگز نبوده‌اند تبدیل کند: مخالفان تقلب و شکنجه و تجاوز و ... و خصوصاً مدافعان مردم! نمایشات «اعتراف‌گیری» از یکسو، و معرکه‌گیری «جنبش راه سبز»و «ابتذال ملی» از سوی دیگر در راستای بازیافت موسوی و کروبی به راه افتاده. ولی این برنامه نیز محکوم به شکست خواهد بود. موسوی و کروبی و شرکاء همچون دیگر آب‌منگل‌ها در صحنه باقی می‌مانند، و مرگ تدریجی سیاسی خود را شاهد خواهند بود. چرا که اکنون کل حاکمیت «قانون‌گریز» جمکران در برابر جنبش مدنی قرار گرفته.

زحمت برای خود کش که خود به خود
اسباب راحت تو مهیا نمی‌شود
کم گو که کاوه کیست، تو خود فکر خود نما
با نام مرده، مملکت احیا نمی‌شود

پس مسیر جنبش مدنی کاملاً مشخص است، پرهیز از هرگونه قانون شکنی، آشوب و تجمع. همچنین احتراز از خشونت و شعارهای خشن‌، و از همه مهم‌تر آگاهی از این نکتة مهم که مصرف کالاهای وارداتی، ‌ مسافرت‌های زیارتی و سفرهای تفریحی به مناطق آزاد و امارات فقط «کمک» به حکومت سفاک جمکران است. به یاد داشته باشیم که چارچوب یک حرکت سیاسی مادی و اقتصادی است. امروز هر ایرانی باید از این مهم آگاه باشد که عامل اقتصادی «سیاست» را تعیین خواهد کرد، و پیوند سیاست با مادیات ناگسستنی است. شعار پوچ و ابلهانة «سیاست ما عین دیانت ماست» یک شعار استعماری است که می‌باید فراموش شود، چرا که فقط از زبان دستاربندان و اوباش و اطرافیان‌شان شنیده می‌شود. پای در مسیر زندگی و تعادل بگذاریم.

که با دشمن ار برنیاید به جنگ
خردمند یازد به تدبیر چنگ

تجمع در خیابان و شعار دادن برای ما هیچ دستاوردی نخواهد داشت. اگر راهپیمائی‌های پائیز 1357 به سرنگونی سلطنت انجامید، به این دلیل بود که در اوج جنگ سرد، تصمیم برای «جایگزینی» استبداد فرسوده پیشتر در «نشست گوادالوپ» گرفته شده بود. راهپیمائی‌ها و تظاهرات مردم فقط نقابی بود بر چهرة کودتای مخملین ژنرال هویزر. ولی «جنگ سرد» سال‌هاست که به پایان رسیده.



...

یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸


چهار اجماع!
...

به که تقسیم‌اش کنند این ملک صاحب‌مرده را
تا بردش آن‌کس که بهتر پاسبانی می‌کند

بالاخره معلوم شد جناح ناکام آبمنگل‌ها، خواهان «فدرالیسم اقتصادی» یا تجزیة نرم ایران است. همان فدرالیسمی که از اهداف سازمان ناتو در ایران به شمار می‌رود. مشروح مطالبات آنگلوساکسون‌ها را پاسدار محسن رضائی در نامه‌ای خطاب به پاسدار «ال‌لاریجانی» قلمی کرده. متن این نامة خائنانه در سایت تابناک مورخ 20 مردادماه 1388 با کد59217، انتشار یافته. محسن‌آقا تلویحاً می‌گوید، اقتصاد از آن ما، سیاست هم مال دولت! به عبارت دیگر سرازیر کردن ثروت ملی به بانک‌های غربی را «ما» و آیات عظام که فرضاً «ضداستبداد» هستند ادامه می‌دهیم، حق و حساب مصباح یزدی، عیال روان‌پریش الهام و «آیات‌عظام» طرفدار استبداد هم برای رساندن احمدی‌نژاد به مرتبة خدائی، مزخرف‌گوئی و هیاهو برای ‌هیچ پرداخت خواهد شد.

پیرامون وبلاگ «نبرد یا سکوت» تأکید می‌کنیم، «شاکی» می‌باید بتواند با ارائة اسناد و شواهد و مدارک موارد اتهام را در دادگاه به «اثبات» برساند، ‌ در غیراینصورت از نظر دادگاه جرمی صورت نگرفته.

به همچنین در کمال خوشوقتی خبردار شدیم که تلاش‌ «سرباز کوچک» به نتیجه رسید. شهرداری سانفرانسیسکو تصمیم گرفت تندیس «ندا»‌ در هیبت «زینب کوماندو» را با یک تندیس نوین جایگزین کرده، تندیس محجبه را به زباله‌دان یعنی «تلویزیون پارس» اهداء کند. ما هم فکر می‌کنیم مناسب‌ترین محل برای زینب کوماندوها و تندیس‌شان همان تلویزیون کذا باید باشد. خبر خوش جایگزینی تندیس «ندا» در وبلاگ «سرباز کوچک» موجود است.

به موازات نقش چهارگانة پدر در جامعة ایران، 4 محور اجماع در پروپاگاند استعماری مشاهده می‌کنیم: اجماع پیرامون «سرکوب»، «آشوب»، «توطئه» و «سکوت.» هر یک از این محورها در ارتباط مستقیم با زبان پدرهای چهارگانه قرار می‌گیرد. در وبلاگ «نبرد یا سکوت» به زبان‌های مذکور اشاره کرده‌ایم.

در وبلاگ «نبرد یا سکوت» گفتیم، در راستای سیاست تخریب انسان فضای اجتماعی را با زبان «4 پدر» متفاوت اشغال کرده‌اند: پدرحکومتی، پدر مخالف‌نما، ‌ پدر جامعه یا قانون، و پدر ناشناس. همچنین گفتیم که در این هیاهو، «قانون» یا پدر جامعه رل نعش ایفا می‌کند. پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم، از آنجا که طبق قانون اساسی حکومت اسلامی مردم صغیر و بنده به شمار می‌روند، نتیجتاً قوة قضائیه نقش «پدر» بر عهده گرفته. البته در جوامع دمکراتیک چنین نیست. در یک جامعة دمکراتیک قوة قضائیه می‌باید حقوق دیگران را استیفا کرده «عدالت» را اجرا کند. برخلاف حکومت‌های خدامحور و مردم‌محور، «عدالت»‌ در جوامع بهنجار یا منطقی و دمکراتیک با تکیه بر اسناد و شواهد می‌تواند تأمین شود.

در حکومت‌های توحش گله‌ها، مبنای «عدالت»، فقط اسناد و شواهد نیست، «باورها» نیز در اجرای «عدالت الهی» و «عدالت مردمی» نقش اساسی بر عهده می‌گیرند. چرا که «الهی‌ا‌ت» و «مردمی‌ات» همچون «خشونت» و «ابتذال»، ریشه در «ذهنیت» و «باورها»‌ دارد. به همین دلیل است که زبان توضیح‌المسائل‌ها و زبان کتب مقدس آمیزه‌ای است از زبان ابتذال و زبان خشونت. اگر زبان «خشونت الهی» را از متن کتب مقدس برداریم، فقط زبان ابتذال برجای خواهد ماند.

به عنوان نمونه، داستان ابراهیم که به مصر می‌آید، و همسرش را خواهر خود معرفی کرده و به دربار فرعون می‌فرستد، حکایت ابتذال مردی است که همسر خود را در اختیار مردان ثروتمند قرار می‌دهد. سپس خشونت و توحش الهی به ابتذال پیامبراش افزوده شده سقوط ‌اخلاقی را نیز «توجیه» می‌کند. و یهوه، خدای ابراهیم فرعون از همه جا بی‌خبر را به دلیل کار ناپسند ابراهیم مجازات می‌فرمایند! فرعون هم پس از سرزنش ابراهیم، همسر او را با مقداری بز و گوسفند به او باز می‌گرداند و از او می‌خواهد که مصر را ترک گوید. ابراهیم هم خوشحال و خندان شکر خداوند را بجا می‌آورد. این حکایت یکی از مبتذل‌ترین حکایات کتاب مقدس است که به دلیل دخالت ابلهانة یهوه به نفع خطاکاران واقعی، یعنی ابراهیم و همسرش «تقدس» یافته و اثری از «منطق» هم در آن به چشم نمی‌خورد. حال بازگردیم به شایعه پراکنی موسوی و کروبی پیرامون «تقلب» و «تجاوز.»

گفتیم که ایندو ریزه‌خوار استعمار بر ضد آنچه خود سال‌ها انجام داده‌اند، جنجال و هیاهو به راه انداخته‌اند. موسوی خارج از سوابق‌ درخشان‌اش در قتل زندانیان، دوبار خامنه‌ای را با تقلب از صندوق مارگیری بیرون کشیده، کروبی هم در بنیاد شهید یک زندان ویژه و خصوصی به راه انداخته بود که در آن شکنجه و تجاوز سکة‌ رایج بوده. حال موسوی بر ضد «تقلب» و کروبی بر ضد «تجاوز» به زندانی، به «عقیده‌سازی» و «سربازگیری» مشغول شده‌اند،‌ قوة‌ قضائیه هم خفقان گرفته. اگر موسوی و کروبی نتوانند تقلب در انتخابات و شکنجه در زندان را در دادگاه به اثبات برسانند، مجرم به شمار می‌روند و باید به جرم شایعه پراکنی و ایجاد تشویش در اذهان عمومی محاکمه شوند. مسلم بدانیم که قوة‌ قضائیة جمکران قصد محاکمة ایندو جانور وحشی را ندارد، چرا که آبمنگل‌ها و اوپوزیسیون‌شان در دو سوی مرز سر در آخور آنگلوساکسون‌ها و شرکای‌شان دارند.

برای آشنائی با اربابان حکومت اسلامی کافی است به انعقاد قراردادهای نفتی و مواضع مدافعان دلسوز حقوق مردم ایران نگاهی بیاندازیم. از آنجمله است عقد قرارداد نفتی با دولت چین، و لات‌بازی و جنجال اروپا و آمریکا که به بهانة دفاع از حقوق بشر رسماً در امور ایران دخالت می‌کنند. آیا قوانین و مقررات بین‌المللی به آمریکا و اروپا چنین اجازه‌ای می‌دهد؟ خیر! ایالات متحد،‌ اروپای غربی و سازمان ملل حق ندارند در امور کشورمان دخالت کنند. مگر ملت ایران صغیر و مهجور است که اینان قیم و وکیل ‌مدافع‌اش باشند؟ به چه دلیل سخنگوی سازمان ملل به دروغ ادعا می‌کند که دبیرکل این سازمان رسوا به احمدی نژاد تبریک نگفته؟ به چه دلیل دولت‌هائی که عراق و افغانستان را به مخروبه تبدیل کرده‌اند، برای ما ایرانیان دایة دلسوزتر از مادر شده‌اند؟ به یک دلیل موجه: تاراج بیشتر ثروت‌های ما. به عبارت دیگر دعوا بر سر مسائل «اقتصادی» است و هیچ ارتباطی با حقوق بشر ندارد. مدافعان واقعی نقض‌حقوق بشر و مدافعان واقعی سرکوب ملت‌ها در لندن و واشنگتن نشسته‌اند، چرا که اولویت اینان «اقتصاد» است، و سیاست‌شان همواره در چارچوب منافع اقتصادی‌شان اعمال می‌شود.

این عجب دندان ز استقلال ایران کنده‌اید
زنده ای ملت سوی گور از چه بخرامنده‌اید
دست از تابوت بیرون آورید، ار زنده‌اید
گفته شد کاین نیم‌مرده سخت‌جانی می‌کند

به همین دلیل است که پاسدار محسن رضائی، یکی از عوامل کودتای 22 خردادماه که همچون قوم و قبیلة اکبر بهرمانی الطاف ویژة قوة قضائیه شامل حالش می‌شود، در کمال بیشرمی برای رئیس قوة ‌مقننه، پاسدار لاریجانی «نامه» می‌نویسد و از او می‌خواهد زمینة تجزیة نرم ایران را از طریق اجرای طرح «فدرالیسم اقتصادی» فراهم آورد! البته محسن رضائی در نامة بیشرمانة خود در مورد وزارتخانه‌ها، به ویژه در مورد وزارت اطلاعات که عامل سرکوب استعمار است «رهنمودهائی» ارائه داده که نشان ‌دهندة تمایل محفل کودتای22 بهمن 1357، همچون اربابان‌اش در لندن و واشنگتن برای «حفظ وضع موجود» است. روشن‌تر بگوئیم فعلة فاشیسم می‌پندارند برنامة سرکوب و چپاول سه دهة اخیر را می‌توانند همچنان ادامه دهند. نخستین و مهم‌ترین «اجماع»، از اجماع چهارگانه، همین اجماع بر سرکوب یا «حفظ وضع موجود» است که بر اجماع پیرامون «آشوب» تکیه دارد.

محور اجماع بر سرکوب، شامل «مخالفان دروغین» احمدی‌نژاد در داخل و خارج مرزها و به ویژه موافقان دروغین وی در داخل می‌شود. روشن است که هر یک از این دو گروه کاذب رسانه‌های ویژه و دستاربندان ویژة خود را دارند. در داخل، کیهان، رجانیوز و ... در قالب مدافعان احمدی‌نژاد از سرکوب و خشونت دفاع می‌کنند. و مصباح یزدی به بهانة دفاع از مهرورزی و در واقع برای تحریک افکارعمومی به گزافه‌گوئی و چرندبافی و مداحی مشغول شده.

مخالفان‌دروغین به رهبری آخوند صانعی و به ویژه آخوند منتظری، آیت‌الله محبوب و لیبرال «بی‌بی‌سی»، رادیو فردا و دیگر رادیو همبونه‌ها، در داخل و خارج مرزها به هوچیگری و هیاهو مشغول‌اند. مسعود رجوی و رضاپهلوی در همین طیف «پیشرفته» و «مترقی» مستقر شده به سینه‌زنی برای میرحسین موسوی اشتغال دارند. پیشتر به نامة رجوی برای حفاظت از خانوادة موسوی اشاره کرده‌ایم، و همچنین گفتیم که پس از 22 خردادماه، رضاپهلوی به زبان فرانسه انتخابات را تحریم کرده بود و به زبان انگلیسی از اعلامیة جهانی حقوق بشر و دمکراسی دفاع می‌کرد، به زبان فارسی هم طرفدار موسوی از آب درآمد. ایشان اخیراً به زبان آلمانی هم، در رسانة «شپیگل»،‌ به صف فدائیان میرحسین موسوی پیوستند. می‌دانیم که «شپیگل» به همان محفل جنگ‌پرستان اسلام‌پناه، یعنی سبزها و حزب دمکرات آمریکا تعلق دارد که شکم‌شان را برای تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای و تداوم جنگ زرگری بین اسرائیل و ایران از دیرباز صابون مفصلی زده بودند، چون این سیاست در «میان‌مدت» زمینة اشغال نظامی ایران را هم فراهم می‌آورد.

رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت
باغبان! زحمت مکش کز ریشه کندند این درخت

باری رضا پهلوی در مصاحبه با شیپور «محفل سبز» سخنان عجیبی ایراد کرده که البته باعث تعجب ما نشد، چون به این برخوردهای عجیب عادت داریم. ترجمة این مصاحبه در سایت گویا نیوز موجود است. شاهزاده رضاپهلوی به پیروی از حجت‌الاسلام‌والمسلمین فوکویاما، آیات عظام «ضداستبداد» در ایران رویت کرده، و ضمن هتاکی به مهرورزی ادعا فرموده، ‌ میرحسین موسوی به دلیل شرایط حاکم بر جامعة ایران نمی‌تواند آنچه را که می‌خواهد، بر زبان آورد. تعجب نکنید! ولی باید پرسید، حضرت والا! سرکار از کجا در جریان خواسته‌های قلبی میرحسین موسوی قرار گرفته‌اید؟ در آن حوالی کسی فال قهوه و ورق می‌گیرد یا کاهن معبد «دلف» را برای پیشگوئی استخدام کرده‌اید؟

اگر موسوی به ادعای شما از آشکار کردن «اهداف واقعی» خود بیم دارد، بی‌جا می‌کند تشکل سیاسی به راه می‌اندازد. مگر با تقیه و دروغ و ابهام می‌توان حزب تشکیل داد؟ وقتی موسوی می‌گوید «بازگشت به خط امام»،‌ منظورش استقرار دمکراسی است؟ از کی تا به حال دروغ و تقیه مبنای فعالیت سیاسی به شمار می‌رود؟ اساسنامه و مرامنامة یک تشکل‌سیاسی را باید بپذیریم یا اهداف «والا» و به زعم شما «پنهان» یک جنایتکار تاراجگر را که‌ خارج از حراج نفت برای خرید سلاح از اسرائیل و غرب،‌ اعدام 130 هزار مخالف سیاسی در کارنامه‌‌اش به ثبت رسیده؟

موسوی همان کسی است که قرار بود با کودتای سپاه که، تحت نظارت مایکل‌لدین در شهر رم طراحی شده بود،‌ قدرت را به دست گیرد. اهداف واقعی یک مزدور وفادار بیگانه چیست بجز مزدوری؟ چه کسی اهداف «واقعی» موسوی را می‌شناسد؟ به نظر ما، ریچاردپرل! همان عضو محفل جنگ‌فروشان «از نیل تا فرات.» حضرت ریچارد پرل، «خط امام» را با دست مقدس‌شان ترسیم کرده‌اند. به همین دلیل است که صدرحاج‌سید جوادی، نبرد با اسرائیل را در سایت «عصرنو» از سر گرفته. میرحسین موسوی هم پیرو همین «خط مقدس» است و 8 سال جنگ استعماری را با تکیه بر همین خط مقدس بر ما ملت تحمیل کرد. ولی ما پیرو خط «ریچاردپرل»، ‌ یا همان امام روشن‌ضمیر موسوی نیستیم! از نظر ما دولت ایران، ‌ باید دست از لات‌بازی سی‌ساله برداشته و موجودیت همة کشورهای عضو سازمان ملل را به رسمیت بشناسد. ما هیچ دلیلی نمی‌بینیم که جوانان ایران در میدان جنگ استعماری نابود شوند تا سود سهام الی‌ویزل و هم‌محفلی‌های‌شان روز به روز افزایش یابد. بگذریم و بازگردیم به محور سوم اجماع یا همان «محور توطئه.»

این محور بر نمایشات مضحک سعید مرتضوی و قاضی‌صلواتی تکیه دارد. به این ترتیب که حکومت جمکران به دلیل شکست کودتا، بخشی از بدنة خود را بازداشت کرده و «تیارت» اعتراف‌گیری به راه انداخته. متهمین هم بدون استثناء باید نقش صغیر و مهجور ایفا کرده، تأکید کنند، «من فریب خوردم، احساساتی شدم کوکتل مولوتف پرتاب کردم...»، بعد هم مثل گدای شب جمعه به استغاثه پرداخته، ضمن شیون و زاری از درگاه خداوند یعنی همان دادگاه طلب بخشایش بفرمایند. در این راستا نازک افشار به راستی خوش درخشید! چرا که یک چادر گل‌منگلی به سرش انداخته بود و های‌های گریه می‌کرد. درست مثل اینکه برای‌اش روضه امام حسین می‌خوانند. کلوتیلد رایس هم گفت، «ما» اشتباه کردیم،‌ «ما» در تظاهرات شرکت کردیم و ... و در واقع «هم ما و هم شما» اشتباه کردیم! خلاصه دادگاه به صحنة روز قیامت در بی‌بی‌گوزک‌های اسلام انسان‌ساز شباهت پیدا کرده که همة «گناهکاران» را در برابر «خداوند» ردیف می‌کند تا از «گناهان» خود ابراز ندامت کنند. حال آنکه اگر قرار است مسئولان آشوب محاکمه شوند، باید علی‌خامنه‌ای و وزرای کشور و اطلاعات در صف نخست متهمین قرار گیرند. کل این حکومت دست‌نشانده قصد کودتا داشت، نه بخشی از آن. کل این حکومت به توطئه بر علیه ایران و ایرانی مشغول است، نه بخشی از آن که در دادگاه نمایشی حضور یافته. در هر حال شکست کودتای گورکن‌ها و «انقلاب» قوة قضائیه باعث شد تا محور اجماع پیرامون «سکوت» نیز «زبان بگشاید».

پیروان این محور برنامة جنجال و هیاهو را در سکوت کامل دنبال می‌کنند. زمانیکه شکست یک برنامة آشوب حتمی و مسلم شد، اینان سرزنش بازنده را آغاز می‌کنند تا حساب خود را از او جدا کرده، خود را «مخالف» نشان دهند. از آنجمله است کشف ناگهانی حماقت و بلاهت و عوامگرائی پاسداراکبر، آنهم پس از چند سال جنجال رسانه‌ای به ویژه در سایت‌های «داس‌الله» و دیگر سایت‌های «مستقل»! این اجماع ریشه در همان زبان «پدر جامعه» دارد که هیچ مسئولیتی نمی‌پذیرد هر چند مرتباً ادعا می‌کند، افتضاح و رسوائی پیامد کردار افراد «غیرمسئول»‌ است.

یارب این مخلوق را از چوب بتراشیده‌اند؟
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیده‌اند؟
در رگ این قوم جای حس و خون شاشیده‌اند؟
کاین چنین با خصم جانش رایگانی می‌کند؟
(میرزاده عشقی)



...