چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸


دلبرکان ریشو!
...
دکة فروش «جمهور افلاطون» بجای «جمهور» در مفهوم معاصر آن، یکی دیگر از طرح‌های گوساله‌فریبی است که به منظور جایگزینی «جمهوری اسلامی» با «جمهوری الهی» در آبدارخانة سازمان سیا تهیه و تنظیم شده. فواید «جمهور افلاطون» این است که در تضاد کامل با «دمکراسی» و «انسان‌محوری» قرار گرفته، ابزاری است مناسب برای سرکوب انسان. این نوع «جمهوری» در واقع حکومت «نخبگان خداجو و حقیقت‌پرست» نه تنها بر جامعه، که بر «ذهن» و «زبان» انسان‌ها است.

روشن‌تر بگوئیم «جمهور افلاطون» با هر نوع «آزادی بیان» و اعلامیة جهانی‌حقوق بشر در تضاد قرار می‌گیرد. البته این امر کاملاً طبیعی است چرا که افلاطون سده‌ها پیش در یونان باستان می‌زیست و از همان هنگام با دمکراسی آتن نیز مخالف بود. در هر حال همانطور که دمکراسی باستانی آتن نمی‌تواند با دمکراسی در مفهوم معاصر به قیاس کشیده شود، جمهور افلاطون نیز ارتباطی با «جمهور»، در ویراست کنونی‌اش نمی‌تواند داشته باشد:

«[...] نخستین قانونی که شاعران باید از آن پیروی کنند چنین است [...] خدا ذاتی است بسیط که گفتار و کردارش حقیقت محض است [...] هر کس بخواهد در بارة خدایان سخنی بگوید یا شعری بسراید باید این حقیقت را در نظر بگیرد. اگر شاعری [غیر از این] در بارة‌ خدایان بگوید خشمگین خواهیم شد و نخواهیم گذاشت نوشتة خود را در تماشاخانه به نمایش بگذارد. به آموزگاران نیز اجازه نخواهیم داد آن اشعار را به کودکان بیاموزند [کودکان ما] باید خداترس به بار آیند[...]»
منبع: «جمهوری افلاطون»، کتاب سوم.

بله این قماش «جمهور» را داش‌صفار هرندی و محمد خاتمی هم خواهند پسندید. «گذار به دمکراسی در ایران»، ‌ ویراست رابرت مک‌فال نیز در همین چارچوب ویژه به اهالی مرز‌پرگهر تقدیم شده: تحمیل سانسور و سرکوب همه جانبه بر ملت ایران. هر چند واژة دمکراسی فریبنده باشد، طرح مک‌فال «دمکراسی» را از محتوای واقعی خود تهی کرده، آن را به شعاری پوچ جهت فریفتن مخاطب تبدیل می‌کند. همچنانکه هدف شعارهای میرحسین موسوی و کروبی و صدور اعلامیه و شب‌نامه‌های «آیات عظام» در باب «دفاع از حقوق مردم» فقط «سرکوب مردم» ایران است. چرا که این تحرکات «خیرخواهانه» و در واقع مزورانه از طریق قانون‌شکنی و عدم پذیرش مسئولیت حقوقی و قضائی صورت می‌پذیرد.

سر دادن شعارهای جذاب و فریبنده هیچ اهمیتی ندارد. باید ببینیم این شعارها «چرا» و «چگونه» مطرح می‌شود؟ به عبارت دیگر برای شناختن شارلاتان، ‌‌ عوام‌فریب و به ویژه شناخت روسپی‌های سیاسی باید ببینیم اینان برای طرح مطالبات خود چه طریقی را برمی‌گزینند؛ راه قانونی یا مسیر قانون‌شکنی. اگر شعارهای جادوئی از طریق غیرقانونی و با توسل به جنجال و هیاهو مطرح ‌شود، می‌توان به سادگی دریافت که توسل به شعارهای کذا فقط برای پنهان داشتن «اهدافی پلید» صورت گرفته.

55 سال پیش در چنین روزی، پس از ماه‌ها هرج‌ومرج و بحران که به دلیل خوشخدمتی‌های مصدق‌السلطنه به ارباب بر ملت ایران حاکم شده بود، یکبار دیگر «روحانیت» در کنار «مردم» قرار گرفت ـ ملکه اعتضادی، ‌ شعبان جعفری و اراذل و اوباش شهربانی هم در صف همین «مردم» بودند ـ ارتش هم با «مردم» اعلام همبستگی کرد و محمد مصدق به پاس خیانت به منافع ملی ایران در جایگاه «قهرمان ملی» قرار گرفت. برای ایشان یک دادگاه نمایشی به راه انداختند تا دوران بازنشستگی‌شان را در احمدآباد به «غرغره کردن افتخار» بگذرانند.

البته این شخصیت بزرگ همچون دیگر پادوهای کارخانة رجاله‌پروری برای مردم ما ناشناخته ماند، بهتر بگوئیم ایشان را در هاله‌ای از ابهام و تقدس قرار دادند. در نتیجه، ظاهراً از مخالفان سرسخت شاه به شمار می‌رفتند، «بیت‌شان در حصر» بود، و کسی نمی‌دانست فردی به نام محمد مصدق برای پر کردن جیب اربابان‌اش در لندن، با همکاری قداره‌بندان «فدائیان ‌اسلام» و اراذل و اوباش مظفر بقائی و حزب انگلیسی توده، نفت را «ملی» کرد و برای تحمیل قرارداد کنسرسیوم و باز کردن پای گاوچران‌ها به فضای سیاسی و اقتصادی ایران برای شاه به شاخ و شانه کشیدن مشغول شده بود. «مردم»، یا بهتر بگوئیم مردم ایران که از پیوند اقتصاد با سیاست بی‌خبر بودند، می‌پنداشتند رجاله‌های جبهة حوزه و بازار «مستقل» و آزادیخواه‌اند و برای تأمین استقلال ملی با شاه در افتاده‌اند، حال آنکه چنین نبود. حضرات مأمور حفظ منافع کارخانة رجاله پروری در ایران و برقراری پرچم سرمایه‌داری غرب در مرز اتحاد جماهیر شوروی بودند.

روز 22 خردادماه 1388 هم بسیاری از مردم نمی‌دانستند فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها با چه اهدافی برای شرکت در «انتخابات» فراخوان داده‌اند. اینان می‌پنداشتند با «تغییر» رئیس دولت، سیاست استعمار نیز تغییر خواهد کرد، ‌ حال آنکه سیاست استعمار به «افراد» بستگی ندارد، افراد «مجری» این سیاست‌اند. در این راستا قرار گرفتن میرحسین موسوی بجای احمدی‌نژاد هیچ تغییری در روند سرکوب و چپاول آنگلوساکسون‌ها در کشورمان ایجاد نخواهد کرد. اما آشوب،‌ هرج‌ومرج و سرکوب مردم همواره منافع استعمار را تأمین می‌کند. خلاصه بگوئیم هرج‌و‌مرج و آشوب که امروز با شعارهای احمق‌فریب مبارزه با «تقلب» و مخالفت با «تجاوز» با حمایت بیگانه بر کشورمان حاکم شده مسبوق به سابقه است. در دوران پرافتخار صدارت مصدق‌السلطنه نیز شرایطی مشابه برقرار شده بود.

مردم می‌پنداشتند قانون‌شکنی محمد مصدق به دلیل آزادگی و استقلال اوست! مردم می‌پنداشتند، سخنان عوام‌فریب و ابلهانه‌ای نظیر «هر جا مردم باشند، مجلس همانجاست» نشان «مردم‌دوستی» مصدق است. مردم نمی‌توانستند بدانند محمد مصدق، همچون دیگر روسپی‌های سیاسی، با تکیه بر بیگانه و برای حفظ منافع بیگانه آشوب به راه انداخته. چه کسی می‌دانست که جنجال و هیاهوی «ملی کردن نفت» و «استقلال» و دیگر شعارهای پوچ که شارلاتانی به نام مصدق در بوق گذاشته بود، ‌ در واقع برای جلوگیری از ورشکستگی سیاسی انگلستان در ایران، عراق و یونان سر هم شده؟ چه کسی می‌دانست که مصدق از طریق همکاری با آمریکا تمامی سعی خود را جهت حفظ ایران در اردوگاه غرب به کار می‌برد، تا پرداخت خسارات انگلستان در جنگ دوم جهانی از جیب ملت ایران، و واگذاری دوبارة نفت به کنسرسیوم برای تاراج گسترده‌تر ما ملت را تضمین کند؟ هر کس می‌دانست در پس پردة آشوب‌ها چه می‌گذرد، مسلماً ملت ایران از این مسائل بی‌اطلاع بود.

در همة کشورهای دنیا مردم خواهان استقلال و سرفرازی کشورشان‌اند، در همة کشورهای دنیا مردم خواهان رفاه و امنیت و آزادی‌اند، ولی در هیچ کشوری مردم نمی‌دانند «چگونه» به خواسته‌های خود دست یابند. به همین دلیل است که در دمکراسی‌ها احزاب پایه‌ریزی می‌شود تا این تشکیلات بتوانند ضمن انتقال مطالبات مردم به حاکمیت، آنان را از فریب شارلاتان‌ها «تا حدودی» آگاه کرده، از بروز شورش‌ در کشور جلوگیری کنند.

چنین شرایطی در یک حکومت مدعی تقدس الهی هرگز فراهم نخواهد شد. چرا؟ چون ادعای «حکومت مقدس» به خودی خود نوعی شارلاتانیسم سیاسی است. به ویژه که «رهبر» چنین حکومتی، جانور خون‌آشام و روان‌پریشی به نام خمینی باشد. کسی که حزب و هرگونه تشکل سیاسی را «مایة تفرقه» می‌خواند! و به دلیل برخورداری از حمایت بی‌شائبة محافل غرب، «امت مسلمان» می‌بایست بدون چون و چرا از مزخرفات‌‌اش اطاعت هم می‌کرد. البته مسئله کاملاً روشن بود، سازمان‌یابی و نظم انسانی در کشورمان تهدید مستقیم منافع استعمار است. اگر در ایران حزب به معنای واقعی کلمه وجود می‌داشت اعضای خود را از شرکت در انتخابات مضحک حکومت مقدس منع می‌کرد، و به آن‌ها می‌گفت که «شرکت در انتخابات» فقط «برای تأئید» یک فرد یا یک برنامة سیاسی است نه برای لج‌ولجبازی با اوباش حکومت اسلامی. پر واضح است که چنین تشکلی اعضای خود را به حضور در تظاهرات غیرمجاز نیز تشویق نمی‌کرد و خلاصه اگر در کشور ایران حزبی وجود می‌داشت شاهد وضعیت اسفبار امروز نبودیم.

روشن است که در چنین چارچوبی،‌ حزب بسیار شریف «توده» را نمی‌توان «حزب» به شمار آورد. به تشکل‌های آبکی و استعماری جمکران همچون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت عاظادی و شرکاء نمی‌پردازیم، می‌رویم به سراغ قدیمی‌ترین تشکل سیاسی کشور که دوماه پس از افتضاحات جمکران ادعا می‌کند، اگر به مردم می‌گفتیم در انتخابات شرکت نکنند، نمی‌پذیرفتند، می‌بایست خودشان تجربه می‌کردند:

«تحلیل ما و درک ما و یا هر نیروی سیاسی دیگری، به معنای درک و قبول آن از سوی توده‌های مردم نیست. توده ها خود باید تجربه کنند و تجربة خویش را به تحلیل و شناخت قطعی خود تبدیل سازند[...] ما پیشگو نبوده و نیستیم [...]»

منبع: «راه توده»!

بله این است معنا و مفهوم «حزب» در یک کشور استعمارزده: ایجاد دفترودستک جهت «هدایت مردم» به سوی چاه. حال باید از سردبیر «راه توده» بپرسیم شما که اطمینان داشتید «مردم» دعوت‌تان را برای تحریم نمی‌پذیرند، چرا این موضوع را مطرح نکردید که امروز بتوانید به همین مردم بگوئید، «ما به عنوان یک تشکل سیاسی مدافع حقوق‌تان بودیم و ‌شما را در جریان مسائل قرار دادیم، پس در برابر فجایعی که بر شما تحمیل شد مسئولیتی نداریم و به وظیفة خود عمل کردیم؟» چرا بجای تحریم این مراسم مهوع‌، ‌ هم‌صدا با آخوند احمد خاتمی و اکبر بهرمانی به طبل زدن برای شرکت در انتخابات پرداختید؟

مگر نمی‌دانستید این حکومت منفور ‌برخاسته از تقلب و کودتای سازمان ناتو در ایران است؟ مگر نمی‌دانستید تقلب و تجاوز سکة رایج نظام مقدس است؟ چرا می‌دانستید. هم‌صدائی شما و دیگر چپ‌نمایان با خدافروشان خودفروش جمکران دلیل دارد. آخورتان مشترک است. شما چپ‌نمایان از «مرام اشتراکی» فقط «اشتراک آخور» را شناخته‌اید و بس. ما عمیقاً از شرایطی که امروز بر کشورمان حاکم شده متأسف‌ایم. ما از سرکوب هم میهنان‌مان بینهایت متأثریم ولی علیرغم این تأثر عمیق باز هم خوشحال‌ایم، چرا که این مسائل تاسف‌بار از همدستی و هم‌سوئی چپ‌نمایان عوامگرا و شارلاتان‌های حکومت جمکران با رادیو «بی‌بی‌سی» و دیگر شیپورهای استعمار به صراحت پرده برداشت. خوشحال‌ایم که حزب توده، فدائیان اکثریت، همچون مجاهدین خلق و به ویژه آیات عظام دیگر در این مملکت حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

با این وجود رادیو‌ همبونه‌ها و دیگر خاکروبه‌های «گویا» از نعلین و دستار و ریش و روضه و زوزه دست نمی‌شویند. سایت گویا در بالای صفحه یک تصویر تمام رخ از آخوند زنجانی چسبانده و از زبان ابتذال ایشان «راه حل» برای درمان «زخم» ارائه می‌دهد! شیخ زنجانی می‌گوید، باید زخم را با ناخن خراشید تا خون جاری شود. بله، این روسپی‌های سه‌گانه که هم خدافروش، هم خودفروش، و هم مردم فروش‌اند هر «مشکلی» را با خون و خون‌کشی «حل» خواهند کرد، البته با خون دیگران! درست عین پیامبرشان. پس آخوند زنجانی را در سمت راست سایت کذا رها می‌کنیم تا مشکلات اجتماعی را با «ناخن‌های» مبارک حل کنند و نگاهی به سمت چپ می‌اندازیم. سمت چپ سایت کذا اوضاع خراب‌تر است. ظاهراً یکی از اعضاء یا از طرفداران حزب «شریف» توده، به پیروی از گورکن‌ها به نقل خاطرات از زبان مرده مشغول شده. به نقل از «آورام یزدی»، ‌ از زبان شیخ مهدی بازرگان می‌گوید، «انقلاب اسلامی» غلبة جهل بر ظلم بوده! حاج آورام یزدی سپس گوی بلورین را به دست گرفته پس از مصاحبه با جسد شیخ مهدی با اطمینان می‌گویند:

«اگر امروز مرحوم بازرگان زنده بود و حوادث جاری میهن را می‌دید اذعان می‌کرد که در واقعیت امر انقلاب اسلامی نهایتاً غلبة جهل و ظلم یکجا بر ایران بوده[...]»


البته شیخ مهدی آنروزهای خوب که آبراهام یزدی در کنار جانوران وحشی نعلین‌پوش دادگاه تلویزیونی در برابر «امت» تشکیل داده بود،‌ غلبة جهل و ظلم را نمی‌دید، چرا که به مزمزة‌ افتخار دریافت حکم نخست‌وزیری سرگذر آنهم از دست یک جانور وحشی به نام خمینی مشغول بود، و حتماً در ذهن علیل اسلام زده‌اش می‌پنداشت، اگر بخت یاری کند همچون مصدق پاداش مزدوری خود را گرفته، جایگاه پرافتخار اوپوزیسیون را به خویش اختصاص خواهد داد! خلاصه زیر لب می‌گفت، «تا رمزی کلارک زنده است، دولت ما پاینده است.» آری! چه کسی پایان جنگ سرد و افلاس حزب دمکرات در ینگه دنیا را پیش‌بینی می‌کرد؟ تقریباً هیچکس! از اینرو در دوران وحشت ریاست جمهوری اکبر بهرمانی، همین شیخ مهدی خبیث دور اروپا و آمریکا راه افتاده بود، همه را به بازگشت به ایران «دعوت» می‌کرد. گویا «آورام یزدی» خرفت شده و شاهکارهای مهدی بازرگان را فراموش کرده، یا طبق معمول خود را به خریت زده. چرا که هنوز می‌خواهد این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که کودتای مخملین ارتش ناتو در ایران «انقلاب» بوده. البته «راه توده» هم می‌کوشد ضمن کسب وجهه برای میرحسین موسوی و کودتای مخملین همین دروغ بزرگ را به ما حقنه کند.

سایت «راه توده» عکسی از میرحسین موسوی و یک گله ریش و پشم در کوبا منتشر کرده که در برابر فیدل کاسترو ایستاده‌اند. زیر عکس کذا نوشته شده، فیدل کاسترو، پیرانقلاب به موسوی گفت، «جبهة طرفداران انقلاب را تشکیل دهید.» البته اگر به این تصویر با دقت بنگریم متوجه خواهیم شد که فیدل کاسترو حالت دوستانه ندارد!

به توده‌ای‌ها نگوئید! اما هرگز برای توصیه‌های «دوستانه»، کسی دست را بالا نمی‌برد و انگشت سبابه را به آنصورت نمی‌گیرد! این حالت بیشتر «گوشزد» فیدل کاسترو به پادوهای سرسپردة آمریکا است. بگذریم! همچنین به اهالی«راه توده» نگوئید که فیدل‌کاسترو برخلاف هوگوچاوز ابله و چپ‌نما نیست! کاسترو ماهیت واقعی این «انقلاب» را می‌شناخت و به همین دلیل برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان سه لشکر به این کشور اعزام کرده بود. باری! امروز همه با ماهیت «ضدامپریاس» حکومت جهل و توحش و «مبارزات» گروه‌های چپ‌نمای جمکران آشنائی کامل دارند.

حاج فرخ «مسجدنگهدار» به کنار! این روزها برادر مسعود رجوی، پس از تقدیم هزاران مجاهد شهید به دژخیمان زندان اوین، پای ثابت تبلیغات حنازرچوبه شده و هر روز دست نوازشی به سروگوش موسوی و کروبی می‌کشد! خلاصه متصدیان دکه‌های تقلب و تجاوز دیگ طمع نوعدوستی همه را به جوش آورده و به ویژه رسانة لوموند، ‌ سخت شیفته و فریفتة ایندو لعبت طناز «پیرو خط امام» شده. پس چرا مسعود رجوی دل در گروی دلبرکان ریشوی جمکران نگذارد؟ مگر برادر مسعود دل ندارد؟ اتفاقاً ایشان خیلی هم دل دارند و زود دل می‌بازند. برادر رجوی را دستکم نگیریم! ایشان از دون‌ژوان‌های ضدامپریاس صحرای کربلا به شمار می‌روند. خلاصه دردسرتان ندهم مسعود رجوی یک نامه در حمایت از شیخ کروبی قلمی کرده بود که در حنازرچوبه منعکس شده. نامه به خط فارسی و پر از آیه‌های الهی است و ما هر چه تلاش کردیم چیزی از متن آن دستگیرمان نشد.

در عوض، کنار مسعود رجوی یک کره‌ای به نام «جو مونگ» که فارسی را مثل کلوتیلد رایس صحبت می‌کند بر وجود آزادی در ایران تأکید فرموده! جو مونگ، جهت بازاریابی برای بنجل‌های یک شرکت کره‌ای به ایران آمده و خیلی از آزادی در کشورمان سرمست شده؛ گویا قراردادهای نان و آبداری با دولت «مستقل» منعقد کرده باشد. خلاصه این «جو مونوگ» بلاگرفته آنقدر از آزادی در ایران داد سخن داده که برنار کوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه هم شنید. و خلاصه در همان حنازرچوبه و در همان حوالی رجوی و «مونگ»، کوشنر را می‌بینیم که می‌گوید، کلوتیلد رایس را به خاطر «روز تولدش» آزاد کنید!

هم میهنان گرامی! روز تولد کلوتیلد رایس برای آزادی او در برابر سفارت فرانسه تجمع کنید و با فریاد «تولدت‌مبارک»، و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» به او تبریک بگوئید که با خاطرة خوب ایران را ترک کند. کروبی و موسوی و روزمزدهای ساواک هم به صفوف شما می‌پیوندند. خلاصه اگر شانس داشته باشید، در خیابان «نوفل‌لوشاتو» یک رهبر کبیر انقلاب دیگر به شما تقدیم خواهد شد. فقط مراقب باشید!

آنوقت‌ها روبروی سفارت فرانسه یکی از خانه‌های امن ساواک قرار داشت. از همان خانه‌‌ها که همیشه درش نیمه باز است و یک «گدا» هم تمام وقت در چندقدمی آن «وول» می‌خورد! مراقب باشید که پشت در همیشه یکنفر مسلح ایستاده. خلاصه حواس‌تان را جمع کنید که جشن تولد کلوتیلد رایس را به مراسم سوگواری تبدیل نکنید. از طرف ما هم تولد کلوتیلد رایس را به حکومت جمکران تبریک بگوئید، چون دانشگاه «روتردام»‌ هلند «طارق رمضان»، تبلیغات‌چی معروف سازمان اخوان‌المسلمین را به دلیل خدمت برای گورکن‌ها اخراج کرد. خلاصه دست طارق رمضان هم دیگر رسماً از کیسة نفت ملت چپاول شدة ایران بیرون زد!‌ البته طارق رمضان با اینکه سال ها دست در دست «کت ستیونس» چلوکباب‌های سفارت گورکن‌ها را زهرمار می‌کرد، ادعا داشت که هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی جمکران ندارد! مرتباً می‌گفت، این‌ها اسلام‌شان «اخی» است، ولی اسلام من خیلی خوب و جنتلمن‌ و «شدنی»!

به نظر ما اگر امروز «مرحوم» مهندس بازرگان زنده ‌بود می‌گفت، «انقلاب اسلامی»‌، کودتای سازمان ناتو، و پیروزی جهل و توحش بر منطق بود.



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت