چهار اجماع!
...
به که تقسیماش کنند این ملک صاحبمرده را
تا بردش آنکس که بهتر پاسبانی میکند
بالاخره معلوم شد جناح ناکام آبمنگلها، خواهان «فدرالیسم اقتصادی» یا تجزیة نرم ایران است. همان فدرالیسمی که از اهداف سازمان ناتو در ایران به شمار میرود. مشروح مطالبات آنگلوساکسونها را پاسدار محسن رضائی در نامهای خطاب به پاسدار «اللاریجانی» قلمی کرده. متن این نامة خائنانه در سایت تابناک مورخ 20 مردادماه 1388 با کد59217، انتشار یافته. محسنآقا تلویحاً میگوید، اقتصاد از آن ما، سیاست هم مال دولت! به عبارت دیگر سرازیر کردن ثروت ملی به بانکهای غربی را «ما» و آیات عظام که فرضاً «ضداستبداد» هستند ادامه میدهیم، حق و حساب مصباح یزدی، عیال روانپریش الهام و «آیاتعظام» طرفدار استبداد هم برای رساندن احمدینژاد به مرتبة خدائی، مزخرفگوئی و هیاهو برای هیچ پرداخت خواهد شد.
پیرامون وبلاگ «نبرد یا سکوت» تأکید میکنیم، «شاکی» میباید بتواند با ارائة اسناد و شواهد و مدارک موارد اتهام را در دادگاه به «اثبات» برساند، در غیراینصورت از نظر دادگاه جرمی صورت نگرفته.
به همچنین در کمال خوشوقتی خبردار شدیم که تلاش «سرباز کوچک» به نتیجه رسید. شهرداری سانفرانسیسکو تصمیم گرفت تندیس «ندا» در هیبت «زینب کوماندو» را با یک تندیس نوین جایگزین کرده، تندیس محجبه را به زبالهدان یعنی «تلویزیون پارس» اهداء کند. ما هم فکر میکنیم مناسبترین محل برای زینب کوماندوها و تندیسشان همان تلویزیون کذا باید باشد. خبر خوش جایگزینی تندیس «ندا» در وبلاگ «سرباز کوچک» موجود است.
به موازات نقش چهارگانة پدر در جامعة ایران، 4 محور اجماع در پروپاگاند استعماری مشاهده میکنیم: اجماع پیرامون «سرکوب»، «آشوب»، «توطئه» و «سکوت.» هر یک از این محورها در ارتباط مستقیم با زبان پدرهای چهارگانه قرار میگیرد. در وبلاگ «نبرد یا سکوت» به زبانهای مذکور اشاره کردهایم.
در وبلاگ «نبرد یا سکوت» گفتیم، در راستای سیاست تخریب انسان فضای اجتماعی را با زبان «4 پدر» متفاوت اشغال کردهاند: پدرحکومتی، پدر مخالفنما، پدر جامعه یا قانون، و پدر ناشناس. همچنین گفتیم که در این هیاهو، «قانون» یا پدر جامعه رل نعش ایفا میکند. پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم، از آنجا که طبق قانون اساسی حکومت اسلامی مردم صغیر و بنده به شمار میروند، نتیجتاً قوة قضائیه نقش «پدر» بر عهده گرفته. البته در جوامع دمکراتیک چنین نیست. در یک جامعة دمکراتیک قوة قضائیه میباید حقوق دیگران را استیفا کرده «عدالت» را اجرا کند. برخلاف حکومتهای خدامحور و مردممحور، «عدالت» در جوامع بهنجار یا منطقی و دمکراتیک با تکیه بر اسناد و شواهد میتواند تأمین شود.
در حکومتهای توحش گلهها، مبنای «عدالت»، فقط اسناد و شواهد نیست، «باورها» نیز در اجرای «عدالت الهی» و «عدالت مردمی» نقش اساسی بر عهده میگیرند. چرا که «الهیات» و «مردمیات» همچون «خشونت» و «ابتذال»، ریشه در «ذهنیت» و «باورها» دارد. به همین دلیل است که زبان توضیحالمسائلها و زبان کتب مقدس آمیزهای است از زبان ابتذال و زبان خشونت. اگر زبان «خشونت الهی» را از متن کتب مقدس برداریم، فقط زبان ابتذال برجای خواهد ماند.
به عنوان نمونه، داستان ابراهیم که به مصر میآید، و همسرش را خواهر خود معرفی کرده و به دربار فرعون میفرستد، حکایت ابتذال مردی است که همسر خود را در اختیار مردان ثروتمند قرار میدهد. سپس خشونت و توحش الهی به ابتذال پیامبراش افزوده شده سقوط اخلاقی را نیز «توجیه» میکند. و یهوه، خدای ابراهیم فرعون از همه جا بیخبر را به دلیل کار ناپسند ابراهیم مجازات میفرمایند! فرعون هم پس از سرزنش ابراهیم، همسر او را با مقداری بز و گوسفند به او باز میگرداند و از او میخواهد که مصر را ترک گوید. ابراهیم هم خوشحال و خندان شکر خداوند را بجا میآورد. این حکایت یکی از مبتذلترین حکایات کتاب مقدس است که به دلیل دخالت ابلهانة یهوه به نفع خطاکاران واقعی، یعنی ابراهیم و همسرش «تقدس» یافته و اثری از «منطق» هم در آن به چشم نمیخورد. حال بازگردیم به شایعه پراکنی موسوی و کروبی پیرامون «تقلب» و «تجاوز.»
گفتیم که ایندو ریزهخوار استعمار بر ضد آنچه خود سالها انجام دادهاند، جنجال و هیاهو به راه انداختهاند. موسوی خارج از سوابق درخشاناش در قتل زندانیان، دوبار خامنهای را با تقلب از صندوق مارگیری بیرون کشیده، کروبی هم در بنیاد شهید یک زندان ویژه و خصوصی به راه انداخته بود که در آن شکنجه و تجاوز سکة رایج بوده. حال موسوی بر ضد «تقلب» و کروبی بر ضد «تجاوز» به زندانی، به «عقیدهسازی» و «سربازگیری» مشغول شدهاند، قوة قضائیه هم خفقان گرفته. اگر موسوی و کروبی نتوانند تقلب در انتخابات و شکنجه در زندان را در دادگاه به اثبات برسانند، مجرم به شمار میروند و باید به جرم شایعه پراکنی و ایجاد تشویش در اذهان عمومی محاکمه شوند. مسلم بدانیم که قوة قضائیة جمکران قصد محاکمة ایندو جانور وحشی را ندارد، چرا که آبمنگلها و اوپوزیسیونشان در دو سوی مرز سر در آخور آنگلوساکسونها و شرکایشان دارند.
برای آشنائی با اربابان حکومت اسلامی کافی است به انعقاد قراردادهای نفتی و مواضع مدافعان دلسوز حقوق مردم ایران نگاهی بیاندازیم. از آنجمله است عقد قرارداد نفتی با دولت چین، و لاتبازی و جنجال اروپا و آمریکا که به بهانة دفاع از حقوق بشر رسماً در امور ایران دخالت میکنند. آیا قوانین و مقررات بینالمللی به آمریکا و اروپا چنین اجازهای میدهد؟ خیر! ایالات متحد، اروپای غربی و سازمان ملل حق ندارند در امور کشورمان دخالت کنند. مگر ملت ایران صغیر و مهجور است که اینان قیم و وکیل مدافعاش باشند؟ به چه دلیل سخنگوی سازمان ملل به دروغ ادعا میکند که دبیرکل این سازمان رسوا به احمدی نژاد تبریک نگفته؟ به چه دلیل دولتهائی که عراق و افغانستان را به مخروبه تبدیل کردهاند، برای ما ایرانیان دایة دلسوزتر از مادر شدهاند؟ به یک دلیل موجه: تاراج بیشتر ثروتهای ما. به عبارت دیگر دعوا بر سر مسائل «اقتصادی» است و هیچ ارتباطی با حقوق بشر ندارد. مدافعان واقعی نقضحقوق بشر و مدافعان واقعی سرکوب ملتها در لندن و واشنگتن نشستهاند، چرا که اولویت اینان «اقتصاد» است، و سیاستشان همواره در چارچوب منافع اقتصادیشان اعمال میشود.
این عجب دندان ز استقلال ایران کندهاید
زنده ای ملت سوی گور از چه بخرامندهاید
دست از تابوت بیرون آورید، ار زندهاید
گفته شد کاین نیممرده سختجانی میکند
به همین دلیل است که پاسدار محسن رضائی، یکی از عوامل کودتای 22 خردادماه که همچون قوم و قبیلة اکبر بهرمانی الطاف ویژة قوة قضائیه شامل حالش میشود، در کمال بیشرمی برای رئیس قوة مقننه، پاسدار لاریجانی «نامه» مینویسد و از او میخواهد زمینة تجزیة نرم ایران را از طریق اجرای طرح «فدرالیسم اقتصادی» فراهم آورد! البته محسن رضائی در نامة بیشرمانة خود در مورد وزارتخانهها، به ویژه در مورد وزارت اطلاعات که عامل سرکوب استعمار است «رهنمودهائی» ارائه داده که نشان دهندة تمایل محفل کودتای22 بهمن 1357، همچون ارباباناش در لندن و واشنگتن برای «حفظ وضع موجود» است. روشنتر بگوئیم فعلة فاشیسم میپندارند برنامة سرکوب و چپاول سه دهة اخیر را میتوانند همچنان ادامه دهند. نخستین و مهمترین «اجماع»، از اجماع چهارگانه، همین اجماع بر سرکوب یا «حفظ وضع موجود» است که بر اجماع پیرامون «آشوب» تکیه دارد.
محور اجماع بر سرکوب، شامل «مخالفان دروغین» احمدینژاد در داخل و خارج مرزها و به ویژه موافقان دروغین وی در داخل میشود. روشن است که هر یک از این دو گروه کاذب رسانههای ویژه و دستاربندان ویژة خود را دارند. در داخل، کیهان، رجانیوز و ... در قالب مدافعان احمدینژاد از سرکوب و خشونت دفاع میکنند. و مصباح یزدی به بهانة دفاع از مهرورزی و در واقع برای تحریک افکارعمومی به گزافهگوئی و چرندبافی و مداحی مشغول شده.
مخالفاندروغین به رهبری آخوند صانعی و به ویژه آخوند منتظری، آیتالله محبوب و لیبرال «بیبیسی»، رادیو فردا و دیگر رادیو همبونهها، در داخل و خارج مرزها به هوچیگری و هیاهو مشغولاند. مسعود رجوی و رضاپهلوی در همین طیف «پیشرفته» و «مترقی» مستقر شده به سینهزنی برای میرحسین موسوی اشتغال دارند. پیشتر به نامة رجوی برای حفاظت از خانوادة موسوی اشاره کردهایم، و همچنین گفتیم که پس از 22 خردادماه، رضاپهلوی به زبان فرانسه انتخابات را تحریم کرده بود و به زبان انگلیسی از اعلامیة جهانی حقوق بشر و دمکراسی دفاع میکرد، به زبان فارسی هم طرفدار موسوی از آب درآمد. ایشان اخیراً به زبان آلمانی هم، در رسانة «شپیگل»، به صف فدائیان میرحسین موسوی پیوستند. میدانیم که «شپیگل» به همان محفل جنگپرستان اسلامپناه، یعنی سبزها و حزب دمکرات آمریکا تعلق دارد که شکمشان را برای تجهیز گورکنها به سلاح هستهای و تداوم جنگ زرگری بین اسرائیل و ایران از دیرباز صابون مفصلی زده بودند، چون این سیاست در «میانمدت» زمینة اشغال نظامی ایران را هم فراهم میآورد.
رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت
باغبان! زحمت مکش کز ریشه کندند این درخت
باری رضا پهلوی در مصاحبه با شیپور «محفل سبز» سخنان عجیبی ایراد کرده که البته باعث تعجب ما نشد، چون به این برخوردهای عجیب عادت داریم. ترجمة این مصاحبه در سایت گویا نیوز موجود است. شاهزاده رضاپهلوی به پیروی از حجتالاسلاموالمسلمین فوکویاما، آیات عظام «ضداستبداد» در ایران رویت کرده، و ضمن هتاکی به مهرورزی ادعا فرموده، میرحسین موسوی به دلیل شرایط حاکم بر جامعة ایران نمیتواند آنچه را که میخواهد، بر زبان آورد. تعجب نکنید! ولی باید پرسید، حضرت والا! سرکار از کجا در جریان خواستههای قلبی میرحسین موسوی قرار گرفتهاید؟ در آن حوالی کسی فال قهوه و ورق میگیرد یا کاهن معبد «دلف» را برای پیشگوئی استخدام کردهاید؟
اگر موسوی به ادعای شما از آشکار کردن «اهداف واقعی» خود بیم دارد، بیجا میکند تشکل سیاسی به راه میاندازد. مگر با تقیه و دروغ و ابهام میتوان حزب تشکیل داد؟ وقتی موسوی میگوید «بازگشت به خط امام»، منظورش استقرار دمکراسی است؟ از کی تا به حال دروغ و تقیه مبنای فعالیت سیاسی به شمار میرود؟ اساسنامه و مرامنامة یک تشکلسیاسی را باید بپذیریم یا اهداف «والا» و به زعم شما «پنهان» یک جنایتکار تاراجگر را که خارج از حراج نفت برای خرید سلاح از اسرائیل و غرب، اعدام 130 هزار مخالف سیاسی در کارنامهاش به ثبت رسیده؟
موسوی همان کسی است که قرار بود با کودتای سپاه که، تحت نظارت مایکللدین در شهر رم طراحی شده بود، قدرت را به دست گیرد. اهداف واقعی یک مزدور وفادار بیگانه چیست بجز مزدوری؟ چه کسی اهداف «واقعی» موسوی را میشناسد؟ به نظر ما، ریچاردپرل! همان عضو محفل جنگفروشان «از نیل تا فرات.» حضرت ریچارد پرل، «خط امام» را با دست مقدسشان ترسیم کردهاند. به همین دلیل است که صدرحاجسید جوادی، نبرد با اسرائیل را در سایت «عصرنو» از سر گرفته. میرحسین موسوی هم پیرو همین «خط مقدس» است و 8 سال جنگ استعماری را با تکیه بر همین خط مقدس بر ما ملت تحمیل کرد. ولی ما پیرو خط «ریچاردپرل»، یا همان امام روشنضمیر موسوی نیستیم! از نظر ما دولت ایران، باید دست از لاتبازی سیساله برداشته و موجودیت همة کشورهای عضو سازمان ملل را به رسمیت بشناسد. ما هیچ دلیلی نمیبینیم که جوانان ایران در میدان جنگ استعماری نابود شوند تا سود سهام الیویزل و هممحفلیهایشان روز به روز افزایش یابد. بگذریم و بازگردیم به محور سوم اجماع یا همان «محور توطئه.»
این محور بر نمایشات مضحک سعید مرتضوی و قاضیصلواتی تکیه دارد. به این ترتیب که حکومت جمکران به دلیل شکست کودتا، بخشی از بدنة خود را بازداشت کرده و «تیارت» اعترافگیری به راه انداخته. متهمین هم بدون استثناء باید نقش صغیر و مهجور ایفا کرده، تأکید کنند، «من فریب خوردم، احساساتی شدم کوکتل مولوتف پرتاب کردم...»، بعد هم مثل گدای شب جمعه به استغاثه پرداخته، ضمن شیون و زاری از درگاه خداوند یعنی همان دادگاه طلب بخشایش بفرمایند. در این راستا نازک افشار به راستی خوش درخشید! چرا که یک چادر گلمنگلی به سرش انداخته بود و هایهای گریه میکرد. درست مثل اینکه برایاش روضه امام حسین میخوانند. کلوتیلد رایس هم گفت، «ما» اشتباه کردیم، «ما» در تظاهرات شرکت کردیم و ... و در واقع «هم ما و هم شما» اشتباه کردیم! خلاصه دادگاه به صحنة روز قیامت در بیبیگوزکهای اسلام انسانساز شباهت پیدا کرده که همة «گناهکاران» را در برابر «خداوند» ردیف میکند تا از «گناهان» خود ابراز ندامت کنند. حال آنکه اگر قرار است مسئولان آشوب محاکمه شوند، باید علیخامنهای و وزرای کشور و اطلاعات در صف نخست متهمین قرار گیرند. کل این حکومت دستنشانده قصد کودتا داشت، نه بخشی از آن. کل این حکومت به توطئه بر علیه ایران و ایرانی مشغول است، نه بخشی از آن که در دادگاه نمایشی حضور یافته. در هر حال شکست کودتای گورکنها و «انقلاب» قوة قضائیه باعث شد تا محور اجماع پیرامون «سکوت» نیز «زبان بگشاید».
پیروان این محور برنامة جنجال و هیاهو را در سکوت کامل دنبال میکنند. زمانیکه شکست یک برنامة آشوب حتمی و مسلم شد، اینان سرزنش بازنده را آغاز میکنند تا حساب خود را از او جدا کرده، خود را «مخالف» نشان دهند. از آنجمله است کشف ناگهانی حماقت و بلاهت و عوامگرائی پاسداراکبر، آنهم پس از چند سال جنجال رسانهای به ویژه در سایتهای «داسالله» و دیگر سایتهای «مستقل»! این اجماع ریشه در همان زبان «پدر جامعه» دارد که هیچ مسئولیتی نمیپذیرد هر چند مرتباً ادعا میکند، افتضاح و رسوائی پیامد کردار افراد «غیرمسئول» است.
یارب این مخلوق را از چوب بتراشیدهاند؟
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیدهاند؟
در رگ این قوم جای حس و خون شاشیدهاند؟
کاین چنین با خصم جانش رایگانی میکند؟
(میرزاده عشقی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت