اصحاب «شکاف»!
...
پس از مژدة حجتالاسلام کدیور پیرامون «استخراج دمکراسی» از نهجالبلاغه، البته با تکیه بر خلخال زن یهودی، محمدرضا خاتمی هم به ما میگوید، یک جمهوری اسلامی به شما نشان بدهیم که طعم و عطرش را فراموش نکنید!
گفتیم که شرایط امروز ایران شبیهسازی ناشیانة دوران مشروطیت است. آنروزها دو گروه شریعتخواه و مدافع قانوناساسی در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند. ولی باید همواره به یاد داشته باشیم که جامعة آنروز ایران را نمیتوان با جامعة کنونی به قیاس کشید. چرا که از یکسو، شرایط در جوامع بشری در هر حال پویا است و از سوی دیگر، قانون اساسی فعلی ایران مبتنی بر «شریعت» انسانستیز است. در نتیجه مدافعان کنونی قانون اساسی، همان طرفداران «شریعت» و «قانونستیزی» به شمار میروند و شاهدیم که تمامی اصلاحطلبان، نهضت عاظادی و آیاتعظام در سنگر قانونشکنی نشستهاند. اینان ضمن دفاع دروغین از قانون آشکارا از قانونی حمایت میکنند که انسان را نفی میکند. برداشت ما این است که تقسیم کاذب آبمنگلها به دو جناح فرضی و تداوم آشوبطلبی از سوی جناح موسوی برای ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت صورت میپذیرد. و به مرور زمان گسترش این شکاف زمینه را برای سازمان دادن به کودتای مخملین فراهم خواهد آورد. البته باز هم باید بگوئیم، چنین میپندارند «اصحاب شکاف» در غرب. پروژة فاشیستی «گذار به دمکراسی در ایران» که توسط مکفال ارائه شده نیازمند گسترش همین شکاف کذا است.
تکرار میکنیم مشکلات امروز ایران با احمدینژاد آغاز نشده، و با رفتن احمدینژاد نیز حل نخواهد شد. خارج از تاریخچة استعماری 80 ساله، اوضاع اسفبار فعلی نیز نتیجة 30 سال حاکمیت «شریعت» بر ملت ایران است. با پروپاگاند ابلهانة «شاه و شیخسازی» دیگر نمیتوان آخوندجماعت را مدافع حقوق مردم جلوه داد. ما با کل حکومت اسلامی مخالفایم، نه با بخشی از آن. در نتیجه با گروههای آخوندپرست و مدافعان قانون توحش «اساسی»، به ویژه با چپنمایان هیچ ائتلافی نخواهیم داشت.
محمدرضا خاتمی، داماد آخوند اشراقی، برادر محمد خاتمی و رئیس حجرة «مشارکت» میخواهد یک جمهوری اسلامی به ما نشان بدهد که آنرا دوست داشته باشیم! همچنانکه گفتیم «فاشیست ـ مسلمانها» قصد بهرهبرداری از نارضایتی عمومی به نفع نظام توحش را دارند و به همین دلیل با ایجاد هیاهو و جنجال پیرامون تقلب فرضی و پیشنهاد احمقانة رفراندوم کمر به آراستن چهرة پلید حکومت اسلامی بستهاند. ما هم به عنوان اقلیت مدافع دمکراسی به مخالفین دروغین حکومت گورکنها میگوئیم، اگر طبق آمار وزارت کشورتان 40 میلیون ایرانی این حکومت بیقانون را تأئید کردهاند، و به ادعای شما اکثریتشان هم به میرحسین موسوی و کروبی رأی دادهاند، جای هیچ دلواپسی و نگرانی نیست. یک رفراندوم تک گزینهای با مضمون «آری به دمکراسی» برگذار کنید تا همه اطمینان حاصل کنیم که وزارت کشور در ارائة آمار شرکت کنندگان در مضحکة انتخابات «تقلب» نکرده، و فقط در شمارش آراء جنایتکاری به نام میرحسینموسوی «تقلب» شده! به نظر ما این راه بسیار منطقی است چرا که یکبار دیگر ثابت میکند که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران طرفدار تئوکراسی جمکراناند و مزخرفات مصباح یزدی را به عنوان استدلال منطقی میپذیرند.
روز گذشته آنگلوساکسونها مصباح یزدی، یکی از جیره خواران وفادار خود را از قفس بیرون کشیده بودند تا با تکرار مهملات فرانسیس فوکویاما مراتب علم و دانش و حماقت و بیسوادی خود را به ما ملت اثبات کند. مصباح یزدی میگوید، «دمکراسی، غربی است» و ما مسلمانایم. البته آیتالله مصباحیزدی چرندیات دیگری نیز ردیف کرده بودند که دوستداران این گنجینة پوسیدة علم و دانش میتوانند با مراجعه به «فارسنیوز» از مطالعة آن لذت برده، بدون خوردن پرتقال، همچون حاجیه عبادی به شیعه بودن خود «افتخار» هم بکنند. ما به همین یک جمله از این اسطورة نادانی و توحش اکتفا خواهیم کرد، و پیش از ادامة مطلب به او و اربابان حقیراش یادآور میشویم، کشور هند، به عنوان بزرگترین دمکراسی جهان در غرب واقع نشده!
میدانیم که دمکراسی یک «شیوة حکومت» مبتنی بر «قوانین انسانمحور» است و هیچ ارتباطی با «مردممحوری» و جمع محوری و گلهمحوری ندارد. همچنین ضمن بررسی بخشی از مقالة فوکویاما در «والستریت جورنال» تأکید کردیم که دمکراسی به هیچ عنوان «حکومت مردم بر مردم» نیست، بلکه «حاکمیت قوانین انسانمحور» است بر مردم. و از آنجا که «انسان» جهان شمول است، و غربی و شرقی و دینی و بومی نیست، ادعای اینکه «دمکراسی غربی است»، به این مفهوم خواهد بود که «انسان» فقط غربی است. به عبارت دیگر با پذیرش این فرض، شرقیها و غیرغربیها «انسان» به شمار نخواهند رفت. در نتیجه هر کس میگوید «دمکراسی غربی است»، در واقع جز «غربیها» هیچکس را انسان به شمار نمیآورد. پس اگر چنین عبارت انسانستیزی پیوسته از زبان دستاربندان و مقامات و نخبگان حکومت جمکران شنیده میشود جای تعجب نیست. اینان جز اربابان خود هیچکس را «آدم» به شمار نمیآورند.
هر بار که مصباح یزدی یا آبراهام یزدی و دیگر نخبگان جمکران عبارت فوق را بر زبان میرانند در واقع با انکار انسانیاتشان، مراتب «بندگی» خود را نسبت به ارباب ابراز میدارند. البته در اینکه آخوند مصباح، «آبراهام یزدی» و پاسدار محسن رضائی با انسانیات بیگانهاند تردیدی نداریم، ولی اینان باید بدانند که نمایندة ما ملت نیستند. ایرانی هرگز انسان بودن خود را به زیر سئوال نبرده. جنبش مشروطه در سدة گذشته و مخالفت مشروطهخواهان با «شریعت» شاهدی است بر این مدعا که برخلاف دستاربندان، مشروطهخواهان جایگاه خود را به عنوان «انسان» میشناختند و به همین دلیل برای مخالفت با احکام انسانستیز شریعت خواهان تدوین «قانون اساسی» بودند.
«ما قانون اساسی میخواهیم نه شریعت»، پایه و اساس مطالبات مشروطه خواهان بود و مهمترین مدافعان این خواست ملی نیز کسی نبود جز ستارخان. همچنانکه گفتیم ستارخان برخلاف سردار اسعد و یپرمخان خلع سلاح را نپذیرفت. و کاملاً حق داشت. پس از صدور فرمان مشروطه در تاریخ 14 مردادماه 1285 خورشیدی، مجلس اول در تاریخ 14 مهرماه همان سال گشایش یافت و نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند. همچنانکه در وبلاگ «زوزة مشروعه» گفتیم شیوخ جیرهخوار سفارتخانة انگستان از جمله شیخ فضلالله نوری با مشروطه به مخالفت برخاستند. همزمان با مخالفت شیوخ، اوباش یا همان «مردم همیشه درصحنه» با شعار «ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمیخواهیم» در خیابانها به راه افتادند و خلاصه یک قانون اساسی «مشروعه» به تصویب مجلس رسید که ارتباطی زیادی هم با مطالبات مشروطه طلبان نداشت، چرا که قوانین مصوبة مجلس مشروطه میبایست در چارچوب شریعت اسلام قرار میگرفت.
پس از مرگ مظفرالدین شاه پسرش محمد علیشاه به تخت نشست. محمد علیشاه همان کسی است که مجلس را به توپ بست. زمانیکه این خبر به تبریز رسید، ستارخان، باقرخان و حیدرخان عمواوغلی برای مقابله با نیروهای دولتی بسیج مردم را آغاز کردند. به یاد داشته باشیم که در آن دوره کشور ایران صحنة تقابل منافع امپراطوری روسیه، بریتانیا و عثمانی بود. به عبارت دیگر مسائل در یک جزیرة منزوی جریان نداشت. به عنوان نمونه، ایرانیان قفقاز به مجاهدین مشروطه پیوستند. دربار قاجار از تزارنیکولای دوم تقاضای کمک کرد، ارتش روسیه تبریز را به محاصره درآورد و ارتش بریتانیا بوشهر، بندرعباس، بندرلنگه و دیگر بنادر ایران را اشغال کرد. ولی محاصرة تبریز پس از عهدنامة روسیه و بریتانیا در سال 1907 میلادی شکسته شد.
به موجب این عهدنامه انگلستان و روسیه تمامیت ارضی ایران را به رسمیت شناختند ولی تعهد کردند که از احداث خطوط راه آهن، تأسیس بانک، بیمه و گرفتن هرگونه امتیاز سیاسی و تجاری خودداری کنند. روشنتر بگوئیم، روسیه و انگلستان برای چپاول ایران بدون تجزیة آن به توافق رسیدند. قرار شد انگلستان در جنوب و روسیه درشمال ملت ایران را تاراج کنند. نیازی به توضیح نیست که از سوی ایران نمایندهای در مذاکرات تاراج دوستانه حضور نداشت. توافقنامة کذا را سپس در اختیار مجلس ایران گذاشتند ـ متن این توافقنامة استعماری در «تاریخ مشروطه ایران» موجود است ـ نمایندگان مجلس از آنجا که در حماقت شریعت دستوپا میزدند اهمیتی به این توافقنامه نداده و گفتند این امر به روسیه و انگستان مربوط میشود نه به ما! ما اگر تقاضائی داشته باشیم آنرا به طرفین اعلام میکنیم، ما آزادیم!
بله، این است فواید «قانون شریعت»! این قانون توحش شما را در یک فضای مجازی قرار میدهد که جز احکام توحش الهی و تمایلات شکمی هیچ قانونی بر آن حاکم نیست. در نتیجه شما هم مانند نمایندگان مجلس مشروطه خود را «آزاد» از قید هرگونه «قانون» و مقررات میانگارید. حال آنکه چنین نیست! سه امپراطوری وقت، برای تأمین منافع خود قوانین و مقررات خود را بر شما تحمیل خواهند کرد.
خلاصه بین خودمان بماند مجلس نوپای مشروطه با قانون اساسی مشروعهاش تنها تفاوتی که با مسجد شورای جمکران داشت این بود که نمایندگاناش را از زبالهدان بیرون نکشیده بودند، و به همین دلیل بود که نمایندگان مجلس از انگلستان کمی رنجیده خاطر شدند، که چرا پنهان کاری میکند و ... در واقع «سیاست انسداد» و ممانعت از گسترش ارتباطات در ایران پیش از انقلاب اکتبر بر کشورمان تحمیل شده بود.
بررسی پیامدهای شوم این توافقنامه را به فرصت دیگری موکول میکنیم و بازمیگردیم به ستارخان و مجاهدان مشروطه در تبریز. ارتش روسیه با توافق انگلستان به سوی تبریز آمده راه جلفا را باز کرد، قوای دولتی نیز به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان یافت. اما ستارخان حاضر به فرمانبرداری از روسها نبود. در نتیجه یک راه در برابر استعمارگران وجود داشت: توسل به فریب. آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون از تهران به تبریز تلگراف زدند و از ستارخان و باقرخان دعوت کردند به تهران بیایند که از آنان «تجلیل» شود و به راستی که از آنان «تجلیل» هم شد!
در تاریخ 19 ژوئیه 1909 «1288 خورشیدی» انقلابیون مجلس عالی تشکیل داده محمدعلیشاه را که به سفارت روسیه پناهنده شده بود از سلطنت خلع کردند، احمدمیرزا ولیعهد او را برتخت نشاندند. در ظاهر «استبدادصغیر» به پایان رسید و مشروطه خواهان پیروز شدند اما در واقع چنین نبود. دربار، مجلس مشروعه و استعمارگران در کار تخریب جنبش مشروطه بودند.
چند روز پس از ورود ستارخان، میرزا علیمحمدخان تربیت و سیدعبدالله بهبهانی، دو تن از سران مشروطه را به قتل رساندند و شایع کردند که این حوادث ناگوار به دلیل حضور افراد مسلح رخداده. مجلس مشروطه هم بلافاصله طرح خلع سلاح مبارزان مشروطه را تصویب کرد! حال آنکه قوای دولتی میبایست خلع سلاح میشد. روند منطقی چه بود؟ روند منطقی این بود که ستارخان و افراداش قوای دولتی را به دست گیرند، نه اینکه خلع سلاح شوند! برندة جنگ که سلاح بر زمین نمیگذارد! در هر حال، ستارخان خلع سلاح را نپذیرفت و گروهی دیگر از مجاهدان نیز به یاران او پیوستند و این امر باعث نگرانی شد. در نتیجه 4 سال پس از صدور فرمان مشروطه، در تاریخ 14 مردادماه 1289، قوای دولتی به فرماندهی یپرمخان، یکی از یاران قدیمی ستارخان با توپ و مسلسل به باغ اتابک، محل اقامت او حمله کرده چندصدتن را به قتل رساندند. ستارخان هم در این رویاروئی مجروح شد. سپس قوای دولتی او را دستگیر کرده خود و یاراناش را خلع سلاح کردند. پس از این واقعه سردار مشروطه خانه نشین شد، و در تاریخ 25 آبانماه سال 1293 خورشیدی چشم از دنیا فروبست. این مختصر را آوردیم تا بگوئیم جنبش مشروطه علیرغم جانفشانی ایرانیان و رشادت سرداران مشروطه قربانی دسیسة استعمار و دستاربندان جیرهخوار انگلستان شد که مشروطه را به «مشروعه» تبدیل کردند.
حال به دوران فعلی بازگردیم، میدانیم که امروز پردة دوم سریال «یونس» به نمایش در آمد. «کلوتیلد رایس» هم در این نمایش شرکت داشت. اینبار جرم همه «جاسوسی» بود. چون در خیابان از تظاهرات عکس گرفته بودند و یا با مردم تماس داشتند و خلاصه سفیر انگستان هم جاسوس از آب در آمد، چون روز تظاهرات در خیابان حضور داشته. و اگر کار اعترافگیری به همین منوال پیش برود، هر نوع ارتباطی «جاسوسی» به شمار خواهد آمد. حتی نفس کشیدن! چرا که شما میتوانید با نفس کشیدن گفتگوی رمزی با طرف مقابل انجام دهید. درست مثل مورس زدن! میتوانید تلفن کنید به یکی از دوستان در سفارت و شروع کنید به نفس نفس زدن. بلافاصله قاضی مرتضوی مثل جبرئیل بر شما نازل شده اعترافات پیش ساخته را در برابر چشمان حیرت زدهتان میگیرد و میگوید: اقراء! شما هم «میاقرائید» و دوربینهای سیمای کریه جمکران فیلم اقرائیدنتان را در سراسر جهان پخش میکنند.
سفارت بدجنس انگلستان بجای اینکه به دولت قدر قدرت جمکران، که حدود 19 میلیارد دلار طلا و ذخائر ارزیاش از سال گذشته در ترکیه توقیف شده و خفقان هم گرفته، بگوید صحبت کردن با دیگران جاسوسی نیست، بلکه دادن اطلاعات محرمانة یک دولت به دولت بیگانه جاسوسی خوانده میشود، در کمال پدرسوختگی محاکمة کارکنان سفارتاش را «غیرقابل قبول» میخواند! چرا که ترجیح میدهد دولت مستقل جمکران همچنان در مرداب حماقت خود دست پا زده، مضحکة خاص و عام شود. و اینگونه است که محمدرضا خاتمی میتواند یک جمهوری اسلامی به شما نشان دهد که قانون اساسیاش را صدرحاج سید جوادی با الهام از قصة خلخال همان زن یهودی تدوین کرده باشد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت