بوی خوش ارباب!
...
از پلکان مدائن فرود میآیم
[...]
فراز سر در ایوان
چشمان زود باورم را فریفته بود
به موازات ماراتون نعلینها، لوطی و عنترهای پنتاگون هم برای قرار گرفتن «در کنار مردم» ایران با یکدیگر به رقابت برخاستهاند. البته این رقابتها «مکمل» ماراتون نعلینها در جمکران است که با هدف هدایت گلة گمشده به «راه راست» استعمار صورت میپذیرد. فوکویاما بسیار باهوش و زرنگ و نابغه و به ویژه شارلاتان است، ولی رادیوفردا از او به مراتب باهوشتر و زرنگتر و بلاتر شده، چرا که یک بخش مهم از سخنان گهربار فوکویاما را که با تبلیغات حکومت اسلامی همسوئی نداشته ملاخور کرده!
سگ را
تنها برای گدایان و یاغیها میبندند
زیرا که بوی اربابها همیشه یکی است
و آشنا
در راستای ماراتون نعلینها فرانسیس فوکویاما هم در «والستریت جورنال» مقالهای در مورد ایران قلمی کرده تا در «انسانستیزی» و شارلاتانیسم از نوآم چامسکی عقب نیفتد. ایشان که چندی پیش به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مشاهدة اجساد در منطقه ذوق کرده و «پایان تاریخ» را نوید داده بودند با این مقالة احمقانه پایان جغرافی و شعور و منطق را نیز اعلام کردهاند. حضرت فوکویاما نیز مانند همکارشان چامسکی، با توسل به اصل جادوئی «ترادفکلی» یک مقالة ابلهپسند به مخاطب تقدیم کرده و با اشاره به «تاریخ فلسفة سیاسی» فرمودهاند، در اکثر جوامع بشری از جمله در اروپا، «دین» منبع قانون بوده، در خاورمیانه سلاطین علمای دینی و مفسر قوانین بودند و این قوانین ملهم از احکام دین بوده. فوکویاما سپس با اشاره به مزخرفات موسوی و کروبی تأکید میکند، در ایران حتی مخالفان احمدینژاد هم طرفدار نظاماند و کسی نمیخواهد از چارچوب حکومت دینی خارج شود! اینجاست که به فواید جنجال میرحسین موسوی شیاد و کروبی پلید پی میبریم. این جنجال و هیاهو در عمل برای تقلیل مطالبات ملت ایران به مطالبات ابلهانة ایندو شارلاتان سازمان یافته و همچنان ادامه خواهد یافت تا مطالبات واقعی مردم مطرح نشود.
در نتیجه، بر اساس تحقیقات «علمی» فوکویاما، امروز هر ایرانی که مخالف احمدینژاد باشد، الزاماً خواهان «بازگشت به گذشته» و پیروی از «خط امام روشن ضمیر» موسوی به شمار خواهد رفت! به این ترتیب اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن میتوانند آسوده بخوابند چرا که مزدورانشان در جمکران «بیدار» و «هشیار»، گوش به فرماناند. گروه «بیدار»، با ایجاد تجمع غیرمجاز جنجال به راه میاندازد تا گروه «هشیار»، ضمن سرکوب مردم، چند نفر از خودیها را بازداشت کرده دامنة جنجال را گسترش دهد. بهترین ابزار برای تحقق چنین اهدافی برگزاری مراسم مقدس «مردارخواری» است که موسوی و کروبی در برپائی آن به راستی مهارت دارند.
به گزارش فرانسپرس امروز حدود 2000 هزار نفر در گورستان تجمع کردند تا برای جان باختگان آشوبهای اخیر از جمله برای «ندا» مراسم چهلم برگزار کنند. میرحسین موسوی هم البته نقش «بز گله» را ایفا میکرد. گویا پلیس ضمن متفرق کردن جمعیت، چندتن از خودیها، از جمله جعفر پناهی و مهناز محمدی را هم دستگیر کرده تا خوراک تبلیغاتی مناسب برای رسانهها فراهم آید، و مسئلة زندانیان سیاسی را بتوانند حسابی ماستمالی کنند. از فردا جعفر پناهی به تنهائی در جایگاه همة زندانیان سیاسی واقعی قرار خواهد گرفت و هر روز از اوین برایمان نامة سرگشاده مینویسد و ساواک هم برای تحمیل تعصب و دین و خرافات، هر روز از زبان افراد خانوادة او یک نامه در سایتهای پر از چرک و کثافت و مرض منتشر خواهد کرد که «پیشگوئیهای» فوکویاما محقق شود، و همه بدانند و آگاه باشند که اولاً اشکال قانون اساسی جمکران در پنج اصل اول آن نیست، بلکه اشکال در اصول دیگر است. و برای رفع این اشکالات فرضی میباید «قوة قضائیه» بجای شورای نگهبان بنشیند، و چارچشمی مراقب باشد که قوانین و مقررات غیراسلامی در ایران تدوین و اجرا نشود! چراکه قوة قضائیه تحت نظارت کارخانة رجاله پروری است. و بزودی صادق لاریجانی، غلامبچة سفارت کذا در رأس آن قرار خواهد گرفت و ایران «گلستان» خواهد شد. برادر شیخ صادق، علیکوچیکه هم در رأس قوة مقننه نشسته و به گزارش ایسنا، مورخ 30 ژوئیه 2009 این قوه را در «صراط روحانیت» قرار خواهد داد. «صراط روحانیت» همان خط مبهم و شکستهای است که «صراط استعمار» را پوشش میدهد و به همین دلیل است که فوکویاما سخت شیفتة قوة قضائیه شده و «فلسفة سیاسی تاریخ» را تلویحاً در چشمان شهلای برادران لاریجانی رویت میکند.
از این جهت است که در «تاریخ فلسفة سیاسی»، ویراست فوکویاما «تاریخ ایران» عملاً غایب اصلی به شمار میرود. حال آنکه اگر فراموش نکرده باشیم، مقالة فوکویاما میبایست پیرامون ایران نوشته شده باشد! پس ببینیم چگونه میتوان بدون در نظر گرفتن تاریخ ایران، در مورد این کشور اظهار نظر کرد و برای ایرانی «راه حل» ارائه داد! درست مثل اینکه یک پزشک با شنیدن نام یک بیمار، بدون معاینه و بدون آگاهی از دردها و اشکالات واقعی وی، با در نظر گرفتن همسایگاناش برای او نسخه تجویز کند. مقالة فوکویاما هم در مورد ایران در همین مرحله از نادانی، یا بهتر بگوئیم در همین حد از شیادی و شارلاتانیسم قرار میگیرد.
ما هیچ نیازی نداریم که از روشنفکران جیرهخوار پنتاگون برای تعیین سرنوشت خود نظرخواهی کنیم. خوشبختانه امروز جامعة ایران به چنان حدی از رشد سیاسی رسیده که نیازی به رهبر سیاسی هم نداشته باشد. پس به تحفة محفل نوبل هم هشدار میدهیم دست از نشخوار مطالبات ارباباناش بردارد. ما نمیپذیریم جیرهخوار حقیر محفل نوبل خود را سخنگوی ملت ایران بداند. اگر سرکار به دلیل پستی و رذالت و حقارت درونی از حمایت بینالمللی برخوردار شدهاید، آرمان ملت ایران جیرهخواری استعمار نیست. بیش از یک سده است که ملت ایران برای رهائی از قید استبداد دین و گسستن زنجیرهای توحش استعمار بپاخاسته و در این مبارزه تنها بوده. ما به هیچ عنوان خواهان حمایت بینالمللی نیستیم. حمایت بینالمللی و دمکراسی ویراست استعمار را در عراق و افغانستان شاهدیم. ما برای این قماش دمکراسی دروغین که «به نام خدا» و با توسل به خشونت مستقر شده پشیزی ارزش قائل نیستیم.
دمکراسی «انسانمحور» است، و از اینرو با «تئوکراسی» و خدامحوری در تمامی ابعاد آن در تضاد قرار میگیرد. این اصل اساسی یعنی «انسان محوری» را چامسکی فراموش کرده بود، فوکویاما هم با آن کاملاً بیگانه است. البته آن فراموشی و این بیگانگی فقط از تمایل چامسکی و فوکویاما به تأمین منافع حاکمیت ایالات متحد سرچشمه میگیرد، در غیراینصورت تردید نکنیم که نوآم چامسکی زمانیکه ادعا میکند در ایران «دمکراسی محدود» وجود دارد نیک میداند که مهمل میبافد! در مورد فرانسیس فوکویاما نمیتوان با چنین صراحتی اظهار نظر کرد چرا که عملکرد این «نابغة بزرگ» در واقع به عملکرد آخوند جماعت در ایران شباهت دارد.
نعلینها جهت تأمین منافع آنگلوساکسونها برای عوامفریبی «در کنار مردم» قرار میگیرند، امثال فوکویاما نیز برای تأمین همین منافع استعماری در کنار مردم ایران قرار گرفتهاند. با یک تفاوت عمده: دامنة عوامفریبی فوکویاما به دلیل تبلیغات استعماری به مراتب از نعلینهای جمکران گستردهتر است. نعلینها در ایران به آخر خط رسیدهاند، مردم ایران به عمق شیادی و مزدوریشان پی بردهاند. حال آنکه امثال چامسکی و فوکویاما با عناوین دهانپرکن روشنفکر و نظریه پرداز و ... به افکار عمومی حقنه شدهاند، و شوتوپرتها در علم و دانش و به ویژه در انساندوستی اینان هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد.
پس میپردازیم به بررسی اظهارات فوکویاما که سایت «رادیوفردا» بخش ابله فریب آن را در اختیار شوت وپرتها قرارداده و اصلاً به روی خود نمیآورد که مقالة والستریتجورنال را سانسور کرده! و مسلم بدانیم هیچکس به این رادیوهمبونه برای چنین سانسوری اعتراض نخواهد کرد. البته خونسرد باشیم همان بخشی که به زبان فارسی ترجمه شده برای ما کافی است که نشان دهیم حضرت فوکویاما پای استدلالشان از نظر منطقی لنگ میزند. شاید بهتر باشد بگوئیم پای استدلالشان به کلی شکسته است. چرا که از یکسو نقش «انسان» را در سیاست نفی میکند، و جامعه را خارج از روند تاریخی خود قرار میدهد، و از سوی دیگر با نفی تاریخیات، ارتباط غیرقابل انکار سیاست با اقتصاد را هم بکلی نادیده میگیرد، در نتیجه به سادگی مادیات سیاست را به زیر سئوال برده، در دامان معنویت «آخوندی» جا خوش میکند.
نیازی به توضیح نیست ولی زمانیکه سیاست جنبة انسانی و مادی خود را از دست داد، به راحتی میتوان ادعا کرد که اهداف مادی و ملموس یک جامعه را نیز میتوان بر اساس قوانین الهی و معنوی تأمین کرد! به این ترتیب همة رشتههای واقعی که انسان را به جامعه پیوند میدهد، و قوانینی که روابط اجتماعی بین انسانها را تنظیم میکند تا حق و حقوق انسان در بطن جامعه محفوظ بماند، یعنی ارتباط حاکمیت با قانون و ارتباط قانون با انسان را به عرصة الهی و غیرواقعی معنویت پرتاب میکنیم تا بتوانیم با توسل به واژگون نمائی، همچون برژینسکی و چامسکی یک تئوکراسی متحجر را «نوعی دمکراسی محدود» هم تعریف کنیم.
در بررسی سخنان روشنفکران و فلاسفة غرب یک اصل اساسی را همواره میباید مد نظر قرارداد و آن اینکه منافع ملی ما ایرانیان با منافع ملی اینان در تضاد کامل قرار دارد. اینان از یک ساختار استعماری و سلطهگر تغذیه میکنند، ما به عنوان ایرانی قربانی چنین ساختاری هستیم. بنابراین سادهاندیشی است که بپذیریم جلادان ملت ایران با ما ایرانیان در یک سنگر نشستهاند. «چتر قدرت» را چامسکی جهت کسب وجهه برای خود مینویسد، تا با تکیه بر پرستیز ناشی از آن بتواند بر ضد ملت ایران، در کنار «فاشیست ـ مسلمانها» بنشیند، و مطالبات انسانستیزشان را به بهترین وجه توجیه کند. روشنتر بگوئیم چامسکی به آنچه مینویسد به هیچ عنوان «معتقد» نیست، عقاید روشنفکرانه و دفاع از حقوق انسانی را از سوی روشنفکران غرب باید «دام گستردن» بر سر راه ملتهای چپاول شده بدانیم.
حال بازگردیم به مقالة فوکویاما در مورد ایران که شباهت عجیبی به مقالات عوامگرا و تودهپرست داسالله دارد. فوکویاما ادعا میکند برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک، «مردم» باید «از صمیم قلب» خواهان قوانین سکولار باشند! البته عجیب نیست که فوکویاما با حزبالله و داسالله و دیگر تودهپرستان و عوامگرایان همسو و همصدا باشد، چون عوامگرائی و ابتذال و خشونتی که از طریق تل بیهویت تودهها، تحت عناوین «امت» و «مردم» و «ملت» میتوان بر جامعه تحمیل کرد منافع کارفرمایان امثال فوکویاما را به بهترین وجه تأمین میکند، پس دلیل ندارد که اینان از ابزار جادوئی «مردم» دست بشویند. ولی در رد ترهات ایشان باید گفت، «مردم» حقوقدان نیستند که بتوانند پایه و اساس قوانین سکولار را اصولاً بشناسند.
مردم مطالباتی واقعی و مادی دارند که اگر به صورت شعار پوچ در آید، با حمایت استعمار به سادگی میتوان آنان را به بیراهة پوپولیسم انسانستیز هدایت کرد، همچنان که در سال 1357 چنین شد. مردم خواهان آزادی و استقلال بودند و میپنداشتند اگر شاه برود به این استقلال و آزادی دست خواهند یافت. چرا؟ چون تبلیغات استعماری آنان را بر یک نقطة نفرت متمرکز کرده بود: نفرت از شاه! فوکویاما هم ناشیانه میکوشد، علی خامنهای را در جایگاه شاه قرار داده، چنین وانمود کند که حرف آخر را خامنهای میزند نه احمدینژاد! حال آنکه طرح چنین مطلبی بکلی بیاساس و انحرافی است، حرف آخر را سیاست استعمار در ایران میزند، نه خامنهای و نه احمدی نژاد.
فوکویاما به درستی میگوید که قانون اساسی حکومت اسلامی آمیزهای است از تئوکراسی و دمکراسی، ولی نمیگوید که تئوکراسی مانع از اجرای بخش دمکراتیک این قانون میشود، چرا که تدوین قانون و نظارت بر اجرای آن را در این قانون اساسی فقط در چارچوب تئوکراتیک پیشبینی کردهاند. میدانیم که در قانون کذا همة حقوق دمکراتیک میتواند اجرا شود به شرطی که «مخل به مبانی اسلام نباشد!» به عبارت دیگر بخش دمکراتیک این قانون یعنی کشک و سماق و چماق. کشک را اصلاحطلبان با شعار پوچ میسابند، چماق بر سر شوتوپرتها فرود میآید و سماق را هم ملت ایران میمکند تا امام زمان ظهور کند و «زهراخانوم» که پیشتر «زهره» بوده، و مانند همسر شیاداش از روشنفکران چاه جمکران به شمار میرود حکومت را به ایشان تحویل دهند. پس تا آنحضرت ظهور نفرمودهاند باز گردیم به معرکة شیادی فوکویاما که اشکال قانون اساسی جمکران را در جائی که این اشکال وجود دارد، یعنی در پنج اصل اساسی آن که پایه و اساس تئوکراسی انسانستیز است رویت نکرده، بلکه اشکال را در مسائل فرعی یعنی اختیارات رهبری و نهادهایهای انتصابی دیده! البته نهادهای انتصابی در یک نظام دمکراتیک میباید به حداقل برسند ولی «شورای نگهبان» به عنوان بالاترین مرجع قانونی در هیچ کشوری انتخابی و شفاف نیست، حتی در نظام دمکراتیک فرانسه. در ایالات متحد قضات دادگاه عالی را مردم «انتخاب» میکنند؟ نه! این مزخرفات فقط برای انحراف افکار عمومی مطرح میشود. فوکویاما با توحش تئوکراسی هیچ مخالفتی ندارد، در نتیجه اشکالات قانون اساسی جمکران را در مواد 107 تا 112 مشاهده میکند که بر همان 5 اصل اساسی پای میفشارند. فوکویاما پای را از این نیز فراتر گذشته خرافات و توهمات «دین» را نیز «ضداستبداد» برمیشمارد. حال به دلائل ماراتون نعلینها بهتر پیمیبریم.
سیاست جایگزینی قانون با «اجتهاد» و واگذاری اختیارات «ولی فقیه» به مجتهد طرحی است که در آبدارخانة سازمان سیا مهیا شده تا هرجومرج را بجای استبداد دین قرار دهند و نهایتاً یک شورای رهبری بجای شخص رهبر قرار گیرد. ولی این جایگزینی هیچ تغییری در ماهیت تئوکراتیک و ضدانسانی نظام جمکران نخواهد داد. اگر آخوند منتظری و چند جفت نعلین دیگر بجای خامنهای بنشینند چه خواهد شد؟ هیچ! یک مجلس سنا از دستاربندان مزدور تشکیل میشود که هر یک گروه اوباش خاص خود را دارد و اوضاع کشور از این که هست به مراتب بدتر خواهد شد و اربابان حکومت امام سیزدهم در لندن و واشنگتن بیشتر و بهتر ما را غارت میکنند.
بله خلاصه همة آخوندها و توله آخوندها به ویژه تولههای مطهری سروپا برهنه برای حفظ «کیان اسلام» در کنار مردم قرار گرفته و چرندیات میبافند. محمد مطهری امروز در سایت گویا از اینک احکام «مترقی» سنگسار اجرا نمیشود، گلایه هم کرده! و فوکویاما میگوید در خاورمیانه «مردم» برای مخالفت با استبداد به دین روی آوردهاند، پس دین ضداستبداد است. البته این استدلال کشکی و احمقانه تکرار سخنان ابلهانة خمینی و فدائیان اسلام است که برای حفظ منافع آنگلوساکسونها «دین» را به ابزار سیاست استعمار تبدیل کرده و خود را «مترقی» میخواندند. امروز به صراحت میبینیم که این شعارهای ظاهراً «استبدادستیز» در غرب تولید میشده و آیات عظام آنرا نشخوار میکردند. ولی ساواک منفور تا روز 22 بهمن 1357 حتی یکبار به ارتباط نعلینها با سازمان سیا اشاره نکرد. خوشبختانه والستریت جورنال با انتشار مقالة گوساله فریب و تودهپسند فوکویاما این امکان را امروز فراهم آورده تا آنچه را که پیشتر میدانستیم به صورت مستند بیان کنیم:
«در اکثر جوامع بشری مفهوم حکومت قانون ابتدا از منبع دین الهام گرفته [...] در اروپا قبل از آنکه نطفههای دمکراسی عصر روشنگری شکل بگیرد، مذهب منبع قانون [...] بود. و در خاورمیانه نیز همواره در کنار قدرت سیاسی سلاطین [...] راوی و مفسر قوانین بودند که از فرامین دینی الهام میگرفت [...] امروزه گرایش وسیع به احکام شریعت در بسیاری از کشورهای خاورمیانه در حقیقت بیانگر تمایل مردم به نوعی قانونمداری در مقابل استبداد مطلقهای است که در قالب پادشاهی و یا ریاست جمهوریهای مادامالعمر در کشورهای عربی حاکم است[...]»
میبینیم که فوکویاما نمیداند تاریخ ایران با دین و مذهب آغاز نشده. اصولاً کاری هم با تاریخ ایران گویا ندارد، فوکویاما پروپاگاند ارباباناش را تکرار میکند: در خاورمیانه برای مبارزه با استبداد باید به احکام مترقی دین روی آورد چون «مردم» چنین تمایلی دارند! حال آنکه «تمایل» مردم دلیل بر دمکراتیک بودن آن نیست. به عبارت دیگر مردم به دلیل نبود احزاب سیاسی راه رهائی خود را در احکام دین میجویند، چرا که هیچ راه منطقی برای احقاق حقوق خود در دسترس ندارند. این واکنش مردم کاملاً «طبیعی» است، ولی به هیچ عنوان منطقی نیست. برخلاف ترهات فوکویاما استبدادهایمطلقه، به هیچ عنوان سنتی نیستند. این حکومتهای توحش به ویژه در عربستان با حمایت بیقیدوشرط استعمار غرب سرپا مانداهاند. شیخکهای کازینونشین منبع تأمین مالی خرابکاران القاعده و طالبان نبودند؟ چرا! و امروز حتی ریچارد هولبروک مفلوک هم ناچار شده رسماً از این واقعیت پرده بردارد. چرا؟ چون ایالات متحد برای خروج از عراق نیازمند روسیه است و دو روز است که متحدان خود در افغانستان و پاکستان را در تاجیکستان به دست دیمیتری مدودف سپرده. «مستر» فوکویاما! اوضاع خرابتر از آن است که سرکار میپندارید! و مقالة شما هم کشکیتر از آن است که «رادیوفردا» میپندارد.
تنها الاغهای فرتوت تن به سلسلة عدل میسایند
تا خارش جرب را لختی فرونشانند
و آنگاه،
کنج طویلهای و بافة قصیلی
روح فقیر آنها را کافی است
برخلاف مزخرفات تودهپرست و انسان ستیزی که سر هم کردهاید، «عصر روشنگری» تداوم رنسانس بود، از آسمان هم به زمین نیامد. همچنین بر خلاف ادعای سرکار معترضان حکومت اسلامی «طرفدار موسوی» نیستند، شما تمایل دارید که چنین باشد. در ضمن برخلاف ادعای سرکار، دمکراسی «غربی» نیست، حاکمیت «مردم بر مردم» هم نیست.
دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسانمحور» بر جامعه، در هند و در بعضیکشورهای ثروتمند غرب حاکم است چرا که امکان استقرار آن از نظر اقتصادی و استراتژیک وجود داشته، نه به دلیل اینکه «مردم» این کشورها همگی حقوقدان بوده و با قوانین انسانمحور آشنائی داشتهاند! دمکراسی «منتج» از شرایط است نه بازتاب «تمایل مردم». از همه مهمتر، «انسان» غربی نیست که انسانمحوری را «غربی» بدانیم، انسان در سراسر جهان یک «انسان» واحد است، حتی اگر همچون چامسکی و فوکویاما برای پایمال کردن آزادی دیگر انسانها عمری در خدمت سرمایهسالاری انسان ستیز آمریکا قرارگیرد. فوکویاما میگوید، خیلی علاقه دارد در ایران هم دمکراسی حاکم شود ـ البته دمکراسی فوکویاما هیچ ارتباطی به دمکراسی به مفهوم واقعی کلمه ندارد ـ ولی به ادعای ایشان شواهدی در دست نیست که معترضان چنین خواستهای داشته باشند. که از قدیمالایام گفتهاند، «عاقبت جوینده یابنده بود»، فوکویاما هم از همة «معترضان» آمار گرفته و کشف کرده در ایران کسی دمکراسی نمیخواهد، چرا که اسناد و مدارک ایشان این امر را «ثابت» نمیکند!
فرانسیس فوکویاما نه تنها مانند آخوند جماعت و دیگر فاشیستها به اصل ترادف کلی متوسل شده که با تعریف دمکراسی به عنوان شیوة حکومت غربی، در واقع «انسان» را به عنوان یک پدیدة جهانشمول با قدرت تفکر و تخیلی ورای مرزها نفی میکند، و ادعا دارد دمکراسی غرب محصول «تمایل» انسان غربی است! براساس مزخرفات ایشان هند در غرب واقع شده و هندیها نیز غربیاند! باری فوکویاما چندی پیش از سر ریا و خود فروختگی «پایان تاریخ» را هم اعلام کرده بود، و اینک با انتشار چنین مقالهای در عمل به دست خود «پایان فوکویاما»، و دیگر روشنفکران باغوحش سرمایهسالاری را «اعلام» کرده. خجسته باد پایان فریب تاریخ!
سگ را تنها برای گدایان و یاغیها
از بند میگشایند
زیرا که بوی اربابها و الاغها همیشه یکی است
و آشنای مشام سگ
(منوچهر آتشی)
[...]
فراز سر در ایوان
چشمان زود باورم را فریفته بود
به موازات ماراتون نعلینها، لوطی و عنترهای پنتاگون هم برای قرار گرفتن «در کنار مردم» ایران با یکدیگر به رقابت برخاستهاند. البته این رقابتها «مکمل» ماراتون نعلینها در جمکران است که با هدف هدایت گلة گمشده به «راه راست» استعمار صورت میپذیرد. فوکویاما بسیار باهوش و زرنگ و نابغه و به ویژه شارلاتان است، ولی رادیوفردا از او به مراتب باهوشتر و زرنگتر و بلاتر شده، چرا که یک بخش مهم از سخنان گهربار فوکویاما را که با تبلیغات حکومت اسلامی همسوئی نداشته ملاخور کرده!
سگ را
تنها برای گدایان و یاغیها میبندند
زیرا که بوی اربابها همیشه یکی است
و آشنا
در راستای ماراتون نعلینها فرانسیس فوکویاما هم در «والستریت جورنال» مقالهای در مورد ایران قلمی کرده تا در «انسانستیزی» و شارلاتانیسم از نوآم چامسکی عقب نیفتد. ایشان که چندی پیش به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مشاهدة اجساد در منطقه ذوق کرده و «پایان تاریخ» را نوید داده بودند با این مقالة احمقانه پایان جغرافی و شعور و منطق را نیز اعلام کردهاند. حضرت فوکویاما نیز مانند همکارشان چامسکی، با توسل به اصل جادوئی «ترادفکلی» یک مقالة ابلهپسند به مخاطب تقدیم کرده و با اشاره به «تاریخ فلسفة سیاسی» فرمودهاند، در اکثر جوامع بشری از جمله در اروپا، «دین» منبع قانون بوده، در خاورمیانه سلاطین علمای دینی و مفسر قوانین بودند و این قوانین ملهم از احکام دین بوده. فوکویاما سپس با اشاره به مزخرفات موسوی و کروبی تأکید میکند، در ایران حتی مخالفان احمدینژاد هم طرفدار نظاماند و کسی نمیخواهد از چارچوب حکومت دینی خارج شود! اینجاست که به فواید جنجال میرحسین موسوی شیاد و کروبی پلید پی میبریم. این جنجال و هیاهو در عمل برای تقلیل مطالبات ملت ایران به مطالبات ابلهانة ایندو شارلاتان سازمان یافته و همچنان ادامه خواهد یافت تا مطالبات واقعی مردم مطرح نشود.
در نتیجه، بر اساس تحقیقات «علمی» فوکویاما، امروز هر ایرانی که مخالف احمدینژاد باشد، الزاماً خواهان «بازگشت به گذشته» و پیروی از «خط امام روشن ضمیر» موسوی به شمار خواهد رفت! به این ترتیب اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن میتوانند آسوده بخوابند چرا که مزدورانشان در جمکران «بیدار» و «هشیار»، گوش به فرماناند. گروه «بیدار»، با ایجاد تجمع غیرمجاز جنجال به راه میاندازد تا گروه «هشیار»، ضمن سرکوب مردم، چند نفر از خودیها را بازداشت کرده دامنة جنجال را گسترش دهد. بهترین ابزار برای تحقق چنین اهدافی برگزاری مراسم مقدس «مردارخواری» است که موسوی و کروبی در برپائی آن به راستی مهارت دارند.
به گزارش فرانسپرس امروز حدود 2000 هزار نفر در گورستان تجمع کردند تا برای جان باختگان آشوبهای اخیر از جمله برای «ندا» مراسم چهلم برگزار کنند. میرحسین موسوی هم البته نقش «بز گله» را ایفا میکرد. گویا پلیس ضمن متفرق کردن جمعیت، چندتن از خودیها، از جمله جعفر پناهی و مهناز محمدی را هم دستگیر کرده تا خوراک تبلیغاتی مناسب برای رسانهها فراهم آید، و مسئلة زندانیان سیاسی را بتوانند حسابی ماستمالی کنند. از فردا جعفر پناهی به تنهائی در جایگاه همة زندانیان سیاسی واقعی قرار خواهد گرفت و هر روز از اوین برایمان نامة سرگشاده مینویسد و ساواک هم برای تحمیل تعصب و دین و خرافات، هر روز از زبان افراد خانوادة او یک نامه در سایتهای پر از چرک و کثافت و مرض منتشر خواهد کرد که «پیشگوئیهای» فوکویاما محقق شود، و همه بدانند و آگاه باشند که اولاً اشکال قانون اساسی جمکران در پنج اصل اول آن نیست، بلکه اشکال در اصول دیگر است. و برای رفع این اشکالات فرضی میباید «قوة قضائیه» بجای شورای نگهبان بنشیند، و چارچشمی مراقب باشد که قوانین و مقررات غیراسلامی در ایران تدوین و اجرا نشود! چراکه قوة قضائیه تحت نظارت کارخانة رجاله پروری است. و بزودی صادق لاریجانی، غلامبچة سفارت کذا در رأس آن قرار خواهد گرفت و ایران «گلستان» خواهد شد. برادر شیخ صادق، علیکوچیکه هم در رأس قوة مقننه نشسته و به گزارش ایسنا، مورخ 30 ژوئیه 2009 این قوه را در «صراط روحانیت» قرار خواهد داد. «صراط روحانیت» همان خط مبهم و شکستهای است که «صراط استعمار» را پوشش میدهد و به همین دلیل است که فوکویاما سخت شیفتة قوة قضائیه شده و «فلسفة سیاسی تاریخ» را تلویحاً در چشمان شهلای برادران لاریجانی رویت میکند.
از این جهت است که در «تاریخ فلسفة سیاسی»، ویراست فوکویاما «تاریخ ایران» عملاً غایب اصلی به شمار میرود. حال آنکه اگر فراموش نکرده باشیم، مقالة فوکویاما میبایست پیرامون ایران نوشته شده باشد! پس ببینیم چگونه میتوان بدون در نظر گرفتن تاریخ ایران، در مورد این کشور اظهار نظر کرد و برای ایرانی «راه حل» ارائه داد! درست مثل اینکه یک پزشک با شنیدن نام یک بیمار، بدون معاینه و بدون آگاهی از دردها و اشکالات واقعی وی، با در نظر گرفتن همسایگاناش برای او نسخه تجویز کند. مقالة فوکویاما هم در مورد ایران در همین مرحله از نادانی، یا بهتر بگوئیم در همین حد از شیادی و شارلاتانیسم قرار میگیرد.
ما هیچ نیازی نداریم که از روشنفکران جیرهخوار پنتاگون برای تعیین سرنوشت خود نظرخواهی کنیم. خوشبختانه امروز جامعة ایران به چنان حدی از رشد سیاسی رسیده که نیازی به رهبر سیاسی هم نداشته باشد. پس به تحفة محفل نوبل هم هشدار میدهیم دست از نشخوار مطالبات ارباباناش بردارد. ما نمیپذیریم جیرهخوار حقیر محفل نوبل خود را سخنگوی ملت ایران بداند. اگر سرکار به دلیل پستی و رذالت و حقارت درونی از حمایت بینالمللی برخوردار شدهاید، آرمان ملت ایران جیرهخواری استعمار نیست. بیش از یک سده است که ملت ایران برای رهائی از قید استبداد دین و گسستن زنجیرهای توحش استعمار بپاخاسته و در این مبارزه تنها بوده. ما به هیچ عنوان خواهان حمایت بینالمللی نیستیم. حمایت بینالمللی و دمکراسی ویراست استعمار را در عراق و افغانستان شاهدیم. ما برای این قماش دمکراسی دروغین که «به نام خدا» و با توسل به خشونت مستقر شده پشیزی ارزش قائل نیستیم.
دمکراسی «انسانمحور» است، و از اینرو با «تئوکراسی» و خدامحوری در تمامی ابعاد آن در تضاد قرار میگیرد. این اصل اساسی یعنی «انسان محوری» را چامسکی فراموش کرده بود، فوکویاما هم با آن کاملاً بیگانه است. البته آن فراموشی و این بیگانگی فقط از تمایل چامسکی و فوکویاما به تأمین منافع حاکمیت ایالات متحد سرچشمه میگیرد، در غیراینصورت تردید نکنیم که نوآم چامسکی زمانیکه ادعا میکند در ایران «دمکراسی محدود» وجود دارد نیک میداند که مهمل میبافد! در مورد فرانسیس فوکویاما نمیتوان با چنین صراحتی اظهار نظر کرد چرا که عملکرد این «نابغة بزرگ» در واقع به عملکرد آخوند جماعت در ایران شباهت دارد.
نعلینها جهت تأمین منافع آنگلوساکسونها برای عوامفریبی «در کنار مردم» قرار میگیرند، امثال فوکویاما نیز برای تأمین همین منافع استعماری در کنار مردم ایران قرار گرفتهاند. با یک تفاوت عمده: دامنة عوامفریبی فوکویاما به دلیل تبلیغات استعماری به مراتب از نعلینهای جمکران گستردهتر است. نعلینها در ایران به آخر خط رسیدهاند، مردم ایران به عمق شیادی و مزدوریشان پی بردهاند. حال آنکه امثال چامسکی و فوکویاما با عناوین دهانپرکن روشنفکر و نظریه پرداز و ... به افکار عمومی حقنه شدهاند، و شوتوپرتها در علم و دانش و به ویژه در انساندوستی اینان هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد.
پس میپردازیم به بررسی اظهارات فوکویاما که سایت «رادیوفردا» بخش ابله فریب آن را در اختیار شوت وپرتها قرارداده و اصلاً به روی خود نمیآورد که مقالة والستریتجورنال را سانسور کرده! و مسلم بدانیم هیچکس به این رادیوهمبونه برای چنین سانسوری اعتراض نخواهد کرد. البته خونسرد باشیم همان بخشی که به زبان فارسی ترجمه شده برای ما کافی است که نشان دهیم حضرت فوکویاما پای استدلالشان از نظر منطقی لنگ میزند. شاید بهتر باشد بگوئیم پای استدلالشان به کلی شکسته است. چرا که از یکسو نقش «انسان» را در سیاست نفی میکند، و جامعه را خارج از روند تاریخی خود قرار میدهد، و از سوی دیگر با نفی تاریخیات، ارتباط غیرقابل انکار سیاست با اقتصاد را هم بکلی نادیده میگیرد، در نتیجه به سادگی مادیات سیاست را به زیر سئوال برده، در دامان معنویت «آخوندی» جا خوش میکند.
نیازی به توضیح نیست ولی زمانیکه سیاست جنبة انسانی و مادی خود را از دست داد، به راحتی میتوان ادعا کرد که اهداف مادی و ملموس یک جامعه را نیز میتوان بر اساس قوانین الهی و معنوی تأمین کرد! به این ترتیب همة رشتههای واقعی که انسان را به جامعه پیوند میدهد، و قوانینی که روابط اجتماعی بین انسانها را تنظیم میکند تا حق و حقوق انسان در بطن جامعه محفوظ بماند، یعنی ارتباط حاکمیت با قانون و ارتباط قانون با انسان را به عرصة الهی و غیرواقعی معنویت پرتاب میکنیم تا بتوانیم با توسل به واژگون نمائی، همچون برژینسکی و چامسکی یک تئوکراسی متحجر را «نوعی دمکراسی محدود» هم تعریف کنیم.
در بررسی سخنان روشنفکران و فلاسفة غرب یک اصل اساسی را همواره میباید مد نظر قرارداد و آن اینکه منافع ملی ما ایرانیان با منافع ملی اینان در تضاد کامل قرار دارد. اینان از یک ساختار استعماری و سلطهگر تغذیه میکنند، ما به عنوان ایرانی قربانی چنین ساختاری هستیم. بنابراین سادهاندیشی است که بپذیریم جلادان ملت ایران با ما ایرانیان در یک سنگر نشستهاند. «چتر قدرت» را چامسکی جهت کسب وجهه برای خود مینویسد، تا با تکیه بر پرستیز ناشی از آن بتواند بر ضد ملت ایران، در کنار «فاشیست ـ مسلمانها» بنشیند، و مطالبات انسانستیزشان را به بهترین وجه توجیه کند. روشنتر بگوئیم چامسکی به آنچه مینویسد به هیچ عنوان «معتقد» نیست، عقاید روشنفکرانه و دفاع از حقوق انسانی را از سوی روشنفکران غرب باید «دام گستردن» بر سر راه ملتهای چپاول شده بدانیم.
حال بازگردیم به مقالة فوکویاما در مورد ایران که شباهت عجیبی به مقالات عوامگرا و تودهپرست داسالله دارد. فوکویاما ادعا میکند برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک، «مردم» باید «از صمیم قلب» خواهان قوانین سکولار باشند! البته عجیب نیست که فوکویاما با حزبالله و داسالله و دیگر تودهپرستان و عوامگرایان همسو و همصدا باشد، چون عوامگرائی و ابتذال و خشونتی که از طریق تل بیهویت تودهها، تحت عناوین «امت» و «مردم» و «ملت» میتوان بر جامعه تحمیل کرد منافع کارفرمایان امثال فوکویاما را به بهترین وجه تأمین میکند، پس دلیل ندارد که اینان از ابزار جادوئی «مردم» دست بشویند. ولی در رد ترهات ایشان باید گفت، «مردم» حقوقدان نیستند که بتوانند پایه و اساس قوانین سکولار را اصولاً بشناسند.
مردم مطالباتی واقعی و مادی دارند که اگر به صورت شعار پوچ در آید، با حمایت استعمار به سادگی میتوان آنان را به بیراهة پوپولیسم انسانستیز هدایت کرد، همچنان که در سال 1357 چنین شد. مردم خواهان آزادی و استقلال بودند و میپنداشتند اگر شاه برود به این استقلال و آزادی دست خواهند یافت. چرا؟ چون تبلیغات استعماری آنان را بر یک نقطة نفرت متمرکز کرده بود: نفرت از شاه! فوکویاما هم ناشیانه میکوشد، علی خامنهای را در جایگاه شاه قرار داده، چنین وانمود کند که حرف آخر را خامنهای میزند نه احمدینژاد! حال آنکه طرح چنین مطلبی بکلی بیاساس و انحرافی است، حرف آخر را سیاست استعمار در ایران میزند، نه خامنهای و نه احمدی نژاد.
فوکویاما به درستی میگوید که قانون اساسی حکومت اسلامی آمیزهای است از تئوکراسی و دمکراسی، ولی نمیگوید که تئوکراسی مانع از اجرای بخش دمکراتیک این قانون میشود، چرا که تدوین قانون و نظارت بر اجرای آن را در این قانون اساسی فقط در چارچوب تئوکراتیک پیشبینی کردهاند. میدانیم که در قانون کذا همة حقوق دمکراتیک میتواند اجرا شود به شرطی که «مخل به مبانی اسلام نباشد!» به عبارت دیگر بخش دمکراتیک این قانون یعنی کشک و سماق و چماق. کشک را اصلاحطلبان با شعار پوچ میسابند، چماق بر سر شوتوپرتها فرود میآید و سماق را هم ملت ایران میمکند تا امام زمان ظهور کند و «زهراخانوم» که پیشتر «زهره» بوده، و مانند همسر شیاداش از روشنفکران چاه جمکران به شمار میرود حکومت را به ایشان تحویل دهند. پس تا آنحضرت ظهور نفرمودهاند باز گردیم به معرکة شیادی فوکویاما که اشکال قانون اساسی جمکران را در جائی که این اشکال وجود دارد، یعنی در پنج اصل اساسی آن که پایه و اساس تئوکراسی انسانستیز است رویت نکرده، بلکه اشکال را در مسائل فرعی یعنی اختیارات رهبری و نهادهایهای انتصابی دیده! البته نهادهای انتصابی در یک نظام دمکراتیک میباید به حداقل برسند ولی «شورای نگهبان» به عنوان بالاترین مرجع قانونی در هیچ کشوری انتخابی و شفاف نیست، حتی در نظام دمکراتیک فرانسه. در ایالات متحد قضات دادگاه عالی را مردم «انتخاب» میکنند؟ نه! این مزخرفات فقط برای انحراف افکار عمومی مطرح میشود. فوکویاما با توحش تئوکراسی هیچ مخالفتی ندارد، در نتیجه اشکالات قانون اساسی جمکران را در مواد 107 تا 112 مشاهده میکند که بر همان 5 اصل اساسی پای میفشارند. فوکویاما پای را از این نیز فراتر گذشته خرافات و توهمات «دین» را نیز «ضداستبداد» برمیشمارد. حال به دلائل ماراتون نعلینها بهتر پیمیبریم.
سیاست جایگزینی قانون با «اجتهاد» و واگذاری اختیارات «ولی فقیه» به مجتهد طرحی است که در آبدارخانة سازمان سیا مهیا شده تا هرجومرج را بجای استبداد دین قرار دهند و نهایتاً یک شورای رهبری بجای شخص رهبر قرار گیرد. ولی این جایگزینی هیچ تغییری در ماهیت تئوکراتیک و ضدانسانی نظام جمکران نخواهد داد. اگر آخوند منتظری و چند جفت نعلین دیگر بجای خامنهای بنشینند چه خواهد شد؟ هیچ! یک مجلس سنا از دستاربندان مزدور تشکیل میشود که هر یک گروه اوباش خاص خود را دارد و اوضاع کشور از این که هست به مراتب بدتر خواهد شد و اربابان حکومت امام سیزدهم در لندن و واشنگتن بیشتر و بهتر ما را غارت میکنند.
بله خلاصه همة آخوندها و توله آخوندها به ویژه تولههای مطهری سروپا برهنه برای حفظ «کیان اسلام» در کنار مردم قرار گرفته و چرندیات میبافند. محمد مطهری امروز در سایت گویا از اینک احکام «مترقی» سنگسار اجرا نمیشود، گلایه هم کرده! و فوکویاما میگوید در خاورمیانه «مردم» برای مخالفت با استبداد به دین روی آوردهاند، پس دین ضداستبداد است. البته این استدلال کشکی و احمقانه تکرار سخنان ابلهانة خمینی و فدائیان اسلام است که برای حفظ منافع آنگلوساکسونها «دین» را به ابزار سیاست استعمار تبدیل کرده و خود را «مترقی» میخواندند. امروز به صراحت میبینیم که این شعارهای ظاهراً «استبدادستیز» در غرب تولید میشده و آیات عظام آنرا نشخوار میکردند. ولی ساواک منفور تا روز 22 بهمن 1357 حتی یکبار به ارتباط نعلینها با سازمان سیا اشاره نکرد. خوشبختانه والستریت جورنال با انتشار مقالة گوساله فریب و تودهپسند فوکویاما این امکان را امروز فراهم آورده تا آنچه را که پیشتر میدانستیم به صورت مستند بیان کنیم:
«در اکثر جوامع بشری مفهوم حکومت قانون ابتدا از منبع دین الهام گرفته [...] در اروپا قبل از آنکه نطفههای دمکراسی عصر روشنگری شکل بگیرد، مذهب منبع قانون [...] بود. و در خاورمیانه نیز همواره در کنار قدرت سیاسی سلاطین [...] راوی و مفسر قوانین بودند که از فرامین دینی الهام میگرفت [...] امروزه گرایش وسیع به احکام شریعت در بسیاری از کشورهای خاورمیانه در حقیقت بیانگر تمایل مردم به نوعی قانونمداری در مقابل استبداد مطلقهای است که در قالب پادشاهی و یا ریاست جمهوریهای مادامالعمر در کشورهای عربی حاکم است[...]»
میبینیم که فوکویاما نمیداند تاریخ ایران با دین و مذهب آغاز نشده. اصولاً کاری هم با تاریخ ایران گویا ندارد، فوکویاما پروپاگاند ارباباناش را تکرار میکند: در خاورمیانه برای مبارزه با استبداد باید به احکام مترقی دین روی آورد چون «مردم» چنین تمایلی دارند! حال آنکه «تمایل» مردم دلیل بر دمکراتیک بودن آن نیست. به عبارت دیگر مردم به دلیل نبود احزاب سیاسی راه رهائی خود را در احکام دین میجویند، چرا که هیچ راه منطقی برای احقاق حقوق خود در دسترس ندارند. این واکنش مردم کاملاً «طبیعی» است، ولی به هیچ عنوان منطقی نیست. برخلاف ترهات فوکویاما استبدادهایمطلقه، به هیچ عنوان سنتی نیستند. این حکومتهای توحش به ویژه در عربستان با حمایت بیقیدوشرط استعمار غرب سرپا مانداهاند. شیخکهای کازینونشین منبع تأمین مالی خرابکاران القاعده و طالبان نبودند؟ چرا! و امروز حتی ریچارد هولبروک مفلوک هم ناچار شده رسماً از این واقعیت پرده بردارد. چرا؟ چون ایالات متحد برای خروج از عراق نیازمند روسیه است و دو روز است که متحدان خود در افغانستان و پاکستان را در تاجیکستان به دست دیمیتری مدودف سپرده. «مستر» فوکویاما! اوضاع خرابتر از آن است که سرکار میپندارید! و مقالة شما هم کشکیتر از آن است که «رادیوفردا» میپندارد.
تنها الاغهای فرتوت تن به سلسلة عدل میسایند
تا خارش جرب را لختی فرونشانند
و آنگاه،
کنج طویلهای و بافة قصیلی
روح فقیر آنها را کافی است
برخلاف مزخرفات تودهپرست و انسان ستیزی که سر هم کردهاید، «عصر روشنگری» تداوم رنسانس بود، از آسمان هم به زمین نیامد. همچنین بر خلاف ادعای سرکار معترضان حکومت اسلامی «طرفدار موسوی» نیستند، شما تمایل دارید که چنین باشد. در ضمن برخلاف ادعای سرکار، دمکراسی «غربی» نیست، حاکمیت «مردم بر مردم» هم نیست.
دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسانمحور» بر جامعه، در هند و در بعضیکشورهای ثروتمند غرب حاکم است چرا که امکان استقرار آن از نظر اقتصادی و استراتژیک وجود داشته، نه به دلیل اینکه «مردم» این کشورها همگی حقوقدان بوده و با قوانین انسانمحور آشنائی داشتهاند! دمکراسی «منتج» از شرایط است نه بازتاب «تمایل مردم». از همه مهمتر، «انسان» غربی نیست که انسانمحوری را «غربی» بدانیم، انسان در سراسر جهان یک «انسان» واحد است، حتی اگر همچون چامسکی و فوکویاما برای پایمال کردن آزادی دیگر انسانها عمری در خدمت سرمایهسالاری انسان ستیز آمریکا قرارگیرد. فوکویاما میگوید، خیلی علاقه دارد در ایران هم دمکراسی حاکم شود ـ البته دمکراسی فوکویاما هیچ ارتباطی به دمکراسی به مفهوم واقعی کلمه ندارد ـ ولی به ادعای ایشان شواهدی در دست نیست که معترضان چنین خواستهای داشته باشند. که از قدیمالایام گفتهاند، «عاقبت جوینده یابنده بود»، فوکویاما هم از همة «معترضان» آمار گرفته و کشف کرده در ایران کسی دمکراسی نمیخواهد، چرا که اسناد و مدارک ایشان این امر را «ثابت» نمیکند!
فرانسیس فوکویاما نه تنها مانند آخوند جماعت و دیگر فاشیستها به اصل ترادف کلی متوسل شده که با تعریف دمکراسی به عنوان شیوة حکومت غربی، در واقع «انسان» را به عنوان یک پدیدة جهانشمول با قدرت تفکر و تخیلی ورای مرزها نفی میکند، و ادعا دارد دمکراسی غرب محصول «تمایل» انسان غربی است! براساس مزخرفات ایشان هند در غرب واقع شده و هندیها نیز غربیاند! باری فوکویاما چندی پیش از سر ریا و خود فروختگی «پایان تاریخ» را هم اعلام کرده بود، و اینک با انتشار چنین مقالهای در عمل به دست خود «پایان فوکویاما»، و دیگر روشنفکران باغوحش سرمایهسالاری را «اعلام» کرده. خجسته باد پایان فریب تاریخ!
سگ را تنها برای گدایان و یاغیها
از بند میگشایند
زیرا که بوی اربابها و الاغها همیشه یکی است
و آشنای مشام سگ
(منوچهر آتشی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت