احترام و «نوآم»!
...
با برکناری وزیر سرکوب فرهنگی، داشصفار هرندی و محسنی اژهای، وزیر اطلاعات حکومت اسلامی دو مهرة اصلی محفل کودتای ناکام 22 خردادماه 1388 منزوی شدند. امروز نوبت رسوائی مدافعان کودتای 22 خردادماه در غرب، به ویژه نوآم چامسکی است که در مصاحبة خود با «رادیوفردا» در ایران نوعی «دمکراسی محدود» مشاهده کرده.
سایت رادیو فردا، مورخ 4 مردادماه سالجاری، با نوآم چامسکی مصاحبهای ترتیب داده و ضمن معرفی کامل وی به عنوان فیلسوف، زبانشناس و ... از زبان چنین شخصیتی به ما میگوید، در ایران «نوعی دمکراسی محدود» وجود دارد! مسلماً این مصاحبة مفتضح را در سایت نوآم چامسکی مشاهده نخواهیم کرد، مگر اینکه محتوی آن «تغییر» کند تا مخاطب انگلیسی زبان در جریان شارلاتانیسم گلسرسبد روشنفکران ایالات متحد قرار نگیرد. چرا که سیاست اطلاع رسانی در مورد چامسکی شباهت فراوانی به پخش اطلاعات نظامی پنتاگون دارد. زمانیکه نظامیان عالیرتبة ینگه دنیا در عراق، افغانستان و یا در پاکستان ترور میشوند، پنتاگون و بوقهایاش خفقان میگیرند. به همچنین است زمانیکه نوآم چامسکی همان مزخرفاتی را تحویل مخاطبان ایرانی میدهد که پیشتر توسط گروه برژینسکی ویژة نشخوار محمدخاتمی، شیرین عبادی و دیگر پادوهای محفل فاشیسم ساخته و پرداخته شده. بخشی از پاسخهای مضحک و عوامپسند چامسکی را در همین وبلاگ بررسی خواهیم کرد تا همگان مشاهده کنند، کسی که تحت عنوان فیلسوف و زبانشناس، طی سالیان دراز رسماً از پروپاگاند، عوامفریبی و «ترادف کلی»، ساخته و پرداختة پسامدرنها «انتقاد» کرده، خود در واقع بخشی است از همین پروپاگاند انسانستیز.
چامسکی در این «مصاحبه» ضمن اشاره به دمکراسی غرب و به ویژه در ایالات متحد میگوید، البته در همة دمکراسیها و در همة جوامع محدودیتهائی وجود دارد که باید بر علیه آن اعتراض شود. این سخنان عوامپسند و ابله فریب را از زبان کسی میشنویم که طی دههها از فاشیسم و استالینیسم، به دلیل «نفی عامل انسانی» انتقاد به عمل آورده. اگر امروز چنین فردی به خود اجازه میدهد حکومت سرکوبگر فاشیسم اسلامی را در کشور ایران نوعی «دمکراسی محدود» بخواند، فقط یک دلیل اساسی دارد: استقرار دمکراسی در ایران مستقیماً منافع غرب را تهدید میکند و منافع چامسکی از منافع استعمار غرب جدا نیست. به همین دلیل است که در مصاحبة ایشان حضور همزمان سه پرسوناژ «شیاد، لوده و ابله» را به صراحت شاهدیم.
اهالی رادیوفردا سخت دراشتباهاند اگر میپندارند با مشاهدة سرفصلهای «دهانپرکن» در اظهارات نوآمچامسکی، ما سخنان ایشان را «چشم بسته» خواهیم پذیرفت! ما سخنان هیچکس را چشم بسته نمیپذیریم، به ویژه سخنان کسی را که مدعی دفاع از انسان محوری و آزادی بیان است و در عمل با «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران و برژینسکی بر ضد ملت ایران همصدا شده:
«به مردم ایران ادای احترام میکنم [...] در غرب، مردم از ایران، به درستی، با عنوان یک دمکراسی هدایت شده و محدود یاد میکنند [...] اما در غرب اوضاع چگونه است؟ در ایالات متحد به عنوان نمونه [...] انتخابات از پیش تعیین شده است. پس ما هم نوعی دمکراسی هدایت شده و محدود داریم [...] که ما هم باید علیه آن اعتراض کنیم. البته منظور من این نیست که مکانیزم دمکراسی در ایالات متحده مانند ایران است [...] اما ویژگیهائی از محدودیت در هر جامعهای که من میشناسم وجود دارد، که باید علیه آن اعتراض شود.»
بله همچنانکه میبینیم، چامسکی به عنوان فیلسوف، متفکر، نظریهپرداز، زبانشناس و صاحب نظر در مسائل سیاسی که خود را مدافع «لیبرال ـ سوسیالیسم» نیز جا زده، پایه واساس دمکراسی، یعنی «قوانین انسانمحور» را بکلی فراموش کرده و اصرار دارد «محدودیت قانونی» در جوامع دمکراتیک را در ترادف با محدودیتهای خدامحور و انسانستیز در جوامع فاشیست معرفی کرده و نهایتاً چنین نتیجهگیری کند که بالاخره محدودیت، همان «محدودیت» است و باید بر علیه آن اعتراض شود!
ما هم پس از عرض «شالوم»، «شالومی چو بوی خوش آشنائی»، حضور ایشان میگوئیم، از نظر حقوقی سرکار مهمل میگوئید! اگر هنگام مصاحبه با یک رادیوی فارسیزبان عنان منطق را چنین میگسلید، حتماً برای این است که فارسیزبانان را «آدم» به حساب نمیآورید. البته با توجه به ایرانینمایانی که به دور شما حلقه زدهاند، باید بگوئیم حق دارید. ولی این اوباش با ملت ایران هیچ ارتباطی ندارند، شما به پاسدار اکبر و شیرین عبادی «الطاف ویژه» دارید. چرا در مصاحبههایتان با دیگران از این مزخرفات سر هم نمیکنید؟ در یک دمکراسی قوانین انسانمحور محدودیتهائی را بر جامعه حاکم میکند. در واقع جامعة بدون محدویت وجود ندارد. چنین پدیدهای را هرج و مرج مینامند. در یک جامعه همة افراد قادر نیستند محدودة قانونی خود را در جامعه بشناسند؛ هنوز به «عصرطلائی» آنارشیسم ایشان نرسیدهایم! افراد یک جامعه آدمکوکی نیستند، در نتیجه رفتارشان از یک الگوی واحد پیروی نمیکند. لازم است قانون محدودیتهای فردی را در جامعه و به ویژه در یک نظام دمکراتیک مشخص کند، تا اگر کسی از محدودة قانونی فراتر رفت و حقوق دیگران را زیر پای گذاشت در برابر قانون پاسخگوی رفتارخود باشد. چون قانونشکنی در یک جامعة دمکراتیک به معنای تهدید آزادیهای اجتماعی است. البته ما اطمینان داریم چامسکی همة اینها را خوب میداند. این شیوة برخورد با قانون و محدودیتهای قانونی در عمل ریشه در محافلی دارد که میکوشند آزادی را در ترادف با قانونشکنی، هرج و مرج، شورش و مخالفت با همة محدودیتها وانمود کنند تا نهایت امر از دمکراسی نیز تصویری واژگونه و مخدوش ارائه دهند. «مکمل» سخنان چامسکی ترهاتی است که سازمان منفور تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد به خورد ملت ایران میدهند. اینان دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک را «بیبندوباری» میخوانند تا بتوانند طرفداران دمکراسی را در ایران به راحتی سرکوب کنند. چامسکی چه میگوید؟
چامسکی میگوید در همه جوامعی که میشناسد محدودیتهائی وجود دارد که باید با آنها مبارزه «شود». به عبارت دیگر نوآم چامسکی از مردم میخواهد از یکسو با هر چه محدودیت تلقی میکنند به مبارزه برخیزند، و از سوی دیگر هیچ اشارهای به چگونگی این مبارزه هم نمیکند. روشنتر بگوئیم، سخنان چامسکی دعوت به خشونت، آشوب و قانون شکنی است. البته این نسخهها را چامسکی ویژة مردم ایران تجویز میکند، چون به ما مردم خیلی ارادت دارد! بله، ابراز ارادت ایشان به ایرانیان دلیل دارد. دلیل این است که بعضیها نفوذ در آمریکای لاتین را به استقرار در اسرائیل ترجیح میدهند و از سالها پیش نیکاراگوئه را به مرکز فعالیتهای خود تبدیل کردهاند. ابراز عشق و علاقة نوآم چامسکی به شیخ نصرالله منفور بیدلیل نبود. اتحادجماهیر هرجومرج باید کشورهای مسلماننشین منطقه را شامل شود و در این چارچوب اسرائیل اهمیت گذشتة خود را برای غرب از دست خواهد داد. ولی طراحان چنین سیاست سرشار از نبوغی فراموش کردهاند که این سیاست در کشور ایران به بنبست رسیده و به دلیل نقش کلیدی ایران در منطقه شکست اتحاد جماهیر هرجومرج دیگر قطعی است. بگذریم و بازگردیم به همان «نوعی» دمکراسی محدود خودمان!
دیدیم که نوآم چامسکی هم از قضای روزگار عیناً همچون برژینسکی در ایران «نوعی دمکراسی»رؤیت کرده. ایشان ضمن توهین آشکار به شعور مردم ایران به ما چنان ادای احترام کردهاند که از بوی نفتی که از احتراماتشان به مشام میرسد به حال تهوع دچار شدیم. اهالی رادیوفردا، به حساب خود زرنگی کردهاند! اینان تصویر نوآم چامسکی را با نماد طاعونسبز در سایتشان گذاشتهاند و یک مصاحبة گوساله فریب هم با وی صورت دادهاند، که رایحة تعفن شیادی و شارلاتانیسم کارفرمایان نیویورکتایمز در آن سخت مشام را میآزارد. حضور اهالی رادیوفردا بگوئیم ما در تاریخ 19 ژوئیه برای چامسکی پیام فرستادیم و تأکید کردیم که «فاشیستها» در برابر سازمان ملل تجمع خواهند کرد، در نتیجه چامسکی نمیتواند ادعا کند از این امر بیاطلاع بوده و «فریب» خورده! متن پیام هم روی خط موجود است. همانطور که گفتیم حضور چامسکی در چنین تجمعی ابعاد گستردة توطئه بر ضد ملت ایران را به اثبات میرساند. توطئهای که در سال 1357 با کودتای ناتو به وقوع پیوست و «بعضیها» رویای تکرار آن را در 22 خردادماه 1388 در سر میپروراندند. برای همة مدافعان «دروغین» حقوق بشر در ایران خبرهای بدی داریم.
برکناری داش صفار نشان میدهد که جایگاه پاسدار شریعتمداری نیز به شدت متزلزل شده و اطمینان داریم که محمد خاتمی و ابراهیم یزدی که پیشتر سرپرستی کیهان، بوق خشونت و جنگ و کودتا را بر عهده داشتند نیز شرایط بهتری از پاسدار شریعتمداری نخواهند داشت. شاید به همین دلیل باشد که امروز «استاد» دکتر ولایتی که طی اینمدت پای منقل مقام معظم چرت میزدند، ناگهان از خواب غفلت بیدار شده به فارس نیوز میگویند، «آشوبهای پس از انتخابات از پیش برنامهریزی شده بود!»
البته ما میدانستیم این برنامه از پیش طراحی شده بود، و همچنین میدانیم بخشی از فرماندهان سپاه پاسداران دست در دست گروه بهزاد نبوی در این توطئه دست داشتند. و از همه مهمتر، میدانیم طراحان توطئه در سازمان طالبانپرور ناتو نشستهاند. ولی نمیدانیم چرا مشاور رهبری در امور بینالملل، امروز که شکست کودتا دیگر قطعی شده دانستههای خود را اینچنین «مکشوف» کردهاند؟ مسلماً این اکتشافات هم در رابطه با اکتشافات اخیر «بیبیسی» در مورد همسر میرحسین است که پیشتر «زهره» بوده! البته باز هم ما میدانستیم! میدانستیم که ایشان نه تنها زهره بودند که به حماقت، فرصتطلبی و تقلب و بیشرمی هم شهره! اگر اهالی «بیبیسی» به اطلاعات دقیقتری از سران کودتا نیاز دارند، خجالت نکشند میتوانند بپرسند!
پیش از ادامة مطلب به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ که خواهان شعر «نامهای به نصرت رحمانی» شده بودند یادآور شویم که این شعر روی شبکة اینترنت در سایت «آوای آزاد» موجود است. ایشان همچنین پرسیده بودند: «بهترین تاریخ مشروطیت» کدام است؟ پس بپردازیم به «بهترین تاریخ مشروطه»! تاریخ مشروطه بهترین ندارد، چرا که با گذشت زمان ابعاد نوینی از مسائل تاریخی به بحثهای جامعه پای میگذارد، و در مورد بررسی دقایق جنبش مشروطه نیز از این روند گریزی نخواهد بود. به همین دلیل تاریخ تحولات یک جامعه را میباید از نقطهنظرهای متفاوت و در قلب گروههای تحقیقات آکادمیک پیوسته به بحث و گفتگو و نوسازی گذاشت. خلاصه میگوئیم، «نگرش تاریخی» همچون «انسان» در حال «شدن» است، در نتیجه یک نگرش تاریخی هرگز بهترین نخواهد داشت، هر چند بدترینی بر آن میتوان متصور شد.
بدترین تاریخ مشروطه تاریخی است که به شما میگوید سرداران مشروطه برای اسلام و امام زمان میجنگیدند، و اینکه ملایان مشروطهطلب بودند و سفارت انگستان از مشروطه حمایت میکرد. به عبارت دیگر بدترین تاریخ مشروطه، و دیگر تاریخهای کشور ایران مجموعهای است از «بیبیگوزکهای» تولیدی غرب که وجه مشترک همة آنان نفی اهداف مادی در رخدادهای تاریخی است. روشنتر بگوئیم همة مطالبی که عامل اقتصاد و منافع مادی را از تحرکات تاریخی حذف میکنند. به عنوان نمونه میتوان به مقالة «آلن گرش» در لوموند دیپلماتیک ماه ژوئیه 2009 اشاره داشت.
«آلن گرش» ضمن ماستمالی تاریخ دوران صفویه، یک «بیبیگوزک» تمام عیار هم از تاریخ معاصر ایران ارائه داده که در آن ملی شدن نفت، و اشغال سفارت آمریکا که به تحریم اقتصادی و کودتا منجر شد، نشان «استقلال» از بیگانگان خوانده شده است. البته یک بخش از مطلب کذا تا حدودی به واقعیت نزدیک است؛ آنجا که میگوید، بیگانگان در دوران قاجار مانع از هر گونه اصلاحات شدند، و کشور ایران به عرصة درگیری بین امپراطوری بریتانیا، عثمانی و روسیه تزاری تبدیل شده بود، و اینکه اهداف جنبش مشروطه آزادیخواهانه بود. بقیة مطلب از جمله مسائل مربوط به آشوبهای سال 1978 همان مزخرفاتی است که نوآم چامسکی در مورد به اصطلاح «انقلاب» به «رادیوفردا» تحویل داده.
پروپاگاند غرب چنین القاء میکند که آمریکا خواهان تداوم سلطنت بود، حال آنکه اعضای سازمان ناتو و در رأس آنها آمریکا برای سازمان دادن به جهاد بر علیه شوروی به یک حکومت اسلامی سرکوبگر و لجام گسیخته در ایران نیاز داشتند که با استفاده از نارضایتی مردم ایران و اجرای برنامة شهیدسازی و برپائی مراسم زوزه و روضه طی چند ماه به اهداف خود دست یافتند. اینان پس از این خیمهشببازی یک جانور وحشی به نام خمینی را به همراه مشتی اوباش ساکن غرب از جمله شخص ابراهیم یزدی در رأس هرم قدرت در ایران قرار دادند. آنروزها هم بساط «تظاهرات مکمل» بر پا بود. بورسیههای دولت ایران در اروپا و آمریکا «برای آزادی» تظاهرات میکردند! و مردم ایران میپنداشتند این تظاهرات «خودجوش» است، یا اینکه غربیها مدافع آزادی در ایراناند. آنچه از سرکوب و توحش طی سه دهة اخیر بر ملت ایران تحمیل شد در عمل ثابت کرد، منافع غرب در تضاد کامل با منافع ملی ایرانیان قرار دارد. برای آشنائی با ایندورة نکبتبار که در واقع با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید آغاز شد نیازی به کتاب تاریخ نداریم، چرا که از نزدیک در جریان تحرکات بیگانگان و مزدوری حکومت ایران بودهایم.
آنروزها هم عدهای لاتواوباش با شعار «مرگ بر شاه»، به بانکها و ادارات دولتی حمله میکردند. آخوندهای مزور هم مانند امروز به دو بخش تقسیم شده بودند، سیاسی و غیرسیاسی! بخش سیاسی همه پشت سر خمینی ردیف شده اوباش را از این مراسم سوگواری به آن مراسم میبردند، و رادیو «بیبیسی» و دیگر رسانههای استعماری هم رهبری شورش را بر عهده گرفته بودند. تا اینکه در نشست گوادالوپ برای ملت ایران تصمیم گرفتند! شاه رفت و 37 روز بختیار، بدون حمایت شهربانی، ارتش و ساواک نخست وزیر بود تا خمینی بیاید و با همکاری نهضت منفور عاظادی، جبهة ملی و حزب عوامفریب توده، ابتذال و مرگ و خشونت را بر مردم ایران تحمیل کند، تا دست ارباباناش برای تاراج ثروتهای ما بازتر شود. چنین مطالبی را در هیچ کتاب تاریخ نخواهند نوشت. پس زمانیکه کتابهای تاریخ مشروطه را مطالعه میکنیم میباید یک اصل اساسی را در نظر داشته باشیم: برخلاف تبلیغات سفارت انگلستان، بیگانگان در پی تخریب اسلام نیستند، استعمار برای گسترش چپاول در پی نابودی «ایرانی» به عنوان انسان آزاد و آزاداندیش است. بهترین عامل برای تحقق چنین هدف مقدسی دخالت دین در سیاست است.
در سال 1906 در ایران چه گذشت؟ مشروطهطلبان خواهان رهائی از زنجیر اسارت احکام دین بودند، میگفتند عدالتخانه میخواهیم. جنبش مشروطه پیروز شد، شاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد، اما قانون اساسی مشروطه را ستارخانها و سردار فاتحها ننوشتند. این «قانون اساسی» را دست پلید استعمار نوشت تا نظارت روحانیت منفور شیعه همچنان بر روند تدوین و اجرای قوانین ادامه یابد. منافع استعمار در این چارچوب به حداکثر میرسد، چرا که خیانت به «منافع ملی» فقط در چارچوب خدمت به «منافع اسلام» توجیه میشود. این سیاستی است که استعمار انگلستان نه تنها در ایران که در کل منطقه از طریق ایجاد شبکههای خرابکار «فدائی اسلام» جماعت اسلامی، و دهها گروه اسلامگرا اعمال میکند. بهترین تاریخ مشروطه تاریخی است که نوشته نشده، ولی نوشتههای کسروی و فریدون آدمیت تا حدی ما را با زمینة اجتماعی جنبش مشروطه آشنا خواهد کرد. به عنوان نمونه احمد کسروی صریحاً به «پیوند دیرینة اوباش و دستاربندان» اشاره دارد. برنامة خردجال یا نهضتهای به ظاهر استقلالطلبانه را تاکنون با توسل به همین «پیوند مقدس» در ایران به راه انداختهاند. اوباش را به عنوان «مردم» به خیابان هی میکنند تا از طریق بینظمی و ایجاد آشوب و با تکیه بر نارضایتی گستردة تودهها به اهداف خود دست یابند.
فعالیتهای انتخاباتی «شیخ کروبی» و به ویژه تجمع غیرمجاز گروه موسوی دقیقاً با همین اهداف انجام پذیرفت، هر چند به نتیجه نرسید. به همین دلیل است که موسوی و کروبی خواهان مجوز برای برگزاری مراسم چهلم جانباختگان آشوبهای خودساخته شدهاند، تا شاید از این راه فضای مرگ و عزاداری را بر جنبش مدنی تحمیل کنند. فعالان جنبش مدنی میباید هشیار باشند. محفل کودتای 22 بهمن میکوشد خشونت را بر جامعه حاکم کند. صفوف خود را از آشوب طلبان مرگپرست جدا کنید. ماشین جهنمی پروپاگاند غرب با تمام قوا به کار افتاده. فراموش نکنیم که نوآم چامسکی مردم ایران را به اعتراض علیه حکومتی فرا میخواند که آلترناتیو آن را «فاشیست ـ مسلمانهای» ساکن ینگه دنیا تشکیل میدهند. روشنتر بگوئیم چامسکی به ما میگوید، در برابر نیروهای نظامی این حکومت سینه سپر کنیم تا ایشان از «شجاعت» ما تعریف کرده، مقداری «افتخار» به حسابمان واریز کنند:
«اعتراض علیه چنین رژیمی نه تنها افتخارآمیز، که متهورانه است چرا که این اعتراضها در رویاروئی با رفتاری عمیقاً قهرآمیز صورت میگیرد.»
بهتر است چامسکی و شرکاء بدانند «رفتار عمیقاً قهرآمیز» از ابتدای استقرار حکومت اسلامی آغاز شده بود، نه از دوران احمدی نژاد. و ما هم به هیچ عنوان قصد «شهادت» در صحرای کربلای اهدائی ایشان را نداریم. افتخارات ارزانی شما باد. جنبش مدنی ایران نیازی به «رهبر» ندارد. به ویژه رهبری که مدافع «نوعی منافع نامحدود استعماری» است و برای حفظ چنین منافعی ضمن همصدائی با پاسداراکبر و دیگر «فاشیست ـ مسلمانهای» ساکن ینگه دنیا تمام پرستیژ جهانی خود را «وجه المصالحه» قرار داده.
سایت رادیو فردا، مورخ 4 مردادماه سالجاری، با نوآم چامسکی مصاحبهای ترتیب داده و ضمن معرفی کامل وی به عنوان فیلسوف، زبانشناس و ... از زبان چنین شخصیتی به ما میگوید، در ایران «نوعی دمکراسی محدود» وجود دارد! مسلماً این مصاحبة مفتضح را در سایت نوآم چامسکی مشاهده نخواهیم کرد، مگر اینکه محتوی آن «تغییر» کند تا مخاطب انگلیسی زبان در جریان شارلاتانیسم گلسرسبد روشنفکران ایالات متحد قرار نگیرد. چرا که سیاست اطلاع رسانی در مورد چامسکی شباهت فراوانی به پخش اطلاعات نظامی پنتاگون دارد. زمانیکه نظامیان عالیرتبة ینگه دنیا در عراق، افغانستان و یا در پاکستان ترور میشوند، پنتاگون و بوقهایاش خفقان میگیرند. به همچنین است زمانیکه نوآم چامسکی همان مزخرفاتی را تحویل مخاطبان ایرانی میدهد که پیشتر توسط گروه برژینسکی ویژة نشخوار محمدخاتمی، شیرین عبادی و دیگر پادوهای محفل فاشیسم ساخته و پرداخته شده. بخشی از پاسخهای مضحک و عوامپسند چامسکی را در همین وبلاگ بررسی خواهیم کرد تا همگان مشاهده کنند، کسی که تحت عنوان فیلسوف و زبانشناس، طی سالیان دراز رسماً از پروپاگاند، عوامفریبی و «ترادف کلی»، ساخته و پرداختة پسامدرنها «انتقاد» کرده، خود در واقع بخشی است از همین پروپاگاند انسانستیز.
چامسکی در این «مصاحبه» ضمن اشاره به دمکراسی غرب و به ویژه در ایالات متحد میگوید، البته در همة دمکراسیها و در همة جوامع محدودیتهائی وجود دارد که باید بر علیه آن اعتراض شود. این سخنان عوامپسند و ابله فریب را از زبان کسی میشنویم که طی دههها از فاشیسم و استالینیسم، به دلیل «نفی عامل انسانی» انتقاد به عمل آورده. اگر امروز چنین فردی به خود اجازه میدهد حکومت سرکوبگر فاشیسم اسلامی را در کشور ایران نوعی «دمکراسی محدود» بخواند، فقط یک دلیل اساسی دارد: استقرار دمکراسی در ایران مستقیماً منافع غرب را تهدید میکند و منافع چامسکی از منافع استعمار غرب جدا نیست. به همین دلیل است که در مصاحبة ایشان حضور همزمان سه پرسوناژ «شیاد، لوده و ابله» را به صراحت شاهدیم.
اهالی رادیوفردا سخت دراشتباهاند اگر میپندارند با مشاهدة سرفصلهای «دهانپرکن» در اظهارات نوآمچامسکی، ما سخنان ایشان را «چشم بسته» خواهیم پذیرفت! ما سخنان هیچکس را چشم بسته نمیپذیریم، به ویژه سخنان کسی را که مدعی دفاع از انسان محوری و آزادی بیان است و در عمل با «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران و برژینسکی بر ضد ملت ایران همصدا شده:
«به مردم ایران ادای احترام میکنم [...] در غرب، مردم از ایران، به درستی، با عنوان یک دمکراسی هدایت شده و محدود یاد میکنند [...] اما در غرب اوضاع چگونه است؟ در ایالات متحد به عنوان نمونه [...] انتخابات از پیش تعیین شده است. پس ما هم نوعی دمکراسی هدایت شده و محدود داریم [...] که ما هم باید علیه آن اعتراض کنیم. البته منظور من این نیست که مکانیزم دمکراسی در ایالات متحده مانند ایران است [...] اما ویژگیهائی از محدودیت در هر جامعهای که من میشناسم وجود دارد، که باید علیه آن اعتراض شود.»
بله همچنانکه میبینیم، چامسکی به عنوان فیلسوف، متفکر، نظریهپرداز، زبانشناس و صاحب نظر در مسائل سیاسی که خود را مدافع «لیبرال ـ سوسیالیسم» نیز جا زده، پایه واساس دمکراسی، یعنی «قوانین انسانمحور» را بکلی فراموش کرده و اصرار دارد «محدودیت قانونی» در جوامع دمکراتیک را در ترادف با محدودیتهای خدامحور و انسانستیز در جوامع فاشیست معرفی کرده و نهایتاً چنین نتیجهگیری کند که بالاخره محدودیت، همان «محدودیت» است و باید بر علیه آن اعتراض شود!
ما هم پس از عرض «شالوم»، «شالومی چو بوی خوش آشنائی»، حضور ایشان میگوئیم، از نظر حقوقی سرکار مهمل میگوئید! اگر هنگام مصاحبه با یک رادیوی فارسیزبان عنان منطق را چنین میگسلید، حتماً برای این است که فارسیزبانان را «آدم» به حساب نمیآورید. البته با توجه به ایرانینمایانی که به دور شما حلقه زدهاند، باید بگوئیم حق دارید. ولی این اوباش با ملت ایران هیچ ارتباطی ندارند، شما به پاسدار اکبر و شیرین عبادی «الطاف ویژه» دارید. چرا در مصاحبههایتان با دیگران از این مزخرفات سر هم نمیکنید؟ در یک دمکراسی قوانین انسانمحور محدودیتهائی را بر جامعه حاکم میکند. در واقع جامعة بدون محدویت وجود ندارد. چنین پدیدهای را هرج و مرج مینامند. در یک جامعه همة افراد قادر نیستند محدودة قانونی خود را در جامعه بشناسند؛ هنوز به «عصرطلائی» آنارشیسم ایشان نرسیدهایم! افراد یک جامعه آدمکوکی نیستند، در نتیجه رفتارشان از یک الگوی واحد پیروی نمیکند. لازم است قانون محدودیتهای فردی را در جامعه و به ویژه در یک نظام دمکراتیک مشخص کند، تا اگر کسی از محدودة قانونی فراتر رفت و حقوق دیگران را زیر پای گذاشت در برابر قانون پاسخگوی رفتارخود باشد. چون قانونشکنی در یک جامعة دمکراتیک به معنای تهدید آزادیهای اجتماعی است. البته ما اطمینان داریم چامسکی همة اینها را خوب میداند. این شیوة برخورد با قانون و محدودیتهای قانونی در عمل ریشه در محافلی دارد که میکوشند آزادی را در ترادف با قانونشکنی، هرج و مرج، شورش و مخالفت با همة محدودیتها وانمود کنند تا نهایت امر از دمکراسی نیز تصویری واژگونه و مخدوش ارائه دهند. «مکمل» سخنان چامسکی ترهاتی است که سازمان منفور تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد به خورد ملت ایران میدهند. اینان دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک را «بیبندوباری» میخوانند تا بتوانند طرفداران دمکراسی را در ایران به راحتی سرکوب کنند. چامسکی چه میگوید؟
چامسکی میگوید در همه جوامعی که میشناسد محدودیتهائی وجود دارد که باید با آنها مبارزه «شود». به عبارت دیگر نوآم چامسکی از مردم میخواهد از یکسو با هر چه محدودیت تلقی میکنند به مبارزه برخیزند، و از سوی دیگر هیچ اشارهای به چگونگی این مبارزه هم نمیکند. روشنتر بگوئیم، سخنان چامسکی دعوت به خشونت، آشوب و قانون شکنی است. البته این نسخهها را چامسکی ویژة مردم ایران تجویز میکند، چون به ما مردم خیلی ارادت دارد! بله، ابراز ارادت ایشان به ایرانیان دلیل دارد. دلیل این است که بعضیها نفوذ در آمریکای لاتین را به استقرار در اسرائیل ترجیح میدهند و از سالها پیش نیکاراگوئه را به مرکز فعالیتهای خود تبدیل کردهاند. ابراز عشق و علاقة نوآم چامسکی به شیخ نصرالله منفور بیدلیل نبود. اتحادجماهیر هرجومرج باید کشورهای مسلماننشین منطقه را شامل شود و در این چارچوب اسرائیل اهمیت گذشتة خود را برای غرب از دست خواهد داد. ولی طراحان چنین سیاست سرشار از نبوغی فراموش کردهاند که این سیاست در کشور ایران به بنبست رسیده و به دلیل نقش کلیدی ایران در منطقه شکست اتحاد جماهیر هرجومرج دیگر قطعی است. بگذریم و بازگردیم به همان «نوعی» دمکراسی محدود خودمان!
دیدیم که نوآم چامسکی هم از قضای روزگار عیناً همچون برژینسکی در ایران «نوعی دمکراسی»رؤیت کرده. ایشان ضمن توهین آشکار به شعور مردم ایران به ما چنان ادای احترام کردهاند که از بوی نفتی که از احتراماتشان به مشام میرسد به حال تهوع دچار شدیم. اهالی رادیوفردا، به حساب خود زرنگی کردهاند! اینان تصویر نوآم چامسکی را با نماد طاعونسبز در سایتشان گذاشتهاند و یک مصاحبة گوساله فریب هم با وی صورت دادهاند، که رایحة تعفن شیادی و شارلاتانیسم کارفرمایان نیویورکتایمز در آن سخت مشام را میآزارد. حضور اهالی رادیوفردا بگوئیم ما در تاریخ 19 ژوئیه برای چامسکی پیام فرستادیم و تأکید کردیم که «فاشیستها» در برابر سازمان ملل تجمع خواهند کرد، در نتیجه چامسکی نمیتواند ادعا کند از این امر بیاطلاع بوده و «فریب» خورده! متن پیام هم روی خط موجود است. همانطور که گفتیم حضور چامسکی در چنین تجمعی ابعاد گستردة توطئه بر ضد ملت ایران را به اثبات میرساند. توطئهای که در سال 1357 با کودتای ناتو به وقوع پیوست و «بعضیها» رویای تکرار آن را در 22 خردادماه 1388 در سر میپروراندند. برای همة مدافعان «دروغین» حقوق بشر در ایران خبرهای بدی داریم.
برکناری داش صفار نشان میدهد که جایگاه پاسدار شریعتمداری نیز به شدت متزلزل شده و اطمینان داریم که محمد خاتمی و ابراهیم یزدی که پیشتر سرپرستی کیهان، بوق خشونت و جنگ و کودتا را بر عهده داشتند نیز شرایط بهتری از پاسدار شریعتمداری نخواهند داشت. شاید به همین دلیل باشد که امروز «استاد» دکتر ولایتی که طی اینمدت پای منقل مقام معظم چرت میزدند، ناگهان از خواب غفلت بیدار شده به فارس نیوز میگویند، «آشوبهای پس از انتخابات از پیش برنامهریزی شده بود!»
البته ما میدانستیم این برنامه از پیش طراحی شده بود، و همچنین میدانیم بخشی از فرماندهان سپاه پاسداران دست در دست گروه بهزاد نبوی در این توطئه دست داشتند. و از همه مهمتر، میدانیم طراحان توطئه در سازمان طالبانپرور ناتو نشستهاند. ولی نمیدانیم چرا مشاور رهبری در امور بینالملل، امروز که شکست کودتا دیگر قطعی شده دانستههای خود را اینچنین «مکشوف» کردهاند؟ مسلماً این اکتشافات هم در رابطه با اکتشافات اخیر «بیبیسی» در مورد همسر میرحسین است که پیشتر «زهره» بوده! البته باز هم ما میدانستیم! میدانستیم که ایشان نه تنها زهره بودند که به حماقت، فرصتطلبی و تقلب و بیشرمی هم شهره! اگر اهالی «بیبیسی» به اطلاعات دقیقتری از سران کودتا نیاز دارند، خجالت نکشند میتوانند بپرسند!
پیش از ادامة مطلب به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ که خواهان شعر «نامهای به نصرت رحمانی» شده بودند یادآور شویم که این شعر روی شبکة اینترنت در سایت «آوای آزاد» موجود است. ایشان همچنین پرسیده بودند: «بهترین تاریخ مشروطیت» کدام است؟ پس بپردازیم به «بهترین تاریخ مشروطه»! تاریخ مشروطه بهترین ندارد، چرا که با گذشت زمان ابعاد نوینی از مسائل تاریخی به بحثهای جامعه پای میگذارد، و در مورد بررسی دقایق جنبش مشروطه نیز از این روند گریزی نخواهد بود. به همین دلیل تاریخ تحولات یک جامعه را میباید از نقطهنظرهای متفاوت و در قلب گروههای تحقیقات آکادمیک پیوسته به بحث و گفتگو و نوسازی گذاشت. خلاصه میگوئیم، «نگرش تاریخی» همچون «انسان» در حال «شدن» است، در نتیجه یک نگرش تاریخی هرگز بهترین نخواهد داشت، هر چند بدترینی بر آن میتوان متصور شد.
بدترین تاریخ مشروطه تاریخی است که به شما میگوید سرداران مشروطه برای اسلام و امام زمان میجنگیدند، و اینکه ملایان مشروطهطلب بودند و سفارت انگستان از مشروطه حمایت میکرد. به عبارت دیگر بدترین تاریخ مشروطه، و دیگر تاریخهای کشور ایران مجموعهای است از «بیبیگوزکهای» تولیدی غرب که وجه مشترک همة آنان نفی اهداف مادی در رخدادهای تاریخی است. روشنتر بگوئیم همة مطالبی که عامل اقتصاد و منافع مادی را از تحرکات تاریخی حذف میکنند. به عنوان نمونه میتوان به مقالة «آلن گرش» در لوموند دیپلماتیک ماه ژوئیه 2009 اشاره داشت.
«آلن گرش» ضمن ماستمالی تاریخ دوران صفویه، یک «بیبیگوزک» تمام عیار هم از تاریخ معاصر ایران ارائه داده که در آن ملی شدن نفت، و اشغال سفارت آمریکا که به تحریم اقتصادی و کودتا منجر شد، نشان «استقلال» از بیگانگان خوانده شده است. البته یک بخش از مطلب کذا تا حدودی به واقعیت نزدیک است؛ آنجا که میگوید، بیگانگان در دوران قاجار مانع از هر گونه اصلاحات شدند، و کشور ایران به عرصة درگیری بین امپراطوری بریتانیا، عثمانی و روسیه تزاری تبدیل شده بود، و اینکه اهداف جنبش مشروطه آزادیخواهانه بود. بقیة مطلب از جمله مسائل مربوط به آشوبهای سال 1978 همان مزخرفاتی است که نوآم چامسکی در مورد به اصطلاح «انقلاب» به «رادیوفردا» تحویل داده.
پروپاگاند غرب چنین القاء میکند که آمریکا خواهان تداوم سلطنت بود، حال آنکه اعضای سازمان ناتو و در رأس آنها آمریکا برای سازمان دادن به جهاد بر علیه شوروی به یک حکومت اسلامی سرکوبگر و لجام گسیخته در ایران نیاز داشتند که با استفاده از نارضایتی مردم ایران و اجرای برنامة شهیدسازی و برپائی مراسم زوزه و روضه طی چند ماه به اهداف خود دست یافتند. اینان پس از این خیمهشببازی یک جانور وحشی به نام خمینی را به همراه مشتی اوباش ساکن غرب از جمله شخص ابراهیم یزدی در رأس هرم قدرت در ایران قرار دادند. آنروزها هم بساط «تظاهرات مکمل» بر پا بود. بورسیههای دولت ایران در اروپا و آمریکا «برای آزادی» تظاهرات میکردند! و مردم ایران میپنداشتند این تظاهرات «خودجوش» است، یا اینکه غربیها مدافع آزادی در ایراناند. آنچه از سرکوب و توحش طی سه دهة اخیر بر ملت ایران تحمیل شد در عمل ثابت کرد، منافع غرب در تضاد کامل با منافع ملی ایرانیان قرار دارد. برای آشنائی با ایندورة نکبتبار که در واقع با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید آغاز شد نیازی به کتاب تاریخ نداریم، چرا که از نزدیک در جریان تحرکات بیگانگان و مزدوری حکومت ایران بودهایم.
آنروزها هم عدهای لاتواوباش با شعار «مرگ بر شاه»، به بانکها و ادارات دولتی حمله میکردند. آخوندهای مزور هم مانند امروز به دو بخش تقسیم شده بودند، سیاسی و غیرسیاسی! بخش سیاسی همه پشت سر خمینی ردیف شده اوباش را از این مراسم سوگواری به آن مراسم میبردند، و رادیو «بیبیسی» و دیگر رسانههای استعماری هم رهبری شورش را بر عهده گرفته بودند. تا اینکه در نشست گوادالوپ برای ملت ایران تصمیم گرفتند! شاه رفت و 37 روز بختیار، بدون حمایت شهربانی، ارتش و ساواک نخست وزیر بود تا خمینی بیاید و با همکاری نهضت منفور عاظادی، جبهة ملی و حزب عوامفریب توده، ابتذال و مرگ و خشونت را بر مردم ایران تحمیل کند، تا دست ارباباناش برای تاراج ثروتهای ما بازتر شود. چنین مطالبی را در هیچ کتاب تاریخ نخواهند نوشت. پس زمانیکه کتابهای تاریخ مشروطه را مطالعه میکنیم میباید یک اصل اساسی را در نظر داشته باشیم: برخلاف تبلیغات سفارت انگلستان، بیگانگان در پی تخریب اسلام نیستند، استعمار برای گسترش چپاول در پی نابودی «ایرانی» به عنوان انسان آزاد و آزاداندیش است. بهترین عامل برای تحقق چنین هدف مقدسی دخالت دین در سیاست است.
در سال 1906 در ایران چه گذشت؟ مشروطهطلبان خواهان رهائی از زنجیر اسارت احکام دین بودند، میگفتند عدالتخانه میخواهیم. جنبش مشروطه پیروز شد، شاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد، اما قانون اساسی مشروطه را ستارخانها و سردار فاتحها ننوشتند. این «قانون اساسی» را دست پلید استعمار نوشت تا نظارت روحانیت منفور شیعه همچنان بر روند تدوین و اجرای قوانین ادامه یابد. منافع استعمار در این چارچوب به حداکثر میرسد، چرا که خیانت به «منافع ملی» فقط در چارچوب خدمت به «منافع اسلام» توجیه میشود. این سیاستی است که استعمار انگلستان نه تنها در ایران که در کل منطقه از طریق ایجاد شبکههای خرابکار «فدائی اسلام» جماعت اسلامی، و دهها گروه اسلامگرا اعمال میکند. بهترین تاریخ مشروطه تاریخی است که نوشته نشده، ولی نوشتههای کسروی و فریدون آدمیت تا حدی ما را با زمینة اجتماعی جنبش مشروطه آشنا خواهد کرد. به عنوان نمونه احمد کسروی صریحاً به «پیوند دیرینة اوباش و دستاربندان» اشاره دارد. برنامة خردجال یا نهضتهای به ظاهر استقلالطلبانه را تاکنون با توسل به همین «پیوند مقدس» در ایران به راه انداختهاند. اوباش را به عنوان «مردم» به خیابان هی میکنند تا از طریق بینظمی و ایجاد آشوب و با تکیه بر نارضایتی گستردة تودهها به اهداف خود دست یابند.
فعالیتهای انتخاباتی «شیخ کروبی» و به ویژه تجمع غیرمجاز گروه موسوی دقیقاً با همین اهداف انجام پذیرفت، هر چند به نتیجه نرسید. به همین دلیل است که موسوی و کروبی خواهان مجوز برای برگزاری مراسم چهلم جانباختگان آشوبهای خودساخته شدهاند، تا شاید از این راه فضای مرگ و عزاداری را بر جنبش مدنی تحمیل کنند. فعالان جنبش مدنی میباید هشیار باشند. محفل کودتای 22 بهمن میکوشد خشونت را بر جامعه حاکم کند. صفوف خود را از آشوب طلبان مرگپرست جدا کنید. ماشین جهنمی پروپاگاند غرب با تمام قوا به کار افتاده. فراموش نکنیم که نوآم چامسکی مردم ایران را به اعتراض علیه حکومتی فرا میخواند که آلترناتیو آن را «فاشیست ـ مسلمانهای» ساکن ینگه دنیا تشکیل میدهند. روشنتر بگوئیم چامسکی به ما میگوید، در برابر نیروهای نظامی این حکومت سینه سپر کنیم تا ایشان از «شجاعت» ما تعریف کرده، مقداری «افتخار» به حسابمان واریز کنند:
«اعتراض علیه چنین رژیمی نه تنها افتخارآمیز، که متهورانه است چرا که این اعتراضها در رویاروئی با رفتاری عمیقاً قهرآمیز صورت میگیرد.»
بهتر است چامسکی و شرکاء بدانند «رفتار عمیقاً قهرآمیز» از ابتدای استقرار حکومت اسلامی آغاز شده بود، نه از دوران احمدی نژاد. و ما هم به هیچ عنوان قصد «شهادت» در صحرای کربلای اهدائی ایشان را نداریم. افتخارات ارزانی شما باد. جنبش مدنی ایران نیازی به «رهبر» ندارد. به ویژه رهبری که مدافع «نوعی منافع نامحدود استعماری» است و برای حفظ چنین منافعی ضمن همصدائی با پاسداراکبر و دیگر «فاشیست ـ مسلمانهای» ساکن ینگه دنیا تمام پرستیژ جهانی خود را «وجه المصالحه» قرار داده.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت