گله و گریبایدوف!
...
علیرغم خوشرقصیهای ایرانینمایان خارج نشین و صدور بیانیة مضحک زندانیان سابق سیاسی خوشوقتایم که تلاش موذیانة آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک برای «اوپوزیسیون سازی» و ایجاد «وحدت کلمه» پیرامون موسوی و بهرمانی و شرکاء در داخل و خارج ایران شکست خورده. البته برنامة ایجاد «اجماع» به پایان نرسیده! برادران در سازمان فدائیان خلقهای ستمدیده و همه چیز دیده، به شیوة گوگوش و محمدخاتمی جهت ایجاد وحدت کلمه پیشنهاد سرشار از نبوغی ارائه دادهاند. سران داسالله پس از سی سال خوش و بش با آخوند و نعلین و ریش و آفتابه خواهان «سرنگونی دیکتاتور» شدهاند. چه کسی خواهان سرنگونی دیکتاتور است؟ همه!
در راستای بازگشت به دوران تزارها، سایت رعایای الیزابت دوم و سایتهای وابسته، به شیوة معهود در پی گشودن جبهة نوین علیه روسیه در ایران برآمدهاند، ولی اینکار را چنان ناشیانه انجام میدهندکه انسان در سلامت عقل گردانندگانشان شک میکند!
اگر رسانههای غرب میکوشند با تحریف تاریخ ایران از درون محفل کودتای 22 بهمن 1357 جنایتکارانی چون موسوی و بهرمانی را به عنوان «اوپوزیسیون» مطرح کنند، سخت کورخواندهاند. حضورشان عرض کنیم، «بیبیگوزک» را نمیتوان به «تاریخ» تبدیل کرد. رخدادهای تاریخی همواره «دلیل مادی» دارد، هر چند تحت لوای تلاشهائی «معنوی» صورت پذیرد. به عنوان نمونه تهاجم نظامی آنگلوساکسونها به افغانستان و عراق برای چپاول منابع انرژی، تقویت حکومت طالبان شیعیمسلک در ایران و کنترل مسیر عبور انرژی صورت پذیرفت. ابراز «نگرانی» از وجود سلاحهای کشتارجمعی، یک دروغ بزرگ بود که پروندة آن توسط البرداعی منفور برای حفظ منافع اربابان در سازمان ناتو ساخته و پرداخته شد. پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی داشته باشیم به شعارهای گوسالهفریبی که چپنمایان برای ایجاد «اجماع» مطرح میکنند.
شعارهای «حذف» و مرگ و «سرنگونی» حکومت اسلامی بسیار موذیانه است. پیش از سخن گفتن از «حذف»، میباید مشخص شود این حکومت با چه حکومتی جایگزین خواهد شد. به عبارت دیگر «رفقا» سخت اشتباه میکنند اگر میپندارند با شعار پوسیدة سی سال پیش و با توسل به «آکسیون» گوسالهپسند میتوان یک دیکتاتور فرسوده را با دیکتاتور تازه نفس جایگزین کرد. ما به هیچ عنوان از استقرار استالینیسم تولید بازار تهران پشتیبانی نخواهیم کرد. در واقع چریکهای فدائیخلق که یک ماه پس از کودتای ناکام 22 خردادماه از خواب بیدار شده، جنایات موسوی را به یاد آورده و بیانیه میصدورند باید بدانند برای این صحنهسازیها خیلی دیر شده.
اکنون حکومت اسلامی ناچار است برای حفظ خویش بعضی از سردمداران محفل کودتای22 بهمن را منزوی کند، تا بتواند از احمدینژاد چهرة «مرد قدرتمند» ارائه دهد. به عبارت دیگر، رسانهها چنین تبلیغ خواهند کرد که پرزیدنت مهرورزی آشکارا از فرامین رهبر فرزانه سرپیچی میکند و نه تنها به مطالبات آیاتعظام که به درخواست پاسدار شریعتمداری، بازجوی شریف ساواک و همکار خبیث پاسدار محسن آرمین نیز وقعی نمیگذارد. جاروجنجال پیرامون مخالفت فرضی رهبر و آیات عظام با انتصاب رحیم مشائی به همین دلیل به راه افتاده. حال بپردازیم به تحریف تاریخ در ایران که به برکت ممنوعیت کتابهای فریدون آدمیت توسط وزارت ارشاد گوسفندان میسر شده!
تاریخ معاصر ایران توسط جیرهخواران ناتو در خارج تنظیم شده، بعد هم به ایران صادر میشود. این شیوه بر اصل اقتصادی «مصرف کالای غرب در ایران، بدون هرگونه دخالت ایرانی در تولید» استوار است. همانگونه که در مورد نفت نیز همین سیاست اعمال میشود؛ مواد خام را از ایران به خارج برده، بجای آن کالاهای بنجل و بیمصرف به کشور صادر میکنند. در حوزة فرهنگی و سیاسی نیز همین سیاست اعمال میشود: صدور «رهبرکبیر انقلاب» و «تاریخ کشور» به ایران! اگر به یاد داشته باشیم، روز 19 آوریل سال 2007، «کاندی رایس» آرزو کرده بود که ملت ایران بتواند «رهبران» خود را انتخاب کند! به عبارت دیگر ایشان تلویحاً گفته بودند: انتخاب «رهبر» با شما، «رهبری با ما!» مشاهده میکنیم که در همچنان بر همان پاشنة همیشگی میچرخد!
مصاحبة برژینسکی را که فراموش نکردهایم، ایشان هم «نوعی دمکراسی» در حکومت توحش رویت کرده بودند. دلیل انتشار چنین ترهاتی این است که محفل فاشیسم از طریق «تحریف» و «واژگوننمائی»، تجمع مردم در برابر حوزههای شبه انتخابات حکومت آبمنگلها را نشان «دمکراسی» میخواند. در نتیجه همة فعلة فاشیسم از شیرین عبادی تا شیخ بهنود چنین ادعا میکنند که حضور احمدینژاد در رأس قوة مجریة جمکران «دمکراسی» را تهدید میکند! کسی هم نمیپرسد چگونه یک حکومت خدامحور میتواند همزمان «انسانمحور» هم باشد، چرا؟ چون گوسفندان عموسام جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کرده و میپندارند هر چه تعدادشان بیشتر باشد، و بیشتر «بعبع» کنند میتوانند مطالبات آزادیخواهان ایران را نیز مخدوش سازند و از اکبر بهرمانی و خاتمی و موسوی برای ما «رهبر» بسازند. همچنانکه در سال 1357 دقیقاً همین شد. همة فرهیختگان سرگذر، از هنرمندان «زپرتی» گرفته تا دانشگاهیان فزرتی، و ... دست در دست جبهة منفور ملی یک جانور وحشی به نام خمینی را در جایگاه رهبر کشور قرار داده، مردم ایران را به تماشاچی تبدیل کردند.
جالب است که این روزها همین محفل منفور که پس از پایان وظایفاش در غرب خیمه زده، دست بهکار تکرار توطئه علیه ملت ایران شده. از آنجمله است برادر اسماعیلخوئی که چند ماه پیش از خواب بیدار شده و ضمن مصاحبه با «بیبیسی» به یاد آوردند که خمینی، رهبرکبیر انقلاب ضدامپریالیست، به حضرات گفته، «امپریاس» را خوب میشناسد و با آن مبارزه خواهد کرد! استاد اسماعیل خوئی، سپس لطف کرده، چند بیت از سرودههای خود را به ما تحویل داده فرمودند، «پشیمانم، پشیمان!»
ولی از قرار معلوم بابا اسماعیل پشیمان مثل رهبرشان تقیه کرده بودند، چون باز هم یک گلة خوب و پروار تشکیل داده برای رعایت حقوق بشر در ایران مراتب «بع بع» عاجزانة خود و دیگر «روشنفکران» خارج نشین را به درگاه ارباب ابراز میدارند. اینبار کار امثال اسماعیل خوئی و شرکاء سادهتر است. زمانیکه آبدارخانة سازمان سیا یک «رهبر» مطلوب به ملت ایران تقدیم کرد، اسماعیلخوئی و شرکاء نیازی به فرار از ایران نخواهند داشت، چون همگی در غرب کنگر خورده و لنگر انداختهاند. خلاصه نتیجة کودتای مردمی هر چه باشد خسارتی متوجة روشنفکران سرقبرآقا نخواهد شد. این است فواید تحریف تاریخ! برای دومین بار طی سیسال اخیر، یک گروه مشخص با توسل به شعار پوچ «حقوق بشر» برای تأمین منافع سازمان طالبانپرور ناتو بسیج شده. به همین دلیل است که آثار فریدون آدمیت، به ویژه کتاب «امیرکبیر و ایران» در کشور تلویحاً ممنوع است.
یکی از فواید ممنوعیت کتابهای فریدون آدمیت توسط وزارت ارشاد گورکنها این است که ایرانیان، تاریخ معاصر ایران خود را نیز مانند کالاهای بنجل مصرفی از غرب وارد میکنند! بله، به دنبال جمعآوری کتابهای فریدون آدمیت در ایران، از این پس رعایای الیزابت دوم تاریخ معاصر برایمان مینویسند، ساواک هم یک ترجمة شیوا و دبستانی از آن ارائه داده، سایت «بیبیسی» جهت معرفیاش، شرحی بلیغ و شیوا از فصاحت فقرفرهنگی در دسترس مشتاقان قرار میدهد.
«امیرکبیر و ایران»، پس از براندازی سال 57، توسط وزارت ارشاد و تحت نظر محمد خاتمی منفور تحریف و تجدید چاپ شد، تا کسی از فضاحت دستاربندان و مزدوریشان برای انگلستان آگاه نشود. یکی از مسائلی که فریدون آدمیت در این کتاب به آن پرداخته، تهاجم به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف، سفیر روسیه در ایران است. یادآور شویم که گریبایدوف، تنظیمکنندة قرارداد ترکمانچای، بعد از این قرارداد به مقام سفارت روسیه در ایران منصوب شد، و در چنین شرایطی است که دولت انگلیس نیز خواهان برخورداری از امتیازاتی مشابه امتیازات ترکمانچای میشود! میدانیم که در این هنگام دولت تزارها با امپراطوری عثمانی در جنگ بود، و ایران و روسیه سعی در بهبود روابط خود داشتند. بنابراین، تهاجم به سفارت روسیه در ایران، در این برهة خاص جز توطئة بریتانیا جهت ممانعت از بهبود روابط ایران و روسیه، و اعمال فشار بر ایران هیچ دلیل منطقی دیگری نمیتوانسته داشته باشد.
هر گاه روسیه در گیر جنگ بوده، انگلیس جبهة نوینی بر علیه این کشور در ایران گشوده، تا باعث تضعیف تزارها شود. این شیوه، حتی پس از انقلاب اکتبر، هنگامی که ارتش هیتلر لنینگراد را محاصره کرده بود، از طریق احداث راه آهن سراسری ایران، و حضور مستشاران نظامی و کارشناسان آلمانی در ایران «رضاشاهی» به کار گرفته شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز همین شیوه وسعت و تداوم یافت. هنگامی که ارتش سرخ در افغانستان میجنگید، جبهة نوینی که علیه اتحادجماهیر شوروی گشوده شد، شامل پاکستان، ایران و ترکیه بود! ناتو در این سه کشور کودتا کرد و افراطیون راستگرا را به قدرت رساند تا امنیت مرزهایش تأمین شود! بگذریم و بازگردیم به قتل گریبایدوف، سفیر روسیة تزاری در ایران. همچنان که گفتیم زمانیکه سفیر روسیه در ایران به قتل رسید، این کشور درگیر جنگ با عثمانی بود! ابتکار حمله به سفارت روسیه را اللهیارخان آصفالدوله، یکی از جیرهخواران و نوکران سنتی انگلیس به خرج داد! کسی که پیشتر به دلیل تسلیم تبریز، پس از عزل از وزارت چوب فلک هم شده بود!
در جریان قتل گریبایدوف، بنابر آنچه جهانگیرمیرزا در «تاریخ نو» آورده، شاه کسانی را برای متفرق کردن مردم فرستاد، ولی فرستادگان شاه کاری از پیش نبردند. چرا که این آشوب با تبلیغات آصفالدوله انجام شده بود، و نوامیس اسلام، یعنی دو زن گرجی، به سفارت روس پناهنده شده بودند! آوردهاند که این زنان «کالاهائی» متعلق به آصفالدوله بودند، و از اینرو اسلام به خطر افتاده بود. در این بلوا، گریبایدوف به قتل رسید و آنچنان که «واتسون» مینویسد، سفارت روسیه نیز غارت شد و اسبهای این سفارتخانه سر از اصطبل سفارت انگلیس درآوردند! در مورد قتل سفیر روسیه در ایران، روایت فراوان است. ولی از آنجا که در آنزمان ایران صحنة رقابت روسیه و انگلیس بود، باید اصل را بر حمایت بیقید و شرط انگلیس از عاملان فشار بر روسیه قرار دهیم. یادآور شویم اثر فریدون آدمیت، تنها منبع قابل اطمینان برای تحلیل این واقعه است. فریدون آدمیت، علاوه بر مقایسه و بررسی منابع نیمهرسمی و غیررسمی، از قبیل شرح وقایع به نقل از مقامات ایرانی و خارجی، منابع متعدد رسمی فارسی، انگلیسی و فرانسه را نیز مورد استفاده قرار داده.
در هر حال به دلیل عدم دسترسی نسل جوان ایران به منابع معتبر تاریخی، سایت رعایای الیزابت دوم، امروز نیز به شیوة معهود در پی گشودن جبهة نوینی علیه روسیه در ایران است! سایت کذا چنین تبلیغ میکند که دولت فعلی روسیه حامی احمدینژاد است، رهبر حکومت اسلامی از مهرورزی حمایت میکند، و خلاصة مطلب نکبت و ادبار حاکم بر ایران به دلیل حمایت فرضی روسیه از احمدینژاد به بار آمده، که مورد الطاف ویژة رهبری نیز قرار دارد! این ادعای گوسالهفریب را کسی میپذیرد که با استراتژی سازمان طالبانپرور ناتو بیگانه باشد و نداند کل حاکمیت ایران دست نشاندة سازمان ناتو است، و «جهاد باشوروی» از اهداف اصلی استقرار این حکومت در کشورمان بوده. چنین کسی الزاماً باید کوروکر و ابله باشد تا نداند آمریکا و انگلستان برای تقویت طالبان جمکران به افغانستان و عراق لشکرکشی کردهاند و قصد داشتند با توسل به البرادعی منفور تهاجم نظامی به ایران را نیز توجیه کنند تا مرز خود را با روسیه به سواحل خزر برسانند و مانع از احداث شاهراه «شمال ـ جنوب» شوند.
زمانیکه برنامة تهاجم نظامی آنگلوساکسونها با شکست روبرو شد، خرابکاری در دستورکار قرار گرفت. قتل کارشناس حقوقی روسیه در ایران، خرابکاری در هواپیماهای توپولف، و... و در تمام این موارد دولت جمکران خفقان اختیار کرد تا سیاست ارباباناش دچار وقفه نشود. افتضاح این «سکوت» نوکرموآبانه چنان بالا گرفت که امروز رسانة رسمی حکومت اسلامی ناچار شد دلیل خفقان اکبر بهرمانی پیرامون سقوط توپولف شرکت کاسپین را جویا شود! میدانیم که گورکنها هرگز ابزار «مرگ» را از دست نمیدهند، به ویژه در نماز جماعتشان که سیسال است بر پایة مطالبات سفارتخانههای طالبانپرور غرب و به عنوان «خواست خدا» یا «خواست مردم» تنظیم میشود.
ولی جالبتر از خفقان حاج اکبر در این مورد اظهارات مقامات امنیتی جمکران است که میگویند، هیچ یک از قطعات مربوط به کابین خلبان هواپیما در محل یافت نشده! به عبارت دیگر هدف عملیات خرابکارانه کابین خلبان بوده. ولی این مطلب را از زبان ساواک جمکران نخواهیم شنید چرا که در اینصورت میباید از مسئولین تأمین امنیت فرودگاه تحقیق کنند و آنوقت خیلی بد خواهد شد.
اگر چنین شود، تمام سعی و کوشش لوطی و عنترهای پنتاگون از جمله «شونپن» و رابرت ردفورد و «روشنفکران» و فرهیختگان اسلامنواز عموسام برباد خواهد رفت. به ویژه آن هنرمند متعهد و مکتبی سانفرانسیسکو که برای اثبات حسن نیت حاکمیت آمریکا نسبت به ملت ایران، با دستان هنرمنداش، نیمتنة ندا را با رعایت «حجاب اسلامی» ساخته و پرداخته که امثال حقیقتجو و دیگر کنیزکان محمد خاتمی در ینگه دنیا بتوانند خود را با «ندای محجبه» شناسائی کنند! این هنرمند دلسوخته، به دلائلی که بر ما واضح است، ترجیح داده زن ایرانی را در چارچوب کنیز و برده به هنردوستان ینگه دنیا تقدیم کند. البته فراموش کرده رنگ سبز طاعون موسوی را هم به شاهکار هنری خود بیفزاید.
بله اینان میپندارند روشنفکران و فرهیختگان و هنرمندان غرب را کسی نمیشناسد! کدام روشنفکر غربی با پدیدة طالبان مخالفت کرده؟ کدام یک از این «روشنفکران»، تهاجمات وحشیانة ایالات متحد به یوگسلاوی و پاکسازیهای قومی را محکوم کردهاند؟ و مگر گل سر سبد روشنفکران انگلیس، لرد برتراند راسل، حامی بیقید وشرط اسرائیل نبود؟! امروز دیگر کسی به روشنفکرهای برگزیدة ناتو دخیل نخواهد بست. همه میدانند اینان بندگان تفنگفروشهای دو سوی آتلانتیکاند. هر قدر اینان قلمفرسائی کنند و کتاب و جزوه بنویسند، و هر قدر سازمان تبلیغات استعماری ساواک بر این تفکرات «فرهنگ بندگی» تفسیر و ترجمة «بیبیگوزکانه» ارائه دهد، نتیجهای نخواهد داشت.
در روزنوشتهای آقای پرویز رجبی، مورخ 30 فروردینماه 86، به افتتاح تالاری از تابلوهای نقاشی توسط آقای پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر پهلوی دوم اشاره شده. گویا جناب وزیر میزان شناخت خود از فرهنگ و هنر را نیک به نمایش گذاشتهاند:
«وقتی جناب پهلبد وزیر وقت فرهنگ و هنر از موزه دیدن میکرد، هنگامی که رسید به تابلوی رنگ روغن تمام قد ناصرالدین شاه، که روی زمین به دیوار تکیه داشت، با کفش نک تیزش لگدی پراند به تابلو و آنرا پاره کرد که این قرمساق را کدام قرمساق به تالار راه داده است! ...»
بله، این یکی از نمونههای هنرپروری، پیش از ظهور دجالی به نام خمینی بود که از چشم مردم پنهان نگاهداشته شد، چرا که ساواک منفور، همین سازمانی که امروز بر رسانهها و نشر کتاب نظارت و سانسور کامل اعمال میکند، اجازة پخش چنین صحنههائی را از تلویزیون نمیداد. همچنانکه اجازة پخش رسالههای ابلهانة خمینی را هم ندادند. این ممنوعیتها جهت حفاظت از منافع استعمار اعمال میشود. آنروز مردم ایران نمیبایست میدیدند که وزیر فرهنگ و هنر، که داماد خانوادة سلطنتی هم بود به خود اجازه میدهد، مانند ماشاالله قصاب رفتار کند، و هیچکس هم نمیتواند به رفتار ایشان اعتراض کند! مگر به همسر «شاهدخت شمس» کسی میتوانست اعتراض کند؟! منافع ملی به خطر میافتاد! آنروزها، ملت ایران نمیبایست با نظریههای متحجر و مضحک روحالله خمینی نیز آشنا میشد، چرا که باز هم منافع «ملی» به خطر میافتاد!
حاکمیت سرسپردة ایران شرایطی ایجاد میکند تا ایرانی وقایع تاریخ خود را از نگاه بیگانگان بنگرد. این است دلیل جمعآوری کتابهای فریدون آدمیت. فریدون آدمیت پایهگذار تاریخ نگاری در مفهوم مدرن در کشور ایران بود و اکنون که دسترسی به کتابهای او امکانپذیر نیست، مشتی سیاستپیشه و روزینامهنگار نانخور غرب برای ملت ایران نقش مورخ ایفا میکنند. اینان همه چیز میگویند، خاطرات نقل میکنند؛ دروغ میبافند، اسناد ساختگی هم از یک یا دو منبع ارائه میدهند. حال آنکه جهت بررسی وقایع تاریخی، مقایسه و بررسی منابع مختلف الزامی است. به همین دلیل خاطرات جیمی کارتر، کیسینجر و ... و دیگران را نمیتوان «سند تاریخی» به شمار آورد. به ویژه هنگامی که این خاطرات به زبان فارسی «ترجمه» میشود و ساواک محتوای آنها را «بزک» میکند که با ابتذال مطلوب استعمار هماهنگ باشد.
خاطرات «بزک» شده، به دلائل شرایط موجود، به عنوان «منبع موثق» مورد استفاده قرارمیگیرد، چرا که منابع معتبر تاریخی از ایرانیان دریغ شده. در واقع تلاش استعمار بر این است که ایرانی را در یک خلاء فرهنگی کامل قرار دهد، تا هر آنچه از رسانههای استعماری در داخل و خارج دریافت میکند، و یا هر شایعهای را، به عنوان «واقعیت مستند تاریخی» بپذیرد.
مهمترین تلاش استعمار جهت ایجاد خلاء در اجتماع ایران هویت ما را نشانه گرفته. هویت هر ایرانی شناختی است که او از واقعیات تاریخی کشور خود دارد. به همین دلیل جهت فراهم آوردن زمینههای تزلزل در جامعة ایران تاریخ کشورمان از چشم ایرانی پنهان داشته میشود؛ در این مرحله است که استعمار نسخههای ضدتزلزل و مبتذل برای ملت تجویز میکند. و مسلم است که همه، بیچون و چرا داروهای تجویز شده را مصرف خواهند کرد! چرا که هیچکس نمیتواند شرایط فرسایندة «تزلزل» را تحمل کند. به عنوان نمونه سایت زمانه، مورخ 30 تیرماه سالجاری مطلبی منتشر کرده تحت عنوان مضحک «بررسی کوتاهی پیرامون پدیدة نوظهور مزدک[...]» به قلم فردی به نام «ونداد زمانی». این مطلب در واقع برای توضیح مسائل کشکی ایرانیان خارج از کشور علامت اختصاری «مزدک» را هم در ادبیات مبتدی خود اختراع کرده. این مقالة «علمی» را بررسی نخواهیم کرد. فقط به نویسندة مبتکر و دانشمند آن یادآوری میکنیم که با «حرف اضافه یا حرف ربط» علامت اختصاری نمیسازند! در نتیجه «مزدک» سرکار به عنوان علامت اختصاری «مردان زن درکانادا» غلط است! چنین عبارتی را به اختصار «مرزک» یا «مرزکا» میخوانند. جنابعالی هم جهت لجنپراکنی به مزدک، در مقام یک شخصیت تاریخی بهتر است راه دیگری بیابید! از مطلب دورافتادیم بازگردیم به تحریف تاریخ و به ویژه تاریخ دورة قاجار.
امروز کسی نمیگوید که حماقت فتحعلیشاه و آصفالدوله ایران را به ذلت «ترکمانچای» کشید. کتابهای تاریخ را جمع کردهاند بجایاش «بیبیگوزک» برایمان چاپ میکنند، تا بگویند، مسئول حماقت قجرها گریبایدوف بود! یادآور شویم، نخستین مأموریت امیرکبیر، پس از جلوس ناصرالدینشاه بر تخت سلطنت، سفر به روسیه جهت عذرخواهی از توطئة بریتانیا و جیرهخوارانش بود. در عوض رعایای الیزابت دوم، قتل گریبایدوف را در چارچوب یک قصة «بیبیگوزک» و اختراعی تحویل ایرانیان میدهند. اینان میکوشند مسئولیت قرارداد ترکمانچای از شانة فتحعلیشاه و آصفالدولة مزدور، که پیروزی سپاه ایران را به شکست تبدیل کردند، برداشته، همة مسئولیتها را متوجة سفیر روسیه کنند! از سوی دیگر، همین پروپاگاند ابلهانه گریبایدوف را به عنوان یک روشنفکر غربستیز نیز محکوم میکند!
در قاموس کارفرمایان «بیبیسی»، روشنفکر نمیتواند «غربستیز» باشد! نه! روشنفکر یا «غربپرست» است یا «زرپرست»! خلاصة مطلب، اهل «پرستش» است! به زبان سادهتر، روشنفکر مورد نظر اینان باید «بندگی» کند. مهم نیست بندگی غرب یا بندگی خداوند! همینکه «بندگی» پیشه کند، مدرک روشنفکری از دانشگاه لندن دریافت خواهد داشت، و در غیراینصورت، به زعم سایت رعایای الیزابت دوم باید به سرنوشت گریبایدوف دچار شود. غربیها در سدة اخیر، با استفاده از افراطیون راستگرا از قماش اسدآبادیها، بنلادنها، یوشکا فیشرها و روژهگارودیها نوعی غربستیزی «خودی» به راه انداخته بودند که امروز در عراق و افغانستان گردنگیرشان شده، چرا که جنگ سرد به پایان رسیده و غربستیزی واقعی آغاز شده!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت