چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸


«روح» پوپر!
...

ما، کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
[...]
ما،‌ بازماندگان مشاهیر باستان
[...]
از نسل شاعران
یا نسل عاشقان کهن بودیم
[...]
زیرا که نرخ روز را ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم

ما برای مخالفت با احمدی‌نژاد،‌ همصدای عوامفریبان نخواهیم شد. ما «مردم» در مفهوم پوپولیستی را به رسمیت نمی‌شناسیم، به همین دلیل از «واگذاری حکومت به مردم» حمایت نخواهیم کرد. ما خواهان استقرار یک نظام دمکراتیک در ایران هستیم.

امروز یک هواپیمای شرکت «کاسپین»، 16 دقیقه پس از پرواز از تهران به مقصد ایروان در حوالی شهر قزوین سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن که اکثراً از ارامنه بودند کشته شدند. یک وقت فکر نکنید «خرابکاری» در کار بوده؟ ابدا!ً در هر حال خرابکاری در هواپیما نمی‌تواند ارتباط ایران و ارمنستان را بگسلد. آن‌ها که می‌‌پندارند با کشتار غیرنظامیان می‌توانند مانند دوران شیرین جنگ 8 ساله ارتباط ایران با خارج را به کشورهای حوزة خلیج فارس و‌ ترکیه و پاکستان و افغانستان محدود کنند، سخت در اشتباه‌اند.

نسلی که در مقابله با خصم هوشیار
مستانه گرز خویش را بر پای اسب کوفت
دشمن رسید و کاسة سر را از او گرفت
آنگاه طعم بادة خون را به او چشاند

به گزارش سایت‌های روضه و زوزه و عزاداری، ‌روز گذشته،‌ میرحسین موسوی که به دلیل برپائی تظاهرات غیرمجاز و ایجاد خشونت و درگیری آزادانه به گشت و گذار مشغول است ـ چون در جمکران «قانون اسلامی» اجرا می‌شود ـ برای بهره‌برداری از جسد سهراب اعرابی، یکی از قربانیان خشونت‌های اخیر به دیدار مادرش رفت! البته رهبر اوپوزیسیون آبمنگل‌ها را روشنفکرترین زن چاه جمکران، زهره رهنورد نیز همراهی می‌کرد. گویا سهراب اعرابی از خودی‌ها بوده، ‌ چرا که رهبر طاعون‌سبز به دیدار خانوادة «ندا» نرفت، شاید خواست برود و راهش ندادند.

آنروزها که جنگ پر برکت بین ایران و عراق در جریان بود هر کس در جبهه کشته می‌شد، بلافاصله ماشاالله قصاب‌های رژیم در مقابل خانه‌اش تجمع می‌کردند تا با عربده‌ و شعارهای گوساله‌پسند شیعی‌مسلکان به خانواده‌اش تفهیم کنند که برای برگزاری یادبود فرزندشان می‌باید از مراسم «حکومت» پیروی کرد. اینان آنقدر عربده می‌زدند تا یکنفر ترجیحاً «مذکر» از خانه خارج شود و ضمن تشکر از اوباش‌الله، از خمینی دجال هم برای مرگ فرزندش سپاسگزاری کند!

نسلی که از پدر
نامی شنیده بود و نشانی نمی‌شناخت
در روز جنگ، دشمن او جز پدر نبود
هنگام مرگ نوحه بر او جز پدر نخواند

در یکی از همین مراسم بود که برخلاف انتظار عزاداران حسینی، مادر «شهید» بدون تکه پارچة کذا در خانه را باز کرده «برادران» را آنچنان که شایسته بود با کلام نواخت، و گلة اوباش‌الله شرشان را کم کردند. البته ما اطمینان داریم که مادر سهراب اعرابی آنطور که باید و شاید از میرحسین و همسر روشنفکرش «پذیرایی» نکرده. چرا که متأسفانه بوق‌های تبلیغاتی برای بسیاری از مردم این توهم را ایجاد کرده‌اند که موسوی، مدافع آزادی است. حال آنکه می‌دانیم موسوی در آزادیخواهی از خمینی و ماشاالله قصاب و محسن مخملباف هیچ کم ندارد.

بگذار تا به خویش بپیوندیم
شاید که از حضور حریفان ناشناس
در انزوای خود نهراسیم
اکنون دوباره موزة تاریخ این دیار
از پرده‌های پیر و نقوش جوان پر است

اخیراً 11 کانون فرهنگی، هنری و سیاسی، به همراه 46 شخصیت سیاسی، هنری، و حقوقی ضمن ارسال نامة سرگشاده به پارلمان اروپا اشارة مختصری به سوابق «درخشان» داماد آخوندمشکینی و باجناق کرباسچی کرده‌اند. این نامه در سایت اخبار روز موجود است. نویسندگان نامه خطاب به اتحادیه می‌گویند، اسناد و شواهد فعالیت‌های «فرهنگی» مخملباف موجود است و اگر نمایندگان پارلمان اروپا بخواهند این اسناد در اختیارشان قرار خواهد گرفت. ما به هم‌میهنان گرامی توصیه می‌کنیم اگر در اروپا زندگی می‌کنند و اسنادی در دست دارند که گوشه‌ای از جنایات مخملباف را به اثبات می‌رساند،‌ باید ابتدا به دادگاه کشور محل اقامت خود از این چاقوکش فرهیخته شکایت کرده خواهان محاکمة او شوند. اگر نتیجة‌ مطلوب به دست نیامد، پس از طی کلیة مراحل حقوقی می‌توانند به «دادگاه اروپا» شاکی شوند. یادآور شویم در کشور فرانسه روند «معمول» چنین است. در هر حال آنچه باید به خاطر داشته باشیم این است که مسلماً پارلمان اروپا رأساً از سوابق داماد مشکینی آگاه بوده، و به همین دلیل قصد دارد از طریق اوپوزیسیون سازی او را در جایگاه «رهبر مخالفان» در خارج از کشور قرار دهد. چون اینان هم مانند بی‌بی‌سی، ‌ علاقة عجیبی به لات و اوباش و چاقوکش‌های ایرانی‌نما دارند.

«بی‌بی‌سی» که مانند رادیوفردا چند روز به انتشار افاضات و مزخرفات آخوند و پاسدار و بسیجی از جمله، منتظری،‌ فیروزآبادی، رضائی و صانعی اشتغال داشت، مسیر پروپاگاند خود را همزمان با «رادیوبی‌فردا» کمی تغییر داده. رادیو فردا به گوگوش متوسل شده! بی‌بی‌سی هم به سروش. بله، در حالیکه رادیو فردا برای تبلیغات سیرک تابستانی گاوچران‌ها گوگوش را با موهای طلائی به ما نشان می‌دهد، بوق حاکمیت انگلستان یک عکس تمام قد از حاج فرج دباغ با ریش و پشم و لباس‌ مرده‌خوری به نمایش گذاشته که همزمان عزاداری برای نظامیان برباد رفتة انگلستان در افغانستان را نیز برگزار کرده باشد.

ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه، کار ویژه نمی‌آید
وین حربه را توان تهاجم نیست
تیر گلو شکاف که برهان قاطع است
هرگز نیازمند تکلم نیست
اما چگونه این سخن بی‌نقاب را
با چند چهرگان به میان می‌گذاشتیم؟

می‌دانیم که جنتلمن‌های نزولخور از «ولخرجی» به شدت بیزار‌اند. به همین دلیل از حاج فرج نه تنها برای «احضار روح»،‌ ارعاب، چرندبافی،‌ فیلسوف‌نمائی استفاده می‌کنند، که او را تحت عنوان متخصص علوم سیاسی نیز به میدان می‌آورند. خلاصه بگوئیم برای تخریب و تحریف همة مفاهیم انسان‌محور معاصر: دمکراسی، انتخابات، حقوق بشر، لیبرالیسم و مارکسیسم،‌ «لوده و ابله و شیاد» را در قالب فیلسوف‌ چاه‌جمکران به صحنه آورده‌اند. چرا که استاد سروش نیز از «چندچهرگان» است. خلاصه در مقایسه با شعار گوگوش که خواهان سرفرازی و آزادی ایران بود، ترهات سروش کارآئی انفجار فاضل‌آب شهر نیویورک را داراست، به هر چه می‌رسد آنرا در کثافت غرق می‌کند.

روز گذشته سایت «بی‌بی‌سی» مصاحبه‌ای از حاج‌فرج‌دباغ، فیلسوف حکومت آبمنگل‌ها منتشر کرده. ایشان که مانند همة فرهیختگان حکومت کذا بیانی الکن، شیوا و بسیار مبتذل دارند، تعریف نوینی از «دمکراسی» نیز ارائة داده‌اند! تعریفی که فقط در آکادمی قداره‌بندان دست پروردة‌ غرب می‌توان یافت. سایت «بی‌بی‌سی» هم از شنیدن سخنان حکیمانه و سرشار از بلاهت حاج فرج چنان به وجد آمده که در یک صفحه دوبار آن‌ها را تکرار کرده. بر اساس شیرین زبانی مستدل «حاج‌آقا» که در آن نظریة کارل‌پوپر را «رأی» نامیده، دمکراسی،‌ یعنی برکناری و عزل! و در ایران هم، چون به ادعای فیلسوف چاه ‌جمکران، «مردم» عزم خود را جزم کرده بودند که احمدی نژاد را برکنار کنند، «دمکراسی» حاصل شده بود:‌‌

«بر اساس رأی پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید، مهم این است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزم‌شان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نمادهای بارز دمکراسی و جمهوریت در کشورما بود [...]»


بله این چنین است که پوپر هم «نظریه» نداشته، «رأی» می‌داده. فقط حاج‌فرج فرهیخته گویا فراموش کرده‌اند که پوپر به یک نظام دمکراتیک اشاره دارد، نه به یک تئوکراسی عصرحجر. از این گذشته پوپر تا آنجا که ما می‌دانیم عقب ماندة ذهنی نبوده. پس ‌به عنوان فیلسوف نیک می‌داند که در یک دمکراسی، هدف «عزل» نیست، بلکه «جایگزینی» است. به عبارت دیگر در یک نظام دمکراتیک اگر کسی طبق قوانین و در پی آراء «شهروندان» کنار گذاشته می‌شود، جای خود را نه به «دلخواه مردم» که طبق قانون و بر اساس آراء «شهروندان» به دیگری واگذار خواهد کرد. در نتیجه بهتر است حاج فرج‌دباغ از قول «پوپر» مزخرفگوئی نکنند.

این مزخرفات در تاریخ 23 تیرماه سالجاری در سایت «بی‌بی‌سی»، تحت عنوان مضحک «عبدالکریم سروش در لندن، روح پوپر بر فراز تهران» انتشار یافته. بله حضور گوگوش در رادیو فردا، و سروش در بی‌بی‌سی در چارچوب یک سیاست واحد قرار می‌گیرد. با این تفاوت که گوگوش در قتل و تصفیة دانشگاه‌ها دست نداشته، ‌ هرگز هم ادعای فیلسوفی و نظریه‌پردازی نکرده بود. در ضمن نگاه کردن به تصویر گوگوش و شنیدن صدای او ـ صحبت کردن‌اش را می‌گویم ـ برای کسی حال تهوع ایجاد نمی‌کند. مطلبی که در مورد حاج فرج دباغ اصلاً صدق نخواهد کرد. حتی اگر سوابق فضاحت بار او را نشناسید، دریدگی و وقاحت این فرد هنگام حرف زدن منزجرتان خواهد کرد. به قول فرانسوی‌ها یک «نمی‌دانم چه» در رفتار و گفتار همة فرهیختگان جمکران وجود دارد که در انسان‌ ایجاد حال تهوع می‌کند. این «نمی‌دانم چه» بازتاب حقارت، ذلت و ابتذالی باید باشد که در خمیرة اینان «انسانیت» را به «بندگی» و اطاعت و نوکری تبدیل کرده. خصلتی که همة آب‌منگل‌ها از آن به یکسان برخوردارند. بگذریم و بازگردیم به سخنان حکیمانة حاج‌فرج!

حاج فرج برای تخریب همزمان مارکسیسم و لیبرالیسم در ابعاد فلسفی‌شان ـ لیبرالیسم و مارکسیسم انسان محوراند ـ فاشیسم را در ترادف با کمونیسم و لیبرالیسم قرارداده تعریف گوساله پسندی هم از «حقوق بشر» ارائه می‌کند. تعریفی که به سخنان آخوندها و شیرین عبادی شباهت فراوان دارد. و اما جالب‌تر از پیوندهائی که استاد سروش بین گوز و شقیقه برقرار کرده، پیوندی است که «بی‌بی‌سی» میان حاج‌فرج، روح پوپر، و مطالبات حاکمیت انگلستان برقرار می‌کند! از قرار معلوم پوپر که پوزیتیویست است و اصلاً به روح و این حرف‌ها کاری ندارد، به محض اینکه استاد سروش به لندن پای گذاشتند، یک «روح» برای خودش پیدا کرده تا سوار بر بال ارواح پا به فرار بگذارد و به تهران پناهنده شود. با اینکار هم خودش در امان است، و هم به ادعای بی‌بی‌سی «شهروندان» تئوکراسی جمکران را در پس گرفتن «آراء» خود یاری می‌رساند:

«به این ترتیب در شرایطی که [...] سروش در لندن نگران مسائل ایران است، گوئی روح پوپر استاد نادیدة سروش بر فضای تهران و دیگر شهرهای ایران است که شهروندان‌اش رأی خود را طلب می‌کنند.»


«استاد نادیده» هم از آن حرف‌هاست. این عبارت گوساله‌پسند باید ابداع شیخ مسعود باشد که جهت پیوند زدن حاج فرج به پوپر ذوق و قریحة ادبی را به کار گرفته. می‌دانیم که شیخ مسعود از اساتید بزرگ پیوند گوز به شقیقه‌اند. پس خدمت‌شان عرض کنیم کارل پوپر، پوزیتیویست و طرفدار دمکراسی بود و بهتر است او را به لجن حاج فرج دباغ نیالائید. حاج فرج پوپر را ندید، چون پوپر او را به حضور نمی‌پذیرفت. در ضمن حاج فرج «استاد نادیده» نیست،‌ آخوندی است «مکتب نادیده» که سعی تمام دارد لاشة «اسلام حکومتی» را که دیگر تاریخ مصرف‌اش سپری شده، به هر ترتیب از طریق چسباندن حقوق بشر به «تکلیف اسلامی»، با صلاح و مصلحت «ام.‌آی‌.6» بر سر پوپر و پوزیتیویسم خراب کند. به همین دلیل «روح» پوپر خشمگین شد. امروز هم گویا «روح پوپر» بود که هواپیمای شرکت کاسپین را دستکاری کرد!

این بوق‌های استعمار آنقدر آشوب به پا کرده‌اند و حضور دروغین 40 میلیون نفر در نمایشات مسخرة انتخابات جمکران را در بوق و کرنا گذاشتند که «روح» پوپر هم عصبانی شد. اگر نظر ما را بخواهید همین «روح» بود که نگذاشت موسوی «سبزقبا» طی 5 روز فرصت طلائی که آشوبگران حکومتی برای‌اش دست و پا کردند، با کمک سرداران و اوباشان براندازی مورد نظر را سازمان دهد؛ دیروز هم مجبور شد دست از پا درازتر در مراسم سوگواری یکی از قربانیان خود شرکت ‌کند.

ما کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
[...]
از نسل عاشقان کهن بودیم
نسلی که در سپیده دمی غمگین
دیوانه‌وار کاکل خورشید را گرفت
تا برکشد ز تیرگی چاه خاوران
اما صدی گریة او در سپیده ماند




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت