گوگوشالله!
...
برنامة مضحک شاهسازی را تعطیل کنید! هیچ اتحادی با گروههای فاشیست در کار نخواهد بود. مطالبات جنبش لائیک دمکراتیک است، و دمکراسی «رنگ» ندارد. انتساب دمکراسی به نمادهای «ایستا»، و «قابل رویت» همچون «مخمل» و «رنگ» شیوة رذیلانة پروپاگاندیستهای سازمان سیا است.
«شهروند»، در مقام عضوی از یک نظام دمکراتیک، در تدوین قوانین شرکت دارد، حال آنکه «بشر» فینفسه از چنین حقوقی برخوردار نیست. جنجالی که شوراهای مذهبی مسلمانان و یهودیان پیرامون قتل یک زن مصری به راه انداختهاند در واقع تلاشی است برای در ترادف قرار دادن «حقوق انسانی» و «حقوق شهروندی»، جهت انحراف افکار عمومی در کشورهای مسلمان نشین. چرا؟ چون استقرار دمکراسی در کشورهای منطقه به ویژه در ایران، منافع غرب را تهدید میکند. هدف دمکراسیهای تفنگفروش از این پروپاگاند مهوع، تشویق پوپولیسم از طریق «تحریف» و تخریب «دمکراسی» است. بله! در یک دمکراسی «حقوق انسانی» با «حقوق شهروند» متفاوت است. البته مسلماً نخبگانی همچون شیرین عبادی، مهرانگیز کار و ... از این نکتة پیش پا افتاده آگاه بودهاند، ولی نخواستند یا نتوانستند به کسی بگویند. پس ما به مناسبت 14 ژوئیه، سالگرد نخستین انقلاب بر ضد «ارزشهای توحش» فئودال، تلاش میکنیم به زبان ساده این تفاوت اساسی را توضیح دهیم. اما پیش از پرداختن به این مطلب نگاهی خواهیم داشت به سیرک تابستانی گاوچرانها.
مژده به اهالی مرزپرگهر! سیرک گاوچرانها برنامة تابستانی خود را از روز 22 تا 24 ژوئیه در برابر سازمان ملل آغاز خواهد کرد. به گزارش رادیو فردا، مورخ 22 تیرماه سالجاری، پاسداراکبر و دیگر لوطیها و عنترهای هنرمند ـ چاقوکش، چماقدار و به ویژه بسیار «روشنفکر» جمکران از جمله حسین حاج فرجدباغ و گروه کثیری از نانخورهای محفل فاشیسم بینالملل پس از کسب مجوز از ارباب و با تأئید سازمان بسیار «خوشنام» ملل تلاش خواهند کرد تا با شعارهای انحرافی و گوسالهپسند خود مطالبات جنبش مدنی را به شعارهای طاعون سبز تقلیل دهند. البته سیرک امسال با سیرکهای پیشین کمی تفاوت خواهد داشت.
امسال سازمان سیا به پیروی از «چنج» کذا گوگوش را هم به برنامة خود اضافه کرده! گفته میشود گوگوش هم خواهان آزادی و سربلندی ایران است. البته همة ایرانیان خواهان آزادی و سرفرازی کشورشاناند، فقط میماند این اصل که سرفرازی کشور ایران چگونه «تعریف» میشود، و از چه مسیری میتوان به آن دست یافت؟ میبینیم که شعار هر چه پوچتر باشد فراگیرتر خواهد بود، و مناسبتر به حال برنامة «عقیدهسازی». چه کسانی خواهان آزادی و سرفرازی ایراناند؟ همة ایرانیان.
بله این است فواید شعارهای پوچ و گوسالهپسند که «اجماع» گسترده و فراگیر ایجاد میکند. همین روزهاست که بعضیها عکس گوگوش را هم در ماه رویت کنند! و «بیبیسی» هم «رهبرة کبیر انقلاب» را به ما معرفی نماید. البته ما به یاد داریم که «فائقه آتشین» یا همان گوگوش خودمان را دارودستة خاتمی برای اجرای کنسرت راهی آمریکای شمالی کرده بودند تا چهرة پلیدشان را «دلپذیرتر» جلوه دهد. آن زمان گوگوش، طرفدار اصلاحات بود، خواهان سرفرازی ایران نبود. پس باید نتیجه بگیریم که در دوران خاتمی جنایتکار «سرفرازی ایران» برای گوگوش حاصل شده بود. به صاحبان سیرک عموسام یادآور شویم، گوگوش خوانندة «پاپ» است، نمیتوان او را به رهبر سیاسی تبدیل کرد. دفعة قبل با یک روضهخوان برنامة «جهاد» با شوروی به راه انداختید، اینبار با یک آوازخوان میخواهید با روسیه «جهاد» کنید؟
220 سال پیش در چنین روزی انقلابیون فرانسه زندان مخوف باستیل را تسخیر کردند. آنچه از «انقلاب فرانسه» در یادها مانده «اعلامیة حقوق بشر و حقوق شهروند» است ـ با اعلامیة جهانی حقوق بشر مصوبة مجمع عمومی سازمان ملل اشتباه نشود. اعلامیة «انقلاب فرانسه» در سه مورد به «حقوق بشر» و در هفت مورد به «حقوق شهروند» اشاره دارد. «حقوق بشر» شامل آزادی بیان، حق مالکیت، حق برخورداری از امنیت و مقاومت در برابر زور و استبداد است. حال آنکه حقوق شهروند، تساوی حقوق برای شرکت در قانونگذاری، برخورداری از مشاغل دولتی، و ... و برخورداری از حقوق دیگری را شامل میشود که در چارچوب «حقوق بشر» قرار نمیگیرد. به طور خلاصه، در یک نظام دمکراتیک، «بشر» نمیتواند مشارکتی در قانونگزاری داشته باشد، چرا که قانون را «شهروند» تدوین میکند، نه «مردم.» و اینجاست که «حقوق بشر» میتواند با «حقوق شهروند» در تقابل قرار گیرد. برای روشنتر شدن مطلب به ارائة چند نمونه اکتفا میکنیم.
همة افرادی که در کشور فرانسه اقامت دارند به عنوان مجموعة انسانها و «مردم» شناخته میشوند، ولی همة اینان «شهروند» به شمار نمیروند و از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. اما دولت فرانسه موظف است «حقوقانسانی» آنان رعایت کند. میدانیم که حاکمیت فرانسه «لائیک» است بنابراین کارمندان دولت و مدارس دولتی موظفاند هنجارهای لائیک را رعایت کنند. در فرانسه تحصیل تا سن 16 سالگی اجباری است، و هیچ کس حق ندارد از تحصیل فرزندان خود جلوگیری کند. به عبارت دیگر پدر و خانواده از حق مالکیت بر فرزندان برخوردار نیستند. ولی از زمانیکه جیمی کارتر به کاخ سفید پای گذاشت و گروه برژینسکی «جهاد» خود را با اتحادجماهیر شوروی آغاز کرد، مرزهای بین حقوق بشر و حقوق شهروندی «مخدوش» شد. و اینچنین بود که جاروجنجال سبزها، اسلامگرایان و اسرائیلپرستان در سراسر اروپا به آسمان برخاست که «زنان محجبه» باید از «حقوق شهروندی» برخوردار شوند. دلیل هم روشن است، چنین هیاهوئی دست حکومت طالبان را برای سرکوب زنان و اعمال خشونت بازتر میکرد. در واقع «سبزها» و چپنمایان از دمکراسیهای غرب میخواهند که نماد تحجر دینی و سرکوب زنان را به عنوان یک پدیدة «دمکراتیک» بپذیرند، تا نوکران در منطقه با جنجال و هیاهو و عربدهجوئی به سرکوب ما مشغول باشند.
تبلیغات گروههای «سبز» و سوسیالیستنمایان در اروپا بر این محور استوار است که «زنان کشورهای مسلماننشین الزاماً شیفته و فریفتة اسلاماند!» به عبارت دیگر محفل یوشکا فیشر چنین القاء میکند که ذهن و ضمیر انسانها در یک کشور، همچون «مردم» آن کشور میباید در مرزهای جغرافیائی متوقف بماند. به همین دلیل است که میگوئیم جنبش سبزها فاشیست است، چرا که اینان آزادی بیان و آزادی تفکر انسان را به رسمیت نمیشناسند.
به عنوان نمونه، بر اساس ترهات طاعونسبز، زن ایرانی چه در ایران چه خارج از کشور ایران همواره جزو تل «مردم» ایران خواهد بود، و چون تودة مردم ایران هم به زعم اینان طرفدار اسلاماند، پس «حقوق زن» ایرانی همان است که در قرآن آمده و زنان ایرانی باید حقوق خود را در چارچوب احکام توحش «قرآن» مطالبه کنند! این است دلیل اهدای نوبل صلح به شیرین عبادی. در واقع محفل نوبل این زن عامی، اسلام گرا و کمسواد را در جایگاه رهبری زنان ایران قرار داد و خیالاش راحت بود که همه از این تحفة بازار ابتذال پیروی خواهند کرد. البته هر چند «نیک ورد آورده» بودند، ولی سوراخ دعا را گم کردند، و شیرین عبادی تبدیل شد به مضحکة خاص و عام. امروز هم اگر حنازرچوبه و فارسنیوز برای وی بازارگرمی نکنند، از یادها میرود و فراموش میشود. بگذریم و بازگردیم به تفاوت «حقوق شهروند» با حقوق بشر.
در یک جامعة دمکراتیک، «بشر» حق قانونگذاری ندارد و موظف به رعایت قوانینی است که توسط «شهروند» تدوین شده. به همین دلیل است که دارودستة عبادی و دیگر فعلة فاشیسم در جمکران، مردم ایران را «شهروند» میخوانند، حال آنکه در کشور ایران مردم حتی از حقوق بشر، در چارچوب اعلامیة جهانی هم برخوردار نیستند. پادوهای محفل فاشیسم با کوبیدن بر طبل «شهروند» در واقع با یک تیر دو نشان میزنند. از یکسو با تأئید تلویحی قانون اساسی حکومت اسلامی، نقض حقوق بشر را در ایران توجیه میکنند، و از سوی دیگر، خود را به عنوان اسلامگرا و «مفتخر به تشیع» در جایگاه «شهروند» قرار میدهند، شهروندی که حق دارد قوانین خود را به «بشر» تحمیل کند.
در یک دمکراسی مرز حقوق هر فرد، به عنوان «بشر»، فقط «قانون» است. قانونی که برخورداری از این حقوق را به یکسان برای همة افراد جامعه تضمین میکند.
حال آنکه در یک جامعة دمکراتیک زمانی که «باورهای مذهبی» نظم قانونی و دمکراتیک را مختل کند، «آزادی عقیده» مفهوم خود را بکلی از دست میدهد، در نتیجه «حقوق شهروندی» به خودی خود نقض خواهد شد. این همان هدفی است که پروپاگاند مهوع پیرامون قتل زن مصری دنبال میکند. و به این دلیل است که گورکنها در جمکران تابوت این شهید دروغین «حجاب» را رها نمیکنند. لازم است همه بپذیرند، قتل «مروا» به دلیل همان تکه پارچه صورت پذیرفته، و مسئول این قتل «دولت آلمان» است! همچنانکه مسئول قتل «ندا» هم «دولت ایران» معرفی شده. در واقع برنامة زوزه و روضه با تابوت نمادین «مروا» در جمکران مکمل برنامة سوگواریهای «قطرهای» مخالفنمایان حکومت اسلامی است.
هیچ سند و مدرکی دال بر قتل «ندا» و «سهراب» در دست ما نیست، به عبارت دیگر این قتلها تا این لحظه فقط «رسانهای» است. ولی به فرض که چنین قتلهائی صورت پذیرفته باشد جای تعجب نیست، چرا که چنین جنایاتی در حکومت اسلامی سابقه دارد. اصولاً همین وحشیگری سی سال است این حکومت را سرپا نگاهداشته. با این تفاوت که در گذشته، امثال ملیحه محمدی با «دولت» جمکران اشکالی نداشتند، در نتیجه روضهخوانی نمیکردند. در هر حال همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم هدف از مراسم روضه و زوزه تحریک افکار عمومی است. و تحریک افکار عمومی همواره یک هدف مشخص دارد: برهم زدن تعادل درونی افراد. زمانیکه خشم و نفرت و تأثر تعادل جامعه را برهم زد، مردم واکنش مطلوب استعمار را از خود نشان خواهند داد. به همین دلیل است که رسانههای حکومت جمکران در مورد این قتلها «سکوت» کردهاند تا رسانههای اصلاحطلبان با شایعه پراکنی این مسائل را بیشتر در ابهام فروافکنند، و از این طریق بازار روضهخوانی رسانهای گرم و داغ شود.
اگر ماجرای قتل ندا و سهراب دروغ هم باشد، در اصل مطلب هیچ تفاوتی نمیکند. اصل مطلب چیست؟ ارعاب مردم، ایجاد ابهام، برپائی مراسم سوگواری و القاء این امر که در ایران افرادی بدون دلیل بازداشت میشوند و در زندان به قتل میرسند یا اینکه افراد مستقیماً توسط گروههای مسلح در خیابان به قتل میرسند. این پروپاگاند نهایت امر «ترس» را بر کل جامعه حاکم خواهد کرد. البته فراموش نکنیم که این شرایط از هنگام استقرار حکومت اسلامی بر ما ملت در داخل و خارج از مرزها تحمیل شده. به عنوان نمونه پس از پایان 8 سال جنگ استعماری، سران اوپوزیسیون لائیک حکومت اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل شاپور بختیار، عبدالرحمن قاسملو، و ماجرای میکونوس را که فراموش نکردهایم. شاپور بختیار را تحت فشار گذاشته بودند که تغییر موضع دهد. و به همین دلیل بود که به پارلمان اروپا نیز دعوت شد، تا خود را مدافع سلطنت معرفی کند. استدلال حضرات این بود که شاپور بختیار نخست وزیر شاه ایران بوده پس اگر خود را مدافع سلطنت بخواند بسیار طبیعی است. اشکال اینجا بود که شاپور بختیار پادوی سیاست غرب نبود. در نتیجه خطاب به نمایندگان پارلمان اروپا اعلام داشت، «میدانم که بسیاری از شما تابع کشورهائی با نظام سلطنتی هستید. با همة احترامی که برای شما دارم باید بگویم، من به لائیسیته و دمکراسی معتقدم، و نمیتوانم سلطنتطلب باشم. من یک جمهوریخواهام و طرفدار آزادی....» مدتی پس از این سخنرانی شاپور بختیار به قتل رسید. قتل فجیع عبدالرحمن قاسملو هم خارج از این چارچوب قرار نمیگیرد. حذف رهبران لائیک اوپوزیسیون ایران در دستور کار سازمان طالبانپرور ناتو قرار گرفته بود.
روز دوم ژوئیه 2009 یعنی دوازده روز پیش، رضاپهلوی در مصاحبه با «آن فولدا» که فیلم آن در سایت فیگارو موجود است، میگوید، اصراری به استقرار سلطنت در ایران ندارد و ترجیح میدهد مردم در یک رفراندوم برای حکومت دلخواه خود تصمیم بگیرند. و امروز مسعود رجوی، در نامهای خطاب به مجلس خبرگان از آنان میخواهد که با عزل خامنهای و انتخاب منتظری به عنوان «رهبر موقت» سازوکار لازم جهت واگذاری قانونی حکومت به مردم را فراهم آورده، سپس انحلال خود را اعلام کنند؛ اینهمه اگر میخواهند روحانیت جائی در ایران داشته باشد. البته از نظر ما واگذاری حکومت به «مردم»کافی نیست، «دمکراتیک» بودن حکومت حائز اهمیت است. در هر حال باید ببینیم دستاربندان ایران قادراند از این بزنگاه تاریخی با سرفرازی عبور کنند یا مزدوری و حقارت و ذلت سنتی خود را یکبار دیگر به ملت ایران ثابت خواهند کرد.
«شهروند»، در مقام عضوی از یک نظام دمکراتیک، در تدوین قوانین شرکت دارد، حال آنکه «بشر» فینفسه از چنین حقوقی برخوردار نیست. جنجالی که شوراهای مذهبی مسلمانان و یهودیان پیرامون قتل یک زن مصری به راه انداختهاند در واقع تلاشی است برای در ترادف قرار دادن «حقوق انسانی» و «حقوق شهروندی»، جهت انحراف افکار عمومی در کشورهای مسلمان نشین. چرا؟ چون استقرار دمکراسی در کشورهای منطقه به ویژه در ایران، منافع غرب را تهدید میکند. هدف دمکراسیهای تفنگفروش از این پروپاگاند مهوع، تشویق پوپولیسم از طریق «تحریف» و تخریب «دمکراسی» است. بله! در یک دمکراسی «حقوق انسانی» با «حقوق شهروند» متفاوت است. البته مسلماً نخبگانی همچون شیرین عبادی، مهرانگیز کار و ... از این نکتة پیش پا افتاده آگاه بودهاند، ولی نخواستند یا نتوانستند به کسی بگویند. پس ما به مناسبت 14 ژوئیه، سالگرد نخستین انقلاب بر ضد «ارزشهای توحش» فئودال، تلاش میکنیم به زبان ساده این تفاوت اساسی را توضیح دهیم. اما پیش از پرداختن به این مطلب نگاهی خواهیم داشت به سیرک تابستانی گاوچرانها.
مژده به اهالی مرزپرگهر! سیرک گاوچرانها برنامة تابستانی خود را از روز 22 تا 24 ژوئیه در برابر سازمان ملل آغاز خواهد کرد. به گزارش رادیو فردا، مورخ 22 تیرماه سالجاری، پاسداراکبر و دیگر لوطیها و عنترهای هنرمند ـ چاقوکش، چماقدار و به ویژه بسیار «روشنفکر» جمکران از جمله حسین حاج فرجدباغ و گروه کثیری از نانخورهای محفل فاشیسم بینالملل پس از کسب مجوز از ارباب و با تأئید سازمان بسیار «خوشنام» ملل تلاش خواهند کرد تا با شعارهای انحرافی و گوسالهپسند خود مطالبات جنبش مدنی را به شعارهای طاعون سبز تقلیل دهند. البته سیرک امسال با سیرکهای پیشین کمی تفاوت خواهد داشت.
امسال سازمان سیا به پیروی از «چنج» کذا گوگوش را هم به برنامة خود اضافه کرده! گفته میشود گوگوش هم خواهان آزادی و سربلندی ایران است. البته همة ایرانیان خواهان آزادی و سرفرازی کشورشاناند، فقط میماند این اصل که سرفرازی کشور ایران چگونه «تعریف» میشود، و از چه مسیری میتوان به آن دست یافت؟ میبینیم که شعار هر چه پوچتر باشد فراگیرتر خواهد بود، و مناسبتر به حال برنامة «عقیدهسازی». چه کسانی خواهان آزادی و سرفرازی ایراناند؟ همة ایرانیان.
بله این است فواید شعارهای پوچ و گوسالهپسند که «اجماع» گسترده و فراگیر ایجاد میکند. همین روزهاست که بعضیها عکس گوگوش را هم در ماه رویت کنند! و «بیبیسی» هم «رهبرة کبیر انقلاب» را به ما معرفی نماید. البته ما به یاد داریم که «فائقه آتشین» یا همان گوگوش خودمان را دارودستة خاتمی برای اجرای کنسرت راهی آمریکای شمالی کرده بودند تا چهرة پلیدشان را «دلپذیرتر» جلوه دهد. آن زمان گوگوش، طرفدار اصلاحات بود، خواهان سرفرازی ایران نبود. پس باید نتیجه بگیریم که در دوران خاتمی جنایتکار «سرفرازی ایران» برای گوگوش حاصل شده بود. به صاحبان سیرک عموسام یادآور شویم، گوگوش خوانندة «پاپ» است، نمیتوان او را به رهبر سیاسی تبدیل کرد. دفعة قبل با یک روضهخوان برنامة «جهاد» با شوروی به راه انداختید، اینبار با یک آوازخوان میخواهید با روسیه «جهاد» کنید؟
220 سال پیش در چنین روزی انقلابیون فرانسه زندان مخوف باستیل را تسخیر کردند. آنچه از «انقلاب فرانسه» در یادها مانده «اعلامیة حقوق بشر و حقوق شهروند» است ـ با اعلامیة جهانی حقوق بشر مصوبة مجمع عمومی سازمان ملل اشتباه نشود. اعلامیة «انقلاب فرانسه» در سه مورد به «حقوق بشر» و در هفت مورد به «حقوق شهروند» اشاره دارد. «حقوق بشر» شامل آزادی بیان، حق مالکیت، حق برخورداری از امنیت و مقاومت در برابر زور و استبداد است. حال آنکه حقوق شهروند، تساوی حقوق برای شرکت در قانونگذاری، برخورداری از مشاغل دولتی، و ... و برخورداری از حقوق دیگری را شامل میشود که در چارچوب «حقوق بشر» قرار نمیگیرد. به طور خلاصه، در یک نظام دمکراتیک، «بشر» نمیتواند مشارکتی در قانونگزاری داشته باشد، چرا که قانون را «شهروند» تدوین میکند، نه «مردم.» و اینجاست که «حقوق بشر» میتواند با «حقوق شهروند» در تقابل قرار گیرد. برای روشنتر شدن مطلب به ارائة چند نمونه اکتفا میکنیم.
همة افرادی که در کشور فرانسه اقامت دارند به عنوان مجموعة انسانها و «مردم» شناخته میشوند، ولی همة اینان «شهروند» به شمار نمیروند و از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. اما دولت فرانسه موظف است «حقوقانسانی» آنان رعایت کند. میدانیم که حاکمیت فرانسه «لائیک» است بنابراین کارمندان دولت و مدارس دولتی موظفاند هنجارهای لائیک را رعایت کنند. در فرانسه تحصیل تا سن 16 سالگی اجباری است، و هیچ کس حق ندارد از تحصیل فرزندان خود جلوگیری کند. به عبارت دیگر پدر و خانواده از حق مالکیت بر فرزندان برخوردار نیستند. ولی از زمانیکه جیمی کارتر به کاخ سفید پای گذاشت و گروه برژینسکی «جهاد» خود را با اتحادجماهیر شوروی آغاز کرد، مرزهای بین حقوق بشر و حقوق شهروندی «مخدوش» شد. و اینچنین بود که جاروجنجال سبزها، اسلامگرایان و اسرائیلپرستان در سراسر اروپا به آسمان برخاست که «زنان محجبه» باید از «حقوق شهروندی» برخوردار شوند. دلیل هم روشن است، چنین هیاهوئی دست حکومت طالبان را برای سرکوب زنان و اعمال خشونت بازتر میکرد. در واقع «سبزها» و چپنمایان از دمکراسیهای غرب میخواهند که نماد تحجر دینی و سرکوب زنان را به عنوان یک پدیدة «دمکراتیک» بپذیرند، تا نوکران در منطقه با جنجال و هیاهو و عربدهجوئی به سرکوب ما مشغول باشند.
تبلیغات گروههای «سبز» و سوسیالیستنمایان در اروپا بر این محور استوار است که «زنان کشورهای مسلماننشین الزاماً شیفته و فریفتة اسلاماند!» به عبارت دیگر محفل یوشکا فیشر چنین القاء میکند که ذهن و ضمیر انسانها در یک کشور، همچون «مردم» آن کشور میباید در مرزهای جغرافیائی متوقف بماند. به همین دلیل است که میگوئیم جنبش سبزها فاشیست است، چرا که اینان آزادی بیان و آزادی تفکر انسان را به رسمیت نمیشناسند.
به عنوان نمونه، بر اساس ترهات طاعونسبز، زن ایرانی چه در ایران چه خارج از کشور ایران همواره جزو تل «مردم» ایران خواهد بود، و چون تودة مردم ایران هم به زعم اینان طرفدار اسلاماند، پس «حقوق زن» ایرانی همان است که در قرآن آمده و زنان ایرانی باید حقوق خود را در چارچوب احکام توحش «قرآن» مطالبه کنند! این است دلیل اهدای نوبل صلح به شیرین عبادی. در واقع محفل نوبل این زن عامی، اسلام گرا و کمسواد را در جایگاه رهبری زنان ایران قرار داد و خیالاش راحت بود که همه از این تحفة بازار ابتذال پیروی خواهند کرد. البته هر چند «نیک ورد آورده» بودند، ولی سوراخ دعا را گم کردند، و شیرین عبادی تبدیل شد به مضحکة خاص و عام. امروز هم اگر حنازرچوبه و فارسنیوز برای وی بازارگرمی نکنند، از یادها میرود و فراموش میشود. بگذریم و بازگردیم به تفاوت «حقوق شهروند» با حقوق بشر.
در یک جامعة دمکراتیک، «بشر» حق قانونگذاری ندارد و موظف به رعایت قوانینی است که توسط «شهروند» تدوین شده. به همین دلیل است که دارودستة عبادی و دیگر فعلة فاشیسم در جمکران، مردم ایران را «شهروند» میخوانند، حال آنکه در کشور ایران مردم حتی از حقوق بشر، در چارچوب اعلامیة جهانی هم برخوردار نیستند. پادوهای محفل فاشیسم با کوبیدن بر طبل «شهروند» در واقع با یک تیر دو نشان میزنند. از یکسو با تأئید تلویحی قانون اساسی حکومت اسلامی، نقض حقوق بشر را در ایران توجیه میکنند، و از سوی دیگر، خود را به عنوان اسلامگرا و «مفتخر به تشیع» در جایگاه «شهروند» قرار میدهند، شهروندی که حق دارد قوانین خود را به «بشر» تحمیل کند.
در یک دمکراسی مرز حقوق هر فرد، به عنوان «بشر»، فقط «قانون» است. قانونی که برخورداری از این حقوق را به یکسان برای همة افراد جامعه تضمین میکند.
حال آنکه در یک جامعة دمکراتیک زمانی که «باورهای مذهبی» نظم قانونی و دمکراتیک را مختل کند، «آزادی عقیده» مفهوم خود را بکلی از دست میدهد، در نتیجه «حقوق شهروندی» به خودی خود نقض خواهد شد. این همان هدفی است که پروپاگاند مهوع پیرامون قتل زن مصری دنبال میکند. و به این دلیل است که گورکنها در جمکران تابوت این شهید دروغین «حجاب» را رها نمیکنند. لازم است همه بپذیرند، قتل «مروا» به دلیل همان تکه پارچه صورت پذیرفته، و مسئول این قتل «دولت آلمان» است! همچنانکه مسئول قتل «ندا» هم «دولت ایران» معرفی شده. در واقع برنامة زوزه و روضه با تابوت نمادین «مروا» در جمکران مکمل برنامة سوگواریهای «قطرهای» مخالفنمایان حکومت اسلامی است.
هیچ سند و مدرکی دال بر قتل «ندا» و «سهراب» در دست ما نیست، به عبارت دیگر این قتلها تا این لحظه فقط «رسانهای» است. ولی به فرض که چنین قتلهائی صورت پذیرفته باشد جای تعجب نیست، چرا که چنین جنایاتی در حکومت اسلامی سابقه دارد. اصولاً همین وحشیگری سی سال است این حکومت را سرپا نگاهداشته. با این تفاوت که در گذشته، امثال ملیحه محمدی با «دولت» جمکران اشکالی نداشتند، در نتیجه روضهخوانی نمیکردند. در هر حال همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم هدف از مراسم روضه و زوزه تحریک افکار عمومی است. و تحریک افکار عمومی همواره یک هدف مشخص دارد: برهم زدن تعادل درونی افراد. زمانیکه خشم و نفرت و تأثر تعادل جامعه را برهم زد، مردم واکنش مطلوب استعمار را از خود نشان خواهند داد. به همین دلیل است که رسانههای حکومت جمکران در مورد این قتلها «سکوت» کردهاند تا رسانههای اصلاحطلبان با شایعه پراکنی این مسائل را بیشتر در ابهام فروافکنند، و از این طریق بازار روضهخوانی رسانهای گرم و داغ شود.
اگر ماجرای قتل ندا و سهراب دروغ هم باشد، در اصل مطلب هیچ تفاوتی نمیکند. اصل مطلب چیست؟ ارعاب مردم، ایجاد ابهام، برپائی مراسم سوگواری و القاء این امر که در ایران افرادی بدون دلیل بازداشت میشوند و در زندان به قتل میرسند یا اینکه افراد مستقیماً توسط گروههای مسلح در خیابان به قتل میرسند. این پروپاگاند نهایت امر «ترس» را بر کل جامعه حاکم خواهد کرد. البته فراموش نکنیم که این شرایط از هنگام استقرار حکومت اسلامی بر ما ملت در داخل و خارج از مرزها تحمیل شده. به عنوان نمونه پس از پایان 8 سال جنگ استعماری، سران اوپوزیسیون لائیک حکومت اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل شاپور بختیار، عبدالرحمن قاسملو، و ماجرای میکونوس را که فراموش نکردهایم. شاپور بختیار را تحت فشار گذاشته بودند که تغییر موضع دهد. و به همین دلیل بود که به پارلمان اروپا نیز دعوت شد، تا خود را مدافع سلطنت معرفی کند. استدلال حضرات این بود که شاپور بختیار نخست وزیر شاه ایران بوده پس اگر خود را مدافع سلطنت بخواند بسیار طبیعی است. اشکال اینجا بود که شاپور بختیار پادوی سیاست غرب نبود. در نتیجه خطاب به نمایندگان پارلمان اروپا اعلام داشت، «میدانم که بسیاری از شما تابع کشورهائی با نظام سلطنتی هستید. با همة احترامی که برای شما دارم باید بگویم، من به لائیسیته و دمکراسی معتقدم، و نمیتوانم سلطنتطلب باشم. من یک جمهوریخواهام و طرفدار آزادی....» مدتی پس از این سخنرانی شاپور بختیار به قتل رسید. قتل فجیع عبدالرحمن قاسملو هم خارج از این چارچوب قرار نمیگیرد. حذف رهبران لائیک اوپوزیسیون ایران در دستور کار سازمان طالبانپرور ناتو قرار گرفته بود.
روز دوم ژوئیه 2009 یعنی دوازده روز پیش، رضاپهلوی در مصاحبه با «آن فولدا» که فیلم آن در سایت فیگارو موجود است، میگوید، اصراری به استقرار سلطنت در ایران ندارد و ترجیح میدهد مردم در یک رفراندوم برای حکومت دلخواه خود تصمیم بگیرند. و امروز مسعود رجوی، در نامهای خطاب به مجلس خبرگان از آنان میخواهد که با عزل خامنهای و انتخاب منتظری به عنوان «رهبر موقت» سازوکار لازم جهت واگذاری قانونی حکومت به مردم را فراهم آورده، سپس انحلال خود را اعلام کنند؛ اینهمه اگر میخواهند روحانیت جائی در ایران داشته باشد. البته از نظر ما واگذاری حکومت به «مردم»کافی نیست، «دمکراتیک» بودن حکومت حائز اهمیت است. در هر حال باید ببینیم دستاربندان ایران قادراند از این بزنگاه تاریخی با سرفرازی عبور کنند یا مزدوری و حقارت و ذلت سنتی خود را یکبار دیگر به ملت ایران ثابت خواهند کرد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت