رفراندوم الهی!
...
حکومت اسلامی در ظاهر برای کسب مشروعیت خود و در واقع برای فرار از مذاکرات هستهای قصد برپائی یک رفراندوم گوسالهفریب کرده. هدف از این رفراندوم که محمدخاتمی پیشنهاد برگزاری آنرا داده، باطل کردن انتخابات 22 خردادماه به نفع میرحسین موسوی است. در این رفراندوم ابلهپسند از مردم خواهند پرسید، «آیا وضعیت پیش آمده مطلوب است؟» اگر پاسخ مردم مثبت بود، دارودستة خاتمی هم نتیجة انتخابات را خواهند پذیرفت. سیدخندان و اربابان خیلی زرنگ و بلا تشریف دارند. چرا که نمیگویند اگر پاسخ مردم مثبت بود چه خاک دیگری بر سرشان خواهند ریخت؟
این بود دلیل غیبت خاتمی از نماز علفزار. شیاد اردکان و اربابان تمام روز جمعه را برای طرح چنین پرسش عوامفریبانهای به «تفکر» گذراندند تا ببینند چه بپرسند که هم پاسخ دلخواه را از «مردم» بگیرند، هم با تکیه بر پاسخ مطلوب نتیجة انتخابات را طوری تغییر دهند که خواست کاخ سفید تأمین شود. درست مثل پرسش رفراندوم 12 فرودینماه سال 1358 که با تکیه بر احساسات مردم چنان تنظیم شده بود که پاسخ مطلوب از طرف مردم ارائه شود. و هم خدا و هم سازمان سیا راضی و خشنود باشند. مسلم است که پاسخ اکثریت قریب به اتفاق مردم به پرسش مزورانة رفراندوم خاتمی منفی خواهد بود. در نتیجه گروه خاتمی با تکیه به پشتوانة «مردمی» با نتایج انتخابات مخالفت خواهند کرد و روز از نو روزی از نو. باز هم برای فرار از مذاکرات هستهای برای اربابان فرصت فراهم میآورند. ما خیلی دلمان میخواهد بدانیم خاتمی کیست که برای رضایتاش از نتیجة انتخابات میباید رفراندوم برگزار شود؟ مگر «قانون» در این مملکت وجود ندارد که همه به «مردم» چسبیدهاند؟
حتی سخنگوی وزارت امورخارجة ایالات متحد هم «تودهای»، آخوند و «مردمپرست» از آب در آمد! ایشان با نادیده گرفتن «قانون» از تل ناشناس «مردم» خواستند برای دولت کسب مشروعیت کنند. به عبارت دیگر تلویحاً از مردم خواستند به خیابانها بریزند و کودتای نیمه تمام را کامل کنند. حضرت رابرت وود، ضمن اشاره به درگیریهای خیابانی بلافاصله نگران مردم ایران شده، مانند جیمیکارتر به یاد «حقوق بشر» افتادند! به گزارش بیبیسی، مورخ 26 تیرماه سالجاری، رابرت وود، سخنگوی وزارت امورخارجة آمریکا فرمودند:
«فقط مردم ایران میتوانند مشروع بودن دولت ایران را تعیین کنند نه دولتهای خارجی [...] حوادث بعد از نماز جمعه امروز تهران بیانگر شکاف جدی در ایران است [...] بسیاری از مردم ایران از وضعیت جاری راضی نیستند [...] جهان در بارة اوضاع این کشور نگران است[...]»
البته رابرت وود تا حدی درست میگوید. مردم ایران از وضعیت کشورشان به هیچ عنوان رضایت ندارند، ولی این نارضایتی از سی سال پیش آغاز شده، و موسوی و بهرمانی و بسیاری از همین «مخالفنمایان» در ایجاد چنین وضعیتی نقش اساسی ایفا کردهاند.
حمایت مستقیم انگلستان از دستاربندان و اوباش برای قانونشکنی و ایجاد آشوب در ایران پدیدة شناخته شدهای است. جنتلمنهای نزولخور «سیتی» علاقة عجیبی دارند که برای جلب توجه مردم ایران خردجال به راه اندازند. از آنجمله است ظهور «بزرگ مقام»، گاوی که «تقدس» یافت و سفارتخانة کذا هم برایاش هدایای ارزندهای ارسال کرد و از جانب گاو کذا خواهان معافیت مردم تبریز از پرداخت مالیات به دولت شد! این افتضاحات واقعیت تاریخی دارد و به دوران قاجار باز میگردد. ولی در دوران پهلوی همین قافلة خردجال دوبار با توسل به خمینی به راه افتاد، و نتیجه هم برای آنگلوساکسونها بسیار رضایتبخش بود. دلیل مهر و محبت نعلینها و اربابانشان به تل موهومی به نام «مردم» همین است و بس. اینان نارضایتی مردم ایران را به ابزار سرکوبشان تبدیل کردهاند. این بازی مهوع به مرور زمان ابعاد گستردهتری یافت و امروز کار عملاً به نفی آشکار «قانون» در کشور ایران رسیده.
به عبارت دیگر گاوچرانها چنین القاء میکنند که هیچ نیازی به اجرای قانون نیست، دولت باید «مردمی» باشد. مردمی بودن دولت را هم حزب دمکرات آمریکا تعیین میکند. همچنانکه در سال 1357، همین حزب منفور، با استفاده از نارضایتی مردم ایران و توسل به شعار پوچ «حقوق بشر» کودتای 22 بهمن را سازمان داد. آنزمان هم «مردم» به ابزار سرکوب مطالبات ملت ایران تبدیل شدند.
ولی امروز ما هیچ دلیلی نمیبینیم که هممیهنانمان به ابزار تأمین منافع آنگلوساکسونها تبدیل شوند. مردم از حکومت ایران ناراضیاند؟ کاملاً حق دارند. ولی اکبربهرمانی، میرحسین موسوی و شرکاء به هیچ عنوان «آلترناتیو» این حکومت نیستند. مردم ناراضی ایران باید بیاموزند که با تجمع در خیابان و زدوخورد با نیروهای انتظامی نه تنها مشکلشان حل نخواهد شد که به سوی فاجعه میشتابند. پیش از ادامة مطلب توضیح مختصری در مورد سقوط هواپیمای «توپولف» خطوط کاسپین ارائه دهیم.
این نخستین بار نیست که سرنشینان هواپیماهای مسافربری در ایران به ابزار اعمال سیاست آنگلوساکسونها تبدیل شدهاند. ایرباس خطوط هواپیمائی ملی بر فراز خلیج فارس نیز هدف موشک قرار گرفت، چون بین دو محفل تفنگ فروش در دو سوی آتلانتیک در مورد «توقف» و یا «تداوم» جنگ ایران با عراق اختلاف نظر مختصری پیش آمده بود! اختلافی که با قتل بیش از سیصد سرنشین ایرباس فیصله یافت. امروز هم خارج از تجهیز حکومت ایران به سلاح هستهای که انگلستان مدافع آن شده، دعوا بر سر بازگشت اسرائیل به مرزهای قانونی و توقف شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی است.
اسرائیل باید سیاست سنتی جنگ افروزی و اشغالگری را کنار بگذارد، و دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد. این مسائل منافع آنگلوساکسونها را به ویژه در انگلستان تهدید میکند. استقرار صلح در منطقه از نظر اینان هیچ به «مصلحت» نیست. در نتیجه رهبر مجمع تشخیص مصلحتشان را با آن خطبههای ابلهانه روانة میدان کردند تا با سرقت مطالبات مردم از یکسو جایگاه نعلین و دستار را در ایران محفوظ دارند، و از سوی دیگر بتوانند صدای مهیب فروریختن «سیاست انسداد» را در پس پردة جنجال آبمنگلها پنهان کنند. به این منظور جیره خواران استعمار و اربابانشان در غرب گروه «همسرایان» تشکیل دادهاند. این گروه از پاسدار شریعتمداری، شیرین عبادی، اکبر بهرمانی تا خاتمی و رابرت وود، سخنگوی کاخ سفید را شامل میشود.
عاقبت همصدائی و همسوئی پاسدار شریعتمداری با شیپورهای استعمار غرب برملا شد.
کیهان، بیبیسی، رادیو فردا، لوموند و ... همه یک صدا انتقاد کیهان از انتصاب رحیممشائی را منتشر کردند، چرا؟ چون بازگشت اسرائیل به مرزهای بینالمللی، ایجاد کشور فلسطین و استقرار صلح در منطقه منافع اربابان جنگ افروزشان را تهدید میکند. در همین راستا، روز جمعه 27 تیرماه، کاخ سفید هم یک «نماز جمعه» بر پا کرد تا مذاکرات هستهای با نوکران را در جمکران به بهانة «بحران عدم اعتماد» ماستمالی کند. همچنانکه در «خطبة خوشخیال» گفتیم، وقوقیههای جمعه در راستای مطالبات استعمار از ملت ایران تنظیم میشود، و اینبار مطالبات کذا همزمان از زبان اکبر بهرمانی و «رابرت وود»، سخنگوی کاخ سفید به گوش رسید. البته برخلاف ترهات رفسنجانی و ارباباناش در کاخ سفید، در ایران کل حاکمیت با «بحران مشروعیت» روبرو شده، نه بخشی از آن.
حال بازگردیم به مسائل داخلی ایران و شعار «خامنهای باید برود!» این شعار هم نوعی واژگون نمائی است. ما معتقدیم خامنهای و کل مقامات این حکومت سفاک از جمله اکبر بهرمانی، موسوی و خاتمی باید بمانند و پاسخگوی جنایات خود باشند. همچنانکه میخواهیم عوامل جنایتکار اشغال سفارت آمریکا در ایران پاسخگوی خساراتی باشند که ملت ایران به دلیل این خیانت آشکار متحمل شده و میشود. تحریم اقتصادی و سپس جنگ 8 ساله پیامد اشغال سفارت آمریکا بود ولی میبینیم که عوامل این توطئه از جمله محمدرضا خاتمی، اصغرزاده، میردامادی، عبدی و... به اوپوزیسیون دولت و آزادیخواه تبدیل شدهاند، و از تحریمها «انتقاد» هم میکنند! شاید بهتر است ببینیم کدام گروه باعث این تحریمها شد تا روشن شود عاملان اصلی اعمال تحریم و جنگ بر ملت ایران اکنون «مدافع حقوق مردم» شدهاند! بله! این واژگون نمائی معجزات فراوان دارد. از جمله به شما میگوید، آن زن مصری به دلیل داشتن «حجاب» به قتل رسید و مسئول قتل او هم دولت آلمان بوده! بعد هم آخوند شاهرودی جنایتکار با توسل به همان تکه پارچه بیانیه صادر میکند و مدافع حقوق بشر در آلمان میشود! بازگردیم به رفتن خامنهای و واژگوننمائی.
ما به هیچ عنوان خواهان «رفتن» خامنهای نیستیم. «رفتن خامنهای»، از مطالبات آنگلوساکسونهاست که عملاً از زبان اکبر بهرمانی در نماز علفزار مطرح شد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم، خطبههای نماز جماعت مطالبات استعمار از ملت ایران است. و اگر رهبر فرزانه برای نخستین بار در تاریخ 29 خردادماه سالجاری «قانونمدار» شدند، فقط به این دلیل بود که «جمعیت میلیونی» برای حمایت از موسوی به خیابان نیامد تا «ما»، یعنی اکبر بهرمانی و اربابان «پیروز» شوند.
واژة جادوئی «مردم» به دلیل ابهامی که در خود پنهان دارد بهترین پوشش برای سیاست استعمار است. در نتیجه همة دولتهای غرب که سی سال است به تماشای جنایات حکومت اسلامی نشستهاند و اموال ما ملت را هم با خوشی و خرمی تاراج میکنند، ناگهان وکیل مدافع «مردم» در ایران شدهاند. چرا؟ چون مطالبات «مردم» کذا سردادن الله اکبر، سوگواری و نشستن موسوی بجای احمدی نژاد شده! همچنانکه مطالبات مردم در سال 1357 فقط «رفتن شاه» بود. مهم نبود پس از رفتن شاه چه بر سر این ملت میآید، و اوباشی که به راه افتاده بودند چه اهدافی داشتند. مهم این بود که یک گروه برود، یک گروه دیگر بیاید! به همین دلیل روز 13 آبان 1357 پس از آنکه چماقدارهای ساواک در مرکز شهر به بانکها حمله برده و به آتش زدن ادارات دولتی پرداختند، «صدای انقلاب» ابتدا در دربار شنیده شد!
بقیة مسائل خیلی سریع جفتوجور شد. به این ترتیب که شاه ایران مسئولیت خود را در برابر ملت ایران از یاد برد. ابتدا یک حکومت نظامی به ریاست ازهاری تشکیل داد تا با تعطیلی روزنامهها بساط شایعهپراکنی و دکان رادیو «بیبیسی» گرم و داغ شود. بعد هم جیمی کارتر در نشست گوادالوپ رفتن شاه را مفید به فایده تشخیص داد و اینگونه بود که شاپور بختیار که میبایست چند سال پیش از این بحران دولت تشکیل میداد، به نخست وزیری منصوب شد تا شاه برود و مملکت را سران خائن ارتش و ساواک به دست مشتی سگهار استعمار بسپارند. چرا؟ چون «مردم» میخواستند شاه برود! ولی همچنانکه گفتیم رفتن شاه فقط برای سازمان دادن به کودتا بود. در سال 1332 نیز شاه از کشور خارج شد تا مصدق و اربابان کودتای «مردمی» را به ثمر برسانند، و محمد مصدق هم تبدیل شود به «قهرمانملی.» این مطالب را بارها گفتهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی یادآور شویم که وضعیت اسفبار امروز ایران پیامد پیروی فرضی شاه از خواست همین «مردم» فرضی است. البته از نظر ما رفتن شاه، در واقع پیروی از سیاست جهادی برژینسکی در منطقه بود که «بیبیسی» آنرا از زبان خمینی پخش میکرد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به واژة جادوئی «مردم» که همزمان در دانشگاه سابق تهران و کاخ سفید از اهمیت برخوردار شده.
همچنانکه گفتیم روز گذشته اکبربهرمانی ذکر «مردم» گرفته بود و با «مردم» و حدیث و روایت داستان سرهم میکرد. به گفتة هاشمی و البته به نقل از خمینی، «اگر مردم راضی نباشند، حکومت اسلامی نخواهد بود.» البته بیانیه نویس «ساتاس» فراموش کرده بود که هنگام عزل بنیصدر، همین خمینی گفت، «اگر همه بگویند آری، من میگویم نه، و حق هم با من است»! آنروزها گویا «مخالفت» مردم هیچ اشکالی پیش نمیآورد. باری اکبربهرمانی میگوید در مورد سخنان حکیمانة اماماش «تحقیق» کرده و منبع حکمت «امام» را در حدیثی یافته که خیلی هم «معتبر» است. طبق این حدیث «معتبر» و البته فاقد شواهد و مدارک تاریخی، فردی به نام سیدبنطاووس روایت میکند که چنین گفت پیامبر به علی:
«تو ولی این امت هستی. اگر مردم [...] به اجماع تو را قبول کردند[...] بپذیر [...] و اگر دیدی اختلاف کردند ولشان کن و بگذار هر کاری که میخواهند بکنند و خداوند برای تو راهی پیدا میکند که به اهدافت برسی. این حدیث بسیار معتبر است و[...]»
بله! همانطور که فرمودند این حدیث بسیار «معتبر» است! اعتبارش هم همان پیشنهاد خاتمی است. حال فرض میکنیم سخنان محمد خطاب به علی هم واقعیت داشته باشد. ولی ما در قرن هفتم میلادی و در خیمههای صحرای عربستان زندگی نمیکنیم. محمد، علی، سیدبنطاووس نمیتوانند از واقعیات این عصر آگاهی داشته باشند. ما ملت کجا هستیم؟ در ایران و در هزارة سوم. شرایط جغرافیائی ما چیست؟ اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما چگونه است؟ و ... اهداف استعمار در کشور ما چیست؟ گویا رفسنجانی میخواهد پاسخ این پرسشها را نیز از همان شیخ «طاووس» دریافت کند!
از نظر جغرافیائی، دو کشور همسایة ما توسط ارتش ناتو اشغال شدهاند، در پاکستان جنگ داخلی بین دو گروه طالبان همچنان ادامه دارد، ترکیه عضو سازمان ناتو است و مشغول سرکوب کردها! دامنة ناآرامی و تروریسم به روسیه هم کشیده شده و خلاصه بگوئیم کل منطقه ناآرام است. از نظر اقتصادی بر سر تقسیم منابع انرژی جنگ بین ابرقدرتها همچنان ادامه دارد و توافقی هم حاصل نشده. در نتیجه بازتاب عدم توافق اینان را ملت ایران متحمل میشود: تحریم اقتصادی، تهدید نظامی توسط قدرتهای خارجی تؤام با آشوب اجتماعی در داخل.
در داخل دعوا بر سر چیست؟ در ظاهر بر سر یک مشت برگة رأی در یک شبهانتخابات مضحک، و در واقع بر سر تأمین منافع اربابان حکومت اسلامی. حکومتی که برای توجیه مزدوری و خیانت خود دست به دامان حدیث و روایت و مزخرفات شده. نهایت امر همین جنگ زرگری به نیویورک کشیده. از مطرب پنتاگون، تا سگهای سیرک عموسام و پاسدار و ساواکی و بورسیه و تحفة محفل نوبل همه در مورد «تقلب»، آنهم فقط در همین انتخابات به «اجماع» رسیده و مشغول معلق زدناند.
ولی در واقع دعوا بر سر چپاول نفت و گاز منطقه است که بدون استقرار حکومتهای حدیث و روایت و بیبیگوزک امکانپذیر نیست. چرا؟ چون فقط در این نوع حکومتهاست که اسناد و مدارک و واقعیت تاریخی و جغرافیائی و اجتماعی و فرهنگی هیچ اهمیتی ندارد. در این نوع حکومتهای استعماری همة مسائل را میتوان در پس پردة «تقدس» و حدیث و مزخرفات و بیبیگوزک پنهان داشت. خطبههای بیشرمانة اکبر بهرمانی شاهدی است بر این مدعا.
خارج از همة شایعاتی که در مورد فساد مالی حکومت اسلامی بر سر زبانهاست، افتضاح اختلاس 123 میلیارد تومان توسط «رفیق دوست»، از همکاران سردار اکبر را کسی فراموش نکرده. مسلماً آنزمان «اعتماد مردم» به دولت محکم و استوار بوده! و بحران مشروعیت هم پیش نیامده بود. چرا که «مردم» راضی بودند و در نمازهای جمعه همین «مردم» شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر» سر میدادند. یا زمانیکه پسر واعظی طبسی چند میلیارد ناقابل به جیب میزند، قوة قضائیه جرم او را «جهل به قانون» تفسیر میکند و اعتماد مردم هیچ خدشهای بر نمیدارد. به عبارت دیگر در این حکومت نکبت و ادبار هر دزد و جنایتکاری به شرط اینکه با نعلین و دستار مرتبط باشد در اعمال خود آزاد خواهد بود، چرا که میتواند بگوید از قانون بیاطلاع بوده. ولی اگر کسی یک کیسه برنج میدزدد چون گرسنه است دستش را همین قوة قضائیه قطع میکند تا مردم با «عدالت اسلامی» بهتر آشنا شوند و «بحران مشروعیت» هم پیش نیاید. بله بدون این حکومتهای «بیبیگوزکپرست» که بر دو ابهام «خدا» و «مردم» تکیه دارند، تاراج ملتها امکانپذیر نیست:
«آنچه میتوانیم بر روی آن تکیه کنیم، دو چیز است؛ یکی خدا و دیگری مردم [...] سروکار پیغمبر اسلام در جامعة [در قبیلة] خود نه با زور بود نه با قدرت با مردم بود [...] پیامبر همواره [...] مراقب بودند هیچ حقی از جامعة اسلامی ضایع نشود[...] پیامبر بنیانی را گذاشت که امروز یک میلیارد و 600 میلیون نفر پیرو آن هستند[...]»
چقدر عجیب است که یک میلیارد و ششصد میلیون دلار ما برابر است با تعداد مسلمین! دولت انگلستان برای هر مسلمان یک دلار از ما باج گرفته! البته به قول حزب انگلیسی توده، کار خوبی کرده، چرا که این پول پسر خامنهای بوده! لازم است یک طومار تشکر هم برای جنتلمنها ارسال کنیم که چنین الطافی به ما «مردم» دارند. بگذریم! سروکار حکومت اسلامی هم، نه با «زور» است نه با «قدرت»، با همان «مردم» است که امروز برخلاف انتظار اربابان این حکومت به خیابانها نخواهند آمد. پس حضرت «رابرت وود» که از همة خواستههای قلبی «مردم» در ایران اطلاع دارند باید بدانند که مردم ایران به دلیل عملیات خرابکارانه در هواپیمای خطوط کاسپین ارتباطشان را با «منطقة نوروز» قطع نخواهند کرد، چون ریشههای فرهنگشان در صحرای عربستان نیست.
امروز پس از گذشت سه دهه، فرصتی فراهم آمده تا مردم ایران مطالبات خود را مطرح کنند. و این مطالبات مسلماً با تجمع در خیابانها به دست نخواهد آمد. کاملاً بر عکس! عربدهجوئی در خیابان و درگیری با نیروهای انتظامی جنبش مدنی را فقط به بیراههای میکشاند که در انتهای آن لگدمال شدن مطالبات واقعی ملت ایران قرار دارد. اشتباه نکنیم! حکومت اسلامی ترجیح میدهد که مردم بجای طرح مطالبات خود با نیروهای انتظامی درگیر شوند! چرا که چنین شرایطی سرکوب مردم و تهدید بیگانه را به همراه میآورد، و نهایت امر مذاکرات هستهای را معلق کرده، بحران در کل منطقه را افزایش میدهد. و این در واقع خواست اربابان همین حکومت است. به یاد داشته باشیم که تغییرات سیاسی در ایران به معنای تغییر در تمام منطقه است. سی سال پیش سازمان ناتو از طریق استقرار حکومت اسلامی در ایران، دست اسرائیل را برای تجاوز به لبنان و کشتار فلسطینیها باز گذاشت. سپس همین سازمان جنایتکار از طریق استقرار حکومت اسلامی، دو کشور عراق و افغانستان را به مخروبه تبدیل کرد، و در پاکستان هم که شاهدیم چه میگذرد. در واقع سیاست ناتو گسترش خشونت است. بنابراین تنها راه مبارزه با حکومت اسلامی و ارباباناش در غرب پرهیز از هرگونه خشونت خواهد بود. به یاد داشته باشیم که مبارزة مسالمتآمیز سختترین نوع مبارزه است.
پس همة گروههائی که مدعی طرفداری از دمکراسی شدهاند باید بدانند، دمکراسی «انسانمحور» است، رنگ ندارد، جنس ندارد و به هیچ عنوان نمیتواند «مردم محور» و «تودهپرست» و ... باشد. دمکراسی برخلاف آنچه تبلیغات به خورد مردم ایران میدهد، «حکومت مردم بر مردم» نیست! دمکراسی حکومت «نظم دمکراتیک بر مردم» است. نظم دمکراتیک یا قوانین دمکراتیک را نیز «شهروندانی» تدوین میکنند که با تکیه بر ساختاری «انسانمحور» پای به مجلس نمایندگان میگذارند. بنابراین در یک نظام دمکراتیک روحانیجماعت حق تدوین قانون و نظارت بر اجرای آنرا نخواهد داشت. به همین دلیل خط قرمز ما «جدائی دین از سیاست» خواهد بود و در مورد آن نیز مفصلاً توضیح دادهایم. این اصل اساسی به ما امکان میدهد در واقعیت «زمان» و «مکان» قرار گیریم.
به عنوان نمونه اگر جدائی دین از سیاست در ایران حاکم میبود، هیچکس، هیچ نهاد و هیچ حزبی نمیتوانست به بهانة واهی «دشمنی یهودیان با پیامبر اسلام»، آنهم در قرن هفتم میلادی و در صحرای عربستان، در قرن بیستم در کشور ایران عربدة «مرگ بر اسرائیل» سر دهد یا یک رئیس جمهور «پاک کردن اسرائیل از نقشة جغرافیا» را به عنوان برنامة سیاسی به خورد ملت بدهد. از نظر ما برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران پذیرفتن اصل «جدائی دین از سیاست» الزامی است.
این بود دلیل غیبت خاتمی از نماز علفزار. شیاد اردکان و اربابان تمام روز جمعه را برای طرح چنین پرسش عوامفریبانهای به «تفکر» گذراندند تا ببینند چه بپرسند که هم پاسخ دلخواه را از «مردم» بگیرند، هم با تکیه بر پاسخ مطلوب نتیجة انتخابات را طوری تغییر دهند که خواست کاخ سفید تأمین شود. درست مثل پرسش رفراندوم 12 فرودینماه سال 1358 که با تکیه بر احساسات مردم چنان تنظیم شده بود که پاسخ مطلوب از طرف مردم ارائه شود. و هم خدا و هم سازمان سیا راضی و خشنود باشند. مسلم است که پاسخ اکثریت قریب به اتفاق مردم به پرسش مزورانة رفراندوم خاتمی منفی خواهد بود. در نتیجه گروه خاتمی با تکیه به پشتوانة «مردمی» با نتایج انتخابات مخالفت خواهند کرد و روز از نو روزی از نو. باز هم برای فرار از مذاکرات هستهای برای اربابان فرصت فراهم میآورند. ما خیلی دلمان میخواهد بدانیم خاتمی کیست که برای رضایتاش از نتیجة انتخابات میباید رفراندوم برگزار شود؟ مگر «قانون» در این مملکت وجود ندارد که همه به «مردم» چسبیدهاند؟
حتی سخنگوی وزارت امورخارجة ایالات متحد هم «تودهای»، آخوند و «مردمپرست» از آب در آمد! ایشان با نادیده گرفتن «قانون» از تل ناشناس «مردم» خواستند برای دولت کسب مشروعیت کنند. به عبارت دیگر تلویحاً از مردم خواستند به خیابانها بریزند و کودتای نیمه تمام را کامل کنند. حضرت رابرت وود، ضمن اشاره به درگیریهای خیابانی بلافاصله نگران مردم ایران شده، مانند جیمیکارتر به یاد «حقوق بشر» افتادند! به گزارش بیبیسی، مورخ 26 تیرماه سالجاری، رابرت وود، سخنگوی وزارت امورخارجة آمریکا فرمودند:
«فقط مردم ایران میتوانند مشروع بودن دولت ایران را تعیین کنند نه دولتهای خارجی [...] حوادث بعد از نماز جمعه امروز تهران بیانگر شکاف جدی در ایران است [...] بسیاری از مردم ایران از وضعیت جاری راضی نیستند [...] جهان در بارة اوضاع این کشور نگران است[...]»
البته رابرت وود تا حدی درست میگوید. مردم ایران از وضعیت کشورشان به هیچ عنوان رضایت ندارند، ولی این نارضایتی از سی سال پیش آغاز شده، و موسوی و بهرمانی و بسیاری از همین «مخالفنمایان» در ایجاد چنین وضعیتی نقش اساسی ایفا کردهاند.
حمایت مستقیم انگلستان از دستاربندان و اوباش برای قانونشکنی و ایجاد آشوب در ایران پدیدة شناخته شدهای است. جنتلمنهای نزولخور «سیتی» علاقة عجیبی دارند که برای جلب توجه مردم ایران خردجال به راه اندازند. از آنجمله است ظهور «بزرگ مقام»، گاوی که «تقدس» یافت و سفارتخانة کذا هم برایاش هدایای ارزندهای ارسال کرد و از جانب گاو کذا خواهان معافیت مردم تبریز از پرداخت مالیات به دولت شد! این افتضاحات واقعیت تاریخی دارد و به دوران قاجار باز میگردد. ولی در دوران پهلوی همین قافلة خردجال دوبار با توسل به خمینی به راه افتاد، و نتیجه هم برای آنگلوساکسونها بسیار رضایتبخش بود. دلیل مهر و محبت نعلینها و اربابانشان به تل موهومی به نام «مردم» همین است و بس. اینان نارضایتی مردم ایران را به ابزار سرکوبشان تبدیل کردهاند. این بازی مهوع به مرور زمان ابعاد گستردهتری یافت و امروز کار عملاً به نفی آشکار «قانون» در کشور ایران رسیده.
به عبارت دیگر گاوچرانها چنین القاء میکنند که هیچ نیازی به اجرای قانون نیست، دولت باید «مردمی» باشد. مردمی بودن دولت را هم حزب دمکرات آمریکا تعیین میکند. همچنانکه در سال 1357، همین حزب منفور، با استفاده از نارضایتی مردم ایران و توسل به شعار پوچ «حقوق بشر» کودتای 22 بهمن را سازمان داد. آنزمان هم «مردم» به ابزار سرکوب مطالبات ملت ایران تبدیل شدند.
ولی امروز ما هیچ دلیلی نمیبینیم که هممیهنانمان به ابزار تأمین منافع آنگلوساکسونها تبدیل شوند. مردم از حکومت ایران ناراضیاند؟ کاملاً حق دارند. ولی اکبربهرمانی، میرحسین موسوی و شرکاء به هیچ عنوان «آلترناتیو» این حکومت نیستند. مردم ناراضی ایران باید بیاموزند که با تجمع در خیابان و زدوخورد با نیروهای انتظامی نه تنها مشکلشان حل نخواهد شد که به سوی فاجعه میشتابند. پیش از ادامة مطلب توضیح مختصری در مورد سقوط هواپیمای «توپولف» خطوط کاسپین ارائه دهیم.
این نخستین بار نیست که سرنشینان هواپیماهای مسافربری در ایران به ابزار اعمال سیاست آنگلوساکسونها تبدیل شدهاند. ایرباس خطوط هواپیمائی ملی بر فراز خلیج فارس نیز هدف موشک قرار گرفت، چون بین دو محفل تفنگ فروش در دو سوی آتلانتیک در مورد «توقف» و یا «تداوم» جنگ ایران با عراق اختلاف نظر مختصری پیش آمده بود! اختلافی که با قتل بیش از سیصد سرنشین ایرباس فیصله یافت. امروز هم خارج از تجهیز حکومت ایران به سلاح هستهای که انگلستان مدافع آن شده، دعوا بر سر بازگشت اسرائیل به مرزهای قانونی و توقف شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی است.
اسرائیل باید سیاست سنتی جنگ افروزی و اشغالگری را کنار بگذارد، و دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد. این مسائل منافع آنگلوساکسونها را به ویژه در انگلستان تهدید میکند. استقرار صلح در منطقه از نظر اینان هیچ به «مصلحت» نیست. در نتیجه رهبر مجمع تشخیص مصلحتشان را با آن خطبههای ابلهانه روانة میدان کردند تا با سرقت مطالبات مردم از یکسو جایگاه نعلین و دستار را در ایران محفوظ دارند، و از سوی دیگر بتوانند صدای مهیب فروریختن «سیاست انسداد» را در پس پردة جنجال آبمنگلها پنهان کنند. به این منظور جیره خواران استعمار و اربابانشان در غرب گروه «همسرایان» تشکیل دادهاند. این گروه از پاسدار شریعتمداری، شیرین عبادی، اکبر بهرمانی تا خاتمی و رابرت وود، سخنگوی کاخ سفید را شامل میشود.
عاقبت همصدائی و همسوئی پاسدار شریعتمداری با شیپورهای استعمار غرب برملا شد.
کیهان، بیبیسی، رادیو فردا، لوموند و ... همه یک صدا انتقاد کیهان از انتصاب رحیممشائی را منتشر کردند، چرا؟ چون بازگشت اسرائیل به مرزهای بینالمللی، ایجاد کشور فلسطین و استقرار صلح در منطقه منافع اربابان جنگ افروزشان را تهدید میکند. در همین راستا، روز جمعه 27 تیرماه، کاخ سفید هم یک «نماز جمعه» بر پا کرد تا مذاکرات هستهای با نوکران را در جمکران به بهانة «بحران عدم اعتماد» ماستمالی کند. همچنانکه در «خطبة خوشخیال» گفتیم، وقوقیههای جمعه در راستای مطالبات استعمار از ملت ایران تنظیم میشود، و اینبار مطالبات کذا همزمان از زبان اکبر بهرمانی و «رابرت وود»، سخنگوی کاخ سفید به گوش رسید. البته برخلاف ترهات رفسنجانی و ارباباناش در کاخ سفید، در ایران کل حاکمیت با «بحران مشروعیت» روبرو شده، نه بخشی از آن.
حال بازگردیم به مسائل داخلی ایران و شعار «خامنهای باید برود!» این شعار هم نوعی واژگون نمائی است. ما معتقدیم خامنهای و کل مقامات این حکومت سفاک از جمله اکبر بهرمانی، موسوی و خاتمی باید بمانند و پاسخگوی جنایات خود باشند. همچنانکه میخواهیم عوامل جنایتکار اشغال سفارت آمریکا در ایران پاسخگوی خساراتی باشند که ملت ایران به دلیل این خیانت آشکار متحمل شده و میشود. تحریم اقتصادی و سپس جنگ 8 ساله پیامد اشغال سفارت آمریکا بود ولی میبینیم که عوامل این توطئه از جمله محمدرضا خاتمی، اصغرزاده، میردامادی، عبدی و... به اوپوزیسیون دولت و آزادیخواه تبدیل شدهاند، و از تحریمها «انتقاد» هم میکنند! شاید بهتر است ببینیم کدام گروه باعث این تحریمها شد تا روشن شود عاملان اصلی اعمال تحریم و جنگ بر ملت ایران اکنون «مدافع حقوق مردم» شدهاند! بله! این واژگون نمائی معجزات فراوان دارد. از جمله به شما میگوید، آن زن مصری به دلیل داشتن «حجاب» به قتل رسید و مسئول قتل او هم دولت آلمان بوده! بعد هم آخوند شاهرودی جنایتکار با توسل به همان تکه پارچه بیانیه صادر میکند و مدافع حقوق بشر در آلمان میشود! بازگردیم به رفتن خامنهای و واژگوننمائی.
ما به هیچ عنوان خواهان «رفتن» خامنهای نیستیم. «رفتن خامنهای»، از مطالبات آنگلوساکسونهاست که عملاً از زبان اکبر بهرمانی در نماز علفزار مطرح شد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم، خطبههای نماز جماعت مطالبات استعمار از ملت ایران است. و اگر رهبر فرزانه برای نخستین بار در تاریخ 29 خردادماه سالجاری «قانونمدار» شدند، فقط به این دلیل بود که «جمعیت میلیونی» برای حمایت از موسوی به خیابان نیامد تا «ما»، یعنی اکبر بهرمانی و اربابان «پیروز» شوند.
واژة جادوئی «مردم» به دلیل ابهامی که در خود پنهان دارد بهترین پوشش برای سیاست استعمار است. در نتیجه همة دولتهای غرب که سی سال است به تماشای جنایات حکومت اسلامی نشستهاند و اموال ما ملت را هم با خوشی و خرمی تاراج میکنند، ناگهان وکیل مدافع «مردم» در ایران شدهاند. چرا؟ چون مطالبات «مردم» کذا سردادن الله اکبر، سوگواری و نشستن موسوی بجای احمدی نژاد شده! همچنانکه مطالبات مردم در سال 1357 فقط «رفتن شاه» بود. مهم نبود پس از رفتن شاه چه بر سر این ملت میآید، و اوباشی که به راه افتاده بودند چه اهدافی داشتند. مهم این بود که یک گروه برود، یک گروه دیگر بیاید! به همین دلیل روز 13 آبان 1357 پس از آنکه چماقدارهای ساواک در مرکز شهر به بانکها حمله برده و به آتش زدن ادارات دولتی پرداختند، «صدای انقلاب» ابتدا در دربار شنیده شد!
بقیة مسائل خیلی سریع جفتوجور شد. به این ترتیب که شاه ایران مسئولیت خود را در برابر ملت ایران از یاد برد. ابتدا یک حکومت نظامی به ریاست ازهاری تشکیل داد تا با تعطیلی روزنامهها بساط شایعهپراکنی و دکان رادیو «بیبیسی» گرم و داغ شود. بعد هم جیمی کارتر در نشست گوادالوپ رفتن شاه را مفید به فایده تشخیص داد و اینگونه بود که شاپور بختیار که میبایست چند سال پیش از این بحران دولت تشکیل میداد، به نخست وزیری منصوب شد تا شاه برود و مملکت را سران خائن ارتش و ساواک به دست مشتی سگهار استعمار بسپارند. چرا؟ چون «مردم» میخواستند شاه برود! ولی همچنانکه گفتیم رفتن شاه فقط برای سازمان دادن به کودتا بود. در سال 1332 نیز شاه از کشور خارج شد تا مصدق و اربابان کودتای «مردمی» را به ثمر برسانند، و محمد مصدق هم تبدیل شود به «قهرمانملی.» این مطالب را بارها گفتهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی یادآور شویم که وضعیت اسفبار امروز ایران پیامد پیروی فرضی شاه از خواست همین «مردم» فرضی است. البته از نظر ما رفتن شاه، در واقع پیروی از سیاست جهادی برژینسکی در منطقه بود که «بیبیسی» آنرا از زبان خمینی پخش میکرد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به واژة جادوئی «مردم» که همزمان در دانشگاه سابق تهران و کاخ سفید از اهمیت برخوردار شده.
همچنانکه گفتیم روز گذشته اکبربهرمانی ذکر «مردم» گرفته بود و با «مردم» و حدیث و روایت داستان سرهم میکرد. به گفتة هاشمی و البته به نقل از خمینی، «اگر مردم راضی نباشند، حکومت اسلامی نخواهد بود.» البته بیانیه نویس «ساتاس» فراموش کرده بود که هنگام عزل بنیصدر، همین خمینی گفت، «اگر همه بگویند آری، من میگویم نه، و حق هم با من است»! آنروزها گویا «مخالفت» مردم هیچ اشکالی پیش نمیآورد. باری اکبربهرمانی میگوید در مورد سخنان حکیمانة اماماش «تحقیق» کرده و منبع حکمت «امام» را در حدیثی یافته که خیلی هم «معتبر» است. طبق این حدیث «معتبر» و البته فاقد شواهد و مدارک تاریخی، فردی به نام سیدبنطاووس روایت میکند که چنین گفت پیامبر به علی:
«تو ولی این امت هستی. اگر مردم [...] به اجماع تو را قبول کردند[...] بپذیر [...] و اگر دیدی اختلاف کردند ولشان کن و بگذار هر کاری که میخواهند بکنند و خداوند برای تو راهی پیدا میکند که به اهدافت برسی. این حدیث بسیار معتبر است و[...]»
بله! همانطور که فرمودند این حدیث بسیار «معتبر» است! اعتبارش هم همان پیشنهاد خاتمی است. حال فرض میکنیم سخنان محمد خطاب به علی هم واقعیت داشته باشد. ولی ما در قرن هفتم میلادی و در خیمههای صحرای عربستان زندگی نمیکنیم. محمد، علی، سیدبنطاووس نمیتوانند از واقعیات این عصر آگاهی داشته باشند. ما ملت کجا هستیم؟ در ایران و در هزارة سوم. شرایط جغرافیائی ما چیست؟ اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما چگونه است؟ و ... اهداف استعمار در کشور ما چیست؟ گویا رفسنجانی میخواهد پاسخ این پرسشها را نیز از همان شیخ «طاووس» دریافت کند!
از نظر جغرافیائی، دو کشور همسایة ما توسط ارتش ناتو اشغال شدهاند، در پاکستان جنگ داخلی بین دو گروه طالبان همچنان ادامه دارد، ترکیه عضو سازمان ناتو است و مشغول سرکوب کردها! دامنة ناآرامی و تروریسم به روسیه هم کشیده شده و خلاصه بگوئیم کل منطقه ناآرام است. از نظر اقتصادی بر سر تقسیم منابع انرژی جنگ بین ابرقدرتها همچنان ادامه دارد و توافقی هم حاصل نشده. در نتیجه بازتاب عدم توافق اینان را ملت ایران متحمل میشود: تحریم اقتصادی، تهدید نظامی توسط قدرتهای خارجی تؤام با آشوب اجتماعی در داخل.
در داخل دعوا بر سر چیست؟ در ظاهر بر سر یک مشت برگة رأی در یک شبهانتخابات مضحک، و در واقع بر سر تأمین منافع اربابان حکومت اسلامی. حکومتی که برای توجیه مزدوری و خیانت خود دست به دامان حدیث و روایت و مزخرفات شده. نهایت امر همین جنگ زرگری به نیویورک کشیده. از مطرب پنتاگون، تا سگهای سیرک عموسام و پاسدار و ساواکی و بورسیه و تحفة محفل نوبل همه در مورد «تقلب»، آنهم فقط در همین انتخابات به «اجماع» رسیده و مشغول معلق زدناند.
ولی در واقع دعوا بر سر چپاول نفت و گاز منطقه است که بدون استقرار حکومتهای حدیث و روایت و بیبیگوزک امکانپذیر نیست. چرا؟ چون فقط در این نوع حکومتهاست که اسناد و مدارک و واقعیت تاریخی و جغرافیائی و اجتماعی و فرهنگی هیچ اهمیتی ندارد. در این نوع حکومتهای استعماری همة مسائل را میتوان در پس پردة «تقدس» و حدیث و مزخرفات و بیبیگوزک پنهان داشت. خطبههای بیشرمانة اکبر بهرمانی شاهدی است بر این مدعا.
خارج از همة شایعاتی که در مورد فساد مالی حکومت اسلامی بر سر زبانهاست، افتضاح اختلاس 123 میلیارد تومان توسط «رفیق دوست»، از همکاران سردار اکبر را کسی فراموش نکرده. مسلماً آنزمان «اعتماد مردم» به دولت محکم و استوار بوده! و بحران مشروعیت هم پیش نیامده بود. چرا که «مردم» راضی بودند و در نمازهای جمعه همین «مردم» شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر» سر میدادند. یا زمانیکه پسر واعظی طبسی چند میلیارد ناقابل به جیب میزند، قوة قضائیه جرم او را «جهل به قانون» تفسیر میکند و اعتماد مردم هیچ خدشهای بر نمیدارد. به عبارت دیگر در این حکومت نکبت و ادبار هر دزد و جنایتکاری به شرط اینکه با نعلین و دستار مرتبط باشد در اعمال خود آزاد خواهد بود، چرا که میتواند بگوید از قانون بیاطلاع بوده. ولی اگر کسی یک کیسه برنج میدزدد چون گرسنه است دستش را همین قوة قضائیه قطع میکند تا مردم با «عدالت اسلامی» بهتر آشنا شوند و «بحران مشروعیت» هم پیش نیاید. بله بدون این حکومتهای «بیبیگوزکپرست» که بر دو ابهام «خدا» و «مردم» تکیه دارند، تاراج ملتها امکانپذیر نیست:
«آنچه میتوانیم بر روی آن تکیه کنیم، دو چیز است؛ یکی خدا و دیگری مردم [...] سروکار پیغمبر اسلام در جامعة [در قبیلة] خود نه با زور بود نه با قدرت با مردم بود [...] پیامبر همواره [...] مراقب بودند هیچ حقی از جامعة اسلامی ضایع نشود[...] پیامبر بنیانی را گذاشت که امروز یک میلیارد و 600 میلیون نفر پیرو آن هستند[...]»
چقدر عجیب است که یک میلیارد و ششصد میلیون دلار ما برابر است با تعداد مسلمین! دولت انگلستان برای هر مسلمان یک دلار از ما باج گرفته! البته به قول حزب انگلیسی توده، کار خوبی کرده، چرا که این پول پسر خامنهای بوده! لازم است یک طومار تشکر هم برای جنتلمنها ارسال کنیم که چنین الطافی به ما «مردم» دارند. بگذریم! سروکار حکومت اسلامی هم، نه با «زور» است نه با «قدرت»، با همان «مردم» است که امروز برخلاف انتظار اربابان این حکومت به خیابانها نخواهند آمد. پس حضرت «رابرت وود» که از همة خواستههای قلبی «مردم» در ایران اطلاع دارند باید بدانند که مردم ایران به دلیل عملیات خرابکارانه در هواپیمای خطوط کاسپین ارتباطشان را با «منطقة نوروز» قطع نخواهند کرد، چون ریشههای فرهنگشان در صحرای عربستان نیست.
امروز پس از گذشت سه دهه، فرصتی فراهم آمده تا مردم ایران مطالبات خود را مطرح کنند. و این مطالبات مسلماً با تجمع در خیابانها به دست نخواهد آمد. کاملاً بر عکس! عربدهجوئی در خیابان و درگیری با نیروهای انتظامی جنبش مدنی را فقط به بیراههای میکشاند که در انتهای آن لگدمال شدن مطالبات واقعی ملت ایران قرار دارد. اشتباه نکنیم! حکومت اسلامی ترجیح میدهد که مردم بجای طرح مطالبات خود با نیروهای انتظامی درگیر شوند! چرا که چنین شرایطی سرکوب مردم و تهدید بیگانه را به همراه میآورد، و نهایت امر مذاکرات هستهای را معلق کرده، بحران در کل منطقه را افزایش میدهد. و این در واقع خواست اربابان همین حکومت است. به یاد داشته باشیم که تغییرات سیاسی در ایران به معنای تغییر در تمام منطقه است. سی سال پیش سازمان ناتو از طریق استقرار حکومت اسلامی در ایران، دست اسرائیل را برای تجاوز به لبنان و کشتار فلسطینیها باز گذاشت. سپس همین سازمان جنایتکار از طریق استقرار حکومت اسلامی، دو کشور عراق و افغانستان را به مخروبه تبدیل کرد، و در پاکستان هم که شاهدیم چه میگذرد. در واقع سیاست ناتو گسترش خشونت است. بنابراین تنها راه مبارزه با حکومت اسلامی و ارباباناش در غرب پرهیز از هرگونه خشونت خواهد بود. به یاد داشته باشیم که مبارزة مسالمتآمیز سختترین نوع مبارزه است.
پس همة گروههائی که مدعی طرفداری از دمکراسی شدهاند باید بدانند، دمکراسی «انسانمحور» است، رنگ ندارد، جنس ندارد و به هیچ عنوان نمیتواند «مردم محور» و «تودهپرست» و ... باشد. دمکراسی برخلاف آنچه تبلیغات به خورد مردم ایران میدهد، «حکومت مردم بر مردم» نیست! دمکراسی حکومت «نظم دمکراتیک بر مردم» است. نظم دمکراتیک یا قوانین دمکراتیک را نیز «شهروندانی» تدوین میکنند که با تکیه بر ساختاری «انسانمحور» پای به مجلس نمایندگان میگذارند. بنابراین در یک نظام دمکراتیک روحانیجماعت حق تدوین قانون و نظارت بر اجرای آنرا نخواهد داشت. به همین دلیل خط قرمز ما «جدائی دین از سیاست» خواهد بود و در مورد آن نیز مفصلاً توضیح دادهایم. این اصل اساسی به ما امکان میدهد در واقعیت «زمان» و «مکان» قرار گیریم.
به عنوان نمونه اگر جدائی دین از سیاست در ایران حاکم میبود، هیچکس، هیچ نهاد و هیچ حزبی نمیتوانست به بهانة واهی «دشمنی یهودیان با پیامبر اسلام»، آنهم در قرن هفتم میلادی و در صحرای عربستان، در قرن بیستم در کشور ایران عربدة «مرگ بر اسرائیل» سر دهد یا یک رئیس جمهور «پاک کردن اسرائیل از نقشة جغرافیا» را به عنوان برنامة سیاسی به خورد ملت بدهد. از نظر ما برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران پذیرفتن اصل «جدائی دین از سیاست» الزامی است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت