رابرت و رفراندوم!
...
ما در هیچیک از تظاهرات و تجمعات مخالفنمایان حکومت اسلامی شرکت نخواهیم کرد، هیچ بیانیهای هم در حمایت از «پیروان خط امام» امضاء نمیکنیم، کسانی که پرچم مبارزه با تقلب فرضی در انتخابات مضحک جمکران را برافراشتهاند به مراتب از حکومت اسلامی متقلبتراند.
روز گذشته دفتر نوآم چامسکی را در جریان استفادة سوء «فاشیست ـ مسلمانهای» ایرانینما از نام وی قرار دادیم. امروز بعضی از سایتهای تودهپرست خبر دروغ مبنی بر حمایت چامسکی از سیرک سیار عموسام در نیویورک را «حذف» کردند، بقیه از جمله سایت آخوند پرستان بینوای زمانه که مانند دیگر فعلة فاشیسم فریاد شکایت از «تقلب» به آسمان بردهاند، هنوز پای بر این دروغ میفشارند. پس حضور فعلة فاشیسم به ویژه سایتهای چپنما میگوئیم، اینبار اگر با توسل به نام چامسکی قصد بهره برداری سیاسی به نفع فاشیسم را داشته باشند، برخورد دیگری خواهیم داشت. به این ترتیب که از طریق حقوقی مسائل را پیگیری خواهیم کرد.
میدانید که اینکار جرم است، در نتیجه جریمه و محکومیت هم به همراه خواهد داشت. شکایتنامه با سند و مدرک از جمله تصاویر مطالب مربوط به مصاحبة دروغین پاسداراکبر با چامسکی و خبر «مؤثق» اخیر آماده است. البته پیگیری حقوقی سریع به نتیجه نمیرسد، ولی اگر ادعانامه را در دادگاه مطرح کنیم هر چه مقرری از حکومت گورکنها دریافت میکنید باید خرج دادگاه شود. با توجه به سوابق حکومت اسلامی و با توجه به سوابق اوپوزیسیون متقلب و کلاهبردار این حکومت در داخل و خارج مرزها به شما متقلبان که مدعی مخالفت با تقلب هم شدهاید اطمینان میدهیم کار به اینجا ختم نخواهد شد.
حال بپردازیم به لزوم پرهیز از خشونت در برخورد با حکومت اسلامی. پیش از پرداختن به این موضوع یادآور شویم خشونت، مانند پروپاگاند استعمار فقط به گسترش خشونت میانجامد. خشونت مراحل مختلفی دارد که از گفتار آغاز میشود و به خشونت در رفتار منتهی خواهد شد. و اوج خشونت همچنانکه میدانیم جنگ است. به عبارت دیگر زمانیکه گفتار و رفتار منطقی جای خود را به توپ و تانک و بمب میسپارد و گلوله بجای کلام مینشیند. ولی به طور کلی و به مفهوم «عام»، جایگزینی «گفتار منطقی» به هر صورت نوعی خشونت تلقی خواهد شد. چرا که انزوای «گفتار منطقی»، به عنوان پایه و اساس هنجار دمکراتیک در ترادف با خشونت قرار میگیرد. به همین دلیل است که میگوئیم دمکراسی نه جنس دارد و نه رنگ. دمکراسی فقط قانون «انسانمحور» دارد و نیروهای انتظامی یک دمکراسی موظفاند نظم قانونی را در جامعه تأمین کنند. و بر پایة همین تعریف از دمکراسی است که به فعالان جنبش مدنی توصیه میکنیم مراسم احمقانة سوگواری و سیاهپوشی در پارکها را تحریم کنند و اجازه ندهند غم و اندوه و گریهزاری بر فضای اجتماعی کشور حاکم شود. جنبش مدنی با مرگپرستی و لاتبازی عزاداران حسینی در تضاد قرار میگیرد.
از اینرو به اهالی مرزپرگهر که همه روزه با سنگ و چوب و چاقو به زدوخورد با نیروهای انتظامی مشغول میشوند و عربدة اللهاکبر سر میدهند، صریحا میگوئیم که دانسته یا ندانسته، مانند سال 1357 زمینة سرکوب جنبش مدنی را فراهم میآورند و از این منظر در سنگر خامنهای و رفسنجانی نشستهاند. ما دچار توهم نمیشویم. مردمپرست و مردممحور هم نیستیم. در نتیجه به صراحت میبینیم که به دلیل پریشان احوالی لندن و واشنگتن، امروز خردجال در جمکران با خردجال در لندن و واشنگتن همزبان شده. و بسیج دانشجوئی، اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، علیخامنهای و پاسدار شریعتمداری، حاکمیت اسرائیل و کارفرمایان بیبیسی و رادیو فردا همصدا از یک مطلب واحد و مشخص ابراز نگرانی میکنند: انتصاب رحیم مشائی به معاونت احمدینژاد! چرا؟ چون مشائی باید بر صلح با اسرائیل صحه بگذارد. و صلح در منطقه مترادف با مرگ آنگلوساکسونهای اشغالگر است.
به همین دلیل است که «جاهل و جنتلمن» در دو سوی آتلانتیک با نوکران خود در جمکران، از رهبر و اکبر و بسیج و آیات عظام در یک صف ایستادهاند: صف قانونشکنی در ایران. اینهمه برای تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی و ممانعت از استقرار صلح در فلسطین. روشنتر بگوئیم این همان «سیاست انسداد» است که گروه برژینسکی با توسل به نهضت عاظادی، اکبر بهرمانی، خمینی و دیگر اوباش اسلامگرا بر کل منطقه تحمیل کرد تا دست اسرائیل برای کشتار و سرکوب مردم لبنان و فلسطین و فروش سلاح به حکومت اسلامی باز باشد. این همان سیاستی است که میکوشد جهت ایجاد «اجماع» در بین ناراضیان شوتوپرت، انتخابات فرضی جمکران را مخدوش جلوه داده مطالبات مردم ایران را به نشستن موسوی بجای احمدی نژاد تقلیل دهد. پیام این سیاست را ابتدا از زبان برنار کوشنر شنیدیم که به رسمیت شناختن انتخابات جمکران را به صورت «مشروط» ممکن میدانست. متن وقوقیة اکبر بهرمانی بر اساس همین اظهارات تنظیم شده بود. گفتیم که هدف از برپائی آشوب تعلیق مذاکرات هستهای با ایران و ممانعت از مذاکرات صلح در فلسطین است. روشنتر بگوئیم آنگلوساکسونها به ویژه در لندن برای «حفظ وضع موجود» میکوشند. چون ایجاد هرجومرج در ایران همزمان کارساز سیاست جنگ طلبانة انگلستان در ایران و اسرائیل خواهد بود.
طفلک جنتلمنهای نزولخور «سیتی»! اینان رویای بازگشت به دوران تزارها را در سر میپرورانند و با توسل به واژگوننمائی میکوشند روسیه را مدافع احمدی نژاد معرفی کنند! به همین دلیل اوباشالله مدافع طاعون سبز روز جمعه در حوالی دانشگاه سابق تهران با شعار «مرگ بر روسیه» پرچم این کشور را آتش میزدند. حاج اکبر هم به «چین» نصیحت میکرد حقوق شهرونداناش را رعایت کند! این آخوندجماعت درست مانند اوباش دریده و وقیح است و در راه نوکری برای ارباب از هیچ پدرسوختگی و تقلبی دریغ نمیکند. امروز هم برای «مبارزه با تقلب» و رفع تردید فرضی «مردم» دروغ میگوید. چاقوکشهایاش هم در خیابان به زدوخورد با پلیس مشغولاند تا شاید چند جسد دیگر به میرحسین و شیخ کروبی هدیه کنند و بساط روضه و زوزه رونق گیرد. باشد که شیرین عبادی بینوا هم بتواند سیرک «مادران سیاهپوش» در پارکها به راه اندازد. گروههائی که در داخلوخارج کشور به بهانة دفاع از حقوق مردم ایران بسیج شدهاند در واقع خواهان تداوم همین حکومتاند.
این است آنروی سکة «انساندوستی» دارودستة موسوی، گروههای مدعی دفاع از حقوق بشر، مطرب و لوطی و عنتر پنتاگون که امروز رابرت ردفورد هم به آنان پیوست. بله سیرکهای هزارة سوم برای زدن جیب ملتها «سینما» را هم به برنامة خود افزودهاند. بگذریم و بازگردیم به سیرک جمکران که نه شرقی و نه غربی، بلکه اسلامی است و با عربدة الله اکبر و شعار مرگ بر این و آن و آتش زدن پرچم و نوحه و سوگواری و ستایش رهبر توام است. درست مثل برنامة عزاداران حسینی به روایت ایرج میرزا:
ای نره خر سبیل گنده
خجلت نکشی میان مردم
از این حرکات مثل ج...ده
تخم چه کسی بریده خواهی
با این قمههای نابرنده
آری! اوباشالله جمکران در خیابانهای مرکزی تهران با روسیه میجنگند. پیشتر در همین مکان مقدس، به قول امام دجال و «روشن ضمیرشان» به «آمریکا و اذنابش» سیلی میزدند و هر روز «امپریاس» را شکست میدادند. امروز نوبت روسیه و چین فرا رسیده. بله در سینما «امپریاس» همة کارهای غیرممکن امکانپذیر میشود. پس از خطبههای اکبر بهرمانی در سینما امپریاس، نوبت به خطبههای «رابرت وود» رسید و بعد هم پیشنهاد ابلهانة «مجمع روحانیت» را از زبان محمد خاتمی، نابغة جمکران شنیدیم. اینان با تکیه بر پروپاگاند بیبیسی و رادیو فردا یک پیشنهاد «گوگوشی» ارائه کردهاند که همة ایرانیان در مورد آن به «اجماع» خواهند رسید.
گوگوش چه میخواست؟ آزادی و سرفرازی ایران. چه کسی خواهان آزادی و سرفرازی ایران است؟ همة ایرانیان. حال ببینیم خاتمی چه میگوید؟ خاتمی میخواهد برای کسب مشروعیت دولت یک رفراندوم برپا کند و از مردم بپرسد از وضعیتی که پیش آمده راضی هستند؟ چنین پرسش مزورانهای نیز ایجاد «اجماع» میکند. اگر چنین پرسشی مطرح شود، همة مردم از رهبر و اکبر و مهرورزی و ... به آن پاسخ منفی خواهند داد چرا که هیچکس از این اوضاع رضایت ندارد. حتی رابرت ردفورد!
زمانی که متقلبان مخالف تقلب ناچار شدند دکان چامسکی فروشی را تعطیل کنند، بلافاصله رابرت ردفورد وارد میدان شد، البته در نقش «ساندنس کید»، رهبر سارقان مسلح بانک که جهت زدن «بانک ملت» بجای تفنگ، شعار«حقوقبشر» در دست دارد. بله این شعار، از هر سلاحی قتالتر است چون در ابعاد جهانی وحدت کلمه ایجاد میکند. هیچکس با حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد. جیمی کارتر خونآشام هم با توسل به همین شعار جادوئی یک موجود وحشی و روانپریش را به عنوان رهبر آزادیخواهان ایران به شوتوپرتهای ناراضی قالب کرد. آنروز هم «مردم» از وضعیت پیش آمده ناراضی بودند، و همة «مخالفان شاه» و زندانیان سیاسی را هم «آزادیخواه» تلقی میکردند. دیدیم که راه خطا رفتند. آنروز هم «مردم» با بختیار مخالفت میکردند چون بختیار خواهان فراهم آوردن سازوکار قانونی برای تغییر نظام سلطنتی به جمهوری «سوسیال ـ دمکرات» بود. آنروز هم «مردم» با چوب و چماق و عربدة «مرگ بر بختیار» با نیروی انتظامی درگیر میشدند، چون روسپیهای سیاسی همچون نهضت عاظادی به پیروی از مصدقالسلطنه و به رهبری امام «روشن ضمیر» در پی کسب مشروعیت خیابانی و تشکیل حکومت سرگذر بودند. موفق هم شدند، چون حمایت آمریکا و هم پیماناناش را داشتند.
آنروز چند نفر از ایرانیان «نخبه» و حقوقدان و روشنفکر در داخل مرزها از حاکمیت قانون و تغییر قانونی سلطنت دفاع کردند؟ چند تن از ایرانیان در خارج از مرزها از پیشنهاد بختیار حمایت کردند؟ جز نام مصطفی رحیمی روشنفکر ممنوعالقلم صدای کسی شنیده شد؟ نه! همه لاتبازی و عربدهجوئی درخیابانها را «مبارزة سیاسی» میانگاشتند. امروز هم اوباش کودتاچی از جمله محمد خاتمی، اکبر بهرمانی و گروه ظاهراً «اصلاحطلب» میپندارند در بر همان پاشنة سابق میچرخد. دوباره کنیزکان جیرهخوار حکومت توحش دست به قلم برده و همانطورکه سهراب را به سجاده و تسبیح پیوند زدند، اکبر بهرمانی را بیشرمانه با بختیار به قیاس کشیدهاند. چرا؟ چون بینوایان فرهنگی تفاوت «قانونگرا» و «قانونشکن» را نمیشناسند، یا مانند حزب انگلیسی توده سعی در مخدوش کردن مرز مفاهیم دارند. ظاهراً «مردم» چنین میپسندند. هر چند که مزخرفات بهرمانی تکرار مطالبات استعمار باشد: قانون شکنی و تشکیل حکومت خیابانی با تکیه بر «خدا» و «مردم» درست مثل روزهای نخست «انقلاب پرشکوه» ژنرال هویزر.
آنروزها هم مردم خواهان «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» بودند. در نتیجه روز 22 بهمن ماه 1357 عموسام وضعیت دلخواه را برایشان فراهم آورد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به رابرت ردفورد یا همان «ساندنس کید» خودمان که یک جشنوارة ساندنس هم به راه انداخته و خیلی، خیلی هنر دوست و اسلام نواز از آب در آمده. بله ایشان که به تازگی در هامبورگ با یک دلبرک 52 ساله پیمان زناشوئی بستهاند، برای گذراندن ماه عسل، قرار شده سیرک تابستانی عموسام در نیویورک را برگزینند و دست در دست گوگوش و ابی و پاسداراکبر حقوق بشر را برای ما ملت تأمین بفرمایند. افسوس که پل نیومن یا «بوچ کاسیدی»، در راه تأمین حقوق ملت ایران درهمان فیلم شهید شد! اگر نه ایشان هم در امر مقدس سرقت «بانک ملت» در کنار «ساندنسکید» قرار میگرفتند و مقداری آبدهان به زمین میانداختند. بعد هم همانطور که جون بائز در کنج آشپزخانهاش «ما یه روز پیروز میشیم» برای ما ملت میخواند، گوگوش برای حاضران «کاشکی این دیوار خراب شه» زمزمه میکند. آنگاه ما ایرانیان در استخر آزادیهای «چارسو» و «پهنة بازار» و «لب بومما» شناور خواهیم شد. حال بپردازیم به مسائل جدی.
ما در هر حال با توسل به خشونت و تحرکات قانونشکنان در ایران مخالفایم و دلائل آنرا امروز به تفصیل در همین وبلاگ توضیح خواهیم داد. یادآور شویم برخلاف سخنرانیهای رهبر حکومت اسلامی، «قانونشکن» کل حاکمیت است، نه بخشی از آن. و حامیان حکومت قانونشکن جمکران در لندن و واشنگتن نشستهاند. اینان امروز به بهانة حمایت از «حقوق» مردم ایران رسماً با جیرهخواران خود همصدا شده ذکر «مردم» گرفتهاند. و رهبر هم فقط در ظاهر بر طبل قانون میکوبد. در حالیکه هیچکس قانون را در حکومت اسلامی رعایت نمیکند.
اگر قانون در این حکومت رعایت میشد امروز میرحسین موسوی، کروبی و به ویژه، همسر بهرمانی که از مردم خواسته بود «به خیابان بریزند» به جرم دعوت به اغتشاش بازداشت شده بودند. امروز خامنهای باز هم سخنرانی کرده و آشوبها را به بیگانه نسبت داده در صورتی که، عمال بیگانه در مجمع تشخیص مصلحت و در رأس قوة قضائیه نشستهاند. اولی با نامهنگاری و مهملبافی، و دومی با سکوت در برابر سردمداران آشوب، قانون شکنی را تشویق میکند. در این میان نقش دولت و رسانههای رسمی از همه جالبتر است. اینان با سکوت در مورد رخدادهای اخیر عملاً زمینة شایعه پراکنی را برای سایتهای مخالفنما و به ویژه متقلب فراهم میآورند. تا شاید از این شایعات سراپا دروغ همان بهرهای نصیبشان شود که از «هزاران» شهید میدان ژاله!
روز 17 شهریورماه سال 1357، خفقان دولت و شایعه پراکنی ساواک باعث شد که مردم باور کنند نظامیان هزاران نفر را در یک تجمع مسالمتآمیز به قتل رساندهاند و خلاصه داستان «هزاران جسد» در سردخانه آنروز هم بر سرزبانها افتاد. تا اینکه چند سال پیش معلوم شد، اولاً از داخل جمعیت به سوی نظامیان تیراندازی شده، ثانیاً ماجرای «هزاران کشته» از پایه و اساس دروغ بوده. یادآور شویم روز 17 شهریور قرار بود مردم در میدان ژاله تجمع کنند. ساعت هفت صبح همان روز، زمانی که بسیاری از مردم به سوی میدان ژاله حرکت کرده بودند، رادیو دولتی ایران اعلام کرد، تجمع مذکور ممنوع است! این مختصر را گفتیم تا روشن شود حاکمیت و آشوبطلبان در یک مسیر واحد گام برمیداشتند: گسترش آشوب و خشونت. و در روز 17 شهریور برای تحمیل این شرایط «تجمع مردم» الزامی بود. حال به دلائل واقعی مردم پرستی فعلة فاشیسم بهتر پی میبریم. پیش از ادامة مطلب بازگردیم به سخنان مزورانة رفسنجانی در مراسم مضحک جمعة گذشته. بهرمانی در خطبههای نماز چه گفت؟ گفت ما به «خدا» و «مردم» تکیه داریم.
فواید دو پدیدة مبهم «خدا» و «مردم» این است که تا زمانی که تل انبوه «مردم» با حاکمیت همصدا شده و عربده و شعار پوچ سر میدهد، خدا هم با مردم و حاکمیت همسوئی خواهد داشت. زمانیکه مردم، به عنوان اقشار مختلف مطالبات انسانی و حقوق اجتماعی خود را مطرح میکنند، آنوقت است که همین حاکمیت با هی کردن ماشاالله قصابها به خیابان از زبان «خدا» به مردم تفهیم میکند که باید سکوت اختیار کنند، چون خدا با آنان مخالف است. این است فواید خدا و مردم! شارلاتانها و جیرهخوران استعمار میتوانند از آن به عنوان «پوشش» استفاده کرده، در راستای منافع استعمار تغییر موضع دهند. در صورتیکه تکیه بر قانون، حتی قانون سراپا ابهام و تناقض حکومت اسلامی این امکان را از جیرهخواران گاوچرانها سلب خواهد کرد.
دلیل اینکه ما بر منزوی کردن قانونشکنان طرفدار گروه موسوی و کروبی پای میفشاریم این است که حکومت اسلامی فقط در سنگر قانون خود در بنبست قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر روزی که خامنهای قانونمدار شد کار حکومت اسلامی به عنوان میراث توحش و خشونت خمینی و ارباباناش در لندن و واشنگتن به پایان رسید. به همین دلیل است که اربابان این حکومت دست در دست طاعونسبز، انجمنهای اسلامی و بسیج دانشجوئی تلاش میکنند دوام این حکومت را با توسل به قانونشکنی و ایجاد بحران امکانپذیر سازند. به همین دلیل است که از فردای شبهانتخابات 22 خردادماه سالجاری دست آشوب طلبان را باز گذاردهاند تا زمینه را برای تکرار توطئة 22 بهمن فراهم کنند و مطابق میل اربابان اکبر بهرمانی باز هم «خدا» بماند و «مردم». چرا که انتخابات کذا یک مشروعیت 85 درصدی برای حکومت توحش تأمین کرده که هیچیک ازگورکنها آنرا به زیر سوال نمیبرد.
حال لازم است عملة استعمار برای توجیه قانون شکنی خود، شورای نگهبان، بالاترین مرجع قانونی حکومت را به زیر سئوال ببرند و کسب مشروعیت دولت را به «رفراندوم» بگذارند. با طرح این پرسش ابلهانه: آیا از وضعیت پیش آمده راضی هستید؟ همچنانکه گفتیم این پرسش وحدت کلمه ایجاد خواهد کرد. همه به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد، حتی احمدینژاد، برندة اجباری این انتخابات! ریاست جمهور «منتخب» با اینکار از زیر بار تغییرات گسترده که در ایران به دلیل تضعیف ارباب در آمریکا اجتناب ناپذیر مینماید شانه خالی خواهد کرد. پروفسو مولانا هم باز میگردد سر کار و زندگیاش در سازمان سیا.
حال فرض میکنیم 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ در این نمایشات شرکت کرده باشند. میدانیم که فرض محال هرگز محال نیست. در نتیجه این امر مسلم است که حکومت جمکران مورد تأئید اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران قرار دارد و همه در ولایت و امامت و حماقت ذوب شدهاند. بسیار خوب! حاج سید محمد خاتمی! مگر نمیخواهی رفراندوم برگزار کنی؟ خرج و مخارج یا به قول خودتان «هزینة» رفراندوم را که متحمل میشوید، نمیشوید؟ چرا! بجز بسیج دانشجوئی، عملة تحکیم وحدت و اوباشالله که هر شب عربدة الله اکبر سر میدهند، 40 میلیون فدائی و کشته مرده هم که در بین همین «مردم» دارید، ندارید؟ چرا! در خارج از کشور هم که اوضاع بر وفق مرادتان است، انواع کنیزکان و غلامان و نخبگان با حجاب و بیحجاب و نیم حجاب تبعیدی هم که برایتان قلم میزنند و مداحی میکنند. حتی رضا پهلوی هم هوای نعلین و دستارتان را دارد و ... و فقط مائیم که در اقلیت مطلق قرار گرفتهایم. نه طرفدار مبارزات مسلحانهایم، نه خواهان اعدام و شکنجة شما جنایتکاران. نه از تجمع مضحک «مادران سیاهپوش» طرفداری میکنیم نه از استالینیستهای جیرهخوار لندن. به خداوند شما هم اعتقادی نداریم. خلاصه بگوئیم سیدمحمد اردکانی! ما طرفدار هیچ مرام و مسلکی نیستیم و نسبت ما به تعداد کثیر «مردم» طرفدار نظام مقدس ولایت فقیه شاید نسبت قطره به دریا باشد. پس وجود ما هیچ خطری برای مردم و حکومت «مردم محور» شما ایجاد نخواهد کرد. فوت کنید ما را باد خواهد برد. پس دلیلی ندارد از ما هراسی به دل راه دهید. شما که در هر حال رفراندوم برگزار میکنید، از «مردم» بپرسید، این حکومت را میخواهند، یا دمکراسی را؟
روز گذشته دفتر نوآم چامسکی را در جریان استفادة سوء «فاشیست ـ مسلمانهای» ایرانینما از نام وی قرار دادیم. امروز بعضی از سایتهای تودهپرست خبر دروغ مبنی بر حمایت چامسکی از سیرک سیار عموسام در نیویورک را «حذف» کردند، بقیه از جمله سایت آخوند پرستان بینوای زمانه که مانند دیگر فعلة فاشیسم فریاد شکایت از «تقلب» به آسمان بردهاند، هنوز پای بر این دروغ میفشارند. پس حضور فعلة فاشیسم به ویژه سایتهای چپنما میگوئیم، اینبار اگر با توسل به نام چامسکی قصد بهره برداری سیاسی به نفع فاشیسم را داشته باشند، برخورد دیگری خواهیم داشت. به این ترتیب که از طریق حقوقی مسائل را پیگیری خواهیم کرد.
میدانید که اینکار جرم است، در نتیجه جریمه و محکومیت هم به همراه خواهد داشت. شکایتنامه با سند و مدرک از جمله تصاویر مطالب مربوط به مصاحبة دروغین پاسداراکبر با چامسکی و خبر «مؤثق» اخیر آماده است. البته پیگیری حقوقی سریع به نتیجه نمیرسد، ولی اگر ادعانامه را در دادگاه مطرح کنیم هر چه مقرری از حکومت گورکنها دریافت میکنید باید خرج دادگاه شود. با توجه به سوابق حکومت اسلامی و با توجه به سوابق اوپوزیسیون متقلب و کلاهبردار این حکومت در داخل و خارج مرزها به شما متقلبان که مدعی مخالفت با تقلب هم شدهاید اطمینان میدهیم کار به اینجا ختم نخواهد شد.
حال بپردازیم به لزوم پرهیز از خشونت در برخورد با حکومت اسلامی. پیش از پرداختن به این موضوع یادآور شویم خشونت، مانند پروپاگاند استعمار فقط به گسترش خشونت میانجامد. خشونت مراحل مختلفی دارد که از گفتار آغاز میشود و به خشونت در رفتار منتهی خواهد شد. و اوج خشونت همچنانکه میدانیم جنگ است. به عبارت دیگر زمانیکه گفتار و رفتار منطقی جای خود را به توپ و تانک و بمب میسپارد و گلوله بجای کلام مینشیند. ولی به طور کلی و به مفهوم «عام»، جایگزینی «گفتار منطقی» به هر صورت نوعی خشونت تلقی خواهد شد. چرا که انزوای «گفتار منطقی»، به عنوان پایه و اساس هنجار دمکراتیک در ترادف با خشونت قرار میگیرد. به همین دلیل است که میگوئیم دمکراسی نه جنس دارد و نه رنگ. دمکراسی فقط قانون «انسانمحور» دارد و نیروهای انتظامی یک دمکراسی موظفاند نظم قانونی را در جامعه تأمین کنند. و بر پایة همین تعریف از دمکراسی است که به فعالان جنبش مدنی توصیه میکنیم مراسم احمقانة سوگواری و سیاهپوشی در پارکها را تحریم کنند و اجازه ندهند غم و اندوه و گریهزاری بر فضای اجتماعی کشور حاکم شود. جنبش مدنی با مرگپرستی و لاتبازی عزاداران حسینی در تضاد قرار میگیرد.
از اینرو به اهالی مرزپرگهر که همه روزه با سنگ و چوب و چاقو به زدوخورد با نیروهای انتظامی مشغول میشوند و عربدة اللهاکبر سر میدهند، صریحا میگوئیم که دانسته یا ندانسته، مانند سال 1357 زمینة سرکوب جنبش مدنی را فراهم میآورند و از این منظر در سنگر خامنهای و رفسنجانی نشستهاند. ما دچار توهم نمیشویم. مردمپرست و مردممحور هم نیستیم. در نتیجه به صراحت میبینیم که به دلیل پریشان احوالی لندن و واشنگتن، امروز خردجال در جمکران با خردجال در لندن و واشنگتن همزبان شده. و بسیج دانشجوئی، اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، علیخامنهای و پاسدار شریعتمداری، حاکمیت اسرائیل و کارفرمایان بیبیسی و رادیو فردا همصدا از یک مطلب واحد و مشخص ابراز نگرانی میکنند: انتصاب رحیم مشائی به معاونت احمدینژاد! چرا؟ چون مشائی باید بر صلح با اسرائیل صحه بگذارد. و صلح در منطقه مترادف با مرگ آنگلوساکسونهای اشغالگر است.
به همین دلیل است که «جاهل و جنتلمن» در دو سوی آتلانتیک با نوکران خود در جمکران، از رهبر و اکبر و بسیج و آیات عظام در یک صف ایستادهاند: صف قانونشکنی در ایران. اینهمه برای تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی و ممانعت از استقرار صلح در فلسطین. روشنتر بگوئیم این همان «سیاست انسداد» است که گروه برژینسکی با توسل به نهضت عاظادی، اکبر بهرمانی، خمینی و دیگر اوباش اسلامگرا بر کل منطقه تحمیل کرد تا دست اسرائیل برای کشتار و سرکوب مردم لبنان و فلسطین و فروش سلاح به حکومت اسلامی باز باشد. این همان سیاستی است که میکوشد جهت ایجاد «اجماع» در بین ناراضیان شوتوپرت، انتخابات فرضی جمکران را مخدوش جلوه داده مطالبات مردم ایران را به نشستن موسوی بجای احمدی نژاد تقلیل دهد. پیام این سیاست را ابتدا از زبان برنار کوشنر شنیدیم که به رسمیت شناختن انتخابات جمکران را به صورت «مشروط» ممکن میدانست. متن وقوقیة اکبر بهرمانی بر اساس همین اظهارات تنظیم شده بود. گفتیم که هدف از برپائی آشوب تعلیق مذاکرات هستهای با ایران و ممانعت از مذاکرات صلح در فلسطین است. روشنتر بگوئیم آنگلوساکسونها به ویژه در لندن برای «حفظ وضع موجود» میکوشند. چون ایجاد هرجومرج در ایران همزمان کارساز سیاست جنگ طلبانة انگلستان در ایران و اسرائیل خواهد بود.
طفلک جنتلمنهای نزولخور «سیتی»! اینان رویای بازگشت به دوران تزارها را در سر میپرورانند و با توسل به واژگوننمائی میکوشند روسیه را مدافع احمدی نژاد معرفی کنند! به همین دلیل اوباشالله مدافع طاعون سبز روز جمعه در حوالی دانشگاه سابق تهران با شعار «مرگ بر روسیه» پرچم این کشور را آتش میزدند. حاج اکبر هم به «چین» نصیحت میکرد حقوق شهرونداناش را رعایت کند! این آخوندجماعت درست مانند اوباش دریده و وقیح است و در راه نوکری برای ارباب از هیچ پدرسوختگی و تقلبی دریغ نمیکند. امروز هم برای «مبارزه با تقلب» و رفع تردید فرضی «مردم» دروغ میگوید. چاقوکشهایاش هم در خیابان به زدوخورد با پلیس مشغولاند تا شاید چند جسد دیگر به میرحسین و شیخ کروبی هدیه کنند و بساط روضه و زوزه رونق گیرد. باشد که شیرین عبادی بینوا هم بتواند سیرک «مادران سیاهپوش» در پارکها به راه اندازد. گروههائی که در داخلوخارج کشور به بهانة دفاع از حقوق مردم ایران بسیج شدهاند در واقع خواهان تداوم همین حکومتاند.
این است آنروی سکة «انساندوستی» دارودستة موسوی، گروههای مدعی دفاع از حقوق بشر، مطرب و لوطی و عنتر پنتاگون که امروز رابرت ردفورد هم به آنان پیوست. بله سیرکهای هزارة سوم برای زدن جیب ملتها «سینما» را هم به برنامة خود افزودهاند. بگذریم و بازگردیم به سیرک جمکران که نه شرقی و نه غربی، بلکه اسلامی است و با عربدة الله اکبر و شعار مرگ بر این و آن و آتش زدن پرچم و نوحه و سوگواری و ستایش رهبر توام است. درست مثل برنامة عزاداران حسینی به روایت ایرج میرزا:
ای نره خر سبیل گنده
خجلت نکشی میان مردم
از این حرکات مثل ج...ده
تخم چه کسی بریده خواهی
با این قمههای نابرنده
آری! اوباشالله جمکران در خیابانهای مرکزی تهران با روسیه میجنگند. پیشتر در همین مکان مقدس، به قول امام دجال و «روشن ضمیرشان» به «آمریکا و اذنابش» سیلی میزدند و هر روز «امپریاس» را شکست میدادند. امروز نوبت روسیه و چین فرا رسیده. بله در سینما «امپریاس» همة کارهای غیرممکن امکانپذیر میشود. پس از خطبههای اکبر بهرمانی در سینما امپریاس، نوبت به خطبههای «رابرت وود» رسید و بعد هم پیشنهاد ابلهانة «مجمع روحانیت» را از زبان محمد خاتمی، نابغة جمکران شنیدیم. اینان با تکیه بر پروپاگاند بیبیسی و رادیو فردا یک پیشنهاد «گوگوشی» ارائه کردهاند که همة ایرانیان در مورد آن به «اجماع» خواهند رسید.
گوگوش چه میخواست؟ آزادی و سرفرازی ایران. چه کسی خواهان آزادی و سرفرازی ایران است؟ همة ایرانیان. حال ببینیم خاتمی چه میگوید؟ خاتمی میخواهد برای کسب مشروعیت دولت یک رفراندوم برپا کند و از مردم بپرسد از وضعیتی که پیش آمده راضی هستند؟ چنین پرسش مزورانهای نیز ایجاد «اجماع» میکند. اگر چنین پرسشی مطرح شود، همة مردم از رهبر و اکبر و مهرورزی و ... به آن پاسخ منفی خواهند داد چرا که هیچکس از این اوضاع رضایت ندارد. حتی رابرت ردفورد!
زمانی که متقلبان مخالف تقلب ناچار شدند دکان چامسکی فروشی را تعطیل کنند، بلافاصله رابرت ردفورد وارد میدان شد، البته در نقش «ساندنس کید»، رهبر سارقان مسلح بانک که جهت زدن «بانک ملت» بجای تفنگ، شعار«حقوقبشر» در دست دارد. بله این شعار، از هر سلاحی قتالتر است چون در ابعاد جهانی وحدت کلمه ایجاد میکند. هیچکس با حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد. جیمی کارتر خونآشام هم با توسل به همین شعار جادوئی یک موجود وحشی و روانپریش را به عنوان رهبر آزادیخواهان ایران به شوتوپرتهای ناراضی قالب کرد. آنروز هم «مردم» از وضعیت پیش آمده ناراضی بودند، و همة «مخالفان شاه» و زندانیان سیاسی را هم «آزادیخواه» تلقی میکردند. دیدیم که راه خطا رفتند. آنروز هم «مردم» با بختیار مخالفت میکردند چون بختیار خواهان فراهم آوردن سازوکار قانونی برای تغییر نظام سلطنتی به جمهوری «سوسیال ـ دمکرات» بود. آنروز هم «مردم» با چوب و چماق و عربدة «مرگ بر بختیار» با نیروی انتظامی درگیر میشدند، چون روسپیهای سیاسی همچون نهضت عاظادی به پیروی از مصدقالسلطنه و به رهبری امام «روشن ضمیر» در پی کسب مشروعیت خیابانی و تشکیل حکومت سرگذر بودند. موفق هم شدند، چون حمایت آمریکا و هم پیماناناش را داشتند.
آنروز چند نفر از ایرانیان «نخبه» و حقوقدان و روشنفکر در داخل مرزها از حاکمیت قانون و تغییر قانونی سلطنت دفاع کردند؟ چند تن از ایرانیان در خارج از مرزها از پیشنهاد بختیار حمایت کردند؟ جز نام مصطفی رحیمی روشنفکر ممنوعالقلم صدای کسی شنیده شد؟ نه! همه لاتبازی و عربدهجوئی درخیابانها را «مبارزة سیاسی» میانگاشتند. امروز هم اوباش کودتاچی از جمله محمد خاتمی، اکبر بهرمانی و گروه ظاهراً «اصلاحطلب» میپندارند در بر همان پاشنة سابق میچرخد. دوباره کنیزکان جیرهخوار حکومت توحش دست به قلم برده و همانطورکه سهراب را به سجاده و تسبیح پیوند زدند، اکبر بهرمانی را بیشرمانه با بختیار به قیاس کشیدهاند. چرا؟ چون بینوایان فرهنگی تفاوت «قانونگرا» و «قانونشکن» را نمیشناسند، یا مانند حزب انگلیسی توده سعی در مخدوش کردن مرز مفاهیم دارند. ظاهراً «مردم» چنین میپسندند. هر چند که مزخرفات بهرمانی تکرار مطالبات استعمار باشد: قانون شکنی و تشکیل حکومت خیابانی با تکیه بر «خدا» و «مردم» درست مثل روزهای نخست «انقلاب پرشکوه» ژنرال هویزر.
آنروزها هم مردم خواهان «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» بودند. در نتیجه روز 22 بهمن ماه 1357 عموسام وضعیت دلخواه را برایشان فراهم آورد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به رابرت ردفورد یا همان «ساندنس کید» خودمان که یک جشنوارة ساندنس هم به راه انداخته و خیلی، خیلی هنر دوست و اسلام نواز از آب در آمده. بله ایشان که به تازگی در هامبورگ با یک دلبرک 52 ساله پیمان زناشوئی بستهاند، برای گذراندن ماه عسل، قرار شده سیرک تابستانی عموسام در نیویورک را برگزینند و دست در دست گوگوش و ابی و پاسداراکبر حقوق بشر را برای ما ملت تأمین بفرمایند. افسوس که پل نیومن یا «بوچ کاسیدی»، در راه تأمین حقوق ملت ایران درهمان فیلم شهید شد! اگر نه ایشان هم در امر مقدس سرقت «بانک ملت» در کنار «ساندنسکید» قرار میگرفتند و مقداری آبدهان به زمین میانداختند. بعد هم همانطور که جون بائز در کنج آشپزخانهاش «ما یه روز پیروز میشیم» برای ما ملت میخواند، گوگوش برای حاضران «کاشکی این دیوار خراب شه» زمزمه میکند. آنگاه ما ایرانیان در استخر آزادیهای «چارسو» و «پهنة بازار» و «لب بومما» شناور خواهیم شد. حال بپردازیم به مسائل جدی.
ما در هر حال با توسل به خشونت و تحرکات قانونشکنان در ایران مخالفایم و دلائل آنرا امروز به تفصیل در همین وبلاگ توضیح خواهیم داد. یادآور شویم برخلاف سخنرانیهای رهبر حکومت اسلامی، «قانونشکن» کل حاکمیت است، نه بخشی از آن. و حامیان حکومت قانونشکن جمکران در لندن و واشنگتن نشستهاند. اینان امروز به بهانة حمایت از «حقوق» مردم ایران رسماً با جیرهخواران خود همصدا شده ذکر «مردم» گرفتهاند. و رهبر هم فقط در ظاهر بر طبل قانون میکوبد. در حالیکه هیچکس قانون را در حکومت اسلامی رعایت نمیکند.
اگر قانون در این حکومت رعایت میشد امروز میرحسین موسوی، کروبی و به ویژه، همسر بهرمانی که از مردم خواسته بود «به خیابان بریزند» به جرم دعوت به اغتشاش بازداشت شده بودند. امروز خامنهای باز هم سخنرانی کرده و آشوبها را به بیگانه نسبت داده در صورتی که، عمال بیگانه در مجمع تشخیص مصلحت و در رأس قوة قضائیه نشستهاند. اولی با نامهنگاری و مهملبافی، و دومی با سکوت در برابر سردمداران آشوب، قانون شکنی را تشویق میکند. در این میان نقش دولت و رسانههای رسمی از همه جالبتر است. اینان با سکوت در مورد رخدادهای اخیر عملاً زمینة شایعه پراکنی را برای سایتهای مخالفنما و به ویژه متقلب فراهم میآورند. تا شاید از این شایعات سراپا دروغ همان بهرهای نصیبشان شود که از «هزاران» شهید میدان ژاله!
روز 17 شهریورماه سال 1357، خفقان دولت و شایعه پراکنی ساواک باعث شد که مردم باور کنند نظامیان هزاران نفر را در یک تجمع مسالمتآمیز به قتل رساندهاند و خلاصه داستان «هزاران جسد» در سردخانه آنروز هم بر سرزبانها افتاد. تا اینکه چند سال پیش معلوم شد، اولاً از داخل جمعیت به سوی نظامیان تیراندازی شده، ثانیاً ماجرای «هزاران کشته» از پایه و اساس دروغ بوده. یادآور شویم روز 17 شهریور قرار بود مردم در میدان ژاله تجمع کنند. ساعت هفت صبح همان روز، زمانی که بسیاری از مردم به سوی میدان ژاله حرکت کرده بودند، رادیو دولتی ایران اعلام کرد، تجمع مذکور ممنوع است! این مختصر را گفتیم تا روشن شود حاکمیت و آشوبطلبان در یک مسیر واحد گام برمیداشتند: گسترش آشوب و خشونت. و در روز 17 شهریور برای تحمیل این شرایط «تجمع مردم» الزامی بود. حال به دلائل واقعی مردم پرستی فعلة فاشیسم بهتر پی میبریم. پیش از ادامة مطلب بازگردیم به سخنان مزورانة رفسنجانی در مراسم مضحک جمعة گذشته. بهرمانی در خطبههای نماز چه گفت؟ گفت ما به «خدا» و «مردم» تکیه داریم.
فواید دو پدیدة مبهم «خدا» و «مردم» این است که تا زمانی که تل انبوه «مردم» با حاکمیت همصدا شده و عربده و شعار پوچ سر میدهد، خدا هم با مردم و حاکمیت همسوئی خواهد داشت. زمانیکه مردم، به عنوان اقشار مختلف مطالبات انسانی و حقوق اجتماعی خود را مطرح میکنند، آنوقت است که همین حاکمیت با هی کردن ماشاالله قصابها به خیابان از زبان «خدا» به مردم تفهیم میکند که باید سکوت اختیار کنند، چون خدا با آنان مخالف است. این است فواید خدا و مردم! شارلاتانها و جیرهخوران استعمار میتوانند از آن به عنوان «پوشش» استفاده کرده، در راستای منافع استعمار تغییر موضع دهند. در صورتیکه تکیه بر قانون، حتی قانون سراپا ابهام و تناقض حکومت اسلامی این امکان را از جیرهخواران گاوچرانها سلب خواهد کرد.
دلیل اینکه ما بر منزوی کردن قانونشکنان طرفدار گروه موسوی و کروبی پای میفشاریم این است که حکومت اسلامی فقط در سنگر قانون خود در بنبست قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر روزی که خامنهای قانونمدار شد کار حکومت اسلامی به عنوان میراث توحش و خشونت خمینی و ارباباناش در لندن و واشنگتن به پایان رسید. به همین دلیل است که اربابان این حکومت دست در دست طاعونسبز، انجمنهای اسلامی و بسیج دانشجوئی تلاش میکنند دوام این حکومت را با توسل به قانونشکنی و ایجاد بحران امکانپذیر سازند. به همین دلیل است که از فردای شبهانتخابات 22 خردادماه سالجاری دست آشوب طلبان را باز گذاردهاند تا زمینه را برای تکرار توطئة 22 بهمن فراهم کنند و مطابق میل اربابان اکبر بهرمانی باز هم «خدا» بماند و «مردم». چرا که انتخابات کذا یک مشروعیت 85 درصدی برای حکومت توحش تأمین کرده که هیچیک ازگورکنها آنرا به زیر سوال نمیبرد.
حال لازم است عملة استعمار برای توجیه قانون شکنی خود، شورای نگهبان، بالاترین مرجع قانونی حکومت را به زیر سئوال ببرند و کسب مشروعیت دولت را به «رفراندوم» بگذارند. با طرح این پرسش ابلهانه: آیا از وضعیت پیش آمده راضی هستید؟ همچنانکه گفتیم این پرسش وحدت کلمه ایجاد خواهد کرد. همه به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد، حتی احمدینژاد، برندة اجباری این انتخابات! ریاست جمهور «منتخب» با اینکار از زیر بار تغییرات گسترده که در ایران به دلیل تضعیف ارباب در آمریکا اجتناب ناپذیر مینماید شانه خالی خواهد کرد. پروفسو مولانا هم باز میگردد سر کار و زندگیاش در سازمان سیا.
حال فرض میکنیم 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ در این نمایشات شرکت کرده باشند. میدانیم که فرض محال هرگز محال نیست. در نتیجه این امر مسلم است که حکومت جمکران مورد تأئید اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران قرار دارد و همه در ولایت و امامت و حماقت ذوب شدهاند. بسیار خوب! حاج سید محمد خاتمی! مگر نمیخواهی رفراندوم برگزار کنی؟ خرج و مخارج یا به قول خودتان «هزینة» رفراندوم را که متحمل میشوید، نمیشوید؟ چرا! بجز بسیج دانشجوئی، عملة تحکیم وحدت و اوباشالله که هر شب عربدة الله اکبر سر میدهند، 40 میلیون فدائی و کشته مرده هم که در بین همین «مردم» دارید، ندارید؟ چرا! در خارج از کشور هم که اوضاع بر وفق مرادتان است، انواع کنیزکان و غلامان و نخبگان با حجاب و بیحجاب و نیم حجاب تبعیدی هم که برایتان قلم میزنند و مداحی میکنند. حتی رضا پهلوی هم هوای نعلین و دستارتان را دارد و ... و فقط مائیم که در اقلیت مطلق قرار گرفتهایم. نه طرفدار مبارزات مسلحانهایم، نه خواهان اعدام و شکنجة شما جنایتکاران. نه از تجمع مضحک «مادران سیاهپوش» طرفداری میکنیم نه از استالینیستهای جیرهخوار لندن. به خداوند شما هم اعتقادی نداریم. خلاصه بگوئیم سیدمحمد اردکانی! ما طرفدار هیچ مرام و مسلکی نیستیم و نسبت ما به تعداد کثیر «مردم» طرفدار نظام مقدس ولایت فقیه شاید نسبت قطره به دریا باشد. پس وجود ما هیچ خطری برای مردم و حکومت «مردم محور» شما ایجاد نخواهد کرد. فوت کنید ما را باد خواهد برد. پس دلیلی ندارد از ما هراسی به دل راه دهید. شما که در هر حال رفراندوم برگزار میکنید، از «مردم» بپرسید، این حکومت را میخواهند، یا دمکراسی را؟
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت