دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸


بی‌بنیادها!
...
ما هزاران نقش خوش دیدیم و نابینا شدیم
رنج ما بیش است از این کوران مادرزادها

«[...] مگر این وضعیت قابل تحمل است چطور سران کشور ما فریاد نمی‌کشند و از فجایع گریه نمی‌کنند[...] من نسبت به این اعتراض‌ها خوشحالم زیرا این اعتراض‌ها نشان سلامت ملت ماست [...] این عدم رضایت نشان دهندة زنده بودن ملت ماست[...]»


این آخرین نمونة شارلاتانیسم سیاسی است که توسط میرحسین موسوی در تئاتر جمکران اجرا می‌شود، تا یک پدیدة منفی را مثبت جلوه دهد. خلاصه بگوئیم، از امروز نارضایتی مردم از حکومت به عنوان یک عامل مثبت تلقی خواهد شد. پس هر چه مردم بیشتر ناراضی باشند زنده‌تر و سلامت‌تر خواهند بود. بنابراین دولت باید سعی در ایجاد نارضایتی مردم داشته باشد. به یاد داریم که جنگ برای خمینی دجال «نعمت الهی» بود و «تحریم‌ها» نیز باعث پیشرفت خامنه‌ای منفور در همة زمینه‌ها شده بود. مهملات موسوی هم بر محور همین پروپاگاند «واژگون‌نمائی» تنظیم شده.

نسترن‌ها، یاسمن‌ها، سروها، شمشادها
جمله دست‌افشان و ما دامن‌کشان چون بادها
دست پیری گر نویسد نکته‌ها دارم شگفت
کز جوانی مانده بر دیوار مغزم یاد‌ها

بله امروز معلوم شد میرحسین موسوی اصلاً «این نظام» را نمی‌خواسته! و به همین دلیل نیز به پیروی از فرمایشات چامسکی در رادیوفردا خواهان «تداوم اعتراض» است.
در پی تضعیف ایالات متحد و تزلزل حکومت اسلامی، جواد لاریجانی، غلام‌بچة سفارت و برادر علی‌کوچیکه، از طریق واژگون‌نمائی دست به تبلیغات برای گروه خاتمی زده آنان را «سکولار» می‌نامد، تا «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را طرفدار لائیسیته جا بزند. سخنان مضحک لاریجانی در حنازرچوبه، ‌مورخ 4 مردادماه سالجاری با کد: 603867 انتشار یافته. همچنان که گفتیم استعمار می‌کوشد با جنجال و هیاهو طاعون‌سبز و دیگر گروه‌های حکومتی را در جایگاه اوپوزیسیون بنشاند و در هیاهوی اینان صدای مدافعان دمکراسی را خاموش کند. به همین دلیل است که برژینسکی و نوآم چامسکی در ایران «نوعی دمکراسی» رؤیت می‌کنند. و این تبلیغات مهوع فقط به دلیل منتفی شدن گزینة‌ جنگ در منطقه شدت گرفته.

امروز دکان جنگ اسرائیل علیه ایران تعطیل شد. در واقع سفر رابرت گیتس به اسرائیل به همین منظور صورت پذیرفت. خلاصه امروز شرکت سهامی پرسود اسرائیل‌پرستان و اسلام نوازان جهان ورشکست شد. البته بسیاری از این اوضاع دلخور بودند به ویژه اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل که زمام‌شان به دست جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» است؛‌ از این شرایط بسیار ناخشود به نظر می‌رسیدند، زبان مبارک‌شان کمی به لکنت افتاده بود و دیدگان شهلای‌شان بسیار غمگین بود. «ژنرال» باراک در حضور رابرت گیتس و در برابر دوربین خبرنگاران اظهار داشتند، «ما هم معتقدیم حل مسئلة ایران فقط از راه مذاکرات دیپلماتیک ممکن است!» در پی این موضع‌گیری رسمی گورکن‌ها می‌باید هر چه زودتر مذاکرات هسته‌ای را آغاز کنند. از شما چه پنهان ما بسیار شاد و خوشحال شدیم، ‌ چرا؟ چون عقب نشینی جنگ‌طلبان غرب در منطقه فرصتی خواهد بود برای صلح.

البته مسائل دیگری نیز باعث شادی و خوشحالی ما شده بود. از جمله مطلب نویسندة محترمی که معلوم نیست بر پایة کدام منطق ادعا کر‌ده‌اند، «اعادة‌‌ حقوق بهائیان در واقع به معنای آزادی برای تمام ایرانیان است»! و همچنین مقالة اخیر پاسدار اکبر که با «الهام» از مطالب این وبلاگ راهکار «تحریم اقتصادی» ارائه داده بود. نویسندة مدافع حقوق بهائیان از اینکه نویسندة این وبلاگ از بیانیة «ما شرمگین‌ایم» انتقاد کرده و آنرا مدافع «حقوق‌بشر نسبی» دانسته متعجب شده می‌نویسند، «شما می‌توانید تصور کنید بهائیان در ایران آزاد باشند اما یهودیان، سنیان و دراویش و دانشجویان و زنان و اقلیت‌های قومی و دیگر ایرانیان از این آزادی محروم باشند؟» بعد هم شخصاً پاسخ به این پرسش عجیب را از آستین مبارک‌شان بیرون کشیده می‌گویند: «این از محالات است زیرا چون صد آید نود هم نزد ماست. آزادی بهائیان در ایران [...] وقتی قابل تصور است که اساس آزادی در ایران استوار گردد[...]‌این چه نگرشی است که همه یا هیچ و سیاه یا سفید را می‌طلبد؟ [...]‌ این بیانیه حقوق بهائیان را به عنوان مبداء برای احقاق حق تمامی ایرانیان هدف قرار داده[...]»

بی‌پرده بگوئیم نویسنده از طریق «واژگون‌نمائی» بهائیان را در ترادف با کل ملت ایران قرار داده، در نتیجه طلبکار هم شده که چرا همه از این بیانیة مضحک استقبال نکرده‌ و زبان به ستایش آن نگشوده‌اند. باید از ایشان پرسید «آزادی بهائیان» چه نوع آزادی است که آزادی همة ایرانیان را نیز شامل می‌شود؟ چه کسی به سرکار گفته بهائیان به عنوان یک اقلیت مذهبی در ترادف با کل ملت ایران قرار می‌گیرند؟ و از همه مهم‌تر سرکار براساس کدام منطق «حقوق بشر بهائی» را بجای اعلامیة حقوق بشر قرار داده‌اید؟ مگر «بشر» به دلیل بهائی بودن‌اش برتر از بشر است؟ نه! بشر، ‌ خارج از هرگونه گرایش مذهبی و تعلقات قومی و نژادی پیش از آنکه بهائی یا مسلمان و یهودی باشد، «بشر» به شمار می‌رود. استدلال سرکار به استدلال کشکی آخوندهای شیعه می‌ماند که حقوق و آزادی مردم ایران را در حق و حقوق «آخوند» خلاصه کرده‌اند. وقتی کسی مدافع حقوق بهائیان است نمی‌تواند از حقوق بشر در ایران دفاع کند. حقوق بشر، حقوق بهائیان را شامل می‌شود، حال آنکه عکس قضیه به هیچ عنوان صادق نیست. حقوق بهائیان، فقط حقوق بهائیان را در بر خواهد گرفت، و چون بهائیان «کل» مردم ایران نیستند، ‌حقوق‌شان هم نمی‌تواند مبداء حقوق ایرانیان قرار گیرد.

ای که در چنگال گرگان گوسفندی می‌کنی
دست‌وپایی زن خدا را پیش این جلادها

مبداء اعلامیة جهانی حقوق بشر، آزدی‌های فردی است نه آزادی‌های گله‌ای. مثل اینکه بعضی‌ها فراموش کرده‌اند که ملت ایران شیفتة دین و مذهب خاصی نیست. از سوی دیگر همچنانکه تا به امروز دیده‌ایم، تکیه بر بنیادهای دین و مذهب آزادی‌های فردی را در جامعه به خطر می‌اندازد. اینبار اگر خواستید بیانیه «بصدورید» با یک حقوق‌دان هم مشورت کنید تا بیانیه‌تان از نظر منطقی «نشت» نداشته باشد! در هر حال ما از اینکه آخوندهای شیعه بهائیان را سرکوب کرده و می‌کنند بسیار متأسف‌ایم، ولی به هیچ عنوان «شرمگین» نیستیم، چون هرگز در کنار آخوندهای هیچ مذهبی قرار نگرفته‌ایم. ملت ایران نمی‌تواند مسئول وحشیگری نعلین‌ها معرفی شود. به نظر ما این حاکمیت انگلستان است که می‌باید از سرکوب ایرانیان از جمله بهائیان شرمگین باشد. حال بپردازیم به مقالة «حکیمانة» پاسداراکبر.

چندی پیش در این وبلاگ به فعالان جنبش مدنی توصیه کردیم،‌ از خرید کالاهای لوکس خودداری کرده و کالاهای وارداتی را تحریم کنند، چرا که فعالیت سیاسی نمی‌تواند اقتصاد را نادیده انگارد. البته در «سیاست» امام روشن ضمیر موسوی، «اقتصاد مال خر» بود، چون حضرت امام به زعم خویش امور اقتصادی کشور را نیز در ید اختیار گرفته بودند. ولی اقتصاد در واقع توسط اربابان «امام» مدیریت می‌شد که هدف‌شان تبدیل ایران به یک بازار مصرف تمام عیار بود. در چارچوب این سیاست اقتصادی «تفکر» هم مانند بنزین و اتومبیل و لوازم آرایش می‌بایست از غرب وارد شود، امری که محقق شده. کافی است نگاهی به ترهات دارودستة شیرین عبادی و دیگر اصلاح‌طلبان بیاندازیم، خواهیم دید که همه به نشخوار کالاهای تولیدی در غرب مشغول‌اند.

خطبه‌های «نماز شنبه» را در بلاد غرب فراموش نکرده‌ایم. همة نمازگزاران مترقی یک پرچم سبز‌یونجه‌ای در دست داشتند، و بع‌بع‌کنان «آزادی» و «فریدام» می‌طلبیدند! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به مقالة پاسداراکبر،‌ که به عنوان رهبر یونجه‌پرستان، ‌ دو پیشنهاد سرشار از نبوغ ارائه داده! نخست اینکه سازمان ملل احمدی‌نژاد را به عنوان جنایتکار جنگی شناسائی کند تا وی نتواند از ایران خارج شود. دیگر اینکه «مردم» ایران که به زعم ایشان پاسدار اکبر را به رهبری برگزیده‌اند، باید کالاهای چینی و روسی را تحریم کنند!

بله گویا پاسداراکبر گذشتة پرافتخار خود را در ساواک جمکران فراموش کرده، یا می‌پندارد میرحسین موسوی پس از قتل 30 هزار زندانی اینک می‌تواند از ایران خارج شود. می‌بینیم که محافل استعماری غرب بی‌جهت به پاسداراکبر و شیرین عبادی جایزه نمی‌دهند. معیار گزینش این محافل سفله‌پرور پستی، رذالت، حماقت، فرصت‌طلبی و بلاهت اینان است. این است الگوی مطلوب برای تحمیل یک سیاست به ملت ایران. باری پاسداراکبر چندی پیش هم بدون درک مفهوم «دوسویه» یک مقالة مضحک قلمی کرده بود که در آن رابطة یک سویة دین با جامعه، رابطه‌ای «دوسویه» تلقی شده بود! اینبار هم پاسدار بی‌مقدار بیگدار به آب زده. نخست اینکه دولت روسیه جز کالای نظامی، آنهم در چارچوب توافقات حکومت اسلامی با آمریکا به ایران صادر نمی‌کند، دیگر اینکه کالاهائی که گورکن‌ها از چین وارد می‌کنند، در واقع با سرمایة یانکی‌ها در چین تولید می‌شود. در نتیجه پاسدار اکبر نابغه در واقع خواهان تحریم شرکت‌های آمریکائی شده است! شاید بهتر باشد حاج عباس میلانی فکری به حال بیسوادی و خرفتی سوگلی «حرمین شریفین» خود کرده به این رأس پاسدار حالی کند که «نسخه برداری» از مطالب دیگران «تقلب» خوانده می‌شود.

بگذریم و نگاهی به فعالیت‌های شیرین عبادی، بدیل مؤنث پاسدار اکبر بیاندازیم که از غصة افلاس حکومت اسلامی و نظام مقدس دست به دامان دبیرکل سازمان ملل شده. البته مهملات عبادی را بررسی نمی‌کنیم؛ اتلاف وقت خواهد بود. ولی یادآور شویم که ایشان از دبیرکل سازمان ملل خواسته‌اند حتماً یک «توک پا» تشریف بیاورند تهران! پس بپردازیم به تبلیغات جواد لاریجانی، جیره خوار سفارت کذا برای شبه‌اصلاح‌طلبان جمکران که سر در آخور واتیکان و کلیسای آنگلیکن دارند. این دو محفل مدافع فاشیسم، «طاعون سبز» را در واقع برای دوران ریاست جمهوری «ساراپالین» پرورش می‌دهند. به عبارت دیگر جاروجنجال فعلة فاشیسم پیرامون تقلب فرضی نوعی تمرین برای تحقق «دمکراسی»، ویراست استعمار در ایران است.

ساراپالین یا سارا «پی‌لین» که اخیراً از فرمانداری آلاسکا استعفا داد، از کاتولیک‌های متعهد و مکتبی است که برای ورود به کاخ سفید مناسب تشخیص داده شده چون از نظر سناتور مک‌کین، همة شرایط لازم برای همکاری صمیمانه با طاعون سبز را داراست. خلاصه اگر رئیس جمهور آیندة‌ ینگه‌دنیا یک کاتولیک متعهد باشد نان فاشیست‌ها در روغن شناور می‌شود و زمینة «جهاد» با کلیسای ارتدکس مسکو از هر جهت مساعد خواهد بود. در جهان طاعون زدة اسلام در مرزهای روسیه، ‌ جنتلمن‌های نزولخور نیز فدائیان اسلام را باز هم از قفس بیرون خواهند کشید، و در اروپا کاتولیک‌ها «یک دل نه صد دل» عاشق رئیس جمهور کاتولیک ینگه‌دنیا خواهند شد. البته این سناریوئی است که جاهل و جنتلمن تنظیم کرده‌اند. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با توافق واتیکان چنین رویائی در سر می‌پرورانند. مقدمات «جهان دینی» از هم اکنون فراهم آمده. اسرائیل که تاکنون دمکراسی بود اصرار دارد به عنوان «دولت یهودی» به رسمیت شناخته شود! و در این راستا قرار است کشورهای منطقه هم «یکدست» شوند.

پس از نشست گروه 8 در ایتالیا، باراک اوباما ضمن ملاقات با پاپ از او درخواست کرد که به کوشش‌ برای صلح در منطقه ادامه دهد. و اینچنین بود که چند کلیسای مسیحی در عراق منفجر شد، و گروهی از مسیحیان عراق نیز قتل‌عام شدند. تا بدانند در دمکراسی دست‌ساز آنگلوساکسون‌ها اقلیت‌های مذهبی در خطراند و حتماً باید «مهاجرت» کنند. گویا مسیحیان عراق پیام را دریافت نکردند. در نتیجه روز گذشته مردان مسلح رئیس یک کارخانة تولید نوشابه‌های گازدار را که متعلق به یک مسیحی بود به قتل رساندند.

به گزارش فیگارو، مورخ 26 ژوئیه 2009، ‌ مردان مسلح در نزدیکی موصول، به کارخانة نوشابه سازی وارد شده، علاء بشیر، مدیر کارخانه را که سی سال داشت در برابر کارگران به قتل رساندند. می‌دانیم که در این موارد پلیس مانند امام‌زمان «غایب» است. همچنین می‌بینیم که فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر در مورد تصفیة مسیحیان عراق خفقان کامل اختیار کرده‌اند، چون به محض مخالفت با سیاست‌های استعماری غرب گربه زبان‌شان را می‌خورد. نهایت امر در برابر ارائة چنین خدمات ارزشمندی، نوری المالکی، ‌نخست وزیر دولت دست‌نشانده که در واشنگتن حضور دارد یک قرارداد با دولت آمریکا به امضاء رساند که به موجب آن دانشجویان عراقی به آمریکا، ‌ انگلستان و استرالیا اعزام شوند تا بودجة دانشگاه‌های این مراکز توحش جهانی هم از طریق لفت‌ولیس پول نفت عراق تأمین شود. این است «دمکراسی» اهدائی آنگلوساکسون‌ها که جوادلاریجانی با زدن نعل وارونه در تهران مبلغ آن شده.

به گزارش حنازرچوبه، لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوة قضائیه می‌گوید، اصلاح‌طلبان اگر پیروز می‌شدند، جامعه را به سوی حکومت سکولار پیش می‌بردند و نقشه کشیده بودند که اگر شکست خوردند کشور را به سوی انقلاب مخملین ببرند! غلامبچة سفارت همچنین جبهة «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را «پایگاه تفکر سکولار ـ لیبرالیسم» نامیده. حال ببینیم محور اصلی این پروپاگاند مهوع و ابله فریب چیست؟

لاریجانی می‌کوشد با این سخنان برای جبهة طالبان جمکران کسب وجهه کند. چرا که امروز اکثر مردم ایران خواهان یک حکومت سکولاراند، در نتیجه آنگلوساکسون‌ها همة نیروی خود را به کار گرفته‌اند تا قامت خمیدة مزدوران وفادار خود را به ردای «سکولاریسم» بیارایند. می‌باید از جواد لاریجانی بپرسیم، نعلین کروبی و «خط امام روشن ضمیر» میرحسین موسوی راه به سکولاریسم می‌برد یا چادرسیاه همسر روشنفکرش؟ شاید هم «تحویل حکومت به امام زمان» در ذهن علیل سرکار لیبرالیسم و سکولاریسم شده. اصلاً بهتر است تعارف را کنار بگذارید، حقیقت را بگوئید که اصلاح طالبان با متفکران کودنی همچون حجاریان، کدیور و شرکاء در واقع مارکسیست‌اند و این سی ساله فقط برای رد گم کردن «تقیه» ‌کرده‌اند. این تعاریف نوین از سکولاریسم و لیبرالیسم را در کوچة چهارم خیابان «حافظ» به دست‌تان داده‌اند یا شخصاً به حضور غلام ‌سفارت شرفیاب شده‌اید؟ نکند غلام سفارت هنوز در دوران کلنل آیرون‌ساید گیر کرده که جیره‌خواران‌اش چنین مزخرفاتی به ما ملت تحویل می‌دهند:

«اصلاح طلبان برای ادامة‌حیات سیاسی خود به بحران نیاز دارند [اینان] قصد داشتند [در صورت پیروزی] جامعه را به سمت حکومت سکولار پیش ببرند[...] آنان معتقداند اسلام دینی برای حوزه‌های خصوصی است و حوزه‌های عمومی جامعه، ‌ نظیر دولت باید حتما بر مبنای سکولار اداره شود.[...]»


در شرایطی که پیش آمده، این مزخرفات اگر تبلیغات برای دارودستة‌ موسوی نیست پس چیست؟ البته تبلیغاتی در حد درک و فهم و شعور و بلاهت «ال‌لاریجانی». گویندة ابله، مخاطب را هم ابله پنداشته، سکولاریسم را در ترادف با بحران قرار می‌دهد. جواد لاریجانی نوعی سکولاریسم نوین اختراع کرده که بر مبنای عدم حضور نعلین در دستگاه دولت تکیه دارد. به عبارت دیگر، اگر آخوند در دولت حضور نداشته باشد، سکولاریسم کذا تحقق خواهد یافت! بهتر است بدانیم که از این «خانوادة نابغه پرور» بزودی یک رأس به ریاست قوة قضائیه جمکران منصوب خواهد شد، تا قوة‌ مقننه و قضائیه در اختیار خانوادة ‌ال‌لاریجانی قرار گیرد. و همین خانوادة جیره‌خوار استعمار وظیفه دارد زمینة مناسب را برای استقرار اصلاح‌طلبان در رأس قوة مجریه فراهم آورد،‌ تا گاوچران‌ها نیز سارا پالین را با افتخارات فراوان روانة کاخ سفید کنند. اینان می‌پندارند در سایة جنجال اخیر طاعون‌سبز خواهند توانست مردم را یکبار دیگر به عنوان سیاهی لشکر فاشیسم در برابر حوزه‌های مارگیری جمع کنند. البته اشتباه می‌کنند! جنبش مدنی هیچ ارتباطی با اصلاح‌طلبان خشونت‌طلب، روضه‌خوان‌، «قانون شکن»، متقلب و به ویژه فاقد برنامه ندارد.

بی‌نشانی به که از هر ناسزا گیری نشان
پاس بس یغماگری‌ها یاد بس بیدادها

بهتر است حکومت جمکران و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن بدانند دیگر فعلة فاشیسم را نمی‌توانند به عنوان مدافع آزادی به مردم ایران بفروشند. پس به میرحسین موسوی هم می‌گوئیم دکان سخنرانی‌های مضحک خود را تعطیل کند. امروز موسوی در جمع فرهنگیان یکی دیگر از همان سخنرانی‌های ابله‌فریب و مضحک و مخصوص خود را ایراد کرده. موسوی می‌گوید، آیا ما نظامی را می‌خواستیم که افرادی شبانه بریزند و خانه‌های مردم را ویران کنند و هیچکس هم پاسخگو نباشد؟ گویا موسوی همین امروز به وجود اوباش «همیشه در صحنه» در بطن این حکومت پی برده و نمی‌داند حکومت اسلامی دوام و بقای خود را مدیون همین «لات‌ا‌لله» است. و مسلماً نمی‌داند همان سفارتخانه‌ای که از امثال وی حمایت می‌کند، باید پاسخگوی تخریب باشد نه حکومت مفلوک جمکران که همچون اطفال مهجور هرگز پاسخگوی اعمال‌اش نبوده. شاید موسوی می‌پندارد دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان را هیچکس به یاد ندارد؛ یا اینکه کشتار زندانیان در دهة شصت فراموش شده. نه اینکه وقتی ‌هزاران زندانی پس از پایان جنگ در زندان‌ها قتل‌عام شدند، موسوی به عنوان نخست وزیر این حکومت مضحک پاسخگو بوده، امروز در این حکومت دربه‌در به دنبال پاسخگو هم می‌گردد!

برگران‌گوشان مگر سیلاب خون آرد پیام
ور نه هرگز نشنوند آوازی از فریادها
داغ ناپیدای بس زنجیرمان برگردن است
ما به صورت مانده از هر طوق و بند آزادها

کسی به این تحفة بازار نمی‌گوید، ما دوران امام روشن‌ضمیرتان را فراموش نکرده‌ایم. آنروزها که به دلیل استقرار حکومت «نورانی» اوباش مسلح به خانه‌های‌ ما می‌ریختند و اگر کسی را نمی‌یافتند، هر چه دوست داشتند با خود می‌بردند. همچنین فراموش نکرده‌ایم که قتل و بازداشت و تخریب در پی تجمع غیرمجاز صورت پذیرفت. پس چرا سرکار پاسخگوی قانون‌شکنی و برپائی تجمع غیرمجاز نیستید؟

سیل بی‌پروای رعد‌آوای رودآسا کجاست
تا فرو ریزد به هم بنیاد بی‌بنیادها
(فریدون توللی)‌


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت