«خلخال» و دهسال!
...
«تقی زاده[...] از همان آغاز رسیدن خشکه پارسائی نشان داده به ستارخان و مجاهدان ایرادها میگرفت. به ستارخان چنین گفته بود: فرج آقا در مرند شراب میخورد. و ستارخان گفته بود من فرج آقا را برای پیشنمازی نفرستادهام.»
منبع: «تاریخ مشروطه ایران»، ص 741
مسلماً این سخنان ستارخان در کتابهای «تاریخ» حکومت اسلامی وجود ندارد. چرا که تاریخ را گورکنها به طور شفاهی و از طریق نبش قبر «مینویسند». و از آنجا که امروز همة شخصیتهای سیاسی ایران میباید به پلیدی فاشیسم استعماری آلوده شوند، همة مسائل در چارچوب اسلام حکومتی قرار میگیرد.
ما هیچ بیانیهای برای حمایت از «فاشیست ـ مسلمانها» امضاء نمیکنیم و هیچ اتحادی با گروههای ضددمکراتیک از جمله با چپنمایان نخواهیم داشت. شعار ما «جدائی دین از سیاست» برای استقرار دمکراسی در ایران است.
تکرار میکنیم که پخش نمایش مهوع «اعترافگیری» با هدف کسب وجهة همزمان برای «فاشیست ـ مسلمانها» و آیات عظام صورت میپذیرد. اربابان حکومت اسلامی در محفل یوشکا فیشر قصد دارند جیرهخواران وفادار خود را به عنوان آلترناتیو جناح احمدینژاد به ملت ایران تحمیل کنند. ولی کور خواندهاند، ما با فاشیستها به ویژه با چپنمایان مسجد لندن همصدائی نداریم، چرا که برخلاف دستاربندان و دیگر شارلاتانها از جمله نخست وزیر بینوای کانادا، ما «در کنار مردم ایران» نیستیم، ما «برای مردم»، و «برای دمکراسی» هستیم.
و چقدر خوشحالایم که میبینیم «آیات عظام» و دارودستة اکبر بهرمانی و به طور کلی «اوپوزیسیون» جمکران با اربابانشان در سنگر واحدی نشستهاند: همدستی با احمدینژاد در نهان، و انتقاد از وی در برابر مردم! روشنتر بگوئیم، شریک دزد و رفیق قافلهاند. اعضای سازمان ناتو ضمن حفظ «وحدت کلمه» اعلام داشتند، احمدینژاد را به عنوان منتخب مردم میپذیریم، ولی تبریک نمیگوئیم! به زبان غیردیپلماتیک معنا و مفهوم چنین موضع مزورانهای این است که به برنامة «رابطة پنهان» با حکومت اسلامی طبق روال گذشته ادامه خواهیم داد، میچاپیم؛ ملت ایران را سرکوب میکنیم؛ البته اینهمه با حفظ صورتک «دفاع از حقوق بشر!» دارودستة اکبر بهرمانی، نهضت «عاظادی» و آیات عظام هم موضع مشابهی اتخاذ کردهاند. اینان در پناه نظام توحش الهی جیب ما ملت را میزنند، و برای اثبات این دروغ بزرگ که، اسلام گویا «ضداستبداد» است، در ملاءعام برای خامنهای و احمدی نژاد پشتچشم نازک کرده، عشوه و کرشمه میآیند! آخر کار هم میگویند «اسلام واقعی» خیلی خوب است! اینان در دوران «رهبرکبیر انقلاب» و امام روشنضمیر میرحسین موسوی نیز همین کار را میکردند. امروز فردی به نام حسین باستانی دقیقاً بر همین امر تأکید دارد!
«دهسال اعترافگیری تحت شکنجه»، عنوان یکی از مطالب گوسالهپسندی است که در «نرخ روز آنلاین»، مورخ 15 مردادماه سالجاری انتشار یافته. این عنوان احمقفریب به مخاطب چنین القاء میکند که در حکومت اسلامی تا سال 1378 برای اعتراف گیری هیچکس را تحت شکنجه قرار نمیدادهاند. فکر نکنید «حسین باستانی» خرفت و احمق است، یا پدرسوخته و شارلاتان و قلم به مزد! ابداً چنین نیست. ما اطمینان داریم حسین باستانی ده سال بیشتر ندارد، خلاصه بگوئیم، همین دهسال پیش از زیر بته بیرون آمده. چون اگر پدرومادر و خانوادهای میداشت، مسلماً حکایت اعترافات تلویزیونی، اعدامهای گروهی، قتل روزنامه نگاران و قتل عام زندانیان سیاسی را در آن سالهای «خوب» از آنان شنیده بود. سالهای خوبی که با تعیین «نخست وزیر در خیابان» آغاز شد. یعنی از نخستین روزی که یک جانور وحشی به نام آبراهام یزدی ـ جانوری که اخیراً انساننمائی میکند ـ برنامة «محاکمة تلویزیونی» را از تیمسار ناجی و سپهبد رحیمی آغاز کرد، و «جمهوریات» و «اسلامیات» نظام را بخوبی به مردم ایران معرفی نمود.
شب گذشته یک چشمه از سخنرانیهای جادوئی جناب حجتالاسلاموالمسلمین محسن کدیور را در «یوتوب» مشاهده کردیم، و به حال ملت ایران زار، زار گریستیم. آقای کدیور میفرمودند، «در زمان امام» مردم هیچ «زاویهای» با ایشان نداشتند. به عبارت دیگر برادر عیال مهاجرانی بیشرمانه ادعا میکند، در دوران وحشت خمینی همه «پیرو امام» بودهاند. البته اگر ریش خاکستری کدیور را نمیدیدم ممکن بود فکر کنم او هم مانند حسین باستانی ده ساله است و بیبته، یا شارلاتان است و پدرسوخته. ولی چون یوتوب جمال بیمثال محسن کدیور را به ما نشان میداد، دهسالگی ایشان در هر حال منتفی بود!
باری داستان ما به اینجا رسید که آقای کدیور میفرمودند، به دلیل تشکیل حزب به ما اتهام براندازی میزنند؛ به دلیل ملاقات با فلاسفهای چون «رورتی» و «هابرماس» به ما اتهام توطئه زدهاند! کدیور میگوید، ما با فلاسفه برای تبادل نظر ملاقات میکنیم، ولی اگر چنین ملاقاتهائی هم در کار نباشد ما دمکراسی را از نهجالبلاغه هم استخراج خواهیم کرد! محسنآقا ادامه میدهد، آیات عظام این نظام را مشروع نمیدانند، این نظام فاقد«جمهوریات» و «اسلامیات» است، و خلاصه «باید برود!» حجتالاسلام کدیور همچنین با اشاره به دادگستری دوران شاه نان مفصلی هم برای مصدق و بازرگان منفور به تنور چسبانده، میفرمایند، قضات در دوران شاه استقلال بیشتری داشتند.
کدیور سپس به نقل ماجرای خلخال زن یهودی پرداخته و میگوید، ببینید در دوران امام علی «حقوق بشر» تا چه حد اهمیت داشته ... و اینجا بود که ما اشکمان سرازیر شد و متوجه شدیم محفل یوشکافیشر دست از «فاشیست ـ مسلمانها» نخواهد شست. چرا؟ چون این حضرات دقیقاً در راستای همان سیاستی قرار گرفتهاند که برای «مقابله با صلح» در منطقه همزمان از سازمان حماس، و از دولت بنیامین نتانیاهو و تداوم شهرکسازی در قلمرو فلسطینیها حمایت میکند. بهتر بگوئیم محفلی که نان «سیاست انسداد» را میخورد، همان محفل جنگطلبان مدعی دفاع از حقوق بشر. سیاست سنتی این محفل در کشور ایران «ایجاد آشوب» بوده. روزگاری به بهانة نقض قرارداد تنباکو، یک بار به بهانة ملی کردن نفت، دفعة دیگر به بهانة اصلاحات «ارضی» و ... و سرانجام به بهانة «دفاع از حقوق بشر!»
محفل کذا همچنانکه شاهدیم نمیتواند بدون توسل به دستاربندان سیاستهای ایرانستیز خود را اعمال کند. هر دستاربند، یک گروه لات و اوباش دارد که با توسل به آنان فرامین ارباب را به مورد اجرا میگذارد، چرا که سیاست دستاربندان همواره عین دیانتشان بوده و در ظاهر هیچ پیوندی هم با اقتصاد و مادیات و مسائل مالی ندارد! به همین دلیل است که ماهیت حکومت اسلامی در تضاد با منافع ملی ایران قرار گرفته. چون منافع ملی، مادی و انسانی است و ارتباطی با معنویات و آرمانهای پوچ نعلینها نمیتواند برقرار کند. به همین دلیل است که محسن کدیور در جمال بیمثال فاشیستهائی از قماش «هابرماس»، فیلسوف رویت میکند و بیبیگوزک «خلخال زن یهودی» را هم مبنای دمکراسی و حقوق بشر کرده.
بله در پی اختراع «علینامه» و «عهدنامة یثرب»، بزودی باستانشناسان کارخانةرجاله پروری پس از اختراع لوح گلی «منشور حقوق بشر امام علی»، آنرا زیر خاک و خاکستر کشف میکنند، و در موزة حماقت و وقاحت به نمایش خواهند گذارد. به دلیل همین سخنان عوامفریب امثال کدیور است که ما پیوسته تکرار میکنیم «در کنار مردم» نیستیم. چرا که مردم را به سادگی میتوان فریفت. کافی است بدانیم مردم چه میخواهند تا بتوانیم بجای نشان دادن «راه» تحقق خواستههایشان آنها را به بیراهة فاجعه و به اعماق چاه سوق دهیم.
همچنانکه به مردم گفتند اگر شاه برود همة مطالبات شما برآورده خواهد شد؛ همچنانکه به مردم عراق هم گفتند ارتش آمریکا برای استقرار دمکراسی به کشور شما آمده و ... و به یاد داریم که پس از سقوط صدام حسین، «مردم» در خیابانهای بغداد چه رقص و پایکوبیای به راه انداخته بودند. آیا مردم مقصرند؟ به هیچ عنوان! مردم خواهان رهائی از استبداد بودند و به دروغ به آنان چنین وانمود کردند که اگر «یک نفر» به اسم شاه یا صدامحسین برود، استبداد هم خواهد رفت! و دیدیم که اصلاً از این خبرها نیست. امروز هم «رفتن» احمدینژاد یا خامنهای هیچ مشکلی را برای ایرانیان حل نخواهد کرد، کاملاً بر عکس چنین نمایشاتی فرصتی خواهد بود برای رستاخیز «الاغ لازار»، یا ظهور یک دیکتاتور تازه نفس و «محبوب» و بسیار سرکوبگرتر.
به همین دلیل شاهدیم «مهاجران تازه وارد»، از قماش پاسدار اکبر یا سید ابراهیم نبوی که سه دهه در جنایت و سرکوب حکومت اسلامی بر علیه منافع ملی ما شریک بودهاند، و امروز هم به خرج ما ملت در بلاد غرب لنگر انداختهاند، با صدوریدن بیانیههای مضحک خواهان محاکمة احمدینژاد و شرکاء به جرم جنایت علیه بشریت میشوند. پاسدار اکبر و سید ابراهیم نبوی مانند شیرین عبادی و آیات عظام از تغییرات غیرقابل اجتناب در حکومت اسلامی به هراس افتاده میپندارند با جنجال و هیاهو در خارج و ایجاد آشوب در داخل میتوان نظام توحش دینی را تداوم بخشید. البته دچار توهم نشویم. ساواک جمکران و نیروهای انتظامی حکومت منفور با عملة فاشیسم در فرنگ همسوئی کامل دارند. به همین دلیل است که هر روز در تهران «صدها تن» از مخالفین فرضی احمدینژاد را که شعار فاشیستی «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند، با ضربات باطوم «متفرق» میکنند، تا اینان بتوانند روز بعد در «سر کار» خود حاضر شوند، و با سردادن همان شعارها، در واقع خشونت را گسترش دهند. همچنانکه گفتیم هدف اصلی حکومت اسلامی و ارباباناش در غرب گسترش خشونت جهت تخریب جنبش مدنی است.
شرایط امروز ایران و خواست مردم چیست؟ امروز حکومت اسلامی به شدت تضعیف شده، چرا که برخلاف اظهارات مضحک موسوی مردم ایران با ماهیت واقعی تئوکراسی آشنا شده و میدانند برگزاری «انتخابات» در یک تئوکراسی یک شبیهسازی بیش نیست. یکصد و سه سال پس از صدور فرمان مشروطیت، مردم ایران دریافتهاند که 22 بهمن 1357 تداوم کودتای کلنل آیرونساید اسلامپناه بود، نه تداوم جنبش مشروطه. اینک ایرانیان میدانند ستارخان برای تحقق مطالبات انسانی جنگید، نه برای شهادت در راه پوچییات معنوی. و به شهادت تاریخ یکی از خواستههای مشروطهطلبان ایجاد «عدالتخانه» برای رهائی از احکام توحش دین بود، چرا که اسلام به دلیل انسانستیزی با منطق استعمار «سازگار» است.
کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» مینویسد، حاجی میرزا حسن و امام جمعه به تبریز آمدند تا ملایان تبریز را بر ضد مشروطه متحد کنند:
«روز 29 خرداد یک نشست بزرگی در خانه مجتهد برپا گردید. همگی مجتهدان و ملایان بنام در آنجا بودند[...] چون هنگامش رسید مجتهد پرده از کار برداشته به سخنانی پرداخت در این زمینه که مشروطه با اسلام سازش ندارد و اکنون که شاه [محمدعلیمیرزا] به کندن بنیاد آن برخاسته ما نیز به یاری شاه برخیزیم و تلگرافی برایش فرستیم. ملایان که خود دشمنان مشروطه میبودند این پیشنهاد را با خوشروئی پذیرفتند[...]»
گفتار یازدهم، صفحه 596
کسانیکه با وقایع جنبش مشروطه آشنائی دارند مسلماً با نام تقیزاده بیگانه نیستند. تقیزاده از جمله کسانی بود که در خیانت به جنبش مشروطه نقش عمدهای ایفا کرد. به کوشش وی اجتماع مردم در بهارستان پراکنده شد، تا محمدعلیشاه بتواند مجلس را به توپ ببندد. ولی اگر محمدعلیشاه مورد حمایت روسیه قرار داشت، تقیزاده از غلامان سفارت انگلیس بود، و پس از آنکه مجلس را به توپ بستند، به سفارت انگلستان پناهنده شده، در یکی از همان آکادمیهای ویژة برگزیدگان کارخانة رجاله پروری جا خوش کرد. جالب است بدانیم که در آنزمان نیز سیاست استعمار و عملکرد رسانههایش از الگوی امروز پیروی میکرد. به این ترتیب که همزمان با حمایت استعمار از آزادیستیزان، رسانههای استعمار به سرزنش ملت ایران پرداخته، نتیجه میگرفتند که شرقیها شایستة آزادی نیستند! کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» مینویسد:
«پس از شکست آزادیخواهان در تهران [...] محمدعلیمیرزا مجلس را برانداخته رشته کارها را به دست گرفت [...] برای آنکه دانسته شود این پیشامدها تا چه اندازه از ارج ایرانیان کاست، یکی دو جمله از روزنامه تایمس[تایمز] را میآورم. این نمونهای به دست داد از آنکه شرقیان شاینده زندگانی آزاد نمیباشند[...]»
گفتار یازدهم، صفحه 625.
یادآور شویم مهمترین عامل پراکندگی تجمع هواداران مشروطه در برابر مجلس، شخص تقیزاده بود که پاداش خدمات خود را در انگلیس دریافت کرد. کسروی مینویسد پیش از به توپ بسته شدن مجلس، روز 22 خردادماه، نمایندة محمدعلیشاه به مجلس آمد و خواهان پراکنده شدن مردم مجتمع در بهارستان شد:
«مردم نپذیرفتند و به غوغا برخاستند، بهبهانی نیز دودل گردید، لیکن تقیزاده ایستادگی کرده چنین وانمود کرد که رازهائی در کار است و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند[...] اینکار توده آزادیخواهان را سرافکنده و نومید[...]گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بود[...] خود را کشت و نخستین قربانی دو رنگی نمایندگان او بود[...]»
همان منبع: صفحه 571.
البته به روال مرسوم همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهدیم پادوهای استعمار خیانت و مزدوری خود را «حفظ منافع ملی» قلمداد میکنند. تقیزاده هم خیانت خود را یک شاهکار سیاسی جلوه داده گفت:
«ملت را آنارشیست قلم داده بودند میخواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمیتوانند کاری کنند، ملت مظلومیت خود را به عالم اثبات نمود. متفرق شدن انجمنهای ملی[...] شکست فاحشی به مفسدین بیایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید[...]»
این تقیزاده همان کسی است که پس از انجام مأموریت خود به سفارت انگلیس پناهنده و روانة لندن شد! هنگامیکه مشروطه خواهان در تبریز میجنگیدند، تقیزاده در لندن نشسته بود! زمانیکه ستارخان در تبریز امنیت برقرار کرد، تقیزاده ناگهان در تبریز «ظهور» نموده، دستوراتی جهت «حفظ شئونات اسلامی» صادر فرمود و پاسخ «مناسب» را نیز همانطور که در بالا گفتیم از ستارخان دریافت کرد. امروز هم ما همصدا با ستارخان به کسانیکه باز هم خلخال زن یهودی و نهج البلاغه را بیرون کشیده قصد استقرار «دمکراسی» برای ما ملت دارند میگوئیم، برای ادارة کشور، امام و پیشنماز نمیخواهیم. نهجالبلاغه و خلخال زن یهودی هم پیشکش خودتان، ما برای ادارة مسائل مملکت نیازمند تدوین قوانین انسانمحور هستیم، روضهخوان و کتابدعا هم لازم نداریم.
اصلاً به فرض که امام علی شما از ربودن خلخال یک زن یهودی به فغان و فریاد آمده باشد، با سنگسار و قصاص و نکاح با کودکان که مخالف نبوده! نکند با حکایت شیون و زاری علی میخواهید به ملت ایران تفهیم کنید که «حضرت» از بنیانگزاران «فمینیسم» هم بودهاند! ما ملت، امام خمینی روشنضمیرتان را فراموش نکردهایم. دیدیم که خاک ایران را چگونه به توبره کشید، زن ایرانی را به مرتبة بردگی ارتقاء داد، و با دستیازیدن به هزاران جنایت دیگر تلاش خود را به خرج داد تا «اسلام» خدشهدار نشود و منافع امپراتوری انگلستان پابرجا بماند. صد سال پیش نیاکان ما برای رهائی از توحش این دین استعماری و حکومت مطلقه به پا خواستند. و امروز پس از سه دهه استبداد دینی، کدیور خودفروخته در کمال بیشرمی روی «یوتوب» برای ما ملت قصة تکراری عدالت «علوی» و خلخال زن یهودی نقل میکند. زهی بیشرمی!
این قصههای عدالتطلبانه ارزانی شما باد. ما قصة کدو قلقله زن و شنگول و منگول خودمان را به مراتب به حدیث و روایات الهی شما ترجیح میدهیم. شنگول و منگول ما دین و مذهب ندارند و آزادهاند. «عدالت» برخلاف تصور شما به هیچ عنوان «زمانشمول» نیست. «عدالت» در جامعة بشری قصه و روایت هم نیست. عدالت متعلق به «انسان» است، برخاسته از نیازهای مردمان است در زمان و مکان مشخص. در زمان و مکان مشخص است که انسانها میباید بر اساس قوانین انسانمحور عدالت را در جامعة خود «تحقق» بخشند، نه با تکیه بر مشتی مزخرفات و قصههای تکراری اوباش کوچه و بازار.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت