آتشگهی دیگر!
...
هان! کجائی ای مغ خاموش
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید
امروز را جشن میگیریم که یادآور پیروزی ملت ایران در مبارزاتش بر ضد استبداد و تحجر است. اگر چه پس از گذشت یک سده، همچنان در چنگال توحش دین استعماری دستوپا میزنیم، اگر چه «خانة ملت» را مزدوران بیگانه اشغال کردهاند، از روند رخدادها سپاسگزاریم. سپاسگزاریم که امروز نقاب از چهرة استعمار فرو افتاده. امروز چهرة واقعی حاکمیت ایران، اربابان و مخالفنمایاناش در برابرمان قرار دارد. هر سه در همسوئی کامل با یکدیگر، در راه خاموش کردن ندای آزادیخواهان ایران و گسترش خشونت به «اجماع» رسیدهاند. به هوش باشیم!
ای دریغا هم زمین هم آسمان خالی است
این دژ خوابیده در سرداب خاموش فراموشی
روزگاری قلبش آتشگاه ورجاوند انسان بود
شعلههای آذرش تا دورتر مرز نگاه و باور مردم
روشنا بخشای چشم روزگاران بود
امروز 14 مرداد روز پیروزی نور روشنگری بر سیاهی تحجر و استبداد است. چهاردهم مردادماه سال 1285 خورشیدی مظفرالدینشاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد.
احمد کسروی در «تاریخ مشروطة ایران» مینویسد، ملایان جهت پنهان داشتن مخالفت خود با جنبش مشروطه، اوباش را وسیله قرار میدادند تا خود مستقیماً پای به میدان نگذارند و وانمود کنند مردم آنان را به صحنه آوردهاند:
«حاجی شیخ فضلالله و سیدعلی آقا [...] و ملامحمد آملی و بسیار دیگران از نخست دشمنی با مشروطه مینمودند، و این یک پردهکشی میبود که خودشان به میدان نیایند و اوباشان رفته آنان را بیاورند. همان روز بهبهانی کس به نزد حاجی شیخ فضلالله فرستاده او را به مجلس خواند. حاجی شیخ فضلالله بهانه آورده نیامد و به قرآن نیز سوگند خورد که به میدان[توپخانه] نیز نرود. لیکن اندکی نگذشت که اوباشان آمدند و او را با خود بردند.»
برفراز تودة خاکستر ایام
شهر بند جادوان جاودان قرن
گامخوار سم اسبان تتار و ترک
رهگذار اشتران تشنة تازی
جای پای کاروان خشم اسکندر
سیاست استعمار و شیپورهای تبلیغاتیاش در داخل و خارج دقیقاً در پی تشدید همین «تقابل دروغین» هستند. به این ترتیب که استعمار با حمایت پنهان از حاکمیت پوشالی دستاربندان، سرکوب و توحش را بر ملت ایران تحمیل میکند، و همزمان، رسانههای استعمار به سرزنش و نکوهش همان سیاستی مشغول میشوند که حکومت فروریختة ملایان بدون حمایت استعمار اصولاً قادر به اعمال آن نمیبود! در علوم سیاسی این شیوه را «مهار دوجانبه» مینامند. مهار حاکمیت دست نشانده، و همزمان ابتر کردن مخالفان واقعی همین حاکمیت!
در واقع هنگامیکه اعتراض به اعمال وحشیانة حکومت اسلامی از سوی سازمان رسوای ملل، عصای دست استعمار غرب، آغاز میشود، پامنبریهای مخالفنمای حکومت در «روزآنلاین»، «گویا نیوز»، «اخبار روز» و ... به این «اعتراضات» میپیوندند و به این ترتیب، صدای هر مخالفی در هیاهوی جیرهخواران سفرة فاشیسم گم میشود.
در طلسم جادوان از چارسو اینک اسیرانیم
تهمتن با رخش پنداری به قعر چاه افتاده
[...]
سرفرود آوردگان بر زانوی حیرت
با صدای نالة زنجیرها از خویش میپرسیم
فاتح این هفتخوان سهمگین قرن آیا کیست؟
از کدامین مرز ایرانشهر آیا رایت افرازد
پیوند ملایان و اوباشان، پیوندی است استعماری و دیرین. این پیوند «مقدس» همچنان پابرجاست. اکنون ملایان پا به پای اوباش به صحنه میآیند تا به بهانة انتقاد از حکومت و دفاع دروغین از حقوق مردم، «اسلام ضداستبداد»، همان کالای بنجل تولیدی آبدارخانة سازمان سیا را برای «هزارمین» بار به ما معرفی کنند! در این رابطه آخوند منتظری یک بیانیه صدوریده، و در آن میگوید پخش محاکمات تلویزیونی از نظر «شرعی» ممنوع است. میدانیم که در صدر اسلام نیز پیامبر گرامی با پخش اعترافات تلویزیونی سخت مخالف بودند، چون آنزمان اصلاً تلویزیون وجود نداشت. باری یکی دیگر از نعلینها به نام محققداماد به آخوند شاهرودی مینویسد که پخش اعترافات چهرة «نظام» را مخدوش میکند، و مشارکتچیهای بینوا این صحنههای تأثرآور را «شو تلویزیونی» نامیدهاند! بله، مسلماً این جانوران وحشی چنین برنامهای را «سرگرم کننده» نیز تلقی میکنند.
بر فروز آن آذر مینوئی جاوید
ای مغ خاموش در آتشگهی دیگر
باری جیرهخواران اسرائیل برای زدن نعل وارونه دادگاه کذا را «اسرائیلی» خواندهاند، و خلاصة مطلب هیچیک از اصلاحطلبان، آیات عظام و حتی اعضای خانوادة اعتراف کنندگان پایمال شدن «انسانیات» متهمان را در نظر نمیگیرد. از همه مهمتر میرحسین موسوی است که به پیروی از خط توحش، به استقبال «حذف فیزیکی» شتافته. دلیل هم روشن است، مردارخواران برای تقویت خود به جسد نیاز دارند. در نتیجه همه به نوعی «خشونت» را گسترش میدهند، و هیچکس در این میانه از «تخریب انسان» و انسانیت نگران نیست. چرا؟ چون آشوبهای پس از «کودتای انتخابات» با هدف سازمان دادن یک کودتای مخملین در پس پردة «حضورمردم» صورت پذیرفت تا جان تازهای در پیکر فرسودة حکومت استعماری اسلامی بدمد.
حال اگر اوباش طرفدار خاتمی و فدائیان «چپالله»، علیرغم همکاری ساواک و حمایت غرب در کودتای خود ناکام ماندند، دلائل آن را باید در حماقت براندازان جستجو کرد و بس! حماقت کسانیکه در صحرای کربلا، سیاهکل و خط امام روشنضمیرشان منجمد شده، و با تقدیر از مرگ، حماقت و مزدوری خود را «مبارزات سیاسی» نام گذاشتهاند! هیچکس به این نکتة پیشپاافتاده توجه ندارد که «مرگ» و «شکست» به هیچ عنوان افتخار نیست. در یک مبارزه، مرگ هنگامی ارزش دارد که بتواند به پیروزی منجر شود! مرگ در ذات خود نمیتواند «ارزش» به شمار آید، مگر در مالیخولیای فاشیستها. گویا «مبارزین» طاعونسبز «مرگ» را در ترادف با پیروزی میبینند! و از این روست که اینچنین به فاشیسم ارادت میورزند!
زینهار از این طلسم هفتبند آب و آئینه
و درخت جادوی بنیاد
در نهفت هفتخوان قرن
مانده بر جا در طلسم جادوان از دیر
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سیاست استعمار و عملکرد رسانههایاش. آنروزها، در گیرودار مبارزات مشروطه خواهان، همزمان با دسیسههای استعمار انگلیس جهت تخریب جنبش مشروطه، روزنامة تایمز به سرزنش قربانیان دسیسه میپرداخت و آنها را شایستة آزادی نمیدانست. امروز، اوپوزیسیونی که خود وابسته به حکومت اسلامی است، در داخل و خارج از مرزها در همین مسیر گام برمیدارد. به عنوان نمونه میتوان به انتقاد گروه مشارکتچیها، نهضتعاظادی، مجاهدین انقلاب اسلامی و ... و به ویژه انتقاد «آیات عظام» از شرایط اسفبار امروز اشاره کرد. اینان گویا فراموش کردهاند که این شرایط بدون تأیید اربابان چنین حکومتی نمیتواند بر ملت ایران تحمیل شود! حکومت اسلامی در مجموع، تنها وظیفهاش تأمین منافع غرب است.
کی رهاندمان از این ننگ درنگ خوف و خاموشی
شهسوار گرمپوی عرصة امید
راه او راهی است چون راه میان اشک تا لبخند
[...]
راه گم کردهست شاید در نشیب دشت
آتشی باید که در این تیرگی راهیش بنماید
زی حصار بندیان قلعة تردید
از آغاز جنبش مشروطه تا روزی که مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد، دخالت بیگانه و خیانت مزدوران بیگانه صدها ایرانی را به خاک و خون کشاند. آنروزها که دیگر امیدی به پیروزی نمانده بود، فردای روزی که شلیک 24 گلولة توپ محله امیرخیز، آخرین دژ آزادیخواهان ایران را در خون و آتش فرو برد، در تاریخ 25 تیرماه 1287 هجری قمری، آفتاب آزادی با ستارخان طلوع کرد. سردار مشروطه، آتش بس بیگانگان را نپذیرفت. روز 26 تیرماه ستارخان پرچمهای سپید تسلیم را در تبریز به زمین افکند و در نبرد «باغشمال» نیروهای حکومتی را عقب راند. روز 25 تیرماه 1288 هجری قمری مردم تهران به استقبال سردار مشروطه شتافتند.
هان! کجائی ای مغ خاموش
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید
(شفیعی کدکنی)
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید
امروز را جشن میگیریم که یادآور پیروزی ملت ایران در مبارزاتش بر ضد استبداد و تحجر است. اگر چه پس از گذشت یک سده، همچنان در چنگال توحش دین استعماری دستوپا میزنیم، اگر چه «خانة ملت» را مزدوران بیگانه اشغال کردهاند، از روند رخدادها سپاسگزاریم. سپاسگزاریم که امروز نقاب از چهرة استعمار فرو افتاده. امروز چهرة واقعی حاکمیت ایران، اربابان و مخالفنمایاناش در برابرمان قرار دارد. هر سه در همسوئی کامل با یکدیگر، در راه خاموش کردن ندای آزادیخواهان ایران و گسترش خشونت به «اجماع» رسیدهاند. به هوش باشیم!
ای دریغا هم زمین هم آسمان خالی است
این دژ خوابیده در سرداب خاموش فراموشی
روزگاری قلبش آتشگاه ورجاوند انسان بود
شعلههای آذرش تا دورتر مرز نگاه و باور مردم
روشنا بخشای چشم روزگاران بود
امروز 14 مرداد روز پیروزی نور روشنگری بر سیاهی تحجر و استبداد است. چهاردهم مردادماه سال 1285 خورشیدی مظفرالدینشاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد.
احمد کسروی در «تاریخ مشروطة ایران» مینویسد، ملایان جهت پنهان داشتن مخالفت خود با جنبش مشروطه، اوباش را وسیله قرار میدادند تا خود مستقیماً پای به میدان نگذارند و وانمود کنند مردم آنان را به صحنه آوردهاند:
«حاجی شیخ فضلالله و سیدعلی آقا [...] و ملامحمد آملی و بسیار دیگران از نخست دشمنی با مشروطه مینمودند، و این یک پردهکشی میبود که خودشان به میدان نیایند و اوباشان رفته آنان را بیاورند. همان روز بهبهانی کس به نزد حاجی شیخ فضلالله فرستاده او را به مجلس خواند. حاجی شیخ فضلالله بهانه آورده نیامد و به قرآن نیز سوگند خورد که به میدان[توپخانه] نیز نرود. لیکن اندکی نگذشت که اوباشان آمدند و او را با خود بردند.»
برفراز تودة خاکستر ایام
شهر بند جادوان جاودان قرن
گامخوار سم اسبان تتار و ترک
رهگذار اشتران تشنة تازی
جای پای کاروان خشم اسکندر
سیاست استعمار و شیپورهای تبلیغاتیاش در داخل و خارج دقیقاً در پی تشدید همین «تقابل دروغین» هستند. به این ترتیب که استعمار با حمایت پنهان از حاکمیت پوشالی دستاربندان، سرکوب و توحش را بر ملت ایران تحمیل میکند، و همزمان، رسانههای استعمار به سرزنش و نکوهش همان سیاستی مشغول میشوند که حکومت فروریختة ملایان بدون حمایت استعمار اصولاً قادر به اعمال آن نمیبود! در علوم سیاسی این شیوه را «مهار دوجانبه» مینامند. مهار حاکمیت دست نشانده، و همزمان ابتر کردن مخالفان واقعی همین حاکمیت!
در واقع هنگامیکه اعتراض به اعمال وحشیانة حکومت اسلامی از سوی سازمان رسوای ملل، عصای دست استعمار غرب، آغاز میشود، پامنبریهای مخالفنمای حکومت در «روزآنلاین»، «گویا نیوز»، «اخبار روز» و ... به این «اعتراضات» میپیوندند و به این ترتیب، صدای هر مخالفی در هیاهوی جیرهخواران سفرة فاشیسم گم میشود.
در طلسم جادوان از چارسو اینک اسیرانیم
تهمتن با رخش پنداری به قعر چاه افتاده
[...]
سرفرود آوردگان بر زانوی حیرت
با صدای نالة زنجیرها از خویش میپرسیم
فاتح این هفتخوان سهمگین قرن آیا کیست؟
از کدامین مرز ایرانشهر آیا رایت افرازد
پیوند ملایان و اوباشان، پیوندی است استعماری و دیرین. این پیوند «مقدس» همچنان پابرجاست. اکنون ملایان پا به پای اوباش به صحنه میآیند تا به بهانة انتقاد از حکومت و دفاع دروغین از حقوق مردم، «اسلام ضداستبداد»، همان کالای بنجل تولیدی آبدارخانة سازمان سیا را برای «هزارمین» بار به ما معرفی کنند! در این رابطه آخوند منتظری یک بیانیه صدوریده، و در آن میگوید پخش محاکمات تلویزیونی از نظر «شرعی» ممنوع است. میدانیم که در صدر اسلام نیز پیامبر گرامی با پخش اعترافات تلویزیونی سخت مخالف بودند، چون آنزمان اصلاً تلویزیون وجود نداشت. باری یکی دیگر از نعلینها به نام محققداماد به آخوند شاهرودی مینویسد که پخش اعترافات چهرة «نظام» را مخدوش میکند، و مشارکتچیهای بینوا این صحنههای تأثرآور را «شو تلویزیونی» نامیدهاند! بله، مسلماً این جانوران وحشی چنین برنامهای را «سرگرم کننده» نیز تلقی میکنند.
بر فروز آن آذر مینوئی جاوید
ای مغ خاموش در آتشگهی دیگر
باری جیرهخواران اسرائیل برای زدن نعل وارونه دادگاه کذا را «اسرائیلی» خواندهاند، و خلاصة مطلب هیچیک از اصلاحطلبان، آیات عظام و حتی اعضای خانوادة اعتراف کنندگان پایمال شدن «انسانیات» متهمان را در نظر نمیگیرد. از همه مهمتر میرحسین موسوی است که به پیروی از خط توحش، به استقبال «حذف فیزیکی» شتافته. دلیل هم روشن است، مردارخواران برای تقویت خود به جسد نیاز دارند. در نتیجه همه به نوعی «خشونت» را گسترش میدهند، و هیچکس در این میانه از «تخریب انسان» و انسانیت نگران نیست. چرا؟ چون آشوبهای پس از «کودتای انتخابات» با هدف سازمان دادن یک کودتای مخملین در پس پردة «حضورمردم» صورت پذیرفت تا جان تازهای در پیکر فرسودة حکومت استعماری اسلامی بدمد.
حال اگر اوباش طرفدار خاتمی و فدائیان «چپالله»، علیرغم همکاری ساواک و حمایت غرب در کودتای خود ناکام ماندند، دلائل آن را باید در حماقت براندازان جستجو کرد و بس! حماقت کسانیکه در صحرای کربلا، سیاهکل و خط امام روشنضمیرشان منجمد شده، و با تقدیر از مرگ، حماقت و مزدوری خود را «مبارزات سیاسی» نام گذاشتهاند! هیچکس به این نکتة پیشپاافتاده توجه ندارد که «مرگ» و «شکست» به هیچ عنوان افتخار نیست. در یک مبارزه، مرگ هنگامی ارزش دارد که بتواند به پیروزی منجر شود! مرگ در ذات خود نمیتواند «ارزش» به شمار آید، مگر در مالیخولیای فاشیستها. گویا «مبارزین» طاعونسبز «مرگ» را در ترادف با پیروزی میبینند! و از این روست که اینچنین به فاشیسم ارادت میورزند!
زینهار از این طلسم هفتبند آب و آئینه
و درخت جادوی بنیاد
در نهفت هفتخوان قرن
مانده بر جا در طلسم جادوان از دیر
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سیاست استعمار و عملکرد رسانههایاش. آنروزها، در گیرودار مبارزات مشروطه خواهان، همزمان با دسیسههای استعمار انگلیس جهت تخریب جنبش مشروطه، روزنامة تایمز به سرزنش قربانیان دسیسه میپرداخت و آنها را شایستة آزادی نمیدانست. امروز، اوپوزیسیونی که خود وابسته به حکومت اسلامی است، در داخل و خارج از مرزها در همین مسیر گام برمیدارد. به عنوان نمونه میتوان به انتقاد گروه مشارکتچیها، نهضتعاظادی، مجاهدین انقلاب اسلامی و ... و به ویژه انتقاد «آیات عظام» از شرایط اسفبار امروز اشاره کرد. اینان گویا فراموش کردهاند که این شرایط بدون تأیید اربابان چنین حکومتی نمیتواند بر ملت ایران تحمیل شود! حکومت اسلامی در مجموع، تنها وظیفهاش تأمین منافع غرب است.
کی رهاندمان از این ننگ درنگ خوف و خاموشی
شهسوار گرمپوی عرصة امید
راه او راهی است چون راه میان اشک تا لبخند
[...]
راه گم کردهست شاید در نشیب دشت
آتشی باید که در این تیرگی راهیش بنماید
زی حصار بندیان قلعة تردید
از آغاز جنبش مشروطه تا روزی که مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد، دخالت بیگانه و خیانت مزدوران بیگانه صدها ایرانی را به خاک و خون کشاند. آنروزها که دیگر امیدی به پیروزی نمانده بود، فردای روزی که شلیک 24 گلولة توپ محله امیرخیز، آخرین دژ آزادیخواهان ایران را در خون و آتش فرو برد، در تاریخ 25 تیرماه 1287 هجری قمری، آفتاب آزادی با ستارخان طلوع کرد. سردار مشروطه، آتش بس بیگانگان را نپذیرفت. روز 26 تیرماه ستارخان پرچمهای سپید تسلیم را در تبریز به زمین افکند و در نبرد «باغشمال» نیروهای حکومتی را عقب راند. روز 25 تیرماه 1288 هجری قمری مردم تهران به استقبال سردار مشروطه شتافتند.
هان! کجائی ای مغ خاموش
تا برافروزی به شادی بر فراز قلة تاریخ
آن فروزان آذر مینوئی جاوید
(شفیعی کدکنی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت