نبرد یا سکوت؟
...
شهنامه به ایرانی و ایران میگفت
[...]
یکروز شما در تنتان گوهر جان بود
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
وان پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود
کروبی، «چرا» و «چگونه» موضوع «شکنجه» را مطرح میکند؟ دقیقاً به همان دلیل و به همان ترتیبی که موسوی موضوع «تقلب» را مطرح کرد؛ از طریق غیرقانونی! هدف کروبی همان هدفی است که موسوی دنبال میکرد: «عقیدهسازی» و «سربازگیری» جهت گسترش سرکوب مردم.
این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست، شده محتضر
موقع خدمت، همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در
حکومت اسلامی دستدردست اربابان کروبی قصد دارد با برپائی تجمع غیرقانونی اینبار به بهانة «دفاع از حقوق زندانیان» یک دور دیگر از سرکوب را آغاز کند. ما از هموطنان میخواهیم برای ابتر کردن سیاستهای سرکوب از هرگونه تجمع، حتی تجمع مجاز خودداری کنند. قانونشکنان حکومتی، همچنانکه در تجمع 25 خرداد شاهد بودیم با هدف سرکوب جنبش مدنی تجمع غیرمجاز به راه میاندازند. شاهدیم که هیچ قانونی از تحرکات اینان ممانعت نمیکند، ولی دست سگهای هار استعمار را برای سرکوب ملت باز میگذارند.
«حاجیمیرزا محمدرضا نامی [...] که سالها در نجف درس خوانده بود [...] نیز فرصت جسته در دامن زدن به آتش آشوب با شیخ [...] همدست و همداستان گردید [...] آخوند هوسباز به جای آنکه مردم را از سر پراکند و آشوب را فرو نشاند، برای تیز گردانیدن آتش مردم چنین وانمود میکرد که آرزوی زیارت به سرش افتاده [...]»
احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، گفتار دوم.
میبینیم که آشوبطلبی دستاربندان حکایتی است بس قدیم! چه کسی با زیارت رفتن مخالفت میکند؟ هیچکس! چه کسی با شکنجه موافق است؟ هیچکس. دقیقاً به همین دلیل آخوندکروبی مخالف «شکنجه» از آب درآمده. کروبی پلید «شکنجة بازداشتشدگان» را به ابزار آشوب تبدیل کرده و میخواهد در برابر دفتر «ابتذالملی» تجمع برپا کند. آشوبطلبی شیخ کروبی فقط با هدف «تخریب جنبش مدنی» صورت میپذیرد.
جان پسر! گوش به هر خر مکن
تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن
سریال موهن و مبتذلی که با انتشار نامة مهدی کروبی آغاز شده و همچنان ادامه دارد، هدفاش «تضعیف قانون» از طریق «تقویت نقش پدر» در جامعه است. این نمایش مهوع با ایجاد جنگ زرگری بین دو پدر «حکومتی» و «غیرحکومتی» جهت بیرون راندن «پدر جامعه» یعنی «قانون» به صحنه آورده شده. پردة اول نمایش کذا این است که «پدر غیرحکومتی»، با میانبر زدن، و بدون توسل به مجاری قانونی پیرامون یک امر مسلم در زندانهای حکومت مقدس امام سیزدهم، یعنی «شکنجه و خشونت جنسی» جنجال و هیاهو به راه اندازد. پردة دوم، عبارت است از «انکار خشونت» توسط پدر حکومتی. وجه مشترک هر دو پدر این است که خود را «سخنگوی فرزند» میانگارند. پدر مخالفنما ادعا میکند «فرزند» شکنجه شده، و «پدر حکومتی»، با تکذیب شکنجة فرزند در بازداشتگاهها عملاً توحش خود را انکار میکند. در حد فاصل «دو پدر» کذا یک پدر سوم هم وجود دارد، «پدر قانونی» یا قوة قضائیه که در این هیاهو «رل نعش» را ایفا میکند، تا از این مفر مسئولیت را به گردن «پدر چهارم» بیاندازد.
به به از این مملکت خرتوخر
پدر چهارم همان «گروه ناشناس» و غیرمسئولی است که پیشتر فرماندة نیروی انتظامی هم از آن صحبت به میان آورده بود. به یاد داریم که فرماندة نیروی انتظامی در مورد آشوبهای اخیر گفته بود، «گروههای سر خود و سازمانیافتهای وجود دارند، که به هیچ نهادی وابسته نیستند و از هیچکس هم دستور نمیگیرند!» باری «پدر قانونی»، یعنی رئیس قوة قضائیه میفرمایند، در بازداشتگاههای تحت نظارت ما چنین روشهای ناپسندی مرسوم نیست! ولی پدر قانونی هیچ واکنشی به قانونشکنی «پدر مخالفنما» و «پدرحکومتی» نشان نمیدهد. قوة قضائیه نه دولت یا نیروی انتظامی را به دلیل خشونت بیمورد مورد بازخواست قرار میدهد، نه آخوند کروبی را به دلیل شایعهپراکنی و تشویش اذهان عمومی توبیخ میکند، دلیل هم روشن است: هدف از این نمایشات احقاق حقوق انسانی نیست، به هیچ عنوان. هدف پایمال کردن حقوق انسانی در کوی و برزن است.
همچنانکه گفتیم حکومت اسلامی، یک حکومت غیرقانونی است که در خیابان تشکیل شده. این حکومت همچون روسپیها «موجودیت خیابانی» و غیررسمی و قانونشکنانه دارد. همچنانکه روسپی برای گذران زندگی ناچار از خودنمائی در کوی و برزن است حکومت اسلامی هم تداوم خود را به طرق مختلف در ملاءعام تضمین میکند. پس طبیعی است که همة مسائل این حکومت خارج از «چارچوب قانون» و در ملاءعام «حل و فصل» شود. پیشتر همین حکومت برای تداوم خود اراذل و اوباش را تحت عنوان «مردم» به خیابانها میریخت، امروز اراذل و اوباش به رهبری آخوند کروبی به رسانهها هجوم آورده و عربدهجوئی میکنند.
میدانیم که «انتشار» خبر شکنجه و به ویژه خبر تجاوز به افراد در رسانهها بدون رضایت آنان نمیباید صورت پذیرد. از سوی دیگر، شکایت از تجاوز جنسی در زندان از طرف زندانی مطرح میشود و میباید به اثبات برسد. در غیر اینصورت زندانی ادعا میکند مورد تجاوز قرار گرفته و زندانبان هم انکار خواهد کرد؛ حرف زندانی است در برابر زندانبان! منطقاً قاضی اظهارات وکیل مدافع شکنجهگر را بیشتر مورد تأئید قرار میدهد. مگر اینکه شاکی بتواند اظهارات خود را با تکیه بر شواهد و شهادتهای دیگران مستند کند. در هر حال بحث ما این نیست که آخوند کروبی «چه میگوید»، بحث ما این است که آخوند کروبی «چرا و چگونه» میگوید؟ همه میدانند که در حکومت اسلامی حتی خارج از زندان شکنجه «واجب شرعی» است. مگر خارج از زندانهای این حکومت دست نشانده از سی سال پیش تا امروز چه گذشته؟
شب زندان ما را تا نبیند کس نه بتواند
ز حال ما در اندیشه کشد نقشی ز شایاناش
ما که برخلاف حسین باستانی، دهساله نیستیم و از زیر بته هم بیرون نیامدهایم، خاطرات فراوانی از بیرون زندانهای حکومت اسلامی داریم، به ویژه در دوران حیات امام روشن ضمیر و البته پیش از کودتا برای عزل بنیصدر. هدف اربابان حکومت اسلامی از ابتدا ارعاب مردم، و به ویژه جوانان بود، خصوصاً کسانی که «عضو گله» نبودند. کمیتههای حکومت اسلامی که پس از کودتای 22 بهمن تحت نظارت شهربانی فعال بودند، در خیابان برای مردم ایجاد مزاحمت میکردند، تا آنان را به خانهنشینی تشویق کنند. همزمان همین کمیتهها بدون حکم دادستانی گاهوبیگاه به خانههای مردم میریختند و همه جا را زیر و رو میکردند تا «مدرک جرم» به دست آورند.
مدرک جرم را هم خودشان تعیین میکردند: شطرنج و تختهنرد عتیقه، کارتهای بازی «آس»، کتابهای خطی، و از همه مهمتر آلبوم عکسهای خانوادگی بود که ثابت میکرد شما «ضدانقلاب» هستید. چون پیش از ظهور خردجال از نوفل لوشاتو، لباسهای «نامناسب» برتن میکردید و در میهمانیهای «طاغوت» حضور داشتید یا با «مایو» در دریای خزر شنا میکردید و خلاصه همین کافی بود که شما را به عنوان «ضد انقلاب» شناسائی کرده و مزاحمت دائم برایتان فراهم آورند. البته ما «ضدانقلاب» بودیم، هنوز هم هستیم و انقلاب خردجال را «کودتای سازمان ناتو» میدانیم. در هر حال هدف از این تحرکات این بود که به ما تفهیم کنند، نه در خیابان و نه در خانه از «امنیت» برخوردار نخواهیم بود و سگهای هارالله در کمال «استقلال» و «آزادی» میتوانند ما را با «جمهوری اسلامی» آشنا کنند.
حکایت دبیرستانها پس از ظهور خردجال را به فرصت دیگری موکول میکنیم. باری یکی از همین روزهای شیرین انقلاب پرشکوه بود که از قضای روزگار به افتخار حضور در کمیته نیز نائل شدیم چرا که برادران به ما «مشکوک» شده بودند. البته هیچ کار خلاف قانونی انجام نداده بودیم بجز تنها قدم زدن در حوالی خانه! اما وقتی برادران به شما «مشکوک» میشوند جای بحث و گفتگو نیست. در هر حال به ما توصیه کرده بودند، هرگز در برابر بازجو ابراز وجود نکنیم و مؤدب باشیم. همچنانکه پیشتر هم گفتیم بازجو تلاش میکند شما را در کوتاهترین مدت برای پاسخگوئی و اعتراف آماده کند. وقتی شما را به «جرم» قدم زدن بازداشت میکنند، فقط برای ترساندن شماست.
اتفاقاً ما هم حسابی ترسیده بودیم، چون میدانستیم در برابر یک جانور وحشی نشستهایم که منتظر فرصت برای قدرتنمائی است. ولی این فرصت فراهم نیامد به دو دلیل. نخست اینکه بازجوی محترم خیلی خوشزبان و شیرین بیان از آب درآمدند، دیگر اینکه در پاسخ به پرسشهایشان بجز عطسههای متوالی و «ببخشید»، هیچ دریافت نکردند. البته چشمشان کور! خودشان کاپشن ارتش آمریکا بتن داشتند و ما را با لباس تابستانی در سردخانه گذاشته بودند تا از سرما بلرزیم و دندانهایمان به هم بخورد شاید که «اعتراض» کنیم، و حضرت بازجو بهانهای برای بازداشت موقت بیابند.
ولی از آنجا که ما بسیار مؤدب و با نزاکت بودیم، علیرغم سرمای شدید و بازداشت بدون دلیل اعتراض نکردیم. و حضرت بازجو ضمن نقل حدیث و روایات به ما نصیحت کردند که همیشه شانس نمیآورید، اینبار خداوند رحم کرد که برادران شما را دیدند چون «تنها قدم زدن» میتواند خیلی خطرناک هم باشد، «گرگ» فراوان است و از این مزخرفات که خاله شلختهها و کنیزکان برای دختران خود تعریف میکنند تا آنها بپذیرند فقط در خانه و یا در پناه یک مرد از «امنیت» برخوردار میشوند. در هر حال حضرت بازجو حق داشتند، «بندگان خوب» خداوند به ویژه اگر مذکر نباشند، جایشان در خانه است نه در خیابان.
این هم نوعی شکنجة نرم بود که در خارج از زندان به همة افرادی که ظاهرشان «ضد انقلاب» بود تحمیل میشد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود وقتی افراد عادی خارج از زندان از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند و امنیت ندارند، به طریق اولی «زندانی» فاقد هرگونه حق و حقوقی خواهد بود. البته در اینجا منظور «زندانیان تزئینی» حکومت نیست که حق و حقوقشان در زندان از افراد عادی هم بیشتر است. حال بازگردیم به پرسشی که در بالا مطرح کردیم، کروبی «چرا» و «چگونه» موضوع «شکنجه» را مطرح میکند؟ دقیقاً به همان دلیل و به همان ترتیبی که موسوی موضوع «تقلب» را مطرح کرد. اینان میکوشند با جاروجنجال پیرامون دانستههای این حکومت توحش: شکنجه، تقلب، و ... خود را مدافع حقوق مردم جلوه دهند. حال آنکه دفاع از حقوق انسانی مردم، هرگز از طریق قانونشکنی و آشوب امکانپذیر نبوده و نخواهد بود.
خوشا ایام چنگیزی و آن اوضاع خونریزی
که گر خونریزیاش بد شیوه، بد خونریزی عنواناش
نک از چنگیز صد بدتر کنند این مردم خودسر
که پوشند از تمدن، جامة الفاظ الواناش
اگر به واکنش گروه میرحسین موسوی، نعلینها و مقامات رسمی حکومت جمکران بنگریم خواهیم دید که هدف واقعی از انتشار نامة شیخ کروبی، ارعاب مردم، گسترش ابتذال، خشونت یا بهتر بگوئیم «تخریب انسان» است. «تخریب انسان» چگونه صورت می پذیرد؟ از طریق «تقویت نقش پدر»، «پدر خیرخواه» و «پدر خشن»، آنهم با توسل به قانون شکنی. پدر خیرخواه با نقض آشکار قانون، شما را به «اعتراض غیرقانونی» به «تقلب» فرا میخواند. چه کسی «تقلب» را تائید میکند؟ هیچکس. پس همه باید به تقلب اعتراض کنند! بله همه باید به تقلب اعتراض کنند، ولی چگونه؟ از مجاری قانونی. موسوی چنین کاری کرد؟ خیر! نتیجة این عمل موسوی پلید چه شد؟ قتل و بازداشت مردمی که به تقلب اعتراض داشتند. کسی برای موسوی ایجاد مزاحمت کرد؟ هرگز! در مورد جنجال کروبی هم شرایط مشابه است.
چه کسی با شکنجه موافق است؟ هیچکس. اعتراض به شکنجه لازم است؟ بعله! پس برای اعتراض به شکنجه پشت سر کسی بایستید، که به عنوان مسئول بنیاد شهید، در این بنیاد زندان خصوصی به راه انداخته بود و خانوادة شهدا را زندانی کرده بود. این موضوع در مناظرههای انتخاباتی جمکران هم مطرح شد و آخوند کروبی هیچ پاسخی برای رفع اتهام از خود نداشت. به عبارت دیگر اسناد و شواهد جنایات این شیخ منفور موجود است ولی هیچیک از خانوادة معلولین و جانباختگان جنگ نمیتوانند از او شاکی شوند، چون قوة قضائیة حکومت توحش خود شریک جنایت است. کروبی جنایتکار امروز مدعی دفاع از حقوق مردم هم شده. این توهین بزرگی است به ملت ایران که مزدوران بیگانه و جنایتکارانی که طی سهدهه به سرکوب ایرانیان اشتغال داشتند امروز در داخل و خارج مرزها در جایگاه مدافع حقوق مردم بنشینند.
خود این مهد اذیت را و رسم بربریت را
به قرن بیستم هرگز نبینی جز در ایراناش
[...]
همه خاموش و افسرده، تو گو یک انجمن مرده
به مغز هر یکی جنگ، از دو سو «اندیشه» میداناش
ولی از این توهین بزرگتر، برخورد هنرمندان ایرانی است با وقایع اخیر. از کاریکاتوریست تا خواننده و فیلمساز، همه «قهر» کردهاند. عجیب است! اینان بجای اینکه «برای مردم» فعالیتشان را گسترش دهند، در جایگاه وزارت ارشاد حکومت قرار گرفته، بهتر از «ممیزان» خود را سانسور میکنند!
فکنده روح در بحران، از این غوغا در آن میدان
امید زندگانی یکسوی و یکسو بیم پایاناش
طبیعت اندرین تاریک صحنه، مر مرا همچون
چراغی منطقی آورد تا سازد چراغاناش
سانسور چیست؟ «تحمیل سکوت بر انسان»، تحمیل سکوت بر هنرمند، ممانعت از فعالیت هنری، فرهنگی و ... و ممانعت از هر فعالیتی که به بالندگی و شکوفائی جامعه کمک کند. این هدف غائی سازمان منفور تبلیغات اسلامی، «ساتاس» است. چه پیش آمده که هنرمندان و اهل قلم بجای مبارزه با سرکوب و «سکوت استعماری» خود در مسیر سکوت گام برمیدارند؟ به این میگویند برداشت واژگونه از روند مبارزات مدنی. امروز هنگام سکوت نیست.
میدید وطن را، سراپا همه درد است
میدید که خون در رگ مردم
افسرده و سرد است
آتشکدهها خالی و خاموش
آزادی دربند
لبخند فراموش
بیگانه نشسته است بر اورنگ
از ریشه دگرگون شده فرهنگ
میگفت که «هنگام نبرد است»
سکوت شما زمینة مناسب را برای جنجال آشوبطلبان نظیر کروبی و موسوی فراهم میآورد. امروز وقت برپائی کنسرتهای رایگان برای مردم دلشکستة ایران است. مردم را به چنگ کفتاران آشوبطلب رها نکنید. سکوت هنرمند، «سکوت انسان» است در برابر ددمنشی دژخیمان و جنجال جنایتکاران حکومت. سکوت شما، کشور را به جولانگاه مزدوران بیگانه تبدیل میکند. سکوت انسان، نشان مرگ است. سکوت هنرمند، نشان از همسوئی با حکومت مرگ محور و پدرپرست دارد. حکومتی که هدفاش تحمیل سکوت برانسانهاست. این سکوت بیهنگام همبستگی با مرگپرستان است؛ این سکوت تهدید و تضعیف جنبش مدنی است. جنبش مدنی روی به زندگی دارد. اینک زمان سکوت هنرمندان نیست، سکوت خود را باید در راه اهداف والای «ملت ایران» بشکنید.
شهنامه به آن مردم خودباخته میگفت
یکروز شما بر سرتان تاج کیان بود
[...]
بار دگر آنگونه توانمند توان بود
(فریدون مشیری، میرزادة عشقی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت