شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵

خواب خرگوشی!
...

یکی از شیوه‌های براندازی حکومت اسلامی، پخش و تبلیغ خرافه و اغراق در حکایات مربوط به اسلام و مقدسات اسلامی است. به این منظور، متخصصین هدایت افکار عمومی سعی می‌کنند از طریق رسانه‌ها و شایعات دامنة تقدس را به حداکثر ممکن گسترش داده، باعث تحریک افکار عمومی شوند. یادآور شویم که این شیوه، هر چند در جهت عکس، همان شیوة براندازی در دوران پهلوی است، با هدف تحریک مردم به شورش و فراهم آوردن زمینه‌های براندازی. این شیوه برخورد با تکیه بر فرضیات روانکاوی فروید سازماندهی می‌شود. در روانکاوی ـ نه در روانشناسی ـ سعی بر این است که شرایط و مسائلی که ضمیر ناخودآگاه را دچار وحشت کرده و رفتار بیمار را به رفتار ناهنجار تبدیل می‌کند، بازسازی و تشدید شود، تا ناهنجاری به اوج خود رسیده، سپس ساختار روانی فرد، سازوکارهای دفاعی خود را ساخته و ناهنجاری رو به نابودی گذارد. چرا که تنها پس از رسیدن به نقطة اوج، ضمیر ناخودآگاه قادر خواهد بود به «جایگزینی» پرداخته، کمبودهای روانی را «جبران» ‌کند، و به این ترتیب نوعی تعادل روانی برقرار شود. و می‌دانیم که ضمیر ناخودآگاه، منطقی از آن خود دارد که با منطق در معنای متعارف کلمه هیچ گونه ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد. ضمیر ناخودآگاه، زمان و مکان نمی‌شناسد، ضمیر ناخودآگاه از واقعیت‌های زمان حال به توهمات گذشته جهش می‌کند، و تنها با استفاده از «منطق» ناخودآگاه است که می‌توان افراد را به سوی اعمالی هدایت کرد که هیچ ارتباطی با منطق و واقعیت‌های زمان حال نداشته باشند. عمل ناخودآگاه اجتماعی را می‌توان به عنوان نمونه، در بسیج توده‌های مردم ایران با استفاده از اسطوره‌های عاشورا و داستان کربلا، به صراحت دید. حال بازگردیم به جنجال رسانه‌ای در ایران جهت به اوج رساندن عامل «خرافه».

قبل از هر چیز لازم است به جنجال تبلیغاتی سال‌های آخر حاکمیت پهلوی اشاره شود. در این دوره، وظیفة ساواک پخش شایعاتی بود که از طریق آن‌ها بتوان به توده‌های مردم دو امر اساسی را باوراند. نخست اینکه دربار پهلوی به غارت و چپاول اموال ملی مشغول است، و دوم اینکه دربار پهلوی با اسلام مخالف است! بهترین دلیل تبلیغات‌چی‌های ساواک هم این‌ بود که اگر پهلوی‌ها «مسلمان واقعی» بودند، فقر و بی‌عدالتی در ایران می‌باید از میان برداشته شود، و حکومت عدل علی برقرار! البته این تبلیغات با این واقعیت ارتباطی نداشت که حکومت اسلامی، همچون هر حکومت مذهبی دیگر در ذات ظالمانه و متحجر است. ولی در آن دوره بحث‌های «شبه ‌روشنفکری» بر محور «عدالت اسلامی» متمرکز شده بود، و توده‌های «آگاه» منتظر تحقق وعدة بهشت مسلمانان در همین دنیا بودند! البته در ذهن منتظران بهشت موعود، بهشت اسلام و مسلمین جائی نداشت، بهشت همان کالیفرنیا بود که آب از دهان شاگرد حجره‌های بازار روان می‌کرد! همگی سری به ینگه دنیا زده بودند و می‌پنداشتند که اگر ایران آمریکا نشده، تقصیر محمدرضا پهلوی، خواهر و برادرانش است، چرا که پول نفت را می‌دزدند! خلاصة مطلب با شایعه پراکنی‌های ساواک یک «هرم» غارت و چپاول ضداسلام تشکیل شده بود که، ظاهراً بازار و دستاربندان در آن هیچ سهمی نداشتند! واقعیت سرکوب، اعدام و آدم ربائی‌های ساواک پایه اصلی این هرم تبلیغات بود. چرا که جوانانی که اعدام می‌شدند، ‌ناپدید می‌شدند، یا در روز روشن در برابر چشمان مردم در کوچه‌های بن‌بست به رگبار مسلسل بسته می‌شدند واقعیت داشتند. و در چنین شرایطی، تبلیغات ساواک جهت افزایش «تقدس» شاه و افراد خانواده‌اش تشدید می‌شد. یکی از صحنه‌های روزمرة افزایش درجة «تقدس»، پخش رادیو تلویزیونی سیرک مجلس شورای ملی ایران بود، که در آن نقش عنتر را امیرعباس هویدا به عهده داشت. طرح‌های دولتی به مجلس ارائه می‌شد، و جهت «تصویب» هر طرح دولت، کافی بود نخست‌وزیری که مورد تأیید فدائیان اسلام بود، یعنی همین آقای هویدا، عبارت جادوئی «اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر» را به زبان آورد. به این ترتیب مردم باید چنین می‌پنداشتند که تائید «اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر»، تائید «الهی» است! اینهمه، خارج از داستان‌هائی بود که از مجازات افراد به جرم «توهین به شخص اول مملکت» در سطح جامعه شناور بود تا ایجاد وحشت کند. و اگر به یاد داشته باشیم با انتشار نامة جعلی منسوب به رشیدی مطلق در روزنامة «مسعودی‌ها» جرقة براندازی به انبار باروت افتاد. منظور از انبار باروت طلاب و روضه خوان‌های ساواک است که بلافاصله در شهرهای «مقدس» دست به راهپیمائی زدند. دنبالة این«فاجعه» را همه می‌دانیم.

ولی امروز شرایط ایران به مراتب اسفبارتر از سال براندازی شده، فقر، سرکوب و چپاول افزایش یافته، ولی اسلام‌ستیزی و یا تقدس پهلوی‌ها در کار نیست‌، ساواک در شرایط جدید به گسترش تقدس افراد منسوب به حاکمیت روی آورده. و هر روز در رسانه‌های حکومتی حداقل یک گزافه در باب معجزات و کرامات و ارتباط با عالم غیب به خوانندگان تزریق می‌شود! اشتباه نکنید چه به این مسائل معتقد باشید و چه نباشید، با خواندن آن‌ها به همان جهتی هدایت می‌شوید که خواست ساواک و استعمار است. یعنی به شورش «تشویق» خواهید شد. و کسانی که به اصطلاح از اعتقادات مذهبی «متعارفی» برخوردارند، به مراتب بیشتر به این امر «تشویق» خواهند شد! چرا که اینان به «مقدساتی» معتقدند و به «مقدسات» خود تعصب دارند، و حیطة این مقدسات به خدا، پیامبر و امامان محدود می‌شود. و اگر ساواک هر روز لات و اوباشی را به عنوان شخصیت‌های «مقدس» به خورد مردم دهد، زمان شورش دور نخواهد بود. چرا که پخش هر حکایت ابلهانه و مضحک، از قبیل «رویای تولد قاتل امام زمان» یک «تکذیب» هم به همراه خواهد آورد که تأثیر روانی آنرا دو چندان خواهد کرد. در واقع آنچه اهمیت دارد این است که خواننده یا شنونده با موضوع «تولد قاتل امام زمان»، چندین و چند بار «بمباران» شود؛ تأیید و تکذیب این موضوع آنقدرها اهمیت ندارد.

به عنوان مثال هالة نور، «رویت امام زمان و دریافت فرمان از وی جهت ساختن جمکران»، و ارتباط بعضی حکومتی‌ها با امام زمان، همه و همه در راستای تبلیغات براندازانه ساواک قرار دارند. و همه و همه بر اساس «نقل قول» و روایت «شفاهی» ساخته و پرداخته می‌شوند. به این ترتیب هزاران بار می‌توان آن‌ها را نقل کرده و تکذیب نمود! به عنوان مثال، ساعت یازده و پنجاه هفت دقیقه روز 22 مهرماه سال جاری، گروه «فرهنگ و ادب» مهر نیوز، روایتی را از قول یکی از آیت‌الله‌های «شکسته بسته» منتشر کرده که خواندن آن خالی از لطف نیست! هدف از انتشار این «خبر» که به «نقل» از یک دستاربند «نقل» شده اعطای «تقدس» به آخوندی است به نام «مرعشی نجفی» و شاعری به نام «شهریار»! مهرنیوز می‌گوید که نجفی چنین گفته:

«شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم ـ آن شب خواب دیدم در زاویه مسجد کوفه نشسته‌ام و وجود مبارک مولاعلی [...] با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آنگاه محتشم و چندتن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند «شهریار» ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت [...]»

به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که همانطور که شما نوار فیلم‌های مورد علاقه خود را تهیه می‌کنید، مرعشی هم خواب‌هایش را به میل خودش از فهرست الهی انتخاب می‌کند! و با این عمل، فرضیه فروید را نیز به زیر سوال می‌برد! در ضمن متوجه می‌شوید که امام اول شیعیان هم می‌دانسته زبانی به نام فارسی وجود دارد، و با شهریار، شاعر پانزده قرن آیندة کشور ایران هم آشنائی‌هائی داشته! و بالاخره می‌بینید که مهرنیوز مانند آیت‌الله نجفی، بدون آنکه به یادآورد اسلام به شعر و شاعری مانند همه هنرهای دیگر به دیده تحقیر می‌نگرد، می‌افزاید:

«وقتی شعر شهریار تمام می‌شود آیت‌الله از خواب بیدار می‌شوند، ‌چون تا آن زمان شهریار را ندیده بودند فردای آن روز می‌پرسند شهریار کیست؟ می‌گویند شاعری است که در تبریز زندگی می‌کند. سید محمد بهجت تبریزی مشهور به «شهریار» از جانب آیت‌الله نجفی به قم دعوت می‌شود»

ادامه داستان را مهرنیوز از قول نجفی نقل می‌کند:

«چند روز بعد شهریار آمد دیدم همان کسی است که من در حضور حضرت امیر دیده‌ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته‌ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‌ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده‌ام و نه دربارة آن با کسی صحبت کرده‌ام. مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی صریحاً به شهریار می‌گویند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم [...] حضرت [...] فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ![...] آنگاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید. شهریار فوق العاده منقلب می‌شود و می‌گوید: من فلان شب این شعر را ساخته‌ام و همان طور که قبلاً عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‌ام .آیت الله مرعشی نجفی فرمود: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصراع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‌ام. ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب، گفتند: یقیناً در سرودن این غزل به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمة زهرا سلام‌الله علیهاست.»

بله مرعشی، از آن آیت الله‌هائی است، که هنگام خواب دیدن ساعت دقیق را هم به خاطر دارد! هدف ساواک از انتشار این داستان «خاله سوسکه»، از کوره به دربردن خوانندگان است. از طریق گزافه و اغراق در مورد یک دستاربند نزدیک به محفل اکبرهاشمی، که خود در مورد یک شاعر به اغراق می‌پردازد. شاعری که به دلیل نزدیکی به حکومت روضه‌خوان‌ها، اندک محبوبیتش را هم از دست داده، و دارودستة علی‌خامنه‌ای به همین دلیل به وی اردات دارند! در ضمن، جهت تکمیل تحریک «افکار عمومی» روز شعر در ایران را نیز، همین حکومت به نام شهریار نامیده! البته اگر «چپ حسینی» در قدرت بود، و ساواک قصد به آشوب کشیدن کشور را داشت، حتماً یقة شاملو را بجای شهریار می‌گرفتند، و «لنین» هم به خواب یکی از آیت‌الله‌های «پرولتر» می‌آمد و می‌گفت: «تاواریش» احمد شاملوی ما کجاست! و احمد شاملو می‌آمد و شعر «لنین ای همای دیالکتیک... » می‌خواند. و سال‌ها بعد که گروه فرهنگ و ادب مهرنیوز، از قول حجت‌الاسلام «پرولتاریا»، داستان «خاله سوسکه» را نقل می‌کرد، این چنین می‌نوشت: یقیناً مارکس در سرودن این شعر به شاملو الهاماتی کرده که وی توانسته چنین شعری بسراید، البته خودش هم از فرزندان روزا لوکزامبورگ سلام الله علیها است!

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۸۵


فالگیر و حال‌گیر!
...
پدیدة «جاهل بازی» در اجتماع ایران، پدیده‌ای روبه رشد است. قبل از براندازی سال 57، دهه‌ها بود که «جاهل بازی» در عرصة سیاسی، تحت عنوان اوپوزیسیون از طریق لات و اوباش مقلد دستاربندان اعمال می‌شد. «فدائیان اسلام، نهضت آزادی و مجاهدین خلق» سه شاخة رسمی «جاهل بازی» در عرصة سیاسی بودند. گاهگاه نیز سران جبهة ملی، از قبیل کریم سنجابی، هر چند خود از اوباش بازار هزاران سال نوری فاصله داشتند، به این اوپوزیسیون خاص ملحق می‌شدند. مراجعه شود به حضور آقای سنجابی در «نوفل‌لوشاتو» بجای حضور در کنگرة جهانی سوسیال‌دموکراسی! حال باید دید چرا مشتی لات، اوباش و تیغ‌کش جنوب شهر با نفس‌کش طلبیدن، اجتماع ایران را قرق کرده و مانع هر گونه رشد و شکوفائی می‌شوند.

«جاهل بازی» در ایران در عرصة علوم انسانی، با حضور شارلاتان‌هائی چون شریعتی و فردید در دانشگاه به سرعت رشد کرد، چرا که اینان را در تماس مستقیم با جوانانی قرار می‌داد که در نظام آموزشی فاشیستی تعلیم دیده بودند، و از علوم انسانی مدرن هیچ شناختی نداشتند. کلام سراپا فریب شریعتی‌ها و فردیدها، که با استفادة سوء از مفاهیم مدرن فلسفه و جامعه شناسی سعی داشت در گروه‌های غیرسنتی نفوذ کند، با سخنرانی شارلاتان‌های حوزه در حسینیة ارشاد تقویت می‌شد. در واقع آنچه در دانشگاه به زبان نمی‌آمد، امثال مطهری در حسینیه بیان می‌کردند. سخنان کلاه مخملی‌های علوم انسانی،‌ مانند کلام دستاربندان بر خرافات و اسطوره‌ها پای می‌فشارد. فردید از اسلام و ظهور ولیعصر می‌گفت، شریعتی مشوق جوانان در پیمودن راه حسین شده بود، و مطهری مبلغ اسلام «انسان ساز» بود. قصد تحلیل سخنان اینان را ندارم، چرا که به جز اتلاف وقت نیست، ولی در یک جمله، هر سه کلاه مخملی علوم انسانی، با سلاح اسطوره به نفس‌کش طلبی آمده بودند. و هدفی واحد را دنبال می کردند: تشویق جوان ایران به گریز از «نظم».

در مورد «نظم» شاید توضیحی لازم باشد، منظور از «نظم»، پایه و اساس رشد و تداوم است که در تقابل کامل با شور و احساس قرار می‌گیرد. کسی که خود را موظف به رعایت نظم می‌بیند، ناچار بر احساسات و عواطف خود لگام خواهد زد. برای مثال، به ناچار باید به الگوی غرب متوسل ‌شویم: در عرصة اجتماع، و نه در حریم خصوصی، افراد موظف‌اند رعایت قوانین و مقررات را مقدم بر احساسات شخصی خود بدانند. در خیابان، در محل کار، در مدرسه، در فروشگاه و هر جا که خارج از حریم خصوصی فرد به شمار آید، رعایت تقدم قانون بر احساسات وظیفة شهروندی است. این مجموعه وظایف، نهایت امر به رعایت نظم در عرصه‌های اجتماعی منجر می‌شود که خود ناشی از سازمانپذیری جامعه است. ولی سازمانپذیری جامعه چیست؟

وجود احزاب و تشکیلات «غیردولتی» پایه و اساس این سازمانپذیری است. هنگامی که افراد تحت پوشش احزاب و سازمان‌ها قرار می‌گیرند نظم در جامعه پایه ریزی می‌شود. و به همین دلیل است که طی حدود یک سده، استعمار مانع شکل‌گیری احزاب و سازمان‌های سیاسی در ایران می‌شود. تنها تشکلی که استعمار برای ایرانیان به رسمیت می‌شناسد و با تمام قوا از آن حمایت می‌کند مساجداند! به این دلیل که، مساجد با «زمان خطی» بکلی بیگانه‌اند. نظم مساجد، نظمی است که بر «زمان چرخشی» استوار است، یعنی نظمی که بر «تکرار» و «درجا زدن» تأکید دارد! نه بر حرکت به سوی آینده. مساجد هیچ نظمی بجز نظم ادای پنج نوبت نماز نمی‌شناسند. آنچه در مساجد می‌گذرد نه تنها با واقعیت‌های زمان، ‌که با واقعیت‌های مکان نیز بیگانه است. به همین دلیل استعمار با حمایت از مساجد و حوزه‌های علمیه، یک سده است که مانع سازمانپذیری و نظم اجتماعی در ایران شده. دلیل ظهور و سقوط ناگهانی، یا افت و خیزها در جامعه ایران را در اعمال همین شیوه می‌توان یافت. از آنجا که جامعه موجودیتی است زنده و پویا، ممانعت از حرکت طبیعی جامعه با سرکوب، کشتار و ارعاب نمی‌تواند پویائی را نابود کند ـ چرا که پویائی ناشی از وجود انرژی زندگانی است، و انرژی تا مصرف نشود، وجود خواهد داشت. ممانعت از حرکت طبیعی جامعه باعث می‌شود که انرژی و پویائی ذخیره شده، و در اولین موقعیت مناسب مانند آتشفشان فوران کند. نتیجة چنین فورانی بجز زیان و فاجعه نبوده و نخواهد بود. فوران احساسات همواره با تداوم در تقابل قرار می‌گیرد،‌ چرا که با بستن راه بر کلام، واقعیت‌های زمان و مکان را نفی می‌کند. کسی که نمی‌تواند با استفاده از ابزار کلام شادی، غم، خشم و نفرت خود را بیان کند، کسی است که احساسات بر او چیره شده‌. به همچنین است در مورد تظاهرات مردم در سال براندازی. تکرار طوطی‌وار شعارهای عوامفریبانة دست ساز ساواک، میزان چیرگی احساس بر عقل را نشان می‌دهد. مردمی که به تحریک رادیوهای بیگانه ناچار بودند بپذیرند «آمریکا همچنان از شاه حمایت می‌کند»، خشمگین به خیابان‌ها می‌ریختند و همراه با تکرار شعارهای مرگ بر این و مرگ بر آن، طوطی‌وار فریاد می‌زدند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، بدون آنکه بدانند چه می‌گویند. البته توده‌های مردم، بر خلاف آنچه گفته می‌شود، «آگاه» نیستند. اینان هنگامی آگاه می‌شوند که در مصیبت غرق شوند، و آنزمان نیز از مصیبت به خود «آگاهی» می‌رسند، ولی قادر به تحلیل و یافتن راه حل نیستند.

کسی که در ایران در گرداب فقر دست و پا می‌زند، تنها می‌داند که ایران نفت دارد، کشور ثروتمندی است، و نفت را هم مصدق ملی کرده. پس پول نفت متعلق به مردم است. ولی نمی‌داند پول نفت در واقع متعلق به خریداران نفت ایران است. یعنی نمی‌داند که کشور‌های غربی، ارز حاصل از نفت را در بانک‌های خود ذخیره می‌کنند و دولت قدر قدرت و بسیار مستقل ایران تنها می‌تواند کالاهائی را که غرب مجاز می‌شمارد وارد کند. اینگونه مسائل را می‌باید سازمان‌های سیاسی برای اعضای خود تجزیه و تحلیل کنند. در نتیجه اگر چنین تجزیه و تحلیل‌هائی ارائه شود، با تبلیغات بی‌بی‌سی، رادیو فرانسه و شایعه پراکنی‌های ساواک، نمی‌توان مانند سال 57 مردم را به خیابان‌ها کشاند و کودتائی را به نام «انقلاب شکوهمند» به خوردشان داد.

دلیل حمایت غربی‌ها از مسجد و دستاربند، این است که با مساجد و روضه‌خوان‌ها می‌توان احساسات مردم را تحریک کرد، و به پیروی از قصه‌های حسین و افسانة عاشورا ملتی را به مسلخ کشاند. بله این است فواید «جاهل بازی» در عرصة سیاسی، اجتماعی و علمی در ایران. دهه‌هاست که دستاربندان، آداب و رسوم ایرانیان را «خرافه» می‌خوانند. نوروز، چهارشنبه سوری، جشن مهرگان به زعم علی خامنه‌ای و شرکایش، «خرافه» هستند، ولی وقتی دستاربندی به نام مکارم شیرازی ادعا می‌کند که امام زمان شخصاً فرمان ساختن مسجد جمکران را صادر کرده، «خرافه» نیست! ‌شواهد و مدارک و مستنداتی هم برایش موجود است! سایت «اطلاعات نت» به نقل از خبرگزاری «آیندة روشن» می‌نویسد:
«آیت الله مکارم شیرازی، در جلسة تفسیر قرآن در مدرسه امیرالمومنین قم، با اشاره به روز 17 رمضان، سالروز تاسیس مسجد جمکران [...] بر تأسیس مسجد مقدس جمکران به دستور مستقیم حضرت ولیعصر تأکید کرد و با اشاره به سند‌های معتبر در این خصوص افزود، حسن ابن مثله جمکرانی دستور تأسیس مسجد را در بیداری از حضرت دریافت کرده و نباید اجازه داد عده‌ای با القاء شبهات موقعیت این مکان مقدس را تضعیف کنند!»

این مهملات «خرافه» نیست! چون مسجد جمکران در سال 15 میلیون زائر دارد و منبع در آمد خوبی برای روضه‌خوان‌هاست. ولی چون از جشن‌های ایرانیان درآمدی نصیب دستاربندان مسلمان نمی‌شود، «خرافه» هستند. نوع دیگر خرافه، یعنی فعالیت‌هائی که برای روضه‌خوان‌ها درآمدی ندارد، «فالگیری» است.

ساعت بیست و چهل و چهار دقیقه روز 20 تیرماه سال جاری، آفتاب نیوز، در مطلبی تحت عنوان «آینده خیالی در یک فنجان خالی»، به تخطئه و استهزاء فالگیری و فالگیران پرداخته:

«پیرمرد با لباسی مندرس در گوشه ای از میدان راه آهن نشسته و رمل و اسطرلابی بر زمین گذاشته تا شاید زن و یا مردی در جوارش بنشیند و او از باز شدن گره کارشان بگوید و نوید آینده ای خوب بدهد ..... دختر کولی بزور دست زنی را می‌گیرد تا با نگاه به چهره زن و سر و وضع ظاهری‌اش از خیانت شوهرش بگوید یا همسری خوب و مهربان که به زودی با ماشینی آخرین مدل از راه می رسد ... زن روی مبل نشسته و نگاهی به باقیمانده قهوه داخل فنجان می‌کند تا هم از گذشته بگوید و هم از آینده .... اما آیا به راستی آینده آدمی در فنجانی قهوه یا با رمل و اسطرلاب رقم می خورد؟!»

آفتاب نیوز همان سایتی است که رؤیای تولد قاتل امام زمان را تکذیب کرده بود! این سایت که به «علم و منطق» هم معتقد است، از قول دو جامعه‌شناس می‌نویسد، فال و فالگیری در تقابل با منطق قرار دارد و مانع پویائی جامعه است. نخستین جامعه شناسی که در این مورد اظهار نظر کرده، دکتر جغتائی است. وی می‌‌گوید:

«فال و فالگیری نتیجه اعتقادات خرافی است[...] فرهنگ و باورهای مردم در کارکرد‌های مغزی آنان تاثیر می‌گذارد، و باورهای آنان تبدیل به نوعی رفتار می‌شود، محیط نیز یکی از عواملی است که باعث بوجود آمدن رفتار خاصی در افراد می شود و به همین دلیل در غرب شاهد رفتار های منطقی تر افراد، و در مشرق زمین شاهد رفتار احساسی تر از سوی آنان هستیم.»

دومین جامعه شناسی که در مورد «خرافه» سخن می‌گوید، دکتر قرائی مقدم، استاد دانشگاه است. وی نیز عوامل اجتماعی را در روی آوردن افراد به خرافات موثر دانسته و می‌گوید:

«[...] رواج خرافه گرائی که متاسفانه برخی عناصر فرهنگی نیز آن را تائید می‌کنند برای جامعه مضر است و مردم را از واقعیات زندگی دور می کند و باعث می شود آنان برای حل مشکلات به رویا و توهم روی بیاورند[...]جنبه منفی آن هم این است که افراد را به خرافه و خرافه پرستی بیشتر و پذیرش این موضوع که انسان موجودی منفعل و بلااراده است و در زندگی واقعی خود نقش چندانی ندارد، سوق می‌دهد [...] در این جامعه، کارایی افراد کاهش پیدا می‌کند و نیروی انسانی به هدر می‌رود و در مجموع جامعه از حرکت و پویایی باز می‌ماند»

البته در مورد اظهارات مکارم شیرازی، سایت آفتاب از هیچ جامعه شناسی پرسشی نخواهد کرد، چرا که هیچ جامعه شناسی نمی‌تواند سخنان روضه خوان‌ها را به «خرافه» تشبیه کند. روضه خوان ها بر مسند قدرت نشسته‌اند! نگاهی گذرا به اظهارات مکارم شیرازی، در باب وجود «شواهد و اسناد» در مورد صدور دستور ساختن مسجد از سوی امام دوازدهم، و مقایسة آن با جهت‌گیری سایت آفتاب در مورد «فالگیری» نشانگر آن است که در ایران امروز خرافه حوزة علمیه «شواهد و اسناد» دارد، چون روضه خوان‌ها در حاکمیت‌اند. اگر روزی فالگیرها، که سایت حکومتی آفتاب آنان را به سخره گرفته، زمام امور را به دست گیرند، در همین سایت آفتاب شاهد خواهیم بود که فالگیری «شواهد ومستندات» یافته، در عوض «زیارت جمکران» خرافه خواهد شد! در چنین روزی مسلماً امثال مکارم‌شیرازی‌ از «حال‌گیری» در حوزه علمیه، به فالگیری درمیدان راه‌آهن خواهند پرداخت!

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵


قاتلی در رؤیا!
...

روز یکشنبه 26 شهریورماه سال‌جاری چه خطری از بیخ گوشمان رد شد و نفهمیدیم! چیزی نمانده بود داستان شنگول و منگول، امام‌زمان، انتظار، فرج و غیره همگی نقش بر آب شود! به ادعای شیعیان، علاوه بر یازده امام و چند مادر و خواهر و خواهرزاده که روضه‌خوان‌ها در سال سه چهار بار تاریخ مرگ و تولدشان را می‌گیرند، چرا که روایات متعدد است، یک امام دوازدهم هم باقی مانده که 1200 سال است از ته چاه همة امور جهان را زیر نظر دارد و بنا بر «باورهای» مردم، که سید حسین نصر، به آن‌ها خیلی ارادت دارد، و مایل است که شواهد تاریخی نیز در مقابل‌شان سر تعظیم فرود آورند، همین امام دوازدهم ظهور خواهد کرد و جهان را چنان در عدل و داد فرو خواهد برد که «خون تا زانوی مبارک اسب‌شان خواهد رسید!» به عبارت دیگر حضرت همان کاری را خواهند کرد که ایالات‌متحد و شرکایش چند سالی است در عراق و افغانستان به آن مشغول‌اند! ولی چون اسب ندارند، نمی‌دانیم خون تا کجای‌شان رسیده، و کی قرار است عدالت جهان را فرا گیرد! البته خونی که این‌ها بر زمین می‌ریزند خون «ظالمان»، «کافران» و «تروریست ها» و غیره است، که در واقع همان جادوگران دورة «تفتیش عقاید» هستند. یعنی کسانی که با آخوند جماعت میانه‌ای ندارند. بله، روز 26 شهریور ماه سال‌جاری نزدیک بود از ظهور آن حضرت محروم شویم! و بدانیم که نه تنها 28 سال بی‌جهت منتظر کنده شدن شر روضه‌خوان‌ها مانده‌ایم که 1200 سال انتظارمان هم نزدیک بود بر باد برود ! چون به ما نگفته بودند، ولی از قرار معلوم، این امام زمان یک قاتل هم دارد که قرار است متولد شود!

ساعت دوازده و بیست و هشت دقیقه روز 26 شهریور، آفتاب نیوز گزارش می‌دهد:
«آیت الله بهجت، از مراجع تقلید، شایعه دیدن رویای تولد قاتل امام عصر(عج) توسط خود را تکذیب کرد.»
ای دل غافل! داستان این امام زمان مانند سریال‌های تلویزیونی آمریکائی، تا دنیا دنیا است ادامه خواهد داشت! تا 26 شهریور امسال فکر می‌کردیم با آمدن امام زمان‌شان، این جماعت دست از سر ما بر خواهند داشت. زهی خیال باطل! تازه این‌ها با الهام از سوداگران هولیوودی، یک «آنتریگ» به «آنتریگ» فیلم قبلی افزوده و به دکان رنگرزی یک دهنه دیگر اضافه کرده‌اند، تا داستان کش پیدا کند، و کشش آنهم بیشتر شود!

از این به بعد هر روز و هر ساعت یکی از این دستاربندان رؤیای تولد «قاتل» آن حضرت را می‌بیند و چند روزی شایعه و شور و هیجان بر پا می‌شود، و بعد یکی از سایت‌های حکومتی «رویت» را تکذیب می‌کند! مانند تکذیب آفتاب نیوز:

«در روزهای اخیر در برخی مناطق کشور بویژه استانهای اصفهان و آذربایجان شایع شده بود که آیت الله بهجت هنگام وضوگرفتن بیهوش شده و پس از به هوش آمدن [...] بیان می‌دارد هم اکنون قاتل امام عصر(عج) به دنیا آمده وهنگام بیهوشی چهره او را درعالم رویا مشاهده کرده است. به دنبال انتشار این شایعه، حجت الاسلام فاطمی نیا ازشاگردان این مرجع تقلید درملاقات با ایشان موضوع را مطرح و درخصوص صحت این شایعه سوال می‌کند .[...] فاطمی نیا که درمسجدآیت الله انگجی تبریز سخنرانی می‌کرد، توضیح داد: پس ازشنیدن این شایعه [...] به محضراین مرجع عالیقدر شتافته و [...] مسئله خواب رامورد سوال قرار دادم که ایشان نیز موضوع را به کل تکذیب فرمودند.فاطمی نیا [...] هدف نهایی شایعه پراکنان را «خدشه دارکردن مهدویت و فلسفه انتظار» دانست.»

نه! اصلاً خنده ندارد! شما متوجة توطئه این دستاربندان ریاکار نشده‌اید! چندبار که این مسائل تکرار شود یک «مکتب فلسفی» جدید هم پیرامون همین مسائل «شکل» خواهد گرفت! بله یک مکتب فلسفی جدید در راه است، و هنوز عواقب شوم آنرا متوجه نشده‌اید. چرا که بسیاری از شما خوانندگان عزیز این وبلاگ، سیر فلسفه و حکمت در کشور ایران را نمی‌شناسید.

مکاتب فلسفی در ایران امروز همانجائی قرار دارند که در دورة صفوی قرار داشتند! فقط به دلیل مندرس شدن‌شان، با کانت، پوپر و هگل وصله‌پینه شده‌اند! بله، ما ایرانیان «میهمان نواز و آریائی نژاد»، که به گفته پاسدار احمدی نژاد، آخوند علی خامنه‌ای و اکبرهاشمی، و البته با امداد‌های غیبی ایالات متحد، اروپا و چین، در حال فتح قله‌های علم و صنعت به ویژه فتح قلة علوم «هسته‌ای» هستیم، از نظر فلسفی در همان دوره‌ای نشسته‌ایم که «میرداماد» سعی بر اسلامی کردن عرفان داشت!‌

در مسیر پر افتخار فلسفه ایران، امثال مهدی بازرگان، مکتب نئوکانتی دارند! شریعتی و فردید صاحب مکتب‌اند! البته کسی در ایران از مهدی بازرگان و شریعتی نخواسته توضیح دهند چگونه از میرداماد به نئوکانتیسم و اگزیستانسیالیسم رسیده‌اند! چرا که نقب زدن، و شکستن تداوم زمان شیوة رایج فاشیسم است که هم شریعتی، هم بازرگان، هم فردید و هم کلیة جوجه فلاسفه فاشیسم به نحو احسن از این شیوه پیروی می‌کنند! مراجعه کنید به لفاظی‌های مضحک اینان پیرامون کانت پوپر و ... بله فلسفه ایران به چنان افلاسی افتاده که «الله‌کرم و ماشالله قصاب» هم در آن صاحب مکتب‌اند. پس دلیلی ندارد که مکتب «رویای تولد قاتل امام زمان» در آن ایجاد نشود! فلاسفة «سرقبرآقا»، پیرامون همین امر، چندین و چند قرن می‌توانند به بحث و جدل «علمی و فلسفی» بپردازند! و ساواک هم برای گرم نگهداشتن تنور این «مکتب نوین» می‌تواند چند سر از این فلاسفه را چند ماهی در اوین پروار کند که سفری هم به هاروارد و ام‌آی‌تی در غرب داشته باشند و «قصة» نقض حقوق بشر و آزادی بیان را به اطلاع نوادگان عالیجناب هابرماس و دیگران هم برسانند. این جنبة «فلسفی» فاجعه بود!

جنبة سیاسی چنین فاجعه‌ای به مراتب وحشت‌انگیزتر است! همین که دیدن رؤیای تولد قاتل امام زمان تبدیل به «حقیقت» شود ـ از همان حقیقت‌ها که سروش و دیگر شارلاتان‌های شریک حکومت به آن اشاراتی دارند ـ تازه هیجان داستان شروع خواهد شد! یعنی ساواک و دیگر سازمان‌های امنیتی ایران که وظیفة تأمین منافع استعمار را به عهده دارند، به کشف و دستگیری همین قاتلین بالقوه آن‌حضرت مشغول خواهند شد. و شرایطی مشابه شرایط اسطورة ضحاک ماردوش در ایران حکمفرما خواهد شد. هر دستاربندی می‌تواند به پلیس مراجعه کرده مشخصات قاتلی را که در خواب دیده به مقامات امنیتی بدهد. و اگر حضرت آیت‌الله، یک ‌نفر را در خواب دیده باشد، پلیس می‌تواند همة افرادی که شباهتی به قاتل «رویائی» دارند و یا حتی تمام کسانی را که هیچ شباهتی هم به او ندارند، دستگیر کند! و سپس با دریافت وجه مختصری همه را آزاد کند. اینهمه، برای اینکه کسی نتواند امام زمان را «نفله» کند! به همچنین هر دستاربندی می‌تواند از کسانی که نمی‌خواهند شبیه «قاتل رویائی» باشند «خمس و زکات» اضافه هم دریافت کند تا از زندان اوین در امان باشند! ولی مهم‌ترین جنبة این فاجعه، سود سرشاری است که نصیب غربی‌ها خواهد شد! هزاران فیلم و سریال پیرامون «آنتریگ» در جستجوی قاتل امام زمان، سینما و تلویزیون‌های جهان را تسخیر خواهد کرد. و آنزمان که دیگر اثری ازآثار ملت ایران نماند، آخرین فیلم تحت عنوان «آخرین نبرد در سرداب غیبت» روانه بازار خواهد شد. «سرداب غیبت» در آرامگاه امامان شیعه در سامره قرار دارد، همانجائی که به همت «مقتدی صدر»، چند وقت پیش با بمب منفجر شد، تا سنی‌ها را بتوانند از سامره «اخراج» کنند! بله در این فیلم، قاتل امام زمان با خود امام زمان به سبک «ستیون سیگال» و «بروس لی» یک کتک‌کاری مفصل می‌کنند و عاقبت امام زمان در حالی که با شمشیر سر قاتل خود را از بدن جدا می‌کند با لبخند می‌گوید، آیت‌الله بهجت به دلیل پرخوری خواب پریشان دیده بودند!

و اینجاست که روح آیت‌الله فاطمی‌نیا که در هزاره سوم در آفتاب نیوز خبر را تکذیب کرده بود، و همچنان در مسجد انگجی تبریز به سخنرانی مشغول است، ظاهر شده، می‌گوید: چندین قرن پیش هم گفتم که هدف از این شایعات خدشه‌دار کردن فلسفة مهدویت و فلسفة انتظار بوده!

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵


میهمان به «نرخ روز»!
...

طی بیش از یک سده حاکمیت استعمار بر ایرانیان، کرنش و دم‌جنبانی برای اربابان، نزد برخی از هم‌میهنان گرامی، تبدیل به میراث فرهنگی شده! در حالیکه حتی بنگاه خبرپراکنی بی‌‌بی‌سی از آرامش نسبی در بحران ساختگی روابط ایران و ایالات‌متحد خبر می‌دهد، سایت «سردار سازندگی» در تبعید، تصویری از یک ناو هواپیمابر چسبانده وسط صفحة اول، تا از چشم هیچکس پنهان نماند! تصویر آنقدر رعب‌آور است که بیننده می‌پندارد، همین الان یک اژدر در چشمش شلیک خواهد شد! رسانة اینترنتی «سردار» از قول یکی از رسانه‌های «یک‌لائی» ایتالیا به نام «ایل‌جورناله» می‌فرماید، «ایالات‌متحد بین 21 تا 25 اکتبر به ایران حمله خواهد کرد!» البته پنتاگون ساعت دقیق حمله را گویا به «ایل‌جورناله» نگفته، وگرنه سایت «اکبر در تبعید» حتماً آنرا گزارش می‌کرد، تا «شوت‌آبادی‌ها» در جریان باشند!

بار‌ها در وبلاگ‌هایم نوشته‌ام که یکی از مأموریت‌های بهنود، نبوی و همراهان‌شان، تبلیغ برای اکبرهاشمی و جار زدن برای «تهدید» قریب‌الوقوع تهاجم نظامی ایالات متحد به ایران است. حال که انتشار نامة منسوب به روح‌الله خمینی در داخل کارساز باند اکبرهاشمی نشد، فرستادگانش علم تهدید را در خارج از ایران برافراشته‌اند! هدف اینان از هیاهو و ارعاب بجز تأمین منافع اربابان غربی‌اشان نیست. چرا که اگر تهاجم نظامی ایران در برنامه باشد، جنجال و هوچی‌گری فعلة سرداراکبر آن‌لاین، تغییری در آن نخواهد داد. تا آنجا که همه می‌دانند، تصمیم جهت آغاز جنگ‌های استعماری در شورای امنیت گرفته می‌شود نه در حجرة نوچه‌‌های سرداراکبر در غرب!

هیاهو و جنجال مدت‌هاست که در ایران وسیلة اعمال سیاست شده. و حکومت اسلامی خود آتش بیار این معرکه است. ماجرا‌های فراموش نشدنی سیرک پاسداراکبر، مدافع حقوق بشر، محسنی اژه‌ای و انقلاب مخملی جهانبگلو، هذیان‌گوئی‌های همسر الهام، انتشار نامة منتسب به روح‌الله خمینی و قیام «آیت‌الله»‌بروجردی بخاطر سنگ مزار پدرشان هنوز نقل محافل است. ظاهراً ساواک نتوانسته با مترسک‌های بالا مردم را به همراه مشتی لات و اوباش به خیابان‌ها ریخته براندازی نوینی را تحت عنوان «انقلاب شکوهمند» سامان دهد! به همین دلیل رسانة «روز آن لاین» که همیشه نان را به نرخ «روز» خورده، در رکاب ناوهواپیمابر گاوچران‌ها وارد معرکه شده تا ارعاب را یک درجه افزایش دهد. چرا که جنگ اگر برای ملت ایران مصیبت و فقر به همراه آورده برای اکبرهاشمی و نوچه‌هایش برکت فراوان داشته. بی‌جهت نبود که در گیرودار انتخابات کشکی اسلام و مسلمین، بهنود و نبوی جهت «دفاع از آزادی‌ها» ستاد تبلیغاتی رفسنجانی جنایتکار را روی اینترنت به راه انداخته بودند. و البته بین خودمان بماند وجود اکبرهاشمی و خانواده‌اش، اگر برای ملت ایران جز مصیبت و نکبت نیست، برای نبوی، پاسدار اکبر، مخملباف، کرباسچی و ... نعمت و برکت است.

با بهنود و فعالیت‌هایش همگی آشنائیم. ولی از ابراهیم نبوی، مخملباف و دیگر «نوابغ» عرصة فرهنگ و هنر ایران کسی چیزی نمی‌داند. نبوی که به عنوان «طنزپرداز» به جماعت «شوت آبادی‌ها» معرفی شده، با نگارش صحیح متن فارسی اصولاً بیگانه است، عبارت به یاد ماندنی ایشان در وصف پاسدار اکبر، «عکس‌های لاغرو بیجانش»، هنوز از یادها نرفته! راز اهدای آن «قلم طلائی» را در همین ساختارشکنی شکمی می‌باید جستجو کرد! حال بپردازیم به محسن مخملباف، داماد آخوند مشکینی. «ویکی پدیا» به زبان انگلیسی در باب نبوغ محسن‌آقا چنین می‌گوید: در یک خانوادة فقیر چشم به دنیا گشود. از 8 سالگی کار می‌کرد و تا 17 سالگی، سیزده بار شغل عوض کرد! و در 17 سالگی به زندان رفت، چون فعالیت سیاسی داشت! البته منظور از فعالیت سیاسی، چاقوکشی بوده که نابغه ما را در سن 17 سالگی، مانند عبدخدائی به زندان فرستاده! ولی زندان دورة پهلوی گویا مانند اسلام «انسان‌ساز» بوده. چرا که پس از چهار یا پنج سال حبس، پسربچه‌ای که در 17سالگی چاقوکش بوده، فیلمسازی نابغه می‌شود، و در برنامة توزیع رایگان جوایز میان نخبگان بی‌مایة جهان سوم جایگاه ویژه‌ای می‌یابد. نه تنها محسن‌آقا، که همسر و دخترش هم نابغه می‌شوند! حال باز گردیم به سایت روز آن لاین.

در زبان فارسی، «نان را به نرخ روز خوردن» کنایة مؤدبانه از «پفیوزی» است. نان به نرخ روز خوردن البته کار هر کسی نیست. بسیارند کسانی که از نظر مالی در مضیقه‌اند و به این صفت اسلامی آراسته نیستند. ولی خوشبختانه بسیارند کسانی که گرایش طبیعی به «پفیوزی» دارند. اگر دورة به قدرت رسیدن رضامیرپنج را مرور کنیم خواهیم دید که امثال فرمانفرما از سلطنت رضامیرپنج ضرر مالی دیدند، و یک ضرر جانی مختصر هم نصیبشان شد. یعنی ولیعهدشان را ابتدا به زندان انداختند و بعد در همان زندان کشتند، ولی در عوض نشان لیاقت دربار انگلیس نصیبشان شد! نشان افتخار دربار انگلیس در برابر اعدام یک تن از فرزندان فرمانفرما چندان اهمیتی نداشت، چرا که امثال فرمانفرما بر خلاف نویسندة این وبلاگ وقتشان به بطالت نمی‌گذشت، و امر مقدس تولید را بر همة امور مقدم می‌شمردند. در نتیجه یک فرزند کم یا زیاد تغییری در اصل مسئله نمی‌داد! ولی مثلاً امثال سرداراسعد بختیار نه تنها نشان افتخار دریافت نکردند، تیرباران هم شدند. چون نان را به نرخ روز نمی‌خوردند.

از اینجا نتیجه می‌گیریم که خوردن نان به نرخ روز فواید بسیار دارد، و به همین دلیل، نیاکان مسلمان ما پیروان بر حق این روش پسندیده بوده‌اند. باور ندارید نگاهی به مراسم قالیشویان در اردهال بیندازید. می‌گویند در قرن دوم هجری، محمدباقر، امام پنجم شیعیان که مأمور گسترش اسلام در مرکز ایران، از جمله در قم و کاشان بود در درگیری با ایرانیان در محل اردهال سفلی کشته شد! البته فراموش نکنید که پیش از این هم گفته‌اند، ایرانیان با آغوش باز تازیان مسلمان را پذیرا شده‌اند! و معلوم نیست کسانی که با امام شیعیان می‌جنگیدند چه کسانی بودند! ولی اگر از روضه‌خوان‌ها بپرسید خواهند گفت: آمریکای جنایتکار بوده، و رسالة مطهری را هم به عنوان براهین غیرقابل انکار تحویل‌تان می‌دهند! و اگر از «شاملو» بپرسید خواهد گفت: فئودال‌ها بودند! چرا که شاملو و مطهری هر دو شخصیت‌های ساخته و پرداخته استعمارند. احمد شاملو، که اشعار متوسط او را همه می‌شناسند، در مصاحبه‌ای با مجلة فردوسی، پس از مقایسة حافظ با «الیوت» چنین نتیجه گرفته:

«افق حافظ از افق بسياري شاعران متوسط روزگار ما نيز محدودتر بوده است.[...] مي‌توان در پرمايه‌ترين اشعار شاعري چون «اليوت» چنان غوطه خورد كه شناگري ماهر در گردابي هايل، اما هرگز نمي‌توان درباره حافظ اين چنين ادعا كرد»

البته اگر به انتشار مجموعه غزلیات حافظ به «تصحیح» احمد شاملو مراجعه کنید، خواهید دید که شناخت احمد شاملو از شعر فارسی در حد شناخت پاسداراکبر از جامعه شناسی است. ولی همانطور که گفتم نخبگان جامعة استعمارزده را همیشه بی‌بارترین و بی‌مایه‌ترین‌ها تشکیل می‌دهند. و مطهری،‌ «نابغة» حوزة علمیه قم هم، اگر از اظهارات شاملو برآشفته، به دلیل آن نبوده که شاملو پرت و پلا گفته، بلکه به این دلیل که شاملو «کافر» بوده! می‌بینید که «بیله دیگ، بیله چغندر!» وقتی مطهری و فردید متفکر باشند، شاملو هم باید شاعر شود. مطهری در پاسخ به پریشانگوئی شاملو می‌گوید:

«به راستي كيست اين قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكاران زهدفروش يك تنه وعده رستاخيز را انكار مي‌كند، خدا را عشق و شيطان را عقل مي‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان مي‌گذرد [...] یا تمسخر زنان مي‌پرسد: «چو طفلان تا كي‌اي زاهد فريبي/ به سيب بوستان وبوي شيرم»


جهت آشنائی با میزان ابتذال کلام نزد مطهری، فیلسوف حوزة قم، کافی است به «شلنگ انداز» و «تمسخرزنان» نگاهی بیندازید. فارسی صحیح دومی، «تسخر زنان» است و «شلنگ انداز» هم مختص واژه‌نامة فلاسفة کلاه مخملی‌ ایران است! بله، در برابر هر شاملو، یک مطهری هم داریم! نگران نباشید هر دو سوی حرکت ابتذال فرهنگی را استعمار در انحصار خود دارد. حال بازگردیم به قالیشویان خودمان!

پس از کشته شدن امام پنجم شیعیان در اردهال سفلی، هر سال در دومین جمعه مهرماه اردهالی‌ها یک فرش را می‌برند دم رودخانه و حسابی می‌شویند. این فرش، نماد سجادة امام است که می‌گویند خونین شده بود! می‌بینید که در اردهال هیچکس برای ایرانیانی که با اشغالگران مسلمان می جنگیدند، تره هم خورد نمی‌کند! در عوض برای اشغالگران ارج و احترام فراوان قائل می‌شوند. مرکز ایران، بر خلاف شمال و غرب، ویژگی عجیبی دارد! اکثر مرکزنشین‌ها نان را به نرخ روز می‌خورند. یکی دو روز پیش، یکی از مرکزنشینان معروف، آقای نراقی، در وصف کتاب سفیر فرانسه قلمفرسائی مفصلی کرده بود، و از شادی اینکه سفیر فرانسه در کتابش از میهمان نوازی ایرانیان نوشته در پوست خود نمی‌گنجید! بله «شاهان کم التفات به حال گدا کنند!» جای شادی و پایکوبی هم دارد! سفیر فرانسه اگر از میهمان نوازی ایرانیان تعریف نکند، چه کسی تعریف کند؟ نه تنها سفیر فرانسه، که ریچارد هلمز، سفیر اسبق ایالات متحد در ایران هم از میهمان نوازی ما تعریف می‌کرد! می‌دانید چرا؟ چون سفرای غرب وارد ایران که می‌شوند به خانة رعایا می‌آیند! همة نان به نرخ روز خور‌ها سعی می‌کنند به زبان فرانسه یا انگلیسی با آنان صحبت کنند، همه سعی دارند برای فرستادگان استعمار خوش رقصی کنند و همه سعی دارند آنچه را که هستند پنهان کنند. اگر ایرانی میهمان نواز بود، در حق افغان‌های پناهنده این رفتار شرم‌آور و این وحشیگری را نشان نمی‌داد. جناب آقای نراقی! سرکار که مجذوب تعاریف تو خالی و پشت هم اندازی‌های سفیر فرانسه شده‌اید، نگاهی به رفتارخود و هم‌میهنان میهمان نوازتان با افغان‌ها، عراقی‌ها و حتی ایرانیان آوارة جنگ بیندازید تا میزان واقعی میهمان نوازی را بشناسید! انگار دیروز بود که آخوند دستغیب در خطبه‌های نماز جمعة شیراز می‌گفت: «این‌ها بجای جنگ با دشمن از جبهه جنگ فرار کرده‌اند آمده‌اند به شهر ما!» و مشتی لات و اوباش میهمان نواز را هم فرستاد به سراغ کسانی که به همت روضه‌خوان‌های سرسپردة استعمار، بی‌دفاع در خط مقدم جبهه جنگ قرار گرفته بودند و به ناچار به شیراز پناه آورده بودند. جناب آقای نراقی، میهمان نوازی واقعی ایرانیان همین وحشی‌گری‌هاست، آنچه سفیر فرانسه میهمان نوازی ایرانیان نامیده، در واقع کرنش و دم جنبانی ایرانیان در مقابل اربابان‌شان است.



سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۵


کاسب و دمکراسی!
...
هرچه دست چند ملیتی‌های نفتی از منابع روسیه کوتاه‌تر می‌شود، ناتو و به ویژه سیاست پیشه‌های انگلیس بیشتر متوجه می‌شوند که حضورشان در افغانستان برای نجات دموکراسی حیاتی است! به دنبال لغو امتیاز «داچ‌شل» و تهدید «بریتیش پترولیوم»، دیروز، 9 اکتبر، «گازپروم»، بزرگترین صادرکنندة گازطبیعی در جهان، و تأمین کننده یک چهارم گاز اروپا، اعلام کرد، کمپانی‌های «شورون»، «کونوکو فیلیپس»، «توتال‌فینا»، «ستات‌اویل» و «نورسک‌هیدرو» از مناقصة 20 میلیارددلاری حوزة «شتوک‌مان» کنار گذاشته شده‌اند! و گاز استخراجی از این حوزه، به ایالات متحد ارسال نخواهد شد، بلکه از طریق آلمان، و از طریق شرکت «نورد ستریم»، که مدیریت آن را «گرهارد‌شرودر»، صدراعظم سابق آلمان به عهده دارد، به اروپا خواهد رفت.

لازم به یادآوری است که حوزة «شتوکمان» در دریای «بارنتز» در سال 1988 کشف شده و به فاصلة 550 کیلومتر از مرزهای نروژ قرار دارد. این حوزه به تنهائی قادر است مصرف یک‌سال گاز تمامی جهان را تأمین کند. آنچه اهمیت دارد این است که کمپانی‌های فوق، پس از سال‌ها مذاکره، جهت بهره‌برداری از همین منبع گاز توسط روسیه برگزیده شده بودند. و این تغییر سیاست نشانگر تحکیم «محور» روسیه ـ آلمان است. و فرانسه نیز ناگزیر از پیوستن به آن خواهد بود. شرکت «توتال‌فینا» که فقط 20 درصد آن متعلق به ایالات متحد است، امروز اعلام داشت که هنوز در اینمورد اطلاعی در دست ندارد. ولی با در نظر گرفتن امضاء قرارداد جدید میان شرکت صنایع هوائی اروپا و شرکت «ایرکوت» روسیه جهت تأسیس یک شرکت نوین برای تبدیل ایرباس‌های «آ ـ320»، به هواپیمای باری،‌ می‌توان نتیجه گرفت که نه تنها فرانسه که تمامی کشورهای اروپای غربی، ناچاراند از محور جدید پیروی کنند.

به موازات تحکیم پایه‌های محور «روسیه، آلمان و فرانسه»، نیاز انگلستان به خروج از عراق و حضور نظامی در افغانستان جهت تولید مواد مخدر تشدید شده است. همانطور که در وبلاگ «موشک و تریاک» نوشتم، با توجه به افزایش تولید مواد مخدر در افغانستان منافع فراوانی در انتظار ارتش دموکراسی‌پرور و عدالت‌گستر کوکلوکس‌کلان‌های این سوی آتلانتیک است. به گفتة «خبرپراکنی» «حنا زر چوبه»، دیروز «دیوید کامرون» رهبر حزب محافظه‌کار انگلستان، ابراز داشته که «اگر از افغانستان خارج شویم اینکشور مجدداً به بستری برای دهشت‌افکنی تبدیل می‌شود!» دیوید کامرون، مانند روضه‌خوان‌های ایران حداکثر بهره‌ را از وقاحت و حماقت برده، و نمی‌بیند شرایط امروز افغانستان به مراتب اسفبارتر از دورة طالبان شده! وی در ضمن، خواستار ارسال هواپیما و هلی‌کوپتر «ترابری» به افغانستان نیز شده است. البته در اینمورد «مستر کامرون» کاملاً حق دارد، چرا که حمل و نقل تریاک، هروئین و دیگر «مشتقات دموکراسی»، از راه زمینی ایجاد اشکالاتی می‌کند و6 هزار تن مواد مخدر را نمی‌توان در جاده‌های ناامن «دموکراسی» افغانستان به خطر انداخت. از این گذشته، این چند هزار «جیمز باند» که هر روز و هر لحظه جان خود را برای «الیزابت دوم» به خطر می‌اندازند تا تولید مواد مخدر اندک افزایشی یابد، پاداش و مواجبی هم لازم دارند.

از همین روست که امروز، طرح افزایش حقوق و مزایای نظامیان انگلیس تقدیم مجلس عوام شده. بودجة پیش‌بینی شده برای این طرح به 60 میلیون پوند بالغ می‌شود و نظامیان انگلیس به این ترتیب می‌توانند از بالاترین درآمد در میان کادرهای ارتش در جهان برخوردار شوند! همچنین قرار است جیمزباندهای هزاره سوم از پرداخت مالیات هم معاف باشند! به موجب طرح جدید، هر جیمزباند مستقر در افغانستان می‌تواند، هر 6 ماه یک‌بار تا 2200 پوند اضافه حقوق تقاضا کند. و در ضمن اگر جیمزباندی مجروح شود جهت هر روز بستری شدن 10 پوند «اضافه حقوق» هم دریافت خواهد کرد! تونی بلر جهت توجیه طرح اضافه حقوق می‌گوید:

«سربازان انگليسي در مناطقي مانند افغانستان با تهديدهايي مواجه هستند كه ارتش انگليس تاكنون با آنها روبرو نبوده و افزايش حقوق [...] تلاشي براي ارزش گذاشتن به مسووليت‌هاي اين سربازان است.»

البته تونی بلر حق دارد، چرا که پس از جنگ ویتنام این نخستین بار است که کشوری به بهانة استقرار دموکراسی، کشور دیگری را به اشغال نظامی در می‌آورد، تا نظامیانش بتوانند به کشتارمردم، تشویق تولید مواد مخدر و برده فروشی مشغول شوند. مسلم است که در اینصورت خطراتی که نظامیان انگلیس را تهدید می‌کند خطرات «متعارف» در شرایط جنگی نیست، بلکه خطراتی است که «تجار محترم» مواد مخدر و برده با آن‌ها روبرو می‌شوند! در چنین مواردی آیت‌الله مکارم شیرازی که سهل است، همة آیت‌الله‌های جهان هم، فتوای اضافه حقوق نظامیان انگلیس را صادر خواهندکرد! چرا که پیامبر اسلام فرموده: «الکاسب حبیب‌الله»!

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵

Posted by Picasa
موشک و تریاک!
...
از فواید جهانی شدن، همراهی و همکاری صمیمانه صاحبان صنایع نظامی در جهان است. منافع صاحبان صنایع نظامی همانطور که می‌دانیم از طریق جنگ افروزی تامین می‌شود. به این ترتیب که فشار «لابی‌های» تفنگ‌فروشان تهدید جنگ را افزایش داده، و به این ترتیب باعث افزایش بودجه نظامی در کشورها می‌شوند. همین افزایش بودجة نظامی باعث کاهش بودجة آموزش، بهداشت و خدمات اجتماعی شده و میزان فقر را افزایش می‌دهد.

جان‌کنت گالبرایت در «فرهنگ رضایت طلبی» می‌نویسد: سیاست‌های غیرانسانی و مخرب ریگان و بوش در افزایش هزینه‌های نظامی و کاهش مالیات ثروتمندان خواست یک اکثریت انتخاباتی و بازتاب رعایت مطالبات رأی دهندگان است. مسئله‌ای که به زعم گالبرایت «دموکراسی» نامیده می‌شود! گالبرایت جهت توجیه نظر خود می‌افزاید جائی که رای و ندای پول برنده نهایی است، ریگان و بوش کاملاً احترام به اصول مردمسالاری را رعایت کرده‌اند! عجیب است که گالبرایت، مانند بسیاری از خرده نظریه‌پردازان جهان سوم، فراموش می‌کند، رعایت اصول مردم‌سالاری به اعمال نظر اکثریت محدود نمی‌شود، چرا که در اینصورت آنرا «پوپولیسم» می‌خوانند نه مردم‌سالاری. شرط لازم و کافی در یک جامعة دموکراتیک اعمال نظر اکثریت با رعایت حق اقلیت و مخالفان این اکثریت است. اما این اقلیت در ایالات متحد به هیچ گرفته می‌شود. با توجه به شرایط اجتماعی ایالات متحد، کسانی که بیش از 3 دهه است به جدا کردن حساب ملت آمریکا از دولت جنایتکار این کشور مشغول‌اند، بهتر است از خواب خرگوشی بیدار شده و ببینند مردم آمریکا حسابشان به هیچ عنوان از دولت آمریکا جدا نیست، همچنان که حساب دولت آمریکا نیز از حساب صاحبان صنایع نظامی نمی‌تواند جدا باشد. در وبلاگ‌های قبلی گفتم که از دورة ریاست جمهوری ریگان تشکیلات نظامی عملاً تعیین کننده اصلی سیاست‌های ایالات متحد در داخل و خارج شده‌اند.

با توجه به اینکه سیاست‌های ایالات متحد در ارتباط مستقیم با چند ملیتی‌های نفتی و مافیای مواد مخدر و تجارت برده است، می‌توان مشاهده کرد که دلیل تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان هیچ ارتباطی به مبارزه با تروریسم نداشته. خارج از تمایل به کنترل مسیر انرژی در مرز هند، چین و روسیه، تهاجم ارتش آمریکا به افغانستان همزمان با دوره‌ای است که طبق ارقام ارایه شده توسط میشل شوسودوسکی، «میزان کشت خشخاش و تولید تریاک از 3400 تن در سال 1994، به 185 تن رسیده بود و میزان زمین‌های زیرکشت خشخاش از 71470 هکتار به 7106 هکتار کاهش یافته بود.» امروز طبق آمار ارائه شده توسط سازمان ملل، ‌میزان تولید تریاک در افغانستان به بیش از 6 هزار تن در سال‌جاری بالغ خواهد شد! و لزومی ندارد یادآور شویم که کشاورزان خشخاش در افغانستان سهمی از منافع «عظیم» تجارت مواد مخدر نخواهند برد. منافع قاچاق مواد مخدر حق مسلم ارتش ایالات متحد و شرکایش در ناتو است!

با در نظر گرفتن این مطالب، بهتر می‌توان به دلایل اصلی آزمایش اتمی کرة شمالی پی برد. این آزمایش باعث افزایش بودجة نظامی در ژاپن و کرة جنوبی، و به همچنین در ایالات متحد و کشور های عضو ناتو خواهد شد! به عبارت دیگر آزمایش اتمی کره شمالی جان تازه‌ای در کالبد بازار مسابقات تسلیحاتی می‌دمد. با در نظر گرفتن این امر که نخستین تولید کننده و فروشندة سلاح در جهان ایالات متحد است، می‌توان به بی‌پایه بودن «اعتراضات» ایندولت پی برد. و در راستای سرعت جریان بحران آفرینی امکان دارد که روزی از این روز‌ها، روضه‌خوان‌های ایران نیز که هستی خود را مدیون همین ایالات متحد‌اند، وارد مسابقة تسلیحات هسته‌ای شوند. بی‌جهت نیست که هفتة نامه «جین دیفنس» ادعا کرده امکان دارد کرة شمالی ایران را نیز در تجربیات خود شریک کند! با توجه به اینکه کرة شمالی و ایران وابسته به دو سیاست متفاوت‌اند، روضه‌خوان‌های ایران تنها با کمک ایالات متحد خواهند توانست تجربة کره شمالی را در ایران تکرار کنند. ولی به نظر می‌رسد پس از تجربة لبنان و تضعیف ناتو در منطقه، ایالات متحد ناچار شود یک قدم از حمایت پادوهایش در ایران عقب نشیند! هر چند که منطق جنایتکاران ناتو، صرفاً ‌منطق بی‌منطقی است!


یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵


روسپی، برده و روشنفکر!
...
مدتی است پادوهای «بین‌الملل فاشیسم» جهت استقرار دموکراسی و دفاع از حقوق بشر در ایران به «گزینش» فعالان حقوق بشر و اهدای جوایز به آنان پرداخته‌اند! پس از محفل نوبل، نوبت به محفل جیمی‌کارتر و دیگر محافل استعماری رسید، که به توزیع جوایز به فعلة حکومتی مشغول شوند. اخیراً یوشکا فیشر هم وارد معرکه شده، و اکبرهاشمی و محمدخاتمی را به عنوان «ملی‌گرا» به جهانیان معرفی کرده! و البته فعالیت‌های اینان طبق معمول با سکوت رسانه‌های خارج‌نشین نیز برگزار شده است. «سکوتی مصلحت‌آمیز» که در واقع تهاجم و خیانت است به ملت ایران.

در وبلاگ دیروز به «سکوت مصلحت آمیز رسانه‌ای» در مورد «عبدخدائی» اشاره کردم. همانطور که می‌دانیم عبدخدائی به دلیل سوء‌قصد به وزیر امور خارجة دولت مصدق نزد اسلام و مسلمین حکومتی بسیار «محترم» است! ولی همین اسلام و مسلمین، به دلیل خشونتی که عبدخدائی در زندان متحمل شده گویا وی را «قابل» سرزنش هم می‌دانند! هیچکس حاضر نیست در مورد فجایعی که در زندان رایج است، سخنی بر زبان آورد. اکنون شاید دلیل اینکه حاکمیت ایران را حاکمیت تحجر و توحش می‌نامم، روشن‌تر شده باشد! در واقع توحش و خشونت امثال عبدخدائی وقتی به دیگران اعمال می‌شود، قابل تحسین است، ولی همین عبدخدائی زمانی که در 16 سالگی در زندان متحمل خشونت می‌شود، «خاطر» امثال روح‌الله خمینی‌ها آزرده شده، بجای محکوم کردن خشونت، قربانی خشونت را محکوم می‌کنند! این واکنشی است که صرفاً عمق «توحش» را آشکار می‌کند، توحش جومعی که از محکوم کردن خشونت رویگردان اند. چرا که خشونت احکام دینی مانند سنگسار، قصاص یا قطع عضو در این جوامع کاملاً پذیرفته شده. در این جوامع «خشونت» فقط زمانی محکوم است که در تقابل با احکام دینی قرار می‌گیرد. و در این صورت، آنکه خشونت بر او اعمال شده، اگر مرد باشد محکوم است! و اگر زن باشد محکوم به مرگ است. به عنوان مثال زنانی که در این جوامع مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، از سوی همسر پدر یا دیگر افرد ذکور خانواده به قتل می‌رسند تا «شرف و ناموس» خانواده محفوظ بماند.

«شرف»، «ناموس»، «غیرت» و دیگر مفاهیم پدرسالارانه مجوزی است بر اعمال خشونت نسبت به زنان که در کمال تأسف، خود نگهبانان اصلی دژ توحش‌ شده‌اند. خارج از زنانی که از اندرونی حاج‌آقا و از روضه‌خوانی بر سر سفرة نذری پای به عرصة سیاست ایران گذارده‌اند، گروهی از زنان ایرانی نیز که سعی بر دفاع از حقوق زنان دارند، عمیقاً با «حقوق» زن بیگانه‌اند. به عنوان مثال بسیاری از فعالان ایرانی مدافع حقوق زنان، روابط جنسی آزاد را برای زنان مجاز نمی‌دانند. و آنرا با خودفروشی یکسان می‌شمارند، همچنان که بسیاری از ایرانیان «همجنس‌گرائی» و «کودک باره‌گی» را در ترادف با یکدیگر قرار می‌دهند! حال آنکه از جنبة حقوقی ـ و در اینجا منظور از «حقوق»، حقوق مدنی در یک جامعة پیشرفته است و نه در جوامع طاعون زده‌ای چون عربستان، ایران یا ترکیه ـ ارتباط جنسی آزاد، ارتباطی با خودفروشی ندارد و همجنس‌گرائی نمی‌تواند جرم به حساب آید! انسان بالغ، مالک پیکر خویش است، و آزاد است که پیکر خویش را وسیلة لذت یا کسب درآمد قرار دهد و هیچ مرجع قانونی در این مورد حق دخالت ندارد. لازم به یادآوری است که در غرب، حتی ارتباط جنسی «با توافق» میان افراد بالغ یک خانواده نیز نمی‌تواند از نظر حقوقی جرم شناخته ‌شود. براهین حقوقی در چنین برخوردی، این امر است که افراد عاقل و بالغ در مورد ارتباطات جنسی خود آزادند، و قانون حق ورود به حریم خصوصی آنان را ندارد.

دخالت قانونی تنها زمانی توجیه‌پذیر می‌شود که «تجارت تن» مطرح شود. یعنی فرد یا گروهی جهت کسب درآمد، زن، مرد یا کودک را به استثمار جنسی در آورند، یا «تجاوز به عنف» رخ دهد، و یا اینکه افراد نابالغ و مهجور مورد سوء استفاده جنسی قرار گیرند.

در فرهنگ واژه‌ها در کشور ایران، «روسپی» به زنی اطلاق می‌شود که با مرد بیگانه ارتباط جنسی داشته باشد! خواه این زن مجرد باشد خواه مزدوج! ایرانیان هنوز تفاوت میان «انتخاب آزاد» و «اجبار» را به رسمیت نمی‌شناسند. افرادی که توسط گروه‌های مافیائی به تن‌فروشی وادار می‌شوند با کسانی که ارتباط جنسی «غیر شرعی» دارند، یکسان نیستند. در ایران گروه اول، یعنی کسانی که به تجارت و استثمار جنسی افراد می‌پردازند، شرکای حاکمیت‌اند،‌ همچنان که قاچاقچیان مواد مخدر. به عبارت دیگر فروش مواد مخدر و فروش انسان‌ها در راستای استحکام پایه‌های سلطه و سرکوب آزادی‌ها صورت می‌گیرد، و نه تنها هیچ تضادی با حاکمیت استعماری ندارد، که ‌لازمه آن نیز هست. توسعة سریع این «فعالیت‌ها»، پس از استقرار حکومت اسلامی نیز به دلیل هماهنگی و همسوئی فعالیت باندهای مافیائی با سیاست‌های استعماری در ایران است. قوة قضائیة ایران با این گروه‌ها هیچ کاری ندارد. رئیس دیوانعالی حکومت اسلامی ایران خود جیره‌خوار همین گروه‌هاست. و در همین راستا است که «مجازات‌ها» شامل حال افرادی می‌شود که تحت کنترل باندهای حکومتی نیستند. مانند همان زنانی که در مشهد و کرمان به قتل رسیدند.

در این راستا لازم است کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنان ایرانی شده‌اند، با زدن مهر روسپیگری بر هر نوع ارتباط آزاد جنسی خود را مضحکه نفرمایند! همة کسانی که آزادانه تن خود را وسیله کسب در آمد قرار می‌دهند، نیاز مالی ندارند! اگر چنین بود همة فقرا به تن فروشی می‌پرداختند. همة زنانی که خارج از چارچوب متعارف سنتی، رابطة جنسی دارند نیز روسپی نیستند، و افرادی که وادار به تن فروشی شده‌اند را شاید بهتر است «برده» بنامیم. چرا که برده کسی است که مالک جسم و جان خود نیست. خواهیم دید که در این راستا، حکومت اسلامی ملت ایران را به بردگی کشانده. و این بردگی چنان به مذاق استعمار خوش آمده که امثال یوشکا فیشر در شورای روابط خارجی آمریکا آشکارا جنایتکاری چون اکبرهاشمی را «ملی‌گرا» لقب می‌دهد!

«فيشر گفت: اگر به ايران امروز نگاه كنيد دو جبهه را مي‌بينيد كه يكي موضع منطقي ملي‌گرايانه است و[...] با روساي جمهوري سابق ايران يعني رفسنجاني و خاتمي آغاز شد»

البته این گزافه‌گوئی‌ها با در نظر گرفتن سوابق درخشان یوشکا فیشر، به عنوان عامل نفوذی در گروه‌های چپ در سال‌های 1960، زیاد تعجب‌آور نیست . فیشر، رهبر سابق سبزهای آلمان، مستقیماً از جانب محافل افراطی ایالات متحد، یعنی «ملی ـ مذهبی‌ها» دستور می‌گیرد. و کنفرانس مفتضح برلین نیز به ابتکار هم ایشان تشکیل شد. دلیل تبلیغات محافل غربی به ویژه دارودستة جیمی‌کارتر برای پاسدار اکبرگنجی را نیز در همین راستا می‌توان ارزیابی کرد. جیمی‌کارتر که به پاس جنایاتش در آمریکای مرکزی و خاورمیانه نوبل صلح را نیز دریافت کرده، مانند کلیة عمال محافل استعماری در غرب، همچنان چشم امید به اسلام و مسلمین دوخته. و به همین دلیل باز هم پرچم دفاع از حقوق بشر در ایران برافراشته. و هیچیک از رسانه‌های «مستقل» خارج‌نشین، به نقش جیمی‌کارتر و دارودسته‌اش در فجایع ایران و افغانستان اشاره‌ای نمی‌کند! بهتر است فعله استعمار در داخل و خارج بدانند که حمایت جیمی‌کارتر، جوایز محافل رنگ و وارنگ استعمار و گزافه‌گوئی‌های امثال فیشر جز تحقیر و نفرت هیچ دستاوردی برایشان نخواهد داشت. 28 سال پیش در ایران، استعمار شعار «جمهوری اسلامی» را باب کرد و آن روز که «مصطفی رحیمی» از تضاد «جمهور» و «دین» نوشت، صدایش در هیاهوی تبلیغات استعمار گم شد. تبلیغاتی که در آستانة فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به همت روشنفکران غرب، و هیاهوی رسانه‌ای امروز جهانی شده! فاشیست‌ها به دو گروه کاذب هوادار «گفتگوی تمدن‌ها» و مدافع «جنگ تمدن‌ها» تقسیم شده‌اند.

حدود یک دهه پس از استقرار حاکمیت متحجر ایران، «روژه گارودی»، کتاب «گفتگوی تمدن‌ها » را منتشر کرد. در این کتاب به شیوه‌ای بسیار ظریف و حتی زیرکانه، تحجر «دین» بجای «تمدن» نشانده شده. کتاب «جنگ تمدن‌ها» در پی کتاب روژه‌گارودی منتشر شد. و در این کتاب نیز تحجر «دین» به شیوه‌ای نه چندان زیرکانه، جانشین «تمدن» شده بود. در واقع، «روژه‌گارودی» و «هانتینگتون»، هر دو گفتگو و برخورد «ادیان» را گفتگو و برخورد «تمدن‌ها» نامیده‌اند . حال آنکه «دین» به هیچ عنوان در ترادف با «تمدن» نمی‌تواند باشد؛ دین قسمتی از تمدن است. «تمدن»، به عنوان یک مجموعه، «دین» را نیز شامل می‌شود، حال آنکه «دین» به عنوان «جزء» هرگز نمی‌تواند در برگیرنده «کل» باشد. این یک اصل مسلم است. «دین» یکی از «اجزاء» تشکیل دهندة تمدن است، نه «کل» آن. جایگزین کردن «کل» با «جزء»، یکی از شیوه‌های شناخته شدة فاشیسم است. و در این دو دهه، رسانه‌ها با تبلیغات وسیع در سطح جهان، «ادیان» را بجای «تمدن‌ها» نشانده‌اند. هیچیک از رسانه‌های «مستقل» و هیچیک از «روشنفکران» خارج نشین به این مهم اشاره‌ای نمی‌کند! کلام فاشیست‌ها بر تمام رسانه‌های فارسی زبان در داخل و خارج از مرزها مسلط شده، و نخبگان ایرانی «طوطی‌وار» به تکرار شعار فاشیستی «جنگ و یا گفتگوی تمدن‌ها» مشغول شده‌اند! روشنفکران و رسانه‌های غرب نیز به دلیل حفظ منافع اربابان خود کوچکترین اشاره‌ای به این جایگزینی‌ها نداشته‌اند. اینجاست که واقعیتی تلخ آشکار می‌شود. واقعیتی که برتری بردگان بر روشنفکران را به ثبوت می‌رساند. گفتیم که بنا بر تعریف «برده» کسی است که مالک جسم و جان خود نیست. در کمال تأسف امروز شاهدیم که شرایط «روشنفکر» به مراتب از برده تأسف‌بارتر شده. «برده» اگر چه بر جسم و جان خود اختیاری ندارد، ذهن و روحش را نمی‌توان به بردگی کشاند. ولی ذهن گروه «روشنفکر» را چه آسان می‌توان در اختیار گرفت!